PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فلسفه شعر



thought
02-27-2016, 11:19 PM
درود

در این جستار قصد داریم در مورد شعر و ماهیت و فلسفه ی شعر سخن بگوییم.

البته در این جستار باید بانو سارا مشارکت داشته باشند و بطور آکادمیک و علمی و نیز احساسی در مورد شعر سخن بگویند.

:e032:

سارا
02-28-2016, 11:10 PM
درود

در این جستار قصد داریم در مورد شعر و ماهیت و فلسفه ی شعر سخن بگوییم.

البته در این جستار باید بانو سارا مشارکت داشته باشند و بطور آکادمیک و علمی و نیز احساسی در مورد شعر سخن بگویند.

:e032:


چه خوب بود که اگر خودتان نخست یک تعریفی از شعر می آوردید و اینکه به چه چیزی شعر می گویید؟ عده ای که بیشتر در عالم برونند و محو ظاهرند شعر را همان مجموعه ای از واژگان می دانند که در کنارهم یک ترکیبی موزون و آهنگین را بدهد! همین! دیگر معنا و درونمایه و روح و اصالت مهم نیست! در حقیقت جهانی که شعر متولد می گردد همان عالم برون است و بس.
اما در مقابل هستند افرادی که به عالم درون نظر می کنند و شعر را محصولِ عالم درون و جنونِ شاعر می دانند! این افراد جهانی را که در آن شعر متولد می گردد را همان عالم درون دانسته اند.
حال اگر ممکن است نظرتان را بفرمایید از دیدگاه شما در کدام عالم شعر متولد می گردد؟

thought
03-01-2016, 12:55 AM
چه خوب بود که اگر خودتان نخست یک تعریفی از شعر می آوردید و اینکه به چه چیزی شعر می گویید؟ عده ای که بیشتر در عالم برونند و محو ظاهرند شعر را همان مجموعه ای از واژگان می دانند که در کنارهم یک ترکیبی موزون و آهنگین را بدهد! همین! دیگر معنا و درونمایه و روح و اصالت مهم نیست! در حقیقت جهانی که شعر متولد می گردد همان عالم برون است و بس.
اما در مقابل هستند افرادی که به عالم درون نظر می کنند و شعر را محصولِ عالم درون و جنونِ شاعر می دانند! این افراد جهانی را که در آن شعر متولد می گردد را همان عالم درون دانسته اند.
حال اگر ممکن است نظرتان را بفرمایید از دیدگاه شما در کدام عالم شعر متولد می گردد؟

من هم چون شما معتقدم که شعر در عالم دورن متولد می شود اما اگر میشود این پروسه ی تولد یافتن شعر آنهم در عالم درون را بگویید اصلا این عالم دورن چیست؟

سارا
03-01-2016, 02:12 AM
من هم چون شما معتقدم که شعر در عالم درون متولد می شود اما اگر میشود این پروسه ی تولد یافتن شعر آنهم در عالم درون را بگویید اصلا این عالم دورن چیست؟
درود
راستش را بخواهید بنده با دوستی اهل اندیشه در هم میهن دور مورد عالم درون و برون و شهود و ... به بحث نشسته ایم و در مود این پرسش حضرتعالی در مورد عالم درون و اینکه اصلا آن چیست می توانید به این جستار مراجعه کنید که در آن مفصل به این نوضوع پرداخته شده و همچنان می شود و چه خوب می شود اگر شما هم در این جستار حضور یابید و مشارکت داشته باشید:e303:
درون و برون (http://forum.hammihan.com/thread113179.html)

thought
03-04-2016, 05:03 AM
درود
راستش را بخواهید بنده با دوستی اهل اندیشه در هم میهن دور مورد عالم درون و برون و شهود و ... به بحث نشسته ایم و در مود این پرسش حضرتعالی در مورد عالم درون و اینکه اصلا آن چیست می توانید به این جستار مراجعه کنید که در آن مفصل به این نوضوع پرداخته شده و همچنان می شود و چه خوب می شود اگر شما هم در این جستار حضور یابید و مشارکت داشته باشید:e303:
درون و برون (http://forum.hammihan.com/thread113179.html)
بله در هم میهن پیگیر مطالب و جستارهای شما هستم اما ترجیح می دهم که خواننده ی خاموش باشم اصولا در هم میهن یا در فروم هایی از این دست ترجیح بنده بر خاموش بودن است و مشارکت کم داشتن است چون همانطور که می دانید در هم میهن هم به مانند اینجا آدمهای نادان و بی سواد به وفور یافت می شوند و البته از آنجا که جمعیت آنجا چندین برابر اینجاست بخاطر همین هم تعداد روانی ها و دیوانگانِ خودشیفته اش هم چندین برابر دفترچه هست!
اگر هم دیدید اینجا آمدم و در گفتگوها شرکت می کنم دلیلی دارد که در همان ابتدای ورودم و در جستار بیانیه اعتراض به آن مدیر از خودراضی گفتم!

trial
03-07-2016, 09:48 AM
شعر ...

روان ادم برای رهایی از واقعیت ها نیاز به مرزهای تخیل داره . اندیشه ادم رو وادار به رستاخیز تخیل در قالب واژه میکنه .
پردازش ذهن در این مسیر شعر رو می آفرینه .

سارا
03-12-2016, 08:21 AM
بله در هم میهن پیگیر مطالب و جستارهای شما هستم اما ترجیح می دهم که خواننده ی خاموش باشم اصولا در هم میهن یا در فروم هایی از این دست ترجیح بنده بر خاموش بودن است و مشارکت کم داشتن است چون همانطور که می دانید در هم میهن هم به مانند اینجا آدمهای نادان و بی سواد به وفور یافت می شوند و البته از آنجا که جمعیت آنجا چندین برابر اینجاست بخاطر همین هم تعداد روانی ها و دیوانگانِ خودشیفته اش هم چندین برابر دفترچه هست!
اگر هم دیدید اینجا آمدم و در گفتگوها شرکت می کنم دلیلی دارد که در همان ابتدای ورودم و در جستار بیانیه اعتراض به آن مدیر از خودراضی گفتم!

راستش را بخواهید اصالت را باید به این سخنگاه ها و فضاهای مجازی داد تا دنیای بیرون! چرا که در این دنیا تنها واژه ها هستند که بر روابط حکمفرما هستند و تنها از طریق آنان هست که ارتباط شکل می گیرد! در دنیای بیرون ظاهر آدمی است که بسیار تاثیر گذار است و بعد از آن کلام و اندیشه ی وی! از اینرو این عالم بیرون براستی هم عالم بیرون است و فرع! و شعری که در این عالم متولد شود دیگر نامش شعر نیست بلکه مر است!!! و رایانه هم می تواند از این مِرها بسراید!!!

اما عالم درون چیست؟ تازگی ها به این نتیجه رسیده ام که عالم درون عالمی است که در آن حقیقت کلمه بر ما آشکار می گردد!و شاعر کسی است که این حقیقت کلمه را برای عالم برون تفسیر می کند ! از اینرو چون این حقیقت وجوهِ مختلفی دارد پس شعرهای متعدد و گوناگونی هم سروده می شود و در نتیجه شاعران گوناگونی هم خواهیم داشت!

Rationalist
08-16-2016, 03:47 PM
بنده با دوستی اهل اندیشه در هم میهن دور مورد عالم درون و برون و شهود و ... به بحث نشسته ایم و در مود این پرسش حضرتعالی در مورد عالم درون و اینکه اصلا آن چیست می توانید به این جستار مراجعه کنید که در آن مفصل به این نوضوع پرداخته شده
من نگاهی به آن جستار در انجمن هم میهن انداختم. به خاطر اینکه حجم مطالب آن زیاد است، لطفا بفرمایید نام کاربریتان در آنجا چیست؟ و دقیقا کدام پست ها را از آنجا، در ارتباط با گفتگویمان عمیقا مطالعه کنم.

Rationalist
08-16-2016, 04:41 PM
شما در این تعریف شعر را شبیه یک کالا معرفی می کنید اینکه باید به مخاطب عرضه شود و در حقیقت هستی اش نیازمند مخاطب (بخوانید مشتری!) هست! و با نه اصلا آن را یک ابزار و وسیله ای می دانید برای برانگیختن احساسات و درک شدن بهتر! برای رد این تعریف تنها می توان به آوردن مثالهای نقض آنهم از شاعران بزرگ اکتفا کرد
اکنون که عمیق تر به این موضوع نگریستم، لازم شد اعتراف کنم که من آن هنگام درک بسیار محدودتری نسبت به جایگاه زبان، واژگان و ادبیات داشتم. از این رو با موضعی تقلیل یافته به موضوع می پرداختم.

اما اکنون باید درک کنم "عالم درون" در اندیشه‌تان دقیقا چیست؟ و اینکه بیشترین درک از خویشتن را چه می دانید که در آن شعر متولد می شود؟

Rationalist
08-16-2016, 05:06 PM
برای نمونه اشعار شاعران نامی ایران از جمله حافظ و مولانا .. هزاران هزار تفسیر شده اند و هرکسی بنا بر اقتضای درونیات خویش به درکی از آن اشعار رسیده است. بنده در همین تارنما دیده ام که گفته شده است که حافظ خیلی روشن است که تفکرات همجنس گرایانه ای داشته و یا شرابخوار قهاری بوده و..... و یک چنین برداشتهای عجیب و غریبی!! و خب چه بگویم که در همان زمان حضرت حافظ شیخ محمود شبستری کتاب گلشن راز را می سراید که در آن می آید و اذعان می کند که منظور از شراب و شاهد و ساقی و .. اینها در اشعار عرفا از مولانا ها گرفته تا حافظ ها چیست!!! و اینکه هم عصر خود حافظ بوده و دیگر آنکه حتی اگر کسی اندکی با ادبیات و عرفان آشنا باشد هرگز به این تفاسیر سطحی دست نمی یابد. در حقیقت تنها پوسته و ظاهر سطحی شعر حافظ را برداشته اند و ملا لغتی تفسیر کرده اند که حتی بازهم اگر نیک بنگریم و اگر بخواهیم ملا لغتی هم شعر حافظ را تفسیر کنیم بازهم نمی توانیم به چنین درکی از شعر او برسیم برای نمونه:
به قرآنی که اندر سینه داری!
یا
عشقت رسد به فریاد ور خود بسان حافظ
قران ز بر بخوانی بر چهارده روایت

یا

حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌های تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن، غم مخور

یا

کجاست صوفی دجال فعل ملحدشکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید


واقعا این اشعار یک شرابخوار ِ بی دین و ناخداباور است؟!! و خب اگر کسی فقط به اندازه ی اپسیلونی با صناعات ادبی و نیز با کنایات عارفانه و ادبیات عارفانه آشنایی داشته باشد واقعا به چنین برداشتهای عجیب و غریبی نمی رسد!
ولی !! ولی با اینحال غیر از چنین برداشتهایی ، برداشتهای دیگری هم از شعر حافظ می شود و حتی برداشتهای عارفانه هم یکی نیستند و هرکدام برای خود عمقی دارند و معنایی ...... برای نمونه:

مرید پیرمغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا اورد!

خب از این شعر می توان دهها برداشت عارفانه کرد و اینکه هر کدام از این برداشتها در جای خود بسیار عمیقند ولی خب کدام درست تر است و کدام مد نظر شاعر آن بوده است؟
اکنون که می توان برداشت ها و تفاسیر بسیار گسترده و متفاوتی برای نمونه از اشعار حافظ داشت، آیا شما معتقدید حافظ به نهایت شعور(آگاهی از خویشتن)
رسیده بوده است؟ و اگر پاسختان مثبت است، فرنود آن را باید در جایگاهی که بیان داشتید خود "شعر" متولد می شود دانست؟

سارا
08-19-2016, 09:33 AM
من نگاهی به آن جستار در انجمن هم میهن انداختم. به خاطر اینکه حجم مطالب آن زیاد است، لطفا بفرمایید نام کاربریتان در آنجا چیست؟ و دقیقا کدام پست ها را از آنجا، در ارتباط با گفتگویمان عمیقا مطالعه کنم.

نام کاربریم را در همان جستار سالگرد هموندی گفتم :)

کاش به مانند خرقانی جسور بودم و بی باک ! نامش آنقدر بزرگ است که می توان کوچکی ها را پشتش پنهان کرد..... کاش اینجا هم نامم خرقانی بود اما مدیرش رد کرد و نخواست نام کوچکم را به نام بزرگ ِ خرقانی تغییر دهم!

پس نام کاربریم درهم میهن باید kharaghani باشد:)
راستش گفتگوی اصلی بنده در جستار درون و برون از این پست شروع می گردد:

درون و برون - صفحه 8 (http://forum.hammihan.com/thread113179-8.html#post5762718)

هر چند که آغازگرِ جستارِ درون و برون، نوشته ی بنده را از جستار عرفان (http://forum.hammihan.com/thread214328.html) نقل قول گرفت و مرا به آن جستار فراخواند!


اکنون که عمیق تر به این موضوع نگریستم، لازم شد اعتراف کنم که من آن هنگام درک بسیار محدودتری نسبت به جایگاه زبان، واژگان و ادبیات داشتم. از این رو با موضعی تقلیل یافته به موضوع می پرداختم.

اما اکنون باید درک کنم "عالم درون" در اندیشه‌تان دقیقا چیست؟ و اینکه بیشترین درک از خویشتن را چه می دانید که در آن شعر متولد می شود؟

سپاس بابت این صداقت! براستی که چنین صداقتی بسیار نادر و کمیاب هست بویژه در میان ایرانیان!! و علی الخصوص در این فروم!!!!

بنده لینکهای مربوط جستار برون و درون را برایتان گذاشته ام و همینطور جستار عرفان که در هم میهن آغازیدم. البته بد نیست نگاهکی هم به جستار های ذیل بیاندازید:

شهود (http://forum.hammihan.com/thread213771.html)
زبان پارسی و فلسفه! (http://forum.hammihan.com/thread214333.html)

آن تعریفی که اکنون (تاکید می کنم اکنون چون با تعریفی که پیشتر به ان رسیده بودم و یا در آینده به آن دست خواهم یافت تفاوت دارد!) می توانم از عالم درون بکنم این است:

اما عالم درون چیست؟ تازگی ها به این نتیجه رسیده ام که عالم درون عالمی است که در آن حقیقت کلمه بر ما آشکار می گردد!و شاعر کسی است که این حقیقت کلمه را برای عالم برون تفسیر می کند ! از اینرو چون این حقیقت وجوهِ مختلفی دارد پس شعرهای متعدد و گوناگونی هم سروده می شود و در نتیجه شاعران گوناگونی هم خواهیم داشت!




اکنون که می توان برداشت ها و تفاسیر بسیار گسترده و متفاوتی برای نمونه از اشعار حافظ داشت، آیا شما معتقدید حافظ به نهایت شعور(آگاهی از خویشتن)
رسیده بوده است؟ و اگر پاسختان مثبت است، فرنود آن را باید در جایگاهی که بیان داشتید خود "شعر" متولد می شود دانست؟
همین شعر حافظ در عالم درون متولد شده است و برای درک و تفسیر آن باید به همان عالم درون رجوع کرد.



بهتر است ابتدا شما یک نگاهی به همان مطالبی که در هم میهن شده است بیاندازید تا ادامه ی بحث به دور از تکرار گویی باشد.

Rationalist
08-21-2016, 11:31 PM
راستش گفتگوی اصلی بنده در جستار درون و برون از این پست شروع می گردد:

درون و برون - صفحه 8

هر چند که آغازگرِ جستارِ درون و برون، نوشته ی بنده را از جستار عرفان نقل قول گرفت و مرا به آن جستار فراخواند!
گفتگویتان در آنجا را خواندم. اما نمی فهمم چه اصراری به تقسیم بندی درون و بیرون دارید؟ اگر این عالم را نمود عالم درون می دانید و آن را وابسته به عالم درون، پس
به نظرم می توان چنین نتیجه گرفت که همه‌ی جهان خارجی و حاصل از تجربه‌ی ما، ریشه در درون خود ما دارند و اساسا عالم درون و بیرونی در کار نیست.
خصوصا اینکه درون و بیرون ما بر یکدیگر تاثیر متقابلی دارند، اما به نظرم شما چندان به این موضوع مهم توجه نمی کنید! در جستار "عرفان چیست؟" نیز بیان داشتم که نحوه‌ی پرداختن و رویارویی مان با ساده ترین و پیش پا افتاده ترین مسائل، می توانند در نزدیک تر شدن ما به خویشتن و یا بازی دادن و فریب دادن آن کاملا موثر باشند.
اگر مخالف این سخنم هستید، پیشنهاد می کنم آن را در عمل بیازمایید!

نکته دیگر اینکه هر چه در نوشتارهایتان در آنجا دقیق شدم، تبیئنی فلسفی ندیدم! به این معنا که به طور مستدل و با نظم و شفافیتی مناسب به موضوع پرداخته باشید و به طور سرراست در راستای پرسشهای طرف گفتگویتان در آنجا، پاسخ داده و گفتگو را هدایت کنید.

سارا
08-22-2016, 04:59 AM
گفتگویتان در آنجا را خواندم. اما نمی فهمم چه اصراری به تقسیم بندی درون و بیرون دارید؟ اگر این عالم را نمود عالم درون می دانید و آن را وابسته به عالم درون، پس
به نظرم می توان چنین نتیجه گرفت که همه‌ی جهان خارجی و حاصل از تجربه‌ی ما، ریشه در درون خود ما دارند و اساسا عالم درون و بیرونی در کار نیست.
خصوصا اینکه درون و بیرون ما بر یکدیگر تاثیر متقابلی دارند، اما به نظرم شما چندان به این موضوع مهم توجه نمی کنید! در جستار "عرفان چیست؟" نیز بیان داشتم که نحوه‌ی پرداختن و رویارویی مان با ساده ترین و پیش پا افتاده ترین مسائل، می توانند در نزدیک تر شدن ما به خویشتن و یا بازی دادن و فریب دادن آن کاملا موثر باشند.
اگر مخالف این سخنم هستید، پیشنهاد می کنم آن را در عمل بیازمایید!

نکته دیگر اینکه هر چه در نوشتارهایتان در آنجا دقیق شدم، تبیئنی فلسفی ندیدم! به این معنا که به طور مستدل و با نظم و شفافیتی مناسب به موضوع پرداخته باشید و به طور سرراست در راستای پرسشهای طرف گفتگویتان در آنجا، پاسخ داده و گفتگو را هدایت کنید.

ببینید خب بدیهی است که عالم برون و درون باید با هم مرتبط باشند ! در ظاهر ابتدا حرکت از عالم برون آغاز می گردد و به درون می رود.... ولی در حقیقت همه چیزدر همان عالم درون رخ می دهد ...
من همچنان معتقدم که عالم برون نمودی از عالم درون هست! و البته این بسته به آن دارد که نمود را چه ببینیم! اجازه دهید یک نمونه بیاورم ؛ هنرمند برای خلق یک اثر هنری پیش از آفرینش آن در عالم خیال بسر می برد و در عالم خیال آن اثر را می آفریند و سپس درعالم برون آن اثر را به نمایش می گذارد. یعنی چطور بگویم همه ی این آثار هنری پیش از نمود یافتن در عالم برون در عالم درون خلق شده اند.
در ضمن منظور بنده هم این نیست که برای نمونه کسی که در عالم برون مهندس است حتما به خاطر عالم درونش هست:) نه!
شاید بهترین توضیحی که بتوانم در رابطه با عالم برون و درون بگویم همین شعر معروف مولانافخرالدین عراقی باشد:

به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند

که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟


و اینکه بله در آخر هیچ فرقی نباید باشد در آخر باید به وحدت وجود رسید و هیچ فرقی میان خالق و مخلوق ، عاشق و معشوق نباید باشد! و مرز میان عالم برون و درون از بین رفته و هر دو این عالم یکی شوند!
اما اینکه می گویید پس چرا تفاوت قائل می شوم خب برای آنکه هنوز میان خودم و حق فرقی می اندیشم! و حتی اگر یک عارف هم بیاید اینجا و سخنی از درون و برون بکند بازهم میان هر دو این عالم فرق می اندیشد برای آنکه باید هر دو طرف گفتگو به یک نقطه رسیده باشند! برای نمونه مولانا و شمس تبریز در گفتگویشان با هم دیگر بحث از عوالم برون و درون نبود هر چه بود تمامی درون بود! و دیگر آنکه سخن از من و تو نبود هر چه بود سخن از "من"بود و این یکی شدن و وحدت وجود...
مولانا سروده:

عاشق و معشوق حاشا کی جداست

ولی حافظ می گوید:
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است!

اینها یعنی چه؟
یعنی آنکه مولانا یک عارف شاعر است و حافظ یک شاعر عارف! شاید در ظاهر این تقسیم بندی خنده دار به نظر بیاید که خب یعنی چه ؟ هر دو به معنای عارف بودن و در عین حال شاعر بودن را می دهد یعنی هر دو هم عارفند و شاعرند! مانند دختر زیبا و زیبا دختر!
اما این تقسیم بندی را باید درونی بنگریم و اینکه یک عارف شاعر با یک شاعر عارف تفاوتشان از زمین تا آسمان است اینکه یکی از عرفان به شعر می رسد و آن دیگری که از شعر به عرفان می رسد... و همین تفاوت میان عالم برون و درون است.....ولی در حقیقت هیچ فرقی نیست بین این دو عالم و هر دو یکی است همانطور که میان خالق و مخلوق هیچ فرقی نیست و فقط یک وجود موجود هست (وحدت وجود)..

راستش این مسئله ی برون و درون یک مسئله ی صرفا عرفانی هست و هرکسی بسته به تجربه از دورن خویش به آن می رسد و نمی توان آن را فلسفی بیان کرد. همان رساله ی عقل سرخ شیخ اشراق برای نمونه، دقیقا عالم برون و درون را بیان می دارد ولی عارفانه! و نه فلسفی! با وجود آنکه نویسنده اش شیخ اشراق هست یکی از بزرگترین فیلسوف های جهان و اگر نظر خودم را بخواهید بزرگترین فیلسوف جهان که عارفترین فیلسوف و فیلسوف ترین عارفی بود که جهان به چشم دیده است.