PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آرشیو مطالب نقد اسلام eslam.nu



solo
08-04-2016, 11:02 AM
درود
به تازگی چندی از برادران بی دینمان اقدام به تاسیس سایتی در خصوص نقد اسلام (http://www.eslam.nu/) کرده اند
این سایت مطالبی ارزشمند دارد که بعضی از آن ها برای اولین بار در سطح اینترنت انتشار پیدا کرده و خاری جدی در چشم اسلامگرایان شده است از این رو تصمیم گرفتم مطالب این سایت رو در این جستار کپی کنم بلکه به نوعی یک آرشیو از مطالب شود و در صورتی که سایت از دسترس خارج شد مطالب ارزشمند از بین نرود....
ناگفته نماند یک بار دیگر هم در archive.org آرشیو میشود


توجه:جهت حفظ نظم جستار تحت هیچ شرایطی چیزی ارسال نکنید(اعم از انتقاد،نقد،فحاشی و...)

اگر قصد نقد مطلبی را دارید به سایت نقد اسلام (http://www.eslam.nu/) مراجعه نمایید و در قسمت دیدگاه آن مطلب نقد خود را ارسال نمایید.

solo
08-04-2016, 11:07 AM
یكی از اولین شروط یك فرد برای اسلام اوردن ادای این عبارات است
أشهـد أن لا إله الا الله .. وأشهـد ان محمدا رسـول الله
كه ترجمه ان میشود:
” شهادت می دهم که هیچ خدایی بجز الله نیست.
” و شهادت میدهم که محمّد فرستاده الله است.
یكی از دروغ ها و مغالطات گفتاری آشکار در دین مبین اسلام همین عبارات معروف و آشنای بالاست.
باید توجه داشت که همین عمل شهادت دادن در فقه اسلام دارای شرایط خاصی است مثلا:
شخص شاهد باید وقوع أمر یا چیزی که بر آن شاهد گشته است را به چشم دیده باشد.
یا اینكه:
شهادت باید بر امری باشد اطمینان بر آن حاصل گشته است و در غیر اینصورت شهادت کذب و نادرست است.
البته موارد دیگری برای شاهد و نوع شهادت وجود دارد كه فعلا همین موارد را بررسی میكنیم.
خوب با توجه به تعریف شهادت و شاهد، ان شخص اسلام اورده از کجا به این حد از اطمینان دست یافته است که خدایی بجز الله وجود ندارد ؟
یا اینكه محمد اخرین فرستاده الله است؟
آیا برای رسیدن به نقطهء اطمینان نباید از شاهراه شك و ظن عبور كرد؟؟
تصور کنید بر روی نیمکتی نوشته شده است رنگی نشوید و این نوشتهء مزبور متعلق به چندین روز پیش تر باشد، آیا باز هم برای اطمینان خاطر انگشت اشارتی نباید بر آن کشید و بعد روی آن نشست؟؟
این شرط عقل در نزد عقلاست.
دیدید كه راه ورود در دین اسلام برای افراد بالغ در ابتدای کار، ادای شهادت است و شخص نو مسلمان با اختیار و یا به اجبار، اولین “دروغ” خود را با ادای این امر مرتکب خواهد گشت.
و جالبتر از این، اینجاست که به دلیل وجود حکم اعدام برای ارتداد(بازگشت یا خروج از اسلام) پس از انجام این عمل، دیگر راه خروجی برای بازگشت از این دروغ بزرگ بر زبان رانده شده، وجود ندارد!
ناگفته نماند که موارد مطرح شده در بالا شامل حال کودکان و خردسالان متولد از پدر و مادری مسلمان نمی شود و آنها بدون اینکه حتی آگاه باشند و بدانند و یا حقی برای انتخاب و تحقیق بعدی داشته باشند شهادتین در گوششان خوانده می شود و مهر مسلمان بودن بر پیشانی شان از بدو تولد تا لحظه مرگ زده شده است …
شرایط شهادت در قران نیز دارای تناقض است از طرفی دیدن حضوری یک امر و داشتن دلیل قاطع و اطمینان کامل را شرط گواهی دادن میکند اما از طرفی انتظار دارد بدون براورده شدن این شرایط فرد به اموری شهادت دهد که دلیل و اطمینان کافی بر آنها ندارد لطفا ببینید.
سوره زخرف آیه ۱۹ برای مشرکین نازل شد، آنها فکرمیکردند که فرشتگان مونث هستند و قران از این نظر مشرکین ناراحت میشود زیــرا آنها دلیلی نداشتند که فرشتگان مونث باشند و به همین خاطر به آنها میگوید:
• سوره زخرف آیه ۱۹
وَجَعَلُوا الْمَلَائِكَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثاً أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَیُسْأَلُونَ ‏
ترجمه: ‏
آنان فرشتگان را كه بندگان خدای مهربانند ، مؤنّث بشمار می‌آورند ( و دختران خدا قلمداد می‌نمایند ! ) آیا ایشان به هنگام آفرینش فرشتگان حضور داشته‌اند و خِلقتشان را مشاهده نموده‌انداظهارنظر و گواهی ایشان ( بر این عقیده بی‌اساس ، در نامه‌های اعمالشان ) ثبت و ضبط می‌شود و ( در روز قیامت ، از سوی خدا ) بازخواست می‌گردند
این آیه معیارگواهی دادن به وجود پدیده ها را حضور و مشاهد مستقیم میداند و در صورت عدم حضور و عدم مشاهده یک پدیده نمیتوان در مورد آن گواهی داد و گواهی بدون مشاهده را نادرست میداند و حتی میگوید شما به خاطر عقیده بی دلیل و مدرک بارخواست میشوید
اما در جایی دیگر از کفار انتظار دارد بدون مشاهد کردن و حضور داشتن در پیدایش یک امر، به وجود آن معتقد باشند، مثلا:
سوره انبیاء آیه ۳۰
أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء كُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلَا یُؤْمِنُونَ﴿۳۰﴾
ترجمه:آیا كسانى كه كفر ورزیدند ندیده اند كه آسمانها و زمین هر دو به هم پیوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختیم و هر چیز زنده‏اى را از آب پدید آوردیم آیا [باز هم] ایمان نمى‏آورند (۳۰)
این آیه سوال میپرسد که “آیا ندیدید جهان را خلق کردیم”و پاسخ آن بسیار ساده است، نـــــــــــه کافران ندیدند…. و اگر چنانچه شما به این امر شهادت بدهید کاملا در تناقض با آیه ۱۹ سوره زخرف است
در آیه ۱۹ زخرف به مشرکان میگوید چون شما ندیده اید که فرشتگان را خلق کردم و در زمان خلق کردن آنها شما حضور نداشتید پس نمیتوانید بگوئید فرشتگان مونث هستند و به خاطر این شهادت شما بازخواست میشوید

با این حساب چون در لحظه خلقت اسمانها و زمین مشرکان حضور نداشتند و شاهد نبودند که آسمانها و زمین را خلق کرده نمیتوانند شهادت بدهند که خدا آسمانها و زمین را خلق کرده زیرا دراین صورت به دلیل عدم حضورشان و مشاهده نکردن آن مطابق آیه قبلی باید بازخواست شوند زیرا عقیده آنها بی دلیل و بی اساس است و این تناقضی بسیار واضح است…
شهادتین در اسلام (http://www.eslam.nu/2016/06/23/%d8%b4%d9%87%d8%a7%d8%af%d8%aa%db%8c%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85/)
شهادتین در اسلام (http://web.archive.org/web/20160804100856/http://www.eslam.nu/2016/06/23/%d8%b4%d9%87%d8%a7%d8%af%d8%aa%db%8c%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85/)

solo
08-04-2016, 11:15 AM
آیا صیغه باعث ذلت میشود؟؟؟

شیخ طوسی در کتاب تهذیب الاحکام ج۳ ص۱۴۳
روایتی را نقل میکند . ( لا تتمتع بالمومنه فتذلها )
. یعنی با زن مومن متعه نکن چونکه این کار باعث میشود آن زن را * ذلیل کند.
شیخ طوسی میگوید اگر زن از خانواده ای با شرف بود نباید او را متعه کرد چون باعث ذلت او میشود و مایه ننگ آن خانواده است .
نتیجه حرف شیخ طوسی این است که صیغه برای زنان غیر مومن است که از خانواده های هستند که صاحب شرف نیستن .
ایشان همچنان در کتاب تهذیب الاحکام ج۷ ص۲۵۱ و حر عاملی روایتی با سند صحیح در جهت حرام بودن صیغه میاورند بدین مضمون :
عن علی علیه السلام قال : حرم رسول الله صلی الله علیه و سلم یوم خیبر لحوم الحمر الاهلیه و نکاح المتعه .
ترجمه: پیامبر در روز خیبر گوشت الاغ اهلی و ازدواج موقت را حرام کرد.
سپس شیخ طوسی چون نمیتواند به سند روایت اشکال وارد کند مجبور شده است بگوید که این حرف امام از روی تقیه بوده.

تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل



صیغه برای زنان غیر مومن است (http://www.eslam.nu/2016/06/23/%d8%b5%db%8c%d8%ba%d9%87-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%b2%d9%86%d8%a7%d9%86-%d8%ba%db%8c%d8%b1-%d9%85%d9%88%d9%85%d9%86-%d8%a7%d8%b3%d8%aa/)

صیغه برای زنان غیر مومن است (http://web.archive.org/web/20160804101249/http://www.eslam.nu/2016/06/23/%d8%b5%db%8c%d8%ba%d9%87-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%b2%d9%86%d8%a7%d9%86-%d8%ba%db%8c%d8%b1-%d9%85%d9%88%d9%85%d9%86-%d8%a7%d8%b3%d8%aa/)

solo
08-04-2016, 11:18 AM
علم بی کران امام صادق
حدیث ۵۵- ابان بن تغلب می گوید: از امام صادق ( ع ) پرسیدم: زمین بر چه چیزی استوار است؟
امام ( ع) فرمود: برماهی
گفتم ماهی برچه چیزی استوار است؟ فرمود: بر آب
پرسیدم آب بر چه چیزی؟ فرمود: برصخره ( سنگ سخت)
پرسیدم: صخره برچه چیزی؟ فرمود: برشاخ گاوی راهوار
گفتم: گاو بر چه چیزی استوار است؟ فرمود: برخاک نمناک
گفتم: خاک نمناک برچه چیزی؟ فرمود: هیهات، که در اینجا دانش دانشمندان گم شده است》
منبع:
کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، جلد ۱۵ صفحه ۲۲۱، دارالحدیث، قم چاپ اول ۱۴۲۹ ق

در اینجا تأكید علامه مجلسی بر صحیح بودن این حدیث را مى آوریم
( حدیث الحوت على أی شیء هو )
٥٥ ـ محمد ، عن أحمد ، عن ابن محبوب ، عن جمیل بن صالح ، عن أبان بن تغلب ، عن أبی عبد الله علیه‌السلام قال سألته عن الأرض على أی شیء هی قال هی على حوت قلت فالحوت على أی شیء هو قال على الماء قلت فالماء على أی شیء هو قال على صخرة قلت فعلى أی شیء الصخرة قال على قرن ثور أملس قلت فعلى أی شیء الثور قال على الثرى قلت فعلى أی شیء الثرى فقال هیهات عند ذلك ضل علم العلماء.
الحدیث الخامس والخمسون : صحیح.
(حدیث ٥٥ : صحیح است)
منبع:
مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول العلامه المجلسی جلد : ۲۵ صفحه :۲۰۱

امام صادق دریاى علم (http://www.eslam.nu/2016/06/23/%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b5%d8%a7%d8%af%d9%82-%d8%af%d8%b1%d9%8a%d8%a7%d9%89-%d8%b9%d9%84%d9%85/)

امام صادق دریاى علم (http://web.archive.org/web/20160804101546/http://www.eslam.nu/2016/06/23/%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b5%d8%a7%d8%af%d9%82-%d8%af%d8%b1%d9%8a%d8%a7%d9%89-%d8%b9%d9%84%d9%85/)

solo
08-04-2016, 11:21 AM
علمایی که تا پول نمی گرفتند تفسیر روایات را نمی گفتند
یکی از شغل های پر در آمد روات احادیث ٬ فروش احادیث و تفسیر آن بوده است، تقوای این علماء تا جایی رسیده بوده که تا مبلغ زیادی پول دریافت نمی کردند دهان مبارک شان را باز نمی کردند.
عبدالعزیز بن عبدالله الراجحی در “الهدایة الربانیة” می نویسد:
متن عربى:
وان بعض الشیوخ امتنع عن تفسیره حتى اعطی مالا جزیلا فلما اعطی مالا جزیلا فسره
ترجمه :
و بعضی از شیوخ از تفسیر این روایت امتناع می کردند تا زمانی که پول زیادی بگیرند و هنگامی که پول زیادی دریافت می کردند،آن را تفسیر می کردند
منبع :
الهدایة الربانیة فی شرح العقیدة الطحاویة.ج۱ ص۱۳۷.ط دار التوحید

علماى پولكى اسلام (http://www.eslam.nu/2016/06/23/%d8%b9%d9%84%d9%85%d8%a7%d9%89-%d9%be%d9%88%d9%84%d9%83%d9%89-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85/)

علماى پولكى اسلام (http://web.archive.org/web/20160804101826/http://www.eslam.nu/2016/06/23/%d8%b9%d9%84%d9%85%d8%a7%d9%89-%d9%be%d9%88%d9%84%d9%83%d9%89-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85/)

solo
08-04-2016, 11:25 AM
احاطه امام صادق به علم نجوم

زندیقی از امام صادق علیه السلام سئوال كرد: در باره خورشید به من بگو، كجا غروب می­كند؟
آن حضرت علیه السلام در پاسخ فرمود: یكی از علما گفته است: وقتی خورشید غروب می كند و از گنبد آسمان به زیر می آید، فلك آن را همچنان بالا می برد تا به جایگاه طلوعش برساند. یعنی خورشید در چشمه گل آلودی غروب می كند سپس زمین را می شكافد و به مطلع خود باز می گردد. پس در زیر عرش به سجده می­افتد تا اذن طلوع بگیرد و هر روز نورش با نور جدیدی جایگزین می شود.
گفت: كرسی بزرگتر است یا عرش؟ فرمود: به جز عرش، هر چیزی كه خدا خلق كرده است در درون كرسی قرار دارد. عرش بزرگتر از آن است كه كرسی، آن را احاطه كند. گفت: آیا روز را پیش از شب خلق كرده است؟
فرمود: بله، روز را پیش از شب خلق كرده است، خورشید را پیش از ماه و زمین را پیش از آسمان. زمین را بر پشت ماهی و ماهی را در آب و آب را در دل صخره­ای توخالی و صخره را بر شانه یك فرشته و فرشته را بر روی خاك و خاك را بر روی باد عقیم و باد را بر روی هوا قرار داد و هوا توسط قدرت (خداوند) كنترل می­شود و در زیر باد عقیم، چیزی جز هوا و تاریكی وجود ندارد و در ورای آن پهناوری و تنگی و چیزی كه به وهم درآید، نیست. سپس خداوند كرسی را خلق كرد و آسمان­ها و زمین را در درون آن قرار داد. كرسی از هر چیزی كه خلق شده است، بزرگتر است. سپس عرش ‌‌ را كرد و آن را بزرگتر از كرسی قرار داد.
منبع :
احتجاج صفحه ۳۵۱

توضیحی مختصر در مورد منبع :
نویسنده آن، ابومنصور شیخ احمد بن علی بن ابیطالب طبرسی از محدثین موثق و علمای بزرگ نیمه اول قرن ششم هجری قمری است. این کتاب، محاجات و مناظرات پیغمبر اسلام و ائمه شیعه و استدلال‌های برخی از اصحاب ائمه در برابر مخالفان و افراد مختلف و پیروان ادیان غیر اسلامی، نسبت به اصول و فروع دین اسلام و مذهب شیعه اثنی عشری است. همچنین برخی از مکاتبات امام زمان که در زمان غیبت صغری از طریق نواب ایشان بوده و نیز ذکر توقیعاتی از ناحیه مقدسه به بعضی از علما، در قسمت آخر، درج شده‌است. نام دیگر «احتجاج» «الاحتجاج علی اهل اللجاج» است که ظاهراً ساخته دیگران می‌باشد و در خطبه مولف نیامده‌ است.

احاطه امام صادق به علوم مختلف (http://www.eslam.nu/2016/06/23/%d8%a7%d8%ad%d8%a7%d8%b7%d9%87-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b5%d8%a7%d8%af%d9%82-%d8%b9%d9%84%d9%88%d9%85-%d9%85%d8%ae%d8%aa%d9%84%d9%81/)

احاطه امام صادق به علوم مختلف (http://web.archive.org/web/20160804102153/http://www.eslam.nu/2016/06/23/%d8%a7%d8%ad%d8%a7%d8%b7%d9%87-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b5%d8%a7%d8%af%d9%82-%d8%b9%d9%84%d9%88%d9%85-%d9%85%d8%ae%d8%aa%d9%84%d9%81/)

solo
08-04-2016, 11:27 AM
امام حامد غزالى بزرگترین عالم و فیلسوف اسلام در مورد زنان چنین میگوید:
قانع کننده ترین و محکم ترین گفته در مورد ازدواج این است که ازدواج شکلی از بردگی است. زن برده مرد است و بنابراین وظیفه و مسئولیت زن اطاعت مطلق از شوهر و پاسخگویی به هر خواست اوست.چنانچه پیامبر اسلام خودش گفته بود، زنی که به هنگام مرگ رضایت کامل شوهرش را براورده باشد به بهشت می رود.
منبع:
امام محمد غزالی، احیا علوم الدین،جلد ۲،ص ۶۴
نصیحة الملوک امام محمد غزالی ( فیلسوف – متکلم – و فقیه ایرانی ) کتابی است در باره پند و اندرز به پادشاهان و وزرا و امرا ، که پس از کیمای سعادت بزرگترین و مهمترین کتاب او محسوب میشود .
در بخشی از این کتاب در مورد زنان آمده است : خداوند زنان را به علت نافرمانی حوا و خوردن گندم عقوبت کرده است .
« حق تعالی زنان را هشت ده عقوبت فرمود کردن ،
اول : حیض ،
دوم : زادن
سوم : جدا شدن از پدر و مادر و مرد بیگانه را شوهر کردن
چهارم : به نفس خویش آلوده شدن
پنجم : آنکه مالک تن خویش نباشد
ششم : کمی میراث
هفتم : طلاق که به دست ایشان نگردد
هشتم : آن که مرد را با چهار زن حلال کرد و زن را با یک شوی
نهم : آنکه درخانه معتکف باید بودن
دهم : آنکه در خانه سر پوشیده دارد
یازدهم : آنکه گواهی دو زن برابر یک مرد نهاده اند
دوازدهم : آنکه از خانه بیرون نیارد تنها ، مگر با کسی از محارم
سیزدهم : آنکه مردان را نماز عید و نماز آدینه و نمازه جنازه بود و از پس جنازه روند و عزا کنند و زنان را این ها نباشد
چهاردهم : امیری را نشایند و نه نیز قضا را و نه حکم را
پانزدهم : آنکه فضل را هزار بهره است و یک بهره از آن زنان راست
شانزدهم : آنکه چندانکه جمله امت را عذاب بود یک نیم زنان فاجره را بود
هفت دهم : چون شویش بمیرد چهار ماه و ده روز عدت بباید داشتن
هشت دهم : آنکه چون شویش طلاق دهد سه ماه یا سه حیض عدت بیابد داشتن »
امام محمد غزالی در این کتاب سیرت و خوی زنان را به ده حیوان تشبیه نموده است :
« ۱ – خوک ۲ – بوزینه ۳ – سگ ۴ – مار ۵ – استر ۶ – کژدم ۷ – موش ۸ – کبوتر ۹ – روباه ۱۰ – گوسفند .
جناب غزالی بهترین زن را زن با سیرت و صفت گوسفند دانسته است .
این مغز متفکر جهان اسلام ادامه میدهد :
« و آنکه خوی سگ ماند آن است که هر وقتی شوی با وی سخن گوید بر وی اندر جهد و بانگ بر او زند و جنگ کند مانند سگ ، و چون کیسه سیم و زر ببیند و خانه پر نعمت میوه و گندم و گوشت و هر آنچه بدین ماند . شوی را کرامت کند و گوید جانم فدای تو باید ، وحق تعالی مکروه تو مرا منمایاد و مرگ من پیش تو باد و چون بر خلاف این بود همچو سگ به روی شوهر اندر جهد و دشنام دهد و حسب و نسب او را بنکوهد و بیرونش کند و گوید که تو درویشی و آن روز البته خاموش نشود .. و آن زنی که خوی استر دارد »
این فقیه عالیقدر اما در مورد مردان میگوید :
مرد باید که با حمّیت و رشکین بود و بر اهل و مردم خویشتن ، بر اهل و مردم خویشتن زیرا که حمیت از دین بر خیزد و بی حمّیت بد دین بود ، و فی المثل غایت رشک و حمیت تا بدان حدّست که چنان واجب کند که هاون زنان ( را ) مردان بیگانه نشنوند »
حالا باید از اخوندهایی كه با خواندن كتاب اصول و فروع كافی و لمعة الدمشقیه احساس دانشمند بودن میكنند پرسید :
شما بیشتر اسلام و قران و سیرت محمد را میشناسید یا امام حامد غزالی؟؟

زن از دید علماى اسلام (http://www.eslam.nu/2016/06/23/%d8%b2%d9%86-%d8%af%d9%8a%d8%af-%d8%b9%d9%84%d9%85%d8%a7%d9%89-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%ad%d8%a7%d9%85%d8%af-%d8%b9%d8%b2%d8%a7%d9%84%db%8c/)

زن از دید علماى اسلام (http://web.archive.org/web/20160804102235/http://www.eslam.nu/2016/06/23/%d8%b2%d9%86-%d8%af%d9%8a%d8%af-%d8%b9%d9%84%d9%85%d8%a7%d9%89-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%ad%d8%a7%d9%85%d8%af-%d8%b9%d8%b2%d8%a7%d9%84%db%8c/)

solo
08-04-2016, 11:30 AM
مفسرین قرآن مصلحت دین اسلامی را در دروغگوئی و تغییر و تحریف آیات قرآن میبینند و از آنجا که الله دروغ مصلحتی را دوست دارد، آنها نیز این تحریفات در ترجمه قران برای حفظ اسلام را کاری نیكو میپندارند.
تحریف مترجمین قران در رفـع و رجـوع تـنـاقـضات موجود در ایات قران
سـوره القصـص آیه ۵۲ :
“الـذیـن أتـیـنـاهـم الـكـتـاب مـن قـبـلـه هـم بـه مـؤمـنـیـن
تـرجـمـه۱ : كسانى كه قبلا كتاب اسمانى به انها داده ایم به آن /(قران) ایمان مى اورند”【تفسیر نمونه، جلد ١٦، ص ١٠٦】
تـرجـمـه۲ : كسانیكه پیش از آن به ایشان كتاب آسمانى داده بودیم، به آن ایمان مئ اورند.”【قران، ترجمه بهاالدین خرمشاهى】
تـرجـمــه۳ : “كسانى كه قبل از قران كتاب به آنان دادیم به قران ایمان مى اورند.”【تفسیر المیزان، جلد ١٥، ص ٦٦】
اما ترجمه حسین الهى قمشه اى معنى و مفهوم دیگرى دارد و عباراتى را در بر مى گیرد كه در متن اصلى وجود ندارد.
ترجمه ۴: آنان كه ما به آن ها پیش از این كتاب ((آسمانى تورات و انجیل)) فرستادیم ((یعنى موسى و عیسى و پیروان حقیقى ان ها)) به این كتاب آسمانى قران البته آنان ایمان مى آورند【قــران، الــهـى قـمـشـه اى】
در ترجمه ایشان داخل پارانتز اول (یعنی: تورات و انجیل) توضیحى بر متن اصلى است و باید با معنى متن اصلى ترجمه شده قبل از خود خوانایى داشته باشد، كه دارد.
“امـــا تـوضــیـح داخـل پـارانـتـز دوم، هـیـچ سـابـقـه اى در این آیه یا آیات قبل از خـود نـدارد “و “حــرف دیگـرى اسـت كــه وى به زبـان و نــام خـدا بـیـان كـرده اسـت.
این نوشتارهای اضافه بر متن قران ترجمه وى را در برابر این سوْال قرار می دهد كه :
چرا مترجم قران (جناب الهى قمشه اى) چنین آشـكـارا براى تغییر معنا و مفهوم ایه اى از قران می كوشد؟؟
چه موضوع و مسئله مهمى باعث این شده كه با اضافه كردن عبارت “یعنى عیسى و موسى و پیروان حقیقى ان ها” به متن قران، براى اصلاح و تغییر متن قران بكوشد؟؟
مگر از نظر ایشان متن موجود آیه قرآن چه کاستی دارد و یا چه مسأله اى ایجاد مى كند كه وى براى رفع و رجوعش به كارى چنین مهم، یعنى سانسور “آیه قرآن” تن در داده؟
اما داسـتـان از ایـن قـرار اسـت :
۱⃣ ایــن آیـه پـیــش بـیـنـى مـى كـنـد كـه اهـل كـتـاب(یـهــودى و مـسـیـحـى)بـه ایـن دلـیـل كـه كـتـاب دیـنـى مـشـابـهـى دارنـد، الـهـى بـودن قـرآن را خـواهـنـد پـذیـرفـت و بـه دیـن اســلام گـردن خــواهـنـد نــهـــاد، امـــا برخلاف این آیه و پیش بینى، دیدیم كه یهودیان مورد نظر شبه جزیره عربستان آن روز، قرآن را نپذیرفتند و حتى در این راه به جنگ تن داده و جان و مال خود را در راه امتناع از ترك دین یهودیت و مسیحیت و پذیرش اسلام، فدا كردند.
۲⃣در همان حال آقاى الهى قمشه اى به خوبى واقف بوده كه در قرآن، آیه دیگرى نیز وجود دارد كه بر خلاف آیه فوق میباشد، توجه بفرمایید:
“آیـــا طــمــع داریـد یــهــودیــان بـه دیــن شــمــا بــگــرونـد در صـورتـى كـه گـروهـى از آنـان كـلام خـدا را شـنـیـده و بـه دلـخـواه خـود تـحـریـف مـى كـننـد. بـا آنـكـه در كــلام خـدا تـعـقـل كـرده و مـعـنـى آن را یـافـتـه انـد”【ترجمه حسین الهى قمشه اى ،سوره بقره، آیه ٧٦】
همانطور كه دیدید این دو آیه ( بقره ۷۶ و قصص ۵۲) كاملا با هم مغایر و متضادند.
“اولى دال بر پذیرش قران و اسلام از سوى یهودیان است و دومى حتى فكر سازش و گرویدن آنان به اسلام و قران را زیر سوءال مى برد”
۳⃣ ولى غیراز این آیــه، آیه دیگرى نیز وجـود دارد و آن آیه ٢٥٣ سوره بقره است كه اختلاف بین یهودیان و مسیحیان با مسلمانان را امرى الهى معرفى مى كند و اذعان میكند كه اساساً از روز ازل این انگیزه خلق شده كه اینان به دین اسلام نگروند و حتى با مسلمانان در جنگ و اختلاف به سر ببرند.
در نتیجه، هرگز انتظار آن نمى رفته است كه اینان به دین اسلام ایمان بیاورند یا كتاب قران را تایید كرده و بپذیرند.
آیه ٢٥٣ بقره:
“…. و اگر خدا مى خواست كسانى كه پس از ایشان آمدند، پس از روشنگرى هایى كه برایشان آمد، كشمكش و كارزار نمى كردند، ولى اختلاف پیشه كردند؛ و بعضى از ایشان ایمان آوردند و بعضى كفر ورزیدند، و اگر خدا مى خواست كشمكش و كارزار نمى كردند، ولى خداوند هر آن چه اراده كند انجام مى دهد【سوره بقره، ایه ٢٥٣، ترجمه بهاالدین خرمشاهی】
باز دیدید كه این آیه با هر دو آیه قبلى در تضاد قرار دارد و میگوید اهل کتاب ( مسیحی و یهودی) به اسلام نمیگروند آنهم با اراده خدا.
ظـاهـرا ایـن مـتـرجـم مـى خواهد به وظیفه شرعى خود عمل كرده و این مسأله و دوگانگى مندرج در كتاب دینى خود را با تحریف در ترجمه، حل و فصل كند.
جناب آقاى حسین الهى قمشه ای با این ابتكار كه حاصل سابقه طولانى خود در علم تفسیر است، معنى و مفهوم این آیه قران را تغییر مى دهد. و براى انجام این کار، او مطابق معمول در قران ترجمه شده اش اسم پیامبران این ادیان را به متن ترجمه اضافه می كند و براى خالى نبودن عریضه، عبارت من در آورى خود را در داخل پارانتز داخل متن قران جا مى دهد.
این در حالى است كه او كاملا آگاه است كه بحث كلى آیه مربوط بر سر “یهودیان و مسیحیان به طور خاص ” است و نه بر سر “عیسی و موسی ( پیغمبر یهودیان و مسیحیان) ”
با این تردستى، جناب الهى قمشه اى به باور خود نشان مى دهد كه مقصود آیه ٥٢ سوره القصص نه خود یهودیان و مسیحیان، بلكه پیامبران این ادیان اند كه مثلا مى توان مانند برخى مفسیرین ادعا كرد كه “در روز قیامت به این كتاب ایمان خواهند آورد” و از این طریق: پـیـش بـیـنـى قـران تـحـقـق خـواهـد یـافـت.
وى در عین حال جلو كلمه “پیروان ادیان” كلمه “حقیقى” را مى افزاید تا نشان دهد كه اگر این پیش بینى قران درست نبوده است. براى آن است كه نظر قران بر “پیروان حقیقى” این ادیان بوده و اینان كه ایمان نیاورده اند، “پیروان حقیقى نیستند. در نتیجه، در حرف و پیش بینى قران خلافى نیست
آیا چنین كسانی كه نسبت به صحت آیات دینئ خود مطمئن نیستند، مى توانند مدعى ایمان به خدائى قادر، توانا، عالم و خالق باشند؟
آیا این امر نمیتواند درباره باقى مترجمین و مفسرین در مورد باقى ایات قرآن، صادق باشد؟؟؟

تحریف مترجمین قرآن و رفع تناقضات (http://www.eslam.nu/2016/06/23/%d8%aa%d8%ad%d8%b1%d9%8a%d9%81-%d9%85%d8%aa%d8%b1%d8%ac%d9%85%d9%8a%d9%86-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%d8%b1%d9%81%d8%b9-%d8%aa%d9%86%d8%a7%d9%82%d8%b6%d8%a7%d8%aa/)

تحریف مترجمین قرآن و رفع تناقضات (http://web.archive.org/web/20160804102246/http://www.eslam.nu/2016/06/23/%d8%aa%d8%ad%d8%b1%d9%8a%d9%81-%d9%85%d8%aa%d8%b1%d8%ac%d9%85%d9%8a%d9%86-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%d8%b1%d9%81%d8%b9-%d8%aa%d9%86%d8%a7%d9%82%d8%b6%d8%a7%d8%aa/)

solo
08-04-2016, 11:32 AM
یکی از چالش هایی که قرآن در برابر منتقدین خود وضع کرده است آوردن قرآنی همچون قرآن محمد است.
مسلمین استدلال خود را اینگونه میچینند: مقدمه اول : قریشیان أهل شعر و ادب بودند و شاعران در بین آنان جایگاه فراوانی داشتند
مقدمه دوم : محمد آنان را به آوردن شعر/متن/نثر/ سجع یا حدیثی مثل قرآن دعوت میکند
مقدمه سوم : قریش و عرب به چالش او نتوانستند پاسخ دهند
نتیجه : قرآن یک معجزه ی ادبی است.
استدلال بالا از مغالطه ی استدلال از راه سنگ ( Argumentum ad lapidem) و اطلاعات اشتباه تشکیل شده است.
این نکته باید در نظر خواننده باشد که محمد هیچ گاه شروع کننده این چالش نبود. قبل از اینکه محمد چنین آیاتی برای چالش بسراید خود قریش به محمد گفته بود اگر بخواهی به راحتی میتوانیم قرآنی مثل تو ارایه کنیم:
وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاء لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ ﴿۳۱﴾ انفال ۳۱
ترجمه: و چون آیات ما بر آنان خوانده شود میگویند به خوبى شنیدیم “اگر میخواستیم قطعا ما نیز همانند این را میگفتیم” این جز افسانه هاى پیشینیان نیست (۳۱)
مخاطبان قرآن به صراحت به محمد گفتند آوردن اشعاری مثل قرآن که مجموعه ای از داستان های پیشینیان است برایشان راحت است.
محمد برای پاسخ دادن به مخاطبان خود دو راه را برگزید:
۱- افزایش نزاع خود با اهل کتاب تا گمان شود محمد رابطه ی خوبی با آنان نداشته است تا مبادا تصور شود از جانب آنان حمایت میشود.
۲- افزودن کمیت داستان ها و تغییر دادن عمدی جزئیات آنان تا گمان شود محمد منبعی مستقل دارد.
عده ای از منتقدین اسلام، تفاوت در جزئیات موجود بین داستان های محمد و مصادر اصلی آن همچون عهد قدیم را دلیل بر بی دقتی محمد میدانند اما این نقد اشتباه است. این تغییرات “کاملا عمدی” بود تا محمد این تصور را ایجاد کند که مصدر او مستقل است.
این تغییرات عمدی فقط مختص داستان ها نبود. محمد برای تبرئه خود از اتهام شاعر بودن همین روش را در پیش گرفت. او خود را در برابر اشعار عرب کم اطلاع نشان میداد.
ان رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ كَانَ یَتَمَثَّلُ بِهَذَا الْبَیْتِ : “
كَفَى بِالإِسْلامِ وَالشَّیْبِ لِلْمَرْءِ نَاهِیًا ” ،
فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ : یَا رَسُولَ اللَّهِ ،
إِنَّمَا قَالَ الشَّاعِرُ : كَفَى الشَّیْبُ وَالإِسْلامُ لِلْمَرْءِ نَاهِیًا
وَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ،
یَقُولُ : كَفَى بِالإِسْلامِ وَالشَیْبِ لِلْمَرْءِ نَاهِیًا ” ،
فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ : أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ مَا عَلَّمَكَ الشِّعْرَ وَ مَا یَنْبَغِی لَكَ
ترجمه: “محمد این شعر را به عنوان ضرب المثل یا مثال استفاده میکرد“کفی بالإسلام و الشیب للمرء ناهیا”.
ابوبکر گفت: ای رسول خدا، شاعر اما اینگونه گفته است:”کفی الشیب و الإسلام للمرء ناهیا”،
اما محمد در همان لحطه باز اشتباه را تکرار میکرد: “کفی بالإسلام و الشیب للمرء ناهیا”.
ابوبکر میگفت : شهادت میدهم که پیامبر الله هستی همان کسی که به تو شعر را یاد نداد و شایسته تو نیز نیست.””
منبع : طبقات از ابن سعد واقدى حدیث ۹۰۸
عایشه همسر محمد هم می گوید:
“محمد به جز یک بیت هیچ گاه نتوانست شعری را بدون غلط بخواند”
این به تجاهل و نادانی زدنی های محمد نسبت به شعر عرب در جهت مبرا کردن خود از اتهام شاعریت بود. آنجا که قریش به مراتب قرآن را شعر و محمد را شاعر میدانست.
وَیَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ ﴿٣٦ الصافات)
ترجمه: (قریش و عرب)می گویند آیا به خاطر یک “شاعر دیوانه” خدایانمان را ترک کنیم؟!
محمد وقتی این سخنان را شنید در کمال سرخوردگی پاسخ میدهد:
وما هو بقول شاعر قلیلا ما تؤمنون، <الحاقه>
(قران)سخنان شاعر نیست اما اندکی از شما ایمان می آورید
اگر مقدمه ی اول که در ابتدای مقاله ذکر کردم را در نظر بگیریم، نتیجه میگیریم برای عرب واضح بود که قرآن متنی شاعرانه است که عرب مثل آن را به راحتی میتواند بیاورد.
اما محمد به جای اینکه شعر بودن قرآن را به صورت منطقی رد کند از قریش فقط انتظار “ایمان” (تصدیق مبتنی بر عدم وجود دلیل) را دارد.
اشاره نمودیم که محمد بعد از شنیدن پاسخ عرب بر مبنی آسان بودن آوردن قرآنی مثل محمد، داستان های خود را بیشتر و بیشتر کرد. آنقدر زیاد کرد که شاید در قرآن داستانی ذکر شود که عرب آن را نشنیده باشد و محمد برای خود دلیلی مصادره کند و همین اتفاق افتاد. به صورت جالبی در سوره “یونس” که داستان نوح، موسی و فرعون در آن ذکر شده و سوره “طور” که هر دو سوره مکی هستند محمد تحدی خود را تقریر میکند:
فلیاتوا بحدیث مثله ان کانوا صادقین.< طور ۳ >
ترجمه: اگـر بـه ایـن قـرآن ایمان نمى آورند در صورتى كه درست مى گویند خودشان سخنى نظیر آن را بیاورند. محمد به سادگی اینگونه نزد خود استدلال کرد:
الف- شعری را بر آن ها خواندم که حاوی داستان هایست که عرب آن را شنیده و اعلام آمادگی کردند که میتوانند مثل آن بیاورند.
ب- پس در اشعار خود داستان هایی را قرار میدهم که عرب کمتر آن ها را شنیده سپس ادعای تحدی میکنم که همچون آن را بیاورند
با این وجود عرب و شعرای عرب تسلیم نشدند و تحدی محمد را پاسخ دادند.
از آن جمله مسیلمة بن حبیب الحنفی بود که مسلمانان نام “مسیلمه کذاب” بر او نهادند.
او پاسخ محمد را برای تحدی اش کامل داد أما سرنوشتش کشته شدن توسط پیروان محمد بود.
مسیلمه از خود سوره های زیادی سرود و فقط تعدادی از آنها در دسترس ما است.
در پایان، مقال خود را با چند سوره از مصحف مسیلمه به انتها میرسانم و برای آن دسته از خوانندگانی که با داستان اعجاز ادبی قرآن آشنا نیستند می گویم: بعد از مرگ محمد عده زیادی از مسلمین به خصوص معتزله به اعجاز ادبی قرآن ایمان نداشتند و بعضی از آثار شعرای عرب را زیباتر از قرآن میدانستند.
از جمله “ابراهیم بن یسار النظام” که از بزرگترین علمای مسلمان و عالمان به ادب عربی بود….
در این قسمت قطعه هایی از مصحف مسیلمة را برای شما می اورم (لازم به ذکر است این سوره ها کامل نیست و در بین آیات آن،قسمت های مفقودی وجود دارد)
سورة الخابزات :
والمُبذرات زرعًا■ والحاصدات حصدًا■ والذاریات قمحًا■ والطاحنات طحنًا■ والعاجنات عجنًا■ والخابزات خبزًا■ والثاردات ثردًا■ واللاقمات لقمًا■ إهالة وسمنا■ لقد فضلتم على أهل الوبر■ وما سبقكم أهل المدر■ ریفكم فامنعوه■ والمعتر فآووه■ والباغی فناوئوه.
سورة الشمس:
وَالشَّمْس وَضُحَاهَا■ فی ضوئها ومنجلاها■ وَاللَّیْل إِذا عَداهَا■ یطْلبهَا لیغشاها■ فأدركها حَتَّى أَتَاهَا■ وأطفأ نورها فمحاها.
اذكروا نعْمَة الله عَلَیْكُم ■واشكروها إِذ جعل لكم الشَّمس سِرَاجًا■ والغیث ثجاجا■، وَجعل لكم كباشا ونعاجا ■وَفِضة وزجاجا ■وذهبا ودیباجا■ وَمن نعْمَته عَلَیْكُم أَن أخرج لكم من الأَرْض رمانا ■وَعِنَبًا وریحانا ■وحنطة وزوانا.
سورة النساء:
إن الله خلق النساء أفواجا■، وجعل الرجال لهن أزواجا،■ فنولج فیهن قَعسا إیلاجا■ثم نخرجها إذا شئنا إخراجا■فینتجن لنا سِخالا نِتاجا.
إنكن معشر النساء خلقتن أفواجًا■ وجعلتن لنا أزواجًا■ نولجه فیكن إیلاجا
سورة الاعلى:
سبح اسم رَبك الْأَعلَى■ الذی یسر على الحبلى■ فَأخرج مِنهَا نسمَة تسْعى■ من بَین أحشاء ومعى■ فَمنهم من یموت ویدس فی الثرى■ وَمِنهم من یعِیش وَیبقى إِلَى أجل ومنتهى■ وَالله یعلم السر وأخفى■ وَلَا تخفى عَلَیهِ الآخِرَة وَالأولی
سورة الجماهر:
إِنَّا أَعْطَیْنَاكَ الْجَوَاهِرْ■ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَهَاجِرْ■ إِنَّ مُبْغِضَكَ رَجُلٌ كَافِرْ.
برای دیدن و خواندن مصحف مسیلمه اینجا را کلیک (https://ar.wikisource.org/wiki/%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86_%D9%85%D8%B3%D9%8A%D9%84% D9%85%D8%A9) کنید.


چالش قرآن براى قرآن (http://www.eslam.nu/2016/06/24/%da%86%d8%a7%d9%84%d8%b4-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%89-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86/)

چالش قرآن براى قرآن (http://web.archive.org/web/20160804102252/http://www.eslam.nu/2016/06/24/%da%86%d8%a7%d9%84%d8%b4-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%89-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86/)

solo
08-07-2016, 09:13 AM
• دانش بی حد و مرز امام جعفر صادق، دانشمند شیعیان
[حدیث شماره ١]
امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) هر روز سیصد و شصت بار، به تعداد رگهای بدن، حمد خدا می کرد و می گفت «الحمدلله رب العالمین کثیراً علی کل حال» «در تمام حالات و به طور فراوان حمد و ستایش مخصوص پروردگار جهانیان باد» (الکافی جلد دوم صفحه ٥٠٣)
[حدیث شماره ٢]
از قول رسول خدا(ص) فرمود: در بدن آدمی سیصد و شصت رگ وجود دارد، که یکصد و هشتاد رگ آن متحرک و یکصد و هشتاد رگ دیگر ساکن است، اگر رگ های متحرک ساکن شوند یا بالعکس رگ های ساکن متحرک گردند آدمی خوابش نمی برد.
از این رو رسول خدا(ص) چون صبح می کرد سیصد و شصت مرتبه می گفت
«الحمدلله رب العالمین کثیراً علی کل حال»
ترجمه : «در تمام حالات و به طور فراوان حمد و ستایش مخصوص پروردگار جهانیان باد»
و چون شب فرا می رسید ذکر گذشته را نیز به همان شماره تکرار می فرمود. (الکافی جلد دوم صفحه ٥٠٣) ( سنن النبی صفحه ۳۲۵ )
[حدیث شماره ٣]
مردی به حضرت امام جعفر صادق علیه السلام عرض كرد: فدایت شوم، مردم می پندارند عمر دنیا هفت هزار سال است. حضرت فرمود: چنان نیست كه می گویند. خداوند دنیا را خلق كرد و پنجاه هزار سال گذشت و ده هزار سال دیگر آن را خالی و بی گیاه و بدون هیچ موجودی رها كرد. سپس خداوند بر آن شد كه بیافریند. آن گاه موجودی را كه نه جن بود و نه فرشته و نه انسان، در آن آفرید و برای آنها ده هزار سال مقدّر فرمود. چون اجل آنها نزدیك شد، در زمین به فساد پرداختند. پس خداوند نابودشان كرد. باز خدا دنیا را خالی و بی گیاه و بدون هیچ موجودی ده هزار سال رها كرد. سپس در آن جن ها را آفرید و برای آنها ده هزار سال مقدّر فرمود. چون اجل آنها نزدیك شد در زمین به فساد و خون ریزی پرداختند كه این همان گفته فرشتگان است «أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِكُ الدِّمَاء» همان گونه كه جن ها كردند. پس خداوند نابودشان كرد. سپس بر آن شد كه آدم را بیافریند، او را آفرید و ده هزار سال برایش مقدّر فرمود. از آن روز هفت هزار و دویست سال می گذرد و اكنون شما در آخرالزمان هستید. ( تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۴۹، ح ۷ )

امام صادق و علم بى پایانش (http://www.eslam.nu/2016/06/24/%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b5%d8%a7%d8%af%d9%82-%d9%88-%d8%b9%d9%84%d9%85-%d8%a8%d9%89-%d9%be%d8%a7%d9%8a%d8%a7%d9%86%d8%b4/)

امام صادق و علم بى پایانش (http://web.archive.org/web/20160807081029/http://www.eslam.nu/2016/06/24/%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b5%d8%a7%d8%af%d9%82-%d9%88-%d8%b9%d9%84%d9%85-%d8%a8%d9%89-%d9%be%d8%a7%d9%8a%d8%a7%d9%86%d8%b4/)

solo
08-07-2016, 01:13 PM
در خصوص علت تحریم متعه توسط عمر حكایت شده، كه وی شبی حضرت علی(ع) را به منزل خودش فرا خواند، پاسی از شب گذشت و عمر تقاضا كرد كه حضرت علی نزد وی بخوابد.

صبح زود عمر از اتاقش خارج شد و به صورت اعتراض به حضرت علی‌(ع) گفت:

شما معتقد بودید كه مرد نباید شب را به تنهایی بدون زن بگذراند و شما دیشب، شب را به تنهایی سپری كردید.

حضرت علی(ع ) گفت: شما از كجا خبر دارید كه من دیشب تنها بوده‌ام ؟؟
من دیشب خواهرت را متعه نمودم و او نزد من بوده است. عمر این قضیه را در قلبش مخفی نگه داشت و وقتی قدرت بر تحریم متعه یافت آن را تحریم نمودی.

متن عربى:
ویُحكى فی سبب تحریم متعة النساء أنه قد طلب أمیر المؤمنین (ع) إلى منزله لیلة، فلما مضى من اللیل جانب ، طلب منه أن ینام عنده فنام . فلما أصبح الصبح ، خرج عمر من داخل بیته معترضاً على أمیر المؤمنین(ع) بأنك قلت: إنه لا ینبغی للمؤمن أن یبیت لیلة عزباً إذا كان فی البلد ، وها أنت هذه اللیلة بتّ عزباً . فقال أمیر المؤمنین(ع): وما یدریك إننی بتّ عزباً ؟ وأنا هذه اللیلة قد تمتعت بأختك فلانة . فأسرّها فی قلبه حتى تمكن من التحریم فحرّمها

منبع :

الأنوار النعمانیه تالیف سید نعمت الله جزایری جلد ۲ صفحه ۲۲۰
http://www.daftarche.com/attachment.php?attachmentid=5040&stc=1

تجاوز امام علی به خواهر عمر (http://www.eslam.nu/2016/06/24/%d8%b9%d9%84%d8%aa-%d8%aa%d8%ad%d8%b1%d9%8a%d9%85-%d8%b5%d9%8a%d8%ba%d9%87-%d8%b9%d9%85%d8%b1/)

تجاوز امام علی به خواهر عمر (http://web.archive.org/web/20160807081035/http://www.eslam.nu/2016/06/24/%d8%b9%d9%84%d8%aa-%d8%aa%d8%ad%d8%b1%d9%8a%d9%85-%d8%b5%d9%8a%d8%ba%d9%87-%d8%b9%d9%85%d8%b1/)

solo
08-07-2016, 01:21 PM
عن ابی جعفر و ابی عبدالله قال : ان فاطمه ع لما ان کان بتلابیب عمر فجذبته الیها ثم قالت اما و الله یا ابن خطاب لو لا انی اکره ان یصیب البلا من لا ذنب له لعلمت انی ساقسم علی الله ثم اجده سریع الا جابه.
ترجمه: امام باقر و صادق گفتند :
( بعد از اینکه اختلاف بین فاطمه و خلفا به وجود آمد ) فاطمه شانه های عمر را گرفت و او را به طرف خود کشید!!
پس فرمود : ای پسر خطاب بدان که به خدا قسم اگر من از رسیدن بلا به بیگناهان کراهت نداشتم، می فهمیدی که خدا را قسم می دادم و او را زود اجابت کننده می یافتی.
منابع:
الکافی ج ۱ ص ۴۶۰ روایت ۵ باب مولد زهرا چاپ دارالکتب اسلامیه تهران.
الکافی ج ۱ ص ۲۹۲ روایت ۵ باب مولد زهرا چاپ منشورات فجر بیروت.
http://www.daftarche.com/attachment.php?attachmentid=5041&stc=1

http://www.daftarche.com/attachment.php?attachmentid=5042&stc=1
http://www.daftarche.com/attachment.php?attachmentid=5043&stc=1


درگیرى فیزیكى فاطمه و عمر ابن خطاب (http://www.eslam.nu/2016/06/24/%d8%af%d8%b1%da%af%d9%8a%d8%b1%d9%89-%d9%81%d9%8a%d8%b2%d9%8a%d9%83%d9%89-%d9%81%d8%a7%d8%b7%d9%85%d9%87-%d8%b9%d9%85%d8%b1-%d8%a7%d8%a8%d9%86-%d8%ae%d8%b7%d8%a7%d8%a8/)

درگیرى فیزیكى فاطمه و عمر ابن خطاب (http://web.archive.org/web/20160807081041/http://www.eslam.nu/2016/06/24/%d8%af%d8%b1%da%af%d9%8a%d8%b1%d9%89-%d9%81%d9%8a%d8%b2%d9%8a%d9%83%d9%89-%d9%81%d8%a7%d8%b7%d9%85%d9%87-%d8%b9%d9%85%d8%b1-%d8%a7%d8%a8%d9%86-%d8%ae%d8%b7%d8%a7%d8%a8/)

solo
08-07-2016, 01:24 PM
قسمت اول

(داستانهای خلقت، پیامبران، تورات)
مكه در زمان محمد جایگاه بسیار مناسبی از نظر ارتباط با فرهنگها و سنن مختلف داشت. از طرفی مكه خانه ی كعبه را در خود داشت كه هر ساله مردم بسیاری را از دور و نزدیك به خود جذب می كرد و طبعا محیط مناسبی را برای ارتباط و تبادل فرهنگی فراهم می كرد. از طرف دیگر مكه دارای تاجران بزرگی بود كه به سرزمینهای دور از جمله ایران و روم در رفت و آمد بودند و طبعا اطلاعات فراوانی از فرهنگ و سنن دیگران را به مكه می آوردند. و مهمتر از همه محمد قبل از نبوتش بمدت ۱۵ سال رئیس كاروان تجاری خدیجه بود و در این مدت مسافرتهای متعددی به اقصی نقاط خاورمیانه و سرزمین شام داشت و مستقیما با اقوام و ملل و ادیان مختلف در ارتباط بود و در این سفرها با افراد مختلف و روحانیون و مورخین مختلف گفتگو و تبادل اطلاعات و اخبار داشته است و علاوه بر آنچه گفته شد، قبائلی از مسیحیان (در نجران) و یهودیان (در مدینه) در شبه جزیره ی عربستان می زیستند كه مردمانی دارای كتاب و باسوادتر از بقیه ی اعراب بودند. بنابراین انتظار می رود كه اطلاعاتی از فرهنگهای ایران و روم و نواحی دیگر در مكه در بین مردم وجود داشته باشد و همچنین اطلاعاتی از كتب مقدس یهودیان و مسیحیان نیز در بین مردم رواج داشته است و همین اطلاعات برای تدوین قرآن كاملا كفایت می كرد. در قرآن هیچ چیزی فراتر از تاریخ و جغرافیای آن زمان وجود ندارد. قرآن محصول مجموعه ی فرهنگی ۱۴۰۰ سال پیش مكه است. در اینجا بطور مختصرى به منابع مطالب مختلف قرآن می پردازیم:

● داستانهای خلقت و پیامبران گذشته
اینگونه داستانهای قرآن تقریبا بطور كامل از #تورات و كتب دیگر عهد عتیق گرفته شده اند. و در میان اعراب نیز شایع بوده است چنانچه در اشعار شعرای جاهلی مشاهده می شوند حتی بعضی تفاوتها با قصه های تورات (مثلا تسخیر باد و جن و شیطان كه به سلیمان نسبت داده شده) نیز در بین اعراب وجود داشته است.[۱]
در اینجا ما در پی تطبیق تك تك موارد نیستیم، ولی اگر كسی یكبار قرآن را خوانده باشد و سپس كتاب تورات را بخواند از وسعت شباهت بین قرآن و تورات حیرت زده می شود. كلیه ی مباحث در مورد خلقت بشر، در مورد نوح، ابراهیم، یعقوب، یوسف، موسی، بنی اسرائیل و داوود و سلیمان و انبیاء دیگر بنی اسرائیل همگی به طرز باورنكردنی مشابه تورات است.
البته تفاوتهای كوچگی گاه وجود دارند كه ممكن است ناشی از فراموش كردن یا از تغییر عمدی آنان توسط محمد باشد. مثلا بنظر من محمد عمدا داستان آمدن ابراهیم و فرزندش اسماعیل را به مكه و بنیانگذاری كعبه توسط آنان را اضافه كرده است تا نشان دهد كه خودش (محمد) از نسل ابراهیم است و دین خود را به دین ابراهیم وصل كند.
همچنین وی اسماعیل را بجای اسحق گذاشته است تا افتخار قربانی شدن را به اجداد عرب خود نسبت دهد.
داستانهای غیر توراتی مثل داستان هود، عاد، اصحاب كهف و رقیم، ذوالقرنین، لقمان و شعیب نیز در اشعار عرب جاهلی وجود دارد(به تفصیل در اینمورد مینویسیم).[۲]
نكته ی جالب توجه اینست كه در قرآن هیچ صحبتی از پیامبران غیر عرب و غیر یهودی نشده است مثلا صحبتی از زرتشت ایرانی و یا پیامبران هندو و … .
نگاهی به داستانهای اسطوره‌ای تورات (به عنوان اصلی ترین منبع قرآن) :
هر چند بیشتر آثار تمدنهای باستانی از بین رفته است اما طبق اندك كتابها، سنگ نوشته‌ها و الواح گِِلی كه بدست پژوهشگران و دانشمندان رسیده است نشان می‌دهد كه بیشتر داستانها و قوانین دین یهود برگرفته از تمدنهای باستانی است.
به چند نمونه از این داستانهای اساطیری توجه كنید:
○ خلقت شش روزه
در باورهایی كه مربوط به چهار دین یهود، مسیح، اسلام و زرتشت است، خداوند این جهان را در شش روز یا شش مرحله آفریده است. بنابر روایت كتاب مقدس، در سفر پیدایش، بخش یكم، خداوند این جهان و همه موجودات آن را در شش روز آفریده است.
همین موضوع در مسیحیت و اسلام نیز تكرار شده است، اما در دین زرتشت كه از هر سه دین سامی قدیمی‌تر است خلقت زمین در شش مرحله كه مجموعا یكسال می‌شود انجام شده است و نه در شش روز:
«اورمزد آسمان را در چهل روز در آغاز روز اورمزد از ماه فروردین (اولین روز سال) آفرید و بعد به مدت پنج روز درنگ كرد. بعد آب را در مدت پنجاه و پنج روز آفرید و پنج روز درنگ كرد. سوم، زمین را در هفتاد روز آفرید و پنج روز درنگ كرد. چهارم گیاه را در بیست و پنج روز آفرید و پنج روز درنگ كرد. پنجم گوسفند (حیوانات اهلی) را در هفتاد و پنج روز آفرید و پنج روز درنگ كرد. ششم انسان یعنی كیومرث را در هفتاد روز آفرید یعنی از آغاز روز رام از ماه دی تا روز انیران از ماه سپندارمذ، بعد پنج روز درنگ كرد.»[۳]
○ خلقت آدم از گِل
انسانها با الهام از كار كوزه‌گران، انسان را ساخته شده از گل می‌پنداشتند و چون وقتی انسانی می‌مرد دیگر نفس نمی‌كشید و دم ‌و بازدم نداشت، فكر می‌كردند كه دم و بازدم همان روح بوده است كه از بدن شخص مرده خارج شده است و اصطلاح دمیدن روح از این خیال شكل گرفته است.
تقریبا در اكثر اساطیر انسان از گل ساخته شده است، در مصر خنوم Chnum و در بابل ارورو Aruru آدمیان را از گل می‌سازند، همچنین كیومرث در اساطیر ایرانی از گل ساخته شده است. در اساطیر یونانی نیز انسان از گل ساخته شده است:
«چون زئوس در المپ بر سریر خدایی نشست و جنگ بزرگ پایان یافت، پرمتئوس را فراخواند و فرمود: برو انسان را از گل رس بساز، كالبد او را به شكل جاودانان بساز و من در او زندگی خواهم دمید. پرومتئوس برای به اجرا گذاشتن فرمان زئوس به محلی در یونان به نام پانوپئوس Panopeus واقع در چند كیلومتری شمال شرقی كوه دلفی رفت و بی درنگ با خاك رس، گل آدم را ساخت وآن را شكل داد. سپس زئوس به آدمهای خاكی، زندگی بخشید و پرومتئوس را بر آن داشت تا چیزهای لازم را به ایشان بیاموزد.»[۴]
در سفر پیدایش، بخش دوم آیه هفت آمده است:
«آنگاه خداوند از خاك زمین، آدم را سرشت. سپس در بینی آدم روح حیات دمیده، به او جان بخشید و آدم موجود زنده‌ای شد.» آدم (Adammah) لغتی عبری به معنی خاك رس می‌باشد كه مخصوص كوزه‌گری است. با این وجود بعید نیست كه بن مایه‌ی این روایات همان الگوی سفالگری از خاك رس باشد.[۵]
○ خلقت زن از دنده‌ی چپ مرد
در بخش دوم از سفر پیدایش، آیات ۱۸-۲۵، در مورد خلقت حوا اینگونه ذكر شده که او از “دنده ی آدم” خلق شده است. ساموئل هنری هوك در كتاب خود اساطیر خاورمیانه، اسطوره‌ی سومری را نقل می‌كند كه شباهت زیادی با داستان خلقت حوا دارد:
«در اسطوره‌ی «انكی» و «نین هورساگ» چنین نقل می‌شود كه مادر زنخدای یا همان نین هورساگ هشت گیاه در باغ خدایان رویاند. انكی هوس خوردن این گیاهان را اغاز كرد و فرستاده‌ی خود «الیسی مود» را برای آوردن آنها روانه كرد. انكی آنها را یكی‌یكی خورد و نین هورساگ در حال خشم، انكی را به مرگ نفرین كرد. در نتیجه‌ی این نفرین، هشت عضو از اعضای بدن انكی مورد هجوم بیماری قرار گرفت و در آستانه مرگ بود. خدایان بزرگ به هراس افتادند و از «انلیل» كمكی ساخته نبود. نین هورساگ را ترغیب به بازگشت و رسیدگی به مسئله كردند. نین هورساگ، هشت زنخدای درمان آفرید و هر كدام دست به كار درمان هر یك از عضوهای بیمار بدن انكی شدند. یكی از عضوهای بیمار دنده‌ی خدای نام برده بود و زنخدایی كه برای درمان دنده آفریده شده بود، «نین‌تی» نام داشت. واژه‌ی نین‌تی به معنی «بانوی دنده» است. اما واژه‌ی سومری «تی» معنی دوگانه دارد و علاوه بر، دنده به معنی حیات نیز هست. از این رو نین تی می‌تواند معنی «بانوی حیات» نیز داشته باشد. حوا در اسطوره عبری نیز معنای حیات دارد. بدین ترتیب مشاهده می‌كنیم كه یكی از شگفت‌ترین جنبه‌های اسطوره‌ی عبری بهشت به روشنی ریشه در اسطوره‌ی نه چندان پخته‌ی سومری دارد.»[۶]
○ فریب خوردن بوسیله مار
در تورات، باب سوم از سفر پیدایش، آیات ۱-۱۸ داستان فریب خوردن حوا از مار را بیان میکند. اما این داستان نیز برگرفته از اساطیر سومریان و اسطوره‌ی‌ بابلی گیلگمش است:
«گیلگمش گیاه جادویی جوانی، كه هر پیری را جوان می‌كند با خود به همراه داشت، او در راه بازگشت به خانه، جایی برای آبتنی توقف می‌كند و گیاه را كناری می‌گذارد و مار آن گیاه را می‌خورد و جاودانه و بی‌مرگ می‌شود. مار در داستان آدم باعث فریب حوا می‌شود كه منجر به راندن آنها از بهشت می‌شود، ولی خود به جاودانگی نمی‌رسد فقط انسان را از آن گوهر گران محروم می‌كند. این گونه به نظر می‌رسد كه داستان آدم در تورات، این عنصر خود، یعنی مار، را از اسطوره بابلی گرفته باشد و به صورت ناقص در داستان به كار برده باشد، زیرا یكی از علتهایی كه در این اساطیر، یعنی اساطیر یونان و بابل، مار را به عنوان رباینده‌ی ماده جاودانگی می‌دانند، اعتقاد به عمر طولانی مار است كه هر سال پوست عوض می‌كند و همیشه شاداب می‌ماند. در تورات فلسفه انتخاب مار فراموش شده است.»[۷]
نتیجه ‌گیری
مشخص است كه تورات(اصلی ترین منبع قرآن) بر گرفته از اساطیر ملتهای دیگری است كه در همسایگی بنی‌اسرائیل بوده‌اند و قوانین به اصطلاح آسمانی آن همان قوانین تمدنهای سه الی چهارهزار سال پیش است و كتیبه‌ها و سنگ نوشته‌های بدست آمده و خصوصا قوانین «حمورابی» این موضوع را تایید میكنند. كه در مورد حمورابی و قوانین وی به طور مفصل در یك پست جداگانه مینویسم كه خود پایه ریز قوانین و احكامی است كه بعدها در دین یهود به اسم خدا به مردم عرضه شده است.
منابع:
[۱] القرآن فی الشعر الجاهلی، ناهد متولی
[۲] القرآن فی الشعر الجاهلی، ناهد متولی
[۳] كریستن‌سن، آرتور. نمونه‌های نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانه‌ای ایرانیان . ترجمه: احمد تفضلی و ژاله آموزگار . تهران: نشرنو۱۳۶۳. جلد۱ برگ۲۹
[۴] لینسلین‌گرین، راجر. اساطیر یونانی. مترجم: عباس آقاجانی. تهران: انتشارات سروش۱۳۶۶. برگ۳۷
[۵] گری، جان. اساطیر خاورنزدیك. مترجم: باجلان فرخی. تهران: انتشارات اساطیر۱۳۷۸. برگ۱۹۳
[۶] هنری‌هوك، ساموئل. اساطیر خاورمیانه. مترجمان: علی اصغر بهرامی و فرنگیس مزداپور. تهران: انتشارات روشنفكران، بی‌تا. برگ ۱۵۷ و ۱۵۸
[۷] جرمی بلك و آنتونی گرین. فرهنگنامه خدایان، دیوان و نمادهای بین النهرین باستان . مترجم: پیمان متین. تهران: انتشارات امیر كبیر۱۳۸۳ . برگ۱۵۱.
منابع قرآن ١ (http://www.eslam.nu/2016/06/24/%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%a8%d8%b9-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%d9%a1/)


منابع قرآن ١ (http://web.archive.org/web/20160807081050/http://www.eslam.nu/2016/06/24/%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%a8%d8%b9-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%d9%a1/)

solo
08-07-2016, 01:26 PM
قسمت دوم

(توحید، معاد، احکام و عبادات)
● توحید و قیامت
در بین اعراب جاهلی انواع ادیان مثل حنفی و یهودی و مسیحی و بت پرستی و خورشیدپرستی و صابئه و دهریه و ستاره پرستان و غیره وجود داشتند. و نكته ی انسانی ارزشمند در بین اعراب جاهلی این بود كه اینهمه دین باهم بطور مسالمت آمیز زندگی می كردند و بر سر دین با هم نمی جنگیدند ولی اسلام این تساهل را از بین برد. حنفیون به توحید و معاد اعتقاد داشتند و خدای جهان را خدای واحد، قادر، عالم، حكیم و عادل می دانستند خدائی با صفاتی مشابه آنچه در اسلام آمده است. بزرگان و شعرای زیادی از اعراب، موحد بودند مثل ورقه بن نوفل، امیه بن ابی الصلت، زید بن عمرو و قس بن ساعده. اعتقاد به ملائكه و جن و غول و شیطان نیز در اعراب رایج بوده[۱] كه به اسلام راه یافته است.
بر این اساس محمد بنیانگذار توحید و معاد نبوده است بلكه آنرا از محیطش گرفته و وارد اسلام كرده است. «شاید كهنترین نمونه پرستش خدای یكتا به “آخن آتون” فرعون مصری سلسله‌ی هجدهم بازگردد كه از ۱۳۷۹ تا ۱۳۶۲ پیش از میلاد بر مصر سلطنت می‌كرد. او اصلاح طلب دینی بود و ستایش آتون ATON خدای خورشید را جایگزین ستایش همه دیگر خدایان كرد و معبدی برای او ساخت. بعید نیست كه اعتقاد به خدای یكتا در میان یهودیان خود در پی برخورد یهودیان مقیم مصر با این تحولات فكری در آن سرزمین بوده باشد.»[۲] ایده جهان پس از مرگ نیز مربوط به اساطیر ایرانی و هندی می‌شود و به نظر می‌آید كه یهودیان این باور را هنگام فتح بابل به دست كوروش از ایرانیان اخذ كرده‌اند. این اعتقاد سپس از یهود به مسیح و اسلام و در نتیجه كل جهان منتقل شده باشد. استاد مهرداد بهار در مورد چگونگی پیدایش این باور در ایرانیان می‌گوید: «اندیشه‌ی متبلور شده‌ی بهشت و دوزخ، كه برترین اندیشه‌ی موجود كنونی در این باره نیز می‌باشد، از ذهن ایرانی برخاسته و جهانگیر شده است. علت آن نیز می‌تواند تصور ایرانیان درباره‌ی ضدخدایان یعنی دیوان باشد، یعنی تا وقتی كه اندیشه انسان درباره‌ی ضدخدایان كمال نیابد و تبدیل به یك نظام نگردد، نمی‌توان به تصور دوزخی‌ كامل و عذاب اخروی معتقد شد.»[۳] اسطوره‌شناسان بزرگ دیگری نظیر «جیمز بار»[۴]، «میرچاالیاده»[۵] و «جان هینلز»[۶] نیز اعتقاد به جهان پس از مرگ را دارای ریشه‌ ایرانی می‌دانند. به خاطر نفوذ همین اندیشه‌های ایرانی است كه اولین بار در كتب عهد جدید سخن از جهنم و آتش و عذاب مجرمان به میان می‌آید.

● احكام اسلامی
طبیعی است كه در محیط عربستان، مثل هر سرزمین دیگری در ۱۴۰۰ سال پیش، احكام مختلفی در مورد معاملات مختلف مثل خرید و فروش، رهن، اجاره، قرض و ربا و امثالهم وجود داشت. همچنین احكام ازدواج و طلاق داشتند كه حتی نام انواع طلاقهای موجود در اسلام از محیط عربستان گرفته شده است مثل طلاق ثلاث و ایلاء و ظهار و عده نگه داشتن زن بعد از مرگ شوهر یا طلاق و امثالهم.[۷] در فقه اسلامی احكام به دو دسته ی تأسیسی و تصویبی تقسیم می شوند. احكام تأسیسی احكامی اند كه بدون سابقه ی قبلی توسط محمد ابداع شده است و احكام تصویبی احكامی اند كه قبلا در محیط عربستان و جود داشته و محمد به آنان عمل كرده و بدین صورت وارد اسلام شده است. فقهای اسلام نیز معتقدند كه بیشتر احكام فقهی تصویبی اند یعنی از محیط گرفته شده اند البته محمد گاه تغییراتی در آنان داده است. احكام قضائی اسلامی كه عمدتا بسیار خشونت آمیزند نیز در محیط عربستان و هم در تورات وجود دارند مثل رجم و بریدن دست و قصاص و امثالهم. در اینجا بد نیست اشاره ای به تاریخچه ی قوانین قضائی بكنیم. در كشفیات باستانشناسی در منطقه ی شوش در سال ۱۹۰۴ الواح باستانی اكدی یافت شد كه مربوط به ۳۷۰۰ سال پیش است (۱۶۸۶-۱۷۲۸ پیش از میلاد) بر یك لوح بزرگ، ۲۸۲ قانون حقوقی از حمورابی پادشاه برجسته ی بابلی به خط میخی وجود دارد. این قوانین منظم ترین و كاملترین مجموعه ی حقوقی باستانی است و بصورت جزئی وارد بسیاری مباحث حقوقی شده است. و شامل مجموعه ای از قوانین خشن و ملایم و ظالمانه و عادلانه است. ده فرمان و بسیاری از قوانین حقوقی تورات تقریبا بطور تحت الفظی از قوانین حمورابی گرفته شده است و سپس این قوانین تقدس یافته به اسلام راه یافته است. مثلا قصاص كیفری است كه در آسیب جسمی، بر جنایتكار اعمال می شود و مساوی با جنایت است. مثلا اگر كسی عمدا دیگری را كشت، كشته می شود یا اگر چشم كسی را كور كرد چشمش را كور می كنند. این عمل از قوانین حمورابی گرفته شده است. قصاص در قرآن در آیاتی چند مورد تأیید قرار گرفته است از جمله:
بقره ۱۹۴: پس هر كس بر شما تعدى كرد همان گونه كه بر شما تعدى كرده بر او تعدى كنید.
مائده ۴۵: و در [تورات] بر آنان مقرر كردیم كه جان در مقابل جان و چشم در برابر چشم و بینى در برابر بینى و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان و زخمها قصاصى دارند و هر كه از آن [قصاص]درگذرد پس كفاره [گناهان] او خواهد بود و كسانى كه به موجب آنچه خدا نازل كرده داورى نمی كنند آنان خود ستمگرانند.
این آیه بسیار شبیه به قوانین ۱۹۶ تا ۲۰۵ حمورابی است.

● عبادات اسلامی
عبادات مختلف مثل نماز و روزه و حج نیز در محیط عربستان و بعضی در كتب یهود وجود داشته كه با تغییراتی وارد اسلام شده است.[۸]

منابع :
[۱] بلوغ الارب، ج ۲، ص ۱۹۴- ۲۸۶
[۲] پژوهشی در اساطیر ایران. برگ ۵۰۶
[۳] پژوهشی در اساطیر ایران. برگ۴۸۵
[۴] مهر،فرهنگ. دیدی نو از دینی كهن، فلسفه زرتشت.تهران: انتشارات جامی۱۳۷۴ . برگ۹۴
[۵] الیاده، میرچا. چشم اندازهای اسطوره. مترجم: جلال ستاری. تهران: انتشارات توس۱۳۶۲. برگ۷۳
[۶] هینلز، جان راسل. شناخت اساطیر ایران . مترجم: محمد حسین باجلان فرخی. تهران: انتشارات اساطیر۱۳۸۳
[۷] بلوغ الارب، ج۲، ص۴۹
[۸] بلوغ الارب، ج۲، ص ۱۹۶

منابع قرآن ۲ (http://www.eslam.nu/2016/06/24/%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%a8%d8%b9-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%db%b2/)

منابع قرآن ۲ (http://web.archive.org/web/20160714161804/http://www.eslam.nu/2016/06/24/%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%a8%d8%b9-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%db%b2/)

solo
08-07-2016, 01:29 PM
قسمت سوم
(مفاهیم و كلمات قرآن در شعر جاهلی)
در این قسمت بخشهایی از شعرهای دوره ی جاهلی (قبل از اسلام) كه دارای مفاهیم و كلمات و حتی جملات مشابه قرآنند را ذكر می كنیم.[۱] این اشعار نشان می دهند كه محمد تا چه حد تحت تأثیر محیطش بوده و مطالبی که به خدا نسبت میدهد را از آن اقتباس كرده است.
■ خطابه ها و اشعار هم ارز با سوره های قرآن
● در خطابه ای که از قس بن ساعدة الایادی [خطیب مشهور عرب كه قبل از بعثت محمد از دنیا رفت.[۲] وی معتقد به خدای واحد و معاد بود] است؛ آمده:
“اسمعوا وعوا فإذا وعیتم فانتفعوا إنه من عاش مات ومن مات فات وكل ما هو آت آت مطر ونبات وأرزاق وأقوات وآباء وأمهات وأحیاء وأموات جمیع وأشتات وآیات بعد آیات إن فی السماء لخبرا وإن فی الأرض لعبرا لیل داج وسماء ذات أبراج وأرض ذات رتاج وبحار ذات أمواج مالی أرى الناس یذهبون فلا یرجعون أرضوا بالمقام فأقاموا أم تركوا هناك فناموا…. تبا لأرباب الغفلة من الأمم الخالیة والقرون الماضیة یا معشر إیاد أین الآباء والأجداد وأین المریض والعواد وأین الفراعنة الشداد أین من بنی وشید زخرف ونجد وغره المال والولد أین من بغى وطغى وجمع فأوعى وقال أنا ربكم الأعلى ألم یكونوا أكثر منكم أموالا وأبعد منكم آمالا وأطول منكم آجالا طحنهم الثرى بكلكله ومزقهم بتطاوله فتلك عظامهم بالیة وبیوتهم خالیة عمرتها الذئاب العاویة كلا بل هو الله الواحد المعبود لیس بوالد ولا مولود”[۳]
این خطابه بخوبی با سوره های كوچك آخر قرآن هم از نظر زیبائی كلام و هم از نظر معنا برابری می كند. اكثر مفاهیم آن در قرآن بسیار تكرار شده است. از نظر مفهومی و مواردی از نظر كلامی نیز در قرآن آمده است:
– مفهوم “وكل ما هو آت آت یعنی هرچه آمدنی است می آید” همان ایده ی تقدیر قبلی وقایع است كه از مفاهیم مسلم قرآنی است (توبه/۵۱، نساء/۷۸، حدید/۲۲ و ۲۳، انفال/۱۷، ابراهیم/۴، اعراف/۱۷۹، آل عمران/۲۶، زخرف/۳۲).
– مفهوم “إن فی السماء لخبرا وإن فی الأرض لعبرا یعنی قطعا در آسمان خبر است و در زمین عبرت است” همان ایده ای است كه در قرآن بكررات آمده است. مثلا در آیه ی ۱۰۵ سوره ی یوسف میخوانیم: “وَكَأَینْ مِنْ آیةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یمُرُّونَ عَلَیهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ – و چه بسیار نشانه ها درآسمانها و زمین است كه بر آنها میگذرند در حالى كه از آنها روى برمى گردانند”
– عبارت “وسماء ذات أبراج” بصورت “وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ(بروج/۱)” در قرآن آمده است.
– مفهوم “وغره المال والولد یعنی مال و فرزند او را مغرور كرد” بكررات در قرآن آمده است. مثل: “وَغَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا(انعام/۷۰)” یعنی آنان را زندگی دنیا مغرور كرد و یا مثل: “الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَالْبَاقِیاتُ الصَّالِحَاتُ خَیرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَیرٌ أَمَلًا(کهف/۴۶)” یعنی مال و پسران زیور زندگى دنیایند و نیكیهاى ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید [نیز] بهتر است.
– كلام “وَجَمَعَ فَأَوْعَى” عینا در سوره ی معارج آیه ی ۱۸ آمده است.
– كلام “فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى” عینا در سوره ی نازعات آیه ی ۲۴ آمده است.
– كلام “ألم یكونوا أكثر منكم أموالا” در قرآن بصورت: “كَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِكُمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَأَكْثَرَ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا(توبه/۶۹)” آمده است.
– کلام “هو الله الواحد” كه از مفاهیم اصلی قرآن است عینا در سوره ی زمر آیه ی ۴ آمده است.
– کلام “لیس بوالد ولا مولود” از مفاهیم اصلی قرآن است و كلام آن در قرآن با شباهت فراوان آمده است: لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ (سوره ی توحید).
– همچنین در خطبه ی فوق نقل شده[۴] كه گفته “وجبال مرساة” كه در قرآن بصورت “وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا(النازعات/۳۲) یعنی و كوهها را لنگر زمین گردانید” آمده است.
– همچنین در خطبه ی فوق نقل شده[۵] كه گفته “وسقف مرفوع” كه در قرآن بصورت “والسقف المرفوع(طور/۵) یعنی قسم به آسمان كه سقفی بالا نگاه داشته است” آمده است.

در خطبه ی دیگری از وی (قس بن سعده العیادی) نقل شده است:[۶]
“كلا بل هو إله واحد لیس بمولود ولا والد أعاد وأبدى وأمات وأحیا وخلق الذكر والأنثى رب الآخرة والأولى أما بعد فیا معشر إیاد أین ثمود وعاد وأین الآباء والأجداد وأین العلیل والعواد كل له معاد یقسم قس برب العباد وساطح المهاد لتحشرن على الانفراد فی یوم التناد إذا نفخ فی الصور ونقر فی الناقور وأشرقت الأرض ووعظ الواعظ فانتبذ القانط وأبصر اللاحظ فویل لمن صدف عن الحق الأشهر والنور الأزهر والعرض الأكبر فی یوم الفصل ومیزان العدل إذا حكم القدیر وشهد النذیر وبعد النصیر وظهر التقصیر ففریق فی الجنة وفریق فی السعیر”
می‌بینیم که عبارات از نظر مفهومی و بعضی عینا در قرآن نقل شده‌اند:
– کلام “وَ خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى” عینا در سوره ی اللیل آیه ی ۳ آمده است.
– کلام “یَوْمَ التَّناد” عینا در سوره ی غافر آیه ی ۲۳ آمده است.
– کلام “إِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ ” عینا در سوره ی مؤمنون آیه ی ۱۰۱ آمده است.
– کلام “وَ نُقِرَ فِی النَّاقُورِ” عینا در سوره ی مدثر آیه ی ۸ آمده است.
– کلام “وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ” عینا در سوره ی زمر آیه ی ۶۹ آمده است.
– کلام “یَوْمُ الْفَصْلِ” عینا در چندین سوره از جمله در نبأ آیه ی ۱۷ آمده است.
– کلام “فَرِیقُ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقُ فِی السَّعِیرِ” عینا در سوره ی شوری آیه ی ۷ آمده است.
● امیه بن ابی صلت شاعر جاهلی می گوید:[۷]
الا كل شیء هالك غیر ربنا / ولله میراث الذی كان فانیا
ترجمه: (آگاه باشید كه هر چیزی جز پروردگار ما فانی است) / (و میراث هر چه فانی است از خداست)
مصراع اول در این آیه “كُلُّ شَیْءٍ هالِكُ الَّا وَجْهُهُ (قصص/۸۸) و مصراع دوم در این آیه آمده است: وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّمَوَاتِ وَ الارض(آل عمران/۱۸۰)” او همچنین می گوید:
له ما رأت عین البصیر و فوقه
(هر آنچه چشم بینا می بیند از اوست و بالاتر از آن)
مفهوم این جمله بشدت در قرآن تكرار شده مثل “لَهُ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَ الارض(بقره/۱۰۷)” و بصیر نیز بعنوان یكی از صفات خدا مكررا در قرآن آمده است. مثل “انَّ اللَّهَ سَمِیعُ بَصِیرُ(حج/۶۱)” همچنین گفته است:
سماء الاله فوق سبع سمائیا
(آسمان خدا در بالای هفت آسمان).
این ایده دقیقا چیزی است كه در قرآن و سنت آمده است كه بالاتر از آسمان هفتم عرش الهی قرار دارد كه خدا بر روی آنست(هود/۷، حاقه/۱۷، سجده/۴ و…) همچنین می گوید:
لم تخلق السماء و النجوم و الشمس معها قمی یقوم والحشر و الجنه و النعیم قدرها المهیمن القیوم الا لامر شأنه عظیم.[۸]
یعنی آسمان و ستارگان و خورشید و ماه و قیامت و بهشت و دوزخ را خدای مهیمن قیوم خلق نكرد مگر برای هدفی باعظمت.
مشاهده می كنید كه مفهوم خلقت و هدفدار بودن آن، قیامت و بهشت و دوزخ كه از اركان دین محمدند همگی در این بیت كوتاه آمده است و لغات “مهیمن و قیوم” عینا بعنوان صفات خدا در قرآن آمده است:
– اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَی الْقَیومُ(آل عمران/۲)
– هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیمِنُ(حشر/۲۳)

● زید بن عمرو شاعر جاهلی می گوید:[۹]
دحاها فلما استوت شدها بأید و ارسی علیها الجبالا
یعنی زمین را پهن كرد و چون درست شد آنرا با دست خویش قوی گردانید و كوهها را بر آن استوار گردانید.
مفهوم پهن كردن زمین و كلمه ی “دحاها” عینا در قرآن آمده است كه “والارض بَعْدَ ذلِكَ دَحاها(نازعات/۳۰)” همچنین استوار كردن كوهها و ارسی عینا در قرآن آمده است: “وَ الْجِبالَ ارسیها(نازعات/۳۲)”

● كعب بن لؤی از شعرای قدیم جاهلیت می گوید:[۱۰]
…فاسمعوا و تعلموا و افهموا، لیل ساج، و نهار ضاح، و الارض مهادا، والسماء بناء، و الجبال اوتادا والنجوم اعلام…[۱۱]
– وَ الارض مِهاداً (زمین گهواره است) عینا در قرآن در آیه ی ۶ سوره نباء آمده است.
– وَ السَّماءِ بِناءً (آسمان بنا است) عینا در قرآن در آیه ی ۲۲ سوره بقره آمده است.
– وَ الْجِبالَ أَوْتاداً (كوهها میخ هستند) عینا در قرآن در آیه ی ۷ سوره نباء آمده است.

منابع:
[۱] القرآن فی اشعر الجاهلی، ناهد متولی: از کتب خوب در این زمینه است.
[۲] الاصابه ۵/۵۵۱
[۳] دلائل النبوه اثر حافظ بیهقی ۲/۱۰۸
[۴] دلائل النبوه اثر حافظ بیهقی ۲/۱۰۲
[۵] دلائل النبوه اثر حافظ بیهقی ۲/۱۰۳
[۶] البدایه و النهایه لابن اثیر ۲/۲۳۳
[۷] بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب للالوسی، ج۲
[۸] تفسیر النكت و العیون ماوردی
[۹] سیره نبویه لابن هشام، باب شعر زید
[۱۰] تاریخ الخافاء ۱/۱۰۸
[۱۱] البدایه و النهایه لابن، ج ۲، باب كعب بن لؤی
منابع قرآن ۳ (http://www.eslam.nu/2016/06/24/153/)

منابع قرآن ۳ (http://web.archive.org/web/20160714161756/http://www.eslam.nu/2016/06/24/153/)

solo
08-07-2016, 01:32 PM
قسمت چهارم


(مفاهیم و كلمات قرآن در شعر جاهلی)
● عبد الطابخة بن ثعلب از شعرای دیگر جاهلی می گوید:[۱]
و انت القدیم الاول الماجد الذی تبدأ خلق الناس فی اكتم العدم و انت الذی احللتنی غیب ظلمة الی ظلمة فی صلب آدم فی ظلم.
ترجمه: (تو قدیم اول و باعظمتی هستی كه) (شروع كردی خلق مردم را از عدم) (و تو كسی هستی كه مرا در غیب ظلمتی قراردادی) (به ظلمتی دیگر در صلب آدم در ظلماتی)
– مفهوم قدیم بمعنی “ازلی” در قرآن آمده است.
– همچنین لغت “اول” برای خدا در قرآن ذکر شده است: هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ(الحدید/۳)
– همچنین شروع خلق توسط خدا بطور مكرر در قرآن آمده است. مثلا: “اللَّهُ یبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یعِیدُهُ(یونس/۳۴)”.
– مفهوم ظلمتهای سه گانه كه از نطفه تا رحم طی می شود نیز در قرآن آمده است: “یخْلُقُكُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ(زمر ۶)” یعنی شما را در شكمهاى مادرانتان آفرینشى پس از آفرینشى [دیگر] در تاریكیهاى سه گانه خلق كرد.
● حاتم طائی از شعرای جاهلی كه در سخاوت و شعر مشهور بود می گوید:[۲]
اما والذی لا یعلم السر غیره و یحیی العظام البیض و هی رمیم
ترجمه: (سوگند به آنكه سر را نمی داند غیر از او) (و زنده می كند استخوانهای سفید پوسیده را)
– کلام “یعلم السر” عینا در قرآن آمده است: “فانه یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أُخْفِیَ(طه/۷)
– همچنین مصرع دوم عینا در قرآن آمده است: “قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمُ(یس/۷۸)”
● زهیر بن ابی سلمی از شعرای جاهلی می گوید:[۳]
لقد نازعتهم حسبا قدیما / و قد سجرت بحارهم بحاری
مصرع دوم در قرآن بصورت “وَ اذا الْبِحارُ سُجِّرَتْ(تكویر/۶)” آمده است.
● امرؤ القیس از برترین شعرای عرب جاهلی است كه محمد در مورد او گفته”امرؤ القیس پرچمدار شاعران است بسوی جهنم”. وی اشعار بسیار زیبائی دارد و بعضی از جملات وی عینا در قرآن آورده شده است[۴] مثلا:
یتمنى المرء فی الصیف الشتاء (مرد در تابستان طالب زمستان است) حتى إذا جاء الشتاء أنكره (وقتی زمستان می آید آنرا بد می داند) فهو لا یرضى بحال واحد (او به وضعیت واحد راضی نمی شود) قتل الإنسان ما أكفره (كشته باد انسان، چرا اینقدر كفران پیشه است)
– مصرع چهارم عینا در قرآن آمده است: “قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ(عبس/۱۷)”
و در اشعار عاشقانه ای می گوید:
اقتربت الساعة وانشق القمر (زمان نزدیك شد و ماه شكافته شد) عن غزال صاد قلبی ونفر (از غزالی كه قلبم را شكار كرد و روی بگردانید) و در انتهای آن می گوید:
قلت اذ شق العذار خده (وقتی موی او رخسار او را شكافت، گفتم) دنت الساعه و انشق القمر (زمان نزدیك شد و ماه شكافت)
– مصرع اول عینا در قرآن آمده است: “اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ(القمر/۱)”. جالب است كه ادعا شده است كه این آیه حكایت معجزه ی شق القمر است در حالیكه شعر زیبای عاشقانه ای بوده كه محمد از امرؤ القیس گرفته است.
و در جای دیگر می‌گوید:
إذا زلزلت الأرض زلزالها (وقتی زمین بلرزد لرزیدنی) وأخرجت الأرض أثقالها (و زمین ثقلهایش (مرده ها) را بیرون افكند.
تقوم الأنام على رسلها (مردم بر پا می ایستند)
لیوم الحساب ترى حالها (برای روز حساب كه حالش را می بینی) عبارات این شعر عینا در قرآن آمده است دقت كنید:
– إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها(زلزال/۱) وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها(زلزال/۲) غیر از عین جملات، مفاهیم اشعار فوق (بجز شعر عاشقانه) نیز در قرآن آمده است.
● زبراء كاهنه كه یك زن شاعر كاهن جاهلی بود می گوید:[۵]
واللیل الغاسق و اللوح الخالق و الصباح الشارق و النجم الطارق و المزن الوادق، ان شجر الوادی لیأدو ختلا، و یحرق انیابا عصلا و ان صخر الطود لینذر ثكلا، لاتجدون عنه معلا…
ترجمه: سوگند به شب تاریك و سوگند به لوح خالق و سوگند به ستاره ی كوبنده و سوگند به ابر باران ریز، درخت وادی فریبنده می آید…
مشاهده می كنید شبیه قرآن و با همان زیبائی به جلوه های طبیعت قسم خورده و در آخر شروع به بیان مطلبش می كند. این اشعار نشان می دهد كه محمد این سبك بیان را از شعراء عرب فرا گرفته است و انرا به نام قران و یا كلام الهی به مردم زمانش عرضه كرده. بعلاوه كلمات مشابه شعر فوق در قرآن نیز بكار گرفته شده است. مثل: “وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ(الطارق/۱)”
حاتم طائی از شعراء و سخاوتمندان بزرگ عرب جاهلی اشعار بسیار زیبا و پر از مفاهیم انسانی و اخلاقی دارد.[۶]
همچنین عنتره از شعرای دیگر جاهلی نیز دارای اشعار لطیف با مفاهیم اخلاقی است. در مجموع مشاهده كردید كه مفاهیم اصلی قرآن در ادبیات جاهلی وجود دارد و سبك شعرگونه سوره های مكی قرآن نیز در اشعار جاهلی وجود داشته است و در مواردی حتی عین جملات و كلمات شعراء جاهلی در قرآن آمده است. كه وسعت تأثیر محیط را در گفته های محمد نشان می دهد و این همان چیزی است كه از هر انسان عادی دیگری انتظار می رود.
نتیجه گیری:
همه ی ما بشدت تحت تأثیر محیطمان هستیم؛ اما گفته های خدا باید بسیار وراتر و جهانی تر و بلند افق تر از كلمات انسانهای عادی باشد و قرآن چنین نیست. بلاشك قرآن هم مثل اشعار شعرای بزرگ جاهلی خصوصا سوره های كوچك مكی ان زیبایی دارد ولی ازین حیث نمیشود نام معجزه بر ان نهاد. اولا زیبائی همه ی قرآن مشابه نیست. از جملات شعرگونه ی زیبای سوره های مكی تا آیات مبهم بهم ریخته در قرآن وجود دارند. بنظر می رسد كه نهج البلاغه منسوب به علی، خلیفه چهارم مسلمانان در مواردی هم از نظر زیبائی و هم مفاهیم برتر از قرآن است. مثنوی مولوی از نظر مفاهیم از هر دو برتر است. گرچه نثر بعضی از ایات قرآن زیباست ولی به پای گلستان سعدی نمی رسد و گرچه بعضی اشعار قرآن زیباست ولی هرگز به پای شعر حافظ نمی رسد.
منابع :
[۱] بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب للالوسی، ج۲
[۲] بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب للالوسی، ج۱
[۳] الدر المنثور، سوره تكویر
[۴] فیض الغدیر ۱۸۷/۲
[۵] بلوغ الرب، ج۳، ص۲۸۸
[۶] بلوغ الرب، ج۱، ص۷۷ به بعد
منابع قرآن ۴ (http://www.eslam.nu/2016/06/24/%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%a8%d8%b9-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%db%b4/)

منابع قرآن ۴ (http://web.archive.org/web/20160714161748/http://www.eslam.nu/2016/06/24/%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%a8%d8%b9-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%db%b4/)

solo
08-07-2016, 01:35 PM
حدیث شماره ۶۹۸۲

متن عربی:
حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ بُكَیْرٍ، حَدَّثَنَا اللَّیْثُ، عَنْ عُقَیْلٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، ح وحَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، حَدَّثَنَا مَعْمَرٌ: قَالَ الزُّهْرِیُّ: فَأَخْبَرَنِی عُرْوَةُ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، أَنَّهَا قَالَتْ: …وَفَتَرَ الوَحْیُ فَتْرَةً حَتَّى حَزِنَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ [ص:۳۰]، فِیمَا بَلَغَنَا، حُزْنًا غَدَا مِنْهُ مِرَارًا كَیْ یَتَرَدَّى مِنْ رُءُوسِ شَوَاهِقِ الجِبَالِ، فَكُلَّمَا أَوْفَى بِذِرْوَةِ جَبَلٍ لِكَیْ یُلْقِیَ مِنْهُ نَفْسَهُ تَبَدَّى لَهُ جِبْرِیلُ، فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ، إِنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ حَقًّا، فَیَسْكُنُ لِذَلِكَ جَأْشُهُ، وَتَقِرُّ نَفْسُهُ، فَیَرْجِعُ، فَإِذَا طَالَتْ عَلَیْهِ فَتْرَةُ الوَحْیِ غَدَا لِمِثْلِ ذَلِكَ، فَإِذَا أَوْفَى بِذِرْوَةِ جَبَلٍ تَبَدَّى لَهُ جِبْرِیلُ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ.


خلاصه ترجمه متن:
مدّتی وحی(توهم) بر پیامبر قطع شد غم و اندوه او به‌ اندازه‌ای زیاد شد که به کرّات(چندین بار) تصمیم‌ گرفت خود را از بلندی‌های کوه به پایین پرتاب‌ کند. ولی هرگاه بالای کوه می‌رسید تا خود را از آن به پایین پرت‌ کند، جیرائیل(دوست خیالی) او را دلداری‌ می‌داد و می‌گفت:
«ای محمّد! تو فرستاده‌ی خدایی»!
داستان اقدام به خودكشی محمد (http://www.eslam.nu/2016/06/24/%d8%af%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d9%82%d8%af%d8%a7%d9%85-%d8%ae%d9%88%d8%af%d9%83%d8%b4%d9%8a-%d9%85%d8%ad%d9%85%d8%af/)
داستان اقدام به خودكشی محمد (http://web.archive.org/web/20160714161739/http://www.eslam.nu/2016/06/24/%d8%af%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d9%82%d8%af%d8%a7%d9%85-%d8%ae%d9%88%d8%af%d9%83%d8%b4%d9%8a-%d9%85%d8%ad%d9%85%d8%af/)

solo
08-07-2016, 01:53 PM
فاطمه زهرا و سلمان فارسی فاطمه زهرا ، ده روز پس از فوت پدرش، پیامبر اسلام مشتاق بود تا سلمان را ببیند و برای او بی تابی می کرد و در آن دیدار (یعنی دیدار دو تایی فاطمه و سلمان در خانه فاطمه) فاطمه زهرا بی‌حجاب بود و لباس کوتاهی برای سلمان پوشیده بود که موهایش را می‌پوشاند ساقهای پایش نمایان می‌شد؛ ساق پایش را می‌پوشاند، موهای سرش نمایان می‌شد.
روایت طولانی است؛ ما مختصر نقل می کنیم:
عن عبدالله بن سلمان الفارسی عن ابیه قال خرجت من منزلی یوما بعد وفاه رسول الله ص بعشره ایام …فقال یا سلمان ائت منزل فاطمه بنت رسول الله ص فانها الیک
مشتاقه ترید ان تتحفک بتحفه قد اتحفت بها من الجنه …قال سلمان الفارسی فهرولت الی منزل فاطمه بنت محمد ص فاذا هی جالسه و علیها قطعه عبا اذا خمرت راسها انجلی ساقها و اذا غطت ساقها انکشف راسها فلما نظرت الی اعتجرت ثم قال یا سلمان جفوتنی بعد وفاه ابی ص قلت حبیبتی ا اجافکم قالت فمه اجلس و اعقل ما اقول لک … فقالت لی یا سلمان افطر علیه عشیتک فاذا کان غدا فجئنی بنواه.. .
ترجمه مختصر: سلمان می گوید: ده روز پس از رحلت پیامبر خدا از منزل خود خارج شدم و با حضرت علی مواجه شدم ، علی به من گفت : ای سلمان تو بعد از پیامبر بر ما جفا کردی.
گفتم: حبیب من ابوالحسن درباره ی شما جفا نشده است بلکه اندوه و حزن شدید من در رحلت پیامبر مانع دیدار شما شد. علی به من گفت : ای سلمان به منزل فاطمه دختر پیامبر برو زیرا او به تو لطف دارد و مشتاق و بی تاب دیدار تو است و می‌خواهد تحفه‌ای که از بهشت برایش آورده‌اند به تو بدهد…
سلمان می‌گوید : من به سوی خانه‌ی فاطمه حرکت کردم پس از ورودم به خانه دیدم فاطمه نشسته و یک عبا در بر دارد ولی هرگاه آن را روی سرش می‌کشد، رانهای پاهایش بیرون می ماند و هرگاه رانهای پاهایش را می‌پوشاند ، موهای سرش نمایان می شود. وقتی چشمش به من افتاد آن عبا را کشید و گفت : ای سلمان تو بعد از رحلت پدرم به ما جفا کردی، گفتم : ای دختر رسول خدا آیا امکان دارد که من بتوانم به شما جفا کنم؟ فاطمه فرمود: پس بیا بنشین و در آنچه که به تو می‌گویم ، خوب بیاندیش.

منابع :
۱) منهج الدعوات و منهج العبادات از ابن طاووس ص ۶ و ۷ انتشارات دارالذخائر قم
۲) الثاقب فی المناقب از ابن حمزه طوسی ص ۲۹۷ و ۲۹۸ انتشارات انصاریان قم
۳) بحارالانوار از علامه مجلسی ج ۴۳ ص ۶۶ و ۶۷ انتشارات دارالاحیا التراث العربی بیروت
تصویر صفحه کتب ذکر شده را می‌توانید اینجا (http://lib.eshia.ir/71860/43/66) ببینید.

http://www.daftarche.com/attachment.php?attachmentid=5044&stc=1http://www.daftarche.com/attachment.php?attachmentid=5045&stc=1http://www.daftarche.com/attachment.php?attachmentid=5046&stc=1http://www.daftarche.com/attachment.php?attachmentid=5047&stc=1http://www.daftarche.com/attachment.php?attachmentid=5048&stc=1http://www.daftarche.com/attachment.php?attachmentid=5049&stc=1http://www.daftarche.com/attachment.php?attachmentid=5050&stc=1

(http://www.eslam.nu/2016/06/24/%d8%af%db%8c%d8%af%d8%a7%d8%b1%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%ae%d9%81%db%8c-%d8%ad%d8%b6%d8%b1%d8%aa-%d9%81%d8%a7%d8%b7%d9%85%d9%87-%d8%b2%d9%87%d8%b1%d8%a7-%d8%b3%d9%84%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%81/)دیدارهای مخفی حضرت فاطمه زهرا و سلمان فارسی
(http://www.eslam.nu/2016/06/24/%d8%af%db%8c%d8%af%d8%a7%d8%b1%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%ae%d9%81%db%8c-%d8%ad%d8%b6%d8%b1%d8%aa-%d9%81%d8%a7%d8%b7%d9%85%d9%87-%d8%b2%d9%87%d8%b1%d8%a7-%d8%b3%d9%84%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%81/)دیدارهای مخفی حضرت فاطمه زهرا و سلمان فارسی (http://web.archive.org/web/20160714161730/http://www.eslam.nu/2016/06/24/%d8%af%db%8c%d8%af%d8%a7%d8%b1%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%ae%d9%81%db%8c-%d8%ad%d8%b6%d8%b1%d8%aa-%d9%81%d8%a7%d8%b7%d9%85%d9%87-%d8%b2%d9%87%d8%b1%d8%a7-%d8%b3%d9%84%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%81/)

solo
08-07-2016, 01:56 PM
مجلسی و داستان گرگ یوسف
جناب مجلسی در بحار الانوار جزء ۱۴ ص ۴۲۳ می‌گوید:
فقال الصادق علیه السلام: فلا یدخل الجنة من البهائم إلا ثلاثة: حمار بلعم بن باعوراء، و ذئب یوسف، وكلب أصحاب الكهف. یعنی امام جعفر صادق میگوید: پس از جانوران وارد بهشت نمیشود مگر سه حیوان: الاغ بلعم بن باعوراء ، و گرگ یوسف ، و سگ اصحاب کهف.

حال سوال از شیعه این است که اصلا یوسف علیه السلام گرگی را دیده است؟

آیا اصلا گرگی قرار بوده که یوسف را بخورد؟
آیا امام صادق نمیدانست که بهانه ی گرگ دروغی از طرف برادران یوسف برای سرپوش عملشان بوده است؟
آیا امام معصوم که صادق هم است و البته مهمتر از آن علم غیب هم دارد نمیدانست که اصلا گرگی نبوده که یوسف را بخورد؟
یوسف را گرگ نخورد و گرگی را هم ملاقات نکرد در آن حادثه و بهانه ی گرگ از طرف برادرانش بود برای سرپوش عملشان تا به دروغ بگویند ای پدر(یعقوب) گرگ ( که وجود نداشته ) یوسف را خورده است.
پس گرگی که وجود خارجی نداشته چطور وارد بهشت می‌شود؟
در قران امده است:
‏ قَالُواْ یَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَكْنَا یُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لِّنَا وَلَوْ كُنَّا صَادِقِینَ ‏(یوسف/۱۷)

گفتند:
ای پدر! ما رفتیم و سرگرم مسابقه ( دو و تیراندازی ) گشتیم و یوسف را نزد اثاثیّه خود گذاردیم و گرگ ( آمد و ) او را خورد. تو هرگز ما را باور نمییداری، هرچند هم راستگو باشیم.


از این دست چرندیات در کتب حدیث به وفور یافت می‌شود

چرندیات علامه مجلسی (http://www.eslam.nu/2016/06/24/%da%86%d8%b1%d9%86%d8%af%db%8c%d8%a7%d8%aa-%d8%b9%d9%84%d8%a7%d9%85%d9%87-%d9%85%d8%ac%d9%84%d8%b3%db%8c/)
چرندیات علامه مجلسی (http://web.archive.org/web/20160714161722/http://www.eslam.nu/2016/06/24/%da%86%d8%b1%d9%86%d8%af%db%8c%d8%a7%d8%aa-%d8%b9%d9%84%d8%a7%d9%85%d9%87-%d9%85%d8%ac%d9%84%d8%b3%db%8c/)

solo
08-07-2016, 02:01 PM
علی یکی از مشاوران نزدیک عمر (خلیفه دوم مسلمانان) در هنگام حمله لشکر اسلام به ایران بود. زمانی که عمر می خواست خود شخصا در این جنگها حاضر شود، علی به او گفت:
«تو سر این سپاهی اگر بروی و کشته شوی، سپاه اسلام متلاشی می شود. تو باید مرکز خلافت را داشته باشی تا اگر سپاه اسلام شکست خورد. ایرانیان بدانند که این نیرو پشت دارد»
منابع: تاریخ طبری، جلد ۵، ص ۱۹۴۳ و ۱۹۴۵،
اخبار الطول ص ۱۴۷
نهج البلاغه ص ۴۴۳ – ۴۴۶
عمر که داماد علی بود و روی حرفهای وی حساب می کرد پیشنهاد وی را پذیرفت و در دارالخلافه ماند و در راس لشکریان اسلام فرماندهان با تجربه و خونریزی گمارد و به طرف ایران گسیل داشت. پس از شکست ایرانیان و پیروزی لشکریان اسلام، علی خطاب به مردم کوفه گفت: ای مردم کوفه، شما شوکت عجمان را بردید.
منبع: تاریخ طبری، جلد ۶ ص ۲۲۰۸
پس از پایان سلطنت ۳ تن از خلفای مسلمانان (ابوبکر،عمر، عثمان) نوبت سلطنت علی رسید که بعلت بی كفایتی او، بسیار لرزان و کوتاه بود. اختلافات معاویه و علی بر سر قدرت بالا گرفت و سبب ساز جنگهای طولانی گردید.
علی جهت تامین مخارج این جنگها مجبور بود که باج و خراج بیشتری از ایرانیان اخذ کند. این فشارها موجب قیامها و مقاومتهای دلیرانه از سوی شهرهای مختلف ایران شد بطوری که علی بی رحم ترین سرداران خود، از جمله « خلید بن طویف» ، « زیاد ابن ابیه » را بسوی خراسان، فارس، ری ، آذربایجان و سایر شهرها و بلاد اعزام داشت.
در ادامه به مواردی از سرکوب قیامهای مردم ایران در زمان خلافت علی می پردازیم:
در زمان خلافت علی، مردم استخر چندین بار قیام کردند. #علی در یکی از آن موارد «عبدالله بن عباس» را در راس لشکری به آنجا گسیل داشت و شورش توده ها را در سیل خون فرونشاند
منبع: فارسنامه ابن بلخی، ص ۱۳۶
در مورد دیگر که مردم استخر شوروش کردند، علی « زیاد بن ابیه » که از خونخواری و آدمکشی به انوشیروان دوم لقب گرفته بود به آنجا گسیل داشت تا به سرکوبی این قیام بپردازند. در مورد جنایات و کشتار مردم استخر توسط زیاد بن ابیه کتابها و روایت زیادی نوشته و نقل شده است.
منبع: مروج الذهب، جلد دوم ص۲۹
در سال ۳۹ هجری مردم فارس و کرمان نیز سر به شورش گذاشتند و حکام ستمگر علی را از شهر خود بیرون کردند. علی مجددا زیاد بن ابیه را به آنجا گسیل داشت و لشکریان وی از هیچ جنایتی فروگذاری نکردند.
منابع: تاریخ طبری، جلد ۶، صفحه ۲۶۵۷
فارسنامه، ص ۱۳۶
مردم خراسان نیز در زمان علی برای چندین بار قیام کردند و چون چیزی نداشتند بعنوان باج و خراج بپردازند، از دین اسلام برگشته و به مقاومت سخت و جانانه ای دست زدند. علی «جعده بن هبیره» را بسوی خراسان فرستاد. او مردم نیشاپور را محاصره کرد تا مجبور به صلح شدند.
منابع: تاریخ طبری، جلد ۶، ص ۲۵۸۶
فتوح البلدان ص ۲۹۲
در زمان علی مردم شهر ری نیز سر به طغیان برداشتند و از پرداخت خراج خوداری کردند. علی، «ابوموسی» را با لشکری زیاد به سرکوب شوروش فرستاد و امور آنجا را بحال نخستین برگرداند. ابوموسی پیش از این طغیان نیز، یکبار دیگر بدستور علی به جنگ مردم شهر ری گسیل شده بود.
منبع: فتوح البلدان ص ۱۵۰
به روزگار خلافت علی بن ابی طالب، چون پایان سال ۳۸ و آغاز سال ۳۹ بود، حارث بن سره عبدی، به فرمان علی لشکر به خراسان کشید و پیروز شد، غنیمت بسیار و برده ی بی شمار بدست آورد. تنها در یک روز، هزار برده میان یارانش تقسیم کرد. لکن سرانجام خود و یارانش، جز گروهی اندک، در سرزمین قیقان (سرحد خراسان) کشته شد.
منبع: (فتوح البلدان، بلاذری)
علی بن ابی طالب، عبدالرحمن بنی جز طائی را به سیستان فرستاد. لکن حسکه حبطی وی را بکشت، پس علی فرمود: بیاید که چهار هزار تن از حبطیان را به قتل رسانیم. وی را گفتند: حبطیان پانصد تن هم نشوند.
منبع: (فتوح البلدان، بلاذری)
علی ولایت آذربایجان را نخست به سعید بن ساریه خزاعی و سپس به اشعث بن قیس داد. یکی از شیوخ آذربایجان نقل می کند که ولید بن عقبه همراه با اشعث بن قیس به آذربایجان می آیند . و چون ولید آن دیار را ترک کرد ، مردم آذربایجان قیام کردند. اشعث از ولید طلب یاری کرد و ولید برای یاری وی سپاهی از کوفه به در آنجا گسیل داشت. اشعث، حان به حان (حان= خانه به خانه) فتح کرد و پیش رفت. و پس از فتح آذربایجان گروهی از تازیان اهل عطا را بیاورد و در آنجای ساکن ساخت و آنان را فرمان داد که مردم را به اسلام خوانند.
منبع: (فتوح البلدان، بلاذری)
حالا سئوال اینجاست كه ایا ما ایرانیان همچین موجودی را مولای خود و اسوه مردانگی بدانیم و در روز هلاكتش توی سر خود بزنیم؟
یبل

امام على و كشتار ایرانیان (http://www.eslam.nu/2016/06/24/%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b9%d9%84%d9%89-%d9%88-%d9%83%d8%b4%d8%aa%d8%a7%d8%b1-%d8%a7%d9%8a%d8%b1%d8%a7%d9%86%d9%8a%d8%a7%d9%86/)
امام على و كشتار ایرانیان (http://web.archive.org/web/20160714161716/http://www.eslam.nu/2016/06/24/%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b9%d9%84%d9%89-%d9%88-%d9%83%d8%b4%d8%aa%d8%a7%d8%b1-%d8%a7%d9%8a%d8%b1%d8%a7%d9%86%d9%8a%d8%a7%d9%86/)

solo
08-07-2016, 02:12 PM
دروغی به نام عدم تحریف قرآن
اسلامگرایان معمولا در این قضیه بسیار اغراق میکنند که قرآن از هرگونه تحریف شدنی در امان است. اسلامگرایان معمولا ادعا میکنند که تفاوت میان قرآن و آنچه این کتاب را از سایر کتابها جدا میکند این است که قرآن همچنان دست نخورده باقی مانده، حتی یک نقطه از قرآن در ۱۴۰۰ سال گذشته تغییر نکرده است و هیچ اختلافی نمیتوان میان قرآنهای مختلف موجود یافت.
ما سعی داریم این ادعا را در سه قسمت بررسی خواهیم کرد:
۱- دا توجه به مستندات موجود، اندکی در مورد تاریخ تغییرات قرآنی توضیح خواهیم داد.
۲- دو قرآن را از دو نقطه مختلف با یکدیگر مقایسه خواهیم کرد.
۳- به قرآنی نگاه خواهیم افکند که نوشتارهای مختلف قرآن را در مورد هر آیه ذکر کرده است.
ن.ج. داود مترجم عرب قرآن در مقدمه ترجمه خود از قرآن مینویسد:
با توجه به اینکه قرآن در اصل به خط کوفی نوشته شده بود و دارای حرکت و نقطه نبود، قرائتهای مختلفی از آن توسط مسلمانان بوجود آمده است که به یک اندازه دارای ارزش و رسمیت میباشند.(۱)
با توجه به نوشته این دانشمند دینی، نوشتارهای مختلفی از قرآن وجود دارد، اما طبیعت این نوشتارهای مختلف چیست؟ برای پاسخ به این پرسش باید در نظر داشت که قرآن توسط اشخاصی که «قاریان» قرآن حساب میشوند نوشته شده است و با نام این افراد به یادگار مانده است و قرائتهای مشهوری از قرآن در قرنهای اولیه اسلام وجود داشت. این قرائتهای مختلف قرآنی در نهایت توسط افرادی که نوشتن میدانستند بصورت نوشته در آمد، به آن افراد راوی گفته میشود که قرائتهایی از قرآن را روایت کرده اند.
بنابر این در واقع هر نسخه از قرآن نقل قولی است که توسط یک راوی از یک قاری قرآن انجام گرفته است و قرآن را نمیتوان خواند مگر اینکه به یکی از راوی ها و قاری ها اعتماد کرد.
نوشتار زیر که از اسناد معتبر اسلامی برداشته شده است این مهم را با جزئیات بیشتری شرح میدهد:
قاریان بسیاری وجود داشتند و تعداد آنها به دلیل اینکه افرادی که قرآن را حفظ کرده بودند میمردند، زیاد شد و کار آنها اهمیت بیشتری یافت و به دلیل اینکه قرآن با خط بسیار ابتدایی عربی نوشته شده بود و فاقد حرکت و نقطه بود باعث شد که خواندن و درک قرآن دشوار شود، بنابر این در قرن چهارم هجرى، تصمیم بر این گرفته شد که قرائت های مختلف قرآنی را از هفت قاری اصلی جمع آوری کنند. برای هر قاری دو راوی قرار دادند تا قرآن را با دقت و با حرکت و نقطه بنویسند. و نتیجه این کار ۷ قرآن اساسی بود که هرکدام دو راوی داشت و همگی با حرکت و نقطه بود که با یکدیگر اندکی اختلاف داشتند.(۲)
این کار در سال ۳۲۲ هجری قمری توسط خلیفه المقتدر سازماندهی شد و بالاخره انجام گرفت.
دکتر شجاع الدین شفا در کتاب پس از ۱۴۰۰ سال برگ ۱۰۱ مینویسد:
قران در هفت قرائت وحی شده است و هرچه جز آن باشد مخدوش است، و این نظر مورد تایید دستگاه خلافت نیز قرار گرفت. بدین ترتیب هفت قرائت مختلف از قرآن که هرکدام از آنها به یکی از فقهای بزرگ قرون اول و دوم هجری در شهرهای مهم جهان اسلام ارتباط داده میشد، در سال ۳۲۲ هجری توسط خلیفه المقتدر به رسمیت شناخته شد.بعد از آن در دو مرحله متوالی سه و چهار قرائت دیگر بر آن ها اضافه شد، بطوریکه سر انجام شمار قرائت های مجاز قرآن به چهارده رسید. متن قرائتی برگزیده جامع (دانشگاه) الازهر که چاپ مصر رایج قرآن در جهان امروز بر اساس آن صورت گرفته است، منسوب به فقیهی بنام عاصم بن ابی النجود است. که در سال ۱۲۷ هجری در کوفه درگذشته است. مصرع “قران ز بر بخوانی با ١٤ روایت” از حافظ شیراز اشاره به همین ١٤ قرائت مختلف و متفاوت از قران دارد كه بطور مشروح به این قرائتها اشاره میكنیم.
١٤ قرائت رسمی قران از این قرارند:
١- قرائت نافع، از مدینه سال ۱۶۹/۷۸۵- ابوعبدالله نافع بن ابی نعیم مدنی‌، مُكنَّی به «ابی رویم‌» می‌باشد. نافع اصلاً از اصفهان بود و در مدینه می‌زیست و در همانجا (به سال ۱۷۶ یا ۱۶۹) درگذشت‌، یادآوری كرده‌اند كه وی قرآن را نزد ابومیمونه، «مولی ام سلمه‌»، یكی همسران محمد قرائت نموده است‌. روایان وی عبارتند از: ورش و قالون‌.
٢- قرائت ابن کثیر، از مکه سال ۱۱۹/۷۳۷ – (عبدالله بن كثیر مكی‌) از ایرانیانی بود كه كسرای ایران او را با كشتی‌هایی كه به یمن فرستاده بود برای فتح حبشه گسیل داشت‌. ابن كثیر مردی فصیح و بلیغ‌… بود. و از جمع صحابه عبدالله زبیر و انس‌بن‌مالك را درك كرده‌ بود. روایان وی عبارتند از: بُزِی‌ّ و قٌنبل‌.
٣- قرائت ابو عمرو الاعلی، از دمشق سال ۱۵۳/۷۷۰ – ابوعمروبن علاء بصری وی اهل ایران بوده است و در میان قرّأ سبعه از لحاظ كثرت اساتید و شیوخ قرائت‌، كسی به پاى او نمی‌رسد، و قرآن را در مناطق مختلفی مانند مكه و مدینه و بصره و كوفه بر استادان زیادی قرائت كرد. سیدحسن صدر، ابی‌عمرو را شیعی می‌داند. راویان قرائت وی عبارتند از: دوری و سوسی (وی ایرانی و اهل شوش بوده است‌).
٤- قرائت ابن عامر، از بصره سال ۱۱۸/۷۳۶ – وی در زمان عمربن عبدالعزیز و قبل و بعد از آن‌، امام مسجد دمشق (جامع اموی‌) و قاضی و پیشوای آن دیار بوده و از معمّرترین قرّأ سبعه به شمار می‌رود. ابن عامر بنا به قول صحیح به سال ۱۱۸ هجری قمری در نود و نه سالگی از دنیا رفت‌. راویان قرائت ابن عامر عبارتند از: هشام و ابن ذكوان‌.
٥- قرائت حمزه، از کوفه سال ۱۵۶/۷۷۲ – حمزة‌ بن‌ حبیب زیّات كوفی. حمزه اصلاً ایرانی است و زمان صحابه را درك كرده است و شاید برخی از آنها را دیده باشد. حمزه نیز مانند عاصم شیعی است و قرآن را بر جعفر صادق (امام ششم شیعیان) خوانده است‌. شیخ طوسی نیز حمزه را از اصحاب جعفر صادق معرفی كرده‌ است. در وجه ملقب شدن حمزه به «زیّات‌» می‌نویسند كه وی با آوردن روغن از كوفه به حلوان و آوردن پنیر و گردو از حلوان به كوفه امرار معاش می‌كرد.( زیت نیز به معنی روغن و زیّات روغن فروش است‌.)
٦- قرائت الکسائی، از کوفه سال ۱۸۹/۸۰۴ – وی از مردم سرزمین ایران بوده است و گویند در میهن خود در «طوس‌» یا «ری‌» وفات كرد. وی قرائت را چهار بار از حمزه اخذ كرد، به طوری كه می‌توان به قرائت او اعتماد نمود. كتاب‌ها و آثار زیادی به كسائی منسوب است‌. راویان وی عبارتند از: حفص دوری و ابوالحارث‌.
٧- قرائت ابوبکر عاصم، از کوفه سال ۱۵۸/۷۷۸ – عاصم بن ابی النجود كوفی از مردم كوفه است‌، عاصم از قرّأ هفتگانه و بنا بر قولی شیعی است و قرآن را بر ابی عبدالرحمن عبدالله‌بن‌حبیب سلمی شیعی ـ كه از یاران علی بود… قرائت كرد. عاصم با یك واسطه راوی قرائت علی بوده است‌. به همین جهت گفته‌اند فصیح‌ترین قرائت‌، قرائت عاصم می‌باشد، زیرا وی قرائت اصیل آورده است‌. خوانساری در كتاب روضات الجنان در شرح احوال عاصم می‌نویسد: «وی پارساترین و پرهیزگارترین قرّأ، و رأی او درست‌ترین آرأ در قرائت به شمار می‌رود». اكثر علمای شیعی‌، قرائت عاصم را فصیح‌ترین قرائت دانسته‌اند.(البته طبق معمول، علمای شیعه بنای تعریف و تمجید از وی را گذاشته اند تنها بخاطر شیعه بودن). روایان وی عبارتند از: حفص و ابوبكر عیاش‌.
در حقیقت قرائتهای بیشتری از قرآن در دنیا موجود میباشد، اینجا لیستی از قرآنهای مورد استفاده در کشورهای مختلف دنیا، راوی و قاری آنها و منطقه ای که این قرآنها درآنجا وجود دارند نشان میدهیم:
● قاری :نافع
راوی:The Qur’an according to the Warsh transmission ورش
کشور: الجزایر، مراکش، قسمتهایی از تونس، غرب آفریقا و سودان
راوی: The Qur’an according to the Qalun transmission قالون
کشور: لیبی، تونس و قسمتهایی از قطر
● قاری: ابن کثیر
راوی: البیزی و قنبل
● قاری: ابو عمرو الاعلی
راوی: The Qur’an according to the al-Duri transmission الدوری
کشور: قسمتهایی از سودان و غرب آفریقا
راوی: السوسی
● قاری: ابن عامر
راوی: هشام و ابن ذكوان
کشور: قسمتهایی از یمن
● قاری: حمزه
راوی: خلف و خالد
● قاری: الکسائی
راوی: الدوری و ابی حارث
● قاری: ابوبکر عاصم
راوی: The Qur’an according to the Hafs transmission حفص
کشور: تمام کشورهای اسلامی
○ قرآنهای سه گانه
۱. قاری: ابوجعفر
راوی: ابن وردان و ابن جماز
۲. قاری: یعقوب الهاشمی
راوی: رویس و روح
۳. قاری: خلیف البزار
راوی: المروزی و ادریس الحداد
○ قرآنهای چهارگانه گانه
۱. قاری: ابن محسن
راوی: ابن شنبوز و البیزی
۲. قاری: الیزیدی
راوی: احد بن فرح و سلیمان بن الحکم
۳. قاری: الحسن البصری
راوی: ابو نعیم البلخی و الدوری
۴. قاری: الاعمش
راوی: امتودی و الشنبیزی الشتاوی
قرائتهای بیشتری از این قرائتها نیز وجود دارد، اما این قرائتها رسمی ترین آنها حساب میشوند، اطلاعات مربوط به ناحیه استفاده شدن این قرآنها از ابو عمار یاسر قاضی نقل شده است.(۳)
اطلاعات و اسناد فوق الذكر به این معنی است که قرآن از نسخه های روایت شده مختلفی بجای مانده است، تمامی این نسخه ها امروز چاپ و استفاده نمیشوند اما بسیاری از آنها همچنان چاپ میشوند.
گفتنی است بسیاری از اشخاص از این طبقه بندی اطلاع ندارند و چون برای اولین بار با آن روبرو میشوند در صحت آن شک میکنند، این افراد کافی است شناسنامه قرآنی که خود استفاده میکنند نگاه کنند تا متوجه شوند که چه قرائت و چه روایتی است.
http://www.daftarche.com/attachment.php?attachmentid=5051&stc=1 (http://www.eslam.nu/wp-content/uploads/2016/06/image-4.png)

اکنون به تفاوتهای میان دو قرآن که از دو روایت مختلف از دو جای مختلف نوشته شده است، میپردازیم و خواهیم دید که آیا این دو قرآن که در دو جای مختلف دنیا چاپ میشوند بایکدیگر برابر هستند یا نه.

قرآن اول قرآنی است که بر اساس روایت حفص از قرائت ابوبکر عاصم نوشته شده است و در تمام کشورهای اسلامی استفاده میشود و معمولا بعنوان قرآن اصلی از آن یاد میشود و قرآن دومی قرآنی است که بر اساس روایت ورش از قرائت نافع نوشته شده است، قرآن روایت ورش بیشتر در شمال آفریقا استفاده میشود.
وقتی كه این قرآنها را باهم مقایسه میکنیم، در میابیم که با هم از شش جنبه مختلف در تفاوت هستند:

تفاوت املائی، تفاوت میان حرکت ها، تبدیل شدن کلمه به کلمات مشابه، تفاوت میان نقطه ها (اِعراب)، اضافه و یا حذف شدن کلمات، تغییر جایگاه یک کلمه
حال بیایید به گوشه هایی از این تفاوتها نگاه کنیم. مثالهای زیر از کلمات مشابه از یک سوره از این دو کتاب آورده شده است، اما شماره آیات در قرآنها بایکدیگر برابر نیست و قرآنهای مختلف شماره آیات مختلفی دارند. بنابر این مثلا آیه ۱۳۲ سوره بقره در روایت حفص از عاصم برابر است با آیه ۱۳۱ سوره بقره در قرآن ورش.
■ تفاوت میان حروف:
تفاوتهایی از لحاظ تحریری در نوشتن الفبای عربی در میان این قرآنها موجود است و این عثمانی ها بودند که روی طریقه نگارش قرآن کار کردند و استاندارد و مبنایی برای آن بوجود آوردند كه به صورت امروزی درامده.
[به جدول تصویر تفاوت میان حروف نگاه کنید]

http://www.daftarche.com/attachment.php?attachmentid=5052&stc=1 (http://www.eslam.nu/wp-content/uploads/2016/06/image-2.png)

مثالهای جدول، تفاوتهای میان حروف را در این دو قرآن نشان میدهند.
■ تفاوت میان حرکتها: همانگونه که گفته شد هنگامی که قرآن نگاشته میشد در آن نقطه و حرکتی وجود نداشت، و این طبیعی است که در قرآنهای موجود در دنیا تفاوتهایی نیز میان نقطه های استفاده شده در قرآن وجود داشته باشد. نقطه در نگارش عربی نقش بسیار مهمی دارد و تفاوت میان نقطه ها بطور کلی معنی جمله را عوض میکند. مثلا در قرآنی که نقطه نداشته باشد تمامی حروف ب، ت، ث، ن و ی به یک شکل نوشته شده اند. لازم به ذکر نیست که حروف دیگری همچون [ص ض ط ظ ز ر ذ د س ش ع غ ف ق] نیز در نگارش بدون نقطه عربی کاملا مانند هم نوشته میشوند.
قرآنهایی که ما آنها را بررسی میکنیم هرکدام دارای سبک خواندن خود نیز هستند و آنها را به انواع مختلفی قرائت میکنند. در مثالهای زیر مشاهده میشود که در محل قرارگرفتن نقطه ها در قرآن نیز بین قرآنهای موجود اختلاف بسیار است.
[به جدول تصویر تفاوت میان حرکت ها نگاه کنید]
http://www.daftarche.com/attachment.php?attachmentid=5053&stc=1 (http://www.eslam.nu/wp-content/uploads/2016/06/image-3.png)


از مثالهای جدول نتیجه گرفته میشود که مردم در جاهای مختلف حتی قرآنها را یک شکل نیز نمیخوانند.
■ تفاوت میان حرکت ها: مثالهای زیر از این دو قرآن نشان میدهد که آنها در حرکات خود نیز با یکدیگر برابر نیستند و تفاوت در میانشان وجود دارد. حکومت عثمانی بر روی این ضعف از قرآنهای پیش از خود نیز کار کرد و آنرا بصورت استاندارد در آورد.
[به جدول تصویر تفاوت میان حرکت ها نگاه کنید]
البته بسیاری از محققین اسلامی معتقدند علی رغم تفاوتهای بسیاری که میان روایات قرآنی بویژه روایت حفص و ورش وجود دارد، هیچکدام از آنها تاثیر چندانی بر معنی قرآن ندارند، و روی تفکرات اسلامی تغییرات چندانی نمیدهند. این مطلب كاملا غلط و غیر علمی است. و بررسی این ادعاى غلط بطور مفصل و دقیق در حوصله این نوشتار نیست، اما این تفاوتها ادعای قابل تحریف نبودن قرآن كه در واقع جنبه اعجازی و الهی قران نیز در ان نهفته را از یک ادعای منطقی ، مستند و دقیق به یک ادعای كاملا احساسی و غیر منطقی همچون سایر ادعاهای اسلامگرایان تبدیل میکند. بررسی تفاوتهای میان تمامی نسخه های مختلف قرآن کار دشواری است اما کتابی که در اینجا معرفی میشود، اختلافات میان ده قرائت رسمی پذیرفته شده قرآن را با یکدیگر در مورد هر آیه بررسی میکند. و این کتاب ادعای «مهم نبودن تفاوتهای میان نسخه های مختلف قرآنی» را زیر سوال میبرد. کتاب “التسهیل لقراءات التنزیل” (آسان کردن خواندن آنچه نازل شده است) نوشته محمد فهد خاروف(۴) در این کتاب محمد فهد خاروف ده نسخه از نسخه های مختلف که نام آنها را ذکر کردیم جمع آوری کرده است و آنها را در حاشیه هر صفحه که حاوی قرآن نسخه حفص است آورده است. البته نسخه های دیگری نیز وجود داشته است که وی آنها را جمع آوری نکرده است. همانطور که اسم کتاب میگوید، این کتاب بررسی آنچه از قرآن بر جای مانده را آسان میکند. در تصاویر پست ما یک برگ از این کتاب بصورت تصادفی انتخاب شده است، برگ زیر سوره بقره آیات ۲۷۰ تا ۲۷۴ را نشان میدهد، و در حاشیه اختلافاتی که میان نسخه های مختلف قرآن وجود دارد آورده شده است. بطور کلی میتوان ادعا کرد حد اقل در دو سوم آیات قرآنی نوعی از اختلافات یاد شده وجود دارد.
http://www.daftarche.com/attachment.php?attachmentid=5054&stc=1 (http://www.eslam.nu/wp-content/uploads/2016/06/image-5.png)

در اینجا نیز شایسته است مثالهایی دیگر از تفاوتهای میان قرآنهای موجود بیاوریم:
مثال نخست: سوره مریم ۱۹ آیه ۱۹
الف ١: قرائت حفص
{قال أنما أنا رسول ربك إلیك لأهب لك غلاماً زكیاً}
توضیح: واضح منها بأن جبریل (رسول ربك) سیهب مریم غلاماً زكیاً.
ترجمه: برداشت ازین ایه این است كه خود جبریل به مریم بنده ای (فرزندی) هدیه میدهد.
الف ٢: قرائت نافع، أبو عمرو، قالون، ورش
{قال أنما أنا رسول ربك إلیك لیهب لك غلاماً زكیاً}
توضیح: الأختلاف هنا یرینا بأن الهبة لیست من جبریل بل من الله.
ترجمه: تفاوت در این ایه اینست كه عطا كردن فرزند توسط جبرییل نیست بلكه مستقیما توسط خداست.
الف ٣: قرائت البحر المحیط، الكشاف
{قال أنما أنا رسول ربك إلیك أمرنی أن أهب لك غلاماً زكیاً}
توضیح: فی هذه القرائت جبریل یوضح بأن الله أمره بأن یهب مریم غلام.
ترجمه: در این قرائت جبرییل توضیح میدهد كه الله به وی دستور داده كه فرزندی به مریم هدیه دهد.
نكته : خوب همانطور كه دیدیم معنی هر سه جمله با هم متفاوت است و جایگزینی یك حرف در هر جمله معنای كل جمله را تغییر داده است.
مثال دوم: سوره مریم ۱۹ آیه ۲۵
در این قسمت فقط ایه را بدون توضیح و ترجمه مینویسیم چون بوضوح میشود تفاوت كلمه “تساقط” را در همه ایات دید.
ب ١: قرائت حفص
{وهزی إلیك بجزع النخلة تُساقط علیك رطباً جنیا}
ب ٢: قرائت حمزة، الأعمش
{وهزی إلیك بجزع النخلة تَسَاقط علیك رطباً جنیا}
ب ٣: قرائت عاصم، الكسائی، الأعمش
{وهزی إلیك بجزع النخلة یسّاقط علیك رطباً جنیا}
ب ٤: قرائت أبو ناهیك، أبو حی
{وهزی إلیك بجزع النخلة تسقط علیك رطباً جنیا}
ب ٥: كتاب الأعراب للنحاس
{وهزی إلیك بجزع النخلة نٌساقِط علیك رطباً جنیا}
ب ٦: قرائت مسروق
{وهزی إلیك بجزع النخلة یُساقِط علیك رطباً جنیا}
ب ٧: قرائت أبو حی
{وهزی إلیك بجزع النخلة تَسقُط علیك رطباً جنیا}
ب ٨: قرائت أبو حی
{وهزی إلیك بجزع النخلة یَسقُط علیك رطباً جنیا}
ب ٩: قرائت أبو حی
{وهزی إلیك بجزع النخلة تتساقط علیك رطباً جنیا}
ب ١٠: قرائت أبو الأسمال
{وهزی إلیك بجزع النخلة یُسقط علیك رطباً جنیا}
نكته: همین اختلاف ناچیز اِعراب ها در جملات فوق كل معنای ایه را تغییر میدهد.
مثال سوم: سوره مریم ۱۹ آیه ۲۶
در این ایه در قرائتهای مختلف زیر ادامه ایه بعد از كلمه “للرحمن” را با یكدیگر مقایسه كنید.
ج ١: قرائت حفص
{فكلی وأشربی وقری عینا فما ترین من البشر أحد فقولی أنی نذرت للرحمن صوماً فلن أكلم الیوم أنسیاً}
ج ٢: قرائت زید بن علی
{فكلی وأشربی وقری عینا فما ترین من البشر أحد فقولی أنی نذرت للرحمن صیاماً فلن أكلم الیوم أنسیاً}
ج ٣: قرائت عبد الله بن مسعود، أنس بن مالك
{فكلی وأشربی وقری عینا فما ترین من البشر أحد فقولی أنی نذرت للرحمن صمتاً فلن أكلم الیوم أنسیاً}
ج ٤: قرائت أبی بن كعب، أنس بن مالك
{فكلی وأشربی وقری عینا فما ترین من البشر أحد فقولی أنی نذرت للرحمن صوماً صمتاً فلن أكلم الیوم أنسیاً}
ج ٥: قرائت أنس بن مالك
{فكلی وأشربی وقری عینا فما ترین من البشر أحد فقولی أنی نذرت للرحمن صوماً وصمتاً فلن أكلم الیوم أنسیاً}
نكته: همانطور كه متوجه شدید هیچكدام از این قرائتها ایه را یكسان ننوشته اند و با هم دارای تفاوت هستند.
ازین دست مثالها میشود به ده ها نمونه اشاره كرد كه در حوصله بحث ما نیست و همین سه مثال برای رد ادعای اسلامگرایان كفایت میكند.
جالبتر اینجاست که بدانید اختلاف قرائات از آغاز باعث ایجاد شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نیز شد. چنان که اسناد تاریخی گواهی میدهد کار اختلاف قرائات در همان سده های نخست بالا گرفت و گاه طائفه ای که بر قرائت خاصی پایبند بودند برای دفاع از قرائت خود در برابر قرائت سایر تیره ها تا مرز جنگ و خونریزی پیش می رفتند.(۵)
آیا وجود این اختلافات میان نسخه های مختلف قرآن، و تاریخی که در مورد قرآن وجود دارد نمیتواند بهترین دلیل برای :
اولا : كم و زیاد شدن یا همان تحریف قران !
دوما : و نگاشته شدن قران بدست انسان و غیر الهی بود ان! باشد؟
منابع :
۱) (N.J. Dawood, The Koran, Middlesex, England: Penguin Books, 1983, p. 10, bold added)
۲)Cyril Glass? The Concise Encyclopedia of Islam, San Francisco: Harper & Row, 1989, p. 324, bold added)
۳)An Introduction to the Sciences of the Qur’aan, United Kingdom: Al-Hidaayah, 1999, p. 199.
۴) Making Easy the Readings of What Has Been Sent Down/ Author Muhammad Fahd Khaaruun/ The Collector of the 10 Readings
From al-Shaatebeiah and al-Dorraah and al-Taiabah/ Revised by Muhammad Kareem Ragheh The Chief Reader of Damascus/ Daar al-Beirut
۵. برای تفصیل بیشتر ر. ک: التمهید فی علوم القرآن ، ج ۱ ، ص ۳۳۳ – ۳۴۰.

solo
08-07-2016, 02:16 PM
مسلمانان معتقدند كه ایه ١٢٥ سوره انعام یك معجزه است و اشاره به یك نكته كاملا علمى دارد.
سوره انعام آیه ۱۲۵ چنین میگوید:
(ترجمه) پس کسی را که بخواهد هدایت نماید دلش را به پذیرش اسلام می‌گشاید و هرکه را بخواهد گمراه کند دلش را سخت تنگ می گرداند چنان که بخواهد به آسمان بالا رود .
مسلمانان میگویند تشبیه تنگ کردن سینه به بالا رفتن در آسمان از این لحاظ است که هرچه از سطح زمین دور شویم میزان اکسیژن کم میشود و فرد تنگ نفس میشود و این معجزه است! برای کسب اطلاعات دقیق علمی میتوانید عنوان فیزیولوژی ارتفاع را از اینترنت سرچ کنید.
در فیزیولوژى ارتفاع میخوانیم كه درکمبود اکسیژن سینه دچار تورم میشود و گشاد میشود و نه برعکس!
در واقع هرچه از سطح زمین دورتر شویم اکسیژن کمتر و سینه گشادتر میشود چون نفس عمیق تر میشود یعنی سیستم تنظیم تنفس بااتساع بیشتر سینه و افزایش تعداد تنفس سعی میکند هوای بیشتری به داخل ریه بکشد! این آیه نه تنها معجزه نبود بلکه ضد معجزه است زیرا کاملا مخالف اصول علمی فیزیولوژی ارتفاع است.

تنگى نفس و رد معجزه قرآن (http://www.eslam.nu/2016/06/26/%d8%aa%d9%86%da%af%d9%89-%d9%86%d9%81%d8%b3-%d9%85%d8%b9%d8%ac%d8%b2%d9%87-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86/)
تنگى نفس و رد معجزه قرآن (https://web.archive.org/web/20160714161632/http://www.eslam.nu/2016/06/26/%d8%aa%d9%86%da%af%d9%89-%d9%86%d9%81%d8%b3-%d9%85%d8%b9%d8%ac%d8%b2%d9%87-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86/)

solo
08-07-2016, 02:18 PM
الف) ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﮐﻠﯽ ﻭ ﺗﺎﻡ

ﺳﻮﺭﻩ ﺍﻟﺬﺍﺭﯾﺎﺕ ﺁﯾﻪ ۴۹ : ‏» ﻭَﻣِﻦ ﻛُﻞِّ ﺷَﻲْﺀٍ ﺧَﻠَﻘْﻨَﺎ ﺯَﻭْﺟَﻴْﻦِ ﻟَﻌَﻠَّﻜُﻢْ ﺗَﺬَﻛَّﺮُﻭﻥَ ‏«

ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻓﻮﻻﺩﻭﻧﺪ : ‏» ﻭ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻯ ﺩﻭ ﮔﻮﻧﻪ ‏[ ﻳﻌﻨﻰ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ‏] ﺁﻓﺮﻳﺪﻳﻢ ﺍﻣﻴﺪ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﺒﺮﺕ ﮔﻴﺮﻳﺪ ‏»
ﺳﻮﺭﻩ ﯾﺲ ﺁﯾﻪ ۳۶ : ‏«ﺳُﺒْﺤَﺎﻥَ ﺍﻟَّﺬِﻱ ﺧَﻠَﻖَ ﺍﻟْﺄَﺯْﻭَﺍﺝَ ﻛُﻠَّﻬَﺎ ﻣِﻤَّﺎ ﺗُﻨﺒِﺖُ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽُ ﻭَﻣِﻦْ ﺃَﻧﻔُﺴِﻬِﻢْ ﻭَﻣِﻤَّﺎ ﻟَﺎ ﻳَﻌْﻠَﻤُﻮﻥَ ‏»
ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻓﻮﻻﺩﻭﻧﺪ : ‏» ﭘﺎﻙ ‏[ﺧﺪﺍﻳﻰ ‏] ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﻰﺭﻭﻳﺎﻧﺪ ﻭ ‏[ ﻧﻴﺰ‏] ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﻧﻤﻰﺩﺍﻧﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﮔﺮﺩﺍﻧﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ‏»
ﺏ ‏) ﺑﯿﺎﻥ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺩﺭ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ
ﺳﻮﺭﻩ ﺷﻌﺮﺍ ﺁﯾﻪ ۷ : ‏» ﺃَﻭَﻟَﻢْ ﻳَﺮَﻭْﺍ ﺇِﻟَﻰ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻛَﻢْ ﺃَﻧﺒَﺘْﻨَﺎ ﻓِﻴﻬَﺎ ﻣِﻦ ﻛُﻞِّ ﺯَﻭْﺝٍ ﻛَﺮِﻳﻢٍ ‏»
ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻓﻮﻻﺩﻭﻧﺪ : ‏« ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻨﮕﺮﻳﺴﺘﻪﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺯ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﺟﻔﺘﻬﺎﻯ ﺯﻳﺒﺎ ﺭﻭﻳﺎﻧﻴﺪﻩﺍﻳﻢ‏»
ﻗﺴﻤﺖ ﺁﺧﺮ ﺁﯾﻪ ۱۰ ﺳﻮﺭﻩ ﻟﻘﻤﺎﻥ : ‏» … ﻓَﺄَﻧﺒَﺘْﻨَﺎ ﻓِﻴﻬَﺎ ﻣِﻦ ﻛُﻞِّ ﺯَﻭْﺝٍ ﻛَﺮِﻳﻢٍ ‏»
ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻓﻮﻻﺩﻭﻧﺪ : ‏» … ﻭ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻧﻮﻉ ‏[ ﮔﻴﺎﻩ ‏] ﻧﻴﻜﻮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﻳﺎﻧﻴﺪﻳﻢ‏»
ﻗﺴﻤﺖ ﺁﺧﺮ ﺁﯾﻪ ۵ ﺳﻮﺭﻩ ﺣﺞ : ‏» … ﻭَﺃَﻧﺒَﺘَﺖْ ﻣِﻦ ﻛُﻞِّ ﺯَﻭْﺝٍ ﺑَﻬِﻴﺞٍ ‏»
ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻓﻮﻻﺩﻭﻧﺪ : ‏» … ﻭ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻧﻮﻉ ‏[ﺭﺳﺘﻨﻴﻬﺎﻯ ‏] ﻧﻴﻜﻮ ﻣﻰﺭﻭﻳﺎﻧﺪ‏»
ﺳﻮﺭﻩ ﻕ ﺁﯾﻪ ۷ : ‏» ﻭَﺍﻟْﺄَﺭْﺽَ ﻣَﺪَﺩْﻧَﺎﻫَﺎ ﻭَﺃَﻟْﻘَﻴْﻨَﺎ ﻓِﻴﻬَﺎ ﺭَﻭَﺍﺳِﻲَ ﻭَﺃَﻧﺒَﺘْﻨَﺎ ﻓِﻴﻬَﺎ ﻣِﻦ ﻛُﻞِّ ﺯَﻭْﺝٍ ﺑَﻬِﻴﺞٍ ‏»
ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻓﻮﻻﺩﻭﻧﺪ : ‏» ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﮔﺴﺘﺮﺩﻳﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﻨﮕﺮ‏[ ﺁﺳﺎ ﻛﻮﻩ ‏] ﻫﺎ ﻓﺮﻭ ﺍﻓﻜﻨﺪﻳﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺯ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﺟﻔﺖ ﺩﻝﺍﻧﮕﻴﺰ ﺭﻭﻳﺎﻧﻴﺪﻳﻢ ‏»
ﺳﻮﺭﻩ ﻃﻪ ﺁﯾﻪ ۵۳ : ‏
« ﺍﻟَّﺬِﻱ ﺟَﻌَﻞَ ﻟَﻜُﻢُ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽَ ﻣَﻬْﺪًﺍ ﻭَﺳَﻠَﻚَ ﻟَﻜُﻢْ ﻓِﻴﻬَﺎ ﺳُﺒُﻠًﺎ ﻭَﺃَﻧﺰَﻝَ ﻣِﻦَ ﺍﻟﺴَّﻤَﺎﺀ ﻣَﺎﺀ ﻓَﺄَﺧْﺮَﺟْﻨَﺎ ﺑِﻪِ ﺃَﺯْﻭَﺍﺟًﺎ ﻣِّﻦ ﻧَّﺒَﺎﺕٍ ﺷَﺘَّﻰ ‏»
ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻓﻮﻻﺩﻭﻧﺪ : ‏» ﻫﻤﺎﻥ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺘﺎﻥ ﮔﻬﻮﺍﺭﻩﺍﻯ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﺍﻫﻬﺎ ﺗﺮﺳﻴﻢ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁﺑﻰ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﭘﺲ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ﺭﺳﺘﻨﻴﻬﺎﻯ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻥ ﺟﻔﺖ ﺟﻔﺖ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩﻳﻢ ‏»
ﺝ ‏) ﺑﯿﺎﻥ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺩﺭ ﻣﯿﻮﻩﻫﺎ
ﺳﻮﺭﻩ ﺭﻋﺪ ﺁﯾﻪ ۳ : ‏» ﻭَﻫُﻮَ ﺍﻟَّﺬِﻱ ﻣَﺪَّ ﺍﻷَﺭْﺽَ ﻭَﺟَﻌَﻞَ ﻓِﻴﻬَﺎ ﺭَﻭَﺍﺳِﻲَ ﻭَﺃَﻧْﻬَﺎﺭًﺍ ﻭَﻣِﻦ ﻛُﻞِّ ﺍﻟﺜَّﻤَﺮَﺍﺕِ ﺟَﻌَﻞَ ﻓِﻴﻬَﺎ ﺯَﻭْﺟَﻴْﻦِ ﺍﺛْﻨَﻴْﻦِ ﻳُﻐْﺸِﻲ ﺍﻟﻠَّﻴْﻞَ ﺍﻟﻨَّﻬَﺎﺭَ ﺇِﻥَّ ﻓِﻲ ﺫَﻟِﻚَ ﻟَﺂﻳَﺎﺕٍ ﻟِّﻘَﻮْﻡٍ ﻳَﺘَﻔَﻜَّﺮُﻭﻥَ‏»
ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻓﻮﻻﺩﻭﻧﺪ : ‏» ﻭ ﺍﻭﺳﺖ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﮔﺴﺘﺮﺍﻧﻴﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻛﻮﻫﻬﺎ ﻭ ﺭﻭﺩﻫﺎ ﻧﻬﺎﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﻴﻮﻩﺍﻯ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﻔﺖ ﺟﻔﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺐ ﻣﻰﭘﻮﺷﺎﻧﺪ ﻗﻄﻌﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ‏[ﺍﻣﻮﺭ‏] ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺮﺩﻣﻰ ﻛﻪ ﺗﻔﻜﺮ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎﻳﻰ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ‏»
ﮐﻠﻤﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﯾﺎﺕ ﻓﻮﻕ ﺑﮑﺎﺭ ﺭﻓﺘﻪﺍﻧﺪ ﺷﺎﻣﻞ ﺯﻭﺝ، ﺯﻭﺟﯿﻦ ﻭ ﺍﺯﻭﺍﺝ ﻣﯿﺒﺎﺷﻨﺪ .
ﮐﻠﻤﻪ ﺯﻭﺝ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺟﻔﺖ ﻭ ﺻﻨﻒ ﺑﮑﺎﺭ ﻣﯽﺭﻭﺩ . ﺑﻪ ﻫﺮﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﺩﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻗﺮﯾﻦ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺯﻭﺝ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺠﻤﻮﻉ ﺁﻧﻬﺎ ﺯﻭﺟﯿﻦ ﯾﺎ ﺯﻭﺟﺎﻥ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ . ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ ﺯﻭﺟﺎﻥ، ۴ ﺗﺎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻧﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺯﻭﺟﺎﻥ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﺛﻨﯿﻦ ﻧﯿﺰ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﮐﻪ ۲ ﺗﺎ ﺭﺍ ﺗﺄﮐﯿﺪ ﮐﻨﺪ .
ﺯﻭﺝ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻭ ﺣﯿﻮﺍﻥ، ﺩﺭ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺩﻭﻣﻌﻨﺎﯼ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺻﻨﻒ ﻭ ﮔﻮﻧﻪﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﮑﺎﺭ ﻣﯽﺭﻭﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺷﯿﺎﺀ ﺑﻪ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺍﻣﺎ ﻗﺮﯾﻨﻪ ﻫﻢ ‏(ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ‏) ﺯﻭﺝ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ. ﺍﮐﺜﺮ ﻣﺘﺮﺟﻤﯿﻦ ﻭ ﻣﻔﺴﺮﯾﻦ ﺩﺭ ﺗﺮﺟﻤﻪﻫﺎﯼ ﺁﯾﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﻻ ﻭ ﺩﺭ ۳ ﺩﺳﺘﻪﺑﻨﺪﯼ ﺍﻟﻒ ﻭ ﺏ ﻭ ﺝ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺪﻩ، ﺭﻭﯾﻪ ﺛﺎﺑﺖ ﻭ ﻣﺸﺨﺼﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﻧﮕﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﻌﻀﺎ ﮐﻠﻤﻪ ﺯﻭﺝ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻭ ﻫﻢ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﮔﻮﻧﻪ ﻭ ﻧﻮﻉ ﻭ ﺻﻨﻒ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﮐﺮﺩﻩﺍﻧﺪ . ﻣﺜﻼ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﺮﺟﻤﻪﻫﺎﺋﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﻗﺎﯼ ﻓﻮﻻﺩﻭﻧﺪ ﺫﮐﺮ ﺷﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ . ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﺍﻟﻒ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﺏ ، ﺯﻭﺟﯿﺖ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻌﻀﺎ ﺩﺭ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﮔﻮﻧﻪ ﻭ ﺻﻨﻒ ﻣﻌﻨﺎ ﮐﺮﺩﻩ . ﻭ ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﺝ ﻧﯿﺰ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﻣﯿﻮﻩﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺟﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻻ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﺗﻀﺎﺩ ﺩﺭ ﺻﻔﺖ ﺍﺳﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺗﺮﺵ ﻭ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻭ … ﯾﺎ ﻣﺜﻼ ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﺋﯽ، ﻋﻤﺪﺗﺎ ﺯﻭﺝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﻔﺖ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ، ﺑﺠﺰ ﺁﯾﻪ ﺁﺧﺮ ‏(ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﺝ ‏) ﮐﻪ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﻣﯿﻮﻩﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺁﻧﻬﺎ ﻭ ﮔﻮﻧﻪﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻔﺸﺎﻥ ﺗﻌﺒﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ .
ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻦ ﻣﺘﺮﺟﻤﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ، ﺯﻭﺝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﮔﻮﻧﻪ ﻭ ﺻﻨﻒ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﮐﺮﺩﻩﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﮔﻮﻧﻪﻫﺎﯼ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﭘﺲ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺻﻨﺎﻑ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻧﺒﺎﺗﺎﺕ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﮐﺮﺩﻩﺍﻧﺪ.
ﻣﻌﺘﻘﺪﯾﻦ ﺑﻪ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻋﻠﻤﯽ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺯﻭﺟﯿﺖ، ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﺷﮑﺎﻝ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺯﻭﺝ ﺩﺭ ﺁﯾﺎﺕ ﺑﺎﻻ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻌﻨﯽ ﺟﻔﺖ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻋﻢ ﺍﺯ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻭ ﮔﯿﺎﻩ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﻭ ﮐﻠﯽ ﻣﯽﺩﺍﻧﻨﺪ، ﻭ ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭ ﻣﺎﺩﻩ ﻧﯿﺰ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺴﻂ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎﯼ ﺍﻟﮑﺘﺮﯾﮑﯽ ﻣﺜﺒﺖ ﻭ ﻣﻨﻔﯽ ﻭ ﺫﺭﺍﺕ ﭘﺮﻭﺗﻮﻥ ﻭ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ ﺩﺭﻭﻥ ﺍﺗﻢ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻣﯽﺩﺍﻧﻨﺪ . ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺩﺭ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﺗﮏ ﺳﻠﻮﻟﯽ، ﺩﺭ ﺗﮑﺜﯿﺮ ﺳﻠﻮﻝ ﺑﻪ ﺭﻭﺵ ﻣﯿﺘﻮﺯ ﭼﻮﻥ ﺳﻠﻮﻝ ﺑﻪ ﺩﻭﻗﺴﻤﺖ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﭘﺲ ﺑﺎﺯﻫﻢ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ . ﯾﺎ ﺩﺭ ﮔﯿﺎﻫﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻋﻀﻮ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﺭ ﯾﮏ ﮔﯿﺎﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﺎﺯﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺻﺎﺩﻕ ﺍﺳﺖ . ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﺮﯾﻖ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺗﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺣﻠﺰﻭﻧﻬﺎ ﻭ ﮐﺮﻣﻬﺎ ﮐﻪ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻋﻀﻮ ﺗﻨﺎﺳﻠﯽ ﺩﺭ ﺑﺪﻥ ﯾﮏ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺟﻤﻊ ﺍﺳﺖ ﻧﯿﺰ ﻫﻤﯿﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺭﺍ ﺷﺎﻣﻞ ﻣﯽﺩﺍﻧﻨﺪ . ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﻣﯿﻮﻩﻫﺎ ﻧﯿﺰ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﯾﻪ ﺁﺧﺮ ﺫﮐﺮ ﺷﺪﻩ ﺯﻭﺝ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺤﻮﻩ ﭘﺪﯾﺪ ﺁﻣﺪﻧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﻋﻀﻮ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﮔﯿﺎﻩ ﻣﺮﺑﻮﻃﻪ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ. ﺑﯿﺎﻥ ﻣﻌﺘﻘﺪﯾﻦ ﺑﻪ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻋﻠﻤﯽ ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﺍﻭﻝ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺍﺳﺖ . ﺍﻣﺎ ﺍﺷﮑﺎﻻﺕ ﺭﯾﺰﯼ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﻮﻋﯽ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻐﻠﻄﻪ ﺗﻌﺒﯿﺮ ﮐﺮﺩ . ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﻭ ﺗﻌﺎﺑﯿﺮ ﻋﻠﻤﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﻣﺨﺎﻃﺐ (طبق معمول و روال انها).
ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪﻥ ﻣﻄﻠﺐ، ﮐﻤﯽ ﺩﺍﻣﻨﻪ ﺷﺮﺡ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺴﻂ ﻣﯽﺩﻫﻢ :
ﻣﺜﻼ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﯾﻪ ۷ ﺳﻮﺭﻩ ﺷﻌﺮﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﻻ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺪﻩ، ﻟﻄﻔﺎ ﺑﻪ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺁﯾﺎﺕ ﻣﺘﺼﻞ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﯿﺪ
‏ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻓﻮﻻﺩﻭﻧﺪ : ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﺁﻳﻪﻫﺎﻯ ﻛﺘﺎﺏ ﺭﻭﺷﻨﮕﺮ ‏( ۲ ‏) ﺷﺎﻳﺪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ‏[ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ‏] ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﻤﻰﺁﻭﺭﻧﺪ ﺟﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺒﺎﻩ ﺳﺎﺯﻯ ‏(۳ ‏) ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﻢ ﻣﻌﺠﺰﻩﺍﻯ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻓﺮﻭﺩ ﻣﻰﺁﻭﺭﻳﻢ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺁﻥ ﮔﺮﺩﻧﻬﺎﻳﺸﺎﻥ ﺧﺎﺿﻊ ﮔﺮﺩﺩ ‏(۴ ‏) ﻫﻴﭻ ﺗﺬﻛﺮ ﺟﺪﻳﺪﻯ ﺍﺯ ﺳﻮﻯ ‏[ﺧﺪﺍﻯ‏] ﺭﺣﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﻳﺸﺎﻥ ﻧﻴﺎﻣﺪ ﺟﺰ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﻯ ﺑﺮﻣﻰﺗﺎﻓﺘﻨﺪ ‏(۵ ‏) ‏[ ﺁﻧﺎﻥ‏] ﺩﺭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﻪ ﺗﻜﺬﻳﺐ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻯ ﺧﺒﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﺑﺪﺍﻥ ﺭﻳﺸﺨﻨﺪ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺑﺪﻳﺸﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﻴﺪ ‏(۶ ‏) ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻨﮕﺮﻳﺴﺘﻪﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺯ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﺟﻔﺘﻬﺎﻯ ﺯﻳﺒﺎ ﺭﻭﻳﺎﻧﻴﺪﻩﺍﻳﻢ ‏(۷ ‏) ﻗﻄﻌﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ‏[ﻫﻨﺮﻧﻤﺎﻳﻰ ‏] ﻋﺒﺮﺗﻰ ﺍﺳﺖ ﻭ[ ﻟﻰ ‏] ﺑﻴﺸﺘﺮﺷﺎﻥ ﺍﻳﻤﺎﻥﺁﻭﺭﻧﺪﻩ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ‏(۸ ‏)
ﺑﺎ ﻣﺮﻭﺭ ﺍﯾﻦ ﺁﯾﺎﺕ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﮐﻪ خدا ﺑﺎ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻟﺠﺒﺎﺯﯼ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻥ ﻣﺸﺮﮐﯿﻦ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ . ﻭ ﺣﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﯿﺰ ﺑﯿﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻌﺠﺰﻩﺍﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﻧﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﺎ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺗﻔﮑﺮ ﻭ ﻧﮕﺮﺵ ﻋﻤﯿﻖ ﺩﺭ ﻫﺴﺘﯽ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ . ﻭ ﺍﺯ ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎﯼ ﻗﺪﺭﺕ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺬﮐﺮ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺧﻠﻘﺖ ﺟﻔﺘﻬﺎﯼ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺪﻩ .
ﻣﺸﺮﮐﯿﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﮑﻪ ﺩﻋﻮﺕ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﯾﺎ ﺟﻔﺘﻬﺎﯼ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﮔﯿﺎﻫﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯿﺮﻭﯾﺎﻧﺪ ﺩﻗﺖ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﻨﺪ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ . ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺨﻮﺑﯽ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺟﻨﺲ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﺑﻌﻀﯽ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺟﺪﺍ ‏( ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺧﺮﻣﺎ ﻭ ﭘﺴﺘﻪ ‏) ﻭ ﺩﺭ ﺑﻌﻀﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﮔﯿﺎﻩ ﻣﺠﺘﻤﻊ ﺍﺳﺖ ‏(ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﻧﺎﺭ) . ﻭ ﺧﺪﺍ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﯽﺩﯾﺪﻧﺪ، ﺩﻋﻮﺕ ﺑﻪ ﻧﮕﺮﺵ ﻋﻤﯿﻘﺘﺮ ﻭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﮔﯿﺮﯼ ﺻﺤﯿﺢ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ محمد ﻣﺜﻼ ﻓﻘﻂ ﺑﺸﺮ ﺑﻪ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺩﺭﺧﺖ ﺧﺮﻣﺎ ﭘﯽﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭﺍﯾﻦ ﺁﯾﻪ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﻣﯽﮐﻨﺪ، ﺍﻧﺪﯾﺸﻪﺍﯼ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺳﺖ . ﻣﺜﻼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺍﺯ ﺣﺪﻭﺩ ۳۵۰۰ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺑﺨﻮﺑﯽ ﺑﺎ ﻧﺤﻮﻩ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻣﺜﻞ ﺩﺭﺧﺖ ﺍﻧﺎﺭ ﻭ ﻣﯿﻮﻩ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﻥ ﺁﺷﻨﺎ ﺑﻮﺩﻩﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﻋﻀﻮ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﺟﺪﺍ ﻧﯿﺴﺖ .
ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺭﺧﺖ ﭘﺴﺘﻪ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺩﺭﺧﺖ ﻧﺮ ﻭ ﺩﺭﺧﺖ ﻣﺎﺩﻩ ﺁﻥ ﺟﺪﺍ ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ، ﻭ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﯿﻮﻩﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ.ﺍﮔﺮ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺧﺪﺍ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺯﻭﺝ ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ، ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻫﻤﻪ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﺻﺎﺩﻕ ﻧﯿﺴﺖ . ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻣﺜﻞ ﮔﯿﺎﻩ، ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺩﻭ ﻋﻀﻮ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﮏ ﻣﻄﻠﺐ ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﮔﯿﺎﻩ ﻧﺮ، ﮔﯿﺎﻩ ﻣﺎﺩﻩ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﺧﻮﺩ ﻣﻄﻠﺒﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺳﺖ. ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﮐﺎﻣﻼ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﻣﯿﺒﺎﺷﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﺧﻄﺎﺏ ﺁﯾﺎﺕ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﭼﯿﺰﻫﺎﺳﺖ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﻻﺕ ﻧﺮﯼ ﻭ ﻣﺎﺩﮔﯽ ﺁﻧﻬﺎ مثلا اگر بپذیریم كه ﺩﺭﺧﺖ ﺍﻧﺎﺭ ﻣﺨﻠﻮﻕ ﺧﺪﺍﺳﺖ، میبینیم كه ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﯾﮏ ﮔﯿﺎﻩ ﺍﺳﺖ، ﺯﻭﺝ ﻧﯿﺴﺖ بلكه ﻓﺮﺩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺗﻨﺎﺳﻠﯽ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻣﺜﻞ .
قرآن ﻧﮕﻔﺘﻪ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﻭ ﺁﻟﺖ ﺗﻨﺎﺳﻠﯽ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺑﻠﮑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺯﻭﺝ ﺁﻓﺮﯾﺪﯾﻢ . ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺯﻭﺝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﮔﻮﻧﻪ ﻭ ﺻﻨﻒ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻣﻌﻨﯽ ﻧﮑﻨﯿﻢ، ﺍﯾﻦ ﺁﯾﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻋﻠﻤﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﯾﮏ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻓﺎﺣﺶ ﻋﻠﻤﯽ ﺍﺳﺖ. ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﺗﮏ ﺳﻠﻮﻟﯽ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪو ﺩﺭ ﺑﻌﻀﯽ ﺗﮏ ﺳﻠﻮﻟﯿﻬﺎ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺗﺎﮊﮎ ﺩﺍﺭﺍﻥ، ﻋﻤﻞ ﺗﮑﺜﯿﺮ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻏﯿﺮ ﺟﻨﺴﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺳﻪ ﺭﻭﺵ ﺩﺍﺭﺩ : ﺗﻘﺴﯿﻢ ﺩﻭﺗﺎﺋﯽ، ﺗﻘﺴﯿﻢ ﭼﻨﺪﺗﺎﺋﯽ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﻪ ﺯﺩﻥ. ﻣﻌﺘﻘﺪﯾﻦ ﺑﻪ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻋﻠﻤﯽ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﺩﻭﺗﺎﺋﯽ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﺣﺎﻻﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻌﻨﺎ ﻭ ﻣﻔﻬﻮﻣﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﻧﺪ كه بتوانند معجزه مورد نظر را بتراشند. ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺣﻠﺰﻭﻧﻬﺎ ﻭ ﮐﺮﻣﻬﺎ ﻭ ﻧﯿﺰ ﻣﺮﺟﺎﻧﻬﺎ، ﻧﻤﻮﻧﻪﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺯﻭﺝ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ . ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ. ﭘﺲ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺩﺭ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻫﻤﻪ ﮔﯿﺮ ﻭ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺍﺳﺖ؟ ﻣﻌﺘﻘﺪﯾﻦ ﺑﻪ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻋﻠﻤﯽ، ﺟﻬﺎﻥ ﺷﻤﻮﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﯾﻪ ۴۹ ﺳﻮﺭﻩ ﺫﺍﺭﯾﺎﺕ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺻﺮﺍﺣﺖ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺯﻭﺝ ﺁﻓﺮﯾﺪﯾﻢ . ﺧﺐ ﺍﯾﻦ ﺍﮔﺮ ﯾﮏ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻋﻠﻤﯽ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺷﺎﻣﻞ ﺣﺎﻝ ﺗﮏ ﯾﺎﺧﺘﻪﻫﺎ ﻭ ﻣﺮﺟﺎﻧﻬﺎ ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻠﺰﻭﻧﻬﺎ ﻭ ﮐﺮﻣﻬﺎ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ؟
ﭼﺮﺍ ﺷﺎﻣﻞ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﺑﯿﺸﻤﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ؟
ﺁﯾﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺁﻓﺮﯾﺪﯾﻢ ﺩﻭ ﻧﻮﻉ ‏( ﺯﻭﺟﯿﻦ ‏) ﺍﺳﺖ.
ﺧﺐ بفرمایید ﺑﮕﻮﺋﯿﺪ ﺯﻭﺝ ﮐﺮﻩ ﺯﻣﯿﻦ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﺷﺎﯾﺪ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻗﺎﯼ ﻣﮑﺎﺭﻡ ﺷﯿﺮﺍﺯﯼ ﻣﻌﺘﻘﺪﯾﺪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺯﻭﺝ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ؟
همان ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻓﻀﺎﯼ ﻻﯾﺘﻨﺎﻫﯽ ﻭ ﻣﺤﻞ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﯿﺮﯼ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺑﯿﺸﻤﺎﺭﯼ ﺳﯿﺎﺭﻩ ﻭ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺻﻼ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﻤﯽﺁﯾﺪ.
ﺯﻭﺝ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻭ ﻣﺎﻩ ﻭ ﻣﺮﯾﺦ ﻭ ﻣﺸﺘﺮﯼ ﻭ ﮐﯿﻮﺍﻥ ﻭ ﺍﻭﺭﺍﻧﻮﺱ ﻭ ﻧﭙﺘﻮﻥ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﮐﺮﺍﺕ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﻪ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻗﻤﺮ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺗﮑﻠﯿﻔﺸﺎﻥ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﻣﮕﺮ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﯾﺪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺘﻨﺪ؟ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺟﻨﺴﯿﺖ ﻭ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩﺷﺎﻥ ﺻﺎﺩﻕ ﻧﯿﺴﺖ؟
ﻧﺘﯿﺠﻪﮔﯿﺮﯼ :
ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺁﯾﺎﺕ ﺫﮐﺮ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﺑﺎﻻ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺍﻋﻢ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺪﺍﺭ ﻭ ﺑﯽﺟﺎﻥ ﻭ ﻣﺮﺋﯽ ﻭ ﻧﺎﻣﺮﺋﯽ، ﮐﻠﯽ ﻭ ﺟﻬﺎﻥﺷﻤﻮﻝ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ، ﺑﻪ ﺩﻭ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﯾﮏ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻋﻠﻤﯽ ﺑﺎﺷﺪ :
ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺟﻬﺎﻥﺷﻤﻮﻝ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﻫﻤﻪﮔﯿﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻥ ﯾﮏ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻋﻠﻤﯽ ﺍﺳﺖ .
ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺸﺮ ۱۴۰۰ ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﻭ ﺣﺘﯽ ﻣﺎﻗﺒﻞ ﺁﻥ ﺑﺠﺰ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﻧﻮﺭﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻣﯽﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺑﻪ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﮔﯿﺎﻫﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺳﺮﻭﮐﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﭘﯽ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﺑﯽﺍﻃﻼﻉ ﻧﺒﻮﺩﻩ.

رد معجزه زوجیت در قرآن (http://www.eslam.nu/2016/06/26/%d9%85%d8%b9%d8%ac%d8%b2%d9%87-%d8%b2%d9%88%d8%ac%d9%8a%d8%aa-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86/)
رد معجزه زوجیت در قرآن (https://web.archive.org/web/20160714161623/http://www.eslam.nu/2016/06/26/%d9%85%d8%b9%d8%ac%d8%b2%d9%87-%d8%b2%d9%88%d8%ac%d9%8a%d8%aa-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86/)

solo
08-07-2016, 02:22 PM
همانطور كه میدانید سه روز آخر ماه صفر در ایران تعطیل رسمی است.

ایامی که با سالگرد درگذشت پیامبر اسلام آغاز و به سالگرد در گذشت امام هشتم شیعیان ختم می شود. تعطیل این روزها و سوگواری در آن، رسم ایرانیان است وگرنه در خارج از ایران و در ممالک سنی مذهب، سالمرگ پیامبر را دو هفته دیرتر، یعنی دوازدهم ربیع الاول می دانند که با زادروز او نیز، به روایت اهل سنت، مصادف است. در این روز، میلاد او را جشن می گیرند و گرامی می دارند نه آنکه به سوگ کوچ او از این جهان بنشینند.
اما همین روزها با مناسبت بزرگ دیگری برای همه مسلمانان، چه شیعه و چه سنی نیز همزمان است که گرچه اهمیت زیادی دارد و گاه شمار رسمی مسلمانان،‌ تاریخ هجری را رقم زده، کمتر توجهی به آن می شود و عامه مردم از آن بی اطلاعند. در همین سه روز بود که به گواه مورخان مسلمان، پیامبر اسلام پس از آنکه برای در امان ماندن از توطئه سران قبائل برای قتل او، از مکه گریخت و راه هجرت به مدینه را در پیش گرفت، در غاری در کوه ثور در جنوب این شهر پنهان شد و سه روز همراه با ابوبکر در این غار ماند.
روایت رایج این است که وقتی کسانی که مامور قتل پیامبر شده بودند به خانه اش ریختند و به جای او، پسر عمویش علی را در بسترش یافتند، در جستجوی او برآمدند و به در غار که در چهار کیلومتری مسجدالحرام واقع است رسیدند اما هنگامی که دیدند که بر دهانه غار، هم عنکبوتی تار تنیده و هم کبوتری روی شاخه ای لانه کرده و تخم گذاشته است، به این نتیجه رسیدند که محال است پیامبر وارد این غار شده باشد و رفتند. از ابوبکر نقل شده که هنگامی که جستجوگران بر دهانه غار ایستاده بودند، آن قدر به او و پیامبر نزدیک بوده اند که اگر زیر پایشان را نگاه می کردند، آن دو را می دیدند.
ماجرای تار تنیدن عنکبوت بر دهانه غار به عنوان یکی از معجزات دوران زندگی پیامبر اسلام در فرهنگ و ادبیات ملتهای مسلمان جای گرفته، هرچند پاره ای از علمای معاصر همچون شیخ محمد آلبانی، شیخ احمد شاکر، شیخ یوسف قرضاوی، شیخ عبدالصبور شاهین و شیخ محمود عاشور در صحت آن ابراز تردید کرده اند. تردید آنان نیز بیشتر بر پایه قواعد علم رجال بوده که در آن میزان اعتبار فردی بررسی می شود که روایت از او نقل شده. از دید این علمای معاصر و همفکرانشان، داستان عنکبوت در اصل نه از زبان پیامبر یا ابوبکر بلکه از قول نزدیکان آنان یا افرادی از ساکنان مکه نقل شده است که اعتبارشان مورد تردید است. اینان همچنین به آیه ای در سوریه توبه استناد می کنند که به باور مفسران به همان دوران پنهان شدن پیامبر در غار اشاره می کند: وایده بجنود غیرمرئیه، یعنی او را با سپاهیانی نادیدنی پشتیبانی کردیم، در حالی که عنکبوت و کبوتر، دیدنی بودند و نه نادیدنی. اما قرینه دیگری که این تردید را پررنگتر می کند، داستان کاملا مشابهی نزد یهودیان است.
در عهد عتیق، ماجرای فرار داوود از توطئه شائول پادشاه یهودیان برای قتل او شباهت زیادی به داستان هجرت پیامبر اسلام دارد. میکال دختر شائول که همسر داوود بود به او می گوید که اگر شبانه نگریزد، ماموران پدرش تا صبح او را به قتل خواهند رساند. داوود می گریزد و هنگامی که ماموران شائول برای قتلش به سر بستر او می آیند،‌ به جایش مجسمه ای می یابند که با لباس و پوست بز پوشانده شده است.
تعقیب و گریز داوود و شائول سالها به طول می انجامد که حکایات آن مفصل در کتاب شموئیل در عهد عتیق روایت شده و از جمله یکی از حکایتها مربوط به پناه گرفتن داوود و یارانش در غاری در صخره های وعول در دشت عین جدی است که در دو کیلومتری بحر المیت در کرانه باختری قرار دارد. یکی از علمای یهود به نام ابن سیرا که از مفسران و شارحان تورات است در کتاب خود به نام الفبا نوشته که خداوند عکنبوتی را مامور می کند تا تاری بر دهانه غار بتند و هنگامی که شائول و سپاهیانش به غار می رسند و تار را می بینند، اطمینان حاصل می کنند که داوود وارد غار نشده و داوود از خطر می رهد. این حکایت میان یهودیان بر سر زبانهاست.
به دور از متون دینی و حکایتهای ادیان ابراهیمی، داستان مشابهی نیز در اساطیر اسکاتلند هست که به رابرت بروس،‌ پادشاه اسکاتلند در هفتصد سال پیش مربوط می شود. این داستان که قرنها در ادبیات شفاهی اسکاتلندیها سینه به سینه نقل شده در کتاب داستانهای پدربزرگ، نوشته سر والتر اسکات نویسنده نامدار اسکاتلندی نیز ذکر شده است. بنابر این داستان، رابرت بروس پس از شکست در یکی از جنگها در غاری پناه می گیرد و عنکبوتی بر دهانه غار تار می تند. عنکبوت با این کار هم از خطر نجاتش می دهد و هم بردباری و پشتکارش در تنیدن تار، الهامبخش رابرت بروس می شود تا بار دیگر عزم خود را جزم کند و بتواند انگلیسها را در نبرد معروف بنکبرن (در مرکز اسکاتلند)‌ شکست دهد. در اسکاتلند و ایرلند چندین غار هست که مردم محلی معتقدند داستان رابروت بروس در آن رخ داده است. مانند غار پادشاه (King’s Cave) در جزیره اران اسکاتلند، غار شاه رابرت بروس در نزدیکی دهکده لاکربی در اسکاتلند، غار بروس در نزدیکی بلکهویدر در اسکاتلند و غار بروس در جزیره رتلین ایرلند شمالی میباشد. همانطور كه خواندید مثل بقیه كارها و گفته ها این معجزه نیز كپی برداری شده از اقوام و ادیان دیگر است.
محمد با زیركى انچه را دیده ، شنیده یا خوانده بود را به نام یك الله تخیلی به خورد مردم داده و هنوز هم این مردم خرد باخته انها را باور میكنند.


برای خواندن این مطلب از منبع اصلى لطفا اینجا (http://www.bbc.com/persian/blogs/2015/12/151211_mf_prophet_mohammad_cave_spider) را كلیك كنید.

محمد پیامبر یا شیادى زیرك ؟ (http://www.eslam.nu/2016/06/27/%d9%85%d8%ad%d9%85%d8%af-%d9%be%d9%8a%d8%a7%d9%85%d8%a8%d8%b1-%d9%8a%d8%a7-%d8%b4%d9%8a%d8%a7%d8%af%d9%89-%d8%b2%d9%8a%d8%b1%d9%83-%d8%9f/)
محمد پیامبر یا شیادى زیرك ؟ (http://web.archive.org/web/20160807131941/http://www.eslam.nu/2016/06/27/%d9%85%d8%ad%d9%85%d8%af-%d9%be%d9%8a%d8%a7%d9%85%d8%a8%d8%b1-%d9%8a%d8%a7-%d8%b4%d9%8a%d8%a7%d8%af%d9%89-%d8%b2%d9%8a%d8%b1%d9%83-%d8%9f/)

solo
08-07-2016, 02:27 PM
ادعاى معجزه وسعت در قرآن و رد این ادعا، مهمترین آیه ای که نماینده ی معجزات علمی قرآن است در سوره (ذاریات)شماره ۴۷ آمده است:
و السماء بنیناها باید و انا لموسعون
مسلمانان ادعا دارند كه این ایه ادعای انبساط جهان را مطرح كرده و معجزه است.
اینگونه نیست که مفسران بزرگ و قدیمی قران مثل طبری ، ابن كثیر ، سیوطی و جلالین ادعا داشته باشند که این آیه دلالت بر انبساط جهانی دارد. آن ها با ذهنی خالی از داده های علمی این آیه را تفسیر کردند
اکثریت آنان آیه را بر وسعت در رزق و مال تعبیر کردند همانگونه که محمد در جای دیگر می گوید:
لینفق ذو سعه من سعته
ترجمه:
دارنده ی ثروت از ثروت خود إنفاق کند (سعه:ثروت)
بنابراین معنای آیه در نزد اکثریت آنان این بود:
ترجمه ایه ٤٧ ذاریات:
و آسمان را با قدرت بنا کردیم و ما توانا(قادر) هستیم””توانا در دادن رزق و روزی و..
اسماعیل بن حماد جوهری( نابغه زبان عربی در قرن ۴ هجری)می گوید:
و أوسع الرجل أی صار ذا سعة وغنى ، ومنه قوله تعالى : والسماء بنیناها بأید و إنا لموسعون
ترجمه:
“”مرد وسعت یافت زمانی که دارای ثروت و سعه شد.همچون گفته ی الله و آسمان را با قدرت بنا کردیم و ما روزی دهنده هستیم””
عده ای نیز گفتند وسعت به معنای در برداشتن و شاملیت است(نه وسعت فیزیکی یافتن)همانگونه که محمد در جای دیگر میگوید:
و رحمتی وسعت کل شی (اعراف)
ترجمه :
“رحمت من همه ی چیزها را شامل شد
بنابراین معنای آیه سوره باد ها اینگونه میگردد :
“و آسمان را با قدرت بنا کردیم و ما همه چیز را در شمولیت خود می آوریم ”
عده ای نیز گفتند معنای آیه به وسعت فیزیکی برمیگردد.اگر چه اینان در اقلیت بودند اما اینگونه آیه را ترجمه کردند:
ترجمه:
آسمان را با قدرت بنا کردیم و ما وسعت دهنده آن هستیم
قوت آن تفاسیری که در ابتدا بیان شد از حیث اعتبار دلالت و قرینه های دیگر در قرآن به درستی نشان میدهد که چرا اکثریت مفسرین قرآن، آیه را حمل بر رزق و سعه ی مادی نمودند.
اما به نقد تفسیر اخیر هم میپردازیم تا که شاید خیری دیگر حاصل شود.


وسعت بخشیدن آسمان به چه معناست ؟؟

“لموسعون”بیانگر فاعلیت دایمی الله در صفت وسعت است.اما حمل بر دایمیت فعلیت صفت وسعت،کاملا از ترکیب آیه خارج است.چرا که در آن صورت نمیگفت:انا لموسعون بلکه میگفت :و هی موسعة
به بیان دیگر:
استمرار در فاعلیت الله به عنوان یک توانمند در ایجاد فعل وسعت است و نه استمرار الله در فعل وسعت آسمان
و این به اتفاق تمامی مفسرینی که قائل به معنای فیزیکی وسعت بودند،تفسیر آیه را اینگونه نتیجه می دهد:
وسعت یافتن آسمان مرحله ای از مراحل خلق آسمان بوده و سپس متوقف شده و آیه بر همین دلالت میکند
۲.منظور از ماهدون در یک آیه بعد از آن چیست ؟
توالی آیات اینگونه است:
و السماء بنیناها باید و انا لموسعون/والأرض فرشناها فنعم الماهدون
ترجمه:
“زمین را فرش نمودیم و چه خوب گستراننده ای هستیم”
مهد به معنای باز کردن و گسترانیدن یک شی و فرش همان شی است.یعنی زمین را فرش کردیم و در این فرش نمودن به خوبی عمل کردیم
اگر موسعون به معنای استمرار در فعل باشد بنابراین ماهدون نیز باید استمرار در فعل فرش زمین باشد.و حال آیا واقعا چنین است؟؟
آیا سطح زمین که جدلا فرش شده است در حال بیشتر فرش شدن است؟؟
هنگامی که ماهدون از جنس فرشناها باشد بنابراین موسعون نیز میبایست از جنس بنیناها باشد.
یعنی الله زمین را فرش کرد پس چه خوب فرش کننده ای است (ماهدون)
الله آسمان را با قدرت خلق کرد پس چه خوب قدرتمند و توانایی است (واسعون)
در بالا نیز،به واسعون به معنای قادرون اشاره گردید
۳. انبساط جهانی،آسمان یا جهان ؟؟
موسعون در آیه ای آمده است که لفظ سماء(آسمان)در آن ذکر شده است اما انبساط جهانی مربوط به انبساط یافتن کل جهان است*
بنابراین میتوانیم:
سماء در آیه را به موسعون ربط ندهیم و بگوییم واسعون به تنهایی خود دلالت بر وسعت دادن میشود
أن هنگام ترجمه اینگونه میشود:
آسمان را با قدرت بنا کردیم و ما وسعت دهنده هستیم(نه وسعت دهنده اسمان)
در اینصورت سوال از هویت این وسعت میشود و اینکه با حذف سماء از آیه،دیگر هیچ قرینه ای نیست تا انبساط جهانی را از آن استنباط کرد و میتوان هر چیزی را بدان نسبت داد
منظور از سماء،آسمان نیست بلکه جهان است و این از حمل خاص بر عام باشد
آیه بعد از آن قرینه ی مقابل سماء یعنی ارض (زمین)را آورده است بنابراین در دو آیه پشت سرهم سخن از خلقت زمین و آسمان می گوید و اگر معنای سما حمل بر جهان شود دیگر وجود ارض برای ادامه ی آیه معنا ندارد. پس معنای آیه آنگونه که در جهت اثبات یک معجزه ی علمی به کار برده شود،این آیه و آیه بعدش را دچار مشکل در جمله سازی آن میکند. راهی جز معنای ایه به ان چیزی که عرب ان زمان متوجه میشد و اکثریت مفسرین بر ان بودند نیست.
ترجمه:
“”اسمان را با قدرت بنا کردیم و ما توانا در وسع و روزی دادن هستیم.””(٤٧ذاریات)
موسوعون در قران به معنای توانمند به روشنی واضح است از ان جمله محمد در سوره بقره ایه ۲۳۶ می گوید:
علی الموسع قدره
توانا به اندازه ی توانش(واسع:توانا) و ارتباطى با گسترش كائنات ندارد.
همانطور كه دیدیم این معجزه سازى هم بیهوده و بیراهه است و هدف معجزه تراشان را تأمین نمیكند.
و باز هم سئوال همیشگى میماند كه اگر قرآن كلام خداست چرا با شیادى و تحریف و ترجمه دروغین بدنبال معجزه تراشى هستید ؟!؟!

رد معجزه وسعت جهان در قرآن (http://www.eslam.nu/2016/06/27/%d9%85%d8%b9%d8%ac%d8%b2%d9%87-%d9%88%d8%b3%d8%b9%d8%aa-%d8%ac%d9%87%d8%a7%d9%86-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86/)
رد معجزه وسعت جهان در قرآن (https://web.archive.org/web/20160714161610/http://www.eslam.nu/2016/06/27/%d9%85%d8%b9%d8%ac%d8%b2%d9%87-%d9%88%d8%b3%d8%b9%d8%aa-%d8%ac%d9%87%d8%a7%d9%86-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86/)

solo
08-19-2016, 02:07 PM
چگونگى قتل ابن ملجم مرادى قاتل على


قتل ابن ملجم هم از دیگر داستانهایی است که شیعیان معمولا برای علی میگویند، ببینید نویسنده شیعه زیر در مورد این قتل چه گفته است: شیعیان همه میدانند که مولا علی (ع) هنگامی که در بستر شهادت قرارداشتند وقتی برایش شیر آوردند فرمودند: آیا برای اسیر خود ( ابن ملجم ضارب آن حضرت ) نیز غذا برده اند و توصیه می فرمودند که نه تنها بد رفتاری با او نشود حتی گرسنه یا تشنه هم نماند و باز فرمودند:که اگر زنده بمانم خود میدانم با او چگونه رفتار کنم واگر زنده نمانم شما اجازه دارید فقط یک ضربه همان گونه که او زده است بزنید و نکند او را مثله کنید یا شکنجه نمائید. این برخورد امام علی، یک برخورد ارزش اسلامی است یعنی ارزشی است نه حکومتی و سیاسی.(١)

توجه داشته باشید که بر اساس نوشته بالا، علی نمیدانسته است که خواهد مرد و یا زنده خواهد ماند، این برای شیعیان نیمه دیوانه باید دلیلی باشد بر اینکه او غیب گو نبوده است و بسیاری از چیزها را نمیدانسته است، از جمله اینکه نمیدانسته است بر اثر این ضربه خواهد مرد یا نخواهد مرد.
ابن ملجم آن ملعون, دوزاری اش نیافتاده بود كه اسلام یک حرکت مافیایی بوده است و رهبران این گروه خونخوار مافیایی بعد از مرگ پدرخوانده خود به جان یکدیگر افتاده اند و اساسا همه ماجرا در حول همین جریان بوده است، و فکر میکرد واقعا اسلام برای برابری و برادری آمده است و از این رو همچون سایر خوارج دموکرات به این معتقد بود که خلیفه باید از میان تمامی مردمان چه عجم و چه عرب انتخاب شود و شایسته ترین فرد برای خلافت باشد و علی و معاویه را افرادی میدانست که می‌خواستند عدالت را زیر پا گذاشته و بر سر حکومت بایکدیگر جنگ قدرت کنند، او در هنگامی که به علی حمله میبرد فریاد زد «حکمیت از آن خدا است نه تو ای علی» ، زیرا معتقد بود علی نیز همچون سید علی خامنه ای مردم را خر گیر آورده و خود را حاکم از طرف خدا می‌خواند، او بر علی شمشیر میکشد آن شمشیر را بر سر نسبتاً مبارک آن امام همام میکوبد. امام هم برمیگردد و میگوید حالت خوبه ؟ خسته نباشی ملجم جان. شیعیان معمولاً به همین قصه ها علاقه دارند و به تاریخ علاقه چندانی نشان نمی‌دهند.
آیا مایلید بدانید آن شخصی که قرار بود با یک ضربت کشته شود و مبادا شکنجه شود چه بلایی سرش آمد؟
از معتبر ترین کتابهای تاریخی اسلام پاسخ را بیابید: وقتی خواستند ابن ملجم لعنت الله علیه را بکشند عبدالله بن جعفر گفت «بگذارید من دل خودم را خنک کنم» و دست و پاهای او را ببرید و میخی را سرخ کرد و به چشم او کشید ابن ملم گفت «منزه است خدایی که انسان را آفرید تو چشمان خودت را بسائیده سرب سرمه میکنی» پس از آن او را گرفتند و در حصیر پیچیدند و نفت مالیدند و آتش در آن زدند و بسوختند. عمران بن حطان رقاشی درباره ابن ملجم و ستایش او درباره ضربی که زد ضمن شعری دراز چنین میگوید «چه ضربتی بود از مردی پرهیزکار که می‌خواست بوسیله آن رضایت خداوند را جلب کند هروقت او را بیاد می آورم پندارم که کفه عمل او بنزد خدا از همه مردم سنگینتر است». (٢)
ابن سعد تاریخ نویس دیگر نوشته است:
بعد از دفن (علی)، حسن بن علی به سوی عبدالرحمن بن ملجم رفت و او را از زندان خارج کرد تا وی را بکشد. پس مردم جمع شدند، او (حسن) بدن او را به نفت آغشته کرد، و گفت که او را آتش بزنیم. عبدالله بن جعفر و حسین بن علی و محمد بن حنیفه گفتند اجازه دهید تا دل خود را از او خنک کنیم، پس عبدالله بن جعفر دست او را و پاهای او را قطع کرد. او (ابن ملجم) شکوه نکرد. سپس میخ داغ به چشان او کشید، و او شکوه نکرد. سپس گفت تو چشمان خودت را بسائیده سرب سرمه میکنی، سپس گفت اقرا باسم ربك الذی خلق خلق الانسان من علق و تا آخر سوره را خواند، سپس چشمان او پر از اشک شد، دستور دادند زبان او را قطع کنند، پس او شکوه کرد (ضجه زد)، پس به او گفتند ای دشمن خدا وقتی دست و پایت را میبریدیم ضجه نزدی، اکنون چه شده است که وقتی می‌خواهیم زبانت را ببریم ضجه میزنی؟ گفت من ضجه میزنم زیرا من از این دنیا متنفرم، پس زبان او را بریدند و او را درون نمدی پیچیده و سوزاندند. (٣)
در كتاب الأمامة و السیاسة نوشته ابن قتیبه امده :
پس از شهادت علی، حسن بن علی به سوی عبدالرحمن بن ملجم رفت، او را از زندان خارج کرد تا قصاص نماید. در این هنگام مردم جمع شدند ، بدن او را به نفت آغشته کردند و گفتند او را آتش بزنیم.
عبدالله بن جعفر، حسین بن علی و محمد بن حنفیه گفتند اجازه دهید تا دل خود را از او خنک کنیم .
عبدالله بن جعفر دست و پاهایش را قطع کرد، او شکوه نکرد، میخ داغ به چشمان او کشید، باز گلایه نکرد و گفت : تو چشمان مرا به سرب سرمه می کنی و پس از آن سوره : اقرا باسم ربک الذی خلق * خلق الانسان من علق را تا آخر خواند، چشمانش پر از اشک شد. دستور دادند زبان او را قطع کنند، او ضجه زد. به او گفتند : ای دشمن خدا وقتی دست و پایت را می بریدیم ناله ای نکردی اما اکنون چه شده است که ضجه می زنی ؟
گفت : من اهل ناله کردن نیستم، الان ناله می کنم زیرا دوست ندارم در دنیا باشم و نتوانم ذکر خدا بگویم.
سرانجام زبانش را بریدند و او را درون نمدی پیچیده و سوزاندند.(٤)
عز الدین ابن اثیر در جلد سوم كتاب اسد الغابه در صفحه ٦١٨ همین داستان را دقیقا اورده .(٥)
ابن خلدون در دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب ج ۲ ص ۶۴۷ چاپ دار الفکر بیروت نیز همین مطلب را نوشته.
شیخ مفید در كتاب الارشاد در اینباره نوشته :
امام حسن نشست و دستور داد ابن ملجم را بیاورند ، پس او را آوردند. امام به او فرمود : ای دشمن خدا ، علی را کشتی و تباهی را در دین بزرگ کردی ، پس دستور داد گردنش را زدند. ام هیثم دختر اسود نخعی خواست که جسدش را به وی دهند ، و کار سوزاندنش را به او واگذارند ،جنازه را تحویل او دادند و ام هیثم جسدش را به وسیله آتش سوزاند.(٦)
و ابن شهر آشوب و دیگران روایت کرده اند که استخوانهای پلید ابن ملجم را در گودالی انداخته بودند و پیوسته مردم کوفه از آن مغاک بانک ناله و فریاد میشنیدند، و حکایت اخبار آنراهب از عذاب ابن ملجم در دار دنیا بقی کردن مرغی بدن او را در چهار مرتبه و پس او را پاره پاره نمودن و بلعیدن و پیوسته اینکار را با او نمودند و بر روی سنگی در میان دریا مشهور و در کتب معتبره مسطور است.
شیخ علامه زین المحدثین نیشابورى در كتاب روضة الواعظین در اینباره می‌نویسد: علی گفت : اگر زنده بمانم نظر خود را درباره ی او ( ابن ملجم ) اجرا خواهم کرد و اگر از دنیا رفتم با او مانند قاتلان پیامبران رفتار کنید ، ابتدا او را بکشید و سپس در آتش بیندازیدش تا بسوزد.(٧)
دقیقا همین مطلب در كتاب اعلام الورى از علامه نورى طبرسى نیز امده است.(٨)
داستان سربریدن و سوزاندن ابن ملجم توسط حسنین در كتاب البدایة و النهایة ابن كثیر نیز به همین منوال امده.(٩) دیدید كه حسن و حسین كه به اصطلاح معصوم و امام هستند به چه وحشیگرى و شقاوتى ابن ملجم با قطعه قطعه كرده و اتش زدند.
سئوال اینجاست كه ایا حسن و حسین هم عضو داعش و ساخته دست اسراییل بودند كه اینگونه با وحشیگرى و بدون دادگاه و قاضى قاتل پدرشان را سوزاندند!! یا اینكه این روش و منش اعراب متوحش مسلمان بوده و از دیرباز انرا انجام میداده اند. آیا تا به حال شنیده بودید آخوندها و بچه آخوندها اینجای قصه را هم برای کسی تعریف کنند؟ در هیچ کتابی از کتب مادر تاریخ اسلام نمیتوان یافت که علی گفته باشد به قاتلش شیر بدهند و یا او را تنها یک ضربه بزنند، این داستانها به نظر میرسد به دست توانمند روحانیت شیعه براى وجهه ساختن براى ائمه افسانه ایشان ساخته و پرداخته اند. دم خروس آخوندها در اینطور مدارك تاریخى به راحتى بیرون می‌زند.

منابع :
١- محمد رضا سعادت، حکومت اسلامی یا ارزش اسلامی
٢- مروج الذهب، علی بن حسین مسعودی، مترجم ابوالقاسم پاینده، تهران شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۸۲، پوشینه نخست برگ ۷۷۵ و۷۷۴
٣- طبقات کبری از ابن سعد واقدى ج ۳ ص ۲۸ چاپ دارالکتب العلمیه بیروت چاپ دوم سال ۱۴۱۸ ق
٤- الأمام و السیاسة نوشته عبدالله بن مسلم قتیبه جلد ١ ص ١٨١ چاپ المكتبة الخانجى القاهرة
٥- اسد الغابة از عزالدین ابن اثیر جلد سوم صفحه ٦١٨
٥٥٥-٦٢٣ هجرى
٦- الارشاد از شیخ مفید جلد اول صفحه ٢٢
چاپ موسسة هل البیت علیه السلام حیاة التراث
٧- روضة الواعظین از علامه زین المحدثین محمد الفتال النیشابورى جلد اول ص ٣٠٨
چاپ نگارش قم
٨- اعلام الورى از علامه نورى طبرسى ص ۳۹۱
در چاپ دارالکتب اسلامیه تهران
ص ۲۰۱ چاپ سوم ۱۳۹۰ ق
لینک مستقیم کتاب مذکور
٩- البدایة و النهایة از ابن كثیر جلد ٧ صفحه ٣٣٠

نحوه كشتن ابن ملجم و دروغ آخوندهاى شیعه (http://www.eslam.nu/2016/06/27/%d9%86%d8%ad%d9%88%d9%87-%d9%83%d8%b4%d8%aa%d9%86-%d8%a7%d8%a8%d9%86-%d9%85%d9%84%d8%ac%d9%85-%d8%af%d8%b1%d9%88%d8%ba-%d8%a2%d8%ae%d9%88%d9%86%d8%af%d9%87%d8%a7%d9%89-%d8%b4%d9%8a%d8%b9%d9%87/)
نحوه كشتن ابن ملجم و دروغ آخوندهاى شیعه (http://web.archive.org/web/20160819130225/http://www.eslam.nu/2016/06/27/%d9%86%d8%ad%d9%88%d9%87-%d9%83%d8%b4%d8%aa%d9%86-%d8%a7%d8%a8%d9%86-%d9%85%d9%84%d8%ac%d9%85-%d8%af%d8%b1%d9%88%d8%ba-%d8%a2%d8%ae%d9%88%d9%86%d8%af%d9%87%d8%a7%d9%89-%d8%b4%d9%8a%d8%b9%d9%87/)

solo
08-19-2016, 02:08 PM
خلاصه متن عربى حدیث :
عن محمد بن سیرین قال قال عمر بن الخطاب مَا بَقِیَ فِیهِ شَیئٍ مِن أَمرِ الجَاهِلِیَّۀ إِلاّ أَنِّی لَستُ أُبَالِ إِلی أَیِّ النَّاسِ نکحتُ وَ أَیِّهِم أَنکَحتُ.

ترجمه: روایت است از اسحاق بن یوسف الازرق و محمد بن عبد الله انصاری و هوذة بن خلیفة كه گفتند :
روایت است از ابن عون محمد بن سیرین گفت : عمر بن خطاب گفت : هیچ یك از عادات جاهلیت در من نمانده و فقط یك عادت از جاهلیت در من باقی مانده است ، كه آن هم این است که هنوزم برایم فرقی نمی کند کسی مرا بکند یا من کسی را بکنم.(با پوزش بابت ترجمه صریح متن)

منابع :
كتاب الطبقات الكبیر ( الطبقات الكبری ) نوشته ابن سعد
چاپ مكتبة الخانجی بالقاهرة – جلد ۳ ص ٢٦٩
كتاب طبعة الاولی فی البدریین من المهاجرین و الانصار
باب ذكر استخلاف عمر – صفحه ۲۶۹.
كتاب كنز العمال نوشته علامه علاء الدین على المتقى جلد ١٦ ص ٥٣٤ چاپ موسسة الرسالة

مفعول بودن (لواط كار) عُمر خلیفه دوم (http://www.eslam.nu/2016/06/29/%d9%85%d9%81%d8%b9%d9%88%d9%84-%d9%84%d9%88%d8%a7%d8%b7-%d9%83%d8%a7%d8%b1-%d8%b9%d9%8f%d9%85%d8%b1-%d8%ae%d9%84%d9%8a%d9%81%d9%87-%d8%af%d9%88%d9%85/)
مفعول بودن (لواط كار) عُمر خلیفه دوم (http://web.archive.org/web/20160819130229/http://www.eslam.nu/2016/06/29/%d9%85%d9%81%d8%b9%d9%88%d9%84-%d9%84%d9%88%d8%a7%d8%b7-%d9%83%d8%a7%d8%b1-%d8%b9%d9%8f%d9%85%d8%b1-%d8%ae%d9%84%d9%8a%d9%81%d9%87-%d8%af%d9%88%d9%85/)

solo
08-19-2016, 02:11 PM
در كتاب قرآن در مورد نحوه تبدیل شدن نطفه به جنین در آیاتى از سوره مؤمنون آمده كه اسلامگرایان این آیات را معجزه و اشاره قرآن به موضوع بسیار پیچیده علمى میدانند. براى شكافتن موضوع و چگونگى این ادعا اول نگاهى به این آیات مى اندازیم، توجه بفرمائید:

سوره مؤمنون آیه ۱۴:
» ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ
ترجمه: «بعد از آن نطفه را خون بسته ساختیم پس آن خون بسته را گوشت پاره گردانیدیم و آنگاه گوشت پاره را استخوانهایى ساختیم بعد استخوانها را با گوشتى پوشانیدیم سپس او را آفرینشى
دیگر پدید آوردیم آفرین باد بر خدا كه بهترین آفرینندگان است.

سوره حج آیه ۵:
» یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَیِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِی الْأَرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى
ترجمه:
«ای مرمان اگر از برانگیختن در شک هستید، پس بدرستیکه ما شما را از خاک آفریدیم سپس از نطفه سپس از خون بسته سپس از گوشت پاره داراى خلقت كامل و خلقت ناقص تا بر شما روشن گردانیم و آنچه را اراده مى‏كنیم تا مدتى معین در رحم ها قرار مى‏دهیم …»

ابتدا نقل قول از معتقدین به معجزه علمی قرآن را مى آورم:
«واژه‌ی «علق» جمع «عَلَقَه» در اصل به معنای «چیزی كه به چیز بالاتر آویزان شود» آمده است و موارد استعمال آن در خون بسته، زالو، خون منعقد كه در اثر رطوبت به هر چیز می‌چسبد، كرم سیاه كه به عضو آدمی می‌چسبد و خون را می‌مكد و … می‌باشد. پس می‌توان گفت: در مواردی كه علق استعمال شده: یكی چسبندگی و دیگری آویزان بودن، لحاظ شده است مانند: زالو، خون بسته و كرم كه به عضو بدن می‌چسبد و آویزان می‌شود.»
«در ادبیات عرب، برای کلمه علقه سه معنای متفاوت می یابیم: ۱. زالو، ۲. یک چیز آویزان، ۳. توده یا لخته خون»
«لخته خونی به شکل و شمایل زالو که حاصل تغییر و تحول نطفه است وارد رحم میشود و به دیواره رحم آویزان میشود و معجزه علمی قرآن اینست که خداوند با تعبیر زیبای علق به همه این موارد یکجا اشاره کرده و از هفته سوم بارداری با چشم غیرمسلح كاملاً به صورت گوشت جویده پدیدار می‌گردد (مقایسه‌ای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، دكتر بوكان، ص ۲۷۵) که کاملا با آیات قرآن منطبق است و …»
و اما :
کلمه «علقة» در ترجمه‌های زیر بصورت «خون بسته» یا «لخته خون» یا «پاره خون بسته» یا «پارچه خونی بسته» یا «علقة» ترجمه شده:
صاحب محدث دهلوی، سید رضا سراج، فیض الاسلام، محمد خواجوی، جلال‌الدین فارسی، جلال‌الدین مجتبوی، عباس مصباح‌زاده، محمد کاظم معزی، حاج محمود یاسری، عبدالمحمد آیتی، اشرفی تبریزی، مکارم شیرازی، ابوالحسن شعرانی، خرمشاهی، مهدی الهی قمشه‌ای، احمد کاویان‌پور، کاظم پورجوادی، فولادوند.
و نیز در تفاسیر زیر هم با ترجمه‌های «خون بسته» یا «لخته خون» یا «پاره خون بسته» یا «پارچه خونی بسته»
بیان شده:
نمونه، المیزان، جامع، روض الجنان و روح الجنان، مجمع البیان، گازر، مواهب، منهج الصادقین، خلاصة المنهج، انوار درخشان، شریف لاهیجی، اثنی عشری، حجة التفاسیر، روان جاوید، مخزن العرفان، عاملی، اطیب البیان.
تنها در تفسیر آسان نوشته آقای محمد‌جواد نجفی در یک جا علقه را به معنای کرم و زالو و در جای دیگر به معنای لخته خونی به شکل زالو ترجمه کرده.
علامه طبرسی میگوید: «علقه به معنی قطعه خون خشک شده و جمع آن علق میباشد. همچنین علق به معنای زالو نیز میباشد.»
با توجه به موارد بالا میبینید که معنای واقعی علقة در زبان فارسی همان لخته خون میباشد. و علق که در این آیه ذکر نشده است هم جمع علقة است و هم به معنای زالو. بنابراین بازهم با توجه به نوشته‌های قبلی اینجانب و ذکر این مورد که قائلین به معجزه علمی قرآن با تحریف در ترجمه لغات می‌کوشند معنای آیه را منطبق بر علم روز کنند، واقعا مغرضانه عمل کرده و باعث سردرگمی دیگران می‌شوند
همچنین «علق» در مقام فعل به معنای آویختن، آویزان کردن، مصلوب شدن، چسبیدن به… می‌باشد. که باز هم قائلین به معجزات علمی از معانی این فعل برای علقة که در واقع اسم می‌باشد استفاده کرده و تفسیر به رأی می‌کنند.
با توجه به مطالب بالا و نیز مرور تمامی ترجمه‌ها و تفاسیری که در بالا نام برده شد، تنها معنای علقه همان خون بسته یا لخته خون می‌باشد و هیچ استنباط دیگری نمیتوان از آن کرد از جمله اینکه بگوئیم لخته خون به شکل زالو است یا بگوئیم لخته خون آویزان است.
در واقع از اتصال اسپرماتوزون و تخمک در لوله فالوپ، سلول تخم(زیگوت) بوجود می‌آید و پس از دو روز این سلول با کمک فعالیت عضلات جداره لوله حمل تخمک، سفر خود را به رحم آغاز میکند که این سفر تقریبا ۴ روز طول می‌کشد و در طول این سفر، سلول تخم هر دوازده ساعت به دو برابر تکثیر شده و پس از (۶=۴+۲) روز از عمل لقاح، این مجموعه سلولی با نام «مورولا» وارد رحم میشود. مورولا یک توده سلولی شامل صدها سلول می‌باشد و شکل کروی دارد و درون آن حفره مانند است(به آن بلاستوسیست نیز می‌گویند) و صحیح نیست آن را لخته خون خطاب کنیم و نیز به دیواره رحم آویزان نمی‌شود، بلکه درون یكی از چین‌خوردگی‌‌های فراوان بافت پوششی درون رحم جایگزین میشود و به تدریج بین جنین و بدن مادر ارتباط ساختمانی و فیزیولوژیكی به وجود می‌آید.
که این عمل القاء نام دارد. پایان عمل القاء مورولا تقریبا ۱۰ الی ۱۲ روز پس از لقاح میباشد. قسمتی از این سلولها با تکثیر خود به دیواره رحم (آندومتر) نفوذ کرده و جفت را تشکیل می‌دهند. سلولهائی که در داخل بلاستوسیست هستند توده داخلی سلول نامیده می‌شوند که همان سلولهای بنیادین هستند و توانائی ساخت بیش از ۲۰۰ نوع سلول از جمله خونی و غضروفی را دارند و رشد سر، بدن و ساخت‌های دیگر حیاتی را باعث می‌شوند. در مدت ۱ هفته، سلولهای توده داخلی سلول، دو تا لایه را تشکیل می‌دهند که به آنها هیوبلاست و اپی‌بلاست گفته می‌شود. هیوبلاست یا غشاء داخلی جنین، کیسه محتویات نطفه را ایجاد می‌کند که وظیفه آن تغذیه جنین توسط مادر است.
در ابتدا یاخته های خون در این کیسه ظاهر شده و رگهای خونی در سرتاسر جنین تشکیل می‌شوند. سلولهایی از اپی‌بلاست پرده‌ای را تشکیل می‌دهند به نام آمنیون که جنین داخل آن رشد می‌کند. در مدت تقریبا ۳ هفته اپی‌پلاست ۳ لایه بافت سلولی ابتدائی جنین را تشکیل می‌دهد به نامهای اکتودرم (منشأ ساخت مغز، نخاع، عصب‌ها، پوست، ناخن‌ها و مو) ، ایندودرم (منشأ ساخت دستگاه تنفس، مسیر هاضمه، جگر و لوزالمعده و …) ، و مزو‌درم (منشأ ساخت قلب، کلیه‌ها، استخوانها، غضروفها، عضلات، یاخته‌های خون و …)
با تشکیل جفت تغذیه جنین(جنین به معنای «بزرگ شدنی در داخل») توسط جفت آغاز می‌گردد. با بوجود آمدن دو سرخرگ و یک سیاهرگ در بند ناف عمل انتقال اکسیژن، مواد غذائی و پادتن‌ها میان خون مادر و خون جنین و نیز دفع دی اکسید کربن از طریق بند ناف متصل به جفت آغاز شده و در واقع هنگام این انتقال، خون مادر و جنین با هم مخلوط و ترکیب نمی‌شوند و علت آن تشکیل غشائی به نام کوریون(مشیمه) است.
جنین درون کیسه درون رحم رشد می‌کند و محافظت از آن توسط مایع آمنیوتیک درون این کیسه صورت می‌گیرد که حکم ضربه‌گیر را دارد. در طول ۸ هفته، اندامها، سر و ظاهر صورت شکل می‌گیرد و بیشتر اعضاء تشکیل می‌شوند. در واقع در دوران جنینی سیستمهای اصلی بدن بوجود می‌آید. در آغاز هفته نهم نام جنین به رویان(رویان به معنای «در حال رشد زائیده نشده») تغییر میابد و تا آخر بارداری تکامل و رشد سیستمهای بدن انجام و شروع بکار آنها آغاز می‌شود
در مدت ۳ هفته مغز به ۳ قسمت اصلی(جلو، میانی و عقب) تقسیم و همزمان دستگاه های تنفس و هاضمه رشد می‌کنند و نیز رگهای خونی تشکیل می‌شوند. از روز هجدهم بعد از لقاح قلب شروع به شکل‌گیری کرده و با رشد سریع، ۲۲ روز بعد از لقاح شروع به تپش می‌کند.
از روز ۲۸ ام بعد از لقاح، چشمها، گوشها، و سیستم تنفسی شروع به شکل‌گیری می‌کنند. از روز ۴۲ ام اسکلت غضروفی بدن کامل و امواج مغزی قابل ثبت است. از هفته ۵ ام دستها و پاها شروع به رشد می‌کنند. از هفته ۷ ام پلکها و انگشتان شکل می‌گیرند و بینی متمایز می‌شود. در هفته ۸ ام تمام سیستمهای بدن شکل گرفته و رشد ناخنها شروع می‌شود و دوره جنینی تمام و دوره رویانی شروع می‌گردد. در ماه ۴ و ۵ برای نخستین بار مادر می‌تواند حرکت رویان را احساس کند.
آشنایی با مراحل لقاح تا رشد جنین انسان (http://www.pezeshk.us/?p=16547)

(این مطلب بر گرفته از سایت بالا بوده که کمی آن را خلاصه و ویرایش کرده‌ام. متن کامل را می‌توانید با رجوع به آدرس سایت مطالعه کنید.)
نتیجه‌گیری:
اول) کلمه «علقة» در آیات فوق بکار رفته، نه «علق»
دوم) «علقه» به معنای لخته خون و «علق» بصورت اسم جمع، جمع علقه و بصورت اسم مفرد به معنای زالو و بصورت فعل به معنای آویزان‌شدن است. همچنین در سوره علق آیه دوم « خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ» علق اسم است و به معنای همان خون بسته یا لخته خون ترجمه شده. در بعضی ترجمه‌ها لخته خون و در بعضی بصورت جمع و لخته‌های خون بیان شده.
سوم) علق در مقام اسم مفرد و در معنای زالو هیچ ربطی به علقه به معنای لخته خون ندارد.
چهارم) علقه را نمیتوان لخته خون زالو شکل یا لخته خون آویزان معنا کرد. زیرا صحیح نیست دو معنای متفاوت دو کلمه از یک ریشه را با هم ترکیب و بصورت صفت و موصوف بیان نمود.
پنجم) مورولا یک توده کروی شکل با یک حفره درونی و شامل صدها سلول است و لخته خون نیست.
ششم) مورولا به دیواره رحم آویزان نمی‌شود بلکه درون یكی از چین‌ خوردگی‌های فراوان بافت پوششی درون رحم جایگزین می‌شود و به تدریج بین جنین و بدن مادر ارتباط ساختمانی و فیزیولوژیكی به وجود می‌آید. و به این عمل القاء گفته می‌شود. که پایان آن ۱۰ الی ۱۲ روز بعد از عمل لقاح است.
هفتم) مورولا یا همان جنین هیچگاه لخته خون نیست بلکه با تکثیر سلولهای بنیادین و شرح علمی که در بالا بیان شد، رگها و قلب و یاخته‌های خونی تشکیل شده و پس از راه اندازی سیستم گردش خون، خون جنین درون رگها به گردش می‌آید و توسط بند ناف متصل به جفت، مواد غذائی و اکسیژن را از مادر گرفته و دی اکسید کربن را دفع می‌کند.
هشتم) همانطور که در شرح علمی مراحل تکامل جنین در بالا بیان شد، سلولهای بنیادینی که در داخل مورولا وجود دارند، منشأ ساخت دستگاه‌ها و اندامهای مختلف جنین هستند و شکل گیری غضروفها و استخوانها و ماهیچه ها و سیستمهای مختلف بدن مانند دستگاه تنفسی و هاضمه و عصبی و… به صورت همزمان و موازی پیش میرود و لذا با بیان آیه ۱۴سوره مؤمنون خیلی تفاوت دارد. غضروفها و استخوانها توسط بافت مزودرم و در داخل بدن جنین شکل می‌گیرند و اعتقاد به وجود یک تکه گوشت جویده شده« مضغة » و تبدیل آن به استخوان و سپس رویش گوشت بر روی آن یک باور کاملا اشتباه و نشانگر دانش پزشکی همان عصر پیامبر می‌باشد.
قائلین به معجزه علمی شکل جنین را که نخاع آن شکل گرفته در کنار یک آدامس جویده شده که اثر دندان بر روی آن مانده کنار هم می‌گذارند تا کلمه «مضغة» بکار رفته در قرآن را به معنای گوشت جویده شده، با علم منطبق کنند. و در ترجمه خود مضغه را به جای گوشت جویده شده، چیز جویده شده ترجمه می‌کنند تا بتونند آن را با آدامس منطبق کنند
و از طرف دیگر بیان می‌دارند که از هفته سوم بارداری علقه تبدیل به مضغه می‌گردد «و از هفته سوم بارداری با چشم غیرمسلح كاملاً به صورت گوشت جویده پدیدار می‌گردد (مقایسه‌ای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، دكتر بوكان، ص ۲۷۵)»
لازم است بدانید اندازه جنین در پایان روز ۲۱ ام بین ۱.۵ mm تا ۲.۵ mm میباشد. میتوانید در آدرس زیر

Visible Embryo Carnegie Stage 9 (http://www.visembryo.com/baby/9.html)
شکل جنین را در پایان روز ۲۱ ام مشاهده کنید. آیا واقعا شکل گوشت جویده شده است؟ گوشت جویده شده پاره پاره می‌شود. گوشت جویده شده کوبیده می‌شود. امتحان کنید. گوشت را در دهانتان بجوید و مقابل این عکس بگیرید و مقایسه کنید. روی دکمه Next کلیک کنید و عکس بعدی را هم ببینید. این عکس جنین در دو روز بعد است که همانند عکس قبلی جنین را از پشت نشان میدهد. نقطه های دو طرف شکل همان Somite یا بند بدن انسان می‌باشند که در آینده مهره‌های پشت را تشکیل می‌دهند.
همانطور که در بالا اشاره کردم شبیه اثر دندان بر روی آدامس است. مخصوصا اگر جنین را بجای نمای پشت، از نمای پهلو نگاه کنید. این همان چیزی است که قائلین به معجزه علمی، شبیه گوشت جویده شده می‌دانند. از طرفی دیگر به معنای دقیق کلمه «مضغة» دقت کنید: «قطعة من اللحم قدر ما یمضغها الانسان» یعنی «قطعه گوشتی است به اندازه ای که انسان بجود» و این قول طبرسی است. با این معنا منظور عامیانه همان یک کنجه گوشت متعارف است که میل می‌کنید با ابعادی حدود ۲ تا ۳ سانتیمتر. در صورتیکه اندازه میلیمتری جنین با این معنا مشابهتی ندارد. بر روی دکمه Next کلیک کنید و رشد جنین و رویان را خودتان ببینید و ببینید در کدام مرحله مطابق آیه قرآن، مضغة تبدیل به استخوان می‌شود؟! جالب است که قائلین به معجزه علمی، روی مسئله جنین از منظر قرآن بیش از مطالب علمی دیگر پافشاری می‌کنند و معتقدند به این مورد خدشه‌ای وارد نیست. خودتان قضاوت کنید. مطالب علمی بالا را که من از سایت

آشنایی با مراحل لقاح تا رشد جنین انسان : سایت پزشکان بدون مرز (http://www.pezeshk.us/?p=16547)

با کمی ویرایش بیان کردم و نیز

علم برای همه (http://orbital88.blogfa.com/8608.aspx)


را بار دیگر بخوانید و مراحل مصور تکامل جنین را نیز از سایت
Visible Embryo Home Page (http://www.visembryo.com/baby/index.html)

مشاهده کنید و با آیات قرآن مقایسه کنید. همچنین به معنای دقیق علقة و مضغة دقت نمائید و اسیر ترجمه‌های تحریفی مفسران به رأی نشوید.

معمولا به من و امثال من ایراد گرفته می‌شود که چون منابع اسلامی را بصورت عمیق مطالعه نکرده و آشنائی با روایات و شأن نزول آیات و نیز زبان و ادبیات عرب نداریم، با انتشار مطالب کذب و گمراه کننده، از مسیر هدایت الهی خارج شده‌ایم. به همین دلیل ضمن اینکه قضاوت در مورد مطالب بالا را به عهده خواننده گرامی می‌گذارم، لازم میدانم یک روایت از امام دانشمند شیعیان و شکافنده علوم، امام محمد بن علی الباقر(باقر العلوم) ذکر کنم.
این روایت بر گرفته از یکی از کتب اربعه مرجع شیعیان یعنی اصول کافی است(كتاب كافى معتبرترین كتاب نزد شیعیان پس از قرآن است). همانطور كه مستحضرید کمتر عالم شیعی یافت میشود که به صحت روایات مندرج در این کتاب شک کند. این روایت را علامه طباطبائی در تفسیر معروف المیزان خود و در ذیل تفسیر آیه ۳ سوره آل عمران نیز ذکر نموده:
خدای تعالی هر وقت اراده کند نطفه ای را که قبلا در صلب آدم بوده و از او پیمان گرفته بیافریند، و آنچه در ازل در صلب آدم برای آن نطفه نوشته است به مرحله ظهور برساند، مرد را تحریک می‌کند تا به جماع بپردازد و به رحم زن وحی می‌کند،که خود را برای فرو رفتن نطفه در درونت باز کن تا قضا و قدر نافذ من در تو تحقق یابد. رحم دهانه خود را باز می‌کند و نطفه به رحم می‌رسد و چهل روز در رحم تردد می‌کند و می‌چرخد تا بصورت علقه درآید. چهل روز هم به این صورت می‌ماند، بعد مضغه می‌شود و پس از چهل روز گوشتی می‌شود که در لابلای آن رگهائی چون توری بافته شده پدید می‌آید.
آنگاه خدای تعالی دو فرشته که کارشان خلقت است و در رحم زنان هر چه را خدا بخواهد خلق می‌کنند می‌فرستد تا از راه دهان زن وارد شکم او شوند و خود را به رحم زن که روح قدیم انتقال یافته از پشت پدران و رحم زنان در آنجاست برسانند و روح حیات و بقا را به اذن خدا در آن گوشت بدمند. و برایش سوراخ گوش و چشم و نیز دست و پا و جوارح و اعضای بیرونی و درونی یک انسان را درست کنند. آنگاه خدای عز و جل به آن دو فرشته وحی می‌فرستد و دستور می‌دهد که قضا و قدری که من برای این کودک معین کرده‌ام و امری که درباره‌اش صادر نموده‌ام بنویسید، و در عین حال جا برای بدا یعنی تغییر آن قضا و قدرها و امرها برایم بگذارید.
می پرسند: پروردگارا، ما نمیدانیم چه قضا و قدری برای او معین کرده ای، خودت بفرما تا ما بنویسیم. خدای تعالی میفرماید: سر خود را بلند کنید و به سر مادرش نگاه کنید. چون نگاه می کنند، لوحی می بینند که به پیشانی مادر کودک آویزان است و در آن چیزهائی نوشته شده، از آن جمله صورت و زینت و اجل و میثاق و سعادت یا شقاوت کودک و تمامی خصوصیات او است. یکی از آن دو فرشته لوح را می‌خواند و دیگری برای کودک می‌نویسد. و در هر یک از آن خصوصیات، بدا را برای خدا شرط می‌کنند. آنگاه نوشته خود را مهر نموده و بین دو چشم کودک جای می‌دهند و سپس در شکم مادر او را سر پا نگه داشته و بعد رها می‌کنند.
بسیار می‌شود که کودک می‌لغزد و پشت و رو می‌شود و این تنها در مورد افراد طغیانگر و سرکش است و چون هنگام ولادت کودک می‌رسد، چه در مورد کودک تام الخلقه و چه کودکی که خلقتش تمام نیست، به رحم وحی میکندکه دهانه خود را باز کن تا مخلوق من بر زمین بیفتد و مقدرات من در مورد او تحقق یابد، که اینک هنگام بیرون شدنش رسیده. پس رحم دهانه خود را باز می‌کند و در آن هنگام کودک زیر و رو شده، پاهایش در بالا و سرش پائین شکم مادر قرار می‌گیرد تا هم مادر آسانتر بزاید و هم کودک آسانتر پا به دنیا بگذارد. آنگاه خدای عز و جل فرشته ای را که نامش زاجر است می‌فرستد تا کودک را زجری دهد و از آن زجر به اضطراب و فزع در آید و اگر بازهم به دنیا نیامد باز هم او را زجر میدهد تا به فزع و اضطراب در آمده و از شکم مادر به زمین بیفتد، در حالی که از آن زجر مشغول گریه باشد.»
من در اینجا قصد ندارم در مورد عبارات عجیب این روایت بحث کنم چون شیعیان خیلی راحت و سریع مانند قرآن آن را تأویل خواهند کرد. فقط منظورم از ذکر روایت مدت زمان تبدیل نطفه به علقه(۴۰ روز) و علقه به مضغه(۴۰ روز) از دیدگاه امام و مقایسه آن با شماره روزهائی است که در شرح علمی مطلب (تبدیل زیگوت به مورولا ۶ روز بعد از عمل لقاح و پایان عمل القاء مورولا بر روی دیواره رحم ۱۲ روز بعد از عمل لقاح و تشکیل تمامی اعضای بدن پس از گذشت ۵۶ روز از عمل لقاح و شکل‌گیری بدن رویان طوری که همه اندامش واضح و قابل تشخیص باشد ۶۸ روز پس از عمل لقاح) از نظرتان گذشت.
بخوانید و قضاوت کنید. بخوانید و سطح دانش آنروز را با ادعاهای عجیب معجزه علمی مقایسه کنید. مطابق صحبت امام، روح بعد از ۱۲۰ روز یعنی در شروع ماه پنجم به درون گوشت جنین دمیده می‌شود و بعد از آن چشم گوش دست و پا و بقیه اندامهای بیرونی و داخلی تشکیل میشوند در حالیکه میدانیم تشکیل همه این اعضاء در پایان روز ۶۸ ام انجام شده است. خودتان مشاهده کنید:

Visible Embryo 10 - 12 Weeks Post Ovulation (http://www.visembryo.com/baby/10_weeks.html)


رد ادعای قرآن در مورد تبدیل نطفه به جنین (http://www.eslam.nu/2016/06/30/%d9%85%d8%b9%d8%ac%d8%b2%d9%87-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%d9%85%d9%88%d8%b1%d8%af-%d8%aa%d9%88%d9%84%d9%8a%d8%af-%d9%86%d8%b7%d9%81%d9%87-%d8%ac%d9%86%d9%8a%d9%86/)
رد ادعای قرآن در مورد تبدیل نطفه به جنین (http://web.archive.org/web/20160819125911/http://www.eslam.nu/2016/06/30/%d9%85%d8%b9%d8%ac%d8%b2%d9%87-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%d9%85%d9%88%d8%b1%d8%af-%d8%aa%d9%88%d9%84%d9%8a%d8%af-%d9%86%d8%b7%d9%81%d9%87-%d8%ac%d9%86%d9%8a%d9%86/)

solo
08-19-2016, 02:22 PM
شیعیان در مورد ضربت خوردن على ، در بالاى منابر داستانها را اینگونه اغاز میكنند : باری آنروز که حضرت از خانه بیرون میرفته است و میخ در به لباس پاره پوره حضرت گیر می‌کند و حضرت با زبان میخی به میخ میگوید میخ جان مرا رها کن که می‌خواهم بروم شهید شوم، و میخ به حضرت میگوید حضرت جان من بیخیال، و مرغابی ها که معلوم نیست وسط اون بیابون مرغابی از کجا آمده بود، با حضرت گفتند وک وک، کوک کوک، یعنی نرو ابن ملجم میکشتت، و حضرت برگشت به آنها با زبان مرغابی ها گفت، کوک وک کوک وک یعنی شما تو این کارا دخالت نکنید ما امامها خودمون میدونیم چیکار کنیم. منبع: (منتهی الآمال پوشینه یکم برگ ۲۰۷)
امام على بعد از ضربه خوردن حضرت فریاد زد ” فزت و رب الكعبه” یعنی به خدای كعبه رستگار شدم !!
شیعیان معمولاً به همین قصه ها علاقه دارند و به تاریخ علاقه چندانی نشان نمی‌دهند، آیا مایلید بدانید آن شخصی كه در حال سجده در مسجد ضربت خورد چگونه و در كجا ضربت خورد ؟؟ سری به كتب تاریخى میزنیم و این واقعه را پى میگیریم !
یعقوبی در تاریخ یعقوبی جلد دوم صفحه ١٣٨ می‌نویسد: ا
ما عبدالرحمن ابن ملجم بر در مسجد ایستاد و علی در تاریكی صبحدم بیرون امد پس مرغابیانى كه در خانه بودند در پى او رفتند و بر جامه اش اویختند، پس گفتند: صوائح تتبعها نوائح “فریاد كنندگانی كه نوحه گرانى در پى انهاست”
و سر خود را از دریچه مسجد داخل كرد، ابن ملجم شمشیرى بر سرش نواخت ، پس افتاد و فریاد زد بگیریدش.
تاریخ بلعمی جلد چهارم و در صفحه ٦٧٤ خود آورده كه :
و چون علی علیه السلام از در مزگت (مسجد) اندر امد و این ملجم علی را بیافت ، شمشیر بزد و شمشیر بر پهلوی على اندر امد و گروهی گفتند بر سرش نشست و او را به دو نیم كرد، و على بر مردم بانك بزد كه بگیریدش.
طبری در تاریخ معروف در جلد ششم صفحه ۲۶۸۴
شرح واقعه را چنین می‌نویسد: و شمشیرهای خود را برگرفتند و بر دری كه علی از ان خارج میشد نشستند و چون بیامد شبیب ضربتى به قصد او رها كرد كه به بازوی در یا طاق خورد . ابن ملجم ضربتى به پیشانى او زد، وردان فرارى بشد و به درون خانه خود شد…
طبقات واقدی در جلد سوم صفحه ٢٩ چنین می‌آورد كه:
ابن ملجم و شبیب ابن بجزه برخاستند و شمشیرهاى خود گرفتند و امدند بر دری كه علی از انجا خارج میشد نشستند .. و على همینكه از در بیرون امد بانگ میزد اى مردم نماز نماز و همه روز چنین میكرد و بر دستش تازیانه ای بود كه مردم را بیدار میكرد ،در این هنگام ان دو مرد جلو می ایند و از كسى كه خود حضور داشته شنیدم كه بناگاه برق شمشیرها دیدم و شنیدم كسی میگوید حكم فقط ازان خداست نه برای تو اى على، و هر دو شمشیر با هم فرود امد و شمشیر این ملجم بر فرق على نشست و چنان انرا شكافت كه تا مغز و نصف پیشانی نفوذ كرد ولى شمشیر شبیب به طاق برخورد.
الكامل فى التاریخ از ابن اثیر كه گرایشات شدید شیعى دارد در جلد پنجم صفحه ٢٠٠٠-٢٠٠١ در اینمورد چنین می‌نویسد: ا
ینان در برابر پیشگاهى كه على از ان برای نماز بیرون می امد فر نشستند ، چون على بیرون امد فریاد بزد ای مرد نماز نماز و بدستش تازیانه اى بود ، شبیب او را با شمشیر بزد ولی شمشیر او به طاق گیر كرد ولی ابن ملجم شمشیرش را بر فرق علی فرود اورد و فریاد زد فرمانروایى ازان خداست نه تو على و نه یارانت.
ابن خلدون در تاریخ العبر در جلد اول ص ٦٣٧ درباره این حادثه چنین می‌گوید: ابن ملجم با شبیب و وردان وارد مسجد شد و در برابر ان در كه على از ان به نماز می امد نشستند ، چون على از در درامد و مردم را به نماز فراخواند ، شبیب شمشیر خود بالا برد ولى بر طاق در برخورد در این حین ابن ملجم با شمشیر بر پیشانى على زد و فریاد زد الحكم لله لا لك یا علی و لا لاصحابك…
همین داستان در مروج الذهب مسعودى در جلد اول صفحات ٧٧١-٧٧٢ نیز آمده.
همانطور كه خواندید و میبینید روحانیون شیعه داستان را بطور كاملا تخیلى و احساساتی برای مردم بیان میكنند و با افزودن دروغهاى شاخدار به این داستان، انرا به یكى فیلمهاى تخیلى هالیود تبدیل میكنند .
انچه حاصل این تجسس تاریخی است این است كه نه علی در حین سجده ضربت خورده و نه “فزت و رب الكعبه” اى در كار بوده، و در تمامی این كتب فریاد علی براى بدام انداختن ضارب بگوش رسیده نه چیز دیگرى و این تفاوت بخاطر نارضایتى و تنفر مردم از خلیفه بى تدبیر و ناكارامدى بودند كه در زمان ۵ سال خلافتش مردم زیادى را بیهوده به كشتن داد و اخر سر هم خودش قربانى این بى كفایتیش شد.

نحوه كشته شدن على و دروغ شیعیان (http://www.eslam.nu/2016/06/25/%d9%86%d8%ad%d9%88%d9%87-%d9%83%d8%b4%d8%aa%d9%87-%d8%b4%d8%af%d9%86-%d8%b9%d9%84%d9%89-%d8%af%d8%b1%d9%88%d8%ba-%d8%b4%d9%8a%d8%b9%d9%8a%d8%a7%d9%86/)
نحوه كشته شدن على و دروغ شیعیان (http://web.archive.org/web/20160819131922/http://www.eslam.nu/2016/06/25/%d9%86%d8%ad%d9%88%d9%87-%d9%83%d8%b4%d8%aa%d9%87-%d8%b4%d8%af%d9%86-%d8%b9%d9%84%d9%89-%d8%af%d8%b1%d9%88%d8%ba-%d8%b4%d9%8a%d8%b9%d9%8a%d8%a7%d9%86/)

solo
08-19-2016, 02:27 PM
در کنکاش در متن قران میشود فهمید که خیلی از سوره ها ناقص هستند و به همین دلیل میتوان فهمید که تمامی قرآن در اختیار ما نیست.
برای اثبات این ادعا مثالی را از خود قران میاوریم :
وَ إِذْ قُلْنَا لَکَ إِن َّ رَبکَ أَحَاطَ بِالناسِ وَمَا جَعَلْنَا الر ُّؤیا التِی أَرَینَاكَ إِلا َّ فِتْنَۀً للناسِ وَ الشجَرَةَ الْمَلْعُونَۀَ فِی القرآن وَنُخَو ِّفُهُمْ فَمَا یزِیدُهُمْ إِلا َّ طُغْیانًا کَبِیرًا ﴿سوره اسرا ۱۷، آیه ۶۰﴾
ترجمه : «به یاد آور زمانی را که به تو گفتیم پروردگارت احاطه کامل به مردم دارد (و از وضعشان کاملا آگاه است) ما آن رؤیائی را به تو نشان دادیم فقط برای آزمایش مردم بود، همچنین شجره ملعونه را که در قرآن ذکر کرده ایم، ما آنها را تخویف (و انذار) میکنیم اما جز بر طغیانشان افزوده نمیشود». (ترجمه مکارم شیرازی)
در ترجمه فولادوند شجره ملعونه، درخت ملعون ترجمه شده است. در هر حال، در هیچ کجای دیگر قرآن اشاره ای به این شجره ملعونه نیست. در حالی در این آیه به وضوح گفته میشود که شجره ملعونه در قرآن ذکر شده است. پس باید آیاتی از قرآن وجود داشته باشد که در آن به شجره ملعونه اشاره شده، اما در دست ما نیست.

آیات مشابه این ایه, در قران به وفور یافت میشوند که در مطالب آینده بیشتر به ان پرداخته میشود .

نقص یا تحریف قرآن (http://www.eslam.nu/2016/06/29/%d9%86%d9%82%d8%b5-%d8%aa%d8%ad%d8%b1%db%8c%d9%81-%d9%82%d8%b1%d8%a7%d9%86/)
نقص یا تحریف قرآن (http://web.archive.org/web/20160819132500/http://www.eslam.nu/2016/06/29/%d9%86%d9%82%d8%b5-%d8%aa%d8%ad%d8%b1%db%8c%d9%81-%d9%82%d8%b1%d8%a7%d9%86/)

solo
08-19-2016, 02:33 PM
در كتاب بسیار معروف بحارالأنوار از علامه مجلسى حدیثى وجود دارد درباره برخورد امام على با زنى كه وى را قاتل عزیزانش خطاب میكند:
متن عربى حدیث: ١٠٠٣ – ختص: أحمد بن محمد بن عیسى عن عمر بن عبد العزیز عن غیر واحد [من أصحابنا] منهم بكار بن كردم وعیسى بن سلیمان عن أبی عبد الله علیه السلام قالوا سمعناه یقول: جاءت امرأة متنقبة وأمیر المؤمنین علیه السلام على المنبر، وقد قتل أخاها وأباها فقالت: هذا قاتل الأحبة. فنظر إلیها أمیر المؤمنین علیه السلام فقال: یا سلفع یا جریة یا بذیة یا متكبرة، یا التی لا تحیض كما تحیض النساء، یا التی على هنها شئ بین مدلى.
ترجمه : امیرالمؤمنین على بر منبر مشغول سخنرانى بود، زنى نقابدار كه على پدر و برادرانش را كشته بود وارد شد و (با اشاره به على) گفت: این قاتل كسانى است كه بسیار انان را دوست داشتم.
آنگاه امیرالمؤمنین رو به وى كرد و گفت:
دروغ گفتى اى زنیكه مانند مردان!
اى زبان دراز بسیار زشت و خودخواه!
اى كسیكه پریودت از جائى نیست كه سایر زنان پریود میشون !
اى كسى كه بر آن چیزش(واژنش) آشكارا چیزى آویزان است ….
منبع :
بحار الأنوار – ط مؤسسة الوفاء نویسنده : العلامة المجلسی جلد : ۳۴ صفحه : ۲۵۶

از على آموز یك جرعه ادب (http://www.eslam.nu/2016/06/30/%d8%b9%d9%84%d9%89-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2-%d9%8a%d9%83-%d8%ac%d8%b1%d8%b9%d9%87-%d8%a7%d8%af%d8%a8/)
از على آموز یك جرعه ادب (http://web.archive.org/web/20160819133015/http://www.eslam.nu/2016/06/30/%d8%b9%d9%84%d9%89-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2-%d9%8a%d9%83-%d8%ac%d8%b1%d8%b9%d9%87-%d8%a7%d8%af%d8%a8/)

solo
08-19-2016, 02:36 PM
روایت خوردن ادرار پیامبر اسلام توسط خادمش ام سلمه در کتاب های متعدد و با سند صحیح نقل شده.
اما جالب اینجاست این قضیه بقدری خرافی بوده که برخی علما مانند بن باز و… منکر این قضایا شدند و برخی دیگر به صورت ناقص نقل کرده اند.
روایت ناقص:
۲۴- حدثنا محمد بن عیسی ثنا حجاج عن جریج عن حکیمه بنت امیمه بنت رقیقه عن امها انها قالت کان للنبی قدح من عیدان تحت سریره یبول فیه باللیل.
ترجمه : حکیمه دختر امیمه از مادرش نقل کرده است که رسول الله ظرف چوبی داشت که آن را در زیر خود می گذاشت و شب ها در آن می شاشید.
منبع :
سنن ابی داوود ص ۱۰
این روایت را علامه البانی تصحیح کرده است.

همین روایت ( خوردن ادرار پیامبر توسط خادم ام سلمه ) در دیگر کتب اهل سنت با همین سند ( سلسله راویان ) به صورت کامل نقل و توسط بزرگان اهل سنت تصحیح شده است.
طبرانى در معجم الکبیر و تعداد زیادی از علمای اهل سنت این روایت را نقل کردند و حاشیه ای بر آن نزدند ( یعنی تضعیف نکردند)
متن عربی روایت :
۵۲۷ حدثنا عبدالله بن احمد بن حنبل ثنا یحیی بن معین ثنا حجاج بن محمد عن بن جریح عن حکیمه بنت امیمه عن امها قالت کان النبی ص قدح من عیدان یبول فیه و یضعه تحت سریره فقام فطلب فلم یجده فسال فقال این القدح قابوا شربته بره خادم ام سلمه التی قدمت معها من ارض الحبشه فقال النبی ص لقد احتظرت من النار بحظار.
ترجمه :
حکیمه دختر امیمه از مادرش نقل کرده است رسول الله ص ظرف چوبی داشت که آن را در زیر تخت خود می گذاشت و شب ها درون آن می شاشید. رسول الله بیدار شد و ظرف را جست و جو کرد اما آن را نیافت . سوال کرد که ظرف کجاست ؟
گفتند : بره (اسم خادم ام سلمه) خادم ام سلمه آن را نوشیده است. همان خادمی که از سرزمین حبشه با او آمده بود. پس رسول الله گفت : او پناهگاه و مانعی از آتش برای خود ساخته است!!
منبع :
المعجم الکبیر از طبرانی ج ۲۴ ص ۲۰۵ چاپ مکتبه الزهرا
علامه جلال الدین سیوطی در چندین جا از کتاب خود روایت نوشیدن شاش پیامبر اسلام را در کتاب خصائص الکبری نقل کرده و آن را تصحیح کرده است (یعنی گفته : این روایات صحیح است)
واخرج الطبرانی و البیهقی بسند صحیح عن حکیمه بنت امیه عن امها قالت کان للنبی ص قدح من عیدان یبول فیه و یضعه تحت سریره فقام فطلبه فلم یجده فسال عنه فقال القدح قالوا شربته بره خادم ام سلمه التی قدمت معها من ارض الحبشه فقال النبی ص لقد احتظرت من النار بحظار.
ترجمه : طبرانی و بیهقی با سند صحیح از حکیمه دختر امیمه از مادرش نقل کرد که رسول الله ظرفی از چوب داشت که آن را در زیر تخت خود می گذاشت و شب ها در آن شاش می کرد. رسول الله بیدار شد و ظرف را جست و جو کرد؛ اما آن را نیافت ‌. سوال کرد که ظرف کجاست؟
گفتند : بره خادم ام سلمه آن را نوشیده است. همان خادمی که از سرزمین حبشه با او آمده بود. پس رسول الله گفت : او پناهگاهی در ممانعت از آتش برای خود ساخته است.
منبع : الخصائص الکبری ج ۲ ص ۴۴۱
خرافات تا کی ادامه دارد؟ بره خادم ام سلمه زن محمد به خاطر خوردن شاش محمد پناهگاهی برای حفظ خود از اتش ساخته است.
در قران خود ساخته محمد ؛ میگوید : انا بشر مثلکم یعنی محمد بشری مثل شما هست.
آیا ادرار و مدفوع و… که طبق گفته فقها نجس است چرا تصریح به نجاست ادرار و مدفوع و… محمد نکرده اند ؟

خوردن ادرار پیامبر مانع از آتش جهنم (http://www.eslam.nu/2016/06/30/%d8%ae%d9%88%d8%b1%d8%af%d9%86-%d8%a7%d8%af%d8%b1%d8%a7%d8%b1-%d9%be%db%8c%d8%a7%d9%85%d8%a8%d8%b1-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85-%d8%ae%d8%a7%d8%af%d9%85%d8%b4-%d8%a7%d9%85/)
خوردن ادرار پیامبر مانع از آتش جهنم (http://web.archive.org/web/20160819133018/http://www.eslam.nu/2016/06/30/%d8%ae%d9%88%d8%b1%d8%af%d9%86-%d8%a7%d8%af%d8%b1%d8%a7%d8%b1-%d9%be%db%8c%d8%a7%d9%85%d8%a8%d8%b1-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85-%d8%ae%d8%a7%d8%af%d9%85%d8%b4-%d8%a7%d9%85/)

solo
08-19-2016, 02:39 PM
از زمان شکل گیری نظام ولایت آخوندی و پیاده کردن نظریه مخوف و وهمی ولایت فقیه، عملا کثیری از مردم ایران از صحنه سیاست کنار زده شدند و هر کدام با نام مشخص ،منسوب به گروهی شدند که رژیم، آن ملت را خود نمیدانست و جمع کثیری از آن ها را اعدام کرد و یا در جریان قتل های زنجیره ای ترور شدند.آنان با استفاده از شیعه گری و آیات و روایات سالیان است که بر مردم میتازند و اموال آنان را به غارت میبرند.
حتی کسانی که خارج از کشور بودند از مصیبت رژیم ایران بی امان نبودند..در این میان رژیم به هرکسی که مخالف خودش فکر میکرد رحم نمیکرد. از دکتر شاپور بختیار گرفته که ایشان را در منزل شخصی خودشان در پاریس سر بریدند تا فروهر و شرفکندی و…
چه عزیزان و روشنفکرانی که از مملکت بخاطر عقایدشان رانده نشدند و چه جوانهایی که بخاطر کام گیرها و قدرت طلبان آخوندی کشته نشدند. سران رژیم همواره عاملانی به نام وهابیت،سکولار،آمریکا،انگل یس و اسرائیل را باعث و بانی تفکر تروریستی و تکفیر میدانند؛
در حالی که تا قبل از شکل گیری این رژیم همواره شاهد ثبات و آرامش نسبی در منطقه بودیم. حداقل گروه های تندرو به این صورت، منطقه را بی نظم نکرده بودند…رژیم جمهوری اسلامی برای صدور انقلاب ننگین خود دست به ساختن پایگاه هایی در افغانستان و تاجیکستان و پاکستان و حتی آفریقا و دیگر کشورها زد و در تکاپو بر آمد تا در تمام کشورهای خاورمیانه و دیگر کشور ها تغییراتی ایجاد کند و در امور آنها دست بیندازد و این امر تا جایی پیش رفت که حتی عده ای از عقلای سیاسی،نخست وزیر اسبق عراق (المالکی) و دیگر عمال عراق را دست نشانده رژیم میدانستند.
همچنین رژیم با تاسیس گروهک جنایتکاری به نام حزب الله دست به انواع ترور ها و انفجار ها در منطقه زد تا جایی که رفیق الحریری را در لبنان ترور کردد .حزب الله بسیاری از دانشمندان اتمی این مرز و بوم را در خود ایران و به دستور مستقیم رژیم با حملات انتحاری به قتل رساندند.و بماند دیگر بمب گذاری ها و… همه هم به خوبی میدانند که رژیم، حامی مستقیم بشار اسد است و تمام کمک های مالی و نظامی را از ایران دریافت میکند.
یکی از وحشی ترین گروه ها در این میان سپاه قدس میباشد، که با عملیات های گوناگون در سطح منطقه باعث به هم خوردن وحدت در کشورها و از بین بردن امنیت در سطح جهانی شده است و در جنایت های اسد نقش مستقیم دارد و همانطوری که خودشان اذعان داشتند نیروهای بسیاری را در تهران تعلیم میدهند و به سوریه میفرستند و حتی از زندانیان، بخصوص افغان ها برای اعزام نیرو به سوریه استفاده میکنند. معلوم نیست این روند تا کی ادامه دارد. کشتارهای بی حد ومرزی که در سطح جهان و هرج و مرجی که راه انداخته اند ریشه در تفکر شیعه گری دارد. برای مشخص شدن تفکر تکفیری آن ها کافی است سری به روایات آنها در کتاب الکافی بزنیم. آنوقت مبدا این حرکت امروز نظام رادر میابیم.از نظر من باید ولایت فقیه را از ریشه شناخت و مردم را به اصول و قواعد آن آشنا ساخت، تا بدانند با چه مکتبی روبه رو هستند.باید دسیسه های آنان را آشکار ساخت.باید بدانیم که چه چیزهایی را به ماغالب کرده اند و این تفکر شوم از چه جهاتی قابل نفی است.باید فهمید که تفکر انتحار و کشتار چه جایگاهی در اسلام و بصورت اخص تر در شیعه دارد.
من دان الله بغیر سماع عن صادق الزمه الله البتة الی العناء،و من ادعی سماعا من غیر الباب الذی فتحه الله فهو مشرک،و ذلک الباب المامون علی سرالله المکنون.
هر که خدا را بدون شنیدن و فراگرفتن از شخص راستگویی (یعنی امام معصوم) پرستش کند، البته خداوند او را قرین رنج و مشقت خواهد کرد.و هر که ادعا کند آداب پرستش را از غیر بابی که خداوند گشوده شنیده و فرا گرفته است،مشرک است؛ و آن باب ،کسی است که امین بر راز پوشیده خداست.[۱] (https://newsecularismgeneration.wordpress.com/2015/07/17/%d8%aa%d9%81%da%a9%d8%b1-%d8%aa%da%a9%d9%81%db%8c%d8%b1%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85-%d8%b4%db%8c%d8%b9%db%8c-%d8%af%da%a9%d8%aa%d8%b1-%d8%ad%d8%b3%db%8c%d9%86%db%8c/#_ftn1)
معلوم است که با اینگونه روایات همه را کافر میدانند و مستحق مرگ میپندارند.آنها با این قبیل تفکر ها داعیه محو ملت اسرائیل را دارند.این یعنی عدم احترام به عقاید و آزادی دیگران و به زنجیر کشیدن عقلانیت عموم خلق.نمیدانم مسیحی ها و یهودی ها و مسلمانهای سنی چه گناهی دارند که باید به پای عدم حضور امام زمان و بخاطر نشنیدن حرف حق کشته شوند یا به جهنم بروند.جدا باید فکری به حال ملت کرد و گرنه همگی مشمول قانون نشناختن امام خود میشوند!
ان الله لا یستحیی ان یعذب امة دانت بامام لیس من الله و ان کانت فی اعمالها برة تقیة، و ان الله لیستحیی ان یعذب امة دانت بامام من الله و ان کانت فی اعمالها ظالمة مسیئة.
ترجمه : خداوند شرم نمیکند از عذاب کردن امتی که معتقد باشد به امامی که از سوی خدا نیست اگر چه آن امت در اعمال خود نیکوکار و پروا پیشه باشد.و قطعا خدا شرم میکند از عذاب کردن امتی که معتقد باشد به امامی که از سوی خداست اگر چه آن امت در اعمال خود ستمگر و بد عمل باشد.
در این نص روایی هم که ذات قدرت طلبی و تفکر تکفیری را نشان دادند. خدایی که از یک ملت شرم میکند آنهم بخاطر تفکر ولایت؛ این حق را هم به آنها میدهد که مخالفین خود را با انواع لوازم اذیت کنند و بکشند همانطوری که خودش(خدا) در عقابشان شرم ندارد. روایت هایی از این گونه که تفکر مخالف را سرزنش و نکوهش میکنند بسیار هستند و من این نمونه ها را جهت مثال آوردم برای اطلاع بیشتر میتوانید به خود کتاب کافی مراجعه کنید .
نقل قولی هم از بنیان گذار جمهوری اسلامی یعنی خمینی می آورم که درکتاب مکاسب المحرمة می گوید:
فغیرنا لیسوا باخواننا و ان کانوا مسلمین=غیر از ما برادران ما نیستند اگر چه مسلم باشند.
خب چه انتظاری باید داشت؟
وقتی این ها همه را تکفیر میکنند معلوم است که کسی کوچکترین حرکتی کند به جرم کافر محارب اعدام میشود. بغیر از شیعه چه فرقه دیگری در ایران به مسئله امامت و ولایت فقیه ایمان دارد؟ آنها از جانب آقایان مستحق مرگ و عذابند.
و فرق شیعه که به هفتاد و اندی تقسیم میشود امام های همدیگر را قبول ندارند؛ یعنی این ها عملا همه دنیا را جز عده ای از خودشان را تکفیر کرده اند و با نام های مختلف یک روز به جرم جاسوس، روز دیگر به جرم کمونیست، دیگر روز به جرم تجزیه طلب، ملحد، وهابی و… اعدام و شکنجه میکنند؛ اگرچه یک آدم ساده باشی و از آمریکا برای تفریح وارد ایران شوی. اینگونه تفکرات باعث میشود یک آمریکایی به عنوان توریست وارد ایران شود ولی به عنوان تروریست از ایران خروج کند.(اگر بکند)! جمهوری اسلامی رسما به دنیا پیغام داده از این به بعد کلاهتان هم در ایران افتاد بیخیالش شوید.

[۱] (https://newsecularismgeneration.wordpress.com/2015/07/17/%d8%aa%d9%81%da%a9%d8%b1-%d8%aa%da%a9%d9%81%db%8c%d8%b1%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85-%d8%b4%db%8c%d8%b9%db%8c-%d8%af%da%a9%d8%aa%d8%b1-%d8%ad%d8%b3%db%8c%d9%86%db%8c/#_ftnref1) الکافی ، جلد سوم ص ۱۳ ،دارالثقلین،چاپ دوم نگین ۳۱۳۱
به قلم: دكتر عبدالحسین حسینی

تفکر تکفیری در اسلام شیعی (http://www.eslam.nu/2016/06/30/%d8%aa%d9%81%da%a9%d8%b1-%d8%aa%da%a9%d9%81%db%8c%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85-%d8%b4%db%8c%d8%b9%db%8c/)
تفکر تکفیری در اسلام شیعی (http://web.archive.org/web/20160819133026/http://www.eslam.nu/2016/06/30/%d8%aa%d9%81%da%a9%d8%b1-%d8%aa%da%a9%d9%81%db%8c%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85-%d8%b4%db%8c%d8%b9%db%8c/)

solo
08-19-2016, 02:41 PM
متن عربی حدیث:
حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ حَرْبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ، عَنْ أَیُّوبَ، عَنْ أَبِی قِلاَبَةَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: قَدِمَ أُنَاسٌ مِنْ عُكْلٍ أَوْ عُرَیْنَةَ، فَاجْتَوَوْا المَدِینَةَ «فَأَمَرَهُمُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، بِلِقَاحٍ، وَأَنْ یَشْرَبُوا مِنْ أَبْوَالِهَا وَأَلْبَانِهَا» فَانْطَلَقُوا، فَلَمَّا صَحُّوا، قَتَلُوا رَاعِیَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَاسْتَاقُوا النَّعَمَ، فَجَاءَ الخَبَرُ فِی أَوَّلِ النَّهَارِ، فَبَعَثَ فِی آثَارِهِمْ، فَلَمَّا ارْتَفَعَ النَّهَارُ جِیءَ بِهِمْ، «فَأَمَرَ فَقَطَعَ أَیْدِیَهُمْ وَأَرْجُلَهُمْ، وَسُمِرَتْ أَعْیُنُهُمْ، وَأُلْقُوا فِی الحَرَّةِ، یَسْتَسْقُونَ فَلاَ یُسْقَوْنَ». قَالَ أَبُو قِلاَبَةَ: «فَهَؤُلاَءِ سَرَقُوا وَقَتَلُوا، وَكَفَرُوا بَعْدَ إِیمَانِهِمْ، وَحَارَبُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ»
ترجمه : انس بن مالك (رضى الله عنه) مى گوید: عده اى از طایفه عكل یا عرینه
به مدینه آمدند و از آب و هواى آن بیمار شدند. رسول الله (ص) دستور داد تا خود را به شتران برسانند و از شیر و إدرار آنان بخورند. آنان چنین كردند و از بیمارى شفا یافتند. پس از آن چوپان رسول الله را كشتند و شتران را با خود بردند. پیامبر خدا (ص) صبح زود (از این جنایت)باخبر شد. بلافاصله دستور داد تا آنان را تعقیب كنند. چند ساعتى از روز نگذشته بود كه آنها را اسیر كرده، خدمت رسول الله (ص) آوردند. آنحضرت (ص) دستور داد تا دست و پایشان را قطع و چشم هایشان را كور كنند و آنها را در آفتاب گرم و سوزان قرار دهند.(دستور اجرا شد). آنان از شدت تشنگى، درخواست آب كردند، ولى به آنان آب ندادند.

منبع: (کتاب صحیح بخاری نوشته یمحمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی جلد۱ صفحه ۵۶ شماره ی۲۳۳/دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی))

وقتی پیامبر اسلام برای اعتراف گرفتن شکنجه میکرد
شاید این مطالب باعث باد کردن رگ گردن شما یا عصبانیت فراوان شما بشود. اما حقیقت را باید گفت. اینکه نظام اسلامی ایران خیلی ضد انسانی و جنایتکار است شکی در آن نیست، اما اسلامی بودن آن را نمیشود انکار کرد. حداقل میتوان گفت که حکومت ایران به با درصد خیلی بالایی اسلامی است و میتوان مصداق هر حرکت آن را در فقه و تاریخ اسلام جستجو کرد.
طبق منابع معتبر و محکم اسلامی پیامبر اسلام در پایان جنگ خیبر، شخصی با نام «كنانة بن ربیع» را برای اعتراف مکان جواهراتش به دست شکنجه‌گر میسپارد. گزارش سه مورخ را با هم میخوانیم :
هنگامى كه پیامبر (ص) بر نطاة پیروز شدند، كنانة بن ابى الحقیق به هلاك و نابودى خود یقین كرد و مردم نطاة را هم ترس فرا گرفته بود. كنانه آن پوست شتر را كه محتوى زر و زیورهایشان بود، شبانه در خرابه‏اى زیر خاك پنهان كرد و كسى او را ندیده بود. خرابه مذكور در منطقه كتیبه بود و همانجا بود كه ثعلبه هر سپیده دم كنانه را مى‏دید كه اطراف آن گردش مى‏كند. پیامبر (ص)، زبیر بن عوّام را همراه تنى چند از مسلمانان با ثعلبه به آن خرابه فرستاد، و آنجا را كندند و آن گنج را به دست آوردند. و هم گفته شده است كه خداوند متعال رسول خود را به آن گنج رهنمایى فرمود. چون این گنج پیدا شد، پیامبر (ص) دستور فرمود زبیر كنانه را شكنجه دهد تا هر چه كه پیش او است به دست آورد. زبیر كنانه را شكنجه داد، حتى سنگ آتش‏زنه‏اى را روى سینه او گذاشت. سپس پیامبر (ص) به زبیر دستور دادند تا كنانه را به محمد بن مسلمه بسپارد تا او را در مقابل خون برادرش محمود بن مسلمه بكشد، و محمد بن مسلمه او را كشت. و هم دستور فرمود تا برادر دیگر را هم شكنجه دهند، و سپس او را به وارثان بشر بن براء سپرد تا به عوض خون او بكشندش و او هم كشته شد. و گویند گردنش را زدند. پیامبر (ص) در قبال این كار آنها اموالشان را حلال كرد و زن و فرزندانشان را به اسارت گرفت.
منبع:مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، چ دوم، ۱۳۶۹ش. ص:۵۱۳.
پس مردى بیامد و بر كنانة بن [ابى‏] الحقیق غمز كرد و گفت: این داند كه گنج بنى نضیر كجا نهاده است. پیغمبر او را بخواند. او منكر شد، و هر چند گفتند مقّر نیامد. پس به روان پدرش سوگند دادند. او سوگند نخورد و مقر نیامد. پس مردى دیگر از آن اسیران جهودان بیامد و بر وى غمز كرد و گفت: اینجا بر در این حصار یكى ویرانه هست، من كنانه را دیدمى هر روز بامداد كه بر گرد آن ویرانه همى‏گشتى، پیغمبر او را بخواند و بپرسید. او مقر نیامد. پیغمبر گفت: اگر این ویرانه بكنم و آن گنج بیابم ترا بكشم. كنانه گفت: روا است. پس آن ویرانه‏ها بكندند و از آن گنجها لختى بیافتند. پیغمبر از آن خواسته‏هاى دیگر طلب كرد، او مقّر نیامد. زبیر بن العوّام را بخواند و گفت: او را عذاب همى كن تا مقر آید یا بمیرد. زبیر او را دست و پاى ببست و بخوابانید و آتش زنه بر روى او و بر ریشش همى زدى تا همه [اندام‏] او بسوخت و هم مقّر نیامد. زبیر دانست كه او به مرگ نزدیك آمد، پیش پیغمبر آمد و او را بگفت. پیغمبر گفت شو و او را به محمّد بن مسلمه ده تا به جاى برادرش بكشد. و محمّد بن مسلمه را برادرى بود نامش محمود بن مسلمه بر در آن حصار نخستین كشته شده بود. پس محمّد بن مسلمه كنانه را بستد و به جاى برادر بكشت.
منبع: تاریخنامه طبرى ، گردانیده منسوب به بلعمى (ق ۴)، تحقیق محمد روشن، تهران، جلد ۱و۲ سروش، چ دوم، ۱۳۷۸ش، جلد ۳،۴،۵ البرز، چ ۳، ۱۳۷۳ش. ج‏۳،ص:۲۳۳.
و كنانة بن الرّبیع كه شوهر صفیّه بود أسیر كردند و او را پیش پیغمبر، علیه السّلام آوردند و گنجهاى قوم بنى النّضیر بدست وى بود كه ایشان به ودیعت پیش وى نهاده بودند، و سیّد، علیه السّلام، از وى مى‏پرسید تا نشان آن گنجها بدهد و بگوید كه كجا مدفونست، و وى إنكار مى‏نمود و مى‏گفت كه: من خبر از ان ندارم، و هر چند كه سیّد، علیه السّلام، با وى مى‏گفت تا إقرار كند و نشان بدهد، البتّه إقرار نمى‏كرد. پس یكى هم از یهود خیبر پیش سیّد، علیه السّلام، آمد و خبر آن گنجها از وى بپرسید، وى گفت: من نمى‏دانم، لیكن كنانة بن الرّبیع هر وقتى یا هر روزى مى‏دیدم كه برفتى و گرد آن خربه برآمدى و چیزى از آن جایگاه طلب كردى، اكنون گمان چنان مى‏برم كه گنجها هم آنجا مدفونست. پس سیّد، علیه السّلام، دیگر بار كنانة بن الرّبیع پیش خود خواند و او را گفت: اگر نشانه این گنجها كه تو إنكار مى‏كنى پیش تو بیابم، ترا بكشم؟ گفت: بلى. بعد از ان سیّد، علیه السّلام، بفرمود تا آن خربه كه یهودى نشان داده بود بكندند و بجستند و گنجها بعضى در آن خربه بیافتند. پس سیّد، علیه السّلام، كنانه دیگر بار بخواند و او را گفت: اكنون بگوى تا بقیّت این گنجها كجا پنهان كرده‏اى؟ و كنانه هم إبا كرد، و إنكار نمود . پس سیّد، علیه السّلام، زبیر بن العوام را بفرمود تا او را عذاب مى‏كند تا آن وقت كه إقرار بكند. و زبیر او را عقوبت مى‏كرد و هیچ إقرارى نمى‏كرد. پس سیّد، علیه السّلام، او را به محمّد [بن‏] مسلمه داد تا وى را بعوض برادر خود محمود بن مسلمه باز كشد. پس محمّد برخاست و وى را در حال گردن بزد.
منبع: سیرت رسول الله، ترجمه و انشاى رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانى قاضى ابرقوه (م ۶۲۳)، تحقیق اصغر مهدوى، تهران، خوارزمى، چ سوم، ۱۳۷۷ش. ج‏۲،ص:۸۳۰.


شكنجه در اسلام (http://www.eslam.nu/2016/06/30/%d8%b4%d9%83%d9%86%d8%ac%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85/)
شكنجه در اسلام (http://web.archive.org/web/20160819133032/http://www.eslam.nu/2016/06/30/%d8%b4%d9%83%d9%86%d8%ac%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85/)

solo
08-19-2016, 02:45 PM
آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﺑﺮﻗﻌﯽ ﻗﻤﯽ ﺩﺭ كتاب ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﺪ: ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﻡ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﻋﯿﺎﺩﺕ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﺻﻒ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﯾﮏ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺨﺼﯽ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﻦ ﺗﻮﻗﻒ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﺮﻧﺸﯿﻦ ﺁﻥ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﻭﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎﯼ ﺑﺮﻗﻌﯽ ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ ﺑﺎﻻ ، ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﻭﺍﻋﻆ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺁﻗﺎﯼ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﺍﺳﺖ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪﻡ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ،
ﺍﯾﺸﺎﻥ ﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎﯼ ﺑﺮﻗﻌﯽ ﮐﺠﺎﯾﯿﺪ؟ ﭼﻪ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯿﺪ؟ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻧﯿﺴﺖ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺟﻨﺎﺏ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﻋﻘﺎﯾﺪﻡ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﯿﻦ ﺷﺪﻩ‌ﺍﻡ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﻋﻘﺎﯾﺪﻡ ﭼﯿﺴﺖ، ﺷﺎﯾﺪ ﻣﺮﺍ ﺳﻮﺍﺭ ﻧﻤﯽ‌ﮐﺮﺩﯾﺪ .
ﮔﻔﺖ: ﻣﮕﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﯿﺪ؟
ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻧﯽ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ ، ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﻭﺿﻪﺧﻮﺍﻧﯽ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ ، ﮔﻔﺖ : ﭼﺮﺍ؟
ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﻮﻥ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ، ﺍﮐﺜﺮﺍ ﺿﺪ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺑﺎ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﻭ ﺍﺋﻤﻪ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ, ﺁﻗﺎﯼ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﮔﻔﺖ: ﺣﺘﯽ ﻣﻦ؟
ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺁﯾﺎ ﻣﻨﺒﺮ ﻫﻢ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﺭﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ.
ﮔﻔﺖ : ﭼﺮﺍ؟
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻔﻬﯿﻢ ﻣﻄﻠﺐ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﻗﺎﯼ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﯾﺎﺩﺗﺎﻥ ﻫﺴﺖ ﺩﺭ ﺩﻫﻪ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﻪ ﻣﻨﺒﺮ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ؟
ﮔﻔﺖ : ﺁﺭﯼ
ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺭﺩ ﻣﯽﺷﺪﻡ ﺻﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﻢ ﻭ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻡ ﮐﻪ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﻡ، ﻭ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﻔﺘﯽ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺷﮑﻢ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﺪ.
ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﯾﺎﺕ ﻣﺎ ﺫﮐﺮ ﺷﺪﻩ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﺭﻭﺍﯾﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﻻﻟﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺮ ﻋﻠﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺗﻮﻟﺪ، ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺭﻭﺍﯾﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻨﺪ ( ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺷﮑﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﺳﺘﻮﻧﻬﺎﯼ ﻧﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﻭﺳﺖ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺑﯿﻨﺪ )
ﮔﻔﺘﻢ : ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺍﻭﻻ ﺿﺪ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ:
ﻭَﺍﻟﻠَّـﻪُ ﺃَﺧْﺮَﺟَﮑُﻢ ﻣِّﻦ ﺑُﻄُﻮﻥِ ﺃُﻣَّﻬَﺎﺗِﮑُﻢْ ﻟَﺎ ﺗَﻌْﻠَﻤُﻮﻥَ ﺷَﯿْﺌًﺎ ﻭَﺟَﻌَﻞَ ﻟَﮑُﻢُ ﺍﻟﺴَّﻤْﻊَﻭَﺍﻟْﺄَﺑْﺼ ﺎﺭَ ﻭَﺍﻟْﺄَﻓْﺌِﺪَﺓَ ۙ ﻟَﻌَﻠَّﮑُﻢْ ﺗَﺸْﮑُﺮُﻭﻥَ .(ﺳﻮﺭﻩ ﻧﺤﻞ : ﺁﯾﻪ ٧٨)
ﺧﺪﺍ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﺴﺘﯿﺪ، ﺍﺯ ﺷﮑﻢ ﻣﺎﺩﺭﺍﻧﺘﺎﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﮔﻮﺵ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻭ ﺩﻝ ﺩﺍﺩ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭﯼ ﮐﻨﯿﺪ.
ﺛﺎﻧﯿﺎ ، ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻨﺒﺮ ﮔﺮﯾﺰ ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍﯼ ﮐﺮﺑﻼ ﺯﺩﯼ ﻭ ﮔﻔﺘﯽ: ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﮐﻮﻓﻪ ﻣﯽ‌ﺁﻣﺪ « ﺣﺮ » ﺟﻠﻮﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﮐﻮﻓﻪ ﺑﺮﺳﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ ﺭﺍﻩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ « ﺣﺮ » ﻧﯿﺰ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺳﺐ ﺍﻣﺎﻡ ﻗﺪﻡ ﺍﺯ ﻗﺪﻡ ﺑﺮﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﮐﺎﺏ ﺯﺩ ﻭ ﮐﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﻧﻬﯿﺐ ﺯﺩ ﻭ ﻫﯽ ﮐﺮﺩ ﻣﺮﮐﺒﺶ ﺣﺮﮐﺖ ﻧﮑﺮﺩ، ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺎﻧﺪ ﻣﺘﺤﯿﺮ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﺳﺐ ﺣﺮﮐﺘﯽ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ، ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻋﺮﺑﯽ ﺭﺍ ﯾﺎﻓﺖ، ﺍﻣﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻧﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﻋﺮﺏ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﻏﺎﺿﺮﯾﻪ (ﻗﺎﺫﺭﯾﻪ)، ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﺳﺌﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ: ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﺍﺳﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟
ﻋﺮﺏ ﮔﻔﺖ : ﺷﺎﻃﯽ ﺍﻟﻔﺮﺍﺕ،ﺍﻣﺎﻡ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﺍﺳﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟
ﮔﻔﺖ : ﻧﯿﻨﻮﺍ ﺍﻣﺎﻡ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﺍﺳﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﮔﻔﺖ: ﮐﺮﺑﻼ، ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻫﺎﻥ، ﻣﻦ ﺍﺯ ﺟﺪﻡ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﺷﻤﺎ ﮐﺮﺑﻼ ﺍﺳﺖ .
ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﻗﺎﯼ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﻣﯽ‌ﮔﻔﺘﯽ ﺩﺭ ﺷﮑﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻧﺪ (ﭼﻄﻮﺭ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪ ﺍﻭﻝ ﺍﺳﺒﺶ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﻣﺎﻡ، ﻭ ﺗﺎﺯﻩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺮﺳﯿﺪﻥ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻋﺮﺏ ﺑﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﻣﺤﻞ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺖ؟
ﺟﻨﺎﺏ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺍﻣﺎﻣﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺳﺎﺧﺘﻪ‌ﺍﯾﺪ؟ ﮐﻪ ﺍﺳﺒﺶ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﻄﻠﻊ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ؟ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﺣﺐ ﺍﺋﻤﻪ؟ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﻌﺎﺭﻑ ﺍﺳﻼﻡ؟ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺭﻭﺍﯾﺎﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻗﺖ ﻭ ﺗﺎﻣﻞ ﻧﻤﯽ‌ﮐﻨﯿﺪ؟
توضیح نویسنده:
آیت الله برقعی عقایدی داشت كه به ذوق روحانیت شیعه خوش نمی‌آمد و او را تكفیر كردند .
وی معتقد بود که «قرآن احتیاج به تفسیر ندارد، چون تفسیر نظر انسانی است در حالی‌که قرآن سخنان خداوند است و هر فرقه‌ای به نفع خودش قرآن را تفسیر می‌کند اما باید برای غیر عرب زبان، قرآن را خوب ترجمه نمود نه تفسیر».
وی در کتاب «تضاد مفاتیح‌الجنان با قرآن» می‌گوید: از جمله خرافاتی که در میان عوام مسلمین حتی در میان عالم نمایان رواج دارد و نتیجه سکوت علما است، اعتقاد به کرامات و معجزات از قبور ائمه یا اعقاب آنها و سایر بزرگان دین است. در حالی که چنین اعتقاداتی مخالف اصل «توحید» و عقاید اصیل اسلامی و قرآنی است.
برای شناخت دیدگاه‌های آیت الله برقعی اینجا (https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84% D9%81%D8%B6%D9%84_%D8%A8%D8%B1%D9%82%D8%B9%DB%8C_% D9%82%D9%85%DB%8C)را بخوانید .

مزخرف گویی در منابر اخوندهاى شیعى (http://www.eslam.nu/2016/06/30/%d9%85%d8%b2%d8%ae%d8%b1%d9%81-%da%af%d9%88%db%8c%db%8c-%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d8%a7%d8%ae%d9%88%d9%86%d8%af%d9%87%d8%a7%d9%89-%d8%b4%d9%8a%d8%b9%d9%89/)
مزخرف گویی در منابر اخوندهاى شیعى (http://www.eslam.nu/2016/06/30/%d9%85%d8%b2%d8%ae%d8%b1%d9%81-%da%af%d9%88%db%8c%db%8c-%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d8%a7%d8%ae%d9%88%d9%86%d8%af%d9%87%d8%a7%d9%89-%d8%b4%d9%8a%d8%b9%d9%89/)

solo
08-19-2016, 02:48 PM
این روزها اخبار بسیار تاسف باری به گوشمان میرسد. ..قتل عام، کشتار کودکان، اسارت زنان، چیدن سرها، قطع ید، مثله کردن ابدان،…آتش زدن انسان توسط پیروان ابوبکر بغدادی!(۱)
یکی از جنایات غیرقابل انکاری که اول خلیفه پیامبر اسلام ابوبکر بن ابی قحافه مرتکب شد و در آخرین لحظات زندگی‌اش از انجام آن سخت پشیمان گردید؛ کشتن «ایاس بن عبد الله»، معروف به فجائه سلمی بود که به طرز بسیار فجیع درحالی که او ندا میداد “أنا مسلم” و “شهادتین” بر زبان جاری میکرد زنده زنده در آتش سوزانده شد.(۲)
فجائه به جای جنگ با مرتدینی که حاضر به پذیرفتن خلافت ابوبکر نبوده و زکات مالشان را به نماینده ی خلیفه ی خدا در روی زمین نمیدادند به راهزنی مشغول شده بود؛ به اعتراف نصوص معتبر از جمله طبری او مسلمان بود و از زنادقه نبود. ابوبکر در آخرین لحظات عمرش از زنده سوزی و کشتن فجیع او احساس پشیمانی می‌کند، این رفتار نشان دهنده این است که وی دچار عذاب وجدان بوده است. خلیفه وظیفه داشت به جرم‌های او رسیدگی و بر طبق دستور اسلام حد را بر او جاری کند. اگر جرم او سرقت بود، دستش را قطع و اگر مرتکب قتل شده بود، قصاصش می‌کرد. نه این که بدون محاکمه، او را زنده زنده در آتش بسوزاند!
سؤال این است که چگونه یک انسان می‌تواند دستور اعدام وحشیانه هم کیش و دین خود را صادر کند؟ آیا خلیفه بودن به او همچین جسارتی داده بود؟ یا کلام خدای مسلمانان؟
تا آخر این یادداشت همراه ما باشید.
سوگند ابوبکر به کشتن کسانی که زکات ندهند:

در کتاب بخاری (تصویر شماره ۱) از ابوهریره نقل شده که گفت:
۶۹۲۴ – حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ بُكَیْرٍ، حَدَّثَنَا اللَّیْثُ، عَنْ عُقَیْلٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، أَخْبَرَنِی عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ، أَنَّ أَبَا هُرَیْرَةَ، قَالَ: لَمَّا تُوُفِّیَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَاسْتُخْلِفَ أَبُو بَكْرٍ، وَكَفَرَ مَنْ كَفَرَ مِنَ العَرَبِ، قَالَ عُمَرُ: یَا أَبَا بَكْرٍ، كَیْفَ تُقَاتِلُ النَّاسَ، وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: ” أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى یَقُولُوا: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَمَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَقَدْ عَصَمَ مِنِّی مَالَهُ وَنَفْسَهُ إِلَّا بِحَقِّهِ، وَحِسَابُهُ عَلَى اللَّهِ ”
۶۹۲۵ – قَالَ أَبُو بَكْرٍ: وَاللَّهِ لَأُقَاتِلَنَّ مَنْ فَرَّقَ بَیْنَ الصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ، فَإِنَّ الزَّكَاةَ حَقُّ المَالِ، وَاللَّهِ لَوْ مَنَعُونِی عَنَاقًا كَانُوا یُؤَدُّونَهَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَقَاتَلْتُهُمْ عَلَى مَنْعِهَا…
منبع :صحیح البخاری ج ۴ص۲۷۹ و ۲۸۰،المؤلف: محمد بن إسماعیل البخاری الجعفی،المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر،الناشر: دار طوق النجاة القاهرة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)،الطبعة: الأولى، ۱۴۲۲هـ
وقتی ابوبکر تصمیم گرفت با اصحاب رده بجنگد، خلیفه دوم بر وی اعتراض كرد و گفت: چگونه می‌خواهی با مردم قتال کنی با اینکه پیغمبر فرمود: من مأمورم با كفار بجنگم تا اینكه اینها لاإله إلا الله بگویند و هر كس لا اله الا الله بگوید و مسلمان شود مال و جان او كاملاً در امان است مگر اینكه از حدّ اسلام و حدّ توحید بیرون رفته باشد؛ ولی ابوبكر گفت: قسم به خدا با هر كس كه بین نماز و زكات فرق بگذارد خواهم جنگید حتی اگر یك بزغاله‌ای كه به پیغمبر می‌دادند و به من ندهند با او خواهم جنگید.
زنده سوزاندن إِیَاسُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ یَالِیلَ مشهور به فجائه
طبری در تاریخ خود(تصویر شماره ۲) می گوید:
قال السری قال شعیب عن سیف عن سهل وأبی یعقوب قالا كان من حدیث الجواء وناعر أن الفجاءة إیاس بن عبد یالیل قدم على أبی بكر فقال أعنی بسلاح ومرنی بمن شئت من أهل الردة فأعطاه سلاحا وأمره أمره فخالف أمره إلى المسلمین فخرج حتى ینزل بالجواء وبعث نجبة بن أبی المیثاء من بنی الشرید وأمره بالمسلمین فشنها غارة على كل مسلم فی سلیم وعامر وهوازن وبلغ ذلك ابا بكر فأرسل إلى طریفة بن حاجز یأمره أن یجمع له وأن یسیر إلیه وبعث إلیه عبدالله بن قیس الجاسی عونا ففعل ثم نهضا إلیه وطلباه فجعل یلوذ منهما حتى لقیاه على الجواء فاقتتلوا فقتل نجبة وهرب الفجاءة فلحقه طریفة فأسره ثم بعث به إلى أبی بكر فقدم به على أبی بكر فأمر فأوقد له نارا فی مصلى المدینة على حطب كثیر ثم رمی به فیها مقموطا قال أبو جعفر وأما ابن حمید فإنه حدثنا فی شأن الفجاءة عن سلمة عن محمد بن إسحاق عن عبدالله بن أبی بكر قال قدم على أبی بكر رجل من بنی سلیم یقال له الفجاءة وهو إیاس بن عبدالله بن عبد یالیل بن عمیرة بن خفاف فقال لأبی بكر إنی مسلم وقد أردت جهاد من ارتد من الكفار فاحملنی وأعنی فحمله أبو بكر على ظهر وأعطاه سلاحا فخرج یستعرض الناس المسلم والمرتد یأخذ أموالهم ویصیب من امتنع منهم ومعه رجل من بنی الشرید یقال له نجبة بن أبی المیثاء فلما بلغ أبا بكر خبره كتب إلى طریفة بن حاجز إن عدو الله الفجاءة أتانی یزعم أنه مسلم ویسألنی أن أقویه على من ارتد عن الإسلام فحملته وسلحته ثم انتهى إلی من یقین الخبر أن عدو الله قد استعرض الناس المسلم والمرتد یأخذ أموالهم ویقتل من خالفه منهم فسر إلیه بمن معك من المسلمین حتى تقتله أو تأخذه فتأتینی به فسار طریفة بن حاجز فلما التقى الناس كانت بینهم الرمیا بالنبل فقتل نجبة بن أبی المیثاء بسهم رمی به فلما رأى الفجاءة من المسلمین الجد قال لطریفة والله ما أنت بأولى بالأمر منی أنت أمیر لأبی بكر وأنا أمیره فقال له طریفة إن كنت صادقا فضع السلاح وانطلق معی إلى أبی بكر فخرج معه فلما قدما علیه أمر أبو بكر طریفة بن حاجز فقال اخرج به إلى هذا البقیع فحرقه فیه بالنار فخرج به طریفة إلى المصلى فأوقد له نارا فقذفه فیها فقال خفاف بن ندبة وهو خفاف بن عمیر یذكر الفجاءة فیما صنع … لم یأخذون سلاحه لقتاله … ولذاكم عند الإله أثام … لا دینهم دینی ولا أنا منهم … حتى یسیر إلى الصراة شمام …
منبع : تاریخ الطبری ج۳ ص۲۶۴ و ۲۶۵ المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن كثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری (المتوفى: ۳۱۰هـ)، الناشر: دار التراث – بیروت، الطبعة: الثانیة – ۱۳۸۷ هـ، عدد الأجزاء: ۱۱ .
« مردی از بنی سلیم که به او فجائه گفته می شد نزد ابو بکر آمد. او أیاس بن عبد الله بن عبد یالیل ابن عمیرة بن خفاف نام داشت. به ابوبکر گفت: من مسلمانم و می خواهم با مرتدین جهاد کنم، من را کمک کن. ابو بکر نیز به او مرکب و سلاح داد. فجائه نیز به همراه مردی از بنی لاشرید به نام نجبة بن أبی المیثاء اموال مسلمانان و مرتدین را گرفتند و آنان که مخالفت کردند کشتند.
زمانی که خبر به ابو بکر رسد، به طریفة بن حاجز نوشت: همانا دشمن خدا فجائه نزد من آمد گمان می کرد مسلمان است و از من خواست تا او را در مقابل مرتدّین تقویت کنم، من نیز به او مرکب و سلاح دادم اما خبر قطعی به من رسیده که او به مسلم و مرتد متعرّض شده اموال آنان را می گیرد و آن کس که مخالفت کند می کشد. با مسلمانانی که نزد تو هستند به سوی او برو، او را بکش یا نزد من بیاور.
طریفة بن حاجز به سوی او رفت و زمانی که به او رسید، بین دو طرف تیر اندازی شد که در نتیجه نجبة بن أبی المیثاء به تیری کشته شد. فجائه نیز با دیدن تلاش مسلمانان به طریفه گفت: به خدا قسم تو اولی (برتر) از من نیستی تو امیر ابوبکری و من نیز امیر او هستم. طریفه جواب داد: اگر راست می گویی سلاحت را زمین بگذار و با من نزد ابوبکر بیا.
فجائه نیز با طریفه نزد ابوبکر آمد. زمانی که به ابوبکر رسیدند، ابوبکر به طریفة بن حاجز امر کرد و گفت: فجائه را به بقیع ببر و با آتش بسوزان.
عسقلانی در کتاب الاصابه فی تمییز الصحابة(تصویر شماره ۳) می نویسد:
قال أبو عمر: مذكور فی الصّحابة، وذكر سیف أنه هو الّذی كتب إلیه أبو بكر فی قصة الفجاءة السّلمی، فسار طریفة فی طلبة حتى ظفر به طریفة، فأنفذه إلى أبی بكر فحرقه بالنّار، وكان طریفة وأخوه معن بن حاجر مع خالد بن الولید.
منبع : الإصابة فی تمییز الصحابة ج۲ص۲۸۵ المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علی بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلانی (المتوفى: ۸۵۲هـ)، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلى محمد معوض، الناشر: دار الكتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى – ۱۴۱۵هـ، عدد الأجزاء: ۸.بازنویسی شده از روی نسخه خطی موجود در دانشگاه الازهر مصر
ابن کثیر در کتاب البدایه والنهایه (تصویر شماره ۴) می نویسد:
وَاسْمُهُ إِیَاسُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ یَالِیلَ بْنِ عُمَیْرَةَ بْنِ خِفَافٍ من بنی سُلیم، قاله ابن إسحاق،وَقَدْ كَانَ الصِّدیق حرَّق الْفُجَاءَةَ بِالْبَقِیعِ فِی الْمَدِینَةِ، وَكَانَ سَبَبُهُ أنَّه قَدِمَ عَلَیْهِ فَزَعَمَ أنَّه أسلم، وَسَأَلَ مِنْهُ أَنْ یجهِّز مَعَهُ جَیْشًا یُقَاتِلُ بِهِ أَهْلَ الرِّدَّة، فجهَّز مَعَهُ جَیْشًا، فلمَّا سَارَ جَعَلَ لَا یمرُّ بِمُسْلِمٍ وَلَا مُرْتَدٍّ إِلَّا قَتَلَهُ وَأَخَذَ مَالَهُ، فلمَّا سَمِعَ الصِّدیق بَعَثَ وَرَاءَهُ جَیْشًا فردَّه، فلمَّا أَمْكَنَهُ بَعَثَ بِهِ إِلَى الْبَقِیعِ، فَجُمِعَتْ یَدَاهُ إِلَى قَفَاهُ وألقی فی النَّار فحرقه وهو مقموط.
{البدایة والنهایة ج۹ص۴۵۶ المؤلف: أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن كثیر القرشی البصری ثم الدمشقی (المتوفى: ۷۷۴هـ)، المحقق: علی شیری، الناشر: دار إحیاء التراث العربی، الطبعة: الأولى ۱۴۰۸، هـ – ۱۹۸۸م.}
پشیمانی و اعتراف ابوبکر از آتش زدن فجائه:
قال ابو بكر رضى الله عَنْهُ: أَجَلْ، إِنِّی لا آسَى عَلَى شَیْءٍ مِنَ الدُّنْیَا إِلا عَلَى ثَلاثٍ فَعَلْتُهُنَّ وَدِدْتُ أَنِّی تَرَكْتُهُنَّ، وَثَلاثٌ تَرَكْتُهُنَّ وَدِدْتُ أَنِّی فَعَلْتُهُنَّ، وَثَلاثٌ وَدِدْتُ أَنِّی سَأَلْتُ عَنْهُنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَمَّا الثَّلاثُ اللاتِی وَدِدْتُ أَنِّی تَرَكْتُهُنَّ، فَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَكْشِفْ بَیْتَ فَاطِمَةَ عَنْ شَیْءٍ وَإِنْ كَانُوا قَدْ غَلَّقُوهُ عَلَى الْحَرْبِ، وَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَكُنْ حَرَقْتُ الْفُجَاءَةَ السُّلَمِیَّ، وَأَنِّی كُنْتُ قَتَلْتُهُ سَرِیحًا أَوْ خَلَّیْتُهُ نَجِیحًا وَوَدِدْتُ أَنِّی یَوْمَ سَقِیفَةَ بَنِی سَاعِدَةَ
(تصویر شماره ۵)
منبع : تاریخ الطبری ج۳ ص۴۲۹،۴۳۰،۴۳۱ المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن كثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری (المتوفى: ۳۱۰هـ)، الناشر: دار التراث – بیروت، الطبعة: الثانیة – ۱۳۸۷ هـ، عدد الأجزاء:۱۱.
ابوبكر بعدها از فرمانش درباره فجائه، سخت پشیمان شد و در بستر بیمارى -كه از آن برنخاست- مى گفت: مرتكب سه كار شده ام كه اى كاش آنها را انجام نداده بودم: اى كاش در خانه زهرا را نگشوده بودم، اگر چه آن در براى جنگ به روى من بسته شده بود. و اى كاش فجائه را به آتش ‍ نمى سوزانیدم، بلكه دستور مى دادم تا او را به طور معمول اعدام كنند و یا به زندانش مى افكندم. و اى كاش در سقیفه بنى ساعده امر خلافت را به گردن یكى از آن دو یعنى عمر یا ابو عبیده مى انداختم.
قرآن و خشونت
بی تردید عملکرد مومنان هر ایدئولوژی نشات گرفته از فرامین مقدس مآبانه ی آن است. یکی از درون مایه های قرآن تندی و خشونت های افراطی است. این مضامین در آیات بسیاری چون بقره آیه ۱۹۱، توبه آیه ۵، توبه آیه ۱۲، نساء آیه ۸۹، انفال آیه ۱۲، توبه آیه ۲۸، توبه آیه ۲۹، مائده آیه ۳۸، انفال آیه ۳۹، احزاب آیه ۶۱، توبه آیه ۱۲۳، محمد آیه ۴ و… به چشم میخورد. به عنوان مثال در سوره مائده آیه ۳۳ بیان میدارد:
إِنَّمَا جَزَاء الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الأَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ.
سزاى كسانى كه با خدا و پیامبر او میجنگند و در زمین به فساد می كوشند، جز این نیست كه كشته شوند یا بر دار آویخته گردند یا دست و پایشان در خلاف جهت یكدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید گردند. این، رسوایى آنان در دنیاست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت.
و یا در سوره انفال در آیات ۱۲ تا ۱۷ بیان میکند که خدا در دل کفار وحشت می اندازد پس فراز گردن ها را بزنید و هرکسی که به مخالفت برخیزد بر او سخت گرفته میشود و جزای کافران آتش سوزان است و در انتها خاطر نشان میکند که قلع و قمع کفار به دست شما نبوده است بلکه…:
فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَكِنَّ اللّهَ رَمَى وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاء حَسَنًا إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
و شما آنان را نكشتید بلكه خدا آنان را كشت و چون [ریگ به سوى آنان] افكندى تو نیفكندى بلكه خدا افكند و بدین وسیله مؤمنان را به آزمایشى نیكو بیازماید قطعا خدا شنواى داناست
پر واضح است که امثال این آیات نیروی محرکه شقاوت و جنایات امثال ابوبکر و سایر مسلمین زمامدار بوده است، آیا بهتر نیست که دست از تعصبات مبهم برداریم؟
منابع:
۱- وقتی-آتش-زدن-خلبان-اردنی-اعراب-ر… اینجا (http://www.shia-news.com/fa/news/84425/%D9%88%D9%82%D8%AA%DB%8C-%D8%A2%D8%AA%D8%B4-%D8%B2%D8%AF%D9%86-%D8%AE%D9%84%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D8%A8-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D9%86%D8%AF)را گلیک کنید.
۲- به نقل از شرح مواقف النفری/ شیخ عفیف الدین تلمسانی

ابوبکر انسانهارا میسوزاند (http://www.eslam.nu/2016/06/30/%d8%a7%d8%a8%d9%88%d8%a8%da%a9%d8%b1-%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%88%d8%b1-%d9%85%d8%b1%da%af-%d8%a8%d9%87-%d9%88%d8%b3%db%8c%d9%84%d9%87-%d8%b3%d9%88%d8%b2%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%86-%d8%b1%d8%a7-%d8%b5%d8%a7/)
ابوبکر انسانهارا میسوزاند (http://www.eslam.nu/2016/06/30/%d8%a7%d8%a8%d9%88%d8%a8%da%a9%d8%b1-%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%88%d8%b1-%d9%85%d8%b1%da%af-%d8%a8%d9%87-%d9%88%d8%b3%db%8c%d9%84%d9%87-%d8%b3%d9%88%d8%b2%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%86-%d8%b1%d8%a7-%d8%b5%d8%a7/)

solo
08-19-2016, 02:50 PM
شیعیان خود را جعفری میخوانند و ششمین امامشان اباعبدالله جعفر بن محمد الصادق را رئیس مذهب خود معرفی میکنند. بسیار به ایشان میبالند و میگویند فردی دانشمند و فرزانه و دانا بوده است و چهار هزار شاگرد داشته و افراد بسیاری را علم آموخته است.(۱)
متاسفانه بدلیل عقب ماندگی و کمبودهایی که در جوامع اسلامی وجود دارد. مسلمانان در پی اثبات حقانیت خویش مدام متوسل به بافته های عجیب و غریب هستند دریغ از اینکه همین تفاخر بیجا موجب سرافکندگی و از هم پاشی بیشتر جوامع اسلامی شده است. جامعه ای که وضعیتش آنقدر اسف بار است که از سال ۱۳۵۶ تا امروز کتابی فاقد اصالت، غیرعلمی و نامعتبر را مجوز میدهد و ذهن های بیماری به بار می آورد که با اوهام خویش مشعوف باشند و برخود ببالند؛ عوامی مستغرق در اوهام.
کتاب «مغز متفکر جهان شیعه» نمونه ای از این آثار واپس گرایانه است. که نمایانگر اندیشه‌ی دینی در دهه‌ی پنجاه تا به امروز است. سالهاست که بازار هویت‌جویی و هویت‌خواهی در اسلام گرم است؛ و انتشار کتاب‌هایی که زمینه ساز آشتی دین و دنیای مدرن و بازسازی هویت دینی یا تحلیل علمی تاریخ اسلام باشند، با استقبال عامه‌ی مردم مواجه می‌شود. دفاع علمی از دین،‌ در برابر کمبودها و بازسازی گفتمان دینی به زبان روز. در چنین فضایی بود که کتاب «مغز متفکر جهان شیعه: امام جعفر صادق» پا به اجتماع گذاشت تا ضمن تأیید گفتمان علمی، تبار دینی آن را برجسته کند.
نویسنده در مقدمه کتاب مدعی است: این کتاب ترجمه(غیرلفظی) تحقیق مرکز مطالعات اسلامی استراسبورگ در همایش شیعه‌شناسی فرانسه است. این مجمع سالانه برروی یک موضوع تحقیق میکند و در پایان سال همایشی را برگزار کرده و نتیجه را منتشر میکنند. این فعالیت ها اختصاصی به اسلام ندارد و شامل تمام ادیان میشود. اعضای این انجمن از اساتید دانشگاه استراسبورگ و از دیگر کشورها هستند. در این پژوهش ۲۵ تن از کارشناسان حوزه‌ی اسلام‌شناسی شرکت داشته‌اند…(۲)
این کتاب ۵۰۰ صفحه ای در بیان “علم جعفر بن محمد” اولین بار در سال ۱۳۵۶ شمسی توسط ذبیح الله منصوری به چاپ رسید و بعد از آن نسخه ی مختصری در حدود ۱۲۰ صفحه از مستندات روایی و اسلامی از این اثر توسط یكی از فضلای قم با نام سید محمد صحفی منتشر شد. این کتاب به زبان‌های مختلف از جمله عربی(الامام الصادق كما تعرفه علماء الغرب)، انگلیسی(Imam Jafar Ibn Muhammad As-Sadiq A.S. : The Great Muslim Scientist and Philosopher) و اردو (انکشافات علمی امام صادق) ترجمه شده است که نشان از عمومیت این مسأله نزد عامه‌ی جوامع اسلامی دارد.(۳)
بررسی این کتاب وقتی جالب میشود که تمام نسخ ترجمه شده این کتاب از نسخه ی فاقد سند اولیه فارسی ذبیح الله منصوری ترجمه شده است و سرنخی از نسخه ی فرانسوی کتاب که نسخه ی اصلی است وجود ندارد که این خود نشانگر جعلی و ساخته ذهن بودن کتاب توسط آقای منصوری است.
علاوه بر مشکلی که در اصالت این اثر واقع است؛ مرکز (مطالعات اسلامی) استراسبورگ و دانشمندان نامبرده در کتاب وجود خارجی ندارند و یا به دروغ نام آنها درج شده است. پژوهش ها در یافتن منبع اصلی به زبان فرانسوی، یا مجمع مطالعات اسلامی استراسبورگ و همایش اسلام‌شناسی بی نتیجه مانده است و در زمانی که از خود نویسنده درخواست شده ایشان یا پاسخگو نبوده اند و یا پاسخ نامشخص داده اند. به طوری که امثال بازرگان در زمان انتشار کتاب خواستار اصل فرانسوی آن شده اند و درنیافته اند.(۴)
همچنین مراکزی که به نام مرکز مطالعات اسلامی در شهر استراسبورگ فعالیت می‌کنند، در واقع، کلاس‌های عقیدتی وابسته به مساجد اند که بیش از آن که کارکرد آموزشی داشته باشند، کارکرد اجتماعی دارند و اگر سودای آموزش و پژوهشی در آن‌ها یافت بشود، در حد آموزش قرآن و زبان‌های عربی و بومی است و فارغ از دغدغه‌های دانشگاهی و آکادمیک مانند برگزاری همایش اسلام‌شناسی است.(۵) با این وضع بسیار عجیب است این کتاب قطور کماکان منتشر میشود و مورد مباهات شیعیان قرار میگیرد.(۶)
منابع:
۱. کلینی، کافی، ج ۲، ص ۲۳۳، ح ۹، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ۱۳۶۵ ش.
۲. آقای (آرمان بل) استاد دانشگاه‌های بروکس و گان، در بلژیک، آقای (ژان – اوبن) استاد دانشگاه گان، آقای (روبرت برونشویک) استاد دانشگاه پاریس، آقای (کلود کاهن) استاد دانشگاه پاریس، آقای (انریکو جردلی) استاد دانشگاه در ایتالیا و معاون فرهنگستان، آقای (هانری ـ کوربن) استاد دانشگاه و مدیر مطالعات مربوط به علوم مذهب‌شناسی، آقای (توفیق ـ فحل) استاد دانشگاه استراسبورگ، آقای (فرانسیکو گابریلی) استاد دانشگاه رم، پروفسور (ریچاد ـ گرام لیخ) استاد دانشگاه در آلمان غربی، خانم (آن ـ لمبتون) استاد دانشگاه لندن، آقای (ژرار ـ لوکنت) استاد دانشگاه السنه شرقی در پاریس، آقای (ایوون لنبان ـ دویل فوند) مدیر انستیتوی تحقیقات علمی در پاریس، آقای (ویلفرید ـ مدلونگ) استاد دانشگاه شیکاگو در آمریکا، آقای (هانری ماسه) استاد دانشگاه در فرانسه، آقای (شارل پلا) استاد دانشگاه در پاریس، آقای (ژورژ ـ وازدا) استاد دانشگاه لیون در فرانسه، آقای (الیاش) استاد دانشگاه کالیفورنیا، خانم (دورن ـ هینچ کلیف) استاد دانشگاه لندن، آقای (فریتز مه یر) استاد دانشگاه بال در سوئیس، آقای (ژوزف ـ مانوز) استاد دانشگاه فری بورگ در آلمان غربی، آقای (هانس ـ مولر) استاد دانشگاه فری بورگ در آلمان غربی، آقای (هانس ـ رومر) استاد دانشگاه در آلمان غربی و… (صفحه ۵ و۶)
۳. انگلیسی در آمازون
301 Moved Permanently (http://www.amazon.com/s/ref=nb_ss_b/105-4837947-9814064…)
عربی
Internet Archive: Page Not Found (http://archive.org/do…/۸۹۴۳۲۴۳۸۲۷۹۴۳۲/alamam-jafr-alsadq.pdf)
۴. معمای همایش اسلام‌شناسی استراسبورگ – امام صدر نیوز (http://imamsadr-news.com/article/3361)
۵. City and Eurometropolis of Strasbourg (http://www.en.strasbourg.eu/en/home-en/)
۶. ذکر برخی از ناشرین این اثر: ت‍ه‍ران‌ : طل‍وع‌ خ‍ورش‍ی‍د، ۱۳۸۴. ت‍ه‍ران‌: ب‍درق‍ه‌ ج‍اوی‍دان‌، ۱۳۸۴. ت‍ه‍ران‌: دن‍ی‍ای‌ دان‍ش‌، ۱۳۸۰. ه‍ران‌: ج‍اوی‍دان‌، ۱۳۶۴.ه‍ران‌: ج‍اوی‍دان‌، ۱۳۸۰.ت‍ه‍ران‌: ج‍اوی‍دان‌، ۱۳۵۶. ی‍زد: ک‍وث‍ر ه‍دای‍ت‌، ۱۳۸۳. ق‍م‌: اه‍ل‌ ب‍ی‍ت‌(ع‌)، ۱۳۷۰.هران: بدرقه جاویدان: جاویدان، ۱۳۸۸.Qum: Imam Hussain Pub, ۱۳۸۱ = ۲۰۰۲.


مغز متفکر جهان شیعه, امام جعفر صادق (http://www.eslam.nu/2016/06/30/%d9%85%d8%ba%d8%b2-%d9%85%d8%aa%d9%81%da%a9%d8%b1-%d8%ac%d9%87%d8%a7%d9%86-%d8%b4%db%8c%d8%b9%d9%87-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%ac%d8%b9%d9%81%d8%b1-%d8%b5%d8%a7%d8%af%d9%82/)
مغز متفکر جهان شیعه, امام جعفر صادق (http://www.eslam.nu/2016/06/30/%d9%85%d8%ba%d8%b2-%d9%85%d8%aa%d9%81%da%a9%d8%b1-%d8%ac%d9%87%d8%a7%d9%86-%d8%b4%db%8c%d8%b9%d9%87-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%ac%d8%b9%d9%81%d8%b1-%d8%b5%d8%a7%d8%af%d9%82/)

solo
08-19-2016, 02:53 PM
حضرت امام رضا : در جهت تحریم خوردن گوشت خوک می فرماید : (( خداوند خوردن خوک را حرام فرموده چون حیوان است مهیب و زشت صورت که خدا او را برای پند و عبرت گرفتن خلق آفریده ( یعنی از دیدنش بفهمند که خدا بر هر چیزی توانا است و خدای را بر زیبایی صورت بشری خود شکر کنند ) و بترسند از شهوترانی و بی بند و باری که موجب این میشود که خدای تعالی صورت زیبای بشری را از ایشان گرفته و به صورت خوکشان کند و مسخ شوند ( چنانچه با جماعتی از پیشینیان در دنیا چنین فرمود و سایرین در عالم برزخ و قیامت در اثر داشتن خوی خوک بصورت او محشور میشوند ) و خوک را در بین بشر گذارد تا دلیلی برای گذشتگانی که با این صورت در آمده بودند باشد و جهت دیگر حرمت گوشت خوک آن است که خوراکش پلیدترین پلیدیها و کثیف ترین کثافتها است با مفاسد و زیانهای بسیاری که در خون او است)).

منبع : وسائل الشیعه ، جلد۱۶ صفحه ۳۷۸ باب اطعمه
امام صادق : خداوند عده ای را بصورت های گوناگون مسخ کرد شبیه خوک ، بوزینه ، خرس و هرچه از مسوخات دیگر است و آنگاه از خوردن این نمونه ها نهی فرمود تا از این جور حیوانات بهره مند نگردند و عقوبت آنرا خوار و سبک نشمرند !
منبع : تفسیر عیاشی و کتاب الاطعمة و الاشربه وسائل باب۱ صفحه ۳۷۷
گوشت خوک سبب بی غیرتی و شرابخواری باعث زنا با محارم میشوند
امام صادق : مردی از امام سوال نمود چرا خداوند گوشت خوک و شراب را حرام نموده است ؟ امام در پاسخ فرمودند : خداوند تبارک و تعالی چیزی را حلال ننموده و چیزی را حرام نکرده مگر برای حفظ مصالح خود مردم. نه آنکه بنا بر میل خود نسبت به چیزی آن را حلال نموده و به خاطر بی میلی خود نسبت به امری آنرا حرام کند. زیرا خداوند که خالق بندگانش میباشد ، می داند چه چیزهائی سبب قوام جسم و روح ایشان میشود. پس آنها را حلال نموده و میداند چه چیزهائی برای روح و جسم انسان ضرر دارد ، آنها را حرام فرموده. برای مثال گوشت خوک را حرام نموده ، زیرا سبب بی غیرتی و بی تعصبی و فساد اخلاق میشود. و شراب را حرام نمود ، زیرا شرابخواری موجب ارتعاش و لرزش بدن است و مروت و جوانمردی را از شخص زائل می کند و شخص مشروبخوار را به تمام امور زشت و قبیح از قبیل زنا با محارم و آدم کشی و هر فتنه ای می کشاند.

منبع : تفسیر جامع جلد ۲ صفحه ۱۵۶


دلایل اصلی حرام بودن گوشت خوک (http://www.eslam.nu/2016/06/30/%d8%af%d9%84%d8%a7%db%8c%d9%84-%d8%a7%d8%b5%d9%84%db%8c-%d8%ad%d8%b1%d8%a7%d9%85-%da%af%d9%88%d8%b4%d8%aa-%d8%ae%d9%88%da%a9/)
دلایل اصلی حرام بودن گوشت خوک (http://www.eslam.nu/2016/06/30/%d8%af%d9%84%d8%a7%db%8c%d9%84-%d8%a7%d8%b5%d9%84%db%8c-%d8%ad%d8%b1%d8%a7%d9%85-%da%af%d9%88%d8%b4%d8%aa-%d8%ae%d9%88%da%a9/)

solo
08-19-2016, 02:55 PM
مسئله ۶۸ رساله آیت الله خمینی:
بول و غائط (ادرار و مدفوع) حیوانى كه انسان آن را وطى كرده، یعنى با آن نزدیكى نموده، و گوسفندى كه استخوان آن از خوردن شیر خوك، محكم شده است نجس است.
مسئله ۳۵۱رساله آیت الله خمینی :
اگر نعوذ بالله حیوانى را وطى كند یعنى با او نزدیكى نماید و منى از او بیرون آید, غسل تنها، كافى است. و اگر منى بیرون نیاید، چنانچه پیش از وطى وضو داشته باز هم غسل تنها كافى است، و اگر وضو نداشته، احتیاط واجب آن است كه غسل كند، وضو هم بگیرد.
مسئله ۲۶۳۱رساله آیت الله خمینی :
خوردن گوشت اسب و قاطر و الاغ مكروه است، و اگر كسى با آنها وطى كند، یعنى نزدیكى نماید، حرام مى‏شود، و باید آنها را از شهر بیرون ببرند و در جاى دیگر بفروشند.
مسئله ۲۶۳۲ رساله آیت الله خمینی :
اگر با گاو و گوسفند و شتر نزدیكى كنند بول و سرگین آنها نجس مى‏شود و آشامیدن شیر آنها هم حرام است و باید بدون آن كه تاخیر بیفتد آن حیوان را بكشند و بسوزانند و كسى كه با آن وطى كرده، پول آن را به صاحبش بدهد، بلكه اگر به بهیمه دیگرى هم نزدیكى كند، شیر آن حرام مى‏شود.

احکام سکس با حیوانات در رساله حضرت امام خمینی (http://www.eslam.nu/2016/06/30/%d8%a7%d8%ad%da%a9%d8%a7%d9%85-%d8%b3%da%a9%d8%b3-%d8%a8%d8%a7-%d8%ad%db%8c%d9%88%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%aa-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d8%b6%d8%b1%d8%aa-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85/)
احکام سکس با حیوانات در رساله حضرت امام خمینی (http://www.eslam.nu/2016/06/30/%d8%a7%d8%ad%da%a9%d8%a7%d9%85-%d8%b3%da%a9%d8%b3-%d8%a8%d8%a7-%d8%ad%db%8c%d9%88%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%aa-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d8%b6%d8%b1%d8%aa-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85/)

solo
08-19-2016, 02:57 PM
از ابن عباس روایت است كه به ایشان، اطلاع دادند كه على بن ابیطالب عده اى انسان(مرتد) را سوزانده است.
ابن عباس گفت: اگر من بجاى او مى‌بودم، آنها را نمى‌سوزاندم. زیرا نبى‌اكرم (ص) فرمود: ” مردم را با عذاب خدا (آتش) عذاب ندهید.”بلكه آنها را مى‌كشتم همانطور كه رسول‌اكرم (ص) فرمود: “هركس دینش را تغییر داد او را بكشید.” منبع:
مختصر صحیح بخارى، باب (٧٠): مردم را با عذاب خدا یعنى آتش نسوزانید، ص ٦٤٩،
بخارى(٣٠١٧)
بعد مسلمانان ژست حق به جانب می‌گیرند و میگویند داعش مسلمان نیست.
مگر مسلمان ادم را می‌سوزاند …..

️ولی همانطور كه دیدیم على, داماد محمد و خلیفه چهارم مسلمین و امام اول شیعیان چگونه انسانها را می‌سوزانده .


سوزاندن مرتدین توسط على بن ابیطالب (http://www.eslam.nu/2016/06/30/%d8%b3%d9%88%d8%b2%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%86-%d9%85%d8%b1%d8%aa%d8%af%d9%8a%d9%86-%d8%b9%d9%84%d9%89-%d8%a8%d9%86-%d8%a7%d8%a8%d9%8a%d8%b7%d8%a7%d9%84%d8%a8/)
سوزاندن مرتدین توسط على بن ابیطالب (http://www.eslam.nu/2016/06/30/%d8%b3%d9%88%d8%b2%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%86-%d9%85%d8%b1%d8%aa%d8%af%d9%8a%d9%86-%d8%b9%d9%84%d9%89-%d8%a8%d9%86-%d8%a7%d8%a8%d9%8a%d8%b7%d8%a7%d9%84%d8%a8/)

solo
08-21-2016, 09:42 AM
مکر و فریب اعمالی غیر اخلاقی هستند و موجودی که مکار و حیله‌گر باشد نمیتواند از لحاظ اخلاقی موجودی کامل باشد، در نتیجه نمی‌تواند خدا باشد. در آیات بسیاری از قرآن از فریبکار بودن الله صحبت شده است. برخی از مفسرین و مترجمین قرآن، مکر را به «نقشه کشی» ترجمه کرده‌اند و مکار را موجودی تعریف کرده‌اند که خوب نقشه می‌کشد. بنابر این از نگر این مفسران قرآن مکر‌کردن کار بدی نیست. اما در این مسئله جای شک وجود دارد. در زیر به چند نمونه از مکر‌های الله اشاره
خواهیم کرد.
سوره آل عمران ۵۴و۵۵ : وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَاكِرِین*إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى إِنِّی مُتَوَفِّیكَ وَرَافِعُكَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِینَ كَفَرُواْ وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِینَ كَفَرُواْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَیْنَكُمْ فِیمَا كُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ
ترجمه: و (دشمنان) مکر کردند، و خداوند نیز مکر کرد، و خداوند، بهترین مکاران است؛(به یاد آورید) هنگامی را كه خدا به عیسی فرمود: من تو را بر می‌گیرم و به سوی خود، بالا میبرم و تو را از كسانی كه كافر شدند، پاك می‌سازم، و كسانی را كه از تو پیروی كردند، تا روز رستاخیز، برتر از كسانی كه كافر شدند، قرار می‌دهم، سپس بازگشت شما به سوی من است و در میان شما، در آنچه اختلاف داشتید، داوری می‌كنم.
داستان مسیح از نگر قرآن اینگونه است که الله، مسیح را به سوی خود بالا برده است و از آن پس او غیب شده است. سپس
مسیحیان فردی که گمان میکردند مسیح است را بجای او به صلیب کشیده‌اند. و باور اکثر مسیحیان این است که مسیح به صلیب کشیده شده است و سپس رستاخیز کرده است. قرآن این باور رایج مسیحیان را تکفیر میکند. حال اگر از بالاتر به قضیه نگاه بکنیم، این الله بوده است که ناگهان مسیح را غیب کرده است و باعث شده است که مسیحیان گمان کنند فردی که شبیه به مسیح بوده است خود مسیح بوده است. بنابر این در واقع الله، مسیحیان را فریفته است و فریفتن و حیله‌گری هرگز نمی‌تواند از ویژگیهای خدا باشد.
در مورد کاربرد واژه «مکر» در قرآن را می‌توان از آیه زیر دریافت:
سوره انعام ۱۲۳: وَ کَذلِکَ جَعَلْنا فی‏ کُلِّ قَرْیَةٍ أَکابِرَ مُجْرِمیها لِیَمْکُرُوا فیها وَ ما یَمْکُرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما یَشْعُرُونَ
ترجمه: و همچنین در هر شهر و روستائی بزرگان گنهكاری قرار دادیم (افرادی كه همه گونه قدرت در اختیارشان گذاردیم اما آنها از آن سوء استفاده كرده و راه خطا پیش گرفتند) و سرانجام كارشان این شد كه به مكر (و فریب مردم) پرداختند ولی تنها خودشان را فریب می‌دهند و نمی‌فهمند.
بسیاری از مترجمین مکر و مکار بودن را به تدبیر کردن ترجمه کرده‌اند، این مترجمین تلاش می‌کنند بار منفی مکر کردن را اینگونه از بین ببرند. اما هرگاه به آیاتی که در آنها به مکار بودن الله اشاره شده است، همانند آیه پیشین دقت کنیم می‌بینیم
که عبارت مکر کردن همواره برای کسانی بکار رفته است که قصد داشتند به کار شومی دست بزنند. الله دقیقًا در همان آیات و با همان کلمات کار خود را نیز توصیف میکند. بنابر این روشن است که مکر کردن الله شبیه مکر کردن آن افراد شرور است.
مثًلا در مثال بالا یک عده از افراد قصد قتل مسیح را داشتند، به این کار آنها در ادبیات قرآنی مکر کردن گفته شده است.
حال روشن است که مکر الله نیز طبیعتًا از آنجا که در همان زمینه و با همان کلمات آمده است باید شرورانه باشد. مکر الله در مورد غیب کردن مسیح دقیقًا همین ویژگی را داشته است یعنی او خود مسیحیان را برای هزاره ها و قرنها گول زده است و بعد هم آنها را به همین دلیل گمراهیشان به جهنم خواهد افکند، چه مکری، مکارانه تر از این میتواند وجود داشته باشد؟
به مورد دیگری از مکرهای الله توجه کنید. این ماجرا مربوط به قوم ثمود می‌شود که صالح پیامبر آنها شده بود، در سوره نمل توضیح داده شده است که این قوم مکر کرده بودند تا دست به کشتن صالح بزنند. الله نیز مکری در مقابل آنها میکند.
سوره نمل ۵۰: وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً وَ هُمْ لا یَشْعُرُون
ترجمه: آنها نقشه مهمی كشیدند و ما هم نقشه مهمی در حالی كه آنها خبر نداشتند.
مکری که الله انجام داده است در سوره اعراف آیات ۷۳ تا ۷۹ توضیح داده شده است. او شتری را برای آنها از کوه در می آورد که در چند روز از روزهای هفته تمامی منابع آبی آنها را میخورده است. الله این شتر را بعنوان یک معجزه برای این مردم آفریده بود و از آنها خواسته بود که این شتر را آزار ندهند.
قوم ثمود در نتیجه یا باید از تشنگی میمردند و یا اینکه شتر را می‌کشتند تا بتوانند منابع آبی خود را باز بگیرند. در هردو صورت مرگ در انتظار آنها بوده است و مکر الله اینگونه بوده است که در هر دو صورت آنها هلاک می‌شدند. حال شما خود قضاوت کنید که این حیله گری‌ها و زشت کاری‌ها را آیا میتوان به یک موجود که از لحاظ اخلاقی کامل است نسبت داد یا نه.
مکار بودن الله میتواند مشکلات بسیار بزرگی را برای مسلمانان ایجاد کنند، مسلمانان از کجا می‌دانند که تمام کتاب قرآن خود یک مکر بزرگ نیست؟
شاید الله این کتاب را آفریده است که انسانهای نادان به آن باورمند شوند و پس از مرگ این انسانهای نادان را به شدت به جرم قبول کردن این همه اباطیل و مزخرفاتی که در قرآن است تنبیه کند. چگونه میتوان به سخنان یک موجود که خودش خویش را مکار‌ترین مکارها میداند اعتماد کرد؟ شاید محمد چون خود، بسیار حیله گر بوده است الله را نیز حیله گر تراشیده است

الله, موجود مکاری که محمد معرفی کرد (http://www.eslam.nu/2016/08/14/%d8%a7%d9%84%d9%84%d9%87-%d9%85%d9%88%d8%ac%d9%88%d8%af-%d9%85%da%a9%d8%a7%d8%b1%db%8c-%da%a9%d9%87-%d9%85%d8%ad%d9%85%d8%af-%d9%85%d8%b9%d8%b1%d9%81%db%8c-%da%a9%d8%b1%d8%af/)
الله, موجود مکاری که محمد معرفی کرد (http://web.archive.org/web/20160821083814/http://www.eslam.nu/2016/08/14/%d8%a7%d9%84%d9%84%d9%87-%d9%85%d9%88%d8%ac%d9%88%d8%af-%d9%85%da%a9%d8%a7%d8%b1%db%8c-%da%a9%d9%87-%d9%85%d8%ad%d9%85%d8%af-%d9%85%d8%b9%d8%b1%d9%81%db%8c-%da%a9%d8%b1%d8%af/)