توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشتهیِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : موسیقی معماری زمان و معماری موسیقی مکان !
سلام و درود :e032:
گاهی بعضی چیزها در ظاهر هیچ ربطی به هم ندارند ولی وقتی عمیقتر نگاه کنیم و به بطنش برویم می بینیم نه تنها ارتباط عمیقی با هم دارند بلکه گویا از یک ماهیت هستند از یک جنس هستند. حال موسیقی و معماری هم از آندست می باشند. در وادی موسیقی شما با زمان سر و کار دارید و در وادی معماری با مکان . هر دوی این هنرها برای خلق یک اثر هنرمندانه ، تناسباتی را بکار می برند ، در موسیقی این تناسبات در گام های موسیقی است و در معماری در ابعاد هندسی.
در مفتاح العلوم خوارزمی آورده شده است که :
موسیقی به معنی پیوند آهنگ هاست . تعریف ساده موسیقی یا صداهای موسیقایی ،صداهای خوشایندی می شود که انسان از شنیدن آنها احساس لذت می کند.
خب این تعریف ، مربوط به قرن چهارم هجری قمری است بعد از آن با افزایش دانش موسیقی دانستند که صداهای خوشایند ، صداهایی هستند که از نظمی خاص پیروی می کنند،وبین آنها نسبت های معینی وجود دارد برای همین عدد در موسیقی دارای اهمیت بسیاری است.
در معماری هم تمام نسبتها با عدد نشان داده می شود.
پس ما در اینجا با دو هنر روبرو می شویم که بر مبنای عدد قرار می گیرد. فیثاغورث معتقد است که عدد،اصل وجود در آفرینش است. از اینرو گفته شده است اعداد دارای صورت ملکوتی هستند : عدد یک ، نشانه وحدت ، عدد دو گویای کثرت و از میان اینها عدد سه بدست می آید.
امروزه هم در باب رابطه ی موسیقی و معماری مقالاتی نوشته شده است با دیدگاه های مختلف از علمی گرفته تا فلسفی. اما براستی ماهیت این دو هنر از یک جنس است؟ چرا این امر را نمی توان در مورد سایر هنرهای دیگر بکاربرد؟ مثلا رابطه ی معماری با نقاشی که در ظاهر بیشتر از موسیقی و معماری است و.....
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"و لو لا ان ثبتناك لقد كدت تركن الیهم شیأ قلیلا""هم گر نه برجا کردیمت تا برای پیش نزدیک شدی پایه می ساختی سویشان چیزی خیلی کمی"
من موسیقی هم آوازهای دست ساخت آدمی هیچ دوست ندارم چون بیشتر سوی گمانپرستی آدم مرده پرستی یا کج روی های فراوانی دچار شدند همانند هرزه سازی و.. جز صدای سخن خداوند قرآن صدای رودی جانوران پرندگان باد از همین دست ، ساختمانهایی كه ساده ترتد با پیچیدگی کم برایم دلنشین ترند تنها کمی تردستی دیده شود بد نیست همانند رو به سوی خانهء خداوند مکه ساخته شوند ، خداوندا مرا نیازمند بیگانه ات مکن هم که بیراهه است هم دشمنت را نگون بدار
جناب mbk
چه خوب که از موسیقی طبیعت لذت می برید که نشاندهده ی صفا و سادگی درون شماست. اما خب انسان هم بخشی از این طبیعت است و صدای انسان هم یک از آواهای طبیعت هست! حضرت دواد به آواز خوشش معروف است. شما که از برادران اهل سنت هستید و احتمالا شافعی حتما می دانید که یکی از امامان این مذهب یعنی امام محمد غزالی موسیقی را حلال دانسته و آواز خوش و موسیقی خوب را نعمتی دانسته است که شنیدن آن مثل استفاده از نعمات خداوند منان است.
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یكن له كفوا احد""بگو او خداوند ست یکی خداوند ست برآورنده نبوده می زاید هم نبوده زاده می شود هم نبوده می باشد تا برایش طرازی یکی"
ببینید گلوی زیبا را خداوند ساخت که به گوش زیبا شنیده می شود،باز بجایش خوب است ،نمونه مردی برای زنش نه بیگانه خوش صدا باشد هم رودررویش یا دختری برای خانوادهاش نه بیگانه همچنین مردی برای مردان هم خانوادهاش باز گزافش نه خوبست تازه گریبانگیر خواهد شد دو که من باورمند یگانه پرست همانی که مرا آفرید هم بهم چشم گوش داد را بنده ام نه کسی دیگر هم نمی شناسمشان که خداوند بیامرزدشان ،خداوندا پاکی برایت بسی بنده ای را که تنها رو به سوی تو آورده
مرزبان
08-31-2015, 09:28 AM
mbk چرا اخراج شد؟
sonixax
09-01-2015, 12:41 AM
mbk چرا اخراج شد؟
ویکیپدیا:ترولینگ - WiKi (https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%DB%8C%DA%A9%DB%8C%E2%80%8C%D9%BE%D8%AF%DB%8 C%D8%A7:%D8%AA%D8%B1%D9%88%D9%84%DB%8C%D9%86%DA%AF )
Rationalist
09-02-2015, 06:38 PM
پس ما در اینجا با دو هنر روبرو می شویم که بر مبنای عدد قرار می گیرد. فیثاغورث معتقد است که عدد،اصل وجود در آفرینش است. از اینرو گفته شده است اعداد دارای صورت ملکوتی هستند : عدد یک ، نشانه وحدت ، عدد دو گویای کثرت و از میان اینها عدد سه بدست می آید.
برای رسیدن به درکی عمیق تر در این رابطه، به باور من می بایست به مفهوم "ریاضیات" و "عدد" عمیق تر پرداخت.
به این معنا که ریاضیات، اعداد و حساب چه نقش و جایگاهی در توضیح جهان هستی دارند؟
آرای فیثاغورث در این رابطه، برای من نیز جلب توجه کرده است. اما در بررسی منابع گوناگون تاریخ فلسفه چیز بیشتری
در مورد آنها بدست نیاوردم.
برای رسیدن به درکی عمیق تر در این رابطه، به باور من می بایست به مفهوم "ریاضیات" و "عدد" عمیق تر پرداخت.
به این معنا که ریاضیات، اعداد و حساب چه نقش و جایگاهی در توضیح جهان هستی دارند؟
آرای فیثاغورث در این رابطه، برای من نیز جلب توجه کرده است. اما در بررسی منابع گوناگون تاریخ فلسفه چیز بیشتری
در مورد آنها بدست نیاوردم.
در ابندا بایدتشکر کنم بابت گزاردن پستی در راستای این جستار ! نمی دانم دوستان این جستار را چه فرض کرده اند که پست های اینقدر بی ربط در اینجا گذاشته اند! ادب حکم می کند در هر جستاری در راستای آن جستار پست بگذاریم . بیچاره جناب mbk که به جرم ترول بودن اخراج شدند ، ایشان در راستای این جستار پستی گذاشتند بقیه حداقل از ایشان یاد بگیرند!!
اما در باب ریاضیات و علم اعداد بحث بسیار است. همانطور که می دانید علوم را دسته بندی هایی کرده اند و از زمان ارسطو گویا این علاقه به دسته بندی علوم و دانش وجود داشته است.
یک دسته بندی حکیمانه از علوم وجود دارد که در آن علوم را به سه دسته ی الهی (والا ) ، میانی و پایین مرتبه ، طبقه بندی می کند. در این میان بر سر ریاضیات مجادلاتی وجود دارد! گروهی آن را علم میانی می دانند و عده ای هم آن را علم والا و الهی دانسته اند. حال نظر شما چیست دوست عزیز؟ ابتدا باید از نظرتان آگاه شوم و بعد بحث اعداد را ادامه دهیم.
در ضمن این تنها فیثاغورث نبوده است که به علم اعداد و صور آن توجه داشته و مطالبی را گفته است دیگر فلاسفه ی یونانی و نیز فلاسفه ی اسلامی و عرفا هم به علم اعداد توجه خاصی را مبذول داشته اند . و اینکه اکنون رابطه ی بین موسیقی و معماری اینقدر بطرز شگفت انگیزی بهم نزدیک شده است که شما می توانید بنای یک معماری را به صورت یک آهنگ موسیقی درآورید و در حقیقت بر اساس نقشه ی آن نتش را بنویسید حیرت انگیز است و نشان دهنده ی این است که علومی که بر اساس علم اعداد بنا شده اند در اصل یکی هستند ولی در ابعاد این دنیای مادی در ظاهری متفاوت از یکدیگر به نمایش در آمده اند.
Rationalist
09-03-2015, 04:38 PM
اما در باب ریاضیات و علم اعداد بحث بسیار است. همانطور که می دانید علوم را دسته بندی هایی کرده اند و از زمان ارسطو گویا این علاقه به دسته بندی علوم و دانش وجود داشته است.
یک دسته بندی حکیمانه از علوم وجود دارد که در آن علوم را به سه دسته ی الهی (والا ) ، میانی و پایین مرتبه ، طبقه بندی می کند. در این میان بر سر ریاضیات مجادلاتی وجود دارد! گروهی آن را علم میانی می دانند و عده ای هم آن را علم والا و الهی دانسته اند. حال نظر شما چیست دوست عزیز؟ ابتدا باید از نظرتان آگاه شوم و بعد بحث اعداد را ادامه دهیم.
بحث پیرامون اینکه چه دسته بندی هایی برای معارف و علوم تاکنون صورت گرفته، گسترده است و گیج کننده! زیرا همچون مفاهیم "هنر" و "زیبایی" هر کدام از فلاسفه بر اساس مکتب فکری شان به دسته بندی آنها پرداخته اند. اما فقط برای اینکه زاویه ی نگاه فلسفی من در این گفتگو برایتان شفاف تر شود:
من معارف را به طور کلی دو دسته می دانم:
- متافیزیکی(ماورای طبیعت): همیشگی، عقلی محض، حضوری
- تجربی: قابل شک، حاصل از تجربه، حصولی
اما در مورد چیستی، جایگاه و نقش ریاضیات در میان سایر معارف، هم اکنون در حال پژوهش هستم.
دیگر فلاسفه ی یونانی و نیز فلاسفه ی اسلامی و عرفا هم به علم اعداد توجه خاصی را مبذول داشته اند .
لطفا اگر در این رابطه و همچنین مفهوم "ریاضیات" بن مایه هایی را می شناسید، به مهر، مرا هم آگاه سازید.
علومی که بر اساس علم اعداد بنا شده اند در اصل یکی هستند ولی در ابعاد این دنیای مادی در ظاهری متفاوت از یکدیگر به نمایش در آمده اند.
این سخن، خود به تنهایی گفتگویی مفصل را می طلبد!:e402:
بحث پیرامون اینکه چه دسته بندی هایی برای معارف و علوم تاکنون صورت گرفته، گسترده است و گیج کننده! زیرا همچون مفاهیم "هنر" و "زیبایی" هر کدام از فلاسفه بر اساس مکتب فکری شان به دسته بندی آنها پرداخته اند. اما فقط برای اینکه زاویه ی نگاه فلسفی من در این گفتگو برایتان شفاف تر شود:
من معارف را به طور کلی دو دسته می دانم:
- متافیزیکی(ماورای طبیعت): همیشگی، عقلی محض، حضوری
- تجربی: قابل شک، حاصل از تجربه، حصولی
خب این دسته بندی شما از نگاه فلسفی خیلی ها درست است و منطقی اما خب یک عده ی دیگری مثل فارابی و قطبی الدین شیرازی معتقدند که باید بین این دو دسته یک دسته دیگری هم باشد که آن را دسته میانی می نامند!علوم میانی علومی هستند که دنیای مادی (یا همان تجربی ) و حقایق مابعدالطبیعی (متافیزیکی) را به یکدیگر پیوند میدهند. البته ارسطو هم یک هچین دسته بندی از علوم کرده است.
در حقیقت شما کرانه ها ی علوم را مشخص کرده اید و خب همواره هستند علومی که مابین این کرانه ها قرار می گیرند و نه دقیقا تجربی هستند و نه کاملا متافیزیکی محسوب می شوند پس مجبوریم که یک دسته ای هم برای این علوم داشته باشیم و این دسته را "میانی" بنامیم!
حال می دانید جدال اینجا بر سر چیست؟ عده ای چون فارابی معتقدند که ریاضیات در دسته ی علوم میانی قرار می گیرد و عده ای نظیر همان فیثاغورثیون و برخی از حکمای ایرانی ریاضیات را علم والا (ما بعد الطبیعه) دانسته اند.
اما در مورد چیستی، جایگاه و نقش ریاضیات در میان سایر معارف، هم اکنون در حال پژوهش هستم.
خب تاکنون به چه نتایجی رسیده اید؟ آیا با فارابی هم رای هستید یا با فیثاغورثیون؟
لطفا اگر در این رابطه و همچنین مفهوم "ریاضیات" بن مایه هایی را می شناسید، به مهر، مرا هم آگاه سازید.
منبع و رفرنس بسیار زیاد است در باب مفهوم ریاضیات
معنای لغوی ریاضی عبارت است از: 1. تحمل رنج و تَعَب برای تهذیب نفس و تربیت خود یا دیگری، 2. تمرین و ممارست، 3. کوشش و سعی، 4. گوشهنشینی. اما ریاضی در اصطلاح به فن محاسبه اعداد گفته میشود و نیز علمی است که قدما آن را یکی از شاخههای حکمت نظری به حساب میآوردند که اصول آن شامل هندسه، علم عدد، علم نجوم و علم تألیف بود و از فروعی تشکیل میشد شامل علم مناظر و مرایا، علم جبر و مقابله، علم جراثقال، علم نیرنجات (علم الحِیَل) و مانند آن. اخوان الصفا در قرن چهارم هجری علوم فلسفی را چهار نوع دانستند: اول ریاضیات؛ دوم منطقیات؛ سوم علوم طبیعیات؛ چهارم علومالاهیات و ریاضیات مشتمل بر چهار نوع: ارثماطیقی (حساب)، جِئومطریا (علم هندسه)، اسطرنومیا (علم نجوم)، و موسیقی. موسیقی شناختن نواها و هماهنگی اصوات است که از طریق آن، اصولالحان استخراج میشود. اسطرنومیا علم ستارگان است از طریق برهانهایی که در کتاب المجسطی آمده است. جومطریا علم هندسه است از طریق برهانهایی که در کتاب اقلیدس آمده است. ارثماطیقی شناخت خواص اعداد است و شناخت آن معانی موجودات که با این اعداد مطابق است و فیثاغورس و نیکوماخوس از آنها یاد کردهاند. در تعریف امروزی، ریاضیات دانشی است که در آن معقولات ثانی ریاضی بحث میشود. مراد از معقولات ثانی ریاضی، مفاهیم درجه دومی است که در حوزه کمیت و مقدار و بر اساس آن شکل میگیرند، از قبیل عدد، مجموعه، بعد، پیوستگی، شکل. به بیان دیگر، ریاضیات از معقولات ثانی ریاضی و مشتقات، قیود، ملحقات و منتزعات آنها بحث میکند و در این تعریف ریاضیات علمی است که غرض آن درک مقادیر است و بر حساب و جبر و مقابله و مساحت (هندسه) اطلاق میشود. مرکز اصلی علم اعداد و حساب هندوستان بوده و منابع اصلی علم جبر از بینالنهرین و مآخذ هندی و یونانی تشکیل میشده است. علم هندسه از منابع یونانی اخذ شده و علم مثلثات به دست توانایی ریاضیدانان ایرانی هویت مستقل یافته است
امیر، مسعود، درآمدی بر فلسفه ریاضی، مؤسسه تحقیقاتی علوم اسلامی، دانشگاه تبریز، 1381ش.
ایوز، هاورد، آشنایی با تاریخ ریاضیات، ترجمه محمدقاسم وحیدی اصل، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1363ش.
برگرن، جی. ال.، گوشه هایی از ریاضیات دوره اسلامی، ترجمه محمدقاسم وحیدی و علیرضا جمالی، تهران، انتشارات فاطمی، 1373ش.
تاتون، رنه، تاریخ حساب، ترجمه پرویز شهریاری، تهران، امیرکبیر، 1364ش.
این سخن، خود به تنهایی گفتگویی مفصل را می طلبد!:e402:
بنده که مشکلی ندارم:)
Rationalist
09-05-2015, 08:51 PM
خب تاکنون به چه نتایجی رسیده اید؟ آیا با فارابی هم رای هستید یا با فیثاغورثیون؟
از آنجا که در تراز متافیزیک نظام فکری من، اصالتِ هستی، تنها یکی بودن، و یگانگی آن اصلی فربودین محسوب می شود؛
در حالیکه در ریاضیات ما با کثرت(اعداد) و مفهوم صفر مواجه هستیم، پس ریاضیات نمی تواند در دسته ی متافیزیک قرار گیرد.
اما قطعا ارزش و اهمییت یک پژوهش، به استقلال روش و استفاده از منابع مختلف توسط پژوهنده ارتباط زیادی دارد. از این رو من در تلاش هستم تا به طور مستقل آرا و نظریات گوناگون از مکاتب فکری گوناگون را مورد بررسی قرار دهم و از هر یک آنچه را در دستگاهی فلسفی همخوان و درست می بینم، مورد توجه قرار دهم. به همین خاطر نمی توانم صرفا با دیدگاه فارابی، فیثاغورث و یا شخصی دیگر ابراز موافقت یا مخالفت کنم.
اما آنچه تاکنون دریافته ام، ریاضیات نقش ابزاری را دارد برای دسته بندی، اندازه گیری، مقایسه و توصیف روابط میان دانش های تجربی. ولی قطعا در بستری که این پژوهش صورت می گیرد، هنوز پنداشتی خام و سطحی از ریاضیات است.
منبع و رفرنس بسیار زیاد است در باب مفهوم ریاضیات
سپاس گزارم:e303:
بنده که مشکلی ندارم
با مفصل بودن گفتگو در آن موضوع مشکلی ندارید؟ یا با آنچه در موردش بیان داشتید؟
از آنجا که در تراز متافیزیک نظام فکری من، اصالتِ هستی، تنها یکی بودن، و یگانگی آن اصلی فربودین محسوب می شود؛
در حالیکه در ریاضیات ما با کثرت(اعداد) و مفهوم صفر مواجه هستیم، پس ریاضیات نمی تواند در دسته ی متافیزیک قرار گیرد.
در همین ریاضیات ما عددی بنام "یک" داریم که نماد وحدت است و دو نماد کثرت است .
اما مفهوم صفر و یا همان هیچ که در ریاضیات مطرح است . در انجیل آمده است که "و در آغاز هیچ نبود ، کلمه بود، و آن کلمه، خدا بود"
اینکه شما با علمی طرف هستید که مفهوم هیچ را دربر می گیرد و از دل ِ این هیچ به وحدت (یک ) می رسد آیا نمی توان آن را در دسته ی علوم مابعد الطبیعه قرار داد؟
اما قطعا ارزش و اهمییت یک پژوهش، به استقلال روش و استفاده از منابع مختلف توسط پژوهنده ارتباط زیادی دارد. از این رو من در تلاش هستم تا به طور مستقل آرا و نظریات گوناگون از مکاتب فکری گوناگون را مورد بررسی قرار دهم و از هر یک آنچه را در دستگاهی فلسفی همخوان و درست می بینم، مورد توجه قرار دهم. به همین خاطر نمی توانم صرفا با دیدگاه فارابی، فیثاغورث و یا شخصی دیگر ابراز موافقت یا مخالفت کنم.
اما آنچه تاکنون دریافته ام، ریاضیات نقش ابزاری را دارد برای دسته بندی، اندازه گیری، مقایسه و توصیف روابط میان دانش های تجربی. ولی قطعا در بستری که این پژوهش صورت می گیرد، هنوز پنداشتی خام و سطحی از ریاضیات است.
خب اینکه ریاضیات نقش ابزاری در علوم دیگر دارد درست است در علوم مهندسی و فیزیک و.. اما در هنر موسیقی و معماری نیز همین نقش ابزاری را دارد و بالاتر از اینها ریاضی محض وجود دارد یعنی ریاضی در اختیار ریاضی !
در ضمن شما فرمودید "دستگاهی فلسفی" منظورتان چه نوع دستگاهی است؟ ما با انواع فلسفه روبرو هستیم از مشایی بگیرید تا دکارتی و اگزیستنسیالیستی! در ضمن پیش از پیدایش فلسفه عدد وحود داشت پس ریاضی بود و فلسفه مگر بدنبال حقیقت هستی و طبیعت نیست و مگر زبان طبیعت و هستی ریاضی نیست؟ مگر در فلسفه حال از هر نوعش ما با منطق و گزاره ها روبر و نیستیم و مگر همین گزاره های منطقی ریشه و آبشخورشان ریاضی نیست؟ پس فلسفه هم از دلِ این ریاضی بوجود آمده است! همین هندسه که زیر مجموعه ای از ریاضی است بسیار علمی شهودی است و بر پایه "کشف و شهود" بنا شده است . حتما جمله ی معروف افلاطون را که بر سر در آکادمیش نوشته بود را می دانید "هر کس هندسه نمی داند وارد نشود" ببینید ما بایک علم عجیب و غریب روبرو هستیم همه ی گفته های این حکما و فلاسفه و عرفا در مورد این علم بیشتر ما را متحیر می سازد !
حکیم خیام هم سروده است :
ای آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
بنظرتان خیام همینطوری الکی این اعداد را ردیف کرده است؟؟ برای اینکه قافیه تنگ نیاید!!!؟ و نکته ی جالبتر آنکه از کلمه ی "حیران" در کنار اعداد استفاده کرده است.......
بحث بسیار است......بنظرم بهتر است کلا بر روی مفهموم ریاضی متمرکز شویم و شما بیشتر صحبت کنید و آنچه را تاکنون از مطالعاتتان بدست آورده اید را بیان دارید .
در ضمن دوست عزیز این لینک ذیل را حتما ببینید
سید حسام الدین سراج: معماری نقش جهان در دستگاه ماهور است (http://semnan.bmn.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=938:1393-06-20-03-15-03&catid=1:1388-03-26-11-15-36&Itemid=54)
پیشنهاد می کنم کتاب "از گذر گل تا دل" ایشان را هم حتما بخوانید که در مورد رابطه ی موسیقی و معماری است ایشان چون در هردو هنر موسیقی و معماری صاحب نظر می باشند بخوبی به رابطه بین این دو هنر با هم پرداخته و حتی نت بناهای ایرانی را هم نوشته اند:)
سپاس گزارم:e303:
:e032:
با مفصل بودن گفتگو در آن موضوع مشکلی ندارید؟ یا با آنچه در موردش بیان داشتید؟
با مفصل بودن بحث مشکلی ندارم :)
بنده خودم رشته ی دبیرستانم ریاضی بود و در دانشگاه هم ریاضی زبانِ رشته ام!!!
اما یک چیزی که از همان کودکی ذهنم را درگیر کرده بود این بود که وقتی با مسائلی از ریاضی روبرو می شدم که درجه صرف بودن ریاضیاتش بالا بود آن مسائل را می شد با داشتن هر سطح سوادی از ریاضی حل کرد دقیقا مثل شعر می شد مثل آینه و از همینرو بود که ریاضی برایم علم عجیبی می آمد و می آید ......
Rationalist
09-08-2015, 06:40 PM
در همین ریاضیات ما عددی بنام "یک" داریم که نماد وحدت است و دو نماد کثرت است .
اما مفهوم صفر و یا همان هیچ که در ریاضیات مطرح است . در انجیل آمده است که "و در آغاز هیچ نبود ، کلمه بود، و آن کلمه، خدا بود"
اینکه شما با علمی طرف هستید که مفهوم هیچ را دربر می گیرد و از دل ِ این هیچ به وحدت (یک ) می رسد آیا نمی توان آن را در دسته ی علوم مابعد الطبیعه قرار داد؟
چنانچه بیان داشتم در تراز متافیزیکی فقط "یک" اصیل و فربود است. و از آنجا که در ریاضیات ما اعداد(نمود کثرت)، مقایسه و کمیت(بزرگ تر و کوچکتر) داریم؛ نمی تواند علمی متافیزیکی باشد.
در مورد مفهوم صفر هم بیان داشتم که اصالت با هستی می باشد و نیستی تنها مفهومی انتزاعی در هستیست. شدن و تطور نیز
در آن تراز هستی شناسی صورت نمی گیرد.
دقت داشته باشید که این مفاهیم متافیزیکی که از آنها سخن می گویم، بعضا متفاوت و مستقل از متافیزیک ادیان و مکاتب فلسفیست.
در ضمن پیش از پیدایش فلسفه عدد وحود داشت پس ریاضی بود و فلسفه مگر بدنبال حقیقت هستی و طبیعت نیست و مگر زبان طبیعت و هستی ریاضی نیست؟ مگر در فلسفه حال از هر نوعش ما با منطق و گزاره ها روبر و نیستیم و مگر همین گزاره های منطقی ریشه و آبشخورشان ریاضی نیست؟ پس فلسفه هم از دلِ این ریاضی بوجود آمده است!
در این رابطه، من مدت ها پیش مقاله ای در راستای تعریف فلسفه و منطق در اینجا (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%9F-1208/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-14.html#post53000)آپلود کردم. اکنون که آن را مرور میکردم، با وجود نیاز به برخی ویرایش ها، همچنان می تواند بیانگر زاویه ی نگاه من به این واژه گان اساسی(فلسفه،منطق و...) باشد.
از نقطه نظر آن مقاله اگر به جستار بنگریم، پرسشی اساسی همچون "ریاضیات چیست؟" در حوزه ی فلسفه قرار می گیرد.
البته هرگونه نقد و یا اظهار عقیده ی شما پیرامون آن مقاله و نوع تفکرم، برایم ارزشمند خواهد بود.
همین هندسه که زیر مجموعه ای از ریاضی است بسیار علمی شهودی است و بر پایه "کشف و شهود" بنا شده است .
:e405:؟!
اگر امکان دارد در این مورد بیشتر توضیح دهید.
حکیم خیام هم سروده است :
ای آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
بنظرتان خیام همینطوری الکی این اعداد را ردیف کرده است؟؟ برای اینکه قافیه تنگ نیاید!!!؟ و نکته ی جالبتر آنکه از کلمه ی "حیران" در کنار اعداد استفاده کرده است.......
خوب؟! چرا خیام این بیت را چنین سروده و از آن چهار عدد نام برده است؟
بهتر است کلا بر روی مفهموم ریاضی متمرکز شویم و شما بیشتر صحبت کنید و آنچه را تاکنون از مطالعاتتان بدست آورده اید را بیان دارید .
من در این پژوهش هنوز در ابتدای راه هستم و با پرسش هایی بسیار بنیان گرایانه مشغول می باشم!
با مفصل بودن بحث مشکلی ندارم :)
بنده خودم رشته ی دبیرستانم ریاضی بود و در دانشگاه هم ریاضی زبانِ رشته ام!!!
اما یک چیزی که از همان کودکی ذهنم را درگیر کرده بود این بود که وقتی با مسائلی از ریاضی روبرو می شدم که درجه صرف بودن ریاضیاتش بالا بود آن مسائل را می شد با داشتن هر سطح سوادی از ریاضی حل کرد دقیقا مثل شعر می شد مثل آینه و از همینرو بود که ریاضی برایم علم عجیبی می آمد و می آید ......
اگر امکان دارد در مورد درک خودتان از ریاضیات، کاربرد های مختلف آن و سطح دانش و توانایی تان در استفاده از ریاضیات را بیشتر توضیح دهید.
چنانچه بیان داشتم در تراز متافیزیکی فقط "یک" اصیل و فربود است. و از آنجا که در ریاضیات ما اعداد(نمود کثرت)، مقایسه و کمیت(بزرگ تر و کوچکتر) داریم؛ نمی تواند علمی متافیزیکی باشد.
در مورد مفهوم صفر هم بیان داشتم که اصالت با هستی می باشد و نیستی تنها مفهومی انتزاعی در هستیست. شدن و تطور نیز
در آن تراز هستی شناسی صورت نمی گیرد.
دقت داشته باشید که این مفاهیم متافیزیکی که از آنها سخن می گویم، بعضا متفاوت و مستقل از متافیزیک ادیان و مکاتب فلسفیست.
بنده دارم در همین زمینه یکسری مقاله و کتاب را سرچ می کنم و تاکنون هم چندین مقاله در این زمینه را یافته ام که بعد از مطالعه و بررسی آنها ، برایتان اینجا آپلودش می کنم یا لینکشان را می گذارم!
بعدش هم دوست عزیز شما از یک نکته غافل شدید و آن هم اعداد اصلی هستند! یا بهتر است بگویم اعداد اصلی هستی! همانطور که خودتان بهتر می دانید فیثاغورث از اولین کسانی بوده که ادعا کرده است اصل وجود در آفرینش، عدد است و بعد از آنهم حکمای زیادی بویژه حکمای ایرانی بر این نظر صحه گذاشته اند. اعدا اصلی چه اعدادی هستند؟
در ابندای خلقت یک بوجود آمد که نماد "وحدت" است و اصیل است و بعد در امتداد آفرینش به دو می رسیم که بیانگر "کثرت" است و از عدد یک و دو به سه می رسیم . حال این سه عد 1و2و3 را داشته باشید فعلا تا بعد.
در این رابطه، من مدت ها پیش مقاله ای در راستای تعریف فلسفه و منطق در اینجا (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%9F-1208/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-14.html#post53000)آپلود کردم. اکنون که آن را مرور میکردم، با وجود نیاز به برخی ویرایش ها، همچنان می تواند بیانگر زاویه ی نگاه من به این واژه گان اساسی(فلسفه،منطق و...) باشد.
از نقطه نظر آن مقاله اگر به جستار بنگریم، پرسشی اساسی همچون "ریاضیات چیست؟" در حوزه ی فلسفه قرار می گیرد.
البته هرگونه نقد و یا اظهار عقیده ی شما پیرامون آن مقاله و نوع تفکرم، برایم ارزشمند خواهد بود.
ممنون بابت این مقاله ، بسیار لذت بردم از خواندن آن. فلسفه با حیرت شروع می شود کاملا درست است! حیرت سر آغاز بسیاری از چیزها است حکمت ، عرفان و فلسفه . هرسه ی اینها در عین اینکه در تعاریف جداگانه ای قرار می گیرند اما دارای یک اصل و یک مبنا و یک ریشه می باشند که همانا "حیرت" است.
با این نظر که نظام روانکاوی فروید خالی از تفکر فلسفی عمیق و ژرف بود هم با تمام موجود موافقم.
اما پیشنهادات
کاش در مقاله اتان از آرا شیخ اشراق هم آورده شود او هم آغاز فلسفه را حیرت می داند و آرای فلسفی ایشان بسیار مورد توجه فلاسفه ی غربی بخصوص اگزیستنسیالیست ها قرار گرفته است مانند هانری کربن شاگرد هایدگر که فلسفه اش را از اگزیستنسیالیسم به اشراق تغییر داد و حتی مدعی بود که استادش هایدگر هم به دروازه های اشراق رسیده بود!
:e405:؟!
اگر امکان دارد در این مورد بیشتر توضیح دهید.
دوست عزیز اول بگذارید این "اعداد" و ریشه ی متافیزیکی ریاضی را به یک سر منزلی برسانیم بعد به هندسه هم خواهیم پرداخت که خود مبحثی بس سنگین و پر چالش می باشد و با یکی دو جمله نمی توان در مورد هندسه و مبنای شهودیش صحبت کرد.
خوب؟! چرا خیام این بیت را چنین سروده و از آن چهار عدد نام برده است؟
یادتان می آید که از 1 و 2 و 3 بعنوان اعداد اصلی نام برده شد و گفتم فعلا این سه عدد را پیش خود داشته باشد تا بعد. حال در اینجا با این سه عدد کار خواهیم داشت!با کمک چهار عمل اصلی ریاضیات + - * / می توان به بی نهایت عدد رسید! حال این چهار عمل را در مورد این سه عدد بکار می بریم! از آنجا که 2 و3 از اعداد اول می باشند و تقسیم ناپذیرند پس تقسیم در اینجا بکارمان نمی آید . هم چنین با عمل - هم به عدد جدیدی نمی رسیم پس آنرا هم حذف می کنیم. پس اکنون تنها با دو عمل +* به آفرینش اعداد با استفاده از این سه عدد خواهیم پرداخت.
1+2+3=6
1+3=4
2+3=5
2*3 +1=7
شما با کمک این دو عمل ضرب و جمع فقط و فقط به این اعداد خواهید رسید : 4 و5و6و7
همانکه خیام در شعرش اشاره کرده است یعنی هر چهارتای این اعداد بطور مستقیم و بی واسطه از اعداد اصلی بوجود آمده اند .
اگر امکان دارد در مورد درک خودتان از ریاضیات، کاربرد های مختلف آن و سطح دانش و توانایی تان در استفاده از ریاضیات را بیشتر توضیح دهید.
باید یک کتاب در اینمورد بنویسم :) در طول بحث همینطور که جلو برویم به تجربیات شخصی ام و آنچه که از ریاضیات برداشت کرده ام نیز اشاره خواهم کرد.
ولی باید به این نکته اشاره کنم که بین شعر و ریاضی رابطه ی عجیبی یافته ام گویی ریشه اشان یکی است شاید متعجب شوید ولی از آنجا که در جستار دیگری هم "فلسفه هنر " با هم مشغول بحت در زمینه شعر هستیم به این نکته مفصلتر پرداخته خواهد شد.
Rationalist
09-11-2015, 04:17 PM
در ابندای خلقت یک بوجود آمد که نماد "وحدت" است و اصیل است و بعد در امتداد آفرینش به دو می رسیم که بیانگر "کثرت" است و از عدد یک و دو به سه می رسیم . حال این سه عد 1و2و3 را داشته باشید فعلا تا بعد.
چنانچه برایم قابل حدس بود، آنچه من در فلسفه متافیزیک می خوانم، با آنچه در ذهن شماست متفاوت است!
اما پرسشم اینجاست که این اعداد در توضیح و شکل گیری جهانِ مادی و یا پدیداری چه ویژگی منحصر به فردی دارند؟ برای مثال چرا ۲ را نماد کثرت می خوانید و نه ۱۰۰ را؟ و یا اینکه از ۱و۲ می توانیم به ۳ برسیم؟در این موضوع چه چیز خاصی را نمایان می کند که در سایر اعدادقابل مشاهده نیست؟
دوست عزیز اول بگذارید این "اعداد" و ریشه ی متافیزیکی ریاضی را به یک سر منزلی برسانیم بعد به هندسه هم خواهیم پرداخت که خود مبحثی بس سنگین و پر چالش می باشد و با یکی دو جمله نمی توان در مورد هندسه و مبنای شهودیش صحبت کرد.
در هر صورت امیدوارم که از سخنانتان چیزی دستگیرم شود!
زیرا تا آنجا که تجربه ی گفتگو با اهالی عرفان و شعرهای عرفانی(؟!) را داشته ام، سخنانشان برایم مبهم، گنگ و بی معنا بوده است!
شما با کمک این دو عمل ضرب و جمع فقط و فقط به این اعداد خواهید رسید : 4 و5و6و7
همانکه خیام در شعرش اشاره کرده است یعنی هر چهارتای این اعداد بطور مستقیم و بی واسطه از اعداد اصلی بوجود آمده اند .
من همچنان ویژگی های آنچنان خاصی را درک نمی کنم! این ویژگی آن اعداد است. چنانچه بسیاری از اعداد دیگر هم ویژگی هایی جالب دارند. مانند عدد۱۶و یا اعداد اصلی هندی/عربی که ریاضیات را کاملا متحول کردند: {۰و۱و۲و...و۹}
در هر صورت امیدوارم که از سخنانتان چیزی دستگیرم شود!
زیرا تا آنجا که تجربه ی گفتگو با اهالی عرفان و شعرهای عرفانی(؟!) را داشته ام، سخنانشان برایم مبهم، گنگ و بی معنا بوده است!
اینجا گویا همه یکی هستند (وحدت وجود دارند!) فقط نام ها فرق می کند.همه پیشاپیش حکم صادر می کنند. بنده کلی مقاله در باب رابطه ریاضیات با متافیزیک و.. نظر حکمای یونان در رابطه با اعداد سرچ کردم و بدست آوردم و اصلا قصدم نبود که از دید عارفانه به شما جواب دهم که اگر می خواستم بی هیچ سرچ و جستجویی هزاران صفحه می توان حرف زد! اما خب با این پیش داوری شما دیگر جای بحثی باقی نمی ماند. هر چند فیثاغورث یک حکیم بود همانطور که افلاطون و دیوژن بودند و حکیم با فیلسوف خیلی فرق می کند حکیم علاوه بر اینکه می تواند یک فیلسوف باشد از معارف حکیمانه نیز مطلع است ......
بگذریم ...
هرچند باید بگویم عرفان دانشی است که از راه کشف و شهود بدست می آید و در آن کلمات معنای دیگری می یابند مثل خوف ، رجا ، بهجت و.. که کسانی که در حلقه های طریقت قرار دارند معنای دیگری از این کلمات در می یابند. عالمی که عرفا در آن کشف و شهود می کنند عالم معنا است که افلاطون در نوشته هایش بدان اشاراتی داشته است و بعد از او هم دیوژن بطور شفاهی و ابن سینا در اواخر عمرش یادداشتهایی داشته است نظیر حی بن یقظان و این شیخ اشراق بود که بطور مفصلتری به تعریف این عالم (عالم معنا ) پرداخته است.
در هر جال بنده می خواستم بطور علمی و حکیمانه جوابتان را بدهم که با این پیش داروی و حکم زودرس مایوس شدم. امیدورام که موفق باشید در تحقیقاتتان در باب ریاضیات و چه خوب است که از جناب مهربد کمک بگیرید که رشته اشان هم ریاضی بوده است و بسیار خردمند و خرد گرا و منطقی هستند .:e032:
Rationalist
09-12-2015, 04:59 PM
اینجا گویا همه یکی هستند (وحدت وجود دارند!) فقط نام ها فرق می کند.همه پیشاپیش حکم صادر می کنند. بنده کلی مقاله در باب رابطه ریاضیات با متافیزیک و.. نظر حکمای یونان در رابطه با اعداد سرچ کردم و بدست آوردم و اصلا قصدم نبود که از دید عارفانه به شما جواب دهم که اگر می خواستم بی هیچ سرچ و جستجویی هزاران صفحه می توان حرف زد! اما خب با این پیش داوری شما دیگر جای بحثی باقی نمی ماند.
دقیقا نمی دانم دیگر کاربران این انجمن چه برخوردی با شما داشته اند و به چه دلیل(منطقی) از آن سخن من به چنین برداشتی رسیدید و در موردم به صدور حکم پرداختید!
اما گرامی، لازم است به طور شفاف بیان کنم که اساسا آن سخن به قصد داوری و یا پیش داوری ابراز نشد. من صرفا در مورد گفتگو پیرامون هندسه که آن را دارای مبنای شهودی خواندید، خواستم
تجربه ی خود در گفتگوهای پیرامون عرفان و شهود را در گروی دستگاه فلسفی ای که با آن به تحلیل و بررسی مفاهیم می پردازم را بیان کنم، تا با دیدی باز تر به من پاسخ دهید و یا وقتتان را در یافتن و عرضه ی مطالبی که ممکن بود برایم گنگ و بی معنا باشند، هدر ندهید.
در هر صورت هدف من از این گفتگوها با شما، صرفا و صرفا آموختن از شما و یا بعضا به بوته ی نقد گذاشتن باورهایم است. اما باید دقت داشت که به هر حال ما در مورد مفاهیمی بسیار اساسی به گفتگو نشسته ایم و برای ایجاد یک بستر ارتباطی مشترک و درک متقابل سخنان یکدیگر، توضیح در مورد معیارهای معرفت شناختی قابل اتکا، پیش زمینه های فلسفی و معانی واژگان اساسی بسیار مهم است.
برای نمونه در مورد واژه ی "عرفان" من تلاش کردم به طور مفصل و گسترده به معنا شناسی و واژه شناسی آن بپردازم؛ و اتفاقا جستاری هم در آن رابطه در این انجمن ایجاد کرده بودم.
از این رو، این برداشت و مایوس شدن شما، برایم قابل درک نیست.
دقیقا نمی دانم دیگر کاربران این انجمن چه برخوردی با شما داشته اند و به چه دلیل(منطقی) از آن سخن من به چنین برداشتی رسیدید و در موردم به صدور حکم پرداختید!
اما گرامی، لازم است به طور شفاف بیان کنم که اساسا آن سخن به قصد داوری و یا پیش داوری ابراز نشد. من صرفا در مورد گفتگو پیرامون هندسه که آن را دارای مبنای شهودی خواندید، خواستم
تجربه ی خود در گفتگوهای پیرامون عرفان و شهود را در گروی دستگاه فلسفی ای که با آن به تحلیل و بررسی مفاهیم می پردازم را بیان کنم، تا با دیدی باز تر به من پاسخ دهید و یا وقتتان را در یافتن و عرضه ی مطالبی که ممکن بود برایم گنگ و بی معنا باشند، هدر ندهید.
در هر صورت هدف من از این گفتگوها با شما، صرفا و صرفا آموختن از شما و یا بعضا به بوته ی نقد گذاشتن باورهایم است. اما باید دقت داشت که به هر حال ما در مورد مفاهیمی بسیار اساسی به گفتگو نشسته ایم و برای ایجاد یک بستر ارتباطی مشترک و درک متقابل سخنان یکدیگر، توضیح در مورد معیارهای معرفت شناختی قابل اتکا، پیش زمینه های فلسفی و معانی واژگان اساسی بسیار مهم است.
برای نمونه در مورد واژه ی "عرفان" من تلاش کردم به طور مفصل و گسترده به معنا شناسی و واژه شناسی آن بپردازم؛ و اتفاقا جستاری هم در آن رابطه در این انجمن ایجاد کرده بودم.
از این رو، این برداشت و مایوس شدن شما، برایم قابل درک نیست.
سلام دوست عزیز
خب اگر پستهایم را با آن افراد دنبال کرده باشید به بنده حق خواهید داد که پیش داوری کنم. با اینحال از آنجا که در زندگی ام یاد گرفته ام هروقت چیز نا مربوطی گفتم بابتش عذر خواهی کنم از شما بابت این قضیه عذرخواهی می کنم. بنده اصلا قصد بازگشت به این فروم را نداشتم اما بخاطر اینکه شما از کلمه "آموختن" استفاده کردید و اینکه تشنه ی یادگیری هستید همانطوری که من هستم خب آمدم البته بنده ام چیزی از خودم ندارم تمام آنچه که آموخته ام از محضر اساتیدم بوده که مفاخر ادب و هنر ایران زمینند نظیر دکتر شفیعی کدکنی که همین یک نام خودش برای همه چیز از عرفان و حافظ گرفته تا سلوک و شعر را در برمی گیرد چرا که ایشان خداوندگار ادب پارسی هستند. اما در باب شهود و اینکه چند نوع شهود داریم و شهود حکمای یونان و عرفای ایران چه تفاوتهایی باهم داشته اند و از چه نوعی بودند و نیز در باره خود "عرفان" خب مطلب بسیار زیاد است.در ضمن بنده آن جستار عرفان شما را دیدم. راستش را بخواهید خنده ام گرفت شما برای دریافت معنای این کلمه آمده اید در این فروم جستار باز کرده اید:)) آن را باید از عرفا بپرسید یا به کتب عارفان بزرگ مراجعه کنید بهترین کتابی که می توان پیشنهاد کرد عرفان نظری ابن عربی هست که همانا ابن عربی عرفان نظری را کامل کرد.
من حاضرم این مباحث از ریاضیات و موسیقی گرفته تا شهود و عرفان و فلسفه اشراق و اینکه چگونه می توان از هایدگر به شیخ اشراق رسید (چون با آرا و آثار هانری کربن آشنایی کافی دارم)و اینکه چگونه از اگزیستنسیالیسم به حکمت انسی رسیده اند (از هایدگر تا فردید) ادامه دهم ولی نه در این فروم . بنده تا حدی هم آثار فلاسفه غربی رامطالعه کرده ام البته بیشتر نیهیلیسم و اگزیستنسیالیسم که از بین آنها بیشتر آثار هایدگر و یاسپرس و نیچه و سارتر را مطالعه کرده ام و از فلسفه ی اسلامی متاسفانه فقط اشراق را خوب می دانم و تازه دارم مشایی و صدرایی را مطالعه می کنم:(
اگر واقعا تمایل به بحث داشته باشید خب می توانیم در فروم دیگری این مباحث را ادامه دهیم. من دوست ندارم مباحثی را که با سختی فرا گرفته ام به باد تمسخر گرفته شوند . تمسخر با به چالش کشیدن فرق می کند . من عاشق این هستم که افکارم و برداشت هایم را مورد نقد و بررسی قرار بگیرند و اصلا رد شوند چون سبب حرکتم می شوند حرکتی به سمت جلو. ولی تمسخر فرق می کند اینجا مثلا جناب مهربد که خیلی ادعای خردمندی می کنند "عالم معنا" را به باد تمسخر می گیرند و و آن را هپروتستان می نامند و به بنده می گویند آن را تعریف کن تا با اکاذیب برادران ِ خودفریب بیشتر آشنا شویم!!! یعنی ایشان هنوز نمی دانند که از نخستین کسانی که در باب این عالم صحبت کرده اند افلاطون بوده بعد دیوژن و ........ تا رسید به فلاسفه ی اسلامی نظیر ابن سینا و خب عین القضات و شهاب الدین سهروردی آن را تکمیل کرده اند و در اشعار مولانا هم بیشتر در مورد این عالم صحبت شده است، بعد ایشان یعنی جناب مهربد شروع به تحقیر و تمسخر می کنند!!
در ضمن وقتی در این فروم یک شخص لمپن و فرومایه می آید و جستار چامه (!)باز می کند و می گویداز نیچه خیلی تاثیر گرفته ام ولی والا ما تابحال هرچه از پست های این فرد دیده ایم جز لمپنی و بی ادبی و وقاحت چیزی نبوده است و اینقدر این فرد در نظرم حقیر است که ارزش ِ نام بردن را ندارد هرچند بسیار شخصیت ترحم برانگیزی هم دارد!! حال به بنده حق دهید منی که چندین سال از محضر اساتیدی چون دکتر کدکنی و دینانی و.. بهره برده ام دوست نداشته باشم در این جا به بحث و مباحثه بپردازم. در صورت تمایل پیام خصوصی بدهید تا آدرس آن فروم را برایتان بگذارم .
با سپاس
Rationalist
09-14-2015, 10:06 PM
اگر واقعا تمایل به بحث داشته باشید خب می توانیم در فروم دیگری این مباحث را ادامه دهیم. من دوست ندارم مباحثی را که با سختی فرا گرفته ام به باد تمسخر گرفته شوند .
با عرض درود و احترام؛
دقیقا به دلیل اینکه واقعا تمایل به گفتگو و آموختن دارم، برایتان پیام خصوصی نمی فرستم و به فروم دیگری نمی آیم!
این فروم اگر کاستی هایی هم داشته باشد، آزادی ای قابل توجه برای کاربرانش دارد که من نمونه ای
همچون اینجا را در دیگر فروم های فارسی زبان تا کنون ندیده ام.
اما اینکه می گویید برخی کاربران با شما برخوردی بد داشته اند و یا به تمسخرتان پرداخته اند؛
حتی اگر چنین هم بوده، این می تواند فرصتی خوب و تجربه ای باارزش برایتان باشد تا میزان ظرفیت خود و
توانایی تان در واکنش درست در چنین شرایطی را بسنجید. منظور من داشتن نگاهی کاملا مسئولانه است.
با عرض درود و احترام؛
دقیقا به دلیل اینکه واقعا تمایل به گفتگو و آموختن دارم، برایتان پیام خصوصی نمی فرستم و به فروم دیگری نمی آیم!
این فروم اگر کاستی هایی هم داشته باشد، آزادی ای قابل توجه برای کاربرانش دارد که من نمونه ای
همچون اینجا را در دیگر فروم های فارسی زبان تا کنون ندیده ام.
اما اینکه می گویید برخی کاربران با شما برخوردی بد داشته اند و یا به تمسخرتان پرداخته اند؛
حتی اگر چنین هم بوده، این می تواند فرصتی خوب و تجربه ای باارزش برایتان باشد تا میزان ظرفیت خود و
توانایی تان در واکنش درست در چنین شرایطی را بسنجید. منظور من داشتن نگاهی کاملا مسئولانه است.
با سلام و عرض ادب دوست عزیز
منظورم از فروم دیگر ، فروم فارسی زبان نبود. من در چند فروم انگلیسی زبان مربوط به فلسفه و مباحث فلسفی عضو هستم البته در یکیشان که مربط به دانشگاهم هست خیلی فعالم ولی در یک فروم philosophy فعالیتم را با یک نام کاربری جدید از سر گرفته ام و در این فروم اصلا تالاری برای مسائل مابعد الطبیعه وجود دارد. اگر بخواهید شما را به این فروم دعوت کنم چون یک جستاری را هم در مورد رابطه ی ریاضی و متافیزیک باز کرده ام و مباحثی هم آنجا صورت گرفته است. این لینک را هم یکی از دوستان در آنجا برایم گذاشته اند که برای شما می گذارم که مرتبط با تفکر افلاطون و پیروانش هست که آنها اعداد را حقیقی (real) می دیدند نه مادی :
Augustine on Intelligible Objects (https://books.google.com.au/books?id=3ISYAwAAQBAJ&lpg=PA24&ots=qQ1Sy1jQtF&dq=Augustine%20Intelligible%20Objects&pg=PA24#v=onepage&q&f=false)
ببینید دوست عزیز من اصلا کاری به کاربران اینجا ندارم منکه مثل برخی از کاربران این فروم بیکار نیستم بنشینم و خزعبل بگویم و یا انگ و تهمت بزنم وقتی عضو اینجا شدم گفتند تو فلانی هستی حالاهم که مرا یک کاربری در هم میهن می دانند در حالیکه آنشخص را من به اینجا معرفی کرده بودم که نیامد عضو اینجا شود (از هم فرومی های بنده در انجمن شیعی بود ) ولی پستهای مرا اینجا دنبال می کرد هرچند من به دعوت آنشخص عضو هم میهن شدم . ایشان از فعالان انجمن شیعی هست و بسیار ولایی است یعنی حتی بچه هم می فهمد که ادبیات من با فلانی و این شخص چقدر فرق می کند. من الان در هم میهن هم فعال نیستم آمدم جستاری برای موسیقی سماعی باز کنم که نمی دانم چرا تاییدش نکردند حتما فکر کردند اشاعه دهنده ی تصوف و.. است. نمی دانم چرا این سعادت نصیبم نمی شود یک فروم فارسی زبان خوب پیدا کنم ! انجمن شیعی آمدم جستاری باز کردم راجع به تشیع کلی حرف و نفرین و لعن شنیدم و در آخر هم آن جستار را قفل کردند!! هم میهن هم جستارم را تایید نمی کند و اینجا هم که اینجور است مدام بدنبال محکوم کردنم هستند و مدام بابت تک تک حرفهای گفته و نگفته کارهای کرده و نکرده ام مود قضاوت و پیش داوری قرار می گیرم ......
در هر حال اگر به فروم philosophy بیایید خیلی خوب می شود چون هم تعداد افرادی که در بحث شرکت می کنند زیاد است و هم اطلاعات و دانسته هایی که به اشتراک می گذارند ارزشمند.
Rationalist
09-19-2015, 07:16 PM
با سلام و عرض ادب دوست عزیز منظورم از فروم دیگر ، فروم فارسی زبان نبود. من در چند فروم انگلیسی زبان مربوط به فلسفه و مباحث فلسفی عضو هستم البته در یکیشان که مربط به دانشگاهم هست خیلی فعالم ولی در یک فروم philosophy فعالیتم را با یک نام کاربری جدید از سر گرفته ام و در این فروم اصلا تالاری برای مسائل مابعد الطبیعه وجود دارد. اگر بخواهید شما را به این فروم دعوت کنم چون یک جستاری را هم در مورد رابطه ی ریاضی و متافیزیک باز کرده ام و مباحثی هم آنجا صورت گرفته است.
سپاسگزارم بابت معرفی آن کتاب:e303:
بله من مایل هستم که با فروم های فلسفی انگلیسی زبان، دارای کاربرانی دانا و متشکل از مباحث اساسی مورد نظرم آشنا شوم؛ و اگر شما آنها را در اینجا به من معرفی کنید، قطعا قدرشناس خواهم بود.
اما اینکه گفتگوهای ناتمام در این انجمن را ادامه نداده و به حاشیه بپردازیم، فکر نمی کنم نتیجه ی سودمندی برایمان حاصل کند!
ببینید دوست عزیز من اصلا کاری به کاربران اینجا ندارم ولی من با نگاهی گذرا به آن پاتوق شب نشینی، چیز دیگری دیدم!
در هر حال به نظر می رسد در پست قبلی ام(همچون بیشتر مواقع) نتوانستم مقصودم را به دیگران انتقال دهم...
پس بهتر است در مورد مشکل شما با کاربران اینجا هم، زبان در کام خفه کنم و تنها بر شنیدن و آموختن متمرکز شوم...
...!
سپاسگزارم بابت معرفی آن کتاب:e303:
بله من مایل هستم که با فروم های فلسفی انگلیسی زبان، دارای کاربرانی دانا و متشکل از مباحث اساسی مورد نظرم آشنا شوم؛ و اگر شما آنها را در اینجا به من معرفی کنید، قطعا قدرشناس خواهم بود.
اینرا فعلا داشته باشید :)
Philosophy Forums (http://forums.philosophyforums.com)
البته من قبلا در این فروم فعال بودم حالا با یک نام کاربری جدید عضو این فروم شدم بعضی از اعضای آن واقعا در فلسفه با سواد هستند حتی در فلسفه اسلامی. البته من خودم بیشتر در فروم دیگری فعال هستم البته آنجا بیشتر پاتوق دوستان اگزیستنسیالیست می باشد و مثلا من از همین فروم دریافتم که نیچه بیشتر مکتب فکری اش بر مبنای نیهیلیسم بوده است تا اگزیستنسیالیسم.
اما اینکه گفتگوهای ناتمام در این انجمن را ادامه نداده و به حاشیه بپردازیم، فکر نمی کنم نتیجه ی سودمندی برایمان حاصل کند!
مگر تقصیر بنده است؟ من دوست دارم ادامه دهم ولی مگر نمی بینید که برای بنده دندان تیز کرده اند و وعده ی تازیانه و شلاق می دهند !!! مگر نه اینست که حرف بنده را از اینجا می برند پاتوق! یا می آیند در فلسفه هنر و ترول می کنند و می گویند آن یکی شعر بهتر بود!! من خودم هم دوست دارم که بحث را در اینجا ببندم ولی مگر این دوستان گرامی می گذارند! اگر اینها نویز نباشند و کاری حداقل به این جستار نداشته باشند من در همین جستار بحث را ادمه می دهم.
ولی من با نگاهی گذرا به آن پاتوق شب نشینی، چیز دیگری دیدم!
در هر حال به نظر می رسد در پست قبلی ام(همچون بیشتر مواقع) نتوانستم مقصودم را به دیگران انتقال دهم...
پس بهتر است در مورد مشکل شما با کاربران اینجا هم، زبان در کام خفه کنم و تنها بر شنیدن و آموختن متمرکز شوم...
...!
معلوم است که شما حق را به دوستانتان می دهید در اینکه شکی نیست ولی من مقصر نبودم! و نیستم! من از شعرهای خودم هم در این فروم استفاده کرده ام آنگاه می گویند تو خودت معنای شعرها را نمی دانی اگر هیچ چیز را ندانم اشعار خودم را می دانم! انکسی که حتی ابتدایی ترین اصول مکتب امپرسیونیسم رانمی داند و بجای اعتراف بر ندانستنش برای من خط و نشان می کشد را باید متهم به نادانی و نفهمی کرد نه مرا!
Rationalist
09-19-2015, 08:15 PM
مگر تقصیر بنده است؟ من دوست دارم ادامه دهم ولی مگر نمی بینید که برای بنده دندان تیز کرده اند و وعده ی تازیانه و شلاق می دهند !!! مگر نه اینست که حرف بنده را از اینجا می برند پاتوق! یا می آیند در فلسفه هنر و ترول می کنند و می گویند آن یکی شعر بهتر بود!! من خودم هم دوست دارم که بحث را در اینجا ببندم ولی مگر این دوستان گرامی می گذارند! اگر اینها نویز نباشند و کاری حداقل به این جستار نداشته باشند من در همین جستار بحث را ادمه می دهم.
معلوم است که شما حق را به دوستانتان می دهید در اینکه شکی نیست ولی من مقصر نبودم! و نیستم! من از شعرهای خودم هم در این فروم استفاده کرده ام آنگاه می گویند تو خودت معنای شعرها را نمی دانی اگر هیچ چیز را ندانم اشعار خودم را می دانم! انکسی که حتی ابتدایی ترین اصول مکتب امپرسیونیسم رانمی داند و بجای اعتراف بر ندانستنش برای من خط و نشان می کشد را باید متهم به نادانی و نفهمی کرد نه مرا!
آه! به نظر می رسه اظهار آن یکی دو جمله هم، در این مورد خطایی فاحش از من بوده!:e403:
Secular
10-09-2015, 02:09 PM
مگر تقصیر بنده است؟ من دوست دارم ادامه دهم ولی مگر نمی بینید که برای بنده دندان تیز کرده اند و وعده ی تازیانه و شلاق می دهند !!! مگر نه اینست که حرف بنده را از اینجا می برند پاتوق! یا می آیند در فلسفه هنر و ترول می کنند و می گویند آن یکی شعر بهتر بود!! من خودم هم دوست دارم که بحث را در اینجا ببندم ولی مگر این دوستان گرامی می گذارند! اگر اینها نویز نباشند و کاری حداقل به این جستار نداشته باشند من در همین جستار بحث را ادمه می دهم.
!
حالا شما خون خودتو کثیف نکن و اگر واقعا چیزی در چنته داری رو کن :e105:
آدم با دوتا حرف و چهارتا لیچار ک از کوره در نمیره که تازه شما که درویش هم هستی باید صبورتر از این حرفا باشی آبجی :-)
از موضوع تاپیکت خیلی خوشم اومد خیلی هوشمندانه بود و خوب هم شروع کردی ولی مث اینکه کم آوردی شروع کردی به آه ناله کردن نه؟ این روش قدیمیه اگه واقعا چیزی سرت میشه این گوی و این میدون به بقیه چیکار داری درویش:-):e306:
Mehrbod
03-03-2016, 02:56 AM
اگر واقعا تمایل به بحث داشته باشید خب می توانیم در فروم دیگری این مباحث را ادامه دهیم. من دوست ندارم مباحثی را که با سختی فرا گرفته ام به باد تمسخر گرفته شوند . تمسخر با به چالش کشیدن فرق می کند . من عاشق این هستم که افکارم و برداشت هایم را مورد نقد و بررسی قرار بگیرند و اصلا رد شوند چون سبب حرکتم می شوند حرکتی به سمت جلو. ولی تمسخر فرق می کند اینجا مثلا جناب مهربد که خیلی ادعای خردمندی می کنند "عالم معنا" را به باد تمسخر می گیرند و و آن را هپروتستان می نامند و به بنده می گویند آن را تعریف کن تا با اکاذیب برادران ِ خودفریب بیشتر آشنا شویم!!! یعنی ایشان هنوز نمی دانند که از نخستین کسانی که در باب این عالم صحبت کرده اند افلاطون بوده بعد دیوژن و ........ تا رسید به فلاسفه ی اسلامی نظیر ابن سینا و خب عین القضات و شهاب الدین سهروردی آن را تکمیل کرده اند و در اشعار مولانا هم بیشتر در مورد این عالم صحبت شده است، بعد ایشان یعنی جناب مهربد شروع به تحقیر و تمسخر می کنند!!
باور بفرمایید یا نه, این واژه را نخست خود درویشان راه حضرت حق یا همان سیمرغ بکار بردند:
عالم هپروت کجاست ؟از عالم ماده چقدر یا نزدیک است ؟ (http://forum.hammihan.com/thread191911.html)
در ذهن انسان چه می گذرد؟
عالم هپروت کجای عوالم خلق شده موجود است ؟
جهان هستى داراى عوالم گوناگونى است: عالم اسماى الهى، عالم تجرد، عالم مثال و عالم مادى. میان عالم مادى و اسماى الهى دو عالم تجرد و مثال وجود دارد. در فلسفه اسلامى- به ویژه در حكمت متعالیه- مستدل شده است كه عوالم هستى با نظام و ترتیب خاصى از ذات حق- كه در مظاهر اسما متجلى است- سرچشمه گرفته است. عوالم وجود از آثار و جلوههاى اسماى الهىاند.
نخستین عالم پس از عالم اسماى الهى عالم تجّرد و جبروت است. این عالم از آثار ضعف وجود پاك است، و از اینرو عالم «جبروت» نامیده مىشود یعنى، عالمى كه با قرب به مبدأ متعال و برخوردارى از اشراقهاى ربانى، كمبودهایش جبران گشته و جاى آنها را كمالات گرفته است.
عالم بعدى، عالم مثال، برزخ یا ملكوت است. این عالم مترتب بر عالم تجرد، و نشأت گرفته از آن است. این عالم، جلوه آخرین عوالم تجرد است كه در آن حقایق مجرد، در مرتبه نازل و در حد و اندازهها و قالبها جلوهگر است. عالم برزخ هم داراى عوالم دیگرى است كه برخى برتر از برخى دیگر و بعضى مترتب بر بعضى دیگر و نشأت گرفته از آن مىباشند.
عالم آخر، عالم جسم و نظام مادى است كه عالم «ناسوت» و در اصطلاح قرآن عالم «شهادت» نیز نامیده مىشود. این عالم متأخر از عالم برزخ و نشأت گرفته از آن است. عالم مادى، دورترین عالم از مبدأ متعال بوده، از وجود ضعیفترى برخوردار است. حقایق عالم مادى، ظهورات و تابشهاى نازله و محدود حقایق مثالى است كه در ماده جلوه مىكند.
http://www.daftarche.com/images/imported/2016/03/1.jpg
پس میبینید که باز هم پیشداوری نابجا کردید.
باور بفرمایید یا نه, این واژه را نخست خود درویشان راه حضرت حق یا همان سیمرغ بکار بردند:
عالم هپروت کجاست ؟از عالم ماده چقدر یا نزدیک است ؟ (http://forum.hammihan.com/thread191911.html)
چه جالب که این جستار را از زیر خروار ها خاک کشیدید بیرون آنهم وفتی که سازم را دستم گرفته بودم و داشتم بر اساس آهنگهای آسمانی ِ همان کسی که سخنرانی بی نظیرش در مورد موسیقی و معماری مرا به آغازیدن چنین جستاری برانگیخت، قطعه ای می نواختم! عجیب بود بعد از مدتها سازم را به دست گرفتم و برای نواختنش مجبور شدم خاکها را از رویش بزدایم که این همان کاری بود که شما با این جستار کردید!
و اما در مورد آغازگر آن جستار هپروت باید بگویم که خود آن شخص براستی یک هپروتی است و به جرات می توانم بگویم بی خردترین و هپروتی ترین جستارها از آنِ ایشان است! از جستارهای با محوریت حجاب گرفته که در آن هم به بانوان بی حجاب و هم با حجاب توهین های ناروایی می گردد و چه جستارهای فلسفی اش که بهتر است حرفی نزنم که بهترینش همان است که خودتان نشان دادید!
اما اینکه شما چنین شخص دگم اندیش و بسته و تندرویی را درویش خطاب می کنید براستی بی انصافی است یعنی واقعا توهین را از حد گذرانده اید!! یک عده ای در هم میهن راستی راستی گمان می کنند من درویشم و اهل طریقت و.. ولی بنده تنها یک دوستدار راه طریقت هستم و درویشی کجا و من ِ حقیر کجا! درویش یعنی مولانا و ابوالحسن خرقانی!
هیچ یک از فلاسفه ی اسلامی چنین واژه ای را به کار نبردند و این آغاز گر جستار اصلا نمی داند فلسفه چیست !! وقتی که مدیر تالار فلسفه می آید و می گوید جهان باید چگونه باشد تا خدا وجود داشته باشد! یعنی خدا را به صورت تابعی از چگونگی جهان معرفی می کند و اینکه در کنارش خدا را همان آفریننده می داند.. یعنی یک سوال از بیخ غلط چه از لحاظ فلسفی چه از منطقی و عقلی و چه از لحاظ کلامی دیگر تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
پس میبینید که باز هم پیشداوری نابجا کردید.
نه بنده باز هم درست پیش داوری کرده ام! برای نمونه همین الان در جستار پارادوکس شما تنها به خاطر آنکه مسلمانم با من اینگونه رفتار می کنید و به دنبال تحقیر و آزارم هستید! خودتان بیلیون بار گفته اید که همتایتان نیستم چرا؟ چون خداباورم و اهل شعر و خداوندگارِ شما نیچه شاعران را دروغزن خطاب کرده و شاعر یعنی خودفریب ِ تمام عیار!
خوب چون همتایتان نیستم پستهایم هم نباید کامل خوانده شود و احتمالا برای پاسخگویی به آنها هم یک کدی باید نوشته باشید چرا که در هر موضوعی و بحثی به بنده یکجور پاسخ می دهید!!!!
خب راستش را بخواهید بنده از بحث با شما نا امید شده ام چرا؟ چون به نظر شما وقتی کسی خودش را بسیار برتر از طرف مقابل ببیند و از طرف مقابل توقع کرنش که نه سجده را داشته باشد ایا می توان بحثی انجام داد؟ برای نمونه شما دو فرد را در نظر بگیرید یکی بر روی تختی جلوس کرده و دیگری در برابر آن شخص به خاک افتاده و زانو زده باشد ! آیا به نظر شما بحث میان آن دو خنده دار نیست؟ آیا خردمندانه نیست که آن شخص در خاک افتاده سکوت کند و بیش از این مایه ی رنج ارباب نگردد؟!!!!
در هم میهن سر یک مبحثی با یکی از هم کیشان شما چند وقتی است که یک بحث طولانی ای داریم و اینکه ایشان از اهل طریقت بیزارند و وقتی علت را جویا شدم فرمودند چون پیشه ی ایشان مبازره و ستیز با خرافه و خودفریبی و.. است یعنی درست همکار شما هستند! هم همکیشتان هستند و هم همکاراتان!! و البته به بنده گفتند که از من بدشان نمی آید چون گمان می کنند من به نقد اعتقاد داشته باشم!! یعنی دقیقا مثل شما که مثلا از بنده بدتان نمی آید ولی خب دلیل ِ شما به خاطر خودآگاهی بود:))
ولی ایشان یک تفاوت اساسی با شما دارند و آن اینکه مرا مسخره نمی کنند و جدی بحث می کنند و اینکه تک تک جملاتم را نقد می کنند و تمام مطالبم را مو به مو می خوانند تا بقول خودشان مچم را بگیرند! من هیچ گلایه ای از ایشان ندارم هیچ بلکه از اینگونه بحث کردن خوشم هم می آید و لذت می برم اما در برابر شما باید .. بگذریم . بنده بحثی با شما ندارم ارباب چون می دانم که بی فایده است!
thought
03-04-2016, 05:05 AM
باور بفرمایید یا نه, این واژه را نخست خود درویشان راه حضرت حق یا همان سیمرغ بکار بردند:
عالم هپروت کجاست ؟از عالم ماده چقدر یا نزدیک است ؟ (http://forum.hammihan.com/thread191911.html)
پس میبینید که باز هم پیشداوری نابجا کردید.
الان این پستت چه ربطی به جستار داشت؟ هان؟ اگر پاسخی ندهی یعنی پاسخی نداری که بدهی یعنی خودت هم متوجه اسپمر بودنت شده ای!
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
" ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ "
"چه بندگی می کنید از پایینتریش جز شناسه هایی شناسه گذاشتید شما هم پدرهاتان چه فرود آورد خداوند بِهِش از انگیزانی اگرِ فرمان جز برای خداوند؟ دستور داد که نه بندگی می کنید جز آری خودشُ این آیینِ برپاشده هم تا بوده فروانی مردمها نه می دانند "
و اما در مورد آغازگر آن جستار .. باید بگویم که خود آن شخص براستی یک ... است
ببینید همان جستار برگه دومش پایانی همین نشانه یا آیه را ایشان خوب آوردند...خداوندا ما باورمندها را یگانه پرستی پایدار کن نه چند خداگزین جورِ آدمهایی که رفتند سودی به کسی نمی رسانند هم ما را نمازخوان بدار نه روگرداننده هم از بخششهای پاکت چون خوراکی اندیشه زمین آسمان هم آنچه میانشان هست بهره مند کن هم پرداخت گرِ آن نه چشم تنگ برای خود
Powered by vBulletin® Version 4.2.2 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.