توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشتهیِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : هنجارشکنی
Mehrbod
09-08-2015, 05:27 PM
ممنون، مهربد جان من یه سوالی دارم که کاملا بی ربطه ولی خیلی وقته میخواستم مطرح کنم. ما یه استادی داشتیم که خیلی پیرو هنجارهای اجتماعیه، یه بار سر کلاس چند نفر داشتن آدامس میخوردن، بعد گفت آدامس خوردن کار زشتیه، یک خانم نجیب دهنشو باز نمیکنه آدامس بخوره توی کلاس یا خیابون و محافل عمومی. مگر اینکه اون خانم خراب باشه... به نظر شما درست میگه؟ کاری به آدامس خوردن ندارم کلا هنجارشکنی اجتماعی (منظورم آداب و رسومه) کار اشتباهیه؟ مثلا توی یه جامعه ای که مدل موی آقایون عادی باشه یکی که مثلا سیخ سیخی بالا بزنه کار اشتباهیه؟ (یعنی هزار نفر پیرو هنجارهای اجتماع هستن و یک نفر اینکار رو نمیکنه، استاد ما میگفت اون یک نفر که ظاهرش عجیب و غریبه و برخلاف هنجار اجتماعیه کمبود شخصیت داره و برای جلب توجه دیگران اینکارو میکنه. واقعا چنین شخصی کمبود شخصیت داره و به دنبال جلب توجه دیگران ظاهری متفاوت با هنجار جامعه داره؟؟؟ آیا همیشه باید پیرو هنجار بود و هنجارشکنی فقط در مسائل "ظاهری" نشونه کمبود شخصیته؟؟؟ آدامس خوردن چی آیا آدامس خوردن جلوی دیگران مثلا توی مهمونی زشته؟؟؟ کلا چه معیاری برای سنجش زشتی و درستی رفتارهامون باید داشته باشیم؟)
هنجارهای اجتماعی همان سیگنالهایی میباشند که ما "ناخودآگاه" به
همدیگر و پیرامون میدهیم و خودمان را به گروههایِ خودی و
ناخودی پیوسته بخش میکنیم; همان کبوتر با کبوتر باز با باز.
اینکه با هنجارها همراهی کنیم, یا نه از بیخ هنجارشکن باشیم هر
دو راهکارهایی برخاسته از تنبلی و آسودهخواهی بیجا اند.
پاسخ درست ولی نه چندان دلپسند این است که بایستی دید با
چه هنجارهایی باید همراهی نمود, با چه هنجارهایی ستیز.
به دیگر زبان, پاسخ دلزننده این است که برخی هنجارها خوب
اند, برخی بد, و نیز کسیکه پیوسته هنجار میشکند براستی
مشکل دارد, کسی هم که هرگز نمیشکند باز مشکل دارد.
اینکه چگونه دربیاوریم یک هنجار خوب است یا بد ولی نیاز به جهانبینی, فلسفه,
خرد و ژرفاندیشی دارد. یک نمونهیِ پیش پاافتاده, من در رد شدن از چراغ قرمز
پیادهروها همیشه هنجارشکن ام, ولی نه بیپروا; نگاه میکنم اگر خودرویی
در چشمانداز نبود رد میشوم و بیخود وانمیایستم, بسیاری ولی, بویژه اروپاییهایِ بیش از
اندازه اجتماعی شده پیدا میشوند که همیشه بی هیچ چون و چرایی میایستند و هنجارهمراهی
میکنند - و ته دلشان هم به خودشان مینازند که ما چه انسانهایِ با فرهنگ و باشعوری
هستیم که به "خرد همگانی" بیشتر از "داوری درونیامان" اعتماد داریم و احترام میگذاریم.
اینجا هنجارشکنی خوب است, یا بد؟
--
یا هنجار دیگر, این روزها اگر کافیشاپها بروید هنجار و نُرم بر این است که هرکس
سرگرم به یک کاری باشد, یا با گوشیاش ور برود (بیشتر از همه), یا با کسی
حرف بزند (بیشتر) و یا کتاب بخواند (کمترین) و رویهمرفته هر کاری میکند بکند, ولی بیکار نباشد.
در اینجا باز من هنجارشکنام و تنها کسیکه پُرگاه میبینید آسوده و بی هیچ دلنگرانیای ژرف در اندیشه آنجا نشسته, من ام.
یا باز نمونه دیگر در بیشتر کشورهای اروپایی — بوارونهیِ آمریکا یا کانادا — اینکه سر گفتگو را با کسی باز کنید
هنجارشکنانه است و بیشتر مردم اروپا جوری رفتار میکنند که گویی نمیخواهند هیچ احدی به حریم
شخصی آنان نزدیک بشود — و بشیوهیِ خندهآوری بیشترشان هم احساس تنهایی میکنند و
همهیِ رفتار و نگاهشان این احساس را پیوسته پرامیکند که تشنهیِ توجه یکی آن بیروناند.
هنجارشکنیهایِ لباس و پوشش از همه گویاترند و بیشتر مردم خودآگاه و ناخودآگاه به این یکی آگاهاند. در اینباره خود
من آزمونهایِ گوناگونی زدهام و همیشه میزنم و نمونهوار دیدهام پوششهای بیش از اندازه هنجارشکنانهام کسانیکه من
میپسندم را دور کرده و ب.ن. دخترکان ١٦ ١٧ ساله را به سویم میکشاند که از همه دلزنندهترند. و بوارونه,
زمانهاییکه لباسهایِ سادهتر ولی شیک و آراسته میپوشم آدمهای سبک دیگر و بسیار گیراتری را نزدیک میکشاند.
خوشپوشی فرااندازه آروینستهام که دیگران را بسیار میترساند و این دربارهیِ دخترها ده برابر
درستتر است, یعنی دخترهایی که بیش از اندازه خوشپوش و زیبااند کمابیش هیچکس به آنها نزدیک هم
نمیشود و تنها همه از دور نگاه میکنند و دریغ میخورند و در پایان روز اینها از همه تنهاتر میشوند.
پس رویهمرفته پاسخ سرراست و آسانی اینجا در کار نیست, ولی همینکه به این چیزها
میاندیشید نشان میدهد که نمیخواهید پیروی گلـّهرانه بوده و در رفتارتان هوشمندی میپسندید.
iranbanoo
09-08-2015, 08:40 PM
خوشپوشی فرااندازه آروینستهام که دیگران را بسیار میترساند و این دربارهیِ دخترها ده برابر
درستتر است, یعنی دخترهایی که بیش از اندازه خوشپوش و زیبااند کمابیش هیچکس به آنها نزدیک هم
نمیشود و تنها همه از دور نگاه میکنند و دریغ میخورند و در پایان روز اینها از همه تنهاتر میشوند.
خوب به سلامتی فکر کنم منم فهمیدم مشکلم از کجاست:e411::e415:
ولی روی هم رفته به نظرم هیچ لدتی بالاتر از هنجار شکنی و مخالف جریان رفتن نیست.کلا هنجار یعنی به انقیاد کشیدن و کنترل کردن فرد توسط گردن کلفتان جامعه.
بلنند خندیدن,لباس متفاوت پوشیدن,شیطنت های خارج از مرز سنی و یا هر چیز دیگر که در جامعه بد دانسته میشود صرفا به این خاطر است که انرژی عظیم فرد برای خودش بودن را بگیرد
Mehrbod
09-09-2015, 06:05 PM
خوب به سلامتی فکر کنم منم فهمیدم مشکلم از کجاست:e411::e415:
به سلامتی! چند فرتور از خودتان برایم بفرستید تا من هم شهادت بدهم.
ولی روی هم رفته به نظرم هیچ لدتی بالاتر از هنجار شکنی و مخالف جریان رفتن نیست.کلا هنجار یعنی به انقیاد کشیدن و کنترل کردن فرد توسط گردن کلفتان جامعه.
بلنند خندیدن,لباس متفاوت پوشیدن,شیطنت های خارج از مرز سنی و یا هر چیز دیگر که در جامعه بد دانسته میشود صرفا به این خاطر است که انرژی عظیم فرد برای خودش بودن را بگیرد
نه اینجور نیست, این تنها یک بازیست که جامعهیِ مدرن در دسترس گذاشته است که این احساس درونی
شورشجویی و ناخوشنودی مردم بی هزینهیِ بیرونی تخلیه بشود. ب.ن. کسیکه در زندگی و آینده و سرنوتش خود هیچ
کنترلی ندارد و همهیِ شرایط و چگونگیهایِ زیستن او را بوروکراتهایی ناشناس و قانونگذارهایی گمنام و دور از دسترس
پی میریند, با سیخ کردن موهایش یا شلوار پارهپاره پوشیدن ناگاه این احساس را پیدا میکند که دارد با "سیستم میستیزد" و
چون دیگران هم بد به او نگاه میکنند و در کنارش یک چند تایی هم مانند خودش پیدا میشوند که با او همراه میشوند — این احساس تقویت میشود.
از همینرو نیز امروزه ما بیشمار گروهکهای اینچنینی میبینیم, از کلاسیکترها که punkها بودند تا
امروزینترها که emoها و nomadها باشند و همهیِ اینها نیز در این باور پوچ به سر میبرند که دارند نمونهوار با بهمان مدل
موی سر, یا بیسار خالکوبی تن, یا پوشش آنچنانی با سیستم میستیزند و براستی کنترلی روی زندگیشان پیدا کردهاند.
Alice
09-09-2015, 06:50 PM
به نظرم یه فرد متشخص باید پیرو نورم ها و هنجارهای جامعه خودش باشه؛ مثلا یه خانمی رو در نظر بگیرید که بیرون توی خیابون بلند بلند حرف میزنه، موهاشو تا کمرش داده بیرون، طوری میخنده که خندشو تا آخر خیابون میشنون، قر و فر میده و راه میره و این چیزا، خب یه ناظر بیرونی این خانم رو میبینه با خودش فکر میکنه این خانم خرابه و مسلما پسرهای زیادی (مشتری) دور این خانم جمع میشن و بهش متلک میگن و اینا. چون رفتارهای این خانم، مشابه رفتارهای دخترهای خرابه، این رفتار نماینده رفتار خانم خرابه؛ ولی یه خانمی که سرسنگین میگرده، چنین کسی اجازه نمیده پسرها دورش جمع شن و کمترین میزان مزاحما رو داره (مزاحم خیابونی توی ایران یه چیز عادیه؛ برای همین ایران رو مثال میزنم). در این نمونه برای سلامت اجتماعی باید پیرو نورم باشیم، نمیشه رفتارهای خانم های خراب رو بروز بدیم و بگیم داریم هنجارشکنی میکنیم؛ خب این رفتارها باعث مجازات خودمون میشه. عدم پیروی از نورم های دیگه هم نهایتا به مجازات خود فرد منجر میشه ؛ ممکنه پسری که موهاشو سیخ سیخی میزنه حس خوبی داشته باشه ولی در اصل دیگران ایشون رو یه آدم نامیزون، آبنرمال و به عنوان فردی که کمبود شخصیت داره میبینن.
iranbanoo
09-11-2015, 11:19 AM
به سلامتی! چند فرتور از خودتان برایم بفرستید تا من هم شهادت بدهم.
نه دیگه بیم آن دارم به طور ناخود آگاه مرزهای هنجار فروم را بشکنید:e105:
نه اینجور نیست, این تنها یک بازیست که جامعهیِ مدرن در دسترس گذاشته است که این احساس درونی
شورشجویی و ناخوشنودی مردم بی هزینهیِ بیرونی تخلیه بشود. ب.ن. کسیکه در زندگی و آینده و سرنوتش خود هیچ
کنترلی ندارد و همهیِ شرایط و چگونگیهایِ زیستن او را بوروکراتهایی ناشناس و قانونگذارهایی گمنام و دور از دسترس
پی میریند, با سیخ کردن موهایش یا شلوار پارهپاره پوشیدن ناگاه این احساس را پیدا میکند که دارد با "سیستم میستیزد" و
چون دیگران هم بد به او نگاه میکنند و در کنارش یک چند تایی هم مانند خودش پیدا میشوند که با او همراه میشوند — این احساس تقویت میشود.
از همینرو نیز امروزه ما بیشمار گروهکهای اینچنینی میبینیم, از کلاسیکترها که punkها بودند تا
امروزینترها که emoها و nomadها باشند و همهیِ اینها نیز در این باور پوچ به سر میبرند که دارند نمونهوار با بهمان مدل
موی سر, یا بیسار خالکوبی تن, یا پوشش آنچنانی با سیستم میستیزند و براستی کنترلی روی زندگیشان پیدا کردهاند.
خوب چون در حقیقت واقعا میستیزند و کنترل بر زندگیشان را حقیقتا پیدا میکنند.
ببینید رفتار اجتماع لزوما یک رفتار سازمان یافته و مکانیزه نیست و برآیند خرده واکنش های افراد آن ,مسیر حرکت را مشخص میکنند.البته در برابر قدرت دولت و حکومت ها چندان با سرعت نیست اما پایستگی آن بیشتر است.
هنجار یک جامعه به دست قدرت تعیین نمیشود.در همین ج.ا خودمان که نمونه ی بارز حکومتیست که سعی دارد برای افراد مرزهای فرهنگی را تعیین و تکلیف کند نیز میبینیم مطلقا موفق نیست چرا که در دل جامعه چیزی غیر از خواست قدرت در جریان است .
در مقابل حرف شما که سقوط انسان را به خاطر گرفتار شدنش در شرایط محیطی و زیستی اش گوشزد میکنید په چیزی بهتر از هنجار شکنی که انسان به جای دیدن خود از چشم همشهریانش و توده وار زندگی کردن به هستی خود متمرکز شود ؟و به جای اینکه خود را در قبال جامعه اش بسنجد خود را در هستی خویش تعریف کند؟
iranbanoo
09-11-2015, 11:24 AM
ه نظرم یه فرد متشخص باید پیرو نورم ها و هنجارهای جامعه خودش باشه؛ مثلا یه خانمی رو در نظر بگیرید که بیرون توی خیابون بلند بلند حرف میزنه، موهاشو تا کمرش داده بیرون، طوری میخنده که خندشو تا آخر خیابون میشنون، قر و فر میده و راه میره و این چیزا، خب یه ناظر بیرونی این خانم رو میبینه با خودش فکر میکنه این خانم خرابه و مسلما پسرهای زیادی (مشتری) دور این خانم جمع میشن و بهش متلک میگن و اینا. چون رفتارهای این خانم، مشابه رفتارهای دخترهای خرابه، این رفتار نماینده رفتار خانم خرابه؛ ولی یه خانمی که سرسنگین میگرده، چنین کسی اجازه نمیده پسرها دورش جمع شن و کمترین میزان مزاحما رو داره (مزاحم خیابونی توی ایران یه چیز عادیه؛ برای همین ایران رو مثال میزنم). در این نمونه برای سلامت اجتماعی باید پیرو نورم باشیم، نمیشه رفتارهای خانم های خراب رو بروز بدیم و بگیم داریم هنجارشکنی میکنیم؛ خب این رفتارها باعث مجازات خودمون میشه. عدم پیروی از نورم های دیگه هم نهایتا به مجازات خود فرد منجر میشه ؛ ممکنه پسری که موهاشو سیخ سیخی میزنه حس خوبی داشته باشه ولی در اصل دیگران ایشون رو یه آدم نامیزون، آبنرمال و به عنوان فردی که کمبود شخصیت داره میبینن.
:e407:
من نمیتوانم در این متن بین یک فرد خراب و آنرمال و یک فرد متشخص تمایزی قائل شوم.
خراب (که بیشتر در مورد وسایل کاربرد دارد و نه انسان) کیست؟و یک فرد متشخص چه دارد که سالم است و خراب نیست؟
Mehrbod
09-12-2015, 01:32 AM
نه دیگه بیم آن دارم به طور ناخود آگاه مرزهای هنجار فروم را بشکنید:e105:
خوب چون در حقیقت واقعا میستیزند و کنترل بر زندگیشان را حقیقتا پیدا میکنند.
ستیز ازراه هنجارشکنی در fashion.
---
در گذشته های دور پادشاهی بیگانه بر سرزمین مادری مسلط شد. او بد خواه و در عین حال زیرک بود. و وزیری داشت از خودش بسی بد خواه تر و زیرک تر. به او امر کرد که راهی بیاب تا بر روح و جان این مردمان مسلط شوم بدون آنکه بفهمند و اعتراضی بکنند. وزیر تفکری کرد و طوماری بنبشت و به جارچیان داد تا در سراسر شهرها و دیهات ها بخوانند. قوانین جدید اعتقاد به دین قدیم و سواد آموزی را غیر قانونی اعلام کرد. و مالیاتها را به سه برابر افزایش داد. شب زفاف عروس از آن شاه بود و ارزش جان مردمان به اندازه چهارپایان کشور همسایه که موطن اصلی شاه بود اعلام شد. هر گونه اعتراض و مخالفت با این قوانین مجازات مرگ داشت و در نهایت طبق این قوانین گوزیدن و چسیدن هم ممنوع اعلام شد.
پادشاه گفت: ای وزیر این همه فشار آنان را به شورش وا خواهد داشت و مگر قرار نبود انقلاب مخملین کنیم؟ وزیر گفت: نگران نباشید اعلیحضرت. به بند گوزیدن دقت نفرمودید. همان سوپاپ اطمینانیست که انرژی اعتراضشان را خالی کنند.
و چنین شد که وزیر گفت. مردم لب به اعتراض گشودند که این ظلمی آشکار است. این طبیعی است که پادشاه بخواهد مردم را به دین خودش در آورد و یا سواد خواندن آنان را بگیرد. همچنین افزایش مالیات همیشه مطلوب شاهان بوده و مالکیت در شب زفاف هم رسمی قدیمیست. و بی ارزش بودن جان ما در مقابل جان مردمان همسایه هم از وطن پرستی شاه است اما دیگر منع چسیدن و گوزیدن خیلی زور است. و تازه مگر پادشاه می تواند در تمام مستراح های این سرزمین نگهبان بگمارد. آنان که باسواد تر بودند داد سخن دادند که تازه جانم خالی نمودن باد روده برای سلامت مفید است و هیچ قبحی در آن نیست. و اینان متحجرانی بیش نیستند که سرشان را در تنبان خلایق فرو می کنند. با کلی کیف به خاطر این تفسیر علمی و کلمه متحجر سر تکان می دادند و خودشان را روشنفکر می نامیدند. وگفتند تازه مگر خود شاه نمی گوزد. جک های بسیاری ساختند در مورد شاه که از فرط نگوزیدن ترکیده, یا برای کنترل بر روده اش چوب پنبه به ماتحتش فرو کرده, یا مثل سگ بو کشان دماغش را به سوراخ کون مردم می چسباند واینها را برای هم اس ام اس کردند و کلی خندیدند.نگهبانان حکومت در سراسر سرزمین پخش شدند تا اجرای قوانین را تضمین کنند. هر از چند گاهی بی خبر به مستراح ها یورش می بردند و افراد گوزو را دستگیر می کردند و به منکرات می بردند. اما مردم همچنان به چسیدن و گوزیدن در خفا ادامه می دادند و این صداهای بویناک روده شان را اعتراضی عظیم به حکومت می دانستند. مردم به صحراها می رفتند و می گوزیدند. در کوچه های شهر نگاهی به این ور و آنور می انداختند و پیفی می دادند. حتی مهمانی های زیر زمینی می گرفتند لوبیا می خوردند و گروپ گوز راه می نداختند. بعد از مدتی دیگر کسی آن ماجرای منع سواد و دین اجباری و کاپیتولاسیون و عروس دزدی و مالیات را به خاطر نیاورد و همگان سعی کردند از این آخرین حق بدیهی خوشان دفاع کنند. و در همین احوال پادشاه و وزیرش در قصر قهقهه سر می دادند که چه زیرکانه مردمان را در بخارات اسیدی خودشان غرق کرده و همگان را گوزو کرده اند.
Ouroboros
09-12-2015, 02:21 PM
در یک اطاقی که همه نسبت به چیزی اتفاق نظر دارند مردی که ساز مخالف کوک میکند علاوه بر بازخورد منفی که بدیهی و شناختهشده است، میزان مشخصی هم فیدبک مثبت دریافت میکند. واکنش منفی که آشکار است برآمده از تضعیف اتحاد درونگروهی و تهدید اصولی که گروه مذکور بر مبنی آن شکل گرفتهاند، یا حداقل از طریق آن روابط خود را تحکیم میکنند است. بازخورد مثبت اما باز پاسخیست نهادینه در نوع بشر که همهی راههای متصور را نیازموده باقی نگذارد، و ممکن است دیوانهی شهر هم یکبار حقیقتی را آشکار بکند که پیشتر بر ملای شهر پنهان بوده. پس مخالفت با نرم جمعی میزان مشخص و اغلب قابل پیشبینی از عواقب مثبت و منفی برای شخص به همراه دارد. زمانی که وزن نتایج مثبت این مخالفت به همان نتایج منفی میچربد، یا زمانی که اساسا شما آدم معتبری نیستید و چیزی برای از دست دادن ندارید(اما ممکن است از طریق مخالفت چیزی بدست بیاورید)هنجارشکنی جایگزین هنجارپذیری میشود.
این هنجارشکنیها اما در صورت یافتن هرگونه بختی و اقبالی خودشان خیلی زود تبدیل به یک نظام منسجم فرهنگی میشوند که افراد باورمند به آن شروع به هنجارسازی از هنجارستیزی و ارزشسازی از ضدارزشها میکنند. هنجارشکنی پس از آنجاکه همهی ارزش خود را مدیون تقدسزداییست، و تقدسزدایی خیلی زود تکراری و ملالآور و خمیازهبرانگیز میشود برای بهرهبرداری بلندمدت یا استراتژی اجتماعی یک جمع بزرگ چندان کارآمد نیست. رقابت هنجارستیزان برای تازه ماندن و نگندیدن آنها را به ورطهی جنون دسته جمعی فرو میافکند. هنجارپذیری اما از آنجاکه از پذیرش ارزشهای تثبیتشدهی یک جامعه و نمایش خلوص نیت در این پذیرش فرد را به قدرت میرساند و به قولی اثری «مثبت» و «سازنده» دارد
در اینجا متن ارزشها مهم نیست، درک ما از آنها اهمیت دارد. یک مثال سوپر-مبتذل که کمی هم بامزه است و هر وقت آنرا در جمع دوستانم تعریف میکنم باعث خنده میشود : شهری را فرض بکنید که در آن خودارضایی پیش انظار عمومی یک ارزش معنویست. افراد نرمال این جامعه برای پیشرفت در طبقات نامرئی این جامعه شمار دفعات خوداراضایی در ملاء عام را معیار قرار دادهاند، شاه این شهر روزی پنجاه بار جلق میزند، اما برخی هستند که به هر دلیلی(کمر سفتی ندارند، زنشان زیادی حشریست، غذای خوبی گیرشان نمیآید...)، روزی سه چهار کله بیشتر نمیتوانند در مراسم کفدستی عمومی شرکت بکنند، اینها بازندگان جامعه هستند، هیچکس به آنها نزدیک نمیشود مبادا با آنها اشتباه گرفته بشوند.
اکنون در این شهر شخصی هنجارستیز پیدا میشود که خودارضایی خود را به پشت درهای بستهی خانهی شخصی خود میبرد. این شخص احتمالا پیش از این کنش انقلابی، در میانههای بالایی هرم قدرت شهر جلقیها بوده، زیرا هیچکس به هنجارشکنیهای یک بازندهی تمامعیار اهمیتی نمیدهد، برای کودتا برپاد نظام حاکم باید حتما ژنرالی، افسری چیزی باشید، مستراح شور سربازخانه توانایی جسمانی و نفوذ اجتماعی پیاده کردن یک کودتا را ندارد.
عمل این مرد برای عموم مردم در آغاز شوکآور، کفرآلود، بهتآور و خارقالعاده است، پس شمار زیادی او را محکوم میکنند که قصد براندازی جامعهی خودارضای ما را دارد، هیات منه ذله، اما شمار اندکی نیز او را پیروی میکنند زیرا شهامت او در به چالش کشیدن ارزشهای تثبیتشده را میستایند و بیاختیار به کارکتر زورمندی که به مقام و جایگاه نه گفته و به راه خود رفته جذب میشوند. این گروه دوم به مرد خوداراضای داستان ما را به نوعی معتاد میکنند. معتاد به احساس خوب و تناقضآلودی که مقبولیت اجتماعی برآمده از تفاوت با گله در خود دارد، من و توی متفاوت از بقیه با هم دوست میشویم و دوستیمان عمیقتر، جدیتر و بادوامتر از دوستی آنهای دیگرست. من نمیگویم واقعا چنین است، این احساسیست که ما دربارهی موضوع داریم، به دلیلی، دوستی آدمهای تحت فلاکت مشترک عمیقتر و پردوامتر از دوستیهای دیگر است. علاوه بر این احساس، جایگاه اجتماعی او نیز ارتقاء مییابد، زیرا در یک سوی جامعه او مرد منحرف و بیمار و فاسدیست که نظم دیرین را نمیپذیرد، در سوی دیگر اما او شورشی یاغی ِ دلیریست که پیشگام راههای پیشتر نپیموده شده و ما را به دروازههای رستگاری رهنمون خواهد شد.
پس از مدت کوتاهی ولی، این یاغیگری اثر روانضربهای خود را از دست میدهد و عادی میشود و تازهگی خود را از دست میدهد، خوداراضایی در خلوت میشود نرم گروهی جدید، انجام آن شده مناسک سنتی بخشی از جامعه که درپی مرد هنجارشکن روانه شدند و از او کورکورانه یا آگاهانه، به هر دلیلی پیروی کردند. سرمشق او تکرار شده و از نو نوشتن آن درس جدیدی به ما نخواهد آموخت. اینست که آن مرد، یا مردانی که آرزومند دست یافتن به میوههایی به تازگی و خوشمزگی آن میوهی آغازین هستند چارهای بجز تداوم هنجارشکنی ندارند. پس خیلی زود گروه جدیدی پیدا میشوند که بجای خودشان برای یکدیگر جلق میزنند. گروه دیگری سر بر میآورد که کلا جلق زدن را ترک میکنند، «کفدستی چه کاریست؟ فقط کُس بازی» اینها میگویند. برخی یک گام فراتر میروند و میگویند اصلا هرکس جلق زد دست او را باید قطع کرد.. مردی میگوید چه خوب بود آن روزها که اینطور سر آداب جلقزنی به جان هم نمیپریدیم و جلقزنی دستهجمعی راهی برای استحکام روابط اجتماعی و نزدیکتر شدن به یکدیگر بود. مرد دیگری میگوید چه به آداب جلق زدن مشغولید که در سراشیبی سقوط نشستهایم و به زودی نه دستی باقی خواهد ماند و نه دولی ... خلاصه هر روز یک بدعت جدید لازم است زیرا هر بار اثر آن نخستین بدعت کمرنگتر میشود و سطح انتظارات بالاتر میرود، افراد این جامعه با یکدیگر در رقابتی به سوی اضمحلال میستیزند و همهی خلاقیت عمومی پای یافتن راههایی تازه برای بازنویسی آداب خودارضایی میشود.
این روند را در جوامع مدرن به سختی میتوان شناسایی کرد اما نتایج حرکت مذکور کاملا آشکار و هویداست. همین امروز کار در برخی نواحی تهران به جایی کشیده که یک دختر برای برآوردن حس استقلالطلبی، متفاوتنمایی و یاغیگری خود باید چادر به سر بکند، یا یک پسر باید به نماز جمعه برود! چیزهایی که دیروز نرم بودند امروز تابو شدهاند، چیزهایی که امروز تابو هستند فردا نرم میشوند، و همهی اینها یک بازی مبتذل، درست به ابتذال مثال بالای من است برای جمعآوری امتیازات اجتماعی و سرپوشیدن حقارتهای شخصی. ذرهای اصالت در اینها نیست، ذرهای صداقت در اینها نیست.
راه گریز از این حلقهی باطل درگیری عمیق با عمل به جای اندیشه است. مرد عمل از این اوهام به دور است، آنچه را لازم است آن زمان که لازم است به آن نحوی که لازم است انجام میدهد.
Alice
09-12-2015, 06:38 PM
خراب (که بیشتر در مورد وسایل کاربرد دارد و نه انسان) کیست؟و یک فرد متشخص چه دارد که سالم است و خراب نیست؟
خانم خراب یعنی خانم جنده؛ میخوای بیشتر توضیح بدم؟؟؟ :e105:
من از این لحاظ میگم "خراب" چون خانمی که جنده باشه ارج و قرب اجتماعیش رو از دست میده؛ کسی احترامی رو که برای یه خانم نجیب قائله برای خانم جنده قائل نمیشه. واسه همین یه آقایی که بخواد روی یه دختری سرمایه گذاری بلندمدت بکنه میره سراغ خانمی که سر سنگین راه میره آرایش سبک و لایتی داره. این خانم اجازه نمیده به خودش توی خیابون بلند بلند قهقهه بزنه و موهاشو تا کمرش بیرون بده؛ مردی که جذب خانم قر و فری میشه که مثه دوجنسه ها آرایش کرده توی خیابون قه قهه میزنه اون رو برای رابطه بلندمدت نمیخواد. شاید اون خانم واقعا سالم باشه ولی چون رفتارهاش نماینده رفتار خانم خرابه خود به خود باعث میشه آقایون زیادی جذبش بشن که ایشون رو فقط برای کردن میخوان.
Dariush
09-14-2015, 09:32 PM
.....
چرا این اندازه شخصیتهای دنیای ساختگی شما تکبعدی و
احمق و یکسان انگاشته شدهاند؟ چرا تصور نمیکنید هیچ گونه
عقلانیتی هرگز وارد پروسهی هنجارشکنی شود؟ این احتمالا از
اثرات بیش از حد بازیکن بودن نیست؟
اینکه هنجارشکنی از یکجایی آغاز میشود درست است، اما
هنجارشکنی بیشک اولین چیزی نیست که رخ میدهد؛ در آن
سلسه رویدادها، که قرار است به یک نقطه عطف اجتماعی منتهی
بشود، هنجارشکنی حتما در آن میانهها جای دارد. آبجکتهای
موجود در هر خُردجهان که قرار است مدلی برای این شبیهسازی
ذهنی بسازند، به گمان من باید پیش از هر چیز اندازهای حداقلی
از هوش و عقلانیت داشته باشند که توانسته باشند هنجار را بشناسند
و منافع خویش را بر فروریختن ِ دیوار ِ آن ریسک کرده باشند؛ چرا که گاه
چنین هنجارشکنیهایی (تابوشکنی) هزینهای بس گران برای شخص
دربر خواهد داشت. بنابراین مطمئنا نخست یک سلسله اتفاقات رخ خواهند
داد که باعث ایجاد انگیزه و فضا و فرصتی برای هنجارشکنی پدید خواهند
آورد. اینکه آن علل نخست چیست را من دقیقا نمیتوانم تشریح بکنم
(فرتوت شدن آتوریته مرکزی؟، اضمحلال پایبندی به سنتهای گذشتگان؟
ترقیخواهی انقلابی و چپی؟، باتلاق تکنولوژی؟هر چه هست، به نظر من
«یکی» نیست، باید آن را بیش از اینها مورد کند و کاو قرار داد).
ضمن آنکه به گمان من هنجارشکنی هرگز این فرصت را پیدا نخواهد که تبدیل
به هنجار بشود، چرا که هیچ امر یا رفتار اجتماعی آنقدر فرصت پیدا نخواهد کرد
که تبدیل به هنجار بشود.
sonixax
09-15-2015, 01:03 AM
من از این لحاظ میگم "خراب" چون خانمی که جنده باشه ارج و قرب اجتماعیش رو از دست میده؛
نه پیش من :e105:
Ouroboros
09-15-2015, 08:52 AM
اینکه هنجارشکنی از یکجایی آغاز میشود درست است، اما
هنجارشکنی بیشک اولین چیزی نیست که رخ میدهد؛ در آن
سلسه رویدادها، که قرار است به یک نقطه عطف اجتماعی منتهی
بشود، هنجارشکنی حتما در آن میانهها جای دارد. آبجکتهای
موجود در هر خُردجهان که قرار است مدلی برای این شبیهسازی
ذهنی بسازند، به گمان من باید پیش از هر چیز اندازهای حداقلی
از هوش و عقلانیت داشته باشند که توانسته باشند هنجار را بشناسند
و منافع خویش را بر فروریختن ِ دیوار ِ آن ریسک کرده باشند؛ چرا که گاه
چنین هنجارشکنیهایی (تابوشکنی) هزینهای بس گران برای شخص
دربر خواهد داشت. بنابراین مطمئنا نخست یک سلسله اتفاقات رخ خواهند
داد که باعث ایجاد انگیزه و فضا و فرصتی برای هنجارشکنی پدید خواهند
آورد. اینکه آن علل نخست چیست را من دقیقا نمیتوانم تشریح بکنم
(فرتوت شدن آتوریته مرکزی؟، اضمحلال پایبندی به سنتهای گذشتگان؟
ترقیخواهی انقلابی و چپی؟، باتلاق تکنولوژی؟هر چه هست، به نظر من
«یکی» نیست، باید آن را بیش از اینها مورد کند و کاو قرار داد).
من همانطورکه گفتم به چرایی یا حتی چیستی هنجارشکنی اهمیتی نمیدهم، برای من عواقب عینی و قابل اندازهگیری پدیده مهم است. بحث کردن دربارهی چرایی و چیستی به داوریهای اخلاقی میانجامد که همدلیبرانگیز نیستند و هرکس موضعی دربارهی آنها دارد.
چرا این اندازه شخصیتهای دنیای ساختگی شما تکبعدی و
احمق و یکسان انگاشته شدهاند؟ چرا تصور نمیکنید هیچ گونه
عقلانیتی هرگز وارد پروسهی هنجارشکنی شود؟ این احتمالا از
اثرات بیش از حد بازیکن بودن نیست؟
عقلانیت در خدمت غرایز است نه سوار به آنها. شما میتوانید با بهره از عقلانیت بازی بیاموزید و دسترسی خود به روابط جنسی پرشمارتر و بهتر را افزایش بدهید، اما نمیتوانید اشتیاق خود به آن روابط را با فرمان عقلانیت از خود برانید. چه توضیح دیگری میتوانید بیابید برای فروغلطیدن عقلانیتپرستی روشنگری به بیخردی پسامدرن دوران ما؟ ضمن آنکه اگر گمان میکنید آگاهی میتواند تغییری در سرنوشت این قبیل کنشگریها ایفا بکند، توضیح بدهید دقیقا بناست چه بکند. با یا بدون عقلانیت، هنجارهای اجتماعی کارکرد مشخصی دارند و بیاعتنا به آن کارکردها تغییر دادن آنها عواقبی کاملا قابل پیشبینی.
ضمن آنکه به گمان من هنجارشکنی هرگز این فرصت را پیدا نخواهد که تبدیل
به هنجار بشود، چرا که هیچ امر یا رفتار اجتماعی آنقدر فرصت پیدا نخواهد کرد
که تبدیل به هنجار بشود.
باز بستگی به منظور شما از هنجار دارد. منظور من : Norm (social) - WiKi (https://en.wikipedia.org/wiki/Norm_%28social%29)
که آشکارا قابل تغییر و تثبیت است و ما خودمان در دو دههی اخیر شاهد تغییرات انقلابی در آنها بودهایم(هم در ایران و هم در خارجه).
Dariush
09-16-2015, 12:45 AM
باز بستگی به منظور شما از هنجار دارد. منظور من : Norm (social) - WiKi
که آشکارا قابل تغییر و تثبیت است و ما خودمان در دو دههی اخیر شاهد تغییرات انقلابی در آنها بودهایم(هم در ایران و هم در خارجه).
اجازه بدهید جور دیگری بگویم:
در جایی که هنجارشکنی تبدیل به عادت میشود،
هنجارنشکستن خود تبدیل به نوعی هنجارشکنی
میشود.
من این را میگویم تنها به عنوان یکی از آن موارد
پرشماری که شما در نوشتهتان نادیده گذاشتهایدشان.
البته که بسیار اهمیت دارد که بدانیم چرا هنجارشکنی
پدید میآید؛ بیشک یکی از مواردش ناتوانی سنت در پاسخگویی
به نیازهای نوی جامعه که در اثر دگرگونیهای گوناگون
رخ بوجود میآیند. یک مورد خاصاش زن بدکاره است
که آلیس مثال آورده؛ در جامعهی امروزی زن ِ بدکاره
نمادیست تمامقد و بارز از محصولی پدیدآمده بر اساس نیازهای
زندگی مدرن. زن ِ فاحشه، البته مصادیقی در اعصار گذشته
نیز دارد، اما شکل امروزیناش خواص ویژهای دارد که به
آن هویتی امروزی میدهد؛ مهمترین خصیصهاش
پست و مترود نبودن است، همان که شما در جستار
آزاد زنامرد بدان اشاره کردید.
بنابراین هنجارشکنی میتواند هدفی کاملا کارکردگرایانه
داشته باشد، نه صرفا میل به کسب اعتبار.
Ouroboros
09-16-2015, 12:29 PM
در جایی که هنجارشکنی تبدیل به عادت میشود،
هنجارنشکستن خود تبدیل به نوعی هنجارشکنی
میشود.
این چه مشکلی برای تحلیل من میآفریند!؟ و من چگونه این را «نادیده» گرفتهام؟!
پس از مدت کوتاهی ولی، این یاغیگری اثر روانضربهای خود را از دست میدهد و عادی میشود و تازهگی خود را از دست میدهد، خوداراضایی در خلوت میشود نرم گروهی جدید، انجام آن شده مناسک سنتی بخشی از جامعه که درپی مرد هنجارشکن روانه شدند و از او کورکورانه یا آگاهانه، به هر دلیلی پیروی کردند. سرمشق او تکرار شده و از نو نوشتن آن درس جدیدی به ما نخواهد آموخت. اینست که آن مرد، یا مردانی که آرزومند دست یافتن به میوههایی به تازگی و خوشمزگی آن میوهی آغازین هستند چارهای بجز تداوم هنجارشکنی ندارند. پس خیلی زود گروه جدیدی پیدا میشوند که بجای خودشان برای یکدیگر جلق میزنند. گروه دیگری سر بر میآورد که کلا جلق زدن را ترک میکنند، «کفدستی چه کاریست؟ فقط کُس بازی» اینها میگویند. برخی یک گام فراتر میروند و میگویند اصلا هرکس جلق زد دست او را باید قطع کرد.. مردی میگوید چه خوب بود آن روزها که اینطور سر آداب جلقزنی به جان هم نمیپریدیم و جلقزنی دستهجمعی راهی برای استحکام روابط اجتماعی و نزدیکتر شدن به یکدیگر بود. مرد دیگری میگوید چه به آداب جلق زدن مشغولید که در سراشیبی سقوط نشستهایم و به زودی نه دستی باقی خواهد ماند و نه دولی ... خلاصه هر روز یک بدعت جدید لازم است زیرا هر بار اثر آن نخستین بدعت کمرنگتر میشود و سطح انتظارات بالاتر میرود، افراد این جامعه با یکدیگر در رقابتی به سوی اضمحلال میستیزند و همهی خلاقیت عمومی پای یافتن راههایی تازه برای بازنویسی آداب خودارضایی میشود.
این روند را در جوامع مدرن به سختی میتوان شناسایی کرد اما نتایج حرکت مذکور کاملا آشکار و هویداست. همین امروز کار در برخی نواحی تهران به جایی کشیده که یک دختر برای برآوردن حس استقلالطلبی، متفاوتنمایی و یاغیگری خود باید چادر به سر بکند، یا یک پسر باید به نماز جمعه برود! چیزهایی که دیروز نرم بودند امروز تابو شدهاند، چیزهایی که امروز تابو هستند فردا نرم میشوند، و همهی اینها یک بازی مبتذل، درست به ابتذال مثال بالای من است برای جمعآوری امتیازات اجتماعی و سرپوشیدن حقارتهای شخصی. ذرهای اصالت در اینها نیست، ذرهای صداقت در اینها نیست.
دلیل اصلی ناکارآمدی هنجارسازی از هنجارستیزی عدم ثبات اخلاقی و مرکزیت روحانی جامعهای هست که والاترین هدف کنش اجتماعی خود را نابود کردن ارزشهای جامعهی پیشین قرار داده. این خیلی زود به نسبیگرایی مبتذلی منتهی میشود که در آن پائینترین میزان از آگاهی غریزی میشود سیستم اخلاقی جامعه(جامعهی مدرن).
البته که بسیار اهمیت دارد که بدانیم چرا هنجارشکنی
پدید میآید؛ بیشک یکی از مواردش ناتوانی سنت در پاسخگویی
به نیازهای نوی جامعه که در اثر دگرگونیهای گوناگون
رخ بوجود میآیند.
یک مورد خاصاش زن بدکاره است
که آلیس مثال آورده؛ در جامعهی امروزی زن ِ بدکاره
نمادیست تمامقد و بارز از محصولی پدیدآمده بر اساس نیازهای
زندگی مدرن.
هر نیازی شایستهی پاسخ دیدن نیست، بعضیها را حتی نمیتوان پاسخ داد. باید دید بهای پاسخ دادن به یک نیاز سنگینتر است یا بیپاسخ گذاشن آن، خصوصا که هیچ سیستمی نمیتواند وجود داشته باشد قادر به پاسخگویی به تمامی نیازهای فرد یا جامعهی انسانی، زیرا بسیاری از این نیازها با هم در تعارض هستند.
مشکل اصلی فعلا این نیست که برخی امور نابهنجار بدل به اصول جامعهی ما شدهاند، مشکل اینست که هنجارستیزی بدل به نرم شده. در چنین شرایطی هیچ میزانی از قطعیت و ثبات ممکن نیست و شاخص اعتماد عمومی به صفر نزدیک میشود. در جامعهای که میزان فاصلهی فرد از نرمهای اجتماعی معیار سنجش جایگاه اجتماعی اوست هر اندازه همکاری میان اعضا که نیاز به اعتماد متقابل دارد غیرممکن میشود(و نیازمند دخالت دولتی)، دولت در این جوامع نقش میانجی تضمین کننده را ایفا میکند که پلی باشد میان درهی عمیق اعضای جامعه. در جامعهای که ارزش فرد برآمده از میزان پایبندی او به دستگاه اخلاقی مستقر است و افراد به روی توافقات و تشابهاتشان تمرکز میکنند(نه اختلافات و تفاوتهایشان)، مرجعیت اخلاقی مشترک وجود دارد و بیاعتنایی به این مرجعیت باعث سقوط جایگاه اجتماعی، یعنی تحمیل هزینهی شخصی به فرد خطاکار میشود.
بنابراین هنجارشکنی میتواند هدفی کاملا کارکردگرایانه
داشته باشد، نه صرفا میل به کسب اعتبار.
نتیجهی عملی داشتن برابر با نقش مثبتی ایفا کردن نیست.
وانگهی ما زمانی میتوانیم دربارهی این جزئیات صحبت بکنیم که معیارهای اخلاقی مشترکی داشته باشیم، برای من هنجار «ازدواج کن - طلاق بگیر» فروتر از هنجار «بسوز و بساز» است چون اولی به تضعیف نهاد خانواده که سنگ بنای تمدن است میانجامد و برای من تمدن مهمترین دارایی نوع بشر است. برای یک لیبرالدموکرات حق انتخاب دادن به آدمها حتی در شرایطی که انتخاب آنها خودویرانگریست دگم دینیست و تمدن پشیزی نمیارزد، اینست که مدل اول را بسیار اخلاقیتر تلقی میکند چون در آن به سوژه «حق انتخاب» داده شده(ولو موقتا).
فعلا شما همین عواقب مستقیم و درخود-محدود هنجارستیزی را توجیه بکنید، توجیه اینکه فاحشگی زن بهتر از مادر شدن اوست بماند. :e057:
Dariush
09-17-2015, 12:23 PM
این چه مشکلی برای تحلیل من میآفریند!؟ و من چگونه این را «نادیده» گرفتهام؟!
در تعارض است با این:
مشکل اصلی فعلا این نیست که برخی امور نابهنجار بدل به اصول جامعهی ما شدهاند، مشکل اینست که هنجارستیزی بدل به نرم شده.
ببینید همانطور که گفتم شما ظرفیتها و پویایی فرهنگی جوامع
بخصوص در ایران را به کلی نادیده میگذارید و در مدلهای خود
موجوداتی را به تصویر میکشید که از یک مسیر خطی پیروی
میکنند، این کاملا خلاف واقع است. در جامعهای نزدیک به
صد میلیون نفر که دورههای مختف تاریخی و رویدادهای متنوع
اجتماعی را پشت سر گذاشتهاند، نمیتوان به این راحتی
تعمیم به خرج داد. بیشمار آدم هستند که در مقابل هنجارشکن
جور دیگری فکر میکنند و فقط به کنش هنجارشکنانهی او توجه
نمیکنند بلکه به محتوای عملاش نیز نگاه میکنند. آدمهای
بسیاری هستند که قضیه مورد قضاوت منتطقی و عقلانی
قرار میدهند و ... . در اینجا در واقع همان سندرومی که به گفتهی
شما مهربد بدان مبتلا است دیده میشود؛ این اندازه زحمت به
خرج دادن برای بیرون کشیدن قوانین و قواعد از جامعه و بعد
پیشبینی کردن رفتارها در آینده با استفاده از آنها، اینها
از علائم همان سندروم است. نتایجاش هم در سطح کلان قبلا بارها دیده
شده.
از این گذشته، شما باید بدانید که رشد جمعیت در جهان
غیرقابل کنترل و تصاعدیست. در جهان سنتی نیز همین
طور بوده. هیچ جنگی توان کاهش قابل توجه در جمعیت جهان
را نداشته است(جنگ چند دههای اسرائیل و فلسطین
نمونهاش). در اثر رشد روزافزون جمعیت، ظهور ابرمدنیتها
و کلانشهرها امریست غیرقابل اجتناب. کارکردگرایی در
چنین مدنیتهایی اصل ذاتی خواهد بود. بنابراین در جامعهای
با چند ده میلیون جمعیت، این شما هستید که با ممنوعیت
جندهبازی و سکس ِ آزاد، جامعه را به سوی هنجارشکنی
سوق میدهید. در واقع در نگاه اولیه شخص هنجارشکن اولین
کسیست که شما میل دارید او را مجازات کنید؛ اما
این نگاهی کودکانه به قضیه است، او تنها معلولی وضعیست
که شما پدید آوردهاید و او را سوق دادهاید به شکستن هنجاری
که خودتان از بالا به جامعه تحمیل کردهاید. و خیلی
زود اقتدار شما بر سر قماری بیخود بر هم خواهد خورد.
چرا که جامعهای در این وسعت،که در آن حتما بیشمار
انسان هستند که دقیقا مخالف شما فکر میکنند،
بیشمار آدم دیگر هستند که در عقیده با شما موافق
اما در عمل مخالف کنترل دیگران هستند و...، هرگز تن
به کنترل و قواعد اخلاقی شما نخواهد داد و از هر
فرصتی برای برهم زدن نظمی که شما میکوشید
برپا دارید استفاده میکند. و دقیقابه همین خاطر
است که عقلانیت در امر سیاسی و مدیریت اجتماعی،
امری لازم و ضروریست. لازم است شخص حاکم
بداند نفوذ و سرمایه و اقتدار سیاسی-اجتماعی خویش را روی چه چیز
باید هزینه کند. رهبری یک جمعیت یکصد میلیونی
را نباید با کدخدایی یک روستا اشتباه بگیرد.
Ouroboros
09-18-2015, 12:48 PM
در تعارض است با این:
من که تعارضی نمیبینم داریوش جان. شما گمان میکنید هنجار شدن ِ هنجارشکنی از مشکل بودن آن میکاهد، که درست است، اما «مشکل» بودن آن را برطرف نمیکند، چراکه مشکل عدم ثبات اخلاقی، کاهش اعتماد عمومی و سقوط نظم، فرهنگ و خودآگاهی در جامعه است. زمانی که نمایش ِ نوگرایی و هنجارشکنی و آنچه در انگلیسی edgy بودن لقب دادهاند مهمتر از مسئولیتپذیری، وظیفهشناسی و نمایش ایمان به ارزشهای مشترک در جامعه میشود یک مشکل بوجود میآید. این مشکل بیرون از پروسهی مورد بررسی ماست ولی به آن وابستگی دارد.
ببینید همانطور که گفتم شما ظرفیتها و پویایی فرهنگی جوامع
بخصوص در ایران را به کلی نادیده میگذارید و در مدلهای خود
موجوداتی را به تصویر میکشید که از یک مسیر خطی پیروی
میکنند، این کاملا خلاف واقع است. در جامعهای نزدیک به
صد میلیون نفر که دورههای مختف تاریخی و رویدادهای متنوع
اجتماعی را پشت سر گذاشتهاند، نمیتوان به این راحتی
تعمیم به خرج داد. بیشمار آدم هستند که در مقابل هنجارشکن
جور دیگری فکر میکنند و فقط به کنش هنجارشکنانهی او توجه
نمیکنند بلکه به محتوای عملاش نیز نگاه میکنند. آدمهای
بسیاری هستند که قضیه مورد قضاوت منتطقی و عقلانی
قرار میدهند و ... .
کنش خودآگاه قطعا رخ میدهد، احتمالا آن پیشگامان هنجارشکنی در آغاز راه چنین مردانی بودهاند. پس از نرمال شدن این کنش اما دیگر روش کار مهم نیست، خود آن اهمیت پیدا میکند. ممکن است شما پس از اندیشیدن و تعمق و آزمایش و خطا و بررسی علمی و ... به یک فقره ارزش اخلاقی خوب برسید(فرض بگیرید که از چنین راهی میشود به چنان چیزی رسید و ... برای خاطر استدلال)، و آنرا به جامعهی میزبان معرفی میکنید. فارغ از کارکردی که ممکن است هنجار شما داشته باشد و خاستگاه آن و ارزش حقیقی آن و ... کسی پیدا میشود که به آن بیاعتنایی میکند و عملکرد آنرا مختل میکند. این مشکلی نیست که به این سادگیها قابل حل باشد. مخالفان آغازین سیستمهای کلاسیک همگی آدمهای والامنش ِ بسیار باشعوری بودند که میپرسیدند چرا به مردان دلیر و عالم و مومن مشتی شاهزادهی خرفت ِ زورگوی ِ تنپرور و فاسد باید حکومت بکنند. راهکار آنها هم ولی قربانی همین مکانیزم شد. پس هر سیستم بهنجار اجتماعی نیازمند راههایی برای جلوگیری از بروز این مشکلات است.
در اینجا در واقع همان سندرومی که به گفتهی
شما مهربد بدان مبتلا است دیده میشود؛ این اندازه زحمت به
خرج دادن برای بیرون کشیدن قوانین و قواعد از جامعه و بعد
پیشبینی کردن رفتارها در آینده با استفاده از آنها، اینها
از علائم همان سندروم است. نتایجاش هم در سطح کلان قبلا بارها دیده
شده.
من آنچه رخ داده را توصیف میکنم، آنچه میتواند یا ممکن است رخ بدهد برای من مهم نیست.
از این گذشته، شما باید بدانید که رشد جمعیت در جهان
غیرقابل کنترل و تصاعدیست.
نه.
اینرا من دیدم جای دیگری هم به طور تلویحی بیان کردهاید که خیلی ساده اشتباه است. جمعیت جهان رو به پیریست، افزایش آن به دلیل پیشرفت تکنولوژی و پزشکی بوده که از سوی دیگر مانع مرگ و میر شدهایم، و نه افزایش زاد و ولد. این آماریست از میزان زاد و ولد کشورهای مختلف. «شاخص بازسازی جمعیت» در کشورهای پیشرفته ۲.۱ و در ایران به گمانم ۲.۳ است:
List of sovereign states and dependent territories by fertility rate - WiKi (https://en.wikipedia.org/wiki/List_of_sovereign_states_and_dependent_territories _by_fertility_rate)
این ترند در تمام کشورهایی که «مدرن» میشود بوجود میآید و به نوعی بیماری مدرنیته است. بحث دربارهی دلیل آن مفصل و نامرتبط به موضوع مورد گفتگوی ماست، اما جالب است نگاهی به جایگاه ایران در میان کشورهای جهان، و به خصوص در مقایسه با آمار چهل سال پیش آن بیاندازید. آمار ایران از ۶.۴ در سال ۱۹۷۰ به ۱.۸ در سال ۲۰۱۵ رسیده و پائینتر از کشورهایی مثل سوئد، فنلاند، نروژ، بلژیک و فرانسه قرار گرفته. افزون بر این، ما فقط با کاهش زاد و ولد روبرو نیستیم، مشکل حتی بزرگتر دیسژنیست، هرچه ضریبهوشی، میزان تحصیلات، درآمد ناخالص ملی و بیدینی بالاتر میرود احتمال بچهدار شدن کمتر میشود!
مدرنیته که بناست «کارآمد» باشد هنوز مشکل را به درستی تشخیص نداده و درپی کنترل جمعیت و «گرمایش زمین» و ... برچسب زدن به زخم از طریق وارد کردن مهاجر جهانسومی به درد نخور و ... است. چرا؟ چون مدرنیته برخلاف تصور شما یک جنبش غیرایدئولوژیک نیست، و فقط پیرامون یکسری «هنجارها» هنجارستیز است، و فقط در یک جهت حرکت میکند. مشکلاتی که نیازمند هرگونه اتحاد(به جای فردیت)، ایمان(به جای تفکر انتقادی)، جنگاوری(به جای صلحطلبی) و دیگر ارزشهای «بدوی» باشند لاینحل میمانند. این دربارهی تمام جنبشهای مدرن، از جمله فاشیسم و نازیسم هم صادق است. آنها در ظاهر و در باطن درپی نظم و اتحاد و دلیری و مردانگی و ... بودند، اما به دلیل ذات مدرنیته نتیجهی عمل چیزی متفاوت از آب در میآمد(که غیرقابل تفکیک و شناسایی از اعمال مثلا استالین و مائو بود).
Dariush
12-07-2015, 12:44 AM
نه.
اینرا من دیدم جای دیگری هم به طور تلویحی بیان کردهاید که خیلی ساده اشتباه است. جمعیت جهان رو به پیریست، افزایش آن به دلیل پیشرفت تکنولوژی و پزشکی بوده که از سوی دیگر مانع مرگ و میر شدهایم، و نه افزایش زاد و ولد. این آماریست از میزان زاد و ولد کشورهای مختلف. «شاخص بازسازی جمعیت» در کشورهای پیشرفته ۲.۱ و در ایران به گمانم ۲.۳ است:
List of sovereign states and dependent territories by fertility rate - WiKi
این ترند در تمام کشورهایی که «مدرن» میشود بوجود میآید و به نوعی بیماری مدرنیته است. بحث دربارهی دلیل آن مفصل و نامرتبط به موضوع مورد گفتگوی ماست، اما جالب است نگاهی به جایگاه ایران در میان کشورهای جهان، و به خصوص در مقایسه با آمار چهل سال پیش آن بیاندازید. آمار ایران از ۶.۴ در سال ۱۹۷۰ به ۱.۸ در سال ۲۰۱۵ رسیده و پائینتر از کشورهایی مثل سوئد، فنلاند، نروژ، بلژیک و فرانسه قرار گرفته. افزون بر این، ما فقط با کاهش زاد و ولد روبرو نیستیم، مشکل حتی بزرگتر دیسژنیست، هرچه ضریبهوشی، میزان تحصیلات، درآمد ناخالص ملی و بیدینی بالاتر میرود احتمال بچهدار شدن کمتر میشود!
مدرنیته که بناست «کارآمد» باشد هنوز مشکل را به درستی تشخیص نداده و درپی کنترل جمعیت و «گرمایش زمین» و ... برچسب زدن به زخم از طریق وارد کردن مهاجر جهانسومی به درد نخور و ... است. چرا؟ چون مدرنیته برخلاف تصور شما یک جنبش غیرایدئولوژیک نیست، و فقط پیرامون یکسری «هنجارها» هنجارستیز است، و فقط در یک جهت حرکت میکند. مشکلاتی که نیازمند هرگونه اتحاد(به جای فردیت)، ایمان(به جای تفکر انتقادی)، جنگاوری(به جای صلحطلبی) و دیگر ارزشهای «بدوی» باشند لاینحل میمانند. این دربارهی تمام جنبشهای مدرن، از جمله فاشیسم و نازیسم هم صادق است. آنها در ظاهر و در باطن درپی نظم و اتحاد و دلیری و مردانگی و ... بودند، اما به دلیل ذات مدرنیته نتیجهی عمل چیزی متفاوت از آب در میآمد(که غیرقابل تفکیک و شناسایی از اعمال مثلا استالین و مائو بود).
من فعلا فقط همین را باید بگویم که انتظار من از شما این است که این اندازه ساده
فریب آمارها و ارقام را نخورید. پیر شدن با بالا رفتن سن انسانها فرق دارد.
صدسال پیش انسان 50 و هتا 40 ساله پیر محسوب میشده، امروز امسال 60 ساله هم
وقتی میتواند فرزندآوری کند و کارآمدی داشته باشد، پیر محسوب نمیشود.
شما اگر بالاتر رفتن سن انسانها را لحاظ میکنید، حتما باید رشد سلامت و
بهداشت را نیز لحاظ بکنید. انسان 50 سالهی امروزی هرگز قابل مقایسه با
انسان 50 ساله 200 سال پیش نیست.
از سویی آنچه انسان امروزی برای کارآمد بودن میتواند انجام دهد یکسر
متفاوت از 200 سال پیش است، چنانکه رئیس جایی که من در آن کار
میکنم و در نوع خود بزرگترین و ثروتمندترین در ایران محسوب اگر نشود
حداقل از برترینهاست، مردیست نزدیک به هشتادساله!
بنابراین به باور من جمعیت ایران و نه هیچ کجای دیگر با این آمارها
هرگز پیر محسوب نمیشود!
http://www.daftarche.com/attachment.php?attachmentid=4938&stc=1
http://www.daftarche.com/attachment.php?attachmentid=4939&stc=1
http://www.daftarche.com/attachment.php?attachmentid=4940&stc=1
بازی آمارهای اینچنینی همین است که خبر از بحرانی میدهند
که تنها در کاغذ وجود دارند.
نوعی دیگر از این فریبهای آماری مربوط است به آمار طلاق که هر
روز در بوق میشوند. فریب تمام این آمارها در این است که هر طلاقی
که در یک بازه زمانی انجام پذیرفته باشد را برابر با یک ازدواج میشمرند.
این نادرست است چرا که هر یک ازدواج ممکن است مربوط به سالها باشد
و همچنان پایدار باشد، اما طلاق تنها یکبار رخ میدهد.
Powered by vBulletin® Version 4.2.2 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.