Anarchy
08-08-2015, 08:25 PM
کتابخانه مدرسه فقاهت - دانشنامه بزرگ اسلامی - مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی (http://lib.eshia.ir/23022/3/882)
اِبْنِ اِسْحاق، ابوعبدالله، یا ابوبكر محمد بن اسحاق بن یسار بن خیارِ مطلبى مدنى (80 -151ق/699 - 768م)، محدث و نخستین سیرهنویسى كه زندگانى پیامبر اكرم (ص) را به رشتة نگارش درآورده است (ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، 139-140). به گفتة ذهبى ابن اسحاق در 80 ق در مدینه زاده شد ( سیر، 7/34)، اما برخى از محققان معاصر نظر دادهاند كه ابن اسحاق در حدود سال 85ق متولد شده است (برای نمونه، نك: سقا، «م»؛ زریاب، 81، 83) كه ظاهراً این نظر بىتوجه به نوشتة ذهبى اظهار شده است. ابن اسحاق از زُمرة موالى است. جد او یسار بن خیار یا یسار بن كوتان (كه ضبط دیگر آن كوثان است، ذهبى، سیر، 7/33) از مسیحیانى بود كه در نُقیره (روستایى در حوالى عین التمر) زندانى بود. خالد بن ولید پس از گشودن این قلعه در 12ق/633م علاوه بر زنان و كودكان آنجا، 40 پسر را نیز كه توسط اهالى نقیره به گروگان گرفته شده و در كلیسا محبوس بودند، به اسارت گرفت. از جملة این 40 تن، یسار جد محمد بن اسحاق بود كه پس از ورود به مدینه مولای قیس بن مَخرمه شد (بلاذری، 248؛ شباب، طبقات، 2/678؛ ابن سعد، 7/321؛ بخاری، التاریخ الكبیر، 1(1)/40)، اما تنها قهپایى مىنویسد كه او پس از اسارت و ورود به مدینه به بردگى فاطمه بنت عتبه درآمد (1/199، 5/148- 149). به نوشتة بكری اندلسى این گروگانها عرب تبارانى بودند كه در اختیار كسری قرار داشتند (1/319)، اما این سخن مسلم نیست (نك: زریاب، 82).
یسار 3 پسر داشت: اسحاق، موسى و عبدالرحمان (قس: ابن قتیبه، 492) كه هر 3 از محدثان و راویان حدیث بودند. اسحاق با دختر صَبیح یكى از موالى حُوَیْطِب بن عبدالعُزّی ازدواج كرد. حاصل این زناشویى 3 پسر به نامهای محمد، ابوبكر و عمر (د 154ق/771م) بود. این هر 3 فرزند به پدر تأسى كردند و از جملة طالبان حدیث گردیدند كه احادیث زیادی از آنان روایت شده است (مهدوی، مقدمة سیرت رسولالله، 3؛ قس: شباب، طبقات، همانجا؛ ابن حبان، الثقات، 7/380؛ یاقوت، 18/6). محمد بن اسحاق دوران كودكى و نوجوانى را در مدینه گذراند. نخست نزد پدر و عموهایش موسى بن یسار و عبدالرحمان بن یسار و آنگاه نزد عالمان دیگر به كسب دانش پرداخت (طبری، 11/654؛ ذهبى، تذكرة، 1/172-173). او در این شهر مانند بیشتر طالبان علم در آن دوره، و به ویژه موالى، به كسب علوم متداول زمان پرداخت. شوق موالى برای فراگرفتن دانشها از دیگران بیشتر بود، زیرا آنان از جوامعى بودند كه در آنها كتابت و دانش بیشتر از جامعة عرب رواج داشت، و به علاوه، موالى از نظر جایگاه اجتماعى در طبقات پایینتر بودند و بهترین چیزی كه مىتوانست مرتبة اجتماعى آنان را بالا برد و این نقص را جبران كند، وصول به مقامات علمى خاصه دانش دین و فقه و حدیث بود (زریاب، 83). كسان دیگری كه ابن اسحاق پیش از همه نزد آنان به تحصیل پرداخت، ابوسلمة بن عبدالرحمان و سالم بن عبدالله بودند (ابن معین، 2/73). اساتید دیگر او عاصم بن عمر بن قتاده، یزید بن رومان، محمد بن ابراهیم، قاسم بن محمد، نافع مولى ابن عمر، و به ویژه ابن شهاب زهری، عبدالله بن ابوبكر بن محمد مدنى، محمد بن سائب كلبى و بسیاری دیگر بودند كه ابن اسحاق از آنها دانشهای معمول را فرا گرفت و هم از این گروه روایت كرد. او مغازی عروة بن زبیر را از شاگردش یزیدبنرومان آموخت و به دنبال آن مغازی عبدالله بن كعب را شنید (ابن سعد، بخش چاپ نشدة طبقات، نك: مهدوی، مقدمة سیرت رسولالله، 3-4، 7- 8، حاشیه؛ ذهبى، سیر، 7/34).
ابن شهاب زهری استاد برجستة ابن اسحاق چنان مجذوب قدرت علمى وی گردید كه اعلام داشت تا زمامى كه این اَحول (لوچ) یعنى ابن اسحاق در حجاز است، حجاز مركز علم خواهد بود (ابن ابى حاتم، 2(3)/191؛ بسوی، 2/27). ابن عدی جرجانى داستانى نقل كرده كه بر اساس آن ابن شهاب زهری اجازه داد ابن اسحاق هرگاه كه مایل باشد به دیدار وی برود (6/2119). غیر از اساتید یاد شده، محمد بن اسحاق در مدینه در سلك یاران امامان شیعه، حضرت باقر (ع) و حضرت صادق(ع) درآمد و از آنان نقل حدیث كرد (برقى، 10؛ ذهبى، تذكرة، 1/172؛ سیوطى، 82). همین روابط سبب شد كه گروهى او را شیعه یا دارای گرایش شیعى بدانند (نك: یاقوت، 18/7). محمد بن اسحاق به شنیدن سخنان اساتید خود اكتفا نكرد، بلكه كوشش ورزید احادیث و روایات را از زبان راویان مشهور دیگر نیز بشنود و گردآوری كند. تبحر و وسعت معلومات وی باعث شد كه طبری او را پر دانش و آگاه به همة علوم متداول عصر بخواند (11/654 - 655). هنگامى كه به مصر رفته بود، در مجلس درس یزید بن ابى حبیب (د 128ق/746م) كه از معاریف محدثین آن دیار بود، حاضر گشت و از محضر او بهره برد (مهدوی، مقدمة سیرت رسول الله، 5).
از خصوصیات ظاهری او كه منابع به آن تصریح دارند، اینكه وی احول بوده است. و بارها از او با این لقب یاد كردهاند (ابن ابى حاتم، همانجا؛ ابن خلكان، 4/276). ابن اسحاق سرانجام به سبب مشكلاتى كه برای او در زادگاهش فراهم گشته بود، به ویژه دشمنیهای مالك بن انس و هشام بن عروه در حدود 30 سالگى راهى سفر شد. سفر نخستین او به سوی غرب بود. در 115ق/733م به مصر رفت و مدتى در اسكندریه اقامت گزید و در آنجا نزد گروهى از استادان به آموزش فقه و حدیث پرداخت. از اساتید او در آنجا غیر از یزید بن ابى حبیب مىتوان از ثُمامة بن شُفَىّ، قاسم بن قرمان، عُبیدالله بن ابى جعفر نام برد (ذهبى، سیر، 7/47- 48؛ سزگین، 1(2)/87 - 88؛ سقا، «م»). ابن حجر سفر او را به مصر در 119ق/737م ضبط كرده (9/44) كه درست به نظر نمىرسد و مورد تأیید سایر منابع نیست.
اقامت او در مصر ظاهراً چندان نپایید و از آنجا به مدینه بازگشت. برخلاف آنچه كه اغلب پنداشته مىشود، وی یكسره به عراق نرفت. در مدینه به كار خود ادامه داد و به گردآوری اخبار و احادیث در زمینة احوال پیامبر و همچنین اخبار مربوط به پادشاهان و قبایل دیرین عرب همت گماشت، ولى باز هم محیط مدینه را برای ماندن مناسب ندانست. روابط شخصى او با مالك بن انس پیشوای مذهب مالكى و هشام بن عروه محدث بزرگ، هر یك به جهاتى نامطلوب بود. مالك بیش از همه در ایجاد جو نامناسب برای ابن اسحاق تلاش مىكرد. افزون بر همة اینها، ابن اسحاق در مدینه برای تأمین معاش گرفتار تنگدستى و سختى شد. كسى در این هنگام او را به عراق دعوت كرد و او با آنكه داوودبن خالد او را از این كار باز مىداشت (ابن عدی، 6/2118)، ناگزیر راه سفر در پیش گرفت (ابن سعد، 7/322؛ خطیب، 1/223). در آغاز به كوفه و جزیره و حیره، سپس به بغداد و پس از مدتى به ری رفت و بیشتر سالهای پختگى و كمال را در این شهرها گذراند و شاگردان زیادی تربیت كرد. به این جهت است كه از اهالى مدینه غیر از ابراهیم بن سعد كسى از او روایت نكرده است (ابن سعد، بخش چاپ نشدة طبقات، نك: مهدوی، مقدمة سیرت رسول الله، 7- 8؛ ذهبى، سیر 7/47- 48).
اقامت او در كوفه ظاهراً به طول انجامید. در حدود 142ق/759م در سلك اطرافیان عباس بن محمد برادر منصور خلیفة عباسى كه حاكم منطقة جزیره بود، درآمد (مهدوی، مقدمة سیرت رسول الله، 6). از آنجا نزد منصور كه در این هنگام در حیره بود، رفت و كتاب مغازی را نخستین بار برای او نگاشت (خطیب، 1/221؛ ابن خلكان، 4/277)، هر چند از سالها پیش از آن در اندیشة تدوین آن كتاب بود و منابع و روایات مورد نیاز خود را به ویژه از طریق راویان مدینه و مصر - قبل از رفتن به عراق - تهیه كرده یود.
شاگردان وی در كوفه و حیره و جزیره كتاب او را از خود وی شنیدند و بسیاری از آنان به روایت آن پرداختند (ابن قتیبه، 492؛ ابن سعد، بخش چاپ نشدة طبقات، نك: مهدوی، همانجا؛ یاقوت، 18/6؛ ذهبى، سیر، 7/47- 48).
ابن اسحاق پس از مدتى اقامت در جزیره از سوی منصور به بغداد - كه تازه بنا شده و پایتخت عباسیان گردیده بود - فراخوانده شد. خلیفه در آنجا از وی خواست كه كتابى در تاریخ از زمان حضرت آدم تا عصر او تألیف كند (خطیب، 1/122؛ سقا، «ط - ی»). ابن اسحاق از بغداد به ری كه ظاهراً در آن اوقات اقامتگاه و مقر ولیعهد خلیفه یعنى مهدی بود، رفت. او در ری به تربیت شاگردان و روایت اخبار و احادیث و بیان مغازی پرداخت و این مباحث را به افراد بسیاری آموخت. راویان او در ری بیشتر از مدینه بودند. احتمالاً او زمانى طولانى در این شهر اقامت داشته است (نك: خطیب، 1/226). پس از چند سال زندگى در ری، چون مهدی آهنگ بغداد كرد، همراه او بدین شهر آمد و تا پایان زندگى در آنجا زیست.
پس از مرگ، او را در گورستان خیزران این شهر (منسوب به خیزران مادر هارون الرشید و هادی) به خاك سپردند (ابن سعد، 7/322). سال دقیق مرگ او محل اختلاف است: ابن سعد (همانجا)، ابن عدی جرجانى (6/2116)، بخاری ( التاریخ الكبیر، 1(1)/40، التاریخ الصغیر، 2/104) و برخى دیگر چون عامری حرضى یمانى، مؤلف غربال الزمان (ص 140) درگذشت او را در 151ق/768م دانستهاند. گروه زیادتری به تفاوت سالهای 150 تا 153ق را سال مرگ وی ضبط كردهاند (ابن حبان، الثقات، 7/380؛ ابن ندیم، 105؛ ابن اثیر، 5/594؛ یاقوت، 18/6؛ شباب، تاریخ، 2/660؛ ذهبى، سیر، 7/55، به نقل از ابن معین). با این حال طبری و ابن سعد به نقل از فرزند ابن اسحاق درگذشت پدر وی را در 150ق نوشتهاند (ابن سعد، بخش چاپ نشدة طبقات نك: مهدوی، مقدمة سیرت رسولالله، 7- 8؛ طبری، 11/655)، قولى كه نویسندة «دائرة المعارف اسلام1» آن را پذیرفته است. خطیب بغدادی بدون اظهارنظر سنوات مختلف را ذكر كرده است (1/232-234) و ابن خلكان ضمن برشمردن همة اقوال، سال 151ق را صحیحتر مىداند (4/277). گفتهاند كه بر درِ آرامگاه او در بغداد با گچ نوشته شده بود: «هذا قبر محمد بن اسحاق بن یسار صاحب مغازی رسولالله صلىالله علیه و سلم» (ابن عدی، همانجا).
جایگاه علمى: رجال شناسان در زمینة مقام علمى ابن اسحاق نظرهای گوناگون ابراز كردهاند. برخى او را ثقه و مورد اطمینان، و دستهای دیگر دروغگویش دانستهاند. او حافظهای قوی داشت. گفتهاند در مدینه هر كس 5 حدیث یا بیشتر مىدانست، برای آنكه فراموشش نشود، نزد ابن اسحاق به ودیعه مىگذاشت و از او مىخواست آنها را حفظ كند تا اگر خود فراموش كند، كسى آنها را در خاطر داشته باشد (خطیب، 1/220). به سبب همین حافظة بىمانند، او را امیرالمحدثین خواندهاند (بخاری، التاریخ الكبیر، 1(1)/40). ذهبى مىگوید ابن اسحاق در دانش همچون دریایى خروشان بود و در مدینه نخستین كس بوده كه علوم زمان خود را تدوین كرده است ( سیر، 7/35). وی از طبقة سوم محدثانى است كه در مدینه احادیث و روایات مربوط به تاریخ و مغازی را گرد آوردند. از على بن مدینى نقل كردهاند كه: علم سنت نزد 12 تن است كه یكى از آنها ابن اسحاق است (خطیب، 1/219). ابن اسحاق احادیث بسیاری روایت كرد، اما محمد بن اسماعیل مىگفت وی هزار حدیث مختص به خود دارد كه كسى در روایت آن با او شریك نیست (همو، 1/247).
ابن اسحاق نه تنها در تاریخ و قصص و اخبار مربوط به وقایع و مغازی شهرت داشت، بلكه در روایت احادیث مربوط به احكام و سنن، ثقه و صاحب رأی به شمار مىآمد، به گونهای كه دیگران بر او رشك مىورزیدند (ابن حبان، الثقات، 7/383؛ مهدی، مقدمة سیرت رسول الله، 4).
ابن اسحاق به علم سنن عنایت تام داشت و با روشى استوار به گردآوری احادیث مىپرداخت. وی از طرق مختلف روایت مىكرد: از مشایخى كه ایشان را دیده بود، از مشایخى كه از مشایخ او نقل مىنمودند و نیز از كسانى كه مشایخشان از مشایخ وی روایت مىكردند؛ و این حاكى از صدق و امانت ابن اسحاق در نقل احادیث است (ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، 139-140). به گفتة ابن خلكان روایات ابن اسحاق نزد اكثر علما مقبول بود و در مغازی و سیر هیچ تردید در پیشوایى او نیست. از شافعى روایت كردهاند كه گفته است: هركس بخواهد در آموزش مغازی تبحر یابد، باید نزد ابن اسحاق رود (ابن خلكان، 4/276).
ابن معین و على بن مدینى در تأیید او مطالبى گفتهاند. سفیان بن عیینه مىگوید مردم مدینه از او حدیث نقل نمىكنند، ولى من متجاوز از 70 سال با او بودم و نشنیدم كه اهل این شهر او را به چیزی متهم كنند، یا اتهام و خدشهای بر او وارد سازند (ابن ابى حاتم، 3(2)/192؛ بخاری، التاریخ الكبیر، 1(1)/40). سفیان همچنین گفته است كه ابن اسحاق به راستى امیرالمؤمنین حدیث است و از بهترین كسانى است كه اخبار را روایت كرده است (ابن حبان، الثقات، 7/383). ایرادی كه بر ابن اسحاق گرفتهاند، این است كه از طریق ضعفا روایتهای زیادی نقل كرده است و همین سبب شده كه مطالب ناپسندی در كتاب او وارد شود (همانجا). و از این روست كه دستهای او را كاذب خواندهاند. مطالب طعنآمیز علیه او را ابن عدی جرجانى و خطیب بغدادی و ابن سیدالناس (در عیون الاثر ) گرد آوردهاند (سقا، «ن، س»). ابن قتیبه نیز به این موضوع اشارهای دارد (ص 492). ابن عدی جرجانى افراد چندی را برمىشمارد كه احادیث منقوله از ابن اسحاق را معتبر نمىشمارند؛ مىگوید: در مجلس فریابى بودم، از او خواسته شد حدیثى از ابن اسحاق بگوید و او ابن اسحاق را زندیق خواند (6/2117). اما معروفترین كسانى كه در تخطئه او سخن گفتهاند، هشام بن عروه و مالك بن انس هستند كه به روابط میان آنها پس از این اشاره خواهد شد. ابوسعید یحیى بن سعید قطان بصری (د 198ق/813م)، ابومحمد سلیمان بن بلال تیمى (د 173ق/789م) و وُهیب بن خالد بن عجلان بصری (د 165 یا 169ق/781 یا 785م) نیز ابن اسحاق را غیر ثقه و غیر معتبر شمردهاند (ابن حجر، 9/45؛ ذهبى، تذكرة، 1/172-173). یكى از موارد ضعف او كه بیشتر به آن اشاره شده، نقل مطالبى است كه از قول صاحبان ادیان دیگر، به ویژه یهودیان، در روایات مربوط به غزوات پیامبر آورده است. همچنین او از محمد بن سائب كلبى حدیث روایت كرده است و چون مىخواسته كه كلبى شناخته نشود، از او با كنیة «ابوالنضر» نام برده است (سمعانى، 11/134). به رغم این عده كه او را كاذب شمردهاند، كسانى چون ابوالحسن على بن عبدالله بن جعفر مدینى (د 224ق/839م)، ابن شهاب زهری، سفیان بن عیینه، عاصم بن عمر، و حتى محمد بن ادریس شافعى او را ستودهاند (خطیب، 1/219-220). شاگردان بسیاری در سرزمینهای مختلف مدینه، مصر، حیره، كوفه، ری و بغداد از او حدیث آموخته، و روایت كردهاند. در مدینه تنها ابراهیم بن سعد از او روایت كرده، و به نقل بعضى، روایت ابراهیم از ابن اسحاق، از همه صحیحتر است (ابن معین، 2/200).
شاگردان برجستة دیگر او زیاد بن عبدالله بكائى، سلمة بن فضل الابرش، یونس بن بُكیر، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه و حماد بن زید بودند. استادش در مصر - یزید بن ابى حبیب - نیز همانند شاگردی از او روایت مىكرد (ذهبى، تذكرة، 1/172-173؛ سیر، 7/35).
روابط بن اسحاق با مالك و هشام: چنانكه گفته شد، رابطة ابن اسحاق با دو تن در مدینه تیره بود. یكى ابوالمنذر هشام بن عروة بن زبیر اسدی (61 - 145 یا 146ق/681 -763م) از محدثان و راویان معروف مدینه بود كه ابن اسحاق از همسر او فاطمة بنت منذر بن زبیر كه زنى عالمه و محدثه و ثقه بود، روایت مىكرد (ابن قتیبه، 492). فاطمه در 48ق/668م زاده شد و از جدهاش اسما دختر ابوبكر و امسلمه، امالمؤمنین و گروهى دیگر روایت مىكرد. هشام، شوهرش و محمد بن اسحاق و كسانى دیگر چون محمد بن سوقه و محمد بن اسماعیل بن یسار از او حدیث روایت كردهاند (ابن خلكان، 4/277؛ كحاله، 4/146). چون ابن اسحاق از فاطمه روایت مىكرد، خشم هشام را برانگیخت و گفت آیا ابن اسحاق با فاطمه دیدار دارد؟ اما گفتة هشام موجب جرح ابن اسحاق نمىشود، زیرا مىدانیم كه گروهى از راویان از عایشه حدیث شنیدهاند، بىآنكه او را ببینند و تنها صدایش را مىشنیدهاند و مردم نیز اخبار آنان را قبول كردهاند. روایت ابن اسحاق از فاطمه نیز از پس پردهای كه میان آنان آویخته شده بود، انجام گردیده، و این سماع درست است (ابن حبان، الثقات، 7/381). با اینهمه هشام منكر این امر بود و ابن اسحاق را خبیث و دروغگو و دشمن خدا مىخواند (خطیب، 1/222)، اما ذهبى مىگوید: ابن اسحاق در قضیة روایت حدیث از فاطمه بىتردید راستگوست ( سیر، 7/37). سبب خشم و دلگیری هشام ابن عروه از ابن اسحاق روشن نیست و مشكل بتوان میان داستانى كه در برخى از منابع (ابن ندیم، 105؛ یاقوت، 18/7) به روزگار جوانى ابن اسحاق در مدینه نسبت دادهاند، ارتباطى یافت، به ویژه آنكه فاطمه 13 سال از همسرش و 32 سال از ابن اسحاق سالخوردهتر بوده است (سقا، «ن - س»).
روابط ابن اسحاق با مالك بن انس پیشوای مذهب مالكى به نوعى دیگر تیره بود. ابن اسحاق احتمالاً از همقطاران و دانشمندان هم سطح مالك در مدینه شمرده مىشد. ابن اسحاق ظاهراً پس از تألیف الموطأ آشكارا نسبت به دانش مالك ابراز تردید و ناخشنودی كرد و اعلام داشت كه كتابهای مالك را نزد من بیاورید تا نادرستیها و عیبهای آن را برشمارم. من بیطار كتابهای او هستم. مالك نیز دربارة ابن اسحاق سخنان زهرآگین مىگفت و او را «دجالى از دجالان» و دروغگو مىخواند (خطیب، 1/223-224؛ یاقوت، 18/7- 8). از جمله ایرادات مالك بر ابن اسحاق این بود كه او روایات مربوط به غزوات پیامبر را در میان یهودی زادگان تازه مسلمان شده جست و جو مىكند، بىآنكه آنها را به محك بیازماید (ابن حبان، الثقات، 7/382-383). یكى دیگر از علل مخالفت مالك با ابن اسحاق آن بود كه ابن اسحاق مالك را از موالى قبیلة ذواصبح مىدانست و مالك مدعى بود كه از خود آنهاست نه از موالى آنان، و میان آن دو در این زمینه مشاجراتى پیش آمده بود (همان، 7/382). برخى از نویسندگان علت دیگر اختلاف میان آن دو را متهم بودن ابن اسحاق به اعتقادات قدری ذكر كردهاند (ابن حجر، 9/42). روابط میان آن دو همچنان تیره بود، تا ابن اسحاق آهنگ عراق كرد؛ پس آن دو با هم آشتى كردند و مالك هنگام وداع 50 دینار كه نصف درآمد آن سال او بود، به وی داد (ابن حبان، همانجا).
ابن اسحاق علاوه بر اتهام به قدری بودن، بىدین و زندیق نیز خوانده شده است. رواج این تهمتها سبب شده كه گروهى اساساً منكر مقام علمى او شوند. برخى هم او را شیعه دانستهاند، و علت نسبت تشیع به او درك محضر امام محمدباقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) و روایت حدیث از آنان و همچنین روایت از حضرت سجاد(ع) از طریق ابن شهاب زهری است. گویند او على(ع) را برتر از عثمان مىدانست (یاقوت، 18/7). علمای امامیه او را از اصحاب امامان شیعه به شمار آورده، ولى از جملة محدثان عامه خواندهاند. به هر حال، در اینكه او دوستدار اهل بیت بوده است، تردیدی نیست (مهدوی، مقدمة سیرت رسولالله، 72-73). خطیب بغدادی اتهام قدری بودن را درست نمىداند (1/226).
ابن اسحاق در پارهای مسائل دیگر نیز عقاید ویژهای داشت. مثلاً راجع به ذات خداوند و صفات او پارهای نظریات تازه ابراز مىكرد كه كسانِ پیرامون او اینها را برنمىتافتند (همانجا).
بجز این اتهامات كه جنبة اعتقادی دارد، اعتراضاتى نیز به روایات و احادیث او وارد كردهاند، از جمله احمد بن حنبل او را به تدلیس در حدیث متهم كرده است (همو، 1/230). بدین سبب بعضى از علما از احتجاج و دلیل آوردن بر اساس روایات ابن اسحاق خودداری كردهاند (همو، 1/224).
تدلیس در روایت بر چند نوع است، یكى تدلیس در متن حدیث است كه حرام و عملى نادرست است و تدلیس مورد اتهام ابن اسحاق از این نوع نیست. دیگری تدلیس در شیوخ است و آن اینكه راوی، شیخ خود را به نامى كه بدان مشهور نباشد، بخواند. این امر هر چند مضر نیست، اما حنبلیها آن را مكروه مىدانند، و ظاهراً احمد بن حنبل، ابن اسحاق را به این نوع تدلیس متهم كرده است.
آثار: ابن اسحاق چند اثر پدید آورده است كه مشهورترین و برجستهترین آنها سیره یا مغازی است. او نخستین كسى است كه به گردآوری و تدوین مغازی پیامبر همت گماشت (یاقوت، 18/5 -6) و همراه با آن به تألیف یك دوره از تاریخ عمومى پیامبران از آدم تا حضرت محمد(ص) دست زد. او روایات و اخباری را كه در زمان خویش، در موطن خود مدینه از زبان اشخاص آگاه شنیده بود، گرد آورد و در طى سفرهای دور و دراز به مصر، كوفه، جزیره، ری و بغداد به شاگردان بسیاری املا كرد. اخباری كه از او نقل شده است، تنها به حیات پیغمبر و وقایع زمان او اختصاص ندارد، بلكه شامل اخبار مربوط به شبهجزیرة عربستان قبل از ظهور اسلام و حوادث دیگر است (مهدوی، مقدمة خلاصه سیرت رسولالله، 6 - 8).
ظاهراً تدوین نخستین كتاب او به خواهش منصور خلیفة عباسى (حك 136- 158ق/753- 775م) صورت گرفت، اما پس از تدوین و تألیف كتاب، خلیفه آن را طولانى یافت و از مؤلف خواست تا آن را مختصر كند. ابن اسحاق كتاب بزرگ را در خزانة خلیفة عباسى نهاد و نسخهای از آن را كه بر كاغذ كتابت كرده بود، به شاگردش سلمة بن فضل سپرد. خطیب بغدادی كه این روایت را نقل كرده، در این مورد به جای منصور از فرزندش مهدی نام برده كه درست نیست (1/220-221).
اصل كتاب ابن اسحاق به صورتى كه او خود تدوین كرده بود، امروزه در دست نیست، اما چند روایت كامل و ناقص از آن موجود است كه مفصلتر از همه سیرة النبویة ابن هشام است.ابومحمد عبدالملك بن هشام بن ایوب حمیری (د 218 یا 213ق/833 یا 828م) از مردم بصره و ساكن مصر، از عالمان حدیث و خبر و از ادیبان آن عصر بود كه سیرة ابن اسحاق را از طریق زیاد بن عبدالله بكائى روایت و آن را تهذیب و در مواردی خلاصه كرده است. این نقل و تهذیب مایة شهرت و جاودانه شدن نام او به عنوان مؤلف سیره گردید. روایت دیگر از سیرة ابن اسحاق در تاریخ طبری است. طبری در تاریخ خود اقوال ابن اسحاق را دربارة آغاز آفرینش و دربارة وقایع تاریخى تا سنة 54 ق/674م نقل و از آنها استفاده كرده است. طبری در روایات خود از طریق محمدبن حُمید رازی (د 248ق/862م) به راوی بلافصل ابن اسحاق، سلمة بن فضل ابرش (د 191ق/807م) كه از همتایان زیاد بن عبدالله بكائى بود، استناد جسته است (مهدوی، مقدمة سیرت رسولالله، 53 - 55). روایتهای بازماندة دیگر از سیرة ابن اسحاق، روایت یونس بن بُكیر بن واصل شیبانى (د 199ق/815م) و روایت محمد بن سلمة بن عبدالله باهلى است كه قطعاتى از آنها در كتابخانة قرویین فاس و بخشى دیگر در شهر رباط و قسمتى دیگر در كتابخانة ظاهریة دمشق به دست آمده است. این بخشها در 1396ق با عنوان سیرة ابن اسحاق به كوشش محمد حمیدالله در رباط چاپ شده است. نیز بخشى دیگر از اوائل كتاب او كه شاید كتاب المبتدأ باشد (دربارة خدا و آفرینش جهان) در وین موجود است (سزگین، 1(2)/89).
مهدوی در مقایسة مفصلى كه میان روایات مختلف بازمانده از ابن اسحاق انجام داده و در آن مقایسه، روایات او در سیرة ابن هشام و ترجمة فارسى آن را با روایات مندرج در تاریخ طبری و مغازی یونس ابن بكیر، و محمد بن سلمه با هم سنجیده، به این نتیجه دست یافته است. كه بخشهای بیشتری از كتاب المبتدأ او در تاریخ طبری است نه در منابع دیگر (مقدمة خلاصه سیرت رسولالله، 55 -110).
از مقایسة سیرة موجود با تاریخ طبری چنین برمىآید كه در بعضى موارد روایات مندرج در متن سیره دارای اضافات و توضیحات بیشتری است كه در تاریخ طبری وجود ندارد، همچنانكه در تاریخ طبری نیز اخبار و گاهى اشعاری آمده كه در سیره نیست (همان، 111). بنابراین مىتوان پذیرفت كه از اثر مستقلى كه ابن اسحاق شخصاً تألیف كرده و در خزانة منصور خلیفة عباسى نهاده بوده است، امروز اثری بر جای نیست و حتى در زمانهای بعد از ابن اسحاق نیز در هیچ یك از منابع اشارهای به وجود آن نشده است.
سیرة ابن اسحاق در اصل شامل 3 قسمت بوده است:
قسمت اول «كتاب المبتدأ» یا تاریخ عصر جاهلیت. این بخش خود به 4 فصل منقسم مىشده: فصل نخست دربارة آغاز خلقت از آفرینش جهان تا دوران حضرت عیسى. این فصل بیش از همه مورد بىتوجهى ابن هشام قرار گرفته است (هوروویتس، .(II/175 فصل دوم شامل تاریخ یمن در دورههای جاهلى بوده است. این فصل را مىتوان از طبری نیز تكمیل كرد. مطالعه و بررسى قرآن باعث شده است كه تاریخ یمن مورد توجه قرار گیرد. فصل سوم اختصاص به قبایل عرب و آیینهای آنان داشته است. فصل چهارم ویژة نیاكان بلافصل پیامبر و دیانتهای مكى بوده است. خلاصه مىتوان گفت كه در «كتاب المبتدأ» سند بسیار كم یافت مىشده است. در سیرة ابن هشام از «كتاب المبتدأ» به جز فصل نیاكان پیامبر، قسمتهای دیگر نیامده است.
قسمت دوم «كتاب المبعث» است كه شامل زندگى پیامبر در مكه است و به هجرت پایان مىپذیرد. در این بخش سندها زیاد مىشود. در همین بخش سندی آمده كه ابن اسحاق به تنهایى تدوین كرده است و هیچ یك از طبقة نخستینِ گردآورندگان مغازی آن را نیاوردهاند. این سند همان پیمان معروف پیامبر با قبایل مدنى است. همچنین در آن مجموعه هایى از چند فهرست وجود دارد، مانند فهرست نام نخستین مؤمنان، فهرست مهاجران به حبشه و فهرستهای دیگر.
قسمت سوم «كتاب المغازی» است. این كتاب در واقع مهمترین و مستندترین بخش موجود سیره است. «در این قسمت گزارش مربوط به هر یك از جنگها و تفصیل فتح مكه و حجة الوداع و وفات پیغمبر(ص) و قضیة سقیفة بنىساعده و اشعاری كه در مرثیة وفات آن حضرت سرودهاند، آمده است» (مهدوی، مقدمة سیرت رسول الله، 47).
استادان برجستة او در این قسمت ابن شهاب زهری، عاصم بن عمر ابن قتاده و عبدالله بن ابىبكرند، و ابن اسحاق ترتیب و تدوین سالانة حوادث را از عبدالله اخذ كرده است، اما وی به نقل مطالب اساتید خود اكتفا نكرده و مطالب زیادی بر آن افزوده است. به نظر مىرسد كه او از راویان غیر مسلمان (یهودی، مسیحى و ایرانى) نیز نقل خبر كرده باشد (هوروویتس، ؛ II/176-178 مهدوی، مقدمة سیرت رسول الله، 45- 47). ابن ندیم همین مطلب را دربارة او ذكر كرده و افزوده كه وی در نوشتههای خود یهود و نصارا را صاحبان علوم پیشین خوانده است. به گفتة وی اشخاصى شعرهایى مىگفتند و از ابن اسحاق مىخواستند كه آنها را در كتاب خود بگنجاند. بدین سبب در كتاب او اشعاری دیده مىشود كه از نظر راویان شعر نادرست است، همچنین در نسبى كه در كتابش آورده، خطا كرده است. همو مىنویسد كه اصحاب حدیث به همین جهات روایات او را ضعیف دانستهاند (ص 105؛ یاقوت، 18/8).
هر چند ابن هشام سیرة ابن اسحاق را بر اساس روایت بكائى مدون ساخت، اما تغییراتى در آن وارد كرد و برخى مطالب را حذف و نكات جدیدی بر آن افزود. از جمله مطالبى كه ابن هشام حذف كرد، غیر از اخبار و قصص مربوط به آغاز خلقت و تاریخ انبیا، پارهای از احادیث مربوط به فضیلت على(ع) و پارهای از اشعار است كه در صحت انتساب آنها تردید بوده است.
در سدههای بعد، ابوالقاسم عبدالرحمان سهیلى (581ق/1185م) بر كتاب سیره شرح و تعلیقاتى نگاشت و آن را به صورتى جدید مدون كرد و نام الروض الانف بر آن نهاد (سقا، «ك»؛ قس: مهدوی، مقدمة سیرت رسولالله، 68 -82).
برهانالدین ابراهیم بن محمد مُرَحَّل شافعى در 611ق/1214م سیره را مختصر كرد و آن را الذخیرة فى مختصر السیرة نامید. همچنین ابومحمد عبدالعزیز بن احمد دمیری دیرینى (د 694ق/1295م) متن این كتاب را به نظم درآورد (همان، 83 -84). رفیعالدین اسحاق بن محمد همدانى (582 -623ق/1186-1226م) سیره را به فارسى برگرداند و شرفالدین محمد بن عبدالله بن عمر خلاصهای از ترجمة آن تهیه كرد. این هر دو كتاب با تصحیح و تعلیقات مفصل به كوشش اصغر مهدوی در تهران به چاپ رسیده است.
غیر از كتاب سیره، این آثار را به ابن اسحاق نسبت دادهاند: 1. كتاب الخلفاء. ابن ندیم و یاقوت از این كتاب یاد كرده و گفتهاند كه كتاب الخلفاء به روایت اموی از ابن اسحاق است (ابن ندیم، 105؛ یاقوت، 18/8). از این كتاب بخش كوتاهى در دست است كه آن را نبیهه عبود انتشار داده است (سزگین، 1(2)/90-91). 2. كتاب حراب البسوس بین بكر و تغلب ابنَىْ وائل بن قاسط. نسخهای نسبتاً كامل از این كتاب در كتابخانة مركزی دانشگاه تهران به شمارة 2134 موجود است (مركزی، 9/776؛ آقابزرگ، 1/329، 6/392؛ سزگین، 1(2)91). نسخة دیگری از آن نیز در كتابخانة خصوصى آل سید عیسى العطار در بغداد موجود بوده است (آقابزرگ، 6/392). 3. كتاب الفتوح (سزگین، همانجا). 4. اخبار كلیب و جساس. نسخهای از آن در كتابخانة آل سید عیسى العطار وجود داشته است (آقابزرگ، 1/329، 346؛ سزگین، همانجا). چند كتاب دیگر نیز به ابن اسحاق منسوب است، از جمله: 1. كتاب سیر العرب الاربع؛ 2. حدیث الاسراء و المعراج؛ 3. اخبار صفین فى اصح الروایة و اتمها، روایة محمد بن اسحاق و عمر بن سعید، از مؤلفى مجهول (سزگین، همانجا).
مآخذ: آقابزرگ، الذریعة؛ ابن ابى حاتم، عبدالرحمان، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دكن، 1372ق/1952م؛ ابناثیر، الكامل؛ ابنحبان،محمد، الثقات، حیدرآباددكن،1401ق/ 1981م؛ همو، مشاهیر علماء الامصار، به كوشش فلایشهامر، قاهره، 1379ق/ 1959م؛ ابن حجر عسقلانى، احمد، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دكن، 1326ق/ 1908م؛ ابن خلكان، وفیات؛ ابن سعد، محمد، طبقات الكبری، به كوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر؛ ابن عدی جرجانى، عبدالله، الكامل فى ضعفاء الرجال، بیروت، 1404ق/1984م؛ ابن قتیبه، عبدالله، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، 1960م؛ ابن معین، یحیى، معرفة الرجال، به كوشش محمدمطیع حافظ و غزوة بدیر، دمشق، مجمعاللغة العربیه؛ ابن ندیم، الفهرست؛ بخاری، محمد، التاریخ الصغیر، به كوشش محمود ابراهیم زاید، بیروت، 1406ق/1984م؛ همو، التاریخ الكبیر، حیدرآباد دكن، 1361ق/1942م؛ برقى، احمد، كتاب الرجال، به كوشش محدث ارموی، تهران، 1342ش؛ بسوی، یعقوب، المعرفة و التاریخ، به كوشش ضیاء العمری، بغداد، 1975م؛ بكری، اندلسى، عبدالله، معجم ما استعجم، به كوشش مصطفى سقا، قاهره، 1364ق/ 1945م؛ بلاذری، احمد بن یحیى، فتوح البلدان، به كوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، 1398ق/1978م؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349ق/ 1930م؛ ذهبى، محمد، تذكرة الحفاظ، حیدرآباد دكن، 1332-1334ق؛ همو، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط و على ابوزید، بیروت، 1405ق/1985م؛ زریاب خوئى، عباس، «ابن اسحاق»، بزم آورد، تهران، 1368ش؛ سزگین، فؤاد، تاریخ التراث العربى، ترجمة محمود فهمى حجازی، ریاض، 1403ق/1983م؛ سقا، مصطفى و دیگران، مقدمه بر السیرة النبویة ابن هشام، قاهره، 1355ق/1936م؛ سمعانى، عبدالكریم، الانساب، حیدرآباد دكن، 1400ق/1980م؛ سیوطى، طبقات الحفاظ، بیروت، 1983م؛ شباب، خلیفة بن خیاط، تاریخ، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1968م؛ همو، طبقات، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1966م؛ طبری، تاریخ، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1960- 1968م؛ همو، «المنتخب من كتاب ذیل المذیل»، مندرج در ج 11 تاریخ طبری؛ عامری حرضى یمانى، یحیى، غربال الزمان، به كوشش محمد ناجى زعبى العمر، دمشق، 1405ق/1985م؛ قهپائى، عنایتالله، مجمع الرجال، به كوشش ضیاءالدین علامة اصفهانى، تهران، 1384ق/ 1963م؛ كحاله، عمررضا، اعلام النساء، بیروت، 1404ق/1984م؛ مركزی، خطى؛ مهدوی، اصغر، مقدمة خلاصة سیرت رسولالله، تلخیص و انشای محمد بن عبدالله بن عمر، تهران، 1368ش؛ همو، مقدمة سیرت رسولالله، ترجمة رفیعالدین اسحاق بن محمد همدانى، تهران، 1361ش؛ یاقوت، ادبا؛ نیز:
EI 2 ; Horovitz, Josep, X The Earliest Biographies of the Prophet and Their Authors n , IC, 1928.
سیدعلى آل داود تایپ مجدد و ن * 1 * (رب) 4 ستون مورخ 30/11و 5/5 ستون مورخ 1/12/75
ن * 2 * (رب) 24/1/75
اِبْنِ اِسْحاق، ابوعبدالله، یا ابوبكر محمد بن اسحاق بن یسار بن خیارِ مطلبى مدنى (80 -151ق/699 - 768م)، محدث و نخستین سیرهنویسى كه زندگانى پیامبر اكرم (ص) را به رشتة نگارش درآورده است (ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، 139-140). به گفتة ذهبى ابن اسحاق در 80 ق در مدینه زاده شد ( سیر، 7/34)، اما برخى از محققان معاصر نظر دادهاند كه ابن اسحاق در حدود سال 85ق متولد شده است (برای نمونه، نك: سقا، «م»؛ زریاب، 81، 83) كه ظاهراً این نظر بىتوجه به نوشتة ذهبى اظهار شده است. ابن اسحاق از زُمرة موالى است. جد او یسار بن خیار یا یسار بن كوتان (كه ضبط دیگر آن كوثان است، ذهبى، سیر، 7/33) از مسیحیانى بود كه در نُقیره (روستایى در حوالى عین التمر) زندانى بود. خالد بن ولید پس از گشودن این قلعه در 12ق/633م علاوه بر زنان و كودكان آنجا، 40 پسر را نیز كه توسط اهالى نقیره به گروگان گرفته شده و در كلیسا محبوس بودند، به اسارت گرفت. از جملة این 40 تن، یسار جد محمد بن اسحاق بود كه پس از ورود به مدینه مولای قیس بن مَخرمه شد (بلاذری، 248؛ شباب، طبقات، 2/678؛ ابن سعد، 7/321؛ بخاری، التاریخ الكبیر، 1(1)/40)، اما تنها قهپایى مىنویسد كه او پس از اسارت و ورود به مدینه به بردگى فاطمه بنت عتبه درآمد (1/199، 5/148- 149). به نوشتة بكری اندلسى این گروگانها عرب تبارانى بودند كه در اختیار كسری قرار داشتند (1/319)، اما این سخن مسلم نیست (نك: زریاب، 82).
یسار 3 پسر داشت: اسحاق، موسى و عبدالرحمان (قس: ابن قتیبه، 492) كه هر 3 از محدثان و راویان حدیث بودند. اسحاق با دختر صَبیح یكى از موالى حُوَیْطِب بن عبدالعُزّی ازدواج كرد. حاصل این زناشویى 3 پسر به نامهای محمد، ابوبكر و عمر (د 154ق/771م) بود. این هر 3 فرزند به پدر تأسى كردند و از جملة طالبان حدیث گردیدند كه احادیث زیادی از آنان روایت شده است (مهدوی، مقدمة سیرت رسولالله، 3؛ قس: شباب، طبقات، همانجا؛ ابن حبان، الثقات، 7/380؛ یاقوت، 18/6). محمد بن اسحاق دوران كودكى و نوجوانى را در مدینه گذراند. نخست نزد پدر و عموهایش موسى بن یسار و عبدالرحمان بن یسار و آنگاه نزد عالمان دیگر به كسب دانش پرداخت (طبری، 11/654؛ ذهبى، تذكرة، 1/172-173). او در این شهر مانند بیشتر طالبان علم در آن دوره، و به ویژه موالى، به كسب علوم متداول زمان پرداخت. شوق موالى برای فراگرفتن دانشها از دیگران بیشتر بود، زیرا آنان از جوامعى بودند كه در آنها كتابت و دانش بیشتر از جامعة عرب رواج داشت، و به علاوه، موالى از نظر جایگاه اجتماعى در طبقات پایینتر بودند و بهترین چیزی كه مىتوانست مرتبة اجتماعى آنان را بالا برد و این نقص را جبران كند، وصول به مقامات علمى خاصه دانش دین و فقه و حدیث بود (زریاب، 83). كسان دیگری كه ابن اسحاق پیش از همه نزد آنان به تحصیل پرداخت، ابوسلمة بن عبدالرحمان و سالم بن عبدالله بودند (ابن معین، 2/73). اساتید دیگر او عاصم بن عمر بن قتاده، یزید بن رومان، محمد بن ابراهیم، قاسم بن محمد، نافع مولى ابن عمر، و به ویژه ابن شهاب زهری، عبدالله بن ابوبكر بن محمد مدنى، محمد بن سائب كلبى و بسیاری دیگر بودند كه ابن اسحاق از آنها دانشهای معمول را فرا گرفت و هم از این گروه روایت كرد. او مغازی عروة بن زبیر را از شاگردش یزیدبنرومان آموخت و به دنبال آن مغازی عبدالله بن كعب را شنید (ابن سعد، بخش چاپ نشدة طبقات، نك: مهدوی، مقدمة سیرت رسولالله، 3-4، 7- 8، حاشیه؛ ذهبى، سیر، 7/34).
ابن شهاب زهری استاد برجستة ابن اسحاق چنان مجذوب قدرت علمى وی گردید كه اعلام داشت تا زمامى كه این اَحول (لوچ) یعنى ابن اسحاق در حجاز است، حجاز مركز علم خواهد بود (ابن ابى حاتم، 2(3)/191؛ بسوی، 2/27). ابن عدی جرجانى داستانى نقل كرده كه بر اساس آن ابن شهاب زهری اجازه داد ابن اسحاق هرگاه كه مایل باشد به دیدار وی برود (6/2119). غیر از اساتید یاد شده، محمد بن اسحاق در مدینه در سلك یاران امامان شیعه، حضرت باقر (ع) و حضرت صادق(ع) درآمد و از آنان نقل حدیث كرد (برقى، 10؛ ذهبى، تذكرة، 1/172؛ سیوطى، 82). همین روابط سبب شد كه گروهى او را شیعه یا دارای گرایش شیعى بدانند (نك: یاقوت، 18/7). محمد بن اسحاق به شنیدن سخنان اساتید خود اكتفا نكرد، بلكه كوشش ورزید احادیث و روایات را از زبان راویان مشهور دیگر نیز بشنود و گردآوری كند. تبحر و وسعت معلومات وی باعث شد كه طبری او را پر دانش و آگاه به همة علوم متداول عصر بخواند (11/654 - 655). هنگامى كه به مصر رفته بود، در مجلس درس یزید بن ابى حبیب (د 128ق/746م) كه از معاریف محدثین آن دیار بود، حاضر گشت و از محضر او بهره برد (مهدوی، مقدمة سیرت رسول الله، 5).
از خصوصیات ظاهری او كه منابع به آن تصریح دارند، اینكه وی احول بوده است. و بارها از او با این لقب یاد كردهاند (ابن ابى حاتم، همانجا؛ ابن خلكان، 4/276). ابن اسحاق سرانجام به سبب مشكلاتى كه برای او در زادگاهش فراهم گشته بود، به ویژه دشمنیهای مالك بن انس و هشام بن عروه در حدود 30 سالگى راهى سفر شد. سفر نخستین او به سوی غرب بود. در 115ق/733م به مصر رفت و مدتى در اسكندریه اقامت گزید و در آنجا نزد گروهى از استادان به آموزش فقه و حدیث پرداخت. از اساتید او در آنجا غیر از یزید بن ابى حبیب مىتوان از ثُمامة بن شُفَىّ، قاسم بن قرمان، عُبیدالله بن ابى جعفر نام برد (ذهبى، سیر، 7/47- 48؛ سزگین، 1(2)/87 - 88؛ سقا، «م»). ابن حجر سفر او را به مصر در 119ق/737م ضبط كرده (9/44) كه درست به نظر نمىرسد و مورد تأیید سایر منابع نیست.
اقامت او در مصر ظاهراً چندان نپایید و از آنجا به مدینه بازگشت. برخلاف آنچه كه اغلب پنداشته مىشود، وی یكسره به عراق نرفت. در مدینه به كار خود ادامه داد و به گردآوری اخبار و احادیث در زمینة احوال پیامبر و همچنین اخبار مربوط به پادشاهان و قبایل دیرین عرب همت گماشت، ولى باز هم محیط مدینه را برای ماندن مناسب ندانست. روابط شخصى او با مالك بن انس پیشوای مذهب مالكى و هشام بن عروه محدث بزرگ، هر یك به جهاتى نامطلوب بود. مالك بیش از همه در ایجاد جو نامناسب برای ابن اسحاق تلاش مىكرد. افزون بر همة اینها، ابن اسحاق در مدینه برای تأمین معاش گرفتار تنگدستى و سختى شد. كسى در این هنگام او را به عراق دعوت كرد و او با آنكه داوودبن خالد او را از این كار باز مىداشت (ابن عدی، 6/2118)، ناگزیر راه سفر در پیش گرفت (ابن سعد، 7/322؛ خطیب، 1/223). در آغاز به كوفه و جزیره و حیره، سپس به بغداد و پس از مدتى به ری رفت و بیشتر سالهای پختگى و كمال را در این شهرها گذراند و شاگردان زیادی تربیت كرد. به این جهت است كه از اهالى مدینه غیر از ابراهیم بن سعد كسى از او روایت نكرده است (ابن سعد، بخش چاپ نشدة طبقات، نك: مهدوی، مقدمة سیرت رسول الله، 7- 8؛ ذهبى، سیر 7/47- 48).
اقامت او در كوفه ظاهراً به طول انجامید. در حدود 142ق/759م در سلك اطرافیان عباس بن محمد برادر منصور خلیفة عباسى كه حاكم منطقة جزیره بود، درآمد (مهدوی، مقدمة سیرت رسول الله، 6). از آنجا نزد منصور كه در این هنگام در حیره بود، رفت و كتاب مغازی را نخستین بار برای او نگاشت (خطیب، 1/221؛ ابن خلكان، 4/277)، هر چند از سالها پیش از آن در اندیشة تدوین آن كتاب بود و منابع و روایات مورد نیاز خود را به ویژه از طریق راویان مدینه و مصر - قبل از رفتن به عراق - تهیه كرده یود.
شاگردان وی در كوفه و حیره و جزیره كتاب او را از خود وی شنیدند و بسیاری از آنان به روایت آن پرداختند (ابن قتیبه، 492؛ ابن سعد، بخش چاپ نشدة طبقات، نك: مهدوی، همانجا؛ یاقوت، 18/6؛ ذهبى، سیر، 7/47- 48).
ابن اسحاق پس از مدتى اقامت در جزیره از سوی منصور به بغداد - كه تازه بنا شده و پایتخت عباسیان گردیده بود - فراخوانده شد. خلیفه در آنجا از وی خواست كه كتابى در تاریخ از زمان حضرت آدم تا عصر او تألیف كند (خطیب، 1/122؛ سقا، «ط - ی»). ابن اسحاق از بغداد به ری كه ظاهراً در آن اوقات اقامتگاه و مقر ولیعهد خلیفه یعنى مهدی بود، رفت. او در ری به تربیت شاگردان و روایت اخبار و احادیث و بیان مغازی پرداخت و این مباحث را به افراد بسیاری آموخت. راویان او در ری بیشتر از مدینه بودند. احتمالاً او زمانى طولانى در این شهر اقامت داشته است (نك: خطیب، 1/226). پس از چند سال زندگى در ری، چون مهدی آهنگ بغداد كرد، همراه او بدین شهر آمد و تا پایان زندگى در آنجا زیست.
پس از مرگ، او را در گورستان خیزران این شهر (منسوب به خیزران مادر هارون الرشید و هادی) به خاك سپردند (ابن سعد، 7/322). سال دقیق مرگ او محل اختلاف است: ابن سعد (همانجا)، ابن عدی جرجانى (6/2116)، بخاری ( التاریخ الكبیر، 1(1)/40، التاریخ الصغیر، 2/104) و برخى دیگر چون عامری حرضى یمانى، مؤلف غربال الزمان (ص 140) درگذشت او را در 151ق/768م دانستهاند. گروه زیادتری به تفاوت سالهای 150 تا 153ق را سال مرگ وی ضبط كردهاند (ابن حبان، الثقات، 7/380؛ ابن ندیم، 105؛ ابن اثیر، 5/594؛ یاقوت، 18/6؛ شباب، تاریخ، 2/660؛ ذهبى، سیر، 7/55، به نقل از ابن معین). با این حال طبری و ابن سعد به نقل از فرزند ابن اسحاق درگذشت پدر وی را در 150ق نوشتهاند (ابن سعد، بخش چاپ نشدة طبقات نك: مهدوی، مقدمة سیرت رسولالله، 7- 8؛ طبری، 11/655)، قولى كه نویسندة «دائرة المعارف اسلام1» آن را پذیرفته است. خطیب بغدادی بدون اظهارنظر سنوات مختلف را ذكر كرده است (1/232-234) و ابن خلكان ضمن برشمردن همة اقوال، سال 151ق را صحیحتر مىداند (4/277). گفتهاند كه بر درِ آرامگاه او در بغداد با گچ نوشته شده بود: «هذا قبر محمد بن اسحاق بن یسار صاحب مغازی رسولالله صلىالله علیه و سلم» (ابن عدی، همانجا).
جایگاه علمى: رجال شناسان در زمینة مقام علمى ابن اسحاق نظرهای گوناگون ابراز كردهاند. برخى او را ثقه و مورد اطمینان، و دستهای دیگر دروغگویش دانستهاند. او حافظهای قوی داشت. گفتهاند در مدینه هر كس 5 حدیث یا بیشتر مىدانست، برای آنكه فراموشش نشود، نزد ابن اسحاق به ودیعه مىگذاشت و از او مىخواست آنها را حفظ كند تا اگر خود فراموش كند، كسى آنها را در خاطر داشته باشد (خطیب، 1/220). به سبب همین حافظة بىمانند، او را امیرالمحدثین خواندهاند (بخاری، التاریخ الكبیر، 1(1)/40). ذهبى مىگوید ابن اسحاق در دانش همچون دریایى خروشان بود و در مدینه نخستین كس بوده كه علوم زمان خود را تدوین كرده است ( سیر، 7/35). وی از طبقة سوم محدثانى است كه در مدینه احادیث و روایات مربوط به تاریخ و مغازی را گرد آوردند. از على بن مدینى نقل كردهاند كه: علم سنت نزد 12 تن است كه یكى از آنها ابن اسحاق است (خطیب، 1/219). ابن اسحاق احادیث بسیاری روایت كرد، اما محمد بن اسماعیل مىگفت وی هزار حدیث مختص به خود دارد كه كسى در روایت آن با او شریك نیست (همو، 1/247).
ابن اسحاق نه تنها در تاریخ و قصص و اخبار مربوط به وقایع و مغازی شهرت داشت، بلكه در روایت احادیث مربوط به احكام و سنن، ثقه و صاحب رأی به شمار مىآمد، به گونهای كه دیگران بر او رشك مىورزیدند (ابن حبان، الثقات، 7/383؛ مهدی، مقدمة سیرت رسول الله، 4).
ابن اسحاق به علم سنن عنایت تام داشت و با روشى استوار به گردآوری احادیث مىپرداخت. وی از طرق مختلف روایت مىكرد: از مشایخى كه ایشان را دیده بود، از مشایخى كه از مشایخ او نقل مىنمودند و نیز از كسانى كه مشایخشان از مشایخ وی روایت مىكردند؛ و این حاكى از صدق و امانت ابن اسحاق در نقل احادیث است (ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، 139-140). به گفتة ابن خلكان روایات ابن اسحاق نزد اكثر علما مقبول بود و در مغازی و سیر هیچ تردید در پیشوایى او نیست. از شافعى روایت كردهاند كه گفته است: هركس بخواهد در آموزش مغازی تبحر یابد، باید نزد ابن اسحاق رود (ابن خلكان، 4/276).
ابن معین و على بن مدینى در تأیید او مطالبى گفتهاند. سفیان بن عیینه مىگوید مردم مدینه از او حدیث نقل نمىكنند، ولى من متجاوز از 70 سال با او بودم و نشنیدم كه اهل این شهر او را به چیزی متهم كنند، یا اتهام و خدشهای بر او وارد سازند (ابن ابى حاتم، 3(2)/192؛ بخاری، التاریخ الكبیر، 1(1)/40). سفیان همچنین گفته است كه ابن اسحاق به راستى امیرالمؤمنین حدیث است و از بهترین كسانى است كه اخبار را روایت كرده است (ابن حبان، الثقات، 7/383). ایرادی كه بر ابن اسحاق گرفتهاند، این است كه از طریق ضعفا روایتهای زیادی نقل كرده است و همین سبب شده كه مطالب ناپسندی در كتاب او وارد شود (همانجا). و از این روست كه دستهای او را كاذب خواندهاند. مطالب طعنآمیز علیه او را ابن عدی جرجانى و خطیب بغدادی و ابن سیدالناس (در عیون الاثر ) گرد آوردهاند (سقا، «ن، س»). ابن قتیبه نیز به این موضوع اشارهای دارد (ص 492). ابن عدی جرجانى افراد چندی را برمىشمارد كه احادیث منقوله از ابن اسحاق را معتبر نمىشمارند؛ مىگوید: در مجلس فریابى بودم، از او خواسته شد حدیثى از ابن اسحاق بگوید و او ابن اسحاق را زندیق خواند (6/2117). اما معروفترین كسانى كه در تخطئه او سخن گفتهاند، هشام بن عروه و مالك بن انس هستند كه به روابط میان آنها پس از این اشاره خواهد شد. ابوسعید یحیى بن سعید قطان بصری (د 198ق/813م)، ابومحمد سلیمان بن بلال تیمى (د 173ق/789م) و وُهیب بن خالد بن عجلان بصری (د 165 یا 169ق/781 یا 785م) نیز ابن اسحاق را غیر ثقه و غیر معتبر شمردهاند (ابن حجر، 9/45؛ ذهبى، تذكرة، 1/172-173). یكى از موارد ضعف او كه بیشتر به آن اشاره شده، نقل مطالبى است كه از قول صاحبان ادیان دیگر، به ویژه یهودیان، در روایات مربوط به غزوات پیامبر آورده است. همچنین او از محمد بن سائب كلبى حدیث روایت كرده است و چون مىخواسته كه كلبى شناخته نشود، از او با كنیة «ابوالنضر» نام برده است (سمعانى، 11/134). به رغم این عده كه او را كاذب شمردهاند، كسانى چون ابوالحسن على بن عبدالله بن جعفر مدینى (د 224ق/839م)، ابن شهاب زهری، سفیان بن عیینه، عاصم بن عمر، و حتى محمد بن ادریس شافعى او را ستودهاند (خطیب، 1/219-220). شاگردان بسیاری در سرزمینهای مختلف مدینه، مصر، حیره، كوفه، ری و بغداد از او حدیث آموخته، و روایت كردهاند. در مدینه تنها ابراهیم بن سعد از او روایت كرده، و به نقل بعضى، روایت ابراهیم از ابن اسحاق، از همه صحیحتر است (ابن معین، 2/200).
شاگردان برجستة دیگر او زیاد بن عبدالله بكائى، سلمة بن فضل الابرش، یونس بن بُكیر، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه و حماد بن زید بودند. استادش در مصر - یزید بن ابى حبیب - نیز همانند شاگردی از او روایت مىكرد (ذهبى، تذكرة، 1/172-173؛ سیر، 7/35).
روابط بن اسحاق با مالك و هشام: چنانكه گفته شد، رابطة ابن اسحاق با دو تن در مدینه تیره بود. یكى ابوالمنذر هشام بن عروة بن زبیر اسدی (61 - 145 یا 146ق/681 -763م) از محدثان و راویان معروف مدینه بود كه ابن اسحاق از همسر او فاطمة بنت منذر بن زبیر كه زنى عالمه و محدثه و ثقه بود، روایت مىكرد (ابن قتیبه، 492). فاطمه در 48ق/668م زاده شد و از جدهاش اسما دختر ابوبكر و امسلمه، امالمؤمنین و گروهى دیگر روایت مىكرد. هشام، شوهرش و محمد بن اسحاق و كسانى دیگر چون محمد بن سوقه و محمد بن اسماعیل بن یسار از او حدیث روایت كردهاند (ابن خلكان، 4/277؛ كحاله، 4/146). چون ابن اسحاق از فاطمه روایت مىكرد، خشم هشام را برانگیخت و گفت آیا ابن اسحاق با فاطمه دیدار دارد؟ اما گفتة هشام موجب جرح ابن اسحاق نمىشود، زیرا مىدانیم كه گروهى از راویان از عایشه حدیث شنیدهاند، بىآنكه او را ببینند و تنها صدایش را مىشنیدهاند و مردم نیز اخبار آنان را قبول كردهاند. روایت ابن اسحاق از فاطمه نیز از پس پردهای كه میان آنان آویخته شده بود، انجام گردیده، و این سماع درست است (ابن حبان، الثقات، 7/381). با اینهمه هشام منكر این امر بود و ابن اسحاق را خبیث و دروغگو و دشمن خدا مىخواند (خطیب، 1/222)، اما ذهبى مىگوید: ابن اسحاق در قضیة روایت حدیث از فاطمه بىتردید راستگوست ( سیر، 7/37). سبب خشم و دلگیری هشام ابن عروه از ابن اسحاق روشن نیست و مشكل بتوان میان داستانى كه در برخى از منابع (ابن ندیم، 105؛ یاقوت، 18/7) به روزگار جوانى ابن اسحاق در مدینه نسبت دادهاند، ارتباطى یافت، به ویژه آنكه فاطمه 13 سال از همسرش و 32 سال از ابن اسحاق سالخوردهتر بوده است (سقا، «ن - س»).
روابط ابن اسحاق با مالك بن انس پیشوای مذهب مالكى به نوعى دیگر تیره بود. ابن اسحاق احتمالاً از همقطاران و دانشمندان هم سطح مالك در مدینه شمرده مىشد. ابن اسحاق ظاهراً پس از تألیف الموطأ آشكارا نسبت به دانش مالك ابراز تردید و ناخشنودی كرد و اعلام داشت كه كتابهای مالك را نزد من بیاورید تا نادرستیها و عیبهای آن را برشمارم. من بیطار كتابهای او هستم. مالك نیز دربارة ابن اسحاق سخنان زهرآگین مىگفت و او را «دجالى از دجالان» و دروغگو مىخواند (خطیب، 1/223-224؛ یاقوت، 18/7- 8). از جمله ایرادات مالك بر ابن اسحاق این بود كه او روایات مربوط به غزوات پیامبر را در میان یهودی زادگان تازه مسلمان شده جست و جو مىكند، بىآنكه آنها را به محك بیازماید (ابن حبان، الثقات، 7/382-383). یكى دیگر از علل مخالفت مالك با ابن اسحاق آن بود كه ابن اسحاق مالك را از موالى قبیلة ذواصبح مىدانست و مالك مدعى بود كه از خود آنهاست نه از موالى آنان، و میان آن دو در این زمینه مشاجراتى پیش آمده بود (همان، 7/382). برخى از نویسندگان علت دیگر اختلاف میان آن دو را متهم بودن ابن اسحاق به اعتقادات قدری ذكر كردهاند (ابن حجر، 9/42). روابط میان آن دو همچنان تیره بود، تا ابن اسحاق آهنگ عراق كرد؛ پس آن دو با هم آشتى كردند و مالك هنگام وداع 50 دینار كه نصف درآمد آن سال او بود، به وی داد (ابن حبان، همانجا).
ابن اسحاق علاوه بر اتهام به قدری بودن، بىدین و زندیق نیز خوانده شده است. رواج این تهمتها سبب شده كه گروهى اساساً منكر مقام علمى او شوند. برخى هم او را شیعه دانستهاند، و علت نسبت تشیع به او درك محضر امام محمدباقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) و روایت حدیث از آنان و همچنین روایت از حضرت سجاد(ع) از طریق ابن شهاب زهری است. گویند او على(ع) را برتر از عثمان مىدانست (یاقوت، 18/7). علمای امامیه او را از اصحاب امامان شیعه به شمار آورده، ولى از جملة محدثان عامه خواندهاند. به هر حال، در اینكه او دوستدار اهل بیت بوده است، تردیدی نیست (مهدوی، مقدمة سیرت رسولالله، 72-73). خطیب بغدادی اتهام قدری بودن را درست نمىداند (1/226).
ابن اسحاق در پارهای مسائل دیگر نیز عقاید ویژهای داشت. مثلاً راجع به ذات خداوند و صفات او پارهای نظریات تازه ابراز مىكرد كه كسانِ پیرامون او اینها را برنمىتافتند (همانجا).
بجز این اتهامات كه جنبة اعتقادی دارد، اعتراضاتى نیز به روایات و احادیث او وارد كردهاند، از جمله احمد بن حنبل او را به تدلیس در حدیث متهم كرده است (همو، 1/230). بدین سبب بعضى از علما از احتجاج و دلیل آوردن بر اساس روایات ابن اسحاق خودداری كردهاند (همو، 1/224).
تدلیس در روایت بر چند نوع است، یكى تدلیس در متن حدیث است كه حرام و عملى نادرست است و تدلیس مورد اتهام ابن اسحاق از این نوع نیست. دیگری تدلیس در شیوخ است و آن اینكه راوی، شیخ خود را به نامى كه بدان مشهور نباشد، بخواند. این امر هر چند مضر نیست، اما حنبلیها آن را مكروه مىدانند، و ظاهراً احمد بن حنبل، ابن اسحاق را به این نوع تدلیس متهم كرده است.
آثار: ابن اسحاق چند اثر پدید آورده است كه مشهورترین و برجستهترین آنها سیره یا مغازی است. او نخستین كسى است كه به گردآوری و تدوین مغازی پیامبر همت گماشت (یاقوت، 18/5 -6) و همراه با آن به تألیف یك دوره از تاریخ عمومى پیامبران از آدم تا حضرت محمد(ص) دست زد. او روایات و اخباری را كه در زمان خویش، در موطن خود مدینه از زبان اشخاص آگاه شنیده بود، گرد آورد و در طى سفرهای دور و دراز به مصر، كوفه، جزیره، ری و بغداد به شاگردان بسیاری املا كرد. اخباری كه از او نقل شده است، تنها به حیات پیغمبر و وقایع زمان او اختصاص ندارد، بلكه شامل اخبار مربوط به شبهجزیرة عربستان قبل از ظهور اسلام و حوادث دیگر است (مهدوی، مقدمة خلاصه سیرت رسولالله، 6 - 8).
ظاهراً تدوین نخستین كتاب او به خواهش منصور خلیفة عباسى (حك 136- 158ق/753- 775م) صورت گرفت، اما پس از تدوین و تألیف كتاب، خلیفه آن را طولانى یافت و از مؤلف خواست تا آن را مختصر كند. ابن اسحاق كتاب بزرگ را در خزانة خلیفة عباسى نهاد و نسخهای از آن را كه بر كاغذ كتابت كرده بود، به شاگردش سلمة بن فضل سپرد. خطیب بغدادی كه این روایت را نقل كرده، در این مورد به جای منصور از فرزندش مهدی نام برده كه درست نیست (1/220-221).
اصل كتاب ابن اسحاق به صورتى كه او خود تدوین كرده بود، امروزه در دست نیست، اما چند روایت كامل و ناقص از آن موجود است كه مفصلتر از همه سیرة النبویة ابن هشام است.ابومحمد عبدالملك بن هشام بن ایوب حمیری (د 218 یا 213ق/833 یا 828م) از مردم بصره و ساكن مصر، از عالمان حدیث و خبر و از ادیبان آن عصر بود كه سیرة ابن اسحاق را از طریق زیاد بن عبدالله بكائى روایت و آن را تهذیب و در مواردی خلاصه كرده است. این نقل و تهذیب مایة شهرت و جاودانه شدن نام او به عنوان مؤلف سیره گردید. روایت دیگر از سیرة ابن اسحاق در تاریخ طبری است. طبری در تاریخ خود اقوال ابن اسحاق را دربارة آغاز آفرینش و دربارة وقایع تاریخى تا سنة 54 ق/674م نقل و از آنها استفاده كرده است. طبری در روایات خود از طریق محمدبن حُمید رازی (د 248ق/862م) به راوی بلافصل ابن اسحاق، سلمة بن فضل ابرش (د 191ق/807م) كه از همتایان زیاد بن عبدالله بكائى بود، استناد جسته است (مهدوی، مقدمة سیرت رسولالله، 53 - 55). روایتهای بازماندة دیگر از سیرة ابن اسحاق، روایت یونس بن بُكیر بن واصل شیبانى (د 199ق/815م) و روایت محمد بن سلمة بن عبدالله باهلى است كه قطعاتى از آنها در كتابخانة قرویین فاس و بخشى دیگر در شهر رباط و قسمتى دیگر در كتابخانة ظاهریة دمشق به دست آمده است. این بخشها در 1396ق با عنوان سیرة ابن اسحاق به كوشش محمد حمیدالله در رباط چاپ شده است. نیز بخشى دیگر از اوائل كتاب او كه شاید كتاب المبتدأ باشد (دربارة خدا و آفرینش جهان) در وین موجود است (سزگین، 1(2)/89).
مهدوی در مقایسة مفصلى كه میان روایات مختلف بازمانده از ابن اسحاق انجام داده و در آن مقایسه، روایات او در سیرة ابن هشام و ترجمة فارسى آن را با روایات مندرج در تاریخ طبری و مغازی یونس ابن بكیر، و محمد بن سلمه با هم سنجیده، به این نتیجه دست یافته است. كه بخشهای بیشتری از كتاب المبتدأ او در تاریخ طبری است نه در منابع دیگر (مقدمة خلاصه سیرت رسولالله، 55 -110).
از مقایسة سیرة موجود با تاریخ طبری چنین برمىآید كه در بعضى موارد روایات مندرج در متن سیره دارای اضافات و توضیحات بیشتری است كه در تاریخ طبری وجود ندارد، همچنانكه در تاریخ طبری نیز اخبار و گاهى اشعاری آمده كه در سیره نیست (همان، 111). بنابراین مىتوان پذیرفت كه از اثر مستقلى كه ابن اسحاق شخصاً تألیف كرده و در خزانة منصور خلیفة عباسى نهاده بوده است، امروز اثری بر جای نیست و حتى در زمانهای بعد از ابن اسحاق نیز در هیچ یك از منابع اشارهای به وجود آن نشده است.
سیرة ابن اسحاق در اصل شامل 3 قسمت بوده است:
قسمت اول «كتاب المبتدأ» یا تاریخ عصر جاهلیت. این بخش خود به 4 فصل منقسم مىشده: فصل نخست دربارة آغاز خلقت از آفرینش جهان تا دوران حضرت عیسى. این فصل بیش از همه مورد بىتوجهى ابن هشام قرار گرفته است (هوروویتس، .(II/175 فصل دوم شامل تاریخ یمن در دورههای جاهلى بوده است. این فصل را مىتوان از طبری نیز تكمیل كرد. مطالعه و بررسى قرآن باعث شده است كه تاریخ یمن مورد توجه قرار گیرد. فصل سوم اختصاص به قبایل عرب و آیینهای آنان داشته است. فصل چهارم ویژة نیاكان بلافصل پیامبر و دیانتهای مكى بوده است. خلاصه مىتوان گفت كه در «كتاب المبتدأ» سند بسیار كم یافت مىشده است. در سیرة ابن هشام از «كتاب المبتدأ» به جز فصل نیاكان پیامبر، قسمتهای دیگر نیامده است.
قسمت دوم «كتاب المبعث» است كه شامل زندگى پیامبر در مكه است و به هجرت پایان مىپذیرد. در این بخش سندها زیاد مىشود. در همین بخش سندی آمده كه ابن اسحاق به تنهایى تدوین كرده است و هیچ یك از طبقة نخستینِ گردآورندگان مغازی آن را نیاوردهاند. این سند همان پیمان معروف پیامبر با قبایل مدنى است. همچنین در آن مجموعه هایى از چند فهرست وجود دارد، مانند فهرست نام نخستین مؤمنان، فهرست مهاجران به حبشه و فهرستهای دیگر.
قسمت سوم «كتاب المغازی» است. این كتاب در واقع مهمترین و مستندترین بخش موجود سیره است. «در این قسمت گزارش مربوط به هر یك از جنگها و تفصیل فتح مكه و حجة الوداع و وفات پیغمبر(ص) و قضیة سقیفة بنىساعده و اشعاری كه در مرثیة وفات آن حضرت سرودهاند، آمده است» (مهدوی، مقدمة سیرت رسول الله، 47).
استادان برجستة او در این قسمت ابن شهاب زهری، عاصم بن عمر ابن قتاده و عبدالله بن ابىبكرند، و ابن اسحاق ترتیب و تدوین سالانة حوادث را از عبدالله اخذ كرده است، اما وی به نقل مطالب اساتید خود اكتفا نكرده و مطالب زیادی بر آن افزوده است. به نظر مىرسد كه او از راویان غیر مسلمان (یهودی، مسیحى و ایرانى) نیز نقل خبر كرده باشد (هوروویتس، ؛ II/176-178 مهدوی، مقدمة سیرت رسول الله، 45- 47). ابن ندیم همین مطلب را دربارة او ذكر كرده و افزوده كه وی در نوشتههای خود یهود و نصارا را صاحبان علوم پیشین خوانده است. به گفتة وی اشخاصى شعرهایى مىگفتند و از ابن اسحاق مىخواستند كه آنها را در كتاب خود بگنجاند. بدین سبب در كتاب او اشعاری دیده مىشود كه از نظر راویان شعر نادرست است، همچنین در نسبى كه در كتابش آورده، خطا كرده است. همو مىنویسد كه اصحاب حدیث به همین جهات روایات او را ضعیف دانستهاند (ص 105؛ یاقوت، 18/8).
هر چند ابن هشام سیرة ابن اسحاق را بر اساس روایت بكائى مدون ساخت، اما تغییراتى در آن وارد كرد و برخى مطالب را حذف و نكات جدیدی بر آن افزود. از جمله مطالبى كه ابن هشام حذف كرد، غیر از اخبار و قصص مربوط به آغاز خلقت و تاریخ انبیا، پارهای از احادیث مربوط به فضیلت على(ع) و پارهای از اشعار است كه در صحت انتساب آنها تردید بوده است.
در سدههای بعد، ابوالقاسم عبدالرحمان سهیلى (581ق/1185م) بر كتاب سیره شرح و تعلیقاتى نگاشت و آن را به صورتى جدید مدون كرد و نام الروض الانف بر آن نهاد (سقا، «ك»؛ قس: مهدوی، مقدمة سیرت رسولالله، 68 -82).
برهانالدین ابراهیم بن محمد مُرَحَّل شافعى در 611ق/1214م سیره را مختصر كرد و آن را الذخیرة فى مختصر السیرة نامید. همچنین ابومحمد عبدالعزیز بن احمد دمیری دیرینى (د 694ق/1295م) متن این كتاب را به نظم درآورد (همان، 83 -84). رفیعالدین اسحاق بن محمد همدانى (582 -623ق/1186-1226م) سیره را به فارسى برگرداند و شرفالدین محمد بن عبدالله بن عمر خلاصهای از ترجمة آن تهیه كرد. این هر دو كتاب با تصحیح و تعلیقات مفصل به كوشش اصغر مهدوی در تهران به چاپ رسیده است.
غیر از كتاب سیره، این آثار را به ابن اسحاق نسبت دادهاند: 1. كتاب الخلفاء. ابن ندیم و یاقوت از این كتاب یاد كرده و گفتهاند كه كتاب الخلفاء به روایت اموی از ابن اسحاق است (ابن ندیم، 105؛ یاقوت، 18/8). از این كتاب بخش كوتاهى در دست است كه آن را نبیهه عبود انتشار داده است (سزگین، 1(2)/90-91). 2. كتاب حراب البسوس بین بكر و تغلب ابنَىْ وائل بن قاسط. نسخهای نسبتاً كامل از این كتاب در كتابخانة مركزی دانشگاه تهران به شمارة 2134 موجود است (مركزی، 9/776؛ آقابزرگ، 1/329، 6/392؛ سزگین، 1(2)91). نسخة دیگری از آن نیز در كتابخانة خصوصى آل سید عیسى العطار در بغداد موجود بوده است (آقابزرگ، 6/392). 3. كتاب الفتوح (سزگین، همانجا). 4. اخبار كلیب و جساس. نسخهای از آن در كتابخانة آل سید عیسى العطار وجود داشته است (آقابزرگ، 1/329، 346؛ سزگین، همانجا). چند كتاب دیگر نیز به ابن اسحاق منسوب است، از جمله: 1. كتاب سیر العرب الاربع؛ 2. حدیث الاسراء و المعراج؛ 3. اخبار صفین فى اصح الروایة و اتمها، روایة محمد بن اسحاق و عمر بن سعید، از مؤلفى مجهول (سزگین، همانجا).
مآخذ: آقابزرگ، الذریعة؛ ابن ابى حاتم، عبدالرحمان، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دكن، 1372ق/1952م؛ ابناثیر، الكامل؛ ابنحبان،محمد، الثقات، حیدرآباددكن،1401ق/ 1981م؛ همو، مشاهیر علماء الامصار، به كوشش فلایشهامر، قاهره، 1379ق/ 1959م؛ ابن حجر عسقلانى، احمد، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دكن، 1326ق/ 1908م؛ ابن خلكان، وفیات؛ ابن سعد، محمد، طبقات الكبری، به كوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر؛ ابن عدی جرجانى، عبدالله، الكامل فى ضعفاء الرجال، بیروت، 1404ق/1984م؛ ابن قتیبه، عبدالله، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، 1960م؛ ابن معین، یحیى، معرفة الرجال، به كوشش محمدمطیع حافظ و غزوة بدیر، دمشق، مجمعاللغة العربیه؛ ابن ندیم، الفهرست؛ بخاری، محمد، التاریخ الصغیر، به كوشش محمود ابراهیم زاید، بیروت، 1406ق/1984م؛ همو، التاریخ الكبیر، حیدرآباد دكن، 1361ق/1942م؛ برقى، احمد، كتاب الرجال، به كوشش محدث ارموی، تهران، 1342ش؛ بسوی، یعقوب، المعرفة و التاریخ، به كوشش ضیاء العمری، بغداد، 1975م؛ بكری، اندلسى، عبدالله، معجم ما استعجم، به كوشش مصطفى سقا، قاهره، 1364ق/ 1945م؛ بلاذری، احمد بن یحیى، فتوح البلدان، به كوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، 1398ق/1978م؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349ق/ 1930م؛ ذهبى، محمد، تذكرة الحفاظ، حیدرآباد دكن، 1332-1334ق؛ همو، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط و على ابوزید، بیروت، 1405ق/1985م؛ زریاب خوئى، عباس، «ابن اسحاق»، بزم آورد، تهران، 1368ش؛ سزگین، فؤاد، تاریخ التراث العربى، ترجمة محمود فهمى حجازی، ریاض، 1403ق/1983م؛ سقا، مصطفى و دیگران، مقدمه بر السیرة النبویة ابن هشام، قاهره، 1355ق/1936م؛ سمعانى، عبدالكریم، الانساب، حیدرآباد دكن، 1400ق/1980م؛ سیوطى، طبقات الحفاظ، بیروت، 1983م؛ شباب، خلیفة بن خیاط، تاریخ، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1968م؛ همو، طبقات، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1966م؛ طبری، تاریخ، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1960- 1968م؛ همو، «المنتخب من كتاب ذیل المذیل»، مندرج در ج 11 تاریخ طبری؛ عامری حرضى یمانى، یحیى، غربال الزمان، به كوشش محمد ناجى زعبى العمر، دمشق، 1405ق/1985م؛ قهپائى، عنایتالله، مجمع الرجال، به كوشش ضیاءالدین علامة اصفهانى، تهران، 1384ق/ 1963م؛ كحاله، عمررضا، اعلام النساء، بیروت، 1404ق/1984م؛ مركزی، خطى؛ مهدوی، اصغر، مقدمة خلاصة سیرت رسولالله، تلخیص و انشای محمد بن عبدالله بن عمر، تهران، 1368ش؛ همو، مقدمة سیرت رسولالله، ترجمة رفیعالدین اسحاق بن محمد همدانى، تهران، 1361ش؛ یاقوت، ادبا؛ نیز:
EI 2 ; Horovitz, Josep, X The Earliest Biographies of the Prophet and Their Authors n , IC, 1928.
سیدعلى آل داود تایپ مجدد و ن * 1 * (رب) 4 ستون مورخ 30/11و 5/5 ستون مورخ 1/12/75
ن * 2 * (رب) 24/1/75