ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بی خدا بودن چه حسی دارد؟



برگ ها : 1 [2]

سارا
11-19-2015, 10:37 PM
سرانجام شما به بودن خدا باور دارید یا نه؟



بنده هنوز جز آن سی مرغان (عرفا) نشده ام که به زیارت سیمرغ (خدا)نائل شوم ولی از آنجا که به آن سی مرغ (عرفا) اطمینان دارم به وجود خدا باور دارم! اما خدا داریم تا خدا مسلما تعریفی که از خدا دارم هم با تعریفی که شما داشته اید قلدرمحله و هم با تعریفی که اهل شریعت دارند زمین تا آسمان فرق دارد!


سرانجام شما به اسلام باور دارید یا نه؟

اسلام داریم تا اسلام!
ابن سینا را کافر خواندند و او خشمگین شد و گفت اگر من مسلمان نباشم پس در همه دهر مسلمانی یافت نمی شود! عطار این پیر اسرار را کافر خواندند و تکفیرش کردند و خانه اش را در نیشابور ویران کردند و قصدِ جانش را کردند و او به مکه پناه برد!! و فرمود هرکس که مرا تکفیر کرد در حقیقت خودش را مسخ نمود!
هزار و چهارصد سال پیش هم کسی را که خون ِ خدا بود بجرم خارج شدن از دین سر بریدند!

پس کدام اسلام را می گویید؟!
مولانا جلال الدین در شعری می گوید :
شیر بچه همی ماند به او
تو به پیغمبر چه می مانی بگو؟
این شعر یعنی چه ؟ یعنی هیچکس شبیه پیامبر نیست پس هیچکس مسلمان نیست و پیرو اسلام نیست!!!
پس با هزاران اسلام طرف هستیم!
آیت الله قاضی طباطبایی که استاد علامه طباطبایی و آیت لله بهجت و دیگر عرفای معاصر بوده اند ، مسلمانِ واقعی را عارف می دانند! و خوب است بدانید که همین آیت الله قاضی در حوزه علمیه نجف توسط دیگر مراجع و آیت الله ها چقدر آزار و رنج دید و چقدر او را محروم کردند و ستم و جفا در حقش روا داشتند تنها بخاطر اینکه او عارف بود!

پس برای جواب دادن به سوال شما فقط و فقط می توانم از حضرت حافظ کمک بگیرم!
مریدِ پیرِ مغانم ز من مرنج ای شیخ

چرا که وعده تو کردی و او بجا آورد!

پیر مغان= نماد اهل طریقت
شیخ = تماد اهل شریعت








اگر سرانجام یک خدایی میشناسید, پس چرا میگویید به بودن خدا باور ندارید؟
پاسختان را در بالا داده ام.







اگر این "عالم معنا" هیچ پیوندی به آفریدگار ندارد که پس دیگر گفتگویی نمیماند, گیر کار این بود
که از این "عالم معنا" به آن «عالم معنوی (= هپروتسان)» گویا پُل زده شده بود, اگرنه که هیچ.
همچو نی زهری و تریاقی که دید

عالم معنا هم همان حکایت نی است که هم خوب است و هم بد! هم می توان از آن به حقیقت رسید و هم می توان به کفر رسید بسته به خود انسان دارد! عالم معنا پیوند با حقیقت دارد و خب هرکسی بسته به استعداد و ظرفیت و همتش و جهدش به دریافتی از حقیقت نائل می آید که یکی از این دریافت ها می تواند بالاترین حقیقت هستی باشد که همانا حضرت حق است!
ولی اینکه عالم معنا را فقط و فقط در انحصار خداباوران آنهم از نوع مسلمانش بدانیم نه این درست نیست ! این عالم عالمیست که به همه ی خلوت نشینان و متفکرین و هنرمندان فارغ از باورها و اعتقاداتشان ویزا می دهد!










لغزش از دریافت شما بوده, من روی کاربرد واژه‌ها بسنده باریک ام.
بنده که پذیرفتم و عذر خواهی هم کردم بازهم عذر خواهی می کنم و پوزش می طلبم. فقط بدانید قصد جسارت نداشتم و بابت این اشتباه هم شرمنده ام.







آنها تنها یک نمونه از "سفسته‌یِ پرداختن به سخنگو" بود, نه سخنی درباره‌یِ شما.

همین نوشته‌یِ بالا نیز خود دو سفسته دربر دارد, «سفسته‌یِ پهلوان پنبه» + «پرداختن به سخنگو بجای سخن»:

چیزیکه در جایگاه نمونه برای "سفسته‌یِ سخنگو" آورده شده را برداشته و به خود سخنگو برگردانده و بگوییم: دیدی تو خودت آدم بدی هستی که اینها را درباره‌یِ من گفتی (!!)



چون می دانم که بنده را کینه توز می دانید و تاکنون چندین بارهم بطور ضمنی اشاراتی داشته اید ولی خب بنده ذاتا کینه توز نیستم آنهم در فضای مجازی:)
ولی برای مثال در همینجا چندین بار از شما عذرخواهی کردم اما شما همچنان .... بگذریم .
در ضمن بنده چند بار به خودِ شما گفته ام که آدم خوبی هستید و تنها از ما مسلمانان خوشتان نمی آید و دوستی نمی کنید که خوب این طبیعت آدمی است که از کسانی خوشش بیاید و از کسانی بدش بیاید پس این خصلت شما هم دلیل بر بدی شما نیست.

سارا
11-19-2015, 11:24 PM
چُنانکه پایینتر آمد, «جهان پندار = نرم‌افزار» آنچُنان شگفت‌انگیز‌تر از «جهان ناپندار = سخت‌افزار» نیست.

از جایگاه درست شناختشناسانه, هرکس یک خودآگاهی بیشتر نیست که چشم گشوده و خود را خودآگاه میابد. اکنون اینکه از این
تیل به آنسو چه میتوان برداشت نیاز به بُندارش (axiomatization), نمونه‌وار یکی از نخستین بُنداشت‌ها این است که ما هستی داریم,
یکی از بُنداشت‌هایِ ترازبالاتر این است که فرنودسار / منطق راهگشا است — دریافت پسآیه / posteriori و بویژه پیشآیه / a priority و همانند.

ازینرو, در این میان اینکه نمونه‌وار پیکرتراش میتواند تندیس را پیش از تراشیدن در ذهن خود ببیند همان اندازه جادوئین است که زنده بودن.

پیش از آنکه جوابتان را بدهم یک خواهشی دارم و آن اینکه فراموش کنید که بنده یک مسلمان هستم یعنی می شود؟! به خدا حسی که در برابر شما دارم مثل حسی است که یک فلسطینی در برابر یک سربازاسرائیلی دارد مثل حسی که عمو تم در برابر آخرین اربابش داشت! و این حس هم برگرفته از همان عالم ِ خیال است!

پیشتر گفته شد که برای عالم معنا مراتبی است و در این میان عرفا به بالاترین حقایق در عالم معنا می رسند. در نمونه ای که شما بیان داشتید یک پیکر تراش در عالم خیال یک پیکره ای را تصور کرده و سپس عین آن را خلق می کند. یک موزیسین یک معمار هم همینطور. اما عرفا قضیه اشان فرق می کند آنها نمی توانند آن حقایقی را که کشف کرده اند و دیده اند را با واژه های موجود در دنیای مادی برای کسی بازگو کنند. همان داستان معروف افلاطون را که حتما خودتان بهتر می دانید داستان آن غار و آدمهایی که به بیرون آن غار می روند و..
حکایت آن غار در حقیقت حکایت همین دنیای مادی ماست و بیرون غار می شود عالم معنا! پس عالم معنا گستره ای بس وسعتر از عالم مادی دارد.

اما عرض کردم عرفا نمی توانند آنچه را که در عالم معنا دیده اند بازگو کنند بعضی از آنان چون حضرت شمس خموشی پیش می گیرند و هیچ نمی گویند و برخی چون حضرت مولانا و حضرت عطار با شاعری سعی در بیان دارند ولی بعد می بینند که هر چه بگویند آنی نیست که در عالم معنا دیده اند ! و در آخر هم مدام بر اینکه باید خموش باشند تاکید می کنند:

حالِ پخته درنیابد هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام

(مولوی)


چون عبارت محرمِ رازِ تو نیست
لب فرو بستم قلم کردم زبان
(عطار)

دکتر شفیعی کدکنی شاعری را کیمیا گری دانسته است اینکه شاعر آنچه را که از عالم معنا دریافت کرده است را می آید و با استفاده از همان واژه های دنیای مادی بیان می کند در حقیقت دارد نوعی کیمیاگری انجام می دهد! استفاده از واژه های مادی برای بیان حقایق غیر مادی! مثل استفاده از مس برای رسیدن به زر!
البته باید بگویم منظور استاد کدکنی هر شعری نیست برای نمونه اگر خاطرتان باشد شعری (که شما بسیار از آن خوشتان آمده بود!) چون

مشکلی نیست که آسان نشود
مرد باید که هراسان نشود

در آن دسته از شعرهایی که در آن کیمیاگری رخ داده قرار نمی گیرند! و منظور استاد اشعار عارفانه است!

Parastesh
11-20-2015, 06:37 AM
بی خدا بودن چه حسی دارد؟

تا آنجا که من به یاد دارم همه آنها چند حس مشترک داشتند و دارند.

1 - آدم هایی فوق تکامل یافته هستند.
2 - جامعه آنها را درک نمیکند.
3 - بسیار کمتر از آنچه حقشان است به آنها داده شده.
4- همه خداباوران باید حذف شوند زیرا به اندازه کافی حکومت کرده اند.
5 - ماده ازلی است _ ( این مخصوص ِ ایرانیان بیخدا است )

:e057:

Mehrbod
11-22-2015, 11:18 PM
پیش از آنکه جوابتان را بدهم یک خواهشی دارم و آن اینکه فراموش کنید که بنده یک مسلمان هستم یعنی می شود؟! به خدا حسی که در برابر شما دارم مثل حسی است که یک فلسطینی در برابر یک سربازاسرائیلی دارد مثل حسی که عمو تم در برابر آخرین اربابش داشت! و این حس هم برگرفته از همان عالم ِ خیال است!

پیشتر گفته شد که برای عالم معنا مراتبی است و در این میان عرفا به بالاترین حقایق در عالم معنا می رسند. در نمونه ای که شما بیان داشتید یک پیکر تراش در عالم خیال یک پیکره ای را تصور کرده و سپس عین آن را خلق می کند. یک موزیسین یک معمار هم همینطور. اما عرفا قضیه اشان فرق می کند آنها نمی توانند آن حقایقی را که کشف کرده اند و دیده اند را با واژه های موجود در دنیای مادی برای کسی بازگو کنند. همان داستان معروف افلاطون را که حتما خودتان بهتر می دانید داستان آن غار و آدمهایی که به بیرون آن غار می روند و..
حکایت آن غار در حقیقت حکایت همین دنیای مادی ماست و بیرون غار می شود عالم معنا! پس عالم معنا گستره ای بس وسعتر از عالم مادی دارد.
...


جهان پندار به هر جهانی راه بدارد, به جهان معنویات و خدا و پیغمبر! راه ندارد.

تا جاییکه تا این اندازه پذیرفته باشد هیچ گرهی در کار نیست, ولی چامه‌سُرایان و عارفان گاه
یاوه‌ها گفته‌اند و گویا از "رازی" بخواهند پرده بردارند, از بهمان و بیسار داستان درست کرده‌اند.

دریافت اینکه «نیروی گرانش» همان اندازه شگفت‌انگیز است که پنداره‌یِ «لامپ سه‌گوش»,
تنها میگوید که شناختشناسانه هیچ کدام داده‌یِ افزوده‌ای درباره‌یِ «چرایی» جهان دربر ندارند.

Mehrbod
11-22-2015, 11:23 PM
د سال پیش هم کسی را که خون ِ خدا بود بجرم خارج شدن از دین سر بریدند!

پس کدام اسلام را می گویید؟!
مولانا جلال الدین در شعری می گوید :
شیر بچه همی ماند به او
تو به پیغمبر چه می مانی بگو؟
...


اینها همان سفسته‌یِ «اسکاتلندی راستین» است:


Person A: "No Scotsman puts sugar on his porridge."
Person B: "But my uncle Angus likes sugar with his porridge."
Person A: "Ah yes, but no true Scotsman puts sugar on his porridge."

No true Scotsman - WiKi (https://en.wikipedia.org/wiki/No_true_Scotsman)



اسلام همان است که در قرآن آمده و هر سخنی هم تا یک مرزی میتوان تفسیر نموده و پیچاند, نه بیشتر.





پ.ن.
اگر n مسلمان داشته باشیم آنگاه n+1 تفسیر مختلف از اسلام خواهیم داشت که n
تای اول مربوط به هر یک از مسلمانان است و تفسیر n+1 ام همان اسلام واقعیست.

اصل فضله کبوتر از امام نقی که در ماله کشی کاربرد فروان دارد.

Mehrbod
11-22-2015, 11:44 PM
برخی چون حضرت مولانا و حضرت عطار با شاعری سعی در بیان دارند ولی بعد می بینند که هر چه بگویند آنی نیست که در عالم معنا دیده اند

آنهاییکه مسکالین زده‌اند یا هتّا اکستازی نیز از اینها میگویند, برخاسته از نیروی پندار و فراپندار (فکر و تخیل).

نکته‌یِ گیرا اینکه, در آزمایشی که شوربختانه سرچشمه و ریزگان اش را اکنون درست به یاد نمیاورم, بخشی از مغز را
می‌انگیختند و انگیخته هر بار دچار خنده میشده و در کنارش به این احساس بسیار ژرف دچار میآمده که به "
حقیقتی بسیار مهم دست یافته است", ولی پس از ته کشیدن انگیزش نمیتوانسته به یاد بیاورد چه حقیقت.

با آزمایش چندباره و چندباره آزمایشگران سرانجام پیروز میشوند که از آزموده بپرسند این
حقیقت چیست, در میاید چیزی جز اینکه «رنگ سفید پوشش آزمایشگران بسیار خنده‌آور است» نیست!

به دیگر زبان, «احساس یک چیز» با اینکه «آن چیز چه اندازه ریشه در واقعیت دارد» دو چیز سراسر دگرسان‌اند.

سارا
11-23-2015, 12:12 AM
جهان پندار به هر جهانی راه بدارد, به جهان معنویات و خدا و پیغمبر! راه ندارد.

تا جاییکه تا این اندازه پذیرفته باشد هیچ گرهی در کار نیست, ولی چامه‌سُرایان و عارفان گاه
یاوه‌ها گفته‌اند و گویا از "رازی" بخواهند پرده بردارند, از بهمان و بیسار داستان درست کرده‌اند.

دریافت اینکه «نیروی گرانش» همان اندازه شگفت‌انگیز است که پنداره‌یِ «لامپ سه‌گوش»,
تنها میگوید که شناختشناسانه هیچ کدام داده‌یِ افزوده‌ای درباره‌یِ «چرایی» جهان دربر ندارند.



ویکنشتاین به راسل می گوید : "گمان نکن هر انچه تو نمی‌فهمی نادرست است"

حال این شده است حکایت ما، بنده هر چه بگویم قبول نمی کنید چون قادر به درک عالم معنا نیستید. بقول نیچه تنها خلوت نشینان و متفکرین ِ دلزده از جامعه قادر به درک ِ آن می باشند.چرا که برای درک آن باید وارد آن عالم شدباید در هوای آن نفس کشید پس از اینرو من مانده ام شما چطور در مورد عالمی که آن را درک نکریده اید چنین با قطعیت جکم صادر می کنید!!

در ضمن عالم معنا # عالم پندار
چون معنا برابر با پندار نیست!

در ضمن تاکنون هر کس که وارد این عالم شده و به مراتب بالای آن رسیده است در آخر به حضرت حق رسیده است! پس این سخن شما که فرمودید پیوندی به خدا و معنویات ندارد از بیخ غلط است و نشان به آن نشان که "معنویات" از "معنا" می آیند پس عجیب به هم زلف گره زده اند و ربط دارند!

بنده می دانم چرا شما قادر به درک آن نیستید بخاطر ساختار زبانی است که استفاده می کنید پارسی سره! بله می دانم که جناب احمد کسروی پارسی نویسی را پیشنهاد کرد تا زبان عربی یا زبان اسلام از زبان مردم ایران دور و در مرحله ی بعد از دل مردم دور گردد. برای همین است که پندار را برابر با معنا گرفته اید که از بیخ نادرست است و با همین نظر اشتباه ،در آخر به این نتیجه رسیده اید که این عالم پیوندی با معنویات ندارد! در حالی که اگر از همان ابتدا آن را عالم معنا می نامیدید این اشتباه را مرتکب نمی شدید!

در ضمن خوب است که از افلاطون نام برده ام و گمان نمی برم که ایشان عارف یا شاعر بوده باشند! ایشان اصلا اصلِ عالم معنا را در کشف حقیقت هستی که همانا حضرت ِ حق است دانسته اند!
در ضمن شهاب الدین سهرودی که یک فیلسوف بی نظیر است در باب این عالم نوشته هایی دارد و ایشان در عمر شریفشان یک بیت شعر هم نگفته اند!




سلام همان است که در قرآن آمده و هر سخنی هم تا یک مرزی میتوان تفسیر نموده و پیچاند, نه بیشتر.

بقول اوشو که مسلمان هم نیست! قرآن کتابی است که نباید آن را خواند بلکه باید آن را سرود! باید قرآن را طوری بخوانید که گویی بر شما نازل می گردد. بله اسلام همان است که در قرآن آمده ولی آیا شما براستی به حقیقت قرآن رسیده اید؟
قرآن ظاهری دارد و باطنی ! نباید تنها به کلمه هایی که پشت سر هم آمده اند دل بست که پشت هر کلمه ، کلامی است که باید آن را شنید!

بنده از روی عمد بجای واژه از کلمه استفاده می کنم چرا چون کلمه و کلام و تکلم از یک ریشه اند و به هم پیوند دارند . براستی که "زبان" برای درک هستی بسیار مهم است! و حتما خوب هم می دانید که چرا ابن سینا و بقیه ی فیلسوفان ایرانی از زبان عربی استفاده می کرده اند و کتاب هایشان به زبان عربی است نه پارسی!

پ.ن.
نمی دانم چرا نام آن امام مظلوم را آوردید ولی اصلا جوانمردانه نیست که وقتی دارید با کسی بحث می کنید قلبش را هدف قرار دهید!

سارا
11-23-2015, 12:20 AM
آنهاییکه مسکالین زده‌اند یا هتّا اکستازی نیز از اینها میگویند, برخاسته از نیروی پندار و فراپندار (فکر و تخیل).

نکته‌یِ گیرا اینکه, در آزمایشی که شوربختانه سرچشمه و ریزگان اش را اکنون درست به یاد نمیاورم, بخشی از مغز را
می‌انگیختند و انگیخته هر بار دچار خنده میشده و در کنارش به این احساس بسیار ژرف دچار میآمده که به "
حقیقتی بسیار مهم دست یافته است", ولی پس از ته کشیدن انگیزش نمیتوانسته به یاد بیاورد چه حقیقت.

با آزمایش چندباره و چندباره آزمایشگران سرانجام پیروز میشوند که از آزموده بپرسند این
حقیقت چیست, در میاید چیزی جز اینکه «رنگ سفید پوشش آزمایشگران بسیار خنده‌آور است» نیست!

به دیگر زبان, «احساس یک چیز» با اینکه «آن چیز چه اندازه ریشه در واقعیت دارد» دو چیز سراسر دگرسان‌اند.

شهاب الدین سهرودی عالم احساس را از عالم معنا جدا دانسته اند چرا که در عالم معنا شما با "حواس" سر و کاری ندارید!

در ضمن شما که اینقدر ارادت به حکیم خیام دارید و متاسفانه شناختتان از ایشان برگرفته از نوشته های صادق هدایت است ، خوب است که بدانید صمیمترین دوستِ خیام حکیم سنایی بوده است و خوبتر آنکه بدانید تا چه اندازه این سرور ! خیام به حضرت سنایی ارادت می ورزیده است! پس اینقدر عرفا را .... بگذریم!
همین است دیگر شما شعر دوست نیستید باید هم اشعار خیام را اینگونه تحلیل کنید در ضمن ایشان که از واژگان تازی ! بسیار در شعرش استفاده می کرده است!

سارا
11-23-2015, 12:26 AM
تا آنجا که من به یاد دارم همه آنها چند حس مشترک داشتند و دارند.

1 - آدم هایی فوق تکامل یافته هستند.
2 - جامعه آنها را درک نمیکند.
3 - بسیار کمتر از آنچه حقشان است به آنها داده شده.
4- همه خداباوران باید حذف شوند زیرا به اندازه کافی حکومت کرده اند.
5 - ماده ازلی است _ ( این مخصوص ِ ایرانیان بیخدا است )

:e057:


براستی که بهترین تحلیل را از آنان و احساسشان بیان کردید!:e41f:

سارا
11-23-2015, 05:22 AM
آنهاییکه مسکالین زده‌اند یا هتّا اکستازی نیز از اینها میگویند, برخاسته از نیروی پندار و فراپندار (فکر و تخیل).

قربان شما از عرفا و اهل طریقت و احولاتشان چه می دانید؟ آیا تاکنون زندگینامه ی آنها را خوانده اید؟

شمس تبریز که بود؟ ابوالحسن خرقانی را چرا عطار گستاخ نامید؟ حلاج چرا انالحق به زبان آورد؟ مولانا چرا از قیل و قال مدرسه فرار کرد؟ احمد غزالی چه کرد که عین القضات مریدش سرش را به باد داد؟ محمد غزالی که متکلم و فقیه و عالم بزرگی بود چه شد که ناگهان فراری شد؟ شهاب الدین سهروردی که در حدود نصف سن ابن سینا بیشتر عمر نکرد و در عنفوان جوانی شهید شد اصلا برای چه شهید شد؟ شبلی چرا همه ی ثروتش را بخشید و جامه ی اهل طریقت به تن کرد؟ ابراهیم ادهم شاهزاده ی پارسی چرا از قصر فرار کرد و عطای ولیعهدی را به لقایش بخشید و دوریشی را پیش گرفت؟ و.........

خیلی بی انصافیست که این مردان بزرگ را در کنار معتادین و مستان بگذارید! خوبست که همه ی این انسان های بزرگ در دوره ی خود دانشمندان بسیار بزرگی هم بوده اند و همگیشان از نبوغ و هوشی خارق العاده بهره مند بودند. همه ی این افراد در علوم مادی سرآمد بودند ولی آنها زودتر از انیشتین فهمیدند که علم مرده ریگ (مادی) بدنبال توجیه هست نه حقیقت و برای دستیابی به حقیقت باید از ذوق در کنار خرد بهره جست! چرا که بقول حضرت مولانا پای استدلالیون چوبین بود!

mmns2001
11-23-2015, 03:25 PM
درود:e032:از کجا می دانستید؟!:e410: از پست هایم؟! یعنی اینقدر تابلو است؟!:)در زمان ِ شاه دکتر فردید و چند تن از متفکرین ایرانی به میزگردی در تلویزیون دعوت شده بودند . بحثشان گرم گرفته بود و در مورد فلاسفه و اندیشمندان ِ غربی و آرایشان بحث و جدل می کردند بحث به هایدگر رسید و دکتر فردید با عصبیت ِ خاص خودش به دیگران گفت : هایدگر تزِ منست!حالا هم در اینجا باید به شما بگویم عرفان و تصوف و طریقت تز منست!اجازه بدهید در ابتدا بگویم می دانم که دیگران چه برداشتی از عرفان و تصوف دارند. صادق هدایت که بنده ایشان را بعنوان یک نویسنده ی بزرگ قبولش دارم ، برداشتش در مورد عرفان و طریقت بسیار ساده و سطحی انگارانه است ایشان در یکی از داستانهایش که در مورد سلوک و عرفان است تعریف خود را از طریقت و عرفان بیان داشته است ، اینکه با خواندن و فقط با خواندن آثار عرفایی چون عطار و مولانا می شود عارف شد!! همینطور آرش بیخدا که در وبلاگش خوانده ام که فکر می کند اهل تصوف همه اهل شعرند و گوشه نشین ! گویی که تنها با شعر گفتن می توان عارف شد! در حالی که چه بسیارند عرفای بزرگی که یک بیت شعر هم در طول عمرشان نگفته اند! مثل ابوالحسن خرقانی !و الان شما هم صحبت از سماع کردید، در حالی که این حضرت مولانا بود که رقص سماع را باب کرد و الان تنها فرقه ی مولویه هستند که سماع از ملزومات و از آدابِ رسمیشان هست. اما دیگر حلقه های تصوف و طریقت الزامی بر انجام سماع ندارند. چون سماع از واجبات طریقت نیست.عرفان و طریقت را 40 منزل است و هفت مرحله.و عرفا به دو دسته تقسیم می شوند محبوبین و مجذوبین! و در ابتدای سلوک برای هر دودسته باید یقظه بوجود بیاید و اینکه یقظه چیست و.. شاید شما تمایل چندانی به این بحث نداشته باشید بنابراین بنده در همینجا کلامم را ختم می کنم.البته بنده خیلی دوست داشتم در باب همین خیال و وهم هم صحبت کنم البته از نظر فرد خردمند و حکیم و فیلسوفی چون شیخ اشراق ولی کوتاه باید گفت خیال داریم تا خیال! یکنوع خیال است که برگرفته از توهم است مثلا شخصی که فکر می کند خیلی با هوش است و عقل کلست و... (که نمونه هایش در ایران زیادند!) ولی در عمل برعکس آن هست! خوب این شخص متوهم است یعنی کسی چون احمدی نژاد ، حسن عباسی و... و آیا بنظر شما این چنین متوهمینی بدردِ جامعه می خورند؟اما یک خیالِ دیگر است که از معنا می آید و بدنبالِ خلق (آفرینش) است. این همان خیالی است که شیخ اشراق در عقل سرخش بدان نظر داشته . البته این خیال هم مراتبی دارد که به بالاترین مرتبه اش عرفا دست می یابند. مثلا یک هنرمند یک موزیسین یک معمار یک نقاش یک شاعر پیش از آفرینش اثر خود در عالم خیال به سر می برد. در این عالم معانی و حواس بگونه ای دیگر تجلی می یابند.ممنون که باز بنده را فردی انگل نمی دانید برعکس برخی از همفکرانتان که مدام برایم خرد آرزو می کنند و هرچه بگویم نمی پذیرند و آن را با استناد به احساسی بودن رد می کنند.:e303:درودالبته که بنده با عرفان و و صوفی گری اشنا هستم و کاملا ان تجربه روانی که در شما شور و شوق و احساس انرژیک از درون میکند را درک میکنمنه تنها در بین عرفای پس از اسلام بلکه از گذشته های دورتر در ایران و حتی در هند و در تاریخ ایران پس از اسلام هم بخوبی مسایل را دنبال کردمشما میتوانید تمایلات خود را داشته باشید ولی اعتقاد شما نمیتوان حقیقت را تغییر دهدما میتوانیم حقیقت را سرلوحه کار خود قرار دهیم یا با امیال و تمایلاتمان پیش رویم انتخاب هر یک از این دو امر نه بدلیل خوب بودن یا بد بودن یا داشتن قدرت مغزی میباشد بلکه بدلیل انتخاب غده هیپوتالاموس در مغز میباشددر هر صورت منصفانه نیست که بگوییم بشر مدیون خرد و عقل بوده تنها زیرا دین و هنر و تخیل نقش بسیار مهمی را حداقل از 100 هزاره پیش در پیشرفتهای بشر بازی کرده

سارا
11-23-2015, 03:56 PM
درودالبته که بنده با عرفان و و صوفی گری اشنا هستم و کاملا ان تجربه روانی که در شما شور و شوق و احساس انرژیک از درون میکند را درک میکنمنه تنها در بین عرفای پس از اسلام بلکه از گذشته های دورتر در ایران و حتی در هند و در تاریخ ایران پس از اسلام هم بخوبی مسایل را دنبال کردمشما میتوانید تمایلات خود را داشته باشید ولی اعتقاد شما نمیتوان حقیقت را تغییر دهدما میتوانیم حقیقت را سرلوحه کار خود قرار دهیم یا با امیال و تمایلاتمان پیش رویم انتخاب هر یک از این دو امر نه بدلیل خوب بودن یا بد بودن یا داشتن قدرت مغزی میباشد بلکه بدلیل انتخاب غده هیپوتالاموس در مغز میباشددر هر صورت منصفانه نیست که بگوییم بشر مدیون خرد و عقل بوده تنها زیرا دین و هنر و تخیل نقش بسیار مهمی را حداقل از 100 هزاره پیش در پیشرفتهای بشر بازی کرده
درود:e032:
شور و شوق هست ولی غم هم هست البته از نوع بی دنیایش و تنهاییش گاهی بسیار سخت و جانفرساست اینکه نتوانی حرف دلت را با کسی بگویی اینکه اگر هم حرف دلت را بگویی به جنون و بی خردی و بی منطقی متهم می شوی:( اما با اینحال آن آرامشِ پرشورش همه ی اینها را جبران می کند!


باده ی تلخ ِ غمت هرکه نوشد
کنجِ غم را کی به شادی می فروشد؟!
بنده ام مدام به این دوستان خردگرا می گویم که همه چیز ِ آدمی در خرد و منطقش نیست پس تکلیف احساس و ذوق چه می شود؟ ولی در جواب، بارانِ گوشه و کنایه و طعنه است و مدام نمره ی منطقم را صفر می دهند! آخر یکی نیست به اینها بگوید


اگر دل دادن و بستن گناهست
چرا ذوق و ظرافت آفریدند؟



پ.ن.
شما در هم میهن در تاپیکی که بنده آغازگرش بوده ام پستی گذاشته اید;)

Mehrbod
11-23-2015, 11:58 PM
ویکنشتاین به راسل می گوید : "گمان نکن هر انچه تو نمی‌فهمی نادرست است"


نکته گیرا اینجاست که خود این عارفان هم نمیفهمند چه میگویند, ولی میخواهند دیگران آنرا دربسته بپذیرند.






حال این شده است حکایت ما، بنده هر چه بگویم قبول نمی کنید چون قادر به درک عالم معنا نیستید. بقول نیچه تنها خلوت نشینان و متفکرین ِ دلزده از جامعه قادر به درک ِ آن می باشند.چرا که برای درک آن باید وارد آن عالم شدباید در هوای آن نفس کشید پس از اینرو من مانده ام شما چطور در مورد عالمی که آن را درک نکریده اید چنین با قطعیت جکم صادر می کنید!!


برای کسیکه کور زاده شده همچُنان میتوان گفت بینایی چیست و او همچنان میتواند
آنرا دریابد, اگرچه نتواند درک کند. پس برای دریافت یک چیز بباید نیازی به وایافت (= ادراک) آن نیست.






در ضمن عالم معنا # عالم پندار
چون معنا برابر با پندار نیست!


ما از برابر درست‌تر بهره گرفته‌ایم.






در ضمن تاکنون هر کس که وارد این عالم شده و به مراتب بالای آن رسیده است در آخر به حضرت حق رسیده است! پس این سخن شما که فرمودید پیوندی به خدا و معنویات ندارد از بیخ غلط است و نشان به آن نشان که "معنویات" از "معنا" می آیند پس عجیب به هم زلف گره زده اند و ربط دارند!


حضرت حق و دیگر یاوه‌ها.






بنده می دانم چرا شما قادر به درک آن نیستید بخاطر ساختار زبانی است که استفاده می کنید پارسی سره! بله می دانم که جناب احمد کسروی پارسی نویسی را پیشنهاد کرد تا زبان عربی یا زبان اسلام از زبان مردم ایران دور و در مرحله ی بعد از دل مردم دور گردد. برای همین است که پندار را برابر با معنا گرفته اید که از بیخ نادرست است و با همین نظر اشتباه ،در آخر به این نتیجه رسیده اید که این عالم پیوندی با معنویات ندارد! در حالی که اگر از همان ابتدا آن را عالم معنا می نامیدید این اشتباه را مرتکب نمی شدید!


بوارونه, زبان پارسیک خود تواناست و برابر معنی همان «چَم» است, چُنانکه در پارسی میانه
در کنار «چه را —> چرا = for what reason = why» نیز داشته‌ایم «چَم رای —>‌ چمرای =for what purpose».

هر آینه, چم تنها زیرگردآیه‌ای از پندار است, هنگامیکه این جهان همان جهان پندار یا بهتر بگوییم, virtual میباشد.






در ضمن خوب است که از افلاطون نام برده ام و گمان نمی برم که ایشان عارف یا شاعر بوده باشند! ایشان اصلا اصلِ عالم معنا را در کشف حقیقت هستی که همانا حضرت ِ حق است دانسته اند!
در ضمن شهاب الدین سهرودی که یک فیلسوف بی نظیر است در باب این عالم نوشته هایی دارد و ایشان در عمر شریفشان یک بیت شعر هم نگفته اند!


تا اینجا تنها گفتید که دیگران چه گفته‌اند, بی اینکه روشن شود منطق این جهان پندار
چیست و چرا باید سخن این و آن را چش مبسته و کورکورانه پذیرفت, آنهم جاییکه خودشان هم درنیافته‌اند چه دیده‌اند.
بهمین شیوه اگر پیش رود, باید کم کم سخن دیوانگان و مسکالین‌زدگان را هم پذیرفت, چون آنها
هم گاه میگویند در دیوانگی به حقیقت دست یافته‌اند بی اینکه بتوانند بگویند چه حقیقت یا چرا.






بقول اوشو که مسلمان هم نیست! قرآن کتابی است که نباید آن را خواند بلکه باید آن را سرود! باید قرآن را طوری بخوانید که گویی بر شما نازل می گردد. بله اسلام همان است که در قرآن آمده ولی آیا شما براستی به حقیقت قرآن رسیده اید؟
قرآن ظاهری دارد و باطنی ! نباید تنها به کلمه هایی که پشت سر هم آمده اند دل بست که پشت هر کلمه ، کلامی است که باید آن را شنید!


ماله‌کشی.




بنده از روی عمد بجای واژه از کلمه استفاده می کنم چرا چون کلمه و کلام و تکلم از یک ریشه اند و به هم پیوند دارند . براستی که "زبان" برای درک هستی بسیار مهم است! و حتما خوب هم می دانید که چرا ابن سینا و بقیه ی فیلسوفان ایرانی از زبان عربی استفاده می کرده اند و کتاب هایشان به زبان عربی است نه پارسی!


این را هم آگاهی بسنده ندارید, زیرا یکی از کهنترین کارواژه‌ها پارسی همان «واختن» است:


واختن (≈> گفتن) —> واژ



که «واژه» را از همان برگرفته‌اند, چُنانکه «وات = حرف» نیز از همان میاید.



https://www.vajehyab.com/dehkhoda/%D9%88%D8%A7%D8%AA-1
وات . (اِ) سخن . (برهان )(آنندراج ) (جهانگیری ) (رشیدی ) (ناظم الاطباء). || حرف . (برهان ) (جهانگیری ) (رشیدی ) (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ حرف . و هر سخنی که از دو وات آمیخته باشد دو حرفی خوانند همچون سر و دم و بر. (آنندراج ).

Mehrbod
11-23-2015, 11:59 PM
قربان شما از عرفا و اهل طریقت و احولاتشان چه می دانید؟ آیا تاکنون زندگینامه ی آنها را خوانده اید؟

شمس تبریز که بود؟ ابوالحسن خرقانی را چرا عطار گستاخ نامید؟ حلاج چرا انالحق به زبان آورد؟ مولانا چرا از قیل و قال مدرسه فرار کرد؟ احمد غزالی چه کرد که عین القضات مریدش سرش را به باد داد؟ محمد غزالی که متکلم و فقیه و عالم بزرگی بود چه شد که ناگهان فراری شد؟ شهاب الدین سهروردی که در حدود نصف سن ابن سینا بیشتر عمر نکرد و در عنفوان جوانی شهید شد اصلا برای چه شهید شد؟ شبلی چرا همه ی ثروتش را بخشید و جامه ی اهل طریقت به تن کرد؟ ابراهیم ادهم شاهزاده ی پارسی چرا از قصر فرار کرد و عطای ولیعهدی را به لقایش بخشید و دوریشی را پیش گرفت؟ و.........

خیلی بی انصافیست که این مردان بزرگ را در کنار معتادین و مستان بگذارید! خوبست که همه ی این انسان های بزرگ در دوره ی خود دانشمندان بسیار بزرگی هم بوده اند و همگیشان از نبوغ و هوشی خارق العاده بهره مند بودند. همه ی این افراد در علوم مادی سرآمد بودند ولی آنها زودتر از انیشتین فهمیدند که علم مرده ریگ (مادی) بدنبال توجیه هست نه حقیقت و برای دستیابی به حقیقت باید از ذوق در کنار خرد بهره جست! چرا که بقول حضرت مولانا پای استدلالیون چوبین بود!

شما هنوز نمیدانید «واقعیت» چیست و «حقیقت» کدام است و در جهان پندار دنبال آن میگردید؟

سارا
11-24-2015, 08:31 AM
نکته گیرا اینجاست که خود این عارفان هم نمیفهمند چه میگویند, ولی میخواهند دیگران آنرا دربسته بپذیرند.

این نظر شخصی شماست قربان! و همانطور که از ابتدا می دانستم شما حتی به خودتان زحمت خواندن یکی بیت شعر یا یک خط از نوشته های عرفا را به خود نداده اید و زندگینامه ی یکی از آنها را هم نخوانده اید وگرنه چنین سخنی نمی گفتید!
عرفا در برابر دیگران سکوت می کنند و انکار! و راز را فاش نمی کنند آنگاه چطور آنها می خواهند دیگران دربسته حرفشان را بپذیرند ؟ آنها که حرفی نمی زنند! رازی ملا نمی کنند ....... بقول حضرت مولانا :


منم آن عاشق رویت که جز این کار ندارم
که بر آنکس که نه عاشق ، بجز انکار ندارم

و یا در جایی دیگر می فرماید:
آنکه را اسرار حق آموختند
مُهر کردند و دهانش دوختند
می بینید مدام بر نگفتن و سکوت کردن و انکار کردن عشق درنزد دیگران تاکید شده است. اصولا سالکان نباید احوالاتشان و رازهایی که بر آنها مکشوف شده است را بر غیر بگویند.

حضرت حافظ سروده:

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در رنج خودپرستی
در میان عرفا آنان که دست به افشای راز زدن همگیشان به بالای دار رفتند چرا که سزای افشای راز او مرگست آنهم حلاج وار! چرا که دیگران نمی فهمند اینها چه می گویند و آنها را متهم به جنون و کفر می کنند و عاقبتی جز مرگ هم در انتظار آنان نخواهد بود. در همان داستان غار ِ افلاطون هم این سخن گفته شده است که آنهایی که به بیرون غار می روند وقتی برمی گردند تا آنچه را که دیده اند برای بقیه بازگویند متهم به دیوانگی و جنون می گردند و اگر زیاد اصرار ورزند دیگران دست و پایشان را غل و زنجیر کرده تا دیگر نتوانند حرکت کرده و به بیرون غار بروند.
پس در ابتدای طریقت آنچه که سالک باید بداند آنست که سکوت کند و خویشتندار باشد و راز و احوالاتش را برِ غیر نگوید.
پس در نتیجه این سخن شما که فرمودید "خود این عارفان هم نمیفهمند چه میگویند, ولی میخواهند دیگران آنرا دربسته بپذیرند." از بیخ غلط می باشد!






برای کسیکه کور زاده شده همچُنان میتوان گفت بینایی چیست و او همچنان میتواند
آنرا دریابد, اگرچه نتواند درک کند. پس برای دریافت یک چیز بباید نیازی به وایافت (= ادراک) آن نیست.

مشکل همینجاست که شما دارید یک مثالی را که برای عالم مادی است را برای عالم معنا تعمیم می دهید و از اینرو قیاس مع الفارق است. آن شخص کور و بینایی هر دو در این عالم مادی است اما عالم معنا دنیایی فرای عالم مادیست دنیایی است که در آن تعاریف و اشیا ورای آنچه که در عالم مادی هستند هست.

برای مثال مستی یک عارف از عشق را نمی توان با مستی حاصل از شرب خمر یکسان در نظر گرفت و یا از یک نوع دانست! جه زیبا حضرت مولانا این مساله را بیان داشته اند:

شما مست نگشتید و از آن باده نخوردید
چه دانید چه دانید که ما در چه شکاریم؟





















بوارونه, زبان پارسیک خود تواناست و برابر معنی همان «چَم» است, چُنانکه در پارسی میانه
در کنار «چه را —> چرا = for what reason = why» نیز داشته‌ایم «چَم رای —>‌ چمرای =for what purpose».

هر آینه, چم تنها زیرگردآیه‌ای از پندار است, هنگامیکه این جهان همان جهان پندار یا بهتر بگوییم, virtual میباشد.

قربان اینگونه پاسخ دادن شما از تعصب و نفرت ناشی می گردد! از تعصب پارسی دوستی و از نفرت اعراب!
پس چرا ابن سینا و دیگر دانمشندان ایرانی تمام کتاب هایشان را به زبان عربی می نگاشتند؟ براستی چرا؟
زیرا همه ی دانمشندان و فلاسفه ی ایرانی معترف بودند که زبان عربی ظرفیت فلسفه و مفاهیم فلسفی را دارد ولی زبان پارسی خیر ! حتی تا همین اواخر هم فلاسفه ی ایرانی چون علامه طباطبایی به عربی آثار فلسفی خود را می نگاشتند. هر چند اخیرا تلاش هایی در جهت ِقوی کردن و بالا بردن ظرفیت فلسفی زبان پارسی شده است.






تا اینجا تنها گفتید که دیگران چه گفته‌اند, بی اینکه روشن شود منطق این جهان پندار
چیست و چرا باید سخن این و آن را چش مبسته و کورکورانه پذیرفت, آنهم جاییکه خودشان هم درنیافته‌اند چه دیده‌اند.
بهمین شیوه اگر پیش رود, باید کم کم سخن دیوانگان و مسکالین‌زدگان را هم پذیرفت, چون آنها
هم گاه میگویند در دیوانگی به حقیقت دست یافته‌اند بی اینکه بتوانند بگویند چه حقیقت یا چرا.
خب نمی دانم که آیا اجازه اش را دارم یا نه؟ آیا شما براستی دوست دارید بنده در اینجا از عالم معنا صحبت کنم یا نه و یا تنها به دنبال مسخره کردن و رد کردن و بی منطق خواندن آن هستید. یک سوال! اصلا هدف شما از این بحث چیست؟ مسلما بدنبال حقیقت این عالم نیستید. می شود این بار بزرگواری کرده بر این حقیر منت نهاده و بگویید که هدفتان از این بحث چیست؟
اگر پاسخ دهید تکلیف بنده هم روشن می گردد که آیا اجازه دارم این بحث را ادامه دهم یا خیر!












این را هم آگاهی بسنده ندارید, زیرا یکی از کهنترین کارواژه‌ها پارسی همان «واختن» است:

واختن (≈> گفتن) —> واژ



که «واژه» را از همان برگرفته‌اند, چُنانکه «وات = حرف» نیز از همان میاید.

چرا می دانستم البته در زبان پهلوی "واجیدن" یعنی سخن گفتن! که می شود گقت همان واژیدن است. اما شما منظور بنده را نگرفتید منظورم از فصاحت و رسایی زبان عربی بود و اینکه کلمات عربی مثل کلمه ، کلام، تکلم و..... چقدر برای بیان معتانی بزرگ و ماورای دنیای مادی فصاحت و بلاغت و ظرفیت دارند و در درک بهتر هستی یاری دهنده هستند اما ........



ماله‌کشی.



حضرت حق و دیگر یاوه‌ها.

چرا؟ به چه دلیل اینها را می گویید اگر ممکن است توضیح دهید علت اینگونه پاسخ دادن هایتان را !




شما هنوز نمیدانید «واقعیت» چیست و «حقیقت» کدام است و در جهان پندار دنبال آن میگردید؟

ببخشید شما از کجا می دانید که بنده چه چیز را نمی دانم؟!
بنده هر چه را که ندانم این را خوب می دانم که واقعیت برابر با حقیقت نیست و این همان چیزی است که شما هنوز متوجه نشده اید!

mmns2001
11-24-2015, 10:37 AM
درود:e032:شور و شوق هست ولی غم هم هست البته از نوع بی دنیایش و تنهاییش گاهی بسیار سخت و جانفرساست اینکه نتوانی حرف دلت را با کسی بگویی اینکه اگر هم حرف دلت را بگویی به جنون و بی خردی و بی منطقی متهم می شوی:( اما با اینحال آن آرامشِ پرشورش همه ی اینها را جبران می کند!
باده ی تلخ ِ غمت هرکه نوشد کنجِ غم را کی به شادی می فروشد؟!بنده ام مدام به این دوستان خردگرا می گویم که همه چیز ِ آدمی در خرد و منطقش نیست پس تکلیف احساس و ذوق چه می شود؟ ولی در جواب، بارانِ گوشه و کنایه و طعنه است و مدام نمره ی منطقم را صفر می دهند! آخر یکی نیست به اینها بگوید
اگر دل دادن و بستن گناهستچرا ذوق و ظرافت آفریدند؟ پ.ن.شما در هم میهن در تاپیکی که بنده آغازگرش بوده ام پستی گذاشته اید;)شاید گذاشته باشم

Mehrbod
11-24-2015, 01:03 PM
این نظر شخصی شماست قربان! و همانطور که از ابتدا می دانستم شما حتی به خودتان زحمت خواندن یکی بیت شعر یا یک خط از نوشته های عرفا را به خود نداده اید و زندگینامه ی یکی از آنها را هم نخوانده اید وگرنه چنین سخنی نمی گفتید!
عرفا در برابر دیگران سکوت می کنند و انکار! و راز را فاش نمی کنند آنگاه چطور آنها می خواهند دیگران دربسته حرفشان را بپذیرند ؟ آنها که حرفی نمی زنند! رازی ملا نمی کنند ....... بقول حضرت مولانا :


منم آن عاشق رویت که جز این کار ندارم
که بر آنکس که نه عاشق ، بجز انکار ندارم

و یا در جایی دیگر می فرماید:
آنکه را اسرار حق آموختند
مُهر کردند و دهانش دوختند
می بینید مدام بر نگفتن و سکوت کردن و انکار کردن عشق درنزد دیگران تاکید شده است. اصولا سالکان نباید احوالاتشان و رازهایی که بر آنها مکشوف شده است را بر غیر بگویند.


جادوگران و افسونگران هم میگویند به حقیقت‌هایی فراطبیعی دسترسی دارند, ولی نمیتوانند بگویند چگونه.
عارفان هم میبینیم بهمین شیوه میگویند «ما میدانیم حقیقت چیست, ولی نمیتوانیم به شما بگوییم» —>
در بهترین چهره:


خودفریبی


در بدترین چهره:


سالوسی (https://www.vajehyab.com/dehkhoda/%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%88%D8%B3%DB%8C)

(= شارلاتانیسم)





حضرت حافظ سروده:

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در رنج خودپرستی


این سخن هم بمانند این میماند که پزشک دانشمند از درمان بیماری که تنها مدعی‌ست بهتر از او میداند خودداری بجوید و بگوید:


با مدعی مگویید اسرار مرگ و هستی
تا بی خبر بمیرد در رنج خودپرستی


هنگامیکه منطق‌وارانه, از پزشک چشمداشت این میرود آنچه میداند را به زبان ساده و خردپذیر برای بیماری که بدرستی نگران تندرستی خود — یا در برابر
عارفان روانپریش نگران رواندرستی خود — باشد را به زبان بیاورد, نه اینکه آنجا بازار سالوسی و فرقه‌بازی راه انداخته و این را راه بدهد و درمان کند, آن یکی را نه.






در میان عرفا آنان که دست به افشای راز زدن همگیشان به بالای دار رفتند چرا که سزای افشای راز او مرگست آنهم حلاج وار! چرا که دیگران نمی فهمند اینها چه می گویند و آنها را متهم به جنون و کفر می کنند و عاقبتی جز مرگ هم در انتظار آنان نخواهد بود.


عارفان مسلمان از سوی مسلمانان خودباخته کشته میشوند, ناخداباوران! خردگرای
در این میان بایستی این را نشانه‌‌ای از درستی سخن عارفان برداشت نمایند.






در همان داستان غار ِ افلاطون هم این سخن گفته شده است که آنهایی که به بیرون غار می روند وقتی برمی گردند تا آنچه را که دیده اند برای بقیه بازگویند متهم به دیوانگی و جنون می گردند و اگر زیاد اصرار ورزند دیگران دست و پایشان را غل و زنجیر کرده تا دیگر نتوانند حرکت کرده و به بیرون غار بروند.
پس در ابتدای طریقت آنچه که سالک باید بداند آنست که سکوت کند و خویشتندار باشد و راز و احوالاتش را برِ غیر نگوید.
پس در نتیجه این سخن شما که فرمودید "خود این عارفان هم نمیفهمند چه میگویند, ولی میخواهند دیگران آنرا دربسته بپذیرند." از بیخ غلط می باشد!


بیجاست, در تاریکی هم میشود فیل را لمس نمود و هرکس میتواند یک برداشت دگرسانی از خرطوم یا دم او بکند,
ولی در هر چهره‌ای این تعریف‌ها خردپذیر میباشند و میتوان آنها را همواره به بوته‌یِ آزمایش و سنجش نهاد.

هنگامیکه, سخن عارفان چیزی جز اینکه «ما یک چیزی دریافته‌ام که خودمان هم نمیتوانیم درست بگوییم چیست» نمیباشد
و تنها راهی‌ که میتوان گفته‌یِ ایشان را گویا سنجید همین است که خودتان هم یکی از آنان بشوید (= فرقه‌گرایی و یارگیری ≠ خردپذیری).








مشکل همینجاست که شما دارید یک مثالی را که برای عالم مادی است را برای عالم معنا تعمیم می دهید و از اینرو قیاس مع الفارق است. آن شخص کور و بینایی هر دو در این عالم مادی است اما عالم معنا دنیایی فرای عالم مادیست دنیایی است که در آن تعاریف و اشیا ورای آنچه که در عالم مادی هستند هست.


بینایی و دیدن خود در جهان پندار معنا میابد, اگرنه اتم و یاخته کور و بینا ندارند. پس باری دیگر, دریافت (understanding) در
نیاز به وایافت (perception) نمیباشد; همانجور که کسیکه کوررنگ است نمیتواند رنگ سرخ را وایابد, ولی همزمان دریابد چیست.

سارا
11-24-2015, 04:12 PM
جادوگران و افسونگران هم میگویند به حقیقت‌هایی فراطبیعی دسترسی دارند, ولی نمیتوانند بگویند چگونه.
عارفان هم میبینیم بهمین شیوه میگویند «ما میدانیم حقیقت چیست, ولی نمیتوانیم به شما بگوییم» —>
در بهترین چهره:

خودفریبی


در بدترین چهره:

سالوسی (https://www.vajehyab.com/dehkhoda/%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%88%D8%B3%DB%8C)

(= شارلاتانیسم)



باشد عرفا را سالوس و خود فریب و شارلاتان و دیوانه و جادوگر بخوانید حق هم دارید که اینگونه آنها را بخوانید چرا که از آنها هیچ نمی دانید ! در پست پیشین هم از شما سوال کردم در مورد عرفای بزرگ چه می دانید و اسمهایشان را یکی یکی ردیف کردم اما طبق معمول شما از پاسخ دادن سر باز زدید!







این سخن هم بمانند این میماند که پزشک دانشمند از درمان بیماری که تنها مدعی‌ست بهتر از او میداند خودداری بجوید و بگوید:

با مدعی مگویید اسرار مرگ و هستی
تا بی خبر بمیرد در رنج خودپرستی


هنگامیکه منطق‌وارانه, از پزشک چشمداشت این میرود آنچه میداند را به زبان ساده و خردپذیر برای بیماری که بدرستی نگران تندرستی خود — یا در برابر
عارفان روانپریش نگران رواندرستی خود — باشد را به زبان بیاورد, نه اینکه آنجا بازار سالوسی و فرقه‌بازی راه انداخته و این را راه بدهد و درمان کند, آن یکی را نه.

قیاس مع الفارق و سفسطه!!







عارفان مسلمان از سوی مسلمانان خودباخته کشته میشوند, ناخداباوران! خردگرای
در این میان بایستی این را نشانه‌‌ای از درستی سخن عارفان برداشت نمایند.
!!







بیجاست, در تاریکی هم میشود فیل را لمس نمود و هرکس میتواند یک برداشت دگرسانی از خرطوم یا دم او بکند,
ولی در هر چهره‌ای این تعریف‌ها خردپذیر میباشند و میتوان آنها را همواره به بوته‌یِ آزمایش و سنجش نهاد.
:cerealguyspitting:
داستان غارِ افلاطون # داستان فیل حضرت مولانا!




گویا از افلاطون و حکمتش بسنده نمی دانید!! همانطور که از مولانا و عرفانش! این داستان ِ فیل را هم فکر می کنم بنده در یکی از پست هایم گفته بودم وگرنه شما و شعر آنهم از نوع مولاناییش!!

داستان غار افلاطون حکایت افرادی است که در درون یک غار تاریک هستند و روزگار می گذرانند روزی یک چند نفری تصمیم می گیرند که در غار گشتی بزنند و با آن بیشتر آشنا شوند پس حرکت را آغاز می کنند و در طی آن نوری می بینید پس به سمت نور متمایل شده و به دهانه ی غار می رسند و دنیای بیرون غار را که سراسر نور و روشنی و سرسبزی است را مشاهده می کنند. بعد بر می گردند که از بیرن غار برای دیگر ساکنان غار بگویند اما هیچکس حرف آنها را در نمی یابد و قبول نمی کند و در عوض آنها را متهم به جنون و بی خردی و بی منطقی می کنند و دست و پایشان را غل و زنجیر می کنند تا دیگر حرکت نکنند و به دهانه ی غار نروند!

در ضمن گویا داستان فیل را که از بنده هم باید شنیده باشید را خوب در خاطر ندارید که می گویید در تاریکی هم می شود فیل را لمس کرد!!! خب داستان اصلا از این قرار بود که همه در تاریکی فیل را لمس می کردند و بجای دیدنش از طریق لمسِ آن به تعریفی از او می رسیدند! حافظه ی زمختی دارید ها :71:





هنگامیکه, سخن عارفان چیزی جز اینکه «ما یک چیزی دریافته‌ام که خودمان هم نمیتوانیم درست بگوییم چیست» نمیباشد
و تنها راهی‌ که میتوان گفته‌یِ ایشان را گویا سنجید همین است که خودتان هم یکی از آنان بشوید (= فرقه‌گرایی و یارگیری ≠ خردپذیری).

کسی شما را دعوت نکرده است و اجباری هم در آن نیست در عالم عرفان باید برای سالک یقظه رخ دهد تا وارد طریقت شود و اگرنه خوب نمی تواند! همه که قرار نیست عارف شوند راهش سخت است و تنهاییش وحشتناکست اینکه عرفا چقدر مظلوم و غریبند و اینکه اینهمه عاشقی و شور و اشتیاق هم دستِ خودشان نیست. پس بنظر شما آیا منطقی است کسانی را که به اختیار خودشان نیست که عاشق هستند را چنین به بادِ توهین و تمسخر بگیریم؟!!









بینایی و دیدن خود در جهان پندار معنا میابد, اگرنه اتم و یاخته کور و بینا ندارند. پس باری دیگر, دریافت (understanding) در
نیاز به وایافت (perception) نمیباشد; همانجور که کسیکه کوررنگ است نمیتواند رنگ سرخ را وایابد, ولی همزمان دریابد چیست.

بازهم قیاس مع الفارق :)

Mehrbod
11-28-2015, 02:18 AM
باشد عرفا را سالوس و خود فریب و شارلاتان و دیوانه و جادوگر بخوانید حق هم دارید که اینگونه آنها را بخوانید چرا که از آنها هیچ نمی دانید ! در پست پیشین هم از شما سوال کردم در مورد عرفای بزرگ چه می دانید و اسمهایشان را یکی یکی ردیف کردم اما طبق معمول شما از پاسخ دادن سر باز زدید!




برای دانش به درستی یک چیز, نیازی به شناخت گوینده‌یِ آن نیست. این سخن همان «سفسته‌یِ
ارجاع به آتوریته» است, چُنانکه نمونه‌وار اگر اینشتن بگوید ماست سیاه است, سیاه میشود, که روشن است, نمیشود.






داستان غارِ افلاطون # داستان فیل حضرت مولانا!


درست است, جایی هم گفته نشد این دو یکی‌اند.









کسی شما را دعوت نکرده است و اجباری هم در آن نیست در عالم عرفان باید برای سالک یقظه رخ دهد تا وارد طریقت شود و اگرنه خوب نمی تواند! همه که قرار نیست عارف شوند راهش سخت است و تنهاییش وحشتناکست اینکه عرفا چقدر مظلوم و غریبند و اینکه اینهمه عاشقی و شور و اشتیاق هم دستِ خودشان نیست. پس بنظر شما آیا منطقی است کسانی را که به اختیار خودشان نیست که عاشق هستند را چنین به بادِ توهین و تمسخر بگیریم؟!!


بوارونه, این شمایید که به این سخنگاه درون آمده‌اید و سخن از راه طریقت و حضرت
حق و درستی اسلام زده‌اید, اگر نه ما یا نمونه‌وار من, با باورهای شما کاری نداشته‌ام,
پس آغازگر و فراخواننده به این آئین خود شما بوده‌اید و چُنانکه نیز میبینیم,
هنگامیکه سخن از "اثبات" این ادعاها میرسد کمابیش تنها از چند شیوه برای گریز از پاسخ [کژ]بهره میگیرید:


١- سفسته‌یِ پرداختن به سخنگو بجای سخن: مهربد آدم کینه‌توز و بهمان و بیساری‌ست و آشنایی ندارد.
٢- سفسته‌یِ ارجاع به مرجعیت: بهمان و بیسار کس نامی هم این را گفته‌اند, پس درسته.
٣- سفسته‌یِ تو نمیدانی: شما درک بسنده ندارید, اگر نه میدانستید.
٤- سفسته‌یِ چامه: با سخن آهنگین و زیبا سپید را سیاه میتوان جا زد, ولی نمیتوان سیاه انگاشت.
٥- ...








داستان غار افلاطون حکایت افرادی است که در درون یک غار تاریک هستند و روزگار می گذرانند روزی یک چند نفری تصمیم می گیرند که در غار گشتی بزنند و با آن بیشتر آشنا شوند پس حرکت را آغاز می کنند و در طی آن نوری می بینید پس به سمت نور متمایل شده و به دهانه ی غار می رسند و دنیای بیرون غار را که سراسر نور و روشنی و سرسبزی است را مشاهده می کنند. بعد بر می گردند که از بیرن غار برای دیگر ساکنان غار بگویند اما هیچکس حرف آنها را در نمی یابد و قبول نمی کند و در عوض آنها را متهم به جنون و بی خردی و بی منطقی می کنند و دست و پایشان را غل و زنجیر می کنند تا دیگر حرکت نکنند و به دهانه ی غار نروند!



اکنون که پامیفشارید, این آرتامان (parable) هم گرچه زیباست, ولی کاربردی ندارد.

برای نمونه نیچه هم میگوید:



نورِ دورترین ستاره دیرترین بر آدمی میرسد; اود پیش از آنکه رسیده باشد, انکار میکند آدمی, که آنجا, ستاره‌ای باشد.



Das Licht der fernsten Sterne kommt am spätesten zu den Menschen; und bevor es nicht angekommen ist, leugnet der Mensch, daß es dort – Sterne gibt.


به دیگر زبان, آری, ستاره‌ای که نور آن نرسد منطق‌وارانه نیست به شمار میرود, مگر آنکه گواهی دیگر بر بودن آن در دست بیاید.

بهمانند, جهانی که هرکس بایستی درویش بشود و رازآلودانه در آن به دنبال حقیقت (حقیقت از کدام واقعیت؟)
سرگردان باشد — جوریکه خودش هم در پایان درست نداند چه دریافته و نتواند بازگوید — نیز احتمال بسیار بالاتری دارد
سالوسی (شارلاتانیسم) و خودفریبی باشد, تا براستی دریچه‌ای برای دریافت واقعیت, مگر آنکه گواه
دیگری از درستی این ادعاها (حضرت حق و بهمان و بیسار) نشان داده شود و نه آنکه تنها ارجاع.


ازینرو, در آرتامان بالا نیز:



١- کسانیکه درون غار بوده‌اند از خود میتوانسته‌اند بپرسند اگر همه‌جا تاریکی‌ست, پس چرا چشم دارند و
دستکم تا این اندازه, بر اینکه این چشم یک کاری می‌انجامد به درستی سخن آنان گمان بالاتری میداده‌اند و خیره‌سر نمیماندند.

٢- نیازی به درویش و راه عرفان و پرداختن به اینجور کارهای رازآلودانه نداشته‌اند, بساکه تنها نیاز بوده کمی تن را تکانده و تا سر غار نوک پا میرفته‌اند.

٣- بازگویندگان دستکم میدانسته‌اند چه دیده‌اند (واقعیت) و توانایی بازگویی آنهم به دور از شعر و ایهام را داشته‌اند.

٤- پایان داستان هم سوزناک از گونه‌یِ هالیوودی شده است.









پ.ن.



در ضمن گویا داستان فیل را که از بنده هم باید شنیده باشید را خوب در خاطر ندارید که می گویید در تاریکی هم می شود فیل را لمس کرد!!! خب داستان اصلا از این قرار بود که همه در تاریکی فیل را لمس می کردند و بجای دیدنش از طریق لمسِ آن به تعریفی از او می رسیدند! حافظه ی زمختی دارید ها



زمختی در دریافت بوده است.

سارا
11-28-2015, 09:20 PM
برای دانش به درستی یک چیز, نیازی به شناخت گوینده‌یِ آن نیست. این سخن همان «سفسته‌یِ
ارجاع به آتوریته» است, چُنانکه نمونه‌وار اگر اینشتن بگوید ماست سیاه است, سیاه میشود, که روشن است, نمیشود.

قربان آخر این دانش که شبیه دیگر دانش ها نیست و مشکل هم همینجاست که علمِ عشق در دفتر نباشد! نمی شود این علم را در کتاب و دفتر یافت! بقول حضرت شمس این علم در هیچ کتابی یافت نمی شود و بخاطر همین او تمام کتاب های مولانا را به درون حوض انداخت و سالها بعد از این ماجرا حضرت حافظ چه خوب آن را توصیف کرد که :

بشوی اوراق اگر همدرس مایی

که علم عشق در دفتر نباشد
به همین علت باید برای شناخت این علم دست به دامانِ عالمانِ این علم که همانا عرفا هستند شد چرا که آنها براستی عالمان عشقند و زندگینامه هایشان سراسر پر از عشق و شور و راز و رمز هستی است. در حقیقت زندگینامه های آنها تئوری علم عشق است!









درست است, جایی هم گفته نشد این دو یکی‌اند.

حرف ِ بنده این بود:

در همان داستان غار ِ افلاطون هم این سخن گفته شده است که آنهایی که به بیرون غار می روند وقتی برمی گردند تا آنچه را که دیده اند برای بقیه بازگویند متهم به دیوانگی و جنون می گردند و اگر زیاد اصرار ورزند دیگران دست و پایشان را غل و زنجیر کرده تا دیگر نتوانند حرکت کرده و به بیرون غار بروند.
پس در ابتدای طریقت آنچه که سالک باید بداند آنست که سکوت کند و خویشتندار باشد و راز و احوالاتش را برِ غیر نگوید.

--->
[/QUOTE]



بیجاست, در تاریکی هم میشود فیل را لمس نمود و هرکس میتواند یک برداشت دگرسانی از خرطوم یا دم او بکند,
ولی در هر چهره‌ای این تعریف‌ها خردپذیر میباشند و میتوان آنها را همواره به بوته‌یِ آزمایش و سنجش نهاد.


:)
و بهمین علت بنده هم با شما کاملا هم عقیده ام که


زمختی در دریافت بوده است.




بوارونه, این شمایید که به این سخنگاه درون آمده‌اید و سخن از راه طریقت و حضرت
حق و درستی اسلام زده‌اید, اگر نه ما یا نمونه‌وار من, با باورهای شما کاری نداشته‌ام,
پس آغازگر و فراخواننده به این آئین خود شما بوده‌اید

ارباب!
بنده کی و کجا آمدم و باشما شروع به صحبت از اسلام و عرفان کردم؟ در کجا بنده آغلز گر بودم؟ کی و کجا به شما گفته ام که بگذارید از عرفان و اسلام بگویم؟ خوب است که هنوز پست ها هستند و خوب است که آنکه به مسلمانی من گیر داد و به طرز صحبت کردن و خداباوری ام گیر داد شما بودید بنده که اصلا با شما در مورد اسلام حرف نزدم حتی در این فروم با هیچکس شروع کننده نبودم یعنی هیچ جستاری را در مورد اسلام و عرفان آغاز نکردم و می دانم که شما هم به خوبی این را می دانید.

نکند خیال می کنید بنده آمد ام در این فروم که شما و دوستانتان را به آیین مسلمانی فراخوانم؟!!! بنده اطرافم اینقدر غیر مسلمان هست که اگر بخواهم چنین کنم ترجیح می دهم از آنان شروع کنم و آنان را به آیینی که دوستش می دارم دعوت کنم و نه شما را! چرا که آنان نرمند و مهربان و مرا دشمن خودشان نمی دانند و حرفم را اگر درست باشد رد نمی کنند و اشتباهشان را براحتی قبول می کنند و.. یعنی دقیقا برعکسِ شما!

اصلا براستی فکر می کنید برای چه بنده عضو اینجا شدم؟ برای دعوت به اسلام و گسترش آیین مسلمانی؟ اگر می توانید پاسخ این پرسشم را بدهید!!


و چُنانکه نیز میبینیم,
هنگامیکه سخن از "اثبات" این ادعاها میرسد کمابیش تنها از چند شیوه برای گریز از پاسخ [کژ]بهره میگیرید:

١- سفسته‌یِ پرداختن به سخنگو بجای سخن: مهربد آدم کینه‌توز و بهمان و بیساری‌ست و آشنایی ندارد.
٢- سفسته‌یِ ارجاع به مرجعیت: بهمان و بیسار کس نامی هم این را گفته‌اند, پس درسته.
٣- سفسته‌یِ تو نمیدانی: شما درک بسنده ندارید, اگر نه میدانستید.
٤- سفسته‌یِ چامه: با سخن آهنگین و زیبا سپید را سیاه میتوان جا زد, ولی نمیتوان سیاه انگاشت.
٥- ...
فعلا که استاد سفسطه شمایید ارباب! و همانطور که بر سفسطه ی عملی مسلط و استادید از تئوری آن نیز مطلع و آگاهید:)











١- کسانیکه درون غار بوده‌اند از خود میتوانسته‌اند بپرسند اگر همه‌جا تاریکی‌ست, پس چرا چشم دارند و
دستکم تا این اندازه, بر اینکه این چشم یک کاری می‌انجامد به درستی سخن آنان گمان بالاتری میداده‌اند و خیره‌سر نمیماندند.

٢- نیازی به درویش و راه عرفان و پرداختن به اینجور کارهای رازآلودانه نداشته‌اند, بساکه تنها نیاز بوده کمی تن را تکانده و تا سر غار نوک پا میرفته‌اند.

٣- بازگویندگان دستکم میدانسته‌اند چه دیده‌اند (واقعیت) و توانایی بازگویی آنهم به دور از شعر و ایهام را داشته‌اند.

٤- پایان داستان هم سوزناک از گونه‌یِ هالیوودی شده است.



ارباب دوباره که داستانِ غار ِ افلاطون را به داستانِ فیل مولانا گرده زدید که!

در داستان فیل مولانا، نور و حقیقت مطرح می شود اما در داستان غار افلاطون حرکت و حقیقت! در داستان غار افلاطون اصلا بحث سرِ نور نیست سر ِ حرکت است. افرادی که ساکن آن غار هستند به تاریکی و ظلمتش سالها و قرن ها خو گرفته اند اما عده ی کمی در این میان تصمیم می گیرند که بیشتر غار را بشناسند پس شروع به حرکت می کنند و... و در نتیجه ی حرکتشان به دنیای بیرون از غار که سراسر نور و روشنایی است می رسند.


نمی دانم چطور شد که از عالم معنا به شما گفتم یعنی خب شما شروع به تحقیر کردید و بابت پرستش و بندگی ِ خدا ، درِ تکفیر و توهین را گشودید و خدا را قلدر محله نامیدید و.. خب بنده ام مجبور شدم که بگویم در عالم معنا بین دو نفر آنکس که مهربانتر است خداوندگار و دیگری عبد و بنده . بعد هم که خودتان بهتر می دانید ولم نکردید و مدام عالم معنا را بر سرم کوفتید. حرفی نیست وقتی شما بدنبال حقیقتی نیستید وقتی در بحث دوست دارید طرفتان به فنا برسد بوِیژه اگر مسلمان باشد.

اما حداقل این سوال بنده را پاسخ دهید که براستی در این بحث به دنبال ِ چه هستید؟

Mehrbod
12-13-2015, 02:25 AM
قربان آخر این دانش که شبیه دیگر دانش ها نیست و مشکل هم همینجاست که علمِ عشق در دفتر نباشد! نمی شود این علم را در کتاب و دفتر یافت! بقول حضرت شمس این علم در هیچ کتابی یافت نمی شود و بخاطر همین او تمام کتاب های مولانا را به درون حوض انداخت و سالها بعد از این ماجرا حضرت حافظ چه خوب آن را توصیف کرد که :

بشوی اوراق اگر همدرس مایی

که علم عشق در دفتر نباشد
به همین علت باید برای شناخت این علم دست به دامانِ عالمانِ این علم که همانا عرفا هستند شد چرا که آنها براستی عالمان عشقند و زندگینامه هایشان سراسر پر از عشق و شور و راز و رمز هستی است. در حقیقت زندگینامه های آنها تئوری علم عشق است!


چیزیکه آزمایش‌پذیر نباشد, بسختی, اگر, باورپذیر است.








وقتی شما بدنبال حقیقتی نیستید وقتی در بحث دوست دارید طرفتان به فنا برسد بوِیژه اگر مسلمان باشد.
...
اما حداقل این سوال بنده را پاسخ دهید که براستی در این بحث به دنبال ِ چه هستید؟


حقیقت چیزی جز برداشتی, امیدوارانه درست, از واقعیت نیست. رسیدن به حقیقت در اینجا بی معنی است, زیرا
در سخنان شما حقیقتی یافت نمیشود, بساکه رازآلودگی بیشتر تنها یافت میشود که یک "جهان شگفت‌انگیزی" گویا
هست که آزمودنی هم نیست و تنها به یک راه بسیار گنگ و رازآلودی میشود به آن دست یافت و
روشن هم نیست پس از آن چه میشود, نامیرا میشویم, به خوشی ابدین دست میابیم, یا چه؟

پس, حقیقت اینجا در دیگاه اینسوی گفتگو, همان پرداختن به واقعیت‌ها و دوری‌جویی از اینگونه کژروی‌ها است, چرا
که آسان میتوان خود فریفت و آسان میتوان به بیراهه رفت, ولی سخت میتوان با واقعیت‌هایِ سرد و سخت روبرو شد.

سارا
12-14-2015, 10:25 AM
حقیقت چیزی جز برداشتی, امیدوارانه درست, از واقعیت نیست. رسیدن به حقیقت در اینجا بی معنی است, زیرا
در سخنان شما حقیقتی یافت نمیشود, بساکه رازآلودگی بیشتر تنها یافت میشود که یک "جهان شگفت‌انگیزی" گویا
هست که آزمودنی هم نیست و تنها به یک راه بسیار گنگ و رازآلودی میشود به آن دست یافت و
روشن هم نیست پس از آن چه میشود, نامیرا میشویم, به خوشی ابدین دست میابیم, یا چه؟

پس, حقیقت اینجا در دیگاه اینسوی گفتگو, همان پرداختن به واقعیت‌ها و دوری‌جویی از اینگونه کژروی‌ها است, چرا
که آسان میتوان خود فریفت و آسان میتوان به بیراهه رفت, ولی سخت میتوان با واقعیت‌هایِ سرد و سخت روبرو شد.

خب اینکه شما فرمودید که حقیقت چیزی جز برداشتی از واقعیت نیست، این دیدگاه ماتریالیست ها هست ولی خب دیگر آموزگان فلسفی از یونان گرفته تا اگزیستنسیالیست ها بین حقیقت و واقعیت تمایز قائل شده اند ها!

اگر بخواهیم از دید ریشه شناسی به این دو واژه نگاه کنیم خب ریشه ی حقیقت "حق" و ریشه ی واقعیت "وقع" است و شما بهتر می دانید که حق# وقع !

حقیقت به درستی و راستی اشاره دارد و واقعیت به امور ظاهری و بصری دلالت دارد. پس نمی توان این دو را یکی انگاشت !

تعریفی که فلاسفه ی یونان مانند افلاطون از حقیقت و واقعیت داشته اند مانند همان تعاریفی است که در ادیان ابراهیمی و نیز زرتشت آمده است.

اجازه بدهید یک نمونه ی تاریخی را برای روشنتر شدن بحث بیاورم:

داستان حلاج را که می دانید او آمد و اسرار وجود و هستی و عشق را فاش کرد و در آخر محکوم به مرگ شد! او را به دار آویختند و در حالیکه هنوز زنده بود مثله اش کردند و در بالای دارش سنگسار شد و بعد از مرگش پیکرش را سوزاندند.

خب در داستان حلاج واقعیت چیست؟
واقعیت این است که حلاج را به نحو بسیار بدی شکنجه کردند و کشتند و حلاج بسیار بلا و سختی کشید و از زندگی اش هیچ لذتی نبرد و به بدترین شکل ممکن جان داد!

حقیقت داستان حلاج چیست؟
حقیقت این است که حلاج به بالای دار رفت تا به همه ی جهانیان در همه ی دوران ها بگوید که بالاتر از عشق هیچ چیزی نیست و برای رسیدن به عشق باید جان دهی و او با نثار ِ خونش جاودانه شد و نامش هنوز ورد زبان هاست!


دکتر کدکنی چه زیبا در مورد حلاج سروده اند:

در آینه دوباره نمایان شد
با ابر گیسوانش در باد
باز آن سرود سرخ اناالحق
ورد زبان اوست

تو در نماز عشق چه خواندی ؟
که سالهاست
بالای دار رفتی و این شحنه های پیر
از مرده ات هنوز
پرهیز می کنند

نام تو را به رمز
رندان سینه چاک نشابور
در لحظه های مستی
مستی و راستی
آهسته زیر لب
تکرار می کنند

وقتی تو
روی چوبه ی دارت
خموش و مات
بودی

ما
انبوه کرکسان تماشا
با شحنه های مامور
مامورهای معذور
همسان و همسکوت ماندیم

خاکستر تو را
باد سحرگهان
هر جا که برد
مردی ز خاک رویید

در کوچه باغ های نشابور
مستان نیم شب به ترنم
آوازهای سرخ تو را باز
ترجیع وار زمزمه کردند
نامت هنوز ورد زبان هاست

Transcendence
01-08-2016, 08:54 AM
غالبا خداباوران ,بی خدایی را همچون فقدان یک احساس, امنیت ,معنا, اخلاق و..... در نظر می گیرند.چرا که باور به خداوند برای وی اینها را دربر دارد.برای همین هم هست که غالب خداباوران این گونه تصور می کنند که بی خدایان افرادی بی احساس ,اشفته ,بی معنا یا بی اخلاق اند.خداباوران تصور خودشان از بی خدایی را به بی خدایان فرافکنی می کنند.
پس بی خدایی از نظر خود بی خدایان چگونه است
بی خدایی انچنان که من درک می کنم یک تجربه ذهنی ,روانی, وجودی نسبت به جهان هستی است. در این تجربه
شما هستید صرفا فقط هستید و تلاش می کنید هیچ تصویر یا تفسیر از پیش ساخته شده ای را به جهان مورد تجربه تحمیل نکنید.
در بی خدایی شما یک انسان واقع گرا هستید به این معنا که تلاش می کنید که با واقعیت روبه رو شوید , هر چند زشت و خشن باشد هر چند کل کیستی شما را زیر سوال ببرد هرچند امنیت روانی وعاطفی شما را متلاشی کند.
شخص بی خدا این رو درک می کنه که طبیعت با ما قرارداد نبسته که از احساسات ما دفاع بکنه. مرگ یک کودک در اغوش مادر اتفاق دردناکی می باشد و احساسات ما را جریه دار می کند ولیکن چنین چیزی در طبیعت امریست طبیعی وشاید همین لحظه هزاران موجود چنین چیزی رو تجربه کنند.جهان هستی برای ما ادمیان ساخته نشده.
شخص بی خدا دلیلی برای تعصب ورزی به انچه که از پدرانش به میراث برده نمی بینه و نه دلیلی برای احترام گذاشتن به سنت ها و مقدسات و نرم های اجتماعی و نه دلیلی برای پذیرفتن انچه که به" درست" مشهور است.

Transcendence
01-08-2016, 01:00 PM
یک اتئیست یک شخص ازاد هست به این معنی که از نظارت و کنترل توسط موجودات فراطبیعی ازاد هست.اینکه باید به شخص و یا موجودات خاصی معتقد بود ونظارت اون ها رو بر زندگی پذیرفت و مطابق خاص اون ها زندگی کرد و یا اون ها رو پرستید .یک اتئیست هیچ نیروی فراطبیعی رو بر زندگی موثر نمی دونه یا در زندگیش دخالت نمی ده.
و در شناخت علل پدیده ها به عوامل ماورا طبیعی متوصل نمی شه مثلا این که چرا من افسردم به خاطر این نیست که از خدا دور شدم بل علل فردی, طبیعی یا اجتماعی داره.

Secular
01-19-2016, 09:29 AM
بی خدایی حس خوبی داره حس اعتماد به نفس و قدرت:e14c: اینکه تکلیف خودت با خودت روشنه و سرگردون و دودل نیستی و البته تکلیف بقیه هم با تو روشنه و دیگه کسی نمیتونه تو رو مجبور به قبول یکسری اعتقادات مسخره و کهنه کنه چون اصلا به وجود خدا اعتقاد نداری! پ امکان اینکه کسی تو رو به دین خودش دعوت کنه میشه صفر و احتمال اینکه از دانشگاه فراری هم بشی میشه صفر:e420::e011:

shekaste.atlasi
01-19-2016, 05:36 PM
شاید بهترین عملکرد بیخدایی رهایی از قید و بند ادیان هست و داشتن ذهنی ازاد)هر چند که بی خدایی هم کم کم داره شبیه دین میشه که پیامبرش دیکنز و داروین میشن )

سارا
01-26-2016, 07:38 PM
بی خدایی حس خوبی داره حس اعتماد به نفس و قدرت:e14c: اینکه تکلیف خودت با خودت روشنه و سرگردون و دودل نیستی و البته تکلیف بقیه هم با تو روشنه و دیگه کسی نمیتونه تو رو مجبور به قبول یکسری اعتقادات مسخره و کهنه کنه چون اصلا به وجود خدا اعتقاد نداری! پ امکان اینکه کسی تو رو به دین خودش دعوت کنه میشه صفر و احتمال اینکه از دانشگاه فراری هم بشی میشه صفر:e420::e011:

کسانی که دیگران را به آیین خودشان فرا می خوانند اصولا به "با خدایی" یا "بی خدایی" طرف مقابلشان نگاه نمی کنند!!
در ضمن بنده همچنان دانشجوی همان دانشگاه هستم!!
در عالمِ بی خدایی را نمی دانم ولی در عالمِ با خدایی، طعنه زدن کار پسندیده ای نیست!

sonixax
01-28-2016, 12:56 AM
در عالمِ بی خدایی را نمی دانم ولی در عالمِ با خدایی، طعنه زدن کار پسندیده ای نیست!

به جایش در عالم با خدایی :

سر بریدن
کشتن مخالف
ختنه کردن!
شکنجه کردن
دزدی
تجاوز
دروغ
تقیه
خدعه
برده داری
و ...
همگی از بیخ پسندیده و مجاز هستند!

سارا
02-01-2016, 03:44 AM
به جایش در عالم با خدایی :

سر بریدن
کشتن مخالف
ختنه کردن!
شکنجه کردن
دزدی
تجاوز
دروغ
تقیه
خدعه
برده داری
و ...
همگی از بیخ پسندیده و مجاز هستند!

باز بنده آنقدر انصاف دارم که بگویم "در عالم بی خدایی را نمی دانم" و مانند شما قاطعانه حکم ندهم و همه چیز را صفر و یک نبینم. کمی منطقِ فازی هم بدنیست ها!

در ضمن نا پسندیده بودن امری دلیل بر عدمِ وجودش نیست! از اینرو همه ی این چیزهایی که شما لیست کرده اید در هر دو عالم هم با خدایی و هم بی خدایی ناپسند است ولی با اینحال در هر دو عالم رخ می دهد!
هر چند بیشتر منظور شما از عالم با خدایی همان اسلام بود نه؟ آنهم از گونه ی داعشی اش !!

sonixax
02-02-2016, 12:02 AM
باز بنده آنقدر انصاف دارم که بگویم "در عالم بی خدایی را نمی دانم" و مانند شما قاطعانه حکم ندهم و همه چیز را صفر و یک نبینم. کمی منطقِ فازی هم بدنیست ها!

در ضمن نا پسندیده بودن امری دلیل بر عدمِ وجودش نیست! از اینرو همه ی این چیزهایی که شما لیست کرده اید در هر دو عالم هم با خدایی و هم بی خدایی ناپسند است ولی با اینحال در هر دو عالم رخ می دهد!
هر چند بیشتر منظور شما از عالم با خدایی همان اسلام بود نه؟ آنهم از گونه ی داعشی اش !!

منطق فازیتان را بگذارید در کوزه آبش را بخورید!
در عالم با خدایی شما خیلی صریح و روشن به این مسایل دستور داده شده و داشتن IQ کمی بیشتر از سیب زمینی تشخیصش را آسان و ممکن میکند.
قطعا IQ شما بیشتر از سیب زمینیست ولی ایمان باعث شده بیشتر از همان سیب زمینی نتوانید ازش بهره ببرید!
در دینی که شما به آن باور دارید و خودتان را برایش به در و دیوار میکوبید! برای شمای زن (اگر زن باشید) ارزشی برابر یک بیضه مرد در نظر گرفته شده و در کل ناقص العقل معرفی شده اید!
البته بله هیچ کدام اینها نیست و همش الکیست و کار امپریالیسم جهان خوار است :)))))

Transcendence
02-02-2016, 07:32 AM
مشکل اینجاست که در دیانت اعتقادات ،بالاتر و مقدم بر حقوق انسان ها قرار می گیرند.این هست که شخص دین دار، انسان دیگری را به خاطر اعتقادش از بین می برد و حق او را در داشتن حیات در نظر نمی گیرد.

Бехзад
02-02-2016, 06:39 PM
باز بنده آنقدر انصاف دارم که بگویم "در عالم بی خدایی را نمی دانم" و مانند شما قاطعانه حکم ندهم و همه چیز را صفر و یک نبینم. کمی منطقِ فازی هم بدنیست ها!

در ضمن نا پسندیده بودن امری دلیل بر عدمِ وجودش نیست! از اینرو همه ی این چیزهایی که شما لیست کرده اید در هر دو عالم هم با خدایی و هم بی خدایی ناپسند است ولی با اینحال در هر دو عالم رخ می دهد!
هر چند بیشتر منظور شما از عالم با خدایی همان اسلام بود نه؟ آنهم از گونه ی داعشی اش !!

در اسلام و کتاب خدا ما چیزی داریم به اسم صحبت حشرات و در بعضی قسمت ها پا را فراتر گذاشته و از صحبت درخت و تخته سنگ نام برده میشه ! این مورد در نظر شما با کدام منطق جور در میاد ؟
اسلامی که داعش در حال ارائه اون هست اسلام خالص و رفتاری طبق کتاب هست . کافیه قران رو بخونید تا با دستوران خداوند در مواجه و مبارزه با کفار آشنا بشین .

mbk
02-03-2016, 12:29 PM
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان

مشکل اینجاست که در دیانت اعتقادات ،بالاتر و مقدم بر حقوق انسان ها قرار می گیرند.این هست که شخص دین دار، انسان دیگری را به خاطر اعتقادش از بین می برد و حق او را در داشتن حیات در نظر نمی گیرد.

آیین باورمندی با نفهمهایی که آسیب سرراستی به باورمندها نزنند کارِ چندانی ندارد پس دلبستگی اعتقاد داریم تا دلبستگی کارکرد هم ارزشمند است پیشتر چکار کردند چه هدفهایی در پیش دارند که همسو با رفتارهاشان برخورد می کنیم،خداوندا زهره از دل ناباورها بگیر هم باورمندها را شکوفا کن

سارا
02-04-2016, 12:20 AM
منطق فازیتان را بگذارید در کوزه آبش را بخورید!
در عالم با خدایی شما خیلی صریح و روشن به این مسایل دستور داده شده و داشتن IQ کمی بیشتر از سیب زمینی تشخیصش را آسان و ممکن میکند.
قطعا IQ شما بیشتر از سیب زمینیست ولی ایمان باعث شده بیشتر از همان سیب زمینی نتوانید ازش بهره ببرید!
در دینی که شما به آن باور دارید و خودتان را برایش به در و دیوار میکوبید! برای شمای زن (اگر زن باشید) ارزشی برابر یک بیضه مرد در نظر گرفته شده و در کل ناقص العقل معرفی شده اید!
البته بله هیچ کدام اینها نیست و همش الکیست و کار امپریالیسم جهان خوار است :)))))

باز هم به منطقِ فازی به دردِ درِ کوزه گذاشتن و آبش را خوردن می خورد !! اما منطقِ شما چه؟ هیچ!

شما می گویید در عالم ِ با خدایی خیلی صریح و روشن به این مسایل دستور داده شده است، خب آیا در آیین زرتشت که از آیین های الهی هست نیز به این مسایل دستور داده شده است؟ و یا در آیین طریقت که اسلام اصلی است چه؟ آن چیزهایی که شما لیست کرده اید فقط و فقط در اسلامِ داعشی است و بس!
اگر شما دلتان به حال ِ حقوق زنان سوخته است و فکر می کنید عالم خداباوری (هر چند منظور شما فقط اسلام است آنهم گونه ی داعشی اش) سبب تضییع حقوق زنان شده است و آنان را ناقص العقل خوانده است. نخست باید عرض کنم نه بنده بلکه هیچکس دیگری دوست ندارد پیرو آیینی باشد که او را ناقص العقل می خوانند! اما بدبختی ها از آنجا آغاز می شود که به جای آنکه یک مجموعه را کامل در نظر بگیریم و با توجه به آن جزییات را تحلیل کنیم فقط و فقط به جزییات تکیه می کنیم و تمام استدلالمان را بر همان اساس بیان می کنیم و به همین سبب است که تمام استدلال هایمان غلط از آب در می اید. و این همان حکایت ناقص العقل خواندن زنان است! کیست که نداند این نکته در یکی از خطبه های نهج البلاغه بعد از جنگ جمل خوانده شده است و مقصود اصلی آن عایشه است و زنانِ پیرو ِ او و هم عصرش.
این خطبه از آن دست خطبه هایی است که نمی توان آن را به همگان تعمیم داد. آنانی که به زبان عربی مسلط هستند و رمز و راز ِ کلمات آن را می دانند. این نکته را به همه ی زنان گسترش نداده اند!
در ضمن اگر این خطبه کلی باشد پس زنان بزرگ دنیای اسلام را نیز در بر می گیرد و برای نمونه در ماجرای اسرای کربلا یزید و ابن زیاد وقتی در مناظره با زنانِ ماتم دیده ی خاندان پیامبر ، رسوا شدند و مفتضح می توانستند به این خطبه اشاره کنند و خودشان از این رسوایی و افتضاح نجات دهند !!

هر چند شما بیشتر منظورتان اسلام است و با آن دشمنی دارید ولی آیا با ادیان دیگر چون زرتشت و یهودیت و مسیحیت هیچ مشکلی ندارید و آنها را بر خلاف اسلام انسانی می بینید؟

شما از IQ و سیب زمینی حرف زدید! و کیست که نداند بهترین دانشگاه های دنیا در ایالات متحده هستند و باز کیست که نداند میانگین بهره ی هوشی دانشجویان و اساتیدش بسیار بالاتر از نرم جامعه است. یکی از همین اساتیدش پروفسور لاورنس براون (prof. Laurence brown) است که استاد دانشگاه جرج واشنگن می باشد و ایشان مناظرات بسیاری با جناب داوکینز داشته اند هر چند این آقای داوکینز که در بیشتر دانشگاه های امریکا مناظره برگزار کرده است و در تمام آنها هم نتوانسته است به نحوی قانع کننده استدلال کند! بگذریم لینک زیر سخنرانی پروفسور براون است و ایشان سوالاتی را از بی خدایان مطرح کرده است و می شود گفت اساس ِ بی خدایی را مورد چالش قرار داده است.
- YouTube (https://www.youtube.com/watch?v=Db7gcgwtuRA)




در اسلام و کتاب خدا ما چیزی داریم به اسم صحبت حشرات و در بعضی قسمت ها پا را فراتر گذاشته و از صحبت درخت و تخته سنگ نام برده میشه ! این مورد در نظر شما با کدام منطق جور در میاد ؟
اسلامی که داعش در حال ارائه اون هست اسلام خالص و رفتاری طبق کتاب هست . کافیه قران رو بخونید تا با دستوران خداوند در مواجه و مبارزه با کفار آشنا بشین .

اسلام و تمام کتاب هایی که بر مبنای الهام نگاشته می شوند مانند مثنوی معنوی مولوی و عقل سرخ شهاب الدین سهروردی و حی بن یقظان ابن سینا و تمام آثار الهی و عارفانه ، را نمی توان بر اساسِ منطقِ سرد مورد تحلیل قرار داد. این گونه کتابها حالتی رمز گونه دارند و در آن همه اشیا معنایی ورای آنچه که در عالم مادی دارند ، دارند! برای نمونه سوره ی بقره که بزرگترین سوره ی قرآن است و در آن بیشتر به قوم بنی اسراییل پرداخته شده است و داستان های گوناگون و متنوعی روایت شده است اما نکته ی جالب آنجاست که در بیشتر این داستان ها یک گاو و یا گوساله نیز حضور دارند مانند گوساله ی سامری و یا آن گاو زرد رنگ . خب این داستان ها را باید رمز گشایی کرد و اصولا اینگونه حکایات نمادین یک معنای واحد ندارند یعنی شما در هر بار خواندن به معنای جدیدی دست می یابید و مفاهیم جدیدی برای شما مکشوف می گردد! مانند اشعار حافظ شما هر بار که شعر را می خوانید به معنای جدیدی می رسید برای نمونه:

مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد

در ابتدا این شعر را می توان اینگونه معنا کرد که حضرت حافظ اهل شریعت و طریقت را روبروی هم قرار داده است و خود را مرید اهل طریقت دانسته است ، و بعد اینگونه معنا کرد که در میان اهل طریقت، خراباتی ها را بر مناجاتی ها رجحان داده است و...........

Transcendence
02-04-2016, 09:33 AM
سلام و تمام کتاب هایی که بر مبنای الهام نگاشته می شوند مانند مثنوی معنوی مولوی و عقل سرخ شهاب الدین سهروردی و حی بن یقظان ابن سینا و تمام آثار الهی و عارفانه ، را نمی توان بر اساسِ منطقِ سرد مورد تحلیل قرار داد. این گونه کتابها حالتی رمز گونه دارند و در آن همه اشیا معنایی ورای آنچه که در عالم مادی دارند ، دارند! برای نمونه سوره ی بقره که بزرگترین سوره ی قرآن است و در آن بیشتر به قوم بنی اسراییل پرداخته شده است و داستان های گوناگون و متنوعی روایت شده است اما نکته ی جالب آنجاست که در بیشتر این داستان ها یک گاو و یا گوساله نیز حضور دارند مانند گوساله ی سامری و یا آن گاو زرد رنگ . خب این داستان ها را باید رمز گشایی کرد و اصولا اینگونه حکایات نمادین یک معنای واحد ندارند یعنی شما در هر بار خواندن به معنای جدیدی دست می یابید و مفاهیم جدیدی برای شما مکشوف می گردد! مانند اشعار حافظ شما هر بار که شعر را می خوانید به معنای جدیدی می رسید برای نمونه:

مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد

در ابتدا این شعر را می توان اینگونه معنا کرد که حضرت حافظ اهل شریعت و طریقت را روبروی هم قرار داده است و خود را مرید اهل طریقت دانسته است ، و بعد اینگونه معنا کرد که در میان اهل طریقت، خراباتی ها را بر مناجاتی ها رجحان داده است و...........


در یک تقسیم بندی ساده در فرایندفهم و شناخت متن می شود 3 مولفه زیر را در نظر گرفت.
1-مفسر متن 2-خود متن 3- نویسنده متن
نکته اینجاست که مفسر در شناخت متن نه موجودی ست منفعل بل عقاید ،باورها،مذهب ،تجربیات شخصی،احساسات ،شاکله ذهنی وروانی ،خانواده و نحوه تربیت ،دوره و زمانه ای که دران بسر می برد(مدرنیسم،سنت، پست مدرنیسم) مدرک تحصیلی ،زبان ،طبقه اجتماعی ،جنسیت و غیره.......به شکل فعالانه ای در درک و شناخت او از متن موثر است.
خود متن و نویسنده متن هم سرنوشتی مشابه بالا دارد و نه موجودی است منفعل بل در شکل دادن و جهت دادن به نحوه روی کرد ما در شناخت متن موثر است.متن یک برگ سفید نیست که هر انچه می خواهیم به آن تحمیل کنیم.
نویسنده متن هم نه خود متن که بخشی از خود را در متن به جا می گذارد.غالبا بخش های نانوشته زیادی در متن موجود می باشد.

البته برای توضیح بیشتر می توانید به دانش هرمنوتیک(گادمار ،اشلایر ماخر،ریکو..در ایران مجتهد شبستری)مراجعه کنید.
در اینجا شما متن را یک الهام ،سمبلیک و نمادین ،الهی و دارای معانی متعدد ،رمزگونه که باید در نهایت رمز گشایی بشود معرفی می کنید.البته تاثیر شعرو عرفان هم در رویکرد شما به چنین تعبیری از متن کاملا مشهود است ولیکن این تنها نظر شما را می رساند.
داعش هم درست است که برداشت خود را از متن دارد ولی متن هم موجودی منفعل نیست.

Бехзад
02-04-2016, 12:28 PM
اینطوری بخوایم پیش بریم کتاب های مصور مرد عنکبوتی رو هم میشه پر از نکته ها و رمزهای پیچیده دونست که باید رمز گشایی بشن و چیزی که نوشته شده معنای دقیق اون نیست ! [منطق جالبی است]

خداوند در همون کتاب در سوره ها و آیه های مختلف میگه ما این کتاب را طوری فرستادیم که برای همه مردمان قابل فهم باشد . هیچ جایی نگفته که ما این کتاب را بصورت رمزی و یا نیازمند به مفسر نازل کردیم . حالا صحبت شما درسته یا ادعایی که خدا بصورت مکرر در کتابش داشته ؟

ولی این که میگین هر کسی برداشتی متفاوت از مطالب رمز گونه این کتاب داره پس نشان دهنده این هست که این کتاب با توجه به ادعای خود کتاب نمیتونه راهنمای مناسبی برای بشریت باشه . چون که هر کسی برداشت متفاوتی از اون خواهد داشت .

در پایان از اونجایی که شما در رمز نگاری و رمز شکنی تبحر دارین لطف کنید و بگین معنا و مفهوم صحبت تخته سنگ و درخت چیست و کنایه از چی داره ؟

sonixax
02-06-2016, 01:33 PM
خب آیا در آیین زرتشت که از آیین های الهی هست نیز به این مسایل دستور داده شده است؟

بله دستور داده شده!
به طور مثال حکم مرتد در دین زرتشت با هر مقامی اعدام است!
البته زور بیخود میزنید چون شما مسلمان هستید و طبق دین شما زرتشتیان کافر هستند و باید همه را گردن بزنید :)))


یا در آیین طریقت که اسلام اصلی است چه؟ آن چیزهایی که شما لیست کرده اید فقط و فقط در اسلامِ داعشی است و بس!

اسلام اصلی همانیست که در قرآن نوشته. مهمل به هم نبافید بیخود. این مغلطه خیلی وقت است که رنگ باخته! دست کم برای مغلطه کردن به روز باشید جانم :))



اگر شما دلتان به حال ِ حقوق زنان سوخته است و فکر می کنید عالم خداباوری (هر چند منظور شما فقط اسلام است آنهم گونه ی داعشی اش) سبب تضییع حقوق زنان شده است و آنان را ناقص العقل خوانده است. نخست باید عرض کنم نه بنده بلکه هیچکس دیگری دوست ندارد پیرو آیینی باشد که او را ناقص العقل می خوانند! اما بدبختی ها از آنجا آغاز می شود که به جای آنکه یک مجموعه را کامل در نظر بگیریم و با توجه به آن جزییات را تحلیل کنیم فقط و فقط به جزییات تکیه می کنیم و تمام استدلالمان را بر همان اساس بیان می کنیم و به همین سبب است که تمام استدلال هایمان غلط از آب در می اید. و این همان حکایت ناقص العقل خواندن زنان است! کیست که نداند این نکته در یکی از خطبه های نهج البلاغه بعد از جنگ جمل خوانده شده است و مقصود اصلی آن عایشه است و زنانِ پیرو ِ او و هم عصرش.

پس اگر من بگویم زنان ناقص العقل هستند! منظورم عایشه هست :))) یا مثلن اگر سارا بگوید مردان متجواز هستند منظورش لابد مرحوم خفاش شب است و به بقیه مردان کاری ندارد :))))



آنانی که به زبان عربی مسلط هستند و رمز و راز ِ کلمات آن را می دانند. این نکته را به همه ی زنان گسترش نداده اند!

باز هم مزخرف! آنانی که به زبان چینی مسلط هستند میدانند که : 女子是白痴 منظور همه زنان نیستند و فقط آن زن خدمتکار که به امپراطور خیانت کرد مقصود است :))




در ضمن اگر این خطبه کلی باشد پس زنان بزرگ دنیای اسلام را نیز در بر می گیرد و برای نمونه در ماجرای اسرای کربلا یزید و ابن زیاد وقتی در مناظره با زنانِ ماتم دیده ی خاندان پیامبر ، رسوا شدند و مفتضح می توانستند به این خطبه اشاره کنند و خودشان از این رسوایی و افتضاح نجات دهند !!

زرشک :))
شما هنوز به قدری دانش ندارید که فهم کنید عایشه خودش یکی از بزرگترین زنان اسلام است ؟ :)))))



هر چند شما بیشتر منظورتان اسلام است و با آن دشمنی دارید ولی آیا با ادیان دیگر چون زرتشت و یهودیت و مسیحیت هیچ مشکلی ندارید و آنها را بر خلاف اسلام انسانی می بینید؟

فاطی جان 80% اسلام کپی برداری از مسیحیت و پایه مسیحیت هم یهودیت! یعنی 80% اسلام و حتا بیشتر بر پایه مسیحیت و یهودیت بنا شده!
انقدر به در و دیوار نکوبید جانم فایده ندارد.



شما از IQ و سیب زمینی حرف زدید! و کیست که نداند بهترین دانشگاه های دنیا در ایالات متحده هستند و باز کیست که نداند میانگین بهره ی هوشی دانشجویان و اساتیدش بسیار بالاتر از نرم جامعه است. یکی از همین اساتیدش پروفسور لاورنس براون (prof. Laurence brown) است که استاد دانشگاه جرج واشنگن می باشد و ایشان مناظرات بسیاری با جناب داوکینز داشته اند هر چند این آقای داوکینز که در بیشتر دانشگاه های امریکا مناظره برگزار کرده است و در تمام آنها هم نتوانسته است به نحوی قانع کننده استدلال کند! بگذریم لینک زیر سخنرانی پروفسور براون است و ایشان سوالاتی را از بی خدایان مطرح کرده است و می شود گفت اساس ِ بی خدایی را مورد چالش قرار داده است.

اتفاقن استدلالهای داوکینز همگی علمی و قانع کننده هستند! مغز فندقی خداباور قادر به درکشان نیست :))) برای همین قانع نمیشوند!
مثلن شما میتوانید ابوبکر بغدادی را قانع کنید که آدم کشی کار بدیست ؟ مشکل از استدلال شماست یا از مغز معیوب جناب بغدادی ؟ :))))

سارا
02-06-2016, 11:40 PM
در یک تقسیم بندی ساده در فرایندفهم و شناخت متن می شود 3 مولفه زیر را در نظر گرفت.
1-مفسر متن 2-خود متن 3- نویسنده متن
نکته اینجاست که مفسر در شناخت متن نه موجودی ست منفعل بل عقاید ،باورها،مذهب ،تجربیات شخصی،احساسات ،شاکله ذهنی وروانی ،خانواده و نحوه تربیت ،دوره و زمانه ای که دران بسر می برد(مدرنیسم،سنت، پست مدرنیسم) مدرک تحصیلی ،زبان ،طبقه اجتماعی ،جنسیت و غیره.......به شکل فعالانه ای در درک و شناخت او از متن موثر است.
خود متن و نویسنده متن هم سرنوشتی مشابه بالا دارد و نه موجودی است منفعل بل در شکل دادن و جهت دادن به نحوه روی کرد ما در شناخت متن موثر است.متن یک برگ سفید نیست که هر انچه می خواهیم به آن تحمیل کنیم.
نویسنده متن هم نه خود متن که بخشی از خود را در متن به جا می گذارد.غالبا بخش های نانوشته زیادی در متن موجود می باشد.

البته برای توضیح بیشتر می توانید به دانش هرمنوتیک(گادمار ،اشلایر ماخر،ریکو..در ایران مجتهد شبستری)مراجعه کنید.
در اینجا شما متن را یک الهام ،سمبلیک و نمادین ،الهی و دارای معانی متعدد ،رمزگونه که باید در نهایت رمز گشایی بشود معرفی می کنید.البته تاثیر شعرو عرفان هم در رویکرد شما به چنین تعبیری از متن کاملا مشهود است ولیکن این تنها نظر شما را می رساند.
داعش هم درست است که برداشت خود را از متن دارد ولی متن هم موجودی منفعل نیست.

دیدگاهِ هایدگر بر این بود که هرمنوتیک تنها مبتنی بر فهم ارتباط زبانی نیست. همچنین هرمنوتیک مبنایی روش شناسی برای علوم انسانی ایجاد نمی کند. از دیدگاه هایدگر هرمنوتیک، وجود شناسی است و در باب اساسی ترین شرایط هستی و وجود آدمی در جهان بحث می کند.
در حوزه ی هرمونتیک ِ هایدگر. خود هرمونتیک دیگر به عنوان یکی از ابزارهای فلسفی مطرح نمی شود بلکه هرمنوتیک خودش آنچه فلسفه در بادی امر در باب آن است به حساب می آید.
این نکته بر مبنای تعریف هایدگر از اصطلاحاتی چون فهم، تفسیر و بیان است. بر طبق دیدگاه وی فهم نه روشی برای خوانش است و نه نتیجه شیوه عملی خودآگاهانه از تأمل انتقادی. این چیزی نیست که ما بطور آگاهانه انجام دهیم یا انجام ندهیم بلکه ما اینگونه هستیم. فهم در حقیقت از وجود بوجود می آید و ریشه می گیرد فهم ما از جهان در حقیقت خود گونه ای از دانش تجربی است در حقیقت جهان بر ما از طریقی شهودی آشکار می گردد .

نزد اسپینوزا، است و شلایرماخر دور هرمنوتیکی بر حسب ارتباط متقابل میان یک متن به مثابه کل و اجزای جزیی آن درک می گردد. اما در دیدگاه ِ هایدگر دور هرمنوتیکی به چیزی دیگری اشاره دارد و آن تعامل بین ِ خودآگاهی ما ودرکمان از جهان هستی است.

اما برگردیم به مسئله ی عرفان ! از دیدگاه دکتر فردید بینِ عرفان نظری ابن عربی با هایدگر رابطه ی تنگاتنگی وجود دارد. برای نمونه ایشان معتقد بود شباهت هایی میان "دازاین" هایدگر با "انسان کامل" ابن عربی وجود دارد.
ابن عربی کسی بود که عرفان نظری را تکمیل کرد از روش ِ وی به دلیل استفاده از روش های نمادین برای تعریف هستی به هرمونتیک مدرن ،
عنوان می گردد.وی در عرفان نظری از تمام اشکال نمادین، از شاعرانه گرفته تا هندسی و ریاضی، در نظریه خود استفاده کرده است. بر اساس نظر ابن عربی، روند تفسیر می تواند بر تمام پدیده های طبیعت و تمام آن چه که انسان را در زندگی اش در برمی گیردبکار برده شود.

ویلیام چیتیک در کتابش تحت عنوان "معرفت شناسی و هرمنوتیک از منظری عرفانی" ،معرفت شناسی و هرمنوتیک را از دیدگاهی عارفانه و از نگرِ عارفی مورد بحث قرار می دهد که در عرفان و سلوک سرآمد است یعنی شیخ محی الدین ابن عربی.

در حقیقت ابن عربی نخستین کسی بود که کوشید عرفان عملی را به عرفان نظری نزدیک سازد و بر این امر اهتمام داشت که از عرفان عملی به بیانی نظری برسد و از اینرو به گونه ای عارفانه از هستی شناسی و هرمونتیک بگوید.

بعد از ابن عربی کسانی چون عین القضات همدانی و شیخ اشراق راه وی را ادامه دادند. عین القضات شعر را به مانند آینه دانسته است که هرکس تصویر خویش را در آن می بیند (بسته به سن و جنس و نژآد و شغل و تحصیلات و..) اما این آیینه هستی است و هرکسی به اقتضای درونش از آینه بهره مند می گردد در حقیقت آینه یک تصویر را نشان می دهد و این دیگران هستند که باید به آن تصویر حقیقی نزدیک گردند . از اینرو هر تصویری غیر ازآن تصویر ِ حقیقی ، مجاز است. پس در عرفان و متون عارفانه و الهی اینگونه نیست که هر کس به نظر خودش دست یابد. بلکه هدف رسیدن به همان حقیقت و دیدن ِ تصویرِ وی بجای خویش است.
بقول شاعر
روشنترین آیینه تصویرِ تو در خویش است
هرکس تو را در خویش پیدا کرد درویش است

Transcendence
02-07-2016, 04:03 PM
دیدگاهِ هایدگر بر این بود که هرمنوتیک تنها مبتنی بر فهم ارتباط زبانی نیست. همچنین هرمنوتیک مبنایی روش شناسی برای علوم انسانی ایجاد نمی کند. از دیدگاه هایدگر هرمنوتیک، وجود شناسی است و در باب اساسی ترین شرایط هستی و وجود آدمی در جهان بحث می کند.
در حوزه ی هرمونتیک ِ هایدگر. خود هرمونتیک دیگر به عنوان یکی از ابزارهای فلسفی مطرح نمی شود بلکه هرمنوتیک خودش آنچه فلسفه در بادی امر در باب آن است به حساب می آید.
این نکته بر مبنای تعریف هایدگر از اصطلاحاتی چون فهم، تفسیر و بیان است. بر طبق دیدگاه وی فهم نه روشی برای خوانش است و نه نتیجه شیوه عملی خودآگاهانه از تأمل انتقادی. این چیزی نیست که ما بطور آگاهانه انجام دهیم یا انجام ندهیم بلکه ما اینگونه هستیم. فهم در حقیقت از وجود بوجود می آید و ریشه می گیرد فهم ما از جهان در حقیقت خود گونه ای از دانش تجربی است در حقیقت جهان بر ما از طریقی شهودی آشکار می گردد .

نزد اسپینوزا، است و شلایرماخر دور هرمنوتیکی بر حسب ارتباط متقابل میان یک متن به مثابه کل و اجزای جزیی آن درک می گردد. اما در دیدگاه ِ هایدگر دور هرمنوتیکی به چیزی دیگری اشاره دارد و آن تعامل بین ِ خودآگاهی ما ودرکمان از جهان هستی است.

اما برگردیم به مسئله ی عرفان ! از دیدگاه دکتر فردید بینِ عرفان نظری ابن عربی با هایدگر رابطه ی تنگاتنگی وجود دارد. برای نمونه ایشان معتقد بود شباهت هایی میان "دازاین" هایدگر با "انسان کامل" ابن عربی وجود دارد.
ابن عربی کسی بود که عرفان نظری را تکمیل کرد از روش ِ وی به دلیل استفاده از روش های نمادین برای تعریف هستی به هرمونتیک مدرن ،
عنوان می گردد.وی در عرفان نظری از تمام اشکال نمادین، از شاعرانه گرفته تا هندسی و ریاضی، در نظریه خود استفاده کرده است. بر اساس نظر ابن عربی، روند تفسیر می تواند بر تمام پدیده های طبیعت و تمام آن چه که انسان را در زندگی اش در برمی گیردبکار برده شود.

ویلیام چیتیک در کتابش تحت عنوان "معرفت شناسی و هرمنوتیک از منظری عرفانی" ،معرفت شناسی و هرمنوتیک را از دیدگاهی عارفانه و از نگرِ عارفی مورد بحث قرار می دهد که در عرفان و سلوک سرآمد است یعنی شیخ محی الدین ابن عربی.

در حقیقت ابن عربی نخستین کسی بود که کوشید عرفان عملی را به عرفان نظری نزدیک سازد و بر این امر اهتمام داشت که از عرفان عملی به بیانی نظری برسد و از اینرو به گونه ای عارفانه از هستی شناسی و هرمونتیک بگوید.

بعد از ابن عربی کسانی چون عین القضات همدانی و شیخ اشراق راه وی را ادامه دادند. عین القضات شعر را به مانند آینه دانسته است که هرکس تصویر خویش را در آن می بیند (بسته به سن و جنس و نژآد و شغل و تحصیلات و..) اما این آیینه هستی است و هرکسی به اقتضای درونش از آینه بهره مند می گردد در حقیقت آینه یک تصویر را نشان می دهد و این دیگران هستند که باید به آن تصویر حقیقی نزدیک گردند . از اینرو هر تصویری غیر ازآن تصویر ِ حقیقی ، مجاز است. پس در عرفان و متون عارفانه و الهی اینگونه نیست که هر کس به نظر خودش دست یابد. بلکه هدف رسیدن به همان حقیقت و دیدن ِ تصویرِ وی بجای خویش است.
بقول شاعر
روشنترین آیینه تصویرِ تو در خویش است
هرکس تو را در خویش پیدا کرد درویش است
هر چند که همش copy past بود ولی خوب جالب بود و استفاده کردم .

سارا
02-07-2016, 08:17 PM
هر چند که همش copy past بود ولی خوب جالب بود و استفاده کردم .

چه جالب !! دقیقا انتظار چنین پاسخی را داشتم!! چون می دانستم که بسیار بسیار بالاتر از سطح دانش و آگاهی مخاطبم پست گذاشته ام و از اینرو انتظار چنین پاسخی هم دور از ذهن نیست! آنهم از ایرانی جماعت که چون خود اهل مطالعه و دانش ورزی نیست و اگر هم در جایی فرومی بلاگی چیزی می نویسد آنهم کپی شده است پس از اینرو دیگران را هم به مانند خود می بیند!! بقول ضرب المثل معروف خودِ ایرانیان ، کافر همه را به کیش خود پندارد!!
ولی با این حال کلی خندیدم :))) چون تاکنون همچین پاسخی را دریافت نکرده بودم. شاید چون مخاطبینم هماره می فهمیدند با چه کسی طرف بحث هستند!

پ.ن
واقعا تفاوت فروم های غربی با فروم های ایرانی زمین تا آسمان است همین مطلب را به انگلیسی گذاشتم همه آمدند و چه بحث ها نکردند و تا ته اندرهستی هایدگر رفتند ولی اینجا ..:))) بگذریم فروم ایرانی است و کاربران ایرانی ... فقط برای خنده و تفریح و وقت گذراندن خوب است:))

Transcendence
02-07-2016, 09:51 PM
چه جالب !! دقیقا انتظار چنین پاسخی را داشتم!! چون می دانستم که بسیار بسیار بالاتر از سطح دانش و آگاهی مخاطبم پست گذاشته ام و از اینرو انتظار چنین پاسخی هم دور از ذهن نیست! آنهم از ایرانی جماعت که چون خود اهل مطالعه و دانش ورزی نیست و اگر هم در جایی فرومی بلاگی چیزی می نویسد آنهم کپی شده است پس از اینرو دیگران را هم به مانند خود می بیند!! بقول ضرب المثل معروف خودِ ایرانیان ، کافر همه را به کیش خود پندارد!!
ولی با این حال کلی خندیدم :))) چون تاکنون همچین پاسخی را دریافت نکرده بودم. شاید چون مخاطبینم هماره می فهمیدند با چه کسی طرف بحث هستند!

پ.ن
واقعا تفاوت فروم های غربی با فروم های ایرانی زمین تا آسمان است همین مطلب را به انگلیسی گذاشتم همه آمدند و چه بحث ها نکردند و تا ته اندرهستی هایدگر رفتند ولی اینجا ..:))) بگذریم فروم ایرانی است و کاربران ایرانی ... فقط برای خنده و تفریح و وقت گذراندن خوب است:))
والا من حال و حوصله کل کل ندارم چون کارهای مهمتری دارم.
عصبانیت شما هم بی معنا ست چون من همین مطالب رو (حتی کلمه به کلمه)دیدم ......خوب شما که با سوادی چرا کپی پیست می کنی!!!!!!!
من هر چه می گم تقریبا تراوشات ذهنم است ..چه اندک چه زیاد ،همینم و با هر چه هسـتم هم راحتم .
به غیر این من تازه وارد هستم .شما من رو از کجا می شناسی !!من اینجا نوشته آنچنانی ندارم من مطالب شما رو خوندم باهات پدرکشتگی هم که ندارم خوب کپی پیست میکنی ..برو بیندیش کپی پیست کردن نوشته های فیلسوفان نه شما رو فیلسوف می کنه نه چیز فهم .فقط به درد پز دادن پیش مردم عادی می خوره..

سارا
02-08-2016, 05:45 AM
والا من حال و حوصله کل کل ندارم چون کارهای مهمتری دارم.
عصبانیت شما هم بی معنا ست چون من همین مطالب رو (حتی کلمه به کلمه)دیدم ......خوب شما که با سوادی چرا کپی پیست می کنی!!!!!!!
من هر چه می گم تقریبا تراوشات ذهنم است ..چه اندک چه زیاد ،همینم و با هر چه هسـتم هم راحتم .
به غیر این من تازه وارد هستم .شما من رو از کجا می شناسی !!من اینجا نوشته آنچنانی ندارم من مطالب شما رو خوندم باهات پدرکشتگی هم که ندارم خوب کپی پیست میکنی ..برو بیندیش کپی پیست کردن نوشته های فیلسوفان نه شما رو فیلسوف می کنه نه چیز فهم .فقط به درد پز دادن پیش مردم عادی می خوره..

عصبانی من؟!! اتفاقا کلی خندیدم:)) چون اینهمه مقاله نوشتم در مورد همین ها تازه آنهم به دو زبان هم فارسی و هم انگلیسی و آنهم برای ژورنالهایی که مجهز به نرم افزار crosscheck هستند بعد یک بنده خدایی که به قول خودش اینجا تازه وارد است می اید و به من می گوید کپی پیست کرده ای !!! بعد هم که پاسخی در خور می گیرد می گوید چرا به من که تازه وارد هستم می گویی بی سواد تو مرا از کجا می شناسی!!!! خب به نظرتان بهتر نیست این پرسش را از خودتان بپرسید که مرا از کجا می شناسید؟! هان؟ اگر شما اینجا تازه وارد باشید یعنی تمام کاربران دیگر هم برای شما ناشناخته و تازه خواهند بود نه؟ اگر کمی با علم دینامیک آشنا داشته باشید آنگاه متوجه می شوید در تحلیلتان سیستم را فقط شخص خودتان در نظر گرفته اید!! و از اینرو خودتان را برای ما تازه وارد در نظر گرفته و سایر کاربران را شناخته شده در نزد خودتان!

من خودم با سایتها و بلاگهای فلسفی- عرفانی چه ایرانی چه انگلیسی همکاری دارم و مقاله می نویسم و اصلا یکی از رشته های تخصصی من مربوط به همین مباحث است و ابن عربی و عرفان نظریش و تاثیر آرایش در شیخ اشراق تزم!

خب الان این خیلی افتخار دارد که هر چه می نویسید محصول تراواشات ذهنی اتان است؟ فکر نمی کنم مورد افتخار آمیزی باشد چون بقیه ی ایرانیان هم در این مورد با شما مشترک هستند و بهترین نمونه اش احمدی نژاد!!
ولی من نه! چون ادعای همه چیز دانی ندارم و سیستم را فقط بر روی خودم تعریف نمی کنم و دوست دارم با دستگاههای فکری دیگر هم آشنا شوم از اینرو از وقتی که خواندن و نوشتن یادگرفتم شروع به مطالعه کرده ام تا الان! و از آنجایی که حافظه ی خوبی دارم مطالب را در ذهنم دسته بندی می کنم و برای هر مبحث فولدری جدا در ذهن می سازم!

ولی از این مطلب جک تر و خنده تر ندیده بودم که به من می گویید کپی پیست می کنی از فیلسوف دیگر!! خوش بحال شما که فیلسوف بزرگی هستید!!! هر چند گمنامید مانند بقیه ی ایرانیان!! چون اصولا ایرانیان خودشان فیلسوف و دانشمند و... بطور مادرزادی هستند! آخر کمی فکر کنید بعد دهان باز کنید بنده آثار هایدگر را مطالعه می کنم و مطالب و مقالات مربوط به آن را می خوانم و آنوقت که آمدم آن پست را گذاشتم همه اش دارم می گویم از دیدگاه هایدگر اینطور است و آنطور است نگفتم از دیدگاه ِ خودم که!!! می قهمیدید یا فهمش خیلی فراتر از ذهن شماست؟
بعد هم از همان کتابی که در مورد هرمنوتیک از منظری عرفانی بود و این کتاب را دارم می خوانم و رفرنس اصلی کارم هست می آیم نقل قول می کنم یعنی می آیم از آنچه که از مقالات هایدگر در مورد هرمونتیک خوانده ام می آیم و به همین کتاب ربطش می دهم و بعد هم با توجه به آرا عین القضات همدانی که از پیروان احمد غزالی بوده و ادامه دهنده ی راه ابن عربی می آیم مثال می زنم بعدهم.....
باشد بروید همین مطلب را عینا پیدا کنید کاری که ندارد شما که از نرم افزار crosscheck بهتر عمل می کنید دیگر یک کپی پیست کردن این مطلب در جستجوگر گوگل کاری که ندارد نه؟!!

ولی واقعا خنده دار است:))) با این حساب تمام مقالات علمی از بیخ کپی پیستی هستند چون در هر مقاله ای باید introduction آورد و آنهم چکیده ی کار دیگران است و بعد هم در بخش اصلی و مورد مطالعه و متد و بحث هم مجبوریم به گونه ای علمی فلسفی بنویسیم و مدام ارجاع دهیم اینکه مجبوریم در نگارش فلسفی از یک شیوه ی خاص و یکسان بهره بگیریم پس همه اش کپی پیست است :)))))))

به جای اینکه دهان مبارکتان بی جا باز کنید بهتر بود می رفتید و پستهای پیشینم را می خواندید دیگر کاربران این دفترچه حتی آنها که یک پست بیشتر از من را هم نخواندند هم فهمیده اند که من اهل چه هستم و نوشته هایم چگونه است برای نمونه:

منظورتان داریوش است؟
وای خدایا دلم :e412::e415:

شما گمان می‌کنید به فلان نهاد معتبر یا شخص خوشنام آویزان شدن باعث معتبرتر شدن افکارتان می‌شود؟ اینجا خود خدا را قبول ندارند! :e404:
جایی نروید ولی حرفهایتان دست کم در ظاهر نغز است، و اگر به دنبال گفتگو با مخالفان خود هستید جایی را روادارتر و مهربان‌تر از اینجا نخواهید یافت، بی‌خدایان خارج از این انجمن چنان به این قبیل مفاهیم حساس هستند که به محض شنیدن لفظ عرفان یا هر آنچه که به نحوی گواه آن باشد رمیده، زبانی کنایی و تمسخرآلود اتخاذ می‌کنند، باز اینجا حرفهای شما را می‌خوانند که خودش خیلی زیاد است.

ولی من در نوشته‌های شما یک خودشیفتگی بسیار شگفت‌انگیزی و خارق‌العاده‌ای می‌بینم که خرقه‌ی خشوع پوشیده! داریوش درست می‌گوید و برخلاف مهربد که فریب این نمایش را خورده، خوب مچ‌تان را گرفته! فقط نمی‌دانم چرا اینرا تیپیک زنان تلقی می‌کند و از آن دوری می‌جوید؟ هرگونه تلاشی از سوی زنان برای پیچیده‌سازی خودشیفتگی طبیعی‌شان شایسته‌ی تحسین است. احتمالا ناراحت است که فلسفه و ریاضی را تا سرحد ماتیک سرخاب تقلیل درجه داده‌اید. جالب است نه؟ کسانی که از تقدس‌زدایی برای خود حرفه‌ای ساخته‌اند، اموری پیش‌پا افتاده را به مرتبه‌ی قدسی برکشیده‌اند.

به هر حال بیایید دست از این ننه-من-غریبم‌ و ننه-من-قربانیم بازی بردارید و یکی دو پُست بزنید تا ببینیم از آن همه تلمذ نزد اساتید بزرگ چه آموخته‌اید. :e306:

اتفاقا شما از عادی ترین مردم هم سطحتان پایینتر است که فکر می کنید هرکس اهل مطالعه است و به دنبال غور و تفکر در اندیشه های دیگران است به دنبال پز دادن است یعنی اینگونه اندیشه فقط و فقط در سطح پایینترین افراد از لحاظ هوش و فرهنگ وسواد یافت می گردد و بس! چون حتی یک بچه ی ده ساله هم می فهمد کسی که رشته اش در اینست و باید هر روز در مورد مسائل مربوط به آن مقاله بخواند و تحقیق کند دیگر به هر چیزی می اندیشد غیر از پز دادن !! یعنی شما یک ایرانی تیپیک بیش نیستی!! چندماهی نیست که هموند دو سه فروم ایرانی شده ام آنهم فقط بخاطر آنکه در کشور دیگری ساکن بودم و با کاربران بی سواد اما پر مدعای ایرانی در این مدت کوتاه بسیار اشنا شدم!! اما دیگر آنها هم اینقدر می فهمیدند که وقتی کسی بحث فلسفی می کند نمی تواند با زبان کوچه و بازار بنویسد!!

می گویند سالی که نکوست از بهارش پیداست از همان نوشته هایتان معلوم است که چه در چنته دارید هیچ!! اما ادعا بی نهایت!!! من هم در این فروم کلی پست دارم و هم در فروم هم میهن و بیشتر پستهایم هم مربوط به فلسفه و هستی شناسی و وجود است و مثل شما همه چیز دان نیستم و مقالات فلاسفه ی بزرگ ر ا می خوانم و در نوشته هایم بعنوان رفرنس بهره می گیرم!

اگر مطالعه یا همان کپی پیست کردن مرا فیلسوف نکند دستکم سبب می شود که کسی چون شما نگردم یعنی بی خرد سطحی نگر بی سواد!

ایدی یاهویم در پروفایلم هست و می شود سواد هرکسی را در مناظره و گفتگوی زبانی سنجید (هر چند من در همین فرومها هم سواد کاربران را متوجه می شوم!) دیگر آنجا نمی شود مطالب را کپی پیست کرد !!!!! باید آنی و سریع جواب داد و یا سخن گفت و در این حالت سره از ناسره مشخص می گردد! چون اینروزها هیچ جیز برایم دلپذیر تر از جنگ با مدعیان ایرانی نیست که چون هیچ سواد و دانشی ندارند از روی تنگ نظری دیگران را هم چون خود می پندارند!

پ.ن
واقعا حضرت حافظ چه زیبا سرود که :
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در رنج ِ خودپرستی

این آخرین باری بود که پاسخ دادم و دیگر پاسخ کوته فکران سطحی نگر را نمی دهم کسانی که بجای نگاه به ماه به انگشت خیره می شوند تازه آن را هم شست پا می بینند!! حیف وقت و زمان و حیف انگشتان و نیز حیف ِ چشمانم که بخواهند این اباطیل را بخوانند!

Transcendence
02-08-2016, 03:02 PM
عصبانی من؟!! اتفاقا کلی خندیدم:)) چون اینهمه مقاله نوشتم در مورد همین ها تازه آنهم به دو زبان هم فارسی و هم انگلیسی و آنهم برای ژورنالهایی که مجهز به نرم افزار crosscheck هستند بعد یک بنده خدایی که به قول خودش اینجا تازه وارد است می اید و به من می گوید کپی پیست کرده ای !!! بعد هم که پاسخی در خور می گیرد می گوید چرا به من که تازه وارد هستم می گویی بی سواد تو مرا از کجا می شناسی!!!! خب به نظرتان بهتر نیست این پرسش را از خودتان بپرسید که مرا از کجا می شناسید؟! هان؟ اگر شما اینجا تازه وارد باشید یعنی تمام کاربران دیگر هم برای شما ناشناخته و تازه خواهند بود نه؟ اگر کمی با علم دینامیک آشنا داشته باشید آنگاه متوجه می شوید در تحلیلتان سیستم را فقط شخص خودتان در نظر گرفته اید!! و از اینرو خودتان را برای ما تازه وارد در نظر گرفته و سایر کاربران را شناخته شده در نزد خودتان!

من خودم با سایتها و بلاگهای فلسفی- عرفانی چه ایرانی چه انگلیسی همکاری دارم و مقاله می نویسم و اصلا یکی از رشته های تخصصی من مربوط به همین مباحث است و ابن عربی و عرفان نظریش و تاثیر آرایش در شیخ اشراق تزم!

خب الان این خیلی افتخار دارد که هر چه می نویسید محصول تراواشات ذهنی اتان است؟ فکر نمی کنم مورد افتخار آمیزی باشد چون بقیه ی ایرانیان هم در این مورد با شما مشترک هستند و بهترین نمونه اش احمدی نژاد!!
ولی من نه! چون ادعای همه چیز دانی ندارم و سیستم را فقط بر روی خودم تعریف نمی کنم و دوست دارم با دستگاههای فکری دیگر هم آشنا شوم از اینرو از وقتی که خواندن و نوشتن یادگرفتم شروع به مطالعه کرده ام تا الان! و از آنجایی که حافظه ی خوبی دارم مطالب را در ذهنم دسته بندی می کنم و برای هر مبحث فولدری جدا در ذهن می سازم!

ولی از این مطلب جک تر و خنده تر ندیده بودم که به من می گویید کپی پیست می کنی از فیلسوف دیگر!! خوش بحال شما که فیلسوف بزرگی هستید!!! هر چند گمنامید مانند بقیه ی ایرانیان!! چون اصولا ایرانیان خودشان فیلسوف و دانشمند و... بطور مادرزادی هستند! آخر کمی فکر کنید بعد دهان باز کنید بنده آثار هایدگر را مطالعه می کنم و مطالب و مقالات مربوط به آن را می خوانم و آنوقت که آمدم آن پست را گذاشتم همه اش دارم می گویم از دیدگاه هایدگر اینطور است و آنطور است نگفتم از دیدگاه ِ خودم که!!! می قهمیدید یا فهمش خیلی فراتر از ذهن شماست؟
بعد هم از همان کتابی که در مورد هرمنوتیک از منظری عرفانی بود و این کتاب را دارم می خوانم و رفرنس اصلی کارم هست می آیم نقل قول می کنم یعنی می آیم از آنچه که از مقالات هایدگر در مورد هرمونتیک خوانده ام می آیم و به همین کتاب ربطش می دهم و بعد هم با توجه به آرا عین القضات همدانی که از پیروان احمد غزالی بوده و ادامه دهنده ی راه ابن عربی می آیم مثال می زنم بعدهم.....
باشد بروید همین مطلب را عینا پیدا کنید کاری که ندارد شما که از نرم افزار crosscheck بهتر عمل می کنید دیگر یک کپی پیست کردن این مطلب در جستجوگر گوگل کاری که ندارد نه؟!!

ولی واقعا خنده دار است:))) با این حساب تمام مقالات علمی از بیخ کپی پیستی هستند چون در هر مقاله ای باید introduction آورد و آنهم چکیده ی کار دیگران است و بعد هم در بخش اصلی و مورد مطالعه و متد و بحث هم مجبوریم به گونه ای علمی فلسفی بنویسیم و مدام ارجاع دهیم اینکه مجبوریم در نگارش فلسفی از یک شیوه ی خاص و یکسان بهره بگیریم پس همه اش کپی پیست است :)))))))

به جای اینکه دهان مبارکتان بی جا باز کنید بهتر بود می رفتید و پستهای پیشینم را می خواندید دیگر کاربران این دفترچه حتی آنها که یک پست بیشتر از من را هم نخواندند هم فهمیده اند که من اهل چه هستم و نوشته هایم چگونه است برای نمونه:
گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Ouroboros نمایش پست ها
منظورتان داریوش است؟
وای خدایا دلم

شما گمان می‌کنید به فلان نهاد معتبر یا شخص خوشنام آویزان شدن باعث معتبرتر شدن افکارتان می‌شود؟ اینجا خود خدا را قبول ندارند!
جایی نروید ولی حرفهایتان دست کم در ظاهر نغز است، و اگر به دنبال گفتگو با مخالفان خود هستید جایی را روادارتر و مهربان‌تر از اینجا نخواهید یافت، بی‌خدایان خارج از این انجمن چنان به این قبیل مفاهیم حساس هستند که به محض شنیدن لفظ عرفان یا هر آنچه که به نحوی گواه آن باشد رمیده، زبانی کنایی و تمسخرآلود اتخاذ می‌کنند، باز اینجا حرفهای شما را می‌خوانند که خودش خیلی زیاد است.

ولی من در نوشته‌های شما یک خودشیفتگی بسیار شگفت‌انگیزی و خارق‌العاده‌ای می‌بینم که خرقه‌ی خشوع پوشیده! داریوش درست می‌گوید و برخلاف مهربد که فریب این نمایش را خورده، خوب مچ‌تان را گرفته! فقط نمی‌دانم چرا اینرا تیپیک زنان تلقی می‌کند و از آن دوری می‌جوید؟ هرگونه تلاشی از سوی زنان برای پیچیده‌سازی خودشیفتگی طبیعی‌شان شایسته‌ی تحسین است. احتمالا ناراحت است که فلسفه و ریاضی را تا سرحد ماتیک سرخاب تقلیل درجه داده‌اید. جالب است نه؟ کسانی که از تقدس‌زدایی برای خود حرفه‌ای ساخته‌اند، اموری پیش‌پا افتاده را به مرتبه‌ی قدسی برکشیده‌اند.

به هر حال بیایید دست از این ننه-من-غریبم‌ و ننه-من-قربانیم بازی بردارید و یکی دو پُست بزنید تا ببینیم از آن همه تلمذ نزد اساتید بزرگ چه آموخته‌اید.
اتفاقا شما از عادی ترین مردم هم سطحتان پایینتر است که فکر می کنید هرکس اهل مطالعه است و به دنبال غور و تفکر در اندیشه های دیگران است به دنبال پز دادن است یعنی اینگونه اندیشه فقط و فقط در سطح پایینترین افراد از لحاظ هوش و فرهنگ وسواد یافت می گردد و بس! چون حتی یک بچه ی ده ساله هم می فهمد کسی که رشته اش در اینست و باید هر روز در مورد مسائل مربوط به آن مقاله بخواند و تحقیق کند دیگر به هر چیزی می اندیشد غیر از پز دادن !! یعنی شما یک ایرانی تیپیک بیش نیستی!! چندماهی نیست که هموند دو سه فروم ایرانی شده ام آنهم فقط بخاطر آنکه در کشور دیگری ساکن بودم و با کاربران بی سواد اما پر مدعای ایرانی در این مدت کوتاه بسیار اشنا شدم!! اما دیگر آنها هم اینقدر می فهمیدند که وقتی کسی بحث فلسفی می کند نمی تواند با زبان کوچه و بازار بنویسد!!

می گویند سالی که نکوست از بهارش پیداست از همان نوشته هایتان معلوم است که چه در چنته دارید هیچ!! اما ادعا بی نهایت!!! من هم در این فروم کلی پست دارم و هم در فروم هم میهن و بیشتر پستهایم هم مربوط به فلسفه و هستی شناسی و وجود است و مثل شما همه چیز دان نیستم و مقالات فلاسفه ی بزرگ ر ا می خوانم و در نوشته هایم بعنوان رفرنس بهره می گیرم!

اگر مطالعه یا همان کپی پیست کردن مرا فیلسوف نکند دستکم سبب می شود که کسی چون شما نگردم یعنی بی خرد سطحی نگر بی سواد!

ایدی یاهویم در پروفایلم هست و می شود سواد هرکسی را در مناظره و گفتگوی زبانی سنجید (هر چند من در همین فرومها هم سواد کاربران را متوجه می شوم!) دیگر آنجا نمی شود مطالب را کپی پیست کرد !!!!! باید آنی و سریع جواب داد و یا سخن گفت و در این حالت سره از ناسره مشخص می گردد! چون اینروزها هیچ جیز برایم دلپذیر تر از جنگ با مدعیان ایرانی نیست که چون هیچ سواد و دانشی ندارند از روی تنگ نظری دیگران را هم چون خود می پندارند!

پ.ن
واقعا حضرت حافظ چه زیبا سرود که :
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در رنج ِ خودپرستی

این آخرین باری بود که پاسخ دادم و دیگر پاسخ کوته فکران سطحی نگر را نمی دهم کسانی که بجای نگاه به ماه به انگشت خیره می شوند تازه آن را هم شست پا می بینند!! حیف وقت و زمان و حیف انگشتان و نیز حیف ِ چشمانم که بخواهند این اباطیل را بخوانند!

نوشته های بالا خودش گواهی می باشد بر میزان قابل توجهی از عدم سلامتی ذهنی و روانی جنابعالی .یک طومار نوشتی برای یک موضوع بی اهمیت!!!!!!چقدرررررررررررررر رررررر علافی.چقدر زود رنج و احسساساتی.از دو خط حرف من هم n جور برداشت های عجیب اندر غریب کردی!!!!!

Transcendence
02-09-2016, 06:16 PM
والا شما یک کپی –پیست کننده ذهنی و روانی هستید که به تعداد زیادی در ایران یافت می شود.به بیانی از خودتان چیزی ندارید هرچه هست سرهم بندی کردن نوشته های دیگران و تکرار حرف آنان ، طول و طویل کردن و تغییر نوشته های دیگران .استفاده ار توضیحات وتقسیر های دیگران و نهایتا بازتولید آن به وسیله جنابتان و متوهمانه فکر می کنید کار فکری انجام دادید.البته بعضا هم خط به خط و کلمه به کلمه! برای بیان دو خط حرف !! راجع به هرمنوتیک فلسفی هایدگر و شاگردش گادامر در برابر هرمنوتیک به عنوان یک روش شما پژوهشگر گرامی (دارای مقالات برجسته علمی وفلسفی) از n جا کپی کردی!!انگار چه مطلب پیچیده ای را می خواد بگه !نیم بند از خود اندیشیدن برای ایشان امکان ناپذیره هیچ به ذهنش هم خطور نمی کنه که دیگران هم این مطالب را در n جا دیده با شند.

سارا
02-09-2016, 07:57 PM
رهگذران ِ گرامی این فروم و خوانندگان ِ محترم می دانم که از چرت و پرت گویی های این کاربر روانی که مدام در جستارِ بنده اسپم می کند حیرت کرده اید و شگفت زده هستید که چرا این مزخرفات از این جستار پاک نمی شوند. خب دلیلش ساده است چون من خداباور هستم و اتفاقا اینگونه پستها باید در هر جستاری که من باز کنم وجود داشته باشند!

از اینرو شما هم به مانند من آنها را ندید گرفته و ایگنور کنید و نخوانید بنده ی خدا اینقدر خنگ است که هنوز ساده ترین نوشته ی مرا هم نمی تواند بفهمد

این آخرین باری بود که پاسخ دادم و دیگر پاسخ کوته فکران سطحی نگر را نمی دهم کسانی که بجای نگاه به ماه به انگشت خیره می شوند تازه آن را هم شست پا می بینند!! حیف وقت و زمان و حیف انگشتان و نیز حیف ِ چشمانم که بخواهند این اباطیل را بخوانند!

می بینید :)) خب حق دارد که که وقتی می آیم از هایدگر و هر مونتیک بگویم هنگ کند و چینین هوچی گری و دیوانه بازی در بیاورد:))) بیچاره قاط زده است:)))))))

بیچاره موجودی روان پریش است که معلوم نیست چند بار دست به خودکشی زده است وی در دنیای بیرون هم ایگنور می شود و بدبخت حسرت هم کلامی آنهم برای یک ثانیه با دختران را دارد:)) و از اینرو عقده های دنیای حقیقی اش را نیز به اینجا آورده است:))

ببنید تا چه اندازه خنگ و بی هوش است که می گوید حوصله ی کل کل ندارم بعد می آید و هی در جستارم اسپم می کند یعنی حافظه اش حتی به اندازه ی ماهی هم نیست:))))
من از این امر دلزده نیستم چرا که این مدام اسپم کردن هایش اسباب مسرت ماست:)) و نشان می دهد که خوب سوخته است:)):e420:

thought
02-16-2016, 04:23 PM
رهگذران ِ گرامی این فروم و خوانندگان ِ محترم می دانم که از چرت و پرت گویی های این کاربر روانی که مدام در جستارِ بنده اسپم می کند حیرت کرده اید و شگفت زده هستید که چرا این مزخرفات از این جستار پاک نمی شوند. خب دلیلش ساده است چون من خداباور هستم و اتفاقا اینگونه پستها باید در هر جستاری که من باز کنم وجود داشته باشند!

از اینرو شما هم به مانند من آنها را ندید گرفته و ایگنور کنید و نخوانید بنده ی خدا اینقدر خنگ است که هنوز ساده ترین نوشته ی مرا هم نمی تواند بفهمد


می بینید :)) خب حق دارد که که وقتی می آیم از هایدگر و هر مونتیک بگویم هنگ کند و چینین هوچی گری و دیوانه بازی در بیاورد:))) بیچاره قاط زده است:)))))))

بیچاره موجودی روان پریش است که معلوم نیست چند بار دست به خودکشی زده است وی در دنیای بیرون هم ایگنور می شود و بدبخت حسرت هم کلامی آنهم برای یک ثانیه با دختران را دارد:)) و از اینرو عقده های دنیای حقیقی اش را نیز به اینجا آورده است:))

ببنید تا چه اندازه خنگ و بی هوش است که می گوید حوصله ی کل کل ندارم بعد می آید و هی در جستارم اسپم می کند یعنی حافظه اش حتی به اندازه ی ماهی هم نیست:))))
من از این امر دلزده نیستم چرا که این مدام اسپم کردن هایش اسباب مسرت ماست:)) و نشان می دهد که خوب سوخته است:)):e420:

درود بانو:e032:
چه امضای زیبایی دارید شاعرش کیست؟

سارا
02-16-2016, 06:21 PM
درود بانو:e032:
چه امضای زیبایی دارید شاعرش کیست؟
درود
چطور؟ خب هر شعری شاعری دارد و هیچ شعری هم بدون شاعر نیست! بر خلاف دنیا که یک عده خردمند (!!) می گویند هیچ خالقی ندارد:))

Mehrbod
02-16-2016, 06:46 PM
درود
چطور؟ خب هر شعری شاعری دارد و هیچ شعری هم بدون شاعر نیست! بر خلاف دنیا که یک عده خردمند (!!) می گویند هیچ خالقی ندارد:))





What is computer poetry? | bot or not (http://botpoet.com/what-is-computer-poetry/)

سارا
02-16-2016, 07:35 PM
What is computer poetry? | bot or not (http://botpoet.com/what-is-computer-poetry/) ای خدا صبری در شب یلدا به من ده!!! باید هم همین نگاه باشد کسی که به جای شعر از چامه استفاده می کند باید هم آن را چون چکمه ببیند اینکه می توان آن را بدون دخالت انسانی درست کرد و ساخت! همین است که این زبان پارسی می لنگد این که شعر کجا و چامه کجا! شعر از شعور می آید اینرا از افلاطون تا هایدگر تاکید کرده اند که ریشه ی شعر شعور است! اینکه شعر چیدمان واژه ها کنار هم نیست اینکه آرتور مبو شعر را کیمیاکاری شاعر با واژه ها می داند و دکتر کدکنی شاعر را کیمیاگر می خواند و........ بگذریم چرا که الان دارم با یک ربات حرف می زنم که نه می داند شعر چیست و نه می فهمد عشق چیست و دل دقیقا در کجای انسان قرار دارد. جای شیخ اجل سعدی خالیست که سرود: همه ی قبیله ی من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت!

Mehrbod
02-16-2016, 07:58 PM
ای خدا صبری در شب یلدا به من ده!!! باید هم همین نگاه باشد کسی که به جای شعر از چامه استفاده می کند باید هم آن را چون چکمه ببیند اینکه می توان آن را بدون دخالت انسانی درست کرد و ساخت! همین است که این زبان پارسی می لنگد این که شعر کجا و چامه کجا! شعر از شعور می آید اینرا از افلاطون تا هایدگر تاکید کرده اند که ریشه ی شعر شعور است! اینکه شعر چیدمان واژه ها کنار هم نیست اینکه آرتور مبو شعر را کیمیاکاری شاعر با واژه ها می داند و دکتر کدکنی شاعر را کیمیاگر می خواند و........ بگذریم چرا که الان دارم با یک ربات حرف می زنم که نه می داند شعر چیست و نه می فهمد عشق چیست و دل دقیقا در کجای انسان قرار دارد. جای شیخ اجل سعدی خالیست که سرود: همه ی قبیله ی من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت!



چامه (شعر) همان چیدمان واژه‌ها کنار همدیگر است, بشیوه‌ای که آهنگین و چمین (معنایی) باشند. رایانه‌ها هنوز خنگ‌اند و برای
همین نمیتوانند خوب چامه بسُرایند, زمان بسنده برود آنرا هم میتوانند, چناکه نمونه‌وار میبینیم در بازی شترنگ از آدمی هم بهتر و فرزتر شده‌اند.

سارا
02-16-2016, 08:13 PM
چامه (شعر) همان چیدمان واژه‌ها کنار همدیگر است, بشیوه‌ای که آهنگین و چمین (معنایی) باشند. رایانه‌ها هنوز خنگ‌اند و برای
همین نمیتوانند خوب چامه بسُرایند, زمان بسنده برود آنرا هم میتوانند, چناکه نمونه‌وار میبینیم در بازی شترنگ از آدمی هم بهتر و فرزتر شده‌اند.

ای خدا!!
مگر رنگ رنگ نیست رنگین کمانِ روی بنفشه قشنگ نیست؟
نه قشنگ نیست رنگی که بوی سرخ ندارد قشنگ نیست!

آخر هر واژه ای که کنار هم بنشانیم و آهنگینشان کنیم که شعر نمی شود می شود چامه!!!!!!! شعر از شعور می آید باید این واژه ها در کنار هم به یک درک نو برسند . شما بروید یکم مطالعه کنید در مورد شعر بعد بیایید اینجا و تمام پستهایتان را پاک کنید که براستی خنده آور هستند:))

کجایی قیصر امین پور که کتاب دستور زبان عشق را نوشتی و ترسیدی که مباد روزی بیاید که برای عشق هم دستور زبان بنویسند و به دنبالِ فرمول قطره های اشک باشند!! خوب شد که پر کشیدی و رفتی و ندیدی این روزها را که برای شعر برنامه می نویسند و شعر را محصول چیدمان واژه ها بر اساس الگوریتم می دانند.

Mehrbod
02-16-2016, 08:28 PM
ای خدا!!
مگر رنگ رنگ نیست رنگین کمانِ روی بنفشه قشنگ نیست؟
نه قشنگ نیست رنگی که بوی سرخ ندارد قشنگ نیست!

آخر هر واژه ای که کنار هم بنشانیم و آهنگینشان کنیم که شعر نمی شود می شود چامه!!!!!!! شعر از شعور می آید باید این واژه ها در کنار هم به یک درک نو برسند . شما بروید یکم مطالعه کنید در مورد شعر بعد بیایید اینجا و تمام پستهایتان را پاک کنید که براستی خنده آور هستند:))

کجایی قیصر امین پور که کتاب دستور زبان عشق را نوشتی و ترسیدی که مباد روزی بیاید که برای عشق هم دستور زبان بنویسند و به دنبالِ فرمول قطره های اشک باشند!! خوب شد که پر کشیدی و رفتی و ندیدی این روزها را که برای شعر برنامه می نویسند و شعر را محصول چیدمان واژه ها بر اساس الگوریتم می دانند.

نکته گرفته نشد, چامه‌ای که رایانه امروز میسُراید هنوز خام است و به
دل نمینشیند, ولی با زمان بسنده میتواند بهتر از خود آدمی هم بسراید.

اینکه شما این واقعیت تلخ را نمیپسندید و دست به دامن خدا شده‌اید مایه‌یِ اینکه حقیقت نداشته باشد, نیست.

یک نمونه از نگارگری‌هایِ رایانه‌ای:


http://www.daftarche.com/images/imported/2016/02/1.gif

بیشتر در همین باره:
ُ

AARON: A Product of Kurzweil CyberArt Technologies (http://www.kurzweilcyberart.com)

Intelligent Machines: AI art is taking on the experts - BBC News (http://www.bbc.com/news/technology-33677271)



پ.ن.
چامه/چکامه همان برابر پارسی "شعر" است و شعر چیزی جدا از چامه نیست.

سارا
02-16-2016, 08:52 PM
نکته گرفته نشد, چامه‌ای که رایانه امروز میسُراید هنوز خام است و به
دل نمینشیند, ولی با زمان بسنده میتواند بهتر از خود آدمی هم بسراید.

اینکه شما این واقعیت تلخ را نمیپسندید و دست به دامن خدا شده‌اید مایه‌یِ اینکه حقیقت نداشته باشد, نیست.

یک نمونه از نگارگری‌هایِ رایانه‌ای:


http://www.daftarche.com/images/imported/2016/02/1.gif

بیشتر در همین باره:
ُ

AARON: A Product of Kurzweil CyberArt Technologies (http://www.kurzweilcyberart.com)

Intelligent Machines: AI art is taking on the experts - BBC News (http://www.bbc.com/news/technology-33677271)



پ.ن.
چامه/چکامه همان برابر پارسی "شعر" است و شعر چیزی جدا از چامه نیست.

الان دارید شوخی می کنید نه؟ اصلا متوجه هستید دارید چه می گویید؟
وای خدایا اینروزها که من دلگرفته ام همینطور از زمین و زمان دارد برایم می بارد!!! دست بردارید و اینقدر لجباز نباشید! این زبان پارسی سره ی شما فقط و فقط به دردِ تمسخر و سخن ناحق گفتن می خورد و بس! شعر برابر با چامه نیست! شعر از شعور می آید و کامپیوترها هر چقدر هم پیشرفته بشوند به شعور انسانی نمی رسند. خوب است که در هم میهن یک جستار درون وبرون هست که در مورد عوالم دورن وبرون بحث میشود بروید حداقل ان را بخوانید.

اینکه شعر از دل بر می خیزد و کامپیوترها تا ابد صاحبدل نخواهند شد! شما چه می دانید شعر چیست؟ همین شعر آنهم از گونه ی عارفانه اش هایدگر را از اینرو به آنرو کرد بطوریکه به این نتیجه رسید که که اندیشه بدونِ شهود هیچ نمی ارزد! اینکه همین هایدگر در باب شعر می گوید وقتی واژه ها ناکارآمد می شوند و مفاهیم بزرگتر از واژه های مادی می شوند شعر آغاز می گردد.

شعر از اشراق می آید و هایدگر هم به قول هانری کربن شاگردش به دروازه های اشراق رسید.

شما بیشتر از شاعر می دانید؟ شما یک برنامه نویسی هستید که از بغض معاویه روبه استفاده از واژگان پارسی کرده اید. اینگونه نوشتار فقط به درد ارباب گونه سخن گفتن می خورد و بس. مثل یک ربات حرف می زنید بی هیچ احساسی!
بقول حضرت حافظ
هزار نکته ی باریکتر ز مو اینجاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند!

برای شعر گفتن شاعر باید به شعور برسد باید به عالم درون برود باید زیر باران های های گریه کند باید تمام شب را راه برود تا به صبح برسد و برای همه ی این کارها نیازمندِ دل است.
شما بهتر است همان برنامه اتان را بنویسید و نظر در مورد شعر و شاعری را به اهلش واگذارید!

thought
02-17-2016, 07:53 AM
درود
چطور؟ خب هر شعری شاعری دارد و هیچ شعری هم بدون شاعر نیست! بر خلاف دنیا که یک عده خردمند (!!) می گویند هیچ خالقی ندارد:))







بله هر شعری یک شاعری دارد ولی من فکر کنم شاعر این شعر را بشناسم! در یک فروم دیگر یک کاربری دقیقا همین شعر را در امضایش دارد!! و این را هم بگویم که آن کاربر خودش اهل شعر و ادب است و شاعر این شعر هم خودش است! می خواستم ببینم شما هم او را می شناسید و یا همینطوری این شعر را پیدا کردید و در امضایتان گذاشتید.

سارا
02-17-2016, 05:30 PM
بله هر شعری یک شاعری دارد ولی من فکر کنم شاعر این شعر را بشناسم! در یک فروم دیگر یک کاربری دقیقا همین شعر را در امضایش دارد!! و این را هم بگویم که آن کاربر خودش اهل شعر و ادب است و شاعر این شعر هم خودش است! می خواستم ببینم شما هم او را می شناسید و یا همینطوری این شعر را پیدا کردید و در امضایتان گذاشتید. راستش را بخواهید بزرگترین آرزویم شناختنِ همان کاربرست! فکر می کنم منشا این شعر هم در این جستار باشد:) هستی و مستی! - صفحه 3 (http://forum.hammihan.com/thread213406-3.html#post5749652)

thought
02-17-2016, 06:55 PM
راستش را بخواهید بزرگترین آرزویم شناختنِ همان کاربرست! فکر می کنم منشا این شعر هم در این جستار باشد:) هستی و مستی! - صفحه 3 (http://forum.hammihan.com/thread213406-3.html#post5749652)

پس شما همان بانو خرقانی جنجالیِ هم میهن هستید نه؟
همان کاربری که نیامده به هم میهن گرد و خاک به پا کرد؟
اوایل ورودتان فکر می کردم که پسرید و....

سارا
02-18-2016, 06:10 AM
پس شما همان بانو خرقانی جنجالیِ هم میهن هستید نه؟
همان کاربری که نیامده به هم میهن گرد و خاک به پا کرد؟
اوایل ورودتان فکر می کردم که پسرید و....
ای بابا چه جنجالی?! این عنوان را یکی از مدیران آنجا به بنده داد و مرا جنجالی ترین کاربر نامید:)) هر چند بعد آمد و در خصوصی عذرخواهی کرد! باز هم به معرفت ایشان;)
چه گرد و خاکی کردم؟ من که بی حاشیه ترین و ساکت ترین کاربر هر فرومی هستم:e415:
نمی دانم چرا در هر جایی که با یک نام کاربری غیر از نامِ خودم عضو می شوم همه همینگونه فکرمی کنند! نمی دانم شاید خیلی تحت تاثیر نام کاربریم قرار می گیرم بخصوص نام خرقانی که از آن مردانگی و جوانمردی و بی باکی می بارد و آدمی را تحت تاثیر خویش قرار می دهد. کاش در اینجا هم با همین نامِ بزرگ ثبت نام می کردم نه با نامِ کوچکم!

به هر روی، در هم میهن دوستانِ فرهیخته و مهربان کم نیستند و به این حقیر لطف زیاد دارند .:e032:

thought
02-18-2016, 01:08 PM
ای بابا چه جنجالی?! این عنوان را یکی از مدیران آنجا به بنده داد و مرا جنجالی ترین کاربر نامید:)) هر چند بعد آمد و در خصوصی عذرخواهی کرد! باز هم به معرفت ایشان;)
چه گرد و خاکی کردم؟ من که بی حاشیه ترین و ساکت ترین کاربر هر فرومی هستم:e415:
نمی دانم چرا در هر جایی که با یک نام کاربری غیر از نامِ خودم عضو می شوم همه همینگونه فکرمی کنند! نمی دانم شاید خیلی تحت تاثیر نام کاربریم قرار می گیرم بخصوص نام خرقانی که از آن مردانگی و جوانمردی و بی باکی می بارد و آدمی را تحت تاثیر خویش قرار می دهد. کاش در اینجا هم با همین نامِ بزرگ ثبت نام می کردم نه با نامِ کوچکم!

به هر روی، در هم میهن دوستانِ فرهیخته و مهربان کم نیستند و به این حقیر لطف زیاد دارند .:e032:

هر چند از یکی از کابران هم میهن اصلا خوشم نمی آید ولی با نظرش در مورد شما موافقم:
http://forum.hammihan.com/thread2134...ml#post5762595 (http://forum.hammihan.com/thread213406-6.html#post5762595)

thought
02-18-2016, 01:10 PM
نکته گرفته نشد, چامه‌ای که رایانه امروز میسُراید هنوز خام است و به
دل نمینشیند, ولی با زمان بسنده میتواند بهتر از خود آدمی هم بسراید.

اینکه شما این واقعیت تلخ را نمیپسندید و دست به دامن خدا شده‌اید مایه‌یِ اینکه حقیقت نداشته باشد, نیست.

یک نمونه از نگارگری‌هایِ رایانه‌ای:


http://www.daftarche.com/images/imported/2016/02/1.gif

بیشتر در همین باره:
ُ

AARON: A Product of Kurzweil CyberArt Technologies (http://www.kurzweilcyberart.com)

Intelligent Machines: AI art is taking on the experts - BBC News (http://www.bbc.com/news/technology-33677271)



پ.ن.
چامه/چکامه همان برابر پارسی "شعر" است و شعر چیزی جدا از چامه نیست.

اینجا دو حالت دارد یا شما بانو خرقانی هم میهن را نمی شناسید که دارید با او بحث شعر می کنید و یا اعتماد به نفس فوق العاده ای دارید!

سارا
02-18-2016, 03:25 PM
اینجا دو حالت دارد یا شما بانو خرقانی هم میهن را نمی شناسید که دارید با او بحث شعر می کنید و یا اعتماد به نفس فوق العاده ای دارید! دوست عزیز پیشتر خدمتتان عرض کردم که اگر می خواهید به سرنوشتِ جناب فدایی رهبر دچار نگردید باید تنها مرا دشنام گویید و از من دوری کنید از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی! البته که ایشان مرا می شناسند :
در برابر من که خب یک بنده به شمار میروید, مگر جز این است؟
چیزهاییکه میگویید برای من پذیرفته نیست چرا چون مسلمانم! و یک دختر ! در حقیقت از قبیله ی نسوان بودن هم گناه کمی نیست! چرا که از دید ایشان یعنی خنگ و کودن و نادان! مسلمان هم از دید ایشان یعنی عقب مانده ... از اینرو تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

Mehrbod
02-18-2016, 08:11 PM
الان دارید شوخی می کنید نه؟ اصلا متوجه هستید دارید چه می گویید؟
وای خدایا اینروزها که من دلگرفته ام همینطور از زمین و زمان دارد برایم می بارد!!! دست بردارید و اینقدر لجباز نباشید! این زبان پارسی سره ی شما فقط و فقط به دردِ تمسخر و سخن ناحق گفتن می خورد و بس! شعر برابر با چامه نیست! شعر از شعور می آید و کامپیوترها هر چقدر هم پیشرفته بشوند به شعور انسانی نمی رسند. خوب است که در هم میهن یک جستار درون وبرون هست که در مورد عوالم دورن وبرون بحث میشود بروید حداقل ان را بخوانید.

اینکه شعر از دل بر می خیزد و کامپیوترها تا ابد صاحبدل نخواهند شد! شما چه می دانید شعر چیست؟ همین شعر آنهم از گونه ی عارفانه اش هایدگر را از اینرو به آنرو کرد بطوریکه به این نتیجه رسید که که اندیشه بدونِ شهود هیچ نمی ارزد! اینکه همین هایدگر در باب شعر می گوید وقتی واژه ها ناکارآمد می شوند و مفاهیم بزرگتر از واژه های مادی می شوند شعر آغاز می گردد.

شعر از اشراق می آید و هایدگر هم به قول هانری کربن شاگردش به دروازه های اشراق رسید.

شما بیشتر از شاعر می دانید؟ شما یک برنامه نویسی هستید که از بغض معاویه روبه استفاده از واژگان پارسی کرده اید. اینگونه نوشتار فقط به درد ارباب گونه سخن گفتن می خورد و بس. مثل یک ربات حرف می زنید بی هیچ احساسی!
بقول حضرت حافظ
هزار نکته ی باریکتر ز مو اینجاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند!

برای شعر گفتن شاعر باید به شعور برسد باید به عالم درون برود باید زیر باران های های گریه کند باید تمام شب را راه برود تا به صبح برسد و برای همه ی این کارها نیازمندِ دل است.
شما بهتر است همان برنامه اتان را بنویسید و نظر در مورد شعر و شاعری را به اهلش واگذارید!

دویست سال پیش اینکه رایانه بتواند شترنگ بازی کند هم باورنکردنی بود,
ولی امروز میبینیم که از برترین شترنگ‌باز جهان هم بهتر و هوشمندانه‌تر بازی میکند.

پس اینجا یک خودفریبی سرسختانه و آدم-برترپنداری پوچ دیده میشود که هیچ پایه‌ای در منطق و مشاهدات, ندارد.

سارا
02-18-2016, 08:27 PM
دویست سال پیش اینکه رایانه بتواند شترنگ بازی کند هم باورنکردنی بود, ولی امروز میبینیم که از برترین شترنگ‌باز جهان هم بهتر و هوشمندانه‌تر بازی میکند. پس اینجا یک خودفریبی سرسختانه و آدم-برترپنداری پوچ دیده میشود که هیچ پایه‌ای در منطق و مشاهدات, ندارد. نمی دانم گریه کنم یا بخندم! مقایسه ی شعر و شطرنج! دیگر قیاسی از این مع الفارقتر می توان داشت! شطرنج یک بازی فکریست که بر پایه ریاضیات است و معلوم است که می توان برای آن برنامه ها نوشت. اما شعر یا بقول شما چامه چه؟ شما که شعر را خودفریبی می دانید و شاعران را خودفریب می خوانید ! پس چطور می شود کامپیوتر ها که در آنها منطقِ سرد حکم فرماست شاعری کنند!! اصلا تعریف شعر چیست؟ برای چه شعر بوجود آمد؟ خوب شد حرف هایدگر را اینجا گفتم که پیش از او افلاطون گفته بود و بعد از افلاطون حضرت مولانا گفته بود. بگذریم با آدمِ لجوج نمی توان بحث منطقی کرد کسی که چنین بی منطقانه فقط به خاطر احساس خودبرتر بینی دلش می خواهد در بحثها پیروز گردد را چه به بحث راجع به به دل و شعر و شور و شعور!

Mehrbod
02-18-2016, 09:10 PM
شما که شعر را خودفریبی می دانید و شاعران را خودفریب می خوانید !


؟





نمی دانم گریه کنم یا بخندم! مقایسه ی شعر و شطرنج! دیگر قیاسی از این مع الفارقتر می توان داشت! شطرنج یک بازی فکریست که بر پایه ریاضیات است و معلوم است که می توان برای آن برنامه ها نوشت. اما شعر یا بقول شما چامه چه؟



احساس هم میتواند به ریخت الگوریتم در بیاید و این به پسند ما, به اینکه دوست داریم رایانه‌ها نتوانند به اندازه‌یِ ما باهوش
و یا دارای توانایی احساس کردن باشند یا نباشند, پیوندی ندارد. در حقیقت همین برخورد شما که نمیخواهید نکته‌یِ منطقی ولی ناخوشایند را بپذیرید چون
بدرستی احساس بدی بهتان میدهد, خود یک واکنش احساسی میباشد که پایه‌یِ ریاضیاتی و منطقی دارد و میتوان هتّا خاستگاه و ریشه‌یِ آنرا نیز در فرگشت رّد پا یافت.


--
برای اینکه آسانتر نکته گرفته بشود, یک گربه هم در جایگاه یک جاندار دارای احساس و هتّا احساس‌هایِ بسیار پیچیده مانند افسردگی است.

اکنون اگر تک تک یاخته‌هایِ مغز گربه را با یاخته‌هایِ رایانه‌نهاد جایگزین نمایند, آیا چون جنس
یاخته‌ها از گوشت و خون به آهن و سیلیکون رفته است دیگر نمیتواند چیزی را احساس کند؟

Mehrbod
02-18-2016, 09:12 PM
اصلا تعریف شعر چیست؟ برای چه شعر بوجود آمد؟

این نقاشی را یکبار بنگرید:

ُ
http://www.daftarche.com/images/imported/2016/02/2.jpg


این را یک نرم‌افزار کشیده است. آیا این اندازه دور از باور است که رایانه‌ای که
میلیون‌ها بار هوشمندتر از رایانه‌یِ پشت این نقاشی است, چامه بسراید؟

سارا
02-18-2016, 09:43 PM
؟








احساس هم میتواند به ریخت الگوریتم در بیاید و این به پسند ما, به اینکه دوست داریم رایانه‌ها نتوانند به اندازه‌یِ ما باهوش
و یا دارای توانایی احساس کردن باشند یا نباشند, پیوندی ندارد. در حقیقت همین برخورد شما که نمیخواهید نکته‌یِ منطقی ولی ناخوشایند را بپذیرید چون
بدرستی احساس بدی بهتان میدهد, خود یک واکنش احساسی میباشد که پایه‌یِ ریاضیاتی و منطقی دارد و میتوان هتّا خاستگاه و ریشه‌یِ آنرا نیز در فرگشت رّد پا یافت.

نمی دانم چه بگویم وازه های را کنار هم چیدم و برچیدم اما تحیر تمام مشاعرم را از کار انداخته . شما نوشته هایم را نمی خوانید و حدس می زنم که باید برای پاسخگویی به بنده یک برنامه ای نوشته باشید چرا که هر چه باشد آسانتر از چامه (نه شعر) گفتن است. از اینرو هست که مدام بی آنکه اسخی به دلایل بنده بدهید حرفتان را به گونه ای تکرار می کنید و در آخر هم به بی منطقی بنده تاکید!
خب شاعران همه بی منطق هستند مگر نه؟ شعری که منطقِ ریاضی داشته باشد شعر نیست می شود قضیه! شعر از ناخودآگاه شاعر بر می خیزد نه از خودآگاه! و احساسات بر شعر غالب است نه منطق سرد.
بگذریم رشته ی شما ریاضی بوده نه ادبیات. خواهش می کنم دستکم از زندگی در غرب این ویژگی را بیاموزید که هر کسی باید در زمینه ی تخصصی خودش صاحب نظر باشد نه در تمام رشته ها و زمینه ها. بنده رشته ام ادبیات و علوم انسانی هست از اینرو از حضرتعالی بیشتر راجع به شعر و شاعری می دانم.
اصلا شما که عاری از احساس هستید چگونه می توانید راجع به هنر سخن برانید؟ دست بردارید و بیش از این بی منطق بودن خویش را فریاد نزنید!



--
برای اینکه آسانتر نکته گرفته بشود, یک گربه هم در جایگاه یک جاندار دارای احساس و هتّا احساس‌هایِ بسیار پیچیده مانند افسردگی است.

اکنون اگر تک تک یاخته‌هایِ مغز گربه را با یاخته‌هایِ رایانه‌نهاد جایگزین نمایند, آیا چون جنس
یاخته‌ها از گوشت و خون به آهن و سیلیکون رفته است دیگر نمیتواند چیزی را احساس کند؟
در برابر بعضی حرفها تنها باید نگریست و گریست!

سارا
02-18-2016, 09:46 PM
این نقاشی را یکبار بنگرید:

ُ
http://www.daftarche.com/images/imported/2016/02/2.jpg


این را یک نرم‌افزار کشیده است. آیا این اندازه دور از باور است که رایانه‌ای که
میلیون‌ها بار هوشمندتر از رایانه‌یِ پشت این نقاشی است, چامه بسراید؟

عجب نقاشی بی روح و مزخرفی! این که هنر نیست!
نه هر که چهره بر افروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند

هزار نکته ی باریکتر ز مو اینجاست
نه هز که سر بتراشد قلندری داند!

شما همین دو بیت شعر بالا که برای حضرت حافظ هستند را اگر توانستید معنایش را دریابید آنگاه درخواهید یافت چقدر حرفهایتان بی پایه و اساس بوده است!

Mehrbod
02-18-2016, 09:54 PM
عجب نقاشی بی روح و مزخرفی! این که هنر نیست!
نه هر که چهره بر افروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند

هزار نکته ی باریکتر ز مو اینجاست
نه هز که سر بتراشد قلندری داند!

شما همین دو بیت شعر بالا که برای حضرت حافظ هستند را اگر توانستید معنایش را دریابید آنگاه درخواهید یافت چقدر حرفهایتان بی پایه و اساس بوده است!

= سفسته‌یِ اسکاتلندی راستین (https://en.wikipedia.org/wiki/No_true_Scotsman).

Mehrbod
02-18-2016, 09:57 PM
نمی دانم چه بگویم وازه های را کنار هم چیدم و برچیدم اما تحیر تمام مشاعرم را از کار انداخته . شما نوشته هایم را نمی خوانید و حدس می زنم که باید برای پاسخگویی به بنده یک برنامه ای نوشته باشید چرا که هر چه باشد آسانتر از چامه (نه شعر) گفتن است. از اینرو هست که مدام بی آنکه اسخی به دلایل بنده بدهید حرفتان را به گونه ای تکرار می کنید و در آخر هم به بی منطقی بنده تاکید!
خب شاعران همه بی منطق هستند مگر نه؟ شعری که منطقِ ریاضی داشته باشد شعر نیست می شود قضیه! شعر از ناخودآگاه شاعر بر می خیزد نه از خودآگاه! و احساسات بر شعر غالب است نه منطق سرد.


پاسخی به پرسش داده نشد. اگر یاخته‌هایِ مغز گربه با یاخته‌هایِ رایانه‌نهاد جایگزین شود, آیا دیگر نمیتواند چیزی را احساس کند؟






بگذریم رشته ی شما ریاضی بوده نه ادبیات. خواهش می کنم دستکم از زندگی در غرب این ویژگی را بیاموزید که هر کسی باید در زمینه ی تخصصی خودش صاحب نظر باشد نه در تمام رشته ها و زمینه ها. بنده رشته ام ادبیات و علوم انسانی هست از اینرو از حضرتعالی بیشتر راجع به شعر و شاعری می دانم.
اصلا شما که عاری از احساس هستید چگونه می توانید راجع به هنر سخن برانید؟ دست بردارید و بیش از این بی منطق بودن خویش را فریاد نزنید!


نکته هنوز گرفته نشده است, اینجا سخن از احساس میرود که دربرگیرنده‌یِ چامه‌سُرایی نیز میباشد, و این پرسش که آیا رایانه‌ها میتوانند شترنگ
بازی کنند, میتواند حرف بزنند, میتوانند حرف بفهمند, میتوانند دست بدهند و راه بروند و .. و .. ولی نمیتوانند برای نمونه چامه بسرایند؟

سارا
02-18-2016, 10:08 PM
= سفسته‌یِ اسکاتلندی راستین (https://en.wikipedia.org/wiki/No_true_Scotsman).

باید هم سفسطه بخوانید شمایی که نمی دانید شعر چیست!! آنوقت بنده توقع دارم شعرِ حضرت حافظ را که ادبا و عرفا هم درتفسیر آن مانده اند دریابید:)) ولی این شعر پاسخ همه ی حرفهای شماست.
در حقیقت این شعر می گوید که هزاران نکته وجود دارد برای قلندری و برای شاعری کردن و شعر گفتن و هر متنی که قافیه و وزنی داشت را نمی توان شعر نامید.

هر چند این برنامه ی شاعر (!) برای اشعار غیر فارسی است یعنی اروپایی و غربی و.....
اصلا شما می دانید اشعار فارسی منظورم مقفایش است چند بحر دارند و در چه اوزانهایی سروده می شوند؟ اصلا می دانید شعرهای همان حکیم خیام در چه بحر و وزنی بوده است که حال بخواهید برایش الگوریتم بنویسید:))))))
یک پرسش دیگر رشته ی بنده ادبیات هست یا شما؟!!

Mehrbod
02-18-2016, 10:21 PM
اصلا می دانید شعرهای همان حکیم خیام در چه بحر و وزنی بوده است که حال بخواهید برایش الگوریتم بنویسید:))))))


و چرا رایانه نمیتواند همین کار را بکند, اگر به اندازه‌یِ خیّام هوشمند و آگاه باشد؟

روشن است در نگرش شما یک خودفریبی از جنس "فراطبیعی" دیده میشود که همان باور به روح باشد,
هر آینه ما اینجا نگرشی مادّه‌ای داریم و همانجور که میبینیم بیشمار گونه‌یِ جانوری با تراز هوش و احساس گوناگون
فرگشته و پدید آمده‌اند, میتوانیم ببینیم که رایانه‌ها نیز میتوانند بهمینسان باهوشتر و توانمندتر بشوند و هتّا از آدمی جلو بزنند:


http://www.daftarche.com/images/imported/2016/02/3.jpg







یک پرسش دیگر رشته ی بنده ادبیات هست یا شما؟!!


برای دریافت خوش‌مزّگی یا بدمزّگی خوراک, نیازی به اینکه کس خودش هم آشپز خوبی باشد, نیست.












.

سارا
02-18-2016, 10:22 PM
پاسخی به پرسش داده نشد. اگر یاخته‌هایِ مغز گربه با یاخته‌هایِ رایانه‌نهاد جایگزین شود, آیا دیگر نمیتواند چیزی را احساس کند؟

همانطور که شما پاسخ پرسش هایم را ندادید ارباب! ناراحت شدید؟ خب خیلی وقت بود که سیلی نزده بودید دیگر نافرمان و خودسر شده ام! تا پاسخ نگیرم پاسخی نمی دهم!





نکته هنوز گرفته نشده است, اینجا سخن از احساس میرود که دربرگیرنده‌یِ چامه‌سُرایی نیز میباشد, و این پرسش که آیا رایانه‌ها میتوانند شترنگ
بازی کنند, میتواند حرف بزنند, میتوانند حرف بفهمند, میتوانند دست بدهند و راه بروند و .. و .. ولی نمیتوانند برای نمونه چامه بسرایند؟

بدبختی آنجاست که شما خودِ مطلب را نگرفته اید نکته اش پیشکش! اینکه شعر از دل بر می خیزد و آیا رایانه ها می توانند صاحب دل شوند؟ و بعد دلشان عاشق شود و بشکند و بگرید و برود زیر باران های های ببارد!
من را باش برای که دارم این حرفها را می زنم کسی که نمی داند عشق چیست و لغزش اشک چگونه است و اصلا می شود بی چتر زیر باران رفت؟!!

Alice
02-18-2016, 10:34 PM
مهربد بخاطر اینکه رشتش مرتبط با مزداهیک بوده، یه ذهن کاملا ریاضیاتی، دقیق و سازماندهی شده داره. هرچیزی رو با "منطق" ریاضیاتی و تحلیلی می سنجنه؛ در حالیکه بانو سارا بخاطر رشتش، شعر رو از یه دریچه دیگه نگاه می کنه؛ بانو سارا شعر رو جوشش احساسات شاعر از ژرفای نهاد آدمی (که از نظر ایشون رایانه دارای چنین نهادی هرگز نیست) می دونه و نگاهی کاملا "ادبی" به قضیه داره ؛ نگاه مهربد به شدت علمی و به شدت منطقی به قلمروییه که منطق در اون جایگاه ویژه ای نداره؛ پیشفرضهای دو دیدگاه مغایرت دارن و برآیند این دو دیدگاه هرگز فرجامی نخواهند داشت.

سارا
02-18-2016, 11:03 PM
و چرا رایانه نمیتواند همین کار را بکند, اگر به اندازه‌یِ خیّام هوشمند و آگاه باشد؟

روشن است در نگرش شما یک خودفریبی از جنش "فراطبیعی" دیده میشود که همان باور به روح باشد,
هر آینه ما اینجا نگرشی مادّه‌ای داریم و همانجور که میبینیم بیشمار گونه‌یِ جانوری با تراز هوش و احساس گوناگون
فرگشته و پدید آمده‌اند, میتوانیم ببینیم که رایانه‌ها نیز میتوانند بهمینسان باهوشتر و توانمندتر بشوند و هتّا از آدمی جلو بزنند:


http://www.daftarche.com/images/imported/2016/02/3.jpg








برای دریافت خوش‌مزّگی یا بدمزّگی خوراک, نیازی به اینکه کس خودش هم آشپز خوبی باشد, نیست.

قربان شما از بیخ نوشته هایم را نمی خوانید گویا برای پاسخگویی به بنده کدی نوشته اید نه؟ خب وقتی که طرف مقابلت نوشته ات را نمی خواند بحث بی فایده خواهد بود . از اینرو بهترین پاسخ همانا سکوت است.

Nilftrondheim
02-18-2016, 11:04 PM
مهربد بخاطر اینکه رشتش مرتبط با مزداهیک بوده، یه ذهن کاملا ریاضیاتی، دقیق و سازماندهی شده داره. هرچیزی رو با "منطق" ریاضیاتی و تحلیلی می سنجنه؛ در حالیکه بانو سارا بخاطر رشتش، شعر رو از یه دریچه دیگه نگاه می کنه؛ بانو سارا شعر رو جوشش احساسات شاعر از ژرفای نهاد آدمی (که از نظر ایشون رایانه دارای چنین نهادی هرگز نیست) می دونه و نگاهی کاملا "ادبی" به قضیه داره ؛ نگاه مهربد به شدت علمی و به شدت منطقی به قلمروییه که منطق در اون جایگاه ویژه ای نداره؛ پیشفرضهای دو دیدگاه مغایرت دارن و برآیند این دو دیدگاه هرگز فرجامی نخواهند داشت.

از دید تیپ شخصیت مایرز بریگز، ما با یک SP علیه NT طرفیم. برخورد نزدیک از نوع سوم! :e10c:

سارا
02-18-2016, 11:31 PM
مهربد بخاطر اینکه رشتش مرتبط با مزداهیک بوده، یه ذهن کاملا ریاضیاتی، دقیق و سازماندهی شده داره. هرچیزی رو با "منطق" ریاضیاتی و تحلیلی می سنجنه؛ در حالیکه بانو سارا بخاطر رشتش، شعر رو از یه دریچه دیگه نگاه می کنه؛ بانو سارا شعر رو جوشش احساسات شاعر از ژرفای نهاد آدمی (که از نظر ایشون رایانه دارای چنین نهادی هرگز نیست) می دونه و نگاهی کاملا "ادبی" به قضیه داره ؛ نگاه مهربد به شدت علمی و به شدت منطقی به قلمروییه که منطق در اون جایگاه ویژه ای نداره؛ پیشفرضهای دو دیدگاه مغایرت دارن و برآیند این دو دیدگاه هرگز فرجامی نخواهند داشت.

من هم رشته ی اصلی ام مرتبط با ریاضی است و اصلا دیپلمم ریاضی فیزیک هست و کارشناسی مهندسی را دارم ولی برای ادامه تحصیل موقعیتم به گونه ای شده که توانستم دو رشته را با هم بخوانم که یکی از رشته ها literature هست که بیشتر بر روی ادبیات پارسی تمرکز دارم. از اینرو نگاه ایشان را در می یابم ولی افسوس می خورم بر اینهمه ربات شدن ایشان!
بنده ام خوب دو رشته می خوانم که دو دیدگاه متفاوت با هم دارند در یکی ریاضی و فیزیک و منطق حرف اول را می زند و در دیگری ذوق و قریحه و دل! مسلما در هر دو رشته باید دو دیگاه داشته باشم برای نمونه وقتی می خواهم برای اینکه جریان یک سیال را درون یک لوله گرم شبیه سازی کنم نمی آیم از ذوق و قریحه و دلم کمک بگیرم و دلی آن را شبیه سازی کنم نه! بلکه از منطق ِ حاکم بر قضیه و استدلال و مفروضات و معادلات و متدهای علمی بهره می گیرم. و همینطور در شعر ، برای اینکه شعری بگویم نمی آیم یک الگوریتم بنویسم که اگر در آن قافیه ها را مشخص کنم و واژگان را بدهم به من شعر تحویل دهد!!! چون واقعا مسخره است!!
شعر و اصولا هنر یک امر دلی هستند و بر اساس تجربیات و اروینهای فرد می باشند و از درونِ آدمی سرچشمه می گیرند. یاد مرحوم قیصر امین پور افتادم که از چنین روزی ترسیده بود از روزی که بخواهندبرای اشک فرمول بنویسند و برای عشق دستور زبان! و چقدر این روز زود فرا رسید!

thought
02-19-2016, 08:13 AM
= سفسته‌یِ اسکاتلندی راستین (https://en.wikipedia.org/wiki/No_true_Scotsman).

stop!
هیچ می دانید با چه کسی سخن می گویید؟ شما اصلا بانو خرقانی هم میهن را می شناسید ؟

سارا
02-19-2016, 09:15 AM
برای دریافت خوش‌مزّگی یا بدمزّگی خوراک, نیازی به اینکه کس خودش هم آشپز خوبی باشد, نیست.

بله بنده بوارونه ی شما در مقابل سخن حق سر تعظیم فرود می آورم و در برابر این سخن این نیز هم اکنون سجده می کنم!! اما مشکل آنجاست که این سخن هیچ پیوندی با موضوع ما ندارد و بحث سر شاعری کردن و شعر گفتن است و نه در مورد دریافت زیبایی شعر!
از اینرو سخن باید اینگونه گفته شود; برای غذا درست کردن و آشپزی کردن (شعر گفتن) باید به رموز آشپزی (شاعری) آشنا بود و آشپز خوبی بود!

هر چند شما که نوشته هایم را از بیخ نمی خوانید و می آیید یک حرف را به گونه های مختلف تکرار می کنید و تاکنون پاسخ هیچ پرسش بنده را ندادید!
یک پرسش دارم که 10000 بار تاکنون از شما پرسیده ام و آن اینست :

اگر شخصی طرف مقابلش را بسیار حقیر و کوچک بداند و او را نه همتای خویش بلکه همتای نوکرش هم نداند، پس چرا باید با چنین فردی به بحث بپردازد ؟ که چه شود؟ آیا تنها هدف و آماج ، تحقیر و تمسخر طرف مقابلش نیست؟

سارا
02-19-2016, 12:11 PM
از دید تیپ شخصیت مایرز بریگز، ما با یک SP علیه NT طرفیم. برخورد نزدیک از نوع سوم! :e10c:

خب بنده دو رشته ای هستم ها و رشته ی اولم هم مهندسی است ها !! و بیشتر وقتم را هم مجبورم صرف پژوهش بر روی موضاعات همان بکنم پس حالا چه تیپ شخصیتی دارم؟

مسلم است که در رشته ی مهندسی که تمام اصل و اساس آن بر پایه ی ریاضی واقع است نمی آیم دلی تحلیل کنم و تصمیم بگیرم. در همین رشته برنامه می نویسم الگوریتم می نویسم و اصول را رعایت می کنم. اما در زمینه ی هنر و ادب خیر! البته قبول دارم که متاسفانه در سالهای اخیر در همه جای دنیا نگاه آکادمیک به هنر سبب افول آن شده است اینکه در قدیم به علم متعالی هنر می گفتند اما حالا هنر خودش را می کشد که علمی و آکادمیک بیان شود!!!!

در حقیقت امروزه بیشتر بر روی تکنیک ها تمرکز شده است تا دل و جوشش و احساسات! ولی بازهم شخص انجام دهنده ی هنر یک انسان است که احساسات و عواطف و درون دارد دل دارد. برای نمونه بدترین بازیگر روی زمین اگر نقشی را بازی کند هزار بار بهتر از بهترین ربات بازیگر خواهد بود چرا چون صدا و ظاهر و حرکات آن بازیگر انسان هر چقدر هم مصنوعی باشد در برابر یک مصنوعِ تمام عیار (ربات) بازهم غالب است و برتر.

می دانید مشکل کجاست؟ وقتی طرف بحث خودش را از شما خیلی خیلی خیلی برتر بداند خب مسلم است که هرگز در برابر حرفِ درست ِ شما کوتاه نیاید و به لجاجت خویش ادامه دهد!

Mehrbod
02-19-2016, 06:47 PM
من هم رشته ی اصلی ام مرتبط با ریاضی است و اصلا دیپلمم ریاضی فیزیک هست و کارشناسی مهندسی را دارم ولی برای ادامه تحصیل موقعیتم به گونه ای شده که توانستم دو رشته را با هم بخوانم که یکی از رشته ها literature هست که بیشتر بر روی ادبیات پارسی تمرکز دارم. از اینرو نگاه ایشان را در می یابم ولی افسوس می خورم بر اینهمه ربات شدن ایشان!
بنده ام خوب دو رشته می خوانم که دو دیدگاه متفاوت با هم دارند در یکی ریاضی و فیزیک و منطق حرف اول را می زند و در دیگری ذوق و قریحه و دل! مسلما در هر دو رشته باید دو دیگاه داشته باشم برای نمونه وقتی می خواهم برای اینکه جریان یک سیال را درون یک لوله گرم شبیه سازی کنم نمی آیم از ذوق و قریحه و دلم کمک بگیرم و دلی آن را شبیه سازی کنم نه! بلکه از منطق ِ حاکم بر قضیه و استدلال و مفروضات و معادلات و متدهای علمی بهره می گیرم. و همینطور در شعر ، برای اینکه شعری بگویم نمی آیم یک الگوریتم بنویسم که اگر در آن قافیه ها را مشخص کنم و واژگان را بدهم به من شعر تحویل دهد!!! چون واقعا مسخره است!!
شعر و اصولا هنر یک امر دلی هستند و بر اساس تجربیات و اروینهای فرد می باشند و از درونِ آدمی سرچشمه می گیرند. یاد مرحوم قیصر امین پور افتادم که از چنین روزی ترسیده بود از روزی که بخواهندبرای اشک فرمول بنویسند و برای عشق دستور زبان! و چقدر این روز زود فرا رسید!

نکته‌ای که اینجا هنوز گرفته نشده است این میباشد که آیا برای نمونه, "احساس
کردن" یک چیز فراطبیعی‌ست و ازینرو, رایانه‌ها هرگز نمیتوانند چیزی را احساس کنند؟

در نگرش منطقی و ماده‌گرایانه, احساس چیزی فراطبیعی نیست و خود آدمی نیز یک داده‌پرداز مادّه‌ای به شمار میرود که بجای آهن و سیلیکون,
از گوشت و خون ساخته شده است. برای نمونه هنگام احساس دوست داشتن یا نداشتن این بخش‌ها از پی‌یاخته‌ها (neurons) فعّال میشوند:

4973

روشن است, این نگرش تا اندازه‌ای ناخواستنی‌ست و پذیرش آن پیامد‌هایِ
ناگواری برای آدم دربر دارد. برای نمونه, خودفریبی این خوبی‌ها را دارد:


کس میپندارد روح دارد و روح یک چیزی‌ست که ماشین نمیتواند داشته باشد.
کس میپندارد پس از مرگ نیست و نابود نمیشود (چون روح جاودان است).
...




هر آینه, رُخکرد‌ها (facts) از واقعیت‌هایِ دیگری میگویند و
آماج بایستی نه خودفریبی, بساکه دستیابی به حقیقت باشد, گرچه ناخوشایند.

Mehrbod
02-19-2016, 06:47 PM
مهربد بخاطر اینکه رشتش مرتبط با مزداهیک بوده، یه ذهن کاملا ریاضیاتی، دقیق و سازماندهی شده داره. هرچیزی رو با "منطق" ریاضیاتی و تحلیلی می سنجنه؛ در حالیکه بانو سارا بخاطر رشتش، شعر رو از یه دریچه دیگه نگاه می کنه؛ بانو سارا شعر رو جوشش احساسات شاعر از ژرفای نهاد آدمی (که از نظر ایشون رایانه دارای چنین نهادی هرگز نیست) می دونه و نگاهی کاملا "ادبی" به قضیه داره ؛ نگاه مهربد به شدت علمی و به شدت منطقی به قلمروییه که منطق در اون جایگاه ویژه ای نداره؛ پیشفرضهای دو دیدگاه مغایرت دارن و برآیند این دو دیدگاه هرگز فرجامی نخواهند داشت.

منطق میتواند بی‌منطقی را هم توضیح بدهد, ولی احساس در توضیح خودش نیز وامیدهد.

در این جهان ابزار دیگری بجز منطق نیست که بتواند مهر درستی یا نادرستی بر چیزها بزند, و این نگرش خودسرانه و
پافشارانه که ما چون احساس درد و خوشی و عشق و دیگرها را داریم و پس تافته‌یِ جدا بافته‌ایم و ازینرو, هرگز
ماشین‌ها نمیتوانند به اندازه‌یِ ما باهوش و بااحساس بشوند, چیزی بجز خودفریبی, آرزوپروری و گونه‌پرستی بی‌پایه نیست.







Mehrbod
02-19-2016, 06:56 PM
من هم رشته ی اصلی ام مرتبط با ریاضی است ....

منطق در گروی رشته‌یِ دانشگاهی نیست و برای دریافت درستی یا
نادرستی منطقی یک چیز, نیازی به داشتن .Ph.D در رشته‌یِ ریاضی نیست.

سارا
02-19-2016, 07:21 PM
stop!
هیچ می دانید با چه کسی سخن می گویید؟ شما اصلا بانو خرقانی هم میهن را می شناسید ؟

دوست عزیز شما زیادی به بنده لطف دارید. هر چند همانطور که مشاهده می کنید ایشان با بنده سخن نمی گویند و بحث نمی کنند بلکه دارند درس می دهند و سخنرانی می کنند. می بینید که اینهمه به ایشان پاسخ دادم و پست گذاشتم اما ایشان تنها به یک پست بنده که آنهم خطاب به دیگری بود توجه نموده و البته آن را هم به شیوه ی خودشان یعنی بی توجه به اصل مطلب پاسخ دادند . ایشان ارباب هستند و من یک بنده ی حقیر بی منطق خودفریب .. بگذریم.


از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردمِ بی درد ندانی که چه درد است
پ.ن.
کامپیوترهاهرگز نمی توانند درد بکشند و از نادانی رنج بکشند و عاشق شوند ! براستی که در دنیای ماتریالیستها عالمی بنام عالم درون وجود ندارد.

Dariush
02-19-2016, 07:35 PM
stop!
هیچ می دانید با چه کسی سخن می گویید؟ شما اصلا بانو خرقانی هم میهن را می شناسید ؟

http://www.daftarche.com/attachment.php?attachmentid=4974&stc=1

میدانید چه کسی در مقابل شماست؟ مامور مخصوص حاکم بزرگ، میتی کومان؛ احترام بگذارید، احترام بگذارید!:e11b:

سارا
02-19-2016, 09:38 PM
منطق در گروی رشته‌یِ دانشگاهی نیست و برای دریافت درستی یا
نادرستی منطقی یک چیز, نیازی به داشتن .Ph.D در رشته‌یِ ریاضی نیست.

شما کلا نوشته ها را نمی خوانید و فقط به یکسری کلمات فوکس می کنید و برداشت هایی بر اساس آنها بدست می آورید. چه میشود کرد حرف بنده این نبود همانطور که در بحث شعر هم حرف از دل و احساسات زده شدکه این ربطی به خدا و روح ندارد. بگذریم چون شما همین دوخط را هم نخواهید خواند.

thought
02-19-2016, 10:23 PM
http://www.daftarche.com/attachment.php?attachmentid=4974&stc=1

میدانید چه کسی در مقابل شماست؟ مامور مخصوص حاکم بزرگ، میتی کومان؛ احترام بگذارید، احترام بگذارید!:e11b:

برای جلب توجه و جبران ناکامی ها خود در زندگی راهی را بیابید که منجر به رسوای و نمایان شدن شخصیت دلقک درونتان نگردد. کودک درون خود را تا حد ممکن کنترل نمایید.
با تشکر

Mehrbod
02-20-2016, 11:01 AM
کامپیوترهاهرگز نمی توانند درد بکشند و از نادانی رنج بکشند و عاشق شوند !

و چرا نه؟

برای نمونه, اگر ساختار مغز و پیکر گربه‌ای را خورد خورد با آهن و سیلیکون جایگزین کنند, آیا ناگهان توانایی احساس کردن را از دست میدهد؟

Alice
02-20-2016, 02:57 PM
من هم رشته ی اصلی ام مرتبط با ریاضی است و اصلا دیپلمم ریاضی فیزیک هست.

شعر و اصولا هنر یک امر دلی هستند و بر اساس تجربیات و اروینهای فرد می باشند و از درونِ آدمی سرچشمه می گیرند.


آری بانو، میدانم رشته دیگر شما در پیوند با فرنودسار و مزداهیک است، پستهای شما را میخوانم و از دانش سرشار شما در رشته ادبسار و فلسفه و دانشهای دیگر آگاه میباشم. ولی نگاهی که به شعر دارید یگانه نگاهی ادبیک است، گفتاورد به چم شما اینست که «واژه‌سُرایی (همسنگ شعر سرودن) از درون انسان میاید و فرمولیزه نیست». درست است که برای واژه‌سُرایی نیازی به الگوریتم نیست و نباید آن را با فرنودسار افمارش بسنجیم، وانگه شما میداوید که برای واژه‌سُرایی نباید اندیشید و در فربود واژگان از نهاد واژه‌سُرا به قلم میایند، شما شعر را کارگیر "درون آدم" میدانید. خب این نگاهی‌ست سراسر ادبیک که از فلسفه باستان تاکنون روامند بوده و چکامه‌سُرایان امروزی نیز به لغزش از آن وام میبرند، چراکه در دیرگاه واژه‌سُرایی خاستگاه اندیشه مغز نبود، از اینرو واژه‌سُرایی از نهاد آدمی میجوشید. ولی در نگاه فرنودین، شعر هم نیاز به اندیشیدن دارد، هرآینه نه اندیشیدن فرمول‌وار و افماریگ، وانگه واژه‌سُرا "میاندیشد" و واژه‌میسُراید، به زبان زیست‌شناسیک در گاه واژه‌سُرایی بخش اندیشه‌ورزی مغز کوشا و کُنش‌گر است. این به فرزامی آشکاره است و من سخن شما را بدین چم میویرایم که سُرودن کارگیر نهاد آدمی است، نهاد کَس کارگیر اندیشه میباشد که در فرهود همان اندیشه هم از نهاد آدمی برمیخیزد.

به زبان فارسی یعنی جمله «شعر گفتن از درون آدمی برمیخیزد» کاملا ادبی‌ست و از دید بیولوژیک شعر سرودن و احساس معلول تفکر و مغز انسان است، (فعلا کاری به این نداریم که شعر درآمیخته است با احساس، فقط جنبه فکری شعر رو مد نظر داریم. اگر قبول کنید که شعر با فکر متولد میشود، در اینصورت وجه تمایز شعر فکری با شعر فکری و احساسی را میتوان از دیدگاه هنر پست و هنر متعالی بررسی کرد. یعنی شعر رایانه میشود هنر پست چون فاقد احساس است {اگر فرض بگیرید رایانه هیچ احساسی ندارد} و شعر انسانی هنری‌ست متعالی و سرشار از احساس)، اما از دیرباز چنین مرسوم شده که شعر نیازی به فکر ندارد!!! پس زمانی میتوان گفت که رایانه نمیتواند شعر بگوید، که ثابت بشود شعر گفتن مستلزم هیچ تفکری نیست.


یگانه = تنها
ادبیک = ادبی (/ایک/ وات زابساز پارسی)
واژه سُرایی = نگاشتن واژگان کنار یکدیگر در یک چهره آهنگین و دلنشین، سُرایش
داویدن = ادعا کردن
گفتاورد به چم = نقل به مضمون
کارگیر = معلول
فربود = واقعیت
در گاه x = در زمان انجام دادن امر x
به فرزامی = کاملا
آشکاره = بدیهی
کنشگر = فعال
دیرگاه = قدمت
فرنودین = منطقی
فرنودسار = منطق
افماریگ = ریاضیاتی (پسوند /ایگ/ وات زابسار)
زاب = صفت
چم = مفهوم ، مضمون

سارا
02-20-2016, 07:46 PM
و چرا نه؟

برای نمونه, اگر ساختار مغز و پیکر گربه‌ای را خورد خورد با آهن و سیلیکون جایگزین کنند, آیا ناگهان توانایی احساس کردن را از دست میدهد؟

متاسفم جناب مهربد بنده پیشتر در پستها ی پیشین پاسختان را دادم اما از آنجا که شما هیچگاه اعتنا نمی کنید ، آنها را ندیده اید. از اینرو دوباره نوشتن هم بی فایده خواهد بود چون شما اعتنایی نخواهید کرد.

Mehrbod
02-20-2016, 07:55 PM
متاسفم جناب مهربد بنده پیشتر در پستها ی پیشین پاسختان را دادم اما از آنجا که شما هیچگاه اعتنا نمی کنید ، آنها را ندیده اید. از اینرو دوباره نوشتن هم بی فایده خواهد بود چون شما اعتنایی نخواهید کرد.

پاسخ یک آری/نه بیشتر نیست, که خب روشن است نمیتوانید هیچکدام را بگزینید, زیرا:

اگر بگویید آری,

سخن پیشینتان پوچ میشود.


اگر بگویید نه,


در میاید که نگرشتان چه اندازه خردناپذیر است.

Nilftrondheim
02-20-2016, 08:11 PM
برای جلب توجه و جبران ناکامی ها خود در زندگی راهی را بیابید که منجر به رسوای و نمایان شدن شخصیت دلقک درونتان نگردد. کودک درون خود را تا حد ممکن کنترل نمایید.
با تشکر

:e40a: بیا و درستش کن حرف یاد بچه دادما.

سارا
02-20-2016, 08:19 PM
پاسخ یک آری/نه بیشتر نیست, که خب روشن است نمیتوانید هیچکدام را بگزینید, زیرا:

اگر بگویید آری,

سخن پیشینتان پوچ میشود.


اگر بگویید نه,

در میاید که نگرشتان چه اندازه خردناپذیر است.



پاسختان را پیشتر با توضیحات فراوان داده ام اما شما طبق معمول توجه ننمودید و در کنارش از شما پرسش نمودم و بازهم به به همان روال همیشگی پاسخی ندادید. گفتم که ارباب خیلی وقت بود که سیلی نخورده ام نافرمان شده ام دیگر تا پاسخی نگیرم پاسخی نمی دهم !

سارا
02-20-2016, 09:10 PM
آری بانو، میدانم رشته دیگر شما در پیوند با فرنودسار و مزداهیک است، پستهای شما را میخوانم و از دانش سرشار شما در رشته ادبسار و فلسفه و دانشهای دیگر آگاه میباشم. ولی نگاهی که به شعر دارید یگانه نگاهی ادبیک است، گفتاورد به چم شما اینست که «واژه‌سُرایی (همسنگ شعر سرودن) از درون انسان میاید و فرمولیزه نیست». درست است که برای واژه‌سُرایی نیازی به الگوریتم نیست و نباید آن را با فرنودسار افمارش بسنجیم، وانگه شما میداوید که برای واژه‌سُرایی نباید اندیشید و در فربود واژگان از نهاد واژه‌سُرا به قلم میایند، شما شعر را کارگیر "درون آدم" میدانید. خب این نگاهی‌ست سراسر ادبیک که از فلسفه باستان تاکنون روامند بوده و چکامه‌سُرایان امروزی نیز به لغزش از آن وام میبرند، چراکه در دیرگاه واژه‌سُرایی خاستگاه اندیشه مغز نبود، از اینرو واژه‌سُرایی از نهاد آدمی میجوشید. ولی در نگاه فرنودین، شعر هم نیاز به اندیشیدن دارد، هرآینه نه اندیشیدن فرمول‌وار و افماریگ، وانگه واژه‌سُرا "میاندیشد" و واژه‌میسُراید، به زبان زیست‌شناسیک در گاه واژه‌سُرایی بخش اندیشه‌ورزی مغز کوشا و کُنش‌گر است. این به فرزامی آشکاره است و من سخن شما را بدین چم میویرایم که سُرودن کارگیر نهاد آدمی است، نهاد کَس کارگیر اندیشه میباشد که در فرهود همان اندیشه هم از نهاد آدمی برمیخیزد.

به زبان فارسی یعنی جمله «شعر گفتن از درون آدمی برمیخیزد» کاملا ادبی‌ست و از دید بیولوژیک شعر سرودن و احساس معلول تفکر و مغز انسان است، (فعلا کاری به این نداریم که شعر درآمیخته است با احساس، فقط جنبه فکری شعر رو مد نظر داریم. اگر قبول کنید که شعر با فکر متولد میشود، در اینصورت وجه تمایز شعر فکری با شعر فکری و احساسی را میتوان از دیدگاه هنر پست و هنر متعالی بررسی کرد. یعنی شعر رایانه میشود هنر پست چون فاقد احساس است {اگر فرض بگیرید رایانه هیچ احساسی ندارد} و شعر انسانی هنری‌ست متعالی و سرشار از احساس)، اما از دیرباز چنین مرسوم شده که شعر نیازی به فکر ندارد!!! پس زمانی میتوان گفت که رایانه نمیتواند شعر بگوید، که ثابت بشود شعر گفتن مستلزم هیچ تفکری نیست.


یگانه = تنها
ادبیک = ادبی (/ایک/ وات زابساز پارسی)
واژه سُرایی = نگاشتن واژگان کنار یکدیگر در یک چهره آهنگین و دلنشین، سُرایش
داویدن = ادعا کردن
گفتاورد به چم = نقل به مضمون
کارگیر = معلول
فربود = واقعیت
در گاه x = در زمان انجام دادن امر x
به فرزامی = کاملا
آشکاره = بدیهی
کنشگر = فعال
دیرگاه = قدمت
فرنودین = منطقی
فرنودسار = منطق
افماریگ = ریاضیاتی (پسوند /ایگ/ وات زابسار)
زاب = صفت
چم = مفهوم ، مضمون

چون شما سخن از یونان و فلاسفه ی یونان باستان آوردید بد نیست نگاهی به واژه ی POETRY بیاندازیم که ریشه ی یونانی دارد ποιεω (poieo) = I create , و یک فرم هنری از زبان محسوب می گردد و از زمانی که بشر سخن گفتن را آغاز کرد شعر نیز به همراه آن پدید آمد. و اما این معنای" من خلق می کنم" که در ریشه ی poetry وجود دارد چیست؟ چه خلقی در شعر رخ می دهد که در سخن گفتن معمولی اتفاق نمی افتد و یا حتی در نثرهای ادبی ؟ مگر واژه ها همان واژه ها نیستند؟ و چینش آنها کنار هم مگر بر حسب دستور زبان نیست؟ پس چه می شود که در امر شعر آفرینش رخ می دهد؟

حال بپردازیم به آنچه که شما فرمودید اینکه بنده به شعر از دید ادبیکِ صرف نگاه می کنم و نقش مغز و اندیشه را در خلقت آن هیچ می دانم و ریشه ی آن را نهاد ِ آدمی می دانم .راستش را بخواهید این یک موضوع پیچیده و مفصلی است. اگر بخواهیم به این موضوع بپردازیم باید ابتدا به خودِ زبان بپردازیم و اینکه خود زبان چیست و چگونه است ؟ خیلی از فلاسفه ی مدرن مانند هایدگر آمده اند و برای خودِ زبان هم هستی قائل شدند . اینکه صدای هستی از طریق زبان به گوش می رسد. زبان برای خودش موجودیتی دارد و زنده است و پویا. اینکه تمام اندیشه ها با زبان بیان می گردند حتی اگر هرگز به زبان نیایند. اینکه حتی پشتِ بی معنی ترین سخنان هم اندیشه ای هست حتی اگر صاحبش بدان آگاه نباشد! در حقیقت بین زبان و اندیشه یک رابطه ی تنگاتنگی وجود دارد و هستی ان دو در هم پیچیده شده است. هایدگر در یکی از نوشته هایش به روشنی و صراحت بیان داشته که ریشه ی زبان و اندیشه یکی است!

برترین نمودِ زبان ، شعر است! و باز جالب آنجاست که هایدگر آن را اصلا گونه ای از اندیشه می داند!
و البته این دیدگاه را عطار و مولانا و حافظ و شمس تبریز هم داشته اند که در دنیای شعر در حقیقت از موجودات می گذریم و با هستی و وجود سرو کار داریم. ولی اندیشه داریم تا اندیشه ! اندیشه ای از یک خردِ پخته بر می خیزد با اندیشه ای که از یک خرد خام بر می خیزد یکی نیست.
همین پختگی و خامی اندیشه به شعر اصالت می بخشد و یا از اصالت آن می کاهد.
راستش را بخواهید بنده با سخن جناب مهربد که می توان برای شعر الگوریتم نوشت و برنامه ای اجرا کرد که با دادن واژگان به آن و مشخص کردن واژگانی که قرار است قافیه باشند و مشخص نمودن بحری که در آن شعر باید گفته شود می توان به خروجی شعر رسید عنادی ندارم! چون بله شدنی است! و شده است! اما این شعر فاقد اصالت است و تنها یک شبه شعر است!








Good poets are born, not fashioned.
The masters of sterility
write verses in prose and christen
them in the name of Poetry.

Meters are measured arrangements,
rhyme is correspondence of sound;
But devoid of inspiration
results, if ever, rarely found.

A poem must be a poets breath:
On inhalation he creates,
the exhalation, he narrates.
Breathing life into words once dead.

thought
02-21-2016, 07:11 AM
:e40a: بیا و درستش کن حرف یاد بچه دادما.

هرزپیک ندهید.روباه عزیز!:various_091:
زین پس سعی بفرمایید صاف بنشینید اینگونه نشستن برای مهره های کمرتان مفید نیست....و فکری برای محل قرار گیری دم پشمالوی خود بر روی صندلی بنمایید! و دست خود را لطفا از آنجا بردارید. زشت است!

Mehrbod
02-21-2016, 01:21 PM
پاسختان را پیشتر با توضیحات فراوان داده ام

هر چه مینگریم پاسخی نیست.

در یک واژه‌یِ آری/نه, پاسخ شما چیست؟










کامپیوترهاهرگز نمی توانند درد بکشند و از نادانی رنج بکشند و عاشق شوند !



و چرا نه؟

برای نمونه, اگر ساختار مغز و پیکر گربه‌ای را خورد خورد با آهن و سیلیکون جایگزین کنند, آیا ناگهان توانایی احساس کردن را از دست میدهد؟

متاسفم جناب مهربد بنده پیشتر در پستها ی پیشین پاسختان را دادم اما از آنجا که شما هیچگاه اعتنا نمی کنید ، آنها را ندیده اید. از اینرو دوباره نوشتن هم بی فایده خواهد بود چون شما اعتنایی نخواهید کرد.

پاسخ یک آری/نه بیشتر نیست, که خب روشن است نمیتوانید هیچکدام را بگزینید, زیرا:

اگر بگویید آری,

سخن پیشینتان پوچ میشود.

اگر بگویید نه,

در میاید که نگرشتان چه اندازه خردناپذیر است.

Alice
02-21-2016, 01:42 PM
هایدگر در یکی از نوشته هایش به روشنی و صراحت بیان داشته که ریشه ی زبان و اندیشه یکی است!

آفرین. مدتها پیش (سه یا چهار سال پیش) در این فاروم گفتگویی پیرامون زبان انجام شد (در جستار زبان و اندیشه) که من بر این باور بودم زبان و اندیشه "یا" یک چیز هستند، "یا" پیوند بسیار تنگی با یکدیگر دارند. کنون نیز بر این باور هستم که زبان از بیخ یک توان ویری‌ست که تنها کالبدهای آن (زبان انگلیسی، فارسی و...) میدگرد و خاستگاه این توان از زادگاه (زمان زایش هومن) بوده و است. از جاییکه باورهای شما به باریکی با بیشینه باورهای من در یک راستاست، در این نوشتار نیز با شما همسو هستم، هرچند گمان نمیبردم به این زودی به فرجام هنبازی برسیم.

هرآینه این "معضل" نیست، رایانه واژه‌بسُراید یا نه هنودی در سرنوشت هومن ندارد. بیمداد مهادین پیشرفتگی رایانه و فندآوری ست، نمونه‌وار یک بیمدادی که رایانه های ابرپیشرفته بهمراه میاورند، زمانی ست که الگوریتم رایانه به داده‌پردازی نورونی انسان بسیار بسیار نزدیک شود.


هومن = نسل بشر
زادگاه = "گاه" پسوند زمان و مکان، در اینجا به چم "زمان زایش".
ویر = ذهن
هنباز = مشترک
بیمداد = بیم + بن ماضی دادن = تهدید
داده پردازی = پردازش دیتا
هنود = اثر
مهادی = اصلی

سارا
02-21-2016, 06:35 PM
آفرین. مدتها پیش (سه یا چهار سال پیش) در این فاروم گفتگویی پیرامون زبان انجام شد (در جستار زبان و اندیشه) که من بر این باور بودم زبان و اندیشه "یا" یک چیز هستند، "یا" پیوند بسیار تنگی با یکدیگر دارند. کنون نیز بر این باور هستم که زبان از بیخ یک توان ویری‌ست که تنها کالبدهای آن (زبان انگلیسی، فارسی و...) میدگرد و خاستگاه این توان از زادگاه (زمان زایش هومن) بوده و است. از جاییکه باورهای شما به باریکی با بیشینه باورهای من در یک راستاست، در این نوشتار نیز با شما همسو هستم، هرچند گمان نمیبردم به این زودی به فرجام هنبازی برسیم.

هرآینه این "معضل" نیست، رایانه واژه‌بسُراید یا نه هنودی در سرنوشت هومن ندارد. بیمداد مهادین پیشرفتگی رایانه و فندآوری ست، نمونه‌وار یک بیمدادی که رایانه های ابرپیشرفته بهمراه میاورند، زمانی ست که الگوریتم رایانه به داده‌پردازی نورونی انسان بسیار بسیار نزدیک شود.


هومن = نسل بشر
زادگاه = "گاه" پسوند زمان و مکان، در اینجا به چم "زمان زایش".
ویر = ذهن
هنباز = مشترک
بیمداد = بیم + بن ماضی دادن = تهدید
داده پردازی = پردازش دیتا
هنود = اثر
مهادی = اصلی

شاید یکی از دلایلی که سبب می شود عده ای زبان و اندیشه را یکی نگیرند این باشد که اندیشه را بگونه ای محدود کننده تعریف می کنند و از اینرو هر اندیشه ی خردی را در خورِ اندیشه نامیدن نمی دانند! از دیدگاه این افراد اندیشه باید سراسر منطقی و فیلسوفانه و... باشد. ولی هر چیزی که از ذهن آدمی می گذرد حتی سطح پایین ترین و حقیر ترین آنها اندیشه محسوب می شود. بی فکری هم خودش گونه ای از فکر کردن است. از وقتی آدمی پدید آمده اندیشه هم با او بوده هر آدمی در هر لحظه ای مشغول اندیشیدن است حتی زمانی که حرف میزند، می نویسد از ذهنش چیزهایی می گذرد و یا هنگام خواب . انسان را بی دست و پا و معلول می توان تصور کرد ولی بی اندیشه خیر. گویی انسان تنها اندیشه است و بس.

اما در کتاب مقدس آمده که در ابتدا زبان همه یکسان بود و همه به یک زبان سخن می گفتند و وحدت داشتند و اختلافی در اندیشه هایشان نبود اما بعد آدمیان مورد غضب قرار گرفته و در زبانشان اختلاف ایجاد شد! و بعد از آن سخن هم را در نیافتند و اختلاف در اندیشه ها پدید آمد. اگر به سرزمین های مخالف نیک بنگریم همین اختلاف در اندیشه ها و باورها همگی ریشه در این اختلاف زبانها دارد. اینکه غربی ها در غرب سرعت زندگیشان بسیار بالاتر از شرق است و اگر نیک بنگریم سرعت سخن گفتنشان و کوتاهی جملاتشان و اینکه در کوتاه ترین زمان موجود می توانند پیام خود را به به روشنی انتقال دهند.

همه ی آنهایی که امتحان تافل آی بی تی را دادند می دانند که در بخش اسپیکینگ شش تسک وجود دارد و در همه ی این تسک ها تنها بین 1 الی 2 دقیقه به شرکت کننده مهلت پاسخگویی می دهند برای نمونه در یکی از این تسک ها باید در زمانی کمتر از یک دقیقه، در مورد اینکه مثلا چه کتابی را دوست دارید صحبت کنید و سخنان را با دست کم دو دلیل و تعدادی مثال به پایان برسانید ! خب اگر بخواهیم این تسکها را به فارسی انجام دهیم فکر کنم زمانی بیش از 10 دقیقه را نیاز داشته باشیم!

در حقیقت ریشه ی این پیشرفت ِافسار گسیخته ی تکنولوژی را که خاستگاهش در غرب است باید در زبان جست (زبان های غربی). پس صحبت از شعر که در آن از شتاب خبری نیست و به مانند یک حقیقت ساکن است می تواند راهگشایی برای این معضل باشد. شعر و هنر به گونه ای می توانند نقش دمپر را در این مورد داشته باشند و این شتاب را تخفیف بخشند.

سارا
02-21-2016, 06:59 PM
هر چه مینگریم پاسخی نیست.

در یک واژه‌یِ آری/نه, پاسخ شما چیست؟

اینکه چه شد شما به این پرسش رسیدید برایم پرسشی است! و اینکه تا چه حد این پرسش منطقی است و آیا از نگر شما برای پرسش غیر منطقی آیا پاسخی منطقی می توان یافت؟

بگذریم چرا که نیک می دانم پست های بعدی شما چه خواهند بود :




در این بازی شما از همان آغاز بازنده بوده‌اید, چون جنشب من از جنس بُرد-بُرد بوده است. .





من در این بازی کهنه‌کارم و آماجم گرچه برخاسته از سرگرمی, ولی همچنان چیز دیگری‌ست.


.

من نمی دانم چرا شما اینقدر به دنبالگرفتن یک آری یا خیر هستید در هر صورت همانطور که خودتان فرمودید :

پاسخ یک آری/نه بیشتر نیست, که خب روشن است نمیتوانید هیچکدام را بگزینید, زیرا:

اگر بگویید آری,

سخن پیشینتان پوچ میشود.


اگر بگویید نه,

در میاید که نگرشتان چه اندازه خردناپذیر است.



بنده بازنده ای بیش نخواهم بود!
کاش آن جستار فرهنگ بحث کردن را تنها پست نخستش را یکبار می خوانید تنها یکبار!

Mehrbod
02-21-2016, 08:32 PM
اینکه چه شد شما به این پرسش رسیدید برایم پرسشی است! و اینکه تا چه حد این پرسش منطقی است و آیا از نگر شما برای پرسش غیر منطقی آیا پاسخی منطقی می توان یافت؟

بگذریم چرا که نیک می دانم پست های بعدی شما چه خواهند بود :

...



آیا این گناه ما است که سخن منطقی را میزنیم و پاسخ شما چه آری,
چه نه, در هر دو چهره نمایانگری از بی‌منطقی سخن پیشینتان خواهد بود؟

مانند این میماند که به کسی که شترنگ خوب بازی میکند بگویید ما دست تو را
خوانده‌ایم, تو همیشه میبری! (و شترنگ‌باز گویا باید احساس وجدان درد هم پیدا کند که بازی اش خوب است!!)


ازینرو, در اینجا که نیز درونمایه‌یِ سخن شما همستیز منطقی در خود داشته و اکنون آشکار گشته,
بجای پاسخگویی یا پذیرش لغزش خود, به سفسته‌ و گیر دادن به سخنگو (من) بجای سخن روی آورده‌اید.






.

Mehrbod
02-21-2016, 08:50 PM
آفرین. مدتها پیش (سه یا چهار سال پیش) در این فاروم گفتگویی پیرامون زبان انجام شد (در جستار زبان و اندیشه) که من بر این باور بودم زبان و اندیشه "یا" یک چیز هستند، "یا" پیوند بسیار تنگی با یکدیگر دارند. کنون نیز بر این باور هستم که زبان از بیخ یک توان ویری‌ست که تنها کالبدهای آن (زبان انگلیسی، فارسی و...) میدگرد و خاستگاه این توان از زادگاه (زمان زایش هومن) بوده و است. از جاییکه باورهای شما به باریکی با بیشینه باورهای من در یک راستاست، در این نوشتار نیز با شما همسو هستم، هرچند گمان نمیبردم به این زودی به فرجام هنبازی برسیم.


درست است, هتّا اگر بپنداریم که زبان یک چیزی فراطبیعی و بهمان و بیسار و باستار هم هست,
چه علّتی دارد که میمون با گوشت و خون بتواند به زبان میمونی دست یابد, ولی روبات نتواند؟


لغزش ایشان در پذیرش ضمنی همان "دمیده شدن روح" و خرافه‌هایِ اینچنینی دیگر است.

سارا
02-21-2016, 08:56 PM
آیا این گناه ما است که سخن منطقی را میزنیم و پاسخ شما چه آری,
چه نه, در هر دو چهره نمایانگری از بی‌منطقی سخن پیشینتان خواهد بود؟

مانند این میماند که به کسی که شترنگ خوب بازی میکند بگویید ما دست تو را
خوانده‌ایم, تو همیشه میبری! (و شترنگ‌باز گویا باید احساس وجدان درد هم پیدا کند که بازی اش خوب است!!)


ازینرو, در اینجا که نیز درونمایه‌یِ سخن شما همستیز منطقی در خود داشته و اکنون آشکار گشته,
بجای پاسخگویی یا پذیرش لغزش خود, به سفسته‌ و گیر دادن به سخنگو (من) بجای سخن روی آورده‌اید.






.

نه گناه ِ شما نیست ارباب! گناه از بنده است که هنوز یاد نگرفتم در برابر پرسش های غیر منطقی شما پاسخی منطقی بیاورم! اینکه باید به زور هم شده این فرض غیر منطقی را که می توان مغز و پیکره ی یک گربه را از آهن و سیلیکون پر کرد را باید به زور هم شده به خودم بقبولانم!! در حالی که از بیخ نادرست است! حتی آرتور سیکلارک هم چنین قوه ی تخیلی ندارد چه برسد به بنده!!!

بنده عرض کردم پرسشتان غیر منطقی و بی پیوند با موضوع اصلی است ولی شما که گوشتان بدهکار نیست چرا که هدف از بحث کردن برای شما همانا سیلی زدن است و بس! نگاهی به نوشته ی خود بیاندازید شما که مدام به خودِ بنده و منطق و خودفریبی ام کار دارید. برای نمونه می آیم می گویم نوشته ی جناب mbk مشکلی ندارد و.. شما در پاسخ می فرمایید آری چون در ابتدای نوشته اش قرآن می نویسد از دیدِ تو خوب است!!! یعنی حتی برای یک آن هم فراموش نمی کنید که من چه آیینی دارم! هر چند که خودم مدتهاست خودم را از یاد برده ام!

سارا
02-21-2016, 09:03 PM
لغزش ایشان در پذیرش ضمنی همان "دمیده شدن روح" و خرافه‌هایِ اینچنینی دیگر است.

پرسشی دارم ز دانشمند ِ مجلس بازپرس!
جناب مهربد آیا این نوشته ی شما مصداق بارز سفسطه به سخن گو به جای سخن نیست؟ اصلا بنده کافر و ملحد و بی دین! آیا می شود فقط یکبار هم شده نوشته ام را بخوانید و اینقدر به دین و آیین بنده نپردازید!

Mehrbod
02-21-2016, 09:18 PM
بنده عرض کردم پرسشتان غیر منطقی

آیا جایگزینی خورد خورد یک گربه با آهن و سیلیکون او را از احساس کردن ساقط میکند؟

کجای این پرسش غیرمنطقی‌ست؟

سارا
02-21-2016, 09:26 PM
آیا جایگزینی خورد خورد یک گربه با آهن و سیلیکون او را از احساس کردن ساقط میکند؟

کجای این پرسش غیرمنطقی‌ست؟

خوب از دید بیولوژیکی غیر ممکن است چون تا یک حدی می توان در ساختار یک موجود زنده از موادفلزی استفاده کرد و نمی توان تمام آن را فلزی کرد. حالا بیایید این را به دین و آیینم ربط دهید! باشد من یک خودفریبِ غیر منطقی که یک حرف حسابی هم نمی تواند بزند چرا شما با من بحث می کنید وقتی که این چنینم؟!

در همان جستار پیشرفت روز افزون فندآوریتان همان جستاری که هیچ مسلمانی حق پیک گذاشتن را ندارد! مطلبی در مورد نیروگاه هسته ای ژاپن دیدم و... و خب چون در مورد آن اطالاعاتی داشتم خواستم بیایم بگویم که چندان نوشته های شما در مورد این موضوع صحیح نیست و تمام مشکلِ آن چیزی نبوده که شما اشاره داشتید. بعد پیش خود گفتم چه سود! در بهترین حالتش توبیخ می شوم و سرزنش که تو یک مسلمانی و خودفریب و......... و در بدترین حالتش به سرنوشت جناب فدایی رهبر دچار می شوم یعنی اخراج.

Mehrbod
02-21-2016, 09:28 PM
خوب از دید بیولوژیکی غیر ممکن است چون تا یک حدی می توان در ساختار یک موجود زنده از موادفلزی استفاده کرد و نمی توان تمام آن را فلزی کرد.


و چرا تا حدی میشود و نمیتوان همه‌یِ آنرا بگوییم فلزی کرد؟

این حد چه اندازه است, آیا میشود تا ٤٩% مغز کسی را با سیلیکون جایگزین کرد؟

سارا
02-21-2016, 09:34 PM
و چرا تا حدی میشود و نمیتوان همه‌یِ آنرا بگوییم فلزی کرد؟

این حد چه اندازه است, آیا میشود تا ٤٩% مغز کسی را با سیلیکون جایگزین کرد؟

بنده بوارونه ی شما که در همه ی زمینه ها فوق متخصص هستید در زمینه ی بیولوژیک و زیست و پزشکی هیچ نمی دانم! از اینرو براحتی به شما پاسخ می دهم که نمی دانم! موضوع اصلی راجع به شعر بود و بنده هم پاسخ دادم . دیگر این گونه پرسش ها در تخصص و علاقه ی بنده نیست!

Mehrbod
02-21-2016, 09:39 PM
بنده بوارونه ی شما که در همه ی زمینه ها فوق متخصص هستید در زمینه ی بیولوژیک و زیست و پزشکی هیچ نمی دانم! از اینرو براحتی به شما پاسخ می دهم که نمی دانم! موضوع اصلی راجع به شعر بود و بنده هم پاسخ دادم . دیگر این گونه پرسش ها در تخصص و علاقه ی بنده نیست!

اگر نمیدانید پس برای چه میگویید نمیشود؟

همین امروز هم چیپ‌هایِ گوناگونی در مغز میکّارند که خود بخشی از مغز به شمار میروند. برای نمونه هتّا چیپ‌هایِ نخستینی
و ساده‌ای ساخته شده‌اند که میتوانند پرتو‌هایِ نور را به داده‌هایی پردازش‌پذیر برای یاخته‌هایِ بینایی ترجمه کنند: Visual prosthesis - WiKi (https://en.wikipedia.org/wiki/Visual_prosthesis)


ازینرو سخن شما بر چه منطقی‌ استوار است که رایانه نمیتواند بیاندیشد یا برای نمونه, چامه بسُراید؟ چه تفاوتی است
میان مغز که با گوشت و عصب داده‌های نور را پردازش میکند, و مغزی که همین کار را با آهن و سیلیکون انجام میدهد؟







موضوع اصلی راجع به شعر بود و بنده هم پاسخ دادم


شعر برگرفته از احساس و اندیشه است.

پرسش اینجا از شما این بوده که چرا میگویدی رایانه نمیتواند احساس کند, ولی برای نمونه گربه میتواند؟
و همان گربه اگر خورد خورد با آهن و سیلیکون جایگزین شود, آیا بباید توانایی احساس کردن را از دست خواهد داد؟








.

سارا
02-21-2016, 09:54 PM
اگر نمیدانید پس برای چه میگویید نمیشود؟

همین امروز هم چیپ‌هایِ گوناگونی در مغز میکّارند که خود بخشی از مغز به شمار میروند. برای نمونه هتّا چیپ‌هایِ نخستینی
و ساده‌ای ساخته شده‌اند که میتوانند پرتو‌هایِ نور را به داده‌هایی پردازش‌پذیر برای یاخته‌هایِ بینایی ترجمه کنند: Visual prosthesis - WiKi (https://en.wikipedia.org/wiki/Visual_prosthesis)


ازینرو سخن شما بر چه منطقی‌ استوار است که رایانه نمیتواند بیاندیشد یا برای نمونه, چامه بسُراید؟ چه تفاوتی است
میان مغز که با گوشت و عصب داده‌های نور را پردازش میکند, و مغزی که همین کار را با آهن و سیلیکون انجام میدهد؟







شعر برگرفته از احساس و اندیشه است.

پرسش اینجا از شما این بوده که چرا میگویدی رایانه نمیتواند احساس کند, ولی برای نمونه گربه میتواند؟
و همان گربه اگر خورد خورد با آهن و سیلیکون جایگزین شود, آیا بباید توانایی احساس کردن را از دست خواهد داد؟








.

خب در دانشکده ای که هستم بیومکانیک ها هم هستند و آنها بیشتر با اینگونه مورد سر و کار دارند و از آنها به طور شفاهی چیزهایی شنیده ام و خب نمی دانم درصد آن چند است و اگر براستی کنجکاوید که نیستید بنده می توانم بروم از آنها بپرسم. دیگر اینهمه توبیخ و سرزنش و دعوا ندارد!

درضمن همانطور که بنده به بانو آلیس هم عرض کردم که رایانه می تواند متنی آهنگین و یا بقول شما چامه بگوید ولی اصالت ندارد و در حقیقت شبه شعر است. اگر بخواهید می توانم برایتان یک الگوریتم بنویسم و بگذارم اینجا تا ببینید بله می توان با رایانه به ظاهر یک رباعی گفت! شما متاسفانه در بحث با بنده به دنبال چیز دیگری هستید . کما اینکه در اینجا سخن بانو آلیس را پذیرفتید ولی با من همچنان سر عناد دارید. خب در اینصورت بنده دیگر عرضی ندارم!

ملکوت
02-21-2016, 10:49 PM
من بیخدایی را میشناختم.ازش پرسیدم وجدانن اگر همین الان میتونستی کسی را بکشی .در صورتیکه طرف را نمیشناسی و مطمئن بودی هیچوقت دستگیر نمیشی و یک میلیون دلار هم پول میگرفتی.ایا حاضر بودی.
او گفت بله

sonixax
02-22-2016, 01:49 AM
من بیخدایی را میشناختم.ازش پرسیدم وجدانن اگر همین الان میتونستی کسی را بکشی .در صورتیکه طرف را نمیشناسی و مطمئن بودی هیچوقت دستگیر نمیشی و یک میلیون دلار هم پول میگرفتی.ایا حاضر بودی.
او گفت بله

من با خداهای بسیاری را میشناختم/میشناسم که ازشون بارها پرسیدم وجدانن اگر همین الان میتونستی کسی را بکشی در صورتیکه طرف را نمیشناسی و مطئن بودی هیچوقت دستگیر نمیشی و هیچ پولی هم نمیگرفتی همین طوری فی سیبل الله آیا حاضر بودی! گفت بله!!
البته داعش هم داره همین کار رو میکنه هر روزه :))

ملکوت
02-22-2016, 02:56 AM
من با خداهای بسیاری را میشناختم/میشناسم که ازشون بارها پرسیدم وجدانن اگر همین الان میتونستی کسی را بکشی در صورتیکه طرف را نمیشناسی و مطئن بودی هیچوقت دستگیر نمیشی و هیچ پولی هم نمیگرفتی همین طوری فی سیبل الله آیا حاضر بودی! گفت بله!!
البته داعش هم داره همین کار رو میکنه هر روزه :))
اولا داعش اسلام انحرافیست

دوما فی سبیل الله یعنی در راه خدا.در راه خدا یعنی در راه جان و ناموس بنده خدا.در راه خوبی و نیکی.
اگر ملت ایران فی سبیل الله در راه خدا بعثی ها را به درک واصل نمیکردند الان شما باید بهشون میگفتید عمو جان یا بابا.توهین نباشه.تمثیل بود :e032:

sonixax
02-22-2016, 03:20 AM
اولا داعش اسلام انحرافیست

دوما فی سبیل الله یعنی در راه خدا.در راه خدا یعنی در راه جان و ناموس بنده خدا.در راه خوبی و نیکی.
اگر ملت ایران فی سبیل الله در راه خدا بعثی ها را به درک واصل نمیکردند الان شما باید بهشون میگفتید عمو جان یا بابا.توهین نباشه.تمثیل بود

خوب به جای فی سبیل الله بگذارید الله بختکی :))
در ضمن داعش عین اسلام است و مهر ورزیده این دروغ که داعش انحرافیست را دوباره تکرار نکنید که دست کم اینجا خریداری ندارد.

Mehrbod
02-22-2016, 10:30 AM
بنده به بانو آلیس هم عرض کردم که رایانه می تواند متنی آهنگین و یا بقول شما چامه بگوید ولی اصالت ندارد و در حقیقت شبه شعر است. اگر بخواهید می توانم برایتان یک الگوریتم بنویسم و بگذارم اینجا تا ببینید بله می توان با رایانه به ظاهر یک رباعی گفت!

آیا شترنگی که رایانه بازی میکند هم اصالت ندارد؟

Mehrbod
02-22-2016, 10:32 AM
خب در دانشکده ای که هستم بیومکانیک ها هم هستند و آنها بیشتر با اینگونه مورد سر و کار دارند و از آنها به طور شفاهی چیزهایی شنیده ام و خب نمی دانم درصد آن چند است و اگر براستی کنجکاوید که نیستید بنده می توانم بروم از آنها بپرسم. دیگر اینهمه توبیخ و سرزنش و دعوا ندارد!

توبیخی که در کار نبود, ولی سرزنش درست است, زمانیکه نمیدانید از کجا با این همه اطمینان میگویید نمیشود؟

در سوی دیگر, همین امروز هم سالها دیگر میشود که قلب مصنوعی (دل‌واره) میکّارند و خود بخشی
از تن و پیکر میشود; آیا کسیکه دلواره بجای دل در سینه اش دارد, دیگر نمیتواند دارای احساس باشد؟

سارا
02-22-2016, 10:48 AM
توبیخی که در کار نبود, ولی سرزنش درست است, زمانیکه نمیدانید از کجا با این همه اطمینان میگویید نمیشود؟

در سوی دیگر, همین امروز هم سالها دیگر میشود که قلب مصنوعی (دل‌واره) میکّارند و خود بخشی
از تن و پیکر میشود; آیا کسیکه دلواره بجای دل در سینه اش دارد, دیگر نمیتواند دارای احساس باشد؟
همیشه شما مشغول سرزنش کردن هستید و دیگر عادت کرده ام.
بله قربان دیگر اینقدر می دانم که امروزه قلب مصنوعی داریم حتی می دانم که رگ مصنوعی هم درست کرده اند و... ولی بحث سر این بود که آیا می توان همه ی پیکر یک موجود زنده را با آهن و سیلیکون جایگزین کرد؟ یعنی همه ی گوشت و استخوانش را خورد خورد برداریم و در انتها به جای همه ی آنها سیلیکون و آهن پر کنیم که خب این امر که 100 % از آهن و سلیکون باشد غیر ممکن است.

در ضمن بنده بحثم راجع به شعر بود راجع به چیری بود که با آن سر و کار دارم و به آن علاقه دارم و نه مسائل بیولوژیکی ! در دهها پست برایتان استدلال کردم ولی شما تنها به تحقیر و سرزنش پرداختید . خب اینکه نشد بحث. دستکم اجازه دهید که همچنان نظرم با نظر شما مخالف باشد حتی اگر از روی عقب ماندگی و بی خردی و بی منطقی و خودفریبی و مسلمانی و........ باشد!

Mehrbod
02-22-2016, 10:49 AM
همیشه شما مشغول سرزنش کردن هستید و دیگر عادت کرده ام.
بله قربان دیگر اینقدر می دانم که امروزه قلب مصنوعی داریم حتی می دانم که رگ مصنوعی هم درست کرده اند و... ولی بحث سر این بود که آیا می توان همه ی پیکر یک موجود زنده را با آهن و سیلیکون جایگزین کرد؟ یعنی همه ی گوشت و استخوانش را خورد خورد برداریم و در انتها به جای همه ی آنها سیلیکون و آهن پر کنیم که خب این امر که 100 % از آهن و سلیکون باشد غیر ممکن است.

چرا غیر ممکن است؟

سارا
02-22-2016, 10:54 AM
چرا غیر ممکن است؟

خب اینرا دوستان متخصص در این زمینه ها می گویند چون آنطور که از خودشان شنیده ام نمی توان به این مهم دست یافت و یا فعلا دست یافت. قربان بنده در این زمینه تخصص ندارم عرض کردم اگر کنجکاو هستید بروم و جست و جو کنم و نتایج و مقالاتشان را بیاورم اینجا ! هر چند که این پرسش ها از روی کنجکاوی نیست.

ما هیچ وقت به یک نگاه مشترک نمی رسیم و از اینرو خواهش می کنم اجازه دهید با خودفریبی خود خوش باشم!

سارا
02-22-2016, 10:58 AM
آیا شترنگی که رایانه بازی میکند هم اصالت ندارد؟

خودتان هم بهتر می دانید که منظور بنده از اصالت در آن نوشته چه بود. در بازی شطرنج اصالت مطرح نیست. بگذریم..

sonixax
02-23-2016, 01:33 AM
درضمن همانطور که بنده به بانو آلیس هم عرض کردم که رایانه می تواند متنی آهنگین و یا بقول شما چامه بگوید ولی اصالت ندارد و در حقیقت شبه شعر است. اگر بخواهید می توانم برایتان یک الگوریتم بنویسم و بگذارم اینجا تا ببینید بله می توان با رایانه به ظاهر یک رباعی گفت!


آیا شترنگی که رایانه بازی میکند هم اصالت ندارد؟

دوستان میشه بفرمایند چه چیز اصالت رو به وجود میاره و در حقیقت این اصالتی که ازش حرف میزنید مشروعیتش رو از کجا میگیره ؟ یعنی معیار سنجش اصالت یک شعر/عمل/اثر چیست ؟

Mehrbod
02-24-2016, 02:53 PM
خب اینرا دوستان متخصص در این زمینه ها می گویند چون آنطور که از خودشان شنیده ام نمی توان به این مهم دست یافت و یا فعلا دست یافت.

...


بسیار خوب, همین اندازه که از "غیر ممکن" به «شاید بشود» و «هنوز نمیشود» رسیدید نشان میدهد که درونمایه‌یِ سخن پذیرفته شده است.

نکته‌ای که در سخن بود همین بود که اندیشیدن, و احساس کردن و دیگر ویژگی‌ها که در آدمی بیشتر یافت میشوند هتّا
اگر فرایندهایی فراطبیعی و بهمان و بیسار هم باشدن, هیچ علّت و انگیزه‌ای ندارد که زسوی ماشین‌ دست‌ساز
انجام نتوانند پذیرند, اینکه چرا امروز انجام نمیپذیرند تنها یک پرسمان تکنیکی است, به دانشمندان و پژوهشگران
این زمینه زمان بسنده بدهید ماشین‌هایی میسازند که خود ما را هم جایگزین نموده و به نیستی بسپارند.

ملکوت
02-24-2016, 04:00 PM
بسیار خوب, همین اندازه که از "غیر ممکن" به «شاید بشود» و «هنوز نمیشود» رسیدید نشان میدهد که درونمایه‌یِ سخن پذیرفته شده است.

نکته‌ای که در سخن بود همین بود که اندیشیدن, و احساس کردن و دیگر ویژگی‌ها که در آدمی بیشتر یافت میشوند هتّا
اگر فرایندهایی فراطبیعی و بهمان و بیسار هم باشدن, هیچ علّت و انگیزه‌ای ندارد که زسوی ماشین‌ دست‌ساز
انجام نتوانند پذیرند, اینکه چرا امروز انجام نمیپذیرند تنها یک پرسمان تکنیکی است, به دانشمندان و پژوهشگران
این زمینه زمان بسنده بدهید ماشین‌هایی میسازند که خود ما را هم جایگزین نموده و به نیستی بسپارند.

شما از برادران افغان یا تاجیک یا پاکستانی هستید ؟
طرز نوشتار شما نا مفهوم است .

thought
02-24-2016, 05:06 PM
شما از برادران افغان یا تاجیک یا پاکستانی هستید ؟
طرز نوشتار شما نا مفهوم است .

ایشان از برادران ارزشی و باتقوای کشور کهن لاجیکستان :e530: هستند...:e105:
بوخودا...:52:

سارا
02-24-2016, 05:55 PM
بسیار خوب, همین اندازه که از "غیر ممکن" به «شاید بشود» و «هنوز نمیشود» رسیدید نشان میدهد که درونمایه‌یِ سخن پذیرفته شده است.

ولی درونمایه سخن شعر بود نه روح و جان! در ضمن با این استدلال حضرتعالی باید برای جان و روح هستی قائل شد!!!!

من این پرسش را هزار بار پرسیدم و به مانند هزاران پرسش و هزاران نوشته ی دیگرم بی پاسخ مانده است!! چرا با بنده بحث می کنید؟ مگر شما فردی منطقی و خردمند و اهل لاجیکستان نیستید پس چرا باید با فردی بی خرد و بی منطق و اهل هپروتستان به بحث بنشینید؟ اگر واقعا چینین باشم که شما فرمودید پس هدف شما از بحث تنها تحقیر و سرزنشم خواهم بود! و اگر هدفتان برای دیگر کاربران است باز هم بنده تنها یک واسطه ای خواهم بود برای دیگران و بنده تمایلی به نخودی بودن ندارم!! اما اگر هدفتان واقعا بحث باشد پس غیر منطقی است که با یک بی منطقی چون من به بحث بنشینید!! و این نشاندهندی بی منطقی بودن شماست ولی اگر شما واقعا منطقی باشید پس دروغ گفته اید که بنده بی منطق هستم!!

تا زمانی که پاسخ این نوشته را نگیرم هرگز با شما سخن نخواهم گفت چون باید بدانم که طرف مقابلم که کم از او سیلی نخورده ام واقعا در اینهمه بحثها به دنبال چیست تا تکلیفم با خودم روشن گردد!! اگر واقعا توان پاسخگویی دارید روشن پاسخ دهید و دست از سفسطه بر دارید!

Mehrbod
02-24-2016, 06:09 PM
ولی درونمایه سخن شعر بود نه روح و جان! در ضمن با این استدلال حضرتعالی باید برای جان و روح هستی قائل شد!!!!

این ادعّایی تنها از سوی شماست که گویا چامه‌سُرایی تفاوتی بنیادین با برای نمونه, داستان‌نویسی دارد و روشن هم نیست چرا؟

تازه به سخن sonixax بایستی پرسید این "اصالت" از کجا میاید؟ چرا چامه‌ای
که رایانه می‌‌سُراید بد و نااصیل است, ولی شترنگی که بازی میکند خوب و اصیل؟


در کنار این, اینکه پذیرفته بشود رایانه هم میتواند بیاندیشد و شترنگ‌ بازی کند و
چامه‌بسراید چگونه به «اثبات جان و هستی دمیده شده از سوی آفریدگار» میانجامد؟




-------




من این پرسش را هزار بار پرسیدم و به مانند هزاران پرسش و هزاران نوشته ی دیگرم بی پاسخ مانده است!! چرا با بنده بحث می کنید؟ مگر شما فردی منطقی و خردمند و اهل لاجیکستان نیستید پس چرا باید با فردی بی خرد و بی منطق و اهل هپروتستان به بحث بنشینید؟

درسته, این هزار و چند بار پرسیده شده ولی پاسخ آن دو بار داده شده و چشمداشت
اینکه هر بار با تکرار توتی‌وارانه‌یِ آن بخواهید پاسخ بگیرید را نبایستی داشته باشید:


Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D9%BE%D8%A7%D8%AA%D9%88%D9%82-%D8%B4%D8%A8-%D9%86%D8%B4%DB%8C%D9%86%DB%8C-672/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-1034.html#post82301)



ولی یک سوال اینهمه مدت جناب mbk اینجا بودند چرا با ایشان بحث نمی کردید؟



Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D8%A8%DB%8C-%D8%AE%D8%AF%D8%A7-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86-%DA%86%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%9F-1832/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-18.html)



چه بگویم نمی دانم اصلا چرا با من بحث می کنید رهایم کنید من نه هوش دارم نه خرد چگونه سخن شما را دریابم ؟ "من سخت کند و کودنم"



Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D8%AE%D9%88%DB%8C%D8%B4%D8%AA%D9%86%D8%AF%D8%A7%D 8%B1%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%A2%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C%D 8%8C-%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B2%D8%B4%E2%80%8C%D9%8 7%D8%A7%D8%8C-742/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-3.html)



یک سوال ، چرا اصلا با بنده بحث می کنید؟ نکند دلتان برای بحث با مسلمانان تنگ شده است حالا که امکان حضور در هم میهن را ندارید و اینجا هم که مسلمانان بسیار بسیار اندکند و نادر! حال که یکی از گونه های نادر این فروم را دیده اید آمده اید تا هم انتقام از اسلام بگیرید و هم از هم میهن! اینطور نیست ؟ ولی یک سوال اینهمه مدت جناب mbk اینجا بودند چرا با ایشان بحث نمی کردید؟ یا مسلمانان دیگری هم بودند چرا با آنها چندان کاری نداشتید؟



Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D8%A8%DB%8C-%D8%AE%D8%AF%D8%A7-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86-%DA%86%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%9F-1832/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-25.html#post83307)




این ادعّا که من گفته باشم کسی چون مسلمان است پس چرت میگوید هم پیشتر پوچ شده بود:








تنها یک نوشته از من بیاورید که گفته باشم شما (یا هر کسی) چون مسلمان است, پس چرت گفته است.


خب در آن تعریفی که بنده از عالم معنا داشتم و در آن مولا و عبد را توضیح دادم کجایش نه کجایش نامی از اسلام آوردم؟ کجایش نامی از قرآن آوردم؟! گویا سردردتان هنوز خوب نشده است ها!!

چرا مغلطه می کنید؟ بازهم خود را زدید به کوچه ی چپ! بنده منظورم این نبود که! بنده خودم را جای مهرداد گذاشتم و شما را هم بجای ساناز! و این چرت می گویی هم در جمله اولیه ی ساناز بود!

هر چند هزار بار به خود ِ بنده گفته اید که هر چه بگویم پذیرفتنی نیست!! بی خردم احساساتی ام منطق=0 خب برآیند اینهمه چه می شود؟! می شود هرچه تو بگویی چرت است!


پس روشن شد همچون پیکی از من یافت نمیشود.

اینکه شما نزد خودتان چه برداشتی کرده‌اید با اینکه منطقا چه فرجامی میتوان گرفت, دو چیز سراسر دگرسان‌اند.

برای اینکه بهتر گرفته شود, یک یارویی در کافی‌نتی در زمینه‌هایِ pedophilia گوگل میکند. کسی چند روز دیرتر
پشت این رایانه نشسته و فهرستی از این جستجو‌ها را میبیند, او اکنون آزاد است نزد خود اینگونه بردارد
که کسیکه پیش از او با این رایانه کار میکرده یک بچه‌باز کثیف بوده است, هنگامیکه ولی در واقعیت کاربر

پیشین میتواند تنها یک دانشجوی روانشناسی بوده باشد که درباره‌یِ بچه‌بازی میپژوهیده است:


assumption ≠ inference


بهمینسان, اینکه شما نزد خودتان از نوشته‌هایِ من چه برداشت‌هایی کرده‌اید ارزشی ندارند, مگر زمانیکه به
پشتوانه‌یِ منطق بنمایاند که آری, نمونه‌وار من جایی گفته‌ام «سرکار/بانو X سخن شما چرت است, چون شما مسلمانید».

سارا
02-24-2016, 06:39 PM
این ادعّایی تنها از سوی شماست که گویا چامه‌سُرایی تفاوتی بنیادین با برای نمونه, داستان‌نویسی دارد و روشن هم نیست چرا؟

تازه به سخن @sonixax (http://www.daftarche.com/member.php?u=6) بایستی پرسید این "اصالت" از کجا میاید؟ چرا چامه‌ای
که رایانه می‌‌سُراید بد و نااصیل است, ولی شترنگی که بازی میکند خوب و اصیل؟


در کنار این, اینکه پذیرفته بشود رایانه هم میتواند بیاندیشد و شترنگ‌ بازی کند و
چامه‌بسراید چگونه به «اثبات جان و هستی دمیده شده از سوی آفریدگار» میانجامد؟




-------




درسته, این هزار و چند بار پرسیده شده ولی پاسخ آن دو بار داده شده و چشمداشت
اینکه هر بار با تکرار توتی‌وارانه‌یِ آن بخواهید پاسخ بگیرید را نبایستی داشته باشید:


Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D9%BE%D8%A7%D8%AA%D9%88%D9%82-%D8%B4%D8%A8-%D9%86%D8%B4%DB%8C%D9%86%DB%8C-672/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-1034.html#post82301)




Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D8%A8%DB%8C-%D8%AE%D8%AF%D8%A7-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86-%DA%86%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%9F-1832/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-18.html)



Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D8%AE%D9%88%DB%8C%D8%B4%D8%AA%D9%86%D8%AF%D8%A7%D 8%B1%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%A2%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C%D 8%8C-%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B2%D8%B4%E2%80%8C%D9%8 7%D8%A7%D8%8C-742/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-3.html)




Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D8%A8%DB%8C-%D8%AE%D8%AF%D8%A7-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86-%DA%86%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%9F-1832/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-25.html#post83307)




این ادعّا که من گفته باشم کسی چون مسلمان است پس چرت میگوید هم پیشتر پوچ شده بود:

راستش را بخواهید آمدم که پاسخ جناب sonixax را بدهم حتی واژه ها را کنارهم چیدم از جمله به سطر و از سطر به پاراگراف رسیدم اما ... اما چه سود.....

در مورد اصالت از دید هنری و فلسفی و هستی شناسانه و... می توان هزاران صفحه فلم فرسایی کرد ولی وقتی طرف مقابلت تو را به جرم مسلمانی رد می کند چه سودی دارد!

شما در همین جستار بر سر همین بحث شعر و اندیشه و... سخن مرا هیچ انگاشتید و حتی وقتی بانو آلیس هم با بنده همراه شدند شما سخن ایشان را پذیرفتید ولی فرمودید سخن بنده را نمی توان پذیرفت چون به روح و خرافه ایمان دارم یعنی چون مسلمانم! حتی اگر سخنم درست باشد بازهم ناپذیرفتنی است. به خدا اگر یک خدا ناباور بیاید اینجا و تمام حرفهای بنده را به شما بزند شما بیدرنگ می پذیرید اما ... نیازی نیست که حتما بگویید که تو چون مسلمانی پس هیچ حرفت درست نیست و تمامی یاوه است! چون در عمل دارید اینکار را می کنید. چه در داخل این فروم چه در جاهای دیگر هزاران بار مرا بی منطق و بی خرد و نادان خواندید نخواندید؟ هزار بار به من نگفتید دریغ از اندکی هوش؟!!( یعنی عقب مانده ام) نگفتید؟!! فقط به خاطر خودآگاهی با بنده بحث می کنید؟! اینهمه ایراد دارم بی منطقم احساساتیم و بی هوشم و بالاتر از همه ی اینها مسلمانم ...... یعنی اینهمه ایراد اساسی دارم آنوقت شما فقط به خودآگاهیم گیرداده اید؟!

در ضمن بنده فقط یکبار پرسیده بودم که شما همان خودآگاهی را گفتید و اینبار دوم بود که پرسیدم می دانید چرا؟ چون همه ی دوستانی که در هم میهن بودند مدام در خصوصی از بنده می پرسیدند چرا این جناب مهربد تو را اینقدر تحقیر می کند؟ چرا اینقدر در بحث با تو به مسلمانیت گیر می دهد؟ حتی کاربرانی که عضو همین فروم دفترچه هستند (دو تن از آنها که یکیشان هم از اخراج شدگان این فروم است و یکزمانی هم در این فروم بنده را به جای ایشان گرفته بودند !) همین اواخر همین تازگی ها به بنده گفته اند این جناب مهربد تو را بسیار ضرب و شتم می کند و تحقیرت می کند و........ به خدا دروغ نمی گویم حاضرم پسورد هم میهن را بدهم خودتان بروید ببینید چون می دانم مرا یک دروغگو بیشتر نمی بینید. خب چه کنم؟ راستش را بخواهید من همه اش خودم را می زدم به آن راه و به روی خودم نمی آوردم ولی دیگران مرا شرمنده ساختند بسکه این موضوع را گفتند. اینکه شما در بحث کردن با بنده خیلی رفتار تحقیر آمیزی پیش رو می گیرید و.... قصدم گلایه نیست راستش را بخواهید اصلا توقع اینکه رفتارتان با بنده خوب باشد را ندارم چون پیشتر ها چند بار به بنده هم اینجا و هم جاهای دیگر فرمودید که گناه ِ شما نیست اگر بنده همتای شما نیستم و چون گدای ژولیده هستم اما دستکم در بحث کردن که می توانید به تمام حرفها و نوشته ها توجه بفرمایید.
مانند همان بحثی که در پیشرفت روزافزون تکنولوژی بود همان جستارتان که مسلمانان حق ندارند بی اجازه ی شما وارد شوند در همانجا هم شما بیشتر حرفهایم را نا دیده گرفتید اینکه آمدم و از نوع راکتور به کار رفته درفوکوشیما گفتم اینکه این نوع راکتورها BWR ها از راکتورهای نسل اول هستند و......... اینکه خب امروزه با وجود راکتورهای نسل هفت دیگر این نوع راکتورها به روز و مدرن نیستند و با توجه به تکنولوژی امروز دیگر تکنولوژی محسوب نمی شدند! بلکه عتیقه و آثار باستانی محسوب می گردند. اما شما خب اهمیتی ندادید . بنده هم توقعی ندارم چون ..بگذریم.

thought
02-24-2016, 11:08 PM
این ادعّایی تنها از سوی شماست که گویا چامه‌سُرایی تفاوتی بنیادین با برای نمونه, داستان‌نویسی دارد و روشن هم نیست چرا؟

تازه به سخن @sonixax (http://www.daftarche.com/member.php?u=6) بایستی پرسید این "اصالت" از کجا میاید؟ چرا چامه‌ای
که رایانه می‌‌سُراید بد و نااصیل است, ولی شترنگی که بازی میکند خوب و اصیل؟


در کنار این, اینکه پذیرفته بشود رایانه هم میتواند بیاندیشد و شترنگ‌ بازی کند و
چامه‌بسراید چگونه به «اثبات جان و هستی دمیده شده از سوی آفریدگار» میانجامد؟




-------




درسته, این هزار و چند بار پرسیده شده ولی پاسخ آن دو بار داده شده و چشمداشت
اینکه هر بار با تکرار توتی‌وارانه‌یِ آن بخواهید پاسخ بگیرید را نبایستی داشته باشید:


Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D9%BE%D8%A7%D8%AA%D9%88%D9%82-%D8%B4%D8%A8-%D9%86%D8%B4%DB%8C%D9%86%DB%8C-672/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-1034.html#post82301)




Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D8%A8%DB%8C-%D8%AE%D8%AF%D8%A7-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86-%DA%86%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%9F-1832/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-18.html)



Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D8%AE%D9%88%DB%8C%D8%B4%D8%AA%D9%86%D8%AF%D8%A7%D 8%B1%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%A2%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C%D 8%8C-%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B2%D8%B4%E2%80%8C%D9%8 7%D8%A7%D8%8C-742/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-3.html)




Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D8%A8%DB%8C-%D8%AE%D8%AF%D8%A7-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86-%DA%86%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%9F-1832/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-25.html#post83307)




این ادعّا که من گفته باشم کسی چون مسلمان است پس چرت میگوید هم پیشتر پوچ شده بود:

جناب مهربد دارم به شما آگاهانه هشدار میدهم.....
آخرین باری باشد که با بانو یکی به دو میکنید و ایشان را آزار میدهید!
غرور و خودبزرگ بینی شما منزجر کننده است..
باید بگویم حقیقت امر غیر منطقی هستید و سرشار از عقده ای روحی.....
برای شما متاسفم..

thought
02-24-2016, 11:32 PM
راستش را بخواهید آمدم که پاسخ جناب sonixax را بدهم حتی واژه ها را کنارهم چیدم از جمله به سطر و از سطر به پاراگراف رسیدم اما ... اما چه سود.....

در مورد اصالت از دید هنری و فلسفی و هستی شناسانه و... می توان هزاران صفحه فلم فرسایی کرد ولی وقتی طرف مقابلت تو را به جرم مسلمانی رد می کند چه سودی دارد!

شما در همین جستار بر سر همین بحث شعر و اندیشه و... سخن مرا هیچ انگاشتید و حتی وقتی بانو آلیس هم با بنده همراه شدند شما سخن ایشان را پذیرفتید ولی فرمودید سخن بنده را نمی توان پذیرفت چون به روح و خرافه ایمان دارم یعنی چون مسلمانم! حتی اگر سخنم درست باشد بازهم ناپذیرفتنی است. به خدا اگر یک خدا ناباور بیاید اینجا و تمام حرفهای بنده را به شما بزند شما بیدرنگ می پذیرید اما ... نیازی نیست که حتما بگویید که تو چون مسلمانی پس هیچ حرفت درست نیست و تمامی یاوه است! چون در عمل دارید اینکار را می کنید. چه در داخل این فروم چه در جاهای دیگر هزاران بار مرا بی منطق و بی خرد و نادان خواندید نخواندید؟ هزار بار به من نگفتید دریغ از اندکی هوش؟!!( یعنی عقب مانده ام) نگفتید؟!! فقط به خاطر خودآگاهی با بنده بحث می کنید؟! اینهمه ایراد دارم بی منطقم احساساتیم و بی هوشم و بالاتر از همه ی اینها مسلمانم ...... یعنی اینهمه ایراد اساسی دارم آنوقت شما فقط به خودآگاهیم گیرداده اید؟!

در ضمن بنده فقط یکبار پرسیده بودم که شما همان خودآگاهی را گفتید و اینبار دوم بود که پرسیدم می دانید چرا؟ چون همه ی دوستانی که در هم میهن بودند مدام در خصوصی از بنده می پرسیدند چرا این جناب مهربد تو را اینقدر تحقیر می کند؟ چرا اینقدر در بحث با تو به مسلمانیت گیر می دهد؟ حتی کاربرانی که عضو همین فروم دفترچه هستند (دو تن از آنها که یکیشان هم از اخراج شدگان این فروم است و یکزمانی هم در این فروم بنده را به جای ایشان گرفته بودند !) همین اواخر همین تازگی ها به بنده گفته اند این جناب مهربد تو را بسیار ضرب و شتم می کند و تحقیرت می کند و........ به خدا دروغ نمی گویم حاضرم پسورد هم میهن را بدهم خودتان بروید ببینید چون می دانم مرا یک دروغگو بیشتر نمی بینید. خب چه کنم؟ راستش را بخواهید من همه اش خودم را می زدم به آن راه و به روی خودم نمی آوردم ولی دیگران مرا شرمنده ساختند بسکه این موضوع را گفتند. اینکه شما در بحث کردن با بنده خیلی رفتار تحقیر آمیزی پیش رو می گیرید و.... قصدم گلایه نیست راستش را بخواهید اصلا توقع اینکه رفتارتان با بنده خوب باشد را ندارم چون پیشتر ها چند بار به بنده هم اینجا و هم جاهای دیگر فرمودید که گناه ِ شما نیست اگر بنده همتای شما نیستم و چون گدای ژولیده هستم اما دستکم در بحث کردن که می توانید به تمام حرفها و نوشته ها توجه بفرمایید.
مانند همان بحثی که در پیشرفت روزافزون تکنولوژی بود همان جستارتان که مسلمانان حق ندارند بی اجازه ی شما وارد شوند در همانجا هم شما بیشتر حرفهایم را نا دیده گرفتید اینکه آمدم و از نوع راکتور به کار رفته درفوکوشیما گفتم اینکه این نوع راکتورها BWR ها از راکتورهای نسل اول هستند و......... اینکه خب امروزه با وجود راکتورهای نسل هفت دیگر این نوع راکتورها به روز و مدرن نیستند و با توجه به تکنولوژی امروز دیگر تکنولوژی محسوب نمی شدند! بلکه عتیقه و آثار باستانی محسوب می گردند. اما شما خب اهمیتی ندادید . بنده هم توقعی ندارم چون ..بگذریم.

درود بانوی بزرگوار و فرهیخته:e303:
یک بار دیگر ایشان "مهربد" به شما توهین کردند و یکی به دو راه انداختند بنده را در جریان قرار دهید.....
دیگر اینطور هم نیست که چون فضای مجازی است یا در ایران نیستیم هر کس هر غلطی که دلش بخواد بکند.....
لازم باشد از مجاری قانونی بین المللی پیگیر هتاکی های ایشان میشویم......در هر کشوری که میخواهند باشند....

سارا
02-25-2016, 12:05 AM
درود بانوی بزرگوار و فرهیخته:e303:
یک بار دیگر ایشان "مهربد" به شما توهین کردند و یکی به دو راه انداختند بنده را در جریان قرار دهید.....
دیگر اینطور هم نیست که چون فضای مجازی است یا در ایران نیستیم هر کس هر غلطی که دلش بخواد بکند....
لازم باشد از مجاری قانونی بین المللی پیگیر هتاکی های ایشان میشویم......در هر کشوری که میخواهند باشند....

درود سرور گرامی:e303:

بنده همان روز اول به شما عرض کردم اگر می خواهید که به سرنوشت سرور فدایی رهبر دچار نشوید باید مرا دشنام گویید و از لایک کردن پستهایم بپرهیزید. کیست که نداند چه کسی و چه چیزی سبب اخراج سرور فدایی رهبر شد. ایشان وارد جستاری شدند و تنها نظر خودشان را گفتند اما به طرفه العینی اخراج شدند. یکی از دلایل اصلی اخراج ایشان هم حمایت از بنده بود .. بگذریم

وقتی کودک بودم آدمها را بر اساس نوع دوست داشتن به دو دسته تقسیم کرده بودم و حالا که بزرگ شده ام دلیلی برای ردِ این تقسیم بندی ندارم!اساسا آدمها را می توان بر اساس نوع دوست داشتن به دو دسته تقسیم کرد: دسته ی اول آنهایی که وقتی کسی را دوست دارند تمام هستی خویش را به پایش می ریزند و دسته ی دوم آنهایی که وقتی کسی را دوست دارند تمام هستی ِ آنشخص را برای خودشان می کنند!
دسته ی اولی ها را باید شرقی ها و یا اهل اشراق دانست و دسته ی دومی ها را باید غربی ها و یا اهل خردِ سرد دانست!
می بینید ما با دسته ی دوم طرف هستیم که حتی در دوست داشتن هم چنین بی رحمند پس وای به حال کسی که از او بیزار هم باشند! باید صبور بود .............:e032:

thought
02-25-2016, 12:23 AM
درود سرور گرامی:e303:

بنده همان روز اول به شما عرض کردم اگر می خواهید که به سرنوشت سرور فدایی رهبر دچار نشوید باید مرا دشنام گویید و از لایک کردن پستهایم بپرهیزید. کیست که نداند چه کسی و چه چیزی سبب اخراج سرور فدایی رهبر شد. ایشان وارد جستاری شدند و تنها نظر خودشان را گفتند اما به طرفه العینی اخراج شدند. یکی از دلایل اصلی اخراج ایشان هم حمایت از بنده بود .. بگذریم

وقتی کودک بودم آدمها را بر اساس نوع دوست داشتن به دو دسته تقسیم کرده بودم و حالا که بزرگ شده ام دلیلی برای ردِ این تقسیم بندی ندارم!اساسا آدمها را می توان بر اساس نوع دوست داشتن به دو دسته تقسیم کرد: دسته ی اول آنهایی که وقتی کسی را دوست دارند تمام هستی خویش را به پایش می ریزند و دسته ی دوم آنهایی که وقتی کسی را دوست دارند تمام هستی ِ آنشخص را برای خودشان می کنند!
دسته ی اولی ها را باید شرقی ها و یا اهل اشراق دانست و دسته ی دومی ها را باید غربی ها و یا اهل خردِ سرد دانست!
می بینید ما با دسته ی دوم طرف هستیم که حتی در دوست داشتن هم چنین بی رحمند پس وای به حال کسی که از او بیزار هم باشند! باید صبور بود .............:e032:

سپاسگذارم بانوی خردمند.....:e032:
قسم میخورم بانویی فرهیخته و اندیشمند و باسواد همچو شما تا به عمر خود ندیده ام.
بنده در روز با ده ها بیمار روان پرش همچو ایشان سروکار دارم و دلیلی نمیبینم که ضعف شخصیت ایشان موجب بازپس کشیدن بنده از به زبان جاری ساختنن حقیقت باشد...
همینجا رسمی اعلام میکنم که هرگاه اخراج بنده میسر گشت بر درستی ضعف شخصیت و بخل ایشان مُهر تایید خواهم کوبید.......

سارا
02-25-2016, 12:32 AM
سپاسگذارم بانوی خردمند.....:e032:
قسم میخورم بانویی فرهیخته و اندیشمند و باسواد همچو شما تا به عمر خود ندیده ام.
بنده در روز با ده ها بیمار روان پرش همچو ایشان سروکار دارم و دلیلی نمیبینم که ضعف شخصیت ایشان موجب بازپس کشیدن بنده از به زبان جاری ساختنن حقیقت باشد...
همینجا رسمی اعلام میکنم که هرگاه اخراج بنده میسر گشت بر درستی ضعف شخصیت و بخل ایشان مُهر تایید خواهم کوبید.......

این نظر لطف شما هست دوست عزیز :e032:

ولی خب هستند کسانی که نه چون شما بلکه دقیقا بوراونه ی شما می اندیشند بنده را عاری از هرگونه خرد و منطقی می بینند.

پس شما روانشناس هستید؟ از نوشته هایتان متوجه شده بودم که در علم روانشناسی آگاهی و اطالاعات خوبی دارید اما گمان نمی کردم که دیگر متخصص باشید.

خب شما که باید بیشتر افراد خودشیفته را بشناسید باید در برابرشان صبور بود و صبر تنها راه درمان و چاره است.:e032:

thought
02-25-2016, 12:41 AM
این نظر لطف شما هست دوست عزیز :e032:

ولی خب هستند کسانی که نه چون شما بلکه دقیقا بوراونه ی شما می اندیشند بنده را عاری از هرگونه خرد و منطقی می بینند.

پس شما روانشناس هستید؟ از نوشته هایتان متوجه شده بودم که در علم روانشناسی آگاهی و اطالاعات خوبی دارید اما گمان نمی کردم که دیگر متخصص باشید.

خب شما که باید بیشتر افراد خودشیفته را بشناسید باید در برابرشان صبور بود و صبر تنها راه درمان و چاره است.:e032:

آفرین بر شما بانوی باهوش و فهیمیده:e303:
براستی فرمودید و به خرد......صبر در درمان بیماران خود بزرگ پندار و اساسی ترین مرحله درمان آنان است....
البته اگر خود بخواهند....و خود را نفریبند.

سارا
02-25-2016, 01:06 AM
آفرین بر شما بانوی باهوش و فهیمیده:e303:
براستی فرمودید و به خرد......صبر در درمان بیماران خود بزرگ پندار و اساسی ترین مرحله درمان آنان است....
البته اگر خود بخواهند....و خود را نفریبند.

دوست عزیز بدبختی اینجاست که خودفریبی تمام وجودشان را فراگرفته است و از اینروست که مدام دیگران به خودفریب بودن متهم می کنند چون در حقیقت خودشان خودفریب هستند برای نمونه :


1- نوشته‌های همین سارا
خانم را هم شاید تا الان کلا دو پاراگراف خوانده باشم،.
+

:e402:

منظور من از نخواندن مطالب ایشان، نه همه‌ی مطالب‌شان، بلکه آنهایی که در مورد
«بی‌خدایی چه حسی دارد» و امثالهم بود؛ اینها را کلا نمی‌خوانم. وگرنه پست‌هایشان
در این تاپیک و بقیه را خوانده‌ام.

.

--------->

Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D8%A8%DB%8C-%D8%AE%D8%AF%D8%A7-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86-%DA%86%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%9F-1832/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-10.html#post82358)

Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D8%A8%DB%8C-%D8%AE%D8%AF%D8%A7-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86-%DA%86%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%9F-1832/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-34.html#post83965)

یعنی ایشان کلا نوشته های مرا نخوانده اند بخصوص جستار بی خدا بودن چه حسی دارد را !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!کلا نگاهش هم نکرده اند چه برسد به آنکه از آن بازدید کرده باشند و اگر به این لینکهای بالا نظر بیاندازید اینها را خورزو خان (موجود خیالی و نا دیدنی سریال باغ مظفر )اینجا گذاشته است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! نکته ی بامزه ی کار می دانید کجاست اینکه مدیران دیگر این فروم هم آمده اند و این هرزپیک های هزره ی مزخرف را لایک هم کرده اند:))))))))))))))))))))))))))))))
دیگر شما که روانشناس هستید بگویید توهم و خودفریبی از این بالاتر را سراغ دارید؟
می بینید در جستار خودشان نمی توانید بدون اجازه حرف بزنید ولی در جستار ما می آیند و آنجا را با خانه اشان اشتباه می گیرند!!!!!!!!!!!!!!!! دوست عزیز حالا که اینجا غریبیم و مدیریت هم دست اینهاست بهتر است خودمان از حق و حقومان دفاع کنیم و اگر کسی وارد جستارمان شد و به مانند همان لینکهای بالا هرزه گفت و هرزه بافت فقط یک کلام در پاسخش بگوییم:
shut up moron!

thought
02-25-2016, 01:21 AM
دوست عزیز بدبختی اینجاست که خودفریبی تمام وجودشان را فراگرفته است و از اینروست که مدام دیگران به خودفریب بودن متهم می کنند چون در حقیقت خودشان خودفریب هستند برای نمونه :


+


--------->

Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D8%A8%DB%8C-%D8%AE%D8%AF%D8%A7-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86-%DA%86%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%9F-1832/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-10.html#post82358)

Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D8%A8%DB%8C-%D8%AE%D8%AF%D8%A7-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86-%DA%86%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%9F-1832/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-34.html#post83965)

یعنی ایشان کلا نوشته های مرا نخوانده اند بخصوص جستار بی خدا بودن چه حسی دارد را !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!کلا نگاهش هم نکرده اند چه برسد به آنکه از آن بازدید کرده باشند و اگر به این لینکهای بالا نظر بیاندازید اینها را خورزو خان (موجود خیالی و نا دیدنی سریال باغ مظفر )اینجا گذاشته است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! نکته ی بامزه ی کار می دانید کجاست اینکه مدیران دیگر این فروم هم آمده اند و این هرزپیک های هزره ی مزخرف را لایک هم کرده اند:))))))))))))))))))))))))))))))
دیگر شما که روانشناس هستید بگویید توهم و خودفریبی از این بالاتر را سراغ دارید؟
می بینید در جستار خودشان نمی توانید بدون اجازه حرف بزنید ولی در جستار ما می آیند و آنجا را با خانه اشان اشتباه می گیرند!!!!!!!!!!!!!!!! دوست عزیز حالا که اینجا غریبیم و مدیریت هم دست اینهاست بهتر است خودمان از حق و حقومان دفاع کنیم و اگر کسی وارد جستارمان شد و به مانند همان لینکهای بالا هرزه گفت و هرزه بافت فقط یک کلام در پاسخش بگوییم:
shut up moron!



بسیار این راهکارتان را پسندیدم و آن را خردمندان یافتم...:e303:
با مریض باید به دو دیده نگاشت.......اولین حالت زمانی که بیمار خود متوجه پریشانی روان خویش باشد.....و حالت بعدی زمانیکه خودفریبی و بازدارندگی درکار باشد...
1- دلسوزانه
2- ta gueule !!!!!!:e40c:

sonixax
03-13-2016, 12:38 PM
در مورد اصالت از دید هنری و فلسفی و هستی شناسانه و... می توان هزاران صفحه فلم فرسایی کرد ولی وقتی طرف مقابلت تو را به جرم مسلمانی رد می کند چه سودی دارد!

من شما را به خاطر مهمل نویسی رد میکنم جانم! نه مسلمان بودن.
این هم یک نمونه دیگر از مهملات و فرار از پاسخ گویی و استدلال کردن!
خوب استدلال کنید بگویید این اصلات از کجا می آید ؟
اگر قرار باشد شما فرق چامه ای که کامپیوتر سروده را با چامه ای که یک ادیب سروده متوجه نشوید پس هر دو به یک اندازه ارزشمند هستند و هیچ فرقی بینشان نیست!

سارا
03-13-2016, 06:16 PM
من شما را به خاطر مهمل نویسی رد میکنم جانم! نه مسلمان بودن.
این هم یک نمونه دیگر از مهملات و فرار از پاسخ گویی و استدلال کردن!
خوب استدلال کنید بگویید این اصلات از کجا می آید ؟
اگر قرار باشد شما فرق چامه ای که کامپیوتر سروده را با چامه ای که یک ادیب سروده متوجه نشوید پس هر دو به یک اندازه ارزشمند هستند و هیچ فرقی بینشان نیست!
اولا منظور بنده شما نبودید و رفیق شفیقتان جناب مهربد بود که بارها به بنده به طور تلویحی فرموده بودند چون مسلمانم پس غیر منطقی و بی خرد و خودفریب و... هیچ سخنی از من پذیرفته نیست! دوما چقدر عالی که به خاطر مهمل نویسی ردم می کنید چون آنچه که در نظر شما مهمل است در نظر اهل خرد ، مستدل است!
در ضمن مگر شما مدام نمی گویید اثبات بر عهده ی مدعی است! بنده که ادعایی ندارم در این مورد که رایانه بتواند شعر! بگوید . تاکید می کنم شعر نه مِر!! چون هر جمله ی آهنگینی الزاما شعر نیست! و باید واژگان در کنار هم معنایی را بیافرینند. پس از اینرو آنکس که باید در مورد اصالت سخن بگوید شخص شخیص جناب مهربد است نه بنده!
و دیگر اینکه این جستار نامش چیست؟ آیا به شعر و شاعری مربوط می گردد؟ اینجا جستاری به نام فلسفه ی شعر هست که می شود در آن به شعر پرداخت! و دیگر آنکه خودِ جناب مهربد باید در مورد اصالت سخن بگویند نه بنده!

sonixax
03-13-2016, 07:06 PM
اولا منظور بنده شما نبودید و رفیق شفیقتان جناب مهربد بود که بارها به بنده به طور تلویحی فرموده بودند چون مسلمانم پس غیر منطقی و بی خرد و خودفریب و... هیچ سخنی از من پذیرفته نیست! دوما چقدر عالی که به خاطر مهمل نویسی ردم می کنید چون آنچه که در نظر شما مهمل است در نظر اهل خرد ، مستدل است!

جوک نگویید جانم! این همه زور زده اید دو کلام حرف حساب تا کنون نزده اید! دست آخر هم خودتان برای عاشق اینترنتی نادیده تان پپسی باز میکنید و او برای شما :))
همینکه نظر خودتان همسو با نظر اهل خرد در نظر گرفته اید نشان از مهمل نویسی و میزان بالای توهم در وجود شما داره :))



در ضمن مگر شما مدام نمی گویید اثبات بر عهده ی مدعی است! بنده که ادعایی ندارم در این مورد که رایانه بتواند شعر! بگوید . تاکید می کنم شعر نه مِر!! چون هر جمله ی آهنگینی الزاما شعر نیست! و باید واژگان در کنار هم معنایی را بیافرینند. پس از اینرو آنکس که باید در مورد اصالت سخن بگوید شخص شخیص جناب مهربد است نه بنده!

قدری فشار آوردن به مغز مبارک از چیزی کم نمیکند سارا جان!
مهربد گفته فرض کنیم روزی برسد که کامپیوتر شعر بگوید (که چندان هم دور از انتظار نیست) - فرض را باید ثابت کرد ؟ :))))
پس اینجا باز شمایید که ادعایی کرده اید (شعر فرضی سروده شده توسط کامپیوتر اصالت نخواهد داشت) و باید آن را ثابت کنید! قبل از زور زدن برای اثبات این ادعا باید روشن بفرمایید اصالت شعر از کجا می آید ؟


و دیگر اینکه این جستار نامش چیست؟ آیا به شعر و شاعری مربوط می گردد؟ اینجا جستاری به نام فلسفه ی شعر هست که می شود در آن به شعر پرداخت! و دیگر آنکه خودِ جناب مهربد باید در مورد اصالت سخن بگویند نه بنده!

وای به حال آن اهل خردی که تا به این حد شوت است که نفهمد موضوع اصالت را اساسن شما باز کرده اید و شما باید به آن بپردازید نه مهربد!!!
ما هم تنها سوال کردیم که این اصالت از کجا می آید و چه چیز از بیخ باعث و بانی آن است ؟
به جای اینکه این همه جاخالی ناشیانه بدهید خوب توضیح بدهید!

کل موضوع هم خیلی ساده هست، تمام آنچه در دنیا هست دیر یا زود میتواند توسط بشر و هوش مصنوعی و کامپیوتر و ... باز سازی شود و حتا شاید بهتر! پس در صورت وقوع پیوستنش تمام این داستان خدا و ... از بیخ کشک میشود. یا حتا ساده تر از آن! کافیست تمدنی هوشمند تر یا در همین حد ما هوشمند در جای دیگری از کهکشانها و عالم هستی پیدا شود تا باز خدا و افسانه آفرینش کشک شود!

Secular
03-21-2016, 12:11 AM
نه گناه ِ شما نیست ارباب! گناه از بنده است که هنوز یاد نگرفتم در برابر پرسش های غیر منطقی شما پاسخی منطقی بیاورم! اینکه باید به زور هم شده این فرض غیر منطقی را که می توان مغز و پیکره ی یک گربه را از آهن و سیلیکون پر کرد را باید به زور هم شده به خودم بقبولانم!! در حالی که از بیخ نادرست است! حتی آرتور سیکلارک هم چنین قوه ی تخیلی ندارد چه برسد به بنده!!!

بنده عرض کردم پرسشتان غیر منطقی و بی پیوند با موضوع اصلی است ولی شما که گوشتان بدهکار نیست چرا که هدف از بحث کردن برای شما همانا سیلی زدن است و بس! نگاهی به نوشته ی خود بیاندازید شما که مدام به خودِ بنده و منطق و خودفریبی ام کار دارید. برای نمونه می آیم می گویم نوشته ی جناب mbk مشکلی ندارد و.. شما در پاسخ می فرمایید آری چون در ابتدای نوشته اش قرآن می نویسد از دیدِ تو خوب است!!! یعنی حتی برای یک آن هم فراموش نمی کنید که من چه آیینی دارم! هر چند که خودم مدتهاست خودم را از یاد برده ام!

درود بر سارای همیشه نالان!

یعنی اینهمه از درویشی و چمیدونم عالم معنا دم میزدی این بود؟

اینهمه از گذشت درویشی و سکوت و اینا گفتی این بود؟
من نمیدونم این کاربرthoughtکیه چیکارست از کجا یهو پیداش شده
که اینقدر حامیته و اینجوری به مهربد توهین میکنه و اونو روانی و اینا
میخونه چون مهم نیس!ولی برام جالبه که تو پای این پستهای بی ادبانه
رو لایک می کنی!!!!!!

نمی خواد پاسخمو با یه مثتوی آه و ناله بدی فقط از مهربد بخاطر این
رفتار بچهگونت عذرخواهی کن و بجای گله شکایت پاسخ ایشون رو بده.

سارا
03-22-2016, 02:55 AM
درود بر سارای همیشه نالان!

یعنی اینهمه از درویشی و چمیدونم عالم معنا دم میزدی این بود؟

اینهمه از گذشت درویشی و سکوت و اینا گفتی این بود؟
من نمیدونم این کاربرthoughtکیه چیکارست از کجا یهو پیداش شده
که اینقدر حامیته و اینجوری به مهربد توهین میکنه و اونو روانی و اینا
میخونه چون مهم نیس!ولی برام جالبه که تو پای این پستهای بی ادبانه
رو لایک می کنی!!!!!!

نمی خواد پاسخمو با یه مثتوی آه و ناله بدی فقط از مهربد بخاطر این
رفتار بچهگونت عذرخواهی کن و بجای گله شکایت پاسخ ایشون رو بده.
درود
مگر چه کرده ام ؟ چه جرمی چه توهینی به کسی کرده ام؟ که بخواهد با آیین درویشی مغایرت داشته باشد؟
در ضمن بنده هیچ کجا و هیچوقت خویش را درویش نخوانده ام! که :
روشنترین آیینه تصویر تو در خویش است
هرکس تو را در خویش پیدا کرد درویش است!

و دیگر اینکه کدام پست بی ادبانه را پسند کرده ام ؟ منکه اصولا در این فروم خیلی کم از گزینه ی پسند بهره می گیرم (چون آنچه پسندِ ما افتد یافت همی نگردد!) و چه رفتار بچگانه ای؟ منظورتان چیست؟ یکسری حرفهای مبهم می گویید و آخرش هم به این می رسید که باید از ارباب عذرخواهی کنم! خب این را از همان نخست می گفتید دیگر!

هر وقت رفتار بچگانه و آن پستهای بی ادبانه که بنده آنها را پسند کرده ام را نشان دادید آنوقت از هرکسی که بخواهید عذرخواهی می کنم حتی یک ارباب!!

Waffen
04-08-2016, 04:33 PM
بی خدایی چه عوالمی دارد؟
سالها پیش که هنوز مسائله ی جدیدی بود بسیار حس زیبایی بود. حس آزادی بود و البته حس ترس و پوچی. این که عرض کردم مال زمانی هست که بنده 13 سال داشتم. :)
الان هیچ حس خاصی ندارد.


آرامش درونی چگونه بدست می آید؟

من سوال های شما رو میخوانم و گاها نمیدانم چگونه باید گفت تا اصل مطلب بیان شود.
من شخصا روان خیلی آسوده ای دارم. اگر ناراحت باشم - که البته بسیار به ندرت اتفاق می افتد - به موسیقی گوش می دهم یا به ندرت با دوستی یا فردی نزدیک که می دانم درک می کند کمی صحبت می کنم.
این را بگویم که از زمانی که اعتقاد به خدا را از دست دادم واقعا باری از دوشم برداشته شد و زندگی بسیار آرام تری دارم. اما از زمانی که دنیا را بی معنا می بینم آرامش فوق العاده ای دارم. توضیحش برایم بسیار سخت است. شاید a state of infinite bliss جمله ی بهتری برای توضیح این حس باشد.
این هم از آرامش.


با پوچی و عدم چگونه باید سر کرد؟

به راحتی!
منظورتان از عدم و پوچی حسی است که بعد از بی خدا شدن به انسان دست می دهد؟ اگر منظورتان این است که باید بگویم برای من مدت بسیار کوتاهی دوام داشت و دیگر به یاد ندارم چگونه حسی بود. این را بگویم که بنده بسیار معتقد بودم و در خانواده ای مذهبی هم بزرگ شدم.
منظورتان از عدم مرگ است؟ اگر درست است باید بگویم هیچ حسی نسبت به مرگ ندارم. صرفا چیزی است که فعلا باید با آن کنار بیاییم. چیزی است که وجود دارد.

اگر مظور از این گفته ها دید وجودگرایی بود باید بگویم اینها فقط زمانی معنا پیدا می کنند که فکر کنید چیزی برای از دست دادن وجود دارد. وقتی عمیقا معتقد باشید آن چیز بیشتر از یک توهم نبوده دلیلی برای ناراحتی وجود ندارد.

mbk
04-08-2016, 05:07 PM
" بسم الله الرحمن الرحیم
..ﻗﺎﻝ ﻟﻪ ﺻﺎﺣﺒﻪ ﻭﻫﻮ ﻳﺤﺎﻭﺭﻩ ﺃﻛﻔﺮﺕ ﺑﺎﻟﺬﻱ ﺧﻠﻘﻚ ﻣﻦ ﺗﺮﺍﺏ ﺛﻢ ﻣﻦ ﻧﻄﻔﺔ ﺛﻢ ﺳﻮﺍﻙ ﺭﺟﻼ 37 ‏
ﻟﻜﻨﺎ ﻫﻮ ﺍﻟﻠﻪ ﺭﺑﻲ ﻭﻻ ﺃﺷﺮﻙ ﺑﺮﺑﻲ ﺃﺣﺪﺍ 38
‏ ﻭﻟﻮﻻ ﺇﺫ ﺩﺧﻠﺖ ﺟﻨﺘﻚ ﻗﻠﺖ ﻣﺎ ﺷﺎﺀ ﺍﻟﻠﻪ ﻻ ﻗﻮﺓ ﺇﻻ ﺑﺎﻟﻠﻪ ﺇﻥ ﺗﺮﻥ ﺃﻧﺎ ﺃﻗﻞ ﻣﻨﻚ ﻣﺎﻻ ﻭﻭﻟﺪﺍ ‏39
‏ﻓﻌﺴﻰ ﺭﺑﻲ ﺃﻥ ﻳﺆﺗﻴﻦ ﺧﻴﺮﺍ ﻣﻦ ﺟﻨﺘﻚ ﻭﻳﺮﺳﻞ ﻋﻠﻴﻬﺎ ﺣﺴﺒﺎﻧﺎ ﻣﻦ ﺍﻟﺴﻤﺎﺀ ﻓﺘﺼﺒﺢ ﺻﻌﻴﺪﺍ ﺯﻟﻘﺎ 40 .. "
" به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
گفت تا او را همسایه اش هم او پاسخ دادش آیا روگرداندی به آنکه آفریدت از خاکی پس از تخمی پس یکسره ساختت مردی 37
تا بودمرا او خداوند هم نه همبازم به پرورنده ام یکیُ 38
هم تا یا نه گُداری درون شدی باغت گفتی چه خواست خداوند نه توانی جز به خداوند اگر میبینی من کمتری ازِت دارایی هم زاده ای 39
باز نزدیکست پرورنده ام که میآوردم بهتری از باغت هم میفرستد برش رسیدگی شده ای از آسمان باز میگردد گردِ بالارونده ای ماسه زاری 40 "
خداوندا مرا برپادارنده پیوست نماز کن

solo
04-08-2016, 05:41 PM
حسی خاصی نداره
از زمان خداناباوری جدی تر به زندگی نگاه میکنم، قدم های بزرگ تری بر میدارم و اهداف بزرگی هم در سر دارم.

Mehrbod
04-08-2016, 10:29 PM
حسی خاصی نداره
از زمان خداناباوری جدی تر به زندگی نگاه میکنم، قدم های بزرگ تری بر میدارم و اهداف بزرگی هم در سر دارم.

چه هدف‌هایی؟

solo
04-09-2016, 03:58 PM
چه هدف‌هایی؟
حالا بماند ولی یکی از هدف هام مهاجرت هست
خداناباوری من از زمانی شروع که توی سخت ترین شرایط زندگی قرار گرفتم و دیگه نمیتونستم ادامه بدم و تصمیم به خود کشی گرفتم
تو اینترنت دنبال روشی های برای خودکشی بودم که به سایت زندیق رسیدم
یه پست بود به اسم بعد از مرگ چه خواهد شد؟ (https://zandiq.com/2007/11/12/bad-az-marg-cheh-khahad-shod/)و مابقی مطالب مربوط به نقد اسلام،سفسطه ها،مقلطه ها و...رو خوندم و جرقه بیخدای در من زده شده
و تصمیمی که داشتم عوض شد و تصمیم گرفتم از تنها شانس زندگیم به بهترین نوع ممکن استفاده کنم

سارا
05-01-2016, 08:47 PM
سپاسگذارم بانوی خردمند.....:e032:
قسم میخورم بانویی فرهیخته و اندیشمند و باسواد همچو شما تا به عمر خود ندیده ام.
بنده در روز با ده ها بیمار روان پرش همچو ایشان سروکار دارم و دلیلی نمیبینم که ضعف شخصیت ایشان موجب بازپس کشیدن بنده از به زبان جاری ساختنن حقیقت باشد...
همینجا رسمی اعلام میکنم که هرگاه اخراج بنده میسر گشت بر درستی ضعف شخصیت و بخل ایشان مُهر تایید خواهم کوبید.......

چه می گویم نمی گویم که خاموشند درویشان .............
الحق که به درستی پیش بینی کردید و در حقیقت هر چه در این مدت به زبان آوردید جز راستی و درستی نبود. براستی که اخراج ناجوانمردانه ی شما خود روشنترین گواه است بر شخصیت اینان.........

Anarchy
05-02-2016, 07:43 AM
چه می گویم نمی گویم که خاموشند درویشان .............
الحق که به درستی پیش بینی کردید و در حقیقت هر چه در این مدت به زبان آوردید جز راستی و درستی نبود. براستی که اخراج ناجوانمردانه ی شما خود روشنترین گواه است بر شخصیت اینان.........

اخراج ناجوانمردانه ؟ شما انگار عادت به مظلوم نمایی مکرر دارید !! شاید هم دارید ما رو سر کار میذارید ... وقتی دقیقا از علت اخراج موقت ایشون ( تهدید به افشای هویت کاربران ) اطلاع دارید و همچین حرفی میزنید باید کمی به صداقت شما شک کنم !!

سارا
05-03-2016, 10:48 PM
به راحتی!
منظورتان از عدم و پوچی حسی است که بعد از بی خدا شدن به انسان دست می دهد؟ اگر منظورتان این است که باید بگویم برای من مدت بسیار کوتاهی دوام داشت و دیگر به یاد ندارم چگونه حسی بود. این را بگویم که بنده بسیار معتقد بودم و در خانواده ای مذهبی هم بزرگ شدم.

من سوال های شما رو میخوانم و گاها نمیدانم چگونه باید گفت تا اصل مطلب بیان شود.
من شخصا روان خیلی آسوده ای دارم. اگر ناراحت باشم - که البته بسیار به ندرت اتفاق می افتد - به موسیقی گوش می دهم یا به ندرت با دوستی یا فردی نزدیک که می دانم درک می کند کمی صحبت می کنم.
این را بگویم که از زمانی که اعتقاد به خدا را از دست دادم واقعا باری از دوشم برداشته شد و زندگی بسیار آرام تری دارم. اما از زمانی که دنیا را بی معنا می بینم آرامش فوق العاده ای دارم. توضیحش برایم بسیار سخت است. شاید a state of infinite bliss جمله ی بهتری برای توضیح این حس باشد.
این هم از آرامش

آنطور که شما فرمودید ......>

سالها پیش که هنوز مسائله ی جدیدی بود بسیار حس زیبایی بود. حس آزادی بود و البته حس ترس و پوچی. این که عرض کردم مال زمانی هست که بنده 13 سال داشتم. :)
الان هیچ حس خاصی ندارد.

یعنی در 13 سالگی اعتقاد به خدا را از دست دادید! و احساس کردید که باری از روی دوشتان برداشته شده است. اما آیا گمان نمی کنید که 13 سالگی سنی هست که در آن نمی توان به یک دید و نگاه جامع و منطقی از هستی و وجود و جهان رسید؟ و اینکه در این سن یک فرد هر چقدر هم که مذهبی باشد و متعصب به مذهبش باشد باز هم تکلیف و باری را به آن صورت روی دوشش احساس نمی کند بویژه یک پسر 13 ساله ی مسلمان که هنوز به سن تکلیف هم نرسیده و از اینرو بیگناه محسوب می گردد.
البته اینکه می فرمایید" به راحتی " وبعد هم اشاره می کنید که بسیار فرد متعقدی بودید آنهم در دوران کودکی! خب باز با هم جور در نمی آید! وقتی شما بسیار معتقد باشید به چیزی یعنی تمام روزنه های سوال و نقد و شک را در آن مورد مسئله مسدود کرده اید و از اینرو باز کردن یکی از این روزنه های کوچک هم نمی تواند کار چندان راحتی باشد.
اما آرامش درونی منظور آرامش خیلی خیلی درونی بود!!آرامشی که متعلق به عالم درون باشد و نه برون. بله غم های و نا آرامی های برونی را می توان با شنیدن یک موسیقی آرام و امیدبخش تسکین اد اما با نا آرامی هایی که متعلق به عالم درون هست باید چه کرد؟ نا آرامی هایی که از جنس مادی نیست... البته نمی دانم شما آیا برای عالم درون هستی قائل هستید یا خیر. اما منظور بنده از آرامش درونی آرامش عالم درون بود! برای نمونه خودِ بنده ! با اینهمه نا آرامی هایی که در عالم درون دارم اما از دید دیگران بسیار آرامش بخش هستم!!! و دیگران از حضورم احساس آرامش می کنند!!!!!!!!!! ولی مشکل اینجاست که از حضور خویش در خود نا آرامم!



به راحتی!
منظورتان از عدم و پوچی حسی است که بعد از بی خدا شدن به انسان دست می دهد؟.
عدم و پوچی حاصل از اینکه پس حقیقتی فراتر از ماده در این جهان نیست و هر چه که هست و نیست ماده است و بس. و اینکه پس با این درونِ پرسشگرمان چه کنیم و این احساس "حقیقت" جویی را چگونه در خویش بکشیم وقتی حقیقتی نیست که آن را بیابیم! به هر حال همه ی اینها منجر به پوچی و بیهودگی می گردد اینکه پشت اینهمه نقش و خیال هیچ چیزی وجود ندارد.......

Waffen
05-06-2016, 11:04 AM
آنطور که شما فرمودید ......>


یعنی در 13 سالگی اعتقاد به خدا را از دست دادید! و احساس کردید که باری از روی دوشتان برداشته شده است. اما آیا گمان نمی کنید که 13 سالگی سنی هست که در آن نمی توان به یک دید و نگاه جامع و منطقی از هستی و وجود و جهان رسید؟ و اینکه در این سن یک فرد هر چقدر هم که مذهبی باشد و متعصب به مذهبش باشد باز هم تکلیف و باری را به آن صورت روی دوشش احساس نمی کند بویژه یک پسر 13 ساله ی مسلمان که هنوز به سن تکلیف هم نرسیده و از اینرو بیگناه محسوب می گردد.
البته اینکه می فرمایید" به راحتی " وبعد هم اشاره می کنید که بسیار فرد متعقدی بودید آنهم در دوران کودکی! خب باز با هم جور در نمی آید! وقتی شما بسیار معتقد باشید به چیزی یعنی تمام روزنه های سوال و نقد و شک را در آن مورد مسئله مسدود کرده اید و از اینرو باز کردن یکی از این روزنه های کوچک هم نمی تواند کار چندان راحتی باشد.
اما آرامش درونی منظور آرامش خیلی خیلی درونی بود!!آرامشی که متعلق به عالم درون باشد و نه برون. بله غم های و نا آرامی های برونی را می توان با شنیدن یک موسیقی آرام و امیدبخش تسکین اد اما با نا آرامی هایی که متعلق به عالم درون هست باید چه کرد؟ نا آرامی هایی که از جنس مادی نیست... البته نمی دانم شما آیا برای عالم درون هستی قائل هستید یا خیر. اما منظور بنده از آرامش درونی آرامش عالم درون بود! برای نمونه خودِ بنده ! با اینهمه نا آرامی هایی که در عالم درون دارم اما از دید دیگران بسیار آرامش بخش هستم!!! و دیگران از حضورم احساس آرامش می کنند!!!!!!!!!! ولی مشکل اینجاست که از حضور خویش در خود نا آرامم!



عدم و پوچی حاصل از اینکه پس حقیقتی فراتر از ماده در این جهان نیست و هر چه که هست و نیست ماده است و بس. و اینکه پس با این درونِ پرسشگرمان چه کنیم و این احساس "حقیقت" جویی را چگونه در خویش بکشیم وقتی حقیقتی نیست که آن را بیابیم! به هر حال همه ی اینها منجر به پوچی و بیهودگی می گردد اینکه پشت اینهمه نقش و خیال هیچ چیزی وجود ندارد.......

همه ی افراد در یک سطح فکری نیستند و شخصیت افراد هم متفاوت است. آیا کسی هست که بتواند بگوید به دید جامع و کاملی از خدا و جهان رسیده؟ ایکه باری بر روی دوش من بود یا خیر را سن تکلیف مشخص نمی کند. به هر حال هر چیزی که بود و به هر شکلی که بود من این حس را داشتم.

چرا به راحتی و اعتقاد زیاد با هم جور در نمی آید؟ فردی که در چنین سن پایینی بسیار معتقد باشد همانطور که خودتان گفتید زیاد چیزی از بنیان های فلسفی مسئله نمی داند. من هم اینچنین بودم. فقط به چیزی اعتقاد داشتم که فکر میکردم درست است. اعتقاد من بررسی نشده بود. نتیجه ی بررسی و فکر کردن درباره آن به بی خدا شدنم ختم شد.

دقیقا چیزی که بنده عرض کردم نه تنها عالم درون بلکه همان ساختار روانی و فکری درونی را هم شامل می شود. چیزی هم به نام "آرامش خیلی خیلی درونی" من نمیدانم چیست! من متوجه نیستم که چرا یک فرد باید ناآرامی های خیلی خیلی درونی داشته باشد. مثلا شما یک نمونه از این مسائل خیلی خیلی درونی را برای من می توانید مثال بزنید؟ اگر بگویید من توضیح خواهم داد که چطور در مورد آن فکر میکنم و چطور با آن کنار می آیم.
همه در زندگی مسائل و مشکلات مخصوص به خود را دارند. بنده هم از نظر بیرونی فرد ناآرامی به نظر نمیرسم. اتفاقا بسیار هم آرام و بی سر و صدا هستم. :دی
حالا اینکه دیگران از در کنار من بودن چه حسی پیدا می کنند را حقیقتش تا کنون نپرسیدم و به من گفته نشده که به شما بگویم. ولی فکر نمیکنم باعث ناراحتی کسی بشوم. ولی در درون خود هم بسیار آرام هستم.

با درون پرسشگرتان کار خاصی نکنید. بگذارید پرسش کند! قرار نیست کار خاصی با چیزی انجام شود.
این احساس حقیقت جویی را هم همینطور. این مسئله ای که من گفتم خودش از همین جا شروع شده و به اینجا رسیده... همین پرسشگری و حس حقیقت جویی بوده که روزی باعث شده من از جایی شردوع کنم و به جایی برسم. از نظر فکری عرض میکنم البته.
من نمیدانم حقیقت را اینجا چطور دارید معنا می کنید؟ حقیقت به معنای truth اگر منظورتان هست شاید وجود داشته باشد و شاید وجود نداشته باشد. بستگی دارد ما به آن دسترسی داشته باشیم یا خیر که بتوانیم وجود و یا عدم وجود آن را مشخص کنیم و بعد ابزاری برای اندازه گیری آن نیاز داریم. من نمی دانم شما به چه حقیقتی اشاره دارید. حقیقت یک چیز یونیفای شده نیست. منظورتان اگر واقعیت هم باشد می گویم حداقل چیزی که وجود دارد این است که اطلاعات وجود دارند و این کمترین میزان واقعیتی است که ما می توانیم از آن اطمینان داشته باشیم. من هرگز نگفتم حقیقت وجود ندارد و نگفتم واقعیت وجود ندارد. من گفتم معنای نهایی وجود ندارد. یک معنای سرشتی وجود ندارد. essence وجود ندارد در چیزها.
برای شما این باعث پوچی و بی معنایی میشود و برای من منبع آرامش و آزادی است و شگفتی و لذت بسیار. من هرگز نمی توانستم قبل از این از هوشیاری خودم چنین لذتی ببرم. باورم نمی شود که در گذشته از چه چیزهایی ناراحت می شدم و به چه چیزهای بی ارزشی بها می دادم و نگران چه چیزهای بیهوده ای بودم.

Indeed life begins beyond despair
این چیزی هست که دارم سعی میکنم به شما بگم. شما despair رو میبینید.

سارا
05-17-2016, 08:03 PM
همه ی افراد در یک سطح فکری نیستند و شخصیت افراد هم متفاوت است. آیا کسی هست که بتواند بگوید به دید جامع و کاملی از خدا و جهان رسیده؟ ایکه باری بر روی دوش من بود یا خیر را سن تکلیف مشخص نمی کند. به هر حال هر چیزی که بود و به هر شکلی که بود من این حس را داشتم.

چرا به راحتی و اعتقاد زیاد با هم جور در نمی آید؟ فردی که در چنین سن پایینی بسیار معتقد باشد همانطور که خودتان گفتید زیاد چیزی از بنیان های فلسفی مسئله نمی داند. من هم اینچنین بودم. فقط به چیزی اعتقاد داشتم که فکر میکردم درست است. اعتقاد من بررسی نشده بود. نتیجه ی بررسی و فکر کردن درباره آن به بی خدا شدنم ختم شد.

دقیقا چیزی که بنده عرض کردم نه تنها عالم درون بلکه همان ساختار روانی و فکری درونی را هم شامل می شود. چیزی هم به نام "آرامش خیلی خیلی درونی" من نمیدانم چیست! من متوجه نیستم که چرا یک فرد باید ناآرامی های خیلی خیلی درونی داشته باشد. مثلا شما یک نمونه از این مسائل خیلی خیلی درونی را برای من می توانید مثال بزنید؟ اگر بگویید من توضیح خواهم داد که چطور در مورد آن فکر میکنم و چطور با آن کنار می آیم.
همه در زندگی مسائل و مشکلات مخصوص به خود را دارند. بنده هم از نظر بیرونی فرد ناآرامی به نظر نمیرسم. اتفاقا بسیار هم آرام و بی سر و صدا هستم. :دی
حالا اینکه دیگران از در کنار من بودن چه حسی پیدا می کنند را حقیقتش تا کنون نپرسیدم و به من گفته نشده که به شما بگویم. ولی فکر نمیکنم باعث ناراحتی کسی بشوم. ولی در درون خود هم بسیار آرام هستم.

با درون پرسشگرتان کار خاصی نکنید. بگذارید پرسش کند! قرار نیست کار خاصی با چیزی انجام شود.
این احساس حقیقت جویی را هم همینطور. این مسئله ای که من گفتم خودش از همین جا شروع شده و به اینجا رسیده... همین پرسشگری و حس حقیقت جویی بوده که روزی باعث شده من از جایی شردوع کنم و به جایی برسم. از نظر فکری عرض میکنم البته.
من نمیدانم حقیقت را اینجا چطور دارید معنا می کنید؟ حقیقت به معنای truth اگر منظورتان هست شاید وجود داشته باشد و شاید وجود نداشته باشد. بستگی دارد ما به آن دسترسی داشته باشیم یا خیر که بتوانیم وجود و یا عدم وجود آن را مشخص کنیم و بعد ابزاری برای اندازه گیری آن نیاز داریم. من نمی دانم شما به چه حقیقتی اشاره دارید. حقیقت یک چیز یونیفای شده نیست. منظورتان اگر واقعیت هم باشد می گویم حداقل چیزی که وجود دارد این است که اطلاعات وجود دارند و این کمترین میزان واقعیتی است که ما می توانیم از آن اطمینان داشته باشیم. من هرگز نگفتم حقیقت وجود ندارد و نگفتم واقعیت وجود ندارد. من گفتم معنای نهایی وجود ندارد. یک معنای سرشتی وجود ندارد. essence وجود ندارد در چیزها.
برای شما این باعث پوچی و بی معنایی میشود و برای من منبع آرامش و آزادی است و شگفتی و لذت بسیار. من هرگز نمی توانستم قبل از این از هوشیاری خودم چنین لذتی ببرم. باورم نمی شود که در گذشته از چه چیزهایی ناراحت می شدم و به چه چیزهای بی ارزشی بها می دادم و نگران چه چیزهای بیهوده ای بودم.

Indeed life begins beyond despair
این چیزی هست که دارم سعی میکنم به شما بگم. شما despair رو میبینید.


همانطور که پیشتر عرض کردم منظورم دیدگاه جامع و منطقی بود و نه کامل ! چون به نظرم تا وقتی که آدمی در این جهان زندگی می کند در آن محاط است و از اینرو نمی تواند به یک دیدگاه کامل برسد! اما "سن" براستی فاکتور مهمی است در شناخت هستی! هر چقدر هم که یک فرد باهوش و فهیم و عاقل و باسواد باشد و اصلا خود ِ ابن سینا هم باشد بازهم نگاهش به هستی و جهان و خدا و.... در کودکی بسیار مبهم است. شما فرمودید 13 سالگی و خب این سن برای خیلی ها از جمله خودِ بنده یک نقطه ی عطفی است . بنده یک پروفسور آلمانی را می شناسم که اتفاقا بسیار هم باهوش و فرهیخته است و ایشان در 13 سالگی تغییر دین داده و مسلمان شده اند . اما بنا به گفته ی خود ایشان اسلامی که در 13 سالگی به آن رسیدند نسبت به اسلامی که 10 سال بعد از آن آنرا درک کردند زمین تا آسمان تفاوت دارد. در حقیقت در 13 سالگی ایشان بطور سطحی احساسی به اسلام گرویدند . با اینکه ایشان در همان سن از تمام همسالانشان در تحصیل جلوتر بودند و بسیار اهل مطالعه بودند و در همان سن با چندین زبان به خوبی آشنایی داشتند که یکی از آنها عربی بود ولی بازهم....و البته ایشان همچنان هم مسلمان هستند مانند شما که همچنان بی خدا هستید که خب این شاید دلیلی بر این باشد که بعدها با مطالعه منابعی که همسو با دیدگاهتان بوده است برای عقایدتان پشتوانه های منطقی فراهم کرده اید و از اینرو هم اکنون در راه خود پایدار و استوارید. اما نمونه های فراوان که در کودکی یک آیین دارند و در جوانی آیین دیگر ،بسیار بسیار فراوانترند. هر چند براستی قابل تقدیر است که آدمی از کودکی به آیینش و اعتقاداتش بنگرد و آن را تغییر دهد همین نشانه ای خردمندی و داشتن درونی جستجوگر است. چرا که بسیاری افراد هیچگاه به آیین و دین و اعتقاداتشان نگاه نقادانه ای ندارند و از اینرو اکثر قریب به اتفاق افراد به آیینی که به آنها به طور وراثتی رسیده حتی به طور شکسته بسته نیز پایبند هستند.


حقیقت#واقعیت

حقیقت ریشه در حق دارد ولی واقعیت ریشه در وقع دارد! از اینرو واقعیت را همواره می توان دریافت اما حقیقت را نه! گاهی حقیقت در عالم برون رخ می دهد و نمود می یابد و واقع می شود در این هنگام واقعیت= حقیقت. اما متاسفانه چنین اتفاقاتی خیلی کم رخ می دهد و در اکثر مواقع آن چه در عالم برون واقع می شود حقیقت نیست!
اما منظور بنده از حقیقت همان نمودی است که در عالم درون رخ می دهد . در حقیقت واقعیتی از جهان درون است! اگر به لینک ذیل عنایت داشته باشید در این جستار یکسری گفتگوهایی در مورد عالم درون و تمایز آن با عالم برون و.. انجام شده است :
درون و برون - صفحه 9 (http://forum.hammihan.com/thread113179-9.html#post5807100)

در آنجا به آرامش های درونی و برونی هم مفصل پرداخته شده است و اصلا همین حقیقت! متاسفانه حقیقت بسیار کاربرد عامی دارد یعنی هم برای عالم برون و هم برای درون از واژه ی حقیقت استفاده می کنیم. اما حقیقتی که در عالم مادی مد نظر است هماره نمود ظاهری باید داشته باشد چون مادی است و از اینرو می توان آن را مورد بررسی و سنجش قرار داد اما حقیقتی که در عالم درون مد نظر است خب اینگونه نیست و اینورو ما هیچ معیاری محکی برای سنجش آنچه که گمان می بریم حقیقت است نداریم و گاهی و شایدبسیاری از اوقات آنچه که گمان می بریم حقیقت است سرابی بیش نباشد و خب همه ی اینها سبب سرگردانی بیشتر می گردد و نتیجه سرگردانی همان نا آرامی درونی است!

نه بنده بی خدایی را با نا امیدی و یاس یکسان نمی بینم. پوچی برابر با نا امیدی نیست ! هر چند که با آن همبستگی دارد ولی الزاما هر پوچی به نا امیدی ختم نمی گردد. چه بسیار افراد با ایمان و دیندار که بسیار افسرده و مایوس هستند و چه بسیار افراد بی دین و بی خدا که شاد و سرمست و پر انرژی هستند . آدمی می تواند به بیهودگی و پوچی دنیا و هستی و .. برسد و در همان حال از هستی خویش لذت ببرد در حقیقت هدف و معنای زندگی در این جهان را همان "زندگی کردن" بداند و از اینرو تا می تواند از زندگی و زنده بودنش لذت ببرد.

نمی دانم چرا شما از گفته هایم نا امیدی را برداشت کرده اید؟! نمی دانم شاید هم نسبت به شما آدم نا امیدی به حساب بیایم :) چون به هر حال همه چیز نسبی است یعنی تاکنون به هر چه رسیده ام نسبی بوده و از اینرو به حقیقتی از جنس عالم درون هنوز نرسیده ام چرا که بر طبق گفته ی آنها که رسیده اند حقیقت مطلق است نه نسبی!

Waffen
05-20-2016, 10:39 AM
همانطور که پیشتر عرض کردم منظورم دیدگاه جامع و منطقی بود و نه کامل ! چون به نظرم تا وقتی که آدمی در این جهان زندگی می کند در آن محاط است و از اینرو نمی تواند به یک دیدگاه کامل برسد! اما "سن" براستی فاکتور مهمی است در شناخت هستی! هر چقدر هم که یک فرد باهوش و فهیم و عاقل و باسواد باشد و اصلا خود ِ ابن سینا هم باشد بازهم نگاهش به هستی و جهان و خدا و.... در کودکی بسیار مبهم است. شما فرمودید 13 سالگی و خب این سن برای خیلی ها از جمله خودِ بنده یک نقطه ی عطفی است . بنده یک پروفسور آلمانی را می شناسم که اتفاقا بسیار هم باهوش و فرهیخته است و ایشان در 13 سالگی تغییر دین داده و مسلمان شده اند . اما بنا به گفته ی خود ایشان اسلامی که در 13 سالگی به آن رسیدند نسبت به اسلامی که 10 سال بعد از آن آنرا درک کردند زمین تا آسمان تفاوت دارد. در حقیقت در 13 سالگی ایشان بطور سطحی احساسی به اسلام گرویدند . با اینکه ایشان در همان سن از تمام همسالانشان در تحصیل جلوتر بودند و بسیار اهل مطالعه بودند و در همان سن با چندین زبان به خوبی آشنایی داشتند که یکی از آنها عربی بود ولی بازهم....و البته ایشان همچنان هم مسلمان هستند مانند شما که همچنان بی خدا هستید که خب این شاید دلیلی بر این باشد که بعدها با مطالعه منابعی که همسو با دیدگاهتان بوده است برای عقایدتان پشتوانه های منطقی فراهم کرده اید و از اینرو هم اکنون در راه خود پایدار و استوارید. اما نمونه های فراوان که در کودکی یک آیین دارند و در جوانی آیین دیگر ،بسیار بسیار فراوانترند. هر چند براستی قابل تقدیر است که آدمی از کودکی به آیینش و اعتقاداتش بنگرد و آن را تغییر دهد همین نشانه ای خردمندی و داشتن درونی جستجوگر است. چرا که بسیاری افراد هیچگاه به آیین و دین و اعتقاداتشان نگاه نقادانه ای ندارند و از اینرو اکثر قریب به اتفاق افراد به آیینی که به آنها به طور وراثتی رسیده حتی به طور شکسته بسته نیز پایبند هستند.


حقیقت#واقعیت

حقیقت ریشه در حق دارد ولی واقعیت ریشه در وقع دارد! از اینرو واقعیت را همواره می توان دریافت اما حقیقت را نه! گاهی حقیقت در عالم برون رخ می دهد و نمود می یابد و واقع می شود در این هنگام واقعیت= حقیقت. اما متاسفانه چنین اتفاقاتی خیلی کم رخ می دهد و در اکثر مواقع آن چه در عالم برون واقع می شود حقیقت نیست!
اما منظور بنده از حقیقت همان نمودی است که در عالم درون رخ می دهد . در حقیقت واقعیتی از جهان درون است! اگر به لینک ذیل عنایت داشته باشید در این جستار یکسری گفتگوهایی در مورد عالم درون و تمایز آن با عالم برون و.. انجام شده است :
درون و برون - صفحه 9 (http://forum.hammihan.com/thread113179-9.html#post5807100)

در آنجا به آرامش های درونی و برونی هم مفصل پرداخته شده است و اصلا همین حقیقت! متاسفانه حقیقت بسیار کاربرد عامی دارد یعنی هم برای عالم برون و هم برای درون از واژه ی حقیقت استفاده می کنیم. اما حقیقتی که در عالم مادی مد نظر است هماره نمود ظاهری باید داشته باشد چون مادی است و از اینرو می توان آن را مورد بررسی و سنجش قرار داد اما حقیقتی که در عالم درون مد نظر است خب اینگونه نیست و اینورو ما هیچ معیاری محکی برای سنجش آنچه که گمان می بریم حقیقت است نداریم و گاهی و شایدبسیاری از اوقات آنچه که گمان می بریم حقیقت است سرابی بیش نباشد و خب همه ی اینها سبب سرگردانی بیشتر می گردد و نتیجه سرگردانی همان نا آرامی درونی است!

نه بنده بی خدایی را با نا امیدی و یاس یکسان نمی بینم. پوچی برابر با نا امیدی نیست ! هر چند که با آن همبستگی دارد ولی الزاما هر پوچی به نا امیدی ختم نمی گردد. چه بسیار افراد با ایمان و دیندار که بسیار افسرده و مایوس هستند و چه بسیار افراد بی دین و بی خدا که شاد و سرمست و پر انرژی هستند . آدمی می تواند به بیهودگی و پوچی دنیا و هستی و .. برسد و در همان حال از هستی خویش لذت ببرد در حقیقت هدف و معنای زندگی در این جهان را همان "زندگی کردن" بداند و از اینرو تا می تواند از زندگی و زنده بودنش لذت ببرد.

نمی دانم چرا شما از گفته هایم نا امیدی را برداشت کرده اید؟! نمی دانم شاید هم نسبت به شما آدم نا امیدی به حساب بیایم :) چون به هر حال همه چیز نسبی است یعنی تاکنون به هر چه رسیده ام نسبی بوده و از اینرو به حقیقتی از جنس عالم درون هنوز نرسیده ام چرا که بر طبق گفته ی آنها که رسیده اند حقیقت مطلق است نه نسبی!

صفحه ای رو که به آن لینک داده بودید خواندم (نه کامل البته... ولی به زودی کامل میخوانم) تا جایی که متوجه بشوم چه مطرح شده...

سخنان نخستین شما را قبول دارم... این مسائل در مورد بنده هم صحیح هستند و بنده هم اول شاید در مورد مسئله احساسی تصمیم گرفتم و بعد به مطالعه پرداختم... البته ناگفته نماند که بنده در مورد دین هم بسیار تحقیق کردم و چندین بار برای مطرح کردن پرسش هایم به شهر های مذهبی سفر کردم اما پاسخ ها بسیار شبیه به هم بودند... در حقیقت ناتوانی این عزیزان در پاسخ گویی به سوالات بود که باعث شد من تصمیم بگیرم خودم به تحقیق بپردازم... بنده مطالعاتم در راستای عقیده ام نبوده... بنده در مورد خیلی چیزهای مختلف مطالعه کرده ام... وجه اشتراک آنها البته این بوده که اکثرا براساس empiricism بوده اند...

بنده در بالا عرض کردم که منظورم از حقیقت و واقعیت چیست... در این مورد بنده این دو را به هیچ عنوان یکسان فرض نکردم... اتفاقا بسیار با یکدیگر متفاوت هستند...
در مورد حقیقت فرمودید واقعیت را می توان دریافت اما حقیقت را خیر... حقیقت همانطور که خودتان فرمودید بر دو نوع universal و personal است... که شما آن را به حقیقت درون و حقیقت برون تقسیم بندی کرده اید... و این درست است... و همچنین در مورد واقعیت ها فرمودید که آن هم بنده من نظرم بود...
بنده همچنین با مسئله ی تصویر سازی درونی هم موافقم و مطالب را تا حدی خواندم...

این را بگویم که بنده هدفم دقیقا فهمیدن بهترین راه و بهترین تصویر از جهان است... در این مورد می توانیم بحث کنیم... بسیار بحث جذابی هم می تواند باشد...
پیروی همین حرف قبلی بگویم که دلیل ناآرامی ها تفاوت بین تصویر و درک درونی که ما از جهان داریم و حقیقت و واقعیت خارجی است که باعث ناآرامی ها می شود... دنیا روش عجیبی برای یادآوری حقیقت های خود به ما دارد...
من می توانم با اطمینان بگویم که این مسئله را برای خودم حل کرده ام... البته شک دارم روش بنده برای شما قابل قبول باشد...


در مورد یاس و ناامیدی هم درست می فرمایید... بنده البته به این مرحله هم رسیده بودم که همانطور که عرض کردم اگر انسان به راه خود ادامه دهد تنها یک مرحله گذار است...
دلیل برداشتم این بود: اگر پوچی همراه با خود چیزی مانند یاس و غم و ناامیدی و ناآرامی نداشته باشد نه تنها بد نیست بلکه به نظرم یکی از بنیادین ترین حقیقت های خارجی جهان است... برای همین برداشت کردم که باید به همراه آن چیزهای دیگری را مدنظر داشته باشید...
پوچی به خودی خود تنها یک حقیقت خارجی است... ما تصویر و درکمان از دنیا نادرست است... وگرنه دنیا دلیلی ندارد که پوچ نباشد...
ما شاید تنها یک اتفاق بوده ایم که در پهنای بی انتهای کیهان ها (شاید بی نهایت جهان ها) چیزی نیست که خود را با آن درگیر کنیم...

سارا
05-21-2016, 01:29 AM
صفحه ای رو که به آن لینک داده بودید خواندم (نه کامل البته... ولی به زودی کامل میخوانم) تا جایی که متوجه بشوم چه مطرح شده... سخنان نخستین شما را قبول دارم... این مسائل در مورد بنده هم صحیح هستند و بنده هم اول شاید در مورد مسئله احساسی تصمیم گرفتم و بعد به مطالعه پرداختم... البته ناگفته نماند که بنده در مورد دین هم بسیار تحقیق کردم و چندین بار برای مطرح کردن پرسش هایم به شهر های مذهبی سفر کردم اما پاسخ ها بسیار شبیه به هم بودند... در حقیقت ناتوانی این عزیزان در پاسخ گویی به سوالات بود که باعث شد من تصمیم بگیرم خودم به تحقیق بپردازم... بنده مطالعاتم در راستای عقیده ام نبوده... بنده در مورد خیلی چیزهای مختلف مطالعه کرده ام... وجه اشتراک آنها البته این بوده که اکثرا براساس empiricism بوده اند... بنده در بالا عرض کردم که منظورم از حقیقت و واقعیت چیست... در این مورد بنده این دو را به هیچ عنوان یکسان فرض نکردم... اتفاقا بسیار با یکدیگر متفاوت هستند... در مورد حقیقت فرمودید واقعیت را می توان دریافت اما حقیقت را خیر... حقیقت همانطور که خودتان فرمودید بر دو نوع universal و personal است... که شما آن را به حقیقت درون و حقیقت برون تقسیم بندی کرده اید... و این درست است... و همچنین در مورد واقعیت ها فرمودید که آن هم بنده من نظرم بود... بنده همچنین با مسئله ی تصویر سازی درونی هم موافقم و مطالب را تا حدی خواندم... این را بگویم که بنده هدفم دقیقا فهمیدن بهترین راه و بهترین تصویر از جهان است... در این مورد می توانیم بحث کنیم... بسیار بحث جذابی هم می تواند باشد... پیروی همین حرف قبلی بگویم که دلیل ناآرامی ها تفاوت بین تصویر و درک درونی که ما از جهان داریم و حقیقت و واقعیت خارجی است که باعث ناآرامی ها می شود... دنیا روش عجیبی برای یادآوری حقیقت های خود به ما دارد... من می توانم با اطمینان بگویم که این مسئله را برای خودم حل کرده ام... البته شک دارم روش بنده برای شما قابل قبول باشد... در مورد یاس و ناامیدی هم درست می فرمایید... بنده البته به این مرحله هم رسیده بودم که همانطور که عرض کردم اگر انسان به راه خود ادامه دهد تنها یک مرحله گذار است... دلیل برداشتم این بود: اگر پوچی همراه با خود چیزی مانند یاس و غم و ناامیدی و ناآرامی نداشته باشد نه تنها بد نیست بلکه به نظرم یکی از بنیادین ترین حقیقت های خارجی جهان است... برای همین برداشت کردم که باید به همراه آن چیزهای دیگری را مدنظر داشته باشید... پوچی به خودی خود تنها یک حقیقت خارجی است... ما تصویر و درکمان از دنیا نادرست است... وگرنه دنیا دلیلی ندارد که پوچ نباشد... ما شاید تنها یک اتفاق بوده ایم که در پهنای بی انتهای کیهان ها (شاید بی نهایت جهان ها) چیزی نیست که خود را با آن درگیر کنیم...

حالا که قرار است آن جستار درون و برون را بخوانید بد نیست به این جستار هم نظری بیاندازید ;) شهود (http://forum.hammihan.com/thread213771.html#post5749813)

بله پیش از آنکه شما توضیح دهید حدس می زدم که باید در مورد اسلام و دیگر ادیان هم تحقیق کرده باشید و خب نیافتن پاسخ منطقی برای پرسشهای دینی و اعتقادیتان هم سبب شد بیشتر به بی خدایی ایمان بیاورید.... اما در مورد خودم .. راستش بنده از همان کودکی علاوه بر قرآن کتب عهد عتیق را می خواندم و می دیدم که ریشه و اصلشان یکیست هر چند در مواردی چون عصمت پیامبران و.. باهم تفاوت های فاحشی دارند اما در کل اصولشان اینکه خدا یکیست و اولین انسان آدم بوده است و بهشتی هست و جهنمی و عذابها چنین است و پاداشها چنان و....... ، تقریبا سخنان یکیست! اما پرسشهایم درست وقتی آغاز شد که با "آینه" آشنا شدم!.....

راستش حال که شما صادقانه در مورد خودتان حرف زدید بنده ام صادقانه به شما می گویم که خود بنده هم با بعضی از مسائل که در قرآن آمده است و با خیلی از احکام فقهی بسیار مشکل دارم و راستش هضم آنان برایم سخت است و خب در کودکی که جسورتر بودم این پرسشها را مطرح می کردم و پاسخهایی از این دست در یافت می کردم که : هنوز بچه ای فهمش برایت سخت است، یا بزرگتر بشوی می فهمی و....

هرچند وقتی بزرگتر هم شدم نه تنها بیشتر فهمیدم بلکه آن چیزهایی که در کودکی برایم قابل درک بود هم نافهمیدنی و غیر قابل درک شد. بنده هم بحث زیاد کردم تا اینکه در آخرین بحثم با یک عالم دینی، وی بجای پاسخگویی به پرسشهایم به من یک راهکار ارائه کرد و آن اینکه هر وقت این پرسشها به ذهنم رسید استغفار کنم و شیطاان را لعنت کنم!

شما فرمودید در مورد خیلی چیزها مطالعه کردید که بیشترشان بر پایه ی تجربه و شهود بودند و راستش به همین علت بود که از شما خواستم به آن جستار شهود هم نگاهکی بیاندازید و اگر دلتان خواست نظرتان را راجع به نظر بنده بگویید اینکه آیا تعریفی که از شهود آوردم درست است یا نه! بنده معتقدم شهود فقط و فقط ویژه ی عرفا و مکاتب و حلقه های عرفانی نیست که خب از دید بسیاری از دگر اندیشان این گونه شهودهای عرفانی به توهم می ماند . بلکه در تعریفم برای شهود بر پایه ی همان دسته بندی که فلاسفه ی یونان باستان از علم داشتند شهود را هم دسته بندی کردم. چون به نظرم همه ی ما فارغ از هر عقیده و نظری که داریم اهل شهود هستیم . وقایع و اتفاقات را مشاهده می کنیم و بر پایه ی شهودهایمان به حقایق دست می یابیم. همه ی علم و دانش و هر چه که هست و نیست بر پایه ی همین شهود است . حال می تواند با چشم مادی باشد یا با گوش مادی و با با لامسه و یا درونی باشد. نخستین شهودی که بنده کردم با همان "آینه " بود.

بنده از این جمله ی شما خیلی خوشم آمد : "این را بگویم که بنده هدفم دقیقا فهمیدن بهترین راه و بهترین تصویر از جهان است" بهترین تصویر از جهان.... بله بحث بسیار جذاب و البته بسیار مفصلی خواهد بود چون درون و برون و شهود و ....... همه ی چیزها را در برمی گیرد. راستش یاد داستان فیل حضرت مولانا افتادم که عده ای در تاریکی می روند فیلی را مشاهده کنند و هر کسی بسته به آن قسمتی از فیل که آن را لمس می کرد به تعریفی از فیل می رسید. از اینرو آنکه گوش فیل را لمس کرده بود آن را شبیه بادبزن و آنکه پایش را لمس کرده بود آن را شبیه به ستون دانسته بود. حالا جهان هم شبیه به همان فیل است و هرکدام از ما بسته به تجربیاتمان به یک تعریفی از هستی و جهان رسیده ایم. در داستان مولانا اگر نور بود همه آن افراد به یک درک و تعریف یکسان از فیل می رسیدند و در مورد ما هم اگر این نور (آگاهی کامل) باشد همه ی ما باید به یک درک و تعریف یکسان که همان" بهترین تصویر از جهان" است برسیم. بقول شاعر: روشنترین آیینه تصویر ِ تو در خویش است ........ هرکس تو را در خویش پیدا کرد درویش است .... اما در مورد آینه ، همانطور که عرض کردم پرسشهایم از زمانی آغاز شد که با اینه آشنا شدم و یا بهتر است بگویم که انس گرفتم (به هر حال از نسوانیم و از اینرو ملامتی نباید باشد:)) فکر می کنم در حدود 4 سال داشتم که به دیدن تصویرم در آینه مشتاق شدم! مدام دوست داشتم بروم و خود را در آینه ببینم!! نمی دانید چه حس خوبی بود احساس دیدن خود توسط خود! یک حس عجیب و آرامش بخشی بود تمام خودم را با چشمان خودم می دیدم!! و خب از همان زمان دریافتم آینه با آینه خیلی فرق می کند! بعضی آینه ها شفافترند وتصویری که نشان می دهند روشنتر است و اینکه خب کدام تصویر درست تر است! و خب در طول این آشنایی و انس با آینه ، یک دلیل دیگری هم برای وابستگی به آینه پیدا کردم :). من الان هم به طور دقیق نمی دانم که رنگ چشمانم چه هست!!! به گفته ی اکثریت، عسلی است و خب بعضی ها سبز و بعضی قهوه ای و حتی مشکی هم می گویند. و همین ثابت نبودن رنگ چشم و یا بهتر است بگویم یکسان نبودن نظر دیگران در مورد رنگ چشم سبب شد بیشتر به آینه خیره گردم . یادم می آید آینه ی کوچکی بر میداشتم و آن را نزدیک چشمانم می بردم و آمیزه ای از رنگهای قهوای سبز و زرد و قرمز می دیدم. خب آنموقع بنده یک دختربچه ی چهار پنج ساله بیشتر نبودم که هستی ام را در ظاهرم می دیدم و اینکه پیش خودم می گفتم من که یکی هستم و چشمانم هم یک رنگی دارد پس چرا اینقدر گوناگون دیده می شوم! و چرا یک چشم که خب یک رنگی هم دارد باید اینقدر با رنگهای گوناگون دیده شود. خب از همان موقع با نور هم بیشتر آشنا شدم اینکه شما وقتی در برابر نور قرار می گیرید چشمانتان رنگش روشنتر می گردد و خب پیش خود گمان می بردم که این تغییر در رنگها ناشی از تغییر در شدت و کیفیت نور است . و از همانجا بازی با آینه در زیر نور خوشید آغاز شد و طیف رنگهایی که از انعکاس آینه ها و منشورهای شیشه ای بدست می آمد و اینکه یک نور می تابد به این منشور و تبدیل به چندین نور رنگی می گردد و........ و اینکه همه ی مردم شهر در رنگ آن نور اصلی (سفید) با هم متفق القول هستند و وحدت نظر در اینجا وجود دارد اما در مورد رنگهای حاصل از تجزیه ی آن نور سفید نه! اینکه همیشه ی خدا سر رنگِ رنگها بحث است و همه یک رنگ را دقیقا یک رنگ نمی بینند و اینکه این رنگ حاصل از تجزیه ی رنگ اصلی یعنی سفید است و اینکه در حقیقت با تجزیه ی رنگ از وحدت به سمت کثرت می رویم....

شما از "بهترین تصویر جهان" سخن گفتید. ما در آینه "تصویر" را می بینم و حال امروزه دوربین ها و.. که آنها هم باز همان کار آینه را و بازتاب نور و... و در حقیقت همان قوانین فیزیک آینه ای هم در اینجا برقرار است و اما شما از "تصویر" سخن راندید. می دانم که شما بی خدایید و با عرفان و طریقت کاری ندارید ولی نکته ی جالب آنجاست که اهل طریقت هم چون شما به دنبال همان "بهترین تصویر" هستند. اینکه عرفا خود را آینه و یا آینه دار می دانند و اینکه باید به تذهیب نفس بپردازند و در اصلاح خویش بکوشند تا تبدیل به شفافترین آینه گردند و بهترین تصویر را ببینند.

البته اینروزها هم متوجه شدم که همیشه در رنگ و رنگ چشم و مسائل ظاهری و اینچنینی ، اختلاف نظر وجود ندارد گاهی در مورد آیین و دین یک فرد هم دیگران آرا و عقاید گوناگونی دارند. برای نمونه بنده در اینجا یک مسلمان آنهم از گونه ی ولایی هستم و در هم میهن یک یهودی ِ تمام عیار!!! در اینجا هر چه بگویم از شعر گرفته تا ریاضی و موسیقی ، اسلام در آن فریاد می زند!!! و در هم میهن هم به گفته ی مسلمانان هر جا سخن از یهود است بنده در دفاع از آنان آماده ام و امضایم هم عبری است پس دیگر یک یهودی تمام عیار هستم... و جالب آنجاست که هر چه به این دو دسته می گویم که من نه آنم و نه این پذیرفتنی نیست:))


پیروی همین حرف قبلی بگویم که دلیل ناآرامی ها تفاوت بین تصویر و درک درونی که ما از جهان داریم و حقیقت و واقعیت خارجی است که باعث ناآرامی ها می شود... دنیا روش عجیبی برای یادآوری حقیقت های خود به ما دارد... من می توانم با اطمینان بگویم که این مسئله را برای خودم حل کرده ام... البته شک دارم روش بنده برای شما قابل قبول باشد...

سپاسگزار خواهم بود اگر کمی از روشتان بگویید.. روشهای من که برای آرام کردن غم های درونی همیشه معکوس پاسخ می هند و غم را به جای کمتر کردن بیشتر می کنند!!

Waffen
05-22-2016, 11:38 AM
حالا که قرار است آن جستار درون و برون را بخوانید بد نیست به این جستار هم نظری بیاندازید ;) شهود (http://forum.hammihan.com/thread213771.html#post5749813)

بله پیش از آنکه شما توضیح دهید حدس می زدم که باید در مورد اسلام و دیگر ادیان هم تحقیق کرده باشید و خب نیافتن پاسخ منطقی برای پرسشهای دینی و اعتقادیتان هم سبب شد بیشتر به بی خدایی ایمان بیاورید.... اما در مورد خودم .. راستش بنده از همان کودکی علاوه بر قرآن کتب عهد عتیق را می خواندم و می دیدم که ریشه و اصلشان یکیست هر چند در مواردی چون عصمت پیامبران و.. باهم تفاوت های فاحشی دارند اما در کل اصولشان اینکه خدا یکیست و اولین انسان آدم بوده است و بهشتی هست و جهنمی و عذابها چنین است و پاداشها چنان و....... ، تقریبا سخنان یکیست! اما پرسشهایم درست وقتی آغاز شد که با "آینه" آشنا شدم!.....

راستش حال که شما صادقانه در مورد خودتان حرف زدید بنده ام صادقانه به شما می گویم که خود بنده هم با بعضی از مسائل که در قرآن آمده است و با خیلی از احکام فقهی بسیار مشکل دارم و راستش هضم آنان برایم سخت است و خب در کودکی که جسورتر بودم این پرسشها را مطرح می کردم و پاسخهایی از این دست در یافت می کردم که : هنوز بچه ای فهمش برایت سخت است، یا بزرگتر بشوی می فهمی و....

هرچند وقتی بزرگتر هم شدم نه تنها بیشتر فهمیدم بلکه آن چیزهایی که در کودکی برایم قابل درک بود هم نافهمیدنی و غیر قابل درک شد. بنده هم بحث زیاد کردم تا اینکه در آخرین بحثم با یک عالم دینی، وی بجای پاسخگویی به پرسشهایم به من یک راهکار ارائه کرد و آن اینکه هر وقت این پرسشها به ذهنم رسید استغفار کنم و شیطاان را لعنت کنم!

شما فرمودید در مورد خیلی چیزها مطالعه کردید که بیشترشان بر پایه ی تجربه و شهود بودند و راستش به همین علت بود که از شما خواستم به آن جستار شهود هم نگاهکی بیاندازید و اگر دلتان خواست نظرتان را راجع به نظر بنده بگویید اینکه آیا تعریفی که از شهود آوردم درست است یا نه! بنده معتقدم شهود فقط و فقط ویژه ی عرفا و مکاتب و حلقه های عرفانی نیست که خب از دید بسیاری از دگر اندیشان این گونه شهودهای عرفانی به توهم می ماند . بلکه در تعریفم برای شهود بر پایه ی همان دسته بندی که فلاسفه ی یونان باستان از علم داشتند شهود را هم دسته بندی کردم. چون به نظرم همه ی ما فارغ از هر عقیده و نظری که داریم اهل شهود هستیم . وقایع و اتفاقات را مشاهده می کنیم و بر پایه ی شهودهایمان به حقایق دست می یابیم. همه ی علم و دانش و هر چه که هست و نیست بر پایه ی همین شهود است . حال می تواند با چشم مادی باشد یا با گوش مادی و با با لامسه و یا درونی باشد. نخستین شهودی که بنده کردم با همان "آینه " بود.

بنده از این جمله ی شما خیلی خوشم آمد : "این را بگویم که بنده هدفم دقیقا فهمیدن بهترین راه و بهترین تصویر از جهان است" بهترین تصویر از جهان.... بله بحث بسیار جذاب و البته بسیار مفصلی خواهد بود چون درون و برون و شهود و ....... همه ی چیزها را در برمی گیرد. راستش یاد داستان فیل حضرت مولانا افتادم که عده ای در تاریکی می روند فیلی را مشاهده کنند و هر کسی بسته به آن قسمتی از فیل که آن را لمس می کرد به تعریفی از فیل می رسید. از اینرو آنکه گوش فیل را لمس کرده بود آن را شبیه بادبزن و آنکه پایش را لمس کرده بود آن را شبیه به ستون دانسته بود. حالا جهان هم شبیه به همان فیل است و هرکدام از ما بسته به تجربیاتمان به یک تعریفی از هستی و جهان رسیده ایم. در داستان مولانا اگر نور بود همه آن افراد به یک درک و تعریف یکسان از فیل می رسیدند و در مورد ما هم اگر این نور (آگاهی کامل) باشد همه ی ما باید به یک درک و تعریف یکسان که همان" بهترین تصویر از جهان" است برسیم. بقول شاعر: روشنترین آیینه تصویر ِ تو در خویش است ........ هرکس تو را در خویش پیدا کرد درویش است .... اما در مورد آینه ، همانطور که عرض کردم پرسشهایم از زمانی آغاز شد که با اینه آشنا شدم و یا بهتر است بگویم که انس گرفتم (به هر حال از نسوانیم و از اینرو ملامتی نباید باشد:)) فکر می کنم در حدود 4 سال داشتم که به دیدن تصویرم در آینه مشتاق شدم! مدام دوست داشتم بروم و خود را در آینه ببینم!! نمی دانید چه حس خوبی بود احساس دیدن خود توسط خود! یک حس عجیب و آرامش بخشی بود تمام خودم را با چشمان خودم می دیدم!! و خب از همان زمان دریافتم آینه با آینه خیلی فرق می کند! بعضی آینه ها شفافترند وتصویری که نشان می دهند روشنتر است و اینکه خب کدام تصویر درست تر است! و خب در طول این آشنایی و انس با آینه ، یک دلیل دیگری هم برای وابستگی به آینه پیدا کردم :). من الان هم به طور دقیق نمی دانم که رنگ چشمانم چه هست!!! به گفته ی اکثریت، عسلی است و خب بعضی ها سبز و بعضی قهوه ای و حتی مشکی هم می گویند. و همین ثابت نبودن رنگ چشم و یا بهتر است بگویم یکسان نبودن نظر دیگران در مورد رنگ چشم سبب شد بیشتر به آینه خیره گردم . یادم می آید آینه ی کوچکی بر میداشتم و آن را نزدیک چشمانم می بردم و آمیزه ای از رنگهای قهوای سبز و زرد و قرمز می دیدم. خب آنموقع بنده یک دختربچه ی چهار پنج ساله بیشتر نبودم که هستی ام را در ظاهرم می دیدم و اینکه پیش خودم می گفتم من که یکی هستم و چشمانم هم یک رنگی دارد پس چرا اینقدر گوناگون دیده می شوم! و چرا یک چشم که خب یک رنگی هم دارد باید اینقدر با رنگهای گوناگون دیده شود. خب از همان موقع با نور هم بیشتر آشنا شدم اینکه شما وقتی در برابر نور قرار می گیرید چشمانتان رنگش روشنتر می گردد و خب پیش خود گمان می بردم که این تغییر در رنگها ناشی از تغییر در شدت و کیفیت نور است . و از همانجا بازی با آینه در زیر نور خوشید آغاز شد و طیف رنگهایی که از انعکاس آینه ها و منشورهای شیشه ای بدست می آمد و اینکه یک نور می تابد به این منشور و تبدیل به چندین نور رنگی می گردد و........ و اینکه همه ی مردم شهر در رنگ آن نور اصلی (سفید) با هم متفق القول هستند و وحدت نظر در اینجا وجود دارد اما در مورد رنگهای حاصل از تجزیه ی آن نور سفید نه! اینکه همیشه ی خدا سر رنگِ رنگها بحث است و همه یک رنگ را دقیقا یک رنگ نمی بینند و اینکه این رنگ حاصل از تجزیه ی رنگ اصلی یعنی سفید است و اینکه در حقیقت با تجزیه ی رنگ از وحدت به سمت کثرت می رویم....

شما از "بهترین تصویر جهان" سخن گفتید. ما در آینه "تصویر" را می بینم و حال امروزه دوربین ها و.. که آنها هم باز همان کار آینه را و بازتاب نور و... و در حقیقت همان قوانین فیزیک آینه ای هم در اینجا برقرار است و اما شما از "تصویر" سخن راندید. می دانم که شما بی خدایید و با عرفان و طریقت کاری ندارید ولی نکته ی جالب آنجاست که اهل طریقت هم چون شما به دنبال همان "بهترین تصویر" هستند. اینکه عرفا خود را آینه و یا آینه دار می دانند و اینکه باید به تذهیب نفس بپردازند و در اصلاح خویش بکوشند تا تبدیل به شفافترین آینه گردند و بهترین تصویر را ببینند.

البته اینروزها هم متوجه شدم که همیشه در رنگ و رنگ چشم و مسائل ظاهری و اینچنینی ، اختلاف نظر وجود ندارد گاهی در مورد آیین و دین یک فرد هم دیگران آرا و عقاید گوناگونی دارند. برای نمونه بنده در اینجا یک مسلمان آنهم از گونه ی ولایی هستم و در هم میهن یک یهودی ِ تمام عیار!!! در اینجا هر چه بگویم از شعر گرفته تا ریاضی و موسیقی ، اسلام در آن فریاد می زند!!! و در هم میهن هم به گفته ی مسلمانان هر جا سخن از یهود است بنده در دفاع از آنان آماده ام و امضایم هم عبری است پس دیگر یک یهودی تمام عیار هستم... و جالب آنجاست که هر چه به این دو دسته می گویم که من نه آنم و نه این پذیرفتنی نیست:))



سپاسگزار خواهم بود اگر کمی از روشتان بگویید.. روشهای من که برای آرام کردن غم های درونی همیشه معکوس پاسخ می هند و غم را به جای کمتر کردن بیشتر می کنند!!

از پاسخ مفصلتان ممنونم.

تاپیکی که معرفی کرده بودید را تا انتها خواندم. این را بگویم که بنده هم مانند یکی از دوستانمان در همان تاپیک معتقدم شما توجه زیادی به فلاسفه ی باستان دارید و به نظرم این فلاسفه اشتباهات بسیار زیادی در درکی که از جهان داشته اند دارند. منظوری که بنده از کلمه ی Empiricism در نظر داشتم بیشتر چیزی است که فلاسفه ای مانند David Hume و John Lock بر آن تاکید دارند. شاید بهتر بود منظور نظرم را بیشتر توضیح دهم.
بنده عرفان را به عنوان بخش ارزشمندی از فلسفه نمی شناسم و معتقدم تنها باعث سردرگمی می شود تا فهم جهان. از گفته هایم هم شاید متوجه شده باشید که بسیار ماده گرا هستم. معتقدم چیزی که عرفا از "تصویر" مد نظر داشته اند با آنچه من از "تصویر" مد نظر دارم بسیار متفاوت است. اجازه بدهید اینگونه بگویم: هر آنچه در جهان است یک ساختار سیستمیک است و این سیستم ها گاها ساختاری complicated دارند و گاها ساختاری ساده و گاها ساختاری complex. یکی از اصلی ترین دشواری های ما در زندگی درک رفتار سیستم هایی است که در زندگی با آنها رو به رو هستیم. منظور نظر بنده از تصویر جهان بیشتر چیزی شبیه به درک ساختاری سیستم هاست تا درکی عرفانی از زندگی و انسان. که البته چیزی که عرض کردم بسیار مختصر و ناقص است و انتظار ندارم قانع کننده باشد برایتان.
من فکر میکنم شما و برخی از دوستان برای مسائل عرفانی و شبه فلسفی که در حقیقت ارزش چندانی ندارند ارزش زیادی قائل می شوید. برای مثال همین درک شهودی را به چند دسته تقسیم کردن یا تقسیم علم به چند دسته. من البته کاملا متوجه گفته های شما دوستان شدم ولی به نظرم چنین کاری در نهایت نتیجه ای نخواهد داشت و اصلا معتقدم بیشتر افتادن در سیاه چاله ی فکری است و این مهم نیست چند فیلسوف معروف و بزرگ چنین تفکری داشته اند. Occam's Razor شاید اینجا در چنین مواردی بکار بیاید. برای مثال در همان تاپیک شما گفتید زمانی فردی در یک جمع متوجه احساس فردی دیگر می شود در صورتی که ظاهر آن فرد چیز دیگری نشان می دهد. اینها را من تنها پیچیدگی های تفکر بشر می دانم نه چیزی بیشتر. نیاز به عرفان نیست و نیازی نیست شهود را آنقدر گسترش دهیم تا شامل چنین چیزهایی شود.

می شود تنها یک نمونه از غم های درونی که یک نفر ممکن است به آن دچار شود را توضیح دهید؟
آیا مرگ یک عضو نزدیک خانواده جزء این غم ها به حساب می آید برای مثال؟
من واقعا چیزی به ذهنم نمی رسد.

سارا
06-02-2016, 10:47 PM
از پاسخ مفصلتان ممنونم.
تاپیکی که معرفی کرده بودید را تا انتها خواندم. این را بگویم که بنده هم مانند یکی از دوستانمان در همان تاپیک معتقدم شما توجه زیادی به فلاسفه ی باستان دارید و به نظرم این فلاسفه اشتباهات بسیار زیادی در درکی که از جهان داشته اند دارند. منظوری که بنده از کلمه ی Empiricism در نظر داشتم بیشتر چیزی است که فلاسفه ای مانند David Hume و John Lock بر آن تاکید دارند. شاید بهتر بود منظور نظرم را بیشتر توضیح دهم.
بنده عرفان را به عنوان بخش ارزشمندی از فلسفه نمی شناسم و معتقدم تنها باعث سردرگمی می شود تا فهم جهان. از گفته هایم هم شاید متوجه شده باشید که بسیار ماده گرا هستم. معتقدم چیزی که عرفا از "تصویر" مد نظر داشته اند با آنچه من از "تصویر" مد نظر دارم بسیار متفاوت است. اجازه بدهید اینگونه بگویم: هر آنچه در جهان است یک ساختار سیستمیک است و این سیستم ها گاها ساختاری complicated دارند و گاها ساختاری ساده و گاها ساختاری complex. یکی از اصلی ترین دشواری های ما در زندگی درک رفتار سیستم هایی است که در زندگی با آنها رو به رو هستیم. منظور نظر بنده از تصویر جهان بیشتر چیزی شبیه به درک ساختاری سیستم هاست تا درکی عرفانی از زندگی و انسان. که البته چیزی که عرض کردم بسیار مختصر و ناقص است و انتظار ندارم قانع کننده باشد برایتان.
من فکر میکنم شما و برخی از دوستان برای مسائل عرفانی و شبه فلسفی که در حقیقت ارزش چندانی ندارند ارزش زیادی قائل می شوید. برای مثال همین درک شهودی را به چند دسته تقسیم کردن یا تقسیم علم به چند دسته. من البته کاملا متوجه گفته های شما دوستان شدم ولی به نظرم چنین کاری در نهایت نتیجه ای نخواهد داشت و اصلا معتقدم بیشتر افتادن در سیاه چاله ی فکری است و این مهم نیست چند فیلسوف معروف و بزرگ چنین تفکری داشته اند. Occam's Razor شاید اینجا در چنین مواردی بکار بیاید. برای مثال در همان تاپیک شما گفتید زمانی فردی در یک جمع متوجه احساس فردی دیگر می شود در صورتی که ظاهر آن فرد چیز دیگری نشان می دهد. اینها را من تنها پیچیدگی های تفکر بشر می دانم نه چیزی بیشتر. نیاز به عرفان نیست و نیازی نیست شهود را آنقدر گسترش دهیم تا شامل چنین چیزهایی شود.
می شود تنها یک نمونه از غم های درونی که یک نفر ممکن است به آن دچار شود را توضیح دهید؟
آیا مرگ یک عضو نزدیک خانواده جزء این غم ها به حساب می آید برای مثال؟
من واقعا چیزی به ذهنم نمی رسد.
خب آن دوست اشتباه اندیشیده بود که من پیرو و دوستدار فلاسفه ی یونان باستان هستم!! حتی نام کاربریم هم در هم میهن فریاد می زند که باید پیرو چه مکتب و حکمتی باشم!! نام کاربریم خرقانی است و کیست که نداند ایشان از معدود عرفایی بودند که پیرو حکمت خسروانی بودند! همان حکمتی که حکمت شهاب الدین سهروردی است و او فلسفه اش را بر مبنای آن حکمت پایه گذاری کرد.
هر چند خیلی ها هم فلسفه ی اشراق را برگرفته از افلاطون می دانند و آن عالم معنایی را که شیخ اشراق ترسیم می کند را همان عالم مثال افلاطون می دانند.. در حالی که خود شهاب الدین علیرغم ارادتش به افلاطون صریحا اعلام می کند که حکمتش حکمت خسروانی است و حکمت خسروانی حکمتی است که از ایرانیان باستان به ما رسیده حکمتی که پیش از زرتشت بوده و آن را منتسب به پادشاهان پیشدادی می کنند ... حکمتی که مبنایش نور است و روشنایی...
هر چند کسی منکر شباهت ها نیست ولی ریشه ی اشراق و حکمت خسروانی ربطی به افلاطون و یونانی ها ندارد و پیشتر از آنها در نزد ایرانیان باستان بوده است.

اما در مورد عالم درون...
راستش را بخواهید نمی دانم باید چگونه مثال و مانندی بیاورم! راستش را بخواهید من چندان بیان ِ خوبی ندارم و حتی نمی توانم آنچه را که عینی است و آشکار در عالم برون را برای کسی توصیف کنم!
اصلا وقتی حضرت مولانا که کیمیاگر واژه است و به آنها چم می بخشد و چامه می آفریند، می سراید:


پی هر خایف و ایمن* کنمی شرح ولیکن
ز سخن گفتنِ باطن دلِ گفتار ندارم

حتی در همین یک بیت هم حضرت مولانا به اهل راز اشاره می کند و اینکه با عرفا گفتگو می کند و سخن می گوید ولی در پیش آنان قادر به سخن گفتن از عالم درون نیست!
*خایف و ایمن اینجا مراد مناجاتی ها و خراباتی ها هستند که عرفا معمولا به این دو دسته تقسیم می شوند.


خب این نمونه ای که فرمودید اینکه مرگ یکی از اعضای خانواده! خب هم پاسخ آری است و هم خیر! در حقیقت بستگی دارد که در کدام دسته از انسانها قرار بگیریم!!
کودک که بودم آدمها را بر اساس نوع دوست داشتن به دو دسته تقسیم کرده بودم : دسته ی اول کسانی که وقتی کسی را دوست دارند او را برای خودشان می خواهند و دوست دارند تنها برای آنها باشد و مطابق میل آنها باشد و...
و دسته ی دوم آنهایی که وقتی کسی را دوست دارند خودشان را در او غرق می کنند و جان در رهش می دهند و تمام سعی خود را می کنند تا مطابق میل او باشند و..

هر چند بیشتر آدمها بین این دو دسته قرار می گیرند اما خب همیشه یکطرفی بیشتر زورش می چربد!
بستگی دارد که در کدام دسته از انسانها قرار بگیریم !! اگر از دسته ی اول باشیم نه این غمِ از دست دادن درونی نیست! اما اگر از دسته ی دوم باشیم .. ممکن است...

اما برای آنکه پرسشتان را بی پاسخ نگذارم شعری از سهراب را که می توان گفت وصف این عالم درون است را برایتان می گذارم. (بویژه ابیات سرخ رنگ!! )شابببسرده

راه دوریست و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده

میکنم،تنها ،از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها

فکر تاریکی و این ویرانی
بیخبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی

نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر،سحر نزدیک است
هر دم این بانک برآرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است!

خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟

مثل این است که شب غمناک است
دیگران را هم،غمی هست به دل
غم من لیک،غمی غمناک است