PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!!



Agnostic
07-30-2015, 11:43 AM
درود
وبلاگ معروف شمر یک وبلاگ پربازدید در اوایل رواج وبلاگنویسی در ایران بود.
مثل فلفل تند و تیز علیه واپسگرایان مسلمان بود.
برخی نوشته ها طنز بود و برخی دیگر مسایل دیگر.
مدتی است دیر آپدیت میشود و دیدم دوباره برخی مطالب آن را مثل مطالب امام نقی نقل کنم، بد نیست.
آدرس وبلاگ شمر:
شمرنامه (http://shemr.blogspot.com)

Agnostic
07-30-2015, 11:54 AM
Thursday, January 02, 2003

نخستین آگهی بازرگانی در شمرنامه


بکوری چشم دشمنان ما آوازه شمر و شمرنامه از اقصی نقاط عالم گذشته است و کاسبکاران سراسر جهان برای امر مقدس بازاریابی کرورکرور آگهی بازرگانی برایمان می فرستند تا در
شمرنامه به آگاهی امت شله زرد خور برسانیم از آنجایی که ما قوانین بازار آزاد سرمایه را به پشممان حساب نمی کنیم به بسیاری از این شرکتها بیلاخ داده ایم و تنها آگهی های را می
پذیریم که بگونه ای با رخداد عاشورا پیوند داشته باشد بهررو نخستین آگهی بازرگانی که در زیر می آوریم از فروشگاههای زنجیره ای کربلا است که شعبه های بسیاری در سراسر جهان دارد

سرپرست آگهی های بازرگانی شمرنامه
خالد ابن ولید

حراج زمستانی در فروشگاه های زنجیره ای کربلا

بمناسبت فرارسیدن سال نو میلادی و هم زمان با آغاز حراج فروشگاههای کفاردر فرنگستان و ینگه دنیا فروشگاههای زنجیره ای کربلا افتخار دارد که آغاز حراج زمستانی خود را به آگاهی امت شله زرد خور برساند و اقلام زیر با تخفیف پنجاه درصدی در اختیار مشتریان عزیز خود می گذارد:

شورت و کرست زینب از جنس ابریشم،
شورت زینب کون نمااست حتی اگر کون قمر خانمی دارید پس از پوشیدن این شورت باسن جنیفرلوپز را خواهید داشت.
کرست زینب به تایید سارا لوئیس یانگ و فاطمه فیل (حضرت زهرا) کس رسیده است
روسری و مانتوی زهرا از آخرین مدلهای اروپایی و آمریکایی آزمایش و تایید شده بوسیله بانوان مسلمان ایرانی که یک لنگشان در فرنگستان وینگه دنیا و لنگ
دیگرشان در ایران است.
زیرپوش زهرا سکسی با لطافت دخت بیغمبر، اگر هیکل خدیجه کبری را دارید غصه نخورید با پوشیدن این زیر پوش هیکلی چون لیلا و شوهری به حریصی امام
حسن مجتبی خواهید داشت

چهل کلید مشکل گشا قابل نصب بر گردنبد و کاسه دعا تبرک شده در عتبات،هم فال هم تماشا. برای درمان چشم زخم و قفل کردن شوهران سربهوا

لباس عروس لیلا
لباس دامادی علی اکبر
حجله قاسم با مخلفات
اسپند و کندور آستان قدس بوی خوش امام رضا را به خانه خود ببرید، زیاد کننده قوه باه در مردان و افزون گر حس حشری در زنان

نوار بهداشتی زینب: بافته شده از الیاف طبیعی چون محاسن رسول الله، نم پس نمی دهد. قابل شستشو با کابرد این نوار در دنیا و آخرت اجر خواهید برد و
شوهرانتان بوی حیض شما را حس نخواهند کرد. و هنگام فعالیتهای اجتماعی احساس لیس زدن بوسیله محمد رسول الله را خواهید داشت

پوشک علی اصغر فرآورده چرم شتر یاد آور مظلومیت و پاکی علی اصغردر روز عاشورا

.پودر عتبات: زگهواره تا گور با پودر عتبات. برای پیشگری از سوختگی بین پای کودکان، همچنین قابل استفاده در خاک سپاری پدربزرگ و مادر بزرگ

وازلین زین العابدین، برای درمان انواع ترکهای پا و بین پا

شامپو علی ابن ابی طالب برای پرورش شپش ، جلوگیری از ریزش مووبیماری گری وکچلی

دستکشهای ابولفضل عباس از شستشو تا دستکشهای زینتی

انواع و اقسام کیرکشهای (کاندوم) تایلندی با عطر و بوی اسلامی

کیرکش عاشورا: با طعم و عطر شله زرد با روغن حیوانی اعلا، با استفاده از این کیرکش هر شب جمعه به زیارت عاشورا بروید
کیرکش لیلهَ القدر با عطرو طعم زولبیا و بامیه: هر شب جمعه را شب قدر کنید

کیرکش اربعین: با عطر دارچین و طعم حلیم و چربی روغن حیوانی، یاد آور اربعین حسینی
کیرکش زبرالدین، با خارهای محمدی مخصوص خواهرانی که در اثر کثرت جماع احساسات لطیف اسلامی خود را از دست داده واز رفت آمد ذکرالدین در حین عمل جماع چیزی دستگیرشان نمی شود . با استفاده از این کیرکش مزه فراموش شده ذکررا به فرج مستعمل خود باز گردانید ، استفاده ازاین کیرکش از سوی اعظم طالقانی توصیه میشود.

دستمال توالت کلام الله با آیاتی از قرآن مجید و عطر محمدی: برای پاک کردن انواع نجاسات از اسهالی تا سفت و سنگی یبوسیتی
آفتابه تاشو مخصوص مسافرت در بلاد کفر. طراحی شده بوسیله آیت الله مکارم شیرازی و تولید شده در کارخانجات اسلام پلاست در تایلند، لوله این آفتابه چون کیرکاشی(didlo ) طراحی شده و خواهران می توانند در هرزمان حتی در توالت هواپیما آنرا مورد استفاده قرار دهند، دهانه و گلوی این آفتابه فرج وار است و قابل استفاده برادران دینی است
.
"آفترشیت" After Shit(پس از گُه) رسول الله برای از بین بردن بوی تعفن بس از تخلیه در مستراح. تخلیه مطبوع با آفترشیت رسول الله.

""آفتر شیو" After Shave شیخ پشم الدین با عطر و بوی آشغالدانی وفاضل آبهای قم و مشهد، برای استفاده در محل کار، مسجد و نماز جمعه.
.


همچنین خرسندیم که به آگاهی امت مسلمان برسانیم که بوفه فروشگاههای زنجیره کربلا با اطمعه و اغذیه زیر آماده پذیرایی از مشتریان عزیز می باشند

سوپها

کله پاچه امام حسینی
سیرآبی مسلم ابن عقیل
سوپ گردن حسینی
سوپ سردست ابولفضل عباس

انواع کباب منقلی
جگر کبابی زینب
دل و قلوه کبابی فاطمه زهرا
دنبلان امام حسن مجتبی
کوبیده زینب
بره کباب علی اصغر
دنده کباب فاطمه الزهرا

دسرها
شله زرد، حلیم ،حلوا شکری، زولبیا و بامیه

نوشیدنی
مولا کولا
شربت شهادت
دوغ آبعلی با گاز مولا کولا
خانواده شهدا و جانبازان از تخفیف صلواتی در بوفه برخوردار خواهند بود

شمرنامه (http://shemr.blogspot.com/2003/01/blog-post_02.html)

Agnostic
07-30-2015, 12:16 PM
Friday, February 21, 2003

اگر گلسرخی زنده بود و به زندانهای حکومت اسلامی می افتاد

اینروزها گروه های که هر چیزی را در راه سیاستهای خود می فروشند از دفاعیات زنده یاد خسرو گلسرخی استفاده سیاسی کرده و بدینگونه تبلیغی برای دار و دسته اصلاح طلبان حکومت اسلامی کنند و از آن چماقی ساخته و بر سر مردم جان بلب آمده از حکومت اسلامی می کوبند. اگر گذر خسرو گلسرخی در این سالها به زندان های حکومت اسلامی می افتاد بدون تردید دادنامه اش بدینگونه می بود.

ان‌الحیاته والشیعه امت الفساد.
سخنم را با گفته‌ای از شمر بزرگمرد خلق‌های خاورمیانه آغاز می‌كنم من كه یك ماركسیست-لنینیست هستم برای نخستین بار عدالت اجتماعی و مردم سالاری در سخنان شمر یافتم و سپس از مكتب اسلام گریختم و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم.

من در این دادگاه برای جانم چانه نمی‌زنم و حتی برای عمرم،من قطره‌ای ناچیز از عظمت خلق‌های مبارز ایران هستم خلقی كه مزدك‌ها و مازیارها و بابك‌ها، یعقوب لیث‌ها ،‌ستارها و حیدر اوغلی‌ها، پسیان‌ها و میرزا كوچك‌ها، ارانی‌ها،‌ روزبه‌ها و وارطان‌ها داشته است. آری من برای جانم چانه نمی‌زنم چرا كه فرزند خلق مبارز و دلاور هستم.

از امت شیعه سخنم را آغاز كردم اسلام حقیقی و مسلمانان در ایران همواره پدر جنبش‌های رهایی‌بخش ایران در آورده اند. شیخ فضل الله نوری ها، کاشانی ها، سید محمد بهشتی ها، باهنرها ،خلخالی ها، گیلانی ها، خمینی ها نمودار صادق این دیوسها هستند و امروز نیز اسلام حقیقی دین خود را به جنبش‌های آزادی‌بخش ملی ایران ادا می‌كند، آزادی خواهان را گروه گروه سر به نیست کرده و می کند، نیمه شبها به خوابگاه دانشجویان حمله میکند و لقمه دهان مردمان را دزدیده و به حلقوم سیری ناپذیر آخوندها و فرزندان بیشمار آنان می ریزد،

هنگامی‌كه ماركس می‌گوید: در یك جامعه طبقاتی ثروت در سویی انباشته می‌شود و فقر و گرسنگی و فلاكت در سوئی دیگر در حالیكه مولد ثروت طبقه محروم است؛ با اینکه علی می‌گوید: قصری برپا نمی‌شود مگر آن‌كه هزاران نفر فقیر گردند؛ زمین تا آسمان توفیر است، علی خودش خیلی پول دوست بود و برای بدست آوردن فدک، فاطمه زهرا را به گاییدن داد. چنین است كه می‌توان در این تاریخ از علی به عنوان نخستین شارلاتان جهان نام برد و نیز از سلمان پارسی‌ها و اباذر غفاری‌ها بعنوان نخستین وطن فروشان بسیجی.

زندگی حسین نمودار زندگی كنونی رهبران حکومت اسلامی است كه دلار درکف به حساب خلق‌های محروم میهن به خوشگذرانی مشغولند. او آدم مظلوم نما، بی فرهنگ، جانماز آبکش، شهوتران، قدرت پرست و در یک سخن آدم مادر جنده ای بود و یزید، مردی هنر دوست، فرهیخته، شاعر و مردم دوست بود.حسین خریت کرد و سرش را در راه اهداف ننگینش بر باد داد ، هرچند آخوندها کوشش کرده اند تاریخ را باژگون و حسین را خوب نشان دهند، ولی آن‌چه که امروز مردم ایران از حکومت نواده گان حسین می بینند، میدانند که حسین چه گُهی بوده است و چه خوابی برای مردم آنزمان دیده بود و حق را به یزید می دهند.‌

آن‌چه را که آخوندها تكرار كردند و می‌كنند راه حسین است. بدینگونه است كه در یك جامعه ماركسیستی اسلام حقیقی حتی بعنوان یك روبنا پشیزی نمی ارزد و ما نیز به چنین اسلامی ، اسلام حسینی و اسلام علی می‌ شاشیم. اتهام سیاسی در ایران نیازمند اسناد و مدارك نیست خود من نمونه صادق اینگونه متهم سیاسی در ایران هستم، کافی است به آخوندی نگاه چپ بیاندازی و بگویی بالای چشمت ابرو است، بسیاری از جوانان این سرزمین در خرداد ماه 60 بجرم داشتن یک اعلامیه اعدام شدند(یكی از عمال اصلاح طلبان فریاد می‌زند:دروغه)، در خرداد 60 چنان كه در كیفرخواست آمده به اتهام تشكیل یك گروه كمونیستی كه حتی یك كتاب نخوانده‌ است دستگیر می‌شوم. تحت شكنجه قرار می‌گیرم انگشتانم را لاجوردی می برد، چشمم را کچوئی از کاسه در می آورد، خونم را خمینی فتوا می دهد برای پاسداران خون آشام بگیرند و ...
در اینجا محاکمه 5 دقیقه ای گلسرخی پایان می یابد و او را برای تیرباران کردن به پای دیوار الله اکبر می برند.

دادنامه گلسرخی (http://redcat.blogspot.com/2003_02_01_redcat_archive.html#89356602)

شمرنامه (http://shemr.blogspot.com/2003/02/blog-post_21.html)

Agnostic
08-01-2015, 06:30 PM
Thursday, March 20, 2003


عج یا مج

در پی نوشتار شمرنامه در باره آیت الله استمناء (http://resaleh.blogspot.com/)و امام زمان (مج) کرور کرور "بریدالکهربایه" دریافت کردیم که همگی نویسندگان آنان بر این باورند که کاربرد (مج) برای امام زمان نادرست و (عج) درست است. از آنجایی که شمر برای گذراندن تعطیلات عاشورایی خود به دمشق رفته و چهل روزی (تا اربعین) در آنجا خواهند ماند ما چاره ای ندیدیم که برای رفع شبهه دست بدامن کارشناسان امر بشویم. از آنجایی که مرجع تقلید وبلاگیان حضرت آیت الله استمناء برای آموزش عملی "علم الدخول و الجماعیه فی المخرج و الفرج المعصومین و آل طاهرین" در کنار امام زمان(مج) بسر میبرند به مقام معظم رهبری وبلاگستان (http://rahbarkhodam.blogspot.com/) (مُشتَعل مَنقَلهُم) نامه نوشتیم و ایشان بدلیل گرفتاری در امور مملکتی ما را به طلبه وبلاگستان الشباب (http://nojavan.blogspot.com/) رجوع داد. ایشان هم بدلیل گرفتاری در جستجوی علمی خود در باره یافتن نمایی از امام حسن، (http://nojavan.blogspot.com/2003_03_16_nojavan_archive.html#90796679)پرسش ما را برای رئیس دفتر و شاگرد بزرگوار آیت الله استمناء حجت الاسهال والمسهلین حاج شیخ لواط الدین قزوینی فرستاد و ایشان پاسخ زیر را برای ما ارسال نموده.

بسم الله قاسم الفرجین و الرحمن المعقدین

از آنجایی که در زمان امام حسن عسکری(جک) حوزه های علمیه و دینی در نجف و کاظمین بدلیل رواج بیماری تیفوس تعطیل گشته بود، و چون همشیره آن حضرت بنام عایشه در قزوین زندگی میکرد پس از رایزنی با عیال به این نتیجه رسید که در نبود حوزه های علمیه نجف و کاظمین، شهرامام نواز قزوین بهترین محل برای آموزش و تربیت مهدی و آماده ساختن او برای پذیرش امر خطیر امامت است و لذا ویرا به نزد خواهر خود در قزوین فرستاد. و در اینجا بود که غیبت صغرا پیش آمد.

داستان از این قرار است روزی عمه عایشه برای خالی کردن خانه، مهدی را به همراه کنیزک خود صغرا راهی خرید نخودسیاه کرد و صغرا مهدی را در بازار قزوین گم کرد و چون ویرا نیافت خود گریان به خانه بازگشت، مهدی دوماه بعد نالان و گریان به خانه عمه بازگشت و فورا به سامره بازگشت این غیبت دو ماهه مهدی بنام غیبت صغرا معروف است و پس از بازگشت به سامره مهدی برای همیشه ازدیده ها پنهان گشت. همه شیعیان بر این باورند که گرچه آموزشی امامتی که مهدی در درازنای این دوره دوماهه دید او را فورا به امامت رساند، اما این آموزش فشرده از گنجایش آل طاهرین خارج بوده و آنچنان رنجی بر مهدی وارد آمد که هنوز خود از دید شیعیان پنهان می کند .

اختلاف نیز از اینجا آغاز میشود آن گروه از شیعیان عمه مهدی را در این امر مقصر می دانند( چرا که مهدی را تنها با کنیزک به بازار فرستاد) می گویند مهدی(عج) که همانا کوتاه شده عمه جنده می باشد و آن گروه از شیعیان که مادر مهدی در این امر مقصر میدانند (نقش وی در فرستادن مهدی به قزوین) می گویند مهدی(مج) که همانا کوتاه شده مادر جنده است.

البته دامنه این اختلاف به اینجا ختم نگردیده و تا صدر اسلام ادامه پیدا می کند برای نمونه آن گروه از شیعیان که می گویند مهدی (مج) در مورد امام یازدهم می گویند حسن عسکری(زک) که کوتاه شده زن کسده می باشد در حالی که گروه دیگر می گویند حسن عسکری (خک) که کوتاه شده خواهر کسده می باشد.لازم به یاد آوری است که بسیاری از مراجع تقلید میاندار بر این باورند که یا خواهر و یا همسر امام حسن عسکری در این میان گناهکارند و یا هردو بنابراین برای جلوگیری از ظلم به این این ضعیفه ها و رعایت عدل اسلامی باید لقب (جک) برای امام حسن عسکری بکار که به اینهمانی جاکش می باشد و به لقبی اروپایی نیز شبیه میباشد.

والله یُحُبُ احمرالحفرتین، الحمدالله رب المعقدین
حاج شیخ لواط الدین قزوینی
چهاردهم محرم


عمرو عاص

شمرنامه (http://shemr.blogspot.com/2003/03/blog-post_20.html)

mbk
08-02-2015, 07:25 AM
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان "والذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله و لم یصروا علی ما فعلوا و هم یعلمون""هم کسانی گُداری انجام دادند زشتکاری یا ستم کردند خودی هاشان بازگو شدند خداوندُ باز خواهند درست شدن برای گناهانشان هم کیست درست می کند گناهانُ جز خداوند هم نبوده پافشاری می کنند بر چه انجام دادند هم آنها می دانند" تا کی می خواهید روی به کارهای ناپسند آورید ؟آیا ارزش آدمی به اینست که تن به هر کج روی دهد یا فرمانبردار یگانه فرماندهء آسمانها هم زمین شود که پاک بودن را دوست دارد هم پاکان را به بهشت می برد،خداوندا مرا نماز خوان هم پردازنده دارایی پاکیزه هم سرکیسه شل داشته باش نه چشم تنگ

Agnostic
08-04-2015, 02:21 PM
Tuesday, March 04, 2003

ایران را سراسر کربلا می کنیم



دوست گرامی گیله مرد در پیام خود مینویسد:
شمر جان .
تو كه در صحراى كربلا ، آنطور مردانه و شمر وار !! سر حسین بن على بن ابیطالب بن حمار بن حمار را بریدى ، چرا این ریقوى مافنگى بیمار زین العابدین را
به درك اسفل نفرستادى تا نسل این شجره خبیثه از روى زمین بر داشته شود و ما گرفتار نواده ها ى آن نابكاران نشویم ؟؟؟
فكر نمیكنى بابت این كوتاهى كردن هایت باید ترا مجازات كرد و محكوم ات كرد كه چهار صد بار دور حرم مطهر امام خمینى " م . ج " قدم آهسته راه بروى و
زیر لب سوره " بقره " را براى همه ى گاو هایى كه هنوز به اسلام عزیز اعتقاد دارند بخوانى ؟؟؟

گرامی گیله مرد سبز اندیش
داوریت را در مورد خودمان می پذیریم اما محکومیت را نه، در روز عاشورا زین العابدین ناخوش خود را به موش مردگی زد و از نخستین کسانی بود که لبی به شله زرد سیدالشهدا زد و ما هم ویرا بخشیدیم، اینرا هم بگوییم که هنوز باورمان نمی آید که خود تکثیری میکروبی در توان چنین "جانور ناخوشی" و یا بهتر بگوییم به گفته شما "ریقوی مافنگی" باشد که اینهمه سید پس بیندازد. بهررو این بجای خود که ما کارمان را درست به سرانجام نرساندیم، اما امت شله زرد خور، برهنه خرسند، آخوند نواز و انگل پرور هم این وسط بی گناه نیستند هر سال کرور کرور پول بی زبان، بنام فطریه، خمس و زکات و هزار کوفت زهرمار دیگر به حساب سیدان می ریختند، و همه ساله محرم و صفر را مانند پدر مردگان سر میکردند و از پیر تا جوان سیه می پوشیدند.
شاهان دیوث ایران زمین از دوران صفویه تا این آخری ممد دماغ، که همه ملت ستیز و آخوند پرور بودند، هم این وسط بی گناه نیستند، مگر آن مردک کلاه بردار سر دودمان رضایی ها(پهلوی) که آوازه بیماری زمینخواری اش جهان را گرفته بود به زمینهای موقوفه امام هشتم شیعان جهان نگاهی انداخت و از این هم گذشته مگر هنگامی که کوری و کچلی در ایران بیداد میکرد پول فراوانی از حساب ملت ایران برای بازسازی و طلا کاری گور حسین ابن علی نفرستاد. مگر همین ممد دماغ خود را کمر بسته امام رضا نمی خواند و مگر به دست بوسی آخوندها از بروجردی گرفته تا کاشانی و شریعتمداری نمی رفت، مگر بخشی از بودجه کشوری را به سازمان اوقاف نمی داد که خرج سیدان و سیدزادگان کنند. اصلا چرا دور برویم مگر همینها خوشنامانی که اینروزها سنگ اصلاح طلبی در حکومت اسلامی را به سینه میزنند، کم کمک نواده گان حسین ابن علی کرده و می کنند. خب همه اش که نباید گردن ما بیافتد. با این همه می پذیریم که کارمان را به درستی به پایان نبرده بودیم اما سوگند می خوریم که اینبار کار را یکسره کنیم. و همینجا می گوییم که:
ایران را سراسر کربلا می کنیم.
به همت زنان و مردان آزاده ایرانی، در سراسر ایران زمین و در هر شهر و روستا، بر هر کوی و برزن، کربلایی راه خواهیم انداخت و بر آستین کوته آستینان دستار بند از خرد تا کلان چوب خواهیم کرد.


شمرنامه (http://shemr.blogspot.com/2003/03/blog-post_04.html)

Agnostic
08-04-2015, 02:25 PM
Monday, March 10, 2003

چرایی و چگونگی رخداد کربلا



1321 سال از رخداد کربلا میگذرد، در این درازنا امت مفلوک شله زرد خور به پیروی از آخوندهایی که بازگو کردن بازگون و شیادانه کربلا و عاشورا تنها هنرشان
است ، همه ساله به سروروی خود کوبیده تعزیه گردانیده است، میلیاردها تن شله زرد فرآورده، و میلیونها لیتر آبغوره گرفته و کرورکرور پول به جیب آخوندها
ریخته، بدون اینکه بدانند جنگ ما با حسین ابن علی در کربلا بر سر چه بوده، و چرا حسین سر خود و کس خواهر و زنان بیتش را در این راه بر باد داد. بنام یکی
بازیگران و آفریننده گان کربلا، در بایسته میدانیم که چرایی و ریشه های تاریخی این رخداد به آگاهی امت برسانیم، ریشه این رخداد را می باید در رویدادهای صدر
اسلام که بخشی بزرگی از آن در رختخواب محمد رسول الله این سرچشمه وحی رخ داد، جست.

از نزول مفتاح الفرجین تا پایان خلافت علی
همانگونه که همگان دانند پس از فتح مکه بدست سربازان محمد در دهم ماه رمضان سال هشتم هجری، محمد برای آب چشم گرفتن از سران قبایل عرب و
دشمنان از یکسو و برای بوجود آوردن الگاریشی خانوادگی و محکم کردن پیوند خونی از سویی دیگر، دختران سران تمامی قبایلی که پیش از فتح مکه مخالف
دین اسلام بودند به پیوست حرمسرای خود در آورد. از آنجایی که حضرتش در آن زمان سالخورده و بهوت افسرده گردیده بود و حتی از پس کُس خدیجه کبری بر
نمی آمد، نمی توانست جوابگوی این همه زن باشد و پایه های امپراتوری اش که در حرمسرایش بود بهمین دلیل لرزان گشته بود ، زین روی محمد به مدت سه
ماه همه شب به غار حرا رفته و از خدای خود تقاضای شفای عاجل نموده تا اینکه از سوی جبرئیل فرشته کارچاقکن الله بوی مژده داده شد که الله بزودی برایش
آیاتی شفا بخش خواهد فرستاد و در دهم ماه محرم سال نهم هجری معجزه الهی به واقعیت پیوست و مجموع آیات شفا بخش که معروف به مفتاح الفرجین*
باشند بوسیله جبرئیل بر محمد نازل گردید و به پیوست آن دستور عمل کاربرد این آیات بگونه ای شفاهی به محمد داده شد که بنابر آن می بایست پس از قرآئت
این آیات را در پارچه سبز رنگی پیچیده و به خایه خود آویزان و بدینگونه قوه باه هزار برابر کند. افزون بر این قرار بر این شد که این آیات تا زمانی محمد زنده است در
انحصار وی و پس آن تنها در دسترس خانواده آل طهارت قرار گیرد تا امت محمد را در روی زمین پراکنده سازند. بدینگونه راه برای نخستین انقلاب ایدئولوژیک در تاریخ
اسلام هموار گردید.
باید یاد آوری کرد که در دین یهود و مسیحی نیز به بگونه ای ناروشن به معجزات این آیات اشاره گشته است، یهودیان بر این باورند که عصای موسی از معجز
آیاتی از این دست بوده که چنان کارکردی داشته، مسیحیان نیز بر این باورند که روح القدوس از راه این آیات وارد رحم مریم عذرا گردیده است.
بهررو محمد رسول الله آیات را خواند و خون جلوی چشمانش را گرفت آیات را در پارچه سبزی پیچیده به خایه مبارک آویزان کرده و برای آزمون آن، هراسان خود را
حرمسرا رسانید و به جماع الثلاثه با سوده و خدیجه کبری پرداخت. یاداشت زیر بخشی از نوشته محمد از کتاب نهج الصفا** به زبان خودش در باره همان شب
است.

مفتاح الفرجین را خواندم،
بسم الله القاسم الفرجین و الرحمن الذکرین
الم. (1)یا اطول الذاکرین، یا مفتاح الفرجین، (2) الحمدالله الذی خَلَقَ الفرجین و الذاکرین و خلق المعقدین و ما فی المعقدین(3) ادخول بسمک ربی اَسخُر بسمک
الذی و لا خوف من الباب المنفرجهَ الفَرَجیّن و لا تعجیل فی التقارب فی الباب المعقدین(4) واللهُ یُحبُ الحـادهَ الفرجین ، (5)الله سخر لکم کُلُل الفرجین وما فی
المعقدین.

از خواندن مفتاح الفرجین احساس خوبی به من دست داد، عرق سردی وجودم را گرفت، روح الله در کیرم دمیده شد، خواستم کون جبرئیل که آیه را برایم آورده
بود بگذارم که گریخت ، بشتاب خود را به خانه رساندم و به اتاق خدیجه کبری رفتم، میدانستم که او با سوده عادت دارند باهم ور بروند، اشتباه نکرده بودم، 69
خوابیده و با چوب کشک ساب به پمپیدن یکدیگر سرگرم بودند، خدیجه تا چشمش به من اوفتاد گفت یا رسول الله برو کمی نخود سیاه بخر، چیزی نگفتم و به
سویشان رفتم. سوده ترسید خواست برخیزد که دستش را گرفتم و بر کیر خود که چون رگ غیرت مسلمانی ام راست ایستاده بود نهادم، تعجب کرد 5 سال آزگار
بود که اینگونه راست نکرده بودم و گفتم "لا خوف من الذکر رسول الله"، خواست برود چراغ را خاموش کند گفتم نه نرو، جلبیه خود را از تن بر گرفتم و بر روی خدیجه کبری خزیدم، و ذکرم را بر کس گشادش که تا همین چند دقیقه پیش میهماندار چوب کشک ساب بود نهادم، از معجز الله کیرم چون گردن شتر کلفت شده بود، کس گشاد و بی ریخت و قواره خدیجه کبری، چون کس مریم عذرا برایم تنگ به نظر می آمد و چون کفشی که از چرم شتر ساخته باشند به جیر و جار اوفتاد، در همان حال دستم را به میان لنگ سوده بردم و انگشت سبابه را در کونش و انگشتی دیگر را بر کسش فرو بردم، از سوده خواستم که بر خیزید و روی صورت
خدیجه بنشیند تا خدیجه کسش را بلیسد و من کونش را، در حالی که به گاییدن خدیجه سرگرم بودم برای نخستین بار مزه کون سوده را چشیدم، زبانم را در
کونش فرو کردم اصلا بوی بدی نمی داد، در همان حال خدیجه کس سوده را می لیسید، باسن سوده را به کناری زده و از خدیجه کبری لبی گرفتم. کیرم را از
کس خدیجه بیرون کشیده و به سوی باسن سوده رفتم، کسش را دوباره روی صورت خدیجه قرار دادم و او مشغول لیسیدن گردید، کیرم را بر باب المعقد سوده نهادم و سرش را فرو کردم، خشک بنظر می رسید بیرون کشیدم و به دهان خدیجه که مشغول لیسیدن کس سوده بود نهادم و گفتم خیسش کن، و تمامی آنرا بر حلق تشنه کیریش فرو بردم، لختی چند کیرم را از حلق مادر فاطمه بیرون کشیدم و به باب اُلمعقد سوده رسانیدم و به آرامی همه اش را در آن معقد مقدس فرو بردم، احساسی عجیب به من دست داد به مانند نخستین دیدارم با جبرئیل، الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر ناخواسته اشهدی شهوتناک از زبانم جاری شد، اشهد ان لا قواد الا الله، اشهد ان محمداَ ذکر الله، حی الی الصفا،حی الی الجماع. سوده از شدت جماع مدهوش گردید پس کیرم را از کونش بیرون کشیده و به گایش
حلق خدیجه پرداختم و معجزی دیگر پدیدار شد از آمد و شد ذکرم در حلق خدیجه کلمه لا اله الالله گفته می شد و....

در سال نهم هجری بسیاری از قبایل بادیه نشین به محمد رجوع کرده امان گرفته و اسلام آورده و محمد رسول الله بدون ترس از ناتوانی جنسی دختران تمامی آنان را بزنی گرفت و بپیوست حرمسرای خود در آورد در ادبیات اسلامی این گروه از مسلمانها "وفدها" نامیده میشوند . از معجز این آیه محمد هرشب بعد از نماز مغرب و عشا تلاوت کنان به قرآن به حرمسرای خود میرفت و تا اذان صبح به جهاد اکبر و جماع با زنان حرمسرا می پرداخت. از سعدبن یسوه شنیدیم که محمد حتی در طول روز که برای سر زدن به امور شترهای خود به بیابانهای اطراف میرفت از معجز این آیه در امان نبود و به جماع با شتران و خران و درندگان و چرندگان میپرداخت، اساس بسیاری از تئوری های علوم اسلامی که امروزه در توضیح المسائل آیات عظام آمده از برکت جماع پیغمبر است با بسیاری از مهره داران در آندوره جانور شناسی از تاریخ صدر اسلام. به سخن دیگر گسترش همه جانبه فقه اسلامی (بویژه تئوری انواع جماع با حیوانات، تشریح الدخول و آناتومی آلات تناسلی حیوانات از حلال و حرام گرفته تا مکروه) نتیجه دیگری است از معجزات این آیات. ناگفته نماند که بسیاری از علمای شیعه بویژه از گونه ملی مذهبی آنان بر این باورند که داروین ایده "تئوری انواع" را از کتب فقه اسلامی گرفته است، مقلد بودن و احتیاج به مرجع تقلید داشتن شیعیان، همانا نشان از آن دارد که امت شیعه از نژاد بوزینه های هستند که از جماع رسول الله با بوزینه های صحرای حجاز پدیدار گشته اند و تاکید دارند که غیر از محمد دو تن دیگر از پیامبران یعنی نوح و سلیمان به جماع با حیوانات پرداخته اند.

شهادت خدیجه کبری و جماع الوداع
در تابستان سال دهم هجرت هنگامی که محمد با حرمسرای خود در پشت بام بسر می برد و با زنان خود به مقاربت مشغول بود بین ماری (اسیری از قوم نصاری
الحدیده) و خدیجه کبری بر سر نوبت جماع جنگی در گرفت و که به پرت شدن خدیجه کبری از پشت بام و شهادت وی آنهم با کونی برهنه انجامید، از بلال حبشی
که خواجه محرم حرمسرای پیغمبر بوده نقل است که حضرت محمد خود غسل کفن و دفن خدیجه را بعهده گرفت و برای رعایت عدل اسلامی در مورد جماع با
همسران هنگام غسل دادن خدیجه کبری، لنگهای آن شهید را به دوش انداخته و به جماع با میت پرداخت، در نزد مسلمانان این واقعه به "جماع الوداع" مشهور
است. پس از این واقعه است که عطش پیغمبر به زنان دوصد چند شعله ور گردید و به حجم حرمسرای خود روز به روز می افزود،

مرگ محمد، اختلاف شیعه و سنی بر سر تعیین خلیفه
علمای شیعه بر این باورند که عایشه در سحرگاه 14 صفراز سنه یاز دهم هجری هنگامی که حضرت محمد مشغول غسل جنابت بود بگونه ای اتفاقی آیه مفتاح الفرجین را
که در پارچه ای سبز پیچیده شده بود و از خایه پیامبر جدا، دید و پس از خواندن، آنرا برداشت و خط نبشته ای دیگری را در همان پارچه سبز پیچید. آنشب
هنگامی که حضرت محمد به خانه برگشت جان تکان خوردن نداشت و یکسر به خواب رفت و روز بعد هنگامی که پی برد مفتاح الفرجین گم شده است به سختی
بیمار و ناتوان گردید و در 28 صفر پس از کتک خوردن از دست یکی از همسران "ذبیحه" که از اسرای خیبری بود (که نوبت جماع داشت و از ناتوانی رسول الله به
خشم آمده بود) دارالفانی را وداع گفت. بر خلاف علمای شیعه، بسیاری از پیروان اسلام حنفی و شافعی بر این باورند که پیامبر اسلام خود این آیه و
دستورالعمل آنرا به عایشه داده است و با این کارش ابوبکر پدر عایشه به سمت نخستین خلیفه و یا جانشین پس از خود برگزید.
تا آنجا که ما میدانیم عایشه این آیه را به پدر خود واگذار نکرد وگرنه پس از آن به عمر و سپس به عثمان میرسید، اینکه این آیات در قرآنی که در زمان عثمان و
بدستور او و برای نخستین بار گرد آوری شده نمی باشد نشان از آن دارد عایشه این آیه را برای خود نگهداشته بود. ما میدانیم عایشه این آیه را به چوچوله خود
بسته بود و به همین دلیل به جماع لاینقطع با بسیاری از اصحاب پیامبر از انصار و مهاجرین گرفته تا وفدها پرداخت، این گروه از یاران پیامبر به خوارج مشهور گشتند
و معروف ترین آنان طلحه و زبیر می باشند. پس جنگ جمل و کشته شدن طلحه و زبیر بدست علی عایشه مدتی را در زندان علی گذراند، اما پس از آزادی به
شام رفته و به همسری معاویه در آمد و برای خشنودی معاویه این آیه در اختیار وی قرار داد و تا هنگام مرگ علی این آیه در دست معاویه ماند.

*مفتاح الفرجین : همانگونه که قول داده بودیم اصل این آیه را به بیت آیت الله استمنا فرستاده ایم، اما از قرار معلوم ایشان در پی خطابه سیزده وجبشان که به
دیدار ایشان با امام زمان پرداخته بود در حصر خانگی بسر می برند. لذا از جناب رهبر وبلاگستان خواهشمندیم که یا امر به شکستن این حصر نمایند و یا خود
دست بالا زده تفسیری از این آیات نوشته به اطلاع امت همیشه آن لاین برساند.از تفسیر های جانبی از سوی سایر اهالی وبلاگستان نیز استقبال می کنیم.

** نهج الصفا : همانگونه که همگان دانند محمد کتابی بنام نهج الفصاحه دارد، نهج الصفا یاداشتهای روزانه آن حضرت است که هیجگاه منتشر نشده است، این
کتاب را عایشه پس از مرگ محمد بدون اینکه به کسی بگوید برداشت و سپس به معاویه سپرد. نسخه اصلی این کتاب در موزه شرق شناسی لندن نگهداری
میشود، و نسخه بدل آن در موزه دمشق موجود است، شایع است که پاره نوشته هایی از نهج الصفا در مدارس دینی و حوزه های علمیه تدریس می شود.

Agnostic
08-11-2015, 05:44 PM
Friday, March 14, 2003

گریه کنید مسلمونا، گریه کنید ثوابه






امامت امام حسین و مفتاح الفرجین



پس از بیعت امام حسن با معاویه و بی کلاه ماندن سر امام حسین در این میان، حسین ابن علی از برادر رنجید و مدت شش سال با وی رفت و آمدی نداشت، تا اینکه با پادرمیانی "سهیل بن عمد" که پدر زن هر دو برادر بود با یکدیگر صلح کردند، ولی رابطه آنان به دلیل مشغولیات خانگی امام حسن کماکان سرد ماند و بجز سالی یکی دوبار با یکدیگر دیداری نداشتند.

پس از مرگ حسن، حسین ابن علی پس از کفن و دفن برادر و برداشتن مفتاح الفرجین، بدون درنگ نامه به معاویه نوشته و سپاسگذاری فراوانی از وی بخاطر وعده به وفا بعمل آورده و بیعت خود را با معاویه بعنوان خلیفه مسلمین اعلان نمود، معاویه نیز امامت شیعیان به گونه ای رسمی به حسین واگذار کرد همراه با امتیازاتی که به حسن داده شده بود، و بدینگونه مفتاح الفرجین به دست امام حسین اوفتاد.

نا گفته نماند که پس از مرگ حسن بیش از هفت هزار فرزند از وی بجا ماند و حسین کمترین مسئولیتی را در مقابل ایشان نپذیرفت و پس دریافت حکم امامت به اتفاق 16 تن از زنان ترو تمیز امام حسن که اکنون بزنی وی در آمده بودند و 30 تن حرمسرای خود راهی مدینه گردید، بیشینه فرزندان حسن سرگردان شده و به سامره مهاجرت نمودند که همانا بنیان گذار نسل نخست گدایان سامری شدند.

باقی مانده زنان و ام ولد های حسن نیز در همان شهرک امام حسن باقی مانده و برای گذران زندگی نخستین شهرک عفاف تاریخ اسلام را در همانجا دایر نمودند که بعدها به نام "مدینهَ حسنیه" یا "حسن آباد" نام گرفت. باید اینرا بیافزاییم که شهرک های عفافی که امروز در قلب بیشتر شهرهای بزرگ فرنگستان (هامبورگ، آمستردام، پاریس، لندن و...) و ینگه دنیا ساخته شده است تقلیدی است از نمونه تاریخی "مدینهَ حسنیه" در صدر اسلام. نطفه نسب بیشینه سیدان و آخوندهایی که امروز بر ایران زمین حکومت میکنند در همان شهرک عفاف "حسن آباد" بسته شده است اما بخاطر حفظ آبررو خود را سید حسینی مینامند.

حسین در عزای برادر

نخستین روزی که مفتاح الفرحین به دست امام حسین اوفتاد یعنی پس از غسل و کفن دفن حسن، وی به خانه برادر رفته و بلافاصله 16 تن از همسران برادر به عقد خود درآورد و همان شب به جماع با آنان پرداخت. حفصه در این باره مینویسد.
بسیاری از ما ماتمزده بودیم و اشک میریختیم که امام حسین اشک ریزان به بهانه دلداری دادن به ما به ناز نوازشمان پرداخت و با بوسه های گرم و شهواتناک در نقاط حساس و همچنین دستمالی کپل و باسن و بین پاها به نرم کردن ما پرداخت. جعده و هند نخستین زنانی بودند که "وا دادند" و امام حسین به گاییدن هند و لیسیدن کس جعده پرداخت، و در حین لیسیدن کُس پاکیزه و بی موی جعده ناله میکرد که "برادر کجایی، که بوسه بر شهادت گاهت می زنم"، ای برادر پای در راهی که رفتی نهادم، مرا توان کشیدن این بار سنگین نیست. در این هنگام "هند" که به اُرگاسم رسیده بود
فریاد بر آورد: حسن مُرد، حُسین زنگ از دلم برد.
و جعده پاسخ داد: پدر سوخته ترا گاید و چوچوله منم خورد!

قیام حسینی

حسین ابن علی تا زمانی که معاویه زنده بود 10 سال آزگار بی سرو صدا چون امام حسن به شغل شریف امامت و جهادهای شبانه روزی در حرمسرای خود سرگرم بود اما برخلاف برادر زنها را نگه نمیداشت و پس از مدتی طلاق میداد، پس مرگ معاویه و به خلافت رسیدن یزید، حسین خیره سری آغاز نموده و از یکسو تقاضای دستمزد بیشتری برای امامت خود کرده و از سوی دیگر خواهان پست پرده داری کعبه را کرد. که هردو خواست حسین رد شد و وی نیز مدینه ترک نموده راهی مکه گردید.

در مکه حسین با پسر عموی خود مسلم ابن عقیل* دیداری داشت، مسلم در کوفه زندگی مینمود و به امام حسین پیشنهاد داد بعلت عرضه بسیار بردگان زن در بازار برده فروشان کوفه از یک سو و وجود شهرک عفاف حسن آباد از سوی دیگر ، تقاضای ازدواج با زنان کوفی پایین رفته و امام حسین میتواند برای بهره وری سیاسی ایدئولوژیک بیشتر از آیات مفتاح الفرجین راهی آن شهر گردد و به او گفت سیرت جدت رسول اکرم این بوده که: اگر زنان هر شهری را تسخیر کنی، به آسانی میتوانی بر آن شهر حکومت کنی. یا ابی عبدالله اگر تو ، فرزندانت و برادرانت هریک با 100 زن از کوفیان ازدواج کنی خواهی توانست نیمی از شهر را از آن خود کنی و پست فرمانداری شهر را از یزید بگیری و سپس ادعای خلافت کنی .

حسین با این پیشنهاد مسلم را پذیرفت، از مفتاح الفرجین نسخه برداری بسیار نموده و بخشی از آن به فرزندان ذکور و برادران خود داد و بخش دیگر بوسیله مسلم آنان را پیشاپیش به کوفه فرستاد، ماموریت مسلم این بود تا برای امام سوم شیعیان و یاران او دخترکانی فراهم آورده، مفتاح الفرجین را به چوچوله شان بسته تا پیشواز امام سوم شیعیان جهان بیایند. پس از فرستادن مسلم به کوفه امام حسین از شوق دخترکان کوفی حج خود را نیمه تمام رها کرده و در هشتم ذی حجه، یعنی روزی که همه مردم مکه عازم رفتن به "منی " بودند مکه را به قصد کوفه ترک نمود.

پس از رسیدن مسلم به کوفه، کوشش وی برای پیدا کردن زنانی برای نواده گان رسول الله آغاز گردید و در درازنای ده روز توانست سیصد دختر را برای پذیرایی از حسین ابن علی پیدا کرده و آماده سازد و با آنان قرار گذاشت که در روز پنجم محرم در محل سرسبز و خوش آب و هوای کربلا برای پیشواز از نور چشم رسول الله گرد هم آیند تا چند روزی با آل طاهرین در آن منطقه سرسبز بگذرانند و سپس راهی شهر گردند.

یکی از این دختران، "نسا" فرزند ابن زیاد بود که در آن هنگام دختری چهارده ساله بود. زان روی که نسخه ای از مفتاح الفرجین را به چوچوله خود بسته بود، دگرگون احوال گشته، بیتابی جنسی و حس حشری گری در وی فزونی یافت و از حد خارج گردید، ابن زیاد بر دخت خود خشم گرفت و از وی چون و چرایی این دگرگونی را پرسید و چون دختر راز مفتاح الفرجین و مسلم ابن عقیل را بروی وی باز گفت خشم ابن زیاد فزونی یافت و از خانه بدر شد. سپس به بازار شد و احوال را بر کوفیان برگفت. آنان که هنوز از کثافت کاری های حسن ابن علی و بی مسئولیتی های برادرش حسین در برابر فرزندان حسن پس از مرگ وی و وجود " شهرک عفاف" دلشان خون بود، با شنیدن داستان مفتاح الفرجین و آگاهی یافتن از نقشه حسین به خشم آمده و بر در خانه مسلم شدند و از وی خواستن که برای حفظ ناموس کوفه و پیش گیری از گند کاری نور چشم رسول خدا هم که شده مفتاح الفرجین را از دست زنان کوفی گرد آوری کند و به حسین بگوید خدا روزیت را جای دیگری بدهد و او را از آمدن به این شهر منصرف کند.

که مسلم به همراه دو تن از پسران خود که در آن هنگام بیست و هشت و سی وسه ساله بودند خیره سری کرده و جنگ با کوفیان برخاست که هرسه کشته شدند. کوفیان بر آن شده بودند که جلو ورود حسین را به کوفه بهر قیمتی بگیرند و خواهان برچیده شدن مفتاح الفرجین از دسترس خاندان طهارت بودند و در نامه ای که به یزید فرستادند خواهان برخوردی درخور به این داستان شدند.

The Point of No Return

عاشورای شمری


در هنگام بلوای کوفه ما در شام بودیم و بهمراه عمروعاص، خالد ابن ولید، یزید بن رقاد و حکیم بن طفیل طائی در خانه خولی بساط عرق خوری داشتیم که قاصد یزید به آنجا آمد و ما را به بارگاه یزید فرا خواند. در آنجا بودکه یزید ابن معاویه از ما خواست به کربلا رفته و آیات مفتاح الفرجین از حسین و دارو دسته اش گرفته و سپس آنان را راهی کوفه و هر جهنم دره دیگری که خواستند کنیم.

در روز چهارم محرم ما به کربلا رسیدیم و چشمبراه ورود حسینیان گشتیم و دو روز بعد چشممان بجمال سید الشهدا و لشکر مفتاح الفرجین بند روشن گشت، که سرود خوانان " ما مسلح به مفتاح الفرجیم ، سر خر با بار کجیم، از کف کافران کُس می بریم. الصفا، الجماع "، به کربلا وارد شدند و به خیال اینکه ما چون جد بزرگوارشان جاکشیم پیکی سوی ما فرستادند و سراغ دختران کوفی را از ما گرفتند. این پیک کسی نبود جز عباس ابن علی برادر ناتنی حسین، که شباهت زیادی به شیر علی قصاب داشت و بعلت عقب اوفتادگی ذهنی اش به شوخی او را ابوالفضل می نامیدند.

بیچاره چون مادرش کنیز خانه علی بود و در دامن آن کنیز پرورش یافته بود، از زبان مادر هنوز هم حسین را ارباب صدا میزد و رفتاری نوکرمابانه در برابر حسین داشت، هنگامی که به خیمه ما رسید گفت اربابم حسین گفته کو دختران کوفی که اولاد رسول تاب دوری ندارند. ما هم به یزید بن رقاد و حکیم بن طفیل طائی فرمان دادیم که این مردک دبنگ پدر سپوخته را بیرون بیاندازید او نیز گفتیم "برو به حسین ابن علی بگو که تمامی نسخه های مفتاح الفرجین را گرد آور و به خدمت ما بیار و گور خود و اهل بیت را هر جا که میخواهد گم کن". یزید بن رقاد و حکیم بن طفیل طائی دست پای عباس را گرفته و بیرون انداختند. که دست عباس راست در این میان از جا دررفت.

بهررو نمی دانم حسین چه مرگش بود که پایش را توی یک کفش کرده بود و نمی خواست آیات را به ما دهد و بازهم عباس را به همراه علی اکبر نزد ما فرستاد که الا بالله دختران کوفی را بیاورید و گرنه چنین و چنان می کنم. ما نیز از کوره بدر شده و با اردنگ و سیلی کتک جانانه ای به عباس که دست راستش را در پوست شتر پیچیده بود و علی اکبر که ته ریشی بسیجی وار نهاده بود، زدیم. و در این میان آن یکی دست عباس هم از جای درفت.

همان شب در خیمه و خرگاه حسینیان شور هیجانی بر پا شده بود که کاشف بعمل آمد علی اکبر در همان شب میخواهد مفتاح الفرجین را آزمایش کند و با دختر یکی از کنیزکان زینب عروسی کند. پیک دیگری از سوی حسین به سویمان آمد و ما نیز به عروسی دعوت شدیم. ما نیز موقعییت را مغتنم شمردیم و گفتیم به عروسی میرویم و مفتاح الفرجین را به زبان خوش از حسینیان می گیریم، پس بهمراه خولی و خالد ابن ولید به عروسی علی اکبر رفتیم.

به هنگام وارد شدنمان به اردوی سید الشهدا متوجه شدیم که وی و همراهانش حرمسرا های خود را نیز به همراه آورده اند یکهزار مرد و سه هزار زن و انبوهی طفلان قدو نیم قد. سید الشهدا با کودکی دوسه روزه به پیشوازمان آمد و برسم ادب در آنزمان برگونه مان بوسه زدند، از بوی گند دهانش نزدیک بود دل و روده مان را بالا بیاوریم به ایشان گفتم مبارک است ابی عبدالله باز هم پدر بزرگ شده ای، بچه زین العابدین خان است، گفت نه این علی اصغر بچه خودم است اکنون هم بیمار است اسهال استفراغ گرفته، فرزند زین العابدین خان پسری است چهار ساله به نام باقر** . از کوره دررفتیم و به حسین گفتیم خجالت نمی کشی مردک، نوه ات از پسرت بزرگتر است، سر وپیری معرکه گیری. از این گذشته این همه زن و کودک را دنبال خودت توی این گرمای عربستان که خرما را می پزد دنبال خودت تا اینجا کشانده ای که چه؟ از آنها خجالت نمی کشی که دوباره میخواهی زن بگیری در حالی که سن خر پیری را داری، بابا دست وردار، نوه محمد بوده ای بجای خود! با این کارهایت آبروی آل طهارت که پیشکش آبرروی شجره نبوت را هم می بری. بیا و دست از این دون ژون بازی های مجنون وار بردار.

ابی عبدالله دستی بر روی خایه اش کشید و گفت، ای شمر مفتاح الفرجین، معجز الله را در اینجا دارم نه تنها من بلکه تک تک جنگ آورانم هریک یکی از این معجزات در خشتک خود دارند. و به حکم الله آمده ام تا کوفه را از راه این آیات مسخر سازم و سپس خلافت ام القرای اسلام را بدست آورم، و بنا به پیمانی که جدم رسول الله با الله بسته است جهان را در عرض صد سال سیدستان میکنم. اگر تو میخواهی منقرض النسل نگردی همین اکنون با سپاهت با من بیعت کن که فردا دیر است به حسین خندیدم و گفتم که نه. هنگام شام زینب را دیدم پیر دختری که جوانی اش را فدای هرزه گری های برادرهای دیوثش کرده بوده زیر چشمی نگاهی خریدارنه به ما انداخت.

بامداد روز هشتم محرم حسین فرمان جهاد علیه ما صادر کرد. خواب شیرینمان با نعره سیصد تن از حسینیان که سوار بر شترهای تک کوهانه و سرمست از مفتاح الفرجین بر خایه به سویمان می تاختند خراب شد. ناچار شدیم که به سپاه سواره خود دستور دهیم این الاغها را بجای خود بنشانند که دسته خالد ابن ولید آنان را تاراندند. بسیاری از آنان بدون آنکه نگاهی به پشت سر کنند گریختند. فرمان به محاصره حسینیان دادیم و برای حسین ضرب العجل گذاشتیم که هرچه زودتر مفتاح الفرجین را بما برگرداند و به مردان جنگی حسین هشدار دادیم که اگر می خواهید اردوگاه حسین را ترک کنید با شما کاری نخواهیم داشت. غروب آن روز بسیاری از سپاهیان حسین دم را روی کولشان گذاشته و بی سرو صدا اردوگاه حسین را ترک کردند و پس از گذر از پست های بازرسی ما گورشان را گم کردند. یکی از آنان بنام شعیب بن عبدالرحمن خزاعی میگفت این مردک حسین دیوانه است از مکه تا بدینجا هرشب تا صبح با زنان حرمسرایش گنگ بنگ کرده و فردایش هم غسل جنابت خشک و دلش را به این خوش کرده که با این کارها میتواند جهان را فتح کند.

بهررو روز نهم محرم علی اکبر و حسین از اردوگاهشان خارج شدند و شیئی سفید را در دستشان تکان می دانند خولی را به سمت آنان فرستادیم تا ببینیم چه شده است، هنگامی که باز گشت گفت این حسین از آن مادر جنده هاست بچه سه روزه اش علی اصغر از گرما زدگی و اسهال استفراغ مرده ولی جگر پاره فاطمه فیل کس هنوز هوای دخترکان کوفی را در سر دارد. در طول روز جنگ گریز کوچکی در گرفت و بسیاری دیگری از حسین از معرکه گریختند، زین العابدین هم گاهی سوار بر الاغی نحیف از اردوی حسین بیرون می آمد و زبانش را برای خولی که سردسته دیدبانان ما در آنروز بود بیرون آورده و دوباره به اردوگاه میگریخت.

روز دهم محرم عباس و علی اکبر با گروهی صد نفره به ما حمله ور شدند، که علی اکبر به تیر خولی از پای در آمد و عباس که هردو دستش را در پوست شتر پیچیده بود و نیزه ای را بزور در زیر بغل خود جا داده بود و سوار بر اسبی چموش شده بود هنگامی که بوسیله یزید بن رقاد و حکیم بن طفیل طائی دنبال میشد از اسب اوفتاد گردنش شکست و جان سپرد و باقی هم کشته شده و یا فرار کردند. به نیمروز دهم محرم نزدیک میشدیم که پرچم تسلیم در اردوگاه حسین ابن علی بالا رفت و زین العابدین در حالی که پارچه سفیدی در دست داشت و یکوری روی الاغش سوار بود نزد ما آمد، فرزند شجاع حسین ابن علی رنگ به رخسار نداشت و پس از رسیدن بار الاغش را گشود و صدها نسخه از مفتاح الفرجین را به ما وگذار کرد و گفت پدرم دستش در حناست اما ساعتی بعد به خدمت شما خواهد آمد پرسیدیم آیا این همه نسخه هاست گفت آری. گفتیم پدر سپوخته پدرت کجاست، گفت که قولنج کرده و اکنون در خیمه خدیجه است و حنیفه و سکینه و صدیقه آنجایند تا امام را مشتمال دهند.

یقین بردم که حسین نسخه اصلی مفتاح الفرجین را نزد خود دارد و اکنون نیز به جماع اصغر مشغول است. سوار اسبم گشتم و بهمراه بیست سوار به اردوی حسین تاختیم و از سروصدایی که از خیمه خدیجه بر می خواست محل آنرا به آسانی پیدا کردیم طناب گوشه خیمه را بر کشیدیم خیمه به کناری رفت و نور دیده رسول الله را چون جدش مشغول به جماع دیدیم از اسب پیاده گشتیم سالار شیعیان جلبیه ای برتن نمود، وی را فرصت نداده و با مشت و لگد پذیرایی گرمی از وی کردیم، بدو گفتیم ای جاکش مدینه، ای دیوث عرب، ای ننگ قریش، خجالت نمی کشی پسر و برادر و جمعی از یارانت به خاک اوفتاده اند و تو پسر فاطمه فیل کُس جماع می کنی، تف بر قبر جد جاکشت محمد، دستور دادیم تا دست این هرزه مرد بسته و به اردوگاه خودمان آوردند و آنچنان که در نوشته فلسفه شله زرد آمده گردن وی را زدیم.

وصف المصیبت نصف المصیبت، وصف العیش کل العیش. ضرب المثلی عرب.

تا اینجای خاطرات ما وصف مصیبت بود که ما کوشش کردیم گوشه هایی از آنرا برایتان بگوییم ، اما از اینجا به بعد وصف العیش میباشد.
بهررو همانگونه که در فلسفه شله زرد نوشتیم پیش از کشتن حسین ابن علی اصل مفتاح الفرجین را از وی گرفته و به بیضه مبارک خودمان بسته ایم پس از کشتن وی دستور دادیم که سپاهیانمان نیز نسخه هایی را از مفتاح الفرجین که زین العابدین برایمان برایمان آورده بود به خایه هایشان بیاویزند. از معجز مفتاح الفرجین شوق گاییدن اهل بیت حسین در دلمان اوفتادو دنباله ماجرا را به فانتزی شما وامی نهیم، دنیا چه دیده اید! شاید تا اربعین حسینی بر آن شدیم که دنباله ماجرا در چهارچوب ملواروتیک عاشورا برایتان بازنویسیم.

*مسلم ابن عقیل: مسلم پسر عقیل برادر کور علی است. و همانا کوراغلوی مسلمانان است
** باقر: همانا امام محمد باقر امام پنجم شیعیان است که شایع است فرزند زین العابدین می باشد.

شمرنامه (http://shemr.blogspot.com/2003/03/blog-post_14.html)

لینک پست قبل:
شمرنامه (http://shemr.blogspot.com/2003/03/1321_10.html)

Agnostic
08-16-2015, 10:33 AM
Friday, April 11, 2003

تف!

اگرامت اسلام مادر جنده اند، شیعه جماعت و دوستداران خاندان علی مادر جنده به توان صد هستند.
این جماعت شله زرد خور چیزی جز فرهنگ مرده خوری و مرده پرستی و دروغگویی ندارد که به آن پایبند باشد، در هر سرزمینی که باشند با این فرهنگشان آنرا به گند خواهند کشید.

دیروز در شهرک صدام حسین در کناره بغداد گواه گند زدن این شله زرد خوران جاکش بودیم. ورود سربازان آمریکایی به شهرکشان را صل علی محمد گویان، با نمایش عکسی از حسین ابن علی (پنداری حسین سرباز آمریکایی و بریتانیایی است که شهید شده) وعزاداری حسینی جشن گرفتند و پس از آن هم با تاسی سنت اسلام ناب محمدی به چپاول گری آنهم جلوی دوربین های تلویزیون های جهان پرداختند و نمایش کثیفی از فرهنگ بوگندوی شیعه برای جهانیان به روی پرده آوردند.

از همه خنده دار تر آن بود که سرودی را که سه روز پیش برای صدام حسین سر میداندند برای جورج بوش میخواندند. گند زدن مثلث سه آیت الله، سیستانی، حکیم و خویی هم که جای خود دارد که بر سر مرده خوری با هم جنگ دارند احمد چلبی را هم که کلاهبردارسرشناس جهانی است که کیسه اش را برای چاپیدن عراق از هم اکنون گشوده است. از همه بدتر همکاری بی سروصدای حکومت اسلامی ایران با نیروهای آمریکایی بریتانیایی در درازنای جنگ بود و این آخریها هم عمامه و عبا تکان دادنهای خایه مالانه و گُه خوردیم های سران حکومت اسلامی است برای آمریکا که خود بهتر دانید.

اما برگردیم به جشن آزادی در بغداد، بی رودربایستی بگوییم شاشیدیم به آزادی که در زیر سایه نیروهای بیگانه بدست بیایید. اگر آزادی این است باید به هیکل آزادی رید. تف به آیین مسلمانی، شرمگینانه تر از این نمیشود نیروهایی که شهرت را بیست یک روز آزگار، شب و روز بمباران کرده اند به نام پیامبران آزادی پذیرا شوی، ننگ دارد، خیالتان تخت باشد، مردمی که اینقدر ناتوانند که باید دیگران بیاید و رهبرشان را عوض کنند شایسته آزادی نیستند و نخواهند بود.

مگر همین مردم نبودند که تا همین چند روز پیش خایه مالی صدام حسین را می کردند، وانگهی جشن آزادی کجا و سینه زنی برای امام حسین و غارت کردن بیمارستانهایی که زخمیان جنگ را پذیرا هستند کجا؟ تف بر این آیین. ننگ بر اسلام و مسلمان. کردها هم که جای خود دارند، همکاری دارو دسته طالبانی، بارزانی با ترکیه علیه کردهای ترکیه پیشکش، این که این دارو دسته ها نیروهای خود را جاش آمریکایی ها کردند ننگی نیست که به این سادگی ها از رویشان پاک شود.

کوتاه بگوییم رفتاری که شیعیان، کردها، اهالی بغداد، نجف و کربلا در درازنای این جنگ از خود نشان دادند، آب پاکی به دست آنانی ریخت که باورشان شده بود مردم سالاری در عراق بوجود خواهد آمد.این رفتارها گواهی بر این است که این مردم مردمی "خودکامه" پرورند و دیر یا زود گواه روی کار آمدن خودکامه دیگری در عراق خواهیم بود.

شمرنامه (http://shemr.blogspot.com/2003/04/blog-post.html)

Agnostic
09-01-2015, 03:28 PM
شمرنامه (http://shemr.blogspot.com/2003/05/blog-post_01.html)


Thursday, May 01, 2003

مینیمالیسم ادبی شمری

یکی از دستاوردهای پسا مدرنیسم در گستره ادبیات داستانی، کوتاه کردن داستان ها به کمترین شکل ممکن می باشد. نویسنده در این شیوه داستان نویسی می باید با کاربرد هنر نویسندگی و اسطوره شناسی پیام خود را کوتاه اما دربرگیرنده و پُر به خواننده برساند. ما نیز بخاطر اینکه از غافله فرهنگ و ادب جهانی که دیرگاهی است از کاروانسرای مدرنیسم خارج گشته و پا به کوره راههای پر از راهزن پسا مدرن گذاشته جا نمانیم دست به نخستین آفرینش ادبی خود در این گستره میزنیم.

اما پیش هر چیز برای روشن شدن ذهن برخی از خوانندگان پیش مدرن ، واپسگرا، کودن ، نادان و یا بگفته قدیمی ها اُمل و اخلاقی ها که گمان برده اند ما بد سخنیم و در اینسو و آنسو برایمان کُرکُری خوانده و پارس می کنند، اینرا باید بیافزاییم که کاربرد واژگان اسلامی(دشنامها) از گونه مادر جنده، خواهر گاییدن، عمه جنده و ... از سوی ما به دلیل کاربرد نشانوار (سمبلیک) این واژگان می باشد. ورنه ما بر این باوریم که آدم هم چون دیگر جانوران به کنش جنسی می پردازد. و هرکسی داری مادر و پدری بیولوژیک است، و نیز براین باوریم که نسل بشر خوب یا بد فرآورده مادر کسده گی و خواهر کسده گی این جاندار است و اگر این جاندار آبرو میداشت می باید میلیونها سال از نابودی نسلش میگذشت.

پیش گفتار؛
اگر بخواهیم رخداد عاشورا را در ده واژه ، بگونه ای بنویسیم، که کار را به عزاداری حوزه های علمیه در شهر های کثیف شیعیان، تعطیل کردن بازار و افزایش قیمتها وبه زنجیر زنی،قمه زنی و سینه زنی اهالی این شهرها برای تفریح و سرگرمی دیگر اهالی کره خاک بیانجامد، چنین مینویسیم؛

داستان؛
نیمروز عاشورا گردن حسین را زدیم و خواهرش را گاییدیم.

Agnostic
09-17-2015, 05:40 PM
Monday, May 05, 2003


شهر قم

شهر ها انگشترند و قم نگین
قم، هماره چون کُس(1) است روی زمین
***
تربت قم قبله عشق و وفاست
شهر صیغه، شهر کُس، شهر صفاست
***
مرقد معصومه چشم شهرها
معجز کُس، کیرمغز را کهربا(2)
***
در حریمش کُسخلان پر میزنند
قرآنی خوانده کمی جلق میزنند
***
این حرم باشد ملایان را مطاف
زائران را ارمغان، عشق و عفاف
***
حوزه قم، کوهی زگُه، برروی آن
فقه و احکام خدا را پاسبان
***
قم همیشه رفته راه مستقیم
جمله آخوندهای دیوث در آن مقیم
***
شهر خون، شهر کثیف، شهر فساد
شهر صیغه ، حوزه و علم لواط
***
گردی عین عفاف، ملای قم
امتی دیوث، دوسرقاف(3) ملای قم

1 با کسی شوخی نداریم! یکی از القاب شهر قم "خاک فرج" می باشد که می شود خاک کُس
2 خواستیم بجای کهربا ، واژه کُسربا بکار ببریم، دیدیم از دیدگاه شرعی ناخالصی دارد چشم براه میمانیم تا فتوای رهبر فرزانه وبلاگستان و یا رئیس مجمع تشخیص مصلحت وبلاگستان چه باشد؟در باره واژه کیر مغز، بر این باوریم مسلمان جماعت و بویژه شیعیان همگی کیرمغزند
3 دوسرقاف اشاره به واژه قرمساق، که آغاز و پایانش (ق) است.
شمرنامه (http://shemr.blogspot.co.uk/2003_05_01_archive.html)

Agnostic
10-15-2015, 09:05 AM
Tuesday, May 06, 2003



بازتاب مفتاح الفرجین در سیاست جهانی

آتش هرچه بدبختی، بیچاره گی ، جنگ و گرسنگی و هزار کوفت و زهر مار دیگر که گریبانگیر بشر شده و میشود ، از گند کاری آدم و حوا گرفته تا الم شنگه هابیل و قابیل، از طوفان نوح گرفته تا حیوان آزاری سلیمان، از بارداری مریم عذرا گرفته تا خر عیسی، از گند کاری های محمد مصطفی گرفته تا ملو اروتیک عاشورا و...از گور آیات مفتاح الفرجین برخاسته. این جنگ عراق هم آخرینش است. الهی شاشیدیم به آن عرش کبریاییت، ریدیم بر باور پیروان جاکشت و تف به قبر یکصد و بیست و چهار هزار پیامبرت با این نوشته های بی سروته آسمانی ات.

بازهم مفتاح الفرجین فاجعه آفرید.

این گمان که جرج بوش ثانی و تونی بلر برای نفت به عراق حمله کردند وسربازان پاکدل خود را به جنگ زنان و کودکان تا دندان مسلح عراقی فرستادند از اساس نادرست است، چراکه چیزی زیاد در منطقه هست و مفت و مجانی یافت می شود نفت است، کویت و عربستان سعودی و دیگر صادر کننده گان نفت خلیج فارس باغ کمپانی های نفتی آمریکایی را آباد کرده اند آذربایجان و حکومت اسلامی ایران هم که مسابقه امتیاز نفت دادن را گذاشته اند، نفت خود را سبیل الله کرده و در راه خدا به شرکتهای بزرگ آمریکایی ارزان فروخته و میفروشند. این از نفت.
این پندار که حمله به عراق برای برپایی مردم سالاری است هم از بنیاد نادرست است. مگرکسی بخاطر این همه مردم سالاری که به همت آمریکا و بریتانیا در منطقه برپا شده است از آنان سپاسگذاری کرده است. وانگهی تا دمکراسی عربستان سعودی و کویت دیگر شیخ نشینهای مانده، تا مردم سالاری دینی در ایران هست، تا دمکراسی پاکستان و ترکیه و افغانستان هست چه احتیاجی به دمکراسی در عراق هست که 240000 هزار سرباز را از ینگه دنیا به زحمت انداخته و به بیابان های بی آب علفی که نواده گان حسین ابن علی نی می اندازند آورد. بهررو داستان جنگ بر سر دمکراسی هم مالیده.

این جنگ ریشه در آیات مفتاح الفرجین دارد. زبانمان لال گمان نکنید که آمریکایی ها در پی روشدن داستان مفتاح الفرجین از سوی ما به عراق حمله ور شده اند، این داستان کهنه تر از آنست که شما میپندارید. داستان از ایران گیت آغاز میشود هنگامی که مک فارلین با یک کیک و یک اسلحه کمری و کلی اسلحه اسرائیلی بعنوان سوغات برای دیدار با خمینی به ایران آمد. در آن هنگام رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا بود. برای وی و مشاور امنیتی اش جورج بوش پدر که در آن هنگام رئیس سیا بود، کار خمینی در بدست آوردن قدرت به یک معجزه می ماند، چراکه وی مادر ملتی باستانی با تمدن 2535 ساله آنچنان گاییده بود که آنرا یکشبه به امت تبدیل کرد. امتی که پیشگیری رشد جمعیت را به کناری نهاده و در عوض بچه های اضافی خود را بعنوان گوشت دم توپ به جبهه های جنگ می فرستاد و پس از شهید شدن هر بچه مبلغ دویست هزار تومان از بنیاد شهید می گرفت. باری، دست آورد مک فارلین از آن سفر این بود که پی برد رمز پیروزی خمینی و دار دسته اش بر ایران رونوشت هایی از مفتاح الفرجین بود که در دست داشتند و علت جنگ با عراق هم کوشش سران حکومت اسلامی برای دست یابی به نسخه اصلی مفتاح الفرجین بود که سران حکومت اسلامی گمان میبردند درکربلاست. وی یک نسخه رونوشت از مفتاح الفرجین را برسم یابود از رفسنجانی دریافت نمود و آنرا به ریگان داد. اما مفتاح الفرجین در دست ریگان چون یاسین به گوش خر خواندن بود. این مردک دبنگ بجای اینکه مفتاح الفرجین را به به خایه اش بیاویزد و خدمتی به "نانسی" بکند که "فرانک سی ناترا" را فراموش کند، مفتاح الفرجین را زُنار وار گردن خود آویخت و همانگونه که همگان دانند کارش به کیر مغزی هم کشیده شد.
در پی شکست حکومت اسلامی و گُه خوردن و جام زهر سرکشیدن خمینی و گاییده شدن خواهران زینب بوسیله سربازان جان برکف عراقی از یک سو و ازدواج دوباره صدام حسین و انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین خلق در عراق از سوی دیگر، برای رئیس سازمان سیا جرج بوش پدر تردیدی باقی نماند که نسخه اصلی مفتاح الفرجین باید در دستان صدام حسین باشد و که اینچنین مادر کسی را گایید که مادر ملت ایران را گاییده بود.پس با سیاست هندوانه به زیر بغل گذاشتن صدام حسین، ویرا واداشتند که در آگوست سال 90 به کویت حمله کند و در پی آن خود به عراق یورش بردند که حاصل آن بدست آوردن نسخه های کثیری از مفتاح الفرجین بود.

مفتاح الفرجین و پایان جنگ سرد.

هوش پراگماتیستی آمریکایی چیزی نیست که بشود به آسانی از آن گذشت. پس از پیروزی بر عراق در جنگ و واگذاری دوباره کویت به شیخ های آن سرزمین، سردمداران آمریکایی به فکر یکسره کردن کار اتحاد جماهیر سوسیالیستی اوفتادند و مفتاح الفرجین را بعنوان سلاحی بُرنده در این راه بکار گرفتند. اینرا بیافزاییم که پیش از اینها خمینی(م.ج) نسخه ای از مفتاح الفرجین را به همراه نامه ای برای میخائیل گورباچف فرستاده بود که به نرم شدن خلق و خوی وی ودر نهایت خروج نیروهای شوروی از افغانستان انجامیده بود، و این چیزی نبود که از چشم سردمداران آمریکا که خود میلیاردها دلار برای تربیت و مسلح کردن نیروها مسلمانی از قماش اسامه بن لادن بر علیه اتحاد شوروی در افغانستان سرمایه گذاری کرده بودند دور بماند. بهررو پس چند دیدار محرمانه بین سران ایالات متحده و سردمداران اسلام شناس حکومت اسلامی، گزینشی از آیاتی مفتاح الفرجین فراهم آمد و به تعداد سران دبیرخانه سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی و سران جمهوری های آن نسخه برداری گردید و به بوریس یلسین سپرده شد.

معجزه

بوریس یلیسن در دیدارهای که با اعضای پولیت بوروی حزب و سران جمهوری های اتحاد شوروی داشت تمامی آنان را مفتخر به داشتن گزیده مفتاح الفرجین نمود، بدین ترتیب رهبرانی که سینه شان پر از مدالها و نشانهای پرافتخار لنینی و برژنفی و ... بود در زیر آن گزیده ای از مفتاح الفرجین را به خایه خود بستند و معجزه بوقع پیوست. سران کمونیست دو آتشه ای که واژگان سرمایه داری و لیبرالیسم برایشان چون واژه شمر بود نزد امام حسین، یکشبه لیبرال گشته و هوادار سیستم بازار آزاد. خواهر اتحاد جماهیر شوروی را یک شبه گاییدند. شوروی فروپاشید، تمامی اعضای کله خر حزب، لیبرال شده یکشبه سرمایه دار گشتند و به راکفلر می گفتند مسکین، دی فرم های( Deform با رفرم اشتباه نشود ) اقتصادی آغاز گردید و در درازنای 4 سال شهروندان شوروی 140 بار فقیر گشتند. ثروتهای اندوخته شده در اتحاد جماهیر شوروی خصوصی گشته و سر از بانکهای آمریکایی در آوردند، نفت آذربایجان که با خون دل خوردن های استالین برای روز مبادا حفظ شده بود مفت مجانی به کمپانی های نفتی آمریکایی آنهم به گونه امتیازی واگذار گردید و رشته های سوسیالیسم در کشتزارهای اشتراکی یکشبه خصوصی شده تاجیکستان و ازبکستان پنبه شد، برق سراسری خصوصی شد و حتی پادگانهای ارتشی روسیه به خاموشی کشیده شدند و از افتخارات سوسیالیستی شوروی چیز جز مدالها و نشان های افتخار آنهم بر سینه بازنشستگانی که برای گذر زندگی به دستفروشی در بازار آزاد سرمایه روی آورده بودند بجای نماند.(1)

دنباله خواهد داشت

1
نا گفته نماند که بند مفتاح الفرجین به خایه سران احزاب برادر هم رسیدو بسیاری از آنان منقلب ایدئولوژیک گشته و از چپ سنتی بودن به راست سنتی شدن درغلتیدند، سران اینگونه احزاب در ایران زمین هم یکشبه لیبرال گشته و کرور و کرور برای سران کاخ سفید نامه فدایت شویم می فرستادنند. هرچند بسیاری از پژوهشگران جنبش چپ بر این باورند که قدمت مفتاح الفرجین در احزاب برادر ایرانی از اینها بیشتر است و تاریخ سیاسی چپ سنتی با راست واپسگرا در ایران یکی است برای نمونه اشاره به سیاستهای حزب توده پس از رهبری کیانوری بر آن می کنند که چگونه با ملی شدن صنعت نفت در زمان مصدق مخالفت می کردند و به پیرویشان از خط امام خمینی در حکومت اسلامی اشاره می کنند، این گروه از پژوهشگران بر این باورند که سیاستهای مردم فروشانه حزب توده در پنجاه اندی سال گذشته ناشی از این بوده که رهبری حزب بدست نوه شیخ فضل الله نوری که همانا کیانوری باشد اوفتاد و وی مسلح به مفتاح الفرجینی بود که از جد پدریش بوی ارث رسیده بود و بوسیله همین مفتاح الفرجین حزب را به لجن کشید. انتقادی که بر این پژوهشگران وارد است اینست که اشاره ای به چگونگی به لجن کشیده شدن سازمان اکثریت در دفاع بی چون چرایشان از حکومت اسلامی نمی کنند و به این پرسشواره که آیا مفتاح الفرجین نقشی در گند زدنهای تاریخی سازمان فداییان اکثریت دارد و یا نه؟ پاسخی نمی دهند.

Agnostic
10-20-2015, 08:10 PM
Tuesday, May 13, 2003




برو آدم کیری

یکی از سربازان بی پدر و مادر امام زمان(مج-همانا مادر جنده) بنام مختار، چندی است که برایمان پارس می کند، از قرار معلوم شله زردش زیادی کرده و مست از شله زردهای فراوانی که در محرم و صفر خورده، برایمان شاخ و شانه میکشد و ما را تهدید می کند. یکی نیست به این شله زردخور بدبخت بگوید آخر آدم کیری مفلوک
ما نوه پیامبر اسلام حسین ابن علی را به پشممان حساب نکردیم و آنچنان خواهرش را گاییدیم که پس از 1321 سال هنوز شیعیانی از قماش تو خود را به لجن می گیرند و به عزایش می نشینند، اکنون بیاییم از تو و آن حکومت کیری اسلامیتان بترسیم.
مختار شله زرد! انگل مسلمان
بگفته خولی تو میباید از کون زین العابدین اوفتاده باشی ورنه باید میدانستی که تنها هنر تو و همپالکی هایت و حکومت اسلامیتان کشتن و سلاخی کردن مردم اسیر ایران زمین است.
گمان برده ای که آدم کیری های چون ترا نمی شناسیم؟
شما هرزه مسلمانها بودید که با شعار یا روسری یا توسری با تیز بر به زنان و دختران آزاده ایران زمین یورش بردید، شما لکاته گان جندالله بودید که هزاران هزار دانشجو و دانش آموز را در دهه 60 کشتید، شما سربازان جاکش امام زمان (عج- همانا عمه جنده) بودید که کشتار زندانیان سیاسی در سال 67 به فرمان رهبر دیوثتان خمینی(راحله- همانا چهارپا) راه انداختید، شما ثارالله (خون لجن آلود الله از القاب حسین) بودید که فروهرها را سلاخی کردید، مختاری ها و پیونده ها را بزدلانه کشتید، شما پس اوفتادگان فاطمه( فاطمه فیل کُس- دخت محمد رسول الله که ریدیم به سینه اش و قرآن در آن) که شبانگاه هیژده تیر در ورای دون مایه گی، علی وار به خوابگاه دانشجویان یورش بردید و ....
اما خیالت تخت باشد دوره شما بسر آمده، نگون بخت! خوب چشمهایت کثیفت را که به تاریکی دینت خو گرفته باز کن و عینک سعید امامی مآبت را از روی آن بردار! آنگاه در هر کوی و برزن شهرهای ایران زمین از کردستان و خوزستان گرفته تا یزد و تهران، از خراسان گرفته تا سیستان و بلوچستان، از رشت و مازندران گرفته تا هرمزگان، شمر و شمرانی را خواهی دید در کمین تو و همپالکی هایت هستند. اینان دین و باورهای دینی شما انگلها را به هیچ حساب نکرده و نمی کنند، اینان با نه بزرگشان در 9 اسفند، جشن و پایکوبی شان در چهارشنبه سوری و نوروز بی اعتنا به عزاداری شما انگل حسینی ها در محرم نشان دادند که دوره ننگین حکومت اسلامی بسر آمده است. دور نمی بینیم روزی را که ایران را سراسر کربلا کنند و همانگونه ما که سر کثیف حسینیان را در کربلا بر سر نیزه پیروزی کردیم، چوب پیروزی به ماتحت شما توله های فاطمه الزهرا (فاطمه فیل کُس) فرو خواهند نمود و آنچنان بر دین و باورتان خواهند رید که فاطمه الزهرا در عزایتان به جلق (قمه) زنی با ذوالفقار علی ابن ابی طالب بپردازد.

Agnostic
12-10-2015, 05:18 PM
Thursday, May 15, 2003


بازتاب مفتاح الفرجین در سیاست جهانی (بخش سوم)

حمله به عراق
زمان حمله و برنامه آن
روانشناسی انگلیسی آمریکایی از امت شیعه و خُلق و خوی آن یکی از بزرگترین دلیل های موفقیت سیاستهای این دوکشور در آسیای جنوب غربی بوده، ویژه گی و جایگاه استراتژیک عراق بدین گونه است که شصت در صد باشندگان این کشور شیعه هستند . در مرز شرقی عراق ایران قرار دارد که در ماه محرم و صفر در آن شله زرد بسیار می پزند و در غرب آن هستند شیعیانی که از اردن گرفته تا سوریه و لبنان پراکنده اند و اگرچه تمامی سال را به بدنبال لقمه نانی اینسو و آنسو سگ دو میزنند و چُس خوری می کنند اما به یُمن کمکهای شیعه پرورانه حکومت اسلامی در شرق عراق، بساط شله زرد پزی و شله زرد خوری آنان در محرم و صفر روبراه است. آگاهی از محرومیت امت شیعه عراق از شله زرد خوری و اینکه بوی شله زردی که از شرق و غرب بوسیله بادههای موسمی به این سرزمین می وزد در این ماهها شیعیان عراق تا مرز جنون بیقرار می کند، دلیل تعیین زمان حمله بین عاشورا و تاسوعا بود.
برنامه حمله
چه بخواهیم و چه نخواهیم باید بپذیریم که آموخته های جنگی کودتایی آمریکا از زمان جنگ دوم جهانی به اینسو به سردمداران کاخ سفید اینرا آموخته است که شکست دشمن با بمب های اتمی و ناپالم از هوشمند گرفته تا کودن تنها نیمی از پیروزی است که آنهم کوتاه مدت می باشد نیمه دیگر پیروزی آن زدن بمبهای آخوندی به کشور دشمن است که آنرا به نابودی کامل خواهد چرا که تنها اینگونه بمبها هستند که توانایی از بین بردن اکنون، گذشته و آینده ملتها را دارند. آری کاربرد چنین بمبهای با کلاهکهای سیاه و سپید که در زرادخانه های حوضه های علمیه بر اساس فرمولهای پیچیده اسلامی فراهم آمده، مردم کشور دشمن را چنان بزانو در خواهد آورد که خودشان را اصلا آدم بحساب نخواهند آورد چه رسد به اینکه به گذشته و آینده بیاندیشند. بدین ترتیب بود که یورش به عراق آغاز گردید.
از یکسو بمبارانهای انسان دوستانه و لشکرکشی مهربانانه و از سوی دیگر پرتاب آخوندهای گوناگون از چپ راست از بریتانیا و آمریکا گرفته تا ایران و لبنان به مناطق شیعه نشین آغاز گردید. در هفته سوم جنگ مقداری کمکهای انسانی از راه هوا به مناطق شیعه نشین عراق ریخته شد که در بر گیرنده برنج و شکر و گلاب و زعفران برای پخت شله زرد، کنسرو لجن (برای مالیدن به سروروی)، قمه و زنجیر برای قمه زنی و زنجیر زنی و چپاول و برگهای مهمی از توضیح المسائل آیت عظام که از نان شب برای شیعیان واجب ترند از جمله شامل اصول نجاست و طهارت و روشهای خشک و تر آن، جایگاه گوز و چس در اصول دین* اسلام بهمراه چند نوحه که ویژه مراسم پیشواز از سربازان آمریکایی. از همین روی گواه سازمان یافتگی گسترده شیعیانی که خود را به لجن گرفته بودند و "یا یانکی ادرکنی" گویان به سرو روی خود میزدند در هنگام ورود سربازان آمریکایی به شهرهای عراق بودیم. و درست همینها بودند که در سایه سربازان آمریکایی دست به چپاول و دزدی زدند. بهررو امروز پس از شکست عراق در جنگ گواه سربرآوردن آخوندهای گوناگون از گوشه و کنار عراق هستیم .

به کابل گنه کرد، ملای خری
به بغداد زدند گردن، کافری

در این که صدام حسین کافر بوده، علمای دین حنیف اسلام تردیدی ندارند، وی بود که خواهر سربازان امام زمان را در جبهه های جنگ ایران و عراق گایید، سربازان وی بودند که ده ها امام زمان را در جبهه های جنگ ایران و عراق دستگیر نمودند، سپاهیان کافر وی بودند که نایب بر حق امام زمان(عج - همانا عمه جنده)، خمینی (مج) را به گُه خوری و سر کشیدن جام زهر واداشتند، دستگاه وی بود که آیت الله محمد باقر صدر را و خواهرش را گایید و به شهادت رساند، همین صدام و حزب بعث عراق بودند که جلوی مراسم شله زرد خوری، سینه زنی، زنجیر زنی و قمه زنی شیعیان عراق را گرفته بودند و بدین وسیله باعث بالا رفتن قیمت نفت در جهان شده بودند. اگر وی نیز چون شاه سابق ایران بی سر صدا دست به چپاول ملت خود میزد زندانها به پا میکرد، همه ساله به پای بوس آیات عظام میرفت، سر روی ملت را با لجن عزای حسینی میپوشاند، مجلس روضه شاهانه را در ایام محرم و صفر راه می انداخت، خود را کمر بسته یکی از امامان شهید شیعه که کم هم نیستند میخواند، از ترس آیت الله محمد باقر صدر از عراق فرار میکرد و یا دست کم با چشمی گریان به تلویزیون عراق می رفت که صدای پای انقلاب را شنیده است، کسی بوی نمی گفت کافر. اگر وی نیز چون حاکمان عربستان سعودی دارالشریعه به پا میکرد و حقوق اسلامی زنان را رعایت میکرد کسی با وی کاری نداشت. وگرنه کشتن چند هزار کُرد زبان نفهم که مشکلی نیست ، مگر رژیم ترکیه همه ساله دست به کشتن کردها نزده، مگر حکومت اسلامی ایران کردها نکشته است و نمی کشد، اصلا چرا دور برویم مگر همین حکومت بعثی سوریه نبود که خواهر امت شیعه در سال 1981 در شهر حما گایید، مگر کسی به سران حکومت عربستان که دست، پا و گردن مردم را توی روز روشن میبُرند گفته است روی چشمتان ابرو است. و یا مگر کسی به کشتارهای که حکومت اسلامی در ایران کرده و میکند اعتراضی کرده است. داستان بر سر کافر بودن صدام است و مفتاح الفرجینی که به گمان آمریکایی ها در دست دارد. اگر وی کافر نبود می باید پس از التیماتوم دو روزه جرج بوش دست اهل و عیال خود را میگرفت به اذن الله چون رضا شاه که از ترس متفقین خود راهی تبعید گردید به تبعید می رفت و در این صورت ممکن بود عدی و یا قسی چون محمد رضا در ایران به قدرت برسند.

عتیقه جات
اینکه آمریکایی ها و شیعیان طرح چپاول موزه های عراق را به اجرا گذاشتند نه به دلیل علاقه آمریکایی ها به عتیقه جات بلکه تنها بخاطر مفتاح الفرجین بود. ورنه همگان دانند که آمریکایی جماعت علاقه ای به عتیقه جات و تاریخ ندارند، و اصولا تاریخ و بالیدن افتخارات تاریخی را دلخوشکنک ملتهای بدبختی میدانند که محتاج نان شبشان هستند. چرا دور برویم مگر از تاریخ سرخپوستان آمریکا چیزی بجا مانده است، اگر قرار بود آمریکایی ها به تاریخ و عتیقه جات علاقه داشته باشند، می باید سراسر آمریکا پر میبود از موزه های آکنده از چپُق های(پیپ) دوستی سرخپوستان.آنچه از تاریخ سرخپوستان بجای مانده نه چپق های دوستی آنان که در همان نخستین روزها شکسته شد، بلکه توتون آنان است که امروزه در کارخانجات توتون خشک کنی و سیگار سازی آمریکایی از قماش آر.جی. رینولدس و فلیپ موریس در بسته های رنگ وارنگ پیچیده شده و به مردمان کره خاک فروخته میشود.
شیعیان نیز بنوبه خود نشان داده اند که به تاریخ کمترین علاقه ای ندارند، این امت تاریخی بجز چهارتا حدیث گوزه کی، ده پانزده دانه مصیبت نامه و هفت هشت دانه نوحه کس و شعر وار که با خواندن آن به سرروی خود میزنند تاریخی ندارد و حمله آنان به موزه برای قسط الهی و مساوات اسلامی بود.

* بسیاری از علمای دین بر این باورند که اصول دین اسلام بر پایه های پنج گانه کیر، کُس، کون، گوز و چُس قرار دارد و فروع دین شامل نبوت و کثافت، امامت و رذالت، نماز و حماقت، جهاد و غارت، جماع و بکارت می باشد تا نظر رهبر فرزانه و یا رئیس مجمع تشخیص مصلحت چه باشد.

شمرنامه (http://shemr.blogspot.com/2003/05/blog-post_15.html)

Agnostic
03-21-2016, 07:27 PM
Tuesday, May 20, 2003


معجزه مفتاح الفرجین، امام زین المعقدین !!!

ولادت چهارونیم مین انگل لجنزار کثافت و ولایت، امام زین المعقدین که با عنایت پروردگار از کون پدرش امام زین العابدین ناخوش زاده شده است را به امام زمان (مج) ، ولی برحقش سیدعلی چلاق، آیات عظام، خانواده های انگل شهدا و جانبازان و امت شله زردخور شادباش می گوییم.

شمرنامه (http://shemr.blogspot.com/2003/05/blog-post_20.html)

Agnostic
03-21-2016, 07:28 PM
Wednesday, May 21, 2003


در بایستگی
به یاد میرزاده عشقی
به شما امت اسلام و محمد همگی باید رید
به محمد به علی، پنج تن آل عبا باید رید

دین اسلام و فقاهت گند کشید ایران را
به امامت، به رسالت، به خدا باید رید

جمله دزدان و ملایان به بسیج آمده اند
به بسیج و سپه و خون شهیدان شما باید رید

مجمع مصلحت است، انجمن آخوندان؟
به چنین مصلحت و نظم شما باید رید

رهبر امت اسلام اگر این خامنه ایست
بر چنین امت و ریش رهبرش باید رید

شرر روح خدا سوخت همه ایران را
بر مزار خمینی روح خدا باید رید
***
ختم این شعر بجای صلوات
بر جمال خاتم الانبیا باید رید


ولادت رخشنده ستاره آسمان رسالت والا پیامبر یعقوب را به روح الله پهلوی، رهبر فرزانه و رئیس اکبر و دیگر باشندگان وبلاگستان شادباش میگوییم

شمرنامه (http://shemr.blogspot.com/2003/05/blog-post_21.html)

Agnostic
03-21-2016, 07:29 PM
Thursday, May 22, 2003


ملی مذهبی ها
سوگند به گلوی حسین، خشتک پاره زینب، بند تنبان زین العابدین و به شجاعت زین المعقدین که ما کاری به کار ملی مذهبی ها نداریم و نوشته زیر از "شمرکارهای" هادی خرسندی است و به ما ربطی ندارد باور ندارید خودتان بخوانید

دادگاه اسلامی حضرات « ملی– مذهبی » را به زندانهای طویل المدت محکوم کرد.
ملی مذهبی ها که به زندان می افتند، آدم دلش برای باقی زندانی ها میسوزد: آقا آب بکش. آقا نجسه. آقا با کفش نیا تو. آقا واساده آب

نخور.... آقا ..... و فلانت را میبویند مبادا طهارت نگرفته باشی.
آخوند ها از این وسواس ها ندارند....
shemr & 7:06 AM

شمرنامه (http://shemr.blogspot.com/2003/05/blog-post_22.html)

Agnostic
06-06-2016, 05:24 PM
Friday, May 23, 2003


از شیعه و مسلمان ملولم و انسانم آرزوست
یکی از خواهران کس پرورده زینب، که از سر کُسخیالی وبلاگی زده، کُسنوشته ای دارد و به کُسگشت در وبلاگستان می پردازد. از بخت کیری اش گذرش اینجا اوفتاده، پیامی برایمان نوشته که آن روی شمری ما را بالا آورده است.

پاچه ورمالیده
با این شعور مسلمانی ات که از زیرشکمت بالاتر هم نمی آید، نمی توانی ببینی که رویکرد چکامه "دربایستگی" به کسانی است که می گویند: "ایرانیان‌ قبل‌ از اسلام‌ مردمانی‌ بی‌ سواد، بی‌ فرهنگ‌ و در كل‌ وحشی‌ بودند و در عین‌ حال‌ خود نیز علاقه‌ داشتند كه‌ بی‌ سواد باقی‌ بمانند."

نا گفته پیداست که برای مسلمانزاده مرده پرستی از قماش تو که روز عاشورا پس از شرکت در روضه خوانی و عزاداری حسینی، بر سر گور بابا بزرگ، حبیب فرزند قاسم رفته و دست آخر هم یاد امام حسین جاکش می افتد و کسناله زینبی سر می دهد خیالی نیست که دنیا دست کیست، اصلا چرا دور برویم برای کسی که مدینه فاضله اش گورستان است و دوست دارد مردم را عزادار ببیند فرقی نمی کند که چه بر سر مردم آن کشور رفته و می رود،
بی رودربایستی بنویسم تو از قماش مسلمانانی هستی که: مردم ایران پیش اسلام را برای اینکه، متُد کونشویی خشک و تر محمدی را نمی دانسته اند، بویی از طهارت، غسل جنابت و میت اسلامی نبرده بودند، از تکنیک های شرعی جماع با عمه، دایی و خاله و فرزندان آنان بی خبر بودند، به جماع با حیوانات نمی پرداخته و اصول شرعی برای چگونگی انجام آن نداشتند، حرمسرا راه نمی انداخته، به همخوابگی با دخترکان خردسال نمی پرداخته و بسم الله گویان به اسیران تجاوز نمی کردند ، دست و پا و سر و گردن مردم را با فتوای محمد جاکش نمی بریده اند و به سنگسار زنان نمی پرداخته اند، را وحشی و بی فرهنگ می خوانند.

فرهنگ شما مسلمانان انیرانی، از سازمان مجاهدین خلق گرفته تا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و انصار حزب الله، از شمس الواعظین و حجاریان گرفته تا محبی ها و شریعتمداری، از چمران ورضایی گرفته تا نظری و ذوالقدر، از شریعتی و سروش گرفته تا مصباح یزدی، از بهشتی دزد گرفته تا اکبر شاه، از بنی صدر گرفته تا خاتمی، از خمینی خونخوار گرفته تا سید علی چماق، ایران را به گند کشیده است و تو از اینکه من به دین و باور شما می رینم ناخرسندی.

فرهنگ پلید شیعه در پوست و گوشت تو و بسیاری از ایرانیان شله زرد خور ریشه دوانیده و در کردارتان نهادینه شده و شما را از آنچه که بر سرتان می آید(بی حقوقی شهروندان و جولان اوباش قداره بند انصار، بزه کاری های گسترده اجتماعی، بی کاری و نداری و تنگدستی، نبود بهداشت و خانه) و آنچه بر کشورتان می گذرد(از خفقان سیاسی و زندان گرفته تا شکنجه و اعدام ،بزه کاریهای سران حکومتی از دزدی چپاول گرفته تا آدم کشی و تجاوز) بی تفاوت کرده است و از شما جانوران درنده خویی ساخته است که کفتار وار برای کسب به پس مانده آنچه که از دهان سران حکومتی اوفتاده به جان یکدیگر اوفتاده اید. شب و روز می نالید و از یکسو با فرهنگ مظلوم نمایی حسینی به تنگدستی ، بیچارگی و پس اوفتادگی هم میهنان خود می بالید و از سوی دیگربا فرهنگ درنده خویی علی وار به ناتوان کشی می پردازید.

دروغ و ریا از سرو کولتان می بارد و دلتان را در بهترین حالت به دروغ گویانی چون خاتمی و دار و دسته اش خوش کرده اید اگر چه برده وار سرسپرده فرمان رهبرید . چرا دور برویم مگر آن مردک هیچ گو خمینی (مج) نمی پرستید انگار نه انگار که خمینی (مج) در آن کشور هشت سال آزگار حمام خون راه انداخته بود و یا مگر این مردک سروش را که امروز بزرگش کرده اید نبود که برای اقامه نماز انقلاب فرهنگی در پشت سر خمینی با خون دانشجویان در سال پنجاه و نه وضو کرد.

چه بنویسیم ، اگر گمان برده ای که برای کُس خوشکنک آدم های از قماش تو می نویسیم کورخوانده ای، فرهنگ ما فرهنگ زندگی و ارزش نهادن به شاد زیستن است، آنچه که اینجا نوشته شده و خواهد شد کوششی ناچیز است برای رسوا کردن فرهنگ پلید اسلام و شیعه، که ایران را به گند کشیده است بیگمان مرده پرستانی چون تو، برادران زین المعقدینی ات و دین باورتان را به ریشخند خواهیم گرفت .

شمرنامه (http://shemr.blogspot.com/2003/05/blog-post_23.html)

Agnostic
06-11-2016, 08:10 PM
Wednesday, May 28, 2003


ناسزا
بخش دو
نخستین پیام شیخ
از واپسین نوشته مان به شیخ شبی نگذشته بود که چشممان به نخستین پیام گستاخانه ایشان در شمرنامه روشن گردید، شیخ به گمان اینکه ما یساری هستیم و چون دیگر یساریون از دنیای پلید شیخان بی خبریم به شیوه دیگر شیخان که حتی شیطان را می فریبند، سالوسانه پیام خود را با شمر جان آغازیده بود و هر آنچه که ما به وی گفته بودیم بسود خویش وارونه کرده و در پی آن گریزی به دنیای پزشکی زده و از جانوران عجیب الخلقه ای بنامهای «ارگانیسم» و «واکسن» نامبرده بود که تا کنون به گوشمان نخورده بود و دست آخر ما را به رفوگری دین پلید اسلام متهم کرده بود. از آنجایی که ما این جماعت را نیک می شناسیم پاسخی در خور برای ایشان نوشته و برای اینکه ایشان خر فهم کنیم چکیده و گوهر پیام خودمان را برایش دوباره نوشتیم و دست آخر هم به وی یاد آوری کردیم که:
از گستاخی ات در داوری کردن آنچه که در شمرنامه نوشته ایم اینبار چشم پوشی نموده و آنرا به حساب ناپختگی ات می گذاریم و یاد آوری می نماییم که هر آنگاه از آن دو پیام ساده سر در آوردی میتوانی به داوری نوشته های ما در شمرنامه بپردازی، خیالت هم از اکنون تخت باشد که ما نه برای دلخوشی تو و نه هیچکس دیگر ننوشته و نمی نویسم و دوست هم نداریم که کسی برایمان روشن کند چگونه بنویسیم.

رساله شیخ
باری برای اینکه شناختی از جانورانی که شیخ در پیام خود نامبرده بود بدست آوریم سری به وبلاگ ایشان زدیم که دیدیم «شاش الله» ایشان چون دیگر آیات عظام که خود را آیت الله خوانده و خود را عقل کل میپندارند برای خود رساله ای در مسائل اساسی دین مبین اسلام از قبیل قوانین حیض، چگونگی بجای آوردن فریضه جماع، فوائد جلق، نماز میت و فشار قبر بر سیمون دوبووار، خطرناک بودن داروین و صوابهای کمونیست ستیزی دارد، افزون براین احادیثی معتبری از قرآن و پیامبر جاکش اسلام در مورد زناشویی، فتوی ستیز با زنانی که امروزه با دین اسلام مخالفند و این دین پلید را علت سیه روزی خود میدانند. به گمان شیخ زنان بالفطره یا کمونیست هستند و یا چپگرا، چرا که از دنده چپ آدم آفریده شده اند، در قاموس شیخ مومنه ها نباید به روشنفکران گوش کنند و نزدیکی کنند چون روشنفکر جماعت چون بیست و چهارساعته سرش توی کار خواندن کتاب و روزنامه و اوراق ذله می باشد و اصلا وقتی برای فریضه جماع ندارد و یا اگر هم داشته باشند چون غرق در رخدادها فلاکتبار جهانند اصلا توانایی های این کار ندارند، رستگاری بگمان شیخ همانا گوش دادن و خواندن چرند و پرندهای وی می باشد که از طریق میمهای شیخ به تن و روح خوانند آنهم از سوراخی که شیخ نام نمی برد رسوخ کرده و فرد مومن رستگار شده و احساس آزادی می کند. از قرار معلوم این میمها تنها به تن و روح آقای افشین زند نفوذ کرده بگونه ای که ایشان احساس آزادی زیادی کرده و با همه وبلاگ نویسان و وبلاگ خوانان سر جنگ و ستیز دارد و به گفته برخی چون یابو لگد پرانی می کند ولی دیگر وبلاگیان برای میمهای شیخ تاکنون تره هم خورد نکرده اند و ویرا به پشمشان حساب نمی کنند و این باعث واپسین فتوای شیخ شده است.
نا گفته نماند شیخ چون آیت الله ناصر مکارم شیرازی که با تکیه بر سابقه حوزوی خود، خود را در تمامی امور از کشوری، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، ارضی، سماوی و گیاه و جانور شناسی صاحب نظر دانسته و نظریات تمامی صاحب نظران این گستره ها رد می نماید. اما بر خلاف دیگر آیات عظام که رساله های خود را با گویش کُس کربلایی می نویسند، رساله «شیخ سعید بحرالعلوم» را می توان «شیخ کاری» نامید که گویشی کُس آنجلسی دارد.

تازه ترین فتوای شیخ
همانگونه خمینی(مج) فتوای قتل سلمان رشتی را به سبب کفر گویی داد و وی را باعث تمامی فلاکتها و مصیبت هایی که گریبانگیر جهان اسلام شده و می شود دانست و در یک کلام وی را مفسد فی الارض خواند. شیخ نیز فتوایی داده بنام خاله سوسکه و کسپر که در آن شبح و مهشید مفسد فی الوبلاگستان خوانده شده اند، در این فتوا از رفت آمد های مشکوک ارواح خبیثه مارکسیستی به وبلاگ شبح پرده برداری می شود و اینکه شبح همه اش در باره این ارواح خبیثه می نویسد. افزون بر اینها اینکه شبح توی اتاق خواب مارکس رفته و می رود. و مهشید خودش با چشمان خودش رابطه نامشروع مارکس با کلفت خانه خانواده گی مارکس دیده ولی از آنجا که هوادار جنبش زنان بوده و بالفطره چپگرا برای حفظ آبروی مارکس و کمک به جنبش زنان این کلفت به بیمارستانی برده و آن تخم حرام را ساقط کرده، اما اکنون پشیمان شده و می گوید آن بچه را به پروشگاه داده اند و گلکو مخفیانه برای آن بچه شیر خشک خریده است و همه اینها در وبلاگ شبح نوشته شده و سینا هدا آدم بدجنسی است و هرکس شک بیاورد یا کمونیست است و یا فمینیستی از قماش مهشید که او هم کمونیست است که افزون بر روابط مشکوک وبلاگی خود در نیمه شبها با شبح با رهگذر ثانی(نسخه اصل آن) و مسترکاف سلام علیک دارد. باری شیخ براین باور است که آتش همه بدبختی های بشر از گور شبح بر می خیزد که صدام حسین در آنجا پنهان شده و مهشید هم بی گناه نیست و گلکو اعدام باید گردد و اگر ریشه این مفسدان از وبلاگستان کنده نشود در ایران حکومت اسلامی برقرار شده و کمونیستهای که حکومت اسلامی آنان را در درازنای بیست و چهار گذشته اعدام کرده از گورهای خود برخاسته و به وبلاگ شبح رفته و با گردن نهادن به رهبری وی باعث سرنگونی سلطنت پهلوی شده، دیوار برلین را باسازی کرده و در شوروی حکومت بلشویکی راه انداخته و به کمک استالین آمریکا را نابود خواهند کرد، و در ایران به کلاه برداری دست خواهند زد و کلاهی که رضا شاه بر سر مردم ایران گذاشته و همراه با آن حجاب اجباری که حکومت اسلامی با زبان خوش بر زنان ایرانی کرده را بزور از سر نوامیس مسلمانان خواهند ربود و شبح پیغمبر است وامام زمان می آید، عروس دریایی فکر می کند داروین خر است و مارکت اکونومی ور خواهد اوفتاد و پناهندگان ایرانی که با هزار بدبختی به غرب آمده اند ورشکسته گشته مجبور به برگشت به جهنم حکومت اسلامی خواهند شد که اقتصاد سوسیالیستی دارد و به رفسنجانی حقوق بیکاری نمی دهد اینجور بد میشوند فور گادز سیک. مردم چین برای خوردن گاوهای مقدس هند به آن کشور حمله خواهند و آدم باید برای شناختن خودش هم که شده با انگشت تمامی سوراخ سنبه های بدن خودش را انگول کند و اگر من را پیدا نکرد به انگول کردن همسرش و اگر همسر نداشت به انگول کردن مبلغین مذهبی مسیحی در ژاپن بپردازد و توی وبلاگش بنویسد تا مردم به خودشان آگاه شوند وبدانند نوشین خراسانی تیکه خوش خط و خالی است که یک مارلنینیست است که می خواهد توی محیط زیست اجندای مارکسیستی بکند، و زنان مردم را از راه بدر کند تا هوادار 11 سپتامبر بشوند و امریکا به عراق حمله کند تا پاکستان افغانی طالبان را به ایران پس بدهد و تا نوشین خراسانی خفه شود و مهشید حساب کار دستش بیاید وگمان نکند پدرش نام زیبایی برای او برگزیده است و مادرش دخالتی در نامگذاری این نام نداشته است و مهشید هم از سلیقه پدرش که همانا نام خودش باشد خوشش نیاید و اینقدر بیضه های باد کرده شیخ را به رخش نکشد و احساسات بیضوی شیخ را پامال نکند. شیخ از تکرارچکیده این چرندیات که هیچکس هم از آن سر در نمی آورد لب خود را به دندان ذوق گزیده و به گونه ای که خونین شده و در این پیام هم می نویسد

شمرنامه (http://shemr.blogspot.com/2003/05/blog-post_28.html)

Agnostic
06-24-2016, 08:01 PM
Thursday, May 29, 2003


پیشکش به کنجکاو ورهگذر ثانی
ناسزا
بخش سوم
بیماری کودنانه راست روی در فاشیسم و افشین زند

گفتیم که افشین زند تنها کسی در جمع وبلاگنویسان است که پذیرای میمهای «شیخ سعید بحر العلوم» شده، ایمان وی به تمامی گفته های بی سروته و خنده دار شیخ به گونه ای است که ما شک کردیم نکند این شیخ همان رضا پهلوی باشد و یا زبان دشمنان سلطنت لال، نکند میمهای شیخ به روح و جسم رضا پهلوی نفوذ کرده و خون کیانی میمی شده است.
برای روشن شدن داستان و بررسی و داوری شمری سری به وبلاگ آقای زند زدیم و نگاهی به نوشته های ایشان در چند ماه گذشته انداختیم تا ببینیم در چند ماه گذشته چه نوشته ،دستاورد ما نبشته زیر است و آنرا به صحرای کربلای شمرنامه آوردیم تا ارمغانی باشد برای رهگذران این وادی خشک.

النظافه من الایمان
خیالتان تخت باشد که هدف نوشته ما برخورد به شخصیت واقعی آقای زند که بگمانمان وزیر راه و ترابری آینده در دور دوم سلطنت خاندان پهلوی خواهد شد، نیست ، بلکه برخورد ما به شخصیت سیاسی وبلاگی ایشان است که به گفته عمروعاص مانند صابون حمام گلنار زمان شاه خدا بیامرز می باشد.
این گونه صابون در دوره حکومت اسلامی مدتی کوپنی شد و سپس نایاب گردید و امروزه تنها در کشورها پیمان نفتا آنهم به گونه ای قاچاق در بازار سیاه سیاست به فروش می رسد. از خواص این صابون همانا این باشد که در اثر همنشینی های بسیار با سنگ پای قزوین در حمامهای عمومی، یکی از ویژه گی های ناپسند این سنگ پا را که زبانزد مردم است و ما به دلیل عفت کلام ذاتی مان از نامبردن آن خوداری می کنیم، را به خود گرفته است. به هررو این صابون هم لیز است و هم زبر، کسانی که پی این صابون به تنشان خورده میدانند که ما چه میگوییم.

به سلامتی
برای کسی که تا کنون حمام عمومی نرفته است و با اندیشه های افشین زند آشنایی ندارد در برخورد نخست وی دمکراتی مادر زاد می نماید. ما یکبار به چشم خودمان دیدیم که کارکشته ترین رهبر حزب کمونیست کارگری نادر بکتاش که می گوید خورشت سبزی مکروه است چون بوی ناسیونالیسم ایرانی می دهد، از شنودن دیدگاه های مترقیانه افشین زند به گونه ای به وجد آمد که بدون توجه به بوی شله زرد کله آقای افشین زند از وی را برای نوشیدن آبجو و گپی سیاسی در باره فوائد هم کاسه گی چپ و راست، در یک بار خیالی دعوت به عمل آورد و افشین نیز پذیرفت و برسم ادب فاتحه ای هم برای زنده یاد «منصور حکمت» هم خواند اما آبجو را یکسر بالا انداخته، نیکسون را برای حمایتش از شاه ستوده، متلکی بار مارکس لعنت الله علیه نمود و چون جعفر جنی غیب شده و آقای نادر بکتاش را که هنوز آبجو خیالی اش را سر نکشیده بود در خماری گذاشت.

پرونده خسرو گلسرخی
از دمکرات بود آقای افشین زند همان بس که وی از مخالفین سرسخت مجازات اعدام است و برای اثبات این مدعای خویش، خسرو گلسرخی را زنده کرده و در دادگاه دادگستر (عادل) نظامی بریاست خودش محاکمه نموده و به جرم برنامه ریزی برای گروگان گرفتن رضا پهلوی در تورنتو محکوم به حبس ابد با اعمال شاقه دربرگیرنده خواندن نوشته های فاشیستی آفشین زند در سیاه چالهای وبلاگ خود مینماید. تا درس عبرتی شود برای دیگر وبلاگیان که خیال به گروگان گرفتن عکس رضا پهلوی را از راه لینکیدن به وبلاگهای آزادی و اعتراض را از کله های پوک خودشان بیرون بریزند.
ما نسخه ای از این پرونده جنجالی برای «سازمان دیدبان حقوق بشر در وبلاگستان» فرستادیم و اینان نیز در نامه ای ستایش آمیز برای خودمان نوشته اند:
گرامی شمر فعال اجتماعی فلکزدگان چپگرا در وبلاگستان
رئیس دادگاه شله زرد خورده که چنین حکم چرتی را صادر کرده و بیجا کرده است چنین چیزهای بی سروته ای در وبلاگ خود نوشته. چرا که بر اساس مفاد این پرونده متهم آقای خسرو گلسرخی ساکن بهشت زهرا دادگاه را به رسمیت نمی شناخته و نمی شناسد و و افزون براین اصلا رئیس محترم دادگاه را حتی به پشم خودش نشمرده و اینرا همه میدانند.
مگر رئیس دادگاه کر بوده به فریاد آقای خسرو گلسرخی که گفته است شکنجه شده ام رسیده گی نکرده است. این فریاد به گوش همه رسیده است وبرای همه وجدانهای بیدار روشن است که وی شکنجه شده. به گمان ما رئیس دادگاه یا اصلا وجدان ندارد و یا وجدانش خوابیده که چنین حکمی را صادر کرده
نه این دادگاه تجدید نظر بریاست آقای زند و نه آن دادگاه بدوی که آقای خسرو گلسرخی ساکن بهشت زهرا را محکوم به تیرباران هم نمود کمترین سندی بر درستی حکم خویش ندارند وشله زرد میخورند اگر چنین غلطهای بکنند.
افزون بر این گواه دیگر این ماجرا آقای عباس سماکار، که از دست حکومت شاه جان بدر برده و برای فرار از دست دژخیمان حکومت اسلامی به آلمان پناهنده شده و از ترس ماموران ساواک مدتی در گوشه سایت گویا پنهان شده بود، ادعا میکند که روح متهم آقای خسرو گلسرخی ساکن بهشت زهرا اصلا از گروگانگیری خبر نداشت و ندارد.
قاضی محترم دادگاه آقای افشین زند یا اصلا از وجود چنین گواهی خبر ندارد و یا خودش را به آنراه زده. بنا بر این آقای افشین زند سیاسی فکر می کند صلاحیت رسیدگی به پرونده را نداشته و ندارد. متن این پرونده هم برای عفو در پیشگاه همایونی خدمت رضا شاه دوم پادشاه دمکرات ایران و جهان و حومه آن کهکشان راه شیری فرستاده شد.
برای رهایی آقای خسرو گلسرخی از بند این قاضی بی وجدان و اعاده حیثت از تمامی قربانیان زندان، شکنجه، اعدام در دوران حکومت پهلوی هم که شده دربایسته است تمامی خوانندگان شمرنامه بخش دیدگاه های شمرنامه را امضا نمایند.
«سازمان دیدبان حقوق بشر در وبلاگستان»

یازدهم سپتامبر و غائله سیاهکل
از قرار معلوم موجی شدن آقای افشین زند از انفجارات یازده سپتامبر در آمریکا که پس از یکسال و اندی، مغز بلاگی ایشان در تورنتو تکان داده و ویرا به یاد قیام سیاهکل و پیوند دادن آن با شبکه القاعده انداخته است. این جانباز صد در صدی در پوستین یک تاریخنگار ورزیده، سیاسی کار کارکشته مانند سرکار استوار فرو رفته وگزارش زیر برای ثبت در« تاریخ کس وشعر نویسان وبلاگستان» به پیشگاه اعلیحضرت همایونی شاهزاده رضا پهلوی فرستاده تا به توشیخ ملوکانه مزین گشته و در تاریخ 2500 ساله آینده خاندان پهلوی پیوست گردد.
افشین گزارش تاریخی خود را برای درس عبرت آندسته از وبلاگنویسانی نوشته که با خواندن کتاب ماهی سیاه کوچولو هوادار مشی چریکی شده و در آینده نزدیک گذرشان به زندانهای رژیم شاهنشاهی خواهد اوفتاد. بنابر باور آقای زند قیام سیاهکل غائله ای بود که بوسیله گروهی جوان دانشجو که دست چپ و راست خودشان را هم نمی شناختند و از ذوق خواندن کتابهای صمد بهرنگی و زندگی در تمدن بزرگ و آزادی های همه جانبه و رفاه اقتصادی دوست داشتند بمیرند، راه افتاد.
دست شاه درد نکند که ریشه آنها را کند آنها تروریست بودند و رژیم شاه که بوسیله کودتا روی کار نیامده بود و دولت ملی مصدق را به فتوی آیت الله کاشانی و مقلدانش که نوچه های شعبان بی مخ هم نبودند سرنگون نکرده و دکتر حسین فاطمی را تکه پاره نکرده بودند و اصلا کسی را از مرداد 32 تا غائله سیاهکل کشته نشده بود و زندانی سیاسی نداشت و همه روزنامه ها هم آزاد بودند، از اساس دمکرات بود و باید این تروریستها را می کشت. شاه سایه خدای دمکراتهای روی زمین بود و با روحانیون رابطه خوبی داشت و یکبار که بند تنبانش پاره شده بود از امام رضا شفاعت خواسته بود و امام رضا هم عمامه خودش را بند تنبان شاه کرده بود و شاه کمربسته دمکرات اسلام گستر بود.

قاضی مرتضوی و سرکار استوار
به گمان آقای افشین زند گناه اصلی غائله سیاهکل از گور کتاب ماهی سیاه کوچولو بر می خیزید که بچه دانشجوها توی دانشکده پلی تکنیک کودکستان تهران می خوانند، در این کتاب کودکان دانشجو با اصول چاقو کشی آشنا شده و هوادار شاه و نوچه شعبان بی مخ نمی شدند و تروریست از آب در می آمدند. بسیاری از کسانی که اینروزها از رضا پهلوی می پرسند: در باره دوره فرمانروایی پدرتان چه می اندیشید؟ به گروهای فشار مارکسیستی وابسته هستند که ماهی سیاه کوچولو می خوانند و آتش این پرسشهای فشار دهنده بر قلب شاهزاده جوان، و دل خونبار هواداران سلطنت از دل ماهی کوچکی برمی خیزد که هوای دیدن دریا را دارد.
بنابر این اگر آقای افشین زند جای قاضی مرتضوی بود برای پاسداری از تاج و تخت کیانی و حفظ آبروی سلطنت که در سایه آن مردم رفاه آزادی و حقوق شهروندی داشتند می گفت باید این کتابها را سوزاند.
و آقای افشین زند پلیتک سرکار استواری میزند و مزه می ریزد و می گوید صمد و توی پرانتز می گوید «با صمد آقای خودمون اشتباه نشه!» صمد بهرنگی کافر است و کتابهایش را باید سوزاند. همه خواننده به وجد می آیند و وبلاگ سرکار استوار میشود پاسگاه ژاندارمری ده پایینی. چشم راست همه اهالی ده بالا می شود هدف انگشت نشانه دست چپ صمد بهرنگی، تنها جای قوچعلی، عین الله، کدخدا و ننه آقا خالی میماند که ما آنرا به حساب ته کشیدن ذوق ادبی سرکار استوار در این بخش از داستان میگذاریم.
ناگفته نماند افشین به فرهنگ مرده پرستی می تازد، اما دوست ندارد کسی با برشمردن تنگناهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی روح در گذشتگان خاندان سلطنت را در گور بلرزاند و دل شاهزاده جوان را بشکند.
دنباله خواهد داشت

Agnostic
06-26-2016, 08:39 PM
Tuesday, June 03, 2003


برای پانزده خرداد "روزمرگ" خمینی(مج- مادر جنده)
به آهنگ صدای پای آب سهراب سپهری بخوان اما خلسه نرو

صدای روضه

صدای روضه می آید ، مگر در گنداب اعتقاد، کسی را غسل میدهند؟
لباس شیعیان چرک است.
میان آفتاب پانزده خُرداد
طنین زجه ، چسناله های ایمان ، به یاد امام پلیدان.
کثافت روی شیعیان است، چونان تیره گی شب.

چه می خواهیم؟
سکوت مرگ واژه هاست
و خاموشی گورستان اندیشه ها.

بسیجیانی در كوچه های تنگ اعتقاد، جیبهای باور ترا می جویند.
و در قریه گفتگوی تمدنها، ترا به ریشخند می گیرند.

چرا مردم نمی دانند
كه اسلام نفرین است؟
نمی دانند در چشمان حریص آخوندان امروز، برق شهوت مرگ
فرزندان دیروز فاطمه الزهراست؟

چرا مردم نمی دانند
كه در هوای سنگین حکومت اسلام،
دم و باز دم زندگی ناممکن است؟
shemr (http://shemr.blogspot.fr/2003/06/blog-post_03.html)شمرنامه (http://shemr.blogspot.fr/2003/06/blog-post_03.html)

Agnostic
06-26-2016, 08:40 PM
hursday, June 05, 2003


ناسزا
بخش چهارم

بیماری کودنانه راست روی در فاشیسم و افشین زند (بخش پایانی)

ناسیونالیسم و زبان فارسی آفشین زند
دوری گزینی آفشین(نه افشین) زند از ادبیات خشونت گرایانی چون صمد بهرنگی با بینش خلقی و وطنفروشانه شان از یکسو و برداشت گسترده و خردمندانه ایشان از تاریخ جنگهای قومی(نه ملی) مردم وحشی و بی لیاقت ایران زمین که مانند مردم سویس نیستند (و همچون افغانستانی های امروزی سه هزار سال آزگار است با توپ و مسلسل و موشکهای استینگر اهدائی آمریکا، در هنگام اشغال نظامی ایران بوسیله شوروی در دوران کورش کبیر به جان هم اوفتاده اند)، از سوی دیگر. حس وطن پرستی(و نه ملی گرایی) را در ایشان برانگیخته است.
برای نجات آب خاک ایران از جنگهای سه هزار ساله این اقوام وحشی که پارسی هم نمی دانند، آفشین زند حسابگرانه از خزینه (نه گنجینه) خرد خویش، بخشش مفت می کند و آنرادر راه گسترش اقتصاد ایران بکار می اندازد و سپس درنوشته خود "جمهوری فدرال ایران ؟!"
به پاکسازی "زبانی" این اقوام وحشی می پردازد. ایرانیان عرب زبان را از خوزستان برداشته و به کویر لوت می برد تا "نی" شان را بیاندازند، عربی را فراموش کرده و فارسی یاد بگیرند. باشندگان گیلان و مازندران را برداشته و به خوزستان برده و با این کار این دو قوم گیلکی و مازندرانی را از یاد برده، فارسی یاد می گیرند، افزون بر این سردی شان هم خوب خواهد شد. آذری ها را باید به سیستان فرستاده شوند تا مانند (بدور از آذری های گرامی) آفشین شوند و فارسی یاد بگیرند و سیستانی ها را به آدز بایجان فرستاد تا هم فارسی یاد بگیرند و هم چشمشان از چشم اهالی افغانستان بیافتد . کردها اصلا بویی از ایران و ایرانی نبرده اند و به قوم ماد وابسته اند که در 2641 سال پیش کردستان را اشغال کرده اند، قوم دیاکو خیلی پدر سوخته بوده اند که لسان اصیل عجمی عزیز ما را به واژه های(ریشه واژه از وت کردی است به این همانی گفتن) مادی آلوده اند و اصلا فارسی نمی دانند و به والا حضرت شمس می گویند شازده خور ( خورشید در کُردی)، از این گذشته بی "لیاقتی حکومت مرکزی اسلامی" در کردستان باعث شده گروهای خشونت طلب مارکسیستی که ماهی سیاه کوچولو هم خوانده اند در این پاره از ایران لانه کرده و به کرده ها یاد داده اند که بگویند خودمختاری برای کردستان و دمکراسی برای ایران. برای همین کردها را باید به بلوچستان فرستاد تا فارسی یاد گرفته ایرانی شوند، روشن است پس از پاکسازی کردستان از وجود گروه های "گروهای خشونت طلب مارکسیستی ماهی سیاه کوچولو خوانده" بلوچ ها را به کردستان فرستاده خواهند تا آنها هم فارسی یاد بگیرند.
پایتخت را نباید فراموش کرد باید آنرا پاکسازی زبانی کرد، آزمون سراسری برگزار نموده و کسانی را که فارسی آفشینی نمی دانند به مناطق مربوطه خواهیم فرستاد تا فارسی یاد بگیرند و بدین ترتیب درس عبرتی به لیبرال های بی عرضه غربی داده خواهد شد، که فکری برای پاکسازی شهر های بزرگ و کوچکشان از وجود گروهای پست زبانی عرب، کرد، ترک، فارس، تاجیک، افغان، آفریقایی که "فارسی" هم نمی دانند، بکنند و این لکه های ننگ آلود فقر جهانی را که برای لقمه ای نان به غرب آمده اند از دامن پاک سرمایه داری مدرن و پیشرفته پایان تاریخ پاک کنند.
از آنجایی که مردم ایران هیچ شایستگی ندارند و همیشه توی سر هم زده اند و چیزی از فدرالیسم نمی دانند، دوسه میلیون از دست راستی سرتراشیده غربی را که "زبان فارسی آفشینی" را نیک میدانند و از قضا بیکار هم هستند به ایران آورده خواهند شد و در گیلان و مازندران که خالی هم مانده و آب هوای اروپایی داشته و غربی پسند است جای داده و بعنوان کارشناسان آموزش زبان فارسی آفشینی بکار گمارده خواهند شد.
برای اینکه دست نوازش شمری مان را بر سروگوش آقای افشین زند کشیده باشیم تا لبخندی بزنند و توفیر تیزاب شمری را با صابون گلنار دریابند، پیشنهاد می کنیم که مردم بزرگوار قم را که از ننگ حوزه های علمیه بجان آمده و از زخم زبان های دوست و دشمن آزرده اند از قم کوچانده و به قزوین فرستاده و مردم بزرگوار قزوین را به قم بیاورید تا بزرگان دین و طلبه ها گویش "کُس کربلایی" را فراموش کرده پارسی یاد گرفته و چشم جهان اسلام هم باز گردد.


آقای زند:
"اگر اسکندر، عربها، مغولها و آخوندها توانسته بودند این کار را به انجام برسانند، تو هم می توانی. این نوشته پاد ایرانی ترین نگرشی بوده که تاکنون از یک ایرانی خوانده بودم. تنها جای شرم دارد. تو نه ایران را می شناسی و نه تارِیخ ایران را. این پاد چپ بودن تو، اندیشه هایت (در هم گویی هایت) را به آمیزشی، از اندیشه های نیمه فاشیستی ( برای روش انجامیدن آنچه را که آرزومندی) و نازیسم ( هر آنچه برآیند نابودی قومهای ایرانی ) از روی زمین است کشانده. ایران هنگامی ایران است که همه انسانها را با هر نژاد و تیره و فرهنگ و خرده فرهنگها را در خود جای داده. بی همه اینها ایرانی در کار نیست. هم اندیشه ات و هم راه کارت ناامید کننده است. من خواهان ایرانی آباد و آزاد و پیش رفته هستم نه بازگشت به برنهاد ( تئوری) های که دست کم پنجاه سال است ورشکستگی آنها جهانگیر شده. من خواهان همزیستی مردمانی هستم که به دلبخواه خواهان ماندن در مرزهایی هستند که آن را دوست دارند. تنها ایران آباد و آزاد پشتوانه این همزیستی ( در دوران مدرن) خواهد بود. ما ملت و مردم یک شبه پدیدار نشده ایم که به مانند دیگران ناپدید بشویم. اگر زمانی و هنگامی پیش آمد در باره اش خواهم نوشت"

دوستان
از آنجایی که ما خیلی رو راستیم، همینجا می گوییم که پیش از نوشتن این بخش، کنجکاوانه سری به یکی از نوشته های کنجکاو زده بودیم و آنرا بدون دستکاری در اینجا آورده بودیم، تا کنجکاو بداند چرا این نوشته به او پیشکش کرده بودیم،




گفتگوی انتقادی و رهگذر تواب
یکی دیگر از نشانه های دمکرات بودن آقای افشین زند همانا پایبندی ایشان به گفتگوی آزاد و دوسویه با خوانندگان وبلاگش می باشد و برای اثبات نظریات خویش به نامه یکی دوستان وبلاگ نویس خود که چپ بوده و حقوق هم خوانده است پاسخ داده و برای اینکه یکسویه به داوری نرود، نامه آن دوست را به گونه زیر می آورد
"یکی از دوستای وبلاگ نویس ما نامه داده که "آقای زند بد کاری کردی به صمد بهرنگی و گلسرخی گیر دادی!" (نقل به مضمون)"
و در پی آن پاسخی دندان شکن به این نامه این دوست می دهد که کوتاه شده آن چنین است.
اینها (صمد بهرنگی و گلسرخی) آدمهای مزاحمی بوده اند که مرده شان هم آدم تنها نمی گذارد، این قهرمانان انقلابی شما هوس کرده بودند با گروگان گیری و آدم کشی گند بزنن تو تاریخ یک ملت و ما رو به روز سیاه بشونن .
این ها چند تا جوان ساده دل دهاتی کم سواد بوده اند که "گُه زدن به مملکت و خیر سرشون سیفون رو هم نکشیدن".
"خسرو گلسرخی با چند تا رفقاش خواستن پسر رئیس مملکت رو بدزدن و با این وسیله چند تا تروریست رو از زندان بکشن بیرون."
البته این دوست افشین زند از آن چپهای عجیب و غریب است که از یکسو مردم را به شرکت در انتخابات دعوت می کنند و از سوی دیگر مردم را به خشونت فرا می خوانند و رفقایش بجای اینکه به نقد روشنگران پاسخ دهند دست به ترور شخصیت می زنند. در اینجا افشین زند رسم دوستی بجا آورده و به این دوست عوضی مینویسند:
"من خودم چند نفر از شما رو تو همین وبلاگ معرفی کردم، اما روتون خیلی زیادتر از این حرفهاست که با نصیحت امثال من از رو برین."

از آنجایی که ما خودمان را فعال اجتماعی فلکزدگان چپگرا در وبلاگستان میدانیم ولی چون تنها کارشناس امام حسین کشی و ریدن به اعتقادات شیعیان می باشیم، از این گفتگوی بی سروته حقوقی سیاسی آقای زند سر درنیاوردیم و ناچار شدیم در فرمانی به حرمله که حقوق سیاسی و کشور شناسی خوانده، خواستیم به این نوشته افشین زند بر خورد کرده و پاسخش را برای ما بفرستد. ایشان هم سنگ تمام گذاشته و پاسخ زیر را برای ما فرستاده است.

سرور گرامی شمر
آقای افشین زند شله زرد می خورد که از این غلطها می کند. اگر او کمترین بویی از رابطه کشور، ملت و دولت در سیاست شناسی و حقوق برده بود هرگز چنین چرند پرندهای در وبلاگ خود نمی نوشت. کاری به اتهام ایشان علیه آقا خسرو گلسرخی که از بنیاد نادرست است نداریم.
این مردک کودن اصلا نمی داند که:
کشور در برگیرنده سرزمینی است، که یک ملت و یا چندین ملت در آن گرد هم آمده و در آن چهارچوب مرزهای آن با یکدیگر زندگی می کنند. ملت در برگیرنده شهروندان که بر اساس قانون اساسی آن کشور داری آزادی های فردی، اجتماعی، سیاسی و مسئولیتهای حقوقی می باشند. هر کسی میداند قانون اساسی هر کشور، سند پایه ای رابطه حقوقی ملت یا بهتر بگوییم شهروندان آن کشور با خودشان و با دولت می باشد و بر اساس این قانون است که شهروندان میتوانند کارکردهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی داشته باشند.

آقای افشین زند در کدامین بند "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" به شاه بنام رئیس مملکت اشاره شده است؟ بر اساس این قانون شاه باید سلطنت می کرد و نه حکومت، و سلطنت هم مقامی تشریفاتی است. بر اساس "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" پادشاهان خاندان پهلوی بدلیل زیر پا گذاشتن "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" مجرم بشمار می آیند.
آیا کودتای سوم اسفند و بیست هشت مرداد جرم سیاسی نیست؟ آیا از میان بردن احزاب سیاسی و انجمنهای کاری و سیاسی که تنها ابزار دخالت شهروندان در سیاست کشور بر اساس "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" بود جرم سیاسی نبوده، که تو در برابر آن خاموشی.
آیا دخالت کردن در انتخابات و فساد گسترده مالی و سیاسی دربار و خانواده سلطنتی جرم نیست؟
از همه اینها گذشته اگر آزادی سخن این بنیادی ترین حقوق شهروندان در "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" دوره پادشاهی خاندان پهلوی زیر پا گذاشته نمی شد، آیا امکان داشت واپسگرایانی که از گور 1400 ساله اسلام برخاسته اند در آن کشور به قدرت برسند؟

این نوشته افشین زند آنروی سکه صادق خلخالی است که بدون در نظر گرفتن و زیر پا گذاشتن "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" افسران ارتش و امیر عباس هویدا و بسیاری از وزیران و کارمندان دولتی با قوانین بندتنبانی قرآنی "مفسد فی الارض" و "محارب با خدا" خوانده و به جوخه های مرگ سپرد.
کوتاه بگویم :روی کار آمدن حکومت اسلامی در ایران که به تباهی زندگی میلیونها ایرانی انجامیده، بر آیند زیر پا گذاشتن "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" بوسیله حکومت خودکامه گان خاندان پهلوی می باشد.
اگر زیرپا گذاشتن "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" که یکی از دستاورده های تاریخی ملتی بود که نخستین انقلاب دمکراتیک قرن بیستم به نام "انقلاب مشروطه" به سرانجام رسانید گند زدن به تاریخ کشور نیست پس چیست؟
این فرافکنی افشین زند و محکوم کردن کسانی که خود قربانی زیرپا گذاشتن حقوق شهروندان ایرانی از سوی حکومت پهلوی ها بودند نشانگر نبود "شرافت سیاسی" در این فرد می باشد. آقای زند! می توان دست راستی بود و از این شله زرد ها هم نخورد.
آقای افشین زند واپسین دادنامه خسروگلسرخی که شما از آن نام میبرید ننگی بر است بر زندگی سیاسی محمد رضا شاه. برای کسی که کمترین بویی از انسانیت برده باشداین دادنامه را بی اندازه اندوهناک می نماید. آری انسانی که خود را مارکسیست می نامد، ناخودآگاه علی جاکش و فرزند دیوثش حسین را سوسیالیست و آزادیخواه مینامد. آیا اگر خسرو گلسرخی دسترسی به کتاب داشت و از تاریخ کشورش آگاهی داشت چنین می گفت؟ چرا دور برویم مگر کتابهای دین ستیزانه روشن اندیشان ایرانی در ایران اجازه چاپخش داشتند؟ مگر ذات مقدس جاکش همایونی به کمک کاشانی این نور چشم خمینی(مج- مادر جنده) و بیگانگان دست به کودتا علیه دکتر محمد مصدق نخست وزیر قانونی ایران نزد؟ مگر وی روحانیون را برخلاف "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" در سیاست دخالت نمی داد؟
"بی فرهنگی سیاسی" چپ و راست در ایران بدلیل نبود آزادی های سیاسی شهروندان در آن کشور بود. هنگامی که در دانشگاهای اروپایی و آمریکایی نوشتار های اندیشمندان چپ و راست به دانشجویان آموخته می شد، در تمدن بزرگ جزوه های بی سروته به دانشجویان علوم سیاسی داده میشد و استادانی که پای خود را کج می گذاشتند سروکارشان با ساواک بود.

چون آقای افشین زند بویی از حقوق سیاسی نبرده است بهتر است با زبان سیاست خودش ،ایشان را شیر فهم کرد
همه میدانند که: در تمامی دستگاه حکومتی شاه یک سیاستمدار آشنا به فرهنگ سیاسی نبود و تمامی آنان چاکر منشان و خایه مالان ذات تخمی همایونی و قهرمانان توجیه نادانی شاه بودند و بهره هوشی آنان دست کمی از شما نداشت.
همه میدانند که: این محمد رضا شاه بود، که صدای "انقلاب" را در آن سخنرانی تلویزیونی خود شنید، دست به عبای آیات عظام هم شد و گند زد.
همه میدانند که: او حتی به خدمت کاران خود رحم نکرد آنان را قربانی گند زدن تاریخی خود کرد و بسیاری از آنان هم طعمه خلخالی جلاد نمود.
همه میدانند که: او حتی توان یک دیکتاتور را نداشت و بدون مشاورت با سفیر آمریکا در تهران دست به هیچ کاری نمی زد، او بود که با چشمانی گریان بند تنبان خود را که از امام رضا گرفته بود پای پلکان آن پرواز شرمگینانه جا گذاشت و از ایران گریخت و گند زد.

کاربرد واژه "دهاتی" از سوی افشین زند برای ناچیز شمردن دشمنان خود، نشان از بی فرهنگی وی دارد. این کودن نمی داند بخش بزرگی از شهروندان ایرانی در روستاها زندگی می کنند.
در باره ترور شخصیت و واپسین دسته گل ایشان کیش شخصیت باید بگویم، که افشین زند خیلی پرت و پلا می گوید و اصلا نمی داند در باره چه مینویسد. . نگاهی به آنچه که تا کنون نوشته ای بکن، پاچه چند نفر را گرفته ای، به چند نفر تهمت زده ای و همین نوشته ات را نگاه کن اسم چند نفر را می آوری؟ نام اینرا چه میگذاری.
در باره کیش شخصیت، آخر قربان عقل آخر مسلمان مورچه چیست که کله پاچه اش چه باشد یک آدم که شخصیتی وبلاگی دارد چه احتیاجی به کیش شخصیت دارد. خواب مبارزه با استالینیسم را دیدی آقای افشین زند، اما خودمانیم با این افکار رضا شاهی که تو داری گمان نکنم چیزی از کیش شخصیت سر در بیاوری.
گرامی شمر این آنچه بود که من می توانستم در باره نوشته افشین زند بگوییم.
با سپاس حرمله

در بایسته است که یاد آوری کنیم که این برخوردهای سازنده آقای افشین زند چندان هم بیهوده نبوده و دست کم به تواب شدن یکی از چپول های وبلاگستان بنام "رهگذر ثانی" که در اینجا و آنجا یاداشت می گذاشت انجامیده است. رهگذر ثانی که به گمان ما ماهی سیاه کوچولو خوانده بود و از خشنونت گریان وبلاگستان بود. به هر آنچه که افشین گفته باور آورده و نه تنها از خشنونت گرایی دور گشته است بلکه "زبان فارسی" آفشین زند را یاد گرفته و با آنهم مینویسد. هرکس هم که گمان برد این به داستان کیش شخصیت افشین زند ربط دارد مارکسیست خشونت طلبی است که با پرسشهای مارکسیستی به رضا پهلوی در تورنتو حمله کرده است.


پرسشواره زنان، داستان بانوان و جوانان برومند افشین زند
دوست گرامی و زیبا روی ما، قطامه با دلداده دلیرش ابن ملجم مرادی امشب میهمان ما هستند. از آنجایی که قطامه گاهی وبلاگ می خواند و دل خوشی از دیدگاه افشین زند در باره پرسشواره زنان ندارد دوست دارد چند خطی برای او بنویسد و نوشته زیر هم دستپخت ایشان است.
یکی از ویژگی های پایه ای ایدئولوژی توحیدی(و نه توتالیتر زیرا ویژگی های این حکومت از چهارچوب توتالیتاریسم فراتر می رود) حکومت اسلامی زن ستیزی آن است، بگونه ای که زنان ایرانی نخستین گروه اجتماعی بودند که قربانی حکومت اسلامی شدند.
امروزه همه گروه های سیاسی از چپ گرفته تا راست، یادشان اوفتاده که می شود از این نمد کلاهی ساخت و روی نیروی زنان برای بدست آوردن قدرت سیاسی حساب باز کرد.
آقای افشین زنده هم در باره این پرسشواره دیدگاه های ژرفی دارد که جای برخورد دارد
نخست اینکه ایشان در بزرگداشت روز جهانی زن پا را پیش گذاشته و در سوم مارس به پیشواز آن رفته و مینویسد "هشت مارس، روز بانوان مبارک باد" و در پی آن چند آهنگ می آورد.
راستش این واژه "بانوان" آقای افشین زند بدجوری بوی مسلمانی میدهد. در زبان پارسی واژه بانو را برای زنانی که همسرگزیده اند بکار می برند و در به زنانی که هنوز همسر ندارند می گویند دوشیزه. با این حساب روز زن آقای افشین زند روز زنانی است که ازدواج کرده اند، و دوشیزه گان از دیدگاه ایشان زن به شمار نمی آیند. این ریشه در فرهنگ اسلامی دارد که که زن شوهر کرده زن میشود و دوشیزه گان تا هنگامی که شوهر نکرده اند آدم به شمار نمی آیند تا چه رسد به زن. ناگفته نماند از کسی که چنین دیدی نسبت به زنان دارد چشمداشت اینکه از چند و چون اینروز و چرایی بزرگداشت هشت مارس که برای برابری زن و مرد می باشد، سخنی بمیان آورد بیهوده است و ایشان هم چنین کاری نمی کند.
برای اینکه این دیدگاه افشین زند را بیشتر بشکافم نگاهی به نوشته دیگر ایشان بنام "فمینیست های بیگانه!" می کنم، آنچه که افشین در این نوشته می گوید مشتی پرت و پلاست که بر اساس این برنهاد که زنان آدم نیستند ساخته شده این برنهاد ایشان است که:

"وضعیت ایران امروز چنین است: کشوری که دو نسل از جوانان برومند خود را یا درجنگ و یا در زندانهای آخوندی از دست داده، یا بخشی از این جوانان مفقود الاثر یا جانباز شده اند، یا از ایران به عناوین مختلف گریخته اند، نمی تواند شرایط اجتماعی همگونی داشته باشد."

در این برنهاد افشین زند،دست غلامرضا ملاحسنی را از پشت بسته و زنان را به شمار جوانان برومند ایران نمی آورد. باید از افشین زند پرسید ذلیل مرده! مگر زنان در جنگ کشته نشدند؟ ایکبیری! مگر زنان ایرانی به زندان نرفتند، شکنجه نشدند؟ خاک بر سر! مگر گروه گروه اعدام نشدند و در برابر جوخه های مرگ حکومت اسلامی قرار نگرفتند؟ از همه اینها گذشته مرده شوی برده! مگر بسیاری از زنان ایرانی از جهنم حکومت اسلامی نگریخته اند؟
چشمم روشن آقای افشین زند، خجالت هم خوب چیزی است، خاک عالم بر سرت با این چرت و پرتهات، مرده شور برده بیا و یکسره بگو زنها آدم نیستند و خیال خودت را راحت کن. خاک تو سر او شازده بشه که ترا به امامت جمعه توی وبلاگستان گماشته است.
افسوس که دلم نمی خواهد پایم را توی کفش زنهای ایرانی کنم ورنه اون خشتک پدرشاهی ات را در می آوردم و دور سرت می پیچیدیم تا اعلیحضرت رضا پهلوی حساب کار بیاد دستش. آبروی این یتیم بی تاج و تخت را بردی با این چرت و پرتها.
قطامه

خوب آقای زند گاه آن رسیده که خودمان که شمرباشیم بگوییم:
هر آن کو گریزد زآشوب پشم
مپندار کآسان فتد در کام خشم


برای آندسته از خوانندگان که از سابقه چکامه سرایی ما بی خبرند، باید بگوییم دوسه هفته ای بیش نیست که چکامه های مردم را از اینسو آنسو گیر آورده و به روزشان می کنیم، اما این دوپاره از آن خودمان است. پشم که نماد حکومت اسلامی است و خشم هم که کوتاه شده "خدا، شاه، میهن" است، نماد کسانی بوده که خودکامانه " قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" را زیر پا نهادند و راه را بر روی قدرت آمدن حکومت اسلامی هموار نمودند.

سخن پایانی
آقای افشین زند سیاست جدی تر از این است که شما می اندیشید، همانگونه پیشترها گفتیم و شما رندانه پاسخ ندادید راست روی نوشته های چند ماه گذشته شما چندش آور است، ما در این نوشته به دیگر دیدگاههای مسخره شما در باره ربط دادن مارکسیسم به اسلام و یا روز کارگر و ... برخورد نکرده ایم. اندرز شمرانه ما به شما این است کوشش نکنید برخوردی "ایدئولوژیک" به سیاست کنید چرا که از خرد بدور شده و خنده دار مینویسید.
شمرنامه (http://shemr.blogspot.fr/2003/06/blog-post_05.html)

Agnostic
03-31-2017, 08:09 PM
شمرنامه (http://shemr.blogspot.in/2003/06/blog-post_08.html)

Sunday, June 08, 2003
یک از دوستان که ما را دشمن می پندارد در نوشته ای در گیره به نقد آنچه ما تاکنون نوشته ایم پرداخته و چون دیگر دوستان ساده اندیش گستاخی کرده و ما را ناسزا گو خوانده است. اینهم پاسخ ما به این دوست و دگر دوستان ساده ی اندیش
"گُه شیرین است، یک میلیون پشه اشتباه نمی کنند"

بررسی و داوری یک نقد


گرامی "بابای عرفان"
پیش از هر چیز شهامت شما را که از جهانی بهداشتی می آیید، بهداشتی می اندیشید و بهداشتی مینویسید، می ستاییم که با شناخت ژرفتان از ما (البته گفتگو با شمر یک ریسک است که اگر حالش بد شود و به پر قبایش بر بخورد و یا اندک مشابهتی با ادبیات رایج قربانی کنندگان دین و حاکمان ما بیابد، قطعا باید پیه فحش های چارواداری را بر تنت بمالی...) این از خود گذشتگی را کرده اید که به داوری اندیشه ما بنشینید.
راستش از "ناسزاگویی" آنهم به شیوه شما خوشمان نمی آید، شما که از ناسزا گویی ما گله مندید چگونه است که خود درشت گویی میکنید. ما در درازنای این 1321 یکسال گذشته آنقدر از این و آن دستار بندنابکار و "اُن صارشان" ناسزا شنیده ایم که این گستاخی "پاک دلانه" شما در برابرش هیچ است.
بهررو در این نوشته کوشش کرده ایم گوهر نوشته شما را گرد آورده و به آنان پاسخ دهیم.

دینداران
گریزی به صحرای دین داری مردمان زده اید و درصد آن را هم به رخمان می کشید. گیریم اینکه تو میگویی درست باشد که چه؟ ما خاموش شویم که درصد زیادی از مردم دیندارند. ما پیرو این فلسفه نیستیم که می گوید "گُه شیرین است، یک میلیون پشه اشتباه نمی کنند". وانگهی در کجای دنیا، شما دینی را به این مسخره گی سراغ دارید؟ دینی که باورمنداش صدها سال است که در بازار دروغ، ارزش "سوگندجلاله" شان را در یک داد و ستد ساده روی قیمت یک کالای بنجل می کشند، شایسته ریشخند است، حتی اگر جهانگیر باشد. (نگویید چنین نیست ویا چنین نبوده). این دروغگویی در تمامی گستره های این دین از نماز و روزه گرفته تا زیارت سادات و مناسک حج برای طلب آمرزش ریشه دارد.
چنین دینی با این ارزشهای اخلاقی حتی بدرد زندگی در یک جامعه سنتی نمی خورد تا چه رسد به جهان مدرن. بهترین فرآورده های اجتماعی این دین شعبان بی مخ ها، حاج بخشی ها و سعید حنایی ها و دسته جاتی از گونه آدمکشان کرمانی می باشد.

دینی که خدایش ستمگر، سرکوبگر و خشمگین(جبار، قاسم، قهار) است، پیامبرش برای رفتار جنسی خود در حرمسرایش آیه ویژه دارد، با دخترکان هفت ساله نزدیکی می کند و دختران خردسال خود را در راه گسترش دین حنیف با عمر و عثمان تاخت میزند، قهرمانش علی سلطان گردن زنی است و مومنینش برای سلاخی فروهرها و خفه کردن پیونده و مختاری وضو می گیرند و در زندانهایشان هنگام شکنجه کردن کمونیستها مواظبند تا خدای ناکرده نجس نشوند. نزد ما هیچ ارزشی ندارد و باید به آن رید.

تاریخ
گریزی به صحرای تاریخ سیاسی ایران زده و از هوشمندی روحانیتی که سوار بر اسب نادانی مردم، به تمامی گروه ها رودست زده اند سخن رانده ایید، که به گمان ما گزاف می گویید، از کنفراس گوادلوپ که حتما به گوش شما نخورده می گذریم. اما این روحانیون هشیار شما، با فریبکاری آن مردک هیچ گو خمینی(مج) ، با وعده آزادی سخن حتی برای کمونیستها روی کار آمدند، فراموش نکنیم که این "روحانیون" برای پایه ریزی قدرتشان به سازماندهی چماقدارانی پرداختند که نخستین "شیخکارشان" در اسفند 57 با سرکوب نمایش خیابانی بیست هزار نفری زنان در تهران به نمایش گذاشتند و تا بستن شدن روزنامه آیندگان و صدها گاهنوشته دیگر بیش از سیصد کتابفروشی را در سراسر ایران به آتش کشیدند. جوخه های مرگ روحانیون هوشمند شما در تابستان 58 هم نخستین کشتاردرمانی خود را با کشتن برادران میرشکاری در شهر کرمان آغاز کردند که در پی آن گواه ناپدید شدن بسیاری از فرزندان ایران زمین بوده ایم که آخرینش هم پیروز دوانی بود.
به گمان ما ناتوانی آن گروه های رودست خورده (اگر ار خیانت مردم فروشان توده ای، اکثریتی بگذریم) از یکسو ریشه در نداشتن فرهنگ سیاسی و نا آشنا بودن با تاریخ کشور خودشان و پی نبردن به دربایستگی مبارزه با دین داشت و از سوی دیگر ریشه در سرکوب گسترده احزاب سیاسی(از جبهه ملی گرفته تا سازمانهای چب) و نهادهای شهروندی در دوران پهلوی ها داشت که ارتباط شهروندان با احزاب سیاسی را گسسته بود و تنها دست روحانیون و تشکیلات مذهبی را باز گذاشته بود که رودست بزنند

مظلومین
اینکه می گویید امامان تا بحال نزد مردم انسان های مظلومی بوده اند و... ما می گوییم که مردم در آن کشور هیچگاه آزادی داوری در باره دین را نداشته اند ، آنها داستان امامان را تنها از زبان حسینیان شنیده اند و حق دارند که از زبان ما هم بشنوند. به گمانمان تمامی امامان آدمی های پستی بودند، اصلا چرا دور برویم نمونه اش هم همین فرزندان کنونی فاطمه زهرا هستند که در ایران تکیه بر قدرت زده اند. ببینید چه کرده و می کنند.

بهینه سازی دین


در باره تجربه مردم از حکومت دینی با شما همرای هستیم، بهرو مردم چهره راستین دین را در بیست و چهار سال گذشته دیده و شناخته اند. اما پیشنهاد شما را در باره اینکه ما باید چگونه به دین برخورد کنیم نمی پذیریم و به گمانمان در آنجا که می گویید"بایستی در پی یافتن ابزاری نو و بهتر باشی .. مثلا استفاده از تجربه های غرب در چگونگی گریز از قرون وسطی!" و منظورتان هم پروتستانتیسم و بهینه سازی (رفرم) دین است، سخت در اشتباهید.
چرا که: رفرم در دین، کار دین مداران می باشد، که برای نگهداری ازرشهای دینی و همسازگاری نهادهای دینی با جامعه مدرن ناچار به بهینه سازی دین هستند. در کیش "ترسایی" این "لوتر" و "کالوین" بودن که برای نگهداشتن دینشان در پی همسازگاری آموزه های دینشان بر آمدند و جنبش پروتسانتیسم را راه انداختند. نا گفته نماند ارزشها و آموزه های اخلاقی و رفتاری در کیش مسیحی، که بر اساس ده فرمان پایه ریزی شده آنقدر روشن هست که گنجایش بهینه سازی این را دارد.

دوست گرامی، چشمداشت بهینه سازی دینی از ما که کمترین باوری به آن نداریم و شما هم نیک میدانید، از بنیان نادرست است. اما برای گل روی پسرتان "عرفان" دیدگاه خودمان را در اینباره مینویسیم.

بهینه سازی اسلام
به گمان ما دین اسلام گنجایش بهسازی و همسازگاری با زندگی مدرن را ندارد و هر کوششی از سوی دین مداران در این راه محکوم به شکست است زیرا:
آ - روشن نبودن آموزه های اخلاقی در دین اسلام، چند پهلویی قرآن و حتی آیات آن، و بی اخلاقی دینداران مسلمان که هیچ ارزشی به باور های خودشان نمی گذارند. (نمونه سوگند دروغ و....)
ب - نادیده شمردن "فرد" در این دین، بدلیل اندیشه امت (و نه ملت) ، که توده ای گوسفندوارند که پیرو(مقلد) این و آن مرجع تقلیدند. پرهیزکاری و رستگاری از گناه ویا شستوشوی آن در پیروی از مراجع تقلید است، توفیری هم نمی کند کدامین شاخه دین اسلام، از حنفی و شافعی گرفته تا شیعه چند امامی. آخر مسلمانی که از قضای حاجتش تا گوزیدن در نمازش را باید از مرجعی تقلید کند به "فرد" چه پیوندی دارد! آیا کسی سراغ دارید که بگوید مسلمانم ولی مرجع تقلید ندارم. (مهمترین ویژگی جامعه مدرن فرد یا شهروند و ملت است)
پ - از آنجایی که تفسیر دین در انحصار روحانیون و نهادهای وابسته به آن است و روحانیون زندگی شان در گرو همین انحصار است(از خمس و زکاة تا سهم امام و دستمزد روضه دامادی قاسم) هر کوششی برای تفسیر دیگری از دین کفر شمرده و دگر اندیش را مفسد فی الارض خواهند نامید. میتوانید بیازمایید البته به حساب خودتان!
ت - اسلام از بنیان دینی حکومتی است قوانینی بنام شریعت را دارد که گرد آمده ای آیات قرآنی و احادیث است، این قوانین از دیدگاه مسلمانان مقدسند و دگرگون کردن آنها کفر شمرده می شود. نمونه اگر بگویی مجازات اعدام، قصاص و سنگسار بد است کافر خوانده خواهی شد، اصلا چرا دور برویم همین حق سرپرستی کودک پس از جدایی همسران، اگر حق را به زن بدهید کافرید برابری انسانها هم پیشکش.
و.....
کوتاه بنویسیم براین باوریم که اسلام گنجایش بهینه سازی را ندارد.
شاید بتوان از بابی گری بنام کوششی شکست خورده برای بهینه سازی و این جهانی(سکولار) سازی دین اسلام نامبرد. که آنهم بدلیل سرکوب شدید و کشته شدن سردمداران روشن اندیش این جنبش و به قدرت رسیدن واپسگرایان آن، خود دینی جدید گردید.

جدا کردن دین از دولت و زندگی اجتماعی
اما روش دیگری که میتوان به دین اسلام برخورد کرد همانا "جدا کردن" آن از دولت و از "زندگی اجتماعی" و آنرا به زندگی خصوصی وانهادن می باشد مانند آنچه در فرانسه پس از انقلاب رخداد. این "جدا سازی" کار احزاب و سازمان های است که یا قدرت سیاسی را در دست دارند و یا اندیشه بدست آوردن در سر می پرورند. اگر از ما بپرسی این جدا سازی چگونه باید باشد به گمان ما این جدا سازی در گرو از میان برداشتن "روحانیت" و "نهادهای مذهبی " می باشد.
بسیاری از گروها سیاسی راست و چپ هم که بر این باورند رضا شاه دست به چنین کاری زده بود یا نادانند و یا می خواهند مردم را گمراه کنند زیرا
به گمان ما "جداسازی" دین از دولت و "زندگی اجتماعی" در ایران رضا شاه و در ترکیه آتاتورک رخ نداده است، تا آنجا که ما میدانیم ایندو کوشش بر "دولتی کردن دین" از راه کنترل و رام کردن روحانیون و نهادهای آن کردند و در یک سخن دین را به خدمت دولت در آوردند بدون آنکه دست آنرا از دخالت در زندگی اجتماعی کوتاه کنند.

آینده
روشن است که: تا هنگامی حکومت اسلامی روی کار است جدایی دین از دولت و زندگی اجتماعی در ایران رخ نخواهد داد و این کار در گرو سرنگونی حکومت است .دربایسته است سخنی در باره احزاب و گروه های بیرون از حکومت در باره "این جدا سازی "بگوییم تا این بخش را به پایان ببریم. تا آنجا که ما میدانیم تمامی اینها از راسترین آنها که شاه الهی ها باشند تا چپ ترین آنها که حزب کمونیست کارگری باشد، مشتی پرت و پلا می گویند که خودشان هم سر در نمی آورند.
هواداران سلطنت مدل رضا شاه را می خواهند، خودشان هم فرهنگ مرده پرستی مسلمانی را دارند، میانه داران جمهوری خواه که تا دیروز به این و یا آن جناح حکومتی دخیل می بستند(توده ای و اکثریتی ها و حزب یکنفره جمهوری خواهان ملی) هنوز دل در گرو گروهای مسلمان در حکومت و گَرد آن(ملی مذهبی ها) دارند. حزب کمونیست کارگری هم که باید حزبی بی خدا باشد آنقدر پرت است که خود را "سکولاریست" مینامد بدون اینکه از خود بپرسد آدمی که دین ندارد چگونه می خواهد دین را "این جهانی" کند!

اما نگران نباشید، در آینده نزدیک ملت ایران چنان ریشه از اسلام و نهادهای اسلامی خواهند کند که ملتهای جهان درس جدایی دین از دولت و زندگی اجتماعی را از ما خواهند آموخت.

کار اینها تمام است

آزدی سخن
در بخش چهارم و پنجم و بخش پایانی نوشته ات از خصوصی بودن دین و کارکرد آن سخن رانده ای. دوست گرامی بر اساس ماده 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر:
"هر فردی حق آزادی عقیده وبیان دارد واین حق مستلزم آن است که کسی از داشتن عقاید خود بیم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و دریافت و انتشار اطلاعات و افکار ،به تمام وسایل ممکن بیان و بدون ملاحظات مرزی آزادی باشند"
آیا گمان نمی کنی با این نوشته ات از ما می خواهی از این حق خودمان بگذریم؟ بهررو مردم خر نیستند که مجمع تشخیص مصلحت برای خواندن شمرنامه بخواهند، میتوانند خود برگزینند، بگذارید ما اشتباه کنیم.
بالاتر از اینها من به آزادی اندیشه، نوشتار و گفتار سخت باورمندم و در کنار تبلیغ برای دین، دشنام و افشا دین و دین مداران ( یا کفرگویی) را بخشی از این آزادی ها می دانم
اما اینکه میگویید سنتها هرگز نمی میرند، باید بگوییم جامعه ای که بدون بررسی و داوری تن به سنتها اسلامی دهد، بیگمان بر اساس سنتها اداره خواهد شد ، زندگی در چنین جامعه ای چون "سیزده بدر" در گورستان است و چنین جامعه محکوم به فروپاشی است.

ناسزا
از اینکه ما را ناسزا گو مینامید در شگفتیم. ما ناسزاگو نبوده و نیستیم و بر این باوریم که: زندگی ما سزاوار اینهمه ناسزا که بر سرمان ریخته و می ریزد نیست.
ناسزا اینست که احمد باطبی در زندان است. ناسزا اینست که بهترین فرزندان ملت در خاوران ها و لعنت آباد ها در گورهای همگانی و پراکنده خفته اند. ناسزا این است که گردن کسی را بر اساس قانون شرع می زنند. ناسزا خالی بودن کوچه های شب از آواز مستان عاشق است. ناسزا سه میلیون معتاد است. ناسزا فقر و فلاکتی است که گریبانگیر مردم ایران شده. ناسزا چپاول آقا زادگان است که با فتوی پدرانشان حلال می شود. ناسزا انبوه کودکان بی پناه خیابانی است. ناسزا شلاق زدن دلدادگان در میدانهای ناچیز دین است. ناسزا اینست که نرخ خرید دختران این سرزمین علنی شده. ناسزا این است که مشتی دزد نگهبان آسایش مردم شده اند. ناسزا این است که فرومایه ای چون خاتمی رای بیست میلیون نفر را در بیعت با رهبری میفروشد. ناسزا اینست که کسانی که خود را نماینده این ملت میدانند نامه زبونانه به رهبر می نویسند و خمینی(مج) را امام می خوانند. ناسزا مجمع تشخیص مصلحت نظامی است که حق مردم را پامال نموده و آنان را ابله می نامد. ناسزا فرمانروایی خامنه ای است. ناسزا زندان بزرگی بنام حکومت اسلامی است.
آیا ناسزایی بالاتر از اینها سراغ دارید؟


ناسزاگو شمایید که اینها را می دانید، و مارا ناسزا گو می نامید و تکفیر می کنید.


شمر
عمروعاص

meydoonemin
04-07-2017, 04:39 PM
درود.
گرامی اگر از اون سکسی هاش بزاری اجرت با کس ننه امام حسینه. نصفه وبلاگ شمر داستانهای روش گاییدن حضرت زینب توسط شمر بود.

حق گرا
04-08-2017, 08:23 AM
با درود به شایستگان درود
عوارض نا سزاگویی
ناسزا گویی از دومنظر اخلاق و تعقل ،مهر تاییدی است بر ابطال ادعای ناسزا گو و باز گشت عواقب منفی ان به گوینده
ابطال و محکومیت فحاشی از منظر اخلاق
البته از نظر عقلی کسانی که به خداو حیات بعد از مرگ معتقد نیستند اخلاق نمی تواند مبنای درستی داشته باشد و اخلاق در این گونه افراد بسیار شکننده است و ما نیز چنین توقعی از بیخدایان نداریم لذا بسیار گذرا به این منظر اشاره میشود اما اشاره ما به بعد اخلاقی از ان جهت است که کاربران این سایت اعمال غیر اخلاقی مخالفان خود را محکوم میکنند لذا به لحاظ عقلی خود میبایست به اصول اخلاقی پایبند باشند در غیر این صورت خود حق اعتراض به دیگران را ندارند .
نقد اخلاقی به مطالب شما در دو سطح میباشد
سطح اول این است که در این تخاصم حق به جانب شما باشد و طرف مقابل بر باطل ولی این حقانیت شما جوازی برای فحاشی نیست زیرا زیر بنای اخلاق نفی خود و دیگر خواهی است و فحاشی نقطه مقابل این دیدگاه است البته این مبنای اخلاق که ما میگوییم از دل ادیان بیرون نکشیدیم که شما بتوانید بران خرده بگیرید بلکه این مبنا از دل جدید ترین تئوری علمی (فرگشت ) و از دل قانون طبیعت که تماما مادی است که میتوان ناب ترین اخلاق را از ان بیرون کشید که دقیقا باطن همان چیزی است که ادیان به ان دعوت کرده ند که خود بحث مفصلی است و اگر دوست داشتید میتوان روی ان بحث کرد . لذا طبق این قانون فحاشی باز گشت به مرتبه حیوانیت است که چکیده ان خود خواهی و نفی دیگران به خاطر ارضاء تمایلات درونی است و نقطه مقابل اخلاق و انسانیت است
سطح دوم این است که بر فرض این که ما یک درجه به شما تخفیف دهیم و شما را مجاز به عمل متقابل بدانیم (یعنی پایین ترین مرتبه اخلاق که مرز بین انسانیت و حیوانیت است ) در این صورت شما تنها مجاز به عمل متقابل هستید یعنی اگر کسی به شما فحش داد شما نیز مجاز به فحاشی در همان سطح هستید و نکته مهمتر این است که شما تنها مجاز به حمله و فحاشی به همان فرد هستید و مجاز نیستید افراد دیگر اعم زنده یا مرده را مخاطب قرار دهید و این عمل خود عملی بسیار ناجوانمردانه و غیر اخلاقی است زیرا ایشان به شما اسیبی نرسانده که شما مجاز به عمل متقابل باشید پس در این سطح شما نه تنها مجاز نیستی بلکه خود به حکم عقل متجاوز محسوب خواهی شد
گنه کرد در بلخ اهنگری / به شوشتر زدند گردن مس گری
فحاشی در بعد عقلانی
قبل از هر چیز ذکر نکته ای ضروری است و ان اینکه شما وقتی سایتی ایجاد گرده و در ان در تمام زمینه های معرفتی و عقلانی به بحث پرداخته و با تیغ علم و منطق مخالفان خود را نقد میکنید خود به خود این قائده را قبول کرده اید که تابع قوانین عقل و منطق هستید و ما هم به حکم همین عقل که شما دست اویز خود قرار داده اید عمل شما را نقد میکنیم و شما هم اگر بیان ما را خوش ندارید تنها با دلیل منطقی میتوانید بیان ما را نقد کنید و این روشن است پس شما به ناچار وارد عرصه ای شده اید که مشمول قوائد منطقی خواهید شد
خلاصه اینکه شما اگر بر فرض محال بتوانید از قواعد اخلاقی فرار کنید مطلقا قادر نخواهید بود از سیطره قواعد منطقی فرار کنید.
اما فحاشی از نظر عقلی در دو سطح میتواند بروز کند یکی در امور روزمره و رو در رو که نتیجه خشم و غضب است و دیگری در حالت عادی و غیر حضوری مانند همین موارد اینترنتی
رایطه خشم و تعقل
البته خشم یک مکانیسم دفاعی موجود زنده است که د رجای خود قابل دفاع است و ما فعلا با ان جنبه از خشم نظر نداریم بلکه به کیفیت بروز ان نظر داریم .
ما وقتی در امور روزمره در تقابل با افراد دیگراحساس میکنیم حقی از ما ضایع شده سعی میکنیم از خود دفاع کنیم و از انجا که انسان موجودی دو بعدی است معمولا میتواند دو رویکرد متفاوت برای دفاع از خود داشته باشد یا مانند عملکرد حیوانات به صورت فیزیکی و بدنی از خود دفاع میکند که در عالم انسانیت این عمل میتواند عینا اتفاق بیفتد و یا در صورت عدم امکان و توانایی برخورد فیزیکی شخص دست به فحاشی و ناسزا گویی میزند و بدین ترتیب خود را تخلیه میکند که در هر صورت این عملکرد به بعد حیوانی انسان بر میگردد
نحوه دیگر دفاع از خود میتواند به صورت منطقی و دلیل و برهانی باشد یعنی طرف اگر زیرک باشد با اصول روانشناسی اولا خشم طرف مقابل را خنثی کرده و سپس با دلیل و منطق حقانیت خود را به اثبات میرساند و اگر طرف باز هم زیر بار نرفت میتواند از طریق مکانیسم های حقوقی حق خود را بستاند و یا حتی اگر حق هم با او نباشد قادر است با ترفندهای حقوقی و عقلانی طرف را محکوم کند و حق را باطل و باطل را حق جلوه دهد و این از خصوصیات انسانی است که حیوانات را به ان راهی نیست .
خلاصه اینکه کسی که دست به فحاشی میزند عملا به اثبات میرساند که هنوز در سطح عالم حیوانات است و با مکانیسم حیوانات از خود دفاع میکند و فرسنگها با عقل و منطق فاصله دارد .زیرا چنان که بیان شد انسان قادر است با روشهای معقول حق خود را بستاند یا به هر طریق به دشمن خود ظربه بزند که پایین ترین مرتبه این روشها روشن زدو خورد فیزیکی و فحاشی است که بیان شد خاص عالم حیوانی ماست
اما سطح دوم فحاشی که در بعد غیر حضوری و در شرایط عادی است (مانند مطالب وبلاگ شما ) کار بر شما بسیار سخت تر و غیر قابل دفاع تر میشود زیرا در سطح نوع اول شما میتوانی بهانه بیاوری که عصبی هستی و وقتی عصبانی میشوی نیروی منطقی شما کمرنگ شده و قادر نیستی به درستی از عقل و منطق خود استفاده کنی و این حرف تا حدودی قابل دفاع است زیرا افراد انسانی در خصوصیات رفتاری با هم یکی نیستند لذا عملکرد انان نیز یکی نخواهد بود و ما توقعی که از یک انسان ریلکس داریم نمیتواند با یک شخص عصبی برابر باشد .ولی این تبصره نه برای این است که ثابت کند توهین و ناسزای شما امر مجازی است بلکه در این حد قابل دفاع است که ثابت میکند شمادر زمان فحاشی کنترلی بر خود نداشته ای لذا این حقیقت از کراهت و زشتی عمل شما اندکی میکاهد ولی زشت بودن اصل فحاشی بر جای خود برقرار است .(یعنی میشود فحاشی غیر عمد )
اما در حا لت عادی فحاشی تنها به یک نکته دلالت دارد و ان تجلی عالم حیوانیت و نبود عقل و منطق زیرا انسان عاقل خصوصا در شرایط عادی به راحتی قادر است با دلیل و منطق حقانیت خود را اثبات و باطل بودن خصم را نمایان کند و یا حتی حرف باطل خود را حق جلوه دهد .مضاف براینکه گاهی ما میتوانیم اصلا پایبند به اخلاقیات هم نباشیم ولی با قدرت تعقل و دوری از تجسمات عالم حیوانی خود را انسانی برجسته جلوه دهیم یعنی منظورم این است که ما گاهی میتوانیم اخلاق و تعقل را موقتا از هم جدا در نظر بگیریم و لااقل اگر با اخلاق نیستیم میتوانیم معقولانه رفتار کنیم اما این گونه رفتارها و بیانات به وضوح نشان میدهد که گوینده نه پایبند اخلاقیات است نه پایبند اصول عقلی و این خود بزرگترین توهینی است که شخصی میتواند به خود بکند لذا از نظر عقلی و اخلاقی تمام تبعات منفی ناسزا گویی به خود گوینده و تایید کننده برمیگردد بدون اینکه کوچکترین اثار تخریبی بر مخاطب خود داشته باشد خصوصا اینکه اصلا ایشان در قید حیات نباشند و اتفاقا اثر این توهینات بر طرفداران این اشخاص کاملا برعکس است یعنی هر چه شما به این عزیزان توهین کنید محبت طرفداران بیشتر میشود زیرا این توهینات انان را در حالت مظلومیت قرار داده و ارزش انان را دو چندان میکند و شما با این عمل افراد بی طرف را نیز به دوری از خود و نزدیکی به طرف مقابل میکشانید . پس عملا شما هر چه در این مسیر گام بردارید تماما نتیجه عکس خواهد داد .
حاصل کلام اینکه طبق بیانات بالا مدیران این سایت یا باید خود را بری از هرگونه خرد ورزی واخلاق اعلام کنند یا اینکه باید دلیل عقلانی موجهی برای این بیانات ارائه کنند زیرا این بیانات و درج انان درست مانند این است که با کلمات درشت نوشته شود ما مخالف هر گونه اخلاق و عقلانیت هستیم و طبق اصول عقلی از این بیانات معنی دیگری حاصل نخواهد شد . مضاف براینکه ما فرض را بر حقانیت شما گزارده و اصلا وارد این نشده ایم که مخاطبان شما چه کسانی هستند و ایا لایق این فحاشی ها هستند یا خیر بلکه مطلب را به طور عام و کلی بیان کردیم با محوریت اینکه شما دارای حق باشید یعنی از نظر عقلی جانب شما را نگه ولی باز هم با تمام این تسامحات تنها از عالم حیوانات سر در اورده و بیانات شما را هیچ راهی به عالم انسانیت نیست و بسیار ممنون میشوم اگر کسی از این فحاشی ها راهی به مرتبه انسانیت به ما نشان دهد
با درود به شایستگان درود
عوارض نا سزاگویی
ناسزا گویی از دومنظر اخلاق و تعقل ،مهر تاییدی است بر ابطال ادعای ناسزا گو و باز گشت عواقب منفی ان به گوینده
ابطال و محکومیت فحاشی از منظر اخلاق
البته از نظر عقلی کسانی که به خداو حیات بعد از مرگ معتقد نیستند اخلاق نمی تواند مبنای درستی داشته باشد و اخلاق در این گونه افراد بسیار شکننده است و ما نیز چنین توقعی از بیخدایان نداریم لذا بسیار گذرا به این منظر اشاره میشود اما اشاره ما به بعد اخلاقی از ان جهت است که کاربران این سایت اعمال غیر اخلاقی مخالفان خود را محکوم میکنند لذا به لحاظ عقلی خود میبایست به اصول اخلاقی پایبند باشند در غیر این صورت خود حق اعتراض به دیگران را ندارند .
نقد اخلاقی به مطالب شما در دو سطح میباشد
سطح اول این است که در این تخاصم حق به جانب شما باشد و طرف مقابل بر باطل ولی این حقانیت شما جوازی برای فحاشی نیست زیرا زیر بنای اخلاق نفی خود و دیگر خواهی است و فحاشی نقطه مقابل این دیدگاه است البته این مبنای اخلاق که ما میگوییم از دل ادیان بیرون نکشیدیم که شما بتوانید بران خرده بگیرید بلکه این مبنا از دل جدید ترین تئوری علمی (فرگشت ) و از دل قانون طبیعت که تماما مادی است که میتوان ناب ترین اخلاق را از ان بیرون کشید که دقیقا باطن همان چیزی است که ادیان به ان دعوت کرده ند که خود بحث مفصلی است و اگر دوست داشتید میتوان روی ان بحث کرد . لذا طبق این قانون فحاشی باز گشت به مرتبه حیوانیت است که چکیده ان خود خواهی و نفی دیگران به خاطر ارضاء تمایلات درونی است و نقطه مقابل اخلاق و انسانیت است
سطح دوم این است که بر فرض این که ما یک درجه به شما تخفیف دهیم و شما را مجاز به عمل متقابل بدانیم (یعنی پایین ترین مرتبه اخلاق که مرز بین انسانیت و حیوانیت است ) در این صورت شما تنها مجاز به عمل متقابل هستید یعنی اگر کسی به شما فحش داد شما نیز مجاز به فحاشی در همان سطح هستید و نکته مهمتر این است که شما تنها مجاز به حمله و فحاشی به همان فرد هستید و مجاز نیستید افراد دیگر اعم زنده یا مرده را مخاطب قرار دهید و این عمل خود عملی بسیار ناجوانمردانه و غیر اخلاقی است زیرا ایشان به شما اسیبی نرسانده که شما مجاز به عمل متقابل باشید پس در این سطح شما نه تنها مجاز نیستی بلکه خود به حکم عقل متجاوز محسوب خواهی شد
گنه کرد در بلخ اهنگری / به شوشتر زدند گردن مس گری
فحاشی در بعد عقلانی
قبل از هر چیز ذکر نکته ای ضروری است و ان اینکه شما وقتی سایتی ایجاد گرده و در ان در تمام زمینه های معرفتی و عقلانی به بحث پرداخته و با تیغ علم و منطق مخالفان خود را نقد میکنید خود به خود این قائده را قبول کرده اید که تابع قوانین عقل و منطق هستید و ما هم به حکم همین عقل که شما دست اویز خود قرار داده اید عمل شما را نقد میکنیم و شما هم اگر بیان ما را خوش ندارید تنها با دلیل منطقی میتوانید بیان ما را نقد کنید و این روشن است پس شما به ناچار وارد عرصه ای شده اید که مشمول قوائد منطقی خواهید شد
خلاصه اینکه شما اگر بر فرض محال بتوانید از قواعد اخلاقی فرار کنید مطلقا قادر نخواهید بود از سیطره قواعد منطقی فرار کنید.
اما فحاشی از نظر عقلی در دو سطح میتواند بروز کند یکی در امور روزمره و رو در رو که نتیجه خشم و غضب است و دیگری در حالت عادی و غیر حضوری مانند همین موارد اینترنتی
رایطه خشم و تعقل
البته خشم یک مکانیسم دفاعی موجود زنده است که د رجای خود قابل دفاع است و ما فعلا با ان جنبه از خشم نظر نداریم بلکه به کیفیت بروز ان نظر داریم .
ما وقتی در امور روزمره در تقابل با افراد دیگراحساس میکنیم حقی از ما ضایع شده سعی میکنیم از خود دفاع کنیم و از انجا که انسان موجودی دو بعدی است معمولا میتواند دو رویکرد متفاوت برای دفاع از خود داشته باشد یا مانند عملکرد حیوانات به صورت فیزیکی و بدنی از خود دفاع میکند که در عالم انسانیت این عمل میتواند عینا اتفاق بیفتد و یا در صورت عدم امکان و توانایی برخورد فیزیکی شخص دست به فحاشی و ناسزا گویی میزند و بدین ترتیب خود را تخلیه میکند که در هر صورت این عملکرد به بعد حیوانی انسان بر میگردد
نحوه دیگر دفاع از خود میتواند به صورت منطقی و دلیل و برهانی باشد یعنی طرف اگر زیرک باشد با اصول روانشناسی اولا خشم طرف مقابل را خنثی کرده و سپس با دلیل و منطق حقانیت خود را به اثبات میرساند و اگر طرف باز هم زیر بار نرفت میتواند از طریق مکانیسم های حقوقی حق خود را بستاند و یا حتی اگر حق هم با او نباشد قادر است با ترفندهای حقوقی و عقلانی طرف را محکوم کند و حق را باطل و باطل را حق جلوه دهد و این از خصوصیات انسانی است که حیوانات را به ان راهی نیست .
خلاصه اینکه کسی که دست به فحاشی میزند عملا به اثبات میرساند که هنوز در سطح عالم حیوانات است و با مکانیسم حیوانات از خود دفاع میکند و فرسنگها با عقل و منطق فاصله دارد .زیرا چنان که بیان شد انسان قادر است با روشهای معقول حق خود را بستاند یا به هر طریق به دشمن خود ظربه بزند که پایین ترین مرتبه این روشها روشن زدو خورد فیزیکی و فحاشی است که بیان شد خاص عالم حیوانی ماست
اما سطح دوم فحاشی که در بعد غیر حضوری و در شرایط عادی است (مانند مطالب وبلاگ شما ) کار بر شما بسیار سخت تر و غیر قابل دفاع تر میشود زیرا در سطح نوع اول شما میتوانی بهانه بیاوری که عصبی هستی و وقتی عصبانی میشوی نیروی منطقی شما کمرنگ شده و قادر نیستی به درستی از عقل و منطق خود استفاده کنی و این حرف تا حدودی قابل دفاع است زیرا افراد انسانی در خصوصیات رفتاری با هم یکی نیستند لذا عملکرد انان نیز یکی نخواهد بود و ما توقعی که از یک انسان ریلکس داریم نمیتواند با یک شخص عصبی برابر باشد .ولی این تبصره نه برای این است که ثابت کند توهین و ناسزای شما امر مجازی است بلکه در این حد قابل دفاع است که ثابت میکند شمادر زمان فحاشی کنترلی بر خود نداشته ای لذا این حقیقت از کراهت و زشتی عمل شما اندکی میکاهد ولی زشت بودن اصل فحاشی بر جای خود برقرار است .(یعنی میشود فحاشی غیر عمد )
اما در حا لت عادی فحاشی تنها به یک نکته دلالت دارد و ان تجلی عالم حیوانیت و نبود عقل و منطق زیرا انسان عاقل خصوصا در شرایط عادی به راحتی قادر است با دلیل و منطق حقانیت خود را اثبات و باطل بودن خصم را نمایان کند و یا حتی حرف باطل خود را حق جلوه دهد .مضاف براینکه گاهی ما میتوانیم اصلا پایبند به اخلاقیات هم نباشیم ولی با قدرت تعقل و دوری از تجسمات عالم حیوانی خود را انسانی برجسته جلوه دهیم یعنی منظورم این است که ما گاهی میتوانیم اخلاق و تعقل را موقتا از هم جدا در نظر بگیریم و لااقل اگر با اخلاق نیستیم میتوانیم معقولانه رفتار کنیم اما این گونه رفتارها و بیانات به وضوح نشان میدهد که گوینده نه پایبند اخلاقیات است نه پایبند اصول عقلی و این خود بزرگترین توهینی است که شخصی میتواند به خود بکند لذا از نظر عقلی و اخلاقی تمام تبعات منفی ناسزا گویی به خود گوینده و تایید کننده برمیگردد بدون اینکه کوچکترین اثار تخریبی بر مخاطب خود داشته باشد خصوصا اینکه اصلا ایشان در قید حیات نباشند و اتفاقا اثر این توهینات بر طرفداران این اشخاص کاملا برعکس است یعنی هر چه شما به این عزیزان توهین کنید محبت طرفداران بیشتر میشود زیرا این توهینات انان را در حالت مظلومیت قرار داده و ارزش انان را دو چندان میکند و شما با این عمل افراد بی طرف را نیز به دوری از خود و نزدیکی به طرف مقابل میکشانید . پس عملا شما هر چه در این مسیر گام بردارید تماما نتیجه عکس خواهد داد .
حاصل کلام اینکه طبق بیانات بالا مدیران این سایت یا باید خود را بری از هرگونه خرد ورزی واخلاق اعلام کنند یا اینکه باید دلیل عقلانی موجهی برای این بیانات ارائه کنند زیرا این بیانات و درج انان درست مانند این است که با کلمات درشت نوشته شود ما مخالف هر گونه اخلاق و عقلانیت هستیم و طبق اصول عقلی از این بیانات معنی دیگری حاصل نخواهد شد . مضاف براینکه ما فرض را بر حقانیت شما گزارده و اصلا وارد این نشده ایم که مخاطبان شما چه کسانی هستند و ایا لایق این فحاشی ها هستند یا خیر بلکه مطلب را به طور عام و کلی بیان کردیم با محوریت اینکه شما دارای حق باشید یعنی از نظر عقلی جانب شما را نگه ولی باز هم با تمام این تسامحات تنها از عالم حیوانات سر در اورده و بیانات شما را هیچ راهی به عالم انسانیت نیست و بسیار ممنون میشوم اگر کسی از این فحاشی ها راهی به مرتبه انسانیت به ما نشان دهد .
ضمنا باز هم تاکید میکنم که بر فرض که طرف شما هم ناسزا گو باشد باز هم طبق بیاناتی که گذشت جوازی برای شما نیست و بیان شد در خوشبینانه ترین حالت شما مجاز به مقابله به مثل از همان نوع و به همان اشخاص هستید و این امری بدیهی و روشن است
با سپاس از اهل خرد

حق گرا
04-08-2017, 08:25 AM
با عرض پوزش به خاطر تکرار مطلب

meydoonemin
04-09-2017, 07:14 AM
فحاشی در قرآن | دانلود رایگان کتاب‌های منتقد اسلام و ادیان، کتاب‌های ممنوعه و نایاب (https://mamnoe.wordpress.com/%D9%81%D8%AD%D8%A7%D8%B4%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86/)

اجازه فحاشی در قرآن و حدیث - (http://www.eslam.nu/2016/08/11/%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%B2%D9%87-%D9%81%D8%AD%D8%A7%D8%B4%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%D9%88-%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB/)

meydoonemin
04-09-2017, 07:31 AM
حضرت صادق علیه السلام فرمود: کسی که به شطرنج یا نرد نگاه کند چنان است که به فرج مادر خود نظر کرده باشد.


خود زنی مسلمان فحاشی شیعیان علیه سنیان:
سنی ها حرام زاده اند[/b]

[url=http://samaa.org/ettehade_nezame_welayate_motlaqe_ba_moslemine_jaha n.html]مهدی دانشمند (بیژن جارچی): به سُنی ها شناسنا&# (http://ettelaat.eu/09-februari/news.asp?id=35359&sort=Religious)

چند فحش سنی ها به شیعه ها هم دیده بودم پیدا نکردم. گویا عثمان وعمر به عایشه فحاشی کرده بودند.

مراسم عمر گوزان شیعیان.

حق گرا
04-09-2017, 12:29 PM
دو نفر از مسیری میگذشتند که ناگهان سگی به انها حمله کرد و مدام پارس میکرد یکی از ان دو رو به سگ کرد و گفت علت این دشمنی چیست ما که به تو بدی نکردیم که تو به ما حمله میکنی ؟؟؟؟ نفر دوم که مردی خردمند بود به او گفت چرا خود را اذیت میکنی و با موجودی صحبت میکنی که زبان تو را نمی فهمد او یک حیوان است که تنها بر اساس غریزه خود عمل میکند و دشمنی او با ما نه از جنس دشمنی عالم انسانیت است او برما حمله میکند زیرا ما را نمی شناسد و همین ناشناس بودن برای او کافی است تا ما را دشمن بپندارد واین طبیعی است پس تو نباید این حیوان را سرزنش کنی زیرا گزند او بر اساس طبیعت اوست نه انچنان که تو گمان کردی اما اگر تو نیز بخواهی به بهانه حمله این سگ به او حمله متقابل کنی این عمل نشانه جهل توست زیرا تو باید به لحاظ درک و خردی که داری این حمله و پارس های ازار دهنده او را نادیده بگیری و به راه خود ادامه دهی خواهی دید که او نیز با رفتن تو ساکت خواهد شد زیرا دیگر احساس خطر نخواهد کرد .

همچنان منتظر بیان دلیل منطقی بر ناسزاگویی به طور عام و کلی نه مصداقی ان هستم چنانچه دلیلی ارائه نگردد مهر بیخرد ی و سطحی نگری تا ابد بر پیشانی این سایت خواهد ماند .
با سپاس از اهل خرد

mbk
04-09-2017, 01:03 PM
"بسم الله الرحمن الرحیم
..یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْكُمْ أَنفُسَكُمْ لَا یَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ 105.."
"به شناسه خداوند پرمهر خیلی مهربان
..ای هر آن همانها دلارام شدید بَرِتان خودهاتان نه میآسیبدتان کسی گُم شد آنگاه کشانیده چند به راه شوید سمت خداوند برگشتگاهتان همگی بار آگاه میکندتان به چه میکنید ١٠٥..|

با عرض پوزش به خاطر تکرار مطلب

با درود
در هر زمانه هر کسی خود چند راه یافته شد بازخواست از دگری نمیشویم، خداوند ما را برای کرده خودمان بازخواست میکند هم گرچه خویشان ما نابکار باشند به ما آسیبی نمیرسد،،
کسی که اندیشه ای پروایی نداشته باشد گریبانگیرش میشود، نمونه این رفتار ها را بیرون آشکار میکند از ارزش خود میکاهد، همین هست دفترچه ای که سراغ داریم سه سال یک بار کاربر تازه ای پیدا نمیکند هم اگر پیدا شد نمیخواهد بماند،،، جور مغازه ای که بوی طویله میدهد!
خداوندا مرا رها سازِ هر رها سازت دار با برپایی پیوست نماز

Agnostic
09-20-2017, 04:21 PM
به مناسبت آغاز محرم
شعر سایدبار وبلاگ جدید شمر


هم مرگ بر جهان شما نیزبگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت پلید مسلمان شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ پسته و آستان قدُس شما نیز بگذرد

کیری که حسین خورد در دشت کربلا
بر گوش و حلق و دهان شما نیز بگذرد

گاییدن زینب و بیت حسین در کربلا
بر انبوه اهل وعیال شما نیز بگذرد

داستان طفلان مسلم در شهر کوفه هم
بر یاسر و ناصر شما نیز بگذرد

ریدیم ما به خاندان محمد و علی، بدان
این سیل بر ریش و عبای شما نیز بگذرد

بیداد علی به جهان در، بقا نکرد
بیداد سید علی گدای شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرش بنز و خاور گذشت و رفت
این تِرتر "پراید" شما نیز بگذرد

آن کس که تاج داشت غرورش فرو شکست
این چسناله های زینبی شما نیز بگذرد

گُرزی که به کون زین العابدین فرو به رفت
از کون یک یکِ شما کون گشادان نیز بگذرد

زین کشور بسی راهزن گذشت و رفت
ناچار دزدی شما مرده خواران نیز بگذرد

ای مفتخر به علم و کتل حسین
این کارنوال عاشقان کُس خُل کربلا نیز بگذرد

بریدیم دو دست عباس را در کربلا
این شمرکار، بر رهبر یک دست شما نیز بگذرد

Agnostic
01-25-2018, 06:29 PM
یکی از خوانندگان در بخش دیدگاه های شمر نامه، سه پرسش سخت پیش نهاده است و درخواست پاسخ ما(تنها ما) به آنان را داشته است.

تو به کی به چی ایمان داری ؟
آزادی رو در چی میدونی ؟
خدات کیه ؟

گرچه بسیاری از خوانندگان شمرنامه به رنج اوفتاده و به پرسشهای این خواننده پاسخ داده اند، اما پافشاری ایشان در گرفتن پاسخ از ما از یکسو، و رحم شفقت شمری ما از سوی دیگر، راهی برایمان نمی گذارد که پاسخی کوتاه به این خواننده بدهیم.

در پاسخ به پرسش نخست باید بگوییم، خواننده گرامی! همانگونه که از نام ما پیداست ما شمریم، همان کسی که گردن حسین ابن علی، نواده رسول الله را مانند نوشیدن یک آبجو تگری، در کربلا زد وچنان زینب خواهر امام حسین را سپوخت که پس از گذشت 1321 سال از رخداد کربلا، هنوز کون امت شیعه از یاد آوری آن رویداد می سوزد بگونه ای که همه ساله خود را در دهم محرم به لجن عقیدتی گرفته و به خود زنی می پردازند، پس روشن است که ما مسلمان نیستیم و به دین اسلام و تمامی شعبات آن از سنی حنفی و شافعی گرفته تا شیعه اثنی عشری و دوازده- سیزده امامی شاشیده و برای آنان پشیزی ارزش قائل نیستیم. وانگهی مگر حکومت مومنان چه گُلی به سر مردم زده است و میزند که سراغ از ایمان ما می گیری. بهررو ما به هیچ دینی باور نداشته و نداریم. از تمامی اینها گذشته بر این باوریم که دوره دین بسر آمده است و آدمی برای زندگی اجتماعی خود به قوانین شهروندی نیاز دارد نه دین.

در پاسخ به پرسش دوم شما، باید پرسید کدام بخش از آزادی را می گویی؟ اگر پرسش تو در باره آزادی سخن است، باید بگوییم که در اینباره خود را به اصل 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر پایبند میدانیم که می گوید:
"هر فردی حق آزادی عقیده وبیان دارد واین حق مستلزم آن است که کسی از داشتن عقاید خود بیم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و دریافت و انتشار اطلاعات و افکار ،به تمام وسایل ممکن بیان و بدون ملاحظات مرزی آزادی باشند"

اینکه پرسیده ای خدات کیه؟ باید بگوییم که خدا آفریده کسانی بوده که به خودشان باور نداشته اند. این خدا سپس ترها ابزار کاسبی مشتی مردم فریب گشته که با چسباندن لقبهای چون رسول و نبی از مردم سواری گرفته اند، چرا دور برویم، همین حکومت خدا پرستان و خدا ترسان در ایران نگاه بکن تا بدانی چه می گوییم حکومتی که سراپای آن دروغ است، حکومت دزدانی که بیست چهارسال آزگار ملت را چاپیده اند، حکومت مشتی آدم کش که از بچه دوازده ساله تا پیرمرد هشتاد ساله کشته اند و...

دست آخر می توانی به این نوشته هم نگاه کنی

شمرنامه (http://shemr.blogspot.be/2003/07/blog-post.html)

Tuesday, July 29, 2003

Agnostic
02-07-2018, 01:05 PM
جوانک زردنبو!

زبانت را گاز بگیر، ما کجا و این جاکشهای مسلمان، این نوادگان فاطمه فیل کس کجا. اگر می خواهی با این داستانهای آخوند ساخته به جنگ آخوندها بروی، باید از همین اکنون سفارش حجله شهادت خودت را بدهی.
گستاخی ات را به حساب شله زرد های زیادی که خورده ای می گذاریم و ترا به بند تنبان زین العابدین ناخوش، خشتک پاره زینب و ناله های اُرگاسمی اهل بیت سابق سیدالشهدا در کربلا بخشیدیم

Wednesday, July 23, 2003

شمرنامه
(http://shemr.blogspot.com/2003/07/blog-post_23.html)