توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشتهیِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بررسی سیستمهای فرمانگری (آنارشی/دیکتاتوری/دموکراسی/…)
doubt
01-20-2011, 05:40 PM
در اینترنت جایی که به این موضوع منسجم اشاره بشود، ندیدم به همین دلیل این جستار را باز نمودم ، دوستان نیز اگر نظرات خود را ارائه دهند به تکمیل این موضوع کمک میکند.
توانایی های دیکتاتوری :
1.ایجاد حکومتی کارآمد: شکل کارآمدی از حکومت، تلف نکردن وقت در بحث های بیهوده و...- موسولینی میگوید :«برنامه ی من عمل است نه حرف زدن»
2.برخورد فوری با ضرورت ها : با تصمیم سریع و بسیج فوری نیروها،توانایی برخورد با خطرهای ویران ساز را فراهم می سازد-هیتلر با اقدام نیرومندانه المان را از تحقیر و بی ثباتی اقتصادی بیرون اورد.
3.افزایش پرستیژ کشور: برتری نژادی یا عظمت کشور اندرزهای دیکتاتورهای بزرگ مانند موسولینی و هیتلر بود که فدرت نظامی بزرگی در اروپا به وجود آورد.
4.شناخت استعدادها:مبتنی بر این اصل که هر کس توانایی به دست گرفتن زمام حکومت را ندارد و فقط هوشمندان اندک شمار از عهده ی این فرمانروایی برمی ایند.
5.تامین پیشرفت و کامیابی اقتصادی:پیشرفت همه جانبه ی اقتصادی در کشور- می توان به ثبات بودجه ها و کامیابی اقتصادی توده ها در ایتالیا و از بین بردن فساد و خویشاوند دوستی در آلمان(هیتلر) اشاره نمود.
معایب دیکتاتوری :
1.رشد نکردن شخصیت انسان:نابودی شخصیت ،انکار یا به شدت محدودسازی آزادی بیان ،اجتماعات،تحرک و تجمع-هیتلر مطبوعات را خفه کرد و صدای مردم را برید- موسولینی بر ارواح مردم نیز حکمفرمایی میکرد.
2.تبدیل دولت به هدف:دولت وسیله ی رفاه افراد است اما دیکتاتوری دولت را هدفی در خود میداند- در واقع در حکومت دیکتاتوری فرد به خاطر قدرت و عظمت دولت وجود دارد.
3.بزرگنمایی قدرت:دیکتاتوری زور را تکریم میکند دیکتاتوری از راه خشونت به قدرت میرسد و با زور نگه داری می شود- ازار توده ها در المان و حاکمیت شمشیر برهنه در ایتالیا به این اصل دلالت میکند.
4.سیاست بزرگنمایی:ترغیب به سیاست «توسعه یا مرگ»- باعث انحراف از اهداف شخصی و فراموش کردن محرومیتها می شود
5.بی حسی مردم:برخورد با مردم به مثابه گله ی گوسفندان-مردم نیز به نوبه ی خود بی تفاوت و بی احساس میشوند که باعث نابودی زندکی فکری و معنوی جامعه می شود.
6.ضدیت با انتر ناسیونالیسم:اعتقاد به حاکمیت مطلقی که با انترناسیونالیسم مغایر است-دیکتاتوری صلح خواهی را لفافه ی بزدلی میداند و آشکارا جنگ و خونریزی را تحسین میکند.
7.ناتوانی جانشین های دیکتاتورها:دیکتاتورها از رقیبان پرهیز میکنند ،به طور معمول رقیبان جدی خود را از روی ترس کنار گذاشته شدن توسط آن ها،از بین میبرند.
8.بی ثباتی حکومت:عمر چنین حکومتی تا زمانی است که شمشیر دیکتاتور میبرد.
9.ترکیدن روحیه:دیکتاتوری قادر به رویارویی با شکست یا ادبار نیست و پس از آن روحیه خود را از دست میدهد.
«چکیده ای از نوشته های دکتر عبدالرحمان عالم و دکتر ابوالضل قاضی»
با این تفاسیر از دیدگاه من کفه ی ترازو در سمت معایب دیکتاتوری سنگینی میکند.
sonixax
01-20-2011, 05:48 PM
من شخصن فکر میکنم دیکتاتوری اصولن توانایی جز سرکوب ندارد ، ولی گاهی وجودش ضروری است و فقدانش منجر به نابودی یک کشور میشود البته خیلی کم چنین شرایطی پیش می آید - برای همین دیکتاتوری هایی را که باعث پیشرفت کشور و بالا رفتن سطح رفاهی زندگی و صنعتی و علمی کشور و ثروت همگانی میشود را دیکتاتوری سفید مینامند - مانند حکومت پهلوی ها .
doubt
01-20-2011, 06:23 PM
من شخصن فکر میکنم دیکتاتوری اصولن توانایی جز سرکوب ندارد ، ولی گاهی وجودش ضروری است و فقدانش منجر به نابودی یک کشور میشود البته خیلی کم چنین شرایطی پیش می آید
من نیز با این که در شرایط بحرانی به دیکتاتور نیازست ،موافقم ولی باید همین دیکتاتور نیز منتخب مردم باشد و همینطور سیستمی در نظر گرفته شود که بعد از رفع بحران دیکتاتور کنار رود.
sonixax
01-20-2011, 06:32 PM
من نیز با این که در شرایط بحرانی به دیکتاتور نیازست ،موافقم ولی باید همین دیکتاتور نیز منتخب مردم باشد و همینطور سیستمی در نظر گرفته شود که بعد از رفع بحران دیکتاتور کنار رود.
یک نمونه از دیکتاتوری که با انتخاب مردم به قدرت رسید ، آدولف هیتلر است - گرچه وی برای سایر کشور ها کابوس بزرگی بود ولی برای خود آلمانها یک فرشته ی نجات بود هر چند که سر انجام به خاطر اشتباهاتی که کرد در جنگ شکست خورد ولی یک سکوی پرتاب برای آلمانها به شمار می آید .
من هم با شما در این راستا موافقم ، ولی همان طور که در بحث های قبلی هم گفتم سران و حاکمان کشور باید از قشر نخبه و با استعداد باشند که توسط مردم انتخاب و برکنار میشوند .
doubt
01-20-2011, 06:53 PM
من هم با شما در این راستا موافقم ، ولی همان طور که در بحث های قبلی هم گفتم سران و حاکمان کشور باید از قشر نخبه و با استعداد باشند که توسط مردم انتخاب و برکنار میشوند .
من نیز در دموکراسی مبتنی بر شایسته سالاری با شما موافقم ولی مشکلی که این جاست در نسبی بودن شایستگی است،مثلا در حکومت اخوندی ،اخوند شایسته است ،در یک حکومت علمی،عقلانی نخبگان سیاسی و... شایسته هستند و در کل در هر حکومتی مبتنی بر ارزش ها نوعی شایستگی تعریف می شود که در نتیجه خود موجب نوعی دیکتاتوری پنهان میشود(به عنوان مثال دیکتاتوری حزبی)
sonixax
01-20-2011, 07:32 PM
من نیز در دموکراسی مبتنی بر شایسته سالاری با شما موافقم ولی مشکلی که این جاست در نسبی بودن شایستگی است،مثلا در حکومت اخوندی ،اخوند شایسته است ،در یک حکومت علمی،عقلانی نخبگان سیاسی و... شایسته هستند و در کل در هر حکومتی مبتنی بر ارزش ها نوعی شایستگی تعریف می شود که در نتیجه خود موجب نوعی دیکتاتوری پنهان میشود(به عنوان مثال دیکتاتوری حزبی)
خوب من منظور خودم را از افراد شایسته و نخبه در جستاری دیگر مطرح کرده بودم ، با این حال دوباره آن را بازگو میکنم تا خواننده مشکل پیدا نکند :
فردی که تحصیلات آکادمیک در زمینه علوم سیاسی و بین الملل دارد و در عین حال پس از گذرندان پله های ترقی به درجات بالای سیاسی مانند سناتوری رسیده و تجربه کافی هم کسب کرده مجاز به کاندید کردن خود برای گرفتن مشاغل مهم سیاسی مانند ریاست جمهوری یا صدراعظمی است و میتواند رهبری جامعه را بر عهده گیرد . قطعن جامعه ای که اینچنین رهبران خود را برمیگزیند جامعه ی پیشرفته و آزاد و ایده آلی خواهد بود .
doubt
01-21-2011, 06:42 PM
خوب من منظور خودم را از افراد شایسته و نخبه در جستاری دیگر مطرح کرده بودم ، با این حال دوباره آن را بازگو میکنم تا خواننده مشکل پیدا نکند :
فردی که تحصیلات آکادمیک در زمینه علوم سیاسی و بین الملل دارد و در عین حال پس از گذرندان پله های ترقی به درجات بالای سیاسی مانند سناتوری رسیده و تجربه کافی هم کسب کرده مجاز به کاندید کردن خود برای گرفتن مشاغل مهم سیاسی مانند ریاست جمهوری یا صدراعظمی است و میتواند رهبری جامعه را بر عهده گیرد . قطعن جامعه ای که اینچنین رهبران خود را برمیگزیند جامعه ی پیشرفته و آزاد و ایده آلی خواهد بود .
این پله های ترقی را که شما میگویید دو حالت دارد یا(1)به وسیله ی مردم کسب شود یا(2)از راه های دیگر.
(1):اگر به وسیله ی مردم کسب شود که باز شامل قاعده ی کافی نبودن اگاهی های سیاسی مردم میشود .
(2):اگر از راه های دیگر کسب شود که منجر به آریستوکراسی میشود که دوستمان نیز به آن اشاره کرد.
حال از آنجایی که به قول دوستان هدف اصلی گفتگو اقناع نیست من فقط به بیان نظر خود بسنده میکنم.
از دیدگاه من مردم و شایستگان هر دو خواهان نوعی سعادت جامعه هستند،مردم بیشتر به رفاه و ابعاد فردی مینگرند و شایستگان به منفعت و ابعاد اجتماعی توجه دارند، هر دوی این ها تعریفی از سعادت جامعه را در بر میگیرد و نبود هریک باعث لنگ ماندن این سعادت میشود،به عنوان مثال اگر اتنخاب سرنوشت جامعه به کلی به دست مردم بیفتد به بعد اجتماعی و سرفرازی ملی توجه کمتری میشود(1) و منافع محلی به منافع ملی ترجیع داده میشود و اگر به دست شایستگان بیفتد به عظمت کشور و بزرگی ملی توجه میشود و محرومیت ها بر سر مردم سرازیر میشود(2)در نتیجه با این تفاسیر باید به دنبال راه حل و ساز و کاری بود که تعادلی میان این دو به وجود آورد ،از دیدگاه من بهترین روش پارلمانی متشکل از هر دو جبهه میباشد که به نوعی اپوزیسیون و کنترل کننده ی یکدیگر باشند تا در صورت خارج شدن هریک از موازین، نقش کنترلی در مقابل دیگری داشته باشد.
(1):به ضعف های این شکل از حکومت در جستاری دیگر اشاره خواهم کرد.
(2):این شکل از حکومت به آریستوکراسی منجر میشود که نوعی دیکتاتوری پنهان در خود دارد که به معایب آن در پست اول اشاره شد.
Ouroboros
01-21-2011, 09:54 PM
دیکتاتوری فاقد مشروعیت، مستعد ِ فساد بسیار(بدلیل عدم پاسخگویی)، مستعد ِ ارتجاع، مستعد سرکوب و چیزی ذاتا شر است. طرفداران ِ دیکتاتوری اغلب فاشیستهای نژادپرست یا کمونیستهای ِ به اصطلاح انقلابی هستند. دموکراسی هم تنها آزادی ِ فرد در ارتباط با سیاست را، آنهم به نحوی بسیار محدود تضمین می کند و دیکتاتوری فرد در برابر فرد، جامعه در برابر فرد، اکثریت بر اقلیت، و همچنین سرکوب ِ و بی عدالتی و «دیکتاتوری» جاری در اقتصاد، فرهنگ و باقی ِ ارکان جامعه را دست نخورده باقی می گذارد. هرچند «دموکراسی ِ مستقیم (http://en.wikipedia.org/wiki/Direct_democracy)» برخی از این ایرادات را برطرف می کند، اما باز هم چنگی به دل نمی زند.
به عنوان مثال اگر اتنخاب سرنوشت جامعه به کلی به دست مردم بیفتد به بعد اجتماعی و سرفرازی ملی توجه کمتری میشود
سرفرازی ِ ملی دیگر چه صیغه ای ست؟ :20::22:
sonixax
01-21-2011, 10:05 PM
دیکتاتوری فاقد مشروعیت، مستعد ِ فساد بسیار(بدلیل عدم پاسخگویی)، مستعد ِ ارتجاع، مستعد سرکوب و چیزی ذاتا شر است. طرفداران ِ دیکتاتوری اغلب فاشیستهای نژادپرست یا کمونیستهای ِ به اصطلاح انقلابی هستند. دموکراسی هم تنها آزادی ِ فرد در ارتباط با سیاست را، آنهم به نحوی بسیار محدود تضمین می کند و دیکتاتوری فرد در برابر فرد، جامعه در برابر فرد، اکثریت بر اقلیت، و همچنین سرکوب ِ و بی عدالتی و «دیکتاتوری» جاری در اقتصاد، فرهنگ و باقی ِ ارکان جامعه را دست نخورده باقی می گذارد. هرچند «دموکراسی ِ مستقیم» برخی از این ایرادات را برطرف می کند، اما باز هم چنگی به دل نمی زند.
کاملا موافقم ، دیکتاتوری هیچ دستاوردی ندارد و سرتاسر شر است ، ولی دیکتاتوری ها با هم قابل قیاس نیستند چرا که برخی آبادانی می آورند و برخی نابودی - مثل مقایسه صدام حسین است با هیتلر !
هر دو جانی و فاسد هستند ولی یکی عراق را نابود کرد و دیگری جهانی را برای مردم خودش فتح کرده بود .
ولی هر دو در یک چیز مشترکند ، اگر دیکتاتوری دستاوردی نداشته باشد شروع به کشتن مردم میکند برای حفظ قدرتش ، و اگر دستاورد های فراوان داشته باشد خیالاتی شده و فکر میکند نیست در جهان است و باز دست به کشتار میزند و سر انجام هر دو محکوم به فنا هستند .
doubt
01-21-2011, 10:10 PM
دیکتاتوری فاقد مشروعیت، مستعد ِ فساد بسیار(بدلیل عدم پاسخگویی)، مستعد ِ ارتجاع، مستعد سرکوب و چیزی ذاتا شر است. طرفداران ِ دیکتاتوری اغلب فاشیستهای نژادپرست یا کمونیستهای ِ به اصطلاح انقلابی هستند. دموکراسی هم تنها آزادی ِ فرد در ارتباط با سیاست را، آنهم به نحوی بسیار محدود تضمین می کند و دیکتاتوری فرد در برابر فرد، جامعه در برابر فرد، اکثریت بر اقلیت، و همچنین سرکوب ِ و بی عدالتی و «دیکتاتوری» جاری در اقتصاد، فرهنگ و باقی ِ ارکان جامعه را دست نخورده باقی می گذارد. هرچند «دموکراسی ِ مستقیم (http://en.wikipedia.org/wiki/Direct_democracy)» برخی از این ایرادات را برطرف می کند، اما باز هم چنگی به دل نمی زند.
سرفرازی ِ ملی دیگر چه صیغه ای ست؟ :20::22:
-حال که دموکراسی و دیکتاتوری هر دو چنگی به دل نمیزنند،نظر شما در این باره چیست؟
-صیغه که برای افعال و آخونداست ،اسم ها را نمیدانم!:3:
سرفراز ؛ مقابل سرافکنده . باافتخار.
- سرفرازی ؛ سرفراز بودن . افتخار. خودستایی . تفاخر
ملی ؛ گاهی توسعاً در زبان فارسی «دولتی» را نیز به سبب وابستگی دولت به ملت ، ملی گویند.
«لغت نامه دهخدا»
sonixax
01-21-2011, 11:42 PM
-حال که دموکراسی و دیکتاتوری هر دو چنگی به دل نمیزنند،نظر شما در این باره چیست؟
نه مردم سالاری مطلق و نه دیکتاتوری ارزشی ندارند و هر دو مفتشان گران است ، بهترین حکومتی که میشود بنا کرد نمونه برداری از حکومت ها و جوامع موفق و بومی سازی آن بنا به فرهنگ و موقعیت کشور است ، یعنی از هر سیستمی آنچه که به درد جامعه میخورد را گرفت و پیاده سازی کرد به طوری که این بخش ها در تضاد با یکدیگر نباشند و کار یکدیگر را مختل نکنند .
با توجه به تنوع فرهنگی عجیب و غریب ایران و فرهنگ عمومی در پیتی که در ایران در جریان است به نظر من بهترین گزینه برای کشور ما فدرالیسم هستش ، چرا که هر ایالت بسته به توانایی ها و فرهنگ مردمِ محدوده اش قوانین مختص به خودش را وضع میکند و دولت و حکومت خودش را دارد و همگی اینها از طریق یک حکومت مرکزی و قوانینی عمومی که مورد توافق همه ایالت هاست با هم هماهنگ میشوند و اتحادشان برقرار .
البته کنفدرالیسم هم به نظر ایده ی خوبی میاد ولی تا به حال به صورت عملی در جایی پیاده سازی نشده و فکر نمیکنم ایران برای تجربه و آزمایش خوب یا بد بودنش توانی و ظرفیتی داشته باشد .
kheradgera
01-22-2011, 11:45 AM
دیکتاتوری از دید من دو نوع است. دیکتاتوری سیاه و دیکتاتوری سفید.
دیکتاتوری سفید گاهی لازمه یک جامعه است. در تاریخ خودمان کافی است شرایط به قدرت رسیدن نادر شاه یا رضا شاه را ببینیم. هر کدام از این دو اگر در زمان خود ظهور نمی کردند مشخص نبود اصلا امروز ایران به این شکل وجود داشت. البته همان دیکتاتوری سفید هم عیب ها و نقاط تاریکی دارد ولی گاهی لازمه یک کشور است.
دموکراسی توده وار هم به نظر من چیز خوبی نیست. باید حداقل هایی را برای رای دادن گذاشت که هرکسی نتواند رای بدهد. دموکراسی توده وار می تواند یک جامعه را به نابودی بکشاند.
sonixax
01-22-2011, 03:25 PM
باید حداقل هایی را برای رای دادن گذاشت که هرکسی نتواند رای بدهد
با اجازه ی شما این قسمت رو هم من اضافه میکنم : و هر کسی نتواند خود را کاندید کند .
kheradgera
01-22-2011, 05:08 PM
با اجازه ی شما این قسمت رو هم من اضافه میکنم : و هر کسی نتواند خود را کاندید کند .
بدون شک باید اینگونه باشد. نداشتن سابقه جنایی که همین حالا هم در سراسر جهان هست یکی از حداقل شروط لازم برای کاندید بودن است.
مشکل دیگری که من چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب دارم نخست وزیر یا رئیس جمهور شدن کسانی است که هیچ دانشی از سیاست ندارند. در سراسر جهان نخست وزیر یا رئیس جمهور تحصیلکرده رشته هایی مانند حقوق یا علوم سیاسی و یا علوم نظامی است نه اینکه مهندس راه و ساختمان یا مهندس نساجی یا پزشک بیاد و نخست وزیر یا رئیس جمهور شوند. آنها باید در وزارتخانه های مربوط به خودشان مشغول باشند.
Ouroboros
01-22-2011, 09:49 PM
-حال که دموکراسی و دیکتاتوری هر دو چنگی به دل نمیزنند،نظر شما در این باره چیست؟
من تصور می کنم آنارشیسم بهترین گزینه ی ِ باقی مانده پیش ِ روی بشر است، چراکه بیشتر میزان ِ آزادی(در تمام ِ جوانب)را برای بیشتر تعداد ِ ممکن به ارمغان می آورد و هیچیک از ایرادات ِ اساسی ِ سیستمهای سیاسی ِ دیگر را با خود ندارد. در تجربه هم ما انقلاب ِ اسپانیا را داریم که از معدود انقلابات ِ سربلند ِ تاریخ بشر است و در طی ِ آن بیش از هشت ملیون نفر بطور مستقیم در اداره ی ِ کشور ایفای ِ نقش کردند(منبع بسیار جالبی برای مطالعه در اینباره به زبان انگلیسی (http://libcom.org/library/anarchism-daniel-guerin)).
kheradgera
01-22-2011, 11:25 PM
من تصور می کنم آنارشیسم بهترین گزینه ی ِ باقی مانده پیش ِ روی بشر است، چراکه بیشتر میزان ِ آزادی(در تمام ِ جوانب)را برای بیشتر تعداد ِ ممکن به ارمغان می آورد و هیچیک از ایرادات ِ اساسی ِ سیستمهای سیاسی ِ دیگر را با خود ندارد. در تجربه هم ما انقلاب ِ اسپانیا را داریم که از معدود انقلابات ِ سربلند ِ تاریخ بشر است و در طی ِ آن بیش از هشت ملیون نفر بطور مستقیم در اداره ی ِ کشور ایفای ِ نقش کردند(منبع بسیار جالبی برای مطالعه در اینباره به زبان انگلیسی (http://libcom.org/library/anarchism-daniel-guerin)).
هم میهن عزیز منظورت کدام انقلاب اسپانیاست؟ سقوط فرانکو اگر منظورت باشد آن اصولا انقلاب نبود. اگر دوران جمهوریت اسپانیا مد نظر شماست آن هم جنایت بار ترین دوره تاریخ اسپانیاست.
Ouroboros
01-23-2011, 01:40 PM
هم میهن عزیز منظورت کدام انقلاب اسپانیاست؟ سقوط فرانکو اگر منظورت باشد آن اصولا انقلاب نبود. اگر دوران جمهوریت اسپانیا مد نظر شماست آن هم جنایت بار ترین دوره تاریخ اسپانیاست.
انقلاب ِ آنارشیستی اسپانیا، که فالانژها با حمایت ِ آلمان نازی، شوروی کمونیستی، و غرب لیبرال آن را سرکوب کردند(برای مطالعه بیشتر : 1 (http://flag.blackened.net/revolt/spain/pam_intro.html) و 2 (http://en.wikipedia.org/wiki/Spanish_Revolution)).
kheradgera
01-23-2011, 02:54 PM
انقلاب ِ آنارشیستی اسپانیا، که فالانژها با حمایت ِ آلمان نازی، شوروی کمونیستی، و غرب لیبرال آن را سرکوب کردند(برای مطالعه بیشتر : 1 (http://flag.blackened.net/revolt/spain/pam_intro.html) و 2 (http://en.wikipedia.org/wiki/Spanish_Revolution)).
خب این همان دوران جمهوریت اسپانیاست که جنایات ژنرال فرانکو پیش جنایاتی که در این دوران شد هیچی نیست.
Ouroboros
01-23-2011, 04:02 PM
خب این همان دوران جمهوریت اسپانیاست که جنایات ژنرال فرانکو پیش جنایاتی که در این دوران شد هیچی نیست.
مدرک؟ البته جنگ داخلی را فاکتور بگیرید، که هر دو طرف جنایاتی مرتکب شدند و ربطی به اداره کشور ندارد.
kheradgera
01-23-2011, 05:52 PM
مدرک؟ البته جنگ داخلی را فاکتور بگیرید، که هر دو طرف جنایاتی مرتکب شدند و ربطی به اداره کشور ندارد.
چرا باید جنگ داخلی را فاکتور گرفت؟ جنایاتی که جمهوریخواهان یا به قول شما آنارشیست ها انجام می دادند روی فرانکوی جنایتکارو سفید کرد و اصولا این افراد به جز چند سال حکومت و این جنگ داخلی سه ساله کارنامه ای ندارند که اینچنین انقلاب موفق می نامیدشان. من چند سال کتابهایی درباره تاریخ معاصر اسپانیا خواندم و تلاش آنها را بیابم و نام آنها را بگویم.
اما سوسیالیست های اسپانیا که میراث داران همان جمهوریخواهان بودند در سالهای پایانی حکومت فرانکو دانش سیاسی و آینده بینی از خود نشان دادند و اسپانیا را به دموکراسی رساندند.
Ouroboros
01-23-2011, 06:48 PM
چرا باید جنگ داخلی را فاکتور گرفت؟ جنایاتی که جمهوریخواهان یا به قول شما آنارشیست ها انجام می دادند روی فرانکوی جنایتکارو سفید کرد و اصولا این افراد به جز چند سال حکومت و این جنگ داخلی سه ساله کارنامه ای ندارند که اینچنین انقلاب موفق می نامیدشان. من چند سال کتابهایی درباره تاریخ معاصر اسپانیا خواندم و تلاش آنها را بیابم و نام آنها را بگویم.
اما سوسیالیست های اسپانیا که میراث داران همان جمهوریخواهان بودند در سالهای پایانی حکومت فرانکو دانش سیاسی و آینده بینی از خود نشان دادند و اسپانیا را به دموکراسی رساندند.
به این خاطر که در شرایط جنگی همه کس دست به جنایت می زند، و اساسا جنگ یعنی جنایت! و واکنش ِ یک جامعه در آن شرایط هرگز نمی تواند محک ِ خوبی باشد. دموکراسی هم کارنامه ای به مراتب تاریک تر در جنایت جنگی دارد(از جنگ جهانی دوم تا همین عراق و افغانستان). مسئله اینست که دولت «دموکراتیک» و «منتخب» سوسیالیستی(که آنارشیستها هم بخشی از آن بودند، نه تمام ِ آن)، توسط کودتای ِ فرانکو مورد تهاجم قرار گرفت، و آنچه پس از آن اتفاق افتاد «جنگ» بود. فرانکو انقلابیون را قتل عام می کرد و انقلابیون طرفداران ِ سلطنت را. کارنامه ی ِ آنها مشارکت دادن هشت میلیون نفر در اداره ی کشور، راه اندازی موفق ِ نظام تولید محدود و حذف بدون ِ سرکوب جایگاه طبقاتی در جامعه بود. این «جنایاتی» هم که از آنها دم می زنید من نمی دانم چه هستند؟
kheradgera
01-23-2011, 09:05 PM
به این خاطر که در شرایط جنگی همه کس دست به جنایت می زند، و اساسا جنگ یعنی جنایت! و واکنش ِ یک جامعه در آن شرایط هرگز نمی تواند محک ِ خوبی باشد. دموکراسی هم کارنامه ای به مراتب تاریک تر در جنایت جنگی دارد(از جنگ جهانی دوم تا همین عراق و افغانستان). مسئله اینست که دولت «دموکراتیک» و «منتخب» سوسیالیستی(که آنارشیستها هم بخشی از آن بودند، نه تمام ِ آن)، توسط کودتای ِ فرانکو مورد تهاجم قرار گرفت، و آنچه پس از آن اتفاق افتاد «جنگ» بود. فرانکو انقلابیون را قتل عام می کرد و انقلابیون طرفداران ِ سلطنت را. کارنامه ی ِ آنها مشارکت دادن هشت میلیون نفر در اداره ی کشور، راه اندازی موفق ِ نظام تولید محدود و حذف بدون ِ سرکوب جایگاه طبقاتی در جامعه بود. این «جنایاتی» هم که از آنها دم می زنید من نمی دانم چه هستند؟
اینکه شرایط جنگی همه جنایت میکنن و اینها برای من شخصا قابل قبول نیست. جنگ هم به نوبه خود قواعدی انسانی دارد که تنها به این دلیل که طرف مقابل آنها را رعایت نمی کند نمی توان از رعایت آنها پوشید. مهمترین قاعده اینه که زنان و کودکان در جنگ نقشی ندارند نه اینکه فرانکو زنان را بین سربازانش تقسیم کند و مخالفینش شکم زن باردار را پاره کنند.
شوروی کمونیستی از این ادعاهای مشارکت چند میلیونی زیاد می کرد. کوبا و کره شمالی همین امروز هم این ادعاها را می کنند و مشارکت توده وار عامه غیر متخصص و نا آگاه سر سوزن ارزش ندارد. صد متخصص بهتر از صد میلیون توده کارگر است.
جنایاتی که دم می زنم اینه که پیش از جمهوریت با تفتیش عقاید غیر مسیحیان شناسایی می شدند و مجازات می شدند و به قتل می رسیدند و در دوران جمهوریت حکومتگران کار را برعکس کردند. مسیحیان با تفتیش عقاید شناسایی می شدند و مجازات می شدند. هر دوی اینها تفتیش عقاید است. از این کارها در همه حکومت های کمونیستی شده زیرا کمونیست ها بر خلاف ادعایشان خودشان یک دین تازه آفریده اند.
doubt
01-23-2011, 09:18 PM
من تصور می کنم آنارشیسم بهترین گزینه ی ِ باقی مانده پیش ِ روی بشر است، چراکه بیشتر میزان ِ آزادی(در تمام ِ جوانب)را برای بیشتر تعداد ِ ممکن به ارمغان می آورد و هیچیک از ایرادات ِ اساسی ِ سیستمهای سیاسی ِ دیگر را با خود ندارد. در تجربه هم ما انقلاب ِ اسپانیا را داریم که از معدود انقلابات ِ سربلند ِ تاریخ بشر است و در طی ِ آن بیش از هشت ملیون نفر بطور مستقیم در اداره ی ِ کشور ایفای ِ نقش کردند(منبع بسیار جالبی برای مطالعه در اینباره به زبان انگلیسی (http://libcom.org/library/anarchism-daniel-guerin)).
تصور جامعه ای بدون گاورمنت(حکومت) برای من دشوار است ،زیرا حتی اگر وحدت رویه برای رسیدن به هدفی مشخص را نیز در نظر نگیریم ،اداره این جامعه چگونه امکان پذیر میباشد،همانطور که در متن هم آمده بود اولین چیزی که به ذهن من نیز رسید بی نظمی و هرج و مرج بود ،حال اگر اندکی بیشتر توضیح دهید لطف کرده اید ،زیرا خواندن تمام متون به زبان انگلیسی تا حدودی برای ما مشکل و وقت گیر است.
Mehrbod
01-23-2011, 10:45 PM
تصور جامعه ای بدون گاورمنت(حکومت) برای من دشوار است ،زیرا حتی اگر وحدت رویه برای رسیدن به هدفی مشخص را نیز در نظر نگیریم ،اداره این جامعه چگونه امکان پذیر میباشد،همانطور که در متن هم آمده بود اولین چیزی که به ذهن من نیز رسید بی نظمی و هرج و مرج بود ،حال اگر اندکی بیشتر توضیح دهید لطف کرده اید ،زیرا خواندن تمام متون به زبان انگلیسی تا حدودی برای ما مشکل و وقت گیر است.
آنچه در نوشته به کوتاهی به آن اشاره شده است این است که هر دولتی، مهم نیست چه نامی
داشته باشد همیشه و همواره در پی محدود کردن، کنترل کردن و مهار کردن شهروندان خود میباشد:
Stirner expressed it thus: "We two are enemies, the State and I." "Every State is a tyranny, be it the tyranny of a single man or a group." Every State is necessarily what we now call totalitarian: "The State has always one purpose: to limit, control, subordinate the individual and subject him to the general purpose.... Through its censorship, its supervision, and its police the State tries to obstruct all free activity and sees this repression as its duty, because the instinct of self-preservation demands it." "The State does not permit me to use my thoughts to their full value and communicate them to other men . . . unless they are its own.... Otherwise it shuts me up."
تا اینجا من اشکالی در گفته نمیبینم و فکر میکنم به واقعیت امر اشاره شده است.
در بخش دوم کتاب که In Search of a New Society نامگذاری شده است، در آغاز به این
اشاره شده است که در پایهریزی حکومتهای کنونی و در پی انقلاب صنعتی (Industrial Revolution)
ما با حکومتهایی روبرو شدهایم که در حقیقت بدست مردم و یا گروههای متمرکز شده مردم
که کمپانیها و شرکتهای بزرگ باشند و در پی اهداف شخصی و انگیزههای مالی ایشان کنترل میشود.
در دنباله این ادعا (از سوی Proudhon (http://en.wikipedia.org/wiki/Proudhon)) آمده است که آنارشیسم به خودی خود پیوندی با بینظمی (disorganization)
نداشته و بلکه، به بیانی خود برای نظم دادن راستین در برابر نظم ساختگی که از دولت مرکزی برگرفته شده باشد، آمده است.
شاید در اینجا ما با بهترین توصیف آنارشیسم روبرو باشیم که میگوید:
Such a society "thinks, speaks, and acts like a man, precisely because it is no longer represented by a man, no longer recognizes personal authorities; because, like every organized living being, like the infinite of Pascal, it has its center everywhere and its circumference nowhere." Anarchy is "organized, living society," "the highest degree of liberty and order to which humanity can aspire."
در اینجا در پاسخ به هرج و مرجی که نام بردید توضیح داده شده است:
The twentieth-century anarchist Voline developed and clarified this idea:
"A mistaken - or, more often, deliberately inaccurate - interpretation alleges that the libertarian concept means the absence of all organization. This is entirely false: it is not a matter of "organization" or "nonorganization," but of two different principles of organization .... Of course, say the anarchists, society must be organized. However, the new organization . . . must be established freely, socially, and, above all, from below. The principle of organization must not issue from a center created in advance to capture the whole and impose itself upon it but, on the contrary, it must come from all sides to create nodes of coordination, natural centers to serve all these points .... On the other hand, the other kind of "organization," copied from that of the old oppressive and exploitative society, . . . would exaggerate all the blemishes of the old society . . . . It could then only be maintained by means of a new artifice."
به کوتاهی اینکه در آنارشیسم ما با یک همبود (اجتماع) هرج و مرج بینظم روبرو نیستیم،
بلکه با همبودی روبرو هستیم که نظم خود را نه از یک هسته مرکزی (دولت)،
که از کنش و واکنش منظم خود مردم و از پایین و بدون هیچ مرکزیتی بدست میآورد.
بخش سوم کتاب نیز به رویدادهای تاریخی از آنارشیسم در روسیه، ایتالیا و در نهایت اسپانیا میپردازد.
گمان میکنم این برای داشتن یک پیشزمینه نخستینی از آنارشیسم
بسنده کند، از آنجاییکه دانش من درباره آنارشیسم نیز بسیار خرد است،
از امیر گرامی خواهش میکنم که اگر برداشت نادرستی کردهام، گوشزد کنند.
sonixax
01-23-2011, 11:00 PM
من در مورد آنارشیسم این رو پیشنهاد میکنم بخونید برای پیش نیاز بحث به نظر خوب میاد :
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%86%D8%A7%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%B3%D9%85
ولی با توجه به نظام سیاسی جهانی و جمعیت بسیار زیاد انسانها ، تشکیل چنین جامعه و حکومتی غیر ممکن است و نمیتوان یک کشور را به پیش برد چرا که هر کسی ساز خودش را میزند ، به خصوص در مورد ایرانیان که دو نفرشان نمیتوانند با هم کنار بیایند .
این شرایط درست میشه مثل یک قایق در دریا که از هر طرفی به آن نیرویی وارد میشود و برای همین مدام در یک حوضه ی کوچک درجا میزند .
Mehrbod
01-23-2011, 11:06 PM
من در مورد آنارشیسم این رو پیشنهاد میکنم بخونید برای پیش نیاز بحث به نظر خوب میاد :
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%86%D8%A7%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%B3%D9%85
ولی با توجه به نظام سیاسی جهانی و جمعیت بسیار زیاد انسانها ، تشکیل چنین جامعه و حکومتی غیر ممکن است و نمیتوان یک کشور را به پیش برد چرا که هر کسی ساز خودش را میزند ، به خصوص در مورد ایرانیان که دو نفرشان نمیتوانند با هم کنار بیایند .
این شرایط درست میشه مثل یک قایق در دریا که از هر طرفی به آن نیرویی وارد میشود و برای همین مدام در یک حوضه ی کوچک درجا میزند .
و شگفتا (یا حضرت الاسپاگتی) که خود ویکیپدیا با سیستمی آنارشیسمگونه درست شده است!!
یکی از چیزهای بسیار جالب درباره ویکیپدیا این است که بنیانگذار آن، پیش از راهاندازی
ویکیپدیا و برای گرفتم سرمایه لازم با هر کس که ایده راهاندازی «یک دانشنامه آزاد که هر کس
توانایی ویراش نوشتارهای آن را داشته باشد» را توضیح میداده است، او را آدمی رویاپرداز
دانسته و به وجود آمدن چنین دانشنامهای را اگر ناشدنی نه، بیهوده و ناکاربردی میخواندند.
sonixax
01-23-2011, 11:30 PM
و شگفتا (یا حضرت الاسپاگتی) که خود ویکیپدیا با سیستمی آنارشیسمگونه درست شده است!! یکی از چیزهای بسیار جالب درباره ویکیپدیا این است که بنیانگذار آن، پیش از راهاندازی ویکیپدیا و برای گرفتم سرمایه لازم با هر کس که ایده راهاندازی «یک دانشنامه آزاد که هر کس توانایی ویراش نوشتارهای آن را داشته باشد» را توضیح میداده است، او را آدمی رویاپرداز دانسته و به وجود آمدن چنین دانشنامهای را اگر ناشدنی نه، بیهوده و ناکاربردی میخواندند.
ویکی پدیا یک وبسایت است ، نه یک جامعه - در ویکی پدیا اگر کسی خرابکاری بکند به راحتی و بدون هزینه قابل بازگشت است ولی در یک جامعه چنین خبری نیست .
اصولن مقایسه ی ویکی پدیا با یک جامعه کار درستی نیست ، تازه در همان ویکی پدیا هم یک تیم مدیریتی (حکومت) وجود دارد که کاربران را کنترل میکنند - همچنین یک هسته ی قدرتمند هم برای اتوماسیون قرار دارد که کنترل کاربران را برای تیم مدیریتی راحت تر میکند .
ولی اگر بخواهیم ویکیپدیا را با جامعه قیاس کنیم (قیاس مع الفارق) ، ویکیپدیای فارسی یک نمونه بسیار خوب از شکست چنین سیستمی در مورد فرهنگ ایرانی است .
Ouroboros
01-24-2011, 01:37 AM
اگر به یکی از دو اصل بنیادین تقریبا تمامی ِ انواع آنارشیسم، یعنی تلاش و ارجحیت برای اعتلای ِ «فردیت» عنایت بکنید، آشکار می شود که با محور قرار دادن ِ چنین اصلی در یک اندیشه، ارائه ی ِ تعریفی یک خطی و سر راست از آن تا چه حد دشوار، و ارتباط و نحوه ی ِ باور به آن تا چه اندازه شخصی خواهد شد. چنانکه رودولف روکه می گفت «من آنارشیست نیستم از آن جهت که آن را پاسخ نهایی_به دشواری های بشر_می دانم، آنارشیستم از آن جهت که باور دارم چنین چیزی وجود ِ خارجی ندارد». اغلب ما مورد این انتقاد قرار می گیریم که بدلیل گستردگی و عدم ارائه ی ِ چنین تعریفی، در ِ نقدی اساسی و بنیادین به اندیشه های خود را از پیش می بندیم. با در نظر گرفتن ِ این موضوع، ضمن ِ تشکر از دوستان بابت ِ پیش بردن ِ گفتگو، من نکاتی را از دیدگاه ِ خود به این بحث اضافه خواهم کرد.
آنارشیسم دادخواهی ِ فرد در تعارض با جامعه، تاریخ، خانواده و دیگر نهادهای ِ تحمیلی ِ قدرت است. تلاشی قطعا آرمانگرا برای بازگرداندن ِ اصالت از جمع به فرد، یا به نوعی بازگشت به سرچشمه های ِ آغازین و دلایل ِ ابتدایی ِ شکل گیری ِ جامعه. جایی میان راه، فراموش شد که «جامعه» از آغاز برای بقای ِ اصلح ِ فرد اختراع شده بود نه بالعکس. آنارشیسم به ما می آموزد که اساس ِ جرم، بی عدالتی، تقلب و شکاف خوردگی ِ جامعه برآمده از و شکل گرفته در ارتباط با، مفهوم ِ کلی ِ «سرکوب» است، و برای چاره جویی ما را به بازنگری در اصولی اغلب از قبل پذیرفته شده همانند نیاز به کنترل ِ دائم، ترس از عواقب و الزام ِ حقیقی و عینی سرکوب دعوت می کند. این دیدگاه از هرجهت ذات باور است، و به «نیک سرشتی» انسان اعتقاد دارد، طبق این آموزه انسانها موجوداتی ذاتا مایل به زندگی ِ اجتماعی و همکاری با یکدیگر هستند نه دزدها، متجاوزان، قاتلان و راهزنانی که اگر پلیس نباشد مشغول به غارت ِ یکدیگر می شوند. بر این اساس، ما معتقدیم اگر قانونی نباشد، قانونی شکسته نخواهد شد، اگر مالکیت نباشد، دزدی نخواهد شد، و اگر دولت نباشد سرکوبی اتفاق نخواهد افتاد.
آنارشیسم در برابر اخلاقیات ِ انتزاعی و مبتنی بر نفع باوری و سودجویی، اخلاقیات ِ عینی و مبتنی بر رضایتمندی و اعتلای ِ نیک سرشتی انسانی را موعظه می کند. از این جهت در توضیح ِ رفتار کسی که شنا بلد نیست اما برای نجات جان ِ یک کودک در حال غرق شدن به رودخانه می زند دچار کمبود ِ استدلال نمی شود، و بجای تلاش برای برقرار کردن ِ «نظم» جامعه را به برقراری ِ «هماهنگی» دعوت می کند.
بهترین نمودهای ِ عملی آنارشیسم در تاریخ به گواه ِ «بسیاری» از باورمندان به این عقیده «کمون پاریس» و «انقلاب آنارشیستی اسپانیا»ست، که هر دو از جمله آزادترین، پر مشارکت ترین و رنگارنگ ترین جوامع تاریخ بشر بوده اند.
پیرامون ِ «هرج و مرج» و «آشوب طلبی» دیدگاه های ِ بسیار متفاوتی میان آنارشیستها وجود دارد، اغلب این دیدگاه ها خشونت را رد می کنند، و تقریبا تمامی ِ آنها جامعه ی ِ ایده آل خود را عاری از هرگونه خشونتی، در هر بُعد و حالتی تصویر می کنند. خود ِ من شخصا موافق هرگونه خشونت برعلیه دولت، و قانون گریزی بطور عام هستم، مگر آنکه به شخصی انسانی آسیبی مستقیم وارد بکند.
پیرامون ِ تفاوتها میان ِ آنارشیسم و کمونیسم بسیار گفته شده، آنچه من اشاره به آنرا لازم می دانم اینست که برخلاف ِ تصور ِ عموم این تفاوتها محدود به دیدگاه های ِ متفاوت درباره ی ِ نحوه ی ِ کشورداری در دوران ِ «پس از انقلاب»(باور به دولتی وسیع و حاکم بر ابزار تولید در یک جبهه و اعتقاد به عدم لزوم ِ وجود هرگونه دولت در طرف مقابل)نمی شود. کمونیستها دولت را نماینده ی ِ طبقه ی ِ اجتماعی/اقتصادی ِ مشخصی می دانند که منافع ِ آن طبقه را دنبال می کند، آنارشیستها دولت را اندامواره ای مستقل از جامعه می شمارند که تنها منافع ِ خود را در سر دارد(در نقل ِ قول معروفی از کروپوتکین، «حکومت تزار حاضرست در صورت لزوم برای بقا تمام اشراف روسیه را اعدام بکند»). کمونیستها تاریخ را پدیده ای جاری و در بطن رخدادهای اجتماعی می دانند که «به هر حال» در حال شکل گرفتن است، آنارشیستها هرگونه جبر تاریخی را رد می کنند و اصولا انسان را پدیده ای تاریخی، که رخدادی زبانی به حساب می آورند. همچنین آنارشیستها به شدت با ایده ی ِ «دیکتاتوری پرولتاریا» مخالفند، اغلب آنها اتحادیه های مستقل را مستقیم ترین راه برای گذران امور می دانند و بطور کلی با هر ایده ای برای «اداره ی ِ جامعه» مقابله می کنند، آنها به «همزیستی اجتماعی» باور دارند نه «اداره ی ِ آن».
من در مورد آنارشیسم این رو پیشنهاد میکنم بخونید برای پیش نیاز بحث به نظر خوب میاد :
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%...8C%D8%B3%D9%85
این سایت هم هست : http://www.anarchistan.co.cc/spip.php?rubrique4
(برای دوستان ِ اغلب بی خدای ِ این فروم، اثر هیجان انگیز ِ باکونین «خدا و دولت» که در آن مکانیزم ِ سرکوبگر این دو مفهوم تشریح شده اند را پیشنهاد می کنم)
و همینطور پروژه ی ِ آنارکوپدیا : http://per.anarchopedia.org (http://per.anarchopedia.org/%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87%D9%94_%D8%A7%D8%B5%D9%84% DB%8C)
اگر از شر ِ روزمرگی لحظه ای بیاسایم چه بسی مقالاتی بسیار خوب سراغ دارم برای ترجمه(بخشی از مقالات لینک ِ شما و آنارکوپدیا هم البته کار این خطاکار است).
---------- ارسال جدید اضافه شده در 01:37 AM ---------- ارسال قبلی در 01:28 AM ----------
اینکه شرایط جنگی همه جنایت میکنن و اینها برای من شخصا قابل قبول نیست. جنگ هم به نوبه خود قواعدی انسانی دارد که تنها به این دلیل که طرف مقابل آنها را رعایت نمی کند نمی توان از رعایت آنها پوشید. مهمترین قاعده اینه که زنان و کودکان در جنگ نقشی ندارند نه اینکه فرانکو زنان را بین سربازانش تقسیم کند و مخالفینش شکم زن باردار را پاره کنند.
شوروی کمونیستی از این ادعاهای مشارکت چند میلیونی زیاد می کرد. کوبا و کره شمالی همین امروز هم این ادعاها را می کنند و مشارکت توده وار عامه غیر متخصص و نا آگاه سر سوزن ارزش ندارد. صد متخصص بهتر از صد میلیون توده کارگر است.
جنایاتی که دم می زنم اینه که پیش از جمهوریت با تفتیش عقاید غیر مسیحیان شناسایی می شدند و مجازات می شدند و به قتل می رسیدند و در دوران جمهوریت حکومتگران کار را برعکس کردند. مسیحیان با تفتیش عقاید شناسایی می شدند و مجازات می شدند. هر دوی اینها تفتیش عقاید است. از این کارها در همه حکومت های کمونیستی شده زیرا کمونیست ها بر خلاف ادعایشان خودشان یک دین تازه آفریده اند.
نظرات شما البته زمانی در جایگاه ِ انتقادی ارزشمند وارد هستند که تا اندازه ای ریشه در واقعیت هم داشته باشند. «جنگ» هم برای من همانند دیکتاتوری شر ِ مطلق است، و هرچه از آن برمی آید شر است. تفاوتی میان ِ مردان جوان و زنان باردار نمی بینم و مرگ ِ هریک فاجعه است. مطلب ِ مهم اینست که آنچه آنارشیسم بیان می کند هرگز با جنایت و قتل و سرکوب در یک کاسه جمع نخواهد شد(برخلاف ِ آنچه کمونیسم یا لیبرال دموکراسی بیان می کند). توی پرانتز هم بگویم، که آنچه شما از آن به عنوان «تفتیش عقاید» یاد می کنید اینست که تمامی «کشیشهای کاتولیک» طرفدار سلطنت بودند و در جایگاه ماشین تبلیغاتی ِ کودتاگران عمل می کردند، و در شرایط جنگی هیچکس فعالیت ِ رادیوی ِ متحرک و بسیار بانفوذ ِ دشمن را برنخواهد تابید. اما آدمهای ِ عادی به ندرت بخاطر مذهبی بودن محاکمه یا بازخواست شدند، و حتی برخی رهبران ِ بزرگ جنبش که توسط ِ ژنرال ِ روسفید ِ شما فله ای اعدام شدند کاتولیکهایی معتقد و باورمند بودند. توجه بکنید که من از این جریانات هرگز دفاع نمی کنم، بلکه آنها را شاهدی می آورم برای ِ این استدلال که جنگ با خود چیزی بجز ویرانی نمی آورد، و هرکس فارغ از عقیده ای که دارد را به سوی تعصب و جنایت می کشاند(حتی باوری عمیقا انسان پرست همچون آنارشیسم را).
مشارکت همواره مهم است چراکه ما فارغ از بهره ی هوشی و علمی و تخصصی و کاردانی و غیره، به یک اندازه انسان هستیم و برای ایفای نقش در سرنوشت ِ خود حق داریم.
doubt
01-24-2011, 07:26 PM
به کوتاهی اینکه در آنارشیسم ما با یک همبود (اجتماع) هرج و مرج بینظم روبرو نیستیم،
بلکه با همبودی روبرو هستیم که نظم خود را نه از یک هسته مرکزی (دولت)،
که از کنش و واکنش منظم خود مردم و از پایین و بدون هیچ مرکزیتی بدست میآورد.
ما در حال حاضر در مورد انسان ها صحبت میکنیما!، همین هایی که در کوچه و خیابان میبینیم.
آیا چنین چیزی امکان پذیر است؟،من این را(کنش و واکنش منظم و خود جوش) برای دو نفر (بدون هیچ ضمانت اجرایی برای قانون)نیز نمیتوانم درک کنم چه برسد به سطح کلان.دیگر خیلی خوش بینانه به ذات انسانی توجه شده است.دست کمونیست ها از پشت بسته شد.:20:
ولی در مجموع اگر به نظر شما چنین چیزی امکان پذیر است لطفا بیشتر توضیح دهید.
طبق این آموزه انسانها موجوداتی ذاتا مایل به زندگی ِ اجتماعی و همکاری با یکدیگر هستند نه دزدها، متجاوزان، قاتلان و راهزنانی که اگر پلیس نباشد مشغول به غارت ِ یکدیگر می شوند. بر این اساس، ما معتقدیم اگر قانونی نباشد، قانونی شکسته نخواهد شد، اگر مالکیت نباشد، دزدی نخواهد شد، و اگر دولت نباشد سرکوبی اتفاق نخواهد افتاد.
من به شخصه نه انسان ها را کاملا دزد و قاتل میدانم و نه انسان ها را کاملا متمایل به زندگی اجتماعی و همکاری با یکدیگر، با توجه به شرایط هر دو حالت برای هر انسانی ممکن است رخ دهد که یقینا هم میدهد.
و سوال دیگری که برایم به وجود آید این که آیا چنین امری بدون وجود دیکتاتوری موقتی مانند دیکتاتوری پرولتاریا ی کمونیست ها امکان پذیر است زیرا آن ها نیز مدعی بودند که در مدینه ی فاضله ی خود (کمونیسم)خبری از این دیکتاتوری نیست و این امر به دلیل سابقه ی بورژوازی الزام یافته است.
آنارشیسم در برابر اخلاقیات ِ انتزاعی و مبتنی بر نفع باوری و سودجویی، اخلاقیات ِ عینی و مبتنی بر رضایتمندی و اعتلای ِ نیک سرشتی انسانی را موعظه می کند. از این جهت در توضیح ِ رفتار کسی که شنا بلد نیست اما برای نجات جان ِ یک کودک در حال غرق شدن به رودخانه می زند دچار کمبود ِ استدلال نمی شود، و بجای تلاش برای برقرار کردن ِ «نظم» جامعه را به برقراری ِ «هماهنگی» دعوت می کند.
با این تفسیر پس من از مخالفان آنارشیسم محسوب میشوم چون به اخلاقیات بر مبنای سود مادی اعتقاد دارم و از دیدگاه من به هیچ وجه دچار کمبود استدلال نیز نمیشود ،البته فکر نکنم اخلاقیات عینی لزومه ی آنارشیسم باشد ، اگر هست که...
پیرامون ِ «هرج و مرج» و «آشوب طلبی» دیدگاه های ِ بسیار متفاوتی میان آنارشیستها وجود دارد، اغلب این دیدگاه ها خشونت را رد می کنند، و تقریبا تمامی ِ آنها جامعه ی ِ ایده آل خود را عاری از هرگونه خشونتی، در هر بُعد و حالتی تصویر می کنند.
اگر «تقریبا»تمام آن ها در جامعه ی ایده ال خود خشونت را رد میکنند یعنی عده ی اندکی نیز وجود دارند که در جامعه ی «ایده آل خود» نیز خواهان خشونت هستند!!!چه جالب!:39:
در مجموع خالی از لطف نبودن آنارشیسم را منکر نمیشوم،همانطور که کمونیسم و سوسیالیسم را خالی از فایده نمیدانم ولی در کاربردی بودن آن شک دارم. مگر این که دوستان زحمت بکشند و اطلاعات بیشتری در اختیار ما بگذارند.
Mehrbod
01-24-2011, 08:49 PM
ویکی پدیا یک وبسایت است ، نه یک جامعه - در ویکی پدیا اگر کسی خرابکاری بکند به راحتی و بدون هزینه قابل بازگشت است ولی در یک جامعه چنین خبری نیست .
اصولن مقایسه ی ویکی پدیا با یک جامعه کار درستی نیست ، تازه در همان ویکی پدیا هم یک تیم مدیریتی (حکومت) وجود دارد که کاربران را کنترل میکنند - همچنین یک هسته ی قدرتمند هم برای اتوماسیون قرار دارد که کنترل کاربران را برای تیم مدیریتی راحت تر میکند .
ولی اگر بخواهیم ویکیپدیا را با جامعه قیاس کنیم (قیاس مع الفارق) ، ویکیپدیای فارسی یک نمونه بسیار خوب از شکست چنین سیستمی در مورد فرهنگ ایرانی است .
درود،
خوب این میشود یک استدلال دیگر sonixax گرامی، اینکه چیزی «ناشدنی»
است با اینکه پیادهسازی آن پیشبینی ناپذیر است دو چیز سراسر دگرسانی هستند.
من البته با فلسفه شما که نمیخواهید هیچ چیز تازهای را برای ایران خودمان، مگر همان چیزی
که پیشتر در غرب آزمون شده است برگزینید را، آشنایی دارم و آن را دوراندیشی بایا و بسیار خوبی
هم میدانم؛ ولی همچنان، فرنود اینکه ایدئولوژیهای دیگر را به سادگی با یک برچسب «نشدنی و محال» دور بیاندازیم نمیشود.
پ.ن. درباره ویکیپدیای پارسی، چرا آن را شکستخورده میدانید؟
sonixax
01-24-2011, 10:01 PM
پ.ن. درباره ویکیپدیای پارسی، چرا آن را شکستخورده میدانید؟
ویکی پدیای فارسی به کل با زبانهای دیگرش فرق دارد - هر کسی به جای اینکه با استفاده از منابع و ریفرنس های معتبر بخواهد مطلبی را ویرایش کند بسته به سلیقه خود این کار را میکند و مطالب هر روز تغییر میکنند (تصحیی نمیشوند ، تغییر میکنند زمین تا آسمان) و وقتی یک مطلب فارسی را با زبانهای دیگرش مقایسه میکنیم متوجه میشویم که خیلی پرت و پلاست مگر مواردی خاص که معمولا در مورد تکنولوژی هستند .
یک نگاهی به صفحه شخصی آرش بیخدا در ویکیپدیا ی فارسی بیندازید - جمع کرد از آنجا رفت .
خلاصه ویکی پدیای فارسی نماد کامل عدم هماهنگی و همدلی جامعه ایرانی است - بلبشویی است ، اسلامگرایان و مسلمانان تا یک مطلبی که خوششان نمی آید میبینند میزنند شهیدش میکنند (ارتش سایبری و حکومت رو جدا فرض کنید ، چون آنها رفتنی هستند) - عکس همین موضوع هم هست . شما برای امتحان یک مطلب خاص رو برای مدتی در ویکی پدیا فارسی تحت نظر بگیرید متوجه منظور من میشوید .
Mehrbod
01-24-2011, 10:17 PM
ما در حال حاضر در مورد انسان ها صحبت میکنیما!، همین هایی که در کوچه و خیابان میبینیم.
آیا چنین چیزی امکان پذیر است؟،من این را(کنش و واکنش منظم و خود جوش) برای دو نفر (بدون هیچ ضمانت اجرایی برای قانون)نیز نمیتوانم درک کنم چه برسد به سطح کلان.دیگر خیلی خوش بینانه به ذات انسانی توجه شده است.دست کمونیست ها از پشت بسته شد.:20:
ولی در مجموع اگر به نظر شما چنین چیزی امکان پذیر است لطفا بیشتر توضیح دهید.
Doubt جان، من درباره آنارشیسم آگاهی چندانی ندارم و از امیر گرامی سرگرم یادگیری در این جُستار هستم.
هرآینه اگر نگر شخصی مرا بخواهید، آنچه تا اینجا درباره پیروی از ظوابط و قانون بدون نبود دولت به شما میتوانم
بگویم، از سه دیدگاه روانشناسی، ژنتیک و در نهایت برنامهنویسی برای من شدنی بودن آن تقریبا جای گمان ندارد.
روانشناسی:
نخستین و مهادینترین آن که همان روانشناسی باشد، من میتوانم شما را ب
ه آزمایشهای گوناگونی که در این زمینه انجام پذیرفته است راهنمایی کنم.
یکی از سرآوازهترین آنها، یک آزمایش بسیار ساده با روندی بدین گونه است:
داوخواههای بازی را دو به دو به کمک یک ترمینال کامپیوتری، بدون اینکه بدانند چه کسی آن سوی
ترمینال جای گرفته است بخش میکنند. سپس به حکم قرعه، یکی از آنها «گیرنده» و دیگری
«فرستنده» میشود.
اکنون، به «فرستنده« گفته میشود که میتواند با خورد کردن 10$ به دو اندازه دلخواه برای خود
و «گیرنده»، دکمه «بفرست» را فشار دهد، ولی با یک شرط کوچک میتواند سهم خود را
دریافت کند و آن هم اینکه که «گیرنده» در آن سول ترمینال، دکمه «بپذیر» را فشار دهد.
به بیان دیگر، فرستنده میتواند هر گونهای که دوست دارد پول را بخش کند و گیرنده میتواند
پس از فهمیدن سهم خود، آن را بپذیرد و یا اینکه با نپذیرفتن آن، نه خود و نه دیگری هیچ پولی دریافت نکنند.
چیزی که بیشتر آزمایشکنندهها و شاید شما را شگفتزده کند، این است که برپاد تئوریهایی که
روی اصل «سودخواهی مطلق» پایهگذاری شدهاند و تئوری آنها، که پیشبینی میکند گیرنده مقدار
پول را هر اندازه کم هم که باشد، خواهد پذیرفت (چرا که هرگونه که نگاه کنیم، به هر روی یک دلار بهتر از هیچ است)
در آزمایشهای راستینی که به کمک این بازی انجام میگرفت، گیرندهها، تنها و تنها زمانی پول را میپذیرفتند
که سهم خود را «عادلانه» تشخیص دهند، و این عادلانه بودن از میانگین دریافتی 3.7 کمتر نمیرفت.
از سوی دیگر، نکته بسیار جالب درباره «فرستنده» در این بازی میباشد که میتوانستند با
وارونه پندار کردن جای خود با گیرنده، این نکته را بسیار خوب درک کنند که اگر پول را
بخواهند ناعادلانه بخش کنند، آدم پشت ترمینال دیگر، با احتمال بسیار بالایی آن را نخواهد پذیرفت.
ژنتیک:
درباره ژنتیک کوتاه شده میتوان گفت که آدمها در روند فرگشت همواره به سوی خوب بودن و
پاکسرشت بودن پیش رفتهاند تا چیز دیگر، چرا که برای حفظ بقای خود و به جای ماندن میبایستی
ویژگیهایی که حس «همکاری» و «عدالتخواهی» را تقویت میکردند در فرگشت به ارث ببرند.
این امر البته بر پاد چهره دیوسرشت از آدمی است که بیشتر دینهای الهی و حتی فیلمهای هالیوود برای هیجان دادن به تماشاگر درست میکنند.
برای نمونه فکر میکنم همه با این صحنه از فیلم که با آمدن یک بلای طبیعی بگوییم زمین لرزه، همه مردم
تلاش در پیشزدن و فرار کردن دارند آشنایی داشته باشیم، ولی آنچه بیشتر مواقع در واقعیت دیده
میشود مردمی هستند که با دست زدن به فداکاری و بازی کردن با جان خود، برمیگردند و به کمک دیگران میروند.
برنامهنویسی:
در این زمینه من میتوانم برای شما از سامانههایی نام ببرم که بستر آنها «پخششده» میباشد.
در کامپیوتر زمانی که ما میخواهیم دادهها را میان چند رایانه به اشتراک بگذاریم، چند اسلوب
برای پیادهسازی فرآیند آن به کار میرود. شیوه کلاسیک و نخستینی که در این زمینه بکار میرود،
پیادهسازی سیستمهای «هستهای» و centralized میباشد. در این شیوه، یک سیستم
مرکزی با ارائه سرویس به کاربران، دادههای درخواستشده را به آنها میدهد.
شیوه دیگر، شبکههای «پخششده (distributed)) هستند که بیشتر peer-to-peer خوانده میشوند
و فکر میکنم با نام یکی از پروتکلهای سرآوازه آن، BitTorrent یا کوتاهشده Torrent آشنا باشید.
در این شیوه از اشتراکگذاری، ما دادهها را میان چند کاربر پخش میکنیم و کاربران خود، با «داد و ستد» دادههایشان با
دیگران (به چَم راستین آن)، میتوانند فایل درخواستشده را به گونه پخششده در دسترسی کسانی که به آن نیاز دارند بگذارند.
اما در اینکه پیادهسازی هر شیوه چه دگرسانیهای دارد میتوان گفت:
سیستمهای «هستهای» با افزایش شمار کاربران از توانمندیاشان کاسته شده و فرآیند اشتراکگذاریشان کند میشود، هنگامیکه سیستمهای «پخششده» با افزایش شمار
کاربران نه تنها با کاهش سرعت روبرو نمیشوند، که به شتاب و تندی فرآیند اشتراکگذاریاشان نیز افزوده میشود!
سیستمهای «هستهای» اگر دوچار اختلال شوند، دسترسی به فایل برای همه کاربران
بسته میشود، هنگامیکه در سیستمهای «پخششده»، تنها یک
گره از شبکه کم شده و در روند اشتراکگذاری هیچگونه تداخلی ایجاد نمیشود.
سیستمهای «هستهای» تنها با برنامهریزی درست و گردانندگی روزمره میتوانند جلوی
سواستفاده کاربران را بگیرند که به داشتن ساختاری شکننده میانجامد، هنگامیکه سیستمهای «پخششده»، با داشتن گرههای گوناگون که هر کدام بر پایه نیازهای خود دست به داد و ستد میزنند، ساختاری ستبر و قابل اطمینان دارند.
سیستمهای بالا در نهایت خود روی بستر اینترنت پایهگذاری شدهاند و ساختار خود
اینترنت، متشکل شده از یک شبکه بسیار بزرگ از گونه «پخششده» است که تنها و تنها
روی این اصل که کاربران آن، خود یک سری از ظوابط اینترنتی را (بدون داشتن هیچگونه تضمینی) دنبال میکنند کار
میکند؛ و البته که، اینترنت هیچ دولت و حکومتی نیز برای جلوگیری از هرجومرج! ندارد و شاید ستبرترین سیستمی باشد که آدمی تاکنون ساخته است.
doubt
01-27-2011, 07:06 PM
روانشناسی
مهربد گرامی؛
این آزمایش در شرایط غیر آزمایشگاهی مطمئنا چنین جوابی نمیدهد و همینطور فکر نکنم جامعه آماری بالایی هم داشته بوده باشد.
البته شاید من فرصت و توانایی استفاده از روش آزمایشگاهی برای رد این آزمایش را نداشته ام ولی بر مبنای مشاهده ی مستقیم و زندگی در جامعه ی انسانی معتقدم چنین چیزی رخ نمی دهد.
(مثال نقض:خود من..!)
ژنتیک
این نیز به نظر من خیلی کلی است ،شرایطی که انسان کاملا احساس کنند باید بین خود و دیگری انتخاب کند ،قاعدتا خود را انتخاب میکنند یعنی اگر نکند کار غیر عقلانی کرده است که نه با توجه به فیلم های هالیوودی بلکه با فلسفه چنین چیزی عقلانی است. (بقیه ادعاها شعار،داستان وتخیلی بیش نیست)
که با این تفسیر اداره ی جامعه به این صورت ممکن نیست.
برنامهنویسی
در مورد این موضوع نیز اطلاعات نداشتم،از متخصصی پرسیدم ،چکیده سخنانش را این گونه دریافت کردم که در همین سیستم تورنت نیز نهاد مدیریتی(قدرت) وجود دارد بدین صورت که همه ی درخواست ها به این سیستم وصل شده و تورنت آن ها را به هم متصل مینماید یعنی منابع در بین کاربران پخش شده و مدیریت کماکان با سیستم مرکزیست.
و همینطور نمیتوان شبکه کامپیوتری را به سیستم اجتماعی تعمیم داد چون کاربران توانایی انجام هیچ حرکت غیرقابل پیش بینی ندارند و اگر هم بکنند سیستم تورنت توانایی خواندن آن را ندارد یا اجازه عبور نمیدهد که در مورد جامعه این گونه نیست و اگر چنین امری هم به وجود بیاوریم دیگر از حالت آنارشیسمی خود خارج شده و نهاد مقتدر به وجود می آید.
-در کل به نظر من فلسفه ی آنارشیسم لنگ میزند ولی درک نکردن من بیشتر از لحاظ اجرایی وسیاسی آن بود ،یعنی اگر من فردا بخواهم تبلیغ آنارشیسم کنم چه بگوییم ،چگونه شرایطی لازم است تا چنین انقلابی رخ دهد ، چگونه آن را نگه میداریم ،چگونه هدف ترسیم میکنیم و در برابر جوامع کاملا منسجم دیگر به رقابت برای رسیدن به آن میپردازیم و...
Mehrbod
01-29-2011, 02:53 AM
مهربد گرامی؛
این آزمایش در شرایط غیر آزمایشگاهی مطمئنا چنین جوابی نمیدهد و همینطور فکر نکنم جامعه آماری بالایی هم داشته بوده باشد.
البته شاید من فرصت و توانایی استفاده از روش آزمایشگاهی برای رد این آزمایش را نداشته ام ولی بر مبنای مشاهده ی مستقیم و زندگی در جامعه ی انسانی معتقدم چنین چیزی رخ نمی دهد.
(مثال نقض:خود من..!)
http://www.daftarche.com/images/smilies/53.gif
در اینباره جای گفگتو زیاد است.
این نیز به نظر من خیلی کلی است ،شرایطی که انسان کاملا احساس کنند باید بین خود و دیگری انتخاب کند ،قاعدتا خود را انتخاب میکنند یعنی اگر نکند کار غیر عقلانی کرده است که نه با توجه به فیلم های هالیوودی بلکه با فلسفه چنین چیزی عقلانی است. (بقیه ادعاها شعار،داستان وتخیلی بیش نیست)
که با این تفسیر اداره ی جامعه به این صورت ممکن نیست.
در مورد این موضوع نیز اطلاعات نداشتم،از متخصصی پرسیدم ،چکیده سخنانش را این گونه دریافت کردم که در همین سیستم تورنت نیز نهاد مدیریتی(قدرت) وجود دارد بدین صورت که همه ی درخواست ها به این سیستم وصل شده و تورنت آن ها را به هم متصل مینماید یعنی منابع در بین کاربران پخش شده و مدیریت کماکان با سیستم مرکزیست.
نادرست است. شبکههای تورنت «میتوانند» از یک سیستم مرکزی در جایگاه coordinator
برای شتاب دادن و هماهنگ کردن گرهها که کاربران باشند، سود ببرند، ولی این تنها در جایگاه یک
افزونه برای کاربرانی است که نمیتوانند ارتباط سرراست و بدون میانه با دیگر کاربران برقرار کنند:
Distributed_hash_table (http://en.wikipedia.org/wiki/Distributed_hash_table)
DHTs characteristically emphasize the following properties:
* Decentralization: the nodes collectively form the system without any central coordination.
* Scalability: the system should function efficiently even with thousands or millions of nodes.
* Fault tolerance: the system should be reliable (in some sense) even with nodes continuously joining, leaving, and failing.
و همینطور نمیتوان شبکه کامپیوتری را به سیستم اجتماعی تعمیم داد چون کاربران توانایی انجام هیچ حرکت غیرقابل پیش بینی ندارند و اگر هم بکنند سیستم تورنت توانایی خواندن آن را ندارد یا اجازه عبور نمیدهد که در مورد جامعه این گونه نیست و اگر چنین امری هم به وجود بیاوریم دیگر از حالت آنارشیسمی خود خارج شده و نهاد مقتدر به وجود می آید.
در اینکه نمیتوان شبکههای رایانهای را به همبود و اجتماع تعمیم داد سخنی نمیرود،
ولی همانندی این دو در جایگاه یک شبیهسازی، بسیار سودمند و البته چشمگیر است.
جدا از تورنت، من بزرگترین شبکه جهان که «اینترنت» باشد را نیز میتوانم در جایگاه نمونه برای شما
نام ببرم. همچنان که بالا نیز گفتم، در اینترنت ما هیچ قانونگذار و مرکزیتی نداریم ولی میبینیم که پایداری آن از
بهترین سیستمهایی که تاکنون بدست آدمی ساخته شدهاند نیز بیشتر است، چرا به سادگی، همان هسته و مرکز را ندارد.
-در کل به نظر من فلسفه ی آنارشیسم لنگ میزند ولی درک نکردن من بیشتر از لحاظ اجرایی وسیاسی آن بود ،یعنی اگر من فردا بخواهم تبلیغ آنارشیسم کنم چه بگوییم ،چگونه شرایطی لازم است تا چنین انقلابی رخ دهد ، چگونه آن را نگه میداریم ،چگونه هدف ترسیم میکنیم و در برابر جوامع کاملا منسجم دیگر به رقابت برای رسیدن به آن میپردازیم و...
اینها برای گفتگوی بیشتر نکتههای خوبی هستند. اما آنچه مرا بیشتر به آنارشیسم جلب
میکند نه ساختار منحصر به فرد آن، که ناپایداری و مزاحم بودن «آزادی» در آنها است.
سیستمهای همبودین کنونی همگی در محدود کردن آزادیهای آدمی همرای هستند.
اشتباه نشود، من درباره نظامهای صرفا توتالیتر سخن نمیگویم، بلکه این ویژگی گرفتن آزادیهای
آدمی در سیستمهای بسیار آراسته و خواستنیای که در غرب آزاد میبینید نیز میباشد.
این فرآیند که شاید بتوان آن را فرآیند بردگی کشیده شدن نامید، روندی کند ولی پیوسته دارد و فرنود بودن آن نیز از یک
ویژگی بسیار ساده که در همه سامانههای همبودین کنونی میبینیم سرچشمه میگیرد: بهینهسازیِ روزافزون و پیاپی همبود
سامانههایی که ما امروز داریم، برای کارکرد درست و از میان نرفتن خود، نیاز به شهروندانی قانونمدار دارند که ظوابط و هنجارهای
سیستم را به خوبی دنبال کنند. این روند از سویی با بیشتر شدن شمار آدمیان، و از سوی دیگر با پیشرفته شدن ساختار همبود، و در کنار آن
با افزایش نیاز روزافزون به هماهنگی هر چه بیشتر میان شهروندان و برخورد ایشان با یکدیگر، خواه ناخواه به پیاده سازی بسترهایی
میانجامد که با گرفتن آزادی (که در بهینهسازی فاکتوری پیشبینیناپذیر و مزاحم است) آدمی را به بردگی و ماشینهای مطیع تبدیل خواهند کرد.
به بیان دیگر، سیستمهای کنونی به سویی پیش میروند که هر آدم دیگر در جایگاه تنها یک «هموند در سیستم» نخواهد بود، بلکه در
جایگاه «هموندی از سیستم» به شمار خواهد رفت که بایستی با هنجارهای اجتماعی که سیستم آنها را (هماکنون نیز) تبلیغ میکند، زیر کنترل باشد.
Mehrbod
03-23-2011, 04:27 PM
در کنار نوشتههای بالا، امروز به جستاری در ویکیپدیا در همین زمینه برخوردم:
http://en.wikipedia.org/wiki/Social_peer-to-peer_processes
بهمنیار
11-21-2011, 05:12 AM
دور بر شما
بهانه این تاپیک گمان کنم بازی dues ex هست.
نه گرفتاری ها بسیار شده بیشتر ما (خودم و شاید هم شما) کمتر درباره این جستار می اندیشیم. چرا ؟
خوب یکی این که گرفتاری ها فراوان شده است.
دو، شاید برای بسیاری از ما این پرسش واقع بینانه نباشد. آیا به آن چون جستاری کودکانه می نگریم ؟ یا آیا گمان می کنیم به هیچ رو به آن نخواهیم رسید؟
سه که باز هم بیشتر همان دو است، دربست این است که به هیچ رو چنین چیزی نخواهد بود.
روی هم رفته احتمال دومی بیشتر است. بی گمان دیده اید با هر کدام از مسلمان ها نیز گرم سخن می شوید دست آخر می گویند باید آقا بیاید تا درست شود. این گفته نشانه نا امیدی از کل نظام های سیاسی است. روشن است که آقا همان امام زمان است ، بیچاره خبر ندارد که او نبوده و نیست.
کوشش های انسان ها تا کنون تنها به یک قانون نا کارآمد (چون به اندازه بسنده نیرو برای پا گرفتن در همه کشورها ندارد چنین می گویم) به نام حقوق بشر انجامیده است.
ولی ما چه می گوییم. بی گمان یک دیکتاتوری بیخدا دست کمی از استالینسیم نخواهد داشت. پس نباید چشم براه یک بیخدایی که خودش دیکتاتوری نوینی بشود، باشیم و آن را تایید نماییم. هر آینه اگر دستور شود که هیچ کس دین نداشته باشد، می شود دیکتاتوری با نامی دیگر. هم چنین به نگر می رسد که برای نیفتادن به چاه دیکتاتوری باید نظامی درستی از نظارت برقرار باشد.
پس بخش نخست پرسش می شود درباره نظام سیاسی
Mehrbod
11-21-2011, 10:56 AM
نظام سیاسی که در این چند گاهه برای من آرمانی به نگر میآید نظام آنارشیستی است.
بخشهای جدا و خودگردان (autonomous) که با همکُنشی میان خود، ساختار سیاسی همبودگاه را ریخت میدهند.
Mehrbod
11-21-2011, 12:15 PM
دور بر شما
بهانه این تاپیک گمان کنم بازی dues ex هست.
در deus ex البته با یک آینده تاریک روبرو هستیم و بسیار ناامید کننده خواهد بود اگر پیشرفت فنآوری به آن سو برود.
فنآوری در آینده ترسیم شدهای که میبینیم نیز بسیار بدوی و خام است. جایگزینی اندام بدن با نمونه سختافزاری روباتیک آن اگر نگوییم نابخردانه، بسیار ناکارآمد خواهد بود.
پیشرفت دلخواه (آرمانی) بیشتر روی ژنتیک و نانوتکنولوژی میتواند باشد که با دستکاری و دگراندن سرراست و direct کُد ژنتیکی همراه است.
از همه اینها گذشته، چه کسی با دختری که پاهای آهنی دارد میخوابد؟ :4:
Russell
11-21-2011, 02:02 PM
نظام سیاسی که در این چند گاهه برای من آرمانی به نگر میآید نظام آنارشیستی است.
من خیلی به سیاست و فلسفه سیاسی آشنایی ندارم ولی از آنچه که میدونم میتوانم بگویم که نظریه پردازی زیادی برایش نشده و نه آزمون پس داده و نه عملی بنظر میرسد حتی درست معلوم نیست چطور میشود امنیت را تامین کرد.
فنآوری در آینده ترسیم شدهای که میبینیم نیز بسیار بدوی و خام است. جایگزینی اندام بدن با نمونه سختافزاری روباتیک آن اگر نگوییم نابخردانه، بسیار ناکارآمد خواهد بود.
پیشرفت دلخواه (آرمانی) بیشتر روی ژنتیک و نانوتکنولوژی میتواند باشد که با دستکاری و دگراندن سرراست و direct کُد ژنتیکی همراه است.
از همه اینها گذشته، چه کسی با دختری که پاهای آهنی دارد میخوابد؟
من چند وقت پیش یک مصاحبه دیدم بین داوکینز و Craig Venter ،در یوتیوب هست(حوصله ندارم لینکش کنم :4:).
در اون یکسری چیزهای پشت پرده نشون میداد که خیلی جالب بود.این همون کسیه که خبر موفقیتش در حیات مصنوعی خیلی سر و صدا کرد.مثل اینکه در چند دهه آینده اگر بشر جان سالم بدر ببرد و خودش را نابود و بدبخت نکند میشود طراحی ژنتیکی کرد در حد تیم ملی :4:
از همه اینها گذشته،چه کسی با دختری که پاهای آهنی دارد میخوابد؟
اون که چیزی نیست،در سیستم تناسلی دست نبرند خوبه :21:
sonixax
11-22-2011, 12:04 AM
آقا من این Deus Ex رو خیلی وقت پیش بازی کردم اون هم همش ۱۰ دقیقه خوشم نیومد و این نسخه ی جدیدش رو اصلن بازی نکردم . در مورد پست اول هم درست نفهمیدم چی شد ! میشه یک کمی بیشتر توضیح بدید ؟
بهمنیار
11-22-2011, 08:34 AM
جُستار «جهان آرمانی (ایده-آل) از نگر شما چگونه جهانی است» با جستار کنونی آمیخته شد.
هر چند بخش نخست به نظام سیاسی ولی زیر بنا اصلی ایده یا اندیشه های فلسفی می باشد
Deus Ex
خوب بخش نخست که یک پلیس هستیم به نام آدم در پایان بخش نخست از سوی یک آدم با ساز و برگ آهنی که در بازی augmented نامیده می شود، یا کشته یا بیهوش می شویم و آن ها علمیات خود را با پیروزی به پایان می رسانند. خوب این بخش نخست نشان می دهد در رویارویی با آدمی که با فناوری ساز و برگ خویش را فراهم نموده، احتمال شکست بسیار است. این نکته بسیار با ارج است و هر آینه می شود گفت سراسر بازی بر پایه آن ساخته شده است.
در بخش پایانی شما با دانشمند طراح و دیوید سریف بنیانگذار برخورد کرده و گفتگو می کنید که روشن می شود که به جنگ بر سر اندیشه این است که تکنولوژی خوب است یا بد . در پایان سه دگمه هست که سومی دست چپ در پایان راهرویی هست به نام self-destruct با فشردن هر یک از این دگمه ها نمایشی آغاز می شود در این آخری نگاره ی احمدی نژاد را نیز نشان می دهد و می گوید تصمیمی گیری دراین باره را به همه ی انسانیت واگذار کرده است.
بهمنیار
11-22-2011, 08:55 AM
ظام سیاسی که در این چند گاهه برای من آرمانی به نگر میآید نظام آنارشیستی است.
بخشهای جدا و خودگردان (autonomous) که با همکُنشی میان خود، ساختار سیاسی همبودگاه را ریخت میدهند.
نظام و سازوکار خودبخود درست کار نمی کند. همین اکنون نیز می گویند ولی فقیه اگر از عدالت خارج شود خودبخود برکنار است ولی مکانیسم آن کار نمی کند. بازرس و بیننده و نظارت گر بی گمان باید باشد
Mehrbod
11-22-2011, 11:39 AM
من خیلی به سیاست و فلسفه سیاسی آشنایی ندارم ولی از آنچه که میدونم میتوانم بگویم که نظریه پردازی زیادی برایش نشده و نه آزمون پس داده و نه عملی بنظر میرسد حتی درست معلوم نیست چطور میشود امنیت را تامین کرد.
برداشت نادرست نشود، من به چَم آرمانشهر و utopian آن آنارشیسم را گفتم؛
اگر بخواهیم کاربَستی و pragmatic به آن نگاه کنیم داستان دیگری است.
سادهترین راه نگاه به نمونههای پیادهسازی شده است که زیاد هم نیستند، ولی آن اندازه
نظام اقتصادی و سیاسی و .. درهم گره خوردهاند که به نگر من نمیتوان جدا از یکدیگر بررسی آنچنانی کرد.
من چند وقت پیش یک مصاحبه دیدم بین داوکینز و Craig Venter ،در یوتیوب هست(حوصله ندارم لینکش کنم :4:).
در اون یکسری چیزهای پشت پرده نشون میداد که خیلی جالب بود.این همون کسیه که خبر موفقیتش در حیات مصنوعی خیلی سر و صدا کرد.مثل اینکه در چند دهه آینده اگر بشر جان سالم بدر ببرد و خودش را نابود و بدبخت نکند میشود طراحی ژنتیکی کرد در حد تیم ملی :4:
اگر از دست این مسلمین و احمدینژاد و .. جان سالم بدر ببریم براستی، با مهندسی ژنتیکی میتوان اگر نگوییم همه، دستکم دشواریهای بسیاری را برای همیشه برچید.
از میان برداشتن همه بیماریها و نامیرایی، تنها یکی از دستآوردهای آن است.
اون که چیزی نیست،در سیستم تناسلی دست نبرند خوبه :21:
آینده تاریکی میشود :21:
Mehrbod
11-22-2011, 12:09 PM
نظام و سازوکار خودبخود درست کار نمی کند. همین اکنون نیز می گویند ولی فقیه اگر از عدالت خارج شود خودبخود برکنار است ولی مکانیسم آن کار نمی کند. بازرس و بیننده و نظارت گر بی گمان باید باشد
آنارشیسم به چَم آرمانی آن بود بهمنیار جان، برای سرنمایه جُستار فکر میکنم «دلخواه» برای ideal برابر بهتری باشد.
اما در آنارشیستم ما پیشانگاشت را بر این گذاشتهایم که با آدمهای باهوشتر، اخلاقیتر و خردگراتر از چیزی که در جهان کنونی
داریم روبرو هستیم که بدون نیاز به یک نهاد قدرت authoritarian، میتوانند با یکدیگر در همزیستی سازشپذیرانه و مسالمت آمیز زندگی کنند.
همانگونه که برای نمونه کامپیوترهای ما با پیروی از پروتکلهای از پیش پذیرفته شده (برای نمونه HTTP) میتوانند با همه کامپیوترهای
دیگر روی اینترنت و بدون نیاز به یک «نهاد کنترلگر مرکزی» تراکنش داشته باشند، میتوان چنین چیزی را برای همکنشهای آدمی نیز در نگر گرفت.
در جُستار تواناییها و معایب دیکتاتوری (http://www.daftarche.com/showthread.php/252-%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D9%85%D8%B9%D8%A7%DB%8C%D8%A8-%D8%AF%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B1%D B%8C?highlight=%D8%A2%D9%86%D8%A7%D8%B1%D8%B4%DB%8 C%D8%B3%D9%85) از پیک 32 به بالا درباره آن پیشتر گفتگو شده است.
همه اینها زیرگردآیه همبودگاه همتا-به-همتا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D9%85%D8%AA%D8%A7_%D8%A8%D9%87_%D9%87%D9%85 %D8%AA%D8%A7_%28%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9% 87%29) یا Peer-to-Peer society میشوند که خود یک ایده نوین است و روی آن گفتمانهای داغ زیادی داریم:
بنیاد همتا-به-همتا: http://p2pfoundation.net/The_Foundation_for_P2P_Alternatives
فرآیندهای همبودین همتا-به-همتا: http://en.wikipedia.org/wiki/Social_peer-to-peer_processes
همچنین ما پول همتا-به-همتا نیز داریم که هماکنون سیستم آن پیادهسازی شده و میتوانید آن را الکترونیکی خرج کرده و یا آنکه به اسکناس نقد تبدیل کنید:
Bitcoin (P2P Digital Currency) (http://bitcoin.org/)
این نمونهها، برای نمونه «پول همتا-به-همتا» که بدون نیاز به نظارت یک نهاد کنترل کننده (بانک مرکزی) درست شدهاند
و بخوبی نیز کار میکند، نشان از کاربستی بودن رویکرد همتا-به-همتایی در زمینههای گوناگون اقتصادی و سیاسی میدهد.
بهمنیار
11-23-2011, 09:50 AM
آنارشیسم به چَم آرمانی آن بود بهمنیار جان، برای سرنمایه جُستار فکر میکنم «دلخواه» برای ideal برابر بهتری باشد.
درسته ولی دلخواه دارای دشواری بیشتری بود چون شدنی بود پرسیده شود دلخواه چه کسی؟ آیا اگر دلخواه من با شما تفاوت داشت چه رخ می دهد؟ و پرسش هایی از این دست ولی آرمانی این پرسش ها را پیش نمی کشد.
Mehrbod
11-23-2011, 10:07 AM
دلخواه من و شما مطمئنا فرق میکند، برای همین ما دنبال یک سیستم هستیم که همه بتوانند روی آن هم رای باشند.
بهمنیار
11-29-2011, 05:17 AM
دلخواه من و شما مطمئنا فرق میکند، برای همین ما دنبال یک سیستم هستیم که همه بتوانند روی آن هم رای باشند.
بله درست بی گمان، سامانه ای (سیستم) که همه را خشنود سازد نداریم. ولی از سوی دیگر دلخواه بودن نیز دارای تاریکی های بسیاری است و باید در زمان به کارگیری آن پروا داشت. هم چنین روشن است که سامانه هایی که بدون بازرس، سامانه های آماده برای کژ رفتن و گمراهی هستند. پس پذیرفتن آزادی برای هر فرد دارای حد می شود. این کرانه و حد باید بستری را آماده سازد تا همگان دارای یک اندازه ثابت از توانایی برای پدافند از نگرهای خویش و تامین نیازهای خود باشند.
Mehrbod
11-30-2011, 02:17 PM
بله درست بی گمان، سامانه ای (سیستم) که همه را خشنود سازد نداریم. ولی از سوی دیگر دلخواه بودن نیز دارای تاریکی های بسیاری است و باید در زمان به کارگیری آن پروا داشت.
جهان دلخواه یک آدم میتواند خودخواهانه باشد و یا نباشد، فکر میکنم اینجا بیشتر تاکید روی خودخواهی است تا دلخواه (ایدهآل)
هم چنین روشن است که سامانه هایی که بدون بازرس، سامانه های آماده برای کژ رفتن و گمراهی هستند.
سامانههای دولتی (authoritarian) نیز کژروی بسیار دارند. بودن یا نبودن دولت حکم قطعی برای گژناروی نیست، نمونه زنده آن ایران خودمان.
پس پذیرفتن آزادی برای هر فرد دارای حد می شود. این کرانه و حد باید بستری را آماده سازد تا همگان دارای یک اندازه ثابت از توانایی برای پدافند از نگرهای خویش و تامین نیازهای خود باشند.
تنها در سادهانگارانهترین حالت آنارشیسم است که میشود آزادی بدون مرز.
در حقیقت هر سامانهای، خواه ناخواه آزادی را مرزمند میکند و اصولا در تعریف خود "سیستم"، ما جایگشتهای
شُدنی (possible states) را لزوما مرزمند کردهایم، اگرنه بدون حد و مرز، سیستم و سامانهای هم در کار نیست.
همگان دارای یک اندازه ثابت از توانایی برای پدافند از نگرهای خویش و تامین نیازهای خود باشند.
هر آینه بایستی این پرسش را بکنیم که آیا چنین چیزی اصولا شدنی است یا خیر:
سامانه: کنش و واکنش میان بخشهای یک گروه/دسته که از قانونهای روشنی پیروی میکنند.
تا آنجاییکه روشن است، از روی محدودیتهای «فیزیکی» ما نمیتوانیم هیچگاه سامانهای داشته باشیم که همه
بخشهای درونی آن به یک اندازه توانمند باشند، ولی میتوانیم آماج را روی آن بگذاریم که این توامندی همگِن و نزدیک به هم باشد.
اکنون، دگرش میان سامانههای دموکراسی و دیکتاتوری در این کوتاه میشود که در دموکراسی (ایدهآل)، همگان روی آنکه چه کسی بیشترین
توانایی و قدرت را داشته باشد رای میدهند، در دیکتاتوری یک گروه کوچک و پرنفوذ این کار را انجام میدهند، ولی ساختار سیستم همچنان هرموار است:
558
Hierarchic - هِرموار
نفوذ و توانایی هر کس بسته به جایگاه او و دید دولت به آن جایگاه است: ریاستجمهوری ≠ شهرداری ≠ کارمندی
ولی در آنارشیستم ما به دنبال ساخت چنین سامانهای هستیم:
559
همتا به همتا - Peer to Peer
نفوذ و توانایی هر کس، بسته به جایگاهی است که از کُنش و واکنش او با دیگران درست میشود.
Mehrbod
11-30-2011, 02:29 PM
افسوس از کاربر امیر پیدایی نیست ...
Russell
12-01-2011, 07:42 PM
افسوس از کاربر امیر پیدایی نیست ...
واقعاً همینطوره،چند وقت پیش یکسری لاگین شده بود با این اکانت،امیدوارم خوش باشند و علت غیبشون اتفاقات ناخوشایند نباشه.
Russell
07-14-2012, 09:16 PM
دوستان نگرشان را درباره لیبرالیسم نگفتند.
البته آنارشیسمی که صحبت شد شباهت زیادی به Libertarianism (http://en.wikipedia.org/wiki/Libertarianism)دارد
Theodor Herzl
07-14-2012, 10:37 PM
دوستان نگرشان را درباره لیبرالیسم نگفتند.
البته آنارشیسمی که صحبت شد شباهت زیادی به Libertarianism (http://en.wikipedia.org/wiki/Libertarianism)دارد
البته Anarchism و libretarianism فقط یک نوع نیستند ولی به صورت کلی شباهتهای زیادی با هم دارند. اما .libertarianism بیشتر به نفع شرکتهای بزرگ و مخالف مالیات است و خواهان کم کردن قدرت دولت تا آخرین اندازه است، آنارشیسم در طرف کارگران است و خواهان از بین رفتن دولت و حکومت مردم است. گروه libretaranism را در آمریکا افرادی مثل ران پال نمایندگی میکنند.
Anarchy
09-07-2012, 07:32 PM
امیر جان حالا که برگشتی باید فرصت رو غنیمت بشمریم...بیا یه کم از مبانی آنارشیسم بیشتر برامون بگو.در خصوص تقابل آنارشیسم و کمونیسم من به این موارد برخورد کردم:
آنارشیسم, سوسیالیسم تخیلی است و مارکسیسم, سوسیالیسم علمی..چون آنارشیسم ضرورت سوسیالیسم را از تحلیل سرمایه داری استنتاج نمی کنه بلکه در ذهن خودش فقط تخیل می کنه.مثلا همین کرپوتکین تصوری از جامعه ی آنارشیستی را ارائه می ده که در آن مردم اشتراکی کار می کنندو هرچی تولید می کنند را انبار می کنند و اشتراکی استفاده می کنند.چنین شیوه ی تقسیم کاری عقب مانده است.در تخیلات کروپوتکین حکومت ، قانون ، سیستم قضایی ، مبادله ، نظام پولی و ...جایی نداره این تخیلات با جامعه ی پیچیده ی صنعتی در تضاد است.اما سوسیالیسم مورد نظر کمونیست ها از دل شرایط موجود استنتاج می شه یعنی نتیجه ی ضروری فرآیند سرمایه داری است
نظرت چیه؟
Ouroboros
09-07-2012, 09:13 PM
بخش راجع به انبار و این حرفها که چرند است، کروپوتکین مبلغ و معتقد به آنارکوکمونیسم بود و تنها تفاوتی که با مارکسیستها داشت در این بود که حذف بلادرنگ دولت در مرحلهی آغازین سوسیالیسم را تبلیغ میکرد و در تقریبا تمام ِ باقی چیزها موافق با کمونیسم ِ مارکسی بود و این روش ِ کار همان ِ مورد نظر مارکس هم هست!
صحبت از «عقبماندگی» هم فاقد ِ موضوعیت است زیرا مارکس و انگلس هم نه فقط به اندازهی، بلکه به مراتب بیشتر از بزرگان آنارشیسم(از پرودون و باکونین تا کروپوتکین و آرماند...)از جهان عینی عقب ماندند و طعم تلخ تحقیر شدن به دست تاریخ را چشیدند.. واقعیت اینست که تمام این مردان برجسته و هوشمند، ولو بزرگترین مردان نسل خود، جملگی به نوعی قربانیان هگل و تاریخیگری و دیالکتیک ِ غیرعلمی و خرافاتی او شدند، و از این جهت همه بدون استثنا از پیچیدگیها و شگفتیهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، علمی و تکنولوژیک ِ قرن بیستم ضربههایی هولناک خوردند. آن بخش از نظریهی چپ که پیرامون «تکامل تاریخی جوامع» بود به باور من امروز یکسره بیاعتبار و مطرح کردن ِ آن، ریشخندآمیز است..
به قول هیچکاک(دربارهی موضوعی دیگر)«همه، دربارهی همه چیز اشتباه میکردند». پیش ِ من آدمی رقتانگیزتر و ترحمبرانگیزتر از کسی که در بحرانهای مقطعی سرمایهداری تجسد و تحقق ِ پیشگوییهای مارکس را میبینند نیست. من این ناتوانی ِ چپ فسیل ایرانی از درک ِ ابهت و عظمت ِ بینظیر سرمایهداری پسامدرن ِ فعلی را ناشی از بدبختی ِ ایدئولوژیک ِ این جماعت میدانم. اینکه نمیتوانند ببینند دنیای فعلی چقدر از آنچه مارکس میتوانست تصور بکند متفاوت است، و اینکه چه مایه سرمایهداری توانایی ِ فوقالعادهای برای انعطاف خود و نجات یافتن تحت هر شرایطی را دارد. دوست عزیز اینها هنوز دلیل طرفداری و پشتیبانی ِ بخش عظیمی از کارگران کشورهای صنعتی از نظام موجود را ناشی از «نا-آگاهی» آنها میدانند، «اگر فقط میدانستند چه وضع بدی دارند!»، نمیتوانند این موضوع ساده را درک بکنند که کارگران اکنون چند دهه است که تا جایگاه شریک رسمی سیستم ارتقاع درجه پیدا کردهاند، و طبقهی واقعا شکنندهی امروز را بیکاران، اقلیتهای قومی، دگرباشان جنسی و در یک کلام «افراد» تشکیل میدهند نه «کارگرانی» که به راستی بدل به «طبقهی متوسط» شدهاند.
جهان امروز خوشبختانه به سمت ِ بدبینی نسبت به دولتها پیش میرود، و کمونیستها به درستی امثال مرا ارتجاعی و خردهبورژوا مینامند، زیرا اگر روز انتخاب فرا برسد، من بطور قطع سلطهی بازار را بر سلطه ی دولت ترجیح خواهم داد(آنهم «دولت انقلابی»!). این توقعیست بیجا و وقیحانه که پس از گولاک صحبت از «زوال دولت در مرحلهی کمونیسم» بکنید و توقع داشته باشید کسی شما را جدی بگیرد یا باقی ِ مقالهتان را بخواند، دولتها همه، و دولتهای ایدئولوژیک از دم شریر هستند. در پاسخ به این کمونیستها اغلب پوزخند میزنند که «تمام دولتها ایدئولوژیک هستند»، و این هرچند درست، میان دولتی که ایدئولوژی رسمی دارد با دولتی که هدف محوری ِ آن حفظ شرایط موجود است بسیار متفاوت است، اولی میخواهد همه را از دم بتراشد تا به قالب ِ ایدئولوژی ِ او بخورند، دومی فقط تلاش میکند از تغییر پیشگیری بکند.
وانگهی امروز آنچه اهمیت بیشتری از دشواریهای تئوریک دارد، حفظ و گسترش هرچه شدیدتر و بیرحمانهتر ِ تفاوتهای فکری در جامعه است. با گسترش روشنگری در جامعه، یعنی بلوغ فردی، و نه «آگاهی طبقاتی» و مهملاتی آن چنانی، فاشیستها از هر گروه و جناح سیاسی آرامآرام ناپدید خواهند شد. و دموکراتیزه، سکولاریزه و لیبرالیزه شدن ِ جهان دست ِ آخر به سود ِ ما سوسیالیستهای آزادیطلب است، چراکه آنچه ما طلب میکنیم، چیزی بجز پیشبردن آرمانهای لیبرال، دموکراتیک و سکولار یک مرحله پیشتر از سیاست، و وارد کردن ِ آن به جامعه و اقتصاد نیست.
Theodor Herzl
09-08-2012, 07:24 PM
من به سیستم حکومتی سوسیال دموکراسی و وجود co-operativeها هستم ، یعنی یک منطقه که کارخانهها دارای صاحب نباشند ، تمامی کارگرها صاحب کارخانه باشند و سود را تقسیم کنند ، این اولین شرط سوسیالیسم هست. در سیستم این شکلی رقابت برای تولید و کیفیت هم وجود دارد ، مالکیت خصوصی هم باید وجود داشته باشد ، ولی نه اینکه ۱% جامه ۹۰% پول را داشته باشند ، هرک پول بیشتر دارد باید مالیات بیشتر بدهد و دین خود را به جامعه بدهد ، جایی که باعث شده او پولدار بشود.
Theodor Herzl
09-08-2012, 10:25 PM
اما در مورد سیاست خارجی نظر ما به نظر آقای بوش و نتانیاهو نزدیکتر است.:e40a:
Ouroboros
09-11-2012, 08:14 PM
برای جلوگیری از انحراف تاپیک «جمهوری یا پادشاهی پارلمانی» پاسخ دوست ارجمند راسل را اینجا دادم. امیدوارم ببخشند.
امیر گرامی امنیت و خشونت رو چطور میشه حل کرد؟
دستکم دو روش برای حفظ آرامش اجتماعی وجود دارد: همکاری، اجبار. از بعد تاریخی جوامعی که برمبنی ِ تضاد شکل گرفتهاند، و در آن بخشی از جامعه مورد بیعدالتی بخشی دیگر قرار گرفته، اجبار به عنوان اصلی جداناشدنی از نظم عمومی جعل میشده، زیرا سرکوب و اجبار ِ قهرآمیز تنها راه برای ممانعت از تلاش کسانی که مورد ظلم قرار گرفتهاند برای مقابله با آن است. نگاهی به آمار جرم و جنایت، به خوبی نشان میدهد که این پدیده ارتباط مستقیم با سطح اختلاف طبقاتی دارد و کشورهایی همچون ایالات متحده یا آفریقای جنوبی که هم از منظرگاه تاریخی و هم از پنجرهی جامعهشناختی برپایهی سرکوب گروهی بزرگ از شهروندان خود شکل گرفته و به تکامل رسیدهاند، در میان جرمخیزترین کشورهای جهان هستند.
گذشته از این، دستگاه سیاسی/اجتماعی/اقتصادی موجود بهجای آنکه به راستی توانایی پیشگیری از جرم را داشته باشد، از طریق سرکوب سیستماتیک فردیت، تحمیل ارزشهای اجتماعی بسیار بسته، و ترور شخصیت و جایگاه انسانی کسانی که خارج از این حلقهی بسته قرار میگیرند نه تنها مطلقا از کنترل جرم و جنایت عاجزست، بلکه بالعکس برجستهترین انگیزه و محرک برای گرویدن افراد به نقض حقوق همنوعانشان محسوب میشود. تقسیم عمیقا ناعادلانه زندگی(و نه «نابرابر»، که نابرابری تواناییها و پیرو آن اندوختهها و دستاوردهای انسانها پدیدهایست طبیعی، اما نابرابری در حقوق، جایگاه انسانی و ابزار پیشرفت چیزیست تحمیلی و از جمله بدترین ویژگیهای سرمایهداری)، وجود نیرویی سراسر توهین به شخصیت و شعور انسان بنام پلیس، که کارکردی بجز سرکوب برای آن تعریف نشده، و حالت انتزاعی، از بالا به پائین و یکسره طبقاتی ِ جامعه، قانون و حتی خانواده و فرهنگ، همگی در میان دلایل اصلی گرویدن به جرم و خشونت در جامعه است.
اما حتی با تمام این تفاصیل، حتی در این جوامع امروزی ما هم، که میلیونها میلیون مورد ظلم و بیعدالتی قرار میگیرند، در همه شرایط ۹۹٪ مردم هرگز مرتکب جرم و جنایت نمیشوند. مدافعان سیستم موجود حتی این رفتار نوعدوستانه، مبنی بر اخلاقیات و مسئولانه را به «ترس از مجارات» و «عواقب احتمالی» ربط میدهند، اما نزد من این بزرگترین دفاع برای ذاتا مشتاق به همکاری و همیاری بودن انسانهاست. اکثریت قاطعی از مردم در همه جوامع صلحجو و نرمخو هستند، و مشتاق برای کمک به یکدیگر اگر شرایط اجتماعی اجازهی آنرا بدهد. اینکه ما موجوداتی درنده هستیم منتظر خاموش شدن چراغها تا به جان هم بیافتیم و یکدیگر را بدریم، یکسره چرند است، و نه فقط هیچ سندیتی ندارد، همهی مدارک و شواهد موجود خلاف آنرا گواهی میدهند.
نکتهی دیگر بایستگی برای تغییر دیدگاه ما نسبت به مفاهیم، و لزوم برطرف کردن چندگانگیهای مصنوعی در نظام اجتماعیمان است. برای مثال در جوامع پساسرمایهداری امروز اغلب مردم بطور خودانگیخته دچار این باور مضحک هستند که «دزدی» در قانون منع شده. حال آنکه اگر کمی دقت بکنیم، میبینیم که انواع بیشماری از آنچه میتواند به سادگی دزدی انگاشته بشود نه فقط «منع» نشده، بلکه به عنوان بخشی جداییناپذیر از طبیعت جامعهی بشری هر روزه جعل و تبلیغ میشود(مثلا اینکه ۹۰٪ کار برای تولید یک محصول را شما بکنید و در آخر فقط ۱٪ آن به عنوان دستمزد به شما داده شود چیزی بجز دزدی نیست، یا اینکه کشوری چند صد سال منابع انسانی و طبیعی و فرهنگی یک کشور دیگر را به یغما میبرد، یا اینکه ابرشرکتهای چندملیتی توان رقابت حقیقی را شرکتهای کوچک محلی میگیرند، یا اینکه برای بهرهمندی از حداقلهای لازم برای زنده بودن شما را وادار به گذشتن از صدها حلقهی آتش میکنند و ...).
بنابراین تعریف جرم میباید که از «آنچه دولت ممنوع کرده» تغییر، به چیزی بدل بشود که به راستی برای همزیستی اجتماعی انسانهای آزاد و برابر با یکدیگر لطمه وارد میکند. من به راستی باور دارم که اگر انواع سیستماتیک جرم را بزداییم، قانون را از جایگاه چیزی انتزاعی به بایستگیهای عینی برای زندگی مسالمتآمیز تغییر بدهیم و ضمانت اجرایی آنرا از پلیس و زندان به مسئولیتپذیری استحاله بدهیم، انواع پراکنده و انفرادی آن نیز نابود خواهند شد.
با وجود این حرفها، حقیقت غیرقابل انکار اینست که درصد بسیار اندکی از جرمها هستند که ریشههای جامعهشناختی ندارند، همچون جرایم مربوط به جنون، نقصانهای ژنتیکی(جنونپیشگان و ریسکتیکرها و ..)، پاسخ من به این چالش اینست که آیا ما باید ساختار اجتماعی خود را برمبنی استثناها بنا بکنیم؟ ایا برای رفتار درصدی بسیار ناچیز از کژ و کوژیهای رفتاری باید درصد بزرگتری که چنین نیستند را مجازات بکنیم؟ یقینا خیر.
اما راه برخورد با اینها چیست؟ این به راستی پرسشی دشوار است که هنوز جای بحث گشوده دارد. به باور من برعهدهی هر نهاد و جامعهای خواهد بود که تصمیم بگیرد با این احتمال و چنین مشکلاتی چگونه برخورد خواهد کرد، میتوان آنها را با اخراج از کمونیتی مجازات کرد، میتوان آنها را در جوامعی مخصوص به خودشان جای داد(که متشکل از آدمهایی به طبع بخور و ببر و بزن و بکش خودشان است)، میتوانند با بوجود آوردن تابوی فرهنگی درصد کسانی که برپایهی این علایق بیمارگونه رفتار میکنند را کاهش بدهند و ... اما من راه حلی برای آن ندارم، هیچکس هم نمیتواند ادعا بکند که میتواند شرایط پس از انقلاب را پیشبینی بکند و یا اینکه از پیشرفتهای آینده مطلع است، هماکنون ما میتوانیم جنونپیشگان را شناسایی بکنیم، شاید در آینده توانستیم راه درمان آنرا هم بیابیم، و مانع از این بشویم که اکثریت ۹۹٪ بدلیل ترس از جنایات اقلیتی ۱٪ در شرایط نابرابر، سرکوب و سلطه زندگی بکنند.
Soheil
01-29-2013, 02:40 PM
خب من تا مدتها تصور منفی ای نسبت به آنارشیسم داشتم. فکر میکردم آنارشی یعنی هرج و مرج و بی نظمی و اینها. در نا خودآگاهم تصوری منفی نسبت به آنارشیستها داشتم، شبیه همون تصوری که مسلمانان سنتی به بیخدایان دارند. آنارشیستها رو آدمای عجیب و غریبی میدونستم! ولی بعدا با اطلاعات کمی که بدست آوردم، خیلی به نظرم جذاب اومد! متاسفانه منابع چندانی هم بزبان فارسی وجود نداره انگار. به نظر من شاید کمتر عقیده ای این قدر تصور نادرست درباره اش وجود داشته باشه. :e421:
الان هم برام عجیبه که بسیاری از دوستان نظر مثبتی در مورد آنارشیسم دارند. فکر میکردم بجز امیر و آنارشی، بقیه اعضا موضع مخالف و تندی در برابر آنارشیسم داشته باشند!
یه سئوال داشتم هر کسی با نهاد حکومت مخالف باشه آنارشیست محسوب میشه؟! منظورم اینه که گروه خاصی وجود داره که آنارشیست نباشه ولی با نهاد حکومت مخالف باشه؟!
Ouroboros
01-29-2013, 02:50 PM
یه سئوال داشتم هر کسی با نهاد حکومت مخالف باشه آنارشیست محسوب میشه؟! منظورم اینه که گروه خاصی وجود داره که آنارشیست نباشه ولی با نهاد حکومت مخالف باشه؟!
برخی دستراستیهای آمریکا اخیرا دیوانه شدهاند، و طرفدار مسلک ابلهانهای هستند بنام «آنارکوکاپیتالیسم»، که طرفدار انتقال سکان سلطه از دستان دولت به ابرشرکتهای سرمایهسالار است. کمونیستها هم در نهایت جامعهای بیدولت را میخواهند، اما راه رسیدن به آنرا از دیکتاتوری پرولتاریا میبینند.
iranbanoo
03-22-2013, 01:10 PM
عجیب است که هموندان این انجمن انقدر با نظریه های آنارشیستی همسو هستند اما تاپیکی مخصوص برای آن نداریم!
اما در کلمطالب جالبی بودند.
یک پرسش هم من دارم:
برای رسیدن به انارشیست دقیقا چه راه حلی وجود دارد؟
جنگ؟ و انقلاب؟
آیا این با خواست ذاتی انارشیسم در تضاد نیست؟
Mehrbod
03-22-2013, 01:16 PM
عجیب است که هموندان این انجمن انقدر با نظریه های آنارشیستی همسو هستند اما تاپیکی مخصوص برای آن نداریم!
اما در کلمطالب جالبی بودند.
اینجا هم پیرامون آنارشیسم سخن داشتیم:
گذر از حکومت - برگه 4 (http://www.daftarche.com/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-12/%DA%AF%D8%B0%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D8%AD%DA%A9%D9%88%D9%85%D8%AA-864/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-4.html)
یک پرسش هم من دارم:
برای رسیدن به انارشیست دقیقا چه راه حلی وجود دارد؟
جنگ؟ و انقلاب؟
آیا این با خواست ذاتی انارشیسم در تضاد نیست؟
به گمانم کسی نمیاندیشد آنارشی به این زودیها شدنی شود. به نگر میاید برای کارکرد
آن نیاز به آدمهایی باهوشتر و اخلاقیتر از امروز داریم و راه پیش رو نخست گذر از تراهومنگرایی[1] است.
----
1. ^ Tarâhumangerâyi (tarâ+human+gerây+i) || تراهومنگرایی: Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Transhumanism) Transhumanism
iranbanoo
03-22-2013, 03:09 PM
به گمانم کسی نمیاندیشد آنارشی به این زودیها شدنی شود. به نگر میاید برای کارکرد
آن نیاز به آدمهایی باهوشتر و اخلاقیتر از امروز داریم و راه پیش رو نخست گذر از تراهومنگرایی[1] است.
خوب این که یک پیش بینی شخصی است.
وقتی آنارشیسم های فردگرا حمله و براندازی دولت و قدرت را جزو خواسته ها یخود میدانند به این معناست که انارشیسم برای رسیدن به اهداف خود باید برنامه ی منسجم و مشخصی داشته باشد گرچه موازی با ان به نشر ایده ی خود می پردازد و دست به اصلاح اقتصاد و فرهنگی بزند.
Mehrbod
03-23-2013, 01:49 AM
خوب این که یک پیش بینی شخصی است.
وقتی آنارشیسم های فردگرا حمله و براندازی دولت و قدرت را جزو خواسته ها یخود میدانند به این معناست که انارشیسم برای رسیدن به اهداف خود باید برنامه ی منسجم و مشخصی داشته باشد گرچه موازی با ان به نشر ایده ی خود می پردازد و دست به اصلاح اقتصاد و فرهنگی بزند.
آنارشیسم ≠ آنارشیستها
دیگر اینکه ما در نمایشِ سودمندی بگویید یک همبودِ[1] کار-رها به مردم دشواری داریم, جوریکه هنوز در پندارهیِ[2] سوسیالیسم اش واماندهاند: Work-free society (http://www.daftarche.com/english-31/work-free-society-717/)
تراز فرنودسار[3] در مردم هام[4] آن اندازه پایینه که این چیزها براستی خوشباوری میزند, بنگرید به کسانیکه که هنوز میاندیشند یک
خدای ناپیدا آن بالا نشسته و کارهای آنها را میپاید و بیاندیشید بخواهید به اینها بگویید که اگر هرکس فرنودانه[5] کارِ درست و اخلاقی را بکند نیاز به دولت نیست!!
احساسات بیش از اندازه, کوتهاندیشیهای بیمارگونه, فرنودهایِ سست و بی فرجام, we don't stand a chance.
----
1. ^ Hambud || همبود: اجتماع Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Society) Society
2. ^ Pendâre || پنداره: مفهوم Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Concept) Concept
3. ^ Farnudsâr || فرنودسار: دانش منطق Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Logics) Logics
4. ^ Hâm || هام: عام General
5. ^ Farnud || فرنود: استدلال; منطق; دلیل Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Reason_(argument)) Reason
undead_knight
03-23-2013, 07:17 PM
عجیب است که هموندان این انجمن انقدر با نظریه های آنارشیستی همسو هستند اما تاپیکی مخصوص برای آن نداریم!
اما در کلمطالب جالبی بودند.
یک پرسش هم من دارم:
برای رسیدن به انارشیست دقیقا چه راه حلی وجود دارد؟
جنگ؟ و انقلاب؟
آیا این با خواست ذاتی انارشیسم در تضاد نیست؟
جنگ و انقلاب حتی در تئوری هم نمیتونه یک جامعه انارشیستی درست کنه.
وقتی از راه خشونت قرار باشه چنین سیستمی سرکار بیاد یعنی بخش قابل توجهی از مردم حاضر به پذیرش این سیستم نیستند و آنارشیسم در اصولش آزادی رو بیشتر از هر چیزی مهم میدونه.
اگر عده ای مردم رو قرار باشه به زور وادار به پذیرش این سیستم کنیم یعنی نیاز به حکومت و زور سازمان یافته داریم و این یعنی مرگ آنارشیسم!:)
البته من صددرصد با مهربود و امیر موافق نیستم و به نطرم میشه حکومت های انتقالی رو ایجاد کرد که ویژگی های مثبت آنارشیسم رو بیش از پیش داشته باشند.
iranbanoo
03-23-2013, 07:44 PM
جنگ و انقلاب حتی در تئوری هم نمیتونه یک جامعه انارشیستی درست کنه.
وقتی از راه خشونت قرار باشه چنین سیستمی سرکار بیاد یعنی بخش قابل توجهی از مردم حاضر به پذیرش این سیستم نیستند و آنارشیسم در اصولش آزادی رو بیشتر از هر چیزی مهم میدونه.
اگر عده ای مردم رو قرار باشه به زور وادار به پذیرش این سیستم کنیم یعنی نیاز به حکومت و زور سازمان یافته داریم و این یعنی مرگ آنارشیسم!:)
خوب من هم همین رو گفتم که این روش در تناقض با خواست اصلی انارشیسمه.اما مهربد میگه که انارشیسم برنامه ی خاصی برای رسیدن به اهدافش (غیر از نشر عقاید و ایده هاش)نداره..چون بیش از حد آرمانیه.
البته من صددرصد با مهربود و امیر موافق نیستم و به نطرم میشه حکومت های انتقالی رو ایجاد کرد که ویژگی های مثبت آنارشیسم رو بیش از پیش داشته باشند.
گویا مشکل اصلی انارشیسم وجود قدرت متمرکزه
وقتی حکومت و قانون و قدرت متمرکز وجود داشته باشه از ایده های انارشیسم فاصله میگیره.
undead_knight
03-23-2013, 08:02 PM
خوب من هم همین رو گفتم که این روش در تناقض با خواست اصلی انارشیسمه.اما مهربد میگه که انارشیسم برنامه ی خاصی برای رسیدن به اهدافش (غیر از نشر عقاید و ایده هاش)نداره..چون بیش از حد آرمانیه.
گویا مشکل اصلی انارشیسم وجود قدرت متمرکزه
وقتی حکومت و قانون و قدرت متمرکز وجود داشته باشه از ایده های انارشیسم فاصله میگیره.
اصولا آنارشیسم سیستمی هست که به شدت خود متناقضه،به این خاطر که به قول امیر در برابر ایدولوژی هایی که به رسمیت نمیشناسنش(هر نوع دیکتاتوری یا سیستمی که توش دولت وجود داشته باشه)به راحتی سقوط میکنه.یعنی تا زمانی که میل قوی و گسترده ای برای برقراری آنارشیسم نباشه(به دلایل تکنولوژیکی و برطرف شدن مشکلات ژنتیکی و اجتماعی انسان)یک سیستم پایدار نمیتونه باشه.
آنارشیسم در واقع دشمن درجه یک حکومت و هرگونه زور سازمان یافته هست.یعنی بر خلاف مارکسیسم که به کپیتالیسم میتازه،آنارشیسم اول به حکومت حمله میکنه و بنابراین با یک سیستم سویالیستی که سرمایه داری رو منقرض کرده!هم میانه خوشی نداره چون یک حکومت قوی هست.
دلیل این دشمنی هم اینه که این زور سازمان یافته به هر حال فردیت و آزادی انسان ها رو نقض میکنه.
iranbanoo
03-23-2013, 08:21 PM
آنارشیسم در واقع دشمن درجه یک حکومت و هرگونه زور سازمان یافته هست.یعنی بر خلاف مارکسیسم که به کپیتالیسم میتازه،آنارشیسم اول به حکومت حمله میکنه و بنابراین با یک سیستم سویالیستی که سرمایه داری رو منقرض کرده!هم میانه خوشی نداره چون یک حکومت قوی هست.
دلیل این دشمنی هم اینه که این زور سازمان یافته به هر حال فردیت و آزادی انسان ها رو نقض میکنه.
خوب از این بابته که شما میگید حکومت انتقالی میتونه در جهت رسیدن به آنارشیسم موثر واقع بشه.
منظورم اینه که انجام یکباره ی انارشیسم غیرممکن یا دست کم نیاز مند زمان خیلی زیادیه اما با پیشرفت و تغییر نوع حکومت ها در نهایت میشه به انارشیسم رسید...؟!
folaani
03-23-2013, 08:28 PM
بنظر من آنارشیزم هیچوقت شدنی نیست در واقعیت.
ولی ایده هاش و همون مقدار و نسبی هم که به روشهایی در کنار حکومت پیاده بشه باز خیلی خیلی مفیده.
همونطور که دموکراسی، سرمایه داری، و لیبرالیسم از انواع دیگر حکومت به مراتب در کل بهتر عمل میکنن.
Mehrbod
03-24-2013, 01:24 AM
خوب از این بابته که شما میگید حکومت انتقالی میتونه در جهت رسیدن به آنارشیسم موثر واقع بشه.
منظورم اینه که انجام یکباره ی انارشیسم غیرممکن یا دست کم نیاز مند زمان خیلی زیادیه اما با پیشرفت و تغییر نوع حکومت ها در نهایت میشه به انارشیسم رسید...؟!
نه با دگراندن حکومتها نمیشود به آنارشیسم رسید, با دگراندن آدمها (هومنان[1]) ولی میشود که خود میشود همان تراهومنگرایی[2].
بنظر من آنارشیزم هیچوقت شدنی نیست در واقعیت.
این 'هیچوقت' تنها از کمبود نیروی پنداشت سرچشمه میگیرد, اگرنه کمابیش همه چیز در این جهان شدنی است, تنها به زیرساختارهایِ خود مینیازد. زیرساختارهای آنارشیسم
نیز آدمهایی با دوراندیشی فراختر و هوش والاتر است, که یکی از آنها که دوراندیشی باشد را نمونهوار نامیرایی مادی[3] برایمان میفراهمد: جاودانگی (گفتگوی دانشیک) (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D8%AC%D8%A7%D9%88%D8%AF%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C-%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-690/)
اگر هومنی[4] ناامیرا باشد پس بناچار کنشهایِ خود را نیز باید بسیار دوراندیشانهتر بیانجامد, اگر خواست زمین را بیالاید[5] دیگر
نمیتواند بگوید «دشواریِ آیندگان: خود دانند», چرا که در این آیندهیِ نامبرده خودش هم خواهد بود و پس نیاز به بازاندیشیِ راهبردها[6] و رویکرد هایش خواهد داشت.
پس از چیرگی بر مرگ (بزرگترین دشمن هومنی) ما چیرگی بر طبیعت را خواهیم داشت بگونهای که بتوانیم بهترینها و بالاترینها را برای همگان بی آنکه نیاز به کوشش آنچنانی
رود بفراهمیم, که این یکی از همه سادهتر براهِ نانوتکنولوژی بدست میاید: دگراندن و دستکاری کردن ماده در تراز اتمی اش; بگونهای, همان مس را زر کردنی که کیمیاگران برای سدهها بدنبال آن بودند.
----
1. ^ Human || هومن: آدم Human
2. ^ Tarâhumangerâyi (tarâ+human+gerây+i) || تراهومنگرایی: Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Transhumanism) Transhumanism
3. ^ Mâdi || مادی: Material
4. ^ Humani || هومنی: بشریت Mankind || هومنی: یک هومن A human
5. ^ Âludan || آلودن: آلوده کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Pollute) To pollute
6. ^ Râhbord (râh+bord) || راهبرد: استراتژی; شگرد Strategy
undead_knight
03-24-2013, 06:59 PM
نه با دگراندن حکومتها نمیشود به آنارشیسم رسید, با دگراندن آدمها (هومنان[1]) ولی میشود که خود میشود همان تراهومنگرایی[2].
به نطر من بهتر شدن وضع زندگی ما از هر جهت میتونه در راه رسیدن به آنارشیسم باشه و دقیقا به همین خاطر میگم که حکومت انتقالی میتونه زمینه پدیداومدن آنارشیسم رو بوجود بیاره.
من دارم میگم طولانی شدن عمر ما و کاهش نرخ مرگ و میرمون در راستای کاهش تضاد پیش میره(مشابه از بین بردن زمینه های مالی و اجتماعی جنایت و...)ولی یک سری خصوصیات در انسان هست که فکر کنم فقط با دستکاری ژنتیکی میتونیم تغییرشون بدیم:))
یعنی تا زمانی که ما توانایی انجام کارهای شریرانه رو داریم،همچنان ریسک از بین رفتن جامعه آنارشیستی هست(که البته به نطر من چندان مهم نیست)
در واقع به نطر من راه رسیدن به آنارشیسم نمیتونه جادویی و یک شبه باشه که یهو مردم تصمیم بگیرند دنیا آنارشیستی اداره بشه!بلکه با چشوندن بخشی از ایده های آنارشیستی به مردم در قالب حکومت های انتقالی اونها رو برای آنارشیسم آماده کنیم،مثلا رایگان بودن ملزومات اولیه زندگی،این ها خیلی زودتر و راحت از جاودانگی دست یافتنی هستند:)
Mehrbod
10-23-2013, 08:05 PM
پیوند علی میان سلطهورزی و قدرت آنست که شخص مشتاق به حفظ و گسترش قدرتیست که در اختیار او قرار گرفته نه از دست دادن آن. و نیز گفتیم که شخص قانونگزار نسبت به شخص تحت قانون دارای اختیار و قدرت است که حتی در کنترلشدهترین انواع نیز مورد سوء استفادهی روزمره قرار میگیرد.
پراکنش فیزیکی قدرت تاثیری در توانایی ما برای کنترل آن ندارد، اتفاقا شاید ارتباط مستقیمی وجود داشته باشد میان تمرکز قدرت و افزایش شدت و گسترهی نفوذ و توانایی سلطهورزی آن. چنانکه این قدرت هرچه بیشتر در میان افراد جامعه پخش شده باشد، توانایی آن افراد برای سوء استفاده از آن کمتر و کمتر میشود.
این بهتر شد, ولی همچنان میلنگد, بویژه با کژفرنود پنداشتِ پرسش (مصادره به مطلوبی) که به کار رفته: قدرت بد است, چون کسیکه قدرت دارد میخواد تا پایِ جان از دفاع کند.
پرسش جا افتاده: خوب چرا کسیکه قدرت دارد میخواهد از دفاع کند؟
به زبان دیگر, قدرت را یک چیز خودآماج در نگر گرفتهاید (Wille zur Macht؟) و آنرا پیوند علّی میان دولت و فاشیسمگرایی آن نمایاندهاید.
هنگامیکه در نگاه فرگشتیک, ما نخست نیاز را داریم, سپس ابزار برآوردن نیاز. برای نمونه گرسنگی یک نیاز است, دزدیِ نان ابزار برای برآوردن آن.
پس باید از خود پرسید, آیا قدرت به خودیِ خود یک نیاز است, یا ابزار/راهی برای برآوردن دیگر نیازها؟
پیوند علّی میان گندیدگی (فساد) و نهاد آژگاهیک را شما زمانی پایوراندهاید که نشان دهید, کسیکه توان یا قدرت را در دست دارد دیر یا زود
برای برآوردن بهمان نیاز خود به رویکردهایِ فاشیستیک روی خواهد آورد (و اگر توانستید نشان دهید هیچ راهی نیز برای پیشگیری از این رخداد نیست).
مشروع و نامشروع را انتخاب شخصی افراد است که مشخص میکند نه خیالپردازیهای من و شما از فراز برج عاجمان، اگر مردمی انتخاب کردند که دوست دارند در جامعهی سراسر بهرهدهی و نوکری زندگی بکنند حق بدیهی و طبیعی آنهاست و به زور نمیتوان همچون پیامبر اسلام کسی را زنجیر زد و به بهشت برد. پیرو همین استدلال،
اینجا هم ما دگرسانی میان دادمندی و دادوندی را داریم, دادمندی از دادگذاری (establishing the law) میاید
و دادگزاری (enforcing the law) که گسترش آن باشد, ولی دادوندی از خرد و فرنودسار ریشه میگیرد و پیوندی بایسته به ایندو ندارد.
همانجور که در کشوریکه بیشینهیِ مردم مسلمان باورمند هستند, کشتن دگراندیشان دادمند (legal) است,
ولی با نگرش به فرنود و خرد دادوند (legitimate) نیست و خود شما هم با دادمندی آن میستیزید.
پارسیگر
Mehrbod
10-23-2013, 08:54 PM
دولت نیز دقیقا نهادیست مشابه که در آن شما حقوق میگیرید تا از مرزهای قانون دفاع بکنید. ببینید، من در آن جستار گذر از حکومت هم گفتم که دولت زاییدهی بحران است، یعنی تنها زمانی معنای وجودی پیدا میکند که شما از قانون گذشته باشید، در محدودهی قانون دولت معنا ندارد و یک نهاد کاغذبازی و بوروکراتیک بیشتر نیست(که وجود داشتن یا نداشتن آنهم اهمیتی ندارد)، زمانی دندان جانور را میبینید که از محدودهی قانون عبور بکنید، و در آن شرایط دولت دقیقا نهادیست که در آن گروهی از افراد استخدام شدهاند تا شما را سرکوب بکنند. قدرتی که به پلیس داده میشود دقیقا از جنس همانیست که در این آزمایش مورد برسی قرار گرفته.
اینجا یک شر متعدد هم در کارست که هرچند ما تحت سلطهی قانون هستیم و نمیتوانیم نباشیم، دولت در کشورهای دیکتاتوری(از جمله دیکتاتوری پرولتاریا=دیکتاتوری اکثریت)نیست، و در دولتهای دموکراتیک هم «میتواند» نباشد. یعنی این تصور که چهارچوب عملیاتی دولت را مشخص میکنیم و قدرت را به آن میسپریم و با خیال راحت زندگیمان را میکنیم، اغلب نادرست از اب در میآید و دولت میکوشد تا قدرت خود را از روشهای گوناگون افزایش بدهد و به نوعی در چالش مداوم با جامعهی مدنی به سر میبرد.
...
اعمال قدرت دولت همواره نامشروع خواهد بود زیرا حق انتخاب از فرد برای عضویت در جامعهای که آن قانون درش تحریر و اعمال میشود گرفته شده و کسی از او شخصا نپرسیده آیا میخواهید (مثلا) حداکثر سرعتی که با آن رانندگی میکنید ۱۲۰ کیلومتر در ساعت باشد یا نه. در دموکراسی چنین انتخابی وجود ندارد، در دولت شوراها نیز چنین انتخابی وجود نخواهد داشت زیرا در هر دو مدل مشروعیت را برآمده از نفع حداکثر ممکن مردم میدانند نه افراد انسانی.
کمی هم فلسفه.
به دید من اینها نکتههایِ خوبی بودند, بویژه اینکه دربرابر نهاد [آژگاهیک] دولت, هیچکس نمیتواند براستی "آزاد" باشد.
در نوشتههایِ کازینسکی (از جستار پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا میرویم؟ - برگ 5 (http://www.daftarche.com/%D9%87%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%DB%8C-8/%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D8%B1%D9%81%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%81%D8%B2%D9%88%D9%86-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%AC%D8%A7-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B1%D9%88%DB%8C%D9%85%D8%9 F-230/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-5.html) ) پیشتر من به این پرداخته بودیم و در فرهود, شاید بزرگترین دشواری کازینسکی با شهرمندی همین نکته بوده که با ساخت ابرسازوارهیِ دولت
تک تک مردم «خودگردانی» را از دست میدهند.
کازینسکی این را یک «نیاز» خوانده و آنرا "فرایند توان" یا "power process" مینامد: نیازی فرگشتیک به خودگردانی و داشتن توان راستین در راستادهیِ سرنوشت خویشتن.
ب.ن. در جهان امروز هیچکس نمیتواند بتنهایی بگُزیرد که بمب اتم ساخته نشود, یا ساخت بهمان
فندآوری به دیر افکنده شود یا نوزادان بیمار/deformed در همان آغاز زایش کشته و آسده شوند. این گزیرشها
را همبود (براه دولت) برای همهیِ ما میگیرد و توان راستادهی یک هومن در ریخت درست و هنجار اش به یک رای کوتاه میشود.
در این میان, کازینسکی از «کنشگریهایِ جانشین» یا "surrogate activities" نام میبرد — این فرایافت
چندین جای دیگر با نامهای نزدیک برساخته شده — که در آن هر کس بجای داشتن کنترل و خودگردانی راستین, با پرداختن
به کنشگریهایی که راستادهندهیِ و دگرانندهیِ راستین و فربودین نیستند, این نیاز را بکوشد برآورده سازد: دانشمند یا پژوهشگری که نیاز به پول ندارد ولی همهیِ
زندگی اش را در آزمایشگاه روی شناخت یک چیز بسیار ویژهکارانه (پیوندشناسی اتمها, فیزیکی کوانتوم, ...) که هیچ بازنمودی در جهان بیرونی ندارد میگذارند (= کنشگری
جانشین پژوهشگر, بجای پرداختن به کنشگریهای راستین که همان نیازها و کنشگریهایِ فرگشتهیِ نیاکان شکارچی-گردآورندهیِ ما باشند).
در نوشتههایِ ژیژک (برگرفته از لاکان) نیز به نمونهیِ نوزادی میرسیم که
با مکیدن پستانک, رانهیِ نیاز را دارد میبرآورد, بی آنکه خود نیاز را برآورده باشد.
خب با در نگر داشتن همهیِ اینها, ما یک چیز مهند دریافتهایم:
١- در فرگشت ما نیازی به نام "کنترل سرنوشت" یا "خودگردانی" هم داریم.
٢- بهای پیشرفت فندآوری (آژگاهش و درست شدن ابرسازوارهیِ همبود/دولت/شهرمندی) کاهش خودگردانی هومنان (تا یک آستانهای) است.
اکنون همهیِ آنچه شما از بدیهایِ دولت گفتید در راستای یکمی میرود. برای روشنگری بهتر, ما
میتوانیم دولتی را بیانگاریم که همهیِ کارهایش را درست و بجا میانجامد, بی آنکه ولی به شما پروانهیِ ناهموندی دهد.
یا در پادنمونه, دولتی را بیانگاریم که کار خود را بسیار ناجور و بد میانجامد,
ولی شما میتوانید هرگاه خواستید ناهموند شوید: در جهان امروز هم با داشتن هوش
بالا و برنامهریزی بلند-زمان و سخت, میتوانید یک روزی خودگردان شوید, گرچه نه بهمین سادگی.
پس اینها هنوز "پیوند علّی" یا بایستگی میان دولت آژگاهیک و فاشیسم (نتوانید هرگز ناهموند شوید) نیستند.
ما میتوانیم همچنان دولتی را نیز بیانگاریم که توان ناهموندی را به شهروندان اش میدهد (= چیزیکه شما منکر شایندیِ آن هستید).
در فرجامیابی, یک دولت آژگاهیک میتواند با نگرش به نیاز توانخواهی (در کنار دیگر نیازها, همچون نیاز به آسودگی
از کار, خوراک, پوشاک, خواب, ...) تا یک مرز ویژهای دسترسی و راه برآوردن آنرا برای شهروندان اش باز بگذارد.
پارسیگر
Hezbollah_YaHasan
10-26-2013, 02:02 PM
تمام این سیستمهای دیکتاتوری ناشی از عدم تقوای حاکمان است در حالیکه در نظام ولایت فقیه قلب ملت با قلب ولی فقیه یکی شده منی ها به ما تبدیل شده و با وحدت کلمه به کفار و مشرکان تاخته میشود لذا نظام ولایت مطلقه فقیه عین آزادی است و آزادترین نظام همانا ولایت فقیه می باشد که انسان را از کفر و شرک و عبادت طاغوت آزاد می کند.:e032::e14c:
Powered by vBulletin® Version 4.2.2 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.