PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بی خدا بودن چه حسی دارد؟



برگ ها : [1] 2

سارا
08-08-2015, 12:07 AM
با سلام و دورد فراوان

اکثر کاربران این فروم خدا ناباور هستند و تنها اقلیتی که بنده هم شاملشان می شوم خدا باور هستند. درک احوالاتِ بی خدایان خب برایم سخت است چون از وقتی یادم می آید خدا باور بوده ام و در حال پرستش! انگار تنها برای پرستیدن و عشق ورزیدن بدنیا آمده ام. بی خدایی چه عوالمی دارد؟ آرامش درونی چگونه بدست می آید؟ با پوچی و عدم چگونه باید سر کرد؟ ......... سوال بسیار است کاش کسی پیدا شود که بی منت جواب دهد بی آنکه سرِستیز و جدل داشته باشد.
:e032:

sonixax
08-08-2015, 02:03 AM
با سلام و دورد فراوان

اکثر کاربران این فروم خدا ناباور هستند و تنها اقلیتی که بنده هم شاملشان می شوم خدا باور هستند. درک احوالاتِ بی خدایان خب برایم سخت است چون از وقتی یادم می آید خدا باور بوده ام و در حال پرستش! انگار تنها برای پرستیدن و عشق ورزیدن بدنیا آمده ام. بی خدایی چه عوالمی دارد؟ آرامش درونی چگونه بدست می آید؟ با پوچی و عدم چگونه باید سر کرد؟ ......... سوال بسیار است کاش کسی پیدا شود که بی منت جواب دهد بی آنکه سرِستیز و جدل داشته باشد.

هیچ حس خاصی ندارد!
شما نسبت به اینکه به اسپاگتی پرنده اعتقادی ندارید چه حسی دارید ؟
احساس پوچی هم یکی از مغلطه های رایج خداباورانه برای اینکه خداباوری رو موجه جلوه بدند. شما چه با خدا چه بی خدا زمانی احساس پوچی میکنی که دچار افسردگی یا بیماریهای روانی بشه و یا حس کنی به هیچ دردی نمیخوری!
قطعن اون دانشمند بیخدا که درمان یک بیماری کشنده رو کشف میکنه همون قدری احساس غرور و افتخار میکنه که یک دانشمند باخدا که یک چیزی کشف کرده! شاید هم بیشتر.

سارا
08-08-2015, 02:15 AM
هیچ حس خاصی ندارد!
شما نسبت به اینکه به اسپاگتی پرنده اعتقادی ندارید چه حسی دارید ؟
احساس پوچی هم یکی از مغلطه های رایج خداباورانه برای اینکه خداباوری رو موجه جلوه بدند. شما چه با خدا چه بی خدا زمانی احساس پوچی میکنی که دچار افسردگی یا بیماریهای روانی بشه و یا حس کنی به هیچ دردی نمیخوری!
قطعن اون دانشمند بیخدا که درمان یک بیماری کشنده رو کشف میکنه همون قدری احساس غرور و افتخار میکنه که یک دانشمند باخدا که یک چیزی کشف کرده! شاید هم بیشتر.

قربان ممنون از پاسختان. هر چند عرض کرده بودم بی منت و به دور از ستیز و جدل! یعنی کاری به خدا باورها و عقایدشان نداشته باشید و فقط احساس و تجربیات شخصی خودتان را بگویید.در موقع غم هایتان چه می کنید؟ وقتی همه شما را تنها گذاشته اند با که حرف می زنید؟ چگونه آرزو می کنید؟ چگونه دعا می کنید؟ اخلاقیات در عوالم بی خدایی چگونه تعریف می شود؟

sonixax
08-08-2015, 02:19 AM
قربان ممنون از پاسختان. هر چند عرض کرده بودم بی منت و به دور از ستیز و جدل! یعنی کاری به خدا باورها و عقایدشان نداشته باشید و فقط احساس و تجربیات شخصی خودتان را بگویید.در موقع غم هایتان چه می کنید؟ وقتی همه شما را تنها گذاشته اند با که حرف می زنید؟ چگونه آرزو می کنید؟ چگونه دعا می کنید؟ اخلاقیات در عوالم بی خدایی چگونه تعریف می شود؟

نه ستیزی در پاسخم بود نه جدلی! این شمایید که هر چیزی که باب میلتان نباشد را ستیز و جدل میپندارید و مشکل اخلاقی و شخصی خودتان است و به کسی ربطی ندارد.
نمیشود به اعتقادات خداباوری که در باره اعتقادات دیگران سوال میکند کار نداشت چرا که باید ملاکی برای مقایسه وجود داشته باشد.

موقع غم بسته به حال و احوالم یک موسیقی گوش میکنم!
با کسی حرف نمیزنم! مگر حتمن باید با کسی حرف زد ؟!
خیلی راحت آرزو میکنم!! لازم نیست به درگاه کسی برای آرزو کردن متوصل شد.
اخلاقیات تمامن پایه های زمینی و مادی دارند و اصولن هیچ ربطی به خدا و باور به خدا ندارند! پیشتر در این باره بحث شده.

سارا
08-08-2015, 02:36 AM
نه ستیزی در پاسخم بود نه جدلی! این شمایید که هر چیزی که باب میلتان نباشد را ستیز و جدل میپندارید و مشکل اخلاقی و شخصی خودتان است و به کسی ربطی ندارد.

بنده جسارتی نکردم منظورم این بود بیشتر در مورد احوالات شخصی خودتان و دیدگاه خودتان سخن بگویید. بنده که باشم که هرچه که باب میلم نباشد را جدل بدانم. هرچند شما صاحب اختیارید که هرطور دلتان می خواهد حکم دهید.

نمیشود به اعتقادات خداباوری که در باره اعتقادات دیگران سوال میکند کار نداشت چرا که باید ملاکی برای مقایسه وجود داشته باشد.
خب با این استدلال شما هیچوقت خدا نخواهد مرد حتی اگر همه خداباوران بمیرند! چون برای مقایسه بی خدایی همیشه وجود خدا لازم می گردد!

موقع غم بسته به حال و احوالم یک موسیقی گوش میکنم!
با کسی حرف نمیزنم! مگر حتمن باید با کسی حرف زد ؟!
خیلی راحت آرزو میکنم!! لازم نیست به درگاه کسی برای آرزو کردن متوصل شد.
اخلاقیات تمامن پایه های زمینی و مادی دارند و اصولن هیچ ربطی به خدا و باور به خدا ندارند! پیشتر در این باره بحث شده.

منظورم غم های بزرگ است . مثلا خدای ناکرده زبانم لال یکی از عزیزانتان در بستر بیماری بیفتد و با مرگ دست و پنجه نرم کند! یا در هنگام سقوط هواپیمایی که شما از مسافرانش هستید........
آدمی وقتی شاد است و سرخوش یا وقتی بسیار پر مشغله زیاد وجود خدا را احساس نمی کند ولی در دوران های بحرانی زندگی مثل دوران پیری خیلی از نا خدا باورها ، خدا باور شده اند.

Moshref
08-08-2015, 12:29 PM
مثلا خدای ناکرده زبانم لال یکی از عزیزانتان در بستر بیماری بیفتد و با مرگ دست و پنجه نرم کند!


به امامزاده قلقلی دخیل میبندم :e412::e415::e415::e415:

Anarchy
08-08-2015, 02:41 PM
با سلام و دورد فراوان

اکثر کاربران این فروم خدا ناباور هستند و تنها اقلیتی که بنده هم شاملشان می شوم خدا باور هستند. درک احوالاتِ بی خدایان خب برایم سخت است چون از وقتی یادم می آید خدا باور بوده ام و در حال پرستش! انگار تنها برای پرستیدن و عشق ورزیدن بدنیا آمده ام. بی خدایی چه عوالمی دارد؟ آرامش درونی چگونه بدست می آید؟ با پوچی و عدم چگونه باید سر کرد؟ ......... سوال بسیار است کاش کسی پیدا شود که بی منت جواب دهد بی آنکه سرِستیز و جدل داشته باشد.
:e032:

من قبل از تغییر عقاید هم آنچنان مذهبی نبودم اما خاطره ای که دارم اینه که همیشه وقت گرفتاری به خدا میگفتم تو اگه هستی پس هدفت چیه که این بلا رو سر من آوردی !!

به نظر من چیزی که در عمل وجود داره رضایت از زندگی ربطی به خداباوری نداره ... فاکتور های زندگی امروزی رو تا حدی اگه داشته باشی ، احساس رضایت میکنی . اگه واقع بین هم باشی حالا با هر اعتقادی ، میدونی اتفاق های بد هم ممکنه پیش بیاد و یه دوره ای احساس ناراحتی میکنی اما به مرور باهاش کنار میای .

اگه سوال دیگه ای داشتید ، بفرمایید .

سارا
08-08-2015, 03:32 PM
من قبل از تغییر عقاید هم آنچنان مذهبی نبودم اما خاطره ای که دارم اینه که همیشه وقت گرفتاری به خدا میگفتم تو اگه هستی پس هدفت چیه که این بلا رو سر من آوردی !!
ممنون از پاسختان.
اما موقع شادی ها چی ؟ آیا آنموقع هم به خدا حرفی می زدید؟ یا فقط در گرفتاری ها و بلاها بود که یاد خدا می افتادید؟


به نظر من چیزی که در عمل وجود داره رضایت از زندگی ربطی به خداباوری نداره ... فاکتور های زندگی امروزی رو تا حدی اگه داشته باشی ، احساس رضایت میکنی . اگه واقع بین هم باشی حالا با هر اعتقادی ، میدونی اتفاق های بد هم ممکنه پیش بیاد و یه دوره ای احساس ناراحتی میکنی اما به مرور باهاش کنار میای .

اگه سوال دیگه ای داشتید ، بفرمایید .

فاکتورهای زندگی امروزی همه اش بر مبنای ماده هستند.خب تکلیف "پرستیدن" چه می شود اگر شما نیاز به "پرستیدن " داشته باشید چه می کنید؟

Anarchy
08-08-2015, 04:21 PM
ممنون از پاسختان.
اما موقع شادی ها چی ؟ آیا آنموقع هم به خدا حرفی می زدید؟ یا فقط در گرفتاری ها و بلاها بود که یاد خدا می افتادید؟

شادی که حس کنم کار خدا بوده واقعا ندیدم . مثلا وقتی میرفتم شهر بازی یاد خدا بیوفتم ؟!




فاکتورهای زندگی امروزی همه اش بر مبنای ماده هستند.خب تکلیف "پرستیدن" چه می شود اگر شما نیاز به "پرستیدن " داشته باشید چه می کنید؟

اگه سوال از شخص من هست چنین نیازی نداشتم و اصلا به نظرم چنین نیازی بی معنا هست .

سارا
08-08-2015, 04:46 PM
شادی که حس کنم کار خدا بوده واقعا ندیدم . مثلا وقتی میرفتم شهر بازی یاد خدا بیوفتم ؟!

منظورم موفقیت ها بود اتفاقات خوب بود!




اگه سوال از شخص من هست چنین نیازی نداشتم و اصلا به نظرم چنین نیازی بی معنا هست .

به هرحال فکر کنم همه آدمها در یک دوره ای طعم عشق را چشیده باشند عاشق معشوق را می پرستد! پس حس پرستش در ذات انسان وجود دارد! من فکر نمی کنم این حس در دنیای مادی کارایی لازم را داشته باشد چون عشق های زمینی هر چقدر هم که زیبا باشند بالاخره تابع زمان هستند دیر یا زود جذابیت خود را از دست می دهند. در دنیای بی خدایی هم فکر کنم این حس به خودپرستی شخص منجر شود !

دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبله ایت باشد به از آن که خودپرستی

sonixax
08-09-2015, 12:30 AM
خب با این استدلال شما هیچوقت خدا نخواهد مرد حتی اگر همه خداباوران بمیرند! چون برای مقایسه بی خدایی همیشه وجود خدا لازم می گردد!

برای مقایسه بله لازمه! ولی فرض کنید هیچ خداناباوری وجود نداشته باشه! اون موقع نیازی به این همه بحث هست ؟!
برعکسش فرض کنید هیچ خداباوری وجود نداشته باشه؟ اصلن اون موقع چه نیازی به مقایسه هست ؟!
آمار نشون داده هر چه دوز خداناباوری بیشتره جامعه آرامتر و متمدن تره! سوئد یکی از کشورهایی هستش که بیشترین میزان خداناباور رو به نسبت جمعیت در خودش جا داده! یکی از کشورهایی هم هست که کمترین میزان جرم و جنایت رو داره!!!

Demographics of atheism - WiKi (https://en.wikipedia.org/wiki/Demographics_of_atheism)

Top 50 Countries With Highest Proportion of Atheists / Agnostics / Unbelievers (http://www.atheistrepublic.com/tables/top-50-atheist-countries)

کافیه فهرست رو ببینید و مقایسه کنید!
البته منظور من این نیست که بیخدایی یعنی تمدن و دوری از جرم و جنایت! ولی میتونید ببینید که اصولن بیخدایی یا باخدایی ربطی به اخلاقیات نداره! همون طوری که میبینید هستند کشورهایی که بیشترین میزان خداناباور در دنیا رو دارند و از با اخلاق ترین و برترین کشورهای دنیا هم هستند! و هستند کشورانی که بیشترین میزان خداباور رو دارند و بیشترین میزان جرم و جنایت رو هم دارند! پس اصولن فاکتور خداباوری یا خداناباوری ربطی به اخلاقیات نداره و برای همین این ادعا سفسطه هستش.


منظورم غم های بزرگ است . مثلا خدای ناکرده زبانم لال یکی از عزیزانتان در بستر بیماری بیفتد و با مرگ دست و پنجه نرم کند! یا در هنگام سقوط هواپیمایی که شما از مسافرانش هستید........
آدمی وقتی شاد است و سرخوش یا وقتی بسیار پر مشغله زیاد وجود خدا را احساس نمی کند ولی در دوران های بحرانی زندگی مثل دوران پیری خیلی از نا خدا باورها ، خدا باور شده اند.

جالبه موقعیتی شبیه سقوط هواپیما یعنی موقعیتی که فکر میکنید قطعن دارید میمیرید - با ماشین تصادف کردم، من پیاده بودم یک احمقی با سرعت خیلی بالا کوبید بهم طوری که بعدش چپ کرد، برام پیش اومده! ولی به تنها چیزی که فکر نمیکردم خدا بود :)) میدونید جالبترش چیه ؟! حتا آسیب جدی هم با اینکه نزدیک به 50 متر پرت شدم روی هوا - فقط لباسهام پاره شد.
اینها ادعاهای بی اساسی هستند که مدام از طرف بنگاه های تبلیغات مذهبی تکرار میشند بدون اینکه حتا در باره شون تحقیق شده باشه!!

سارا
08-09-2015, 12:43 AM
جالبه موقعیتی شبیه سقوط هواپیما یعنی موقعیتی که فکر میکنید قطعن دارید میمیرید - با ماشین تصادف کردم، من پیاده بودم یک احمقی با سرعت خیلی بالا کوبید بهم طوری که بعدش چپ کرد، برام پیش اومده! ولی به تنها چیزی که فکر نمیکردم خدا بود :)) میدونید جالبترش چیه ؟! حتا آسیب جدی هم با اینکه نزدیک به 50 متر پرت شدم روی هوا - فقط لباسهام پاره شد.
اینها ادعاهای بی اساسی هستند که مدام از طرف بنگاه های تبلیغات مذهبی تکرار میشند بدون اینکه حتا در باره شون تحقیق شده باشه!!

خب اگر جسارت نباشد باید خدمتتان عرض کنم تصادف با ماشین در زمانی بسیار سریعتر از سقوط هواپیما رخ می دهد! در هنگام سقوط هواپیما کلی قبلش اطلاع می دهند به مسافران و جلیقه نجات و ماسک و.. پس وقتش زیادتره برای فکر کردن به وجودی بنام "خدا"!
اما در مورد بیماری عزیزانتان چطور؟ وقتی همه پزشکان جوابش کرده باشند؟ یا حتی خدای ناکرده خودتان دچار بیماری صعب العلاج شوید! ببینید اکثر خدا ناباورها حتی اون فلاسفه ی بزرگش هم در پیری و آخر عمر خدا باور شدند مثل آنتونی فلو که گویا حتی مسلمان هم شد!!!

sonixax
08-09-2015, 01:56 AM
خب اگر جسارت نباشد باید خدمتتان عرض کنم تصادف با ماشین در زمانی بسیار سریعتر از سقوط هواپیما رخ می دهد! در هنگام سقوط هواپیما کلی قبلش اطلاع می دهند به مسافران و جلیقه نجات و ماسک و.. پس وقتش زیادتره برای فکر کردن به وجودی بنام "خدا"!
اما در مورد بیماری عزیزانتان چطور؟ وقتی همه پزشکان جوابش کرده باشند؟ یا حتی خدای ناکرده خودتان دچار بیماری صعب العلاج شوید! ببینید اکثر خدا ناباورها حتی اون فلاسفه ی بزرگش هم در پیری و آخر عمر خدا باور شدند مثل آنتونی فلو که گویا حتی مسلمان هم شد!!!

تصادفی که من کردم دست کمی از سقوط نداشت :)

فلو هرگز خداباور یا مسلمان نشد : آنتونی فلو - WiKi (https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%86%D8%AA%D9%88%D9%86%DB%8C_%D9%81%D9%84% D9%88)
بگذریم!
مادر من سکته مغزی کرد! من دست به دامن دکترها شده بودم نه خدا!! جواب هم داد :))
خود شما اگر مریض شوید به جای اینکه بروید به امامزاده ها دخیل ببندید یا دست به دامن دعا شوید صاف میروید پیش پزشک متخصص! چرا ؟! چون در ناخودآگاه خود به خوبی مدانید که تنها کسی که میتواند شانسی برای مداوا به شما بدهد پزشک و علم است نه دخیل و خدا!!

سارا
08-09-2015, 02:54 AM
تصادفی که من کردم دست کمی از سقوط نداشت :)

فلو هرگز خداباور یا مسلمان نشد : آنتونی فلو - WiKi (https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%86%D8%AA%D9%88%D9%86%DB%8C_%D9%81%D9%84% D9%88)

قربان جسارتا خودتان لینکی را که به بنده معرفی کرده اید خوانده اید؟
آنتونی فلو سرانجام در تاریخ ۸ آوریل ۲۰۱۰ در حالی که به وجود خدا باور داشت در گذشت.
دوباره از همان منبعی که خودتان معرفی کردید:

ضمنا آنتونی فلو یک سال قبل از درگذشتش راجع به دین اسلام نظرات مثبتی داشت
خب این یعنی چه؟ وقتی نظر مثبتی نسبت به یک دینی داری یعنی چه؟ یعنی آن را پذیرفته ای !!
آنتونی فلو بزرگترین فیلسوف ملحد جهان مسلمان شد | شیرینه (http://shereneh.ir/4392/%D8%A2%D9%86%D8%AA%D9%88%D9%86%DB%8C-%D9%81%D9%84%D9%88-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%81%DB%8C%D9%84%D8%B3%D9%88%D9%81-%D9%85%D9%84%D8%AD%D8%AF-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D9%85.html)
فیلسوفی که مسلمان شد | روزگارنو (http://vista.ir/news/14608080)
بزرگ ترین ملحد فلسفی جهان، به خدا ایمان آورد! (http://www.aparat.com/v/Jk5rV)


بگذریم!
مادر من سکته مغزی کرد! من دست به دامن دکترها شده بودم نه خدا!! جواب هم داد :))
خود شما اگر مریض شوید به جای اینکه بروید به امامزاده ها دخیل ببندید یا دست به دامن دعا شوید صاف میروید پیش پزشک متخصص! چرا ؟! چون در ناخودآگاه خود به خوبی مدانید که تنها کسی که میتواند شانسی برای مداوا به شما بدهد پزشک و علم است نه دخیل و خدا!

راستش من به پزشکان متخصص اعتقادی ندارم چون تجربیات زیادی در این زمینه دارم! از نزدیک دیدم بیماری بود که همه ازش قطع امید کرده بودند و دیدم چگونه شفا یافت .
من بعینه این شعر حافظ را در زندگی دیده ام:

دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه ی غیبم دوا کنند

بنده در ناخودآگاهم بخوبی می دانم که آنکس که می تواند شفا دهد یا بلا دهد تنها اوست و دیگران تنها مهره ای در دست او
بقول حضرت مولانا
ای هفت گردون مستِ تو ما مهره ای در دستِ تو

ای هستِ ما از هستِ تو در صد هزاران مرحبا

در ضمن خدا را شکر که مادرتان شفا یافت. ان شالله سایه اشان همیشه بر سرتان باشد که در عالم هیچکس مثل مادر نیست.

meaning
08-09-2015, 04:50 PM
سارا

بی خدایی چه حسی دارد. یا اعتقاد نداشتن به خدا چه حسی دارد. جدای از اینکه ما مطمئن باشیم آفریدگاری فوق قدرت ما قائم به ذات خود با اراده ای مستقل زنده است و امورات زندگی ما را کنترل می کند و در بین مردم حضور دارد یا خیر چنین کسی اصلا حضور ندارد این خود می تواند نتایج این حرف ها را بکلی دگرگون کند که می خواهید برای آن پاسخی بیابید؛ افراد خودشان که کمک زیادی نمی توانند بکنند چون غالباً در بسیاری از نتایج فکری و حسی و به طور کل تجربی خود - که فارغ از باور داشتن به خداوند یا نداشتن بیشترین تاثیر را بر افکار ما نوع بشر میگذارد و قدری و تنها قدری از استدلال محض(در افرادی خاص) استفاده میکنیم- جای ایراد بسیاری دارد. برای مثال دو دوست آموختن زبانی را شروع تجربه میکنند چون تجربه میکنند و از اصولی ثابت ورای از تجربه بهره نمی گیرند هرکدام نتایجی بدست می آورند مقداری بر دوست الف آشکار است و از دوست ب پوشیده و مقداری از دوست الف پوشیده و بر دوست ب آشکار و با بر هم نهی آنها زاویای بزرگ تر و جدیدتری را از آن تجربه پیش روی هم می گذارند؛ اما معمولا چگونه دو تجربه برهمنهی می شوند؟!

برای کارهای کوچکی که دو نفر هم دل و هم فکر برای به نتیجه رسیدن آن هستند که خوب معلوم است. اما برای احساسات تجربی بزرگ تری مانند آنچه که برای sonixax پیش آمده است دشوار و تا قدری محال است. چون موضوع بسیار پیچیده تر است و باز کردن چرایی آن در این مجال نمیگنجد. ولی به طور کل اگر همزادشان با ایشان در یک نقطه زمانی و مکانی چنین اتفاقی را تجربه کنند می توانند تجربیات خود را روی هم بگذارند و در نهایت احساس خود را نسبت به وجود یا عدم وجود آفریدگارشان بگویند. این در حال تجربی ست اما در حالت محض و نه تجربی شما یک تعداد اصول خرد و محدود دارید که سخنان دیگران را در آن می ریزید و سپس ارزش سنجی میکنید که طرف شما تا چه حد حرفش بر حقیقت منطبق است. اینکه کسی که به خداوند اعتقاد ندارد در تجربیات روزمره زندگی اش دقیقا چی حسی دارد؟ درست مانند این است که به یک خداباور بگویید از وجود و اعتقاد به چنین خدایی در زندگیت چه احساسی داری؟

در معتقدان به خدای یگانه محققا درکی که یک مهندس کامپیوتر فارغ التحصیل دانشگاه صنعتی اصفهان دارد با آیت الله خامنه ای و محمد العریفی و یک رفتگر و یک آرایشگر و آشپز و یک استاد فلسفه دانشگاه تهران و الخ متفاوت و در نتیجه احساس متفاوتی هم دارند این بسته به معرفتی ست که از این وجود در زندگی شان دارند؛ و هکذا خداناباوران محققاً درک یک آرایشکر و برتراند راسل و هیچنز و یک دانشجوی مشروطی دانشگاه آزاد و یک فعال سیاسی و یک روزنامه نگار زندانی متفاوت و در نتیجه حس متفاوتی هم از عدم وجود چنین وجودی در زندگی خود دارند. باز این بستگی دارد به معرفت آنان که عدم وجود چنین موجودی تا چقدر زندگیشان را تحت الشعاع قرار داده است.چون همه انسان های عالم هستی مسیر های یگانه و متمایزی را از بدو و حتی پیش از تولد تا مرگ و حتی پس از مرگ طی می کنند بی شک تجربیات یگانه و متمایزی هم از وجود و عدوم وجود این موجود در زندگی خود به شما خواهند گفت؛ لذا اگر شما خواهان آن هستید که ارزیابی کنید وجود و/یا عدم وجود چنین موجودی در زندگی یک بشر سالم/ناسالم عاقل/غیر عاقل بالغ/نابالغ چه تاثیراتی دارد نه از راه شنیدن تجربیات بشر بلکه از طریق برنامه و اصول بنیادین و مهادین ورای آن که ثابت و غیر قابل تغییر و ابدی و ازلی هستند و تحت تاثیر مرگ و میر و تجربیات انسان ها نیستند باید این حقیقت برسید.

سارا
08-09-2015, 08:46 PM
@سارا (http://www.daftarche.com/member.php?u=1283)

بی خدایی چه حسی دارد. یا اعتقاد نداشتن به خدا چه حسی دارد. جدای از اینکه ما مطمئن باشیم آفریدگاری فوق قدرت ما قائم به ذات خود با اراده ای مستقل زنده است و امورات زندگی ما را کنترل می کند و در بین مردم حضور دارد یا خیر چنین کسی اصلا حضور ندارد این خود می تواند نتایج این حرف ها را بکلی دگرگون کند که می خواهید برای آن پاسخی بیابید؛ افراد خودشان که کمک زیادی نمی توانند بکنند چون غالباً در بسیاری از نتایج فکری و حسی و به طور کل تجربی خود - که فارغ از باور داشتن به خداوند یا نداشتن بیشترین تاثیر را بر افکار ما نوع بشر میگذارد و قدری و تنها قدری از استدلال محض(در افرادی خاص) استفاده میکنیم- جای ایراد بسیاری دارد. برای مثال دو دوست آموختن زبانی را شروع تجربه میکنند چون تجربه میکنند و از اصولی ثابت ورای از تجربه بهره نمی گیرند هرکدام نتایجی بدست می آورند مقداری بر دوست الف آشکار است و از دوست ب پوشیده و مقداری از دوست الف پوشیده و بر دوست ب آشکار و با بر هم نهی آنها زاویای بزرگ تر و جدیدتری را از آن تجربه پیش روی هم می گذارند؛ اما معمولا چگونه دو تجربه برهمنهی می شوند؟!

دورود دوست گرامی و ممنون از پاسختان. راستش اگر بخواهیم یک مقاله بنویسیم در مورد موضوع این جستار، پاسخ شما را باید در بخش "conclusion" مقاله آورد!

همین! بی خدایی ، خداباوری ، مسلمانی ، یهودیت و.. همه و همه بر شخص استوار می شوند. شما هیچ دو مسلمان یا دو مسیحی را نمی بینید که یک برداشت را عینا از دینشان داشته باشند و یا حتی حسی که در مورد خدا دارند خیلی با هم فرق می کند! انگار به تعداد افراد خدا باور ، خدا وجود دارد! اما در مورد خدا نا باورها خب پارامتر خدا حذف می شود! و ظاهراً با معادله ساده تری طرف هستیم ! هر چند وقتی به این معادله عمیق می شویم پیچیدگی هایش بیشتر است!



در معتقدان به خدای یگانه محققا درکی که یک مهندس کامپیوتر فارغ التحصیل دانشگاه صنعتی اصفهان دارد با آیت الله خامنه ای و محمد العریفی و یک رفتگر و یک آرایشگر و آشپز و یک استاد فلسفه دانشگاه تهران و الخ متفاوت و در نتیجه احساس متفاوتی هم دارند این بسته به معرفتی ست که از این وجود در زندگی شان دارند؛ و هکذا خداناباوران محققاً درک یک آرایشکر و برتراند راسل و هیچنز و یک دانشجوی مشروطی دانشگاه آزاد و یک فعال سیاسی و یک روزنامه نگار زندانی متفاوت و در نتیجه حس متفاوتی هم از عدم وجود چنین وجودی در زندگی خود دارند. باز این بستگی دارد به معرفت آنان که عدم وجود چنین موجودی تا چقدر زندگیشان را تحت الشعاع قرار داده است.چون همه انسان های عالم هستی مسیر های یگانه و متمایزی را از بدو و حتی پیش از تولد تا مرگ و حتی پس از مرگ طی می کنند بی شک تجربیات یگانه و متمایزی هم از وجود و عدوم وجود این موجود در زندگی خود به شما خواهند گفت؛ لذا اگر شما خواهان آن هستید که ارزیابی کنید وجود و/یا عدم وجود چنین موجودی در زندگی یک بشر سالم/ناسالم عاقل/غیر عاقل بالغ/نابالغ چه تاثیراتی دارد نه از راه شنیدن تجربیات بشر بلکه از طریق برنامه و اصول بنیادین و مهادین ورای آن که ثابت و غیر قابل تغییر و ابدی و ازلی هستند و تحت تاثیر مرگ و میر و تجربیات انسان ها نیستند باید این حقیقت برسید.

هر کدام از خدا باوران تعریف خاص خودشان را از خدا دارند و بعبارتی هرکدامشان خدای خاص خودشان رادارند! و حال اینکه تعریف کدامشان جامعتر است و چه مسیری را برای رسیدن به این درک طی کرده اند.. بحث ما نیست هر چند ذکر این نکته هم ضروری است که اکثر خدا باورها اصلا به خدا فکر نکرده اند و وجودش را مانند وجود موجودات دیدنی پذیرفته اند. اما خدا ناباورها، حتما قبول دارید که به هرحال هر خدا ناباوری یک روزی خدا باور بوده است. خب پس در اینجا یک بک گراند برای خدا ناباور مطرح می شود یک سابقه ی خداباوری . و اینکه چگونه خداباوری بوده است؟ متعصب ، معمولی و یا لاقید. قاعدتاً بسته به درجه ی ایمان بخدا مسیری هم که به سمت خدا ناباوری می رود خیلی باید تفاوت کند! پس حس ها و تجربیات هم خیلی باید تفاوت کند. و جرقه ای هم که منجر به خدا ناباوری می شود هم فرد به فرد باید فرق کند. مثلا قاعدتا آنچه که موجب خداناباوری راسل شده است با آنچه که در یک فرد ی با سواد و خردی اندک رخ داده است خیلی خیلی با هم فرق می کنند. خداناباوری راسل یا هر فیلسوف ملحد دیگری در نتیجه تفکر و استدلال و چالش کشیدن حقیقت و ماهیت وجود و.. و خداناباوری یک فرد عادی در اثر یک اتفاق ناگوار و البته پیش پا افتاده. مثلا افرادی هستند که می گویند چون نماز می خواندم و قرآن می خواندم و روزه می گرفتم ولی خدا جوابم را نداد و آنچه از او طلب کرده ام را به من نداد پس وجود ندارد!!! یک استدلال کاملا غیر منطقی و البته مضحک!



لذا اگر شما خواهان آن هستید که ارزیابی کنید وجود و/یا عدم وجود چنین موجودی در زندگی یک بشر سالم/ناسالم عاقل/غیر عاقل بالغ/نابالغ چه تاثیراتی دارد نه از راه شنیدن تجربیات بشر بلکه از طریق برنامه و اصول بنیادین و مهادین ورای آن که ثابت و غیر قابل تغییر و ابدی و ازلی هستند و تحت تاثیر مرگ و میر و تجربیات انسان ها نیستند باید این حقیقت برسید.
خب این برنامه و اصول بنیادین که ثابت هستند و ازلی چه هستند؟ در دنیای خدا باورها شما با موجودی بنامِ "خدا" طرف می شوید که ثابت است و ازلی است و قدیم! اما در دنیای نا خداباورها چه؟

sonixax
08-10-2015, 12:16 AM
قربان جسارتا خودتان لینکی را که به بنده معرفی کرده اید خوانده اید؟

بله خوانده ام و این مغلطه نقل قول ناقص شما خیلی قدیمی شده :


کتاب مذکور با انتقادات بسیاری مواجه گشت و نیویورک تایمز (https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%DB%8C%D9%88%DB%8C%D9%88%D8%B1%DA%A9_%D8%AA% D8%A7%DB%8C%D9%85%D8%B2) نوشت که فلو به علت کهولت دچار زوال عقل (https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D9%88%D8%A7%D9%84_%D8%B9%D9%82%D9%84) شده و Roy Abraham Varghese مولف اصلی کتاب است.[۶] (https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%86%D8%AA%D9%88%D9%86%DB%8C_%D9%81%D9%84% D9%88#cite_note-6) موضوع همچنان محل ستیز باقی‌ماند و واکنش‌های بسیاری برانگیخته شد

فرق من با شما اینه که گزینشی نقل قول نمیکنم! همش رو میارم :))

مابقی لینکهایی هم که دادید اصلن ارزش نگاه کردن ندارند چرا که از منابع معتبری نیستند.



راستش من به پزشکان متخصص اعتقادی ندارم چون تجربیات زیادی در این زمینه دارم! از نزدیک دیدم بیماری بود که همه ازش قطع امید کرده بودند و دیدم چگونه شفا یافت .

پس اگر اسپاغتی نکرده سرطان بگیرید! یا اصلن چرا از این مثالهای وحشتناک! مثلن اگر : سرما بخورید، یا دستتون با چاقو ببره یا چشمتون ضعیف شه! پیش دکتر نمیرید! میرید دخیل میبندید ؟!

به نظر میاد فقط هدفتون کلکل کردنه! چرا که مطلقن و مشخصن دارید ...................... (جای خالی رو خودتون پر کنید)

سارا
08-10-2015, 12:26 AM
بله خوانده ام و این مغلطه نقل قول ناقص شما خیلی قدیمی شده :



فرق من با شما اینه که گزینشی نقل قول نمیکنم! همش رو میارم :))

مابقی لینکهایی هم که دادید اصلن ارزش نگاه کردن ندارند چرا که از منابع معتبری نیستند.

ولی فیلمش هم موجوده و اینکه بدوستش گفته بود از شگفتی آفرینش و.... به خداباوری رسیدم . قربان در لینکهایی که شما نگاه نکردید فیلم مستندی هم بود. بله اینم شنیدم که گفتند زورال عقل و.. در حالی که در صحت کامل از شگفتی DNA .. بحیرت در آمده بود...
در ضمن در همان لینک ویکی پدیا اگر بروید می بینید که دین را خدا انگار نوشته است
بگذریم شما که قبول نمی کنید.




پس اگر اسپاغتی نکرده سرطان بگیرید! یا اصلن چرا از این مثالهای وحشتناک! مثلن اگر : سرما بخورید، یا دستتون با چاقو ببره یا چشمتون ضعیف شه! پیش دکتر نمیرید! میرید دخیل میبندید ؟!
چرا مغلطه می کنید؟ پیش پزشک رفتن بجای خود ولی امید بستن به شفا مقوله ی دیگری است. این یک وظیفه است که پیش پزشک برویم هنگامی که بیمار می شویم (هر چند من بمیرم هم پیش دکتر نمی رم!!) ولی شفا دست پزشک نیست. خب اگر خدای ناکرده دچار بیماری شدید که همه پزشکان جوابتان کردند چه ؟ آنگاه چه می کنید؟

به نظر میاد فقط هدفتون کلکل کردنه! چرا که مطلقن و مشخصن دارید ...................... (جای خالی رو خودتون پر کنید)
بنده بحد کافی از شما سیلی خورده ام پس خیالتان تخت که جرات کل کل کردن با شما را ندارم!

sonixax
08-10-2015, 01:05 AM
ولی فیلمش هم موجوده و اینکه بدوستش گفته بود از شگفتی آفرینش و.... به خداباوری رسیدم . قربان در لینکهایی که شما نگاه نکردید فیلم مستندی هم بود. بله اینم شنیدم که گفتند زورال عقل و.. در حالی که در صحت کامل از شگفتی DNA .. بحیرت در آمده بود...
در ضمن در همان لینک ویکی پدیا اگر بروید می بینید که دین را خدا انگار نوشته است
بگذریم شما که قبول نمی کنید.

خوب لینک فیلمش رو بذارید ما هم ببینیم! (زبان اصلی لطفن)



چرا مغلطه می کنید؟ پیش پزشک رفتن بجای خود ولی امید بستن به شفا مقوله ی دیگری است. این یک وظیفه است که پیش پزشک برویم هنگامی که بیمار می شویم (هر چند من بمیرم هم پیش دکتر نمی رم!!) ولی شفا دست پزشک نیست. خب اگر خدای ناکرده دچار بیماری شدید که همه پزشکان جوابتان کردند چه ؟ آنگاه چه می کنید؟

من مغلطه میکنم یا شما ؟! شما خودت گفتی به متخصص باور نداری و با دخیل بستن نتیجه میگیری!!!

سارا
08-10-2015, 01:23 AM
خوب لینک فیلمش رو بذارید ما هم ببینیم! (زبان اصلی لطفن)

چشم قربان! می گردم زبان اصلیش را پیدا می کنم ولی همه که مثل شما زبان نمی دانند که!



من مغلطه میکنم یا شما ؟! شما خودت گفتی به متخصص باور نداری و با دخیل بستن نتیجه میگیری!!!

خدایا! من کی گفتم با دخیل بستن نتیجه می گیرم؟؟ کی کجا بیاورید!!! بنده فقط عرض کردم به پزشکان به علم به این علم ِ مرده ریگ اعتقادی ندارم! همین. ولی نگفتم تا مریض شدیم برویم دخیل ببندیم! چرا اینقدر دین و اعتقادات آدم ها را تحقیر می کنید . در ضمن دخیل بستن خودش فلسفه ای دارد که شما هرگز قادر به درک آن نخواهید بود!

mbk
08-10-2015, 06:54 AM
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان "قل من رب السماوات والارض قل الله قل افاتخذتم من دونه اولیاء لا یملكون لانفسهم نفعا ولا ضرا قل هل یستوی الاعمی و البصیر ام هل تستوی الظلمات و النور ام جعلوا لله شركاء خلقوا كخلقه فتشابه الخلق علیهم قل الله خالق كل شی و هو الواحد القهار""بگو کیست پروردگارِ آسمانها هم زمین بگو خداوندِ بگو آیا باز گیرید از جدایش سرپرستانی نه دارایند برای خودهاشان سودی هم نه آسیبی بگو اینجا برابرند؟ خیلی کور هم خیلی بینا یا اینجا برابرند؟ تاریک ها هم روشن یا گذاشتند برای خداوند همبازانی؟ آفریدند جور آفرینشش باز جورشست آفرینش برِشان بگو خداوندست آفرینندهء هر چیزی هم اوست یگانهء خیلی چیره" خوب خداوندُ بایست بندگی کنیم که گفت کوری با بینایی یکسان نیست بدانیم دیدن بخششیست که خداوند بهمان داده گوش هم اینگونه بایستی ازشان بهره برداری درست کنیم هم گمان پردازی را کنار بگذاریم دنبال آدمهای کوچیده همانند خودمان نگردیم، جز او کسی را آفریننده ندانیم همبازِ کارش ندانیم همه چیز را آفریده خداوند بدانیم هر چند گوشی پیچیده امروزی که خداوند روزی هم توشه ء خداوندست که به برخی داده باز اینها شادی ندارد چون اینها در برابر واپسین آخرت چیزی نیست جز بهره ای از بهره مندی ها، خداوندا تویی که گمراه می گذاری هر که را بخواهی هم راه می نمایانی کسیُ پیوسته برمی گردد سویت

سارا
08-10-2015, 07:33 AM
خوب خداوندُ بایست بندگی کنیم که گفت کوری با بینایی یکسان نیست بدانیم دیدن بخششیست که خداوند بهمان داده گوش هم اینگونه بایستی ازشان بهره برداری درست کنیم هم گمان پردازی را کنار بگذاریم دنبال آدمهای کوچیده همانند خودمان نگردیم، جز او کسی را آفریننده ندانیم همبازِ کارش ندانیم همه چیز را آفریده خداوند بدانیم هر چند گوشی پیچیده امروزی که خداوند روزی هم توشه ء خداوندست که به برخی داده باز اینها شادی ندارد چون اینها در برابر واپسین آخرت چیزی نیست جز بهره ای از بهره مندی ها، خداوندا تویی که گمراه می گذاری هر که را بخواهی هم راه می نمایانی کسیُ پیوسته برمی گردد سویت

همانطور که می دانید اکثر دوستان در این فروم ناخدا باور هستند پس دلیلی برای بندگی نمی بینند! در همین جستار هم که شاهد هستید می گویند بود و نبود خدا برایشان مهم نیست . مدعی هستند که در هنگام سختی ها به تنها چیزی که نمی اندیشند خداست و تنها به علم تکیه کرده اند و از زندگیشان بسیار راضیند! شما یک خدا باور هستید اگر از احوالاتتان و از احساسی که وجود و حضور خدا در شما ایجاد کرده است سخن بگویید سپاسگزار خواهیم بود.

mbk
08-10-2015, 09:06 AM
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان "الم ذالك الكتاب لا ریب فیه هدی للمتقین الذین یوءمنون بالغیب و یقیمون الصلاة و مما رزقناهم ینفقون و الذین یومنون بما انزل الیك و ما انزل من قبلك و بالآخرة هم یوقنون اولئك علی هدی من ربهم و اولئك هم المفلحون ..""الف لام میم آنست نوشتار نه کج پنداریست درش نمایانگری برای بیمناکان کسانی باور می کنند به پنهان هم برپا می دارند نمازُ هم از چه توشه دادیمشان پرداخت می کنند هم کسانی باور می کنند به چه فرود آمده سویت هم چه فرود آمده از پیشترت هم به واپسین آنها یکدلند آندسته اند بر نمایانی از پروردگارشان هم آندسته آنانند پیروزشوندگان.. " بایستی از خداوند بیم بداریم که فراموش نکنیم خداوندُ باز فراموش کنیم خودمانُ،این سرا را نبایستی سرای خوردن خوابیدن بدانیم هم بس بایستی به اندیشهء روز واپسین باشیم پاکست خداوند از چه همبازش می گیرند اوست خداوندی که نیست خداوندی جز او پروردگار خیلی پاکیزه از هر کمبودی برخی آدمیان دوست دارند آدم پرستی کنند پیامبران رفته را صدا می زنند میانجی می گیرند که کاریست ناشایسته که همه چیز نابود می شود جز روی خداوند،اگر همه روی گردانند از خداوند درخور آتشند همانند زمان موسی هم نوح هم لوط هم زمان دیگر پیامبران که درودی از خداوند برشان باد ، خداوندا همه ء آفریده ها در آسمان ها هم زمین به پاکی گویی ات می گردند مرا نیز هم در شمارشان آور

sonixax
08-11-2015, 12:53 AM
چشم قربان! می گردم زبان اصلیش را پیدا می کنم ولی همه که مثل شما زبان نمی دانند که!

نگران نباشید! بیشتر کاربران اینجا به انگلیسی تسلط کافی دارند.

sonixax
08-11-2015, 12:54 AM
خدایا! من کی گفتم با دخیل بستن نتیجه می گیرم؟؟ کی کجا بیاورید!!! بنده فقط عرض کردم به پزشکان به علم به این علم ِ مرده ریگ اعتقادی ندارم! همین. ولی نگفتم تا مریض شدیم برویم دخیل ببندیم! چرا اینقدر دین و اعتقادات آدم ها را تحقیر می کنید . در ضمن دخیل بستن خودش فلسفه ای دارد که شما هرگز قادر به درک آن نخواهید بود!

وقتی میگویید به پزشکان و علم اعتقادی ندارید و با دعا کردن به نتیجه میرسید معنیش این است که با همان دخیل بستن و توصل به خدا و ... درمان میشوید!!!
خودتان متوجه ضد و نقیض گوییهایتان هستید ؟!

سارا
08-11-2015, 01:42 AM
نگران نباشید! بیشتر کاربران اینجا به انگلیسی تسلط کافی دارند.

بنده خودم را عرض کردم. بنده که مسلمان هستم و از پشت کوه هنوز بیرون نیامده ام سوادم کجا بود ؟

sonixax
08-11-2015, 01:47 AM
بنده خودم را عرض کردم. بنده که مسلمان هستم و از پشت کوه هنوز بیرون نیامده ام سوادم کجا بود ؟

اون وقت شما چه طور وقتی زبان انگلیسی نمیدانید! ترجمه فیلم را (در صورت وجود) قبول میکنید ؟ واقعن یک لحظه هم فکر نکرده اید که خیلی راحت میشود ترجمه را برای آنهایی که انگلیسی نمیدانند منحرف کرد ؟! مثل انحرافی که از سخنرانی جورج بوش در ترجمه اش از تی وی ریش بیرون کشیده شد ؟

اگر مسلمان بودنتان هم به همین اندازه قبول کردن این داستان بدون تحقیق و بررسی منابع مستند و معتبر هست، بهتره یک تجدید نظر اساسی در موردش بکنید!

سارا
08-11-2015, 01:52 AM
وقتی میگویید به پزشکان و علم اعتقادی ندارید و با دعا کردن به نتیجه میرسید معنیش این است که با همان دخیل بستن و توصل به خدا و ... درمان میشوید!!!
خودتان متوجه ضد و نقیض گوییهایتان هستید ؟!
بلا را بپرستیم و به رحمت بگزینیم
اگر دوست پسندید ، پسندیم بلا را
طبیبانِ خداییم و به هر درد دواییم
به هر آنجا که بود درد، فرستیم دوا را

اعتقاد داشتن در دنیای بنده گویا خیلی با آنچه شما در ذهن دارید ، تفاوت می کند. برای بنده اعتقاد داشتن در اینجا یعنی ایمان داشتن است. پزشک و علم و هر چه که مربوط به این دنیای مادی است همه از اسباب هستند ولی منشا نیستند. بنده اگر بیماری سختی هم بگیرم البته خودم که از پزشک و.... فراریم ولی حتما نزدیکانم مرا به پیش پزشک خواهند برد ولی ایمان ندارم که او تنها قادریست که می تواند مرا معالجه کند . او تنها یک وسیله است همین. بقول حکیم سنایی:


ز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشد


که خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی

سارا
08-11-2015, 01:55 AM
اون وقت شما چه طور وقتی زبان انگلیسی نمیدانید! ترجمه فیلم را (در صورت وجود) قبول میکنید ؟ واقعن یک لحظه هم فکر نکرده اید که خیلی راحت میشود ترجمه را برای آنهایی که انگلیسی نمیدانند منحرف کرد ؟! مثل انحرافی که از سخنرانی جورج بوش در ترجمه اش از تی وی ریش بیرون کشیده شد ؟ اگر مسلمان بودنتان هم به همین اندازه قبول کردن این داستان بدون تحقیق و بررسی منابع مستند و معتبر هست، بهتره یک تجدید نظر اساسی در موردش بکنید!
باشد بنده حرفی ندارم. شما که دوست دارید تحقیر کنید چرا دنبال بهانه می گردید می شود بی بهانه هم تحقیر کرد هر چند مسلمانی جرم کمی نیست!
بنده تنها از دید ِ شما خودم را معرفی کردم شما فکر می کنید فکر که نه، برایتان اظهر من الشمس است که بنده هنوز از پشت کوه بیرون نیامده ام و خواندن و نوشتن پارسی را هم به سختی می دانم! بارها و بارها در پست هایتان به این نکته اشاره کرده اید. وقتی با بنده بحث می کنید نگاهِ از بالا به پایین دارید! گویی با خرفترین فردِ شهر بحث می کنید! باشد من همانی هستم که شما تصور می کنید! بگذارید درجه ی درک و فهمم را برایتان روشن کنم ، اگر همه ی مردم شهر همصدا با زرتشت شوند و نوای "خدا مرده است" را سر دهند ، من بازهم خدا را خواهم پرستید.


بنامِ نامی طوفان و دریا بال خواهم زد
کلاغانی که می بندید راهِ آسمانها را

Rustin
08-11-2015, 03:10 PM
آرامش درونی چگونه بدست می آید؟
برای هر کسی متفاوته، بعضی ها با عشق انشانی بعضی ها با کتاب، شعر، فلسفه بعضی ها مثه من با علم.



پوچی و عدم چگونه باید سر کرد؟
مسلمن وقتی که اعتقاد به خدا از بین میره در ابتدا دچار پوچی میشیم (دسته کم برای من و تمام کسانی که از نزدیک باهاشون آشنا بودم اینطور بوده) اما پوچ شدن در اثر خداناباوری دلیل بر حق بودن دین نیست، بی خدا شدن هم تنها دلیل پوچ گرایی نست و مهم تر اینکه تمام مکاتب بیخدایی دچار پوچی نمیشن (مثلن کمونیست ها)
این قضیه به من نشون میده که دلیل پوچ شدن بدلیل از دست دادن اعتقادات دینی نسیست بلکه بیشتر محتمله که بدلیل از دست دادن یک "سیستم ارزش گذاری" باشه.
یک سیستم ارزش گذاری هر چقدر جهان شمول تر باشه (انسان های بیشتری پیروش باشن) و به پرسش های بیشتری پاسخ بده و ارزش گذاری هایش متناسب با پیروانش باشه بیشتر برای افراد تسکین دهندس. بنطرم این بدلیل سازوکارهای تکاملیه، توی یک قبیله ی ابتدایی اگه افراد یک عقیده ی مشترک داشت باشن بهتر از اینه که هر کی ساز خودشو بزنه در نتیجه باورها حفظ شدن و جایزه ی مغز برای فردی که به باورهای جمعی اعتقاد داشته باشه، تسکینه.



در موقع غم هایتان چه می کنید؟
آهنگ گوش میدم و اگه حسش باشه دوستامو جمع میکنم و مست میکنیم (ماری یا عرق)



وقتی همه شما را تنها گذاشته اند با که حرف می زنید؟
آدم یوبسی نیستم، برا همین تنها نمیشم :e105: کلن فکر میکنم به شخصیت هر فردی متفاوته، آدمای وابسته نمیتونن غم و اندوه رو تحمل کنن و برای آرامش دنبال چیزای بزرگتر از خودشون میگردن که بهش بچسبن حالا یک باور مذهبی یا یک شخص قدرتمند ولی آدمای مستقل که از قضا اغلبشونم منطقین (مثه من) سعی میکنن دلیل غمشون رو بفهمن و اگه نتونن بفهمن بهش فکر نمیکنن (مستی :e106:)


چگونه آرزو می کنید؟
بیشتر اهل تلاش و یادگیری هستیم نه خیال پردازی، چون منطقی هستیم سعی میکنیم راه رسیدن به هر چی رو که میخایم با تفکر منطقی، پرسیدن و خوندن یاد بگیریم (آلترناتیو آرزو کردن عمل کردنه)




اخلاقیات در عوالم بی خدایی چگونه تعریف می شود؟
قدمت باورهای اخلاقی بسیار بیشتر از قدمت باورهای دینیه، اخلاق ریشه ی زیستی-تکاملی داره. (روانشاسی تکاملی، فلسفه‎ی اخلاق)

سارا
08-11-2015, 08:44 PM
برای هر کسی متفاوته، بعضی ها با عشق انشانی بعضی ها با کتاب، شعر، فلسفه بعضی ها مثه من با علم.

خب گاهی خود همین چیزها هم بجای آرامش سبب اضطراب می شوند .
از قضا سر کنگبین صفرا فزود
روغن بادام تلخی می نمود

در دنیای بی خدایی ، مرگ پایانِ همه چیز هست و همه چیز باهاش تمام می شود عشق و علم و فلسفه... خب خودِ وجود همین مرگ، خیلی یاس آور و استرس زا است. با همچین واقعه هولناکی (مرگ) در زندگی باید تا کرد؟ چطور حضورش را به عنوان یک حقیقت در زندگی بپذیریم؟همین علم ، همین فلسفه از مباحث اصلیشان نیستی و مرگه .


یک سیستم ارزش گذاری هر چقدر جهان شمول تر باشه (انسان های بیشتری پیروش باشن) و به پرسش های بیشتری پاسخ بده و ارزش گذاری هایش متناسب با پیروانش باشه بیشتر برای افراد تسکین دهندس. بنطرم این بدلیل سازوکارهای تکاملیه، توی یک قبیله ی ابتدایی اگه افراد یک عقیده ی مشترک داشت باشن بهتر از اینه که هر کی ساز خودشو بزنه در نتیجه باورها حفظ شدن و جایزه ی مغز برای فردی که به باورهای جمعی اعتقاد داشته باشه، تسکینه.

همین!
شما الان در دنیایی زندگی می کنید که اکثریت آدمهای آن خدا باور هستند حال با مذاهب گوناگون و فرقه های متفاوت تازه بعضی از آنها هم بجای یک خدا، چند خدا دارند!!!! خب پس افراد بی خدا ، به باور جمعی اعتقاد ندارند، آیا همین قضیه باعث نا آرامی نیست. خودِ شما که در یک جایی فرمودید که که جامعه روی "باور از خود" در افراد اثر می گذارد. خب افراد بی خدا باید در یک برزخی باشند و مدام وجود یا عدم وجود خدا برایشان بعنوان یک سوال در ذهن باشد و بخشی از ذهنشان هر روز در گیر این موضوع باشد. خب این آیا سخت نیست؟ افراد خدا باور خب خدا را قبول دارند و چون اکثر افراد جامعه هم خدا باور هستند پس می توان گفت بیشتر افراد خدا باور اصلا برایشان این قضیه دغدغه نیست که بخواهند ذهنش را درگیر کنند. معادله ساده است "خدا ما را آفریده است تمام!" آنها حتی این را هم نمی گویند که "خدا وجود دارد" بلکه می گویند هستی ما از اوست . خب در چنین جامعه ای زیستن برای شخص خدا ناباور باید خیلی چالش ها و تضادها و.. رخ دهد.





بیشتر اهل تلاش و یادگیری هستیم نه خیال پردازی، چون منطقی هستیم سعی میکنیم راه رسیدن به هر چی رو که میخایم با تفکر منطقی، پرسیدن و خوندن یاد بگیریم (آلترناتیو آرزو کردن عمل کردنه)

الان بله ! آدمی تا جوان است و سرزنده سرش گرم کار و بار است و پر مشغله . ولی در دوران پیری چه؟؟ دیگر افراد به اندازه دوران جوانیشان پر مشغله نیستند!!! و در ضمن به مرگ هم نزدیکتر هستند. آنموقع را باید چگونه سر کرد؟ اکثر بی خدا ها در پیری خدا باور شدند. بزرگترینشان آنتونی فلو بود که حال برخی از بی خدا ها مدعی شدند که زوالِ عقل گرفته است .... البته بستگی دارد که عقل را چگونه تعریف کنیم چون همه خدا باورها هم گفتند که تازه انتونی فلو سر عقل آمده است!!

Rustin
08-11-2015, 09:19 PM
در دنیای بی خدایی ، مرگ پایانِ همه چیز هست و همه چیز باهاش تمام می شود عشق و علم و فلسفه... خب خودِ وجود همین مرگ، خیلی یاس آور و استرس زا است. با همچین واقعه هولناکی (مرگ) در زندگی باید تا کرد؟ چطور حضورش را به عنوان یک حقیقت در زندگی بپذیریم؟همین علم ، همین فلسفه از مباحث اصلیشان نیستی و مرگه .
من شخصن اومانیست نیستم ولی برای تمونه توی این ویدئو میتونین دیدگاه اومانیست‌ها نسبت به مرگ رو بفهمید. (اومانیسم غالبن اولین انتخاب از بین سیستم های ارزش گذاریه که یک فرد بعد از بیخدایی انتخاب میکنه، و از حق هم نگذریم تا حد زیادی کامله)
www.youtube.com/watch?v=pR7e0fmfXGw



خب پس افراد بی خدا ، به باور جمعی اعتقاد ندارند
این رو از کجا آوریدن، افراد خداناباور فقط به یکی از باورهای جمعی اعتقاد ندارن، اغلب افراد خداناباوری که من میشناسم (چه دوستام چه افراد مشهور) کاملن به اخلاق اعتقاد دارن به قوانین اجتماعی هم همین طور حتی عادلانه نگاه کنیم توی رعایت قوانین و حق دیگری رو نخوردن خیلی محتاط ترن. یادتون نره که اخلاق منشا دینی نداره منشا زیستی-تکاملی-اجتماعی داره[/QUOTE]



اکثر بی خدا ها در پیری خدا باور شدند. بزرگترینشان آنتونی فلو بود که حال برخی از بی خدا ها مدعی شدند که زوالِ عقل گرفته است .... البته بستگی دارد که عقل را چگونه تعریف کنیم چون همه خدا باورها هم گفتند که تازه انتونی فلو سر عقل آمده است!!
دلیل خوبی نیست. البته من این شخص رو نمیشناسم و با کتابهاش و با نوع و جنس خداناباوریش آشنا نیستم یعنی نمیدونم چطور شد هکه خداناباور شده شاید واقعن و عمیقتن به خداناباوری نرسیده در نتیجه به باورهاش برگشته. از این گذشته هون طور که گفتم یک آدم باید تا حدی مستقل و قوی باشه و حتی در زمان های ناراحتی و ضعف هم به چیزای واقعی که داره بچسبه مثلن خاطرات خوشی که با آدمایی که دوستشون داشته یا بودن کنارشون همه ی اینها به کنار شما چرا خیل خداناباورانی که تا پایان عمر و همین الان در پیری و ضعف کماکان خداناباورن نمیبینید: ریچارد داوکینز 71 ساله، دنیل دنت 72 ساله، نوام چامسکی 87 ساله، میچیو کاکو 68 ساله، نیچه با اون وضع وخیمش، شوپنهاور و .......

Anarchy
08-12-2015, 02:36 PM
اکثر بی خدا ها در پیری خدا باور شدند. بزرگترینشان آنتونی فلو بود

از این اکثرشون یه 30-40 تایی برای ما نام ببرید لطفا :e402: !! در مورد deist شدن آنتونی فلو هم خب حرف و حدیث زیاده و به اون شکلی که شما فکر کنید به آغوش خدای ادیان اومده نیست . اینجا (http://infidels.org/kiosk/article/antony-flew-considers-godsort-of-369.html)رو بخونید در این مورد !! اما باز اگه تمام حرف ها در مورد آنتی فلو درست هم باشه ، نمیشه بگیم پس خداباوری مزیت خاصی داره یا منطقی تره ... اعتقاد میتونه ورای همه استدلال ها شکل بگیره !!

راستی آنتونی فلو هیچ وقت طرفدار اسلام نبود حتی بعد از deist شدنش ...


Flew was particularly hostile to Islam (https://en.wikipedia.org/wiki/Islam), and said it is "best described in a Marxian (https://en.wikipedia.org/wiki/Marxian) way as the uniting and justifying ideology of Arab imperialism."[25] (https://en.wikipedia.org/wiki/Antony_Flew#cite_note-FOOTNOTEHabermas20046-25) In a December 2004 interview he said: "I'm thinking of a God very different from the God of the Christian (https://en.wikipedia.org/wiki/God_in_Christianity) and far and away from the God of Islam (https://en.wikipedia.org/wiki/God_in_Islam), because both are depicted as omnipotent Oriental despots, cosmic Saddam Husseins (https://en.wikipedia.org/wiki/Saddam_Hussein)".[26] (https://en.wikipedia.org/wiki/Antony_Flew#cite_note-26)



The Terrors of Islam (http://www.lrainc.com/swtaboo/taboos/af_ti.html) (1994) (Off Site)

Flew argues that Islam is one of the "Great and terrible systems of divinity and philosophy that lie round about us, which, if true, might drive a wise man mad." He demonstrates the Koranic basis for Islamic hatred of infidels and then points out why this religion is not credible.

Agnostic
08-12-2015, 05:15 PM
من بیخدا نیستماما میدانم بیخدایان حس می کنند ننه امام حسین را از کس و کون گاییدن.
:24:
:34:
:26:

سارا
08-12-2015, 09:19 PM
از این اکثرشون یه 30-40 تایی برای ما نام ببرید لطفا :e402: !! شما همیشه از بنده توضیح می خواهید وقتی هم توضیح می دهم و سند و مدرک می آورم هیچوقت اهمیتی به آنها نمی دهید و قبول نمی کنید. الان هم با اینکه می دانم قبول نمی کنید برایتان لینک زیر را می گذارم را که در آن لیستی پنجاه نفره از بی خدایان سابق و خداباوران فعلی می باشد. Former Atheists | List of Ex-Atheists and Atheist Converts (http://www.ranker.com/list/former-atheists-and-agnostics/famous-atheists)
ا در مورد deist شدن آنتونی فلو هم خب حرف و حدیث زیاده و به اون شکلی که شما فکر کنید به آغوش خدای ادیان اومده نیست . اینجا (http://infidels.org/kiosk/article/antony-flew-considers-godsort-of-369.html)رو بخونید در این مورد !! اما باز اگه تمام حرف ها در مورد آنتی فلو درست هم باشه ، نمیشه بگیم پس خداباوری مزیت خاصی داره یا منطقی تره ... اعتقاد میتونه ورای همه استدلال ها شکل بگیره !! راستی آنتونی فلو هیچ وقت طرفدار اسلام نبود حتی بعد از deist شدنش ...
Flew was particularly hostile to Islam (https://en.wikipedia.org/wiki/Islam), and said it is "best described in a Marxian (https://en.wikipedia.org/wiki/Marxian) way as the uniting and justifying ideology of Arab imperialism."[25] (https://en.wikipedia.org/wiki/Antony_Flew#cite_note-FOOTNOTEHabermas20046-25) In a December 2004 interview he said: "I'm thinking of a God very different from the God of the Christian (https://en.wikipedia.org/wiki/God_in_Christianity) and far and away from the God of Islam (https://en.wikipedia.org/wiki/God_in_Islam), because both are depicted as omnipotent Oriental despots, cosmic Saddam Husseins (https://en.wikipedia.org/wiki/Saddam_Hussein)".[26] (https://en.wikipedia.org/wiki/Antony_Flew#cite_note-26) The Terrors of Islam (http://www.lrainc.com/swtaboo/taboos/af_ti.html) (1994) (Off Site)
Flew argues that Islam is one of the "Great and terrible systems of divinity and philosophy that lie round about us, which, if true, might drive a wise man mad." He demonstrates the Koranic basis for Islamic hatred of infidels and then points out why this religion is not credible. شما قبل از آنکه اون لینک را به بنده بدهید بنده آن مطلب را خوانده بودم. بله حرف و حدیث بسیار است چون فلو بزرگترین فیلسوف ملحد بود و خدا باوریش برای دنیایی که ما الان در آن زندگی می کنیم سخت بود و البته برای رسانه هایی که تبلیغ بی خدایی می کنند بهترین راه انکار است و اینکه زوال عقل داشته است. در این کتاب بخوبی چگونگی خدا باوری آنتونی فلو تشریح شده است islamicblessings.com/upload/There-is-a-God.pdf

سارا
08-12-2015, 09:54 PM
من شخصن اومانیست نیستم ولی برای تمونه توی این ویدئو میتونین دیدگاه اومانیست‌ها نسبت به مرگ رو بفهمید. (اومانیسم غالبن اولین انتخاب از بین سیستم های ارزش گذاریه که یک فرد بعد از بیخدایی انتخاب میکنه، و از حق هم نگذریم تا حد زیادی کامله)
www.youtube.com/watch?v=pR7e0fmfXGw

این فیلمو دیدم. خب بنده اندکی با دیدگاه اومانیست ها آشنا هستم. ولی اینجا یک چیزی برایم مطرح می شود . اینکه اینها می گویند بالاخره هر چیزی زیبایی اش و لذتش در آن است که یکروز تمام شود بهترین کتاب و بهترین غذا و بهترین لحظه، زیبایی اش در این است که روزی تمام شود و حال زندگی آدمی هم همینطور. خب اینجا بنظرم یک مغلطه ای صورت گرفته است. همه ی این چیزهایی که لذتش در پایان پذیری است در حضورِ هستیِ ما صورت می گیرد. یعنی ما وجود داریم و وجودِ ماست که از آن چیزها حظ می برد و از طولانی بودنش دچار ملال می شود. هیچ آدم زنده ای هم بر روی کره ی زمین نیست که تجربه ی نیستی را داشته باشد! ما از بیداری خسته می شویم می رویم می خوابیم. از گرسنگی خسته می شویم غذا می خوریم از خوردن خسته می شویم روزه می گیریم ......... در همه ی این تجربیات پایان پذیر ، هستی ِ ما حضور دارد.

در تمام ادیان از مرگ بعنوان یک تجربه ی جدید برای آدمی سخن گفته شده است. تجربه ای که در این دنیای مادی بدست نمی آید . مهمترین تفاوتی که بین دنیای مادی و دنیای پس از مرگ مطرح می شود آن است که در دنیای پس از مرگ زمان مطرح نیست. بُعد زمان در این دنیا حذف می شود. خب در دنیایی که بعد زمان در ان نیست خب پایان پذیری معنایی ندارد پس خستگی و ملالت باری هم نخواهد بود.


این رو از کجا آوریدن، افراد خداناباور فقط به یکی از باورهای جمعی اعتقاد ندارن، اغلب افراد خداناباوری که من میشناسم (چه دوستام چه افراد مشهور) کاملن به اخلاق اعتقاد دارن به قوانین اجتماعی هم همین طور حتی عادلانه نگاه کنیم توی رعایت قوانین و حق دیگری رو نخوردن خیلی محتاط ترن. یادتون نره که اخلاق منشا دینی نداره منشا زیستی-تکاملی-اجتماعی داره

نه منظورم این نبود که بی خدایان آدمهای بی اخلاقی هستند. بنده این حرف را کامل قبول دارم که :
خدا آنقدر که در رفتار خدا باوران انکار می شود در رفتار بی خدایان انکار نمی شود !
خب باید قبول کرد که بی خدایان ، بزرگترین و مهمترین باور جمعی جامعه را که همانا خدا باوری است را قبول ندارند. خداباوری شاید بتوان گفت ریشه و منشا خیل کثیری از باورهای جمعی دیگر باشد. البته جامعه به جامعه فرق می کند. در جوامع سکولار خب اثر این باور کمتر است اما در جوامع دینی چون ایران خیلی تاثیر گذار و مهم است.

Anarchy
08-12-2015, 10:44 PM
شما همیشه از بنده توضیح می خواهید وقتی هم توضیح می دهم و سند و مدرک می آورم هیچوقت اهمیتی به آنها نمی دهید و قبول نمی کنید. الان هم با اینکه می دانم قبول نمی کنید برایتان لینک زیر را می گذارم را که در آن لیستی پنجاه نفره از بی خدایان سابق و خداباوران فعلی می باشد. Former Atheists | List of Ex-Atheists and Atheist Converts

حرف اصلی شما این بود :



نوشته اصلی از سوی سارا http://www.daftarche.com/images/buttons/viewpost-left.png (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D8%A8%DB%8C-%D8%AE%D8%AF%D8%A7-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86-%DA%86%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%9F-1832/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-4.html#post81505)
اکثر بی خدا ها در پیری خدا باور شدند.


خب سند برای این ارائه کردین که من نپذیرفتم ؟! خب حالا من از همه مسائل و ابهامات لیست شما میگذرم ( مثل نا مشخص بودن بعضی از افراد در این لیست که نه عکس دارن و نه اسمشون به ویکی پدیا لینک میشه و اینکه اتفاقا بعضی ها در جوانی خداباور شدن نه پیری ) و چون مرحله اول رو با موفقیت رد کردین ، برید به مرحله بعد و ثابت کنید اکثر بی خدا ها در پیری خداباور شدن ...



شما قبل از آنکه اون لینک را به بنده بدهید بنده آن مطلب را خوانده بودم. بله حرف و حدیث بسیار است چون فلو بزرگترین فیلسوف ملحد بود و خدا باوریش برای دنیایی که ما الان در آن زندگی می کنیم سخت بود و البته برای رسانه هایی که تبلیغ بی خدایی می کنند بهترین راه انکار است و اینکه زوال عقل داشته است. در این کتاب بخوبی چگونگی خدا باوری آنتونی فلو تشریح شده است islamicblessings.com/upload/There-is-a-God.pdf

شما لینک من رو خوندین ؟ خب کل کتاب که زیاده احتمالا ، بی زحمت اون قسمت هایی که به توضیحات اون لینک جواب میده رو کپی کنید .

در ضمن متوجه شدید که آنتونی فلو در هیچ حالتی نظر مثبتی به اسلام نداشته ؟

نکته دیگه اینکه در پست قبل هم گفتم : اگه تمام حرف ها در مورد آنتی فلو درست هم باشه ، نمیشه بگیم پس خداباوری مزیت خاصی داره یا منطقی تره ... اعتقاد میتونه ورای همه استدلال ها شکل بگیره !!

حالا من هم مثال مقابل مثال شما میارم :

List of converts to nontheism - WiKi (https://en.wikipedia.org/wiki/List_of_converts_to_nontheism)

5 Religious Leaders Who Gave Up the Faith and Became Outspoken Atheists and Agnostics | Alternet (http://www.alternet.org/belief/5-religious-leaders-who-gave-faith-and-became-outspoken-atheists-and-agnostics)

سارا
08-13-2015, 01:08 AM
حرف اصلی شما این بود :



خب سند برای این ارائه کردین که من نپذیرفتم ؟! خب حالا من از همه مسائل و ابهامات لیست شما میگذرم ( مثل نا مشخص بودن بعضی از افراد در این لیست که نه عکس دارن و نه اسمشون به ویکی پدیا لینک میشه و اینکه اتفاقا بعضی ها در جوانی خداباور شدن نه پیری ) و چون مرحله اول رو با موفقیت رد کردین ، برید به مرحله بعد و ثابت کنید اکثر بی خدا ها در پیری خداباور شدن ...

خب یکم به من رحم کنید! من که نمی توانم سنی بروم سرچ کنم ولی اگر توجه داشته باشید خب همه این بی خدا ها که خدا باور شدند قبل از بی خداییشون هم خدا باور بودند. بالاخره بعد از یک عمر خداباوری رفتند بی خدا شدند بعد از دوباره عمری بی خدایی دوباره باخدا شدند . پس قاعدتا و منطقا در سنین میانسالی به بالا این اتفاف باید رخ داده باشد. در ضمن تحقیقات (لینک زیر) هم نشان می دهند که افراد پیر و سالمند بوجود خدا بیشتر اعتقاد دارند در حقیقت با افزایش سن ایمان بخدا هم افزایش می یابد.
Older People Hold Stronger Belief in God | Atheism Most Religious Countries (http://www.livescience.com/19971-belief-god-atheism-age.html)

در ضمن در همین فروم هم پست هایی را دیدم که در مورد همین زمینه بحث می کرد که در دوران پیری احتمال با خدا شدن زیاده و بعد دوستان راهکار ارئه می دادند که چگونه در پیریشون خدا باور نشوند.!!!!!!!!!

اینم یک لیست ویکیایی!!!!!!!!
List of former atheists and agnostics - WiKi (https://en.wikipedia.org/wiki/List_of_former_atheists_and_agnostics)



شما لینک من رو خوندین ؟ خب کل کتاب که زیاده احتمالا ، بی زحمت اون قسمت هایی که به توضیحات اون لینک جواب میده رو کپی کنید .
سکولار وب را می گویید بله دیده بودم. قبل از اینکه شما لینکش را بگذارید. خدایاااااااا باید بنشینم خط به خط به آن لینک از کتاب جواب بدهم؟ باشد اینکار را می کنم ولی قبول کنید که خیلی با من ظالمانه رفتار می کنید:e403:
حالا علی الحساب این لینکها را داشته باشید قبل از اینکه من بدبخت دستور شما را اطاعت کنم!
Renowned Atheist-Turned-Deist Antony Flew Dies at 87 (http://www.christianpost.com/news/renowned-atheist-turned-deist-antony-flew-dies-at-87-44761/)
World Famous Atheist Converted by the Scientific Evidence for God | Learn The Bible (https://www.learnthebible.org/world-famous-atheist-converted-by-the-scientific-evidence-for-god.html)
The Scientific World is turning to God - The Religion of Islam (http://www.islamreligion.com/articles/265/scientific-world-is-turning-to-god/)


در ضمن متوجه شدید که آنتونی فلو در هیچ حالتی نظر مثبتی به اسلام نداشته ؟

ضمنا آنتونی فلو یک سال قبل از درگذشتش راجع به دین اسلام نظرات مثبتی داشت
آنتونی فلو - WiKi (https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%86%D8%AA%D9%88%D9%86%DB%8C_%D9%81%D9%84% D9%88)


نکته دیگه اینکه در پست قبل هم گفتم : اگه تمام حرف ها در مورد آنتی فلو درست هم باشه ، نمیشه بگیم پس خداباوری مزیت خاصی داره یا منطقی تره ... اعتقاد میتونه ورای همه استدلال ها شکل بگیره !!

جناب آنارشی بنده که از اول هم وقتی این جستار را باز کردم عنوان کردم قصدم ستیز یا نشان دادن برتری خدا باوری به بی خدایی نیست. فقط می خواستم حس بی خدایی ، دنیای بی خدایی را درک کنم همین. منظور دیگری نداشتم. قصدم خدای ناکرده ارشاد و هدایت نبوده و نیست!!!!!!!!! هدف، مباحثه است بی آنکه بحث برتری و مزیت و عیب در میان باشد.
در ضمن لینکتان را هم دیدم ماشالله ایرانی های همیشه در صحنه در این فهرست گوی سبقت را ربوده بودند!!! ولی حواستون باشه من لیست افراد بی خدای مشهور را که خدا باور شده بودن را بهتون دادم!!!! اینا که اصلا توی محله ی خوشان هم شناس نیستند:))))

شما باید یکی در قد و قواره ی آنتونی فلو از بین خداباورها یا بهتره بگم مسلمانها پیدا کنید!!!!!!!!!:e14c:

Anarchy
08-13-2015, 06:48 AM
ضمنا آنتونی فلو یک سال قبل از درگذشتش راجع به دین اسلام نظرات مثبتی داشت

سارا جان ( برای تلطیف فضا :e414: )

دقت کنید که ویکی پدیا خودش منبع نیست و باید به منبع مطلب لینک بشه . خب این چیزی که اینجا کپی کردید در ویکی پدیا اصلا منبع نداره !! ولی چیزی که من آوردم منبع داره ... حالا شما کدوم یکی رو میپذیرید ؟




در ضمن لینکتان را هم دیدم ماشالله ایرانی های همیشه در صحنه در این فهرست گوی سبقت را ربوده بودند!!! ولی حواستون باشه من لیست افراد بی خدای مشهور را که خدا باور شده بودن را بهتون دادم!!!! اینا که اصلا توی محله ی خوشان هم شناس نیستند:))))

شما باید یکی در قد و قواره ی آنتونی فلو از بین خداباورها یا بهتره بگم مسلمانها پیدا کنید!!!!!!!!!

حقیقتش از اون لیستی که شما آوردید ، من جز آنتونی فلو یه نفر رو هم نمیشناختم . پس خیلی هم مشهور نبودن !!

مگه مسابقه و زور آزمایی هم که در قد و قواره آنتونی فلو یکی رو بیارم ؟ بعد چطور میاید میگید :



قصدم ستیز یا نشان دادن برتری خدا باوری به بی خدایی نیست.

هدف، مباحثه است بی آنکه بحث برتری و مزیت و عیب در میان باشد.

چه زود و 1-2 خط بعد ، حرف خودتون رو نقض کردین :e415: ...

سارا
08-13-2015, 07:29 AM
سارا جان ( برای تلطیف فضا :e414: )

دقت کنید که ویکی پدیا خودش منبع نیست و باید به منبع مطلب لینک بشه . خب این چیزی که اینجا کپی کردید در ویکی پدیا اصلا منبع نداره !! ولی چیزی که من آوردم منبع داره ... حالا شما کدوم یکی رو میپذیرید ؟
بنده هم برای تلطیفتر کردن فضا یک نکته ای را بگویم؟ شما خیلی رفتارتان شبیه پزشکان هست! اگر پزشک نباشید حتما با پزشکان زیاد حشر و نشر دارید;)
آقای دکتر ! می دانم. خودم هم هروقت می خواهم در زمینه ای تحقیق کنم می روم ویکی پدیا فقط برای رفرنس هایش وگرنه خوب می دانم خودش به تنهایی معتبر نیست! بخدا از پشت کوه خیلی وقته که اومدم بیرون:)
اجازه هست یک مثالی را عنوان کنم؟ ببینید هانری کربن که دیگر کاملا معلوم است که فلسفه اش اشراقی بود و خیلی زیاد به ایران می امد برای مباحثه با علامه طباطبایی و سید جلال الدین آشتیانی و دینانی و اعوانی..... عکس هایش هم موجود است البته در سایت های فارسی. الان هم شاگردش پروفسور یحیی بوتو زیاد ایران می آید و با دکتر دینانی و اعوانی حشر و نشر دارد و مسلمان هم شده است. همه ی اینها از دینای و آشتیانی بگیرید تا همین شاگردش یحیی بوتو می گویند هانری کربن شیعه شده و... حتی در ویکی پدیای فارسی هم در قسمت مذهب شیعه را نیز علاوه بر مذهب کاتولیک ذکر کرده است! ولی در سایت انگلیسی زبان و نز فرانسوی فقط و فقط ذکر شده که تحت تاثیر فلاسفه اسلامی بوده است همین!!! و تنها نام سید حسین نصر را آورده است در حالی که هانری کربن بیشتر با علامه حشر و نشر داشت یعنی با استاد نصر و بیشتر تمایل داشت که با علامه به بحث بنشیند و...... خب باید قبول کرد که امروزه در جهان اسلام را یک دین بدوی نشان می دهند و نمی آیند بگویند فلان روشنفکر و فیلسوف نامی مسلمان شد چون تبلیغ بزرگی برای اسلام خواهد بود . من فیلمی از فلو دیدم البته 4 5 سال پیش بود که در آن اشاره شده بود که او ابتدا دشمنی سختی با اسلام داشت ولی بعد از خدا باوری نظرش نسبت به اسلام و خدای اسلام عوض شد. باید سرچ کنم. در سایت های فارسی که همه به اینکه فلو مسلمان شده اشاره کرده اند!!!!!!!! لینکش را گذاشته بودم که دوست شما آن را معتبر ندانستند





حقیقتش از اون لیستی که شما آوردید ، من جز آنتونی فلو یه نفر رو هم نمیشناختم . پس خیلی هم مشهور نبودن !!
خیلی کم لطفی می کنید خیلی :((( از لیست شما که خیلی خیلی خیلی معروفتر بودند. چندتاشون برنده ی نوبل بودند. یکیشون هم یک نویسنده ی معروف آمریکایی بود که کتابش پرفروشترین کتاب سال آمریکا شده بود. خیلی هاشون نویسندگان شهیری بودند.



مگه مسابقه و زور آزمایی هم که در قد و قواره آنتونی فلو یکی رو بیارم ؟ بعد چطور میاید میگید :

چه زود و 1-2 خط بعد ، حرف خودتون رو نقض کردین :e415: ...
خب ..خب شوخی کردم بخدا قصد جسارت نداشتم:( شما هم همش می گردید تا موضوعی را پیدا کنید تا با آن مرا سرزنش کنید:( دیگر شوخی نمی کنم چون........

Anarchy
08-13-2015, 08:20 AM
خب باید قبول کرد که امروزه در جهان اسلام را یک دین بدوی نشان می دهند و نمی آیند بگویند فلان روشنفکر و فیلسوف نامی مسلمان شد چون تبلیغ بزرگی برای اسلام خواهد بود .

حوامع مسلمان در کشورهای غربی آزادی کامل دارن ... اگه انقدر مساله داشتن با اسلام ، اصلا نباید به اون اجازه فعالیت میدادن !! این حرف هایی که شما میزنید ناشی از تئوری توطئه هست . فلان فیلسوف و روشنفکر اگه مسلمان باشه ، خودش میاد رسما اعلام میکنه ، نه اینکه فقط در گوش فلان آیت الله بگه یا فلان کس بیا خاطره تعریف کنه که اون مسلمان شده اما هیچ مدرک دیگه ای وجود نداشته باشه !!




باید سرچ کنم.

بله سرچ کنید لطفا !!




در سایت های فارسی که همه به اینکه فلو مسلمان شده اشاره کرده اند!!!!!!!! لینکش را گذاشته بودم که دوست شما آن را معتبر ندانستند

سایت های فارسی انقدر دروغ نوشتن که دیگه حکایت چوپان دروغگو رو دارن !! اما به هر حال نوشته به تنهایی ارزشی نداره و هر کس میتونه یه چیزی بنویسه و منتشر کنه ... اگه مسلمان شدن یه شخصیت انقدر مهم باشه ، اول از همه خودش باید بیاد رسما اعلام کنه و گرنه هر کس اومد در مورد اسلام تحقیق یا بحث کرد که اسمش مسلمون نیست .

ببینید اسلام به کجا رسیده که میخواد اعتبارشو با گدایی باورمند مشهور و معروف ، به دست بیاره !!

dr.mcclown
08-13-2015, 09:18 AM
سلام و وقت بخیر خدمت همگی

یه مقدار سردرگم شدم که از چه راهی به این سوال پاسخ بدم چون از دیدگاه‌های مختلف می‌شه به این مسئله نگاه کرد و اگر دوست من این سوالُ پرسیده بود حتماً در جواب ازش می‌پرسیدم "چرا اینُ می‌پرسی؟"


به عنوان مثال می‌شه از طریق بررسی اجزاء گزاره‌ها وارد شد و هر جزء را چک کرد تا بتونیم از فهم درست آنچه که پرسیده می‌شود اطمینان حاصل کنیم. مثلاً "بی‌خدا بودن" یعنی چه؟ "حس آرامش" گفته شده مربوط به یک اضطراب خاصه یا یک آرامش کلی و لاینقطع که در کل لحظات زندگی جریان داره؟ و ..

یا از طریق زیست شناسی وارد شد. احساسات یک نفر تابعی هستن از وضعیت بیوشیمیایی مغز و بدنش. اگر وجود چیزی به احساس من بستگی داشته باشه, مسلماً اون چیز بسیار ناپایدار و غیر مشترکه. و از سوی دیگه شخص می‌تونه با دستکاری این وضعیت بیوشیمایی, همونطور که در روانپزشکی اتفاق می‌افته و یا از طریق مصرف مواد مخدر یا محرک احساسات متفاوتی رو تجربه کنه. به عنوان مثال دارویی که برای درمان افسردگی به شخص داده می‌شه در صورت عدم کنترل می‌تونه احساس بی‌تفاوتی در اون ایجاد کنه.

یا می‌شه از جنبه کارکردی و کاربردی به این سوال نگاه کرد و باور خدا رو در این حیطه جا داد. مثلاً شما که الان مشغول خوندن این نوشته هستید آیا پاهای خودتون رو حس می‌کنید؟ یعنی قبل از اینکه این سوال پرسیده بشه حسشون می‌کردید؟ اگر نخواید باهاشون راه برید و یا مجبور نباشید تمیز و نگهداریشون کنید, آیا هرگز بهشون فکر می‌کردید؟ توجه انسان محدوده و می‌تونه تنها به یک نقطه متمرکز بشه و ما تنها وقتی متوجه حضور چیزی می‌شیم که نیاز به استفاده ازش داشته باشیم و یا نگهداری و توجه بهش باعث بوجود اومدن احساس رضایت در ما بشه, مثل توجه به همسر و یا فرزند و یا ... .

به طور کلی و در اغلب موارد جهل و عدم اطلاع می‌تونه مایه آرامش بی‌حد و قاطعیت در عمل باشه. ولی ذهن انسان معمولی بیشتر از هر چیز مثل یک آسیابه که اگر چیزی برای ساییدن نداشته باشه خودش رو فرسوده و مستهلک می‌کنه و از بین می‌بره. بنابراین مذاهب با ساختن جهانی دور از دسترس به ریختن موادی برای آسیا شدن به داخل این آسیاب همیشه در گردش دست زدند. اما این جهان‌های دور از دسترس در اکثر اوقات بدون مذهب هم می‌تونستن بوجود بیان و بوجود هم اومدن.

اما واقعاً اشخاصی که باور به وجود خدا ندارند چه احساساتی رو تجربه می‌کنن در زمانی که به خدا نیاز دارن؟ شاید اینطور بهتره بگم در زمانی که احساس می‌کنن کاری از دستشون بر نمیاد؟
مثلاً وقتی مورد بی‌عدالتی قرار گرفتن؟ یا خودشون رو از انجام کاری ناتوان می‌بینن؟ یا وقت تنهایی..
راستش خیلی دلم می‌خواد به این سوال جواب بدم و اونچه در ذهنم هستُ بگم ولی چون محدوده‌های سوال مشخص نیست و من قبل از هر جمله باید به واضح کردن این حدود بپردازم و یقیناً منجر به درازگویی من و بی‌حوصلگی خواننده می‌شه این رُ منوط می‌کنم به همّت و جدّیت سارا خانم که این کارُ یعنی واضح کردن سوالشونو انجام بدن.

سارا
08-13-2015, 09:36 AM
سلام و وقت بخیر خدمت همگی

سلام دوست عزیز و خوش آمد می گویم ورودتان را به این فروم:e032:



یه مقدار سردرگم شدم که از چه راهی به این سوال پاسخ بدم چون از دیدگاه‌های مختلف می‌شه به این مسئله نگاه کرد و اگر دوست من این سوالُ پرسیده بود حتماً در جواب ازش می‌پرسیدم "چرا اینُ می‌پرسی؟"
هیچ می دانستید این سردرگمی نشان دهندی این هست که شما خیلی اهل منطق و تعقل هستید؟؟!!! افلاطون بر سر در آکادمیش نوشته بود هر کس هندسه نمی داند وارد نشود!!!! می دانید چرا؟؟ چون اهل هندسه به همه چیز از زوایای گوناگون نگاه می کنند و تحلیل می کنند در ضمن در هندسه می توان یک مسئله را به جای یک روش با چند روش حل کرد. پس از بعد مطلق گرایی خارج می شوند و با تعقل و منطق واقعی همه چیز را تحلیل می کنند.
اما جواب شما:
این را می پرسم چون می خواهم با دنیای آدم هایی که خدا را از زندگیشان حذف کرده اند بیشتر آشنا بشوم. در ابتدای جستار هم اگر عنایت کرده باشید گفتم برایم دنیای بی خدایی درکش سخت است چون من عاشق عشق ورزیدن و پرستیدن هستم.



به عنوان مثال می‌شه از طریق بررسی اجزاء گزاره‌ها وارد شد و هر جزء را چک کرد تا بتونیم از فهم درست آنچه که پرسیده می‌شود اطمینان حاصل کنیم. مثلاً "بی‌خدا بودن" یعنی چه؟ "حس آرامش" گفته شده مربوط به یک اضطراب خاصه یا یک آرامش کلی و لاینقطع که در کل لحظات زندگی جریان داره؟ و ..

برای شروع در مورد همین حس آرامش صحبت کنید. منظورم از حس آرامش همان حس آرامش کلی و لاینقطع می باشد. در دنیای بی خدایی دل چگونه آرام می گیرد دنیایی که مرگ در آن یعنی نیستی و مرگ هستی ما.

با سپاس:e032:

سارا
08-13-2015, 10:53 AM
حوامع مسلمان در کشورهای غربی آزادی کامل دارن ... اگه انقدر مساله داشتن با اسلام ، اصلا نباید به اون اجازه فعالیت میدادن !! این حرف هایی که شما میزنید ناشی از تئوری توطئه هست . فلان فیلسوف و روشنفکر اگه مسلمان باشه ، خودش میاد رسما اعلام میکنه ، نه اینکه فقط در گوش فلان آیت الله بگه یا فلان کس بیا خاطره تعریف کنه که اون مسلمان شده اما هیچ مدرک دیگه ای وجود نداشته باشه !!
پروفسور کریستان بوتو که بعد از مسلمان شدن اسمش را گذاشته یحیی بوتو می گیوبد بخاطر مسلمان شدنش اجازه تدریس در دانشگاه را به او نمی دهند.


وی همچنین به وجود مشكلات زندگی برای مسلمانان در فرانسه اشاره و عنوان كرد: هم اكنون من چون مسلمان شده‌ام نمی‌توانم در دانشگاه فرانسه تدریس كنم و با وجود این كه توانسته‌ام بهترین تز دكترا را دریافت كنم، از تدریس در دانشگاه محروم شده‌ام و حتی كرسی تدریس هانری كربن را به خانمی داده‌اند كه آن وقت هیچ تزی نداشته است.
دکتر یحیی بونو(فرانسوی مسلمان شده)
(http://portal.tebyan.net/Portal/Cultcure/Persian/Site/www.islamshia-wcom/CategoryID/8711/CaseID/37482/71243.aspx)
در ضمن هانری کربن خودش بارها بارها از اسلام و مقدسات آن تعریف کرده است ایشان از فلسفه ی اگزیستنسیالیستی به فلسفه ی اشراقی رسید. فلسقه ای که سراسر نور است و عرفان و بر مبنای اسلام. چطور می توان به این فلسفه دل بست ولی مبنایش و ارکانش را و تارو پودش را نپذیرفت؟ بازخوانی دوستی علمی علامه طباطبایی (ره) و هانری کربن / شیفته ای به نام کربن
(http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/4892/4931/42137/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D8%B9%D9%84%D9%85%DB%8C-%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B7%D8%A8%D8%A7%D8%B7%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%28%D8%B1%D9%87%29-%D9%88-%D9%87%D8%A7%D9%86%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D8%A8%D9%86-%D8%B4%DB%8C%D9%81%D8%AA%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85-%DA%A9%D8%B1%D8%A8%D9%86)

حتی بنده یک فیلسوف اگزیستنسیالیست هم می شناسم البته از نوع بی خداهاش مدل نیچه ای! که او هم زیاد در آرا هانری کربن مطالعه کرده بود و او را بیشتر یک فیلسوف اسلامی می دید !


ببینید اسلام به کجا رسیده که میخواد اعتبارشو با گدایی باورمند مشهور و معروف ، به دست بیاره !!

در همین اسلام هزاران آدم بودند که هزاران برابر از همین آنتونی فلو معروفتر و بزرگتر بودند. همین مولانا جلال الدین باورتون میشه مثلا همین استاد آنتی اسلام ما هم او را می شناسد و او را ستایش می کند هرچند که همش می گوید مولانا و صوفیسم جریان اصلی اسلام نیستند! مولانا ها ابولحسن خرقانی ها عطارها حافظ ها عین القضاتها شهاب الدین سهروردی ها ............ چقدر آدم بزرگ در همین اسلام ِدر نظر شما بظاهر حقیر می توان یافت!

dr.mcclown
08-13-2015, 01:32 PM
ممنونم سارا جان, هم از بابت خوش آمدگویی و هم برای تعریفتون

اگر از اشخاص مختلف سوال بشه که در "زندگی" به دنبال چه هستند و یا بشه رفتارشونُ مورد مطالعه قرار داد به احتمال بسیار زیاد به یکی از سه دسته بندی عمده امنیت, تازگی و یا معنا خواهیم رسید. دو حوزه‌ایی که باور مذهبی در اون‌ها موثره حوزه‌های امنیت و معنا هستن. باور مذهبی یکی از تامین کننده‌های این حوزه‌ها به شمار میان و اگه بخوایم دقیق بگیم باید گفته بشه یکی از این تامین کننده‌ها.
برای اینکه آرامش رُ بشناسیم باید به وقت‌هایی فکر کنیم که از اون دور و بی‌بهره هستیم. وقت‌هایی که این عدم آرامشُ مثبت می‌دونیم و اوقاتی که اون رُ بد به حساب میاریم. می‌تونم اون‌ها رُ به این شکل دسته بندی کنم که وقتی امنیت ما به خطر می‌افته دچار "اضطراب" می‌شیم و وقتی به دنبال تازگی هستیم "هیجان" رُ تجربه می‌کنیم.
پس یک قاعده‌ کلی هم در این مورد وجود داره "تغییر" موجب اضطراب یا هیجان می‌شه.

اضطراب یا هیجان یک جنبه زیستی دارن و یک جنبه روانی. اضطراب‌های عمده شامل اضطراب جدایی, اضطراب از دست دادن جفت, از دست دادن عزیزان, اضطراب تغییر مکان زندگی اضطراب بیماری و .. نکته مشترک این اضطراب‌ها در اینه که همه منشاء عینی و واقعی دارن. بنابراین طبیعی و مثبت محسوب می‌شن. اضطراب‌های روانی هم بسیار زیادن, اضطرابهایی که با دست به عمل زدن برطرف می‌شن. مثل اضطرابی که در وقت انتخاب بین یک یا چند گزینه به ما دست میده و زمانی که به بالاترین حد می‌رسه ما دست به انتخاب می‌زنیم. اضطرابی که خاطر کارهای ناتمام به ما دست میده, یا اضطراب بنیادین که همون اضطراب بودنه.
همونطور که گفتم تغییر باعث اضطراب یا هیجانه. اضطراب ما رُ هوشیار نگه میداره تا بتونیم از حداکثر توانایی‌هامون استفاده کنیم.

حالا فرض کنیم ما در بهترین حالت خودمون قرار داریم, گرسنه نیستیم و دائماً به غذا فکر نمی‌کنیم و یا نیازهای دیگه‌ایی نداریم که ما رُ درگیر خودشون کنن, از خودمون می‌پرسیم, چه کار باید بکنم؟ و اینجا می‌رسیم به بحث ساخت بخشیدن به زمان.

ما نمی‌تونیم مدت زیادی به صورت واکنشی زندگی کنیم. یعنی به محرکهای بیرونی فکر کنیم و پاسخ به جا و مناسب بدیم. به همین دلیل با تصمیم‌های کلانی که می‌گیریم به تصمیم‌گیری‌های بعدیمون قالب و نظم می‌دیم. همچنین یه سوال کاربردی مثل "که چی‌ بشه؟" یا "فایده‌اش چیه؟" رُ ممکنه اونقدر ادامه بدیم که جوابی براش نباشه ولی ما جوابی براش حاضر می‌کنیم. با حذف اضطراب تصمیم‌گیری و همچنین مشخص کردن نقطه‌ پایانی برای زندگی و تک تک اعمالمون و اصطلاحاً معنی دادن بهشون قسمت عمده اضطراب‌های ما فروکش می‌کنه.

مذهب بسته‌ یا پکجیه که جنبه‌های مختلفی رُ به حول محور مفهوم خدا جمع آوری کرده این جنبه‌ها لزوماً می‌تونن ارتباطی با هم نداشته باشن یا نیازمند به خدا نباشن یکی از این جنبه‌ها اخلاقه. به عنوان مثال, یکی از چیزهایی که باعث اضطراب می‌شه گزینه‌های زیاد و امکانات زیاده.
اینکه شخص بتونه کارهای زیادی رُ انجام بده و وقتش محدود باشه و ندونه به چه دلیل کدوم کارُ انجام بده اضطراب‌ بسیار زیادیُ به شخص تحمیل می‌کنه.
تعهد در ازدواج یک مسئله اخلاقیه. اگر مرد یا زن متاهلی تعهد به ازدواجش نداشته باشه, در هر لحظه از زندگی این فکر باهاشه که الان چی میشه؟ چه ماجرایی پیش میاد؟ یا از این خوشم میاد یا از اون یکی؟ و دلیلش اینه که دست خودشُ باز گذاشته. اما اگر این گزینه یعنی لذت جنسی یا تکیه عاطفی رُ در تنها در شخصی که بهش تعهد داره ببینه, باقی انرژی روانی و جسمیش صرف مولد بود در زمینه‌های دیگه‌ایی مثل کار یا تحصیل یا ورزش و .. میشه.
جنبه دیگه‌ایی که مذهب اونو تحت اختبار خودش نشون می‌ده معنویته. شامل تجربه‌های روحی و روانی اشخاص و بار کردن مفاهیم مذهبی بر اونها.
و مشخص کردن نظام امتیاز دهی به اعمال و معنا بخشیدن به اعمال پراکنده و گاه به گاه و به این ترتیب ساختن یک تصور ذهنی برای شخص از پیشروی و حرکت در یک مسیر معین.

وقتی شخص پرسشی نداشته باشه و طبعاً دنبال جواب نباشه آرامش داره. کارکرد بخش فلسفی مذهب اینه که برای سوالات ریز و درشت اشخاص جواب آماده می‌کنه. باید توجه داشته باشیم که همونطور گفتم مذهب جنبه‌های مختلفی داره. یه شخص غیر مذهبی لزوماً یک شخص بی‌اخلاق نیست. بی‌نظم نیست. هرکسی می‌تونه تجربه‌های معنوی داشته باشه ولی اونها رو از فیلتر مذهب رد نکنه. دونستن اینکه شخص احساس می‌کرده کاری رو باید انجام بده و انجام داده و دیگه کاری تو این دنیا نداره یکی از آرامش‌های بزرگیه که شخص می‌تونه بدون وجود مذهب یا خدا یا مرجع کسب کنه. اگر کسی از کمک کردن به دیگران لذت می‌بره و گه‌گداری در امور خیریه فعالیت می‌کنه لزومی نداره برای معتبر کردن احساسش اون رو به مهر مذهب و تایید خدا هم برسونه. حتی ممکنه کسی از توجه دیگران به خودش لذت می‌بره و به این خاطر کارهای خیریه انجام بده. در این صورت وجود یا عدم وجود خدا باعث نمیشه نیّتش رُ عوض کنه فقط در خلوصش تردید ایجاد می‌شه و از صداقت بدوره و هر چه از رو راستی فاصله بگیره از بودن فاصله گرفته و کمتر وجود خواهد داشت. تلاش برای بودن تمام و کمال و تلاش برای مفید بودن می‌تونه مایه آرامش اشخاص مختلف باشه.
در مورد پرسش از مرگ, من شخصاً بعید می‌دونم کسی کاملاً زندگی کرده باشه و تماماً بوده باشه ولی از مرگ بدش بیاد. رو به رو شدن با ناشناخته همیشه اضطرابی با خودش داره و این اضطراب در مورد ناشناختنی به حداکثر خودش می‌رسه اگر کاری غیر از اون رو به رو شدن داشته باشیم.

امیدوارم که خیلی پراکنده گویی نکرده باشم و با توضیح اینکه مذهب چگونه آرامشی برای شخص بوجود میاره به این سوال که چطور اشخاص بی‌خدا ممکنه آرامشی داشته باشند پاسخ داده باشم. گفتنی زیاد هست ولی به قول معروف چند گنجد قسمت یک روزه‌ایی..
در آخر هم باید یک مطلب کوچکی رُ در مورد ساختگی بودن بخشی از این آرامش بگم. و چون صحبت از مذهبه ناچاراً به سراغ یکی از قدیمی‌ترین مذاهب که مستندات بسیاری داره می‌رم. شاید تعجب کنید ولی در ده‌های اولیه‌ایی که یهودیت ظهور کرد, صحبتی از جهان آخرت نبود و بهشت و جهنمی وجود نداشت.
فراموش کردم که اشاره کنم مذهب می‌تونه یکی از منابع عظیم اضطراب آفرینی هم باشه. در قرن‌های اولیه بعد از ظهور اسلام جنبه رحمانی و خودمونی اگه بخوام بگم مهربانی خدا و صفاتی مثل زیبایی خدا در اسلام چندان مورد توجه نبودن و بیشتر بر روی پرهیز از گناه و زهد تاکید می‌شده بعد از اون جنبشی اتفاق افتاده و عده‌ایی از این همه ترس و احساس گناه خسته‌ شده بودند و جنبش‌های عرفانی بر پایه صفات رحمانی, مهربانی و زیبایی و در نهایت عشق به خدا بوجود اومدن و جالب این‌که می‌توان برای این موضوع ریشه‌های اجتماعی قویی پیدا کرد.

mbk
08-13-2015, 04:03 PM
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان "..ألم ترى كیف فعل ربك بعاد ارم ذات العماد التی لم یخلق مثلها فی البلاد ..""..آیا نبوده می بینی چگونه انجام داده پروردگارت به عاد ارم دارای ستونها همان نبوده آفریده می شود مانندش در شهرها.." خداوند را پاس آیین باورمندی به خداوند هیچگاه آدمی را به گمانپردازی نکشانده باز می بینیم هر چه جز آن چیزی جز گمانپردازی نیست همین به جا مانده های باستانی از اسبهای بالداری با سر آدمی نشان از این دارد که مردمانی از دیرباز به شیره مالی سر مردم در کار بودند کنون هم آدمی را از تبار بوزینه نشان می دهند نشانه های خداوند در آسمان به این بلندی شبی برای خوابیدن روزی برای کار چشمی به این زیبایی با بالاجا سری دارای توان بکار گیری بخشهای خداوند را ناخوش می دارند بازگو کنند ،خداوندا مرا نماز خوان بدار هم پرداختگر دارایی پاکیزه در راهت

sonixax
08-14-2015, 01:54 AM
اعتقاد داشتن در دنیای بنده گویا خیلی با آنچه شما در ذهن دارید ، تفاوت می کند. برای بنده اعتقاد داشتن در اینجا یعنی ایمان داشتن است. پزشک و علم و هر چه که مربوط به این دنیای مادی است همه از اسباب هستند ولی منشا نیستند. بنده اگر بیماری سختی هم بگیرم البته خودم که از پزشک و.... فراریم ولی حتما نزدیکانم مرا به پیش پزشک خواهند برد ولی ایمان ندارم که او تنها قادریست که می تواند مرا معالجه کند . او تنها یک وسیله است همین. بقول حکیم سنایی:

پس معلوم شد که پیش دکتر میروید!
یعنی مدانید که اگر پیش دکتر نروید دخیل که جای خود! اگر خودتان ره کعبه (که تازه مکعب هم نیست) ببندید هم چیزی نمیشود! یعنی اول و آخر وابسته به علم هستید!


باشد بنده حرفی ندارم. شما که دوست دارید تحقیر کنید چرا دنبال بهانه می گردید می شود بی بهانه هم تحقیر کرد هر چند مسلمانی جرم کمی نیست!
بنده تنها از دید ِ شما خودم را معرفی کردم شما فکر می کنید فکر که نه، برایتان اظهر من الشمس است که بنده هنوز از پشت کوه بیرون نیامده ام و خواندن و نوشتن پارسی را هم به سختی می دانم! بارها و بارها در پست هایتان به این نکته اشاره کرده اید. وقتی با بنده بحث می کنید نگاهِ از بالا به پایین دارید! گویی با خرفترین فردِ شهر بحث می کنید! باشد من همانی هستم که شما تصور می کنید! بگذارید درجه ی درک و فهمم را برایتان روشن کنم ، اگر همه ی مردم شهر همصدا با زرتشت شوند و نوای "خدا مرده است" را سر دهند ، من بازهم خدا را خواهم پرستید.

تحقیر نکردم!
شما گفتید فیلمش هم هست گفتم بذارید همه ببینیم که گویا فیلمی در کار نیست!!!

sonixax
08-14-2015, 01:58 AM
حوامع مسلمان در کشورهای غربی آزادی کامل دارن ... اگه انقدر مساله داشتن با اسلام ، اصلا نباید به اون اجازه فعالیت میدادن !! این حرف هایی که شما میزنید ناشی از تئوری توطئه هست . فلان فیلسوف و روشنفکر اگه مسلمان باشه ، خودش میاد رسما اعلام میکنه ، نه اینکه فقط در گوش فلان آیت الله بگه یا فلان کس بیا خاطره تعریف کنه که اون مسلمان شده اما هیچ مدرک دیگه ای وجود نداشته باشه !!

این آزادی به قدری زیاده که در مساجد ماری جوانا پرورش میدند! یا برنامه ریزی میکنند برای انجام بزرگترین حمله تروریستی تاریخ!

sonixax
08-14-2015, 02:01 AM
در سایت های فارسی که همه به اینکه فلو مسلمان شده اشاره کرده اند!!!!!!!! لینکش را گذاشته بودم که دوست شما آن را معتبر ندانستند

شوخی میکنید ؟!
خوب معلومه که معتبر نیست! اگر الان در یک سایت فارسی بنویسند سارا کاربر دفترچه نوه نتیجه بن لادن است باید برویم قبول کنیم ؟!
منبع معتبر (در این باره) یعنی یا از زبان خود شخص، مثلن مصاحبه ای چیزی! یا انتشارش در خبرگزاریها و رسانه های معتبر بین المللی آن هم نه فقط توسط یکی! بلکه توسط چندین رسانه و اشتراک کلیات داستان! آن هم نه اینکه همه با هم بگویند به نقل از فلان خبرگزاری!! خبر باید قابلیت تائید شدن به صورت جداگانه توسط هر خبرگزاری رو داشته باشه!!!

این میشه خبر و منبع موثق! در غیر این صورت میره در درسته اخبار زرد، شایعه و نامعتبر.

سارا
08-14-2015, 04:07 AM
پس معلوم شد که پیش دکتر میروید!
یعنی مدانید که اگر پیش دکتر نروید دخیل که جای خود! اگر خودتان ره کعبه (که تازه مکعب هم نیست) ببندید هم چیزی نمیشود! یعنی اول و آخر وابسته به علم هستید!
قربان عرض کردم دکتر یک وسیله است. شعر حکیم سنایی را هم برایتان نوشتم که بسیار خوب در همان یک بیت همه چیز را توضیح داده است
ز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشد

که خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی

در این شعر حکیم سنایی می گوید همه چیز عالم را از خدا بدان نه از ارکان و اسباب چرا که نادانی است اگر تو نوشته ای را ببینی و فکر کنی کار انگشتان بوده است در حالیکه انگشت تنها یک وسیله برای نوشتن است و این خرد است که در حقیقت خالق هر نوشته ای می باشد. حالا در اینجا در درمان بیمار هم پزشک نقشش همان انگشت و قلم است در نوشتن ، و خدا در درمان بیمار نقش همان خرد و منطق را دارد در خلق یک نوشته. هرچند که خدا برای انجام کاری بی نیاز از اسباب است. ولی ما در این دنیا باید بطور طبیعی زندگی کنیم و طبیعی رفتار کنیم. پس باید بدنبال اسباب طبیعی برای حل مشکلات و انجام کارها برویم ولی در راستای اینها نیرویی است ماورایی که نباید از آن غافل بود.






تحقیر نکردم!
شما گفتید فیلمش هم هست گفتم بذارید همه ببینیم که گویا فیلمی در کار نیست!!!
بخدا این چند روزه کار من شده سرچ کردن فیلم فلو. یک مستند ایرانی پیدا کردم نمی دانم قبول می کنید آن را بگذارم یا حتما باید زبان اصلی باشد!

سارا
08-14-2015, 04:13 AM
شوخی میکنید ؟!
خوب معلومه که معتبر نیست! اگر الان در یک سایت فارسی بنویسند سارا کاربر دفترچه نوه نتیجه بن لادن است باید برویم قبول کنیم ؟!
منبع معتبر (در این باره) یعنی یا از زبان خود شخص، مثلن مصاحبه ای چیزی!

شما حتی اگر خود شخص هم بیاید بگوید قبول نمی کنید و می گویید دروغ می گوید یا عقلش روبه زوال رفته و....... همین خودِ من ، سارا کاربر دفترچه، گفتم مادربزرگم یهودی است، شما باور کردید؟ متهمم کردید به دروغگویی و چه سیلی هایی که از شما نوش جان نکردم:((( بعد هم متهمم کردید که تو کاربر سابق اینجا بوده ای و هر چه گفتم نه باور نکردید و بازهم بر حرف خود پافشاری کردید. بخاطر همین هم حتی اگر فیلم زبان اصلی فلو را هم بگذارم خواهید گفت دروغ است و ساختگی است و یا فلو حالش خوب نبوده و..

سارا
08-14-2015, 05:44 AM
dr.mcclown

ممنون از پاسختان. ذکر یک چند نکته ضروری است . شما فرمودید که مستنداتی یافت شده است که نشان می دهند ده‌های اولیه‌ایی که یهودیت ظهور کرد, صحبتی از جهان آخرت نبود و بهشت و جهنمی وجود نداشت.خب این حرف و این مستندات نمی توانند معتبر باشند چرا ؟ خب یهودیت از ادیان ابراهیمی است و از همان ابتدا هم در ادیان ابراهیمی بهشت و جهنم مطرح بود حتی قبل از اینکه از خدا و وجودش بخواهند حرف بزنند اول از بهشت و جهنمش می گفتند! چون پیروی از یک دین بی آنکه آخرتی داشته باشد که بهشت و جهنمی در آن مطرح باشد کاملا بی منطق و غیر عقلانی است. اصولا در همه ی ادیانِ خدا محور ، دنیای پس از مرگ را پذیرفته اند. چه ادیان رومی و یونانی که n تا خدا داشتند یک خدا هم بنام هادس بود که خدای مردگان بود. در همین مصر باستان هم جنازه را مومیایی می کردند تا ابدیت بیابد. مثلا همین کامبیز پسر کوروش کبیر بعد از فتح مصر ، مومیایی فرعون مصر را آتش زد که تا او را نابود سازد. (الان جناب آنارشی می آیند و می گویند که تو بازهم ضد ایران باستان حرف زدی :e407:)
وقتی که داریم از دین یهود حرف می زنیم پس باید قبول کنیم که در این دین موسی وجود دارد و خدا وجود دارد پس آخرت هم وجود دارد و اینها اجزا بهم پیوسته ی دین یهود هستند. البته بنده می دانم که در دین یهود صادوقیان معتقد بودند که با مردن جسم، روح نیز معدوم می شود و مرگ پایان موجودیت انسان است پس پاداش و مجازات هم نیست. علت ظاهری انکار صادوقیان این بود که در اسفار پنجگانه ذکری از این موضوع نیست و فقط در تورات شفاهی که مورد قبول آنها نیست، آمده است. از طرفی شومرونی ها هم می گفتند: در تورات دلیل رستاخیز مردگان نیست. ولی در تورات آیات زیادی دال بر رستاخیز مردگان هست. همینطور شواهدی بر رستاخیز مردگان از مزامیر و.. که اگر خواستید در تاپیکی جداگانه راجع بهشان بحث کنیم.

بنده اینا را گفتم که بگویم از اول که انسان بوجود آمد از نیستی فراری بوده. شما در انسانهای دوره پارینه سنگی و.. نگاه کنید وقتی طرف می مرده با لوازم زندگی و غذا دفنش می کردند. چون فکر می کردند لازمش می شود در دنیای مردگان. یا در دنیای باستان وقتی کسی می مرد اگر از اشراف و پادشاهان بود جنازه اش را در دخمه ای مقبره ای قرار می دادند و عده ای از بردگان و کنیزانش را هم به آن دخمه می بردند تا در دنیای بعد از مرگ به اربابشان خدمت کنند. بخاطر همین هم فهم دنیای بی خدایان برایم سخت است در این دنیا بعد از مرگ دیگر نیستی و تمام شده ای! باز مذهب که بقول شما یک پکیجی از جنبه های مختلف زندگی است این مشکل نیستی و عدم هستی را حل کرده و گفته بعد از مرگ هم یک دنیای دیگری داریم و..

ر مورد پرسش از مرگ, من شخصاً بعید می‌دونم کسی کاملاً زندگی کرده باشه و تماماً بوده باشه ولی از مرگ بدش بیاد. رو به رو شدن با ناشناخته همیشه اضطرابی با خودش داره و این اضطراب در مورد ناشناختنی به حداکثر خودش می‌رسه اگر کاری غیر از اون رو به رو شدن داشته باشیم.

خب چجوری باید فهمید که کامل زندگی کرده ایم؟ در ضمن زمان مرگ که دست ما نیست ! گاهی مرگ در عنفوان جوانی وقتی هنوز هیچ کاری را آغاز نکرده ای به سراغت می آید. پس تکلیف کسانی که در کودکی و جوانی مرده اند جه می شود آنها که حتی فرصت تجربه کردن هستی را بطور ناقص هم نیافته اند .

فراموش کردم که اشاره کنم مذهب می‌تونه یکی از منابع عظیم اضطراب آفرینی هم باشه. در قرن‌های اولیه بعد از ظهور اسلام جنبه رحمانی و خودمونی اگه بخوام بگم مهربانی خدا و صفاتی مثل زیبایی خدا در اسلام چندان مورد توجه نبودن و بیشتر بر روی پرهیز از گناه و زهد تاکید می‌شده بعد از اون جنبشی اتفاق افتاده و عده‌ایی از این همه ترس و احساس گناه خسته‌ شده بودند و جنبش‌های عرفانی بر پایه صفات رحمانی, مهربانی و زیبایی و در نهایت عشق به خدا بوجود اومدن و جالب این‌که می‌توان برای این موضوع ریشه‌های اجتماعی قویی پیدا کرد.

خب مذاهب باید عوام را هم بشارت دهند و هم بترسانند تا آنها به سمتش بیایند. این راهکاری است که همه ادیان در طول تاریخ بکار برده اند.
در مورد این حرف شما که فرمودید جنبه رحمانی در قرون اولیه نبوده و بیشتر زهد بوده. خب باید عرض کنم که در همان ابتدا هم بوده و اتفاقاً همه ی عرفا و صوفیان حال متعلق به هر فرقه و حلقه ای خود را به حضرت علی می رسانند . در همان صدر اسلام کمیل و سلمان و میثم تمار احوالات عارفانه ای داشته اند و حسن بصری که در زمان حضرت علی زیست می کرده یکی از سر حلقه های تصوف است و بسیاری از مشایخ صوفیه خود را به او می رسانند مدعی است که خرقه از حضرت علی گرفته و... (تذکره الاولیای عطار)
[
QUOTE]لْقَلبُ ثَلاثَةُ اَنْوَاعٍ: قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالدُّنْیَا وَ قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْعُقْبَی وَ قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْمَوْلَی.وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالدُّنْیَا لَهُ الشِّدَّةُ وَ الْبَلاءُ وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالْعُقْبَی فَلَهُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالْمَوْلَی فَلَهُ الدُّنْیَا وَ الْعُقْبَی وَ الْمَوْلَی

ترجمه حدیث: روایت از پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) منقول است که حضرت فرمودند قلب ها سه نوعند:
1- قلبی که مشغول و وابسته به دنیا است.
2- قلبی که مشغول به تنعّمات اخروی است.
3- قلبی که وابسته به مولا است.

اما آن قلبی که سرگرم و وابسته به دنیا است،‌ همیشه دچار سختی و گرفتاری است. و آن قلبی که وابسته به تنعّمات اخروی است ‌به درجات و مراتب بالایی می­رسد. و قلبی که دل‏بسته به مولا (خدا) است، هم دنیا دارد، ‌هم آخرت را دارد و هم خدا را دارد.

تحریر المواعظ العددیة (http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=177120)،صفحه 245

[/QUOTE]

در نهج البلاغه آمده است که

اِنَّ قَوْما عَبَدُوا اللّهَ طَمَعا فَتِلْکَ عِبادَةُ التُّجّارِ، وَ اِنَّ قَوْما عَبَدُوا اللّهَ خَوْفا فَتِلْکَ عِبادَةُ الْعَبیدِ، وَ اِنَّ قَوْما عَبَدُوا اللّهَ شُکْرا (حُبّا)فَتِلْکَ عِبادَةُ الاَْحْرارِ یعنی گروهی از مردم خدا را عبادت می کنند برای طمع در بهشت. این عبادت، از نوع تجارت است، تجارت پیشگی و معامله گری است؛ در اینجا کار می کند برای اینکه در آنجا سودی ببرد. و گروهی عبادت می کنند از ترس جهنم. اینها کارشان شبیه کار بردگان است که از ترس شلاّق ارباب کار می کنند. و قوم دیگر عبادت می کنند نه به خاطر بهشت و نه به خاطر ترس از جهنم، بلکه سپاسگزارانه؛

ببینید بنده اصلا کاری به دین هم ندارم . دین را بگذاریم کنار یکعده ای هستند که فقط برای عشق ورزیدن بدنیا آمده اند . نه عشق مجازی منظورم عشقیست که حقیقت در آن باشد چطور بگویم در زمان باستان هم افرادی بودند که بدنبال رموز هستی بودند و در حقیقت دنبال بتی می گشتند که فراتر از بت های دنیویشان باشد مثل کاهنان معبد دلف که اهل شهود بودند یا دیوژن . به هر حال هر دینی هم که می آمده باید برای اینجور افراد هم خدمات خاص و ویژه ای را ارائه می کرده . بنده کاری به توده ی مردم ندارم الان دین بیشتر لقلقه ی زبان است و در جوامع دینی نظیر ایران ریا بیداد می کند بطوریکه بنده هم آرزو می کنم کلا دین از این جامعه برداشته شود ! شاید بتوانم بی دین زندگی کنم ولی بی خدا نه. برای اینکه خیلی چیزها هست که نمی توانم فهمش کنم خیلی معادلات هست که با حذف کردن پارامتر وجود خدا برایم غیر قابل حل خواهند بود. مثلا همین وجود مرگ که زمانش معلوم نیست هر موقعی می تواند بیاید حتی همین الان که مشغول تایپ هستم. یا دیدن افراد علیل و مریض افرادی که از نعمت های ظاهری بی بهره اند پس تکلیف آنها چه می شود اگر زندگی فقط و فقط دنیوی باشد آنها که بیچارگان مطلق خواهند بود. تکلیف ظلم ها و ظالمان چیست؟ و....

dr.mcclown
08-14-2015, 11:26 AM
سلام و وقت بخیر خدمت همگی و سارای عزیز

دو مانع اساسی در بحث با یک شخص مذهبی و معتقد وجود دارد که به نظر من بسیار طبیعی و اجتناب ناپذیر هستن. اون دو مانع یکی ارجاع دادن شخص مخاطب به گفته‌های کتاب آسمانی و گفتار کسانیه که در مورد مذهب ذی نفع هستن یا بودند (مثل حدیث از پیامبر اسلام و یا امامان و یا گفتار قرآن که مثلاً چون خدا گفته من هستم پس هست) و مانع دوم مطالعه تاریخ از آخر به اوله.
مانع دوم البته بین هر دو گروه مخالف(دامنه مخالفت البته وسیعه از نفی اسلام گرفته تا نفی خدا و چیزهای دیگه) و موافق مشترکه یعنی اکثراً هر دو گروه تاریخ رُ از آخر به اول می‌خونن. و جزء گریز ناپذیر این مانع بزرگ (که در واقع یک خطای شناختیه) تصور کردن این امره که مختصات انسان امروزی رُ انسانی که چندهزار سال پیش در شرایط زیستی متفاوتی زندگی کرده داشته.

اما ترسی که من درباره‌اش صحبت می‌کنم این نیست که موجب گرایش بشه و از ساز و کار اصلی خودش فراتر می‌ره. ترسِ محرک نیست, ترس فلج کننده و مَرَضیه. اونچنان که شخصی در تمام طول زندگی به خاطر قصوری کوچک از رنج به خودش ‌می‌پیچیه و ارومُ قرار نداره و زندگی براش مصداق جهنم می‌شه. در مواردی دست به ضرب و جرح و حتی نقص عضو خودش هم می‌زنه. اگر مذهب تنها قانون یک جامعه بود هم باز هم این باید و نبایدها خشونت آمیز و ابتدایی بودند و با پیچیدگی‌های جوامع چند وجهی امروز سازگاری نداشتن. مذهب در بعضی جوامع نتونسته خودش رُ به روز کنه و با اوضاع ذهن انسان جدید تطابق بده به همین دلیل در موارد بیشماری به پوسته‌ایی از مناسک و رفتارها و گفتارها تبدیل شده. این همون چیزیه که شما بهش ریاکاری می‌گید. یکی از دلایل بوجود اومد فرقه‌های تصوف در قرن‌های گذشته, همین مسئله بوده.

پس از قرن‌ها داروی مداوای ترس از مرگ همچنان پرفروش‌ترین کالای مذهبه. ولی متاسفانه این دارو تنها یک مسکّنه. مسکنی که شخص رُ تا لحظه مرگ در آرامش نگه می‌داره. شاید برای عده‌ایی این امر نامطلوب طلقی بشه (شاید به خاطر یکی از اصول مذهبی مثل مذموم بودن دروغ) ولی وقتی بتونیم دیدگاه پدیدآورندگان اون مذهب رُ اتخاذ کنیم می‌بینیم در سطح کلان جلوگیری از هرج و مرج و ریخته شدن خون انسان‌های بیشتر توجیه چندان کوچکی نیست.
ولی آیا مرگ واقعاً چیز ترسناکیه؟ من فکر نمی‌کنم بشه اینطور نظری درباره اش داد چون تجربه ما از مرگ محدود می‌شه به دیدن مرگ اشخاص و موجودات دیگه. اصولاً وقتی یک شخص به مرگ خودش فکر می‌کنه چه احساساتی رُ تجربه می‌کنه؟ به طور معمول عزیزانش رو می‌بینه که از مرگ و نبودش خیلی ناراحت هستن و عذاب می‌کشن, حتی ممکنه صحنه‌های در قبر گذاشته شدنش رُ هم ببینه و اگر تصورش قوی باشه ممکنه احساس تنگنا و سنگینی نفس هم بهش دست بده, به وظایفی که در حال حاضر بر عهده داره فکر می‌کنه مثلاً به فرزندانش که هنوز کوچک هستن و نیاز به حمایت اون دارن, به آرزوهای دور و درازش که هنوز فرصت نکرده قدمی براشون برداره.
همه این‌ها احتمالاً در درجاتی اندوه بار و مضطرب کننده هستن ولی شاید بتونه با پرسش در مورد هر جزئی به پاسخ‌های قانع کننده‌ایی برسه که بر این اندوه‌ها و اضطراب‌ها فائق بشه.
انسان در هر لحظه‌ایی از زندگیش که مرگ به سراغش بیاد و یا تصور کنه مرگ به سراغش اومده اولین فکری که به ذهنش می‌رسه اینه که حالا نه! حالا زوده! صحبت در این زمینه ممکنه به درازا بکشه و من کتاب "آنچه نباید بگوییم" که مجموعه مقالات مارک ورنون (فیلسوف و کشیش) که نشر البرز منتشر کرده رُ به شما معرفی می‌کنم.

در مورد مقدمه صحبتم در مورد خوندن تاریخ از ابتدا به انتها و نه برعکس.. تا به حال در این مورد فکر کردی که چرا انسان‌ها اصولاً به پرستش بت‌ روی اوردن؟ آیا همه جوامع بت پرست بودند؟ ارتباط بت‌پرستی و تمدن چی بوده؟ چرا موسی که به کوه رفت مردم خودشونُ نیازمند گوساله دیدند؟ چرا در ابتدای سفر آفرینش, پیامبران یا حتی بزرگان قوم خدا رُ می‌دیدن و صداشُ می‌شنیدن ولی هر چه به موسی نزدیک می‌شویم خدا به ستون دود, شرار آتش و نور تبدیل می‌شه و تنها صدای او قابل شنیدنه؟ و بعد از اون جز در خواب یا خلسه با پیامبران آن هم به اختصار صحبت نمی‌کنه؟
معبد دلف دوره‌های مختلفی رُ تجربه کرده. دوره‌ایی که تنها اوراکل‌ها در اون به سوالات مردم پاسخ می‌دادند تا زمانی که کاهنان این پاسخ‌ها رو تعبیر و تفسیر می‌کردن تا به دوره‌ایی رسید که متروکه شد چون هیچ پاسخ درستی از جانب خدایان دریافت نمی‌شد و حتی کاهنان نیز از تعبیر و تفسیر گفته‌های اوراکل عاجز شده بودند.

من اشخاص زیادی رُ دیدم که گفتن و می‌گن که "ما مذهبی نیستیم ولی وجود خدا رُ قبول داریم." داستان‌های زیادی وجود داره در مورد شخصی که مذهبیُ اختراع کرد و خدای جدیدی معرف کرد ولی بعد از مدتی پشیمان شد و به پیروانش اعتراف کرد که دروغ گفته. پیروانش گفتند که تو نسبت به خدایمان کافر شدی و اون مرد رُ کشتن.
وقتی خدایی که ما قبول داریم توسط مذهب به ما معرفی نشده ما چطور موفق به شناخت اون شدیم؟ چطور می‌تونیم بگیم من با دیگری که اون هم مذهبی نیست و خدا رُ قبول داره در تصورمون از خدا اشتراک داریم؟ آیا هر کس خدایی برای خودش داره؟(که این به نظرم معقولتره ولی چیزهایی که در مورد زندگی بعد از مرگ قراره بگیم و به خدا نسبتش بدیم رُ از کجا می‌تونیم بگم؟) گفتن اینکه تنها یک خدا وجود داره کمک چندانی نمی‌کنه چون مذهب هم همینو می‌گه و برای پرستش اون و جلب رضایتش اعمالی رو تجویز میکنه.


خیلی معادلات هست که با حذف کردن پارامتر وجود خدا برایم غیر قابل حل خواهند بود. مثلا همین وجود مرگ که زمانش معلوم نیست هر موقعی می تواند بیاید حتی همین الان که مشغول تایپ هستم. یا دیدن افراد علیل و مریض افرادی که از نعمت های ظاهری بی بهره اند پس تکلیف آنها چه می شود اگر زندگی فقط و فقط دنیوی باشد آنها که بیچارگان مطلق خواهند بود. تکلیف ظلم ها و ظالمان چیست؟

عدالت چیزیه که شما در مفهوم خدا جستجو می‌کنید, ولی اونچه که موجب پرستش می‌شه و اونچه که نیاز به پرستش رو در فرد بر می‌انگیزه غیر قابل پیشبینی بودن خداست. صفت "عادل" جزء اسامی خدا در قرآن نیست و خدا هرکار بخواهد می‌کند: "الله یفعل ما یُرید" و هرکاری که خدا انجام بدهد به گفته مذهبیون عین عدالت است. مثل داستان‌های یهود که در اون پیامبری به پسر بچه‌ایی برخورد و خدا به او دستور داد که آن پسر بچه را بکشد. پیامبر پس از انجام دستور علت را پرسید فرشته وحی در جواب گفت که آن پسر در آینده انسان نادرست و خلافکاری‌ می‌شده و اراده کرده است که به جای اون دختری به آن خانواده عطا کند که نسلی از پیامبران را بوجود بیاورد.
شاید این داستان در زمان ما خنده‌دار بنظر برسه اما درک این عدم وجود عدالت, بی‌پناه و ضعیف بودن انسان در مقابل طبیعیتِ غیرقابل پیش‌بینی و بی‌رحم کار سختی نیست. هم اکنون بسیار انسان‌ها از گرسنگی در حال جان دادن هستند, اطفالی که به خاطر نبود امکانات سقط می‌شن و موارد زیادی که حتماً خود شما بهتر می‌دونید. آیا در دنیای حیوانات وضع بهتره؟ هر روز حیوانات زیادی توسط حیوانات دیگه کشته و خورده می‌شن برای اینکه زنده بمونن. سیل و زلزله زندگی که شما ده‌ها سال برای ساختنش وقت صرف کردید رُ در لحظه‌ایی به هیچ تبدیل می‌کنه.

mbk
08-14-2015, 12:33 PM
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان "و لا یحزنك الذین یسارعون فی الكفر انهم لن یضر الله شیأ یرید الله الا یجعل لهم حضأ فی الآخرة و لهم عذاب عظیم" "هم نه اندوهگین می کُندت کسانی می شتابند در روگردانی چون آنها نشود آسیب می زنند خداوندُ چیزی می خواهد خداوند که نه می گذارد تا براشان کِشانشی در واپسین هم تا براشان ناگواراییست خیلی بزرگی" خداوند است که شب هم روزُ دو نشانه ای گذاشت هم پنهان می کند نشانهء شبُ گذاشت روزُ دیده ساز برای می جوییم از بیشتری خداوند هم می دانیم شمار سالها هم رسیدگی کردن ،خداوندا تویی شمار دان هم رسیدگی گر دیگران هیچ کاره اند

dr.mcclown
08-14-2015, 07:40 PM
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان "و لا یحزنك الذین یسارعون فی الكفر انهم لن یضر الله شیأ یرید الله الا یجعل لهم حضأ فی الآخرة و لهم عذاب عظیم" "هم نه اندوهگین می کُندت کسانی می شتابند در روگردانی چون آنها نشود آسیب می زنند خداوندُ چیزی می خواهد خداوند که نه می گذارد تا براشان کِشانشی در واپسین هم تا براشان ناگواراییست خیلی بزرگی" خداوند است که شب هم روزُ دو نشانه ای گذاشت هم پنهان می کند نشانهء شبُ گذاشت روزُ دیده ساز برای می جوییم از بیشتری خداوند هم می دانیم شمار سالها هم رسیدگی کردن ،خداوندا تویی شمار دان هم رسیدگی گر دیگران هیچ کاره اند

یکی دوتا نکته به ذهنم رسیده که تماماً ربط مستقیم به کاربر محترمی که این آیات و ترجمه‌شونُ می‌ذارن نداره ولی چون کار ایشون منشاء تحرک فکر من شد بد نیست که خدمتشون سلام کنم.
سلام mbk عزیز

نکته اول اینه که ترجمه فارسی این آیات قدری ثقیله و خوندن عربی اون برای من به مراتب راحت‌تره. با خودم فکر کردم علّت چه می‌تونه باشه؟
سادگی و یا تزئینی بودن زبان یک نوشته رُ معمولاً پیچیدگی محتوای اون تعیین می‌کنه. رعایت این تناسب بین محتوا و فرم ارائه البته به شرطی خواهد بود که بخوایم نوشته براحتی خونده بشه. در غیر این صورت می‌تونیم ( البته فرض کردم که می‌تونیم چون این کار واقعاً دشواره ) مثل هایدگر و یا نیچه زبانی پر پیچُ خم رو برای نوشتن انتخاب کنیم که نیاز به رمز گشایی داشته باشه.

نکته دوم اینه که در ترجمه ما یا به محتوای وفاداریم و یا تا حد امکان به سبک نویسنده. تلاش برای هر دو هدف با هم معمولا خیلی خیلی دشواره در حد تلاش برای سخن راندن مثل سعدی.

نکته سوم در جایی که متن خیلی خاصه, مثل قرآن که این کاربر مجترم گذاشتن, به اصطلاح باید کوبید و از نو ساخت و در این ساختن مجدد بایستی رویکردی درخور متن داشت. آیا سادگی و روانی ترجمه مد نظره؟ تزئین و پیچیدگی‌های زبانی مد نظره؟ مخاطب ما چه کسی خواهد بود؟ آیا می‌خوایم احساسی یکسان با متن اصلی در خواننده ایجاد کنیم؟ آیا از اساس همچین چیزی ممکنه؟ یکی از ویژگی‌های مذهب و زبان مذهبی راز آلود بودنه اونه. آیا در برگردان پارسی انتخاب کلمات ناآشنا و بازی با کلمات میتونه همچین هدفی رو برآورده کنه؟

نکته چهارم در مورد شیوه عمل این کاربره محترمه اینه که اصلاً می‌شه با این روش ارتباط برقرار کرد؟ و آیا اثر بخشه؟

سارا
08-15-2015, 12:18 AM
سلام و وقت بخیر خدمت همگی و سارای عزیز

دو مانع اساسی در بحث با یک شخص مذهبی و معتقد وجود دارد که به نظر من بسیار طبیعی و اجتناب ناپذیر هستن. اون دو مانع یکی ارجاع دادن شخص مخاطب به گفته‌های کتاب آسمانی و گفتار کسانیه که در مورد مذهب ذی نفع هستن یا بودند (مثل حدیث از پیامبر اسلام و یا امامان و یا گفتار قرآن که مثلاً چون خدا گفته من هستم پس هست)

سلام جناب دکتر!
خوب راستش بنده وقتی بحث می کنم اصلا یادم میرود که مذهبم چیه و آیا معتقد هستم یا نه. چون ذاتِ بحث برایم جالب است. وقتی در این فروم می ایم و نوشته ها را می خوانم مثل یک reviewer ژورنال عمل می کنم. یعنی بخش متنقدانه ی ذهنم را روشن می کنم .

در قرن‌های اولیه بعد از ظهور اسلام جنبه رحمانی و خودمونی اگه بخوام بگم مهربانی خدا و صفاتی مثل زیبایی خدا در اسلام چندان مورد توجه نبودن و بیشتر بر روی پرهیز از گناه و زهد تاکید می‌شده بعد از اون جنبشی اتفاق افتاده و عده‌ایی از این همه ترس و احساس گناه خسته‌ شده بودند و جنبش‌های عرفانی بر پایه صفات رحمانی, مهربانی و زیبایی و در نهایت عشق به خدا بوجود اومدن و جالب این‌که می‌توان برای این موضوع ریشه‌های اجتماعی قویی پیدا کرد.
همین حرف شما که قول شده است اگر در یک مقاله آورده می شد صد در صد reviewer ها فارغ از دین و مذهبشان بر آن خرده می گرفتند و مقاله اتان reject می شد! چرا چون مثال های نقض فراوان هست.
مثل گفته های پیامبر و امام که این مطالب عرفانی هم در آن بوده. وقتی شما می گویید "در قرن‌های اولیه بعد از ظهور اسلام" صحبتی از مباحث عرفانی نبوده خب این در تناقض قرار می گیرد با وجود افرادی چون کمیل ، حسن بصری و ابراهیم ادهم و رابعه و.......... خودِ همین حسن بصری چقدر شاگر داشت که هر کدامشان سر حلقه ی صوفیان بوده اند.
اگر شما دعای کمیل را خوانده باشید یا صحیفه سجادیه را قطعا آنها را یک مناجات عارفانه خواهید دید تا زاهدانه مثل الهی نامه سنایی مثل مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری.

و مانع دوم مطالعه تاریخ از آخر به اوله.مانع دوم البته بین هر دو گروه مخالف(دامنه مخالفت البته وسیعه از نفی اسلام گرفته تا نفی خدا و چیزهای دیگه) و موافق مشترکه یعنی اکثراً هر دو گروه تاریخ رُ از آخر به اول می‌خونن. و جزء گریز ناپذیر این مانع بزرگ (که در واقع یک خطای شناختیه) تصور کردن این امره که مختصات انسان امروزی رُ انسانی که چندهزار سال پیش در شرایط زیستی متفاوتی زندگی کرده داشته.

خب این بستگی دارد نقطه ای که شخص شما آن را ابتدای تاریخ در نظر گرفته اید در کجا قرار گرفته باشد و الزاما قرار هم نیست درست باشد چون شخصی انگارانه است. بنده بر طبق
تخقیقاتی که بر روی آثار بجا مانده بر روی غارها و بقایای انسانهای اولیه بود گفتم "پرستش " در ابتدا بوده است و از ابتدا بشر بخاطر ترس هایش از طبیعت بدنبال نیروهای ماورا طبیعی می رفت.
PRIMITIVE religion had a biologic origin, a natural evolutionary development, aside from moral associations and apart from all spiritual influences.



Paper 85 - The Origins of Worship | Urantia Book | Urantia Foundation (http://www.urantia.org/urantia-book-standardized/paper-85-origins-worship)


In the evolution of the human species, worship in its primitive manifestations appears long before the mind of man is capable of formulating the more complex concepts of life now and in the hereafter which deserve to be called religion. Early religion was wholly intellectual in nature and was entirely predicated on associational circumstances. The objects of worship were altogether suggestive; they consisted of the things of nature which were close at hand, or which loomed large in the commonplace experience of the simple-minded primitive Urantians.




یکی از دلایل بوجود اومد فرقه‌های تصوف در قرن‌های گذشته, همین مسئله بوده.

جالب است که شما همچنان اصرار دارید که بگید قرن ها بعد از طهور اسلام تصوف بوجود آمده است!!!! خب اگر کمیل و میثم و سلمان را چون از صحابه های بزرگ بودن بگذاریم کنار. حسن بصری که هم عصر با پیامبر و حضرت علی بوده و سر حلقه ی تصوف است. پس از همان ابندا تصوف و عرفان وجود داشته. رابعه که یکی از مشهورترین زنان عارف است هم هم عصر با حسن بصری بوده و....... پس شکل گیری تصوف در همان قرن اول هجری قمری بوده است و در قرن دوم گسترش می یابد و در قرن های بعد اشکال جدیدی از آن شروع به رشد می کند
http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-pagehistory.php?page=%D8%AA%D8%B5%D9%88%D9%81&preview=1&SSOReturnPage=Check&Rand=0


ولی آیا مرگ واقعاً چیز ترسناکیه؟

خب مرگی که نیستی بهمراه داشته باشد بله وحشتناک که نه ولی خیلی یاس آور و غم انگیز است. انگار فقط و فقط یک ماده بوده ایم . پس تکلیف احساس چه می شود؟ تکلیف عشق و.. همه ی این چیزها با مرگمام نابود می شوند . اگر بعد از مرگ حیاتی باشد خب هر زمان که به سراغمان بیاید اینقدر یاس آور نخواهد بود.


در مورد مقدمه صحبتم در مورد خوندن تاریخ از ابتدا به انتها و نه برعکس.. تا به حال در این مورد فکر کردی که چرا انسان‌ها اصولاً به پرستش بت‌ روی اوردن؟ آیا همه جوامع بت پرست بودند؟ ارتباط بت‌پرستی و تمدن چی بوده؟ چرا موسی که به کوه رفت مردم خودشونُ نیازمند گوساله دیدند؟ چرا در ابتدای سفر آفرینش, پیامبران یا حتی بزرگان قوم خدا رُ می‌دیدن و صداشُ می‌شنیدن ولی هر چه به موسی نزدیک می‌شویم خدا به ستون دود, شرار آتش و نور تبدیل می‌شه و تنها صدای او قابل شنیدنه؟ و بعد از اون جز در خواب یا خلسه با پیامبران آن هم به اختصار صحبت نمی‌کنه؟

بشر اصولا دوست دارد چیزی را ببنید تا باور کند. باور نا دینی ها برایش سخت است. پرستش نا دیدنی ها برایش سخت است. بت در حقیقت تجسمی از خدا بوده نمادی از خدا بوده.

معبد دلف دوره‌های مختلفی رُ تجربه کرده. دوره‌ایی که تنها اوراکل‌ها در اون به سوالات مردم پاسخ می‌دادند تا زمانی که کاهنان این پاسخ‌ها رو تعبیر و تفسیر می‌کردن تا به دوره‌ایی رسید که متروکه شد چون هیچ پاسخ درستی از جانب خدایان دریافت نمی‌شد و حتی کاهنان نیز از تعبیر و تفسیر گفته‌های اوراکل عاجز شده بودند.
خی در مود این معبد حرف و حدیث زیاد است ولی بعضی از کاهنانش واقعا شهود می کردند و شهودهایشان هم درست بوده مثل اینکه در همان شهود سقراط را داناترین فرد دیده بودند...
کلن شهود و مکاشفه در باستان غیر از کاهنان برای حکما هم مطرح بوده . امروزه یک بحثی شده است در مورد هندسه دانان یونانی که چطور به این قضایا رسیده اند با توجه به علم آنموقع و عده ای هم ایده شهود و مکاشفه را ارئه کرده اند و احتمال داده اند که هندسه دانان قدیم یونان با روش های شهودی به این قضایا رسیده اند. و البته شواهد این ماجرا گروه های هندسه دان موسوم به فیثاغورثیان بود که بیش از 200 قضیه هندسی را اثبات کرده اند و البته به صورت راز آن را در طی قرن ها مخفی داشته اند.


من اشخاص زیادی رُ دیدم که گفتن و می‌گن که "ما مذهبی نیستیم ولی وجود خدا رُ قبول داریم." داستان‌های زیادی وجود داره در مورد شخصی که مذهبیُ اختراع کرد و خدای جدیدی معرف کرد ولی بعد از مدتی پشیمان شد و به پیروانش اعتراف کرد که دروغ گفته. پیروانش گفتند که تو نسبت به خدایمان کافر شدی و اون مرد رُ کشتن.
حب اینکه یک داستان است نه واقعیت. بشر بر طبق همان لینکی که در بالا دادم پرستش در ابتدا برایش مطرح بوده است. پس خدا یا الهگان هم در کنارش باید بوجود می امدند.



عدالت چیزیه که شما در مفهوم خدا جستجو می‌کنید, ولی اونچه که موجب پرستش می‌شه و اونچه که نیاز به پرستش رو در فرد بر می‌انگیزه غیر قابل پیشبینی بودن خداست. صفت "عادل" جزء اسامی خدا در قرآن نیست و خدا هرکار بخواهد می‌کند: "الله یفعل ما یُرید" و هرکاری که خدا انجام بدهد به گفته مذهبیون عین عدالت است. مثل داستان‌های یهود که در اون پیامبری به پسر بچه‌ایی برخورد و خدا به او دستور داد که آن پسر بچه را بکشد. پیامبر پس از انجام دستور علت را پرسید فرشته وحی در جواب گفت که آن پسر در آینده انسان نادرست و خلافکاری‌ می‌شده و اراده کرده است که به جای اون دختری به آن خانواده عطا کند که نسلی از پیامبران را بوجود بیاورد.
شاید این داستان در زمان ما خنده‌دار بنظر برسه اما درک این عدم وجود عدالت, بی‌پناه و ضعیف بودن انسان در مقابل طبیعیتِ غیرقابل پیش‌بینی و بی‌رحم کار سختی نیست. هم اکنون بسیار انسان‌ها از گرسنگی در حال جان دادن هستند, اطفالی که به خاطر نبود امکانات سقط می‌شن و موارد زیادی که حتماً خود شما بهتر می‌دونید. آیا در دنیای حیوانات وضع بهتره؟ هر روز حیوانات زیادی توسط حیوانات دیگه کشته و خورده می‌شن برای اینکه زنده بمونن. سیل و زلزله زندگی که شما ده‌ها سال برای ساختنش وقت صرف کردید رُ در لحظه‌ایی به هیچ تبدیل می‌کنه.
خود این عدالت بسیار مبحث عظیمی است و فلاسفه ی اسلامی نظیر ابن سینا و ملاصدرا به بحث در آن بطور مبسوط پرداخته اند که در اینجا نمی گنجد. آن داستان هم مربوط به حضرت خضر و موسی است که حضرت خضر آن پسر را می کشد و موسی معترض می شود و ........
پس شما پذیرفته اید که در این دنیا عدالتی وجود ندارد؟ اگر چنین است پس تکلیف تلاشها چه می شود؟ در این دنیای ظالمانه چگونه می توان به همنوع خود بیاندیشیم؟ چگونه خودخواه نباشیم ؟ و..

سارا
08-15-2015, 12:23 AM
سلام و وقت بخیر خدمت همگی و سارای عزیز

دو مانع اساسی در بحث با یک شخص مذهبی و معتقد وجود دارد که به نظر من بسیار طبیعی و اجتناب ناپذیر هستن. اون دو مانع یکی ارجاع دادن شخص مخاطب به گفته‌های کتاب آسمانی و گفتار کسانیه که در مورد مذهب ذی نفع هستن یا بودند (مثل حدیث از پیامبر اسلام و یا امامان و یا گفتار قرآن که مثلاً چون خدا گفته من هستم پس هست)

سلام جناب دکتر!
خوب راستش بنده وقتی بحث می کنم اصلا یادم میرود که مذهبم چیه و آیا معتقد هستم یا نه. چون ذاتِ بحث برایم جالب است. وقتی در این فروم می ایم و نوشته ها را می خوانم مثل یک reviewer ژورنال عمل می کنم. یعنی بخش متنقدانه ی ذهنم را روشن می کنم .

در قرن‌های اولیه بعد از ظهور اسلام جنبه رحمانی و خودمونی اگه بخوام بگم مهربانی خدا و صفاتی مثل زیبایی خدا در اسلام چندان مورد توجه نبودن و بیشتر بر روی پرهیز از گناه و زهد تاکید می‌شده بعد از اون جنبشی اتفاق افتاده و عده‌ایی از این همه ترس و احساس گناه خسته‌ شده بودند و جنبش‌های عرفانی بر پایه صفات رحمانی, مهربانی و زیبایی و در نهایت عشق به خدا بوجود اومدن و جالب این‌که می‌توان برای این موضوع ریشه‌های اجتماعی قویی پیدا کرد.
همین حرف شما که قول شده است اگر در یک مقاله آورده می شد صد در صد reviewer ها فارغ از دین و مذهبشان بر آن خرده می گرفتند و مقاله اتان reject می شد! چرا چون مثال های نقض فراوان هست.
مثل گفته های پیامبر و امام که این مطالب عرفانی هم در آن بوده. وقتی شما می گویید "در قرن‌های اولیه بعد از ظهور اسلام" صحبتی از مباحث عرفانی نبوده خب این در تناقض قرار می گیرد با وجود افرادی چون کمیل ، حسن بصری و ابراهیم ادهم و رابعه و.......... خودِ همین حسن بصری چقدر شاگر داشت که هر کدامشان سر حلقه ی صوفیان بوده اند.
اگر شما دعای کمیل را خوانده باشید یا صحیفه سجادیه را قطعا آنها را یک مناجات عارفانه خواهید دید تا زاهدانه مثل الهی نامه سنایی مثل مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری.

و مانع دوم مطالعه تاریخ از آخر به اوله.مانع دوم البته بین هر دو گروه مخالف(دامنه مخالفت البته وسیعه از نفی اسلام گرفته تا نفی خدا و چیزهای دیگه) و موافق مشترکه یعنی اکثراً هر دو گروه تاریخ رُ از آخر به اول می‌خونن. و جزء گریز ناپذیر این مانع بزرگ (که در واقع یک خطای شناختیه) تصور کردن این امره که مختصات انسان امروزی رُ انسانی که چندهزار سال پیش در شرایط زیستی متفاوتی زندگی کرده داشته.

خب این بستگی دارد نقطه ای که شخص شما آن را ابتدای تاریخ در نظر گرفته اید در کجا قرار گرفته باشد و الزاما قرار هم نیست درست باشد چون شخصی انگارانه است. بنده بر طبق
تخقیقاتی که بر روی آثار بجا مانده بر روی غارها و بقایای انسانهای اولیه بود گفتم "پرستش " در ابتدا بوده است و از ابتدا بشر بخاطر ترس هایش از طبیعت بدنبال نیروهای ماورا طبیعی می رفت.
PRIMITIVE religion had a biologic origin, a natural evolutionary development, aside from moral associations and apart from all spiritual influences.



Paper 85 - The Origins of Worship | Urantia Book | Urantia Foundation (http://www.urantia.org/urantia-book-standardized/paper-85-origins-worship)


In the evolution of the human species, worship in its primitive manifestations appears long before the mind of man is capable of formulating the more complex concepts of life now and in the hereafter which deserve to be called religion. Early religion was wholly intellectual in nature and was entirely predicated on associational circumstances. The objects of worship were altogether suggestive; they consisted of the things of nature which were close at hand, or which loomed large in the commonplace experience of the simple-minded primitive Urantians.




یکی از دلایل بوجود اومد فرقه‌های تصوف در قرن‌های گذشته, همین مسئله بوده.

جالب است که شما همچنان اصرار دارید که بگید قرن ها بعد از طهور اسلام تصوف بوجود آمده است!!!! خب اگر کمیل و میثم و سلمان را چون از صحابه های بزرگ بودن بگذاریم کنار. حسن بصری که هم عصر با پیامبر و حضرت علی بوده و سر حلقه ی تصوف است. پس از همان ابندا تصوف و عرفان وجود داشته. رابعه که یکی از مشهورترین زنان عارف است هم هم عصر با حسن بصری بوده و....... پس شکل گیری تصوف در همان قرن اول هجری قمری بوده است و در قرن دوم گسترش می یابد و در قرن های بعد اشکال جدیدی از آن شروع به رشد می کند
: تصوف (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-pagehistory.php?page=%D8%AA%D8%B5%D9%88%D9%81&preview=1&SSOReturnPage=Check&Rand=0)


ولی آیا مرگ واقعاً چیز ترسناکیه؟

خب مرگی که نیستی بهمراه داشته باشد بله وحشتناک که نه ولی خیلی یاس آور و غم انگیز است. انگار فقط و فقط یک ماده بوده ایم . پس تکلیف احساس چه می شود؟ تکلیف عشق و.. همه ی این چیزها با مرگمام نابود می شوند . اگر بعد از مرگ حیاتی باشد خب هر زمان که به سراغمان بیاید اینقدر یاس آور نخواهد بود.


در مورد مقدمه صحبتم در مورد خوندن تاریخ از ابتدا به انتها و نه برعکس.. تا به حال در این مورد فکر کردی که چرا انسان‌ها اصولاً به پرستش بت‌ روی اوردن؟ آیا همه جوامع بت پرست بودند؟ ارتباط بت‌پرستی و تمدن چی بوده؟ چرا موسی که به کوه رفت مردم خودشونُ نیازمند گوساله دیدند؟ چرا در ابتدای سفر آفرینش, پیامبران یا حتی بزرگان قوم خدا رُ می‌دیدن و صداشُ می‌شنیدن ولی هر چه به موسی نزدیک می‌شویم خدا به ستون دود, شرار آتش و نور تبدیل می‌شه و تنها صدای او قابل شنیدنه؟ و بعد از اون جز در خواب یا خلسه با پیامبران آن هم به اختصار صحبت نمی‌کنه؟

بشر اصولا دوست دارد چیزی را ببنید تا باور کند. باور نا دینی ها برایش سخت است. پرستش نا دیدنی ها برایش سخت است. بت در حقیقت تجسمی از خدا بوده نمادی از خدا بوده.

معبد دلف دوره‌های مختلفی رُ تجربه کرده. دوره‌ایی که تنها اوراکل‌ها در اون به سوالات مردم پاسخ می‌دادند تا زمانی که کاهنان این پاسخ‌ها رو تعبیر و تفسیر می‌کردن تا به دوره‌ایی رسید که متروکه شد چون هیچ پاسخ درستی از جانب خدایان دریافت نمی‌شد و حتی کاهنان نیز از تعبیر و تفسیر گفته‌های اوراکل عاجز شده بودند.
خی در مود این معبد حرف و حدیث زیاد است ولی بعضی از کاهنانش واقعا شهود می کردند و شهودهایشان هم درست بوده مثل اینکه در همان شهود سقراط را داناترین فرد دیده بودند...
کلن شهود و مکاشفه در باستان غیر از کاهنان برای حکما هم مطرح بوده . امروزه یک بحثی شده است در مورد هندسه دانان یونانی که چطور به این قضایا رسیده اند با توجه به علم آنموقع و عده ای هم ایده شهود و مکاشفه را ارئه کرده اند و احتمال داده اند که هندسه دانان قدیم یونان با روش های شهودی به این قضایا رسیده اند. و البته شواهد این ماجرا گروه های هندسه دان موسوم به فیثاغورثیان بود که بیش از 200 قضیه هندسی را اثبات کرده اند و البته به صورت راز آن را در طی قرن ها مخفی داشته اند.


من اشخاص زیادی رُ دیدم که گفتن و می‌گن که "ما مذهبی نیستیم ولی وجود خدا رُ قبول داریم." داستان‌های زیادی وجود داره در مورد شخصی که مذهبیُ اختراع کرد و خدای جدیدی معرف کرد ولی بعد از مدتی پشیمان شد و به پیروانش اعتراف کرد که دروغ گفته. پیروانش گفتند که تو نسبت به خدایمان کافر شدی و اون مرد رُ کشتن.
حب اینکه یک داستان است نه واقعیت. بشر بر طبق همان لینکی که در بالا دادم پرستش در ابتدا برایش مطرح بوده است. پس خدا یا الهگان هم در کنارش باید بوجود می امدند.



عدالت چیزیه که شما در مفهوم خدا جستجو می‌کنید, ولی اونچه که موجب پرستش می‌شه و اونچه که نیاز به پرستش رو در فرد بر می‌انگیزه غیر قابل پیشبینی بودن خداست. صفت "عادل" جزء اسامی خدا در قرآن نیست و خدا هرکار بخواهد می‌کند: "الله یفعل ما یُرید" و هرکاری که خدا انجام بدهد به گفته مذهبیون عین عدالت است. مثل داستان‌های یهود که در اون پیامبری به پسر بچه‌ایی برخورد و خدا به او دستور داد که آن پسر بچه را بکشد. پیامبر پس از انجام دستور علت را پرسید فرشته وحی در جواب گفت که آن پسر در آینده انسان نادرست و خلافکاری‌ می‌شده و اراده کرده است که به جای اون دختری به آن خانواده عطا کند که نسلی از پیامبران را بوجود بیاورد.
شاید این داستان در زمان ما خنده‌دار بنظر برسه اما درک این عدم وجود عدالت, بی‌پناه و ضعیف بودن انسان در مقابل طبیعیتِ غیرقابل پیش‌بینی و بی‌رحم کار سختی نیست. هم اکنون بسیار انسان‌ها از گرسنگی در حال جان دادن هستند, اطفالی که به خاطر نبود امکانات سقط می‌شن و موارد زیادی که حتماً خود شما بهتر می‌دونید. آیا در دنیای حیوانات وضع بهتره؟ هر روز حیوانات زیادی توسط حیوانات دیگه کشته و خورده می‌شن برای اینکه زنده بمونن. سیل و زلزله زندگی که شما ده‌ها سال برای ساختنش وقت صرف کردید رُ در لحظه‌ایی به هیچ تبدیل می‌کنه.
خود این عدالت بسیار مبحث عظیمی است و فلاسفه ی اسلامی نظیر ابن سینا و ملاصدرا به بحث در آن بطور مبسوط پرداخته اند که در اینجا نمی گنجد. آن داستان هم مربوط به حضرت خضر و موسی است که حضرت خضر آن پسر را می کشد و موسی معترض می شود و ........
پس شما پذیرفته اید که در این دنیا عدالتی وجود ندارد؟ اگر چنین است پس تکلیف تلاشها چه می شود؟ در این دنیای ظالمانه چگونه می توان به همنوع خود بیاندیشیم؟ چگونه خودخواه نباشیم ؟ و..

mbk
08-15-2015, 11:22 AM
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان "و إذا تتلی علیهم آیاتنا بینات قال الذین لا یرجون لقاءنا إئت بقرآن غیر هذا او بدله قل ما یكون لی ان ابدله من تلقاء نفسی ان اتبع الا ما یوحئ الی انی أخاف ان عصیت ربی عذاب یوم عظیم ""هم گُداری پی می خوانی بَرِشان نشانه هامان ریزروشنگرهایی گفت همانانی نه امید می دارند روبرو شدنمان آورِمان به گردآمده سخنی بیگانهء این یا جاگزین کُنَش بگو چه می باشد برایم که جاگزین کنمش از چنداندازیِ خودم اگر پی می روم جز چه نشانه می دهد سویم؟ چونم ترسم اگر سرپیچیدم پروردگارمُ ناگواراییِ زمانی خیلی بزرگیُ "
یکی دوتا نکته به ذهنم رسیده که تماماً ربط مستقیم به کاربر محترمی که این آیات و ترجمه‌شونُ می‌ذارن نداره ولی چون کار ایشون منشاء تحرک فکر من شد بد نیست که خدمتشون سلام کنم.سلام mbk عزیزنکته اول اینه که ترجمه فارسی این آیات قدری ثقیله و خوندن عربی اون برای من به مراتب راحت‌تره. با خودم فکر کردم علّت چه می‌تونه باشه؟ سادگی و یا تزئینی بودن زبان یک نوشته رُ معمولاً پیچیدگی محتوای اون تعیین می‌کنه. رعایت این تناسب بین محتوا و فرم ارائه البته به شرطی خواهد بود که بخوایم نوشته براحتی خونده بشه. در غیر این صورت می‌تونیم ( البته فرض کردم که می‌تونیم چون این کار واقعاً دشواره ) مثل هایدگر و یا نیچه زبانی پر پیچُ خم رو برای نوشتن انتخاب کنیم که نیاز به رمز گشایی داشته باشه. نکته دوم اینه که در ترجمه ما یا به محتوای وفاداریم و یا تا حد امکان به سبک نویسنده. تلاش برای هر دو هدف با هم معمولا خیلی خیلی دشواره در حد تلاش برای سخن راندن مثل سعدی.نکته سوم در جایی که متن خیلی خاصه, مثل قرآن که این کاربر مجترم گذاشتن, به اصطلاح باید کوبید و از نو ساخت و در این ساختن مجدد بایستی رویکردی درخور متن داشت. آیا سادگی و روانی ترجمه مد نظره؟ تزئین و پیچیدگی‌های زبانی مد نظره؟ مخاطب ما چه کسی خواهد بود؟ آیا می‌خوایم احساسی یکسان با متن اصلی در خواننده ایجاد کنیم؟ آیا از اساس همچین چیزی ممکنه؟ یکی از ویژگی‌های مذهب و زبان مذهبی راز آلود بودنه اونه. آیا در برگردان پارسی انتخاب کلمات ناآشنا و بازی با کلمات میتونه همچین هدفی رو برآورده کنه؟ نکته چهارم در مورد شیوه عمل این کاربره محترمه اینه که اصلاً می‌شه با این روش ارتباط برقرار کرد؟ و آیا اثر بخشه؟سلام هم آشتیِ بندهء خداوند برتان اگر خواهید روبه سوی خداوند آورید ،من هر چه بلدم اینست خواه به خود بفشارید طرز نگارشم را بفهمید خواه نه اگر فهمیدن از روی زبان عربی سخن خداوند قرآن براتان آسانست که من هم اینگونه ام چه بهتر،من تلاشم اینست که هر چه سخن خداوندست بگویم نه چه دلخواهم یا دلخواه دیگران، دو که به من }محترمه{ نگویید که زن نیستم همچنین فارسی بگویید] چند ناروا برش نگه داشته[ که گرامی می شود نزدیک همسانِ }کریم {.که درآمیزی به پارسی از زبانهایی دیگر خوش ندارم.خداوندا مرا از درت دور مکن

Mehrbod
08-15-2015, 08:43 PM
من تنها تا زمانیکه یک بچه‌یِ ٧ ٨ ساله بودم خداباور بودم و پس از آنکه کم کم بیخدا شدم, میتوانم این تفاوت
احساسی را بگویم پیدا کردم و آنهم اینکه آزادترم, چون نیازی به پاسخگویی به کسی بزرگتر از خودم دیگر نمیدیدم;
خدا جایگاهی پدرگونه داشت و درست مانند فیلم‌ها, در ذهن من همیشه یک پیرمرد موبلند و سپیدمو بود و همچنان است.

از دید من شما دارید بیهوده زمانتان را دورمیریزید, خدا چه باشد چه نباشد روشنه کاری به کار من و شما ندارد; اگر خداباوری
به شما حس خوبی میدهد, چرا که نه, خداباور بمانید. اگر به شما بیخدایی حس بهتری میدهد, باز هم چرا که نه, بیخدا شوید.

dr.mcclown
08-15-2015, 11:32 PM
سلام و روز بخیر (حداقل اون موقعی که اینو نوشتم روز بود:) )

راستش وقتی پست قبلیمُ در پاسخ ارسال کردم (که البته چیزهایی در پاسخ به شما جا افتاده بود و عذر می‌خوام بابتش و علّت گستردگی موضوعات و کمی وقت بود) با خودم فکر کردم که آیا از اساس موضوع دور نیفتادم؟ فکر می‌کنم از احساس یک شخص خداناباور رسیدیم به دلایل وجود اون احساس و بعد هم تغییر جهت دادیم به سمت اینکه اصلاً وجود خدا لازمه یا خیر. ولی این واقعیتُ باید در نظر بگیریم که ذات سوال همچین چیزی رُ طلب می‌کرد. چون در توضیح سوال, سوالات دیگری پرسیده شده بود راجع به موقعیت‌هایی که یک شخص در طول زندگیش ممکنه با اون‌ها رو به رو بشه و لازم بحثی اتفاق بیوفته تا سوال اولیه واضح‌تر و قابل پاسخ داده شدن بشه.

مثلاً اگر سوال "بی‌خدا بودن چه حسی داره؟" به صورت دقیق‌تری مثل "آیا یک خداناباور احساس آویزون بودن و رها شدگی نمی‌کنه؟" پرسیده بشه بهتر می‌شه بهش پاسخ داد. من اول سعی می‌کنم به مباحثی که گشوده شدن بپردازم بعد به این سوال دوم پاسخ خواهم داد.


مثل گفته های پیامبر و امام که این مطالب عرفانی هم در آن بوده. وقتی شما می گویید "در قرن‌های اولیه بعد از ظهور اسلام" صحبتی از مباحث عرفانی نبوده خب این در تناقض قرار می گیرد با وجود افرادی چون کمیل ، حسن بصری و ابراهیم ادهم و رابعه و.......... خودِ همین حسن بصری چقدر شاگر داشت که هر کدامشان سر حلقه ی صوفیان بوده اند.

من عرض نکردم "صحبتی از مباحث عرفانی نبوده" گفته من این بود که: در قرون اولیه صفاتی مثل مهربانی و زیبایی خدا در اسلام چندان مورد توجه نبودن و بیشتر بر پرهیز از گناه و زهد تاکید می‌شده.
این خیلی تفاوت می‌کنه با چیزی که شما برداشت کردید. ما عرفان مبتنی بر ترس از خدا رُ داشتیم و کسانی که شب و روز از "خوف" گریه می‌کردن و پس از اون بود که صفات دیگر خدا "بیشتر" مورد توجه واقع شد.


خب این بستگی دارد نقطه ای که شخص شما آن را ابتدای تاریخ در نظر گرفته اید در کجا قرار گرفته باشد و الزاما قرار هم نیست درست باشد چون شخصی انگارانه است.

تاریخ منظور تسلسل وقایع و ثبت اونهاست. صحبت من در اینجا هم اینه که ما انسان قرن هفده میلادی رُ در همه وجوه نمی‌تونیم به جای انسان هزار سال قبل از میلاد تصور کنیم. به عنوان مثال شما نمی‌تونید خودتونُ با عرب بادیه نشین نوعی که پذیرای اسلام شد یا حتی یک کشاورز ایرانی که اسلام پذیرفت یکی تصور کنید. یا حتی اگر از این نوع مثال نزنیم, زن قرن بیست و یک نمی‌تونه تجربه بارداری و بچه دار شدنش رُ با یک زن نوعی قرن سیزده میلادی یکسان بدونه.


بشر اصولا دوست دارد چیزی را ببنید تا باور کند. باور نا دینی ها برایش سخت است. پرستش نا دیدنی ها برایش سخت است. بت در حقیقت تجسمی از خدا بوده نمادی از خدا بوده.
این تئوری اگر نخوایم بگیم ساده‌انگارانه است باید گفت که ناقصه. صرف دیدن باعث پرستش نمی‌شه. چطور یک شیئ نماد خدا قرار می‌گرفته؟ چه چیزی باعث می‌شده بین یک شیئ و خدا ارتباط برقرار بشه؟


مثل گفته های پیامبر و امام که این مطالب عرفانی هم در آن بوده. وقتی شما می گویید "در قرن‌های اولیه بعد از ظهور اسلام" صحبتی از مباحث عرفانی نبوده خب این در تناقض قرار می گیرد با وجود افرادی چون کمیل ، حسن بصری و ابراهیم ادهم و رابعه و.......... خودِ همین حسن بصری چقدر شاگر داشت که هر کدامشان سر حلقه ی صوفیان بوده اند.

من عرض نکردم "صحبتی از مباحث عرفانی نبوده" گفته من این بود که: در قرون اولیه صفاتی مثل مهربانی و زیبایی خدا در اسلام چندان مورد توجه نبودن و بیشتر بر پرهیز از گناه و زهد تاکید می‌شده.
این خیلی تفاوت می‌کنه با چیزی که شما برداشت کردید. ما عرفان مبتنی بر ترس از خدا رُ داشتیم و عده‌ایی که شب و روز از "خوف" گریه می‌کردن و پس از اون بود که صفات دیگر خدا "بیشتر" مورد توجه واقع شد.


بشر اصولا دوست دارد چیزی را ببنید تا باور کند. باور نا دینی ها برایش سخت است. پرستش نا دیدنی ها برایش سخت است. بت در حقیقت تجسمی از خدا بوده نمادی از خدا بوده.
این تئوری اگر نخوایم بگیم ساده‌انگارانه است باید گفت که ناقصه. صرف دیدن باعث پرستش نمی‌شه. چطور یک شیئ نماد خدا قرار می‌گرفته؟ چه چیزی باعث می‌شده بین یک شیئ و خدا ارتباط برقرار بشه؟


جالب است که شما همچنان اصرار دارید که بگید قرن ها بعد از طهور اسلام تصوف بوجود آمده است!!!!
تصوف هم تا به شکل مسلک در نیومده بود و آداب و رسومی براش نساخته بودن در شکل ابتدایی خودش به همون محدوده های مذهب محدود می‌شده. در غیر این صورت باید بپذیریم که مسلک‌های عرفانی مبتنی بر اسلام چیزی غیر از اسلام هستن. و اشخاصی که شما نام بردید به طور مشخص جدای از عابدان و زهّاد همدوره خودشون نمی‌ایستن. این‌ها تنها زمانی از لحاظ عرفانی برجسته می‌شن که در دوره‌های بعد مورد استناد تصوفِ داری ساختار قرار می‌گیرن.


خی در مود این معبد حرف و حدیث زیاد است ولی بعضی از کاهنانش واقعا شهود می کردند و شهودهایشان هم درست بوده مثل اینکه در همان شهود سقراط را داناترین فرد دیده بودند...
در مورد این موضوع تنها به این جنبه‌اش می‌پردازم که احتمالاً شما شهود رو به عنوان یک قضیه مذهبی فرض کردید در حالی که من توضیح دادم که تجربه معنوی بدون مذهب هم اتفاق می‌افته و مذهب تنها مفاهیم خودش رو به این تجربه ضمیمه می‌کنه. با فرض قبول این مسئله که همچین تجربه‌ایی قابل حصوله به چه صورت می‌شه گفت که علتش وجود خداست؟ تنها می‌تونیم به این موضوع اشاره کنیم که چیزی هست که فراتر از فهم ماست. اما اون چیز لزوماً خدا و قابل پرستش نیست.


خود این عدالت بسیار مبحث عظیمی است و فلاسفه ی اسلامی نظیر ابن سینا و ملاصدرا به بحث در آن بطور مبسوط پرداخته اند... پس شما پذیرفته اید که در این دنیا عدالتی وجود ندارد؟ اگر چنین است پس تکلیف تلاشها چه می شود؟ در این دنیای ظالمانه چگونه می توان به همنوع خود بیاندیشیم؟ چگونه خودخواه نباشیم ؟ و..لا

بله صحبت من هم همین بود. عدالت یکی از مفاهیم مورد بحث و ساخته انسانه. چیزی که از پیش وجود داشته باشه نیست یک چیز مصنوعی ولی تا حدی ضروری برای اداره یک جامعه است. می‌خوام در این مورد با همدلی بیشتری با شما صحبت کنم. حتماً این قول معروف رُ شنیدید از امام علی که "لا یدرک الحق الا بالجد" یا همون برگردان فارسی که "حق دادنی نیست, گرفتنیه"
و این رو در ادامه این مطلب گفته که "افراد ناتوان و ضعیف قادر به درآمدن از زیر بار ستم نیستند"
آیا این صحبت چیزی جز تصریح وجود ظلم همه‌گیریه که در دنیا وجود داره؟

و در جای دیگری از پیامبر اسلام نقل شده که "الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم". یعنی مملکت با کفر باقی و پاینده می‌مونه و با ظلم نه. که به طور تلویحی عدم نیاز به وجود خدا برای اداره حکومتُ تصریح کرده.

اگر به این باور برسید که ما انسان‌ها نیازمند همدیگه هستیم و زندگی بدون دیگران بی‌معنی و خالیه اونوقت می‌تونیم به راحتی به همنوع خودمون بیاندیشیم. اگر دستاوردهای علم روانشناسی رُ بپذیریم که گفته تمرکز بیش از حد بر روی "من" باعث افسردگی می‌شه و اضطراب و کمک کردن به دیگران به ما احساس بهتری می‌ده و خودمونُ مفید و در ارتباط با بقیه احساس می‌کنیم, اونوقت برای حفظ تعادل روانی خودمون هم که شده به همنوع‌مون کمک می‌کنیم.
ما هر کاری که بکنیم خودخواهانه است, حتی اگر پرستش خدا باشه. و اگر تا به حال به این نکته نرسیده باشید, باید بگم ثابت کردنش کار بسیار راحتیه. پس بهترین حالتش اینه که خودخواهی ما به بقیه آدما آسیب نرسونه و در صورت امکان بهشون کمک هم بکنه.
اگر خدا نباشه, شما دست از تلاش می‌‌کشید و یک جا بی حرکت دراز می‌کشید تا بمیرید؟ یا خودکشی می‌کنید؟
اینقدر از خودتون نترسید, از آدمهای دیگه هراسان نباشید.
فکر نکنید اگر به این باور برسید که خدایی اونچنان وجود نداره قادرید دست به هر جنایتی بزنید یا مرتکب هر عملی بشید. در مورد دیگران هم اینطور فکر نکنید.
اسلام یا هر مذهب دیگه‌ایی چیزی جز دست آوردهای دست بشر نیستن و وقتی به عنوان دست‌اورد ازشون یاد می‌کنم معنیش اینه که بهشون احترام می‌ذارم. شما هیچ چیزی در اسلام یا مذهب دیگه‌ایی نمی‌بینید مگر اینکه در قرن‌های قبل از اون وجود داشته.
این حدیث که بین فرقه های عرفانی طرفدار زیاد داره و هم بین غیر اون رو حتماً شنیدید : "من عرف نفسه فقد عرف ربه" کسی که خودش را بشناسد خدای خود را شناخته است.
و قرن‌ها پیش از اون بر ورودی معبد دلفی نوشته شده بود: خودت را بشناس!

و در آخر پاسخ به این سوال که به عنوان جایگزین سوال اصلی انتخابش کردم: "آیا انسان خداناباور احساس رها شدگی نمی‌کنه؟"
جواب منفیه.دنیای آدمای خداناباور هم مثل دنیای آدمای خداباوره. برای بعضیا کسل کننده و حوصله سر بر, برای بعضیا هیجان انگیز و پر از فرصت و برای عده قشنگ و خواستنی و برای تعدادی هم زشت و متعفن. در واقع دنیای همه آدم‌ها, یعنی اون احساس کلی که نسبت به دنیا دارن, بازتاب احساسات و باورهای درونی شده خودشونه.
احساس پوچی هیچ ربطی به باور مذهبی نداره. کسی که این احساس رُ داره اونو به به همه جوانب زندگی مرتبط می‌کنه و اتفاقاً وجود چیزی به اسم خدا مثل مُسکّن جلوی شناسایی دردُ می‌گیره. احساس پوچی و رها شدگی, از ناتوانی در ارتباط برقرار کردن با دیگر انسان‌ها و مشکلات حل نشده زندگی میاد.
انسان‌های خداباور هم این احساساتُ تجربه می‌کنن. تجربه پوچی به مقدار زیاد و در دفعات نشانه خشم فرو خورده است. یکی دیگه از نشونه‌های این خشم احساساتی شدن در دفعات زیاد, ذوق زدگی, اشک در چشم حلقه زدن و خنده‌های غیر قابل کنترله.

sonixax
08-16-2015, 02:49 AM
قربان عرض کردم دکتر یک وسیله است

و چه قدر عجیب که این وسیله از دل کفر و علمی در آمده که اساسن مخالف و دشمن اسلام هستند :))
وسیله ای که مسلمان جماعت حتا توانایی تولیدش را هم بدون کفار نداشتند!!! و اگر این کفارِ بی پدر و مادر نبودند یحتمل اکنون امت مسلمان همگی از طاعون و وبا و ... منقرض شده بودند!!!


بخدا این چند روزه کار من شده سرچ کردن فیلم فلو. یک مستند ایرانی پیدا کردم نمی دانم قبول می کنید آن را بگذارم یا حتما باید زبان اصلی باشد!

برای من معنیش میشود فیلمی در کار نیست!!!!!
میدونید چرا من فیلمهای ترجمه شده ایرانی رو قبول ندارم ؟! چون خیلی تابلو تحریف شدند - تا سخنرانی بوش در مورد ایران رو درست برعکس ترجمه کردند!!!!

sonixax
08-16-2015, 02:52 AM
شما حتی اگر خود شخص هم بیاید بگوید قبول نمی کنید و می گویید دروغ می گوید یا عقلش روبه زوال رفته و....... همین خودِ من ، سارا کاربر دفترچه، گفتم مادربزرگم یهودی است، شما باور کردید؟ متهمم کردید به دروغگویی و چه سیلی هایی که از شما نوش جان نکردم:((( بعد هم متهمم کردید که تو کاربر سابق اینجا بوده ای و هر چه گفتم نه باور نکردید و بازهم بر حرف خود پافشاری کردید. بخاطر همین هم حتی اگر فیلم زبان اصلی فلو را هم بگذارم خواهید گفت دروغ است و ساختگی است و یا فلو حالش خوب نبوده و..

من هنوز هم میگویم مادربزرگ شما یهودی نبوده! استدلال هم کردم - خودتان هم اعتراف کردید که مسلمان شده بوده! یعنی عملی که از نظر یهودیت گناه کبیره محسوب میشه!!!! پس کسی که تحت چنین شرایطی از دینش رو بر میگردونه اساسن هیچ باور و تعلق خاطری به اون دین نداره!!! حالا باز خودتون رو بزنید به کوچه علی چپ که متوجه نشدید چه گفتم!!

فیلم فلو رو هم اگر زبان اصلی بگذارید که مطمئن باشیم توسط شارلاتانهای بسیجی و اسلامگرا منحرف نشده قبول میکنیم نگران نباشید.

سارا
08-16-2015, 03:18 AM
و چه قدر عجیب که این وسیله از دل کفر و علمی در آمده که اساسن مخالف و دشمن اسلام هستند :))
وسیله ای که مسلمان جماعت حتا توانایی تولیدش را هم بدون کفار نداشتند!!! و اگر این کفارِ بی پدر و مادر نبودند یحتمل اکنون امت مسلمان همگی از طاعون و وبا و ... منقرض شده بودند!!!

خیلی بی انصافید خیلی . پزشکی غرب وامدار پزشکان ایرانی نظیر ابن سینا هست. همین کفار از روی دست پزشکان اسلامی خوانده اند و به اینجا رسیده اند.



برای من معنیش میشود فیلمی در کار نیست!!!!!
میدونید چرا من فیلمهای ترجمه شده ایرانی رو قبول ندارم ؟! چون خیلی تابلو تحریف شدند - تا سخنرانی بوش در مورد ایران رو درست برعکس ترجمه کردند!!!!

خب لینک کتاب there is a God را که اینجا گذاشته ام در جوابم به جناب آنارشی.
بنده خودم هم می دانم که تحریف زیاد است مثلا چند سال پیش که فلو خدا باور شد گویا در تلویزیون ایران در بخش اخبار گفته شده بود که فلو نه تنها خدا باور شد بلکه خدای اسلام را بعنوان خدای خودش انتخاب کرد!!!!!!!!!!!
ولی در آن فیلمی که چند سال پیش دیدم گفته شد دیدش به ادیان مثل اسلام بهتر شد البته بعد از خدا باوری.

سارا
08-16-2015, 04:52 AM
سلام و روز بخیر (حداقل اون موقعی که اینو نوشتم روز بود:) )

راستش وقتی پست قبلیمُ در پاسخ ارسال کردم (که البته چیزهایی در پاسخ به شما جا افتاده بود و عذر می‌خوام بابتش و علّت گستردگی موضوعات و کمی وقت بود) با خودم فکر کردم که آیا از اساس موضوع دور نیفتادم؟ فکر می‌کنم از احساس یک شخص خداناباور رسیدیم به دلایل وجود اون احساس و بعد هم تغییر جهت دادیم به سمت اینکه اصلاً وجود خدا لازمه یا خیر. ولی این واقعیتُ باید در نظر بگیریم که ذات سوال همچین چیزی رُ طلب می‌کرد. چون در توضیح سوال, سوالات دیگری پرسیده شده بود راجع به موقعیت‌هایی که یک شخص در طول زندگیش ممکنه با اون‌ها رو به رو بشه و لازم بحثی اتفاق بیوفته تا سوال اولیه واضح‌تر و قابل پاسخ داده شدن بشه.

مثلاً اگر سوال "بی‌خدا بودن چه حسی داره؟" به صورت دقیق‌تری مثل "آیا یک خداناباور احساس آویزون بودن و رها شدگی نمی‌کنه؟" پرسیده بشه بهتر می‌شه بهش پاسخ داد. من اول سعی می‌کنم به مباحثی که گشوده شدن بپردازم بعد به این سوال دوم پاسخ خواهم داد.
سلام دوست عزیز
بنده هم دوست دارم که بیشتر بر روی این قضیه تمرکز کنیم و صحبت کنیم. از همین حس و احوالات و اینکه به هر حال در دنیایی که شما به اصطلاح آقا بالاسر ندارید خب رها شدگی باید حس شود.



من عرض نکردم "صحبتی از مباحث عرفانی نبوده" گفته من این بود که: در قرون اولیه صفاتی مثل مهربانی و زیبایی خدا در اسلام چندان مورد توجه نبودن و بیشتر بر پرهیز از گناه و زهد تاکید می‌شده.
این حرف شما نیست؟

یکی از دلایل بوجود اومد فرقه‌های تصوف در قرن‌های گذشته, همین مسئله بوده.
اصلا یک چیزی را روشن کنم که اصلا حلقه های عارفانه همیشه بوده اند حتی قبل از اسلام ولی تصوف آنهم بخاطر نوع پوششان ، پشمینه پوشی به آنها صوفی می گفتند. که اینهم از ابتکارات حسن بصری یکی از بزرگترین صوفیان عالم است که در همان صدر اسلام زیست می کرده است.
در قرآن زیاد از زیبایی خدا صحبت شده و اصلا در جایی خدا را نور آسمانها و زمین بیان کرده است. شما صحیفه سجادیه را خوانده اید؟ مدام از زیبایی و رحمانیت خدا صحبت شده در مناجات هایی چون کمیل و جوشن کبیر ...... (بنده می توانم یک لیست بلند بالایی از آنها را اینجا بگذارم)که همه ی اینها مربوط به قرن اول هجری قمری می باشند .

یکی از سختی های بحث با دوستان ضد اسلام هم اینست که بطور عمیق و جامع اسلام را مطالعه نکرده اند. در اسلام به همان اندازه که از خدا ترسی صحبت شده از امید و رجا هم صحبت شده است . در قرآن آیات فراوانی داریم که با "ولا خوف علیهم ولاهم یحزنون " تمام می شود. و همین آیه برای اهل عرفان یک نشانه است اینکه سالک باید با دو بال خوف و رجا حرکت کند.در ضمن اینکه در ابتدای هر سوره (غیر از توبه) باید با "بسم الله الرحمن الرحیم" شروع کرد این یعنی بین این همه صفات خدا ، رحمن و رحیم اولی می باشند .



این خیلی تفاوت می‌کنه با چیزی که شما برداشت کردید. ما عرفان مبتنی بر ترس از خدا رُ داشتیم و کسانی که شب و روز از "خوف" گریه می‌کردن و پس از اون بود که صفات دیگر خدا "بیشتر" مورد توجه واقع شد.

ببینید اصلا تز بنده عرفان و تصوف است!! ;)
آنچه که می گویید مبتنی بر ترس از خدا بیشتر شامل حال زاهد می شود نه عارف . پیشنهاد می کنم کتاب عرفان نظری ابن عربی را بخوانید خوب در آن این مفاهیم و معانی توصیف شده اند. اما اگر بخواهم مختصر عارف و عابد و زاهد را تعریف کنم بهترین تعریف جامع و کامل را ابن سینا داده است:
زاهد کسیست که به طمع آخرت از دنیا چشم می پوشد و تنها به عبادت خدا می پردازد و از خوفش می گرید و.
عابد کسیست که هم در این دنیا از نعمات استفاده می کند و هم برای آخرتش به عبادت پرداخته و خدا ترسی پیش می گیرد.
عارف کسیست که نه این دنیا را می خواهد و نه آن دنیا را فقط و فقط خدا را می خواهد.

اصولا کسی که وارد حلقه ی سلوک می شود باید عاشق شود پس صفت زیبایی خدا در اینجا مطرح است یعنی عرفا و صوفیان عاشق زیبایی خدا شده اند و مشتاق وصالش سپس وارد این حلقه شده اند. در حالیکه زاهد اصلا عاشق نیست و تنها ترس از خدا دارد و طمع بهشت و هماره هم در نقطه مقابل عارف قرار دارد. بقول سعدی :

ای زاهدِ خرقه پوش تا کی با عاشق خسته دل کنی جنگ


"خوف " و "رجا "دو بال سالک هستند و معنی و مصداق زمینی ندارند یعنی شما باید وارد این حلقه شوید تا معنای این دو را دریابید. این خوف از آن خوف های زمینی نیست و آن رجا هم از جنس رجا ها و امید های زمینی نیست. آن خوفی که در دل یک عارف است سبب ابتهاج می گردد و در امتداد زیبایی محبوب است. این خوف یعنی ترسِِ ِ نرسیدن بوصالش ، ترسِ از دوریش و فراقش، ترس از غمگین کردن و رنجاندن محبوب. که خیلی خیلی با ترس از عذاب جهنم و ترس از خدای قهار و عقاب کننده......... فرق دارد
از همان ابتدا که عرفان بوجود آمد عرفا دو دسته شدند : خراباتی و مناجاتی
مناجاتی ها بیشتر خوف داشتند و خراباتی ها رجایشان بیشتر بود. البته هر دوی این دسته هم بسیار اهل گریستن بودند .


تاریخ منظور تسلسل وقایع و ثبت اونهاست. صحبت من در اینجا هم اینه که ما انسان قرن هفده میلادی رُ در همه وجوه نمی‌تونیم به جای انسان هزار سال قبل از میلاد تصور کنیم. به عنوان مثال شما نمی‌تونید خودتونُ با عرب بادیه نشین نوعی که پذیرای اسلام شد یا حتی یک کشاورز ایرانی که اسلام پذیرفت یکی تصور کنید. یا حتی اگر از این نوع مثال نزنیم, زن قرن بیست و یک نمی‌تونه تجربه بارداری و بچه دار شدنش رُ با یک زن نوعی قرن سیزده میلادی یکسان بدونه.

شما آن لینکی که در مورد پرستش برایتان گذاشتم را عنایت کردید؟ چون در پست قبلی گفته بودید که تاریخ را از آخر به اول خوانده ام که می گویم بشر همواره پرستش و خدا برایش دغدغه بوده است . خب گفتم نه اتفاقا بنده اینقدر از ابتدا تاریخ را خوانده ام که اینگونه برای شما استنباط شده است و فکر کردید که آخر است! و با توجه به همان لینک ، دیده شد که پرستش برای انسانهای اولیه که هنوز ذهنشان هم پیشرفت چندانی نکرده بود ، وجود داشته است

این تئوری اگر نخوایم بگیم ساده‌انگارانه است باید گفت که ناقصه. صرف دیدن باعث پرستش نمی‌شه. چطور یک شیئ نماد خدا قرار می‌گرفته؟ چه چیزی باعث می‌شده بین یک شیئ و خدا ارتباط برقرار بشه؟

بشر از قدیم دوست داشت به تصویر بکشد و غم هایش را رنج هایش را و ترس هایش را . اینها از حکاکی روی غارها هم پیداست. اصلا هنر نمایش از همان ابتدا بین انسانهای اولیه بوجود آمده است. در حالی که گفتار و سخن گفتن و ... بعد از آن قرار گرفته اند. تحقیقات نشان داده اند که بشر اولیه بیشتر با زبان بدن ارتباط برقرار می کرده و بعد گفتار به میان می آید. در لینک زیر دلایل بت پرستی و اینکه چرا برای خدا یا خدایان گرچه برای خدایان خود جسم و روح معتقد بودند، بت می ساختند آمده است
مقاله ای کامل در مورد بت پرستی : تاریخ - مرکز نشر اعتقادات (http://www.eteghadat.com/forum/topic-t10759.html)





تصوف هم تا به شکل مسلک در نیومده بود و آداب و رسومی براش نساخته بودن در شکل ابتدایی خودش به همون محدوده های مذهب محدود می‌شده. در غیر این صورت باید بپذیریم که مسلک‌های عرفانی مبتنی بر اسلام چیزی غیر از اسلام هستن. و اشخاصی که شما نام بردید به طور مشخص جدای از عابدان و زهّاد همدوره خودشون نمی‌ایستن. این‌ها تنها زمانی از لحاظ عرفانی برجسته می‌شن که در دوره‌های بعد مورد استناد تصوفِ داری ساختار قرار می‌گیرن.
دوست عزیز چرا مدام سخن اشتباهتان را تکرار می کنید ؟ با توجه به آن لینک در پست پیشین داده ام که تاریخ تصوف پس از اسلام را بطور مختصر شرح داده بود و گویا جنابعالی اصلا به آن عنایت نکرده اید. در بالا هم که تفاوت بین زاهد و عابد و عارف را از زبان ابن سینا گفتم و مختصر توضیحی داده ام. بهترین کتاب برای تشریح این مفاهیم کتاب عرفان نظری ابن عربی است. اینکه شما اشخاصی که بنده نام بردم را جدای از عابدان و زاهدان نمی دانید دلیل بر عدم مطالعه تصوف و عرفان نظری و.... می باشد. و عدم آگاهی از مفاهیم مربوطه اشان می باشند. وگرنه زاهد کجا صوفی کجا فرقشان زمین تا آسمان است. شما اگر اهل شعر هم می بودید باید در شعر ها ی کلاسیک به این نکته توجه می کردید که زاهدان هماره در نقطه مقابل عاشقان که همانا عرفا هستند قرار می گیرند:
زاهد نداشت تابِ جمال پری گونه اش
کنجی گرفت و ترسِ خدا را بهانه کرد
در ضمن ابن عربی کسی هست که بگفته ی تمام عرفا ، عرفان نظری را کامل کرده است و او گفته است که اگر به آسمان هم با طریقت برسید در حالی که ریشه در شریعت نداشته باشید به حقیقت نرسیده اید. شما بهتر است کتب عرفان اسلامی و..... از نوشته های دکتر یثربی را مطالعه کنید . یانه کتاب مثنوی معنوی مولانا که قرآن عرفا است آنوقت درمی یابید که عرفان اسلامی نه تنها چیزی جدای از اسلام نیست بلکه به گفته ی خود عرفا ، اسلام حقیقی یعنی عرفان و مسلمان واقعی یعنی عارف.


در مورد این موضوع تنها به این جنبه‌اش می‌پردازم که احتمالاً شما شهود رو به عنوان یک قضیه مذهبی فرض کردید در حالی که من توضیح دادم که تجربه معنوی بدون مذهب هم اتفاق می‌افته و مذهب تنها مفاهیم خودش رو به این تجربه ضمیمه می‌کنه. با فرض قبول این مسئله که همچین تجربه‌ایی قابل حصوله به چه صورت می‌شه گفت که علتش وجود خداست؟ تنها می‌تونیم به این موضوع اشاره کنیم که چیزی هست که فراتر از فهم ماست. اما اون چیز لزوماً خدا و قابل پرستش نیست.
معلوم است که نه . وقتی از معبد دلف و هندسه دانان صحبت کردم یعنی داشتم خارج از مذهب و دین صحبت می کردم. اصلا شهود از دیدِ شما یعنی چه؟



بله صحبت من هم همین بود. عدالت یکی از مفاهیم مورد بحث و ساخته انسانه. چیزی که از پیش وجود داشته باشه نیست یک چیز مصنوعی ولی تا حدی ضروری برای اداره یک جامعه است. می‌خوام در این مورد با همدلی بیشتری با شما صحبت کنم. حتماً این قول معروف رُ شنیدید از امام علی که "لا یدرک الحق الا بالجد" یا همون برگردان فارسی که "حق دادنی نیست, گرفتنیه"
و این رو در ادامه این مطلب گفته که "افراد ناتوان و ضعیف قادر به درآمدن از زیر بار ستم نیستند"
آیا این صحبت چیزی جز تصریح وجود ظلم همه‌گیریه که در دنیا وجود داره؟

و در جای دیگری از پیامبر اسلام نقل شده که "الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم". یعنی مملکت با کفر باقی و پاینده می‌مونه و با ظلم نه. که به طور تلویحی عدم نیاز به وجود خدا برای اداره حکومتُ تصریح کرده.

اگر به این باور برسید که ما انسان‌ها نیازمند همدیگه هستیم و زندگی بدون دیگران بی‌معنی و خالیه اونوقت می‌تونیم به راحتی به همنوع خودمون بیاندیشیم. اگر دستاوردهای علم روانشناسی رُ بپذیریم که گفته تمرکز بیش از حد بر روی "من" باعث افسردگی می‌شه و اضطراب و کمک کردن به دیگران به ما احساس بهتری می‌ده و خودمونُ مفید و در ارتباط با بقیه احساس می‌کنیم, اونوقت برای حفظ تعادل روانی خودمون هم که شده به همنوع‌مون کمک می‌کنیم.
ما هر کاری که بکنیم خودخواهانه است, حتی اگر پرستش خدا باشه. و اگر تا به حال به این نکته نرسیده باشید, باید بگم ثابت کردنش کار بسیار راحتیه. پس بهترین حالتش اینه که خودخواهی ما به بقیه آدما آسیب نرسونه و در صورت امکان بهشون کمک هم بکنه.
اگر خدا نباشه, شما دست از تلاش می‌‌کشید و یک جا بی حرکت دراز می‌کشید تا بمیرید؟ یا خودکشی می‌کنید؟
اینقدر از خودتون نترسید, از آدمهای دیگه هراسان نباشید.
فکر نکنید اگر به این باور برسید که خدایی اونچنان وجود نداره قادرید دست به هر جنایتی بزنید یا مرتکب هر عملی بشید. در مورد دیگران هم اینطور فکر نکنید.
اسلام یا هر مذهب دیگه‌ایی چیزی جز دست آوردهای دست بشر نیستن و وقتی به عنوان دست‌اورد ازشون یاد می‌کنم معنیش اینه که بهشون احترام می‌ذارم. شما هیچ چیزی در اسلام یا مذهب دیگه‌ایی نمی‌بینید مگر اینکه در قرن‌های قبل از اون وجود داشته.
این حدیث که بین فرقه های عرفانی طرفدار زیاد داره و هم بین غیر اون رو حتماً شنیدید : "من عرف نفسه فقد عرف ربه" کسی که خودش را بشناسد خدای خود را شناخته است.
و قرن‌ها پیش از اون بر ورودی معبد دلفی نوشته شده بود: خودت را بشناس!

و در آخر پاسخ به این سوال که به عنوان جایگزین سوال اصلی انتخابش کردم: "آیا انسان خداناباور احساس رها شدگی نمی‌کنه؟"
جواب منفیه.دنیای آدمای خداناباور هم مثل دنیای آدمای خداباوره. برای بعضیا کسل کننده و حوصله سر بر, برای بعضیا هیجان انگیز و پر از فرصت و برای عده قشنگ و خواستنی و برای تعدادی هم زشت و متعفن. در واقع دنیای همه آدم‌ها, یعنی اون احساس کلی که نسبت به دنیا دارن, بازتاب احساسات و باورهای درونی شده خودشونه.
احساس پوچی هیچ ربطی به باور مذهبی نداره. کسی که این احساس رُ داره اونو به به همه جوانب زندگی مرتبط می‌کنه و اتفاقاً وجود چیزی به اسم خدا مثل مُسکّن جلوی شناسایی دردُ می‌گیره. احساس پوچی و رها شدگی, از ناتوانی در ارتباط برقرار کردن با دیگر انسان‌ها و مشکلات حل نشده زندگی میاد.
انسان‌های خداباور هم این احساساتُ تجربه می‌کنن. تجربه پوچی به مقدار زیاد و در دفعات نشانه خشم فرو خورده است. یکی دیگه از نشونه‌های این خشم احساساتی شدن در دفعات زیاد, ذوق زدگی, اشک در چشم حلقه زدن و خنده‌های غیر قابل کنترله.

به نقل از سلیمان نبی آمده است که هیچ چیزی در عالم جدید نیست و تمامی ذکر است. حتی همین قرآن هم مدام می گوید که برای تذکر آمده است. تذکر یعنی چه ؟ یعنی یادآوری! یعنی قرآن هم چیز جدیدی نیاورده است. این بحث خودشناسی از همان ابتدا برای بشر مطرح بوده است. اگر به همه ادیان نگاه کنیم چیز جدیدی نیاورده اند و تمامی ذکر است و بس.
حس پوچی خوب انواع دارد . یک حس پوچی از اینکه ناکارآمد باشید و...... و بدردنخور باشید هست و یک حس پوچی اینکه کسی دوستتان نداشته باشد و........
ولی یک حس پوچی آن است که فکر کنید هدف از خلقتم چه بود؟ چرا آمده ام؟ که چه شود؟چه رازی پشت این دنیا هست ؟ و اگر به خدا اعتقاد نداشته باشید قاعدتا این سوالات شما را درمانده خواهند کرد؟ اصلا جواب این سوالات را بدهید. اصلا این چیزها برای شخصِ ِ شما دغدغه هست یا نه.

سارا
08-16-2015, 05:14 AM
من تنها تا زمانیکه یک بچه‌یِ ٧ ٨ ساله بودم خداباور بودم و پس از آنکه کم کم بیخدا شدم, میتوانم این تفاوت
احساسی را بگویم پیدا کردم و آنهم اینکه آزادترم, چون نیازی به پاسخگویی به کسی بزرگتر از خودم دیگر نمیدیدم;
خدا جایگاهی پدرگونه داشت و درست مانند فیلم‌ها, در ذهن من همیشه یک پیرمرد موبلند و سپیدمو بود و همچنان است.

از دید من شما دارید بیهوده زمانتان را دورمیریزید, خدا چه باشد چه نباشد روشنه کاری به کار من و شما ندارد; اگر خداباوری
به شما حس خوبی میدهد, چرا که نه, خداباور بمانید. اگر به شما بیخدایی حس بهتری میدهد, باز هم چرا که نه, بیخدا شوید.

سلام برشما و ممنون از پاسختان:e032:

یعنی تنها در حدود هشت سال بطور کامل خدا باور بوده اید؟ آنهم در دورانی که هنوز از نظر ذهنی و روحی به بلوغ نرسیده بودید و دیدِ جامعی از دنیا نداشتید.
خب شاید برای شما خدا پدرگونه باشد ولی برای عده ای در جایگاه محبوب و معشوق قرار می گیرد و عده ای دیگر پا را فراتر گذاشته و نقش عاشق را برای خدا متصور می شوند که بسبب عشق آدمی راخلق کرد.
اگر خدا نباشد خب بله حرف شما درست است که فکر کردن در مورد موجودی که وجود ندارد بیهوده است و عبث. اما اگر بود چه؟ تمام معادلات بهم می ریزد چون اگر باشد ما بقول شما با یک بزرگتر طرف می شویم که باید پاسخگویش باشیم. اگر خدا باشد سوالاتی چون هدف از خلقت و.. مطرح می شود. چون در مورد وجود یا عدم وجود خدا نمی توان با قطعیت حرف زد پس همچنان این مسئله پابرجاست.
راستش بنده این سوال را مطرح کردم تا حس دوستان را بیشتر دریابم و اینکه احوالاتشان چگونه است و چطور با این عقیده بی خدایی کنار آمده اند و....... چون خب اکثر دوستان اینجا پیشینه ی مسلمانی دارند و متعلق به جامعه ی مذهبی ایران هستند بی خداییشان بسیار جالبتر از اتیست های جوامع سکولار باشد.

سارا
08-16-2015, 06:04 AM
من هنوز هم میگویم مادربزرگ شما یهودی نبوده! استدلال هم کردم - خودتان هم اعتراف کردید که مسلمان شده بوده! یعنی عملی که از نظر یهودیت گناه کبیره محسوب میشه!!!! پس کسی که تحت چنین شرایطی از دینش رو بر میگردونه اساسن هیچ باور و تعلق خاطری به اون دین نداره!!! حالا باز خودتون رو بزنید به کوچه علی چپ که متوجه نشدید چه گفتم!!



جناب مدیر! بحث ما سر ازدواج مسلمان و غیر مسلمان بود که گفتم در موقع ازدواجش یهودی بود ولی بعد از ازدواج و طرد از خانواده و خب زندگی در بین مسلمانان مجبور به پذیرش اسلام شدکه از قدیم گفته اند خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو.
ایشان هنوز تورا می خوانند و هنوز شنبه ها برایشان روز راحتی و تقدس است و ایشان متاسفانه (واقعا دوست نداشتم اینو بگم مجبورم کردید) اسرائیل را برسمیت می شناسد !!!!! خب اینفرد از دیدِ شما یک مسلمان تمام عیار است؟ اینکه اسرائیلی ها را به فلسطینی ها ترجیح دهد و بگوید این سزمین حق یهود است !!! آیا این شخص از دید شما یک مسلمان محسوب می شود یا یک یهودی؟ کدام مسلمانی در جنگ بین مسلمانان و یهودیان حق را به یهودیان می دهد؟
در یهودیت شما اگر بی دین . بی خدا هم باشید بازهم یهودی هستید چون تنها یک دین نیست بلکه یک نژاد است یک ملیت هست. همه اشان از نسل یعقوب هستند یعنی یک جد مشترک دارند. ایشان علیرغم تغییر دینش حال به هر دلیلی همچنان از همین قوم محسوب می شود و اسرائیل را حق ِ قوم یهود می داند!!!!!!!!!!

Mehrbod
08-16-2015, 09:52 AM
سلام برشما و ممنون از پاسختان:e032:

یعنی تنها در حدود هشت سال بطور کامل خدا باور بوده اید؟ آنهم در دورانی که هنوز از نظر ذهنی و روحی به بلوغ نرسیده بودید و دیدِ جامعی از دنیا نداشتید.

خب شاید برای شما خدا پدرگونه باشد ولی برای عده ای در جایگاه محبوب و معشوق قرار می گیرد و عده ای دیگر پا را فراتر گذاشته و نقش عاشق را برای خدا متصور می شوند که بسبب عشق آدمی راخلق کرد.


خب درسته من این "عشق" را زود از سر باز کردم و ازینرو نه هرگز دچار دلتنگی؟ شده ام نه چیز ویژه‌ای در فرایند میبینم.
برای شما که ولی با این عشق به خدا بزرگ شده‌اید و سالها روی آن سرمایه‌گذاشته‌اید روشنه پس زدن ایده‌یِ اینکه
خدایی نیست ناخوشایند و ناخواستنی باشد. نکته اینجا این است که در نگاه ریزبینانه اینجا خدا همان بخشی از
یاخته‌هایِ مغزی شما هستند که سالها ورزیده شده‌اند تا برایتان همان خدا باشند. برای نمونه شما یک کاری میکند
سپس از خودتان میپرسید ولی آیا از دید خدا؟ این کاری که من کردم درست بود؟ و اینجا یک اندیشه‌ای در ذهن
شما پدید میاید و برای نمونه یاد یک آیه از قرآن میافتید, یا یک داستان و حکمت یادتان میاید و پاسخ خودتان را میگیرد.
خب این پاسخ از ناکجاآباد که نمیاید, این را میلیون‌ها یاخته‌یِ مغزی شما که از کودکی خدا شده‌اند میدهند.

این گروه پی‌یاخته (neurons) را ما درباره‌یِ هرکس و هر چیزی داریم و به آنها در پـِی‌دانش (neuroscience) پی‌یاخته‌هایِ آیینه‌ای هم
میگویند. برای نمونه زمانیکه شما به دوستتان میخواهید یک چیزی را بگویید, پیش از گفتن سخن را سبک سنگین میکنید
که او چجوری آنرا بهتر خواهد پذیرفت. این سبک سنگین کردن را دوباره میلیون‌ها یاخته‌هایِ مغزی شما می‌انجامند
که بازتاب آن دوست شما میباشند.
شما نزد خودتان میگویید:


این دختره کاری که کرده ناجور احمقانه بوده, ولی اگه من همینجوری
نه بزارم نه بردارم و بهش بگم خیلی احمق بودی آیا متوجه میشه؟



سپس پی‌یاخته‌هایِ ویژه شده‌یِ منش او در مغز شما مینگرند میبینند در گذشته هربار که به او گفته‌اید احمق
چه کرده و در زمینه‌هایِ همانند چه رفتاری داشته و میکوشند یک پاسخ روشنگرانه همراه با راهکار بدهند, مانند:


نه اگر بگوییم احمق درست با شنیدن احمق دیگه چیزی را نمیشنویه, ولی یکبار در بهمان
روز بجای اینکه مستقیم بگیم خیلی احمقی, براش یه داستانی از یه دوست دیگت تعریف کردی که
اون دختره در اون داستان احمق بود و اینجوری این خودش بعدا متوجه شد که داره حماقت میکنه, پس این بهتره, ...


--
پس اینجا خدا را همین گـِرهْ و میلیون‌ها یاخته‌یِ مغزی بایستی ببینید و چون خدا مفهومی نیز بسیار جهانگستر است,
این منش خودش را در گذر سالهای دراز در ریزترین چیزها هم درون نموده و در همه‌یِ اندیشه‌ها و پس‌اندیشه‌هایِ
شما ریشه دوانده است, جوریکه هتّا آب خوردن هم در پیوند با خدا است (آیا ماه رمضان است و روزه‌ ام یا نه؟).

پس یکبار دیگر, روشنه اینجا با نابودی باور به خدا, که در واقعیت همان از هم گسستگی میلیون‌ها
یاخته‌یِ مغزی و از میان رفتن میلیارد‌ها اندیشه و ریزاندیشه‌ باشد, شما دچار درد و اندوه خواهید شد.






اگر خدا نباشد خب بله حرف شما درست است که فکر کردن در مورد موجودی که وجود ندارد بیهوده است و عبث.

اما اگر بود چه؟ تمام معادلات بهم می ریزد چون اگر باشد ما بقول شما با یک بزرگتر طرف می شویم که باید پاسخگویش باشیم. اگر خدا باشد سوالاتی چون هدف از خلقت و.. مطرح می شود. چون در مورد وجود یا عدم وجود خدا نمی توان با قطعیت حرف زد پس همچنان این مسئله پابرجاست.


این از آنهم بدتر. شاید برای شما که دختر‌ اید اینجا نیاز به نرمش و نمیدانم پرستش پدید بیاید,
ولی برای من همین نکته خود یکی بزرگترین بازدارنده‌ها برای خداپرستی است; اینکه من
باید آنجا کاری را بکنم چون اگر نکنم پیامد‌هایِ بهمان و بیسار برایم خواهد داشت, آنهم زمانیکه
من از آغاز هیچکاره بوده‌ام — خدا خودش آفریده, خودش مغز و سرشت سرکش داده, خودش هم دادگاه درست
میکند و خودش هم حکم صادر خواهد کرد ..!!؟ — خب در برابر اینها من میگویم به درک و باداباد: هر چه میخواهد بشود, بشود, خودسری بــِه از توسری.


داشتن روانی آزاد و ناوابسته و نگرشی خِـرَدین و خونسردانه (rational)
در اینجا برای یک مرد بسیار برتر است تا سازش و خایه‌مالی خدا (قلدر محله).

به دیگر زبان, پاسخگویی بیجا همان بازنمود ناتوانی و توسری‌خوری است. برای دریافت بهتر در همین زمینه‌یِ پاسخگویی
بیجا نمونه‌وار به فرهنگ ژاپنی‌ها بنگرید. یارو یک لغزش کوچکی میکند که هرکسی اگر ده سال در آن پیشه
بوده باشد و همان کارها را روزانه بکند دیر یا زود دچار آن خواهد شد (احتمالات ناب), ولی از روی فشار اجتماعی
ناچار از پاسخگویی میشود و نمیدانم از کار استعفاء میدهد (بهترین چهره) یا بدتر از آن, خودش را میکشد (یکی مانده به بدترین چهره).

ژاپنی‌ها بویژه این اندازه در این زمینه بدبخت بوده‌اند که از دیرباز یک واژه هم برای کنش دارند که همان Hara-Kiri است
و آنهم زمانی‌ست که کَسْ پس از انجام یک لغزش یا نادانیِ پُرگاه سرسری, ولی همراه با پیامد‌هایِ بزرگ و ناخواستنی خودش را ناچار
از انجام هاراکیری میدیده و ازینرو بسیار کیری‌وارانه, شمشیر را در شکم خودش فرو میکرده که پاسخگو بوده باشد.

پس نه, ترس از پادافره و رسیدن به پاداش, بیم از خشم و امید به حوری خوش پر وپا, اینها نبایستی در
نگاه اندیشیک و خردین و خونسردانه‌یِ ما که آفریدگاری نیست, چراکه نشانه‌ای از بودن او نیست و بس, تفاوتی بدهد ( = روان آزاد).

dr.mcclown
08-16-2015, 12:08 PM
صبح همگی بخیر:)




اصولا کسی که وارد حلقه ی سلوک می شود باید عاشق شود پس صفت زیبایی خدا در اینجا مطرح است

"خوف " و "رجا "دو بال سالک هستند و معنی و مصداق زمینی ندارند یعنی شما باید وارد این حلقه شوید تا معنای این دو را دریابید.

کاملاً متوجهم که شما دارید می‌گید اگه چیزی نباشه بهش عشق بورزیم پس چی‌ کار کنیم؟ من هم به خاطر همین بود که سراغ بحث "زیبایی و مهربانی" در تصوف رفتم.
اینکه تصوف بیاد و معانی جدیدی به واژه‌ها بده هنر چندانی نیست. نمی‌گم هنر نیست ولی اگر بدونیم که اصل چیه و چرایی این دگرگونی رُ در نظر بگیرم خیلی هم عجیب به نظر نمی‌رسه. همونطور که گفتم ما تغییر نگاه به خدا رُ داریم. در این تغییر و تحول خدا از شکل یه پادشاه جبّار به شکل معشوقی زیبا درمیاد.
اشخاصی که تابع نظم و نظامات نیستن و غرورشون بر نمی‌تابه که در یک سلسله نظامات فعالیت کنن و بایستی جوری "به راه آورده شوند"
ولی اگه با خودمون رو راست باشیم می‌بینیم که این هم همون نظام پاداش و تنبیهه. اینکه ما به خاطر خشنود کردن مادرمون یا معشوقمون پاداش درونی دریافت می‌کنیم و یا با سر زدن خطایی ازمون در قبال کسی که دوستش داریم خودمون رُ سرزنش می‌کنیم که "چرا اینهمه بدم؟ چرا آزردمش؟!" معنیش اینه نیست که از قید اون نظام رها شدیم.



به این نمونه بسیار مناسب که دوست عزیز مهربد ارائه کرده دقت کنید:


مونه‌وار به فرهنگ ژاپنی‌ها بنگرید. یارو یک لغزش کوچکی میکند که هرکسی اگر ده سال در آن پیشه
بوده باشد و همان کارها را روزانه بکند دیر یا زود دچار آن خواهد شد (احتمالات ناب), ولی از روی فشار اجتماعی
ناچار از پاسخگویی میشود و نمیدانم از کار استعفاء میدهد (بهترین چهره) یا بدتر از آن, خودش را میکشد (یکی مانده به بدترین چهره).

یه مرد ژاپنی به چه چیزی اعتقاد داره؟ به اینکه با این لغزش نیاکانش رُ شرمنده کرده. کسانی که وجود ندارن. با این وجود اینقدر خودشُ متعهد به حفظ آبروی اونها می‌بینه
که از هر عملی که تصور کنه مایه سرافکندگی اون‌ها بشه تنفر داره. و در عوض وقتی کاریُ انجام می‌ده که فکر می‌کنه اون‌ها خواستن, پاداش درونی دریافت می‌کنه.




دوست عزیز چرا مدام سخن اشتباهتان را تکرار می کنید ؟ با توجه به آن لینک در پست پیشین داده ام که تاریخ تصوف پس از اسلام را بطور مختصر شرح داده بود و گویا جنابعالی اصلا به آن عنایت نکرده اید.
ابداً, من ارجاعی که داده بودیدُ هم مطالعه کردم ولی مطلب جدیدی برای من نداشت. حقیقت اینه که شما در چندین دام افتادید و از این موضوع هم احساس رضایت می‌کنید. غیر از اون بحث تغییر معانی کلمات توسط فرقه‌های مختلف و تغییر دادن وجهه خدا, راز و رمز یکی دیگه از دام‌های قوی مذاهبه. کنجکاوی شما نسبت به ساختاری که تظاهر می‌کنن وجود داره باعث می‌شه فکر کنید در پشت این ساختار چیز بزرگتر یا مهمتری هم نهفته است.
اینکه اشخاص مذهبی از لحاظ رفتاری به عابد و زاهد و عارف و .. تقسیم می‌شن دلیل و متضمن این موضوع نیست خدایی هم وجود داره.

من اون مطلبی رُ هم که درباره بت پرستی ارائه کردید مطالعه کردم. این مطلب اینطور شروع می‌شه:

یکی از شرم‌آورترین گوشه‌هایی تاریخ زمانی است که انسان صاحب عقل و شعور در برابر سنگ‌ها و چوب‌ها به پرستش و کرنش می‌پردازد.

این همون مطالعه سر و ته تاریخه. چه اصراری هست که انسانی که بت می‌پرستیده رُ دارای عقل و شعور معرفی کنیم؟ و بعد به خاطر عمل این انسان "شرمنده" باشیم؟ و
باز هم این همین مرجعی که معرفی کردید:


طبق بعضی از روایات، بت‏ پرستی قبل از نوح (ع) سابقه نداشت و قوم نوح آن را به وجود آورد . مساله از این جا آغاز شد که در فاصله زمان آدم و نوح مردانی صالح زندگی می‏کردند؛ شیطان از علاقه مردم سوء استفاده کرد و آن ها را به ساختن مجسمه بزرگان و گرامیداشت آن‏ها فراخواند . چیزی نگذشت که نسل‏های بعد رابطه تاریخی این موضوع را از یاد بردند و تصور کردند این مجسمه ‏ها موجوداتی محترمند و باید پرستش شوند . به این ترتیب، به پرستش بت‏ها سرگرم شدند .

ما در اینجا نه تنها اشاره به وجود مادی "شیطان" رُ می‌بینیم (مثل وجود مادی خدا در اسفار اربعه در ابتدای داستان دیده شدنش توسط پیامبران و حتی کشتی گرفتن با اونها) بلکه متوجه می‌شیم که شیطان سالهای زیادی صبر کرده و اجازه داده تا انسان‌های "صالح" زندگیشونُ بکنن. اما واقعیتی هم در این قطعه وجود داره و کار نوع بشر در هر موردی از این دست است:


نسل‏های بعد رابطه تاریخی این موضوع را از یاد بردند و تصور کردند این مجسمه ‏ها موجوداتی محترمند و باید پرستش شوند .

این موضوع برای وجود خدا هم صدق می‌کنه. مذاهب و آیین ها در رهنمون شدن انسان‌ها به خیر مطلق ناتوان موندن و هر مذهب جدید و هر پیامبر نویی و هر بنیادگرایی با شعار "راه حقیقی و واقعی به خدا" بوجود اومد. مفهوم خدا تغییراتی کرد ولی از بین نرفت. مثل قومی که نوح پیغمبرشون بود, رابطه "تاریخی" یا به بیان درست تر رابطه علت و معلولی این قضیه از یاد رفته.

اما نکته بسیار جالبی که در مورد کلّیت اون مطلب مورد ارجاع باید بگم اینه که دلایلی که نویسنده اعلام کرده برای بت پرستی افراد, همون دلایلی هستن که برای خدا پرستی هم وجود داره. و سوال اینه که چطور ذهنی که بت پرستی رُ رد می‌کنه خدا پرستی رُ می‌پذیره؟

و سوالی که فکر می‌کنم فکر کردن به اون و سعی در پاسخ دادن بهش برای شخص شما خیلی جالب باشه اینه که "انسان‌های صاحب عقل و شعور" ی که پیش از اسلام بت می‌پرستیدند, در مورد جهان پس از مرگ چه فکر می‌کردن؟ آیا اعتقاد به وجود همچین جهانی داشتن؟ اگر نداشتن اوضاع و احوال روانیشون به چه صورت بوده؟

mbk
08-16-2015, 01:45 PM
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان "ما کان محمد أبا احد من رجالکم ولكن رسول الله و خاتم النبیین و كان الله بكل شیء علیما""جه بوده محمد پدر یکی از مردانتان؟ هم تا برای بود فرستنده ای خداوندُ هم بندِ پیامبران هم بود خداوند به هر چیزی خیلی دانایی"یک که ناباوران با بیجان پرستی را با خداوند پرستی یکی گیرند جای شگفتیست که چه اندازه سر به نادانی می زنند ،خداوند گفت بهتان چشم گوش دادیم که ازشان بهره بری برای زندگی کنید کدام بتی برخواست گفت اینگونه شوید خداوند گفت دریا را برای جستن روزی هم خوردن گوشت جانورانش هم روان شدن کشتیها درش آفریدیم کنون ما می بینیم برخی برخی جا را بندگی می کنند درش تا سپیده دمان چراغ سو می کنند بی آنکه سودی برای کسی داشته باشد خداوند گفت در پرداخت کمک نه گزافکاری کنید نه کم کاری، آیین خداوند میانه روست همانند ترازو ،دربارهء مردگان خداوند گفت چون ابزاری هوشیاری برایشان نگذاشته همانند خفته اند نا آگاه تنها کشته شدگان در راهش زنده اند باز هم نگفت ازشان میانجی گیرید که دسترسمان نیستند با چشم گوش خودمان زندگی کنیم هم تنها او را بندگی کنیم ،خداوند مرا مانند قارون فریفته از داراییِ سپرده ات مکن

dr.mcclown
08-16-2015, 04:33 PM
سلام به کاربر گرانقدر mbk و همه دوستان


به من "محترمه" نگویید که زن نیستم mbk البته من عذرخواهی می‌کنم منظور من از "محترمه" مونث بودن شما نبود بلکه منظورم "محترم است" بوده. یعنی "... شیوه این کاربرِ محترم است" امیدوارم که کدورتی حاصل نشده باشه.

mbk
08-17-2015, 11:42 AM
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یكن له كفوأ احد ""بگو اوست خداوند یکی خداوندست برآورنده نبوده می زاید هم نبوده زاده می شود هم نبوده می باشد برایش طرازی یکی "

سلام به کاربر گرانقدر mbk و همه دوستان

mbk البته من عذرخواهی می‌کنم منظور من از "محترمه" مونث بودن شما نبود بلکه منظورم "محترم است" بوده. یعنی "... شیوه این کاربرِ محترم است" امیدوارم که کدورتی حاصل نشده باشه.
درود هم آشتی خداوند برتان اگر خواهید رو به سوی خداوند آورید، من خیلی درگیر این نیستم که چه درباره ام گفتید تو که زبان مرا گیر دادی یک گیری در زبان داشتی ارزشمند هدفیست که در دلهامانست که خداوند آن را می گیرد هم بازخواست می کند نه چیزی که کوتاهیِ زبان رخ داد من پیشوایی جز خداوند هم سخنش قرآن ندارم ،شما هر که را خواهید پیشوا گیرید ،من ترسم که از خداوند هم در زندگی هم در مردن ناگوارای چند برابر بگیرم اگر دروغ ببافم هم روی به دیگری آورم،خداوندا مرا نماز خوان بدار هم پرداختگر دارایی پاکیزه ات در راهت

سارا
08-17-2015, 01:12 PM
صبح همگی بخیر:)






کاملاً متوجهم که شما دارید می‌گید اگه چیزی نباشه بهش عشق بورزیم پس چی‌ کار کنیم؟ من هم به خاطر همین بود که سراغ بحث "زیبایی و مهربانی" در تصوف رفتم.
اینکه تصوف بیاد و معانی جدیدی به واژه‌ها بده هنر چندانی نیست. نمی‌گم هنر نیست ولی اگر بدونیم که اصل چیه و چرایی این دگرگونی رُ در نظر بگیرم خیلی هم عجیب به نظر نمی‌رسه. همونطور که گفتم ما تغییر نگاه به خدا رُ داریم. در این تغییر و تحول خدا از شکل یه پادشاه جبّار به شکل معشوقی زیبا درمیاد.
اشخاصی که تابع نظم و نظامات نیستن و غرورشون بر نمی‌تابه که در یک سلسله نظامات فعالیت کنن و بایستی جوری "به راه آورده شوند"
ولی اگه با خودمون رو راست باشیم می‌بینیم که این هم همون نظام پاداش و تنبیهه. اینکه ما به خاطر خشنود کردن مادرمون یا معشوقمون پاداش درونی دریافت می‌کنیم و یا با سر زدن خطایی ازمون در قبال کسی که دوستش داریم خودمون رُ سرزنش می‌کنیم که "چرا اینهمه بدم؟ چرا آزردمش؟!" معنیش اینه نیست که از قید اون نظام رها شدیم.




وقت شما هم بخیر!
الان که دارم اینو برایتان تایپ می کنم یک خبر خوب شنیدم :)) امیدوارم شما هم که اینو می خوانید خبرای خوب و اتفاقای خوب برایتان بیفتد:) راستی دعا در دنیای شما وجود دارد؟ یا همان انتقال انرژی مثبت؟
ببینید هر معلولی یک علتی دارد و علت همیشه پیش از معلول حادث می شود. خب اگر عشق ورزیدن را معلول بدانیم پس معشوق علت آن خواهد بود پس معشوق پیش از عشق ورزیدن بوده است. عشق ورزیدن در دنیای عرفا یعنی در جستجوی یار رفتن و اشتیاق دیدار رویش . آنها یعنی عرفا دریافته بودند که علتی برای عاشق بودنشان هست. اصلا بدون معشوق می توان عاشق بود؟ بدیهی است که نه! در حقیقت عاشق وابسته به معشوق است و اگر معشوق نباشد عاشقی بی معنا است. سعدی چه زیبا این را به شعر سروده:
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی



ابداً, من ارجاعی که داده بودیدُ هم مطالعه کردم ولی مطلب جدیدی برای من نداشت. حقیقت اینه که شما در چندین دام افتادید و از این موضوع هم احساس رضایت می‌کنید.



واقعا قبول دارم که در دام افتاده ام:

خال و کله تو صنما دانه و دام است
ما در طلب دانه ره دام گرفتیم



غیر از اون بحث تغییر معانی کلمات توسط فرقه‌های مختلف و تغییر دادن وجهه خدا, راز و رمز یکی دیگه از دام‌های قوی مذاهبه. کنجکاوی شما نسبت به ساختاری که تظاهر می‌کنن وجود داره باعث می‌شه فکر کنید در پشت این ساختار چیز بزرگتر یا مهمتری هم نهفته است.
اینکه اشخاص مذهبی از لحاظ رفتاری به عابد و زاهد و عارف و .. تقسیم می‌شن دلیل و متضمن این موضوع نیست خدایی هم وجود داره.

ببینید اهل تصوف و عرفا هماره از طرف مذهبیون کوبیده می شدند و هنوز هم می شوند چون رفتار و سلوک و گفتارشان به گونه ای متضاد با آنها هست. همین حسن بصری که در زمان حضرت علی بوده و خودش گفته خرقه از علی گرفته ام و مراد من در سلوک علی است و.. برید ببینید دوستان مذهبی و البته شیعه راجع بهش چها که نمی گویند می گوdند او از علی (ع) خرقه نگرفت هیچ بلکه حضرت علی لقب سامری امت را به او داد!!!!!!!!!!!!!!!!! ببینید طرف را از عرش به فرش آوردند. عرفا خب جملات قصارشان برای اهل مذهب خیلی کفرآمیز هست و کارهایی هم که انجام می دهند فارغ از مناسبات طبیعی این دنیاست. همان داستان حضرت موسی و خضر و کشتن آن کودک توسط حضرت خضر را در نظر بگیرید. این داستان را می توان تقابل شریعت (موسی) و طریقت (خضر ) دانست. از دید شریعت کشتن آن کودک گناه بود ولی از دید طریقت نه تنها گناه نیست بلکه ثواب هم هست چون عارف آینده ی کودک را می دید و درونش را می دید که در آینده شخص پلیدی خواهد شد. خب از این داستان میشه دریافت رفتار و سلوک عارفان را تنها خودشان می پسندند و بس. اتفاقا عرفا و اهل تصوف بیشترین دشمنی را از ناحیه ی مذهبیون و متدینین می بینند. مذهبیون و دین داران و فقها، عین القضات و حلاج را به دار آویختند و عطار را تکفیر کردند و شمس را از قونیه فراری دادند. بی دینان که کاری به اینها نداشتند. در حقیقت فقها و زاهدان که نماد مذهب و شریعت هستند دشمنان قسم خورده ی عرفا و اهل تصوف هستند.
برو ای فقیه دانا بخدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و رندی

ببینید در عرفان شما دو بال دارید خوف و رجا یعنی نباید با یقین گام برداشت. همانقدر که شما یک خدا ناباور تمام عیار نیستید بنده هم یک خدا باور تمام عیار نیستم.
زمانی شما یک خدا باور تمام عیار محسوب میشوید که تا لحظه ی مرگ هم خدا ناباور باشید . در حقیقت من این را از سولون خطیب یونانی کش رفته ام:)) سولون در جواب کرزوس که از او خواسته بود خوشبخترین فرد را معرفی کند سه تن را نام برده بود و از کرزوس نامی نبرده بود. کرزوش پادشاه لیدی با آنهمه زر و زور از دید سولون خوشبخت نبود . پس اعتراض کرد و در جواب سولون گفت تا وقتی که مرگت را نبینم نمی تواننم بگویم خوشبختی یا نه!! چون تنها می توان در مورد کسانی که عمرشان را کرده اند و از این دنیا رفته اند در مورد خوشبخت یا بدبخت بودنشان نظر داد. من هم نمی توانم خودم را یک خدا باور بدانم همین که هر روز به او به خودم و هستی ام فکر می کنم این یک نشانه از شک داشتن است نه یقین!




ما در اینجا نه تنها اشاره به وجود مادی "شیطان" رُ می‌بینیم (مثل وجود مادی خدا در اسفار اربعه در ابتدای داستان دیده شدنش توسط پیامبران و حتی کشتی گرفتن با اونها) بلکه متوجه می‌شیم که شیطان سالهای زیادی صبر کرده و اجازه داده تا انسان‌های "صالح" زندگیشونُ بکنن. اما واقعیتی هم در این قطعه وجود داره و کار نوع بشر در هر موردی از این دست است:

شیطان که از همان ابتدای خلقت آدمی شروع بفعالیت کرده همان قضیه خوردن میوه ممنوعه و اخراج آدم و حوا از بهشت دستِ گل شیطان بود و کشته شدن هابیل توسط قابیل و چگونگی دفنش همگی زیر سر شیطان بود. نوح پیامبر که صدها سال مردم را بخدا دعوت می کرد ولی هیچکس بهش اهمیت نمی داد . حتی در تورات آمده است (پیدایش) که خدا کلن از آفرینش آدمی مایوس شده بود چون دیده بود که هیچ آدم صالح و درستی بینشان نیست و کلن می خواسته با یک طوفان همه را نابود کند ولی نوح را انسان صالح و دستکاری می بیند پس بخاطر نوح از نابودی کل انسانها منصرف می شود. این یعنی شیطان خوب کارش را در زمان نوح انجام می داده است که حتی خدا هم از بوجود آمدن انسان صالح بین انسانها مایوس می شود (بر طبق سفر پیدایش) . شیطان همیشه بوده . چون بشر همیشه مشغول اشتباهاتی بوده و به هر حال شیطان و گول زدنش بهترین عذر و دلیل برای گناه!!! شاید اگر بخواهیم از یک دید فرا دینی نگاه کنیم می تواینم بگوییم در همه ی ادیان چه تک خدایی چه n خدایی ، همیشه گفته شده است که انسان موجودی است که خدا یا خدای خدایان خلقش کرده است و اشرف مخلوقات است و موجودی خدایی است بگونه ای و فطرتش پاک است و اگر خطایی کند از فریب شیطان (در ادیان تک خدایی) و یا الهگانی است که دشمنی با انسان می کنند و بقدرتش رشک می برند (n خدایی) . در همان دنیای چند خدایی هم معابدی برای الهگان تشنه به خون انسان می ساختند و قربانی می کردند تا بلکه دست از سرِ آدمی بردارد همانطور که در تک خدایی شیطان پرستی می کردند.



و سوالی که فکر می‌کنم فکر کردن به اون و سعی در پاسخ دادن بهش برای شخص شما خیلی جالب باشه اینه که "انسان‌های صاحب عقل و شعور" ی که پیش از اسلام بت می‌پرستیدند, در مورد جهان پس از مرگ چه فکر می‌کردن؟ آیا اعتقاد به وجود همچین جهانی داشتن؟ اگر نداشتن اوضاع و احوال روانیشون به چه صورت بوده؟









بله اعتقاد داشتند. بت البته نماد خدایشان بوده است وگرنه به وجود روح و جسم در خدایگان معتقد بودند. چون هر فرد ی در خانه اش بتی داشته از الهه ی محبوبش . نمی شود گفت پس فکر می کرده این بت فقط و فقط خدایش است.
فکر کنم بهترین مستندات تاریخی آن را می توان در جوامع روم و یونان و مصر باستان جستجو کرد آنها خدایی بنام خدای دنیای مردگان داشتند همانطور که مصر داشت . الهه ای که مالک دنیای مرگ بود. اگر ایلیاد و ادیسه هومر را خوانده باشید در یک قسمتی شخصی که از دنیا رفته است وارد دنیای مردگان شده است و عده ای از الهگان در تلاشند که این شخص را به دنیای زندگان برگردانند چرا که با نامردی (با حیله خدای مردگان که عاشق این فرد شده بود) کشته شده بود .
اخیرا هم دروازه باستانی دنیای مردگان را کشف کرده اند :))) اونم هم در مصر و هم در ترکیه !!!
کشف دروازه باستانی دنیای مردگان+ عکس | وبلاگ 24 (http://weblog24.com/weblog/hades546/815704)
کشف دروازه جهان پس از مرگ در مصر
(http://www1.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100871223376)

آنها هم آدمی بوده اند ولی خب به نظر خیلی خیلی معتقد تر و پایبندتر به دینشان و آیینشان بوده اند . بنظرم فنِِِ ِ ماله کشی را خوب می دانستند مثلا هزاران هزار خطا می کردن و بعد با یک قربانی در راه الهه ای همه گناهانشان را پاک می کردند. این میان کاهنان و متولیان دین هم مثل همیشه سودشان را می بردند. آدمهای متفکر و باهوش هم در میانشان زیاد بوده از همان هومر شاعر بگیرید تا هندسه دانان و فلاسفه ی یونان که عده ی کثیرشان خدایگان یونانی را می پرستیدند. کسانی نظیر سولون و..
آیین ها و جشن های جالبی هم مربوط به این الهگان داشتند . بارزترین نمونه اش همان بازی های المپیک باستان است. اتفاقا این پرستش بتها خیلی به هنر کمک کرده است بخصوص هنر پیکره سازی و مجسمه سازی. خداییش شما ببینید مجسمه های روم باستان و یونان باستان بسیار بسیار بهتر از امروزه هستند . نمی دانم شاید چون پیکره سازی که آن ها را می ساخته به دید نماد ِ خدایش به آنها نگاه می کرده و باعشق قلم می زده ..........

سارا
08-17-2015, 02:36 PM
خب درسته من این "عشق" را زود از سر باز کردم و ازینرو نه هرگز دچار دلتنگی؟ شده ام نه چیز ویژه‌ای در فرایند میبینم.
برای شما که ولی با این عشق به خدا بزرگ شده‌اید و سالها روی آن سرمایه‌گذاشته‌اید روشنه پس زدن ایده‌یِ اینکه
خدایی نیست ناخوشایند و ناخواستنی باشد. نکته اینجا این است که در نگاه ریزبینانه اینجا خدا همان بخشی از
یاخته‌هایِ مغزی شما هستند که سالها ورزیده شده‌اند تا برایتان همان خدا باشند. برای نمونه شما یک کاری میکند
سپس از خودتان میپرسید ولی آیا از دید خدا؟ این کاری که من کردم درست بود؟ و اینجا یک اندیشه‌ای در ذهن
شما پدید میاید و برای نمونه یاد یک آیه از قرآن میافتید, یا یک داستان و حکمت یادتان میاید و پاسخ خودتان را میگیرد.
خب این پاسخ از ناکجاآباد که نمیاید, این را میلیون‌ها یاخته‌یِ مغزی شما که از کودکی خدا شده‌اند میدهند.

این گروه پی‌یاخته (neurons) را ما درباره‌یِ هرکس و هر چیزی داریم و به آنها در پـِی‌دانش (neuroscience) پی‌یاخته‌هایِ آیینه‌ای هم
میگویند. برای نمونه زمانیکه شما به دوستتان میخواهید یک چیزی را بگویید, پیش از گفتن سخن را سبک سنگین میکنید
که او چجوری آنرا بهتر خواهد پذیرفت. این سبک سنگین کردن را دوباره میلیون‌ها یاخته‌هایِ مغزی شما می‌انجامند
که بازتاب آن دوست شما میباشند.
شما نزد خودتان میگویید:

این دختره کاری که کرده ناجور احمقانه بوده, ولی اگه من همینجوری
نه بزارم نه بردارم و بهش بگم خیلی احمق بودی آیا متوجه میشه؟



سپس پی‌یاخته‌هایِ ویژه شده‌یِ منش او در مغز شما مینگرند میبینند در گذشته هربار که به او گفته‌اید احمق
چه کرده و در زمینه‌هایِ همانند چه رفتاری داشته و میکوشند یک پاسخ روشنگرانه همراه با راهکار بدهند, مانند:

نه اگر بگوییم احمق درست با شنیدن احمق دیگه چیزی را نمیشنویه, ولی یکبار در بهمان
روز بجای اینکه مستقیم بگیم خیلی احمقی, براش یه داستانی از یه دوست دیگت تعریف کردی که
اون دختره در اون داستان احمق بود و اینجوری این خودش بعدا متوجه شد که داره حماقت میکنه, پس این بهتره, ...


--
پس اینجا خدا را همین گـِرهْ و میلیون‌ها یاخته‌یِ مغزی بایستی ببینید و چون خدا مفهومی نیز بسیار جهانگستر است,
این منش خودش را در گذر سالهای دراز در ریزترین چیزها هم درون نموده و در همه‌یِ اندیشه‌ها و پس‌اندیشه‌هایِ
شما ریشه دوانده است, جوریکه هتّا آب خوردن هم در پیوند با خدا است (آیا ماه رمضان است و روزه‌ ام یا نه؟).

پس یکبار دیگر, روشنه اینجا با نابودی باور به خدا, که در واقعیت همان از هم گسستگی میلیون‌ها
یاخته‌یِ مغزی و از میان رفتن میلیارد‌ها اندیشه و ریزاندیشه‌ باشد, شما دچار درد و اندوه خواهید شد.

چه جواب جالبی بود!! شما در حقیقت برای وجود خدا در ذهنم یک الگوریتمی ارائه دادید که در زمان های خاصی این خدا بهمراه حکمتها و ایه ها فراخوانده می شوند و چه خوب حلقه های منطقی و if .. را هم برای چک کردن جواب قرار دادید تا خروجی ، بی عیب و نقص و مطابق با شرایط از پیش تعریف شده باشد.
اما این الگوریتم برای ذهن های شرطی شده می تواند مناسب باشد اما برای ذهن های به اصطلاح وحشی جواب نمی دهد. می توان کلی مثال نقض آورد . مثلا همین حکیم سنایی که یک عارف نامداری است و مولانا می گوید "ما از پی سنایی و عطار و آمدیم "و...... همین سنایی از دوستان صمیمی جناب حکیم عمر خیام است! سنایی هم ریاضیدان بزرگی بود و در علم ریاضی یا بقول شما مزداییک بسیار متبحر و سرآمد بود. او هم در ابتدا تا میانه های عمرش یعنی تا حدود 40 سالگی خدا برایش دغدغه ای نبود. به مجلس پادشاهان می رفت و شعر برایشان می سرود و اهل فلسفه بود و مزداییک و همنشینش خیام.

زمانی از کنار گلخن حمامی عبور می کند ومتوجه می شود یکی از بزرگان عصر به نام دیوانه ی لای خوار با ساقی خود می گوید: پرکن قدحی تا به کوری چشم ابراهیمک غزنوی بنوشم . ساقی گفت: ابراهیم پادشاهی ست عادل مزمت او مگوی .دیوانه گفت "بلی همچنین است اما مردکی نا خشنود و بی انصاف است غزنین را فتح نکرده میل ولایت دیگر داردو آن قدح را نوشید و به ساقی گفت: قدحی دیگر پرکن تا به کوری چشم سناییک غزنوی بنوشم .ساقی گفت: در باب سنایی زبان طعنه دراز مکن که او مردی مقبول خاص و عام است دیوانه گفت: او مردکی احمق است لاف و گزافی چتد فراهم آورده وشعر نام نهاده و از روی طمع هر روز مدح دیگری می کند و این قدر نمی داندکه او را برای هرزه گویی نیافریده انداگر در روزحساب از او بپرسند برای حضرت حق چه آورده ای چه عذر خواهد آورد ؟ نقل می کنند حکیم سنایی غزنوی چون این سخنان شنید بیهوش شد و دل او از دنیا سرد شد و دیوان مدح ملوک را در آب انداخت و زهد را شعار خود ساخت.
قاعدتا یاخته های مغز ریاضیدانی چون سنایی باید اینگونه عمل می کرد که حرف یک مست را نا دیده می انگاشت و می خندید و مثل رفیقش خیام به آن مرد مست می گفت : می خور که ندانی به کجا خواهی رفت و.... از این حرفا . ولی دیدیم که داستان طور دیگری شد. پس نمی توان خدا را یاخته های مغزی دانست. یا شما اگر داستان عرفا و اهل تصوف را بخوانید می بینید همگیشان با یک خروش به منزل رسیده اند. چون ذهن آنان مجنون است و تحت برنامه ای بنام "خرد" نیست. مولانا می گوید:
تو که بی داغِِ ِ جنونی خبری گویی که چونی
که من از چون و چگونه دگر آثار ندارم
مولانای خردمند و عاقل دیگر از چون و چگونه آثار ندارد !! مولانایی که سلطان العلمای نه تنها شهرش بلکه سلطان العلمای ایران بود آنهم ایران آنزمان که چند برابر الان بود. ولی همه ی این شوکت ها و مقام ها را به عشق فروخت. در ظاهر ایشان باید کلن مغزی نداشته باشد که یاخته ای داشته باشد.
من ذره بودم ز کوه بیشم کردی
پس مانده بودم از همه پیشم کردی
تاز مولانا مدعی است که قبل از اینکه عاشق شود هیچ نبوده!!!! ولی بعد از عشق از کوه افزون شده !!

جناب مهربد
نمی شود برای ذهن آدمی برنامه ای نوشت چون آدمی ربات نیست چیزی بنام احساس در آدمی وجود دارد و فرمول قطره های اشک H2o نیستند.
در ضمن چه بسیار دیدم آدمیانی که بسیار دین دار بودند و متدین و نماز صبحشان را به شام وصل می کردند ولی در یک جرقه همه ی ایمانشان دود شد و رفت هوا و از منکران بزرگ خدا شدند. می توان کفر و ایمان را بصورت دو خط موازی در نظر بگیریم که هیچ نقطه اشتراکی با هم ندارند اما شما بهتر می دانید که در بی نهایت این دو خط به می رسند یعنی در اوج ایمان می تون کافر شد و در اوج کفر می توان به ایمان رسید.
نومید هم مباش که رندان باده نوش
ناگه به یک خروش به منزل رسیده اند





این از آنهم بدتر. شاید برای شما که دختر‌ اید اینجا نیاز به نرمش و نمیدانم پرستش پدید بیاید,
ولی برای من همین نکته خود یکی بزرگترین بازدارنده‌ها برای خداپرستی است; اینکه من
باید آنجا کاری را بکنم چون اگر نکنم پیامد‌هایِ بهمان و بیسار برایم خواهد داشت, آنهم زمانیکه
من از آغاز هیچکاره بوده‌ام — خدا خودش آفریده, خودش مغز و سرشت سرکش داده, خودش هم دادگاه درست
میکند و خودش هم حکم صادر خواهد کرد ..!!؟ — خب در برابر اینها من میگویم به درک و باداباد: هر چه میخواهد بشود, بشود, خودسری بــِه از توسری.


داشتن روانی آزاد و ناوابسته و نگرشی خِـرَدین و خونسردانه (rational)
در اینجا برای یک مرد بسیار برتر است تا سازش و خایه‌مالی خدا (قلدر محله).



شاید در عشق ها و احساسات زمینی بتوان گفت چون دخترم خب بیشتر طبعم شاعرانه هست و احساساتی هستم و.......... ولی این عشقی که می گویم از آن جنس عشق های رمانتیک و لوس نیست!! از آن عشق های مرد افکن است!!
غره مشو که مرکب مردان مرد را
در سنگلاخ بادیه پی ها بریده اند
بزرگترین مردان و قویترین مردان از نظر روحی در مقابل عشقش کم آورده اند. بخاطر همین هم هست که بیشتر عرفا را آقایان تشکیل می دهند نه بانوان!
نمی دانم چگونه این هیولای زشت که نامش را خدا گذاشته ایددر ذهن شما شکل گرفته است . این خدا که نه تنها ارزش پرستش را ندارد بلکه باید دشنامش هم داد!!!!
فرمودید روحیه اتان سرکش است و از بندگی خوشتان نمی آید و..........
خوب اینکه خیلی خوب است:)
ابولحسن خرقانی یکی از عرفای بزرگ است که به گستاخی و سرکشی مشهور است !! در تذکره الاولیای عطار به گستاخ معروف است. در همین تذکره آنده است که :

روزی شیخ ابوالحسن خرقانی نماز می خواند. آوازی شنید : که ای ابوالحسن، خواهی که آنچه از تو می ‌دانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند؟

شیخ گفت: بار خدایا ! خواهی آنچه را که از "رحمت" تو می‌دانم و از "بخشایش" تو می‌بینم با خلق بگویم تا دیگر هیچکس سجده‌ات نکند؟

آواز آمد : نه از تو؛ نه از من.


این پرستش از جنس آن پرستشی نیست که در رابطه های مازوخیستی مطرح است. اینجا محبوب سادیسم ندارد! او آنقدر مهربان است که از مهربانیش عاشق به لرزش می افتاد و در برابر اینهمه زیبایی و مهربانی سکوت می کند و سجده می کند و دیگر در هستی او فنا می شود و به او می رسد و حق می گردد..................
هاتفی از گوشه ی میخانه دوش
گفت ببخشند گنه می بنوش
بخشش او بیشتر از جرم ماست
نکته ی سربسته چه دانی خموش

sonixax
08-18-2015, 02:30 AM
خیلی بی انصافید خیلی . پزشکی غرب وامدار پزشکان ایرانی نظیر ابن سینا هست. همین کفار از روی دست پزشکان اسلامی خوانده اند و به اینجا رسیده اند.

چیزی به اسم پزشک اسلامی نداریم! همون ابن سینا به خاطر اینکه نسب به اسلام کافر شده بود! انقدر با همون کتابش مسلمین عزیز کوبیدند توی سرش تا کور شد!!!!
در تمام دنیای عرب بگردید یک دانشمند نمونه نداریم! پس نمیتونید مشاهیر و مفاخر ایرانی رو به اسم اسلام مصادره کنید.
پزشکان اسلامی که شما میگید کفار از روشون یاد گرفتند محض رضای همون الله یک داروی ساده ی سرماخوردگی نتونستند تولید کنند !!! این ادعا درست از همون دست ادعاهایی هستش که میگه غربیها تمام علمشون رو از توی قرآن استخراج کردند! ولی مسلمانان همه از بیخ عقب مانده هستند :)))


خب لینک کتاب there is a God را که اینجا گذاشته ام در جوابم به جناب آنارشی.
بنده خودم هم می دانم که تحریف زیاد است مثلا چند سال پیش که فلو خدا باور شد گویا در تلویزیون ایران در بخش اخبار گفته شده بود که فلو نه تنها خدا باور شد بلکه خدای اسلام را بعنوان خدای خودش انتخاب کرد!!!!!!!!!!!
ولی در آن فیلمی که چند سال پیش دیدم گفته شد دیدش به ادیان مثل اسلام بهتر شد البته بعد از خدا باوری.

به هر حال من منتظر فیلم هستم! در مورد کتاب هم که براتون لینک گذاشتم داستانش چیه!


جناب مدیر! بحث ما سر ازدواج مسلمان و غیر مسلمان بود که گفتم در موقع ازدواجش یهودی بود ولی بعد از ازدواج و طرد از خانواده و خب زندگی در بین مسلمانان مجبور به پذیرش اسلام شدکه از قدیم گفته اند خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو.
ایشان هنوز تورا می خوانند و هنوز شنبه ها برایشان روز راحتی و تقدس است و ایشان متاسفانه (واقعا دوست نداشتم اینو بگم مجبورم کردید) اسرائیل را برسمیت می شناسد !!!!! خب اینفرد از دیدِ شما یک مسلمان تمام عیار است؟ اینکه اسرائیلی ها را به فلسطینی ها ترجیح دهد و بگوید این سزمین حق یهود است !!! آیا این شخص از دید شما یک مسلمان محسوب می شود یا یک یهودی؟ کدام مسلمانی در جنگ بین مسلمانان و یهودیان حق را به یهودیان می دهد؟
در یهودیت شما اگر بی دین . بی خدا هم باشید بازهم یهودی هستید چون تنها یک دین نیست بلکه یک نژاد است یک ملیت هست. همه اشان از نسل یعقوب هستند یعنی یک جد مشترک دارند. ایشان علیرغم تغییر دینش حال به هر دلیلی همچنان از همین قوم محسوب می شود و اسرائیل را حق ِ قوم یهود می داند!!!!!!!!!!

خانم کاربر! خودتون گفتید مادربزگرتون مسلمان شده!!!! یعنی همون حرفی که من زدم! که ازدواج با غیر مسلمان تنها در شرایطی جایزه که بتونید مسلمانش کنید!!!!!!! خودتون هم همینجا باز گفتید!
اگر مادربزرگتون هنوز تورات میخونه! چه طور طبق دینی که بهش اعتقاد داشته گناه کبیره کرده ؟!
شما خودتون متوجه نیستید چه ضد و نقیض گنده ای دارید میگید!!!

سارا
08-18-2015, 04:02 AM
چیزی به اسم پزشک اسلامی نداریم! همون ابن سینا به خاطر اینکه نسب به اسلام کافر شده بود! انقدر با همون کتابش مسلمین عزیز کوبیدند توی سرش تا کور شد!!!!
در تمام دنیای عرب بگردید یک دانشمند نمونه نداریم! پس نمیتونید مشاهیر و مفاخر ایرانی رو به اسم اسلام مصادره کنید.
پزشکان اسلامی که شما میگید کفار از روشون یاد گرفتند محض رضای همون الله یک داروی ساده ی سرماخوردگی نتونستند تولید کنند !!! این ادعا درست از همون دست ادعاهایی هستش که میگه غربیها تمام علمشون رو از توی قرآن استخراج کردند! ولی مسلمانان همه از بیخ عقب مانده هستند :)))
هر طور راحتید:)))
در کل همیشه کسانی که فراتر از عصر خودشان بوده اند مورد تکفیر قرار می گرفته اند. فلاسفه ی اسلامی هم از این امر مستثنی نبوده اند. نه فقط ابن سینا بلکه شهاب الدین سهروردی که حتی جانش را در عنفوان جوانی از دست داد بجرم کفر زاهدان و خشک مقدسان تکفیرش کردند و او را کشتند بنده خودم پیرو فلسفه اشراقی هستم و چیزی جز نور و ایمان در این فلسفه ندیده ام. عرفا که همه از دم تکفیر شده ی خدایی بودند!!!!! حلاج و عین القضات همدانی که که بدار آویخته شدند . عطار هم که تا پای دار رفت ولی در رفت و از نیشابور به مکه رفت یکسالی آنجا بود. شمس و مولانا و.......... آیا اینها کافر بودند ؟ آیا هر کسی که تکفیر بشود کافر است؟ آن تکفیر کنندگان مگر که هستند جز یک مشت احمق و نادان و خشک مقدس که فقط به ظاهر دین چسبیده اند و خرد را کنار نهاده اند.
بقول همین ابن سینا:
با یک دو سه نادان که چنین میدانند/از حمق که دانای جهان آنانند
خر باش که این جماعت از فرط خری/هر کو نه خر است کافرش می خوانند

ابن سینا می گوید هر که مثل این قوم خر نیست و اهل تفکر است او را کافر می نامند!!!!! باید خر بود که این جماعت از بس خرند که اگر خر نباشی کافرت می خوانند.
ابن سینا از دست اتهاماتشان و تکفیرهایشان بستوه در آمد و در جواب این شعر را سرود:
کفر چو منی گزاف وآسان نبود/محکمتر از ایمان من ایمان نبود

در دهر یکی چو من و او هم کافر/پس در همه دهر یک مسلمان نبود


ابن سینا خودش را یک مسلمان تمام عیار میداند و آنها را نه.
ببینید دوست عزیز، بنده همانقدر که به عرفان اسلامی علاقه دارم فلسفه اسلامی را هم خیلی مطالعه می کنم . هیچ فیلسوف اسلامی را شما پیدا نمی کنید که از طرف فقها و زاهدان تکفیر نشده باشند. حتی همین اواخر علامه طباطبایی را می توان مثال زد!! ایشان شانس آورد که بیشتر عمرشان در دوره ی پهلوی بود و توانستند کار فلسفی و تفسیر قرآن را انجام دهند . اینقدر ایشان از طرف حوزویان تکفیر شدند و متهم به ارتداد شدند که حد ندارد و چون اهل سلوک هم بودند باز بدتر. خاطراتشان در دوران طلبگی در نجف را اگر بخوانید . چه کتکهایی که بجرم تصوف و.. از حوزویان تندرو نخوانده اند. اصلا فلسفه را حوزویان نجس می دانستند و اینکه علامه فیلسوف بود و اهل فلسفه ازش دوری می کردند. شاه خیلی علامه را تکریم می کرد و ایشان شاید بتوان گفت یم از بزرگترین فلاسفه ی اسلامی معاصر هستند و از بزرگان فلسفه صدرایی.

سارا
08-18-2015, 04:18 AM
به هر حال من منتظر فیلم هستم! در مورد کتاب هم که براتون لینک گذاشتم داستانش چیه!

Antony Flew, Former Atheist Now Deist, Goes Beyond Deism Saying a Creator Was Involved in the Creation of Life 2 59 - YouTube (https://www.youtube.com/watch?v=52CyiM0uiWE)

سارا
08-18-2015, 04:34 AM
خانم کاربر! خودتون گفتید مادربزگرتون مسلمان شده!!!! یعنی همون حرفی که من زدم! که ازدواج با غیر مسلمان تنها در شرایطی جایزه که بتونید مسلمانش کنید!!!!!!! خودتون هم همینجا باز گفتید!
اگر مادربزرگتون هنوز تورات میخونه! چه طور طبق دینی که بهش اعتقاد داشته گناه کبیره کرده ؟!
شما خودتون متوجه نیستید چه ضد و نقیض گنده ای دارید میگید!!!
شما هم متوجه هستید که نه تنها از دین اسلام هیچ نمی دانید از دین یهود و قوم یهود هم چیزی نمی دانید و مدام بر اشتباهتان تاکید می کنید.
در بحث حلیت سوسمار وقتی دیدکه شیعه حرام می داند آن را گفتید شیعه که اسلام نیست و اهل سنت را باید دید در حالی که حنبلی ها هم حرام می دانند. در مورد ازدواج مرد مسلمان با زن اهل کتاب هم وقتی دیدید که اهل سنت آن را روا می دانند و مشکلی با این قضیه ندارند (کلی مثال می توان از همین برادران عربستانی و اهل سنت بگویم که همسران اهل کتاب گرفته اند بدون آنکه زن دینش را تغییر داده باشد مشهورترین ها هم زنان شاهزادگان سعودی) شیعه را اسلام دانستید در حالی که در بین فقهای شیعه هم صیغه روا است ولی ازدواج احتیاط لازم است. بنده خودم در کودکی شاهد عروسی یک دختر کلیمی با یک پسر مسلمان در تهران بودم . عاقد هم داشتند بطور اسلامی انجام شد. عروس کلیمی بود و تا آنجا که می دانم هنوز هم کلیمی است.
مادربزرگم از قوم یهود است !!! چقدر توضیح بدم خسته شدم بخدااااااااااااا. مثلا اگر یک دختر ایرانی با یک پسر آمریکایی ازدواج کند دیگر ایرانی نیست و چهارشنبه سوری و نوروز و سیزده بدر و...... نباید انجام دهد؟
خواندن تورات مگر اشکالی دارد؟ منم می خوانم! اسلام که ادیان ابراهیمی را تایید کرده است و تورا را کتاب آسمانی می داند.
در ضمن تا دلتان بخواهد زنان یهودی با مردان عیر یهودی ازدواج کرده اند و از دینشان هم حتی بطور ظاهری بر نگشته اند. دوستی دارم که مادرش یهودی و پدرش مسیحی است و می گوید مادرش در دوران کودکی همواره او را به کنیسه می برد و می خواست او یک یهودی متدین بار بیاید!!!
در ضمن در قوانین یهود (میشنا) یهودی بودن مادر شرط است یعنی مهم نیست پدر چه دینی دارد. یعنی اینقدر ها هم ازدواج زن یهود با مرد غیر یهود گناه نیست هیچ تازه خوبم هست چون فرزند مردان غیر یهودی ، با این قانون یهودی محسوب می شوند و بر تعداد این قومِ اندک، افزوده می گردد!!

dr.mcclown
08-18-2015, 08:20 PM
سلام و صبح بخیر:)

سارا خانم همین چیزهایی که تا الان گفتم باید حداقل یه جرقه ایی در شما می‌زد ولی شما مثل اینکه حسابی عاشقی و بحث کردن با عاشق کار معقولی نیست. چون که عاشق (حتی از لحاظ علمی هم ثابت شده) دامنه دیدش محدود می‌شه و غیر از اونچه می‌خواد نمی‌بینه.

اما در مورد ابن سینا, که یکی از اشخاص مورد علاقه منه باید بگم که ایشون هم نه مثل شما که بلکه بیشتر مثل من فکر می‌کرد. کسی بود که مغز چیزها رُ در نظر می‌گرفت و نه ظاهر اونها رُ. و مسلماً هر کسی به چیزی سجده می‌کنه که عقلش نشونش می‌ده (این جمله رُ یکی از عارفان بزرگ گفته که الان خاطرم نیست کی بود.)
ابن سینا علّت بیماری که در نهایت باعث مرگش شد رو اینچنین یادداشت کرده : مبتلاء به قولنج شدم به سبب کثره الجماع و شرب الخمر
و این موضوع هیچ عجیب نیست که ایشون اعتقاد داشتن که نوشیدن شراب برای فرد عامی حرام است و برای شخص دانشمند حلال.

و بعضی عقیده دارن که اون میوه ممنوعه که خوردنش باعث رانده شدن انسان از بهشت شد نه سیب و نه گندم بلکه آگاهی بود. و آگاهی چیزی بود که انسان رُ در ردیف خدا قرار می‌داد و خدا این رُ نمی‌پسندید. و تمام مذاهب و فرقه در جنبه معنوی خودشون به دنبال باز پس دادن اون آگاهی هستن تا دوباره انسان به بهشت برگرده. ولی انسان به بهشت بر نمی‌گرده. انسان در کره زمین بوجود اومده و در گوشه‌ایی از همین کره خاکی محو می‌شه. در ناکجای جهان.
شاید اگه از شما بپرسن کره زمین کجاست؟ بتونید بگید منظومه شمسی, بعد اون کجاست؟ کهکشان راه شیری و بعد این کهکشان؟ و درنهایت کهکشان‌ها و ستاره‌ها و سیاره ها در کجا قرار دارن؟ فضا؟ خلاء؟ اون فضا در کجاست؟ این ظرفی که همه اینها رو در بر گرفته کجاست؟
واقعیت اینه که ما در اتاقی از یک کشتی هستیم که در یک اقیانوس سرگردانه و تنها همینو می‌دونیم. نه می‌دونیم اون اقیانوس کجاست و نه اینکه چه اندازه است.

Nilftrondheim
08-18-2015, 09:40 PM
قاعدتا یاخته های مغز ریاضیدانی چون سنایی باید اینگونه عمل می کرد که حرف یک مست را نا دیده می انگاشت و می خندید و مثل رفیقش خیام به آن مرد مست می گفت : می خور که ندانی به کجا خواهی رفت و.... از این حرفا . ولی دیدیم که داستان طور دیگری شد. پس نمی توان خدا را یاخته های مغزی دانست. یا شما اگر داستان عرفا و اهل تصوف را بخوانید می بینید همگیشان با یک خروش به منزل رسیده اند. چون ذهن آنان مجنون است و تحت برنامه ای بنام "خرد" نیست. مولانا می گوید:
تو که بی داغِِ ِ جنونی خبری گویی که چونی
که من از چون و چگونه دگر آثار ندارم
مولانای خردمند و عاقل دیگر از چون و چگونه آثار ندارد !! مولانایی که سلطان العلمای نه تنها شهرش بلکه سلطان العلمای ایران بود آنهم ایران آنزمان که چند برابر الان بود. ولی همه ی این شوکت ها و مقام ها را به عشق فروخت. در ظاهر ایشان باید کلن مغزی نداشته باشد که یاخته ای داشته باشد.
من ذره بودم ز کوه بیشم کردی
پس مانده بودم از همه پیشم کردی
تاز مولانا مدعی است که قبل از اینکه عاشق شود هیچ نبوده!!!! ولی بعد از عشق از کوه افزون شده !!

جناب مهربد
نمی شود برای ذهن آدمی برنامه ای نوشت چون آدمی ربات نیست چیزی بنام احساس در آدمی وجود دارد و فرمول قطره های اشک H2o نیستند.
در ضمن چه بسیار دیدم آدمیانی که بسیار دین دار بودند و متدین و نماز صبحشان را به شام وصل می کردند ولی در یک جرقه همه ی ایمانشان دود شد و رفت هوا و از منکران بزرگ خدا شدند. می توان کفر و ایمان را بصورت دو خط موازی در نظر بگیریم که هیچ نقطه اشتراکی با هم ندارند اما شما بهتر می دانید که در بی نهایت این دو خط به می رسند یعنی در اوج ایمان می تون کافر شد و در اوج کفر می توان به ایمان رسید.
نومید هم مباش که رندان باده نوش
ناگه به یک خروش به منزل رسیده اند

حالا که مهربد در حیطه تخصصش یه چیزی پروند من هم یه چیز بپرونم: این همه صحبت از عشق و بندگی و پرستش نشان از خلایی در زندگی شما دارد. شاید به خدا به عنوان یک Father Figure مینگرید. آیا پدرتان پدر قابل قبولی بوده است؟


و درنهایت کهکشان‌ها و ستاره‌ها و سیاره ها در کجا قرار دارن؟ فضا؟ خلاء؟ اون فضا در کجاست؟ این ظرفی که همه اینها رو در بر گرفته کجاست؟

جهان قابل مشاهده به شعاع 46 میلیارد سال نوری! ورای اون رو نمیشه دید یا حتی رفت چون به خاطر انبساط جهان با سرعت بیشتر از سرعت نور از ما دور میشه.:e411:

Observable universe - WiKi (https://en.wikipedia.org/wiki/Observable_universe)

sonixax
08-19-2015, 02:54 AM
شما هم متوجه هستید که نه تنها از دین اسلام هیچ نمی دانید از دین یهود و قوم یهود هم چیزی نمی دانید و مدام بر اشتباهتان تاکید می کنید.

خوبه شما خودت منبع گذاشته بودی که گناه کبیره هستش :))) دست کم حرف خودتون رو قبول داشته باشید!


در بحث حلیت سوسمار وقتی دیدکه شیعه حرام می داند آن را گفتید شیعه که اسلام نیست و اهل سنت را باید دید در حالی که حنبلی ها هم حرام می دانند.

سنبلعلی هم حرام میداند!!! فاطی جان اینهایی که شما میگویید اسلام نیست! یک سری مذهب از بین مذاهب اسلام هستند! فرق اینها رو هم با هم نمیدونید ؟!
به جایش بهتون نشون دادیم از بیخ در تمام مذاهب نوشیدن شاش شتر مشکل دار نیست توصیه هم شده!!! ولی همون رو هم باز بستید به وهابی ها!!!


در مورد ازدواج مرد مسلمان با زن اهل کتاب هم وقتی دیدید که اهل سنت آن را روا می دانند و مشکلی با این قضیه ندارند (کلی مثال می توان از همین برادران عربستانی و اهل سنت بگویم که همسران اهل کتاب گرفته اند بدون آنکه زن دینش را تغییر داده باشد مشهورترین ها هم زنان شاهزادگان سعودی) شیعه را اسلام دانستید در حالی که در بین فقهای شیعه هم صیغه روا است ولی ازدواج احتیاط لازم است.

دروغ نگویید! من هنوز هم شیعه را مسلمان نمیدانم. برعکس باز از منابع خودتون براتون استدلال کردم منابعی که کپی کیلویی میکنید بدون اینکه حتا یک دور اونها رو خودتون خونده باشید!


بنده خودم در کودکی شاهد عروسی یک دختر کلیمی با یک پسر مسلمان در تهران بودم . عاقد هم داشتند بطور اسلامی انجام شد. عروس کلیمی بود و تا آنجا که می دانم هنوز هم کلیمی است.

مهر ورزیده منطقی تر خالی ببندید جانم!
شما اول گفتید میشه! بعدش که دیدید نه خیر نمیشه گفتید البته بعدن مامان بزرگم مسلمان شد! بعد که باز کم آوردید گفتید برای ظاهر سازی مسلمان شده هنوز تورات میخونه!! بعد از اون طرف خودتون لینک میذارید از نظر یهودیت این کار گناه کبیره و نابخشودنیه!!! صد مدل حرف زدید جانم :))


مادربزرگم از قوم یهود است !!! چقدر توضیح بدم خسته شدم بخدااااااااااااا. مثلا اگر یک دختر ایرانی با یک پسر آمریکایی ازدواج کند دیگر ایرانی نیست و چهارشنبه سوری و نوروز و سیزده بدر و...... نباید انجام دهد؟

پس حالا مساله شد قومیت!!! بلاخره دینش یهودی بوده یا قومش ؟! یا هر دو ؟!
اگر قومش یهودی بوده، دینش نبوده که هیچ! رفته مسلمان شده!!!
اگر قومش یهودی بوده، دینش هم یهودی بوده اون وقت گناه کبیره کرده در جهنم چشم انتظار دیدارشان هستیم!!!


خواندن تورات مگر اشکالی دارد؟ منم می خوانم! اسلام که ادیان ابراهیمی را تایید کرده است و تورا را کتاب آسمانی می داند.

عجب!!
پس خداوند در قرآن سوره توبه آیه 29! یک زر مفتی زده گفته بعدن مومنین به اسلام ماست مالی خواهند کرد :))


با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسین ایمان نمى‏آورند و آنچه را خدا و فرستاده‏اش حرام گردانیده‏اند حرام نمى‏دارند و متدین به دین حق نمى‏گردند كارزار كنید تا با [كمال] خوارى به دست‏خود جزیه دهند


در ضمن تا دلتان بخواهد زنان یهودی با مردان عیر یهودی ازدواج کرده اند و از دینشان هم حتی بطور ظاهری بر نگشته اند. دوستی دارم که مادرش یهودی و پدرش مسیحی است و می گوید مادرش در دوران کودکی همواره او را به کنیسه می برد و می خواست او یک یهودی متدین بار بیاید!!!

همگیشان از بیخ یهودی نبوده اند! (باورمند نبوده اند) - البته از شما با این هوش سرشار بعیده بفهمی چی گفتم!



در ضمن در قوانین یهود (میشنا) یهودی بودن مادر شرط است یعنی مهم نیست پدر چه دینی دارد. یعنی اینقدر ها هم ازدواج زن یهود با مرد غیر یهود گناه نیست هیچ تازه خوبم هست چون فرزند مردان غیر یهودی ، با این قانون یهودی محسوب می شوند و بر تعداد این قومِ اندک، افزوده می گردد!!

باز هم بدون اطلاع حرف زدید :


ازدواج یهودیان با غیریهودیان همیشه به عنوان تهدیدی برای آینده قوم یهود (https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D9%88%D9%85_%DB%8C%D9%87%D9%88%D8%AF) تلقی شده است. بنا بر قوانین یهودیت، دین از طریق مادر به فرزند منتقل می‌شود، بنابراین اگر یک مرد یهودی با زنی غیر یهودی ازدواج کند، فرزندان آنها یهودی به شمار نمی‌روند.

عشق غیر یهودی پسر نتانیاهو و خشم اسرائیلی ها - BBC Persian (http://www.bbc.com/persian/world/2014/02/140207_ng_jewish_fear_intermarriage.shtml)

تا خشتک نتانیاهو رو سر این مساله بر سر مبارکش کشیدند دوستان یهودی :))

sonixax
08-19-2015, 02:56 AM
جهان قابل مشاهده به شعاع 46 میلیارد سال نوری! ورای اون رو نمیشه دید یا حتی رفت چون به خاطر انبساط جهان با سرعت بیشتر از سرعت نور از ما دور میشه.

در حد یک نظریه هست و خیلی بلند پروازانه ولی شاید هم سرانجام یک روزی بشه!

Alcubierre drive - WiKi (https://en.wikipedia.org/wiki/Alcubierre_drive)

سارا
08-19-2015, 09:02 AM
سلام و صبح بخیر:)

سارا خانم همین چیزهایی که تا الان گفتم باید حداقل یه جرقه ایی در شما می‌زد ولی شما مثل اینکه حسابی عاشقی و بحث کردن با عاشق کار معقولی نیست. چون که عاشق (حتی از لحاظ علمی هم ثابت شده) دامنه دیدش محدود می‌شه و غیر از اونچه می‌خواد نمی‌بینه.

اما در مورد ابن سینا, که یکی از اشخاص مورد علاقه منه باید بگم که ایشون هم نه مثل شما که بلکه بیشتر مثل من فکر می‌کرد. کسی بود که مغز چیزها رُ در نظر می‌گرفت و نه ظاهر اونها رُ. و مسلماً هر کسی به چیزی سجده می‌کنه که عقلش نشونش می‌ده (این جمله رُ یکی از عارفان بزرگ گفته که الان خاطرم نیست کی بود.)
ابن سینا علّت بیماری که در نهایت باعث مرگش شد رو اینچنین یادداشت کرده : مبتلاء به قولنج شدم به سبب کثره الجماع و شرب الخمر
و این موضوع هیچ عجیب نیست که ایشون اعتقاد داشتن که نوشیدن شراب برای فرد عامی حرام است و برای شخص دانشمند حلال.

و بعضی عقیده دارن که اون میوه ممنوعه که خوردنش باعث رانده شدن انسان از بهشت شد نه سیب و نه گندم بلکه آگاهی بود. و آگاهی چیزی بود که انسان رُ در ردیف خدا قرار می‌داد و خدا این رُ نمی‌پسندید. و تمام مذاهب و فرقه در جنبه معنوی خودشون به دنبال باز پس دادن اون آگاهی هستن تا دوباره انسان به بهشت برگرده. ولی انسان به بهشت بر نمی‌گرده. انسان در کره زمین بوجود اومده و در گوشه‌ایی از همین کره خاکی محو می‌شه. در ناکجای جهان.
شاید اگه از شما بپرسن کره زمین کجاست؟ بتونید بگید منظومه شمسی, بعد اون کجاست؟ کهکشان راه شیری و بعد این کهکشان؟ و درنهایت کهکشان‌ها و ستاره‌ها و سیاره ها در کجا قرار دارن؟ فضا؟ خلاء؟ اون فضا در کجاست؟ این ظرفی که همه اینها رو در بر گرفته کجاست؟
واقعیت اینه که ما در اتاقی از یک کشتی هستیم که در یک اقیانوس سرگردانه و تنها همینو می‌دونیم. نه می‌دونیم اون اقیانوس کجاست و نه اینکه چه اندازه است.





سلام دوست عزیز
راستش مطالبی که شما تاکنون مطرح کرده اید برایم اصلا تازگی نداشته اند که بخواهند جرقه ای هم ایجاد کنند. همه ی این داستان ها را از کودکی شنیده بودم به لطف وجود اطرافیانی که در وجود شک داشتند و هستی را بی نیاز از خالق می دیدند. داستان اختراع دین ها و خدایها و.......
من حدود 4 ، 5 سال پیش با یک استاد فلسفه دانشگاه سانفراسیسکو که اگزیستنسیالیست هم بودند آنهم از نوع ملحد بحث می کردم . در باب وجود و هستی و.. خب آنموقع هنوز سنی نداشتم و هر چه که ایشان مطرح می کرد من فرصت می خواستم برای جواب دادنش و این خب فرصتی بود تا آرای فلاسفه ی اگزیستسیالیست را خوب و با دقت بخوانم . در یکی از بحث ها بنده به ایشان از آرا هایدگر گفتم و اینکه او یک خدا باور بود و وجود خدا را در عالم قبول داشت هرچند معتقد بود این خدا نباید از جنس خدای مسیحیت باشد و. ایشان به بنده گفت هایدگر بیشتر با کلمات بازی کرده است و در اخر عمر هم که بیشتر به سمت شعر رفته و....... یعنی زوال عقلی و از این حرفا.
از این دست حرفا معمولا همه خدا ناباورها نسبت به خداباورها مطرح می کنند حتی فلاسفه ی بزرگشان به فلاسفه بزرگ خداباور!
نگاه منفی برتراند راسل به فلسفه‌ی هایدگر:

Highly eccentric in its terminology, his philosophy is extremely obscure. One cannot help suspecting that language is here running riot. An interesting point in his speculations is the insistence that nothingness is something positive. As with much else in Existentialism, this is a psychological observation made to pass for logic
مشکل مربوط به زبان است . این عشقی که بنده مطرح کرده ام اصلا از جنس عشق زمینی نیست که چشمِ عقل را کور کند . اتفاقا برای رسیدن به این عشق باید برای درک این عشق که همانا حقیقت هستی است باید عقل به کمال برسد یعنی عقل سرخ همانچیزی که شیخ اشراق مطرح می کند. در ضمن بنده هنوز در این وادی نیافتاده ام که ادعای عشق کنم ! اینکه بخواهیم با استدلال یا همان فلسفه به درکی از حقیقت هستی برسیم خب بقول مولانا راه بجایی نمی بریم چرا که "پای استدلالیون چوبین بود"
هایدگر هم هر چه پیش‌تر می‌رفت نسبت به توانایی فلسفه برای نیل به حقیقت هستی شک می‌کرد!
خب با این سوالات شما در باب اینکه ما الان دقیقا در کجا قرار داریم خب نشان می دهد هنوز پرسشها در باب هستی ، جوابی نیافته اند پس همانطور که هایدگر در کتاب "نامه در باب اومانیسم" گفته است تا پرسش هستی پاسخ داده نشود مسئله‌ی خدا معلق می‌ماند، یعنی نمی توان با قطعیت از عدم وجودش سخن گفت.

و شاید هایدگر راست بگوید که "تنها باز خدایی می‌تواند ما را نجات دهد"



در باب ابن سینا هم بحث بسیار است و اینکه چطور یک شراب خوار قهار یا بهتر است بگویم یک دائم الخمر می تواند در حدود 450 کتاب را بنویسد خب این هم نکته ای حیرت آور که با عقل و خرد و منطق جور در نمی آید!!!! اینکه می گویند در نوشته های شاگردش ، جوزجانی یافت شده است که شبها با ابن سینا شراب می نوشیدیم و بعد بحث حکمت و فلسفه می کریم هم بسیار غیر منطقی و خنده آور است که چطور با حالت مستی می توان خردمندانه سخن گفت!! اینکه ابن سینا دشمن زیاد داشته است شکی نیست و اینکه حسودان برای بدنامیش همه کار کرده اند از تحریف نوشته های جوزجانی گرفته تا رواج شرابخواریش نباید حیرت کرد.
تهمت شراب خواری و کفر گویی چگونه به ابن سینا زده شد؟ (http://www.khabaronline.ir/detail/309786/culture/religion)

یا مثلا در گزارش ها هست شخصی به مشکل فلسفی برخورد و آن را نوشت و برای ابن سینا فرستاد. ابن سینا، سحر به دنبال جوزجانی می فرستاد تا کسی را بفرستد که جواب نامه را ببرد. روای می گوید که وقتی رفتیم ابن سینا سر سجاده نشسته بود و سر سجاده جواب را نوشته که یک رساله فلسفی است. گزارش های پیچیده این گونه هم هست، چرا این گزارش ها را قبول نکنیم و آن روایت‌ها را قبول کنیم. همچنین بحث های عرفانی اشارات بسیار جالب است و هنوز کسی نتوانسته در حوزه عرفان به این زیبایی رساله بنویسد. چنین شخصی باید شخص باتقوایی باشد.

به هرحال نمی توان با قطعیت گفت که ابن سینا که بوده است شرابخوار قهار یا یک سجاده نشین با وقار .
چون گزارش‌های خلاف این مورد هم زیاد است، مثلا ابن سینا می‌گوید وقتی به مشکل علمی بر می خوردم به مسجد می رفتم و دو رکعت نماز می خواندم .

با توجه به خواندن آرا و نوشته های ایشان، من هم قبول دارم که ابن سینا باطن را در نظر می گرفت دقیقا بر خلاف شما !!! و در مورد همین ابن سینا ، عرفایی چون ابوسعید ابالخیر گفته اند که همچون کوری است که آنچه ما (عرفا) می بینیم را می داند !!!!! یعنی ابن سینا در برابر عرفا کور و نا بینا محسوب می شود!!
شما که از علم عشقی که عرفا مطرح کرده اند هیچ نمی دانید (حتی ابن سینا هم در این وادی کور است !!) از حکمت انسی که برگرفته از نظریه ی ماترژن در فیزیک است هیچ نمی دانید . پس فکر نمی کنید این ادعایی گزاف است که آن را ظاهری بنامید؟!
بنده ادعای عشق نکرده ام ولی حداقل هنوز خودپرستی ام اینقدر افزون نشده است که چشم عقل و منطقم را کور کند در مورد چیزهایی که درکش را ندارم و عقلم قد نمی دهد را انکار کنم و آن ها را سطحی و ظاهری بخوانم!

در پایان ممنون دوست عزیز بابت مشارکت در این جستار :e032:

mbk
08-19-2015, 09:14 AM
"قاتلوا الذین لا یومنون بالله و لا بالیوم الآخر و لا یحرمون ما حرم الله و رسوله و لا یدینون دین الحق من الذین اوتوا الكتاب من قبلكم حتى یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون ""کشندگانید همانان نه باور می کنند به خداوند هم نه به زمانِ واپسین هم نه تابو می کنند چه تابو گذاشت خداوند هم نه آیین مندند آیینِ درستُ از کسانی دریافتند نوشتارُ از پیشترتان تا می بخشند پاداشُ بارهء دستی هم آنهایند کوچک شونده هایی"


ﭘﺲ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺳﻮﺭﻩ ﺗﻮﺑﻪ ﺁﯾﻪ !29 ﯾﮏ ﺯﺭ ﻣﻔﺘﯽ ﺯﺩﻩ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻌﺪﻥ ﻣﻮﻣﻨﯿﻦ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻡ ﻣﺎﺳﺖ
ﻣﺎﻟﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ ((:

ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻃﻼﻉ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﯾﺪ :"
ﺑﺎ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﻛﺘﺎﺏ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺯﭘﺴﯿﻦ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻧﻤﻰﺁﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ
ﺭﺍ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩﺍﺵ ﺣﺮﺍﻡ ﮔﺮﺩﺍﻧﯿﺪﻩﺍﻧﺪ ﺣﺮﺍﻡ ﻧﻤﻰﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻣﺘﺪﯾﻦ ﺑﻪ ﺩﯾﻦ
ﺣﻖ ﻧﻤﻰﮔﺮﺩﻧﺪ ﻛﺎﺭﺯﺍﺭ ﻛﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﺑﺎ ‏[ﻛﻤﺎﻝ‏] ﺧﻮﺍﺭﻯ ﺑﻪ ﺩﺳﺖﺧﻮﺩ ﺟﺰﯾﻪ ﺩﻫﻨﺪ "


ببینید برخی فرازِ میان "از کسانی دریافتند نوشتار.." با »همه دریافت کنندگان نوشتار« را نمی دانند هم فراز میان "باور نمی کنند به خداوند.. "را با »باور می کنند « را نمی دانند هم فراز میان "پاکیزه خوشبو" "طیب" را با گند بدبو نمی دانند ،پس بایستی بنگریم با کی های داریم روبرو می شویم،خداوندا مرا از کسانی ممکن که اندیشه نمی گیرند

سارا
08-19-2015, 09:41 AM
حالا که مهربد در حیطه تخصصش یه چیزی پروند من هم یه چیز بپرونم: این همه صحبت از عشق و بندگی و پرستش نشان از خلایی در زندگی شما دارد. شاید به خدا به عنوان یک Father Figure مینگرید. آیا پدرتان پدر قابل قبولی بوده است؟
lol
پس با این حساب عرفایی چون مولانا و شمس و ابولحسن خرقانی و حلاج و عین القضات و سنایی و عطار و نجم الدین کبری و فخرالدین عراقی و صدر الدین قونوی و ابن عربی و حسن بصری و رابعه و ابراهیم ادهم و اباسعید ابالخیر و قشیری و بهاالدین ولد و حافظ و ژنده پیل و شیخ اشراق و ملاصدرا و.................................
همه و همه خلا عاطفی داشتند و به سمت عشق به خدا رفتند:))

نه دوست عزیز اتفاقا بنده از همان کودکی زیادی هم مورد توجه پدر و مادرم بوده ام و یک دختر ِ بابای تما عیار بوده ام!!! این محبتها و عشق هایی که عرفا مطرح می کنند مصداق زمینی ندارد باید وارد حلقه شد تا دریافت! بقول سعدی:
سلسله ی موی دوست حلقه ی دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست

من اشتباه کردم که این مطالب را در اینجا که کسی خدا را قبول ندارد بیان کردم بقول مولانا :
منم آن عاشق رویت که جز این کار ندارم
که برآنکس که نه عاشق بجز انکار ندارم

خب آخه دیدم حافظ مدام می گوید :
عاشق شو ارنه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
گفتم بیایم و عشق را مطرح کنم که با آن میتوان به حقیقت هستی رسید ولی خب در جایی که مدعیان بی خدایی جمعند نباید از عشق و رموزش سخن گفت

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در رنج خودپرستی

سارا
08-19-2015, 09:55 AM
جستار رفت به یک سمت دیگری تا بیشتر متهم نشده ام به جنون و ظاهر بینی و کمبود محبت داشتن و اینحرفا. دوستان کمی از زندگی بدون حضور خدا صحبت کنند و اینکه تقابلشان با افراد جامعه با دوستان و خانواده چگونه است؟
اینکه چطور می توانند این افسانه "خدا" را در فیلم ها سریال ها و کتاب ها و اشعار و موسیقی و کلن در دنیای اطرافشان، بعنوان یک امر بدیهی و حقیقی ببینند و تحمل کنند؟ باید برایشان این امر ، مضحک و خنده دار باشد؟

dr.mcclown
08-19-2015, 11:07 AM
سلام:)


بنده ادعای عشق نکرده ام ولی حداقل هنوز خودپرستی ام اینقدر افزون نشده است که چشم عقل و منطقم را کور کند در مورد چیزهایی که درکش را ندارم و عقلم قد نمی دهد را انکار کنم و آن ها را سطحی و ظاهری بخوانم!

سارا جان شما, مطالب بارزی رُ نادیده می‌گیرید و به همین دلیل من ناچاراً صفت عاشقُ به شما دادم. به عنوان مثال, شما عقلُ نفی می‌کنید. اول از همه عقل خودتونو. هیچ ایرادی نداره که یه مسیر منطقی رُ تا آخر برید بعد بگید از نتیجه‌اش خوشتون نمیاد. ولی شما این کارُ نمی‌کنید.
وقتی ما در مورد خدا صحبت می‌کنیم و صحبت کردیم, واضحاً صحبت درباره خدای مذاهب بود. خدایی که یک مذهب معرفی می‌کنه. ما در این بررسی موردی, به فلسفه اون مذهب نگاه می‌کنیم. اون مذهب در درجه اول باید بتونه وجود خدایی رُ که ادعا می‌کنه ثابت کنه. وقتی از این امر ناتوانه و دلایلی که میاره به راحتی رد می‌شه و افسانه‌هایی که می‌سازه و در قالب روایات نقل می‌کنه با علیّت سازگاری نداره ما به عنوان انسان معقول نمی‌گیم دروغ می‌گه, می‌گیم نتونست اثبات کنه.
خب در این حالت منِ معقول و "آزاده" در کنار یک متدیّن به آسودگی زندگی می‌کنم.

ولی تضاد کی پیش میاد؟ وقتی تحت نام خدا اون مذهب یا پیروان اون مذهب سعی می‌کنن قدرت طلبی کنن. در این حالت یک منِ قانع نشده هم رادیکال می‌شه تا از تجاوز به حریم ذهنی و جسمیش جلوگیری کنه.

شما در ابتدای صحبتتون گفتید اگر مملکت غیر مذهبی می‌شد شما هم خوشحالتر بودید چون مذهب برای شما مهم نیست و وجود خداست که مهمه. ولی در اثبات لزوم وجود خدا به ادیان متوسل می‌‌شید. راهی هم غیر از این ندارید وگرنه اثبات جهان پس از مرگ برای شما ناممکنه. اما این کار شما ندیده گرفتن رابطه علّتُ معلولیه.

قاعدتاً کسانی که خیام رُ با یه رباعی توبه دادن, ابن سینا رُ هم می‌تونستن سر سجاده بنشونن.




من هم قبول دارم که ابن سینا باطن را در نظر می گرفت دقیقا بر خلاف شما !!! و در مورد همین ابن سینا ، عرفایی چون ابوسعید ابالخیر گفته اند که همچون کوری است که آنچه ما (عرفا) می بینیم را می داند !!!!! یعنی ابن سینا در برابر عرفا کور و نا بینا محسوب می شود!!

من آیا تا به الان ادعای باور نداشتن خدا رُ کردم؟
خیر, تفاوت من با یه خدا باور مذهبی مثل شما, اینه که برای وجود خدایی که بهش معتقدم دنبال دلیل و برهان نیستم برای همین در دام استدلال‌ها و داستان‌ها نمی‌افتم. خدای من شاید حتی قدرت آفرینندگی هم نداشته باشه, شاید فقط این جهان رُ آفریده و شایدهای دیگری که من بهشون فکر نمی‌کنم.
تا اونجایی که عقل من بهم نشون می‌ده, من نمی‌دونم و راهی ندارم که بفهمم نوع بشر در کجای جهان هستی قرار داره, عالم هستی کی بوجود اومده یا اصلاً مجاز هستیم لفظ کِی رُ به کار برد یا نه؟ چون زمان هم محصور در این عالمه, می‌دونم در چیزهایی که می‌فهمم یا می‌تونم بفهمم اختیاری زیادی ندارم چه بسا اصلاً اختیاری ندارم, یا اصلاً "من" یعنی چه؟

حقیقتش اینه که حتی تصور زندگی پس از مرگی که توصیف اسلام یا حتی باور مصریان باستانه برای من رنج آوره. زندگی که بیشتر برای گوسفندی خوبه که خواب مراتع سبز و دشتهای پر از علف رُ می‌بینه. جایی که دیگه چیزی برای فهمیدن و ساختن نیست. جایی که یادتون می‌ره دیروز چه شکلی بود اصلاً اگر حافظه‌ایی داشته باشید. نه کسی رُ می‌شناسید نه کسی شما رُ می‌شناسه. تصور مرگ ممکنه سخت باشه ولی وقتی فکر می‌کنم که بعدش دیگه هیچی نیست, احساس آرامش می‌کنم.

فکر کردم بد نیست نظر شخیصی خودمُ هم اعلام کنم علاوه بر چیزهایی که از این در و اون در گفتیم :)

سارا
08-19-2015, 01:27 PM
سلام:)

سارا جان شما, مطالب بارزی رُ نادیده می‌گیرید و به همین دلیل من ناچاراً صفت عاشقُ به شما دادم. به عنوان مثال, شما عقلُ نفی می‌کنید. اول از همه عقل خودتونو. هیچ ایرادی نداره که یه مسیر منطقی رُ تا آخر برید بعد بگید از نتیجه‌اش خوشتون نمیاد. ولی شما این کارُ نمی‌کنید.

سلام دوست عزیز
بنده عقل را نفی نکردم بلکه از عقل سرخ حرف زدم! عقلی که به کمال رسیده . اصلا ما چند نوع عقل داریم. این لینک زیر را ببینید . انواع عقل از دید فلاسفه ی نامی و همینطور عرفا مثل مولانا بیان شده است.
عقل - WiKi (https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%82%D9%84)

بنده "عقل کاسب" را نفی می کنم نه عقل سرخ را!

وقتی ما در مورد خدا صحبت می‌کنیم و صحبت کردیم, واضحاً صحبت درباره خدای مذاهب بود. خدایی که یک مذهب معرفی می‌کنه. ما در این بررسی موردی, به فلسفه اون مذهب نگاه می‌کنیم. اون مذهب در درجه اول باید بتونه وجود خدایی رُ که ادعا می‌کنه ثابت کنه. وقتی از این امر ناتوانه و دلایلی که میاره به راحتی رد می‌شه و افسانه‌هایی که می‌سازه و در قالب روایات نقل می‌کنه با علیّت سازگاری نداره ما به عنوان انسان معقول نمی‌گیم دروغ می‌گه, می‌گیم نتونست اثبات کنه.
خب در این حالت منِ معقول و "آزاده" در کنار یک متدیّن به آسودگی زندگی می‌کنم.

خب بیشتر فلاسفه ی اسلامی مثل فارابی و شاگردش ابن سینا پیرو فلسفه ی ارسطو یا همان مشا بوده اند. ابن سینا که رسالاتی در باب اثبات مجردات دارد و وجود خدا را اثبات کرده است (برهان صدیقین) ولی در اثبات معاد مانده است و گفته چون ایمان بخدا و پیامبرش دارم می پذیرم . ببینید از دید مذهبی بخواهیم نگاه کنیم همه ی فلاسفه ی اسلامی مورد لعن و تکفیر فقها قرار گرفتند آخریش هم علامه طباطبایی بود و البته جواد آملی هم هست که مورد لعن حسن عباسی و ولایت فقیهیون قرار گرفته :))))))))))) چون ابتدای فلسفه با" چرا" شروع می شود نه با تسلیم. باید ابتدا موتور خرد را روشن کرد. بنده بارها به شما گفته ام بال عرفا خوف و رجا است یعنی با شک و تردید باید گام برداشت. من اگر ایمان محض و مطلق داشته باشم که دیگر برای چه مطالعه کنم که چه شود؟ برای چه باید بنشینم آرا ابن سینا و صدرا و شیخ اشراق را بخوانم که فهمش سخت است و مفاهیمش ثقیل است بجایش می نشینم داستان کرامات پیامبران را می خوانم و از جوان شدن زلیخا لذت می برم !!!! یا اینکه وقت بگذارم کتب یاسپرس و هایدگر و نیچه بخوانم می روم کتاب های دانیل استیل را می خوانم چرا ذهنم را خسته کنم ؟ خب برای اینکه هستی ، وجود و خودِ خدا برایم دغدغه است .تفکر بالاتر از عبادت است ! همانطور که تخیل بالاتر از علم است!


ولی تضاد کی پیش میاد؟ وقتی تحت نام
خدا اون مذهب یا پیروان اون مذهب سعی می‌کنن قدرت طلبی کنن. در این حالت یک منِ قانع نشده هم رادیکال می‌شه تا از تجاوز به حریم ذهنی و جسمیش جلوگیری کنه.

شما در ابتدای صحبتتون گفتید اگر مملکت غیر مذهبی می‌شد شما هم خوشحالتر بودید چون مذهب برای شما مهم نیست و وجود خداست که مهمه. ولی در اثبات لزوم وجود خدا به ادیان متوسل می‌‌شید. راهی هم غیر از این ندارید وگرنه اثبات جهان پس از مرگ برای شما ناممکنه. اما این کار شما ندیده گرفتن رابطه علّتُ معلولیه.
من منظورم مذهبی بود که بخواهد قدرت طلبی و ریا و....... بوجود بیاورد آن نفرت انگیزترین چیز روی زمین است مثل چیزی که در ایران و در کشورهای اسلامی شاهدش هستیم ریای مطلق!!! بقول حافظ کردار اهل صومعه ام کرد می پرست!
اما برای اثبات خدا من با مذهب اثباتش نمی کنم معرفترین برهان برای اثباتش برهان علیت است حتما شما هم در جواب خواهید گفت دیوید هیوم نقد کرده است این برهان را و..... و بنده در جواب خواهم گفت علامه طباطبایی و فلاسفه ی دیگر هم نقد هیوم را نقد کرده اند و همینطور دور تسلسل اثبات و رد خواهیم داشت در حقیقت هر اثباتی علت ردی خواهد بود و برعکس (رابطه ی علت و معلولی). البته پیشتر هم گفتم ابن سینا با برهان صدیقین وجود خدا را اثبات کرده است. اثبات و انکار خدا زیاد شده است و همچنان می شود شاید بهترین حرف این باشد که نه می توان خدا را اثبات کرد و نه انکارش کرد!!




قاعدتاً کسانی که خیام رُ با یه رباعی توبه دادن, ابن سینا رُ هم می‌تونستن سر سجاده بنشونن.

از دید عرفا هم بخواهیم در مورد ابن سینا حرف بزنیم از او بعنوان کسی که اهل سیر و سلوک بوده است یاد شده است. از ابن عربی تا مولانا از شیخ الرییس بعنوان فردی پارسا یاد کرده اند. همین داستان نماز خواندنش هم که معروف است . و یا از روایاتی که از پسرخوانده و شاگردش بهمنیار نقل شده است فردی عابد و نمازخوان بوده است. در باب نوشیدن شراب هم ، من خودم کتاب قانونش را خوانده ام در آن گفته شده بود که هفته ای دو یا سه بار نوشیدن شراب آنهم به مقدار بسیار کم سبب تصفیه خون و.. می شود و کلی هم در مضرات شرابخواری زیاده از حد گفته بود که شراب بیش از حد، عقل را زایل می کند و... بقول دوستی می گفت ابن سینا که اینهمه تالیفات داشته و اینهمه اهل مطالعه بوده اصلا وقت داشته غذا بخورد که حال شرابخورای بکند!! خیام هم رباعیاتش مال خودش هست در این هیچ شکی نیست.



در ضمن خود همین عرفا بیشترین لعن و تکفیر را از جانب مذهبیان ظاهر بین دیده اند. همین الان داشتم در سایت های شیعه چرخی می زدم چقدر توهین و دشنام را دیدم که حواله حضرت مولانا کرده بوده اند و.......... !!!!!!!!! پس عرفا یا کلن طریقتی ها خارج از شریعتی های صرف قرار می گیرند.



من آیا تا به الان ادعای باور نداشتن خدا رُ کردم؟
همینکه وارد این جستار شدید و خواستید جواب سوالم را بدهید که "بی خدا بودن چه حسی دارد؟" آیا این دلیل بر این نیست که بعنوان یک ناخداباور وارد این جستار شدید؟؟پس تا الان داشتید نقش بازی می کردید؟ بعد هم نکنه مسلمان بشوید;)


تا اونجایی که عقل من بهم نشون می‌ده, من نمی‌دونم و راهی ندارم که بفهمم نوع بشر در کجای جهان هستی قرار داره, عالم هستی کی بوجود اومده یا اصلاً مجاز هستیم لفظ کِی رُ به کار برد یا نه؟ چون زمان هم محصور در این عالمه, می‌دونم در چیزهایی که می‌فهمم یا می‌تونم بفهمم اختیاری زیادی ندارم چه بسا اصلاً اختیاری ندارم, یا اصلاً "من" یعنی چه؟

حقیقتش اینه که حتی تصور زندگی پس از مرگی که توصیف اسلام یا حتی باور مصریان باستانه برای من رنج آوره. زندگی که بیشتر برای گوسفندی خوبه که خواب مراتع سبز و دشتهای پر از علف رُ می‌بینه. جایی که دیگه چیزی برای فهمیدن و ساختن نیست. جایی که یادتون می‌ره دیروز چه شکلی بود اصلاً اگر حافظه‌ایی داشته باشید. نه کسی رُ می‌شناسید نه کسی شما رُ می‌شناسه. تصور مرگ ممکنه سخت باشه ولی وقتی فکر می‌کنم که بعدش دیگه هیچی نیست, احساس آرامش می‌کنم.

فکر کردم بد نیست نظر شخیصی خودمُ هم اعلام کنم علاوه بر چیزهایی که از این در و اون در گفتیم :)


البته در قرآن آمده که همدیگر را می شناسیم و اینکه اگر در بهشت دو نفر باشند که در دنیا نسبت به هم کینه داشتند در بهشت کینه اشان تبدیل به محبت می شود و.......

در مورد عقل هم آن لینکی که بالا معرفی کرده ام را ببینید . در ضمن کتاب عقل سرخ شیخ اشراق کتاب خوبی است هم در باب انواع عقل سخن گفته و هم اینکه بصورت یک داستان عارفانه و فلسفی هم می باشد و در حدود 10 صفحه هم بیشتر نیست. اگر بخواهید لینک دانلودش را برایتان بگذارم.
پس شما خدا باور بودید و تا حالا رو نکرده بودید;)
بزارید یک چیزی را رک بگویم خب منم با این نوشته های قرآن در مورد اینکه در بهشت شراب هست و حوری هست و .......... برایم دلچسب نیست. اولا چون دخترم حوری به چه دردم میخوره؟!!!!! دوما شراب نقد بقول خیام بهتر از نسیه است چرا به نسیه تکیه کنم این دنیا که نقدش هست!! و اینکه این بهشت به درد حاجی بازاریان و آنها که فقط بدنبال شکم و زن و.. هستند می خورد .
ولی می گویند قرآن باطنی دارد و...... عرفا هم زیاد در این باب سروده اند و تفسیر کرده اند. اشو می گوید قرآن کتابی است که نباید آن را خواند بلکه باید آن را سرود. خب برای سرایش آن من قرآن را کنار گذاشته ام و با قدم های خودم به سمت حقیقت می روم و منتظرم تا آیه هایش برایم نازل شود.
تازه من اگر خودم هم بخواهم که عادی زندگی کنم و اینقدر به خودم و خدا و هستی و این چیزها کار نداشته باشم گویا نمی شود و همیشه باید این چیزها برایم دغدغه باشند. اینکه بنده را به دین دیگری دعوت می کنند که در آن بجای یک خدا با سه خدا طرف هستید!!!!

Mehrbod
08-19-2015, 09:01 PM
یه مرد ژاپنی به چه چیزی اعتقاد داره؟ به اینکه با این لغزش نیاکانش رُ شرمنده کرده. کسانی که وجود ندارن. با این وجود اینقدر خودشُ متعهد به حفظ آبروی اونها می‌بینه
که از هر عملی که تصور کنه مایه سرافکندگی اون‌ها بشه تنفر داره. و در عوض وقتی کاریُ انجام می‌ده که فکر می‌کنه اون‌ها خواستن, پاداش درونی دریافت می‌کنه.

درسته, پاداش و پادافره با هم‌اند.







قاعدتا یاخته های مغز ریاضیدانی چون سنایی باید اینگونه عمل می کرد که حرف یک مست را نا دیده می انگاشت و می خندید و مثل رفیقش خیام به آن مرد مست می گفت : می خور که ندانی به کجا خواهی رفت و.... از این حرفا . ولی دیدیم که داستان طور دیگری شد. پس نمی توان خدا را یاخته های مغزی دانست. یا شما اگر داستان عرفا و اهل تصوف را بخوانید می بینید همگیشان با یک خروش به منزل رسیده اند.


بوارونه, ما همچو "قاعده‌ای" از بیخ نداریم. مغز ریاضیدان و ناریاضیدان آنچنانی هم نداریم. بشریت کمتر از ٥ هزار سال
است که از چیزی چیزی به نام ریاضی پیدا کرده, هنگامیکه روند فرگشت (تکامل) آدم امروزین دستکم ٢٠٠ هزارسال دیرینگی دارد; اگرکه میلیون‌ها! سال فرگشت پیش از آن را نادیده بگیریم.

چیزیکه "قاعدگی" دارد بخوبی همین احساس‌ها و رفتارهای "خروشنده" استند, چیزیکه بوارونه بسیار تازه فرگشته و هنوز
هیچ ریشه ندوانده همین خردورزی است; اکنون خواه ریاضی‌دان, خواه شاعر عاشق پیشه, آنچه همه‌یِ ما در آن خوبیم
همین "دل به دریا زدن" و "خروشیدن" است, آنچه همه‌یِ ما در آن بد‌یم نگرش خردین (rational) و دوراندیشانه است.






جناب مهربد
نمی شود برای ذهن آدمی برنامه ای نوشت چون آدمی ربات نیست چیزی بنام احساس در آدمی وجود دارد و فرمول قطره های اشک H2o نیستند.


آبسانی ِ آب یک ویژگی‌یست که تنها در آب به چشم میخورد, ولی در خود مولکول‌هایِ آب نیست.
احساس‌هایِ آدمی هم یک ویژگی‌ست که تنها در مغز به چشم میخورد, ولی در خود یاخته‌های مغز نیست.

مغز شما هم چه بپذیرید چه نه یک نرم‌افزار (=ذهن) دارد و این نرم‌افزار بسیار پیچیده است.

گیر شما این است که واژه‌یِ نرم‌افزار که میخوانید میاندیشید همه چی دیگر "عقلی" و "خرد سرد" شد,
هنگامیکه نرم‌افزار میتواند احساس هم باشد, یا برای نمونه حشری شدن یک نرم‌افزار است که با دیدن
جنس ورقلنبیده‌یِ دختر در مغز پسر یا بوارونه, با دیدن سینه‌یِ سپر شده‌یِ پسر در چشم دختر, اجرا میشود.






فرمودید روحیه اتان سرکش است و از بندگی خوشتان نمی آید و..........
خوب اینکه خیلی خوب است:)
ابولحسن خرقانی یکی از عرفای بزرگ است که به گستاخی و سرکشی مشهور است !! در تذکره الاولیای عطار به گستاخ معروف است. در همین تذکره آنده است که :

این پرستش از جنس آن پرستشی نیست که در رابطه های مازوخیستی مطرح است. اینجا محبوب سادیسم ندارد! او آنقدر مهربان است که از مهربانیش عاشق به لرزش می افتاد و در برابر اینهمه زیبایی و مهربانی سکوت می کند و سجده می کند و دیگر در هستی او فنا می شود و به او می رسد و حق می گردد..................


به هر روی من که پیشاپیش گفتم, شما چرا اینجا خودتان را میآزارید میخواهید
بباورید خدا هست, میخواهید بباورید نیست, کوچکترین تغییری در چیزی نمیدهد.

برای ما یا خود من اگر کنجکاوید بودن آفریدگار مهربان را به نبودن‌اش برتری میدهم و
سرکشی من از جنس نادانی و خودسری نیست, ولی نشانه‌ای از همچو هستنده‌ای نمیبینم.






این پرستش از جنس آن پرستشی نیست که در رابطه های مازوخیستی مطرح است. اینجا محبوب سادیسم ندارد!
...
هاتفی از گوشه ی میخانه دوش
گفت ببخشند گنه می بنوش
بخشش او بیشتر از جرم ماست
نکته ی سربسته چه دانی خموش


این چه حرفی است که در عالم بالاست بهشت — هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت
زاهد عمرش سپری شد به تمنای بهشت — او ندانست که در ترک تمناست بهشت

dr.mcclown
08-19-2015, 10:27 PM
سلام:)
نه مرسی, من رساله عقل سرخ رُ خیلی سال پیش خوندم. اون موقع از زبانش خوشم اومد ولی محتواش رُ دوست نداشتم.


بنده عقل را نفی نکردم بلکه از عقل سرخ حرف زدم! عقلی که به کمال رسیده . اصلا ما چند نوع عقل داریم. این لینک زیر را ببینی

با توجه به تقسیم بندی‌هایی که ارائه کردید, شما خودتونُ صاحب کدوم نوع عقل می‌دونید؟






همینکه وارد این جستار شدید و خواستید جواب سوالم را بدهید که "بی خدا بودن چه حسی دارد؟" آیا این دلیل بر این نیست که بعنوان یک ناخداباور وارد این جستار شدید؟؟

در قیاس با شما من یک "بی‌خدا" هستم. :))
نه, در واقع بیشتر به این موضوع اشاره کنم که شما مثل هر خداباوری دیگه‌ایی تنها نسبت به خدا ایمان دارید ولی معرفت نه. اما تصورتون اینه که معرفت هم دارید. و وجود یا عدم وجود خدا تفاوت چندانی برای دو نفری که باورمند هستند یا نه, نخواهد داشت. اگر شما ایمان نداشته باشید, همچنان غذا وقتی بخوریدش شما رُ سیر خواهد کرد, معاشرت با دوستان سطح اکسی توسین خونتون رُ افزایش خواهد داد و فعالیت کردن و پیشرفت در یک یا چند زمنیه بهتون اعتماد به نفس می‌ده. شما در نهایت این کارها رُ چه به صورت مکانیکی انجام بدید چه با تصور مثبت نسبت بهشون, نتیجه شون یکسان خواهد بود.

اما در مورد ..


تازه من اگر خودم هم بخواهم که عادی زندگی کنم و اینقدر به خودم و خدا و هستی و این چیزها کار نداشته باشم گویا نمی شود
اگر جهانی پس از مرگ وجود نداشته باشه, آیا همچنان باور و پرستش خدا رُ انتخاب می‌کنید؟

Newton
08-20-2015, 02:33 AM
ای کاش خدایی می بود

تنها حقیقت مطلق ماده است

واز نبود خدا هیچ احساسی ندارم شاید نبودش بهتره زیرا اگر باشد باید محاکمه شود
وسپس اعدامش نمود
برای رنجی که به بشر تحمیل نموده

سارا
08-20-2015, 07:32 AM
سلام:) نه مرسی, من رساله عقل سرخ رُ خیلی سال پیش خوندم. اون موقع از زبانش خوشم اومد ولی محتواش رُ دوست نداشتم.
سلام و درود خب زبانش که رمزگونه و عارفانه است مثل تمام داستان های عارفانه مثل حی بن یقظان ابن سینا. اینکه می گویید مختوایش را دوست نداشتید خب بدیهی است چون درکش نکردید. ما معمولا چیزی را که درک نکنیم دوست نمی داریم. همین که می گویید "محتوا" خب یعنی اینکه رمزها و اشارات آن را در نیافتید. در مورد این رساله بعد از شهاب الدین ، مولوی و ابن عربی و ملاصدرا و..... تا الان همینجور دارند تفسیر می نویسند و هیچ کدام هم شبیه دیگری نیست یعنی هزاران برداشت و رمز از همین چند صفحه نوشته شده است. بقول دکتر شاه خلیلی که او هم تفسیری بر این رساله نگاشته ، این مطالب عارفانه حالت رمزگونه دارند و هر بار که شما آن را می خوانید چیز جدیدی بر شما مکشوف می گردد. مثل شعر حافظ و مولانا و یا منطق الطیر عطار هر بار از یک شعر معنای جدیدی انگاشته می گردد. در حقیت تجربه های جدیدتر ار عالم معنا شکل می گیرد. خب با این حساب شما بر خلاف اعتقاد خودتان ظاهربین هستید پس هیچ شباهتی به ابن سینا ندارید:)) آنکه می توان شبیه ابن سینا دانست همین شهاب الدین است که همین رساله اش ادامه دهنده حی بن یقظان ابن سینا است.

با توجه به تقسیم بندی‌هایی که ارائه کردید, شما خودتونُ صاحب کدوم نوع عقل می‌دونید؟
بنده بر خلاف شما اصلا اهل ادعا نیستم :))) فقط می توانم بگویم عقل کاسب را رد کرده ام و از آن گذشته ام .

در قیاس با شما من یک "بی‌خدا" هستم. :))
هر کسی درکی از خدا دارد پس با این حساب یعنی خدای من پیش خدای شما،خیلی خداست!!!:))))

نه, در واقع بیشتر به این موضوع اشاره کنم که شما مثل هر خداباوری دیگه‌ایی تنها نسبت به خدا ایمان دارید ولی معرفت نه. اما تصورتون اینه که معرفت هم دارید.
می دانید جمله اتان چه از لحاظ منطقی چه از لحاظ دلی از بیخ غلط است:)) شما می گویید ایمان به خدا داری ولی معرفت نه! درست مثل اینست که پرنده را در حال پرواز ببینیم و بگوییم این پرنده پرواز می کند ولی پر ندارد!!! نسبت معرفت به ایمان مثل نسبت پر است به پرواز! معرفت سطوحی دارد همانطور که ایمان درجاتی دارد خب هر چه معرفت بیشتر گردد ایمان بیشتر می گردد. یعنی یک رابطه ی مستقیم با هم دارند و ایمان بعد از معرفت حاصل می شود هر کسی که در این عالم به هر چیزی ایمانی پیدا کند قبلش به یک معرفتی رسیده است. از سطح معرفت شما که نا امید شدم:))

اگر جهانی پس از مرگ وجود نداشته باشه, آیا همچنان باور و پرستش خدا رُ انتخاب می‌کنید؟
چه سوال خوبی ! جوابتان را با یک سوال جواب می دهم که جوابش در عقل سرخ آمده است! اگر کوه قاف نباشد آیا سیمرغ وجود نخواهد داشت؟

سارا
08-20-2015, 08:09 AM
چیزیکه "قاعدگی" دارد بخوبی همین احساس‌ها و رفتارهای "خروشنده" استند, چیزیکه بوارونه بسیار تازه فرگشته و هنوز
هیچ ریشه ندوانده همین خردورزی است; اکنون خواه ریاضی‌دان, خواه شاعر عاشق پیشه, آنچه همه‌یِ ما در آن خوبیم
همین "دل به دریا زدن" و "خروشیدن" است, آنچه همه‌یِ ما در آن بد‌یم نگرش خردین (rational) و دوراندیشانه است.

هرکسی تعریفی از خرد دارد. عرفا اوج خرد را جنون می نامند! همین جنونی که از آینده نگری می آید. "به کجا می روم آخر ننمایی وطنم" و اینقدر آینده آنهم آینده ی پس از مرگ برایشان مهم می شود که برای کشفش و رسیدن به حقیقت سر از پا نمی شناسند.





آبسانی ِ آب یک ویژگی‌یست که تنها در آب به چشم میخورد, ولی در خود مولکول‌هایِ آب نیست.
احساس‌هایِ آدمی هم یک ویژگی‌ست که تنها در مغز به چشم میخورد, ولی در خود یاخته‌های مغز نیست.
اگر منظورتان از آبسانی ، سیالیت باشد در هرچیزی که سیال باشد شما سیالیت را می بینید سیالات را به دو دسته ی نیوتنی و غیر نیوتنی تقسیم بندی می کنند آب نمونه ای از یک سیال نیوتنی است .
در ضمن بنده وقتی گفتم " فرمول قطره های اشک H2o نیستند"اشاره به شعر مرحوم قیصر امینپور کردم که از این دید علمی و خردگرا بستوه امده بود و اینکه حتی می خواهند برای عشق هم دستور زبان بنویسند . عمر ایشان کفاف نداد تا با شما آشنا شود و ببیند شما می خواهید برای "عشق" برنامه بنویسید!

مغز شما هم چه بپذیرید چه نه یک نرم‌افزار (=ذهن) دارد و این نرم‌افزار بسیار پیچیده است.

گیر شما این است که واژه‌یِ نرم‌افزار که میخوانید میاندیشید همه چی دیگر "عقلی" و "خرد سرد" شد,
هنگامیکه نرم‌افزار میتواند احساس هم باشد, یا برای نمونه حشری شدن یک نرم‌افزار است که با دیدن
جنس ورقلنبیده‌یِ دختر در مغز پسر یا بوارونه, با دیدن سینه‌یِ سپر شده‌یِ پسر در چشم دختر, اجرا میشود.
ما سه جهان داریم : جهان محسوس که درک ان از طرق حواس است ، جهان معقول که درک آن از طریق قوه عقل است و عالم خیال که درک آن از طریق قوه خیال است.
در برابر جواب شما با توجه به جهانی که از آن به بنده جواب داده اید. بنده باید حرف شما را کامل تایید کنم . ولی آنچه که بنده مد نظرم هست در عالم خیال رخ می دهد . در عالمی که معقولات، جسمانی می شوند. اشیاء جسمانی در آن روحانی، یعنی بصورت متشخص و منفرد وجود دارند ولی سختی و بعد جسمانی ندارند. این عالم است که سهروردی از آن بعنوان مهمترین عالم یاد می کند و می گوید تمام اتفاقات روحانی در این عالم رخ می دهد.





به هر روی من که پیشاپیش گفتم, شما چرا اینجا خودتان را میآزارید میخواهید
بباورید خدا هست, میخواهید بباورید نیست, کوچکترین تغییری در چیزی نمیدهد.

بنده فقط شرط ادب را بجای آوردم و جواب دادم قصدم جدال نیست و یا خدای ناکرده ارشاد و راهنمایی هم نیست. می دانم که از حضور افرادی چون بنده در این فروم باب طبع شما نیست. گویا شما از مدیران اینجا هم هستید و دوست ندارید کاربرانی با همچین تفکراتی اینجا باشند. بنده هم اصراری بر ماندن ندارم تنها شرط ادب را بجا می آورم و جواب می دهم همین.
از روز اول که به این جا آمدم و سلام کردم و از مسلمانیم گفتم. سلامم را بدار آویختند و در به تکفیرم گشودند:(

برای ما یا خود من اگر کنجکاوید بودن آفریدگار مهربان را به نبودن‌اش برتری میدهم و
سرکشی من از جنس نادانی و خودسری نیست, ولی نشانه‌ای از همچو هستنده‌ای نمیبینم.
بقول حکیم صفا :
خدا در دلِ سودازدگانست بجویید
مجویید زمین را و مپویید سما را
در دنیای مادی یا همان ظاهر نمی شود دید خدا را . باید به همان عالمی که سهروردی در آن نفس کشیده است یعنی عالم خیال رفت و برای آن رفتن به آن و دیدن حقایق هستی باید به عقل سرخ رسید.








این چه حرفی است که در عالم بالاست بهشت — هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت
زاهد عمرش سپری شد به تمنای بهشت — او ندانست که در ترک تمناست بهشت

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند
عرفا با زاهدان فرق دارند نه طمع بهشت دارند و نه دل به این دنیا بسته اند فقط او را می خواهند!

ما از تو نداریم بغیر از تو تمنا
حلوا بکسی ده که محبت نچشیده

سارا
08-20-2015, 09:21 AM
ای کاش خدایی می بود

تنها حقیقت مطلق ماده است

واز نبود خدا هیچ احساسی ندارم شاید نبودش بهتره زیرا اگر باشد باید محاکمه شود
وسپس اعدامش نمود
برای رنجی که به بشر تحمیل نموده



نمی دانم شاید حق با شما باشد از دید ظاهری و مادی که این هستی و وجود ما فقط و فقط رنجست و عذاب. ولی اگر نبودش را در نظر بگیریم و بگوییم ما فقط ماده ایم و بعد از مرگ تمامیم پس تکلیف رنجهایمان چه می شود؟ تکلیف ظلم ها و جفاهایی که کردیم و دیدیم چه می شود؟ مثلا همین فلسطین و اسراییل هر روز فلسطینی ها کشته و شکنجه می شوند و آواره! اگر خدایی نباشد که بدتر از بد خواهد بود!!!!!!
باز اگر خدایی باشد یک نمیچه امیدی هست تا هم به احیای عدالتی که در این دنیا مصلوب شده است بیندیشیم و هم بدنبال جواب این سوال برویم که چرا ما را آفرید تا اینقدر رنج بکشیم؟؟؟

dr.mcclown
08-20-2015, 10:37 AM
سلام , روز بخیر




اینکه می گویید مختوایش را دوست نداشتید خب بدیهی است چون درکش نکردید.

این جمله معنیش اینه که "هر کسی هر چیزی رُ درک کنه دوستش هم خواهد داشت."


ما معمولا چیزی را که درک نکنیم دوست نمی داریم.

خب حالا که این عدم درک من رُ قطعی فرض نکردید, پس می‌شه کسی متن را درک کرده باشه و دوستش هم نداشته باشه..




همین که می گویید "محتوا" خب یعنی اینکه رمزها و اشارات آن را در نیافتید.

پس بالاخره قطعاً درکش نکردم؟؟



مولوی و ابن عربی و ملاصدرا و..... تا الان همینجور دارند تفسیر می نویسند و هیچ کدام هم شبیه دیگری نیست یعنی هزاران برداشت و رمز از همین چند صفحه نوشته شده است.

اون هم به دلیل اینکه اشخاصی بر اون تفسیر نوشتن؟
خب با همین فرض اگه پیش بریم:
1. پس شما هم قاعدتاً چیزی از این کتاب نباید فهمیده باشید.
2. یا اینکه خودتون یکی از همین مفسرین هستید.

در صورتی که یکی از این مفسرین باشید باید گفت: باید گفت قبل از شما هم تفسیر نوشته بودن و سارا خانم می‌گه چون اشخاص دیگری بر این کتاب تفسیر نوشتن شخص دیگری نمی‌تونه این کتابُ درک کنه! تا می‌رسه به اولین مفسر. پس عملاً شما تفسر از این کتاب رُ جز برای نفر اولی که قبلش کسی تفسیر نکرده بود ناممکن کردید.


بنده بر خلاف شما اصلا اهل ادعا نیستم :))) فقط می توانم بگویم عقل کاسب را رد کرده ام و از آن گذشته ام

بله شما تصور می‌کنید اهل ادعا نیستید و ادعای دیگران هم برای شما سنگین و دشوار میاد.



می دانید جمله اتان چه از لحاظ منطقی چه از لحاظ دلی از بیخ غلط است:)) شما می گویید ایمان به خدا داری ولی معرفت نه! درست مثل اینست که پرنده را در حال پرواز ببینیم و بگوییم این پرنده پرواز می کند ولی پر ندارد!!! نسبت معرفت به ایمان مثل نسبت پر است به پرواز!

ابداً اینطور نیست, شما با مفاهیم پایه فلسفه هم آشنایی ندارید و نمی‌دونید که معرفت به اقامه دلیل نیازمنده ولی ایمان یعنی پذیرش بدون دلیل. بر طبق همین مثالی که گفتید, شما پرنده در حال پرواز رُ نمی‌بینید ولی ادعا می‌کنید پرنده‌ایی وجود داره که پرواز می‌کنه و پر هم داره. . ولی غیر از شما این کسی پرنده رُ نمی‌بینه شاید حتی خود شما هم نبینید ولی می‌گید مطمئنید که همچین چیزی هست, به این می‌گن ایمان.

سنت اگوستین قدیس می‌گه: تا ایمان نیاوری نمی‌فهمی!


نظر من اینه که شما در فاصله بین سه تا شش سالگی ضربه‌ایی رو متحمل شدید که نتیجه‌اش شکل نگرفتن صحیح رابطه علت و معلولی در ذهن شماست. حدس من اینه که شخصی رُ که از لحاظ عاطفی به شما نزدیک بوده از دست دادید. شما آرامش ندارید و هر زمان که خیال می‌کنید به جایی رسیدید چیزی شما رُ به حرکت درمیاره برای تلاش بیشتر برای آرام کردن ذهنتون. بسیارهم بهتون امر منفی شده.
البته من شما رُ مقصر نمی‌دونم چون در بوجود اومدن این وضعیت, نقش چندانی نداشتید ولی توصیه می‌کنم با دوستاتون طوری برخورد کنید که دلگیر نشن.

سارا
08-20-2015, 11:56 AM
سلام , روز بخیر





این جمله معنیش اینه که "هر کسی هر چیزی رُ درک کنه دوستش هم خواهد داشت."



خب حالا که این عدم درک من رُ قطعی فرض نکردید, پس می‌شه کسی متن را درک کرده باشه و دوستش هم نداشته باشه..





پس بالاخره قطعاً درکش نکردم؟؟

سلام دوست عزیز

چرا از واژه ی "درک" استفاده کردم ؟ چون این نوشته یک تجربه ی عارفانه است و هرکسی با هر درکی که از عالم معنا بدست آورده به درکی از آن می رسد وا ینکه می گویید خوشم نیامد چون اصلا ندانستید داستان چیست!!!! چون این داستان "خوش آمدن " و " خوش نیامدن" در آن مطرح نمی شود!!



اون هم به دلیل اینکه اشخاصی بر اون تفسیر نوشتن؟
خب با همین فرض اگه پیش بریم:
1. پس شما هم قاعدتاً چیزی از این کتاب نباید فهمیده باشید.
2. یا اینکه خودتون یکی از همین مفسرین هستید.

در صورتی که یکی از این مفسرین باشید باید گفت: باید گفت قبل از شما هم تفسیر نوشته بودن و سارا خانم می‌گه چون اشخاص دیگری بر این کتاب تفسیر نوشتن شخص دیگری نمی‌تونه این کتابُ درک کنه! تا می‌رسه به اولین مفسر. پس عملاً شما تفسر از این کتاب رُ جز برای نفر اولی که قبلش کسی تفسیر نکرده بود ناممکن کردید.
شما اصلا می دانید در اینجا "تفسیر" یعنی چه؟! پیشتر هم گفته ام هر کسی با توجه به تجربه ای که در عالم خیال داشته است از داستان معنایی می گیرد . و هر بار که این داستان را می خواند به معنایی جدید می رسد که رد کننده معنای پیشین نیست. البته با این سوالاتی که شما مطرح کرده اید معلوم است که از مفاهیم اولیه خیال و معنا هیچ ندانید.



بله شما تصور می‌کنید اهل ادعا نیستید و ادعای دیگران هم برای شما سنگین و دشوار میاد.



:))))))))

ابداً اینطور نیست, شما با مفاهیم پایه فلسفه هم آشنایی ندارید و نمی‌دونید که معرفت به اقامه دلیل نیازمنده ولی ایمان یعنی پذیرش بدون دلیل. بر طبق همین مثالی که گفتید, شما پرنده در حال پرواز رُ نمی‌بینید ولی ادعا می‌کنید پرنده‌ایی وجود داره که پرواز می‌کنه و پر هم داره. . ولی غیر از شما این کسی پرنده رُ نمی‌بینه شاید حتی خود شما هم نبینید ولی می‌گید مطمئنید که همچین چیزی هست, به این می‌گن ایمان.

سنت اگوستین قدیس می‌گه: تا ایمان نیاوری نمی‌فهمی!

بنده بر خلاف شما که مدام در حال ادعا کردن هستید و چنان مدعی هستید که حتی پیشتر عنوان کردید که باید حرفهایم جرقه ای را در تو ایجاد می کرد!!!!!!!:)))))
حرفهایی که حتی برای کودکان بین سه تا شش ساله هم پیش پا افتاده است!! البته با توجه به پستتان بنده متوجه شده ام که شما بین سه تا شش سالگیتان ضربه ی سختی را متحمل شده اید بخاطر همین است که در درک بدیهیات عاجز می باشید!! اصلا نمی دانید فلسفه چیست و بعد دیگری را متهم می کنید که مفاهیم پایه را نمی داند:))))
در باب معرفت ،دیگر این را حتی کودکان هم می دانند ولی خب با توجه به ضربه ی هولناکی که در کودکی متحمل شدید و قوه ی خرد و اندیشه اتان را دچار مشکل کرده است باز توضیح می دهم!!!

وقتی پیامبری در شرق ظهور کند و فردی در غرب باشد . چطور می تواند به آن پیامبر ایمان بیاورد؟! باید حداقل نامی از او را بشنود و سخنی از او را دریابد و به یک معرفتی ابتدایی برسد بعد بحث ایمان مطرح می شود!!! این مثل این می ماند که بشخصی بگویند ایمان بیاور ! طرف می گوید به چه به که؟؟ در جواب بشنود اول ایمان بیاور تا بفهمی!!! بعد لابد طرف هم ایمانی محکم و خدشه دار می آورد!!!!
ضربه ای که شما در کودکیتان تجربه کرده اید گویا سبب شده است که در درک زبان نیز دچار مشکل شدیدی گردید بطوریکه حتی در معنای کلمات ساده ای چون "معرفت"، "زاهد ، "عارف" چنین درمانده گردید!!
آن مثال پرنده هم اگر واقعا عقل سرخ را خوانده بودید دیگر چنین چیزی را مطرح نمی کردید!! چون در عالم مثال می توان آن پرنده را متصور شد!! این ادعای خواندن عقل سرخ هم از آن ادعا ها بود!!!!


نظر من اینه که شما در فاصله بین سه تا شش سالگی ضربه‌ایی رو متحمل شدید که نتیجه‌اش شکل نگرفتن صحیح رابطه علت و معلولی در ذهن شماست. حدس من اینه که شخصی رُ که از لحاظ عاطفی به شما نزدیک بوده از دست دادید. شما آرامش ندارید و هر زمان که خیال می‌کنید به جایی رسیدید چیزی شما رُ به حرکت درمیاره برای تلاش بیشتر برای آرام کردن ذهنتون. بسیارهم بهتون امر منفی شده.
البته من شما رُ مقصر نمی‌دونم چون در بوجود اومدن این وضعیت, نقش چندانی نداشتید ولی توصیه می‌کنم با دوستاتون طوری برخورد کنید که دلگیر نشن.






دوست عزیز من نمی دانستم که شما چنین ضربه وحشتناکی را در کودکی تجربه کرده اید وگرنه هرگز با شما وارد بحث نمی شدم تا اینطور بیشتر سبب نا آرامی بیشترتان گردم. باشد بنده دیگر حتی اگر پستم را کوت کنید جوابی به آن نخواهم داد تا بیش از این موجب رنجش روحی شما نگردم.

همیشه گفته اند کافر همه را به کیش خود پندارد. همیشه برایم سوال بود چرا نمی گویند مسیحی یا مسلمان همه را به کیش خود پندارد! که امروز جوابم را گرفتم :)))

شما هم بهتر است بروید جستاری باز کنید و از این تجربه ی وحشتناکی که در کودکی دیده اید صحبت کرده و از دیگران کمک بگیرید اینجا دوستان روانشناس و روانپزشک هم هستند و می توانند شما را کمک کنند.اینطوری هم برای خودتان بهتر است و هم برای دوستان و اطرافیانتان .
در ضمن بهتر است در جستارهایی که سواد و درکش را ندارید وارد نشوید که بیشتر سبب مغشوش شدن روح و روانتان می گردد و آنوقت چیزهایی را که دقیقا در مورد خودتان مصداق پیدا می کند به دیگران نسبت می دهید که این نه تنها اصلا خوب نیست بلکه خنده آور هم خواهد بود!!

dr.mcclown
08-21-2015, 01:51 PM
سلام و شب بخیر


در ضمن بهتر است در جستارهایی که سواد و درکش را ندارید وارد نشوید که بیشتر سبب مغشوش شدن روح و روانتان می گردد و آنوقت چیزهایی را که دقیقا در مورد خودتان مصداق پیدا می کند به دیگران نسبت می دهید که این نه تنها اصلا خوب نیست بلکه خنده آور هم خواهد بود!


این نتیجه‌گیری که در مورد شما کردمُ (ناتوانی در برقراری رابطه علت و معلولی) نمیشه گفت فرافکنیه (projection) به این دلایل که:
1. چیزی که گفتم قابله تحقیقه و بیش از یک احساس ساده و درونیه
2. یک مرتبه و از ناکجا این نتیجه گرفته نشده و حاصل یک فراینده
3. توصیه کردم که با دوستانتون خوب برخورد کنید کنید که دلگیر نشن, من خودمو دوست شما نمی‌دونم بنابرین دلیلی برای دلگیری از شما ندارم

تعریف پروجکشن مشخصه و شما در بهترین حالت می‌تونید با ذکر دلیل* بگید من در نتیجه‌گیری درباره شما راه به خطا رفته‌ام.


اول به اقامه نشانه‌هایی می‌پردازم که باعث بیان چنین گمانی(وقفه در رشد) درباره شما شده. الگوهای زیر در رفتار شما قابل شناسایی هستن:
1. تکرار
2. بولد کردن کلمات به کرّات
3. پرگویی
4. عدم اتخاذ موضوع مشخص و طفره رفتن از پاسخ قطعی دادن
5. استفاده بسیار زیاد از نامهای مشهور برای ساپورت عقایدی که به شکلی مبهم مطرح شدن
6. استناد به داستان و آوردن بیّت به جای ارائه دلیل
7. بیحوصلگی در مطالعه
8. استفاده از علامت تعجب (!) به شکلی بی‌رویه
9. ego ی بزرگ
10. بسط بی‌انتهای بحث
11. سوال نپرسیدن

1. تکرار (از دو جهت, هم تکرار جملات و هم نحوه ساختن پاسخ‌ها)


با توجه به ضربه ی هولناکی که در کودکی متحمل شدید و قوه ی خرد و اندیشه اتان را دچار مشکل کرده است باز توضیح می دهم!!!

ضربه ای که شما در کودکیتان تجربه کرده اید گویا سبب شده است که در درک زبان نیز دچار مشکل شدیدی گردید بطوریکه حتی در معنای کلمات ساده ای چون "معرفت"، "زاهد ، "عارف" چنین درمانده گردید!!

من نمی دانستم که شما چنین ضربه وحشتناکی را در کودکی تجربه کرده اید وگرنه هرگز با شما وارد بحث نمی شدم

بهتر است بروید جستاری باز کنید و از این تجربه ی وحشتناکی که در کودکی دیده اید صحبت کرده و از دیگران کمک بگیرید

2. بولد کردن کلمات و 8. استفاده از علامت تعجب (!) به شکلی بی‌رویه

مشخصاً در این تاکیدها ناتوانی شما در اولویت دادن به موضوعات آشکار می‌شه. بولد کردن جملات کم اهمیت و اشعار قاعدتاً باید در بردارنده معنی برای شخص شما باشد در حالی که در بحث بی‌معناست. مثلاً "کافر همه را به کیش خود پندارد" را بولد کردید. یا جمله آخر جستار قبل که در اول این پاسخ نقل شد.
از نظر شما این بولد کردن نوعی بیان احساسه. یعنی جایی که نمیتونید با تن صداتون روی چیزی تاکید کنید از این بولد کردن استفاده می‌کنید. به علاوه علامتهای تعجب و شکلکهای خنده به شکل اغراق آمیز. در این حالات می‌شه شما رُ در حال فریاد زدن یا خنده عصبی تصور کرد.

3. پرگویی و 7. بیحوصلگی در مطالعه

به این مثال توجه کنید. من نمونه ایی از کاربرد واژه ایمان اوردم تا عدم لزوم معرفت رُ از نظر مذهب نشون بدم. در یک مثال موجز عنوان کردم:
"سنت اگوستین قدیس می‌گه: تا ایمان نیاوری نمی‌فهمی!"
اگر کسی این جمله رو با دقت معمولی بخونه, متوجه می‌شه گوینده‌اش یه فیلسوف مسیحیه که پایه‌های مسیحیت غربی به کمک اون محکم شده. این شخص که هویت مذهبیش مشخصه به شما میگه ایمان بیار... خب, پس پیام واضحه ولی میل به پرگویی بی‌دقتی در خوندن باعث می‌شه که همچین چیزی پیش بیاد:


باز توضیح می دهم!!! وقتی پیامبری در شرق ظهور کند و فردی در غرب باشد . چطور می تواند به آن پیامبر ایمان بیاورد؟! باید حداقل نامی از او را بشنود و سخنی از او را دریابد و به یک معرفتی ابتدایی برسد بعد بحث ایمان مطرح می شود!!! این مثل این می ماند که بشخصی بگویند ایمان بیاور ! طرف می گوید به چه به که؟؟ در جواب بشنود اول ایمان بیاور تا بفهمی!!! بعد لابد طرف هم ایمانی محکم و خدشه دار می آورد!!!!

4. عدم اتخاذ موضوع مشخص و طفره رفتن از پاسخ قطعی دادن


با توجه به تقسیم بندی‌هایی که ارائه کردید, شما خودتونُصاحب کدوم نوع عقل می‌دونید؟

بنده بر خلاف شما اصلا اهل ادعا نیستم :))) فقط می توانم بگویم عقل کاسب را رد کرده ام و از آن گذشته ام .

5. استفاده بسیار زیاد از نامهای مشهور برای ساپورت عقایدی که به شکلی مبهم مطرح شدن
به طرز گسترده‌ایی ما با اسامی اشخاص روبه رو هستیم در نوشته های شما. البته این نکته مثبتیه که مطالعه زیادی دارید اما به همون اندازه مطلب حلاجی نشده و ضد و نقیض هم دارید. جوری که هر کلمه‌ایی برای شما با یک داستان, یا نقل قول یا حرف قصار شخصی ارتباط برقرار می‌کنه و شما به لزوم یا عدم لزومش در یک بحث اهمیت نمی‌دید.
عدم اعتماد به نفس در ارائه آرا بدون نیاز به اسمی که روی ضعف‌های فرضیه هاتون سایه بندازه در نوشته هاتون مشهوده.
اینکه فلان خدا ناباور به خدا ایمان اورده, چه ربطی به شما داره؟ اینکه ابن سینا فلان برهانُ داره در اثبات وجود خدا, باعث آرامش شما نمی‌شه.

6. استناد به داستان و آوردن بیّت به جای ارائه دلیل
نیازی به اوردن مثال نداره, خودتون بهتر می‌دونید.

9. ego بزرگ, یا همون منیّت شما, که "منِ" کسی رُ برنمی‌تابه و در کنارش خودتون رُ هم بی‌ادعا می‌دونید

این فقط عرفا نیستن که دام برای آگاهی پهن می‌کنن یه شخص عادی مثل من هم میتونه همچین دامی در کلام تهیه کنه که شما توش بیوفتید. با گنجوندن چند عبارت و واکنش سنجی. وقتی بعد از یک سری گفتگو متوجه شدم بی‌حوصله گفتگو می‌کنید و تنها منتظر نوبت جواب دادن خودتون هستید.


بنده بر خلاف شما که مدام در حال ادعا کردن هستید و چنان مدعی هستید که حتی پیشتر عنوان کردید که باید حرفهایم جرقه ای را در تو ایجاد می کرد!!!!!!!:)))))
(به شکلک خنده اغراق شده و علامت‌های تعجب زیاد دقت کنید. خنده پیروزمندانه کودکی که تصور می‌کند نوبتش شده تا دیگری را سرجایش بنشاند)

این ادعای خواندن عقل سرخ هم از آن ادعا ها بود!!!!

بنده بر خلاف شما اصلا اهل ادعا نیستم :))) ...

البته همه اینها باعث نمی‌شه نظر من درباره شما قطعی باشه,حدس من کلاستر B هست. نیازه که یه آزمون MMPI بدید و یه پروفایل ازتون رسم بشه تا بشه بهتر نظر داد. در کل اینها که گفتم باعث نمی‌شه شما آدم بدی باشید یا من به شما فحش داده باشم. در حالی که شما یعنی سعی کردید اینکارُ بکنید.
حتی با اثبات این چیزی که من گفتم شما یه آدم معمولی هستید, مثل بقیه. درسته که خودمو دوست شما نمی‌دونم ولی ازتون بدم نمیاد برعکس, دوستتون هم دارم.


شاید کسانی باشن که هنوز این رساله کوتاه از سهروردی رُ نخونده باشن, من برای اون‌ها این نوشته کوتاه رُ خیلی خلاصه ذکر می‌کنم. عقل سرخ یا "روزی با جماعت صوفیان"داستانی کوتاه و تمثیلیه که عمده اون پرسش و پاسخ خود شیخه با پیرمرد سرخ مو و دوستی هم که در داستان اورده بهانه‌ایی بوده برای آغاز و پایان این تک گویی.



رساله با حمد و سپاس " پادشاه دو جهان" آغاز می‌شه و صلوات بر فرستادگان او خصوصاً بر "محمد مختار" که نبّوت را بدو ختم کردند. بعد بلافاصله داستان با طرح یک سوال آغاز می‌شه. می‌گه دوستی از من پرسید که پرندگان زبان همدیگه رُ متوجه می‌شن؟
شیخ بهش جواب می‌ده بله می‌فهمن. دوستش می‌پرسه, تو از کجا می‌دونی؟ شیخ می‌گه چون خدا وقتی خواست منُ بیافرینه منُ به شکل باز (پرنده شکاری) آفرید. اونجا من و بازهای دیگه بودیم و حرف همو می‌فهمیدیم برای همینه که می‌گم می‌فهمن!
دوباره دوستش می‌پرسه چی شد که به اینجا رسید؟ و شیخ از خدا خواسته شروع می‌کنه به تعریف داستانش که آره من باز بودم اسیرم کردن بردنم یه جای دور, یادم رفت که از کجا اوردنم ولی هوس پرواز داشتم, یه روز که کسی حواسش بهم نبود فرار کردم ولی چون هنوز بندها بهم بودن مجبور بودم پیاده برم. تو راه به یه پیرمردی که جوان نشون میداد برخوردم. شیخ می‌گه اول تصور کردم که جوونه, ولی وقتی به عنوان جوان مورد خطاب قرارش می‌ده پیرمرده بهش بر می‌خوره و میگه من پیرم و نورانی! بعد شروع می‌کنه به گفتن اینکه چطوره که سرخ به نظر میاد و قصدش در اصل اشاره به موضوعی درباره مراتب نور در فلسفه سهرودیه (ولی اگه بخوایم به چشم نقد بهش نگاه کنیم در حد اینکه زمین صافه است. و ما با بزرگواری از کنار اینها رد می‌شیم) شیخ ادامه می‌ده: و اون پیرمرد بهم گفت که تو رُ از کوه قاف گرفتن منم از همونجا میام. و بعد این پیرمرد سرخ مو شروع می‌کنه به داستان بافتن و ابتدا از عجایب هفتگانه‌ایی که دیده بود می‌گه (کوه قاف، گوهر شب افروز، درخت طوبی، دوازده کارگاه، زره داودی، تیغ بلارک، چشمه ی زندگانی) بعد هر کدوم از این عجایبُ وضیح می‌ده و از سختی‌ها و راه رسیدن به چشمه زندگانی می‌گه...
در پایان دوستی که سوالش آغازگر داستان شده به شیخ می‌گه ای ول, راست گفتی شیخ, تو همون بازی که گفتی, بیا منُ صید کن که بد شکاری نیستمااا.
و داستان با قطعه‌ایی سه بیتی از شیخ در مقام تعریف از خودش تموم می‌شه:
من آن بازم که صیّادان عالم/ همه وقتى به من محتاج باشند
و دو مصرع دیگر.

قاعدتاً ما قصد نداریم این داستانُ با همین شکلی که روایت می‌شه بخونیم وگرنه از اول تا آخرش باید بخندیم, توضیح این داستان تمثیلی خارج از حوصله این جستاره بنابراین تنها به گفتن اینکه "باز" در ادبیات عرفا در اکثر جاها به عنوان "نفس" به کار رفته. باز یه پرنده شکاریه که برای اینکه پادشاه ازش استفاده کنه و روی دست پادشاه بشینه باید "تربیت" بشه.

اما چرا این داستانُ نقل کردم. نیازی نیست نوشته‌ایی "رمزگونه" باشه تا با هر بار خوندن تجربه یا بینش متفاوتی رُ به خواننده واحد بده. انسان موجودیست در حال تغییر,مثل اجزاء دیگر جهان. ذهن هم در حال تغییره. و ذهنی که تحرک دائم داره (در اثر عامل داخلی و یا خارجی, سن, رابطه عاطفی, وضعیت سلامتی, دانش نو یافته یا برخورد..)بیشتر هم تغییر میکنه.


چون این نوشته یک تجربه ی عارفانه است و هرکسی با هر درکی که از عالم معنا بدست آورده به درکی از آن می رسد وا ینکه می گویید خوشم نیامد چون اصلا ندانستید داستان چیست!!!! چون این داستان "خوش آمدن " و " خوش نیامدن" در آن مطرح نمی شود!!


بقول دکتر شاه خلیلی که او هم تفسیری بر این رساله نگاشته ، این مطالب عارفانه حالت رمزگونه دارند و هر بار که شما آن را می خوانید چیز جدیدی بر شما مکشوف می گردد.

اما "رمزگونه" یعنی چه؟
نظر دکتر حسین شاه خلیلی رُ در این مورد نقل می‌کنم:
دکتر شاه خلیلی عقیده داره که: "تمامی کتب و رساله های دینی و عرفانی ما اکثراً به زبان رمز بیان شده‌­اند و چون رمز هستند باید آنها را تاویل کرد و نه تفسیر .. این یک تجربه ای است که راوی رساله آن را تجربه کرده، یک چیز ذهنی و خیالبافی نویسنده نیست."
"مشکل ما این است که اکثراً رمز را با کنایه و استعاره اشتباه می کنیم و اغلب سعی در تفسیر یک رساله رمزی عرفانی می‌کنیم."


سارا در اینجا دچار لغزش زبانی شده در به کار بردن "تفسیر" به جای "تاویل" و "شرح" که البته قابل گذشته ولی در نهایت شاکی هم شده که:


شما اصلا می دانید در اینجا "تفسیر" یعنی چه؟!

در ادامه دکتر شاه خلیلی در توضیح رمز می‌گه: "رمز تفاوتش با مجاز و کنایه در چیست؟ رمز بیان یک واقعه و تجربه‌ای است که حقیقتاً اتفاق افتاده. یعنی کل واقعه عیناً اتفاق افتاده و شخصی آنرا تجریه کرده است. رمز یک تجربه عینی است."
و در ادامه می‌گوید: "رمز عین تجربه است ، عین واقعه است که برای شخص اتفاق افتاده است و برای گشودن رمز باید شخصی دوباره آنرا تجربه نماید."

پس رمز از نظر دکتر شاه خلیلی تفاوت چندانی با واقع گرایی در ادبیات نداره. فقط منشاء اون واقع‌گرایی حواس هستن و منشاء این یکی چیزی که مشابهش در رویا اتفاق می‌افته. تاکید دکتر روی اینه که "خیالبافی" نیستن. یعنی شخص به اراده خودش چیزهایی رُ کنارهم قرار نداده.

دکتر شاه خلیلی لغزش‌های کوچکی دارد که (البته از دید فلسفه کوچک نیستند) در نهایت به نتیجه‌گیری غلط می‌انجامد. ایشون فرض کردن چیزی به اسم "واقع گرایی" در ادبیات وجود داره. یعنی وقتی فردی رُ در حال دوچرخه سواری می‌بینیم یا توصیفش رُ می‌شنویم, واقعیت به طور تمام و کامل نقل شده. در حالی که حتی واقعیت هم شامل هزاران هزار عنصریه که در لحظه نادیده گرفته می‌شن. مثل یک عکس که ما در هر لحظه فقط به قسمت از اون می‌تونیم تمرکز کنیم.
کسی از ما می‌پرسه, مدرسه چطور بود؟ جواب می‌دیم با یکی دعوا کردم و زدمش. آیا کل واقعه تجربه شده رو بیان کردیم؟ ترس از ناظم, درد پهلو, صداهای همکلاسی‌ها که به عوا تشویق می‌کردن و چیزهای دیگه در انتقال این تجربه حذف شده یا حتی اینقدر باهم آمیخته شده که قابل بیان نیستند. پس دعوا کردم و زدمش یه رمزه. چون توصیف دکتر شاه خلیلی بر اون منطبقه که گفته:
"زیرا کل حقیقت واقعه تجربه شده را نمی توان با کلمات بیان نمود و بیان زبانی آن فقط بخش یا پرتوی از آن حقیقت را به ما نشان می دهد و برای درک و فهم کامل آن باید آنرا تجربه نمود."

اما واقعاً اینکه ما "تجربه" دعوا کردن را داشته باشیم, "درک و فهم کامل" از "دعوا کردم و زدمش" به ما می‌ده؟
با کمک گرفتن از داستان "عقل سرخ" می‌پرسیم آیا هر غریبی که به وطنش بر می‌گرده احساسی همانند دورافتاده دیگر خواهد داشت؟ جواب منفیه. پس طبیعی‌ترین و بدیهی‌ترین اتفاقی که ممکنه بیفته در هر بار خوانش رمز, اینه که به جنبه متفاوتی از اون توجه کنیم.

دکتر شاه خلیلی گفته " .. اون تجربه یک چیز ذهنی و خیالبافی نیست." و ما از خودمون می‌پرسیم پس چطور تجربه‌ایه؟
دکتر ادامه می‌ده : "حال آگاهی عرفانی من از چه طریق حاصل میگردد؟ و چگونه وقایع درونی و عرفانی را تجریه می کنیم؟ این تجربه از طریق حواس نمی تواند باشد. زیرا در موقع خواب و دیدن رویا حواس ما بسته است."
قصد ندارم بگم دکتر سفسطه می‌کنه ولی خیلی سطحی و ساده‌انگارانه با مسائل برخورد کرده. بسته بودن حواس از دو معنی خارج نیست.
یک: آگاهی نسبت به دریافت‌های حسی نداریم
دو: دریافت‌های حسی بر مغز و تجربه خوابیدن ما بی‌تاثیرند

در صورتی که منظور از "بسته بودن حواس" مورد یک باشه, از کجا می‌تونیم بگیم "از طریق حواس نمی‌تواند باشد" ما که نمی‌دونیم موقع خواب داریم از حواسمون استفاده می‌کنیم یا نه.
و اگر مراد مورد دوم باشد, این مسئله ثابت شده است که دریافت‌های حسی بر تجربه خوابیدن ما بسیار موثرند. سردی و گرمی محیط, سر و صدا, حرفهایی که در اطراف شخصی که خوابه زده می‌شه, راحتی جای خواب و ... حتی خوابها‌ی ما رُ هم شکل می‌دن .

با این فرض‌ نامفهوم که در موقع خواب و رویا "حواس ما بسته است" به نظر دکتر ما چطور واقعه عرفانی رُ تجربه می‌کنیم؟
"بنابراین رویا را نمی توان از طریق حواس و ذهن درک کرد. ولی این رویا آن چنان ملموس و واقعی است که حتی جسم ما هم به آن عکس العمل نشان می دهد. اگر یک خواب وحشتناک ببینیم سرا پای بدنمان عرق می کند و حتی فریاد هم میزنیم و وقتی هم که بیدار می شویم تمام رویا را به یاد داریم."

فکر می‌کنم همه کسانی که این مطلب رُ می‌خونن متوجه حلقه مفقوده بیانات دکتر شدن. دکتر "مغز" رو ندیده گرفتن. حتی در این جمله به "به یاد داشتن" هم اشاره کردن. یعنی اشاره به یکی از فانکشن‌های مغز به اسم "حافظه" و احتمالاً اون رُ هم تا سطح ذهن بالا بردن و بعد با یک جمله بی‌پایه از حساب خارجش کردن.
و با این فرض بی‌پایه که "بنابراین رویا را نمی توان از طریق حواس و ذهن درک کرد. " ادامه می‌ده:

"پس به چه طریق و با چه وسیله ای آنها را ادراک می کنیم؟
شاید یکی از اولین کسانیکه به این موضوع توجه کرد و آنرا مورد بحث و بررسی قرار داد حکیم بزرگ ما پورسینا است. پورسینا بحث جدی در مورد عالم خیال دارد و سه رساله فارسی باقی مانده از او هم بزبان رمز نوشته شده است."

خب, حالا جالب‌تر هم شد, پای استاد سهروردی هم به میان کشیده شد. ابن سینا نظرش چیه در مورد این "ادراک فرا حسی و فرا ذهنی"؟
ولی همونطور که گفته شد مطالب به زبان "رمز" هستن. و دکتر اشاره می‌کنه که ابن سینا به این جهان می‌گه "جهان خیال" و ما رُ بر می‌گردونه روی ادامه دهندگان راهش. یعنی عین القضاه همدانی و سهروردی.
و می‌گه "عین القضاه "جهان تمثیل" رُ معرفی می‌کنه و سهروردی "که این جهان را بعنوان جهانی مجزا از جهان حواس و جهان عقل معرفی می کند و آنرا به روی ما می گشاید. سهروردی آنرا جهان خیال ، جهان ملکوت، جهان روح و یا جهان نفس یا بطور دقیقتر جهان خیال فعال می نامد."
اما آخرش چی؟ ما چطور این رویاها و تجربه‌های عارفانه رُ تجربه می‌کنیم؟

دکتر شاه خلیلی که عجله‌ایی برای جواب دادن به این سوال نداره, در ادامه به توصیف جهان معرفی شده توسط سهروردی و فلاسفه بعد از او یعنی ملاصدرا و ابن عربی و دیگران می‌پردازه. ولی این توصیفات کمکی به ما در جهت فهم اینکه ادراک فراحسی به چه صورت به وقوع می‌پیونده نمی‌کنه.

دکتر شاه خلیلی که شرح خودش بر "عقل سرخ" سهروردی رُ با این جملات آغاز کرده که :
" اولین چیزی که در این رساله مطرح می گردد مسأله رمز است. مشکل ما این است که اکثراً رمز را با کنایه و استعاره اشتباه می کنیم و اغلب سعی در تفسیر یک رساله رمزی عرفان می کنیم. شما وقتی با تفسیر روبرو شدید دیگر با رمز وتمثیل روبرو نیستند، با استعاره و کنایه و مجاز روبرو هستید و این ها با رمز بسیار متفاوتند . بهمین دلیل است که امروز ما بسیاری از داستانهای عرفانی را دیگر نمی فهمیم . "

در نهایت و پس از اتمام مقدمه شروع می‌کنه به ترسیم این تمثیل و برگردان این رموز. اما تمثیل چیه؟
تمثیل یک الگوئه. هدف تمثیل ایفای نقش فرضیه به منظور تفسیر یا فهم چیزیه. "نقشه" یه مثال خوب برای "تمثیل" ه. نقشه یک منطقه با اینکه در مصالح زمین و شکل چیزها ممکنه تفاوت داشته باشن ولی هر قسمتی از نقشه با بخشی از منطقه مطابقت میکنه.
نقشه یک منطقه تمثیلی از اون منطقه است. این توصیف با تعاریف دکتر شاه خلیلی هم مطابقت می‌کنه.

و آخر سر دکتر شاه خلیلی اینطور بحث رو شروع میکنه که "باز" یه پرنده است و سهروردی به خاطر آزاد بودنش اونو در این داستان اورده.. و باقی ماجرا.


اما نکاتی چند با ربط به این رساله و شرح و موضوع بحث.
اگر ما این مسئله رو بپذیریم که تجربه عارفانه "خیالبافی" عارف نیست همچنان نمی‌تونیم اون تجربه رُ تجربه‌ایی فرا حسی به حساب بیاریم. صرف "احساس" کردن اون تجربه باعث واقعی بودنش نمی‌شه.
تمامی تولیدات ذهن آدمی قابل اعتنا نیستن. ما هذیان رُ در وقت التهابات مغزی داریم و یا تخیلات روزانه و خواب‌های درهم و حتی ظاهراً واقعی.
اشخاص مبتلا به اسکیزوفرنی یا تحت تاثیر داروها یا مواد شیمیایی که افزایش دوپامین رُ درمغز منجر می‌شه از تجربیات خودشون در مورد گفتگوی دائم خودشون با شخص یا اشخاصی در ذهنشون می‌گن, یا در حالات شدید, تصویر اشخاص رُ می‌بینن یا حتی خودشون رُ در جای دیگه تصور می‌کنن.
این موضوع فقط مختص اشخاص اسکیزوفرن نیست. تحت تاثیر مواد توهم زایی مثل مسکالین هرکسی می‌تونه این توهمات رُ به صورت واضح داشته باشه.
ویژگی‌های اسکیزوفرنی, عدم درک زمانه و فقدان تفکره و فرو ریختن مرزها بدن و ذهنه. "من" از بین می‌ره و این اتفاق ممکنه برای هرکسی تحت فشارهای عصبی بیوفته و برای بعضی به خاطر اختلالات ژنتیک و ضخامت چند دهم میلیمتریه پل بین دو نیمکره به صورت حالت دائم دربیاد.
عدم تکلم به مدت زیاد, می‌تونه این فرایندُ تشدید کنه. بسیاری از سالکان مدت زمان زیادی رُ به روزه سکوت می‌گذروندن. این امکان که ثبت‌ شده‌های اذهان ایشون و فعل "دیدن" در این لحظات اتفاق افتاده باشه.
این موضوع یعنی ارتباط چیزی که در این دوره اسکیزوفرنی می‌نامیمیش و دریافت‌های عارفانه قابل بررسیه.


درود به همگی

سارا
08-22-2015, 07:40 PM
ریاضیدان آمریکایی که بیشتر عمرش را با بی خدایی سپری کرده بود بالاخره حضور خدا را در زندگی اش پذیرفت البته خدایی از جنس خدای اسلام! پروفسور lang استاد ریاضیات دانشگاه کانزاس از بی خدایی تا اسلام می گوید:
Dr. Jeffrey Lang - From Atheism To Islam 1/4 - YouTube (http://www.youtube.com/watch?v=TcNOaePZT68)

Dr. Jeffrey Lang (http://www.discoveringislam.org/dr_jeffrey_lang.htm)

سارا
08-22-2015, 08:08 PM
Jeffrey Lang shares his experiences as a young man struggling to find meaning in a world full of turmoil. He recounts his time growing up in San Francisco when his discovery of the Holy Qur'an compelled him to reconsider his scepticism of religion. He explains how within the Qur'an he found the practical answers to his most pressing philosophical questions of why evil exists, who is God and the purpose of life. Follow his heartfelt, rational exploration of the Qur'an as he "connects the dots" to figure out what God truly wants from the human being. Dr. Lang, a professor of mathematics at the University of Kansas, also discusses the human as an intellectual and moral being, the fall of the first human to Earth, the essential elements of faith, how to get closer to God, and how the Qur'an emphasizes reason in the spiritual quest. An engaging lecture providing insight into the thought process of one finding himself on a spiritual quest from atheism to Islam.

Jeffrey Lang is an American convert to Islam and author of the best selling works "Struggling to Surrender: Some Impressions of an American Convert to Islam", "Even Angels Ask: A Journey to Islam in America" and "Losing My Religion: A Call For Help". He also co-founded Generation Islam, a networking group serving the needs of North American born Muslims.

403 FORBIDDEN : LOGGED BY www.politicsforum.org (http://www.politicsforum.org/forum/viewtopic.php?f=84&t=156334)

سارا
09-11-2015, 09:23 PM
از دید من شما دارید بیهوده زمانتان را دورمیریزید, خدا چه باشد چه نباشد روشنه کاری به کار من و شما ندارد; اگر خداباوری
به شما حس خوبی میدهد, چرا که نه, خداباور بمانید. اگر به شما بیخدایی حس بهتری میدهد, باز هم چرا که نه, بیخدا شوید.

باید اعتراف کنم که حق با شما بود ارباب مهربد!
من در یک شب بارانی به این فروم آمدم و حالا هم با یک دل بارانی دارم از اینجا رفع زحمت می کنم. اینجا که آمدم تا خواستم کمی از دین و آیینم دفاع کنم انگهای گوناگون به بنده زدند و گفتند حق نداری از آیینت دفاع کنی و چه دشنامهایی که به پیامبر و اهل بیتش نثار نکردند. ولی باز خیره سری کردم و ماندم پیش خودم گفتم خب دیگر وارد بحث دینی نمی شوم که اینجور شاهد توهین به مقدسات نباشم. خواستم از مظلومیت مردمی بگویم که باز آن را به دین و آیین ربطش دادند. در آخر هم که شخصیتم بکل زیر سوال برده شد و بجرم شاعری، بی منطق و هپروتی و حقیر .... خوانده شدم و گفتند حق نداری دیگر شعر بگویی! شاعری که از شعر نگوید مثل ابر دلتنگی می ماند که نبارد!!
بنده با حضور در اینجا قصد ِ جسارت و گستاخی را نداشتم. می دانم که حق با شماست و این فروم هم متعلق به شما و همفکران شماست و جای آدمهایی نظیر من در اینجا نیست بخدا می دانم و قصدم هم گسترش خداپرستی یا آزارِ شما نبود فقط می خواستم که در یک فروم فارسی زبان عضو باشم همین . واقعا هم بابت نوشتن بی رویه شعر در پستهایم عذر می خواهم بگذارید به حساب مدتها دوریم از زبان ِ پارسی و اینکه در طول روز مجبورم با زبان دیگری حرف بزنم و اینجا تنها جایی بود که می توانستم در آن به زبانِ رسمی دلم حرفم بزنم و خب دیگر حساب از دستم خارج شده بود و خیلی دیگر شعر اینجا نوشتم و چقدر هم شعر سرودم که این را مدیون شخص شما هستم ارباب! من در سرودن دوبیتی خیلی قوی نبودم ولی از وقتی با شما وارد بحث شدم از بس سازِ دلم به ارتعاش در آمد دوبیتی هایم دلی تر شدند و بهتر. واقعاً سپاسگزارم:e032:

امیدوارم به همه ی آروزهایتان برسید هم شما و هم بقیه کاربران این فروم و از همه مهمتر فندآوری هم سر وسامانی بگیرد ;)
باز به اینجا می آیم البته بیشتر بعنوان مخاطب تا کاربر، تا مطالبتان را بخوانم و استفاده کنم.
:e032:

Dariush
09-11-2015, 09:48 PM
باید اعتراف کنم که حق با شما بود ارباب مهربد!
من در یک شب بارانی به این فروم آمدم و حالا هم با یک دل بارانی دارم از اینجا رفع زحمت می کنم. اینجا که آمدم تا خواستم کمی از دین و آیینم دفاع کنم انگهای گوناگون به بنده زدند و گفتند حق نداری از آیینت دفاع کنی و چه دشنامهایی که به پیامبر و اهل بیتش نثار نکردند. ولی باز خیره سری کردم و ماندم پیش خودم گفتم خب دیگر وارد بحث دینی نمی شوم که اینجور شاهد توهین به مقدسات نباشم. خواستم از مظلومیت مردمی بگویم که باز آن را به دین و آیین ربطش دادند. در آخر هم که شخصیتم بکل زیر سوال برده شد و بجرم شاعری، بی منطق و هپروتی و حقیر .... خوانده شدم و گفتند حق نداری دیگر شعر بگویی! شاعری که از شعر نگوید مثل ابر دلتنگی می ماند که نبارد!!
بنده با حضور در اینجا قصد ِ جسارت و گستاخی را نداشتم. می دانم که حق با شماست و این فروم هم متعلق به شما و همفکران شماست و جای آدمهایی نظیر من در اینجا نیست بخدا می دانم و قصدم هم گسترش خداپرستی یا آزارِ شما نبود فقط می خواستم که در یک فروم فارسی زبان عضو باشم همین . واقعا هم بابت نوشتن بی رویه شعر در پستهایم عذر می خواهم بگذارید به حساب مدتها دوریم از زبان ِ پارسی و اینکه در طول روز مجبورم با زبان دیگری حرف بزنم و اینجا تنها جایی بود که می توانستم در آن به زبانِ رسمی دلم حرفم بزنم و خب دیگر حساب از دستم خارج شده بود و خیلی دیگر شعر اینجا نوشتم و چقدر هم شعر سرودم که این را مدیون شخص شما هستم ارباب! من در سرودن دوبیتی خیلی قوی نبودم ولی از وقتی با شما وارد بحث شدم از بس سازِ دلم به ارتعاش در آمد دوبیتی هایم دلی تر شدند و بهتر. واقعاً سپاسگزارم

امیدوارم به همه ی آروزهایتان برسید هم شما و هم بقیه کاربران این فروم و از همه مهمتر فندآوری هم سر وسامانی بگیرد ;)
باز به اینجا می آیم البته بیشتر بعنوان مخاطب تا کاربر، تا مطالبتان را بخوانم و استفاده کنم.

:various_020:
اه، چه ننه من غریبم‌بازی نفرت‌انگیزی! چرا هر چه دختربچه‌ی نابالغ و تیپیک
هست به این فروم می‌آید! اگر راست می‌گویید و از خوانندگان راستین این فروم
در گذشته بوده‌اید، حتما خوب می‌دانستید که در اینجا چگونه جوی برقرار است؛
جنگ و جدل‌هایی اینجا رخ داده‌اند در حد و اندازه‌های جنگ‌های جهانی، چنانکه
هرگز نمی‌توانید دو کاربر خاص را پیدا بکنید که جایی با هر چه در توان داشتند
بر سر موضوعی، شدیدا درگیر بحث نشده باشند. نمونه‌ی آن خود من هستم،
درگیری‌های اعتقادی من که گاهی شخصی نیز می‌شد همگی در این فروم
موجود هستند:

میلاد
مهربد
کوروش بیخدا
ریشنالیست
راسل
کسری
امیر
آنارشی
آرش
مزدک
مهدی
و ...


اگر خواننده بودید و اینها را دیدید، پس چرا آمدید و اگر آمدید این
مسخره‌بازی‌ها برای چیست، اگر هم که خواننده نبودید و اینها
را ندید، پس دروغ نگویید.

sonixax
09-11-2015, 11:47 PM
در مکه طوفان شد!
در نتیجه طوفان در مسجد الحرام! (همون خونه خدا) یک جرثقیل سقوط کرد!
در نتیجه سقوط جرثقیل 87 نفر از آنهایی که برای زیارت خدا و خانه خدا رفته بودند فدای سر اسلام شدند!
تنها میشود گفت خاک بر سر خدایی که نمیتواند در محل زیارت خودش از زائرین خودش در برابر حوادث طبیعی که خداباورین معتقدند همانها هم کار خودش است حفاظت کند!!
بیخدا بودن به راستی که حس خوبی دارد :)

سقوط جرثقیل در مسجدالحرام مکه ده‌ها کشته برجای گذاشت
(http://www.radiofarda.com/content/f4_fall_crane_mecca_kill_people_saudi_arabia/27242792.html)

Mehrbod
09-12-2015, 12:55 AM
این فروم هم متعلق به شما و همفکران شماست

سرکار مزدک بامداد یک سخنی داشتند که گویا بود و آنهم اینکه زمانیکه مردم به زندگی‌نامه کسی می‌پندارند
همواره منش او را یکسان و ایستا میبینند, برای نمونه نیچه را که مینگرند میپندارند که کسی به نام نیچه از آغاز تا پایان
زندگی بهمان منش را داشته و بیسار سبک نوشتن را داشته و درونمایه‌یِ سخنش نیز همواره بیسار و بهمان بوده; در واقعیت ولی,
آنچه مزدک یاد میآوراند, این است که منش کسی در زندگی ایستا و یکسان نیست و بهمان فیلسوف بزرگ در ٢٠ سالگی
همان کسی نیست که در ٣٠ سالگی به نوشتن آغازیده و همان کس نیست که در ٧٠ سالگی جان سپرده است.

ازینرو شما هنوز چند سالی به گذشته‌یِ من دارید نگاه میکنید و درباره‌یِ کس دیگری سخن میگویید که من نیستم. دلبستگی
من به این فروم بسیار کمتر از آن است که ارزش همسنجی با آن زمان را بدارد و هم‌اندیشان پیشین من هم‌اندیشان امروز من
نیستند. اگر شما با مهربد چند سال پیش سخن میگفتید هرگز از او نمیشنفتید که بگوید "چه خداباور
باشید چه نه, اهمیتی ندارد", برای او بسیار هم مهم بود که کسی خداباور است یا نه, جوریکه پیوسته
با این و آن گفتگو میکرد و میکوشید همه را به "راه درست" خردگرایی و ناخداباوری رهنمود بسازد.

Mehrbod
09-12-2015, 01:21 AM
اه، چه ننه من غریبم‌بازی نفرت‌انگیزی! چرا هر چه دختربچه‌ی نابالغ و تیپیک
هست به این فروم می‌آید! اگر راست می‌گویید و از خوانندگان راستین این فروم در گذشته بوده‌اید

من چیز بدی در نوشته‌هایِ او ندیدم, اینکه کسی پس از درون شدن به جمعی انتظار پذیرفتگی را داشته
باشد چیز شگفت‌انگیزی نیست. من گمان نمیکنم کسی از هموندان اینجا به خودش این رنج را بدهد که برود
در یک جمعی که باورهای ناهمسو با او دارند خودش را بکوشد بگنجاند; پس اگر کسی ناهمسو
اینجا آمده و کوشیده هتّا ببیند این آدمهای ناهمسو "چه حسی" دارند و چرا او مانند آنها
نیست (و چرا آنان مانند او نیستند), بایستی از همین برداشت نمود که کنجکاوی و هم دلیری بالایی دارد.

دیگر اینکه ستیز با این و آن سر چنین چیزهایی چنانکه در جُستار دیگر پرداختیم, در دیدگاهی که آورده شد
همان نارضایتی سر بیرون زده از نبود کنترل روی سرنوشت خویشتن و کوشش نومیدانه در دست یافتن به آن در
ستیز اندیشوی است. امروزه پرشمار میبینید کسیکه زندگیش را جامعه‌یِ تکنولوژیک پیشاپیش رقم زده است و هیچ توان و نیرویی
در تغییر آن ندارد, ولی ساعتها, چه بسا روزها و سالها اینجا و آنجا و فیسبوک خستگی‌ناپذیرانه با آدمهایی ناشناس! سر اینکه
جمهوری‌خواهی بهتر است یا نمیدانم کمونیسم بهترین است جنگ و ستیز میکند, و در این فرایند میکوشد این "کنترل از دست رفته" را نومیدانه باز بیابد.

ازینرو, من این باور پوچ که اینجا نبرد اندیشه‌ها است و ستیز اندیشوی چه خوب است و دیگرها ندارم, این ستیزها را امروز بمانند
بازی‌هایِ رایانه‌ای میبینم که برای [نو]جوانها میسازند تا بنشینند با تیر اندازی مجازی خودشان را تخلیه کنند, و آنچه اینجا بوده
در همان مایه تنها کمی ترازبالاتر بوده است. ترازبالاتر از این را هم فیلسوفان بشریت بازی کرده‌اند. ولی در پایان روز,
همه‌یِ اینها یک بازیِ جانشین برای چیزی از دست رفته است; کسیکه از زندگی خود خوشنود است و
آزاد و بر سرنوشت خود توانا, نه نیازی به گفتگو میبیند, نه نیازی به ستیز آنهم از گونه‌یِ اندیشیک.

سارا
09-12-2015, 02:26 AM
:various_020:
اه، چه ننه من غریبم‌بازی نفرت‌انگیزی! چرا هر چه دختربچه‌ی نابالغ و تیپیک
هست به این فروم می‌آید! اگر راست می‌گویید و از خوانندگان راستین این فروم
در گذشته بوده‌اید، حتما خوب می‌دانستید که در اینجا چگونه جوی برقرار است؛
جنگ و جدل‌هایی اینجا رخ داده‌اند در حد و اندازه‌های جنگ‌های جهانی، چنانکه
هرگز نمی‌توانید دو کاربر خاص را پیدا بکنید که جایی با هر چه در توان داشتند
بر سر موضوعی، شدیدا درگیر بحث نشده باشند. نمونه‌ی آن خود من هستم،
درگیری‌های اعتقادی من که گاهی شخصی نیز می‌شد همگی در این فروم
موجود هستند:

میلاد
مهربد
کوروش بیخدا
ریشنالیست
راسل
کسری
امیر
آنارشی
آرش
مزدک
مهدی
و ...


اگر خواننده بودید و اینها را دیدید، پس چرا آمدید و اگر آمدید این
مسخره‌بازی‌ها برای چیست، اگر هم که خواننده نبودید و اینها
را ندید، پس دروغ نگویید.

:31::31::31::31::31::31::31:




عجب پست مزخرف و تهوع آوری !! یکی از مزخرفترین کامنتهایی بود که تا حالا اینجا خواندم!! هرچند اینجا اینقدر از ایندست پست های مزخرف و خزعبل دیده ام که نمی توان از "ترین" برای این پست استفاده کنم :e412::e412: :24:





جنابعالی یا بی سواد هستید یا کور!!!
این جمله چه معنایی می دهد هان؟؟ می توانید از همان دوستی که پستتان را پسند کرده است هم کمک بگیرید اینجوری دو نفری سطح هوش و سوادتان به اندازه ی یک بچه مدرسه ای خواهد شد!!!

باز به اینجا می آیم البته بیشتر بعنوان مخاطب تا کاربر، تا مطالبتان را بخوانم و استفاده کنم



پ.ن
خودتان را برای جواب دادن خسته نکنید فقط برای unsubscribe آمده ام اینجا تا دیگر این خزعبلات را در اینباکس میلم نبینم!!:)))

سارا
09-12-2015, 03:02 AM
سرکار مزدک بامداد یک سخنی داشتند که گویا بود و آنهم اینکه زمانیکه مردم به زندگی‌نامه کسی می‌پندارند
همواره منش او را یکسان و ایستا میبینند,
از کرامات شیخ ما اینست
شیره را خورد و گفت شیرینست
یک کرامات دیگرم دارد
ابر را دید و گفت می بارد!!
یعنی واقعا برای گفتن همچین بدیهیاتی باید از جملات گوهرباراستادتان نقل قول کنید :)))) خوب است منم از استادم که هزاران برابر از استاد شما در ادبیات نام آورتر است و اصلا زبان پارسی بخاطر او هنوز می تپد نقل قول بیاورم برای اثبات بدیهیات!!!!!!!!! استادی که دانشگاه پرینستون خودش را کشت تا ایشان بروند آنجا تا دانشکده ی ادبیات پارسی را تاسیس کنند !!
شما چون نا خدا باورید فکر کنم این مسئله خیلی برایتان تازه و شگفت انگیز باشد ولی برای خدا باورها نه ! چون می دانند آنکه تغیر نپذیرد خداست و اینکه اگر کسی را در شب دیدید که گناهی کرده است فردایش به چشم یک گناهکار به او نگاه نکن شاید همان شب توبه کرده باشد!! این یعنی هر آدمی حتی در آنی می تواند از اینرو به آنرو شود!
همان شعری که در "فلسفه هنر" نپسندیدش
نومید هم مباش که رندان باده نوش
ناگه به یک خروش به منزل رسیده اند
خدایا شکرت که زمخت بینم و ریز بین نیستم چون اینجوری بدیهیات را می توان تشخیص دهم و در درک یک شعر هم عاجز نیستم!!




ازینرو شما هنوز چند سالی به گذشته‌یِ من دارید نگاه میکنید و درباره‌یِ کس دیگری سخن میگویید که من نیستم. دلبستگی
من به این فروم بسیار کمتر از آن است که ارزش همسنجی با آن زمان را بدارد و هم‌اندیشان پیشین من هم‌اندیشان امروز من
نیستند. اگر شما با مهربد چند سال پیش سخن میگفتید هرگز از او نمیشنفتید که بگوید "چه خداباور
باشید چه نه, اهمیتی ندارد", برای او بسیار هم مهم بود که کسی خداباور است یا نه, جوریکه پیوسته
با این و آن گفتگو میکرد و میکوشید همه را به "راه درست" خردگرایی و ناخداباوری رهنمود بسازد.
من مگر چند سال است که شما را می شناسم؟!!
بله الان دغدغه ی شما فقط تکنولوژی است و بس!! راستش مرا یاد حکایتی می اندازد مردی شکم پرست بود که بسیار می خورد و هرچه به او می گفتند کمتر بخور برای سلامتیت ضرر دارد می گفت تقصیر من نیست تقصیر همسرم هست که دست پخت خوبی دارد!!! حال انسان و تکنولوژی مثل همان مرد و همسرش هستند........



پس اگر کسی ناهمسو
اینجا آمده و کوشیده هتّا ببیند این آدمهای ناهمسو "چه حسی" دارند و چرا او مانند آنها
نیست (و چرا آنان مانند او نیستند), بایستی از همین برداشت نمود که کنجکاوی و هم دلیری بالایی دارد.

من می خواستم ببینم خدا ناباوران بی سواد چه حسی دارند :))) همین ! وگرنه دوستان اتیست زیاد دارم ولی خب همگیشان بسیار باسوادند !! یکیشان که استاد فلسفه هست و اگزیستنسیالیست هست .
بالاخره بزدلم یا دلیر ؟ خودآگاهم یا زمخت بین؟براستی شما با خودتان چند چندید؟!!

پ.ن
تابحال در عمرم اینطوری پست نگذاشته بودم راست گفته اند احترام می خواهی حرمت نگه دار این فروم اگر به این روز افتاده است بخاطر بی ادبی است!! بقول مولانا
بی ادب محروم ماند از لطف رب!
فقط برای unsubscribe آمده بودم اینجا چون نمی خواهم این پست های ادیبانه و پر مغز را بخوانم !! شما هم تا می توانید بنشینید را جع به من با دیگران سخن بگویید انگار جدی جدی باورتان شده است که ارباب من هستید !!! علت رفتنم آن چیزی نیست که جنابعالی خیال می کنید چون من نگفتم که برای همیشه می روم به اینجا سر می زنم و هر وقت چیز به دردبخوری اینجا یافتم و کاربر باسواد و فهمیده ای برای بحث اینجا یافتم (مثل جناب ابن سینا) حتما پست می گذارم و فعالیت می کنم ولی در حال حاضر در محضر مثلا جنابعالی فقط یاد گرفته ام چگونه می توان یک نفر را تحقیر کرد و اشعارش را مزخرف خواند آنهم شعرهایی که برایش حکم فرزندانش را دارند... بگذریم بنده در زندگی فقط و فقط یک هدف را دنبال می کنم و آنهم یادگیری است و اینجا تاکنون اینگونه برایم نبوده است خب کسالت بار شده است! حتی در جستار "موسیقی معماری زمان و معماری موسیقی مکان" هم باز متهم به صوفی گری و نگاه عارفانه شدم در حالی که می خواستم از منابع غربی و حکمای یونانی منبع و ادله بیاورم اما حکمی که از پیش صادر شد مرا مایوس کرد!
خوش باشید دیگر با بی منطق زمخت اندیش بی هوشی چون من سرو کار نخواهید داشت!! ولی من اینجا خواهم آمد شاید امثال ابن سیناها به اینجا بیایند خدا را چه دیدید:)

Mehrbod
09-12-2015, 03:34 AM
بالاخره بزدلم یا دلیر ؟ خودآگاهم یا زمخت بین؟براستی شما با خودتان چند چندید؟!!


دلیری در یک زمینه, به دلیری در هرزمینه معنی نمیشود. کسی میتواند در برابر از دست دادن
پول و ریسک کردن بسیار دلیر و دلپر باشد, ولی در برابر بیمار شدن بسیار ترسو و وسواسی.



خودآگاهی ≠ باریک‌بینی.



زمخت‌اندیشی همین چسباندن چیزهایی که پیوندی به یکدیگر ندارند, ولی انگار دارند به همدیگر است.
برای نمونه کسی میگوید بیشتر پولدارها دزد اند, ولی در برابرش کسیکه پولدار است درجا
صدای اعتراضش در میاید که نه یعنی چی همه‌یِ پولدارها کی گفته دزد‌ اند؟ بسیاریشون آدمهای بسیار خوبی هم هستند.

در یاد نگه داشتن این "درجه" و رنگسار (spectrum) برای مغز انرژی بیشتری میبرد, از همینرو در نخستین
دستیافت "بیشتر" که مفهوم بسیار انرژی‌بری است به "همه = ١" یا "هیچکس = ٠" تبدیل میشود.

بهمینسان دلپر یکجا, بزدل جای دیگر, به دلپری بر همه چیز و
بزدلی در همه چیز ساده میشود, و این تناقض‌نما را پدید میآورد.

Mehrbod
09-12-2015, 03:57 AM
از کرامات شیخ ما اینست
شیره را خورد و گفت شیرینست
یک کرامات دیگرم دارد
ابر را دید و گفت می بارد!!
یعنی واقعا برای گفتن همچین بدیهیاتی باید از جملات گوهرباراستادتان نقل قول کنید :)))) خوب است منم از استادم که هزاران برابر از استاد شما در ادبیات نام آورتر است و اصلا زبان پارسی بخاطر او هنوز می تپد نقل قول بیاورم برای اثبات بدیهیات!!!!!!!!! استادی که دانشگاه پرینستون خودش را کشت تا ایشان بروند آنجا تا دانشکده ی ادبیات پارسی را تاسیس کنند !!
شما چون نا خدا باورید فکر کنم این مسئله خیلی برایتان تازه و شگفت انگیز باشد ولی برای خدا باورها نه ! چون می دانند آنکه تغیر نپذیرد خداست و اینکه اگر کسی را در شب دیدید که گناهی کرده است فردایش به چشم یک گناهکار به او نگاه نکن شاید همان شب توبه کرده باشد!! این یعنی هر آدمی حتی در آنی می تواند از اینرو به آنرو شود!
همان شعری که در "فلسفه هنر" نپسندیدش
نومید هم مباش که رندان باده نوش
ناگه به یک خروش به منزل رسیده اند
خدایا شکرت که زمخت بینم و ریز بین نیستم چون اینجوری بدیهیات را می توان تشخیص دهم و در درک یک شعر هم عاجز نیستم!!

من گمان بردم از روی نوشته‌هایِ پیشین میگویید "همفکر", اگرنه همفکری ما اینجا بسیار کمتر از آن
است که برای خود من همفکر واژه‌یِ درخوری باشد و این همفکری در چیزهایی خودآشکاره
(برای ما) همچون اینکه خدایی نیست و فرگشت هست و دیگرها, کوتاه میشود; به دیگر زبان, پیش پا افتاده.



--
میشود اینجور هم برداشت که شاید بیرون از این گروه اینجور به چشم [شما] میاید که همفکری درون گروه بسیار بالا باشد,
مانند دو برادر که درون خانواده خودشان را بسیار متفاوت از هم میدانند, ولی بیرون از خانواده آن دو را بسیار نزدیک و همانند میبینند.

سارا
09-12-2015, 04:01 AM
دلیری در یک زمینه, به دلیری در هرزمینه معنی نمیشود. کسی میتواند در برابر از دست دادن
پول و ریسک کردن بسیار دلیر و دلپر باشد, ولی در برابر بیمار شدن بسیار ترسو و وسواسی.

خودآگاهی ≠ باریک‌بینی.



زمخت‌اندیشی همین چسباندن چیزهایی که پیوندی به یکدیگر ندارند, ولی انگار دارند به همدیگر است.
برای نمونه کسی میگوید بیشتر پولدارها دزد اند, ولی در برابرش کسیکه پولدار است درجا
صدای اعتراضش در میاید که نه یعنی چی همه‌یِ پولدارها کی گفته دزد‌ اند؟ بسیاریشون آدمهای بسیار خوبی هم هستند.

در یاد نگه داشتن این "درجه" و رنگسار (spectrum) برای مغز انرژی بیشتری میبرد, از همینرو در نخستین
دستیافت "بیشتر" که مفهوم بسیار انرژی‌بری است به "همه = ١" یا "هیچکس = ٠" تبدیل میشود.

بهمینسان دلپر یکجا, بزدل جای دیگر, به دلپری بر همه چیز و
بزدلی در همه چیز ساده میشود, و این تناقض‌نما را پدید میآورد.

باشد حق با شماست من طبق معمول همیشه اشتباه کردم اصلا من وجودم اشتباه است گناه است خرفتم کُندم نادانم بنده ام حقیرم نفهمم خوب شد ؟ راحت شدید؟
نمی دانم چرا این unsubscribe عملی نمی شود!!! تیک جستار مربوطه را می زنم و زدایش را انتخاب می کنم و بعد "برو" ولی باز سرو کله ی پست های شما را در اینباکسم می بینم. شاید باید همه ی کاربران خاطی را در ایگنور لیستم جا دهم.
بخدا با تحقیرهایتان خسته ام کردید خب اصلا درست من بنده ام و شما ارباب ولی کمی رحم داشته باشید کمی جوانمرد باشید نمی شود؟ راجع به من با دیگران چرا اینگونه صحبت می کنید آدم فکر می کند دارید راجع به حیوان خانگیتان که سارا نام دارد صحبت می کنید.
در ضمن همان استاد نازنینم باریک بینی ام را تایید کرده است پس نیاری به تایید شما ندارم!! همه ی کسانی که مرا می شناسند به باریک بینی و نکته سنجی ام معترفند! اینکه شما از شعر و نکاتش و معناهایش سر در نمی آورید دیگر مشکل خودتان هست نه من. کجا یعنی دقیقا کجا من شعری آوردم که ربطی با موضوع نداشت؟ اگر نشانم دهید دیگر هر چه شما بگویید فقط و فقط اطاعت کنم ! ولی می دانم که عمرا بتوانید پیدا کنید.
در ضمن خلاقیت در آن است که بتوانید چیزهایی را که در ظاهر به ربط ندارند را به هم پیوند دهید . نمونه اش یکی از مقالات بنده بود که آمده بودم دو چیزی را که در ظاهر به ربطی نداشتند را در نظر گرفته و بدنبال correlation برایشان بودم و همین مقاله در یکی از بهترین ژورنالهای الزویر در رشته ی ما چاپ شد و برآیندش هم این شد که من را بعنوان reviewer
در چند ژورنال اروپایی دعوت کردند . در حالی که من هنوز یک دانشجو هستم همین.
اینجا چرا نمی توان اشتراک زدایی کرد؟

Dariush
09-12-2015, 09:47 AM
...
اینکه من یا شما چه اندازه به این بحث ها و گفتگوها ارج و ارزش می نهید
محل سخن نبود در اینجا، بحث بر سر نگرش خود او بود. من با شما
بر سر اینکه حتما برای کشف چیزی به اینجا آمده بودند، موافق نیستم
الزاما چنین نیست، دلایل زیاد دیگری نیز میتواند داشته باشد.

همانطور که شما در نوشته ایشان چیز بدی ندیدید، من هم در نوشته هایی
که خطاب به ایشان بوده در این مدت هیچ چیز بدی ندیده ام... شما دیده اید؟
اگر نه، پس این مسخره بازی ها و چشمان گریان و دلی شکسته و سینه ای
غبارگرفته و پر ز درد برای چیست؟ خب آدم یاد این بچه دبستانی ها می افتد
که هنگام بازی در کوچه و خیابان، تا کسی چیزی به آنها میگفت، چشمان خود
را خیس و سرخ کرده، ونگ زنان میرفتند مامانی را می آوردند که بقیه را دعوا
کند!



راستش پس از این پست ِ آخرش خطاب به من، دل من هم برایش سوخت،
او را بیش از ظرفیتش جدی گرفته و به او سخت گرفتم؛ با اینحال مهربد گرامی
آیا این نشانه ها برای شما آشنا نیستند؟ اینکه میخواهد در بدو ورود همگی به
او احترام بگذارند و بدتر اینکه به عقایدش نیز احترام بگذارند، فضا و رفتار کاربران
در مورد او آنطور که او تمایل دارد باشد و با او همچون پرنسس ها برخورد کنند...
تمام اینها همراه با ادعای مدتها خواننده بودنِ اینجا به نظر من کاملا وقیحانه است.

Mehrbod
09-14-2015, 10:29 PM
من این را نوشته بودم ولی فرستاده نشده بود




باشد حق با شماست من طبق معمول همیشه اشتباه کردم اصلا من وجودم اشتباه است گناه است خرفتم کُندم نادانم بنده ام حقیرم نفهمم خوب شد ؟ راحت شدید؟
نمی دانم چرا این unsubscribe عملی نمی شود!!! تیک جستار مربوطه را می زنم و زدایش را انتخاب می کنم و بعد "برو" ولی باز سرو کله ی پست های شما را در اینباکسم می بینم. شاید باید همه یکاربران خاطی را در ایگنور لیستم جا دهم.
بخدا با تحقیرهایتان خسته ام کردید خب اصلا درست من بنده ام و شما ارباب ولی کمی رحم داشته باشید کیم جوانمرد باشید نمی شود؟ راجع به من با دیگران چرا اینگونه صحبت می کنید آدم فکر می کند دارید راجع به حیوان خانگیتان که سارا نام دارد صحبت می کنید.
در ضمن همان استاد نازنینم باریک بینی ام را تایید کرده است پس نیاری به تایید شما ندارم!! همه ی کسانی که مرا می شناسند به باریک بینی و نکته سنجی ام معترفند! اینکه شما از شعر و نکاتش و معناهایش سر در نمی آورید دیگر مشکل خودتان هست نه من. کجا یعنی دقیقا کجا من شعری آوردم که ربطی با موضوع نداشت؟ اگر نشانم دهید دیگر هر چه شما بگویید فقط و فقط اطاعت کنم ! ولی می دانم که عمرا بتوانید پیدا کنید.
در ضمن خلاقیت در آن است که بتوانید چیزهایی را که در ظاهر به ربط ندارند را به هم پیوند دهید . نمونه اش یکی از مقالات بنده بود که آمده بودم دو چیزی را که در ظاهر به ربطی نداشتند را در نظر گرفته و بدنبال correlation برایشان بودم و همین مقاله در یکی از بهترین ژورنالهای الزویر در رشته ی ما چاپ شد و برآیندش هم این شد که من را بعنوان reviewer
در چند ژورنال اروپایی دعوت کردند . در حالی که من هنوز یک دانشجو هستم همین.
اینجا چرا نمی توان اشتراک زدایی کرد؟


در هنر و کارهای نوآورانه درست میگویید کوشش بر اینه که چیزهاییکه پیوندی به هم
ندارند را درون آورده و بیگانند (unify), برای همین همچو روشی در چیزهایی همانند چامه
و هنر میتواند بسیار نوآورانه بوده و بزیبایی هر چه بیشتر کار کند, ولی در منطق و جداسازی
(تفکیک) و باریکبینی, نه. ازینرو این دو را را بایستی براستی دو دَهناد (mode) گوناگون
ببینید, یکی دهنادی که آدمی با منطق و خرد افمارگر (calculating reason) یا
خرد سرد (cold logic) میاندیشد, یکی با احساس و شهود و بینادلی¹.











نمی دانم چرا این unsubscribe عملی نمی شود!!! تیک جستار مربوطه را می زنم و زدایش را انتخاب می کنم و بعد "برو" ولی باز سرو کله ی پست های شما را در اینباکسم می بینم. شاید باید همه یکاربران خاطی را در ایگنور لیستم جا دهم.


ساده‌ترین راهکار این است که نشانی ایمیل را عوض کنید. این یکی دیگر گمان نکنم به کار بیاید











¹
از دیدگاهی خردپذیر, احساس تا اندازه‌یِ بالایی همان چکیده‌ و آزموده‌یِ خرد و آروین (تجربه) است.

Mehrbod
09-14-2015, 10:58 PM
همانطور که شما در نوشته ایشان چیز بدی ندیدید، من هم در نوشته هایی
که خطاب به ایشان بوده در این مدت هیچ چیز بدی ندیده ام... شما دیده اید؟


بستگی دارد اینجا بد چه باشد. آیا شما اینکه کسی پس از خواندن نوشته‌هاتان
اندیشان و پریشان شود را بد میدانید؟ من این فرایند را به خودی خود بد نمیانگارم,
ولی خب احساسی که به کس دست میدهد, این پریشانی را نمونه‌وار, "بد" میدانم.

در اینجا به دید من سخن او, سارا نادرست نبود
که احساس کوچک‌شدگی (تحقیر) کرده و این احساسی بجا بوده.

یک نمونه‌یِ پندارین (فرضی) بزنیم, بپنداریم یک بیاید نشان بدهد — جوریکه
کس نزد خودش بپذیرد که این یارو درست میگوید — همه‌یِ چیزهاییکه او در زندگی برایشان ارزش والا
میپذیرفته, فلسفه‌, نیچه, etc. بی‌ارزش و به درد نخور‌ یا کم ارزش اند; آیا احساس کوچک‌شدگی پیدا نمیشود؟

این خب تنها یک نمونه‌یِ پندارین (فرضی و خیالی) بود, ولی در نگاه
کلان, چه پذیرفته شود دیگری درست میگوید یا نه, بیشتر مردم برای دانستگان (knowledge)
خود ارزش میپذیرند بویژه اگر برای آنها زمان گذرانده باشند, و نمیشود به کسی
گفت که همه‌یِ آنچه تو تاکنون میپنداشته‌ای باارزش است دروغ و هپروت
است و چشمداشت اینکه خوش و خرم بایستد¹ و چیزی نگوید را, داشت.

پس یکبار دیگر بپرسیم, آیا در این فرایند چیز بدی دیده میشود یا نه؟
نگاه من این است که آری پیدا میشود. اگر پزشک هم باشید و اگر برای درمان
سرباز تیرخورده پایش را ناچار از فروبریدن هم باشید, اگرچه آماج کار سراسر
نیک, ولی در خود فرایند همچنان چیزهای بد بسیاری یافت میشود.

سارا
09-14-2015, 11:23 PM
من این را نوشته بودم ولی فرستاده نشده بود






در هنر و کارهای نوآورانه درست میگویید کوشش بر اینه که چیزهاییکه پیوندی به هم
ندارند را درون آورده و بیگانند (unify), برای همین همچو روشی در چیزهایی همانند چامه
و هنر میتواند بسیار نوآورانه بوده و بزیبایی هر چه بیشتر کار کند, ولی در منطق و جداسازی
(تفکیک) و باریکبینی, نه. ازینرو این دو را را بایستی براستی دو دَهناد (mode) گوناگون
ببینید, یکی دهنادی که آدمی با منطق و خرد افمارگر (calculating reason) یا
خرد سرد (cold logic) میاندیشد, یکی با احساس و شهود و بینادلی¹.











ساده‌ترین راهکار این است که نشانی ایمیل را عوض کنید. این یکی دیگر گمان نکنم به کار بیاید











¹
از دیدگاهی خردپذیر, احساس تا اندازه‌یِ بالایی همان چکیده‌ و آزموده‌یِ خرد و آروین (تجربه) است.

ای خداااا براستی هدفت از خلق اینها چه بوده ؟
اولا مقالاتی که ما دادیم اصلا ربطی به هنر و شعر نداشت و مربوط به علوم مهندسی و یا همان تکنولوژی شما می شد! اتفاقا در علومی که بر مبنای ریاضیات واقع شدند می توان بی نهایت خلاقیت داشت که اینقدر این قضیه بدیهی است که لزومی به توضیح نمی بینم! در ضمن همه ی مردم شهر هم این را می دانند که ریاضی مبنای هنرهایی چون موسیقی و معماری است و آنچه که ایجاد خلاقیت در موسیقی و هنر می کند در تغییر تناسبات است! شعر هم که دیگر مشخص است اشعار مقفا که بر پایه ی وزن های عروضی هستند نیز از یک نوع تناسبات ریاضیاتی بهره مند می شوند مثل بحرمسمط .....


ساده‌ترین راهکار این است که نشانی ایمیل را عوض کنید. این یکی دیگر گمان نکنم به کار بیاید

بعنوان اسپم این سایت را برای ایمیلم تعریف کردم ولی بازم در اینباکس پیامهایتان را می بینم. آری باید یک آی دی دیگه درست کنم و از دست این سایت و خودشیفتگان متوهمش راحت بشوم! البته می دانم شما باز هم ارباب وار راجع به بنده حرف خواهید زد! واقعا نمی دانم چه احساسی بهتان دست می دهد وقتی اینقدر اربابانه راجع به کسی حرف می زنید!! من هنوز خودم را نشناخته ام اما شما و دیگر کاربران این فروم مرا خوب شناخته اید:))))

خدایا مرا از متوهمان درگاهت قرار مده! آمین

سارا
09-14-2015, 11:32 PM
در اینجا به دید من سخن او, سارا نادرست نبود
که احساس کوچک‌شدگی (تحقیر) کرده و این احساسی بجا بوده.

یک نمونه‌یِ پندارین (فرضی) بزنیم, بپنداریم یک بیاید نشان بدهد — جوریکه
کس نزد خودش بپذیرد که این یارو درست میگوید — همه‌یِ چیزهاییکه او در زندگی برایشان ارزش والا
میپذیرفته, فلسفه‌, نیچه, etc. بی‌ارزش و به درد نخور‌ یا کم ارزش اند; آیا احساس کوچک‌شدگی پیدا نمیشود؟



ای بابا ! کشتید این سارا را ! دست از سرش بردارید کس دیگری نیست اینجا بهش گیر بدبد؟
در ضمن حضرت ارباب! من کی گفتم که احساس تحقیر شدگی کردم هان؟؟ کی کجا گفتم در اینجا تحقیر شدم؟؟ بنده تنها از "تحقیر کردن" استفاده کردم که دقیقا در فاز مخالف "تحقیر شدن" است! من همش گفته ام چرا مرا تحقیر میکنید ؟ آیا این جمله به معنای آن است که من تحقیر شده ام؟ شما با گفتن جملاتی چون خب تو در برابر من بنده ای بیش نیستی و یا خدا را قلدر محله نامیدن و......... قصد تحقیرم را داشتید و تحقیرم کردید ولی از آنجا که یک قطره ی کثیف نمی تواند دریا را آلوده کند بنده ام از حرفهای شما حس سرخوردگی بهم دست نداد هیچ بلکه در مسیری که می روم ثابت قدمتر هم شدم!!
واقعا اینجاست که تفاوت استادها مشخص می شود !!! استاد بنده مفخر ادبیات و یگانه ی شعر و ادب ایران کجا و ......... بگذریم!
کلام آخر را هم با شعری از استاد نازنینم به پایان می رسانم:
دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته است

Mehrbod
09-15-2015, 01:08 AM
ای خداااا براستی هدفت از خلق اینها چه بوده ؟
اولا مقالاتی که ما دادیم اصلا ربطی به هنر و شعر نداشت و مربوط به علوم مهندسی و یا همان تکنولوژی شما می شد! اتفاقا در علومی که بر مبنای ریاضیات واقع شدند می توان بی نهایت خلاقیت داشت که اینقدر این قضیه بدیهی است که لزومی به توضیح نمی بینم! در ضمن همه ی مردم شهر هم این را می دانند که ریاضی مبنای هنرهایی چون موسیقی و معماری است و آنچه که ایجاد خلاقیت در موسیقی و هنر می کند در تغییر تناسبات است! شعر هم که دیگر مشخص است اشعار مقفا که بر پایه ی وزن های عروضی هستند نیز از یک نوع تناسبات ریاضیاتی بهره مند می شوند مثل بحرمسمط .....


در هر چهره‌ای, شما در گفتگوی دیگر, سرانجام "نشانه‌های یک (sign)" چیز را با تعریف (definition)" آن جابجا گرفتید یا نه؟

اگر نگرفتید, پس چرا روی اینکه یکی‌اند پامیفشردید؟

اگر گرفتید, پس مینیازید که تفاوت میان "احساس کلی" و "منطق باریک" را یاد بگیرید.

سارا
09-15-2015, 01:11 AM
در هر چهره‌ای, شما در گفتگوی دیگر, سرانجام "نشانه‌های یک (sign)" چیز را با تعریف (definition)" آن جابجا گرفتید یا نه؟

اگر نگرفتید, پس چرا روی اینکه یکی‌اند پامیفشردید؟

اگر گرفتید, پس مینیازید که تفاوت میان "احساس کلی" و "منطق باریک" را یاد بگیرید.

چقدر شما ساده هستید هنوز قادر به تشخیص گفته ی شوخی از جد نیستید! بگذریم ما که بنده ی شما هستیم !!

Mehrbod
09-15-2015, 01:22 AM
ای بابا ! کشتید این سارا را ! دست از سرش بردارید کس دیگری نیست اینجا بهش گیر بدبد؟
در ضمن حضرت ارباب! من کی گفتم که احساس تحقیر شدگی کردم هان؟؟ کی کجا گفتم در اینجا تحقیر شدم؟؟ بنده تنها از "تحقیر کردن" استفاده کردم که دقیقا در فاز مخالف "تحقیر شدن" است! من همش گفته ام چرا مرا تحقیر میکنید ؟ آیا این جمله به معنای آن است که من تحقیر شده ام؟

=>



راستش کمی دلم گرفته بود ازرفتار تبعیض آمیزتان. از وقتی این فروم آمدم بجرم مسلمانی خودِ شما چقدر مرا تحقیر کردید

اگر نوشته‌ها را تنها تحقیر‌آمیز دیده بودید (بی اینکه دچار هیچگونه احساسی بشوید), پس چرا دلتان گرفته بود؟

اگر با احساس به این دریافت که تحقیر شده‌اید رسیده بودید, پس چرا میگویید همچون احساسی, احساس تحقیر شدگی, پیدا نکرده‌‌اید؟


: به احساس دلگرفتگی در برابر "تحقیر کردن" دیگران میگویند احساس تحقیرشدگی, یا دست بالا
به همان چیزی که من در نگر داشتم (کسی از بهمان رفتار دچار بهمان احساس ِ بد بشود).






کلام آخر را هم با شعری از استاد نازنینم به پایان می رسانم:
دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته است


بحر از باد مخالف میشود شوریده‌تر
از نصیحت مست را هشیار کردن مشکل است.

Mehrbod
09-15-2015, 01:26 AM
چقدر شما ساده هستید هنوز قادر به تشخیص گفته ی شوخی از جد نیستید! بگذریم ما که بنده ی شما هستیم !!









پس همینکه پیوسته از اینها میپرسید و در چند و چون انگیزه‌هایِ
من و دیگران فرو میروید نشانه‌هایِ خوبی از تراز بالای خودآگاهی‌ اند.


با این تعریف افراد فضول و بی مغز هم که مدام در پی تجسس در احوالات دیگران هستند هم دارای خودآگاهی بالایی هستند:))) آنکسی خودآگاهیش بالاست که مدام از احوالات خودش بپرسد مثل مولانا که می فرماید :
روزها فکر من اینست و هم شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم.......


نشانه‌ها ≠ تعریف



چشم قربان ولی من عاشقِ زبان عربی هستم چه کنم؟ دوست دارم از واژگان عربی زیاد استفاده کنم اشکالی دارد؟

بعدش هم logic لاجیک یک کلمه ی فرنگی را شما برداشته اید بهش ستان وصل کرده اید شده لاجیکستان که از بیخ غلط است چرا اول از همه بخودتان گیر نمی دهید؟ خودآگاهی شما راستی چند است ؟؟




نوشته‌یِ نامبرده که شوخی از آن میبارد.

سارا
09-15-2015, 01:28 AM
=>



اگر نوشته‌ها را تنها تحقیر‌آمیز دیده بودید (بی اینکه دچار هیچگونه احساسی بشوید), پس چرا دلتان گرفته بود؟

اگر با احساس به این دریافت که تحقیر شده‌اید رسیده بودید, پس چرا میگویید همچون احساسی, احساس تحقیر شدگی, پیدا نکرده‌‌اید؟


: به احساس دلگرفتگی در برابر "تحقیر کردن" دیگران میگویند احساس تحقیرشدگی, یا دست بالا
به همان چیزی که من در نگر داشتم (کسی از بهمان رفتار دچار بهمان احساس ِ بد بشود).
اجازه دارم توضیح بدهم؟ و آیا توجیه به توضیحات بنده خواهید داد؟
بله دلم گرفته بود از رفتار شما اما نه برای خودم ! برای خود شما و رفتار شما ! آخر خیلی عجیب است که با یک کسی بخاطر اعتقاداتش رفتار تبعیض آمیزی داشته باشند!! ولی بخدا اگر من از رفتار شما خم به آبرو آورده باشم ولی خب بخاطر خودتان افسوس خوردم چون انسان بدطینتی نیستید ولی رفتاری که در مقابل مسلمانان انجام می دهید حب چه بگویم.... بگذریم دیگر تمام شد و رفت من گله ای ندارم و هیچ نفرینی هم نمی کنم وقتی می شود دعا کرد ! امیدوارم به آرزوهایتان برسیدید و مسلمانان را بنده ی خود ندانید!

سارا
09-15-2015, 01:31 AM
نوشته‌یِ نامبرده که شوخی از آن میبارد.

باشد شما درست می گویید من که یک بنده بیش نیستم هرچه توضیح می دهم بی فایده است پس باید در مقابلتان سرخم کنم تا دست بردارید!

Mehrbod
09-15-2015, 01:33 AM
باشد شما درست می گویید من که یک بنده بیش نیستم هرچه توضیح می دهم بی فایده است پس باید در مقابلتان سرخم کنم تا دست بردارید!



مسلمانان را بنده ی خود ندانید!


کجا کسی شما را بنده‌یِ خودش دانسته؟

باز هم زمخت-اندیشی. نخست یکی شدن "نشانه‌ها (signs)" با تعریف (definition).
اینجا هم یکی شدن "بنده‌یِ خداباور در برابر رهای خداناباور" با "بنده‌یِ خود".

سارا
09-15-2015, 01:39 AM
کجا کسی شما را بنده‌یِ خودش دانسته؟
یادتان نمی آید گفتید که نمیتوانید مرا همتای خودتان ببینید و بعد هم فرمودید در برابر من یک بنده ای ! این حرف یعنی چه ؟ یعنی چون بنده ی خدا هستم پس چیستی ام می شود "بنده"؟ چون شما مثال آوردید که یک پزشک در برابر دیگران پزشک هست پس یک بنده در برابر دیگران یک بنده است و از آنجا که شما خودپرست هستید و خدای خودتان ! پس همتراز با خدای من قرار دارید و من همتراز با بندگان شما .......


باز هم زمخت-اندیشی. نخست یکی شدن "نشانه‌ها (signs)" با تعریف (definition).
اینجا هم یکی شدن "بنده‌یِ خداباور در برابر رهای خداناباور" با "بنده‌یِ خود".
اینکه نشانه با تعریف فرق می کند را همه ی مردم شهر می دانند ولی از آنجا که بنده یک مسلمان هستم خب معلوم است که نفهمم چون یک عقب مانده ام نه؟

سارا
09-15-2015, 01:45 AM
در هر حال جناب مهربد خودتان هم باید قبول کنید که رفتاری که با من داشتید را با هیچ مسلمان دیگری نداشته اید تاکنون! و نمی دانم واقعا چرا اینقدر از مسلمانان بیزارید و از من بیزارتر ؟ منکه هیچوقت حداقل در فضای مجازی همچین تنفری را تجربه نکرده ام!

Mehrbod
09-15-2015, 02:14 AM
یادتان نمی آید گفتید که نمیتوانید مرا همتای خودتان ببینید و بعد هم فرمودید در برابر من یک بنده ای ! این حرف یعنی چه ؟
یعنی چون بنده ی خدا هستم پس چیستی ام می شود "بنده"؟ چون شما مثال آوردید که یک پزشک در برابر دیگران پزشک هست پس یک بنده در برابر دیگران یک بنده است و از آنجا که شما خودپرست هستید و خدای خودتان ! پس همتراز با خدای من قرار دارید و من همتراز با بندگان شما .......


درسته, یک پزشک در برابر من یک پزشک است, اگر که بخواهیم از نگاه "پیشه" به او بنگریم.
شما هم در برابر من یک بنده‌اید, اگر که بخواهیم از نگاه "جهانبینی" بنگریم.

همه‌یِ چیستی یا بهتر بگوییم, کیستی (identity) شما هم در بندگی کوتاه نشده, این کژبرداشت خودتان میباشد.

در هر چهره‌ای ولی, بخشی از کیستی شما با کنش بندگی گره خورده و در این هم درز نمیرود.









اینکه نشانه با تعریف فرق می کند را همه ی مردم شهر می دانند ولی از آنجا که بنده یک مسلمان هستم خب معلوم است که نفهمم چون یک عقب مانده ام نه؟

خود این باز میشود زمخت نگری, چون نکته‌یِ سخن این نبوده که شما تفاوت این دو را نمیدانید,
نکته‌یِ سخن این بوده که شما این دو را جابجا گرفته بودید ( = اشتباه از روی زمخت نگری).

و چرا خود این باز زمخت نگری بود؟ چون کسیکه تفاوت دو
چیز را نمیداند راهی هم ندارد آن دو را جابجا بگیرد, برای او آندو یکی‌اند:



در هر چهره‌ای, شما در گفتگوی دیگر, سرانجام "نشانه‌های یک (sign)" چیز را با تعریف (definition)" آن جابجا گرفتید یا نه؟




و از آنجاییکه براستی همانجور که گفتید کسی پیدا نمیشود که تفاوت این دو را نداند (مگر آنکه
هوشبهر بسیار پایین داشته باشد), پس میتوان در خود همین نوشته‌یِ شما ردّ خوبی از
خُردانگاری مرا هم یافت که پنداشته‌‌اید من پنداشته ام شما دو چیز به این پیش پاافتادگی را از هم نمیدانید.



پ.ن.
اگر خوب در سخنان آورده شده بخوانید, میبینید که همین
شتابزدگی در داوری دیگران است که پیوسته کار دستتان میدهد.
به دیگر زبان, شما دیگران را پیوسته به پیش داوری, پیش داوری میکنید.

Dariush
09-15-2015, 08:48 AM
بستگی
دارد اینجا بد چه باشد.


این را نمی دانم؛ خیلی از کسان هستند مخصوصا در جهان امروز که از زیر
سوال رفتن عقاید این اندازه ناراحت نمیشوند، هتا بیمارانی هستند که به
دکتر اتاق عمل خودشان مهر میورزند. اما تقریبا همه توافق دارند که این کاری
که این دختر کرده و رفته در آن سایت هم میهن هر چه فحش و توهین بوده به من
و مدیران و کاربران نثار کرده و بعد دوباره بازگشته اینجا فعالیت میکند، کاملا وقیحانه،
بیشرمانه و زشت است. حالا باز شما میخواهید او را توجیه بکنید، بفرمائید (http://forum.hammihan.com/thread197744.html):


من علاوه بر افشا کردن ماهیت پلید آن سایت ، میخواستم که کاربرانش به جلز و ولز بیفتند که خدا را شکر می بینم که بدجوری هم افتادند!
من هیچوقت در همچین سایت ها ی مستهجنی که به پیامبر و ائمه بطرز شرم آوری توهین می کند عضو نمی شوم با اینکه که حتی دعوتنامه هم داشتم از طرف یکی از کاربرانش که در آنجا عضو شوم . ولی از مدتها از بازدیدکنندگان آن سایت کذایی بودم و مطالبش را دنبال می کردم! و البته هنوز هم دنبال می کنم تا با بدست آوردن مطالب جدیدتر ماهیت کثیفشان را افشا کنم و از آنجا که می دانم همه ی کاربرانش در هم میهن هم عضو هستند پس جواب تمامی توهین هایشان را به مقدسات اسلامی و خدا در همین فروم خواهم داد و اگر کاربرانش مرد هستند بیایند و جواب من را منطقی و درست دهند نه مثل یکی از کاربرانش که الان آمده در تاپیکی که من باز کرده ام فقط و فقط اسپم می کند و برای خودش استدلالهای آبکی و نادرست می کند!

هتا این اندازه شعور ندارد که آن سایت، سایتی ست
امنیتی و ممکن است برای این کاربران این سایت،
مخصوصا کاربرانی که در هر دو سایت فعال هستند
مشکل ایجاد شود واقعا.

سارا
09-15-2015, 12:34 PM
درسته, یک پزشک در برابر من یک پزشک است, اگر که بخواهیم از نگاه "پیشه" به او بنگریم.
شما هم در برابر من یک بنده‌اید, اگر که بخواهیم از نگاه "جهانبینی" بنگریم.

همه‌یِ چیستی یا بهتر بگوییم, کیستی (identity) شما هم در بندگی کوتاه نشده, این کژبرداشت خودتان میباشد.

در هر چهره‌ای ولی, بخشی از کیستی شما با کنش بندگی گره خورده و در این هم درز نمیرود.









خود این باز میشود زمخت نگری, چون نکته‌یِ سخن این نبوده که شما تفاوت این دو را نمیدانید,
نکته‌یِ سخن این بوده که شما این دو را جابجا گرفته بودید ( = اشتباه از روی زمخت نگری).

و چرا خود این باز زمخت نگری بود؟ چون کسیکه تفاوت دو
چیز را نمیداند راهی هم ندارد آن دو را جابجا بگیرد, برای او آندو یکی‌اند:





و از آنجاییکه براستی همانجور که گفتید کسی پیدا نمیشود که تفاوت این دو را نداند (مگر آنکه
هوشبهر بسیار پایین داشته باشد), پس میتوان در خود همین نوشته‌یِ شما ردّ خوبی از
خُردانگاری مرا هم یافت که پنداشته‌‌اید من پنداشته ام شما دو چیز به این پیش پاافتادگی را از هم نمیدانید.



پ.ن.
اگر خوب در سخنان آورده شده بخوانید, میبینید که همین
شتابزدگی در داوری دیگران است که پیوسته کار دستتان میدهد.
به دیگر زبان, شما دیگران را پیوسته به پیش داوری, پیش داوری میکنید.

بله حق با شماست! چه کسی وقتی آمدم در این سایت گفت من قلانی هستم؟؟ هان؟ یعنی حتی یک بچه هم قادر به تشخیص است که ادبیات بنده و نوشته هایم 180 درجه با فلانی فرق داردو اتفاقا در باب شباهت خود همان شخص که به من تهمت زد نوشته هایش بیشتر به فلانی شباهت داشت! مرا اگر بند بند وجودم را از هم بگسلند هیچ وقت از الفاطظ رکیک استفاده نمی کنم.
حالا هم که آمده اند و می گیوند تو "mastoor" هم میهنی:)))) من اینشخص را به این فروم دعوت کردم حدود یکی دو ماه پیش از بچه های انجمن شیعی هستند و عقایدشان ولایی است و نه مثل من هپروتانه!
اصلا برایم مهم نیست چی راجع به من فکر می کنید آره من اصلا فلانی هستم و mastoor هستم اصلا همه ی کاربران ضد شما در همه ی سایتها من هستم:))))

پ.ن
دوست داشتم جستاری که اخیرا در فروم موسیقی (که نامش را نمی برم چون می آیید آنجا و اسپم می کنید ) برایتان می گذاشتم تا ببینید چقدر سطح این فروم بالاست همه ی اعضای این فروم از نوازندگان چیره دست هستند بخصوص سازهای زهی و از آنجا که در بینشان معمار هم یافت می شود نمی دانید چه نتهایی را که برای معماری ننوشتند....... واقعا گذری بود از گل (معماری) تا دل (موسیقی)

سارا
09-15-2015, 12:38 PM
درسته, یک پزشک در برابر من یک پزشک است, اگر که بخواهیم از نگاه "پیشه" به او بنگریم.
شما هم در برابر من یک بنده‌اید, اگر که بخواهیم از نگاه "جهانبینی" بنگریم.

همه‌یِ چیستی یا بهتر بگوییم, کیستی (identity) شما هم در بندگی کوتاه نشده, این کژبرداشت خودتان میباشد.

در هر چهره‌ای ولی, بخشی از کیستی شما با کنش بندگی گره خورده و در این هم درز نمیرود.









خود این باز میشود زمخت نگری, چون نکته‌یِ سخن این نبوده که شما تفاوت این دو را نمیدانید,
نکته‌یِ سخن این بوده که شما این دو را جابجا گرفته بودید ( = اشتباه از روی زمخت نگری).

و چرا خود این باز زمخت نگری بود؟ چون کسیکه تفاوت دو
چیز را نمیداند راهی هم ندارد آن دو را جابجا بگیرد, برای او آندو یکی‌اند:







ای خدا از یک عقب مانده ی ذهنی از یک عمله ی جهل از کسی که هنوز به دینی که متعلق به 1400 سال پیش است چه توقعاتی دارید؟ حق دارید که پستهایم را سرسری بخوانید واقعا حق دارید چرا که در پایان ِ کار بازهم حق برای شما خواهد بود ! عرضی نیست! بقول علی گلسرخی: من در این بیدادگاه حرفی برای گفتن ندارم!

Mehrbod
09-15-2015, 12:49 PM
ای خدا از یک عقب مانده ی ذهنی از یک عمله ی جهل از کسی که هنوز به دینی که متعلق به 1400 سال پیش است چه توقعاتی دارید؟ حق دارید که پستهایم را سرسری بخوانید واقعا حق دارید چرا که در پایان ِ کار بازهم حق برای شما خواهد بود ! عرضی نیست! بقول علی گلسرخی: من در این بیدادگاه حرفی برای گفتن ندارم!

چنانکه میتوان دید, این خود شمایید که پیوسته در کوچک‌سازی خودتان
میکوشید و گیراتر, اینکه آنرا از چشم دیگران میبینید و میبینانید.






... از یک عمله ی جهل از کسی ..



شوربختانه در ادبسار هم دانش بسنده ندارید, زیرا نمونه‌وار در "عمله‌یِ جهل", عمله
چندینه‌یِ عامل میباشد به معنی کارگزار, و گزاره‌یِ "عمله‌یِ جهل" میشود "کارگزاران نادانی":


(عَ مَ لِ) [ ع . عملة ] (اِ. ص .) 1 - ج . عامل . 2 - در فارسی به معنی کارگر، مزدبگیر. (https://www.vajehyab.com/moein/%D8%B9%D9%85%D9%84%D9%87)

Mehrbod
09-15-2015, 12:55 PM
بله حق با شماست! چه کسی وقتی آمدم در این سایت گفت من قلانی هستم؟؟ هان؟

پیشداوری کاربر sonixax چگونه از پیش‌داور نبودن خود شما پیش میگیرد؟

درونمایه‌یِ گلایه شما اینجا این است:


مرا پیش داوری کردند.


و رسیدن به این اثبات ضمنی:


=> پس من پیش‌داور نیستم.



به زبانی که شما هم سردر بیاورید, اینجا "اجتماع نقیضین"
رخ نداده و هم آن کاربر میتواند پیشداور باشد, هم شما.

سارا
09-15-2015, 12:55 PM
چنانکه میتوان دید, این خود شمایید که پیوسته در کوچک‌سازی خودتان
میکوشید و گیراتر, اینکه آنرا از چشم دیگران میبینید و میبینانید.

من کاسه ماست دستم نیست که ماستمالی کنم من آن کاسه را سرکشیده ام!!






شوربختانه در ادبسار هم دانش بسنده ندارید, زیرا نمونه‌وار در "عمله‌یِ جهل", عمله
چندینه‌یِ عامل میباشد به معنی کارگزار, و گزاره‌یِ "عمله‌یِ جهل" میشود "کارگزاران نادانی":


(عَ مَ لِ) [ ع . عملة ] (اِ. ص .) 1 - ج . عامل . 2 - در فارسی به معنی کارگر، مزدبگیر. (https://www.vajehyab.com/moein/%D8%B9%D9%85%D9%84%D9%87)

قربان خودم می دانم معنای عمله کارگزار می باشد دیگر سیکلم را گرفته ام . به هرحال کسی که برای جهل عملگی کند از خرد و منطق و هوش و.. اینها باید بی بهره باشد مگرنه ؟

سارا
09-15-2015, 12:58 PM
پیشداوری کاربر @sonixax (http://www.daftarche.com/member.php?u=6) چگونه از پیش‌داور نبودن خود شما پیش میگیرد؟

درونمایه‌یِ گلایه شما اینجا این است:

مرا پیش داوری کردند.


و رسیدن به این اثبات ضمنی:

=> پس من پیش‌داور نیستم.



به زبانی که شما هم سردر بیاورید, اینجا "اجتماع نقیضین"
رخ نداده و هم آن کاربر میتواند پیشداور باشد, هم شما.

:various_059:

:various_059::various_059::various_059::various_05 9:
:various_059:



واقعا سپاس ارباب که بلاخره در سطح فهم و هوش من صحبت کردید آنهم به زبان دیگر !!!!

سارا
09-15-2015, 01:00 PM
چنانکه میتوان دید, این خود شمایید که پیوسته در کوچک‌سازی خودتان
میکوشید و گیراتر, اینکه آنرا از چشم دیگران میبینید و میبینانید.







شوربختانه در ادبسار هم دانش بسنده ندارید, زیرا نمونه‌وار در "عمله‌یِ جهل", عمله
چندینه‌یِ عامل میباشد به معنی کارگزار, و گزاره‌یِ "عمله‌یِ جهل" میشود "کارگزاران نادانی":


(عَ مَ لِ) [ ع . عملة ] (اِ. ص .) 1 - ج . عامل . 2 - در فارسی به معنی کارگر، مزدبگیر. (https://www.vajehyab.com/moein/%D8%B9%D9%85%D9%84%D9%87)

اینها آیا پیش داوری نیستند؟ شما از کجا می دانید که در ادبیات فارسی دانش ندارم!!! شما که از درک یک شعر ساده عاجزید چگونه بر من خرده می گیرید؟

Mehrbod
09-15-2015, 01:00 PM
من کاسه ماست دستم نیست که ماستمالی کنم من آن کاسه را سرکشیده ام!!


= کوچک‌سازی بیشتر از سوی خود شما.







قربان خودم می دانم معنای عمله کارگزار می باشد دیگر سیکلم را گرفته ام . به هرحال کسی که برای جهل عملگی کند از خرد و منطق و هوش و.. اینها باید بی بهره باشد مگرنه ؟




... از یک عمله ی جهل از کسی ..


اگر میدانستید, پس چگونه "یک عمله‌یِ جهل" یا همان "یک کارگزاران نادانی" (؟؟) گفتید؟


پس یا نمیدانسته‌اید, یا همچون بارهای دیگر از
روی زمخت‌نگری چیزیکه میدانسته‌اید را بکار نبستید.

سارا
09-15-2015, 01:04 PM
اگر میدانستید, پس چگونه "یک عمله‌یِ جهل" یا همان "یک کارگزاران نادانی" (؟؟) گفتید؟


پس یا نمیدانسته‌اید, یا همچون بارهای دیگر از
روی زمخت‌نگری چیزیکه میدانسته‌اید را بکار نبستید.

بخداااااااااا بقران می دانستم ولی این لقبی است که شما به مسلمین می دهید و آنها را با آن تحقیر می کنید در اینجا منظورم از عمله ی جهل مسلمان بودن بود!
عمله ی جهل مجاز از مسلمان
(شنا اصلا با صنایع ادبی و استعاره و کنایه و ایهام آشنایی ندارید!!)
برایتان ما مگر عقب مانده و امل نیستیم؟؟

Mehrbod
09-15-2015, 01:06 PM
اینها آیا پیش داوری نیستند؟ شما از کجا می دانید که در ادبیات فارسی دانش ندارم!!!


زمخت‌نگری:


نداشتن دانش ≠ نداشتن دانش بسنده


به دیگر زبان, شما در ادبسار دانش دارید, ولی دانش بسنده که
بتوانید نکته‌هایِ ریز مانند اینکه "عمله" چندینه‌یِ "عامل" است را ندارید.







شما که از درک یک شعر ساده عاجزید چگونه بر من خرده می گیرید؟

این هم پیشداوری خود شماست, بوارونه, من هم
میتوانم بگویم شما از درک همان شعری که آورده‌اید عاجز بوده‌اید.

Mehrbod
09-15-2015, 01:11 PM
بخداااااااااا بقران می دانستم ولی این لقبی است که شما به مسلمین می دهید و آنها را با آن تحقیر می کنید در اینجا منظورم از عمله ی جهل مسلمان بودن بود!
عمله ی جهل مجاز از مسلمان
(شنا اصلا با صنایع ادبی و استعاره و کنایه و ایهام آشنایی ندارید!!)
برایتان ما مگر عقب مانده و امل نیستیم؟؟

خب چون شما زبان عربی دوست دارید ما هم به شما
نام "کارگزاران نادانی" را به همان عربی که "عمله‌یِ جهل" میشود داده‌ایم.

اینکه این واژه دوپهلو است هم از زیرکی سازنده‌یِ این واژه بوده و به دید من بسیار خوب است,
زیرا یک نشان میدهد زبان عربی چه اندازه زبان پارسی را آشفته که یک واژه همزمان هم میشود
"کارگزاران" هم "کارگر ساختمانی" (یک آسیب به مسلمانان که زبان عربی را از روی انگیزه‌هایِ دینی
میپرستند), و دیگر اینکه بخوبی کار مسلمانان که همان گسترش نادانی باشد را نشان میدهد.

سرانجام اینکه بر پایه‌یِ منش خود مسلمان و نگاه به زبان عربی,
از آن میتوان به "کارگر ساختمانی" هم رسید که اندکی بار سنگین دارد, ولی همچنان
پُربیراه نیست, زیرا بیشتر عمله‌یِ جهل همچون کارگران ساختمانی چیز آنچنانی
برای خودشان ندارند و برای یکی دیگر "کارگری" میکنند و آجر بالا میاندازند.

سارا
09-15-2015, 01:12 PM
زمخت‌نگری:

نداشتن دانش ≠ نداشتن دانش بسنده.
ارباب شما واقعا کلن از ادبیات و صناعات ادبی هیچ نمی دانید . مرادم از دانش همان دانش کافی بود ولی در ادبیات و در نوشتار برای پرهیز آن جمله ی اصل را می آورند:
مثلا به شعر زیر توجه کنید"
سال ها راه تو را گم کرده ام
اشک را سلطان مردم کرده ام!
یعنی چی ؟

به دیگر زبان, شما در ادبسار دانش دارید, ولی دانش بسنده که
بتوانید نکته‌هایِ ریز مانند اینکه "عمله" چندینه‌یِ "عامل" است را ندارید.







این هم پیشداوری خود شماست, بوارونه, من هم
میتوانم بگویم شما از درک همان شعری که آورده‌اید عاجز بوده‌اید.

من که هرچه بگویم شما حرف خودتان را می زنید ....... بگذریم

سارا
09-15-2015, 01:15 PM
خب چون شما زبان عربی دوست دارید ما هم به شما
نام "کارگزاران نادانی" را به همان عربی که "عمله‌یِ جهل" میشود داده‌ایم.

اینکه این واژه دوپهلو است هم از زیرکی سازنده‌یِ این واژه بوده و به دید من بسیار خوب است,
زیرا یک نشان میدهد زبان عربی چه اندازه زبان پارسی را آشفته که یک واژه همزمان هم میشود
"کارگزاران" هم "کارگر ساختمانی" (یک آسیب به مسلمانان که زبان عربی را از روی انگیزه‌هایِ دینی
میپرستند), و دیگر اینکه بخوبی کار مسلمانان که همان گسترش نادانی باشد را نشان میدهد.

سرانجام اینکه بر پایه‌یِ منش خود مسلمان و نگاه به زبان عربی,
از آن میتوان به "کارگر ساختمانی" هم رسید که اندکی بار سنگین دارد, ولی همچنان
پُربیراه نیست, زیرا بیشتر عمله‌یِ جهل همچون کارگران ساختمانی چیز آنچنانی
برای خودشان ندارند و برای یکی دیگر "کارگری" میکنند و آجر بالا میاندازند.

من می دانم که عامل به معنای گارگزار است و نه عمله!! ولی خب من می دانستم که منظورتان از عمله یجعل یعنی کارگزار و کارگر جهل!
باشد ما بنده و کارگر دست از سرمان بردارید! شما مگر در زندگی به کارگر نیاز ندارید؟ خب باید یکی باشد که کارهایتان را انجام دهد.

سارا
09-15-2015, 01:26 PM
خب چون شما زبان عربی دوست دارید ما هم به شما
نام "کارگزاران نادانی" را به همان عربی که "عمله‌یِ جهل" میشود داده‌ایم.
عربی را از جان دوستتر دارم که زبان آسمانی دلم هست! کاش یک عرب بودم تا با همان زبانی که خدا با رسولش تکلم کرده است سخن می گفتم واقعا حیف:((

سارا
09-15-2015, 07:18 PM
زمخت‌نگری:

نداشتن دانش ≠ نداشتن دانش بسنده


به دیگر زبان, شما در ادبسار دانش دارید, ولی دانش بسنده که
بتوانید نکته‌هایِ ریز مانند اینکه "عمله" چندینه‌یِ "عامل" است را ندارید.





شوربختانه در ادبسار هم دانش بسنده ندارید, زیرا نمونه‌وار در "عمله‌یِ جهل", عمله
چندینه‌یِ عامل میباشد به معنی کارگزار, و گزاره‌یِ "عمله‌یِ جهل" میشود "کارگزاران نادانی":


(عَ مَ لِ) [ ع . عملة ] (اِ. ص .) 1 - ج . عامل . 2 - در فارسی به معنی کارگر، مزدبگیر. (https://www.vajehyab.com/moein/%D8%B9%D9%85%D9%84%D9%87)


ارباب!! اون قسمت بولد شده ی قرمز را هم بخوانید بد نیست!!!! در عربی جمع عامل ولی در فارسی عمله به معنی کارگر و مزدبگیر!!
شوربختانه، شما سواد فارسیتان گویا نه تنها کافی نیست بلکه بسیار ناچیز و اندک است و به صفر می نمد!!!




این هم پیشداوری خود شماست, بوارونه, من هم
میتوانم بگویم شما از درک همان شعری که آورده‌اید عاجز بوده‌اید.
یعنی شما شعر را از خود ِ شاعر هم بیشتر فهمیدید و درک کردید؟!!! شگفتا !!!

من برخلاف شما بدنبال مچ گیری و اذیت و آزار نیستم ولی شما دیگر از حد گذرانده اید چه کنم جز اینکه باید بگویم شما که خداوندگار زبان فارسی هستید ;) چرا تاکنون بر بنده بابت ارباب نامیدن شما خرده نگرفتید؟ در ضمن اگر حافظه اتان یاری کند که بعید می دانم ! من خودم چند باری هم اشارت ظریفی داشتم جناب باریک بین!!! ارباب در زبان فصیح و بلیغ عربی جمع کلمه ی رب هست ولی در زبان فارسی به معنای مفرد بکار می رود همینطور "عمله" که در زبان عربی جمع عامل است ولی در فارسی بجای مفرد و بمعنای کارگر بکار می رود.
وقتی شما بابت اینکه جایی عرض کردم "یک عمله جاهل" بر من چنین خرده گرفتید و در به ......... حال سوال اینجاست چرا بر "ارباب" این خرده را نگرفتید که آنهم اگر با عربی به آن نگاه کنیم می شود خداوندان!!
عرضی نیست ولی یک چیز را بگویم ;وقتی خودتان را خیلی بالاتر از طرف مقابلتان می بینید و از قله به او نگاه می کنید یادتان باشد که طرف مقابلتان که در ته دره واقع شده است هم شما را که بر بالای قله هستید ، ریز می بیند!

Mehrbod
09-19-2015, 11:41 PM
این را نمی دانم؛ خیلی از کسان هستند مخصوصا در جهان امروز که از زیر
سوال رفتن عقاید این اندازه ناراحت نمیشوند، هتا بیمارانی هستند که به
دکتر اتاق عمل خودشان مهر میورزند. اما تقریبا همه توافق دارند که این کاری
که این دختر کرده و رفته در آن سایت هم میهن هر چه فحش و توهین بوده به من
و مدیران و کاربران نثار کرده و بعد دوباره بازگشته اینجا فعالیت میکند، کاملا وقیحانه،
بیشرمانه و زشت است. حالا باز شما میخواهید او را توجیه بکنید، بفرمائید (http://forum.hammihan.com/thread197744.html):



هتا این اندازه شعور ندارد که آن سایت، سایتی ست
امنیتی و ممکن است برای این کاربران این سایت،
مخصوصا کاربرانی که در هر دو سایت فعال هستند
مشکل ایجاد شود واقعا.

این پیک از چشم من دور افتاده بود.

شما بیگمان درست میگویید, نگرش من بیشتر این بود که رفتار این کاربر هیچ دور از باور یا پیشبینی
نبوده است. چنانکه نگاه من را میدانید, با مسلمان نمیتوانید دوستی کنید زیرا کسیکه مسلمان است یا
باورهای او کار دست آدم میدهند, یا منش او که به مسلمانی او را گرایانده جای دیگر کار دست آدم میدهد.

Mehrbod
09-19-2015, 11:46 PM
ارباب!! اون قسمت بولد شده ی قرمز را هم بخوانید بد نیست!!!! در عربی جمع عامل ولی در فارسی عمله به معنی کارگر و مزدبگیر!!
شوربختانه، شما سواد فارسیتان گویا نه تنها کافی نیست بلکه بسیار ناچیز و اندک است و به صفر می نمد!!!

نه, نکته را هنوز نگرفته‌اید. نکته این است که کسانیکه سنگ زبان عربی را در زبان فارسی به سینه میزنند
بیسواد بوده‌اند و گندهای همانندی در زبان فارسی بجا آورده‌اند, مانند "دلیل" که بجای "reason" بکار میرود ولی
دلالت به معنی "راهنمایی", یا "عمله" که بجای کارگر بکار میرود ولی چندینه‌یِ "عامل" است. یا این روزها "دفاتیر"
که چندینه‌یِ دفتر پارسی‌ست, یا هتّا برخی تازیگرای بیسوادتر که "پاکات" را بجای pocket انگلیسی درست کرده‌اند.

ازینرو شما نبایستی "عمله‌یِ جهلی" که از سوی نمونه‌وار ما بکار میرود را با بیسوادان این دسته یک کاسه کنید, ما
بجز زبان مادرین با زبان عربیک هم بخوبی آشناییم و "عمله" را به معنی درست آن که "کارگزاران" باشد بکار برده‌ایم.

Soheil
09-23-2015, 10:02 AM
هیچ حس خاصی نداره.
اتفاقا بی خدائی به اصطلاح خیلی خوب به من ساخته و باهاش راحتم.
حتی احساس بهتری دارم. چون یکی از دغدغه های ذهنیم کم شده و دیگه مجبور نیستم قسمتی از فکر و ذهنمو با این عقاید اشغال بکنم.
در کل به این مساله عادت کردم و جزو مسائل پیش پا افتاده شده برام.

sonixax
09-25-2015, 06:37 PM
به سلامتی باز هم الله مدینه نتوانست بنده هایش را محافظت کند و جملگی به اف یو سی کی رفتند!
به راستی که مشتی کودنند آنهایی که به چنین خدایی ایمان و باور دارند :))

سارا
09-26-2015, 06:38 AM
نه, نکته را هنوز نگرفته‌اید. نکته این است که کسانیکه سنگ زبان عربی را در زبان فارسی به سینه میزنند
بیسواد بوده‌اند و گندهای همانندی در زبان فارسی بجا آورده‌اند, مانند "دلیل" که بجای "reason" بکار میرود ولی
دلالت به معنی "راهنمایی", یا "عمله" که بجای کارگر بکار میرود ولی چندینه‌یِ "عامل" است. یا این روزها "دفاتیر"
که چندینه‌یِ دفتر پارسی‌ست, یا هتّا برخی تازیگرای بیسوادتر که "پاکات" را بجای pocket انگلیسی درست کرده‌اند.

ازینرو شما نبایستی "عمله‌یِ جهلی" که از سوی نمونه‌وار ما بکار میرود را با بیسوادان این دسته یک کاسه کنید, ما
بجز زبان مادرین با زبان عربیک هم بخوبی آشناییم و "عمله" را به معنی درست آن که "کارگزاران" باشد بکار برده‌ایم.

با سلام
قرار بود دیگر به این فروم سر نزنم ولی این روزها از بس از این دنیای مادی دارم خوبی می بینم که ناخودآگاه این عجوزه ی کریه برایم تبدیل به یک عروس زیبا شده است و این فروم می شود گفت از معدود جاهایی است که می توان چهره ی واقعی دنیا و اهلش را دید. بخاطر همین بازهم به اینجا آمدم و دوباره مطالب تکراری و تهمت ها و انگهای تکراری....... آن جناب مستور هم میهن بنده نیستم. اگر بخواهید می توانم اثبات هم کنم! ایشان از هم دانشکده ای هایم در ایران بودند و الان هم در ایران نیستند. ایشان بر طبق احوالات خودشان بر روی بنده حساسیت های دارند که بخودشان مربوط می شود نه به بنده. البته بنده ایشان را به اینجا دعوت کرده بودم همانطور که ایشان مرا به انجمن شیعی دعوت کرده بودند و بعد به هم میهن. بنده در این فروم از ابتدای ورودم دشنام و ناسزا زیاد شنیدم آنهم به پیامبر و اهل بیت و....... ولی آیا واکنش نشان دادم؟ ایشان همین اواخر گویا پای ثابت این فروم شده بودند و حتی در کنفرانسی که ایشان را ملاقات کردم گفتند از اینجا بیایم بیرون که آدمی را اینجور جاها فاسد می کند و........ منهم وقتی اینجا اعلام کردم که می خواهم بیایم بیرون و.. ایشان هم در فروم هم میهن عضو شد و آن تاپیک کذایی را باز کرد و مرا هم دعوت کرد ....... می خواهید باور کنید یا نه ولی بنده می توانم براحتی اثبات کنم که آن شخص من نیستم با دادن پسورد ایمیلم تا شما بروید ببینید که ایشان برایم ایمیل دعوت به هم میهن و دیدن لینک تاپیکشان را فرستادند . ولی به یک شرط ! بعد از آن باید در همه جا بابت این توهینی که به مسلمانی و منش مسلمانی کرده اید عذر خواهی کنید!
فقط می توانم بگویم واقعا برایتان متاسفم که اینقدر زود تهمت و انگ و توهین روا می دارید عجب مرامی دارید! خب شد که سر از این فروم در آوردم چون دوستان اتیستم در دنیای بیرون اصلا و ابدا شبیه شما نیستند و رفتارشان بقدری خوب است که هیچ مسلمانی هم با آنان برابری نمی کند ولی خوب شد آمدم اینجا ... چرا که دانستم در آیینی که به آن اعتقاد دارم خوش بینی و حسن نیت به دیگران یک اصل اساسی است.
بنده اگر می خواستم دست به افشا بزنم که اول از همه هویت آن دوست یهودی صهیونیستتان را فاش می کردم که هم نام و نام خانوادگی اش را می دانم هم خانواده اش را هم تا حدودی می شناسم و هم عکسش را هم دیده ام . شما که پست های پیشینم را مدام می کشیدید بیرون برای تحلیل یا بهتر است بگویم تحقیر شخصیتم(!) احتمالا همه ی پستهایم را خوانده اید پس حتما این را هم می دانید که مادربزرگم یهودی می باشد. اینکه یهودی ها تعدادشان آنقدر اندک است که کافی است نام کوچکشان را بدانی و آن را به یکی از خودشان بگویی و سپس شجره نامه اش را تحویل بگیری نباید مورد چندان عجیبی باشد!! آگر بخواهید اسم دوستتان را هم بطور کامل برای شما یا برای جناب sonixax خصوصی بفرستم !! نکته ی جالب ماجرا اینجاست که در ابتدای ورودم در این فروم هرچه گفتم کسی باور نکرد!! یکی از همان گفته هایم این بود که مادربزرگم یهودی است !! حالا فکر کنم مجبور شوید که باور کنید!! هر چند دیوار حاشا همچنان برای شما بلند است :)
دیگر اینکه علاوه بر دانستن نام واقعی تئودور هرتزلِ شما، نام واقعی دو سه نفر دیگر را هم می دانم . بهتر است بعضی از پستهایتان را ویرایش کنید و یک بازنگری داشته باشید چون بعضی ها بدجوری هویت اصلی خودشان را فاش کردند نمونه اش خودِ جناب sonixax! ;
بنده اگر قصد افشاگری داشتم می آمدم هویت آن چند نفری را که اینجا می شناختم فاش می کردم!!! نه اینقدر کلی و آنهم فقط آخرین پستهایم را.... :))
در هر حال بنده هنوز بر سر قولم هستم که پسورد آن ایمیلی که ایشان برایم ایمیل فرستادند را به شما بدهم و در عوض شما هم در اینجا و هم در هم میهن بابت تمام توهین هایی که به مسلمانان کرده اید عذر خواهی کنید!
اینقدر عالم معنا و احوالات دراویش را به سخره گرفتید که همچین مرامی از خود بروز دهید:)) بنده لایق آن نیستم که مسلمان خوانده شوم ولی از مریدان عرفای مسلمانی چون ابوالحسن خرقانی هستم که فرمود:
هر کس به این سرای در آید
او را نان دهید و از ایمانش مپرسید
چرا که آنکس که در سرای ما به نان ارزد
در بارگاه خدا به جان ارزد

بنده هماره تمام سعیم بر این بوده است که این سخن را در تمام زندگی ایم بکار ببندم درست برعکس شما!

بنده رشته ی دومم ادبیات هست و grad student هم در آن هستم می توانم جوابتان را با سند و مدرک بدهم ولی چه فایده وقتی خود شما به بنده فرمودید که تو در برابر من یک بنده هستی و اگر از بالا به تو نگاه می کنم نباید اعتراضی داشته باشی چرا که تو در حد من و همتای من نیستی و در حقیقت همتای بنده و برده ی من هستی و خاک پایم هم نیستی ...... خب چگونه می توانم با شما وارد بحث شوم؟؟!!
فقط یک چیز را عرض می کنم حداقل شما که اینقدر عربیک می دانید باید این را هم بدانید که ارباب جمع رب است یعنی خداوندان پس چرا بر آن خرده نگرفتید؟ و دیگر اینکه شما که اصرار بر پارسی نوشتن دارید تشدید را چرا دیگر استفاده می کنید بگویید هتا نه هتّا!!!
هر چند این حرفها اصلا فایده ای ندارد چرا که بنده در برابر شما همچنان یک بنده هستم و در حدی نیستم که شما بنده را جدی بگیرید.

undead_knight
09-26-2015, 06:11 PM
اگر قسمت آزار و اذیت دینداران و خداباوران توی نت رو از زندگیم حذف کنم میتونم بگم هیچ تاثیری، در واقع اصلا به وجود یا عدم وجودش فکر نمیکنم:))

Rustin
09-27-2015, 12:09 PM
[/QUOTE] مهمترین تفاوتی که بین دنیای مادی و دنیای پس از مرگ مطرح می شود آن است که در دنیای پس از مرگ زمان مطرح نیست. بُعد زمان در این دنیا حذف می شود. خب در دنیایی که بعد زمان در ان نیست خب پایان پذیری معنایی ندارد پس خستگی و ملالت باری هم نخواهد بود. [/QUOTE] من درست متوجه شدم؟ منظورتون اینه که تو اون دنیا بعد زمان (از لحاظ علم فیزیک منظورمه) حذف میشه؟ شما این رو از کجا میدونید؟ احیانن سفری به اون عالم داشتین؟ از این گذشته با حذف کردن بعد زمان مشکل تکرار حل نمیشه اصولن دیگه عمل معناش رو از دست میده. وقتی زمانی وجود نداشته باشه آغاز و پایانی برای یک عمل وجود نخواهد داشت در واقع عمل کردن در دنیایی بدون بعد زمان بی معنا خواهد بود. متوجه هستین که چه مقدار تخیل وار استدلال کردین؟

sonixax
09-27-2015, 05:34 PM
دیگر اینکه علاوه بر دانستن نام واقعی تئودور هرتزلِ شما، نام واقعی دو سه نفر دیگر را هم می دانم . بهتر است بعضی از پستهایتان را ویرایش کنید و یک بازنگری داشته باشید چون بعضی ها بدجوری هویت اصلی خودشان را فاش کردند نمونه اش خودِ جناب sonixax! ;

شما با این همه نبوغ چرا نوبل نگرفتی ؟!
دانشمند جان زیر سایت رضا فاضلی، زیر سایت خودم، زیر سایت پروفسور مسعود انصاری! زیر وبلاگم و خلاصه خیلی جاهای دیگه اسم و رسم واقعی من هست :))))
واقعن زحمت کشیدید که نام واقعی ما را فهمدیدی و تذکر دادید که بهتر است پستها را ویرایش کنیم :)))))))))

sonixax
10-01-2015, 02:55 AM
سارا این برای تو درست شده گویا، چون شخصیت اصلی داستان هم خودتی :e057:


https://www.youtube.com/watch?v=2yA3R63LE-U

Detection
10-01-2015, 04:33 AM
@sonixax (http://www.daftarche.com/members/sonixax-6/)

میلاد جان کمی از اوضاع حال و احوال پناهجویان برای ما بگو، هنوز هم آلمان پناهجو میپذیرد؟
اینهایی که وارد آلمان شدن از حقوق و مزایای شهروندی استفاده میکنند؟ یا به اردوگاه فرستاده شدن؟
اینها هویت دار میشوند یا اینکه چند سال بعد که کشورشون سروسامان گرفت برشون میگردانن؟
من شنیدم آمریکا هم به تازه‌گی پناهجو میپذیرد!

sonixax
10-01-2015, 10:15 PM
میلاد جان کمی از اوضاع حال و احوال پناهجویان برای ما بگو، هنوز هم آلمان پناهجو میپذیرد؟
اینهایی که وارد آلمان شدن از حقوق و مزایای شهروندی استفاده میکنند؟ یا به اردوگاه فرستاده شدن؟
اینها هویت دار میشوند یا اینکه چند سال بعد که کشورشون سروسامان گرفت برشون میگردانن؟
من شنیدم آمریکا هم به تازه‌گی پناهجو میپذیرد!

بله هنوز آلمان پناهجو میپذیرد! بیشتر از 70 سال است که میپذیرد و خواهد پذیرفت!
نه خیر، تازه واردین مادامی که اقامت دریافت نکنند از مزایای شهروندی بهرمند نمیشند! فقط و فقط حق و حقوق و امکانات اولیه مثل مسکن و خوراک و پوشاک و بهداشت.
مسکن هم که یا چادره یا کانتینر! یا خانه های پیشساخته.
اینها اول یک اقامت 3 ساله دریافت میکنند! بعدش اقامتشون دایم میشه (برای پناهندگان سیاسی)، پناهندگان اجتماعی بعد از 8 سال اقامتشون دایم میشه! هر دو دسته بعد از اینکه اقامت دایم دریافت کردند مشروط بر اینکه دوره های انتگراسیون را با موفقیت گذرانده باشند و دست کم مدرک زبان B1 داشته باشند، از دولت پول نگیرند و حد اقل به اندازه 50 ماه بیمه بازنشستگی پرداخت کرده باشند و یا قرارداد کار دایم داشته باشند که مشخص باشد این میزان را پرداخت خواهند کرد میتوانند برای کسب تابعیت آلمانی اقدام کنند.
در صورتی که کشور مبدا سر و سامان بگیرد به موقعیت فرد نگاه میکنند! اگر یک انسان کون گشاد تن پرور سوسیال بگیر باشد برش میگردانند! ولی اگر انسان مفیدی بوده باشه چرا باید برش گردونند ؟!

سارا
10-03-2015, 08:11 PM
سارا این برای تو درست شده گویا، چون شخصیت اصلی داستان هم خودتی :e057:


https://www.youtube.com/watch?v=2yA3R63LE-U

باشه هر جور راحتید! توهین ها و تحقیرها و انگهایتان قرار نیست هیچوقت تمام شود نه؟!
باشد برایم فیلم بسازید :))
بنده هم بلدم مسخره و توهین و تحقیر کنم مثلا بگویم با دیدن این فیلم می توان چنین نتیجه گرفت که همه ی کسانی که بی خدا شده اند بچه های سر راهی بوده اند؟!ولی بنده دنبال بحث جدی ام کاملا برعکس شما! بگذارید خیلی صریح بگویم که شما از بغض معاویه بی خدا شده اید نه از سر منطق و استدلال علمی. شما اینقدر کینه ی اسلام را داشتید که از آن به بی خدایی رسیدید. نمی دانم چرا و چطور می توان همچین کینه ی شدیدی از یک آیین و معتقدین به آن را داشت؟و اینکه شما اینقدر کینه از اسلام و مسلمین دارید واقعا عجیب است. هر چند بنظرم شما از همان ابتدا با کینه و نفرت از اسلام بزرگ شده اید و گمان نمی کنم در طول عمرتان حتی برای یک لحظه هم مسلمان بوده باشید و یا حتی دو رکعت نماز خوانده باشید.

سارا
10-03-2015, 08:21 PM
از برخوردهایی که با افراد بی خدا داشته ام چه در دنیای مجازی و چه در دنیای بیرون ،دانستم بی خدایان هر کشور و سرزمینی فرهنگ خاص خودشان را دارندمثلا بی خدایان آمریکایی آدمهای لیبرالی هستند و به اعتقادات دیگران احترام می گذارند و اهل توهین و آزار و انگ زدن نیستند. بیشترشان هم انسانهای فرهیخته و با فرهنگ و مودبی هستند. اما در مقابل بی خدایان ایرانی فقط و فقط به دنبال توهین و تحقیر خدا باوران و انگ زدن به آنها هستند و دوز خودپرستیشان بسیار بالاست که فکر می کنم همه ی اینها بخاطر کینه ی شدیدی است که از اسلام دارند!! در همین اسلام آمده است که تهمت زدن و انگ زدن و مسخره کردن از گناهان کبیره است و در قرآن کسانی که دیگران مورد تمسخر قرار می دهند حقیر خوانده شده اند.

Mehrbod
10-03-2015, 08:32 PM
با سلام
قرار بود دیگر به این فروم سر نزنم ولی این روزها از بس از این دنیای مادی دارم خوبی می بینم که ناخودآگاه این عجوزه ی کریه برایم تبدیل به یک عروس زیبا شده است و این فروم می شود گفت از معدود جاهایی است که می توان چهره ی واقعی دنیا و اهلش را دید. بخاطر همین بازهم به اینجا آمدم و دوباره مطالب تکراری و تهمت ها و انگهای تکراری....... آن جناب مستور هم میهن بنده نیستم. اگر بخواهید می توانم اثبات هم کنم! ایشان از هم دانشکده ای هایم در ایران بودند و الان هم در ایران نیستند. ایشان بر طبق احوالات خودشان بر روی بنده حساسیت های دارند که بخودشان مربوط می شود نه به بنده. البته بنده ایشان را به اینجا دعوت کرده بودم همانطور که ایشان مرا به انجمن شیعی دعوت کرده بودند و بعد به هم میهن. بنده در این فروم از ابتدای ورودم دشنام و ناسزا زیاد شنیدم آنهم به پیامبر و اهل بیت و....... ولی آیا واکنش نشان دادم؟ ایشان همین اواخر گویا پای ثابت این فروم شده بودند و حتی در کنفرانسی که ایشان را ملاقات کردم گفتند از اینجا بیایم بیرون که آدمی را اینجور جاها فاسد می کند و........ منهم وقتی اینجا اعلام کردم که می خواهم بیایم بیرون و.. ایشان هم در فروم هم میهن عضو شد و آن تاپیک کذایی را باز کرد و مرا هم دعوت کرد ....... می خواهید باور کنید یا نه ولی بنده می توانم براحتی اثبات کنم که آن شخص من نیستم با دادن پسورد ایمیلم تا شما بروید ببینید که ایشان برایم ایمیل دعوت به هم میهن و دیدن لینک تاپیکشان را فرستادند . ولی به یک شرط ! بعد از آن باید در همه جا بابت این توهینی که به مسلمانی و منش مسلمانی کرده اید عذر خواهی کنید!
فقط می توانم بگویم واقعا برایتان متاسفم که اینقدر زود تهمت و انگ و توهین روا می دارید عجب مرامی دارید! خب شد که سر از این فروم در آوردم چون دوستان اتیستم در دنیای بیرون اصلا و ابدا شبیه شما نیستند و رفتارشان بقدری خوب است که هیچ مسلمانی هم با آنان برابری نمی کند ولی خوب شد آمدم اینجا ... چرا که دانستم در آیینی که به آن اعتقاد دارم خوش بینی و حسن نیت به دیگران یک اصل اساسی است.
بنده اگر می خواستم دست به افشا بزنم که اول از همه هویت آن دوست یهودی صهیونیستتان را فاش می کردم که هم نام و نام خانوادگی اش را می دانم هم خانواده اش را هم تا حدودی می شناسم و هم عکسش را هم دیده ام . شما که پست های پیشینم را مدام می کشیدید بیرون برای تحلیل یا بهتر است بگویم تحقیر شخصیتم(!) احتمالا همه ی پستهایم را خوانده اید پس حتما این را هم می دانید که مادربزرگم یهودی می باشد. اینکه یهودی ها تعدادشان آنقدر اندک است که کافی است نام کوچکشان را بدانی و آن را به یکی از خودشان بگویی و سپس شجره نامه اش را تحویل بگیری نباید مورد چندان عجیبی باشد!! آگر بخواهید اسم دوستتان را هم بطور کامل برای شما یا برای جناب sonixax خصوصی بفرستم !! نکته ی جالب ماجرا اینجاست که در ابتدای ورودم در این فروم هرچه گفتم کسی باور نکرد!! یکی از همان گفته هایم این بود که مادربزرگم یهودی است !! حالا فکر کنم مجبور شوید که باور کنید!! هر چند دیوار حاشا همچنان برای شما بلند است :)
دیگر اینکه علاوه بر دانستن نام واقعی تئودور هرتزلِ شما، نام واقعی دو سه نفر دیگر را هم می دانم . بهتر است بعضی از پستهایتان را ویرایش کنید و یک بازنگری داشته باشید چون بعضی ها بدجوری هویت اصلی خودشان را فاش کردند نمونه اش خودِ جناب sonixax! ;
بنده اگر قصد افشاگری داشتم می آمدم هویت آن چند نفری را که اینجا می شناختم فاش می کردم!!! نه اینقدر کلی و آنهم فقط آخرین پستهایم را.... :))
در هر حال بنده هنوز بر سر قولم هستم که پسورد آن ایمیلی که ایشان برایم ایمیل فرستادند را به شما بدهم و در عوض شما هم در اینجا و هم در هم میهن بابت تمام توهین هایی که به مسلمانان کرده اید عذر خواهی کنید!
اینقدر عالم معنا و احوالات دراویش را به سخره گرفتید که همچین مرامی از خود بروز دهید:)) بنده لایق آن نیستم که مسلمان خوانده شوم ولی از مریدان عرفای مسلمانی چون ابوالحسن خرقانی هستم که فرمود:
هر کس به این سرای در آید
او را نان دهید و از ایمانش مپرسید
چرا که آنکس که در سرای ما به نان ارزد
در بارگاه خدا به جان ارزد

بنده هماره تمام سعیم بر این بوده است که این سخن را در تمام زندگی ایم بکار ببندم درست برعکس شما!

بنده رشته ی دومم ادبیات هست و grad student هم در آن هستم می توانم جوابتان را با سند و مدرک بدهم ولی چه فایده وقتی خود شما به بنده فرمودید که تو در برابر من یک بنده هستی و اگر از بالا به تو نگاه می کنم نباید اعتراضی داشته باشی چرا که تو در حد من و همتای من نیستی و در حقیقت همتای بنده و برده ی من هستی و خاک پایم هم نیستی ...... خب چگونه می توانم با شما وارد بحث شوم؟؟!!
فقط یک چیز را عرض می کنم حداقل شما که اینقدر عربیک می دانید باید این را هم بدانید که ارباب جمع رب است یعنی خداوندان پس چرا بر آن خرده نگرفتید؟ و دیگر اینکه شما که اصرار بر پارسی نوشتن دارید تشدید را چرا دیگر استفاده می کنید بگویید هتا نه هتّا!!!
هر چند این حرفها اصلا فایده ای ندارد چرا که بنده در برابر شما همچنان یک بنده هستم و در حدی نیستم که شما بنده را جدی بگیرید.

من هنوز انگیزه بسنده برای خواندن جُستار نامبرده‌یِ هم‌میهن را نداشتم و ندارم. نوشته‌هایِ شما در راستای اینکه بنده و .. خوانده شده‌اید هم
داستان خسته کننده‌ای شده‌اند, تنها یک نیم نگاهی به نوشته‌هایِ خودتان بیاندازید میبینید دیگران پیوسته از شما میخواهند که آنان را "قربان", "ارباب" و ...
صدا نکنید, ولی گوشتان بدهکار نیست. روشنگری مرا هم در جُستار دیگر روشنه نخوانده‌اید و بازگویی آن در اینجا تنها بازگویی بازگفته‌ها خواهد بود.

در این میان اینکه دیگر چرا شما به من ارباب میگویید و من چرا به شما گوشزد نکرده‌ام ارباب درست نیست هم شوخی تلخندآوری‌ بود,
من نه تنها لغزش‌هایِ نوشتاری شما را برمیتابم بساکه نوشته‌های خودم را نیز به لغزش می‌آلایم تا برای خواننده آسانتر خوانده شوند.

در زبان پارسیگ (پهلوی میان) و هم در دیگر زبان‌هایِ هندواروپائین, مانند انگلیسی, و بویژه ایتالیایی بازوات (= تشدید) را داریم و این
هم یکی دیگر از لغزش‌هایِ فراگیر است که بازوات (تشدید) از زبان عربیک میاید. ازینرو هتّا که گفته میشود در اوستا به چهره‌یِ هاتا
آمده امروز درست است. نمونه‌هایِ دیگر: کلّه, پلّه, دَرّیدن, چلّه. در انگلیسی نمونه‌وار Terrible, یا در ایتالیایی Bellissima.

یک واژه‌یِ دیگر که امروز بازوات آن پُرگاه میافتد همان «پُرّ» است, برای نمونه در پارسیک بمانند انگلیسی, به ماه شب چهارده میگفته‌اند پُــرّماه = fullmoon.

سارا
10-03-2015, 08:46 PM
من هنوز انگیزه بسنده برای خواندن جُستار نامبرده‌یِ هم‌میهن را نداشتم و ندارم. نوشته‌هایِ شما در راستای اینکه بنده و .. خوانده شده‌اید هم
داستان خسته کننده‌ای شده‌اند, تنها یک نیم نگاهی به نوشته‌هایِ خودتان بیاندازید میبینید دیگران پیوسته از شما میخواهند که آنان را "قربان", "ارباب" و ...
صدا نکنید, ولی گوشتان بدهکار نیست. روشنگری مرا هم در جُستار دیگر روشنه نخوانده‌اید و بازگویی آن در اینجا تنها بازگویی بازگفته‌ها خواهد بود.

در این میان اینکه دیگر چرا شما به من ارباب میگویید و من چرا به شما گوشزد نکرده‌ام ارباب درست نیست هم شوخی تلخندآوری‌ بود,
من نه تنها لغزش‌هایِ نوشتاری شما را برمیتابم بساکه نوشته‌های خودم را نیز به لغزش می‌آلایم تا برای خواننده آسانتر خوانده شوند.

در زبان پارسیگ (پهلوی میان) و هم در دیگر زبان‌هایِ هندواروپائین, مانند انگلیسی, و بویژه ایتالیایی بازوات (= تشدید) را داریم و این
هم یکی دیگر از لغزش‌هایِ فراگیر است که بازوات (تشدید) از زبان عربیک میاید. ازینرو هتّا که گفته میشود در اوستا به چهره‌یِ هاتا
آمده امروز درست است. نمونه‌هایِ دیگر: کلّه, پلّه, دَرّیدن, چلّه. در انگلیسی نمونه‌وار Terrible, یا در ایتالیایی Bellissima.

یک واژه‌یِ دیگر که امروز بازوات آن پُرگاه میافتد همان «پُرّ» است, برای نمونه در پارسیک بمانند انگلیسی, به ماه شب چهارده میگفته‌اند پُــرّماه = fullmoon.

بله حق با شماست که نخوانده اید ولی بهم انگ را زدید و آن را ناشی از منش مسلمانی و مسلمانی ام دانستید. راستش را بخواهید اصلا برایم مهم نیست که قبول کنید ولی از اینکه پیش خودتان رسوایتان کنم چرا ! اینکه براحتی مرا با نه یک کاربر و نه در این فروم بلکه با کاربر دیگری در فروم دیگر یکی دانستید و بنای توهین و تحقیر و انگ زدن گذاشتید اصلا برایم مهم نیست چون بنده سایه ی هیچ هم نیستم ولی اینکه آن را به منش مسلمانی و مسلمانی ربط دادید چرا. و از آنجا که بنده در هر جا که عضو بشوم معمولا نام کوچکم یا در نام کاربری و یا در پروفایلم هست و اینکه ادبیات خودم را دارم که همانا آورن شعر و غزل و دوبیتی است. این را حتی یک بچه 1 ساله ام می تواند بفهمد:)

بحث با شما سر هر چیزی بی فایده است حتی سر دانشی که حداقل مشغول جستجو در دنیای آن هستم یعنی ادبیات. براستی که هر چه بگویم قبول نیست چرا ؟ چون مسلمانم ! چون باید هر چه انگ و توهین و تحقیر در چنته دارید بر سرم خراب کنید و لذت ببرید.
کی دیگران از من خواستند که آنها را ارباب یا قربان صدا نزنم؟ فکر می کنم فقط جناب راستین بودند همین! پس لطفا جمع نبندید و در پی آن نباشید که مرا یک شخص مازوخیستی و submissive معرفی کنید. ولی باشد بنده پست هایم را مرور می کنم ولی شما هم حداقل آن پست هایی را که در خطاب مسلمین نوشتید را یک مرور سطحی بکنید . آنگاه درخواهید یافت که با چه خشم و نفرتی آنان را مورد خطاب قرار دادید و هر چه آنها برای شما استدلال علمی و دلیل منطقی آوردند را براحتی و به هیچ دلیلی رد کردید! براستی چه دلیلی بالاتر از مسلمانی!
واقعا متاسفم بابت مرامتان. حتی آنقدر شجاع نیستید که از حرف خودتان دفاع کنید و یا قبول کنید که اشتباه کرده اید و ناجوانمرادانه انگ و تهمت زدید.

Mehrbod
10-03-2015, 09:30 PM
بله حق با شماست که نخوانده اید ولی بهم انگ را زدید و آن را ناشی از منش مسلمانی و مسلمانی ام دانستید. راستش را بخواهید اصلا برایم مهم نیست که قبول کنید ولی از اینکه پیش خودتان رسوایتان کنم چرا ! اینکه براحتی مرا با نه یک کاربر و نه در این فروم بلکه با کاربر دیگری در فروم دیگر یکی دانستید و بنای توهین و تحقیر و انگ زدن گذاشتید اصلا برایم مهم نیست چون بنده سایه ی هیچ هم نیستم ولی اینکه آن را به منش مسلمانی و مسلمانی ربط دادید چرا. و از آنجا که بنده در هر جا که عضو بشوم معمولا نام کوچکم یا در نام کاربری و یا در پروفایلم هست و اینکه ادبیات خودم را دارم که همانا آورن شعر و غزل و دوبیتی است. این را حتی یک بچه 1 ساله ام می تواند بفهمد:)

بحث با شما سر هر چیزی بی فایده است حتی سر دانشی که حداقل مشغول جستجو در دنیای آن هستم یعنی ادبیات. براستی که هر چه بگویم قبول نیست چرا ؟ چون مسلمانم ! چون باید هر چه انگ و توهین و تحقیر در چنته دارید بر سرم خراب کنید و لذت ببرید.
کی دیگران از من خواستند که آنها را ارباب یا قربان صدا نزنم؟ فکر می کنم فقط جناب راستین بودند همین! پس لطفا جمع نبندید و در پی آن نباشید که مرا یک شخص مازوخیستی و submissive معرفی کنید. ولی باشد بنده پست هایم را مرور می کنم ولی شما هم حداقل آن پست هایی را که در خطاب مسلمین نوشتید را یک مرور سطحی بکنید . آنگاه درخواهید یافت که با چه خشم و نفرتی آنان را مورد خطاب قرار دادید و هر چه آنها برای شما استدلال علمی و دلیل منطقی آوردند را براحتی و به هیچ دلیلی رد کردید! براستی چه دلیلی بالاتر از مسلمانی!
واقعا متاسفم بابت مرامتان. حتی آنقدر شجاع نیستید که از حرف خودتان دفاع کنید و یا قبول کنید که اشتباه کرده اید و ناجوانمرادانه انگ و تهمت زدید.

حافظه‌یِ شما هم بی‌مانند به خواندنتان نیست: زمخت.

کس دیگری شما را با کس دیگری جابجا گرفته, آنرا انگ از سوی من میبینید.

خنده‌آوری کار اینجاست که من که در آن گفتگو هیچکاره بوده‌ام و تنها خواننده میدانم کس دیگر میلاد (@sonixax) بوده که شما را با
کس دیگر — سرکار folaani پیشین, که با نام کوروش اینجا فعالّیت میکرد — جابجا‌ گرفته است, ولی خود شما گویا هنوز نمیدانید که چه به شما گفته است.




پ.ن.
اگر این اندازه براستی کنجکاوید که چرا چیزهاییکه میگویید برای من پذیرفته نیست, بسادگی برای این که چیزهاییکه میگویید
در خود اندیشه و باریکبینی بسنده را پُرگاه ندارند و این پیوندی به مسلمان بودن و نبودن شما ندارد.
هر آینه, همبستگی (correlationship) میان مسلمانی و کم‌توجهی به چشم میخورد.



پ.ن٢.
جای دیگر هم به یاد دارم از من خواسته بودید از دشنام‌هایی؟ که به مسلمانان در هم‌میهن داده بودم پوزش بخواهم اگر بهمان و بیسار
شود, جدا از این بخش اگر بهمان و بیسار, شما نبایستی نگران این باشید چون تارگردانان هم‌میهن هرگز از همچو نوشته‌هایی نمیگذرند.

این یکی را نمونه‌وار داشته باشید که چه اندازه با سرکار Russell سر آن خندیده بودیم:








برخی از فحاشی و ناسزاهای خدا به دگراندیشان در قران


http://www.daftarche.com/images/imported/2012/09/4.jpg


حیفم آمد این پستتان بی پاسخ بماند. واقعا به کجا چنین شتابان (فاین تذهبون؟)
ابتدا بگویم صدق الله العلی العظیم و سپس
برای پاسخ هر آیه را باید بررسی کرد. که جایش اینجا نیست ولی نمی توان پست را بی پاسخ گذاشت پس می گویم.
(بقره 10) جناب این کجایش توهین است. همین امروز هم اگر به کسی که استرس زیاد داشته باشد یا وسواس داشته باشد می گوییم تو مریض یا بیمار هستی. و این توهین نیست. خداوند هم به کافران می گوید که شما هم بیمار هستید (احتمالا روحی) و کاری کرده اید که خداوند این بیماری شما را زیاد می کند کجایش توهین است؟
(بقره 13) توجه کنید ضرب المثلی است که می گوید چیزی که عوض دارد گله ندارد. کل آیه را نگاه کنید.
و هنگامی که به آنان گفته شود: «همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید!» می‌گویند: «آیا همچون ابلهان ایمان بیاوریم؟!» بدانید اینها همان ابلهانند ولی نمی‌دانند! (۱۳)
پس این خداوند نبوده است که شروع کرده است بلکه کافر شروع کننده بوده است و این ابلهانند به کسانی برمی گردد که به مسلمانان می گوید ابله مانند بعضی از دوستانتان که بنده در همین جا این سخن را از دهانشان (کیبوردشان) شنیده ام.
(بقره 15) در این جا به آیه 14 مراجعه کنید
و هنگامی که افراد باایمان را ملاقات می‌کنند، و می‌گویند: «ما ایمان آورده‌ایم!» (ولی) هنگامی که با شیطانهای خود خلوت می‌کنند، می‌گویند: «ما با شمائیم! ما فقط (آنها را) مسخره می‌کنیم!» (۱۴) خداوند آنان را استهزا می‌کند؛ و آنها را در طغیانشان نگه می‌دارد، تا سرگردان شوند. (۱۵)
می بینید که باز هم همان چیزی که پیشتر گفتم را دنبال می کند. (چه خوب شد این آیه را آوردید به درد این جا می خورد. شما هایی که پیامبر ، ائمه و امام علی نقی صلوات الله علهیم اجمعین را مسخره می کنید درون خلوت خود مانند سایت دفترچه که بنده چیز هایی در موردش شنیدم . بدانید که خدا شما را مسخره می کند و در طغیانتان نگه می دارد تا سرگردان باشید)
(بقره 65) این آیه هم به گروه خاصی اشاره می کند و اصلا سخن نیست بلکه عمل است. و آن ها را (در این دنیا یا در آن دنیا) به صورت بوزینه در می آورد. واقعا که آدم از بعضی از سخنان شما تعجب می کند. آیه مورد نظر :
به طور قطع از حال کسانی از شما، که در روز شنبه نافرمانی و گناه کردند، آگاه شده‌اید! ما به آنها گفتیم: «به صورت بوزینه‌هایی طردشده درآیید!» (۶۵)
(بقره 118) این جا هم باز به گروه خاصی اشاره دارد نه جنس کافر و شما کلمه لا یعلمون را نادان (که ممکن است در فارسی توهین محسوب شود) ترجمه کرده اید. که البته این کلمه در عربی به هیچ وجه توهین به نظر نمی رسد. (معادل فارسی آن مطابق ترجمه مکارم شیرازی افراد ناآگاه) چطور است شما عقاید لجن گونه رو (اگر اشتباه نکنم) توهین نمی دانید و لا یعلمون رو توهین می دانید؟
آیاتی که کافران (و در جایی اهل کتاب) تشبیه به حیوان شده اند. (بقره 171) ، (اعراف - 176) ،(اعراف - 179) ، (فرقان - 44) ف (مدثر - 51 - 50 - 40) ، (جمعه - 5) ، (انفال - 22) ، (محمد - 12).
در این گونه موارد قبلا توضح داده ام ولی باز هم مجبورم تکرار کنم چیزی ممکن است در زمان و مکانی توهین محسوب شود و در زمان و مکان دیگر توهین محسوب نشود. مثلا من به فردی می گویم تو مانند یک شیر می دوی. یا مثل کلاغ پرواز می کنی و یا مثل فیل قوی هستی و او ناراحت نمی شود (توجه کنید مهم ناراحت شدن فرد نیست مهم توهین بودن یا نبودن است) و توهین نیست. ولی در زمان و مکان دیگر کلاغ ، فیل و شیر توهین محسوب شود ماجرا در این جا هم همین است. صرفا یک تشبیه است و کاری را یک کافر انجام می دهد به عمل یک حیوان تشبیه می شود. می توانید به تک تک آیات مراجعه کنید و ببینید که مستثنی از این سخن نیستند. (حق جویان به خود ایات مراجعه کنند بنده برای زیاد تر از این نشدن پست آیه ها رو نمی آورم ترجمه های ایشان همه ناقصند مخصوصا در مورد آیه 176 سوره اعراف )
و اصولا تفاوت انسان و حیوان (یکی از تفاوت ها) میزان اندیشه و تفکر است و اگر کسی این ویژگی را نداشته باشد تفاوتی با حیوان ندارد (اگر شما این ویژگی را دارید که این به قول شما توهین به شما برنمی گردد و استدلالتان باطل می شود)
توجه کنید که صرفا یکسری حروف پشت سر هم مهم نیستند بلکه مهم معنا و مفهومی است که در پشت آن نهفته است پس نمی توانید این را با مسایل امروزه خلط کنید.
(مائده - 60) و (اعراف - 166) توضیحاتش مانند بقره آیه 65
(توبه - 28) در مورد نجاست مشرکان که فقط یک حکم فقهی است. چه توهینی است؟ (شبهه توهین از آن جا ناشی می شود که چون سگ و خوک و مدفوع نجسند و مشرکان هم نجسند پس به مشرک توهین شده است که این حرف سفسطه است) نه خیر جناب.
(قلم - 13) این جا هم شبهه از ترجمه ناقص ناشی شده است. اگر به آیات قبل مراجعه کنید می گوید از این گونه افراد اطاعت نکن.
حال که چنین است از تکذیب‌کنندگان اطاعت مکن! (۸) آنها دوست دارند نرمش نشان دهی تا آنها (هم) نرمش نشان دهند (نرمشی توأم با انحراف از مسیر حق)! (۹) و از کسی که بسیار سوگند یاد می‌کند و پست است اطاعت مکن، (۱۰) کسی که بسیار عیبجوست و به سخن چینی آمد و شد می‌کند، (۱۱) و بسیار مانع کار خیر، و متجاوز و گناهکار است؛ (۱۲) علاوه بر اینها کینه توز و پرخور و خشن و بدنام است! (۱۳)
شبهه شما بسیار بچه گانه است. چون امروز بعضی (که خداکند شما از آنان نباشید) دهانشان پاک نیست و به همدیگر توهین می کنند و یکی از این توهین ها هم حرامزاده است. حال اگر خداوند دانای کل بداند کسی واقعا حرامزاده است و به او بگوید زنا زاده توهین کرده است. (در ضمن چگونه کفار این را توهین بدانند وقتی زنا کردن برایشان عیب نباشد. بالاخره از این عمل بچه ای بوجود می آید که می شود زنا زاده)
(انبیا - 67) تنها همین آیه مانده است که بررسی شود. اول این سخن ابراهیم است نه خداوند. پس به کل استدلالتان باطل است. ولی خوب اف را چگونه تف معنی کرده اید؟
این پست شما عوامفریبی است. (عوامفریبی توهین است؟) یکسری ترجمه های ناقص و بی ربط به استدلالتان.
اما این پست شما باز ایمان مرا تقویت کرد. تشکر. مخصوصا آیه 15 سوره بقره.



گفته شما مرا سراسر متقاعد کرد.

از همینرو بر آن شدم با نگرش بر اینکه این سخنان توهین نیست
همگی را وارونه کرده و بنویسیم (چراکه نه، ناسزا که نیستند، هستند؟)


در دلهایشان مرضی است و طبیعت بر مرضشان افزود
مسلمانان همان ابلهانند ولی نمیدانند
دگراندیش تمسخرشان میکند
به صورت بوزینه‌هایی طرد شده درآیید
و نادانان گفتند چرا دگراندیشان با ما سخنی نمیگوید
مَثَل مسلمانان مثل حیوانی است که ...
دگراندیش لعنت کرد و بعضی را بوزینه و خوک ...
مسلمانان به شکل میمون‌هایی طرد شده درآیید
مسلمان به سگی ماند ... به عوعو زبان کشد
مسلمانان چون چهارپایاند
مسلمانان نجسند
مسلمانان همچون چهارپایانند بلکه گُمراه‌تر!
مسلمانان مانند خران وحشی که از شیر میگریزند
مسلمان همچون خری است که کتابهایی را حمل کند
تف بر شما بر آنچه غیر از دانش میپرستید
مسلمانان این بدترین جانوران، این کران و لالان هستند
مسلمانان همچون چهارپایان میخورند و دوزخ جایگاه آنهاست





ویرایش (http://mahshar.com/quran/data/show.p...fartran1.htm):

دگراندیش خود بهتر مى‏داند چه كسى از راه او منحرف شده و [هم] او به راه یافتگان داناتر است (۷)
پس از دروغزنان فرمان مبر (۸)
دوست دارند كه نرمى كنى تا نرمى نمایند (۹)
و از هر قسم خورنده فرو مایه‏اى فرمان مبر (۱۰)
[كه] عیبجوست و براى خبرچینى گام برمى‏دارد (۱۱)
مانع خیر متجاوز گناه پیشه (۱۲)
[مسلمان] گستاخ [و] گذشته از آن زنازاده است (۱۳)





روشن است که در پاسخ نه تنها این پست من که تنها جابجایی دگراندیش با "مسلمان" بود را زدودند, بساکه یک کارت زرد (فوتبال!) هم به من دادند و دنباله‌یِ ماست‌مالی را میتوان اینجا خواند: سانسورهای سایبری دولت (http://www.daftarche.com/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-12/%D8%B3%D8%A7%D9%86%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7%D B%8C-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA-538/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-7.html#post14330)


یکی از ماست مالی‌هایِ خنده‌آورتر که باز در دنباله به کارت زرد و قرمز انجامید:







(بقره 10) جناب این کجایش توهین است.

همین امروز هم اگر به کسی که استرس زیاد داشته باشد یا وسواس داشته باشد می گوییم تو مریض یا بیمار هستی. و این توهین نیست. خداوند هم به کافران می گوید که شما هم بیمار هستید (احتمالا روحی) و کاری کرده اید که خداوند این بیماری شما را زیاد می کند کجایش توهین است؟


در دلهایشان مرضی است و الله بر مرضشان افزود (بقره - 10) ->

مسلمانان در دلهایشان مرضی است و طبیعت بر مرضشان افزود





یک بام و دو هوا, برآمده‌یِ خشک‌اندیشی.

سارا
10-03-2015, 10:02 PM
حافظه‌یِ شما هم بی‌مانند به خواندنتان نیست: زمخت.

کس دیگری شما را با کس دیگری جابجا گرفته, آنرا انگ از سوی من میبینید.

خنده‌آوری کار اینجاست که من که در آن گفتگو هیچکاره بوده‌ام و تنها خواننده میدانم کس دیگر میلاد (@sonixax) بوده که شما را با
کس دیگر — سرکار @folaani (http://www.daftarche.com/member.php?u=296) پیشین, که با نام کوروش اینجا فعالّیت میکرد — جابجا‌ گرفته است, ولی خود شما گویا هنوز نمیدانید که چه به شما گفته است.




پ.ن.
اگر این اندازه براستی کنجکاوید که چرا چیزهاییکه میگویید برای من پذیرفته نیست, بسادگی برای این که چیزهاییکه میگویید
در خود اندیشه و باریکبینی بسنده را پُرگاه ندارند و این پیوندی به مسلمان بودن و نبودن شما ندارد.
هر آینه, همبستگی (correlationship) میان مسلمانی و کم‌توجهی به چشم میخورد.



پ.ن٢.
جای دیگر هم به یاد دارم از من خواسته بودید از دشنام‌هایی؟ که به مسلمانان در هم‌میهن داده بودم پوزش بخواهم اگر بهمان و بیسار
شود, جدا از این بخش اگر بهمان و بیسار, شما نبایستی نگران این باشید چون تارگردانان هم‌میهن هرگز از همچو نوشته‌هایی نمیگذرند.

این یکی را نمونه‌وار داشته باشید که چه اندازه با سرکار @Russell (http://www.daftarche.com/member.php?u=48) سر آن خندیده بودیم:






روشن است که در پاسخ نه تنها این پست من که تنها جابجایی دگراندیش با "مسلمان" بود را زدودند, بساکه یک کارت زرد (فوتبال!) هم به من دادند و دنباله‌یِ ماست‌مالی را میتوان اینجا خواند: سانسورهای سایبری دولت (http://www.daftarche.com/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-12/%D8%B3%D8%A7%D9%86%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7%D B%8C-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA-538/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-7.html#post14330)


یکی از ماست مالی‌هایِ خنده‌آورتر که باز در دنباله به کارت زرد و قرمز انجامید:








یک بام و دو هوا, برآمده‌یِ خشک‌اندیشی.

قربان می دانم که بحث با شما هیچ فایده ای ندارد اما شما دیگر تحقیر و توهین به مسلمانی را از حد گذرانده ایدکاش چرایش را می دانستم. اما آیا این حرف شما نیست جناب باریک نگر:

این پیک از چشم من دور افتاده بود.

شما بیگمان درست میگویید, نگرش من بیشتر این بود که رفتار این کاربر هیچ دور از باور یا پیشبینی
نبوده است. چنانکه نگاه من را میدانید, با مسلمان نمیتوانید دوستی کنید زیرا کسیکه مسلمان است یا
باورهای او کار دست آدم میدهند, یا منش او که به مسلمانی او را گرایانده جای دیگر کار دست آدم میدهد.

این کاربر یعنی بنده نه؟
. یا این حرف خود شما نیست؟



(عَ مَ لِ) [ ع . عملة ] (اِ. ص .) 1 - ج . عامل . 2 - در فارسی به معنی کارگر، مزدبگیر. (https://www.vajehyab.com/moein/%D8%B9%D9%85%D9%84%D9%87)

خب این یعنی چه در عربی عمله جمع عامل هست و در فارسی به معنی کارگر و مزدبگیر یعنی در فارسی به معنای مفرد بکار می رود حضرت آقا! می دانم حرفم قابل قبول نیست نیازی نیست بحث کنید چه خوب مسلمانان هم میهن در مورد شما قضاوت کرده اند که نگاهتان به مسلمانان از قله به ته دره است. به خود بنده هم صریحا گفتیتد که تو همتای من نیستی و نمی توانم تو را جدی بگیرم. حتما این را هم از روی زمخت اندیشی و نگری اشتباه می کنم نه؟

بگذریم هر چند برایم خنده دار است یا شاید گریه دار که این نژاد پاک آریایی مسلمان و غیر مسلمانش خدا باور و نا خدا باورش رفتاری یکسان و همسان دارند :)) شما مرا به جرم خدا باوری بدار کشیده اید و مدام انگ و تهمت بهم می زنید شیعیان مرا سنی می خوانند و سنی ها هم مرا عارف مسلک رافضی غالی صفت و از میان اینها تنها گروه خدا ناباوران هستند که بنده را مسلمان می دانند:)شما که پست هایم را بقصد تحقیر کردنم از بر شده اید بهتر است سری هم به این فروم بزنید تا بیشتر بتوانید تحقیرم کنید :
نمایش مشخصات: sarah - انجمن گفتگوی شیعی (http://www.talkshia.com/users/1855/)
بروید آن جستار "چرا تشیع را قبول دارید ؟" را بخوانید . شیعیان غیور ایرانی مرا به صلیب کشیدند و وهابی خواندند و سنی دو آتیشه و چقدر که در پیامهای خصوصی حرفهای خوب شنیدم چقدر در پیام های عمومیشان به بنده لطف داشتند. راستش را بخواهید رفتارشان درست عین شما بود. براستی چه فرقی بین شما و آنان هست؟ هر دویتان اهل انگ زدن و تحقیر کردن و توهین کردن هستید و دنبال بحث کردن و رسیدن به حقیقت نیستید فقط دوست دارید در مقابلتان بگویم بله قربان چشم قربان حق با شماست قربان . از اهل سنت هم که چه بگویم مرا عارف مسلک نادان خطاب می کنند و کافر می خواندند و.....
درویشی هم جز ملامت خلق در دنیا چیزی به همراه ندارد و چه خوب که از خلق رانده شوم تا به حق برسم.

پ.ن. خنده آور آنجاست که شما می گویید بنده تراز خودآگاهی ام بالاست و هرچه که می گویم اینطور نیست قبول نمی کنید :))) چرا چون مسلمانم نه؟ براستی بنده خودم را بهتر می شناسم یا شما ؟ این بدیهی است که هرکسی بیشتر از دیگران در مورد خودش معرفت و شناخت پیدا می کند. اما بنده وقتی می گویم خودآگاهی پایینی دارم شما فقط و فقط برای اینکه طبق روال همیشگیتان حرفم را رد کنید در این مورد هم لجاجت بخرج داده و حرفم را نمی پذیرید و انگی چون "خود خوار داشت"و.. از این حرف ها را به بنده می زنید. واقعا اظهر من الشمس است که شما مسلمانان را بجرم مسلمانیشان چنین تحقیر می کنید و هیچ کدام از حرفهایشان را نمی پذیرید.

کاش شما که در غرب زندگی می کنید کمی تحت تاثیر فرهنگ غربی در دمکرات بودن و قضاوت نکردن و پذیرفتن سخن حق از هر کسی ،قرار بگیرید.در جستاری که عینا آن را در این فروم باز کرده بودم و در مورد ارتباط موسیقی و معماری بود در یکی از همین فروم های غربی از کاربرهای غربی همچین چیزهایی شنیدم که واقعا به تحیر رسیدم!!

I don't have any reference but I can tell you to see the thesis "Architecture & music " written by Hesam Aldin Seraj.

As I know, his final project was about this topic, and he got an excellent point for his MS diploma, too


بخدا که می توانستم جواب تمام حرفهایتان را در مورد زبان پارسی و واژه های پارسی بدهم ولی می دانم که سودی ندارد تا بیایم جواب بدهم انگ، دشنام و تحقیر را روانه ام کرده اید و هرگز قبول نمی کنید. شما که عربی را تحقیر می کنید فقط این را بدانید که خداوندگار شعر و ادب پارسی دکتر کدکنی دارای دکترای زبان و ادبیات عرب هستند. بنده ام می خواهم رشته ام از ادبیات پارسی به ادبیات عرب تغییر دهم چرا که ...

sonixax
10-04-2015, 01:37 AM
باشه هر جور راحتید! توهین ها و تحقیرها و انگهایتان قرار نیست هیچوقت تمام شود نه؟!
باشد برایم فیلم بسازید :))
بنده هم بلدم مسخره و توهین و تحقیر کنم مثلا بگویم با دیدن این فیلم می توان چنین نتیجه گرفت که همه ی کسانی که بی خدا شده اند بچه های سر راهی بوده اند؟!ولی بنده دنبال بحث جدی ام کاملا برعکس شما! بگذارید خیلی صریح بگویم که شما از بغض معاویه بی خدا شده اید نه از سر منطق و استدلال علمی. شما اینقدر کینه ی اسلام را داشتید که از آن به بی خدایی رسیدید. نمی دانم چرا و چطور می توان همچین کینه ی شدیدی از یک آیین و معتقدین به آن را داشت؟و اینکه شما اینقدر کینه از اسلام و مسلمین دارید واقعا عجیب است. هر چند بنظرم شما از همان ابتدا با کینه و نفرت از اسلام بزرگ شده اید و گمان نمی کنم در طول عمرتان حتی برای یک لحظه هم مسلمان بوده باشید و یا حتی دو رکعت نماز خوانده باشید.

کدام توهین فاطی خانم ؟!
فیلم را هم من نسختام! خودِ خودِ خدا ساخته :))) در مورد احساس بیخدایی گفته و شخصیت داستانش اسمش سارا هست! شاید این مساله اتفاقی بوده شاید هم این بحث رو دیده!!! به هر حال بروید ببینید به دردتان میخورد.
پس به جای اینکه مهملات به هم ببافید اول فیلم را ببینید!

پ.ن : نماز خواند کار انسانهای به قایت احمق است.


مثلا بی خدایان آمریکایی آدمهای لیبرالی هستند و به اعتقادات دیگران احترام می گذارند و اهل توهین و آزار و انگ زدن نیستند.

دلیلش این است که با خدایانشان، بیخدایانشان را اعدام نمیکنند :e330:

Secular
10-09-2015, 12:08 PM
درویشی هم جز ملامت خلق در دنیا چیزی به همراه ندارد و چه خوب که از خلق رانده شوم تا به حق برسم.



شما مگه درویش هستی؟! پس اینجا چه می کنی؟ :e405: درویش جاش تو خانقاه هس نه تو فاروم :e105:

جدا از شوخی حالا مگه با خدا بودن چه حسی دارد که بی خدا بودن داشته باشد؟ چه فرقی می کنه با خدا یا بی خدا وقتی که در واقعیت خدایی نیست و همش خیاله!

Mehrbod
10-11-2015, 03:21 AM
خب این یعنی چه در عربی عمله جمع عامل هست و در فارسی به معنی کارگر و مزدبگیر یعنی در فارسی به معنای مفرد بکار می رود حضرت آقا! می دانم حرفم قابل قبول نیست نیازی نیست بحث کنید چه خوب مسلمانان هم میهن در مورد شما قضاوت کرده اند که نگاهتان به مسلمانان از قله به ته دره است. به خود بنده هم صریحا گفتیتد که تو همتای من نیستی و نمی توانم تو را جدی بگیرم. حتما این را هم از روی زمخت اندیشی و نگری اشتباه می کنم نه؟



انگیختار (علّت) اینکه زبان پارسیک آلوده به عربیک شده همین اسلام است و این گندکاری‌ها که اسلامگراهای بیسواد از دیرباز
کرده‌اند, مانند همین "عمله" که بجای "کارگر" جازده‌اند دو چیزی‌اند که با هم میایند (اسلام و عربیک), ازینرو ما به آنها
همین «عمله‌یِ جهل» میگوییم ولی به چم درست آن (= کارگزاران نادانی) است, ولی گندکاری و عشق اسلام‌ ریشه‌مندانه‌یِ
آنها به زبان عربیک مایه‌یِ این میشود که چیز دیگری برداشت کنند و نزد خودشان بشود دشنام (= یک تیر و دو نشان).






پ.ن. خنده آور آنجاست که شما می گویید بنده تراز خودآگاهی ام بالاست و هرچه که می گویم اینطور نیست قبول نمی کنید :))) چرا چون مسلمانم نه؟ براستی بنده خودم را بهتر می شناسم یا شما ؟ این بدیهی است که هرکسی بیشتر از دیگران در مورد خودش معرفت و شناخت پیدا می کند. اما بنده وقتی می گویم خودآگاهی پایینی دارم شما فقط و فقط برای اینکه طبق روال همیشگیتان حرفم را رد کنید در این مورد هم لجاجت بخرج داده و حرفم را نمی پذیرید و انگی چون "خود خوار داشت"و.. از این حرف ها را به بنده می زنید. واقعا اظهر من الشمس است که شما مسلمانان را بجرم مسلمانیشان چنین تحقیر می کنید و هیچ کدام از حرفهایشان را نمی پذیرید.


درباره‌یِ اینکه تراز خودآگاهی شما براستی چند بالاست سخن بسیار میتواند
برود, ولی در اینکه تراز زمخت‌نگری شما بسیار بالاست هیچ سخنی نمیرود.

گفته‌یِ من در جُستار دیگر نیز این بوده "در شما نشانه‌هایِ بالا بودن خودآگاهی دیده میشود[/b]. این گفته‌یِ بسیار ساده ولی
تا اینجا به ده‌ها گونه هرکدام زمخت‌تر و نادرست‌‌تر از هم خوانده شده, از «نشانه‌ها (signs)» به «تعریف (definition)» برداشت شده, از «نشانه‌هایِ
خوبی دیده میشود» به «شما گفتی خودآگاهی من بالاست شما از کجا منو از خودم بهتر میشناسی نه نیست نیست نیست» رسیده و تاپا.






کاش شما که در غرب زندگی می کنید کمی تحت تاثیر فرهنگ غربی در دمکرات بودن و قضاوت نکردن و پذیرفتن سخن حق از هر کسی ،قرار بگیرید.در جستاری که عینا آن را در این فروم باز کرده بودم و در مورد ارتباط موسیقی و معماری بود در یکی از همین فروم های غربی از کاربرهای غربی همچین چیزهایی شنیدم که واقعا به تحیر رسیدم!!


به یاوه‌هایِ غربی, مانند همین political correctness نیز جای دیگر پرداخته‌ایم.







بخدا که می توانستم جواب تمام حرفهایتان را در مورد زبان پارسی و واژه های پارسی بدهم ولی می دانم که سودی ندارد تا بیایم جواب بدهم انگ، دشنام و تحقیر را روانه ام کرده اید و هرگز قبول نمی کنید.


سفسته‌یِ محمدّین: به محمد گفتند اگر راست میگویی پیغمبری پس فرجود (معجزه) بیاور, گفت نمیاورم چون اگر بیاورم هم باور نکنید ...!

Secular
10-12-2015, 06:27 PM
درباره‌یِ اینکه تراز خودآگاهی شما براستی چند بالاست سخن بسیار میتواند
برود, ولی در اینکه تراز زمخت‌نگری شما بسیار بالاست هیچ سخنی نمیرود.


ای بابا ! شمام مظلوم گیر اوردی هی میکوبیش. والا من پستهاشو خوندم خیلیم ظریف نگر بود :-) حالا شما که زمخت نگر نیستی و شوالیه خوبی هم هستی (شمام گویا نشستی پستاشو دونه دونه خوندیا :-) ) اگه تونستی این جملشو رمز گشایی کنی:


دیگر تمام شد از این فروم می روم :)
دعوتنامه از یک فروم خوب دارم;) فروم برای نوازندگان سارهای زهی!! آخ جون می روم آنجا و تا دلم می خواهد از تنبور و تار و سه تار می نویسم و از خواننده ی محبوبم همو که در وداعش گریست ، جام الست را سرکشید ،با مسیحا نفسی تازه کرد و این روزها با "بی من نرو " دلم را برده است !!

اگه گفتی منظورش از این جمله سبز رنگ کیه؟:e105:

+

بابا شماها چقدر به این بدبخت انگ زدین ک تو این هستی و اون هستی! بالاخره لینک تاپیکی که گفته بودین این سارا باز کرده تو هم میهن را پیداش کردم و رفتم خوندم عجب تاپیک باحالی بود:-) یه سوال برام پیش اومده شاید شما جوابشو بدونی این مطهری مگه اندیشه هایی هم داشت که حالا کسی بخواد پیروش هم باشه؟:e411:
بابا شماها که ادعای باریک بینی و ظریف بینی و خودآگاهی بالا و .. گوش فلک رو کر کرده نفهمیدین این یارو کجا اون سارا کجا:e412: خوبه یک تاپیک هم در مورد شخصیت شناسی از روی نگارش رو هم دارین اینجا ولی بازم همچین اشتباه خنده داری کردین:e404: بابا این یارو از اون بسیجیهای خفنه دو آتیشه اس ادبیاتش هم بیشتر شبیه احمد خاتمی هس تا سارا! این سارا که همش شعر وسط حرفاش درمیکنه و ادبی می نویسه . دیگه من که شما میگی زمخت نگرم اینو گرفتم یه فکری به حال نگرتون کنین حتی زمختم نیس:e412:
پ.ن. فهمیدم سارا کدومشون بود;-)

Mehrbod
10-13-2015, 01:47 AM
بابا شماها که ادعای باریک بینی و ظریف بینی و خودآگاهی بالا و .. گوش فلک رو کر کرده نفهمیدین این یارو کجا اون سارا کجا خوبه یک تاپیک هم در مورد شخصیت شناسی از روی نگارش رو هم دارین اینجا ولی بازم همچین اشتباه خنده داری کردین بابا این یارو از اون بسیجیهای خفنه دو آتیشه اس ادبیاتش هم بیشتر شبیه احمد خاتمی هس تا سارا! این سارا که همش شعر وسط حرفاش درمیکنه و ادبی می نویسه . دیگه من که شما میگی زمخت نگرم اینو گرفتم یه فکری به حال نگرتون کنین حتی زمختم نیس
..
پ.ن. فهمیدم سارا کدومشون بود;-)

شوربختانه هنوز هم درست و رسا نگرفته‌اید:


١- کاربر نامبرده احتمال بالا میرود همان سارا باشد, نه اینکه سارا باشد: احتمال ≠ قطعیت!
٢- هنوز یکی دو گام واپس مانده‌اید و نگرفته‌اید stalker در سخن من چه کسی بوده است.
٣- اینکه چه کسی چه کسی را جابجا گرفته, درست نگرفته‌اید.
٤- ...

Secular
10-13-2015, 02:03 AM
شوربختانه هنوز هم درست و رسا نگرفته‌اید:

١- کاربر نامبرده احتمال بالا میرود همان سارا باشد, نه اینکه سارا باشد: احتمال ≠ قطعیت!
٢- هنوز یکی دو گام واپس مانده‌اید و نگرفته‌اید stalker در سخن من چه کسی بوده است.
٣- اینکه چه کسی چه کسی را جابجا گرفته, درست نگرفته‌اید.
٤- ...



یعنی زمخت نگر تر از خودت خودتی عزیز من:e404: شما هیچ به اسم کاربریش تو هم میهن دقت کردی؟ خوبه تو همین فاروم چن بار برات از اون بابا جمله و اینا برات گذاشت.

با سلام

اینقدر عالم معنا و احوالات دراویش را به سخره گرفتید که همچین مرامی از خود بروز دهید:)) بنده لایق آن نیستم که مسلمان خوانده شوم ولی از مریدان عرفای مسلمانی چون ابوالحسن خرقانی هستم که فرمود:
هر کس به این سرای در آید
او را نان دهید و از ایمانش مپرسید
چرا که آنکس که در سرای ما به نان ارزد
در بارگاه خدا به جان ارزد

بنده هماره تمام سعیم بر این بوده است که این سخن را در تمام زندگی ایم بکار ببندم درست برعکس شما!



انگلیسی همین که بلدش کردم چی میشه ؟ افتاد؟:e412:

بعدش اینم داشته باشین

گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
این را نمی دانم؛ خیلی از کسان هستند مخصوصا در جهان امروز که از زیر
سوال رفتن عقاید این اندازه ناراحت نمیشوند، هتا بیمارانی هستند که به
دکتر اتاق عمل خودشان مهر میورزند. اما تقریبا همه توافق دارند که این کاری
که این دختر کرده و رفته در آن سایت هم میهن هر چه فحش و توهین بوده به من
و مدیران و کاربران نثار کرده و بعد دوباره بازگشته اینجا فعالیت میکند، کاملا وقیحانه،
بیشرمانه و زشت است. حالا باز شما میخواهید او را توجیه بکنید، بفرمائید:



هتا این اندازه شعور ندارد که آن سایت، سایتی ست
امنیتی و ممکن است برای این کاربران این سایت،
مخصوصا کاربرانی که در هر دو سایت فعال هستند
مشکل ایجاد شود واقعا.


گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
این را نمی دانم؛ خیلی از کسان هستند مخصوصا در جهان امروز که از زیر
سوال رفتن عقاید این اندازه ناراحت نمیشوند، هتا بیمارانی هستند که به
دکتر اتاق عمل خودشان مهر میورزند. اما تقریبا همه توافق دارند که این کاری
که این دختر کرده و رفته در آن سایت هم میهن هر چه فحش و توهین بوده به من
و مدیران و کاربران نثار کرده و بعد دوباره بازگشته اینجا فعالیت میکند، کاملا وقیحانه،
بیشرمانه و زشت است. حالا باز شما میخواهید او را توجیه بکنید، بفرمائید:



هتا این اندازه شعور ندارد که آن سایت، سایتی ست
امنیتی و ممکن است برای این کاربران این سایت،
مخصوصا کاربرانی که در هر دو سایت فعال هستند
مشکل ایجاد شود واقعا.
این پیک از چشم من دور افتاده بود.

شما بیگمان درست میگویید, نگرش من بیشتر این بود که رفتار این کاربر هیچ دور از باور یا پیشبینی
نبوده است. چنانکه نگاه من را میدانید, با مسلمان نمیتوانید دوستی کنید زیرا کسیکه مسلمان است یا
باورهای او کار دست آدم میدهند, یا منش او که به مسلمانی او را گرایانده جای دیگر کار دست آدم میدهد.

حالا چی داری بگی ؟
من خودم تو عمرم یک رکعت نمازم نخوندم و از اسلام و کلن دین بیزارم ولی دلیلی هم نمی بینم که کسی رو صرفن واسه اینکه عقیدش مخالف منه و یا عقاید پوسیده یاسلامی داره اینطور بکوبم.

Secular
10-13-2015, 02:06 AM
راستی من هنوز منظر حل اون چیستان هستما:-) همون جمله سبز رنگ شما که ادعای باریک بینیت میشه باید بتونی جواب بدی:-)

Mehrbod
10-13-2015, 02:18 AM
یعنی زمخت نگر تر از خودت خودتی عزیز من:e404: شما هیچ به اسم کاربریش تو هم میهن دقت کردی؟ خوبه تو همین فاروم چن بار برات از اون بابا جمله و اینا برات گذاشت.


انگلیسی همین که بلدش کردم چی میشه ؟ افتاد؟:e412:

بعدش اینم داشته باشین




حالا چی داری بگی ؟
من خودم تو عمرم یک رکعت نمازم نخوندم و از اسلام و کلن دین بیزارم ولی دلیلی هم نمی بینم که کسی رو صرفن واسه اینکه عقیدش مخالف منه و یا عقاید پوسیده یاسلامی داره اینطور بکوبم.



و اینها چه پیوندی به سخن آمده دارند؟

قطعیت بسنده را روشن است ندارید, مگر تا زمانیکه کاربر سارا خودش بگوید آری این نام کاربری اوست. در سوی دیگر شما پس از این همه
کند و کاو به همان سخن من رسیده بودید که آری, به احتمال بسیار بالا این کاربر همان است, اکنون چه, به احتمال بسیار بالا هست یا نه؟

نکته‌یِ دوم را هم باز نگرفتید, نخست آنکه درست گفت‌آورد / quote نکرده‌اید
و نوشته‌یِ کاربر داریوش را با من یکی شده آوردید, دوم اینکه در سخن آورده‌یِ از من هیچ درزی نمیرود, زیرا:


١- کاربر سارا با آغازگر جُستار [به احتمال بسیار بالا] نامبرده همراهی کرده است —> فرومنشی.
٢- سخن آمده دربرگیرنده‌یِ منش کلی مسلمانان است و اینکه این چُنین رفتارهایی نبایستی جای شگفتی داشته‌ باشند.


و چرا نباید جای شگفتی داشته باشند؟ زیرا مغز مسلمان یک باور بسیار نامنطقی را پذیرفته است و پس نشان میدهد "بسنده منطقی" نیست.
برای دریافت ساده‌تر, اگر کسی امروز بیاید به شما بگوید نه زمین صاف است و اگر به سمت شرق بروید به نقطه‌ای
میرسید که زمین تمام میشود, نزد خودتان میگویید مغزش تاب دارد, بهمین سان میتوانید ببینید کسیکه میپندارد
جهان در ٦ روز آفریده شده و نمیدانم نوح کشتی ساخته و .., بهمین اندازه و بساکه بیشتر, مغزش گیر و نادرستی دارد.






من خودم تو عمرم یک رکعت نمازم نخوندم و از اسلام و کلن دین بیزارم ولی دلیلی هم نمی بینم که کسی رو صرفن واسه اینکه عقیدش مخالف منه و یا عقاید پوسیده یاسلامی داره اینطور بکوبم.


این سفسته‌یِ "مرد پوشالین" بیشتر نیست: در نوشته‌یِ شما این پیش انگاشت شده که
کاربر نامبرده از روی باورمندی اش کوبیده شده, هنگامیکه در واقعیت تنها به باورهای او پرداخته‌اند.

Mehrbod
10-13-2015, 02:22 AM
راستی من هنوز منظر حل اون چیستان هستما:-) همون جمله سبز رنگ شما که ادعای باریک بینیت میشه باید بتونی جواب بدی:-)

این هم پیوندی به باریک‌بینی (وارونه‌یِ زمخت‌نگری!) ندارد, بساکه به پژوهش و جستجو می‌نیازد ¹.

زمخت‌نگری میشود اینکه نوشته را درست نخوانند یا چیزیکه آنجا نیامده را آنجا ببینند. برای نمونه در همین
نوشته‌یِ خودتان یک واژه‌یِ "زمخت‌نگری" را اینجا و آنجا دیده‌اید و پنداشته‌اید میشود در هر بافتاری (context) به
کار بُرد و ازینرو, زمخت‌نگرانه, چیزیکه با پژوهش سر و کار دارد را بجای چیزیکه با نگرش و آهسته خوانی, جابجا گرفته‌اید.





¹
که انگیزه‌یِ آن نیست.

Secular
10-13-2015, 02:41 AM
و اینها چه پیوندی به سخن آمده دارند؟

قطعیت بسنده را روشن است ندارید, مگر تا زمانیکه کاربر @سارا (http://www.daftarche.com/member.php?u=1283) خودش بگوید آری این نام کاربری اوست. در سوی دیگر شما پس از این همه
کند و کاو به همان سخن من رسیده بودید که آری, به احتمال بسیار بالا این کاربر همان است, اکنون چه, به احتمال بسیار بالا هست یا نه؟

وای که چه اعتماد به نفسی داری شما:-) بیچاره سارا عجب صبری داشته! پ واقعن یه درویش بوده
شما برو یه سر هم میهن خب! بعد برو تو پروفایل همین کاربر بعد ببین چیا نوشته! همین جمله ی خرقانی رو هم توی پروفایلش نوشته :-) دیگه تو روز روشن بگو شبه :-)


نکته‌یِ دوم را هم باز نگرفتید, نخست آنکه درست گفت‌آورد / quote نکرده‌اید
و نوشته‌یِ کاربر داریوش را با من یکی شده آوردید, دوم اینکه در سخن آورده‌یِ از من هیچ درزی نمیرود, زیرا:

١- کاربر سارا با آغازگر جُستار [به احتمال بسیار بالا] نامبرده همراهی کرده است —> فرومنشی.
٢- سخن آمده دربرگیرنده‌یِ منش کلی مسلمانان است و اینکه این چُنین رفتارهایی نبایستی جای شگفتی داشته‌ باشند.


و چرا نباید جای شگفتی داشته باشند؟ زیرا مغز مسلمان یک باور بسیار نامنطقی را پذیرفته است و پس نشان میدهد "بسنده منطقی" نیست.
برای دریافت ساده‌تر, اگر کسی امروز بیاید به شما بگوید نه زمین صاف است و اگر به سمت شرق بروید به نقطه‌ای
میرسید که زمین تمام میشود, نزد خودتان میگویید مغزش تاب دارد, بهمین سان میتوانید ببینید کسیکه میپندارد
جهان در ٦ روز آفریده شده و نمیدانم نوح کشتی ساخته و .., بهمین اندازه و بساکه بیشتر, مغزش گیر و نادرستی دارد.

اونی که نگرفته خود شمایی جانم! خود سارا هم بیچاره در دفاع از خودش گفته بود که همون یارویی که استارتر اون تاپیک بود رو به این فاروم دعوت کرده بود:
quote=سارا;82495]البته من این فروم را به آنها نیز معرفی کرده بودم و بهشان گفته بودم بجای اینکه اینقدر دور همی گل بگویید و گل بشنوید بیایید در این فروم هم فعالیت کنید و از دینی که اینقدر بر روی آن تعصب دارید دفاع کنید که یکیشان (همان mastoor هم میهن) قبول کرد و آمد ولی عضو اینجا نشد تنها بعنوان میهمان می آمد وبیشتر پستهای مرا (چون مرا یک سنی می بینند ایشان) رصد می کردند . و خب هرچه دعوتشان کردم برای عضویت در اینجا نپذریفتند چون شرایط اینجا را برای بحث عادلانه نمی دیدند! البته در همان فروم خودشان هم در مورد فروم شما و اینکه ماهیت صهیونیستی دارند مطلب گذاشته اند ولی خب حال که دیدند من دیگر تمایلی به حضور در این فروم را ندارم و البته از آنجایی که در فروم خودشان هم بعلت محیط بسیار بسته ای که دارد و جبهه گیری های عجیبشان نسبت به عرفان و طریقت آنجا فعالیت نمی کردم به من پیام دادن که بیا عضو هم میهن شویم و با هم راجع به دین و عرفان بحث کنیم بعد دیدم که همچین مطالبی را گذاشته است البته اولش خیلی دلم خنک شد ولی بعدش نه!! چون آمدم خودم هم یک جستار در مورد موسیقی سماعی و سید خلیل باز کنم اما تاییدش نکردند و هرچه به مدیر آن تالار پیام دادم که چرا؟ دلایل بی ربطی را آورد و گفت شاید تاپیکتان تکراری است و....از هم میهن هم زده شدم :([/QUOTE]
در ضمن آوتارش هم تو هم میهن عکسه همین سید خلیله:-)





این سفسته‌یِ "مرد پوشالین" بیشتر نیست: در نوشته‌یِ شما این پیش انگاشت شده که
کاربر نامبرده از روی باورمندی اش کوبیده شده, هنگامیکه در واقعیت تنها به باورهای او پرداخته‌اند.

بذار خیلی رک بهت بگم تا الان من هرچی از این دختر توی پستاش دیدم صداقت و معصومیت بوده یعنی دقیقا برعکس شما! خودتم خوب میدونی این دختر چجور دختریه پ نیازی به توضیح من نیس. ولی واقعن از این رفتارتون خوشم نیومد اینکه داری می بینی طرفت یه آدم مظلوم و پاکه و اهل جواب دادن و کل کل نیس ولی هی مدام میکوبیش مسخرش می کنی چه می دونم دعواش می کنی . ازتم می پرسم می گین انگیزه ندارم جواب بدم :-) چون خودتون هم خوب میدونین چرا اینقدر اذیتش کردی!

Secular
10-13-2015, 02:54 AM
این هم پیوندی به باریک‌بینی (وارونه‌یِ زمخت‌نگری!) ندارد, بساکه به پژوهش و جستجو می‌نیازد ¹.

زمخت‌نگری میشود اینکه نوشته را درست نخوانند یا چیزیکه آنجا نیامده را آنجا ببینند. برای نمونه در همین
نوشته‌یِ خودتان یک واژه‌یِ "زمخت‌نگری" را اینجا و آنجا دیده‌اید و پنداشته‌اید میشود در هر بافتاری (context) به
کار بُرد و ازینرو, زمخت‌نگرانه, چیزیکه با پژوهش سر و کار دارد را بجای چیزیکه با نگرش و آهسته خوانی, جابجا گرفته‌اید.





¹
که انگیزه‌یِ آن نیست.

:-) چطور انگیزه ی اذیت کردن سارا رو داشتین؟ پستاشو می کشیدی بیرون از سارا می پرسیدی سارای بدبخت و بیچاره یا سارای کوچولو کدومشونی تو ؟ درسته من بیشتر پستای سارا رو خوندم ولی به نیت آگاهی بیشتر از عالم دوریشی و معنا ولی شما هم مث اینکه پستای ایشون رو خوندی چون چن باری سارا بهتون گف اما فک کنم فقط به قصد اذیت کردن می رفتی پستای قبلیشو می خوندی .
خب این یه رمز گشایی سادس و نیاز به پژوهش نداره آقای باریک نگر:-) فقط نباید زمخت نگر بود !

Mehrbod
10-14-2015, 12:44 AM
وای که چه اعتماد به نفسی داری شما:-) بیچاره سارا عجب صبری داشته! پ واقعن یه درویش بوده
شما برو یه سر هم میهن خب! بعد برو تو پروفایل همین کاربر بعد ببین چیا نوشته! همین جمله ی خرقانی رو هم توی پروفایلش نوشته :-) دیگه تو روز روشن بگو شبه :-)


اونی که نگرفته خود شمایی جانم! خود سارا هم بیچاره در دفاع از خودش گفته بود که همون یارویی که استارتر اون تاپیک بود رو به این فاروم دعوت کرده بود:
quote=سارا;82495]البته من این فروم را به آنها نیز معرفی کرده بودم و بهشان گفته بودم بجای اینکه اینقدر دور همی گل بگویید و گل بشنوید بیایید در این فروم هم فعالیت کنید و از دینی که اینقدر بر روی آن تعصب دارید دفاع کنید که یکیشان (همان mastoor هم میهن) قبول کرد و آمد ولی عضو اینجا نشد تنها بعنوان میهمان می آمد وبیشتر پستهای مرا (چون مرا یک سنی می بینند ایشان) رصد می کردند . و خب هرچه دعوتشان کردم برای عضویت در اینجا نپذریفتند چون شرایط اینجا را برای بحث عادلانه نمی دیدند! البته در همان فروم خودشان هم در مورد فروم شما و اینکه ماهیت صهیونیستی دارند مطلب گذاشته اند ولی خب حال که دیدند من دیگر تمایلی به حضور در این فروم را ندارم و البته از آنجایی که در فروم خودشان هم بعلت محیط بسیار بسته ای که دارد و جبهه گیری های عجیبشان نسبت به عرفان و طریقت آنجا فعالیت نمی کردم به من پیام دادن که بیا عضو هم میهن شویم و با هم راجع به دین و عرفان بحث کنیم بعد دیدم که همچین مطالبی را گذاشته است البته اولش خیلی دلم خنک شد ولی بعدش نه!! چون آمدم خودم هم یک جستار در مورد موسیقی سماعی و سید خلیل باز کنم اما تاییدش نکردند و هرچه به مدیر آن تالار پیام دادم که چرا؟ دلایل بی ربطی را آورد و گفت شاید تاپیکتان تکراری است و....از هم میهن هم زده شدم :(
در ضمن آوتارش هم تو هم میهن عکسه همین سید خلیله:-)
[/quote]


هنوز نگرفته‌اید stalker کیست, ازینرو بخش بالا از بیخ اَبیراهیده (= بیراهه‌رفته) است.







بذار خیلی رک بهت بگم تا الان من هرچی از این دختر توی پستاش دیدم صداقت و معصومیت بوده یعنی دقیقا برعکس شما! خودتم خوب میدونی این دختر چجور دختریه پ نیازی به توضیح من نیس. ولی واقعن از این رفتارتون خوشم نیومد اینکه داری می بینی طرفت یه آدم مظلوم و پاکه و اهل جواب دادن و کل کل نیس ولی هی مدام میکوبیش مسخرش می کنی چه می دونم دعواش می کنی . ازتم می پرسم می گین انگیزه ندارم جواب بدم :-) چون خودتون هم خوب میدونین چرا اینقدر اذیتش کردی!

این اندازه که شما درباره‌یِ این کاربر اینجا دارید مینویسید, بیشترین برداشت را میدهد که خود
او باشید از سر کنجکاوی آمده باشید پاسخ همان پرسشهایی که با نام سارا کرده بودید را بگیرید.

انگیزه‌یِ من از گفتگو با سارا بیشتر از همه در این کوتاه میشد:



من شما را دارم برمیانگیزانم تا کمی از خشک‌اندیشی
در بیایید و افکران (افق) دیدتان گسترده‌تر شود (بساکه از آن عالم معنا به عالم واقعیت و خاکی ما هم نیم‌نگاهی بیاندازید).

Mehrbod
10-14-2015, 12:46 AM
:-) چطور انگیزه ی اذیت کردن سارا رو داشتین؟ پستاشو می کشیدی بیرون از سارا می پرسیدی سارای بدبخت و بیچاره یا سارای کوچولو کدومشونی تو ؟ درسته من بیشتر پستای سارا رو خوندم ولی به نیت آگاهی بیشتر از عالم دوریشی و معنا ولی شما هم مث اینکه پستای ایشون رو خوندی چون چن باری سارا بهتون گف اما فک کنم فقط به قصد اذیت کردن می رفتی پستای قبلیشو می خوندی .
خب این یه رمز گشایی سادس و نیاز به پژوهش نداره آقای باریک نگر:-) فقط نباید زمخت نگر بود !

چُنان که گفتم, نوشته‌ها را درست نخوانیده‌اید — و نمیخوانید — و گرچه تا اینجا دو بار روشنگری نمودم, باز هم باور نمیکنید
که گفته بوده باشیم که آری, «میدانیم» عالم معنا چیست, ولی نیز «میدانیم» پیوندی به یاوه‌هایِ خدا و اجنه ندارد:


Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D9%BE%D8%A7%D8%AA%D9%88%D9%82-%D8%B4%D8%A8-%D9%86%D8%B4%DB%8C%D9%86%DB%8C-672/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-1037.html#post82325)



... به اینکه "عالم معنایی" هست که بدست نیروی پندار پدید میاید هیچ شکی ندارم ...

Secular
10-14-2015, 12:56 AM
این اندازه که شما درباره‌یِ این کاربر اینجا دارید مینویسید, بیشترین برداشت را میدهد که خود
او باشید از سر کنجکاوی آمده باشید پاسخ همان پرسشهایی که با نام @سارا (http://www.daftarche.com/member.php?u=1283) کرده بودید را بگیرید.

انگیزه‌یِ من از گفتگو با @سارا (http://www.daftarche.com/member.php?u=1283) بیشتر از همه در این کوتاه میشد:

:e057::e412::e411: وای که چقد شما با نمکی! به منم انگ می زنی که تو سارایی. کلن پ سیستم اینجا اینجوریاس پ بگو چقده سوت و کوره اینجا:-) آره زیاد راجب این دختر می پرسم چون اینروزا همش یاد اون رفیق درویشم هستم و اینکه آمارشو گرفتم رفته حوزه و شاگر آملی شده ! میخوام بدونم جدی جدی این عالم چی داره که اینا رو اینجوری میکنه تو دنیای بیرون که دستم از درویش کوتاس اما اینجا برام جالب بود که یه درویش دیدم که حرفاش عین رفیق ما بود چه می دونم توی این عالم چه خبره که حرفاشون و اینا مث هم میشه!

پ.ن
اگه میگفتی سارا رفیق ماست بیشتر می خورد تا من:-) بابا درس انگ بزنین جوری که بطرف بیاد:e411:

Secular
10-14-2015, 12:59 AM
چُنان که گفتم, نوشته‌ها را درست نخوانیده‌اید — و نمیخوانید — و گرچه تا اینجا دو بار روشنگری نمودم, باز هم باور نمیکنید


شما معلومه خیلی درست می خونی که اینجور بامزه انگ می زنی:-) حتمن بعدش هم که معلوم شه من منم و سارا سارا میگی نه من این را نگفتم و شما زمخت نگری و این حرفا:e411:

Mehrbod
10-14-2015, 01:00 AM
ای بابا عزیز من چرا عصبانی میشی داریم بحث می کنیم جنگ که نمی کنیم یه لیوان آب سرد خوبه برات :e412:
اینو داشته باشین



نـه گرایش و خواستن آنچنانی که ندارم, ولی خب بد هم نیست نوشتید یک
خرده با ترفند‌هایِ ادبیک و زیرکانه‌یِ برادران خودفریب و دگرفریب آشنا میشویم و برای
نمونه سردر میاوریم که این "عالم معنا" چیست و چگونه است که درویش همه اش
خوش و سرخوش است ولی ما که باید کرایه خانه را بدهیم و هشتمان گروی نُه‌مان است, نه؟



:e412:


در نوشته این "عالم معنا" از دیدگاه درویش خداپرست خودفریب اندر نگرش بوده, اگرنه چُنانکه در همان
جُستار آمده — و از روی نداشتن باریکبینی بسنده ندیده‌اید — گیری در بودن خود این "جهان چـَمین" نداشته‌ایم:

Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D9%BE%D8%A7%D8%AA%D9%88%D9%82-%D8%B4%D8%A8-%D9%86%D8%B4%DB%8C%D9%86%DB%8C-672/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-1037.html#post82325)


به اینکه "عالم معنایی" هست که بدست نیروی پندار پدید میاید هیچ شکی ندارم


و اینکه چرا این "عالم معنا" [از دیدگاه درویش] ریشخندآمیز و دروغ است:




...
آیا یک احساس گرم و خوب درباره‌یِ اینکه آفریدگار کیست و چیست و به راز پیدایش کهکشان و جهان هستی راه یافته‌اید؟
اگر این, خب همین احساس را بسیاری با نوشیدن مسکالین هم پیدا میکنند.

پرسش همواره این است: سنجه‌یِ اینکه ببینیم یک چیزی درست است یا نه, چیست؟


سنجه‌یِ شهود همیشه به کار نمیاید, چون شهود لغزشمند است. سنجه‌یِ احساس همیشه به
کار نمیاید, چون احساس لغزشمند است. تنها سنجه‌یِ معتبر و ارزی که در دست هست, همان منطق است.

همه‌یِ شهود و احساس (عالم معنا) میگوید که A همرنگ B است, ولی منطق میگوید نه:

4925




چُنانکه در نگاره‌یِ گیرای quote شده میبینید, "عالم معنا" راه به هپروت هم میبرد و خداپرستِ اجنه‌باور نیز ازینرو, در بخش ِ "هپروتسان" میزید.





پ.ن.
==>



... و چگونه است که درویش همه اش خوش و سرخوش است ولی
ما که باید کرایه خانه را بدهیم و هشتمان گروی نُه‌مان است, نه؟


(:

= زیستن در واقعیت

Secular
10-14-2015, 01:08 AM
الانم دارم پستای هم میهنش رو می خونم . شما که علامه دهری بگو اینا منبع و رفرنسشون چیه که حرفاشون عین هم درمیاد . این سارا اگه اهل شعر نبود میگفتم حتمی رفیق ماست چون اون شاعر نبود . کلافه شدم اگه حرف اینا درس باشه و جدی جدی یه خبرایی باشه چه می دونم فقط کلافم. شما به جا انگ زدن یه کمکی به ما کن! نمی دونم چجور باهاش تماس بگیرم بگم چی نیومده بگم سلام من کاظم پول لازم! تو پروفایلش هم دس زیاد شده براش شعر درویشی اینا پسرا میذارن . ای بابا شانس ماست هرجا میریم عروسی به ختمش می رسیم:e409:

پ.ن. بازم به خودم که باریک نگرم!

Secular
10-14-2015, 01:16 AM
در نوشته این "عالم معنا" از دیدگاه درویش خداپرست خودفریب اندر نگرش بوده, اگرنه چُنانکه در همان
جُستار آمده — و از روی نداشتن باریکبینی بسنده ندیده‌اید — گیری در بودن خود این "جهان چـَمین" نداشته‌ایم:

Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D9%BE%D8%A7%D8%AA%D9%88%D9%82-%D8%B4%D8%A8-%D9%86%D8%B4%DB%8C%D9%86%DB%8C-672/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-1037.html#post82325)


و اینکه چرا این "عالم معنا" [از دیدگاه درویش] ریشخندآمیز و دروغ است:





چُنانکه در نگاره‌یِ گیرای quote شده میبینید, "عالم معنا" راه به هپروت هم میبرد و خداپرستِ اجنه‌باور نیز ازینرو, در بخش ِ "هپروتسان" میزید.





پ.ن.
==>



(:

= زیستن در واقعیت

شما درویش نیستی خب عالم معنا رو هر کی میتونه یه تعریف ازش بکنه ولی من می خوا م بدونم این عالم معنای درویش چیه! چیه که رفیق ما امریکا رو ول کرده اومده شاگرد آملی شده حوزه قم!!!!!!!! حالا بازم هس نمی دونم جویا جهانبخش رو می شناسین یا نه الان داره حافظ پژوهی می کنه و قران پژوه و دیروز تو انقلاب هم کلی کتاب ازش دیدم برا خودش یه پا ادیب و مجتهدی شده این بابا از بچه های مدرسه ما بود البت یه دهه قبل ما فک کنم :-) بعد نفر اول کنکور ریاضی هم شد بعد رف برق سر یه سال نشد انصراف داد رف حوزه . خب این عالم معنا واقعن اگه هپروت باشه پ چرا نخبه ها را جذب می کنه . همون جابز هم تو یه دوره ای از زندگیش بدجوری به دنبال این عالم می گشته حتی میره هند و اینا . نمی دونم چرا ذهنم درگیره این عالم شده. شاید بخاطر تغییر محیطه خوابم بهم ریخته الان ساعت یه ربع چهار هس ولی من هنو بیدارم:e413:

Mehrbod
10-14-2015, 01:16 AM
شما معلومه خیلی درست می خونی که اینجور بامزه انگ می زنی:-) حتمن بعدش هم که معلوم شه من منم و سارا سارا میگی نه من این را نگفتم و شما زمخت نگری و این حرفا:e411:

نیازی بدان نیست, زمخت‌نگری شما همینجا خودش را نشان میدهد:



این اندازه که شما درباره‌یِ این کاربر اینجا دارید مینویسید, بیشترین برداشت را میدهد که خود
او باشید از سر کنجکاوی آمده باشید پاسخ همان پرسشهایی که با نام @سارا کرده بودید را بگیرید.


برداشت دادن ≠ شما سارا یید.

زمخت‌نگری میشود یکسان انگاشتن این دو, باریک‌نگری میشود هوشیدن این
نکته که "برداشت دادن" یک چیز است و "تو خودت سارایی" یک چیز دیگر.

Mehrbod
10-14-2015, 01:22 AM
شما درویش نیستی خب عالم معنا رو هر کی میتونه یه تعریف ازش بکنه ولی من می خوا م بدونم این عالم معنای درویش چیه! چیه که رفیق ما امریکا رو ول کرده اومده شاگرد آملی شده حوزه قم!!!!!!!! حالا بازم هس نمی دونم جویا جهانبخش رو می شناسین یا نه الان داره حافظ پژوهی می کنه و قران پژوه و دیروز تو انقلاب هم کلی کتاب ازش دیدم برا خودش یه پا ادیب و مجتهدی شده این بابا از بچه های مدرسه ما بود البت یه دهه قبل ما فک کنم :-) بعد نفر اول کنکور ریاضی هم شد بعد رف برق سر یه سال نشد انصراف داد رف حوزه . خب این عالم معنا واقعن اگه هپروت باشه پ چرا نخبه ها را جذب می کنه . همون جابز هم تو یه دوره ای از زندگیش بدجوری به دنبال این عالم می گشته حتی میره هند و اینا . نمی دونم چرا ذهنم درگیره این عالم شده. شاید بخاطر تغییر محیطه خوابم بهم ریخته الان ساعت یه ربع چهار هس ولی من هنو بیدارم:e413:

"عالم معنا"‌یِ درویش همان افیون روانی‌ست و مغزیکه به افیون, خواه فیزیکی خواه روانی خو بگیرد
و کژخو ( = معتاد) شود برای گرفتن دوز بیشتر از چیزهای بزرگتر از دانشگاه هم خواهد گذشت, پس این
ول کردن نمونه‌وار دانشگاه یا بهمان و بیسار چیز به معنی برتری "افیون" نیست, تنها از نیرومندی آن میگوید.

Secular
10-14-2015, 01:24 AM
نیازی بدان نیست, زمخت‌نگری شما همینجا خودش را نشان میدهد:



برداشت دادن ≠ شما سارا یید.

زمخت‌نگری میشود یکسان انگاشتن این دو, باریک‌نگری میشود هوشیدن این
نکته که "برداشت دادن" یک چیز است و "تو خودت سارایی" یک چیز دیگر.
دیدی گفتم استاد در زمینه پیچوندنی:-)


برام سوال شده بود آخه ببین این دختره رو به این مرز رسوندی که :



بنده که اعتراضی ندارم فقط مانده ام چگونه سروری چون شما وقتش را با بنده ی حقیری چون من تلف می کند واقعا برایم جای سوال است. بنده همتای شما نیستم خودم خوب می دانم بروید با همتاینتان هم کلام شوید بنده ام دیگر کاری اینجا ندارم فقط بخاطر دوستی که اینجا در زمینه ی ریاضی و شعر تحقیق می کند مانده ام چون خودم هم در همین زمینه ها علاقه مندی دارم بعد که آن جستارها تمام شدند من هم تمام می شوم چون دیگر حرفی نیست که بخواهم بگویم مگر یک بنده حرفی هم می تواند داشته باشد. باشد شما سرور و ارباب بنده اعتراضی ندارم ولی مانده ام یک سرور و ارباب چطور با یک بنده همکلام می شود!!بقول حضرت مولانا:

بس کن که بیخودم من گرتو هنرفزایی
تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن


باشد بنده نادان و کودن و گدا حالا که اعتراف کردم دیگر ملامتم نکنید و کاری به کارم هم نداشته باشید.



بله در آن پستی که گذاشتم برایتان از کلمه "بنده " استفاده نکردم که عمدی بود و اینکه پستم کمی گستاخانه و جسورانه بود.






بله آنها که به مهر از شما یاد کردند همان دوستان دفترچه ایتان بودند و همفکران و یاران غارتان!
بنده براساس تجربه ای که از گفتگو با شما را داشتم نظر مسلمانان را درست می دانم اینجا دوستان شما یک خط پست می گذارند آنهم با رکیک ترین کلمات و وقیحانه ترین واژگان و عبارات اما شما پای پستشان تشکر می کنید . اما اگر کسی بجای فحش و دشنام شعر و آیه بگذارد باید اخراج شود و یا محکوم به بی منطقی!!! بخدا خنده ام می گیرد اگر منطق در پست دوستانِ شماست ترجیح می دهم همچنان بی منطق بمانم:))





شما چه می دانید که در بندگی او چه عظمتی نهفته است حضرت مولانا جواب شما را داده است که :
از گدایانِ درش منصبِ شاهانه طلب







ارباب اگر ممکن است این را کمی توضیح دهید برایم جالب است که شما مرا زا خودم بهتر می شناسید:))

این شما که به بنده مربوط نمی شود نه؟ چون همانطور که فرمودید بنده همتای شما نیستم و بی منطق و کودن و عقب مانده می باشم.
ولی بنده در این فروم کسی که واقعا اهل اندیشه و تفکر باشد و واقعا با سواد و مطلع باشد کم دیدم فکر کنم سه یا چهار نفر که یکیشون هم خودِشمایید و دو نفر دیگه اشان هم اهل فلسفه و منطق هستند البته یکیشون اسلامی و دیگری غربی ولی هر دویشان معلوم است که اهل مطالعه اند و تحقیق و بدنبال دانش اندوزی .








خدا را شکر پس بروید با مسلمانان آنجا که تعداشان هم زیاد است بحث کنید و تحقیرشان کنید تا می توانید مسخره اشان کنید مرا که شما از اینجا فراری دادید:))






یعنی بنده ی شما هستم؟







--

یکی از همین برادران خود فریب که از عالم معنا سخن گفت اقلاطون بود و بعد از او دیوژن و ...... تا به ابن سینا رسید و بعد از او عین القضات همدانی و شهاب الدین سهروردی و ابن عربی و در اشعار عرفا هم از این عالم بسیار سخن گفته شده است.
شما آن شعر را عجب زیبا معنی کردید:)) چه بگویم نمی دانم اصلا چرا با من بحث می کنید رهایم کنید من نه هوش دارم نه خرد چگونه سخن شما را دریابم ؟ "من سخت کند و کودنم"



خب چرا دس از سرش بر نداشتین بدبخت دیگه به خود زنی رسیده بود :e411:

Secular
10-14-2015, 01:26 AM
پ ابن سینا و اشراق هم خودفریب بودند نه ؟

Secular
10-14-2015, 01:28 AM
"عالم معنا"‌یِ درویش همان افیون روانی‌ست و مغزیکه به افیون, خواه فیزیکی خواه روانی خو بگیرد
و کژخو ( = معتاد) شود برای گرفتن دوز بیشتر از چیزهای بزرگتر از دانشگاه هم خواهد گذشت, پس این
ول کردن نمونه‌وار دانشگاه یا بهمان و بیسار چیز به معنی برتری "افیون" نیست, تنها از نیرومندی آن میگوید.

شما خودت اند زمخت نگرایی! اگه این افیون روانی باشه پ چرا حرفای اینا توجه کنین حرفاشون و رفتارشون عین هم میشه پ چرا به یه برداشت از دنیا و چه میدونم هستی و خدا می رسن؟

Secular
10-14-2015, 01:31 AM
راستی یه چیزی الان غیر من شما یه کاربر مهمان هم داره اینجا رو میحونه نکنه این سارا باشه:e40f: اینقدر این بابا رو منشن نکن. بذار ما تو هم میهن به کارمون برسیم:e105:

Mehrbod
10-14-2015, 01:42 AM
شما خودت اند زمخت نگرایی! اگه این افیون روانی باشه پ چرا حرفای اینا توجه کنین حرفاشون و رفتارشون عین هم میشه پ چرا به یه برداشت از دنیا و چه میدونم هستی و خدا می رسن؟



شما خودت اند زمخت نگرایی! اگه این افیون روانی باشه پ چرا حرفای اینا توجه کنین حرفاشون و رفتارشون عین هم میشه پ چرا به یه برداشت از دنیا و چه میدونم هستی و خدا می رسن؟


کمی از مغزتان کار بکشید, جای دیگر نشان دادید هوش خوبی دادید پس اینجا هم میتوانید پاسخ این‌ها را در بیاورید.

چند نکته‌یِ راهنما:


١- مغز یکسان, اِرنگ یکسان / same brain, same error: به نگاره‌یِ پیک پیشین دوباره بنگرید, مغز همه‌یِ ما A و B را ارنگانه (erroneously) یکرنگ میبیند, بی اینکه در واقعیت یک رنگ باشند.
٢- قانون‌هایِ آمایشیکان / combinatorics: همه‌یِ راهها به روم (= هپروتسان) میرسند.
٣- هموارگری: بنگرید که پیشتر چندخداپرستی باور چیره بود, امروز تک‌خداپرستی. در هر دوی اینها, بنیادگذاران و آغازگران راه را می‌هموارند و برای پسینیان خودفریبی را آسان میکنند.
...

Secular
10-14-2015, 01:55 AM
کمی از مغزتان کار بکشید, جای دیگر نشان دادید هوش خوبی دادید پس اینجا هم میتوانید پاسخ این‌ها را در بیاورید.

چند نکته‌یِ راهنما:

١- مغز یکسان, اِرنگ یکسان / same brain, same error: به نگاره‌یِ پیک پیشین دوباره بنگرید, مغز همه‌یِ ما A و B را ارنگانه (erroneously) یکرنگ میبینید, بی اینکه در واقعیت یک رنگ باشند.
٢- قانون‌هایِ آمایشیکان / combinatorics: همه‌یِ راهها به روم (= هپروتسان) میرسند.
٣- هموارگری: بنگرید که پیشتر چندخداپرستی باور چیره بود, امروز تک‌خداپرستی. در هر دوی اینها, بنیادگذاران و آغازگران راه را می‌هموارند و برای پسینیان خودفریبی را می‌آسانند.
...



اولن این شمایی که مغز رو گذاشتی تو استندبای و جواب معمای ساده منو ندادی:-) بعدش کجا نشون دادم که هوش خوبی دارم آقای باریک نگر ؟ پ دیگه مطمئن شدی که سارا نیستم نه؟ چون اون بدبخت رو کودن و عقب مونده و اینا بهش می گفتی :e412:

نه برادر من اینچیزایی رو که میگی می دونم. اما در مورد اینایی که میرن دنبال تصوف و چه میدونم عرفان واقعن یه چی دیگس قضیه. شما تا حالا تو عمرت از نزدیک با یه عارف و صوفی و برخورد داشتی ؟
ببین مثلا رفیق ما هم همش مث این دختره میگف همه جیزهای عالم در عین بی ربطی به هم مربوطن و ........ شما تاپیک موسیقی و معماری این دختر رو خوندین؟ همش یاد رفیقم میفتادم ولی سارا از یه راه دیگه ای به حرفای دوست ما رسیده دوست ما اصلا اهل شعر و مر نبود همش کتب فلسفه اسلامی و کتاب این آخوندا دستش بود ولی این سارا همش تو شعره و مولانا و چه میدونم همون خرقانی و ایناس. ولی outcome یکی شده . خدا وکیلی شما مغز ما پسرا رو با دخترا یکی میدونی:-)
بهتون گفته بودم که تو انجمن شیعی هم رفتم پستاشو خوندم برین یه سر اونجا البته باید با وضو رف و تا پاتو اونجا گذاشتین باس صلوات بفرستین :e411: آداب ورود به انجمن شیعی!
این دختر همش از تصوف و عرفان و اینا فک میزنه حتی برا محرم رفته یه تاپیک باز کرده به این نام "سلطان عشق":e409:

Secular
10-14-2015, 02:15 AM
میخوای جواب معما رو بدم چون خوابم مباد میخوام برم:e058:
یه راهنمایی جوابش یکی از این خوانندگان سنتی هس البته از نوع هپروتیش یعنی یه چی تو مایه ی همینها!

پ.ن. رفیق ما یادش بخیر همش به کارای این بابا گوش می کرد . بابا این شباهت بین دراویش اونم یکی زن یکی مرد با پیشینه های متفاوت خیلی برام عجیبه :-)

Mehrbod
10-14-2015, 02:16 AM
نه برادر من اینچیزایی رو که میگی می دونم.


این مانند این میماند که گفته شود: «من میدانم ماست سپیده, ولی چرا شما میگویید ماست سپیده؟».




...
بهتون گفته بودم که تو انجمن شیعی هم رفتم پستاشو خوندم برین یه سر اونجا البته باید با وضو رف و تا پاتو اونجا گذاشتین باس صلوات بفرستین :e411: آداب ورود به انجمن شیعی!
این دختر همش از تصوف و عرفان و اینا فک میزنه حتی برا محرم رفته یه تاپیک باز کرده به این نام "سلطان عشق":e409:

نمونه:
من دوستی داشتم که بسیار باهوش بود ولی به "کوکایین" علاقه داشت و سرانجام اینقدر کوک زد که دیگر درس و دانشگاه را ول کرد, با اینکه نزدیک بود جایزه‌یِ نوبل فیزیک را هم بگیرد.
--


اکنون در کدام بخش از نمونه گیر میشود کرد, اینکه چرا دوست من به کوک این همه علاقه داشت یا اینکه چرا دانشگاه را سر آن ول کرد؟







پ دیگه مطمئن شدی که سارا نیستم نه؟ چون اون بدبخت رو کودن و عقب مونده و اینا بهش می گفتی :e412:


= زمخت‌نگری

برداشت را زمانی میکنند که "مطمئن" نیستند.

Secular
10-14-2015, 02:19 AM
این مانند این میماند که گفته شود: «من میدانم ماست سپیده, ولی چرا شما میگویید ماست سپیده؟».





نمونه:
من دوستی داشتم که بسیار باهوش بود ولی به "کوکایین" علاقه داشت و سرانجام اینقدر کوک زد که دیگر درس و دانشگاه را ول کرد, با اینکه نزدیک بود جایزه‌یِ نوبل فیزیک را هم بگیرد.
--


اکنون در کدام بخش از نمونه گیر میشود کرد, اینکه چرا دوست من به کوک این همه علاقه داشت یا اینکه چرا دانشگاه را سر آن ول کرد؟







= زمخت‌نگری

برداشت را زمانی میکنند که "مطمئن" نیستند.

واقعن این چه ربطی به پست من داشت هان؟ نکنه مست کردی :-) آخه این چه ربطی به پست من داشت برو یه بار دیگه پستو بخون قاط زدی عزیز من:e411:

Secular
10-14-2015, 02:22 AM
من رفتم بخوابم نمی دونم کجایی ول فک کنم ایران نباشی ! در هر حال وقتت بخیر :e402:

Secular
10-14-2015, 02:24 AM
یه بار دیگه هم برو پستم بخون و اینقدر زمخت نگر نباش! دارم میگم با دوتا آدم درویش یکی زن و یکی مرد طرف هستیم که از دو طریق متفاوت یکی از طریق چه میدونم ذوقش و دیگری از طریق خردش به یه نتیجه و برداشت از هستی رسیدن. ای بابا میگم اند زمخت نگرایی بعد ناراحت میشی.

Mehrbod
10-14-2015, 02:36 AM
یه بار دیگه هم برو پستم بخون و اینقدر زمخت نگر نباش! دارم میگم با دوتا آدم درویش یکی زن و یکی مرد طرف هستیم که از دو طریق متفاوت یکی از طریق چه میدونم ذوقش و دیگری از طریق خردش به یه نتیجه و برداشت از هستی رسیدن. ای بابا میگم اند زمخت نگرایی بعد ناراحت میشی.

به این فرتور بنگرید:

4925


با ٧ میلیارد آدم, زن, مرد, کودک, خردسال, بزرگسال طرف هستیم که از هزاران چشم
و مغز مختلف به یک نتیجه و برداشت از واقعیت رسیده‌اند, که نادرست است.


نمونه‌یِ کمی پیچیده‌تر, هماکنون انجمنی روی اینترنت هست برای کسانیکه میباورند زمین صاف است: The Flat Earth Society (http://www.theflatearthsociety.org/)

برخی از اینها با خردشان, برخی با احساس و برخی با هوششان به این رسیده نتیجه‌یِ یکسان رسیده‌اند که زمین صاف است; اکنون چه کنیم؟

Secular
10-14-2015, 06:41 PM
به این فرتور بنگرید:

http://www.daftarche.com/attachment.php?attachmentid=4925&stc=1


با ٧ میلیارد آدم, زن, مرد, کودک, خردسال, بزرگسال طرف هستیم که از هزاران چشم
و مغز مختلف به یک نتیجه و برداشت از واقعیت رسیده‌اند, که نادرست است.


نمونه‌یِ کمی پیچیده‌تر, هماکنون انجمنی روی اینترنت هست برای کسانیکه میباورند زمین صاف است: The Flat Earth Society (http://www.theflatearthsociety.org/)

برخی از اینها با خردشان, برخی با احساس و برخی با هوششان به این رسیده نتیجه‌یِ یکسان رسیده‌اند که زمین صاف است; اکنون چه کنیم؟


اینکه قیاس مع الفارقه میدونی چرا ؟ واس اینکه در همه ی مثال های شما ما با یه جسم مادی طرف هستم که با کمک حواسمون و هوشمون و ... و کلن تمام استعدادهامون که برای دنیای مادی هست اونو درک می کنیم. اما عالم معنا اینطور نیس . بذار اینجور واست بگم تا اونجایی که من تا الان مطالعه کردم عالم معنا مث یه دنیای نامرئی هس . حالا شما تصور کن یه خونه ای نا مرئی باشه خوب؟ و هیچ کسی نتونه این خونه را ببینه ولی یه دو سه نفری بشینین رو خودشون کار کنند تا چشمشون رو قویتر کنن (دروایش) بعد خب اینا میتونن این خونه را ببینین و اطلاعاتی هم که از اون خونه به ما میگن یکیه اینکه در خونه سبز رنگه اینکه چنتا اتاق داره همه و همه یکسانه. یعنی همین برام عجیبه ما تو عالم مادی می بینی ما چقدر سر چیزای محسوس با هم دعوا داریم مثل رنگ اجسام یکی آبی می بینه یکی سبز می بینه ولی در عالم معنا همه و همه سر همه چی با هم اتفاق نظر دارن!

+

شما میگی این دروایش ادمای خودفریب شارلاتانی هستن درسته ؟

Secular
10-14-2015, 07:11 PM
@Mehrbod (http://www.daftarche.com/member.php?u=14)
من نمی دونم شما چجور بی خدا شدین اما در مورد خودم شاید بگم از همون اولم برام خدایی نبود چون پدرم یه بی خدا بود و هس. یادمه وقتی خیلی کوچیک بودم هیچ وقت یادم نمیره که یه نفری از آشناهای دورمون یه بیماری لا علاج گرفته بود و توی یه مجلسی پدرم و دوستاش داشتند راجب اون حرف می زدند پدرم برگشت گف اگه خدایی بود اونم چنین رحیم و شفا دهنده که دکون من یکی تخته میشد (پدرم پزشکه) این تو ذهن من که فقط 6 یا 7 سال داشتم موند تا الان . هیچ وقتم نتونستم یه خداباور باشم. این رفیق درویشمون هم از بچگی با هم همکلاس بودیم یعنی از دوران ابتدایی تا دانشگاه . پدرامون هم با هم رفیق و همکار بودن خلاصه خیلی با هم عیاق بودیم خونواده اونم مث خونواده من بود غیر مذهبی. اما این رفیق ما تو دوران راهنمایی خیلی اهل مذهب شده بود نماز می خوند و روزه میگرف یادمه اول دبیرستان که بودیم رفته بود از باباش خواسته بود بفرستدش حوزه :e412: باباش هم نگذاشت و نه برداشت یکی خوابونده بود تو گوشش که بعد از اینکه راهی قبرستون شدی میتونی هرجا که بخوای بری:-) فک کن باباش رو نمی تونستی بدون دستمال گردن تصور کنی بعد پسرش می خواست بره حوزه عمامه ببنده :-) تک فرزند هم بود و پدرش روش خیلی حساس بود بدبخت رو اسیر کرده بود مسجد و اینا اجازه نمی داد بره . الان که اینجام و محرم شده یادش افتادم چون توی محرم همش میرف نمازخونه و ها های گریه می کرد:e40d: یه بار یادمه به من گف از خدا آروزیی ندارم جز اینکه یا منو بکشه یا از دست بابام نجاتم بده. ببین من موندم چی میشه که آدم اینجوری میشه . شما میگی این عالم افیونه خب درست میگی اینا خودفریب و شارلاتان خوب درست اما دیگه برای یه بچه 13 یا 14 ساله این صدق می کنه ؟ کلافه شدم شاید رفتم یه سر قم دنبال رفیقم. نمی دونم به نظرت یه پیام به دوریش این فاروم تو هم میهن بدم جوابم رو بده؟ چی بنویسم؟ دلم میخواد با یه درویش راجب این عالم حرف بزنم شما میگی اینا شارلاتانن خب بزار یه راستی آزمایی کنیم :-)

Mehrbod
10-17-2015, 12:16 PM
دریافت آورده از هوش بیش از اندازه ساده است, هنگامیکه پرسمان هوش دستکم بیست زمینه و بیشتر دارد: طبیعت انسان (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D8%B7%D8%A8%DB%8C%D8%B9%D8%AA-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86-597/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-2.html#post27029)

دینداری بیشترین ستیز را با بخش "فرنودسار (= منطق)" در گفتمان هوش دارد, که یکی از بخش‌هایِ کلیدین نیز میباشد, ولی نه حیاتی.

برای نمونه چه شمار کسانی پیدا میشوند که هوش اجتماعی بسیار بالایی دارند و میتوانند با یکی دو سخن بجا و یک نگاه انداختن به چشم کسی خواسته‌یِ
خودشان را پیش ببرند, یا در معامله‌ها سود آنچنانی بکنند و همه‌یِ اینها را بی آنکه یک جو از ریاضی سر در بیاورند یا هتّا آن اندازه مغز منطقی‌ای داشته باشند.

پس باری دیگر, این نگرشی برآمده از زمخت‌نگری میباشد که «هوش» که یک فرایافت پیچیده و پر شاخ و برگ و همتافت (complex) میباشد
را فرا-اندازه ساده و زمخت در نگر گرفته و بپنداریم هرکس که میتوانست چهار تا چامه را از بر کند یا در امتحان! نمره‌یِ بالا بیاورد بباید باهوش است.

هر چه مغز بیشتر برزیده شود تا فرایافت‌ها باریک را بهتر و درست‌تر از هم بازشکافد, کمتر چنین لغزش‌هایی پیش خواهند آمد. درسته, در
گپ‌ و گفتگو‌هایِ روزانه واژه‌یِ "هوش" برای هزار و یک چیز دور و نزدیک به کار میرود, ولی هنگامیکه سخن از «بازشناسی انگیزه»و روانشناسی
میرسد, بنمونه اینکه چرا بهمان کس با اینکه آدم بسیار باهوشی‌ست ولی میخواهد آخوند شود, دیگر نمیشود از همان روش عام و روزانه برای شناخت و
واکاوی بهره گرفت و نیاز به واژه‌سار (vocabulary) باریک و اندیشه‌یِ موشکافانه به میان میاید, که زبان پارسی¹ در این زمینه کارآمد (effective) است.








¹ در پاسخ به اینکه چرا به «پارسی ِ سره» مینویسیم, بیشتر از همه از همینرو که کارآمد است.

Mehrbod
10-17-2015, 12:21 PM
دریافت آورده از هوش بیش از اندازه ساده است, هنگامیکه پرسمان هوش دستکم بیست زمینه و بیشتر دارد: طبیعت انسان (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D8%B7%D8%A8%DB%8C%D8%B9%D8%AA-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86-597/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-2.html#post27029)

دینداری بیشترین ستیز را با بخش "فرنودسار (= منطق)" در گفتمان هوش دارد, که یکی از بخش‌هایِ کلیدین نیز میباشد, ولی نه حیاتی.

برای نمونه چه شمار کسانی پیدا میشوند که هوش اجتماعی بسیار بالایی دارند و میتوانند با یکی دو سخن بجا و یک نگاه به چشم کسی انداختن خواسته‌یِ
خودشان را پیش ببرند, یا در معامله‌ها سود آنچنانی بکنند و همه‌یِ اینها را بی آنکه یک جو از ریاضی سر در بیاورند یا هتّا آن اندازه مغز منطقی‌ای داشته باشند.

پس باری دیگر, این نگرشی برآمده از زمخت‌نگری میباشد که «هوش» که یک فرایافت پیچیده و پر شاخ و برگ و همتافت (complex) میباشد
را فرا-اندازه ساده و زمخت در نگر گرفته و پنداشته شود هرکس که میتوانست چهار تا چامه را از بر کند یا در امتحان! نمره‌یِ بالا بیاورد بباید باهوش است.

هر چه مغز بیشتر برزیده شود تا فرایافت‌ها باریک را بهتر و درست‌تر از هم بازشکافد, کمتر چنین لغزش‌هایی پیش خواهند آمد. درسته, در
گپ‌ و گفتگو‌هایِ روزانه واژه‌یِ "هوش" برای هزار و یک چیز دور و نزدیک به کار میرود, ولی هنگامیکه سخن از «بازشناسی انگیزه» و روانشناسی
میرسد, بنمونه اینکه چرا بهمان کس با اینکه آدم بسیار باهوشی‌ست ولی میخواهد آخوند شود, دیگر نمیشود از همان روش عام و روزانه برای شناخت و
واکاوی پرسمان بهره گرفت و نیاز به واژه‌سار (vocabulary) باریک و اندیشه‌یِ موشکافانه به میان میاید, که زبان پارسی¹ در این زمینه کارآمد (effective) است.








¹ در پاسخ به اینکه چرا به «پارسی ِ سره» مینویسیم, بیشتر از همه از همینرو که کارآمد است.

Secular
10-17-2015, 06:08 PM
دریافت آورده از هوش بیش از اندازه ساده است, هنگامیکه پرسمان هوش دستکم بیست زمینه و بیشتر دارد: طبیعت انسان (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D8%B7%D8%A8%DB%8C%D8%B9%D8%AA-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86-597/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-2.html#post27029)

دینداری بیشترین ستیز را با بخش "فرنودسار (= منطق)" در گفتمان هوش دارد, که یکی از بخش‌هایِ کلیدین نیز میباشد, ولی نه حیاتی.

برای نمونه چه شمار کسانی پیدا میشوند که هوش اجتماعی بسیار بالایی دارند و میتوانند با یکی دو سخن بجا و یک نگاه به چشم کسی انداختن خواسته‌یِ
خودشان را پیش ببرند, یا در معامله‌ها سود آنچنانی بکنند و همه‌یِ اینها را بی آنکه یک جو از ریاضی سر در بیاورند یا هتّا آن اندازه مغز منطقی‌ای داشته باشند.

پس باری دیگر, این نگرشی برآمده از زمخت‌نگری میباشد که «هوش» که یک فرایافت پیچیده و پر شاخ و برگ و همتافت (complex) میباشد
را فرا-اندازه ساده و زمخت در نگر گرفته و پنداشته شود هرکس که میتوانست چهار تا چامه را از بر کند یا در امتحان! نمره‌یِ بالا بیاورد بباید باهوش است.

هر چه مغز بیشتر برزیده شود تا فرایافت‌ها باریک را بهتر و درست‌تر از هم بازشکافد, کمتر چنین لغزش‌هایی پیش خواهند آمد. درسته, در
گپ‌ و گفتگو‌هایِ روزانه واژه‌یِ "هوش" برای هزار و یک چیز دور و نزدیک به کار میرود, ولی هنگامیکه سخن از «بازشناسی انگیزه» و روانشناسی
میرسد, بنمونه اینکه چرا بهمان کس با اینکه آدم بسیار باهوشی‌ست ولی میخواهد آخوند شود, دیگر نمیشود از همان روش عام و روزانه برای شناخت و
واکاوی پرسمان بهره گرفت و نیاز به واژه‌سار (vocabulary) باریک و اندیشه‌یِ موشکافانه به میان میاید, که زبان پارسی¹ در این زمینه کارآمد (effective) است.








¹ در پاسخ به اینکه چرا به «پارسی ِ سره» مینویسیم, بیشتر از همه از همینرو که کارآمد است.

این الان جواب حرف من بود؟! عجب هوشی بخرج دادی بابا! ببینین من چی گفتم و شما در جواب چی گفتین:-)

اما من بر خلاف شما جواب حرفتون رو میدم. خب این رفیق ما نرفته قم آخوند بشه رفته بدنبال چه میدونم عرفان و گفتم دنبال این حسن زاده آملی و اینا که میگن عارف هستن رفته. تا درسش تو امریکا تموم شد نموند اومد ایران و یراست رفت قم. خودش هم میگف فقط بخاطر پدرش درس میخونه و مجبوره مطیع باشه و چاره دیگه ای نیس. همه میدونن که معمولا کیا میرن آخوند میشن در این حرفی نیس اما بعضیا بخاطر این عالم معنا و اینا انگار باید درس حوزه هم بخونن.


پس باری دیگر, این نگرشی برآمده از زمخت‌نگری میباشد که «هوش» که یک فرایافت پیچیده و پر شاخ و برگ و همتافت (complex) میباشد
را فرا-اندازه ساده و زمخت در نگر گرفته و پنداشته شود هرکس که میتوانست چهار تا چامه را از بر کند یا در امتحان! نمره‌یِ بالا بیاورد بباید باهوش است.
چقدر بابا با اون کاربر شما بدی آخه:-) خوبه حسابی هم کوبیدیش و کتکش زدی بازم بهش کنایه بزن! دلم براش میسوزه نمی دونم چرا ؟ خیلی مظلومه . بهت گفتم که اون فاروم شیعه رو رفتم خوندم چپ و راست بهش گیر میدن فک می کنن این سنیه! اینم میگه نه بخدا و اینا ولی اونا بازم باهاش سر جنگ دارن و وسط بحث باهاش دعوا می کنن اونم هی عذرخواهی و اینا. برین همین فارومه تا بفهمین مسلمون به کی میگن . نمی دونی عجب فاروم جکیه میری توش یه تاپیک هس که میگه وقتی وارد شدین به فاروم صلوات بفرستین یعنی پست کنین:-) وضو و غسل هم که حتمی باید داشته باشیم. رفتم پستاشون رو خوندم باورم نمیشه اینا دیگه کین ! یعنی اصلا چیزی بنام هوش در اینا وجود داره! کمپلت تعطیلن! واقعن مخلص (مخ less ) هستن. بعد این کاربر رفته وسط اینا داره طرح مسئله میکنه:e412: براشون ثابت میکنه موسیقی حلاله !دین رو نباید اینطور یبرداشت کرد و این حرفا:e057:

در کل منم قبول دارم کلن مذهب و دین باعث عقب ماندگی آدم میشه. چون هوش قابل افزایشه اگه باهاش کار بشه اما در خونواده مذهبی خب موسیقی حرامه فیلم خارجی هم نمیشه دید و ..... یعنی فرزند در این جور خونواده ها فرصت نمیکنه از مغزش استفاده کنه و هوشش رو بیشتر کنه معمولن بچه های اینجور خونواده ها زبان بلد نیستن اگه هم بلد باشن همون تازی هس تازه اونم قرانیش از موسیقی و هنر و اینام که بی خیال. ولی خب دوست ما گفتم یه خونواده کاملن غیر مذهبی داشت و هوشش رو خب ارتقا داده بودند:-)
یه سوال بپرسم؟ یجورایی تست زمخت نگری هس:-) فک کردی این کاربر از چجور خونواده ای باشه ؟ و اینکه چرا همش در مقابلت کوتاه اومده یه نگاه به جوابایی که به شما داده بنداز و با بقیه مقایسه کن! فک نکنم خودتون هم تا الان متوجه شده باشین خیلی خیلی نکته ظریفی هس اما خب من استا انالیز شخصیت ادمام حتی از ور پستاشون و واقعن از انالیز کردن آدما لذت می برم بخصوص آدمایی که خاصند مثل دراویش!!
پ.ن شما رو هم اگه بخواین آنالیز می کنم:-)

Mehrbod
10-19-2015, 12:39 AM
این دو, کسیکه باهوش است ولی میخواهد آخوند شود یا کسیکه چند چامه از بر است و نابجا باهوش
خوانده میشود, هر دو نمونه‌یِ انگارین (= فرضی) میباشند و برای روشنگری آمده‌اند, نه برای خوارداشت.

نکته‌یِ سخن این بود که سنجش هوش پرسمان گسترده‌ و همتافتی (complex)‌ میباشد و کسیکه نمونه‌وار همه‌یِ ترانه‌هایِ خیام را از بر است, گرچه باهوش
به دید آدم بیاید, ولی این هوشمندی که در نگاه عام همان "باهوشی" دیده و خوانده میشود با آن نمره‌یِ هوشی که از راه سنجش موشکافانه‌یِ همه‌یِ جنبه‌هایِ هوش بدست میاید یکی نیست.

پس نمونه‌هایِ آورده که چرا بهمان کس که آدم بیسار جور و بسیار باهوشی است ولی میخواهد آخوند/X/Y (یا هر پیشه‌یِ کودنانه دیگر) بشود پاسخ میگیرد:


کس در یک [یا چند] زمینه باهوش است, در زمینه‌هایِ دیگر نه.






--
نکته‌یِ دوم, میتوان با قطعیت گفت مغز یک مسلمان گیر و لغزش دارد, زیرا پذیرای چیزهایکیه بروشنی خردستیز میباشند, بوده است:


آفریدگار جهان را در ٧ روز آفریده (قرآن)
آفریدگار جهان را در ٦ روز آفریده (انجیل)
آفریدگار آدمی را آفریده, به او خواست آزاد (اراده) داده, سپس او را از روی اراده‌یِ آزاد به دوزخ و بهشت میفرست (؟)
آفریدگار هستی و جهان آیه فرستاده که 'پیقمبرش' استثنائا بیشتر زن بگیرد (؟؟)
آفریدگار هستی و جهان در محاسبات ریاضیاتی قرانش اشتباه کرده چون از اعدادی اعشاری درست سر در نمیاورده (؟؟؟)
...



بایستی اینجا افزود, نمیتوان از روی این نکته زمخت‌نگرانه افزود که مغز بیخدا پس گیر منطقی ندارد.

etc.
etc.

Secular
10-19-2015, 12:45 AM
ای بابا ولی من با این رفیقمون تو مقطع لیسانسم همکلاسی هم بودیم اون تو مدار منطقی و اینا از من که یک بی خدا هستم خیلی خیلی بهتر بود:-)

Secular
10-19-2015, 12:48 AM
چرا جواب سالم رو ندادی:e413: میخوام بدونم شما که هی به من میگی زمخت نگر متوجه این موضوع شدی یا نه! نه اسم کسی اورده شه و نه منشن !



یه سوال بپرسم؟ یجورایی تست زمخت نگری هس:-) فک کردی این کاربر از چجور خونواده ای باشه ؟ و اینکه چرا همش در مقابلت کوتاه اومده یه نگاه به جوابایی که به شما داده بنداز و با بقیه مقایسه کن! فک نکنم خودتون هم تا الان متوجه شده باشین خیلی خیلی نکته ظریفی هس اما خب من استا انالیز شخصیت ادمام حتی از ور پستاشون و واقعن از انالیز کردن آدما لذت می برم بخصوص آدمایی که خاصند مثل دراویش!!
پ.ن شما رو هم اگه بخواین آنالیز می کنم:-)

من مطمئنم که خودت هم نگرفتی چون باید خیلی تیز بود:-)

Secular
10-19-2015, 01:08 AM
بابا مرده و حرفش :-)

شما انگار هوش خوبی دارید سخن را میگیرد, گیر خود من تنها همان کپی‌ پیست کردن بی پیوند آنهم با نوشته‌یِ
شکسته و بی سر و ته بود, چون کم و بیش همیشه اینجا را میخوانم و نوشته‌هایِ این کاربر تنها noise به شمار میرفتند.
این جمله سرکار خطاب به اون کاربر بود البته در ابتدای آشناییتون که هنو نمی دونستی طرفت یه مسلمون اونم از نوع درویشش هس! اما بعد از فهمیدن این مهم دیگه امونش ندادی:e404:

من نمیدونم چرا باید ما ایرانیا همیشه همه چی رو با هم قاطی می کنیم یه دین که هزار جور درد و کوفت داره درسته که پیروی ازش احمقانس اما خب دلیل نمیشه که ب خون پیروانش تشنه باشیم شماها خودتون مگه فامیل و خویش و قوم مسلمون ندارین؟ پ با این حساب با اونا چه رفتاری دارین؟ یه دین یه اعتقاد میتونه چرت باشه ولی پیروش یه آدمه یه انسانه مثل ما و حق و حقوقی داره دلیل نمیشه چون پیرو این دینه پ خنگه عقب موندس یا تروریسته ! باید تو این فاروم یه سری ورک شاپ راه انداخته بشه جهت قضاوت نکردن آدما بر اساس دین و نژاد و فرهنگشون!

Secular
10-19-2015, 02:24 AM
آیا اینکه آدما رو بر اساس دینشون و اعتقاداتشون مورد قضاوت قرار میدن! آیا این کار درستیه؟ الان یکسری ورک شاپ هایی در غرب برگزار میشه که در اونا با فیلم و داستان و ... میگن از روی ظاهر آدما کسی رو قضاوت نکنین مثلن اگر کسی ریش بلندی داشت و لباس بلند عربی تنش بود و یه چهره ی داعشی داشت فک نکنین یه تروریسته و...
من خودم بشخصه معتقدم انسان خیلی فراتر از دین و نژاد ایناس در واقع همه ی این چیزها ساخته خود بشر هس و انسان آفریننده اینها بوده . پ قضاوت کردن آدما بر اساس دین یا نژاد و فرهنگشون خیلی خیلی باید مضحک باشه.

Mehrbod
10-19-2015, 10:33 PM
بابا مرده و حرفش :-)

این جمله سرکار خطاب به اون کاربر بود البته در ابتدای آشناییتون که هنو نمی دونستی طرفت یه مسلمون اونم از نوع درویشش هس! اما بعد از فهمیدن این مهم دیگه امونش ندادی:e404:

من نمیدونم چرا باید ما ایرانیا همیشه همه چی رو با هم قاطی می کنیم یه دین که هزار جور درد و کوفت داره درسته که پیروی ازش احمقانس اما خب دلیل نمیشه که ب خون پیروانش تشنه باشیم شماها خودتون مگه فامیل و خویش و قوم مسلمون ندارین؟ پ با این حساب با اونا چه رفتاری دارین؟ یه دین یه اعتقاد میتونه چرت باشه ولی پیروش یه آدمه یه انسانه مثل ما و حق و حقوقی داره دلیل نمیشه چون پیرو این دینه پ خنگه عقب موندس یا تروریسته ! باید تو این فاروم یه سری ورک شاپ راه انداخته بشه جهت قضاوت نکردن آدما بر اساس دین و نژاد و فرهنگشون!


نکته‌یِ بالا را یک بار دیگر بخوبی بخوانید: هوش در یک زمینه به معنی هوش در زمینه‌های دیگر نیست. ازینرو مسلمان باهوش — در
یک یا چند زمینه — هم پیدا میشود, ولی این در این سخن پیشین که مغز همه‌یِ دینداران گیر منطقی دارد — که پذیرای نامنطق بوده است — ستیزی نمیدهد.

برای دریافت اینها میتوان از نگره‌یِ گردآیه‌ها (set theory) بهره گرفت:


همه‌یِ کلاغ‌ها پرنده‌اند, ولی همه‌یِ پرندگان کلاغ نیستند.
همه‌یِ دینداران مغزشان گیر نامنطقی دارد, ولی همه‌یِ دینداران کمهوش نیستند.
دامن سمیرا لکه دارد, ولی این از بی‌لکّگیِ پیراهن سُهیل نمیگوید: لکه = گیر منطقی; سمیرا, سُهیل = خداباور, ناخداباور.
هرکس از فیزیک کوانتوم سردربیاورد باهوش است, ولی همه‌یِ آدمهای باهوش از فیزیک کوانتوم سردرنمیاورند.
...



etc.
etc.


پ.ن.
کیستی و چیستی این کاربر سارا پیوندی به این گفتگو‌ها ندارد. اگر این اندازه دوست دارید میتوانید برای وی یک
جُستار در تالار چهره‌ها (http://www.daftarche.com/%DA%86%D9%87%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-16/) بگشایید.

Mehrbod
10-19-2015, 10:41 PM
آیا اینکه آدما رو بر اساس دینشون و اعتقاداتشون مورد قضاوت قرار میدن! آیا این کار درستیه؟ الان یکسری ورک شاپ هایی در غرب برگزار میشه که در اونا با فیلم و داستان و ... میگن از روی ظاهر آدما کسی رو قضاوت نکنین مثلن اگر کسی ریش بلندی داشت و لباس بلند عربی تنش بود و یه چهره ی داعشی داشت فک نکنین یه تروریسته و...
من خودم بشخصه معتقدم انسان خیلی فراتر از دین و نژاد ایناس در واقع همه ی این چیزها ساخته خود بشر هس و انسان آفریننده اینها بوده . پ قضاوت کردن آدما بر اساس دین یا نژاد و فرهنگشون خیلی خیلی باید مضحک باشه.



به این کار در سیاست میگویند political correctness و آماج (هدف) و چیستی این رویکرد
سیاسی نه در رسیدن به حقیقت, بساکه در کاهش ستیز و تنش و افزایش امنیت و آرامش در تراز اجتماعی میباشد.

برای نمونه, و ما اینجا داریم می‌انگاریم, اگر این در جایگاه یک رُخکرد دانشیک (scientific fact) پژوهسته و دریافته شود که به
میانگین سیاهپوستان هوشبهر کمتری‌ از سپیدپوستان دارند, رویکرد political correct دیکته میکند که این رُخکرد باید سر پوشانیده
و هتّا یاوه و دروغ و نژادپرستی خوانده شود, زیرا امنیت و آرامش اجتماعی ارزش و بهای بسیار بالاتری دارد, گرچه آری, نکته حقیقت داشته باشد.

به زبان دیگر, political correctness یک رویکرد پیشبُردگرا (pragmatic) میباشد زیرا در
واقعیت حقایق همیشه سودبخش نیستند و میتوانند گاه دستمایه‌ و آغازگر تنش و آشوب‌های اجتماعی نیز باشند.

پس در هرکجا بایستی برنگریست آماج چیست: آیا آماج رسیدن به حقیقت و پرده‌برداری از واقعیت‌هاست,
اگرچه تلخ و هتّا زیان‌رسان باشند; یا آنکه آماج رسیدن به آشتی, آرامش و دوری‌جویی از آشوب و جدایی‌افکنی‌ست؟

Secular
10-20-2015, 12:10 AM
نکته‌یِ بالا را یک بار دیگر بخوبی بخوانید: هوش در یک زمینه به معنی هوش در زمینه‌های دیگر نیست. ازینرو مسلمان باهوش — در
یک یا چند زمینه — هم پیدا میشود, ولی این در این سخن پیشین که مغز همه‌یِ دینداران گیر منطقی دارد — که پذیرای نامنطق بوده است — ستیزی نمیدهد.

برای دریافت اینها میتوان از نگره‌یِ گردآیه‌ها (set theory) بهره گرفت:

همه‌یِ کلاغ‌ها پرنده‌اند, ولی همه‌یِ پرندگان کلاغ نیستند.
همه‌یِ دینداران مغزشان گیر نامنطقی دارد, ولی همه‌یِ دینداران کمهوش نیستند.
دامن سمیرا لکه دارد, ولی این از بی‌لکّگیِ پیراهن سُهیل نمیگوید: لکه = گیر منطقی; سمیرا, سُهیل = خداباور, ناخداباور.
هرکس از فیزیک کوانتوم سردربیاورد باهوش است, ولی همه‌یِ آدمهای باهوش از فیزیک کوانتوم سردرنمیاورند.
...



etc.
etc.


پ.ن.
کیستی و چیستی این کاربر @سارا (http://www.daftarche.com/member.php?u=1283) پیوندی به این گفتگو‌ها ندارد. اگر این اندازه دوست دارید میتوانید برای وی یک
جُستار در تالار چهره‌ها (http://www.daftarche.com/%DA%86%D9%87%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-16/) بگشایید.

ای بابا عزیز من خودم خوب می دونم این چیزا رو یکی تو ریاضی نابغه هس اون یکی تو ادبیات و........ولی به نظرت اونایی که هوش ریاضیاتی خوبی دارن آیا در زمینه های دیگه از بقیه بهتر نیستن؟ دقت کردی کسایی که با ریاضی سر و کار دارن انگار منطق بیشتری دارن و بهتر می تونن اتقافات روزمره و یا غیر روزمره رو انالیز کنن.

ای بابا چرا این بابا رو هی منشنش می کنی نمیگی یه وقت بیاد کاسه و کوزمون رو بهم بریزه:e412: من رفتم اون یکی فاروم هم عضو شدم براش پیام گذاشتم اما خیلی وقته اونجا آن نشده :e058: شانس منه هر جا میرم عروسی به ختمش میرسم:-) آخه یه نکته ریزی بود میدونستم که عمرن بگیری اشکال نداره خودم بهت میگم. من که گفتم بیشتر پستاشو خوندم یه چیزی که دیدم این بود که تو جواب دادن به شما خیلی خیلی محترمانه رفتار می کرد یعنی خیلی دیگه متواضع بود . من نمیدونم شما چن سالته شما احتمالن باید یه سن و سالی ازتون گذشته باشه و یجورایی جای پدر این فاروم باشین:e057: چون رفتار اون کاربر هم با شما دقیقن عین یه کوچتر با بزرگتر بود یا یه همچین چیزی! البته منم قبول دارم که این کاربر زمخت نگر هس بر عکس من :e402: چون هنو فرق دعوا کردن رو با تحقیر کردن نمیدونه:e411: همش بهتون میگف مرا تحقیر میکنین از این حرفا. ولی شما همش داشتی دعواش می کردی اونم پدرانه. یعنی رفتارت باهاش خیلی پدرانه بود و خب احتمالن اونم خیلی یاد پدرش افتاده بود همش بهش میگفتی برو پستای قبلت رو بخون تا بفهمی چرا دارم دعوات می کنم برو یکم راجب به رفتارت فک کن و از این حرفایی که یه پدر معمولن به دخترش اونم از نوع شاعر و هپروتیش میگه:e404:

در این بازی شما از همان آغاز بازنده بوده‌اید, چون جنشب من از جنس بُرد-بُرد بوده است. شما خواه خواه خواه ناخواه نافرمانی
کرده‌اید و این نافرمانی اکنون میتوانسته خودآگاهانه و خودخواسته و پیشبینانه بوده باشد, میتوانسته نه. در هر دو چهره, برآیند
رفتار شما همسو با خواسته‌یِ من بوده و در این میان اینکه شما چه انگیزه‌ای داشته‌اید دگرسانی‌ای در این برآیند نمیدهد.
پس اگر خودآگاهانه نافرمان بوده‌اید, دست مریزاد و آفرین. اگر ناخودآگاهانه نافرمان بوده‌اید, باز هم آفرین و دست‌مریزاد.


--
شما نیز بایستی بپذیرید کسیکه یکسره بنده بنده میکند و از فرمانبرداری برای خدا و نمیدانم خم و
راست شدن در برابر او میگوید و می‌سراید و بجای پرداختن به واقعیت‌ها, با شعر و نمیدانم عشق خدا سرگرم است را نمیشود جدی و همتای خود گرفت,
پس اگر احساس میکنید از بالا به شما فرونگریسته میشود, احساس بیجایی نیست, ولی یکبار دیگر, چرایی آنرا در همان رفتار خودتان بایستی بنگرید.¹

ببین این بدبخت اینقد در برابرت احساس کوچک بودن میکرده که حتی نمیتونسته از یه چیزی که حق با اون بوده دفاع کنه. تو همون قضیه شعره با اونکه قبل از اجازه گرفتن یه مثنوی شعر اینجا نوشته بود میاد واسه چهار بیت شعر از شما اجازه بگیره ؟ خب معلمومه که یه کاسه ای باید زیر نیم کاسه باشه و عمدی در کار باشه. من خودم هم وقتی می خونم پستا رو اولش تعجب کردم گفتم اینکه هزار تا بیت اینجا نوشته دیگه چرا برا نوشتن این شعر از شما داره اجازه می گیره که بعدش فهمیدم بیچاره وقتی بهتون هم گف زدی زیرش و دعواش کردی و گفتی ریز می بینمت و این حرفا ولی چیزی نگف و حتی قبول کرد که از شما پایینتره "بنده همتای شما نیستم خودم خوب می دانم " من میشه گف 99 درصد مطمئنم که این دختر از یه خونواده مذهبی نیس درس عین رفیق ما چرا چون خونواده مذهبی اصلن به پسرش اجازه نمیده موسیقی گوش کنه دیگه دختر که تکلیفش روشنه ولی این کاربر نوازنده اس و چه میدونم اهل شعر و نقاشی و ایناست بعدشم رفته خارجه برا ادامه تحصیل . تو خونواده مذهبی دیگه ادامه تحصیل برا دختر اونم خارجه میسر نیس و شوهرش میدن! بعدشم تو پروفایلش توی اون انجمن شیعی در مورد رشته ی تحصیلی نوشته بود "دوست داشتم ادبیات می خواندم" این یعنی چی ؟ خب میرفتی میخوندی مگه کسی جلوتو گرفته بود؟ بعله خانواده ! یعنی این بابا عین رفیق ماس داستان زندگیش اون بیچاره هم میخواس بره حوزه یا حداقل در کنار تحصیل درس حوزوی رو هم بخونه! یه کتک مفصل از پدرش خورده بود. باورت میشه بعد از دیپلم خب این چون المپیادی بود بدون کنکور رف دانشگاه . رفته بود به دست و پای پدرش افتاده بود که اجازه بده در کنار تحصیل حوزه هم بره. بیچاره همش هم تهش از پدر ش کتک می خورد کلن کتک خور خوبی بود:-) پدرش همکار و رفیق پدرم بود همش دردل میکرد که حاضرم پسرم رو با دستای خودم بکشم (پزشکم بود خوب بلد بود چجور آدم بکشه:e411:) ولی نذارم بره حوزه. همین یه پسر رو هم داره. رفتم دیدنش داغون بود الان پسرش حدود یه سالی هس رفته حوزه . گف رفتم دینش قم یه اتاق داشت و یه دست رختخواب و یه لپ تاپ و یه اجاق گاز!!! باورت میشه این پسر که تو ناز و نعمت بزرگ شده و phd برق رو از بهترین یونی دنیا گرفته اینجوری زندگی کنه؟! شما میگی این عالم معنا خودفریبی و ایناس بابا خب آدم یه روز دو روز خودش رو گول بزنه نه یه عمر اونم اینی که در ناز و نعمت بوده حالا تو یه اتاق سه در چهار بدون اسباب مثل گداها زندگی کنه. واقعن شما نظرت راجب اینا چیه؟ شما اگه جای پدرش بودی چجوری باهاش رفتار میکردی؟ آخه قراره با پدرش برم قم دیدنش. نمی دونم چیکار کنم از یه طرف دلم برا خونوادش میسوزه و از یه طرف هم از دست خودش خیلی عصبانیم اخه از دید من اینکارا واقعن یعنی خریت. این کاربر درویش این فاروم هم یجورایی میشه گف عین رفیق ماس . رفتار شما هم میشه گف عین بابای رفیق ماس همش دعواش میکنی و سرکوفت میزنی و اون بدبختم که هیچی نمیگیه . فک کنم در واقع رفتارت عین پدر خودش باشه چون تو همون انجمن شیعی به اون بسیجیا میگف هنر اینه که آدم خودش بره به سمت حقیقت و این حرفا و تابع خونواده نباشه.


پ.ن. یه سوال خب برام ایجاد شده خواهشن اینقدر ما رو نپیچون و سر راست جواب بده. من پستای شما رو هم یه نیگا کردم دیدم دغدغت تکنولوژی این حرفاس و پاسدار حقوق مردان که دمت واقعن گرم باشه:-) اما تو پستات با خانومای این فاروم همشون رو بانو و اینا خطاب میکردی ولی این کاربر بدبخت رو دیگه چی بگم :e412: شما مسن هستین و یه دختری مث این کاربر دارین؟ آخه خیلی رفتارت پدارنه و دلسوزانه بود دعواش می کردی و احترام هم بهش نمیذاشتی تا به خودش بیاد که بیچاره خیلی به خود ش اومد. ببین این طرز برخورد جواب عکس میده بابای رفیق ماهم اینطوری بود عین شما خیلی جدی رفتار می کرد و دعوا میکرد ولی بنظرم باید خیلی نرمتر با اینجور آدما تا کرد.

Secular
10-20-2015, 12:23 AM
به این کار در سیاست میگویند political correctness و آماج (هدف) و چیستی این رویکرد
سیاسی نه در رسیدن به حقیقت, بساکه در کاهش ستیز و تنش و افزایش امنیت و آرامش در تراز اجتماعی میباشد.

برای نمونه, و ما اینجا داریم می‌انگاریم, اگر این در جایگاه یک رُخکرد دانشیک (scientific fact) پژوهسته و دریافته شود که به
میانگین سیاهپوستان هوشبهر کمتری‌ از سپیدپوستان دارند, رویکرد political correct دیکته میکند که این رُخکرد باید سر پوشانیده
و هتّا یاوه و دروغ و نژادپرستی خوانده شود, زیرا امنیت و آرامش اجتماعی ارزش و بهای بسیار بالاتری دارد, گرچه آری, نکته حقیقت داشته باشد.

به زبان دیگر, political correctness یک رویکرد پیشبُردگرا (pragmatic) میباشد زیرا در
واقعیت حقایق همیشه سودبخش نیستند و میتوانند گاه دستمایه‌ و آغازگر تنش و آشوب‌های اجتماعی نیز باشند.

پس در هرکجا بایستی برنگریست آماج چیست: آیا آماج رسیدن به حقیقت و پرده‌برداری از واقعیت‌هاست,
اگرچه تلخ و هتّا زیان‌رسان باشند; یا آنکه آماج رسیدن به آشتی, آرامش و دوری‌جویی از آشوب و جدایی‌افکنی‌ست؟

منظورتون از رسییدن به حقیقت چیه؟ حقیقت برا هر کسی یه چیزی معنی میده. واسه یکی حقیقت یعنی همون چیزی که دین میگه و واسه یکی دیگه اما نه. بعدشم یه جامعه مهمترین ویژگیش چی هس؟ امنیت و اینکه بشه توش بی دغدغه و آزاد زندگی کرد. پ این سیاست خیلی خوبه که به عقاید هم احترام بذاریم تا بتونیم راحت زندگی کینم. یه سوال اگه شما که خدا ناباوری حاکم ایران بشی رفتارت با مسلمونا چطور خواهد بود؟ خب معلومه مجبوری که تحملشون کنی و به عقایدشون احترام بگذاری مگه نه؟

Secular
10-20-2015, 09:36 PM
مهربد عیز خیلی از همکلامی باهات خوشحال شدم هرچند جواب سوالای ما رو که درس و حسابی ندادی :-) فردا راهی قم هستم به قصد زیارت :e414: در ضمن جواب پیام های خصوصیم رو هم در هر دو فاروم گرفتم! گفتم که در مورد هر چیزی باس رف پیش متخصص اون چیز;) هفته دیگم باس برگردم سر زندگیم و سرم دوباره شلوغ میشه ولی فاروم خوبی دارین همینکه یکی مث شما توش هس یعنی خیلی فاروم خوبیه هر وقتی که گیر بیارم وسط کارام حتمن میام اینجا تا در خدمتت باشم. قربانت:e032:

Mehrbod
10-20-2015, 09:42 PM
شما میگی این عالم معنا خودفریبی و ایناس بابا خب آدم یه روز دو روز خودش رو گول بزنه نه یه عمر اونم اینی که در ناز و نعمت بوده حالا تو یه اتاق سه در چهار بدون اسباب مثل گداها زندگی کنه. واقعن شما نظرت راجب اینا چیه؟


بجز آسایش و امنیت فیزیکی آدمی نیازهای دیگر و بسا مهمتر هم دارد. برای نمونه تئودور کازینسکی
نیز یک ابرهوشمند و ریاضی‌دان بوده و میتوانسته به راه‌های روال زندگی بسیار خوبی را هم از دیدگاه
بسیاری داشته باشد, ولی بجای آن آرمان‌نامه‌یِ ستیز با تکنولوژی را نوشته و به بمب‌گذاری روی میآورد. چرا؟

در همه‌یِ این نمونه‌ها روشن است که یک کمبود در کار میباشد و ارزش این کمبود نیز کم‌برآورده شده است. از دیدگاه
شما اینجا پول و داشتن بهمان خودرو و خانه ارزش بسیار بالاتری دارد و نمیتوانید ببینید چرا کسی باید بتواند
اینها را ول کرده و برود گوشه‌یِ حوزه به خودشناسی و "عالم معنا" بپردازد, هنگامیکه از دیدگاه دیگری
آزادی و نامیرایی (زندگی پس از مرگ) ارزش بالاتر و تاثیر ژرفتری از هر چیز دیگر دارد و پس بسوی آن میرود.

پاسخ چرایی را پس در دو چیز بایستی جُست:


١- کمبود چیست.
٢- دیگری راه برآوردن کمبود را چه دیده است.



در نمونه‌یِ دوست شما کمبود ترکیبی از فاکتورهای گوناگون مانند میرایی (ترس از نیستی), نداشتن
کنترل روی زندگی (پدر زورگو), نداشتن انگیزه برای رقابت با دیگران و بسیاری چیزهای دیگر میتواند باشد.






شما میگی این عالم معنا خودفریبی و ایناس بابا خب آدم یه روز دو روز خودش رو گول بزنه نه یه عمر


این هم یک پیشانگاشت نادرست است که کسی نمیتواند یک عمر خودبفریبد; چرا نمیتواند؟
بوارونه, خودفریبی هر چه ریشه بداوند سخت‌تر هم ریشه‌کن میشود.



در نمونه‌یِ کسیکه به "عالم معنا" روی میآورد هم خودفریبی در این کوتاه میشود که "عالم معنا" راه به هپروتستان هم میبرد
و تنها یک احساس دروغین از کنترل به آدمی, بویژه روی هستی و نیستی میبخشد. کسیکه میپندارد به عالمی فرای این جهان
دست یافته و این را با آموزه‌هایِ دینی آلوده و فانتزی رسیدن به سرشت آفریدگار و سردرآوردن از چیستی جهان و زندگی میدهد,
روشن است یک دلگرمی بسیار خوب در کارزار زندگی یافته و مانند همین کاربر دیگر سارا میبینید که هتّا بی‌نیاز از تایید و
پذیرش از سوی دیگران هم میشود, زیرا در جهان خودش فرورفته و یک احساس نزدیکی با آفریدگار و پروردگار هستی و نیستی میکند.







شما اگه جای پدرش بودی چجوری باهاش رفتار میکردی؟


من جای پدر این کس نمیتوانم باشم چون از آغاز جور دیگر رفتار میکرده‌ام. در جایگاه کنونی بهترین راهکار
برای این پدر این است که آزادی بیشتری به پسرش بدهد و هتّا از گزینش او پیشواز کند, زیرا بخش بزرگی
از انگیزه‌یِ این فرزند به نگر میاید از روی سرکشی و برای رسیدن به خودگردانی (autonomy) بوده باشد.

Mehrbod
10-20-2015, 09:47 PM
منظورتون از رسییدن به حقیقت چیه؟ حقیقت برا هر کسی یه چیزی معنی میده. واسه یکی حقیقت یعنی همون چیزی که دین میگه و واسه یکی دیگه اما نه. بعدشم یه جامعه مهمترین ویژگیش چی هس؟ امنیت و اینکه بشه توش بی دغدغه و آزاد زندگی کرد. پ این سیاست خیلی خوبه که به عقاید هم احترام بذاریم تا بتونیم راحت زندگی کینم.

آیا شما زنده‌اید؟ زنده بودن و نبودن شما یک حقیقت است که به آری یا نه کتواه میشود و اگر کسی
نمونه‌وار بپندارد که نه, شما مُرده‌اید, او نادرست میپندارد و به حقیقت که شما زنده‌اید, هنوز دست نیافته است.

پس واقعیت یکی‌ست, حقیقت نیز برداشت کس از واقعیت است که میکوشد همسو با واقعیت باشد.

--
در اینجا هم میبینید که نمیتوانید با استدلال آورده‌ از سوی من بستیزید که آری, مغز دیندار گیر منطقی دارد و چرا, و تنها میتوانید
به این دست بیاوزید که «باشد اگرچه مغز دیندار میپذیریم گیر منطقی دارد, ولی بیایید وانمود کنیم که نه ندارد چون میخواهیم با
آنها زیر یک آسمان زندگی کنیم» که این دیگر پیوندی به درستی و نادرستی (هود یا ناهود / false or true) استدلال آورده ندارد.

Secular
10-20-2015, 10:11 PM
بجز آسایش و امنیت فیزیکی آدمی نیازهای دیگر و بسا مهمتر هم دارد. برای نمونه تئودور کازینسکی
نیز یک ابرهوشمند و ریاضی‌دان بوده و میتوانسته به راه‌های روال زندگی بسیار خوبی را هم از دیدگاه
بسیاری داشته باشد, ولی بجای آن آرمان‌نامه‌یِ ستیز با تکنولوژی را نوشته و به بمب‌گذاری روی میآورد. چرا؟

در همه‌یِ این نمونه‌ها روشن است که یک کمبود در کار میباشد و ارزش این کمبود نیز کم‌برآورده شده است. از دیدگاه
شما اینجا پول و داشتن بهمان خودرو و خانه ارزش بسیار بالاتری دارد و نمیتوانید ببینید چرا کسی باید بتواند
اینها را ول کرده و برود گوشه‌یِ حوزه به خودشناسی و "عالم معنا" بپردازد, هنگامیکه از دیدگاه دیگری
آزادی و نامیرایی (زندگی پس از مرگ) ارزش بالاتر و تاثیر ژرفتری از هر چیز دیگر دارد و پس بسوی آن میرود.

پاسخ چرایی را پس در دو چیز بایستی جُست:

١- کمبود چیست.
٢- دیگری راه برآوردن کمبود را چه دیده است.



در نمونه‌یِ دوست شما کمبود ترکیبی از فاکتورهای گوناگون مانند میرایی (ترس از نیستی), نداشتن
کنترل روی زندگی (پدر زورگو), نداشتن انگیزه برای رقابت با دیگران و بسیاری چیزهای دیگر میتواند باشد.

خب همه ی حرفای شما درست ولی اصلن مگه تو این عالم شما کسی رو بدون کمبود پیدا می کنی؟ شما حتی اگه پرنس هم باشی بازم با کمبودهایی مواجه هستی مث کمبود یه رفیقی که تورا برای خودت بخواد نه برای پول و مقامت و این حرفا. پدر دوستم بیچاره زورگو نیست بهتره بگیم دلسوزه . خب دوس نداشت پسرش با خرافات مذهبی دینی بزرگ شه یکم از همون اول وقتی پسرش که اونموق ده یازه ساله بود شروع بخوندن نماز کرد خب بهش سخت گرفت و دعواش می کرد خب شما بودی چکار می کردی میگفتین آفرین پسر گلم که نماز میخونی حتمن بهش یه قرآن هم هدیه میدادین؟ همین یه پسر رو داره جونش برای پسرش میره حاضره همه هستیشو بده ولی پسرش یه لحظه ناراحت نباشه . درسته که کتکش هم زده و تنبیهش هم کرده ولی همه اینا بخاطر خود اون پسره ی احمق بوده که سر عقل بیاد. بیچاره پدرش چقدرهم شکسته شده . فردا قراره برم قم باهاش بیچاره چقد هم خوشحاله فک میکنه من بتونم کاری کنم که پسرش رو به زندگی برگردونم.





این هم یک پیشانگاشت نادرست است که کسی نمیتواند یک عمر خودبفریبد; چرا نمیتواند؟
بوارونه, خودفریبی هر چه ریشه بداوند سخت‌تر هم ریشه‌کن میشود.



در نمونه‌یِ کسیکه به "عالم معنا" روی میآورد هم خودفریبی در این کوتاه میشود که "عالم معنا" راه به هپروتستان هم میبرد
و تنها یک احساس دروغین از کنترل به آدمی, بویژه روی هستی و نیستی میبخشد. کسیکه میپندارد به عالمی فرای این جهان
دست یافته و این را با آموزه‌هایِ دینی آلوده و فانتزی رسیدن به سرشت آفریدگار و سردرآوردن از چیستی جهان و زندگی میدهد,
روشن است یک دلگرمی بسیار خوب در کارزار زندگی یافته و مانند همین کاربر دیگر @سارا (http://www.daftarche.com/member.php?u=1283) میبینید که هتّا بی‌نیاز از تایید و
پذیرش از سوی دیگران هم میشود, زیرا در جهان خودش فرورفته و یک احساس نزدیکی با آفریدگار و پروردگار هستی و نیستی میکند.







من جای پدر این کس نمیتوانم باشم چون از آغاز جور دیگر رفتار میکرده‌ام. در جایگاه کنونی بهترین راهکار
برای این پدر این است که آزادی بیشتری به پسرش بدهد و هتّا از گزینش او پیشواز کند, زیرا بخش بزرگی
از انگیزه‌یِ این فرزند به نگر میاید از روی سرکشی و برای رسیدن به خودگردانی (autonomy) بوده باشد.

خب شما خودت داری میگی باید با ملاطفت با اینجور افراد تا کرد پ چرا با اون کاربر اینقد بد تا کردی؟ بالاخره ازش جواب گرفتم :-) خب این کاربر هم اعتقادات خودشون رو دارند و چه خوبه که به اعتقادات و باوراشون احترام گذارده بشه حتی که مورد قبول ما نباشه و دیگه بهتره راجب به ایشون صحبت نکنیم .

خب شما از آغاز چجوری با اینجور افراد رفتار می کردین ؟ فرض کنین مثلن یه همچین پسری داشته باشین از ابتدا چجوری باهاش رفتار می کنین؟ اگه بهش بیشتر آزادی بدین و دیدن که مصمم تر شد چی؟

سارا
10-20-2015, 10:49 PM
شما مگه درویش هستی؟! پس اینجا چه می کنی؟ :e405: درویش جاش تو خانقاه هس نه تو فاروم :e105:

جدا از شوخی حالا مگه با خدا بودن چه حسی دارد که بی خدا بودن داشته باشد؟ چه فرقی می کنه با خدا یا بی خدا وقتی که در واقعیت خدایی نیست و همش خیاله!
با سلام
بنده خاک پای دراویش هم نیستم و در ضمن یک درویش واقعی نه خانقاهی دارد و نه کاسه و کوزه ای که کسی بیاید و آن را بشکند و به خود فریبی متهم نماید!!
پاسخ سوالهایتان را در جایی دیگر داده ام و قرار شد دیگر اینجا از بنده و باورهایم سخنی به میان نیاورید. با سپاس:e032:

Mehrbod
10-20-2015, 10:53 PM
خب شما خودت داری میگی باید با ملاطفت با اینجور افراد تا کرد پ چرا با اون کاربر اینقد بد تا کردی؟ بالاخره ازش جواب گرفتم :-) خب این کاربر هم اعتقادات خودشون رو دارند و چه خوبه که به اعتقادات و باوراشون احترام گذارده بشه حتی که مورد قبول ما نباشه و دیگه بهتره راجب به ایشون صحبت نکنیم .


تا اندازه‌ای درسته, ولی هر چیزی هم جایگاه خودش را دارد.
اینجا سخنگاه است و سخن ≠ گفته (حرف); سخن گفته‌ای باشد که در آن اندیشیده باشند:



گپ زدن < گفتگو کردن < سخن آوردن < پند دادن < اندرزیدن


پس در جایگاه نخست, اینجا بیرون و بگوییم پارک و پوستان نیست و کاربر نامبرده هم برای
آزمون و گسترش باورهای خود اینجا آمده بوده است و پس نیازی به ارج نهادن افزوده به باورهای او نبوده.

در دست دیگر, باورهای دیگران میتوانند تا آسمان هفتم کژ رفته باشند و نمونه‌وار همین را در «گفتمان تکنولوژی» داریم و چه در اینجا
چه جای دیگر, ارج نهادن به این باور‌ها برابر است با پذیرش مرگ و نیستی برای خود و نزدیکان خود. برای نمونه همین political correctness
که شما آنرا میان آوردید یا «پرهیز از خشونت» که امروزه بسیار پُرهوادار است و در کوس و کورنا میشود, هر دو گرچه در کاهش
تنش و آشوب در اجتماع بسیار سودمند و کارا, ولی در پوشاندن حقایق و در بازداشتن مردم در رسیدن به آنها نیز بسیار کارا! میباشند.

برای همین هم گاه کشتی‌ای (http://www.daftarche.com/%D9%87%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%DB%8C-8/%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D8%B1%D9%81%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%81%D8%B2%D9%88%D9%86-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%AC%D8%A7-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B1%D9%88%DB%8C%D9%85%D8%9 F-230/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-26.html#post82063) که چند دیوانه سکان آنرا بدست گرفته‌اند پُرگاه نیاز به خشونت‌ورزی آنهم از جنس خونین دارد تا کنترل آن بازپس گرفته بشود.



--
سرانجام اینکه دینداری بویژه در جهان امروز یک چیز پیش پاافتاده و بی ارزش است, زیرا دین به جایگاه fashion فروافتاده است,
بویژه در غرب. ازینرو نیازی به ستیز بیهوده با این باورها رویهمرفته نمیرود, بویژه زمانیکه گرفتارهای بزرگتر در دست میباشند.





خب شما از آغاز چجوری با اینجور افراد رفتار می کردین ؟ فرض کنین مثلن یه همچین پسری داشته باشین از ابتدا چجوری باهاش رفتار می کنین؟ اگه بهش بیشتر آزادی بدین و دیدن که مصمم تر شد چی؟


بایستی پذیرفت فرزند آدمی یک بُونده‌یِ (being) جُداسَر است و برای همین و رویهمرفته میتوان تنها امیدوار بود که در زندگی راه درست را بگزیند.
خویشکاری (وظیفه) پدر و مادر نیز در اینجا تنها در دسترس نهادن ابزارها برای یافتن این راه است و نه گزیدن خود آن.

در جایگاه یک زادآور (والد) نیز رفتار من این میبوده که به فرزندم راه درست‌اندیشی (ب.ن. پرهیز از زمخت‌نگری) و
بازاندیشی (reflexion) و دوراندیشی و... را بیاموزانم و در کنار آن داده‌هایِ نیازین را نیز در دسترس او بگذارم, مانند کتاب‌های خوب (و بد) و
چکیده‌یِ آروین‌ها (تجربیات) را در قالب داستان‌هایِ به یادماندنی برای او و سرانجام آزاد گذاشتن او و امیدواری به اینکه راه درست را بگزیند.



--
در کنار همه‌یِ اینها, باور من این است که چه راه درست چه نادرست, پیوند‌هایِ خویشاوندین محکمتر از اینها باید
باشند و پدر و مادر هتّا اگر بپندارند که راه گزیده نادرست است, بایستی دستکم دورادور همواره پشتیبان فرزند خود باشند.

Mehrbod
10-20-2015, 11:12 PM
پدر دوستم بیچاره زورگو نیست بهتره بگیم دلسوزه . خب دوس نداشت پسرش با خرافات مذهبی دینی بزرگ شه یکم از همون اول وقتی پسرش که اونموق ده یازه ساله بود شروع بخوندن نماز کرد خب بهش سخت گرفت و دعواش می کرد خب شما بودی چکار می کردی میگفتین آفرین پسر گلم که نماز میخونی حتمن بهش یه قرآن هم هدیه میدادین؟ همین یه پسر رو داره جونش برای پسرش میره حاضره همه هستیشو بده ولی پسرش یه لحظه ناراحت نباشه . درسته که کتکش هم زده و تنبیهش هم کرده ولی همه اینا بخاطر خود اون پسره ی احمق بوده که سر عقل بیاد. بیچاره پدرش چقدرهم شکسته شده . فردا قراره برم قم باهاش بیچاره چقد هم خوشحاله فک میکنه من بتونم کاری کنم که پسرش رو به زندگی برگردونم.

سخن شما درسته کمتر زادآوری (والدی) یافت میشود که بهترین را برای فرزندش
نخواهد, ولی چگونگی خواستن این بسیار دردسرآمیز است و میتواند گاه به بدترین هم بیانجامد.

در اندرباره‌یِ (case) سخت شما هم بیشترین امید را میتوانید در زمان ببینید. به دید من به
پدر دوستتان بگویید که فرزندش را هتّا اگر آخوند هم شد بپذیرد و او را دوست بدارد, و
کاری کنید که فرزند ببیند و بباورد که رفتار او در این زمینه تفاوت آنچنانی نمیدهد مگر برای خودش.

در کنار همه‌یِ اینها, در اینجور جاها چیزهای بسیاری هستند که از چشم دور میافتند. برای نمونه شما میگویید
این پسر هوش بسیار خوبی جای دیگر از خود نشان میداده, ولی بایستی این نکته‌یِ پنهان را هم ببینید که همچو
نمایشی چشمداشت‌ هم در دنبال دارد و کسیکه یکبار نشان داد باهوش است, همواره زیر این فشار و تنش
است که باهوش بماند. پس رفتن به "عالم معنویات" خود یک راه آسان برای گریز از اینجور تنش‌ها است
و در اینجا پدر میتواند دگرگزین (alternative)‌هایِ دیگری در برابر حوزه نایکراست پیشنهاد کند.


رویهمرفته حوزه رفتن آسیبی فیزیکی هم دربر ندارد و اگر چند سالی هم این پسر میخواهد زندگیش را در راه رسیدن
به "عالم معنویات" بسپراند, بگذارید بسپراند. از همین سبکسری‌هاست که همه در زندگی آروین (تجربه) میدوزند.





خب همه ی حرفای شما درست ولی اصلن مگه تو این عالم شما کسی رو بدون کمبود پیدا می کنی؟ شما حتی اگه پرنس هم باشی بازم با کمبودهایی مواجه هستی مث کمبود یه رفیقی که تورا برای خودت بخواد نه برای پول و مقامت و این حرفا.


درسته, نمونه‌وار نامیرایی هم یک کمبودی است که دربرگیرنده‌یِ همگان میشود.

ولی هر چیزی راه و روندی دارد:


١- شناخت کمبود = کمبودشناسی
٢- شناخت راه‌هایِ برآوردن کمبود = راهکاریابی
٣- راهکارگزینی


در اندرباره‌یِ این پسر نمونه‌وار, همه‌یِ کمبود‌ها بخوبی روشن نیستند و بایستی آنها را هنوز درآورد و شناخت. در راهکارگزینی و راهکاریابی
میتوان دید که پسر حوزه رفتن و فرورفتن در "عالم معنویات" را بهترین راهکار یافته است و پس این دستکم یکی اگر نه تنها راهکار بوده‌ است.


بهترین راه برای تغییر دادن نیز این است که بگذارید تغییر خودجوش بوده و از درون بیاید. پس شما هم که اکنون دارید این همه
راه را میروید, چه بهتر که بجای کوشش در تغییر دادن دیدگاه این پسر بکوشید او را هر چه بیشتر به سخن از خود وادارید و از
چند و چون و چرایی کارهایش بپرسید, بی اینکه آنها را داوری کنید. میبینید که این کار شما چندین سودمندی خواهد داشت:


١- پسر در کمترین اندازه, شما را اعتمادپذیر میابد (و راه دگرگونی برای شما در آینده باز میماند).
٢- با بازگویی و توضیح خود, خود به خود به آنها میاندیشید و راه دگرگونی هموارتر میشود: اگر این اندازه باهوش است, پس تنها بازاندیشاندن (make to reflect) او میتواند به دگرگونی خودجوش بیانجامد.
٣- ...

Mehrbod
10-20-2015, 11:59 PM
...
حرف منهم همینست، چرا من کاربران اینجا را وسوسه می‌کنم به مسجد و مراسم سینه‌زنی بروند، اما شما نمی‌توانید یک کیلو طلا را به قیمت ده گرم به ایشان بفروشید، آن از سره‌نویسی، این از تکنولوژی! ...




مهربد عیز خیلی از همکلامی باهات خوشحال شدم هرچند جواب سوالای ما رو که درس و حسابی ندادی :-) فردا راهی قم هستم به قصد زیارت :e414: در ضمن جواب پیام های خصوصیم رو هم در هر دو فاروم گرفتم! گفتم که در مورد هر چیزی باس رف پیش متخصص اون چیز;) هفته دیگم باس برگردم سر زندگیم و سرم دوباره شلوغ میشه ولی فاروم خوبی دارین همینکه یکی مث شما توش هس یعنی خیلی فاروم خوبیه هر وقتی که گیر بیارم وسط کارام حتمن میام اینجا تا در خدمتت باشم. قربانت:e032:

ارز زر زرگر شناسد ارج گوهر گوهری.

نمونه‌یِ خوب دیگری همین نوشته‌هایِ Ouroboros که در این جُستار دارند خاک میخورند: تآملاتی درباره‌ی هنر والا (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D8%AA%D8%A2%D9%85%D9%84%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%DB%8 C-%D9%87%D9%86%D8%B1-%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%A7-1863/#post82488)

بویژه نوشته‌یِ بسیار گیرای او درباره‌یِ دیوارهایِ سپید در خانه‌هایِ نوین که چشم مرا گرفت.

سارا
10-21-2015, 12:20 AM
سلام

می دانم که هر چه بگویم پذیرفتنی نیست و در پاسخ باید دشنام و تحقیر و انگ و توهین را پذیرا باشم. بنده انتظار پاسخ درست را که چه عرض کنم انتظار خودِ پاسخ را هم از شما ندارم همینکه پستم را بخوانید فقط و فقط بخوانید و به سوالاتش پیش ِ خودتان پاسخ دهید، براستی بزرگواری کرده اید.


انگیختار (علّت) اینکه زبان پارسیک آلوده به عربیک شده همین اسلام است و این گندکاری‌ها که اسلامگراهای بیسواد از دیرباز
کرده‌اند, مانند همین "عمله" که بجای "کارگر" جازده‌اند دو چیزی‌اند که با هم میایند (اسلام و عربیک), ازینرو ما به آنها
همین «عمله‌یِ جهل» میگوییم ولی به چم درست آن (= کارگزاران نادانی) است, ولی گندکاری و عشق اسلام‌ ریشه‌مندانه‌یِ
آنها به زبان عربیک مایه‌یِ این میشود که چیز دیگری برداشت کنند و نزد خودشان بشود دشنام (= یک تیر و دو نشان).

حق با شماست قربان. بنده و امثال بنده سایه ی هیچ هم نیستیم چه برسد به عمله و این لطف شما را می رساند که باز ما را در حد عمله ی جهل می بینید. هر چند کارگر بودن ، خدمتکار و مستخدم بودن و......... همه ی اینها شغل های شریفی هستند و حقیر نیستند.
در هر صورت بنده فقط از همن لینکی که خودتان گذاشته بودید نشان دادم که معنای عمله در فارسی مفرد به کار می رود و قصدم جسارت نبود هر چند شما که هرگز نخواهید پذیرفت حتی اگر پوزش هم بطلبم همچنان به جرم مسلمانی باید...... در هر حال شرمنده ام اگر شما جسارت برداشت کرده اید.
بنده نمی دانم چرا در بحث با مسلمانهای دیگر از دوم شخص استفاده می کنید "ی" یا "ید" ولی با بنده از سوم شخص "ند" ! براستی چرا؟ برای اینکه بیشتر تحقیرم کنید؟ می خواهید بگویید حتی حقیر تر از آن هستم که یک مسلمان باشم ؟ یا اینکه می خواهید بگویید تو اینقدر حقیری که نمی توانم ببینمت چه برسد از آنکه از ضمیر دوم شخص هم برایت استفاده کنم.





درباره‌یِ اینکه تراز خودآگاهی شما براستی چند بالاست سخن بسیار میتواند
برود, ولی در اینکه تراز زمخت‌نگری شما بسیار بالاست هیچ سخنی نمیرود.

گفته‌یِ من در جُستار دیگر نیز این بوده "در شما نشانه‌هایِ بالا بودن خودآگاهی دیده میشود[/b]. این گفته‌یِ بسیار ساده ولی
تا اینجا به ده‌ها گونه هرکدام زمخت‌تر و نادرست‌‌تر از هم خوانده شده, از «نشانه‌ها (signs)» به «تعریف (definition)» برداشت شده, از «نشانه‌هایِ
خوبی دیده میشود» به «شما گفتی خودآگاهی من بالاست شما از کجا منو از خودم بهتر میشناسی نه نیست نیست نیست» رسیده و تاپا.

قربان بنده که ستیزی ندارم اگر مرا زمخت نگر بخوانید خب شما درست می فرمایید بنده یک زمخت نگر بیش نیستم و خودم هم معترفم و اگر جایی بابت زمخت نگریم سبب رنجش شما شده ام خاضعانه پوزش می طلبم. در باب خودآگاهی بنده همیشه فکر می کردم خودآگاهیم پایین است . این درست است که زیاد سوال می پرسم از همان کودکی از همان وقتی که حرف زدن را یاد گرفتم مشغول پرسیدن بودم تا الان و دستِ خودم نیست ذهنم فقط پرسش کردن را خوب می داند ولی پاسخ را ....... چون تمام وجود و هستی ام شدست فقط برای من سوال ! خب چون به این قضیه عادت کرده بودم فکر نمی کردم مربوط به خودآگاهی باشد. برای سرایش شعر یا برای ساخت یک آهنگ باید نا خودآگاه قوی داشت چون اصولا خلق شعر و موسیقی پیش از پیدایش در عالم مادی ، در عالم خیال صورت می گیرد. از اینرو گمان می کردم چون ناخودآگاه نیرومندی دارم پس نباید خودآگاهی بالایی داشته باشم . بخدا قصدم جسارت و گستاخی و ستیز با شما نبود. در مورد خودم تنها صادقانه نظرم را گفتم که طبق معمول شما آن را .. بگذریم فقط می خواهم بگویم قصدم آزار شما نبود و اگر چنین برداشت کرده اید معذرت می خواهم ببخشید .







به یاوه‌هایِ غربی, مانند همین political correctness نیز جای دیگر پرداخته‌ایم.

نه قربان شما گویا اصلا به متن انگلیسی دقت نکرده اید. منظورم این بود که آنها که غربی هستند به موسیقی سنتی ایران و معماری سنتی ایرانی بخوبی آشنایی دارند و حتی نام یکی از هنرمندان ایران را آوردند که در زمینه ی رابطه ی بین موسیقی و معماری کار کرده است.









سفسته‌یِ محمدّین: به محمد گفتند اگر راست میگویی پیغمبری پس فرجود (معجزه) بیاور, گفت نمیاورم چون اگر بیاورم هم باور نکنید ...!

راستش را بخواهید این شما هستید که دوست ندارید پاسختان را بدهم . چرایش را نمی دانم فقط این را خوب می دانم شما اگر از بقیه مسلمانان انتظار کرنش و رکوع را در برابر خود دارید از بنده توقع سجده را دارید!! براستی چرا ؟
آن "محمد"ی که نام بردید کیست؟ کارگرتان هست؟ محمد زیاد داریم ولی بنده پیامبری را می شناسم که اتفاقا نامش همان بود ولی معجزاتش هم فراوان بود. از شق القمر بگیرید تا معراج و.....
یادش بخیر وقتی کودک بودم داستان پیامبری را شنیدم که مبعوث شده بود تا مهربان باشد اما چون معجزه ای نداشت مردم به او ایمان نیاوردند ! بیچاره ها نمی دانستند که پیامبرشان بزرگترین معجزه ی هستی را برایشان آورده است : مهربانی!
مگر معجزه چه باید باشد؟ جهان معجزه ایست که ما به آن عادت کرده ایم . اینکه تک و تنها با لبان تشنه و با دلی شکسته از مرگ عزیزان در ظهر داغ کربلا در جلوی هزاران نفر که تشنه به خونت هستند بایستی و یک لحظه دلت نلرزد ، این یعنی معجزه!


بنده عاشق بحث کردنم چون در بحث انسان به چیزهای جدیدی میرسد حقایق جدیدی برایش مکشوف می گردد. از بندگی فکری گریزانم و دوست دارم جهان را با چشمهای خودم ببینم. اینکه شما توقع دارید در بحث مخاطبتان بخصوص اگر مسلمان باشد به فنا برسد و هم رای و نظر شما گردد خب دیگر بحث کردن آیا فایده ای دارد؟ اینجا کاربری از بنده پرسیدند چرا دیگر بحث هایت را ادامه ندادی بنده جواب روشنی به ایشان ندادم ولی اینجا می خواهم پاسخ روشنی به سوال ایشان بدهم و آن اینست که دلیلش شخصِ شما بود ! شما می خواستید بخاطر مسلمانیم در جستارهای دیگر چون فلسفه هنر و ... با تحقیر کردنم نگذارید که حرفم را به منزل برسانم مثل همان ترول کردنتان و حتما بعدش هم می خواستید بگویید مگر در اسلام موسیقی و نقاشی و شعر حرام نیستند و ......... آغاز تحقیرهای جدید.
دو دیدگاه در بررسی حرکت سیالات مطرح است : اویلری و لاگرانژی .
اگر نقطه ثابتی را در فضا به مختصات x,y,z در نظر بگیریم، سرعت ذرات گذرنده از این نقاط در هر لحظه را می توان با استفاده از میدان سرعت (v(x,y,z,t بدست آورد. به این روش كه در یك نقطه ثابت از فضا سرعتهای رشته پیوسته ای از ذرات سیال كه از آن نقطه می گذرند اندازه گرفته می شود، دیدگاه اویلری گفته می شود .

در دیدگاه لاگرانژی، حركت هر یك از ذرات سیال را با دنبال كردن آن ذره تعقیب می كنیم. در این حالت برای هر یك از ذرات سیال سه تابع زمانی (x) ,(y) ,(z) را خواهیم داشت كه در حالت كلی با توابع زمانی سایر ذرات متفاوت است.

بنده از آنجایی که همه عمر بدنبال خودم نعره زنانم خوب تنها می توان از دیدگاه لاگرانژی خودم را بسنجم اما گاهی نیاز می شود که از دیدگاه اویلری هم برای ارزیابی خودم بهره بگیرم و چون نمی توان خودم را از خودم تفکیک کنم (که ای کاش می توانستم) از اینرو با بحث کردن با دیگران بدنبال آن هستم. بقول حضرت مولانا:
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوش حالان شدم
می بینید مولانا که خود یک عارف نامیست هم از همین رویه بهره جسته.
هرکسی از ظن خود شد یار من
کس نجست از درون اسرار ِ من
هر چند همانطور که در بیت بالا آورده شد گویا دیدگاه اویلری برای خودشناسی چندان پاسخگو نیست... بگذریم

هر چند در بحثی که در باب خودآگاهی با بنده داشتید گمان کردم یکی از پازل های گم شده ی وجودم را دارم در می یابم فکر می گردم که به پاسخ یکی از هزاران پرسش ذهنم دارم می رسم چون بی نهایت نزدیک شده بودم ولی از آنجا که شما نیتتان از بحث با مسلمانان فقط و فقط تحقیر آنان است بجای ادامه ی بحثتان فقط و فقط به تحقیرم پرداختید و بی نهایت مرا از رسیدن به پاسخ دور کردید. همه ی اینها تنها در یک لحظه رخ داد اینکه بی نهایت به پاسخ نزدیک بودم و در همان حال بی نهایت دور. اینجا بود که عدم قطعیت هایزنبرگ را با تمام وجودم درک کردم! و تا چند روز بعد از آن نه خواب داشتم و نه خوراک و فقط و فقط گریه می کردم چون سخت است برایم این رسیدن و نرسیدن ها و خسته شدم از تکرار هر روزه ی آنها بطوریکه مرگ برایم بهترین هست.

بگذریم می دانم بحث با یک مسلمان برای شما فقط برای تفریح و تحقیر است ولی برای بنده فقط برای رسیدن به یک ساحلی. امیدوارم از بنده رنجشی در دل نداشته باشید و اگر جایی توهینی کرده ام معذرت می خواهم. در پایان اگر ممکن است که می دانم برایتان ممکن است ، استدعا دارم تمام پست هایم را از ابتدا تا به انتها پاک کنید بنده یک کاربر اشتباهی بودم پس همان بهتر که پستهای این کاربر اشتباهی پاک گردد.:e032:

Secular
10-21-2015, 05:43 PM
تا اندازه‌ای درسته, ولی هر چیزی هم جایگاه خودش را دارد.
اینجا سخنگاه است و سخن ≠ گفته (حرف); سخن گفته‌ای باشد که در آن اندیشیده باشند:


گپ زدن < گفتگو کردن < سخن آوردن < پند دادن < اندرزیدن


پس در جایگاه نخست, اینجا بیرون و بگوییم پارک و پوستان نیست و کاربر نامبرده هم برای
آزمون و گسترش باورهای خود اینجا آمده بوده است و پس نیازی به ارج نهادن افزوده به باورهای او نبوده.

مهربد جان ما مخلص شماییم ولی خب قبول کن که یکم زیاده روی کردی در حد من نیستی و هر چی بگی رده و اینا و خب زیاد هم دعواش کردی هر چن دلسوزانه بود ولی خب آدم طرفش رو هم می بینه طرفت آدم مظلوم و ساده ای بود باید یکم مراعات میکردی:various_107:


در دست دیگر, باورهای دیگران میتوانند تا آسمان هفتم کژ رفته باشند و نمونه‌وار همین را در «گفتمان تکنولوژی» داریم و چه در اینجا
چه جای دیگر, ارج نهادن به این باور‌ها برابر است با پذیرش مرگ و نیستی برای خود و نزدیکان خود. برای نمونه همین political correctness
که شما آنرا میان آوردید یا «پرهیز از خشونت» که امروزه بسیار پُرهوادار است و در کوس و کورنا میشود, هر دو گرچه در کاهش
تنش و آشوب در اجتماع بسیار سودمند و کارا, ولی در پوشاندن حقایق و در بازداشتن مردم در رسیدن به آنها نیز بسیار کارا! میباشند.

برای همین هم گاه کشتی‌ای (http://www.daftarche.com/%D9%87%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%DB%8C-8/%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D8%B1%D9%81%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%81%D8%B2%D9%88%D9%86-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%AC%D8%A7-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B1%D9%88%DB%8C%D9%85%D8%9 F-230/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-26.html#post82063) که چند دیوانه سکان آنرا بدست گرفته‌اند پُرگاه نیاز به خشونت‌ورزی آنهم از جنس خونین دارد تا کنترل آن بازپس گرفته بشود.

یعنی شما با اعمال کازینسکی موافق هستین؟ بمب گذاری ها و اعمال تروریستی ایشون مورد تایید شماست؟ آخه تکنولوژی که دست یه نفر دو نفر نیس که با کشتنش بتونن بهش سر و سامون بدن بنظرم سر و سامون دادن تکنولوژی و بقولی management پیشرفتش نیاز به یک برنامه ی درس و حسابی و طولانی مدت (به واحد قرن !) است.





سرانجام اینکه دینداری بویژه در جهان امروز یک چیز پیش پاافتاده و بی ارزش است, زیرا دین به جایگاه fashion فروافتاده است,
بویژه در غرب. ازینرو نیازی به ستیز بیهوده با این باورها رویهمرفته نمیرود, بویژه زمانیکه گرفتارهای بزرگتر در دست میباشند.
پ چرا شما مشغول جنگ با دین و دیندارا هستین؟:39:






بایستی پذیرفت فرزند آدمی یک بُونده‌یِ (being) جُداسَر است و برای همین و رویهمرفته میتوان تنها امیدوار بود که در زندگی راه درست را بگزیند.
خویشکاری (وظیفه) پدر و مادر نیز در اینجا تنها در دسترس نهادن ابزارها برای یافتن این راه است و نه گزیدن خود آن.

در جایگاه یک زادآور (والد) نیز رفتار من این میبوده که به فرزندم راه درست‌اندیشی (ب.ن. پرهیز از زمخت‌نگری) و
بازاندیشی (reflexion) و دوراندیشی و... را بیاموزانم و در کنار آن داده‌هایِ نیازین را نیز در دسترس او بگذارم, مانند کتاب‌های خوب (و بد) و
چکیده‌یِ آروین‌ها (تجربیات) را در قالب داستان‌هایِ به یادماندنی برای او و سرانجام آزاد گذاشتن او و امیدواری به اینکه راه درست را بگزیند.


.

حرف شما صحیح ولی همین دوست ما یه تربیت کاملن غیر مذهبی و اروپایی داشت. وقتی بچه بوده یک چن سالی هم در خارج از ایران زندگی کرده. وقتی یازده دوازده ساله بود نماز خوندن رو شروع میکنه و اینا. پدر و مادرش عاشقشن همین یه بچه رو دران جفتشون . میگن بچمون رو این آخوندا می خورن بی زبونه مظلومه و راست هم میگن. من الان قمم نمیددونی اینجا چه خبره مرکز آخونداس:e411: از طرف شما نایب زیاره هستیم آقا مهربد :-) پره آخونده گردنشون رو هم نمیشه با تبر زد. مملکت دس ایناس ولی این رفیق ما واسه همین عالم معنا و عرفان و رسیدن به خدا اومده ایتجا نمیدونه اینجا جاییه که شیطون درس میگیره ازش :-)

Secular
10-21-2015, 05:48 PM
با سلام
بنده خاک پای دراویش هم نیستم و در ضمن یک درویش واقعی نه خانقاهی دارد و نه کاسه و کوزه ای که کسی بیاید و آن را بشکند و به خود فریبی متهم نماید!!
پاسخ سوالهایتان را در جایی دیگر داده ام و قرار شد دیگر اینجا از بنده و باورهایم سخنی به میان نیاورید. با سپاس:e032:

سلام
اختیار دارین شما اگه درویش نباشی پ کی درویش باشه. بابت اون لینکها هم ممنون . چشم دیگه :e40c:

Secular
10-21-2015, 06:00 PM
سخن شما درسته کمتر زادآوری (والدی) یافت میشود که بهترین را برای فرزندش
نخواهد, ولی چگونگی خواستن این بسیار دردسرآمیز است و میتواند گاه به بدترین هم بیانجامد.

در اندرباره‌یِ (case) سخت شما هم بیشترین امید را میتوانید در زمان ببینید. به دید من به
پدر دوستتان بگویید که فرزندش را هتّا اگر آخوند هم شد بپذیرد و او را دوست بدارد, و
کاری کنید که فرزند ببیند و بباورد که رفتار او در این زمینه تفاوت آنچنانی نمیدهد مگر برای خودش.

در کنار همه‌یِ اینها, در اینجور جاها چیزهای بسیاری هستند که از چشم دور میافتند. برای نمونه شما میگویید
این پسر هوش بسیار خوبی جای دیگر از خود نشان میداده, ولی بایستی این نکته‌یِ پنهان را هم ببینید که همچو
نمایشی چشمداشت‌ هم در دنبال دارد و کسیکه یکبار نشان داد باهوش است, همواره زیر این فشار و تنش
است که باهوش بماند. پس رفتن به "عالم معنویات" خود یک راه آسان برای گریز از اینجور تنش‌ها است
و در اینجا پدر میتواند دگرگزین (alternative)‌هایِ دیگری در برابر حوزه نایکراست پیشنهاد کند.


رویهمرفته حوزه رفتن آسیبی فیزیکی هم دربر ندارد و اگر چند سالی هم این پسر میخواهد زندگیش را در راه رسیدن
به "عالم معنویات" بسپراند, بگذارید بسپراند. از همین سبکسری‌هاست که همه در زندگی آروین (تجربه) میدوزند.






درسته, نمونه‌وار نامیرایی هم یک کمبودی است که دربرگیرنده‌یِ همگان میشود.

ولی هر چیزی راه و روندی دارد:

١- شناخت کمبود = کمبودشناسی
٢- شناخت راه‌هایِ برآوردن کمبود = راهکاریابی
٣- راهکارگزینی


در اندرباره‌یِ این پسر نمونه‌وار, همه‌یِ کمبود‌ها بخوبی روشن نیستند و بایستی آنها را هنوز درآورد و شناخت. در راهکارگزینی و راهکاریابی
میتوان دید که پسر حوزه رفتن و فرورفتن در "عالم معنویات" را بهترین راهکار یافته است و پس این دستکم یکی اگر نه تنها راهکار بوده‌ است.


بهترین راه برای تغییر دادن نیز این است که بگذارید تغییر خودجوش بوده و از درون بیاید. پس شما هم که اکنون دارید این همه
راه را میروید, چه بهتر که بجای کوشش در تغییر دادن دیدگاه این پسر بکوشید او را هر چه بیشتر به سخن از خود وادارید و از
چند و چون و چرایی کارهایش بپرسید, بی اینکه آنها را داوری کنید. میبینید که این کار شما چندین سودمندی خواهد داشت:

١- پسر در کمترین اندازه, شما را اعتمادپذیر میابد (و راه دگرگونی برای شما در آینده باز میماند).
٢- با بازگویی و توضیح خود, خود به خود به آنها میاندیشید و راه دگرگونی هموارتر میشود: اگر این اندازه باهوش است, پس تنها بازاندیشاندن (make to reflect) او میتواند به دگرگونی خودجوش بیانجامد.
٣- ...



بابت راهنماییت ممنون. ما الان قمیم ولی هنوز نتونستیم ببینیمش رفته عزاداری و اینا نصف شب بر میگرده. الان تو هتلیم. این حرفای شما رو به پدرش هم گفتم بیچاره میگه مگه دست خودمه حاضرم بمیرم یا اونو بکشم ولی پاره تنم جگرگوشم رو وسط یه مشت آخوند نبینم. من دارم آرومش می کنم. اصلن شاید خودم اول تنهایی رفتم دیدن رفیقم به هر حال ما همسنیم دوستیم یعنی بودیم اون دیگه آخوندا رو دوست خودش میدونه.
این رفیق ما زود دکتراشو گرف شاگرد اول یونی هم شد اتفاقن تو یه کنفرانسی همین چن ماه پیش ذکر خیرش بود اینکه چه اعجوبه ای بود ذهنی رو هوا برات سختترین معادله ها رو حل می کرد........ بابا این از همون بچگیش میخواس بره حوزه از تعریف و تحسین هم بیزار بود بابا دوس داش از صبح تا شب فقط نماز بخونه!

Mehrbod
10-21-2015, 11:05 PM
حق با شماست قربان. بنده و امثال بنده سایه ی هیچ هم نیستیم چه برسد به عمله و این لطف شما را می رساند که باز ما را در حد عمله ی جهل می بینید. هر چند کارگر بودن ، خدمتکار و مستخدم بودن و......... همه ی اینها شغل های شریفی هستند و حقیر نیستند.






در هر صورت بنده فقط از همن لینکی که خودتان گذاشته بودید نشان دادم که معنای عمله در فارسی مفرد به کار می رود و قصدم جسارت نبود هر چند شما که هرگز نخواهید پذیرفت حتی اگر پوزش هم بطلبم همچنان به جرم مسلمانی باید...... در هر حال شرمنده ام اگر شما جسارت برداشت کرده اید.
بنده نمی دانم چرا در بحث با مسلمانهای دیگر از دوم شخص استفاده می کنید "ی" یا "ید" ولی با بنده از سوم شخص "ند" ! براستی چرا؟ برای اینکه بیشتر تحقیرم کنید؟ می خواهید بگویید حتی حقیر تر از آن هستم که یک مسلمان باشم ؟ یا اینکه می خواهید بگویید تو اینقدر حقیری که نمی توانم ببینمت چه برسد از آنکه از ضمیر دوم شخص هم برایت استفاده کنم.


نکته را هنوز نگرفته‌اید, اگرنه ما هم میدانیم عمله را امروزه به کارگر ساختمان هم میگویند, بساکه
نکته‌ای که آوردیم این بود که خود اینکه امروزه به کارگر ساختمان میگویند عمله از گندکاری‌هایِ
مسلمانان است و درست‌ اش این است که در چم درست "کارگزاران" آنرا بکار میبردند, که ما میبریم.






قربان بنده که ستیزی ندارم اگر مرا زمخت نگر بخوانید خب شما درست می فرمایید بنده یک زمخت نگر بیش نیستم و خودم هم معترفم و اگر جایی بابت زمخت نگریم سبب رنجش شما شده ام خاضعانه پوزش می طلبم.


کسی شما را به زمخت‌نگری متهم نکرده, بساکه زمخت‌نگری شما را نمایانده‌ایم
پس اینکه خودتان معترف هستید یا نه زمانی معنا پیدا میکند که متهم شده باشید, که نشده‌اید.

اتهام زمانی پیش میاید که هنوز جای گمان باشد, ولی زمخت‌نگری جای گمان ندارد.
نمونه‌وار زمانیکه "تعریف" را با "نشانه‌ها" جابجا بگیرند, یک زمخت‌نگری رخ داده
است مگر آنکه خودخواسته و از روی انگیزه‌یِ بسایر خوب دیگری جابجا گرفته باشند.


به دیگر زبان, خود این سخن شما هم باز نمایانگری از زمخت‌نگری‌ست و اعتراف؟ کنایه‌دار شما هم درآن به کاری نمیاید.





نه قربان شما گویا اصلا به متن انگلیسی دقت نکرده اید. منظورم این بود که آنها که غربی هستند به موسیقی سنتی ایران و معماری سنتی ایرانی بخوبی آشنایی دارند و حتی نام یکی از هنرمندان ایران را آوردند که در زمینه ی رابطه ی بین موسیقی و معماری کار کرده است.


سخن آنجا دو بخش داشت. یک خواستید از اینان دموکرات بودن را بیاموزیم, دو به اینکه چه اندازه کاردرست‌اند که نام از هنرمندان
ایرانی بردند اشاره نمودید. بخش دوم بی پیوند به گفتگو بود, بخش یکم نیز وابسته به همان political correctness بود که پاسخ گرفت.






آن "محمد"ی که نام بردید کیست؟ کارگرتان هست؟ محمد زیاد داریم ولی بنده پیامبری را می شناسم که اتفاقا نامش همان بود ولی معجزاتش هم فراوان بود. از شق القمر بگیرید تا معراج و.....
...
یادش بخیر وقتی کودک بودم داستان پیامبری را شنیدم که مبعوث شده بود تا مهربان باشد اما چون معجزه ای نداشت مردم به او ایمان نیاوردند ! بیچاره ها نمی دانستند که پیامبرشان بزرگترین معجزه ی هستی را برایشان آورده است : مهربانی!
مگر معجزه چه باید باشد؟ جهان معجزه ایست که ما به آن عادت کرده ایم . اینکه تک و تنها با لبان تشنه و با دلی شکسته از مرگ عزیزان در ظهر داغ کربلا در جلوی هزاران نفر که تشنه به خونت هستند بایستی و یک لحظه دلت نلرزد ، این یعنی معجزه!


اینها هم گفته‌هایی احساسی‌اند و بی پیوند به خرد و فرنودسار. از آفریدگار هستی و جهان! هم چشمداشت این میرود که دستکم دستکم ریاضیات
را دیگر بلد باشد و بخش اعداد اعشاری‌‌اش را در کتاب معجزه‌اش که همانا قرآن باشد غلط غولوط حساب نکرده باشد; شق القمرش! دیگر بماند ..

Mehrbod
10-21-2015, 11:29 PM
بابت راهنماییت ممنون. ما الان قمیم ولی هنوز نتونستیم ببینیمش رفته عزاداری و اینا نصف شب بر میگرده. الان تو هتلیم. این حرفای شما رو به پدرش هم گفتم بیچاره میگه مگه دست خودمه حاضرم بمیرم یا اونو بکشم ولی پاره تنم جگرگوشم رو وسط یه مشت آخوند نبینم. من دارم آرومش می کنم. اصلن شاید خودم اول تنهایی رفتم دیدن رفیقم به هر حال ما همسنیم دوستیم یعنی بودیم اون دیگه آخوندا رو دوست خودش میدونه.
این رفیق ما زود دکتراشو گرف شاگرد اول یونی هم شد اتفاقن تو یه کنفرانسی همین چن ماه پیش ذکر خیرش بود اینکه چه اعجوبه ای بود ذهنی رو هوا برات سختترین معادله ها رو حل می کرد........ بابا این از همون بچگیش میخواس بره حوزه از تعریف و تحسین هم بیزار بود بابا دوس داش از صبح تا شب فقط نماز بخونه!


من از کنار این دسته یکسان‌انگارانه همیشه میگذرم و برای همین نمیتوانم پیشنهاد آنچنانی سازنده‌ای به شما بکنم. تنها نکته‌هایی
که به کار میایند این است که اگر به یک کودک بگویید دستت را در پریز فرونکن, ناجور وسوسه میشود که دستش را فروبکند.
نیاز به خودگردانی (autonomy) نیز در برخی بسیار بالاتر از دیگران است و این دوست شما هم به نگر میاید در این
دسته بیافتد و راهی (outlet) ای که برای خودگردانی خود یافته نیز همین پناه بردن به عالم معنا و عرفان بوده است.


بهترین رویکرد همچنان به دید من همین است که شما او را هر چه بیشتر با واداشتن به گفتگو درباره‌یِ خود و چند
و چون و چرایی کارهایش, «خودآگاه» نموده و بگذارید اگر ته‌هوشی هم دارد خودجوش به دگرگونی دلخواه بیانجامد.






ولی خب قبول کن که یکم زیاده روی کردی در حد من نیستی و هر چی بگی رده و اینا و خب زیاد هم دعواش کردی هر چن دلسوزانه بود ولی خب آدم طرفش رو هم می بینه طرفت آدم مظلوم و ساده ای بود باید یکم مراعات میکردی


این تنها برداشت شماست که ایشان ستمدیده (= مظلوم!) و ساده‌اند.






یعنی شما با اعمال کازینسکی موافق هستین؟ بمب گذاری ها و اعمال تروریستی ایشون مورد تایید شماست؟ آخه تکنولوژی که دست یه نفر دو نفر نیس که با کشتنش بتونن بهش سر و سامون بدن بنظرم سر و سامون دادن تکنولوژی و بقولی management پیشرفتش نیاز به یک برنامه ی درس و حسابی و طولانی مدت (به واحد قرن !) است.


بگذارید از شما اینجور بپرسیم, یک دانشمندی آن بیرون هست که دارد شبانه‌روز میپژوهد که ابزاری
درست کند که از راه آن مغز هرکس را بشود خوانده و کنترل کرد. به دید شما در برابر این آدم چه باید کرد؟





پ چرا شما مشغول جنگ با دین و دیندارا هستین؟


نیستم.





حرف شما صحیح ولی همین دوست ما یه تربیت کاملن غیر مذهبی و اروپایی داشت. وقتی بچه بوده یک چن سالی هم در خارج از ایران زندگی کرده. وقتی یازده دوازده ساله بود نماز خوندن رو شروع میکنه و اینا. پدر و مادرش عاشقشن همین یه بچه رو دران جفتشون . میگن بچمون رو این آخوندا می خورن بی زبونه مظلومه و راست هم میگن. من الان قمم نمیددونی اینجا چه خبره مرکز آخونداس از طرف شما نایب زیاره هستیم آقا مهربد :-) پره آخونده گردنشون رو هم نمیشه با تبر زد. مملکت دس ایناس ولی این رفیق ما واسه همین عالم معنا و عرفان و رسیدن به خدا اومده ایتجا نمیدونه اینجا جاییه که شیطون درس میگیره ازش :-)


مملکت ما دست آخوند‌ها باشد, آینده‌یِ همه ما در جهان در دستان تکنولوژی و همین دانشمندان ناشناس است. ازینرو گردن زدن این
آخوند‌ها گرچه سودمند, ولی پرداخت (payoff) آنچانی ندارد و بهتر است بجای آن انرژی و توانمایه‌یِ گران هزینه‌یِ پرداختن به گرفتاری بزرگتر بشود.

Mehrbod
10-21-2015, 11:31 PM
هر چند کارگر بودن ، خدمتکار و مستخدم بودن و......... همه ی اینها شغل های شریفی هستند و حقیر نیستند.


کجای پادویی و چاکری و آجر بالا انداختن شریف است و حقیر نیست؟
اینها پیشه‌هایی بس فرومایه‌اند و برای آدمهای سیاه‌بخت و بی‌بهره.

سارا
10-22-2015, 01:11 AM
کجای پادویی و چاکری و آجر بالا انداختن شریف است و حقیر نیست؟
اینها پیشه‌هایی بس فرومایه‌اند و برای آدمهای سیاه‌بخت و بی‌بهره.
شغل و پیشه ی انسان ها ربطی به چیستی آنها ندارد یکی ممکن است کارگر و فراش باشد اما بسیار انسان مفید و خوش بختی باشد. کارگری و مستخدمی براستی چه فرقی با پزشکی و مهندسی و ......... دارد؟ همه اینها یک پیشه اند و قرار است از طریق آنها امرار معاش صورت گیرد همین! دیده ام چه بسیار افرادی را که در جایگاه مستخدمی و کارگری بوده اند اما روح بزرگ و قلب مهربانشان سبب می شد که در برابرشان احساس حقارت کنم و در مقابل افرادی در بالاترین جایگاه های اجتماعی که عجیب حقیر بودند و خوار.

بنده ترجیح می دهم که یک کارگر و مستخدم باشم ولی از علم عشق سر در بیاورم و خودشیفته نباشم تا اینکه در جایگاه اجتماعی خوبی باشم ولی خودشیفته و بی عشق.

سارا
10-22-2015, 01:42 AM
نکته را هنوز نگرفته‌اید, اگرنه ما هم میدانیم عمله را امروزه به کارگر ساختمان هم میگویند, بساکه
نکته‌ای که آوردیم این بود که خود اینکه امروزه به کارگر ساختمان میگویند عمله از گندکاری‌هایِ
مسلمانان است و درست‌ اش این است که در چم درست "کارگزاران" آنرا بکار میبردند, که ما میبریم.

قربان منظور بنده این بود که شما معمولا بنده را با مسلمانان در یکجا قرار نمی دهید مثل این:

انگیختار (علّت) اینکه زبان پارسیک آلوده به عربیک شده همین اسلام است و این گندکاری‌ها که اسلامگراهای بیسواد از دیرباز
کرده‌اند, مانند همین "عمله" که بجای "کارگر" جازده‌اند دو چیزی‌اند که با هم میایند (اسلام و عربیک), ازینرو ما به آنها
همین «عمله‌یِ جهل» میگوییم ولی به چم درست آن (= کارگزاران نادانی) است, ولی گندکاری و عشق اسلام‌ ریشه‌مندانه‌یِ
آنها به زبان عربیک مایه‌یِ این میشود که چیز دیگری برداشت کنند و نزد خودشان بشود دشنام (= یک تیر و دو نشان).

این آنها مگر بنده را نیز شامل نمی گردد؟ پس چرا از "شما " استفاده نکردید؟ در بحث هایتان با دیگر مسلمانان از "شما" استفاده می کنید ولی نوبت به بنده که می رسد می شود سوم شخص! نمی دانم شاید هم ار روی عمد نبوده باشد ولی اگر عمدیست علتش چیست؟ چرا شما تا این اندازه از تحقیر کردن بنده لذت می برید بنده که حتی سایه هیچ هم نیستم دیگر چه تحقیری! براستی چرا باید وقت گرانبهایتان را صرف تحقیرِ حقیرترین کنید؟




کسی شما را به زمخت‌نگری متهم نکرده, بساکه زمخت‌نگری شما را نمایانده‌ایم
پس اینکه خودتان معترف هستید یا نه زمانی معنا پیدا میکند که متهم شده باشید, که نشده‌اید.

اتهام زمانی پیش میاید که هنوز جای گمان باشد, ولی زمخت‌نگری جای گمان ندارد.
نمونه‌وار زمانیکه "تعریف" را با "نشانه‌ها" جابجا بگیرند, یک زمخت‌نگری رخ داده
است مگر آنکه خودخواسته و از روی انگیزه‌یِ بسایر خوب دیگری جابجا گرفته باشند.


به دیگر زبان, خود این سخن شما هم باز نمایانگری از زمخت‌نگری‌ست و اعتراف؟ کنایه‌دار شما هم درآن به کاری نمیاید.

نه قربان منظورم این بود که یک زمخت نگر هستم و و از کلمه "معترف" هم برای تاکید بیشتر استفاده کردم. بنده که عذر خواهی هم کردم هر چند در عالم ِ شما مسلمان همیشه یک مجرم است یک جانی است که هیچ وقت نباید از سر تقصیراتش گذشت.




سخن آنجا دو بخش داشت. یک خواستید از اینان دموکرات بودن را بیاموزیم, دو به اینکه چه اندازه کاردرست‌اند که نام از هنرمندان
ایرانی بردند اشاره نمودید. بخش دوم بی پیوند به گفتگو بود, بخش یکم نیز وابسته به همان political correctness بود که پاسخ گرفت.

نه بخدا منظورم این بود که چقدر عاشق بحث کردن هستند و در زمینه هایی که وارد بحث می شوند تا چه اندازه اهل مطالعه و تحقیقند که به ایران و هنرمندان اسلامی رسیده اند. اما بعضی ها در بحث فقط بدنبال تحقیر طرف مقابل هستند و از اینکار لذت می برند و نمی دانم چرا!





اینها هم گفته‌هایی احساسی‌اند و بی پیوند به خرد و فرنودسار. از آفریدگار هستی و جهان! هم چشمداشت این میرود که دستکم دستکم ریاضیات
را دیگر بلد باشد و بخش اعداد اعشاری‌‌اش را در کتاب معجزه‌اش که همانا قرآن باشد غلط غولوط حساب نکرده باشد; شق القمرش! دیگر بماند ..

بنده خرد شما را دوست ندارم اگر خرد اینست دوست ندارم خردمند باشم. از کودکی آرزو داشتم که اهل ِ جنون باشم تا اهل ِ خرد.

جناب مهربد می دانم که از ما مسلمانان بیزارید و از تحقیر ما لذت می برید و پست های مسلمین را تنها به قصد تحقیر بیشتر می خوانید و جواب می دهید نه برای رسیدن به درک بیشتر. می دانم با آمدنم به اینجا جسارت کردم گستاخی کردم و..........در پست قبل هم گفتم اما طبق روال همیشگیتان اهمیت ندادید. نمی دانم چگونه باید عذرخواهی کرد. می دانم بنده خیلی خیلی مقصرم اصلا همینکه مسلمانم خودش بالاترین توهین به شماست اما بزرگواری کرده و بنده را ببخشایید.ویرتان بُو پاسخ های هوی نبُو!
استدعا دارم به درخواست این حقیر هم جهت پاک کردن پست هایم از ابتدا تا انتها توجه بفرمایید.:e032:

Mehrbod
10-23-2015, 12:34 AM
شغل و پیشه ی انسان ها ربطی به چیستی آنها ندارد یکی ممکن است کارگر و فراش باشد اما بسیار انسان مفید و خوش بختی باشد. کارگری و مستخدمی براستی چه فرقی با پزشکی و مهندسی و ......... دارد؟ همه اینها یک پیشه اند و قرار است از طریق آنها امرار معاش صورت گیرد همین! دیده ام چه بسیار افرادی را که در جایگاه مستخدمی و کارگری بوده اند اما روح بزرگ و قلب مهربانشان سبب می شد که در برابرشان احساس حقارت کنم و در مقابل افرادی در بالاترین جایگاه های اجتماعی که عجیب حقیر بودند و خوار.




چیستی ≠ کیستی


چاکر و پادو و .. کسی نگفت سودمند نیستند, روشنه اینها برای اربابانشان
بسیار هم سودمندند, ولی این سودمندی نه پیشه‌یِ ایشان را شریف میسازد نه والا.

اینکه شما چه میپندارید نیز دگرگونی‌ای در این حقیقت نمیدهد که همه‌یِ این پیشه‌ها فرومایه‌اند و اگر آنها را در
اجتماع‌های امروزین, بویژه غربی نمینکوهند باری دیگر ازینرو نیست که شریف یا والا یا سودمند میباشند, بساکه به
هر روی و در پایان روز یکی باید اینها را بیانجامد و این کار را آسانتر میکند اگر فشار دوچندان دیگر به کننده نیاید,
یعنی برای نمونه رفتگری که ان و گوه سگ‌های آدمهای پولدارتر را جمع میکند دستکم یک احساس سودمندی‌ و
شرافت بیهوده‌ای میکند و دم بر نخواهد آورد که این دیگر کاری‌ست که او باید برای گذران زندگی انجام دهد.

سارا
10-23-2015, 12:46 AM
چیستی ≠ کیستی


چاکر و پادو و .. کسی نگفت سودمند نیستند, روشنه اینها برای اربابانشان
بسیار هم سودمندند, ولی این سودمندی نه پیشه‌یِ ایشان را شریف میسازد نه والا.

اینکه شما چه میپندارید نیز دگرگونی‌ای در این حقیقت نمیدهد که همه‌یِ این پیشه‌ها فرومایه‌اند و اگر آنها را در
اجتماع‌های امروزین, بویژه غربی نمینکوهند باری دیگر ازینرو نیست که شریف یا والا یا سودمند میباشند, بساکه به
هر روی و در پایان روز یکی باید اینها را بیانجامد و این کار را آسانتر میکند اگر فشار دوچندان دیگر به کننده نیاید,
یعنی برای نمونه رفتگری که ان و گوه سگ‌های آدمهای پولدارتر را جمع میکند دستکم یک احساس سودمندی‌ و
شرافت بیهوده‌ای میکند و دم بر نخواهد آورد که این دیگر کاری‌ست که او باید برای گذران زندگی انجام دهد.


منظور بنده همان چیستی بود! ماهیتشان انسان است و بعد وارد چیستی می شویم که زن است یا مرد و مهربان است یا ستمگر و...... شغل و پیشه در چیستی جایگاهی براستی ندارند. می دانم حرف هایم را نخواهید پذیرفت پس توضیح بیشتری نمی دهم فقط همین بس که کسی چون امام محمد غزالی هم روبه فراشی آورد و یا ابراهیم ادهم که از قصر فرار کرد و هیزم شکنی و پادویی به قول شما را پیش گرفت . راستش را بخواهید بنده اشتباه کردم نباید می گفتم این شغل ها شریفند چون هیچ شغلی بذات خود شریف نیست این انسان هست که به آن صفت شرافت را می دهد در حقیقت شرافتِ یک شغل بسته به صاحب آن شغل دارد . از اینرو یک پادو ، یک کارگر می تواند به کارگری و پادویی شرافت دهد یا ندهد.
پ.ن . نگاه شما به انسان و انسانیت براستی غم انگیز است.

Mehrbod
10-23-2015, 12:55 AM
بنده خرد شما را دوست ندارم اگر خرد اینست دوست ندارم خردمند باشم. از کودکی آرزو داشتم که اهل ِ جنون باشم تا اهل ِ خرد.


درسته, خرد میگوید که آفریدگار هستی و جهان نباید در کتاب معجزه‌اش که قران باشد غلط غولوط اعداد را حساب کرده
باشد و کسیکه احساس او بر خرد اش چیره باشد نمیتواند این واقعیت را بپذیرد که پس با این حساب این آفریدگار نیست.







استدعا دارم به درخواست این حقیر هم جهت پاک کردن پست هایم از ابتدا تا انتها توجه بفرمایید.:e032:

گویا دو بار نخستی که گفته شد هوش نکردید, من اینجا گرداننده ( = مدیر) نیستم.






منظور بنده همان چیستی بود! ماهیتشان انسان است و بعد وارد چیستی می شویم که زن است یا مرد و مهربان است یا ستمگر و...... شغل و پیشه در چیستی جایگاهی براستی ندارند. می دانم حرف هایم را نخواهید پذیرفت پس توضیح بیشتری نمی دهم فقط همین بس که کسی چون امام محمد غزالی هم روبه فراشی آورد و یا ابراهیم ادهم که از قصر فرار کرد و هیزم شکنی و پادویی به قول شما را پیش گرفت . راستش را بخواهید بنده اشتباه کردم نباید می گفتم این شغل ها شریفند چون هیچ شغلی بذات خود شریف نیست این انسان هست که به آن صفت شرافت را می دهد در حقیقت شرافتِ یک شغل بسته به صاحب آن شغل دارد . از اینرو یک پادو ، یک کارگر می تواند به کارگری و پادویی شرافت دهد یا ندهد.
پ.ن . نگاه شما به انسان و انسانیت براستی غم انگیز است.



اینها را به نداری بگویید که از روی ناچاری چاکری ارباب خود را میکند ..! (:

بوارونه, من گرام (عزّت) آدمی را بالاتر و باارزشتر از اینها میبینم که او را شایسته‌یِ پادویی و چاکری ببینم, این
شمایید که با این گفته‌ها دیگران را به پذیرش سیه‌روزی خود سوق میدهید و آنان را با همین یاوه‌های
نمیدانم شرافت و درستکاری و دستآویز به "عالم معنا"ی هپروتستان به پذیرش ستمدیدگی خود خوشنود میسازید.

سارا
10-23-2015, 01:13 AM
درسته, خرد مگوید که آفریدگار هستی و جهان نباید در کتاب معجزه‌اش که قران باشد غلط غولوط اعداد را حساب کرده
باشد و کسیکه احساس او بر خرد اش چیره باشد نمیتواند این واقعیت را بپذیرد که پس با این حساب این آفریدگار نیست.

بنده عرض کردم خردِ شما را دوست ندارم . خردی که تنها در پی تحقیر خلق می رود و به غرور و تکبر منتهی می گردد را دوست نمی دارم. خردی که در پاسخ به پست های دیگران گزینشی عمل می کند و از میان آنهمه حرف ، بی ربط ترین ها را بر می گزیند تا بیشتر تحقیر کند را دوست نمی دارم. اینکه تاکنون هزار بار پرسیده ام براستی از اینهمه تحقیر کردن چه لذتی می برید؟ و چرا بنده را بیشتر از مسلمانان دیگر تحقیر می کنید و البته چقدر هم که شما با خردتان پاسخ دادید!! هر چند که خودم پاسخ را می دانم . بدیهی است که بنده و امثال بنده از سایر مسلمین اوضاعمان بدتر باشد چرا؟ چون رابطه آنان با پروردگار رابطه ایست که از جبر بر می خیزد آنها خدا را اطاعت می کنند به طمع بهشت و از ترس جهنم. اما کسانی که وارد حلقه عشق می شوند نه بهشت و نه جهنم برایشان تفاوتی نمی کند این عشق است که سبب حرکت آنها می شود و تنها تمنای خودش را دارند ونه بهشتش را و نه جهنمش را. پس رابطه یشان با خداوند رابطه ی مرید است و مراد و هما داستان سیمرغ.
وگرنه بنده با خرد مشکلی ندارم چرا که مولانا ابولحسن خرقانی فرمود:
خردمند با خداوند نا باک است
زیرا که وی بی باک است
و هر آنکس که وی نا باک بود
بی باکان را دوست می دارد






گویا دو بار نخستی که گفته شد هوش نکردید, من اینجا گرداننده ( = مدیر) نیستم.
ولی قربان هنوز هم گردانندگی سرور با شما می باشد و اختیاراتی فراتر از یک کاربر عادی را دارا می باشید.

سارا
10-23-2015, 01:22 AM
اینها را به نداری بگویید که از روی ناچاری چاکری ارباب خود را میکند ..! (:

بوارونه, من گرام (عزّت) آدمی را بالاتر و باارزشتر از اینها میبینم که او را شایسته‌یِ پادویی و چاکری ببینم, این
شمایید که با این گفته‌ها دیگران را به پذیرش سیه‌روزی خود سوق میدهید و آنان را با همین یاوه‌های
نمیدانم شرافت و درستکاری و دستآویز به "عالم معنا"ی هپروتستان به پذیرش ستمدیدگی خود خوشنود میسازید.
ارباب # خداوندگار
می دانم که ما را شارلاتان و دروغگو و فریبکار می خوانید. دیدم که چگونه عالم معنا را تعریف کردید . این تحقیرهایتان، این توهین هایتان این انگهایتان قرار نیست تمام شود؟
بنده یاوه هایم را به خودم می گویم نه به کس دیگر و مثل شما دیکتاتور و زورگو نیستم که بخواهم دیگران را بنده ی فکری خودم بکنم . چرا که خودم را بنده ای بیش نمی بینم. پادویی و مستخدم بودن و خدمتکار بودن هیچوقت برایم عیب نبود . می دانم که طبق معمول باور نمی کنید ولی وقتی 10 ساله بودم آرزو داشتم که مستخدم شوم چرا که تحت تاثیر داستان زندگی امام محمد غزالی قرار گرفته بودم . حالا هم اگر چند تا PhD هم بگیرم بازهم به پای علم و دانش امام غزالی نخواهم رسید و اگر او فراشی را تجربه کرده بنده هم باید مستخدمی و کارگری را حتما تجربه کنم!

پ.ن. فکر می کنم حال که شما دوست دارید دیگران بنده ی فکری شما باشند پس حتما از داشتن بنده و برده ای که خدمتگزاریتان را بکند نیز بسیار خرسند و مسرور خواهید بود و اگر برده داری به شیوه ی گذشته دوباره مرسوم گردد شما حتما در گروه برده داران قرار خواهید گرفت و بیچاره آنکس که برده ی شما گردد!

Secular
10-23-2015, 06:48 PM
من از کنار این دسته یکسان‌انگارانه همیشه میگذرم و برای همین نمیتوانم پیشنهاد آنچنانی سازنده‌ای به شما بکنم. تنها نکته‌هایی
که به کار میایند این است که اگر به یک کودک بگویید دستت را در پریز فرونکن, ناجور وسوسه میشود که دستش را فروبکند.
نیاز به خودگردانی (autonomy) نیز در برخی بسیار بالاتر از دیگران است و این دوست شما هم به نگر میاید در این
دسته بیافتد و راهی (outlet) ای که برای خودگردانی خود یافته نیز همین پناه بردن به عالم معنا و عرفان بوده است.

بهترین رویکرد همچنان به دید من همین است که شما او را هر چه بیشتر با واداشتن به گفتگو درباره‌یِ خود و چند
و چون و چرایی کارهایش, «خودآگاه» نموده و بگذارید اگر ته‌هوشی هم دارد خودجوش به دگرگونی دلخواه بیانجامد.

ما الان تهرانیم اون رو هم با هم خودمون اوردیمش. بیچاره پدرش چقد خوشحاله. اولش نمیخواس باهامون بیاد میگف عاشورا اینجا یعنی قم صفا داره و این حرفا تا اینکه پدرش بهش گف توی این دینت تو این اسلامت نگفتن باید از پدرو مادر اطاعت کنی دیگه سرش رو انداخت پایین و لام تا کام حرف نزد. قرار شده دیگه هفته ای سه روز رو بیاد تهران چون بیکاره قم. امیدوارم این خل و چلگریهاش موقتی باشه .

من از کنار این دسته یکسان‌انگارانه همیشه میگذرم
ولی مث اینکه از یکیشون نمیگذری:-)









بگذارید از شما اینجور بپرسیم, یک دانشمندی آن بیرون هست که دارد شبانه‌روز میپژوهد که ابزاری
درست کند که از راه آن مغز هرکس را بشود خوانده و کنترل کرد. به دید شما در برابر این آدم چه باید کرد؟

آخه یکی دوتا نیستن که با کشتنشون همه چی تموم شه! در آن واحد صدها دانشمند در جاهای گوناگون دارن تو یه زمینه خاص کار می کنند . داستان انتگرال رو که می دونی نیوتن و لایپ نیتز کارشون به دادگاه هم کشیده شد اونم اون زمان! حالا که دیگه اگه یه ایده ای تو ذهن یکی بیاد عین همون ایده تو ذهن هزاران نفر دیگم میاد.





نیستم.

دارم می بینم :e412:

Mehrbod
11-04-2015, 09:36 PM
بنده عرض کردم خردِ شما را دوست ندارم . خردی که تنها در پی تحقیر خلق می رود و به غرور و تکبر منتهی می گردد را دوست نمی دارم. خردی که در پاسخ به پست های دیگران گزینشی عمل می کند و از میان آنهمه حرف ، بی ربط ترین ها را بر می گزیند تا بیشتر تحقیر کند را دوست نمی دارم. اینکه تاکنون هزار بار پرسیده ام براستی از اینهمه تحقیر کردن چه لذتی می برید؟ و چرا بنده را بیشتر از مسلمانان دیگر تحقیر می کنید و البته چقدر هم که شما با خردتان پاسخ دادید!! هر چند که خودم پاسخ را می دانم . بدیهی است که بنده و امثال بنده از سایر مسلمین اوضاعمان بدتر باشد چرا؟ چون رابطه آنان با پروردگار رابطه ایست که از جبر بر می خیزد آنها خدا را اطاعت می کنند به طمع بهشت و از ترس جهنم. اما کسانی که وارد حلقه عشق می شوند نه بهشت و نه جهنم برایشان تفاوتی نمی کند این عشق است که سبب حرکت آنها می شود و تنها تمنای خودش را دارند ونه بهشتش را و نه جهنمش را. پس رابطه یشان با خداوند رابطه ی مرید است و مراد و هما داستان سیمرغ.
وگرنه بنده با خرد مشکلی ندارم چرا که مولانا ابولحسن خرقانی فرمود:
خردمند با خداوند نا باک است
زیرا که وی بی باک است
و هر آنکس که وی نا باک بود
بی باکان را دوست می دارد




=>





ولی قربان هنوز هم گردانندگی سرور با شما می باشد و اختیاراتی فراتر از یک کاربر عادی را دارا می باشید.

شما هر روز در خیابان راه میروید و توانایی (= اختیار) کشتن هر کسی را
دارید, ولی به این معنی نیست که میخواهید/اجازه دارید هر کس را خواستید بکشید.

من هم دسترسی به سرور اینجا دارم, ولی اجازه‌یِ وررفتن با این چیزها را نه.


اندکی خرد برای همین جاها خوب است.

Mehrbod
11-04-2015, 09:39 PM
ارباب # خداوندگار
می دانم که ما را شارلاتان و دروغگو و فریبکار می خوانید. دیدم که چگونه عالم معنا را تعریف کردید . این تحقیرهایتان، این توهین هایتان این انگهایتان قرار نیست تمام شود؟
بنده یاوه هایم را به خودم می گویم نه به کس دیگر و مثل شما دیکتاتور و زورگو نیستم که بخواهم دیگران را بنده ی فکری خودم بکنم . چرا که خودم را بنده ای بیش نمی بینم. پادویی و مستخدم بودن و خدمتکار بودن هیچوقت برایم عیب نبود . می دانم که طبق معمول باور نمی کنید ولی وقتی 10 ساله بودم آرزو داشتم که مستخدم شوم چرا که تحت تاثیر داستان زندگی امام محمد غزالی قرار گرفته بودم . حالا هم اگر چند تا PhD هم بگیرم بازهم به پای علم و دانش امام غزالی نخواهم رسید و اگر او فراشی را تجربه کرده بنده هم باید مستخدمی و کارگری را حتما تجربه کنم!

پ.ن. فکر می کنم حال که شما دوست دارید دیگران بنده ی فکری شما باشند پس حتما از داشتن بنده و برده ای که خدمتگزاریتان را بکند نیز بسیار خرسند و مسرور خواهید بود و اگر برده داری به شیوه ی گذشته دوباره مرسوم گردد شما حتما در گروه برده داران قرار خواهید گرفت و بیچاره آنکس که برده ی شما گردد!


چناکه گفته شد, این یاوه‌هایِ بازاریابانه را بروید به گدای گرسنه بگویید که چاکری و پادویی و کارگری تو برای اربابان خوب است, چون خواست
خداست و شرف دارد .. آه ببخشایید, کمی دیر گفتم انگار, اینها را دیر زمانی میشود که به به این فریب خوردگان میگویند و چه فراوان هم که گول میخورند ..!

Mehrbod
11-04-2015, 09:42 PM
آخه یکی دوتا نیستن که با کشتنشون همه چی تموم شه! در آن واحد صدها دانشمند در جاهای گوناگون دارن تو یه زمینه خاص کار می کنند . داستان انتگرال رو که می دونی نیوتن و لایپ نیتز کارشون به دادگاه هم کشیده شد اونم اون زمان! حالا که دیگه اگه یه ایده ای تو ذهن یکی بیاد عین همون ایده تو ذهن هزاران نفر دیگم میاد.


پس باری دیگر, در برابر این دسته چه رویکردی باید در پیش گرفت؟

Secular
11-04-2015, 09:51 PM
پس باری دیگر, در برابر این دسته چه رویکردی باید در پیش گرفت؟
هر رویکردی جز قتل و ترور!
اینم بگم که این کازینسکی می دونی که خیلی آدم متعادلی نبوده و میشه گف روانی بوده :-) آخه با کشتن چهار تا آدم اونم تو دانشگاه که دانشجو ام بودن !! میشه جلوی تکنولوژی ایستاد؟

Mehrbod
11-05-2015, 09:36 PM
در پایان باید بگویم که بنده کارگری و پادویی را به سرور بی خدا بودن ترجیح می دهم .

پیشنهاد سرور مزدک این بود که بجای tautology بگوییم «این‌همانی / inhamânih»; به دید من واژه‌یِ خوبی میاید.

mmns2001
11-17-2015, 02:34 PM
با سلام و دورد فراواناکثر کاربران این فروم خدا ناباور هستند و تنها اقلیتی که بنده هم شاملشان می شوم خدا باور هستند. درک احوالاتِ بی خدایان خب برایم سخت است چون از وقتی یادم می آید خدا باور بوده ام و در حال پرستش! انگار تنها برای پرستیدن و عشق ورزیدن بدنیا آمده ام. بی خدایی چه عوالمی دارد؟ آرامش درونی چگونه بدست می آید؟ با پوچی و عدم چگونه باید سر کرد؟ ......... سوال بسیار است کاش کسی پیدا شود که بی منت جواب دهد بی آنکه سرِستیز و جدل داشته باشد.:e032:درودچرا سیخ میزنی چه کار داری که چه حسی داردنکند میخواهی بیخدای بشوی ولی برایت سخت استدر هر صورت بیخدایی کمی زندگیت را تغییر میدهد ولی زیاد تغییر نمیدهد اخلاقت را کمی تغییر میدهد ولی زیاد تغییر نمیدهدقدرتت را زیاد تر نمیکند در بسیاری از مسایل ولی در برخی مسایل معدود چرا و البته در برخی موارد معدود قدرتت را کم میکندمن میخواهم بگوییم شما شاید نتوانید درست درک کنید این مساله را ولی امثال ما شما را خوب درک میکنندشما مانند نوزادی هستید که بیرون امدن از رحم مادر برایتان وحشتناک است

سارا
11-17-2015, 09:35 PM
درودچرا سیخ میزنی چه کار داری که چه حسی داردنکند میخواهی بیخدای بشوی ولی برایت سخت استدر هر صورت بیخدایی کمی زندگیت را تغییر میدهد ولی زیاد تغییر نمیدهد اخلاقت را کمی تغییر میدهد ولی زیاد تغییر نمیدهدقدرتت را زیاد تر نمیکند در بسیاری از مسایل ولی در برخی مسایل معدود چرا و البته در برخی موارد معدود قدرتت را کم میکندمن میخواهم بگوییم شما شاید نتوانید درست درک کنید این مساله را ولی امثال ما شما را خوب درک میکنندشما مانند نوزادی هستید که بیرون امدن از رحم مادر برایتان وحشتناک است

با سلام و درود:e032:
بنده راستش دیگر نمی خواستم در این فروم پست بگذارم ولی الان که در هم میهن داشتم پست هایی با نام کاربری شما را می خواندم ناگهان در کمال شگفتی دیدم همین نام کاربری اینجا از بنده نقل قول گرفته است! خب آمدم برای بجا آوردن رسم ادب .

خب در مورد خودم راستش را بخواهید نمی دانم چه بگویم فقط می توانم بگویم شما هم نمی توانید احوالات بنده را درک کنید چون سرگردانم! بنده می توانم حال ِ یک انسان خدا باور ِ دیندار را درک کنم چون معتقد است که خدایی هست و بهشت و جهنمی و تمام! و نیز حال یک بی خدا را که معتقد است نه خدایی هست و نه دنیایی بعد از این دنیا و تمام!

اما بنده سرگردانم چطور بگویم غمِ بنده ترس از نیستی نیست که بخدا نیستی بهتر از این هستی است چرا که در نیستی رنجی نیست! یا غم بهشت و جهنم را هم ندارم. از همان کودکی از اینکه بخاطر بهشت و از ترس جهنم بخواهم کارخوب انجام دهم بیزار بودم.
ترس بنده اینست که اگر واقعا در این دنیا حقیقتی باشد همان حقیقتی که اهل طریقت به آن اشاره داشته اند همان حقیقتی که عرفا نامش را خدا نامیده اند ، اکر براستی باشد و بنده آن را نیابم و بمیرم براستی که زیانکار خواهم بود!بی خدایان خود را خرد گرا و اهل تفکر می دانند و خداباوران خود را اهل یقین و حکیم خیام چه خوب سروده اند که :

قومی متفکرند اندر ره دین
قومی بگمان فتاده در راه ِ یقین

ترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بی خبران راه نه آنست و نه این

منم از همان روز می ترسم!

mmns2001
11-18-2015, 10:21 AM
با سلام و درود:e032:
بنده راستش دیگر نمی خواستم در این فروم پست بگذارم ولی الان که در هم میهن داشتم پست هایی با نام کاربری شما را می خواندم ناگهان در کمال شگفتی دیدم همین نام کاربری اینجا از بنده نقل قول گرفته است! خب آمدم برای بجا آوردن رسم ادب .

خب در مورد خودم راستش را بخواهید نمی دانم چه بگویم فقط می توانم بگویم شما هم نمی توانید احوالات بنده را درک کنید چون سرگردانم! بنده می توانم حال ِ یک انسان خدا باور ِ دیندار را درک کنم چون معتقد است که خدایی هست و بهشت و جهنمی و تمام! و نیز حال یک بی خدا را که معتقد است نه خدایی هست و نه دنیایی بعد از این دنیا و تمام!

اما بنده سرگردانم چطور بگویم غمِ بنده ترس از نیستی نیست که بخدا نیستی بهتر از این هستی است چرا که در نیستی رنجی نیست! یا غم بهشت و جهنم را هم ندارم. از همان کودکی از اینکه بخاطر بهشت و از ترس جهنم بخواهم کارخوب انجام دهم بیزار بودم.
ترس بنده اینست که اگر واقعا در این دنیا حقیقتی باشد همان حقیقتی که اهل طریقت به آن اشاره داشته اند همان حقیقتی که عرفا نامش را خدا نامیده اند ، اکر براستی باشد و بنده آن را نیابم و بمیرم براستی که زیانکار خواهم بود!بی خدایان خود را خرد گرا و اهل تفکر می دانند و خداباوران خود را اهل یقین و حکیم خیام چه خوب سروده اند که :

قومی متفکرند اندر ره دین
قومی بگمان فتاده در راه ِ یقین

ترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بی خبران راه نه آنست و نه این

منم از همان روز می ترسم!
درود بر شما
بنده میدانستم که شما انسان شرعی نیستید و به طریقت وابسته
من میخواهم بگویم اگر منظورتان در مورد حقیقت در نظر عارفان و صوفیان و اهل طریقت حقیقتی خارج از مغز ان شخص است اشتباه میکنید ولی در مغز وی حقیقتی وجود دارد
رفتارها و سلوک عارفان از یکسری رفتارهای هست که بیشترش غدد مغز را تحریک میکند
رقص سماع و گرداندن سر باعث تحریک غده تمپورال میشود
اینها باعث افزایش احساسات و ترشح هورمنهایی میشود که جایش در این مبحث نیست
همه اینها سبب ایجاد خیال میشود
خیال در زندگی بسیار مهم است در مغز هم نقش بزرگی را ایفا میکند در تاریخ تکامل بشر هم شاید عجیبترین ویژگی مغز انسان بوده و نقش بزرگی را ایفا کرده در تاریخ علم نیز خیال مهمترین عامل پیشرفت بشر بوده
بنده میخواهم بگویم که زندگی با خیال زندگی خوبی هست و نه تنها مغز را ذایل نمیکند بلکه انرا قوت میبخشد
ولی منطق را دچار مشکل میکند
در هر صورت نیازی نیست که مهمه انسانها با عقل جهان بین و عقلی که طبیعت را توضیح دهد به پیرامون بنگردند
من میخواهم بگوییم انسانهای احساسی و متوهم و خال پرداز برای ملامتهای که تمدن برای بشر پدید اورده مرهمی هستند اینها وجودشان برای جامعه الزامی هست

سارا
11-18-2015, 07:25 PM
درود بر شما
بنده میدانستم که شما انسان شرعی نیستید و به طریقت وابسته
درود:e032:

از کجا می دانستید؟!:e410: از پست هایم؟! یعنی اینقدر تابلو است؟!:)



من میخواهم بگویم اگر منظورتان در مورد حقیقت در نظر عارفان و صوفیان و اهل طریقت حقیقتی خارج از مغز ان شخص است اشتباه میکنید ولی در مغز وی حقیقتی وجود دارد
رفتارها و سلوک عارفان از یکسری رفتارهای هست که بیشترش غدد مغز را تحریک میکند
رقص سماع و گرداندن سر باعث تحریک غده تمپورال میشود
اینها باعث افزایش احساسات و ترشح هورمنهایی میشود که جایش در این مبحث نیست

در زمان ِ شاه دکتر فردید و چند تن از متفکرین ایرانی به میزگردی در تلویزیون دعوت شده بودند . بحثشان گرم گرفته بود و در مورد فلاسفه و اندیشمندان ِ غربی و آرایشان بحث و جدل می کردند بحث به هایدگر رسید و دکتر فردید با عصبیت ِ خاص خودش به دیگران گفت : هایدگر تزِ منست!

حالا هم در اینجا باید به شما بگویم عرفان و تصوف و طریقت تز منست!
اجازه بدهید در ابتدا بگویم می دانم که دیگران چه برداشتی از عرفان و تصوف دارند. صادق هدایت که بنده ایشان را بعنوان یک نویسنده ی بزرگ قبولش دارم ، برداشتش در مورد عرفان و طریقت بسیار ساده و سطحی انگارانه است ایشان در یکی از داستانهایش که در مورد سلوک و عرفان است تعریف خود را از طریقت و عرفان بیان داشته است ، اینکه با خواندن و فقط با خواندن آثار عرفایی چون عطار و مولانا می شود عارف شد!!
همینطور آرش بیخدا که در وبلاگش خوانده ام که فکر می کند اهل تصوف همه اهل شعرند و گوشه نشین ! گویی که تنها با شعر گفتن می توان عارف شد! در حالی که چه بسیارند عرفای بزرگی که یک بیت شعر هم در طول عمرشان نگفته اند! مثل ابوالحسن خرقانی !

و الان شما هم صحبت از سماع کردید، در حالی که این حضرت مولانا بود که رقص سماع را باب کرد و الان تنها فرقه ی مولویه هستند که سماع از ملزومات و از آدابِ رسمیشان هست. اما دیگر حلقه های تصوف و طریقت الزامی بر انجام سماع ندارند. چون سماع از واجبات طریقت نیست.
عرفان و طریقت را 40 منزل است و هفت مرحله.و عرفا به دو دسته تقسیم می شوند محبوبین و مجذوبین!
و در ابتدای سلوک برای هر دودسته باید یقظه بوجود بیاید و اینکه یقظه چیست و.. شاید شما تمایل چندانی به این بحث نداشته باشید بنابراین بنده در همینجا کلامم را ختم می کنم.


همه اینها سبب ایجاد خیال میشود
خیال در زندگی بسیار مهم است در مغز هم نقش بزرگی را ایفا میکند در تاریخ تکامل بشر هم شاید عجیبترین ویژگی مغز انسان بوده و نقش بزرگی را ایفا کرده در تاریخ علم نیز خیال مهمترین عامل پیشرفت بشر بوده
بنده میخواهم بگویم که زندگی با خیال زندگی خوبی هست و نه تنها مغز را ذایل نمیکند بلکه انرا قوت میبخشد
ولی منطق را دچار مشکل میکند
در هر صورت نیازی نیست که مهمه انسانها با عقل جهان بین و عقلی که طبیعت را توضیح دهد به پیرامون بنگردند
من میخواهم بگوییم انسانهای احساسی و متوهم و خال پرداز برای ملامتهای که تمدن برای بشر پدید اورده مرهمی هستند اینها وجودشان برای جامعه الزامی هست

البته بنده خیلی دوست داشتم در باب همین خیال و وهم هم صحبت کنم البته از نظر فرد خردمند و حکیم و فیلسوفی چون شیخ اشراق ولی کوتاه باید گفت خیال داریم تا خیال! یکنوع خیال است که برگرفته از توهم است مثلا شخصی که فکر می کند خیلی با هوش است و عقل کلست و... (که نمونه هایش در ایران زیادند!) ولی در عمل برعکس آن هست! خوب این شخص متوهم است یعنی کسی چون احمدی نژاد ، حسن عباسی و... و آیا بنظر شما این چنین متوهمینی بدردِ جامعه می خورند؟

اما یک خیالِ دیگر است که از معنا می آید و بدنبالِ خلق (آفرینش) است. این همان خیالی است که شیخ اشراق در عقل سرخش بدان نظر داشته . البته این خیال هم مراتبی دارد که به بالاترین مرتبه اش عرفا دست می یابند. مثلا یک هنرمند یک موزیسین یک معمار یک نقاش یک شاعر پیش از آفرینش اثر خود در عالم خیال به سر می برد. در این عالم معانی و حواس بگونه ای دیگر تجلی می یابند.


من میخواهم بگوییم انسانهای احساسی و متوهم و خال پرداز برای ملامتهای که تمدن برای بشر پدید اورده مرهمی هستند اینها وجودشان برای جامعه الزامی هست
ممنون که باز بنده را فردی انگل نمی دانید برعکس برخی از همفکرانتان که مدام برایم خرد آرزو می کنند و هرچه بگویم نمی پذیرند و آن را با استناد به احساسی بودن رد می کنند.:e303:

Mehrbod
11-18-2015, 09:54 PM
اما یک خیالِ دیگر است که از معنا می آید و بدنبالِ خلق (آفرینش) است. این همان خیالی است که شیخ اشراق در عقل سرخش بدان نظر داشته . البته این خیال هم مراتبی دارد که به بالاترین مرتبه اش عرفا دست می یابند. مثلا یک هنرمند یک موزیسین یک معمار یک نقاش یک شاعر پیش از آفرینش اثر خود در عالم خیال به سر می برد. در این عالم معانی و حواس بگونه ای دیگر تجلی می یابند.

این جهان پندار پیوندی به بود و نبود خدا هم ندارد, چه رسد اسلام.

سارا
11-18-2015, 10:13 PM
این جهان پندار پیوندی به بود و نبود خدا هم ندارد, چه رسد اسلام.

بنده الان در کجای حرفم از اسلام و خدا سخن رانده ام؟! دقیقاً کجا؟
یادم می آید اولین بار که از عالم معنا برایتان گفتم و شما آن را خودفریبی خواندید بنده از افلاطون و ارسطو گفتم که در مورد این عالم حرف هایی گفته اند و فکر می کنم اینقدر بدانید که افلاطون و ارسطو قبل از اسلام بوده اند !

هر چند دیگر به این برداشت های شما بنده خو گرفته ام. فراتنان گویا مغزشان گیری دارد که چنین برداشت های عجیب و غریبی از حرف آدمی می کنند!! حتی این دوستان با تعاریفی که خود از واژه ها می کنند نیز مشکل دارند! بنده که بدنبال دردِسر ِ بحث با فراتنان نیستم که در آخر سردردشان را تقصیر بنده بیاندازند!:e108:

Mehrbod
11-18-2015, 10:31 PM
بنده الان در کجای حرفم از اسلام و خدا سخن رانده ام؟! دقیقاً کجا؟
یادم می آید اولین بار که از عالم معنا برایتان گفتم و شما آن را خودفریبی خواندید بنده از افلاطون و ارسطو گفتم که در مورد این عالم حرف هایی گفته اند و فکر می کنم اینقدر بدانید که افلاطون و ارسطو قبل از اسلام بوده اند !


در همین زیرنویس شما خدا داد میزند و باور شما به خدا [دستکم بخشی] از همین هستیِ جهان پندار ریشه گرفته
است (روشن شده در گفتگوهای دیگر), پس نیازی نیست در هر پیک تنها و تنها درباره‌یِ پیک پیشین سخن رانده شود.

جهان پندار هم چیزی شگفت‌انگیزتر از جهان ناپندار نیست و شناختشناسانه,
هیچکدام از اینها هیچگونه داده‌ای درباره‌یِ اینکه آفریدگاری هست یا نه, نمیدهند.

سارا
11-18-2015, 10:37 PM
در همین زیرنویس شما خدا داد میزند و باور شما به خدا [دستکم بخشی] از همین هستیِ جهان پندار ریشه گرفته
است (روشن شده در گفتگوهای دیگر), پس نیازی نیست در هر پیک تنها و تنها درباره‌یِ پیک پیشین سخن رانده شود.

جهان پندار هم چیزی شگفت‌انگیزتر از جهان ناپندار نیست و شناختشناسانه,
هیچکدام از اینها هیچگونه داده‌ای درباره‌یِ اینکه آفریدگاری هست یا نه, نمیدهند.

خوب است که خود معتقید که سخن سخنگو در سخنگاه هر بار از نو خوانده می شود و نباید سفسطته به خود سخنگو داشت!! عالم فراتنی عجب عالمی است ها!! ذهن و منطق آدمی را عجیب گیردار می کند!!:))
نمی خواهم موجبات سردردتان را فراهم سازم فقط اینقدر به شما بگویم که آن تعریفی که شما از خدا در سرتان که از بحث با بنده درد گرفته است، دارید با تعریفی که بنده از خدا دارم بسیار بسیار فرق می کند.

خوب است که دارم از هنر و هنرمندان میگویم حداقل ایشان پیش خودشان هم نمی انگارند که این هنرمندان می توانند بی خدا باشند می توانند در هزاران سال قبل از اسلام زیست کرده باشند!!

Mehrbod
11-18-2015, 10:46 PM
خوب است که خود معتقید که سخن سخنگو در سخنگاه هر بار از نو خوانده می شود و نباید سفسطته به خود سخنگو داشت!! عالم فراتنی عجب عالمی است ها!! ذهن و منطق آدمی را عجیب گیردار می کند!!:))


آن سخن را هم درست نگرفتید, کمی آسانتر:


کس در t0 در p0 میگوید s1
کس در t1 در p1 میگوید s2


در t2 و در pN, میشود درباره‌یِ s1 و s2, هر دو سخن گفت.



سفسته‌یِ پرداختن به سخنگو:


مهراد سیگار میکشد.
مهراد میگوید سیگار برای تندرستی خوب نیست.

ساناز میگوید تو که خودت سیگار میکشی؟ پس چرت میگویی.


سفسته است زیرا:


اینکه کس خودش سیگار میکشد یا نه, پیوندی به درستی یا نادرستی سخن وی, ندارد.








نمی خواهم موجبات سردردتان را فراهم سازم فقط اینقدر به شما بگویم که آن تعریفی که شما از خدا در سرتان که از بحث با بنده درد گرفته است، دارید با تعریفی که بنده از خدا دارم بسیار بسیار فرق می کند.


ولی در هر دو تعریف, این خدا آفریدگار است و پس در دامن این گفتگو میافتد, و این نکته که «جهان
پندار» هیچ داده‌یِ آنچنان افزوده‌ای درباره‌یِ جهان هستی به ما نمیدهد و با تکیه به آن نمیشود به آفریدگار رسید.






خوب است که دارم از هنر و هنرمندان میگویم حداقل ایشان پیش خودشان هم نمی انگارند که این هنرمندان می توانند بی خدا باشند می توانند در هزاران سال قبل از اسلام زیست کرده باشند!!

این بخش هم بی پیوند به گفتگو است, چون در اینجا ستیزی با بود و نبود "جهان پندار" نشده, بساکه با
پنداره‌یِ خدا و آفریدگار (و پُل زدن نابجا از این «جهان پندار» به آن «جهان آفریدگار (= هپروتسان)».

سارا
11-18-2015, 10:57 PM
آن سخن را هم درست نگرفتید, کمی آسانتر:

کس در t0 در p0 میگوید s1
کس در t1 در p1 میگوید s2


در t2 و در pN, میشود درباره‌یِ s1 و s2, هر دو سخن گفت.



سفسته‌یِ پرداختن به سخنگو:

مهراد سیگار میکشد.
مهراد میگوید سیگار برای تندرستی خوب نیست.

ساناز میگوید تو که خودت سیگار میکشی؟ پس چرت میگویی.


سفسته است زیرا:

اینکه کس خودش سیگار میکشد یا نه, پیوندی به درستی یا نادرستی سخن وی, ندارد.

خب جناب فراتن! بنده همان مهرداد هستم که حال دارم از عالم معنایی می گویم و با وجود مسلمانی ام آن را به آن ربط نداده ام و آن را مستقل از توحید و اسلام دانسته ام! و شما هم ساناز هستید که می گویید چرا چرت می گویی تو مسلمانی و...!
پس شد سفسطه:)






ولی در هر دو تعریف, این خدا آفریدگار است و پس در دامن این گفتگو میافتد, و این نکته که «جهان
پندار» هیچ داده‌یِ آنچنان افزوده‌ای درباره‌یِ جهان هستی به ما نمیدهد و با تکیه به آن نمیشود به آفریدگار رسید.

اینکه شما تعریف خودتان از خدا را یعنی همان قلدر محله ! با تعریفی که مثلا یک عارفی چون ابوالحسن خرقانی از خدا دارد و یا یک حکیم خرمندی چون ارسطو از خدا دارد یکی می دانید دیگر مشکل خودتان هست و بالاتر از آن اصلا نمی دانید عالم معنا چیست و بعد می آیید و از ارتباطش با هستی شناسی و خداشناسی سخن می گویید!!!







این بخش هم بی پیوند به گفتگو است, چون در اینجا ستیزی با بود و نبود "جهان پندار" نشده, بساکه با
پنداره‌یِ خدا و آفریدگار (و پُل زدن نابجا از این «جهان پندار» به آن «جهان آفریدگار (= هپروتسان)».

خب در اینکه شما هنرمند که نه ، هیچ از هنر و عوالم هنری نمی دانید شکی نیست! باشد بنده هپروتی! من هپروتی بودن را به فراتنی بودن ترجیح می دهم چون آخرش می رسد به شما که قادر به قبول اشتباهات خود نیستید!!!
راستی سردردتان چطور است؟ یکوقت الان سرتان درد نگیرد:))

Mehrbod
11-18-2015, 11:01 PM
[/INDENT]

خب جناب فراتن! بنده همان مهرداد هستم که حال دارم از عالم معنایی می گویم و با وجود مسلمانی ام آن را به آن ربط نداده ام و آن را مستقل از توحید و اسلام دانسته ام! و شما هم ساناز هستید که می گویید چرا چرت می گویی تو مسلمانی و...!
پس شد سفسطه:)


=>



در عالم معنا ، بین دونفر هرکس را که مهربانتر باشد مولا (خداوندگار) می نامند و آن دیگری را که مهربانیش کمتر است بنده (عبد) . بعبارت دیگر از بین دو نفر آنکس که دیگری را بیشتر از آنچه که خودِ شخص دوست می دارد دوست بدارد همانا او مولا و سرور خواهد بود .........


!!






شما هم ساناز هستید که می گویید چرا چرت می گویی تو مسلمانی و...!


تنها یک نوشته از من بیاورید که گفته باشم شما (یا هر کسی) چون مسلمان است, پس چرت گفته است.

سارا
11-18-2015, 11:12 PM
=>



!!






تنها یک نوشته از من بیاورید که گفته باشم شما (یا هر کسی) چون مسلمان است, پس چرت گفته است.

خب در آن تعریفی که بنده از عالم معنا داشتم و در آن مولا و عبد را توضیح دادم کجایش نه کجایش نامی از اسلام آوردم؟ کجایش نامی از قرآن آوردم؟! گویا سردردتان هنوز خوب نشده است ها!!

چرا مغلطه می کنید؟ بازهم خود را زدید به کوچه ی چپ! بنده منظورم این نبود که! بنده خودم را جای مهرداد گذاشتم و شما را هم بجای ساناز! و این چرت می گویی هم در جمله اولیه ی ساناز بود!

هر چند هزار بار به خود ِ بنده گفته اید که هر چه بگویم پذیرفتنی نیست!! بی خردم احساساتی ام منطق=0 خب برآیند اینهمه چه می شود؟! می شود هرچه تو بگویی چرت است!

Mehrbod
11-18-2015, 11:41 PM
خب در آن تعریفی که بنده از عالم معنا داشتم و در آن مولا و عبد را توضیح دادم کجایش نه کجایش نامی از اسلام آوردم؟ کجایش نامی از قرآن آوردم؟! گویا سردردتان هنوز خوب نشده است ها!!


یک وجب بالاترش نامی از اسلام آورده‌اید:



یک سوال ، چرا اصلا با بنده بحث می کنید؟ نکند دلتان برای بحث با مسلمانان تنگ شده است حالا که امکان حضور در هم میهن را ندارید و اینجا هم که مسلمانان بسیار بسیار اندکند و نادر! حال که یکی از گونه های نادر این فروم را دیده اید آمده اید تا هم انتقام از اسلام بگیرید و هم از هم میهن! اینطور نیست ؟ ولی یک سوال اینهمه مدت جناب mbk اینجا بودند چرا با ایشان بحث نمی کردید؟ یا مسلمانان دیگری هم بودند چرا با آنها چندان کاری نداشتید؟ حقیقتا چرا ؟ برای اینکه فکر می کنید من موجودی خوار و خفیف هستم و در مقابلِ شما بنده ای بیش نیستم ؟ واقعا همان قلدر محله هم شمایید !
در عالم معنا ، بین دونفر هرکس را که مهربانتر باشد مولا (خداوندگار) می نامند و آن دیگری را که مهربانیش کمتر است بنده (عبد) . بعبارت دیگر از بین دو نفر آنکس که دیگری را بیشتر از آنچه که خودِ شخص دوست می دارد دوست بدارد همانا او مولا و سرور خواهد بود .........




نکته دیگر اینکه, پیک من این است:



این جهان پندار پیوندی به بود و نبود خدا هم ندارد, چه رسد اسلام.


بخش یکم آن (بود و نبود آفریدگار) که بروشنی به دیدگاه شما پیوند داشت, بخش دومش هم به
شما پیوند داشت ولی نایکراست, زیرا دانسته است شما مسلمان ِ خداپرست‌ میباشید = inference.








چرا مغلطه می کنید؟ بازهم خود را زدید به کوچه ی چپ! بنده منظورم این نبود که! بنده خودم را جای مهرداد گذاشتم و شما را هم بجای ساناز! و این چرت می گویی هم در جمله اولیه ی ساناز بود!

هر چند هزار بار به خود ِ بنده گفته اید که هر چه بگویم پذیرفتنی نیست!! بی خردم احساساتی ام منطق=0 خب برآیند اینهمه چه می شود؟! می شود هرچه تو بگویی چرت است!

پس روشن شد همچون پیکی از من یافت نمیشود.


اینکه شما نزد خودتان چه برداشتی کرده‌اید با اینکه منطقا چه فرجامی میتوان گرفت, دو چیز سراسر دگرسان‌اند.

برای اینکه بهتر گرفته شود, یک یارویی در کافی‌نتی در زمینه‌هایِ pedophilia گوگل میکند. کسی چند روز دیرتر
پشت این رایانه نشسته و فهرستی از این جستجو‌ها را میبیند, او اکنون آزاد است نزد خود اینگونه بردارد
که کسیکه پیش از او با این رایانه کار میکرده یک بچه‌باز کثیف بوده است, هنگامیکه ولی در واقعیت کاربر
پیشین میتواند تنها یک دانشجوی روانشناسی بوده باشد که درباره‌یِ بچه‌بازی میپژوهیده است:


assumption ≠ inference


بهمینسان, اینکه شما نزد خودتان از نوشته‌هایِ من چه برداشت‌هایی کرده‌اید ارزشی ندارند, مگر زمانیکه به
پشتوانه‌یِ منطق بنمایاند که آری, نمونه‌وار من جایی گفته‌ام «سرکار/بانو X سخن شما چرت است, چون شما مسلمانید».

Mehrbod
11-18-2015, 11:43 PM
هر چند هزار بار به خود ِ بنده گفته اید که هر چه بگویم پذیرفتنی نیست!!

سخن بیرون از بافتار نیاورید. این گفته را مهر نموده و همینجا quote کنید.

سارا
11-19-2015, 12:28 AM
یک وجب بالاترش نامی از اسلام آورده‌اید:

نمی دانم باید چه بگویم؟! می شود زبان رسمی جامعه اتان یعنی همان فراتنان را به بنده هم بیاموزید بلکه از این الکنی بدر آیم!

واقعا سخن شما مثل اینست که بنده بیایم و "سیال" را تعریف کنم بعد شما بیایید بگویید سیال ربطی به اسلام ندارد ها!! یا بیایم از فلسفه بگویم بعد شما دوباره بفرمایید فلسفه ربطی به اسلام ندارد ها!!
اینکه شما و دوستانتان فلسفه ی اسلامی را برگرفته از اسلام میدانید آنهم کاملا! همین است دیگر!! اینکه فلسفه مشایی فلسفه ارسطو است که ابن سینا و فارابی آن را ادامه دادند پس در اثبات وجود خدا و معانی فلسفی وامدار فلسفه ی یونانی است و بس.
حال این عالم معنا هم همین حکایت را دارد حکایت عالم معنا بسی مفصلتر از فلسفه است چرا که همه ی فلاسفه ی بزرگ هم برای خلق اندیشه های فلسفیشان در همین عالم سیر کرده اند. حتی فلاسفه ی بی خدا حتی همان نیچه که در چنین گفت زرتشتش بارها و بارها به این عالم معنا گریز زده است! و عجیب آنکه تمام اصلاحات عارفانه ای که عرفا آنهم از نوع اسلامیش در عرفان نظری خود دارند را شما می توانید در همان کتاب نیچه هم ببینید! ولی تنها تفاوتی که در خروجی (output) بین کسی چون نیچه و کسی چون شیخ اشراق هست در دستگاهی است که آن دو در آن به بررسی و تحلیل دریافته هایشان از عالم معنا پرداخته اند!

بدیهی است وقتی ما نقاط مختلفی را برای سیستم مختصاتی امان در نظر می گیریم و در آن به بررسی شتاب و حرکت و سرعت ذره می پردازیم جواب های گوناگونی بدست خواهیم آورد اما مسئله آنجاست که همه ی این جوابها نسبی اند و با هم متفاوت و آنکه دستگاهش به دستگاه مطلق نزدیکتر باشد بدیهی است که پاسخ هایش هم نزدیکتر به مطلق خواهد بود!














پس روشن شد همچون پیکی از من یافت نمیشود.


اینکه شما نزد خودتان چه برداشتی کرده‌اید با اینکه منطقا چه فرجامی میتوان گرفت, دو چیز سراسر دگرسان‌اند.

برای اینکه بهتر گرفته شود, یک یارویی در کافی‌نتی در زمینه‌هایِ pedophilia گوگل میکند. کسی چند روز دیرتر
پشت این رایانه نشسته و فهرستی از این جستجو‌ها را میبیند, او اکنون آزاد است نزد خود اینگونه بردارد
که کسیکه پیش از او با این رایانه کار میکرده یک بچه‌باز کثیف بوده است, هنگامیکه ولی در واقعیت کاربر
پیشین میتواند تنها یک دانشجوی روانشناسی بوده باشد که درباره‌یِ بچه‌بازی میپژوهیده است:

assumption ≠ inference


بهمینسان, اینکه شما نزد خودتان از نوشته‌هایِ من چه برداشت‌هایی کرده‌اید ارزشی ندارند, مگر زمانیکه به
پشتوانه‌یِ منطق بنمایاند که آری, نمونه‌وار من جایی گفته‌ام «سرکار/بانو X سخن شما چرت است, چون شما مسلمانید».



انگیختار (علّت) اینکه زبان پارسیک آلوده به عربیک شده همین اسلام است و این گندکاری‌ها که اسلامگراهای بیسواد از دیرباز
کرده‌اند, مانند همین "عمله" که بجای "کارگر" جازده‌اند دو چیزی‌اند که با هم میایند (اسلام و عربیک), ازینرو ما به آنها
همین «عمله‌یِ جهل» میگوییم ولی به چم درست آن (= کارگزاران نادانی) است, ولی گندکاری و عشق اسلام‌ ریشه‌مندانه‌یِ
آنها به زبان عربیک مایه‌یِ این میشود که چیز دیگری برداشت کنند و نزد خودشان بشود دشنام (= یک تیر و دو نشان).


شما نیز بایستی بپذیرید کسیکه یکسره بنده بنده میکند و از فرمانبرداری برای خدا و نمیدانم خم و
راست شدن در برابر او میگوید و می‌سراید و بجای پرداختن به واقعیت‌ها, با شعر و نمیدانم عشق خدا سرگرم است را نمیشود جدی و همتای خود گرفت,
پس اگر احساس میکنید از بالا به شما فرونگریسته میشود, احساس بیجایی نیست, ولی یکبار دیگر, چرایی آنرا در همان رفتار خودتان بایستی بنگرید.¹

در جای دیگری در همین فروم هم فرموده بودید هر چه تو بگویی برایم پذیرفتنی نیست که نتوانستم آن را بیابم یعنی انگیزه اش را ندارم:( دلم می گیرد که اینهمه بی دلیل در این فروم حرف شنیدم! شما که فرموده بودید که بحث کردن با بنده بیهوده است و سرتان هم درد می گیرد البته در جای دیگری! حال چه شد که در اینجا سردردتان خوب شد؟ چون اینجا خب برای شماست و هر رفتاری که دلتان بخواهد می توانید با بنده داشته باشید و کسی هم جلو دارتان نیست!
کاش اینقدر با دیگران فقط بخاطر آنکه شبیه شما فکر نمی کنند دشمنی نمی کردید!

Mehrbod
11-19-2015, 12:38 PM
نمی دانم باید چه بگویم؟! می شود زبان رسمی جامعه اتان یعنی همان فراتنان را به بنده هم بیاموزید بلکه از این الکنی بدر آیم!

واقعا سخن شما مثل اینست که بنده بیایم و "سیال" را تعریف کنم بعد شما بیایید بگویید سیال ربطی به اسلام ندارد ها!! یا بیایم از فلسفه بگویم بعد شما دوباره بفرمایید فلسفه ربطی به اسلام ندارد ها!!
اینکه شما و دوستانتان فلسفه ی اسلامی را برگرفته از اسلام میدانید آنهم کاملا! همین است دیگر!! اینکه فلسفه مشایی فلسفه ارسطو است که ابن سینا و فارابی آن را ادامه دادند پس در اثبات وجود خدا و معانی فلسفی وامدار فلسفه ی یونانی است و بس.
حال این عالم معنا هم همین حکایت را دارد حکایت عالم معنا بسی مفصلتر از فلسفه است چرا که همه ی فلاسفه ی بزرگ هم برای خلق اندیشه های فلسفیشان در همین عالم سیر کرده اند. حتی فلاسفه ی بی خدا حتی همان نیچه که در چنین گفت زرتشتش بارها و بارها به این عالم معنا گریز زده است! و عجیب آنکه تمام اصلاحات عارفانه ای که عرفا آنهم از نوع اسلامیش در عرفان نظری خود دارند را شما می توانید در همان کتاب نیچه هم ببینید! ولی تنها تفاوتی که در خروجی (output) بین کسی چون نیچه و کسی چون شیخ اشراق هست در دستگاهی است که آن دو در آن به بررسی و تحلیل دریافته هایشان از عالم معنا پرداخته اند!


نکته‌یِ سخن بسیار ساده‌تر از اینها بود:


١- گفتید "عالم معنا" هست.
٢- از "عالم معنا" پی به هستی خدا برده‌اید.
٣- هستی خدا را از گونه‌یِ اسلام پنداشته‌اید.


هر سه‌یِ اینها را در دیگر گفتگوها با شما, در اندرباره‌یِ همین پُرسمان "عالم معنا", پیشتر روشن
شده‌اند و بوارونه‌یِ برداشت نادرست پیشین شما در اینجا, کوچکترین پیوندی به "سفسته‌یِ پرداختن به سخنگو" نداشته‌اند.

برای اینکه آسانتر گرفته شود, سفسته‌یِ پرداختن به سخنگو بجای سخن اینجا این میشد که نمونه‌وار¹ گفته شود: «شما آدم
مسلمان و کینه‌توزی هستید و این را بارها در دیگر گفتگوها نشان داده‌اید و ما دستتان را دیگر خوانده‌ایم و بهمان و بیسار».








بدیهی است وقتی ما نقاط مختلفی را برای سیستم مختصاتی امان در نظر می گیریم و در آن به بررسی شتاب و حرکت و سرعت ذره می پردازیم جواب های گوناگونی بدست خواهیم آورد اما مسئله آنجاست که همه ی این جوابها نسبی اند و با هم متفاوت و آنکه دستگاهش به دستگاه مطلق نزدیکتر باشد بدیهی است که پاسخ هایش هم نزدیکتر به مطلق خواهد بود!


و پیوند به اینکه "عالم معنا" به "هستی خدا" میرسد؟










در جای دیگری در همین فروم هم فرموده بودید هر چه تو بگویی برایم پذیرفتنی نیست که نتوانستم آن را بیابم یعنی انگیزه اش را ندارم:(


پس اینهم ادعایی پوچ بیشتر نبود و روشن است, هر چه بگردید هم همچون گفته‌ای از من یافت نمیشود.







دلم می گیرد که اینهمه بی دلیل در این فروم حرف شنیدم! شما که فرموده بودید که بحث کردن با بنده بیهوده است و سرتان هم درد می گیرد البته در جای دیگری! حال چه شد که در اینجا سردردتان خوب شد؟ چون اینجا خب برای شماست و هر رفتاری که دلتان بخواهد می توانید با بنده داشته باشید و کسی هم جلو دارتان نیست!
کاش اینقدر با دیگران فقط بخاطر آنکه شبیه شما فکر نمی کنند دشمنی نمی کردید!

= سفسته‌یِ پرداختن به سخنگو, بجای سخن:



¹ شما (مهربد) آدم بد و بیسار و بهمانی هستید و با همه بد تا میکنید و دوستتان ندارند و ... —> بی اینکه نمایانده شود "عالم معنا" چه پیوندی به "هستی آفریدگار" دارد.

Mehrbod
11-19-2015, 12:40 PM
در جای دیگری در همین فروم هم فرموده بودید هر چه تو بگویی برایم پذیرفتنی نیست که نتوانستم آن را بیابم یعنی انگیزه اش را ندارم:(

اینهم بیگمان همان نوشته‌ای‌ست که من بجایش برایتان پیدا کردم و باز بخوبی نشان میدهد نوشته‌ها را درست نمیخوانید:

Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D8%A8%DB%8C-%D8%AE%D8%AF%D8%A7-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86-%DA%86%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%9F-1832/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-16.html#post82926)



اگر این اندازه براستی کنجکاوید که چرا چیزهاییکه میگویید برای من پذیرفته نیست, بسادگی برای این که چیزهاییکه میگویید
در خود اندیشه و باریکبینی بسنده را پُرگاه ندارند و این پیوندی به مسلمان بودن و نبودن شما ندارد.
هر آینه, همبستگی (correlationship) میان مسلمانی و کم‌توجهی به چشم میخورد.

سارا
11-19-2015, 03:18 PM
نکته‌یِ سخن بسیار ساده‌تر از اینها بود:

١- گفتید "عالم معنا" هست.
٢- از "عالم معنا" پی به هستی خدا برده‌اید.
٣- هستی خدا را از گونه‌یِ اسلام پنداشته‌اید.


قربان بنده گفتم که عالم معنا هست اما از اینکه بگویم بنده خودم پی به هستی خدا برده ام نه!خوب است که مدام از عرفا گفته ام که دم از این عالم زده اند و خدا را از این عالم بازشناخته اند. بنده اگر در این عالم به خدا می رسیدم که اکنون به خموشی رسیده بودم!
بنده کجا هستی او را گونه ای از اسلام دانسته ام؟ خواهش می کنم اگر جایی گفته ام چه اینجا چه هر جای دیگری نوشته ام را بیاورید!

آن کاربر محترم mmns2001 نیامده چه خوب گرفته بودند که بنده پیرو اهل طریقت هستم تا شریعت اما شما هنوز که هنوز است ... بگذریم. آخر شریعت اسلام که تعریف چندانی از خدا نکرده است جز آنکه او را خالق و مالک بهشت و جهنم خوانده است همین! در شریعت اسلام و ظاهر قرآن به خدایی که عرفا از آن دم میزنند و عشق می روزند نمی توان رسید!
پس بنده در هیچ کجا نگفته ام که خدایی که هم اکنون می شناسم خدای شریعت ِ اسلام است!




هر سه‌یِ اینها را در دیگر گفتگوها با شما, در اندرباره‌یِ همین پُرسمان "عالم معنا", پیشتر روشن
شده‌اند و بوارونه‌یِ برداشت نادرست پیشین شما در اینجا, کوچکترین پیوندی به "سفسته‌یِ پرداختن به سخنگو" نداشته‌اند.

برای اینکه آسانتر گرفته شود, سفسته‌یِ پرداختن به سخنگو بجای سخن اینجا این میشد که نمونه‌وار¹ گفته شود: «شما آدم
مسلمان و کینه‌توزی هستید و این را بارها در دیگر گفتگوها نشان داده‌اید و ما دستتان را دیگر خوانده‌ایم و بهمان و بیسار».

خودتان هم می دانید که چه گفتم و منظورم را متوجه شدید ولی خب ... چه کنم سرم را می اندازم پایین و سکوت می کنم!









و پیوند به اینکه "عالم معنا" به "هستی خدا" میرسد؟

خوب است که از نیچه برایتان گفتم و اینکه ایشان هم به آن عالم گریز زده اند و چنین گفت زرتشتش براستی یک تجلی از آن است اما چه کنم که شما اصلا توجه نمی کنید و تنها آنچه را که دلتان می خواهد برداشت می کنید!
الزامی نیست که از عالم معنا به "هستی او" رسید می توان مثل نیچه به عدم هستی او رسید و می تون مانند شهاب الدین سهروردی به هستی او!

برای صدمین بار می گویم عالم معنا ربطی به دین و آیین و خدا و پیامبر ندارد! برای نمونه شهاب الدین سهروردی از کودکی به دنبال مغان می رفته با اینکه مسلمان بوده! و فلسفه ی ایرانی که پیش از اسلام ایرانیان آن را مجزا از یونانیان داشته اند را از همان علما و حکمای زرتشتی فرا می گیرد و در حقیقت فلسفه ی شیخ اشراق یک فلسفه ی ایرانی است و می توان گفت تنها فلسفه ای هم هست در دنیا که بر پایه ی فلسفه ی یونان نیست!
تعریفی که شهاب الدین از خدا کرده است و اینکه خدا را نور نامیده است بسیار مورد نقد دیگر فلاسفه ی اسلامی چون ملاصدرا قرار گرفته است و آن را مغایر با دین و شریعت دانسته اند... می دانم که دوست ندارید در این باب حرف بزنم پس سخنم را به همینجا ختم می کنم!











پس اینهم ادعایی پوچ بیشتر نبود و روشن است, هر چه بگردید هم همچون گفته‌ای از من یافت نمیشود.


اینهم بیگمان همان نوشته‌ای‌ست که من بجایش برایتان پیدا کردم و باز بخوبی نشان میدهد نوشته‌ها را درست نمیخوانید:

Not Acceptable!

نمی دانم بخدا یک چنین جمله ای در ذهنم بود که شما جایی به بنده فرموده بودید که هرچه بگویی برایم پذیرفتنی نیست. در ضمن قربان آن "چرت می گویی" هم از سخن سانازِ نمونه ی شما که به مهرداد می گفت برداشته بودم و منظورم این نبود که شما به ما مسلمانان بطور کلی گفته اید چرت می گویید!

در هر صورت بنده فروتنی را به فراتنی ترجیح می دهم و از اینرو باکی ندارم که عذر بخواهم به مانند دفعات پیشین که حتی برای کارهای نکرده ام جسارت های نکرده ام عذر خواهی کرده ام! اینبار هم خاضعانه عذر می خواهم هرچند بر خلاف آنچه که شما در مورد بنده می گویید و بنده را کینه توز می دانید این شمایید که هیچوقت قادر به بخشیدن نیستید! حتی اگر به شما التماس شود و به دست و پایتان افتاده شود بازهم شما نخواهید بخشید .



= سفسته‌یِ پرداختن به سخنگو, بجای سخن:

¹ شما (مهربد) آدم بد و بیسار و بهمانی هستید و با همه بد تا میکنید و دوستتان ندارند و ... —> بی اینکه نمایانده شود "عالم معنا" چه پیوندی به "هستی آفریدگار" دارد.



ببخشید قرار بود که دیگر تکرار نکنم حتی اگر طرف مقابلم مدام این سفسطه را انجام دهد ! شرمنده دیگر تکرار نمی شود.

Mehrbod
11-19-2015, 09:53 PM
[INDENT]
قربان بنده گفتم که عالم معنا هست اما از اینکه بگویم بنده خودم پی به هستی خدا برده ام نه!خوب است که مدام از عرفا گفته ام که دم از این عالم زده اند و خدا را از این عالم بازشناخته اند. بنده اگر در این عالم به خدا می رسیدم که اکنون به خموشی رسیده بودم!


سرانجام شما به بودن خدا باور دارید یا نه؟





بنده کجا هستی او را گونه ای از اسلام دانسته ام؟ خواهش می کنم اگر جایی گفته ام چه اینجا چه هر جای دیگری نوشته ام را بیاورید!


سرانجام شما به اسلام باور دارید یا نه؟







آن کاربر محترم mmns2001 نیامده چه خوب گرفته بودند که بنده پیرو اهل طریقت هستم تا شریعت اما شما هنوز که هنوز است ... بگذریم. آخر شریعت اسلام که تعریف چندانی از خدا نکرده است جز آنکه او را خالق و مالک بهشت و جهنم خوانده است همین! در شریعت اسلام و ظاهر قرآن به خدایی که عرفا از آن دم میزنند و عشق می روزند نمی توان رسید!
پس بنده در هیچ کجا نگفته ام که خدایی که هم اکنون می شناسم خدای شریعت ِ اسلام است!


اگر سرانجام یک خدایی میشناسید, پس چرا میگویید به بودن خدا باور ندارید؟





خوب است که از نیچه برایتان گفتم و اینکه ایشان هم به آن عالم گریز زده اند و چنین گفت زرتشتش براستی یک تجلی از آن است اما چه کنم که شما اصلا توجه نمی کنید و تنها آنچه را که دلتان می خواهد برداشت می کنید!
الزامی نیست که از عالم معنا به "هستی او" رسید می توان مثل نیچه به عدم هستی او رسید و می تون مانند شهاب الدین سهروردی به هستی او!


جایی گفته نشود بایندگی‌ای (= الزامی) هست, بساکه گفته شد این پُل از سوی شما زده شده است:


بایندگی ≠ شایندگی = گرایندی
possibility ≠ necessity ≠ probability







برای صدمین بار می گویم عالم معنا ربطی به دین و آیین و خدا و پیامبر ندارد! برای نمونه شهاب الدین سهروردی از کودکی به دنبال مغان می رفته با اینکه مسلمان بوده! و فلسفه ی ایرانی که پیش از اسلام ایرانیان آن را مجزا از یونانیان داشته اند را از همان علما و حکمای زرتشتی فرا می گیرد و در حقیقت فلسفه ی شیخ اشراق یک فلسفه ی ایرانی است و می توان گفت تنها فلسفه ای هم هست در دنیا که بر پایه ی فلسفه ی یونان نیست!
تعریفی که شهاب الدین از خدا کرده است و اینکه خدا را نور نامیده است بسیار مورد نقد دیگر فلاسفه ی اسلامی چون ملاصدرا قرار گرفته است و آن را مغایر با دین و شریعت دانسته اند... می دانم که دوست ندارید در این باب حرف بزنم پس سخنم را به همینجا ختم می کنم!

اگر این "عالم معنا" هیچ پیوندی به آفریدگار ندارد که پس دیگر گفتگویی نمیماند, گیر کار این بود
که از این "عالم معنا" به آن «عالم معنوی (= هپروتسان)» گویا پُل زده شده بود, اگرنه که هیچ.








نمی دانم بخدا یک چنین جمله ای در ذهنم بود که شما جایی به بنده فرموده بودید که هرچه بگویی برایم پذیرفتنی نیست.


لغزش از دریافت شما بوده, من روی کاربرد واژه‌ها بسنده باریک ام.





در ضمن قربان آن "چرت می گویی" هم از سخن سانازِ نمونه ی شما که به مهرداد می گفت برداشته بودم و منظورم این نبود که شما به ما مسلمانان بطور کلی گفته اید چرت می گویید!


آنچه اینجا مهم است, همچو سخنی از سوی من هرگز به زبان آورده نشده است.






بر خلاف آنچه که شما در مورد بنده می گویید و بنده را کینه توز می دانید این شمایید که هیچوقت قادر به بخشیدن نیستید!

آنها تنها یک نمونه از "سفسته‌یِ پرداختن به سخنگو" بود, نه سخنی درباره‌یِ شما.

همین نوشته‌یِ بالا نیز خود دو سفسته دربر دارد, «سفسته‌یِ پهلوان پنبه» + «پرداختن به سخنگو بجای سخن»:


چیزیکه در جایگاه نمونه برای "سفسته‌یِ سخنگو" آورده شده را برداشته و به خود سخنگو برگردانده و بگوییم: دیدی تو خودت آدم بدی هستی که اینها را درباره‌یِ من گفتی (!!)

Mehrbod
11-19-2015, 10:18 PM
خوب است که از نیچه برایتان گفتم و اینکه ایشان هم به آن عالم گریز زده اند و چنین گفت زرتشتش براستی یک تجلی از آن است اما چه کنم که شما اصلا توجه نمی کنید و تنها آنچه را که دلتان می خواهد برداشت می کنید!
الزامی نیست که از عالم معنا به "هستی او" رسید می توان مثل نیچه به عدم هستی او رسید و می تون مانند شهاب الدین سهروردی به هستی او!

چُنانکه پایینتر آمد, «جهان پندار = نرم‌افزار» آنچُنان شگفت‌انگیز‌تر از «جهان ناپندار = سخت‌افزار» نیست.

از جایگاه درست شناختشناسانه, هرکس یک خودآگاهی بیشتر نیست که چشم گشوده و خود را خودآگاه میابد. اکنون اینکه از این
تیل به آنسو چه میتوان برداشت نیاز به بُندارش (axiomatization), نمونه‌وار یکی از نخستین بُنداشت‌ها این است که ما هستی داریم,
یکی از بُنداشت‌هایِ ترازبالاتر این است که فرنودسار / منطق راهگشا است — دریافت پسآیه / posteriori و بویژه پیشآیه / a priority و همانند.

ازینرو, در این میان اینکه نمونه‌وار پیکرتراش میتواند تندیس را پیش از تراشیدن در ذهن خود ببیند همان اندازه جادوئین است که زنده بودن.