توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشتهیِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خودکشی نکنم چیکار کنم؟!
m@hdi
04-29-2015, 08:28 PM
از بچگی گوشه گیر و بی مصرف بودم. اهل رفیق بازی نبودم. وقتم به 3 قسمت تقسیم میشد:1-مدرسه و درس و مشق. 2-بازی های کامپیوتری. 3-خواب. تابستانها هم که صبح تا شب درگیر بازی های کامپیوتری بودم اما توانایی خاصی در بازی های کامپیوتری نداشتم که مثلا بگم در فلان بازی کسی حریفم نیست یعنی فقط بازی میکردم. ابتدایی و راهنمایی معدلم حدودا 19 بود و در راهنمایی متوجه شدم که توانایی بالایی در درک مطلب زبان انگلیسی دارم. بدون اینکه معنی دقیق کلمات و جملات را بدانم میفهمیدم که طرف چی میگه چه تو کتاب چه تو بازی ها چه تو فیلمها چه تو سایتها و بعدا توی کنکور. دبیرستان افت کردم و معدلم حدودا 16 بود. پیش دانشگاهی که معدلم تا 13 پایین اومد ولی هیچوقت تجدید نشدم. سال بعد هم توی کنکور آزاد مترجمی زبان تهران جنوب قبول شدم.
در اواخر سوم دبیرستان (سال 87) بود که در امتحانی شفاهی با اینکه جواب را میدانستم به یکباره انگار حناق گرفتم و نمیتوانستم صحبت کنم! آن موقع خداباور بودم و از خدا خواستم که دیگر دچار این مرض نشوم و دیگر نشدم تا زمانی که خواهم گفت.
در سال 89 به دانشگاه رفتم. دیگر چندان گوشه گیر نبودم و وارد جمع ها میشدم و با بقیه صحبت میکردم (چه پسر چه دختر). ترم اول همه واحدها را قبول شدم. ترم دوم اوایل سال 90 بود که با خودم میگفتم هدفت از ادامه زندگی چیه و افکار خودکشی وارد ذهنم شد (سال 88 بیخدا شده بودم) ولی بسیار ضعیف بود و با گفتن اینکه مدرک میگیرم و کار و درآمد پیدا میکنم و سپس ازدواج از این افکار عبور کردم. قبل از دانشگاه اصلا با هیچ دختری رابطه نداشتم و به دنبال دختر بازی نبودم و حتی به ازدواج هم فکر نمیکردم ولی نمیدانم شاید محیط دانشگاه باعث شده بود که ازدواج برام اهمیت پیدا کنه.
تا ترم سوم با هیچ دختری بطور خاص رابطه نداشتم ولی در ترم سوم دختری وارد زندگیم شد که منو علاقه مند به خودش کرد. من اونو به شکل همسر آیندم میدیدم اما بعد وارد یک مثلث عشقی شدم. رابطه مان جدی نبود ولی من آن را جدی گرفته بودم. وقتی از طریقی فهمیدم طرف به او شماره داده و او شماره را گرفته به علت عدم اعتماد به نفس که از بچگی به دلیل بی مصرف بودنم داشتم بجای حفظ او بازی را به هم ریختم. ابتدا او را سرزنش کردم که چرا به من خیانت کرده (در حالی که اصلا رابطه ای جدی در کار نبود که خیانتی رخ داده باشه!) و بعد طوری وانمود کردم که انگار طرف به دنبال دوستی نبوده بلکه به دنبال سکس بوده و او هم به طرف sms داد و فحاشی و دیگه طرف هم بیخیال او شد! بعدا از طریق چت سعی کردم رابطمون رو به حالت قبل برگردونم ولی اون که اصلا به دنبال رابطه دوست دختری دوست پسری نبود بهم فهموند که بیخیالش بشم. به هر حال وقتی بازی به هم بریزه همه عوت میشن.
من خیلی ضربه خوردم چون اونو به شکل همسر آیندم میدیدم ولی با این وجود ترم چهارم رو شروع کردم. به یکباره دوباره انگار حناق گرفتم و بخاطر همین دانشگاه رو ول کردم. خانوادم خبر نداشتن که من دانشگاه رو ول کردم و من روزها به کتابخانه میرفتم و کتاب میخواندم و در حیاط کتابخانه راجع به آیندم فکر میکردم. (این اتفاقات مربوط به اوایل سال 91 هست) بالاخره تصمیمم رو گرفتم! با خودم گفتم بعد از پایان ترم انصراف میدم و بعد سربازی بعد هم تیر خلاص! در خانواده بطور خاص از سوی پدرم که بازنشسته بود و برادرم که کار آزاد داشت مورد تحقیر قرار میگرفتم مخصوصا از سال 89. این تحقیرها در سال 91 به اوج خودش رسیده بود و منم بشدت عصبی بودم اما به دنبال آسیب رساندن به آن دو نبودم. چرا؟! خودمم نمیدونم!
اینکه من بدون اینکه لذت خاصی از زندگی برده باشم و در اوج جوانی (22 سالگی) باید بمیرم من رو از طرف دیگه بشدت عصبی کرده بود. در تیر ماه فکری به سرم زد و انتقام از آن دختر نماد انتقام من از این دنیا شده بود! میخواستم او را بکشم و منو اعدام کنن تا اینطوری خودکشی کنم. شمارش رو هنوز داشتم. به او sms زدم و بهش گفتم میخوام رو در رو راجع به یک موضوع مهم باهات صحبت کنم اون هم طفره میرفت ولی جوری صحبت میکردم انگار که میخوام بهش پیشنهاد ازدواج بدم و اون هم در نهایت قبول کرد که در یک کافی شاپ با من قرار بزاره. با چاقو به کافی شاپ رفتم. ابتدا با او راجع به سوء تفاهمی که داشتیم صحبت کردم. به نتیجه نرسیدم ولی این گفتگو من رو آروم کرد و میخواستم از کافی شاپ خارج بشم که به یکباره موبایلش زنگ زد! با یک دختر صحبت میکرد و پشتش به من بود ولی نمیدونم چی شد که در یک لحظه یاد همه تحقیرهایی افتادم که از طرف خانوادم بهم شده بود و نمیخواستم برم خونه و دوباره تحقیر بشم و 2 ماه صبر کنم تا برم سربازی و خودکشی کنم و فکر انتقام دوباره درونم شعله ور شد و به او حمله کردم.
با وجود شدت جراحات وارده (20 ضربه چاقو) زنده موند. بازپرس دادسرا هم با توجه به عدم تعادل روانی من رو 2 ماه بستری کرد و بعد از تایید پزشکی قانونی تا برگذاری دادگاه آزاد شدم. در نهایت دادگاه منو تبرئه کرد. دادگاه تجدید نظر هم حکم رو تایید کرد. اما من اینو نمیخواستم! من میخواستم که اون بمیره و منو اعدام کنن تا اینطوری خودکشی کنم. در 2 ماهی که بستری بودم چند اقدام ناموفق خودکشی داشتم. بعد از آزادی هم چند بار اقدام به خودکشی کردم و چند بار دیگر هم بستری شدم و 12 جلسه شوک مغزی گرفتم به امید بهبودی اما اثری نداشت. الان هم 2 سالی میشه که برای اینکه خودکشی نکنم تو خونه حبسم کردن! تو این مدت پیش چند روانپزشک و روانشناس هم رفتم ولی تاثیری نداشته. روانپزشکا فقط قرصا رو زیاد میکنن تا مثل گوشت منجمد بشم. روانشناسا هم فقط حرف میزنن که روی من تاثیری نداره. سربازی هم که معاف شدم و نمیتونم از طریق سربازی خودکشی کنم.
پدرم بیماری اسکیزوفرنی داره و به همین دلیل بازنشستش کردن. خواهر و پدر مادرم بخاطر خودکشی مردن. میخوام بگم ژنم گهیه! بخاطر بیماری روانیم دولت خدمتگذار قبول کرد حقوق بابام بعد مرگش به من برسه. به هر حال امیدی به آینده ندارم. ازدواج و تشکیل خانواده هم برام بی معنی شده. فرصت پیدا کنم دوباره خودکشی میکنم. آخه یک آدم بی مصرف چرا باید زنده باشه وقتی که به هیچ دردی نمیخوره؟! من حتی نمیتونم با خودم بگم گور بابای دنیا زندگیم رو میکنم چون که اصلا از زندگی لذتی نمیبرم. حال و حوصله این رو هم ندارم که 50 سال صبر کنم بعد بمیرم!
به من بگید:
حودکشی نکنم چیکار کنم؟!
Mehrbod
04-29-2015, 08:58 PM
ریشه و سرچشمهیِ مشکلات اتان را با خودکاوی و درونکاوی, پیدا کنید.
Mehrbod
04-29-2015, 09:25 PM
این نکته را هم بایست در یاد داشت که بیشتر زمانها مشکل بیش از آنکه درونی باشد, از بیرون و محیط میاید.
یک نمونهیِ ساده, در جهان امروز رفتار کودکان و دانشآموزانی که نمیتوانند روی مسئله و مشکل تمرکز کنند را برچسب
بیماری ِ بیشفعالی (ADHD) زده و میکوشند آنان را با دارودرمانی "درست" بکنند, هنگامیکه در واقعیت و در پرتوی دانش فرگشت,
این, اینکه نوجوان (در اینجا پسر) آزاد باشد و بتواند نوجوانی خود را طبیعت سبز به گشت و گذار و فراگیری شکار بگذارند
رفتار و خواهشی سراسر طبیعی است و در برابرش این رفتار بسیار غیرطبیعیست که همان نوجوان را هر روز در یک اتاق
به همراه دیگران فروکرده و از او بخواهند که پشت میز بنشیند و سر در کتاب فرو بکند, و در کنارش به چندین
و چند چهره آشکار و پنهاد هم زور بشود — زور نرم که سرزنش اجتماعی و نگاه جامعه و پدر و مادر و .. باشد
و زور سخت یا همان تنبیه فیزیکی — که کارهایی که دوست ندارد را بکند و چیزهاییکه نمیخواهد
را بیاموزد, چراکه جامعه و سیستم از او چشمداشت یادگیری و "فرآورندگی / productivity" دارند; که اگر
هم در این زمینه بسنده "فرمانبَر" نباشد, دچار تحقیرهایِ پیوسته و بیشتر و بلندمدّتتر هم میشود.
پس در اینجا, کس بجای آنکه خودکشی کند بهتر است اعتماد خود را از جامعه و "سیستم" بُریده و بجای
آن, بکوشد خود را با ابزارهای دانش و منطق سازوبرگ داده و بیاگاهاند و از چند و چون و سرچشمهیِ مشکلات, بپرسد.
kourosh_iran
04-29-2015, 10:35 PM
بابا عجب...!
دختر مردم رو واسه چی میخواستی بکشی مرد حسابی!
عجب کار...!!
نمیدونم چی بگم!
ولی این دیگه بنظرم مشکل فنی جدی باشه مغز و روانت مشکل داره خب خودت هم که قبول داری!
ولی بازم بعیده ازت اینطور این مدت که توی این فروم مطلب دادی و بحث کردی در عقلت مشکل حادی ندیدم! حالا خودکشی بحثش جداست ولی اینکه بزنی یکی دیگه رو بخوای بکشی که بعدش خودت رو هم اعدام کنن که خودکشی کرده باشی دیگه بنظرم دیگه خیلی زیاده رویه! البته شاید در گذشته منم همچین افکاری از ذهنم گذشته، ولی فکر کنم خوشبختانه ظرف یکی دو سال از اون مراحل و بحران ها گذشتم و به خرد و معنویت و پایداری روانی بیشتری رسیدم.
حالا من نمیدونم تو اصلا چرا کاملا خداناباور هستی! منکه اینقدر در زندگی تجربه های تلخ داشتم و بد و بیراه به دین و خدا میگم اما اکیدا خداناباور نیستم. و البته فکر میکنم همون معنویت و احتمال وجود خداست، یه خدای معقول و خوب، نه خدای سطحی و مسخرهء ادیان توده ها، که منو از فروپاشی و انحرافات فاجعه بار حفظ کرد.
جدا یعنی یکی با خصوصیات شخصی و تجربه های من اگر اینطور بگه، خودش نشون میده که احتمال وجود خدا (اون خدایی که گفتم البته - یه خدای درست و حسابی و بهتر از خدای ادیان) همچین کم هم نیست. حداقل نمیشه اینقدر مطمئن بود که اصلا نیست.
ولی این دردها رو که آدم میبینه دردهای خودش یادش میره! باز خدا رو شکر ما از این مشکلات فنی جدی و اینا نداشتیم. البته پدرم بگی نگی یخورده مشکل داشت ها! پارانویا داشت؛ یجورایی روانی بود. ولی خب فک نمیکنم به اون شکل منم مشکل داشته باشم. زندگی سختی و تنهایی که در کودکی و نوجوانی داشتم باعث شد از نظر روانی مقاوم بشم و تنهایی شدید برام قابل تحمل باشه. بستگی به خودت هم داره چطور استفاده کنی چطور عقل و درایت و هوش و ارادهء خودت رو بکار بگیری. از تجربیات تلخ میشه قدرت و چیزهای مثبت و انگیزه و اراده برای پیشرفت هم گرفت. خودت باید نیروها رو تبدیل کنی هدایت کنی در جهتی که میخوای و درسته بنظرت. مثلا مادر و خواهر من خیلی وقتا از اون دوران همش بصورت بد یاد میکنن و گلایه و بهانه میکنن، ولی من مثبت تر نگاه میکنم و میگم اینا دیگه بهانس واسه از زیر مسئولیت در رفتن و اشتباهات و ضعف های شخصی خود رو توجیه کردن و گردن دیگران و شرایط انداختن. البته اونا زن هستن بهرحال شاید ضعیف تر هستن خب، نمیدونم. بهرحال میدونم که من نخواستم راه ضعف و نابودی خودم رو انتخاب کنم و دست روی دست بذارم و یه مشت تجربیات و دوران سخت منو به زانو دربیارن و به ناامیدی مطلق بکشونن و ضعیف و در سکون باقی بمونم، بلکه خواستم تلاش کنم و قوی بشم. حالا از هر راهی که در دسترسم بود و تونستم این کار رو کردم. چیزهایی که در دسترس من بود علم و فناوری و مقداری عرفان/معنویت و ورزش و هنرهای رزمی اینا بود. تا وقتی میتونم مدام پیشرفت کنم و عمرم هدر نره، دلم بصورت حداقلی خوشه.
امیدوارم بتونی کنترل روان خودت رو در دست بگیری و دوباره دست به کارهای خطرناک نزنی. خودکشی و دیگرکشی هردوش کارهای اشتباهی هست، بخصوص که آدم جوون باشه و نقص و بیماری جسمی یا بدبختی شدید خاص دیگری نداشته باشه. تا وقتی آدم سالمه و راحت نفس میکشه، گرسنه و تشنه نیست، مشکل و فشار خارجی شدیدی نداره، زندگی هنوزم ارزش بودن و تلاش کردن و امید داشتن رو داره. حالا بحث روان هم خب اگر روان دشمن آدم بشه باید کنترلش کرد باید شکستش داد باید تسخیرش کرد! من دربارهء نقصهای فنی در این باره نمیدونم و اینکه آیا درست شدنی هستن یا نه، ولی بهرحال نظر و توصیه و تجربه و درک خودم رو گفتم و امیدوارم مشکلت اونقدر حاد نباشه و بتونی بهش غلبه کنی و زندگیت رو بکنی. حالا نیازی نیست حتما انیشتین یا بروسلی بشی!! بتونی راحت زندگی کنی فقط، یه چندتا سرگرمی تفریحی چیزی هم واسه خودت جور کنی سرت گرم بشه آرامش بگیری. من یه مدت آکواریم داشتم توش گیاه طبیعی داشت خیلی سبز و زیبا بود به آدم آرامش میداد حیاتی که توش در جریان بود. ببین به چی علاقه داری چی بهت آرامش میده.
بیشتر از این چیزی نمیتونم بگم در حدی نیستم درمورد دیگران قضاوت کنم و فتوا بدم و قدیس بازی دربیارم. نهایت هرکسی خودش فقط میتونه به خودش کمک کنه و دلسوزترین و موثرترین کس معمولا خودشه. منم شاهکار کنم نهایت زندگی خودم رو حل کنم گلیم خودم رو از آب بیرون بکشم.
خودکشی راه حل ساده و قاطعی بنظر میاد، اما من شخصا با اینکه از مرگ نمیترسم اما جرات نمیکنم انجامش بدم و درست هم نمیبینم. کار خیلی خطرناکیه. البته اونی که مشکل روانی داره خب شاید دست خودش نیست نمیدونم. ولی آدم سالم آدمی که درجهء کافی از آگاهی و کنترل بر افکار و اعمال خود میتونه داشته باشه فکر نمیکنم این کار به هیچ وجه درست باشه. بخصوص که از اون موارد گنده و مشترک میان تمامی ادیان و مکاتب و معنویت هست که هشدار دادن هرگز چنین کاری نکنید که گناه بسیار بزرگ و نابخشودنی است و از کردهء خودتون پشیمان میشید! حقیقتا منم فکر نمیکنم این کار چندان هنری باشه که آدم همینطوری بخاطر مسائل سطحی و اثبات چیزی و اینها بخواد انجامش بده.
فراموش نکن فقط خودت بیشترین حد دلسوزی و خیرخواهی و توانایی رو در حق خودت میتونی داشته باشی. به امید دیگران نباش. به امید هیچکس و هیچ چیز دیگر نباش. یعنی اول باید خودت دلسوز و حامی خودت باشی. و مواظب روان خودت باش. خودت با خودت باش. از خودت حمایت کن. اگر خودت از خودت حمایت نکنی دیگه چه کسی میتونه بکنه و خواهد کرد؟
روان تو لزوما جزیی از تو نیست؛ میتونه بزرگترین دشمن تو باشه! باید کنترلش کنی، تحت تسلط خودت بگیری، اراده و خواست خودت رو بهش حاکم کنی.
sonixax
04-30-2015, 12:32 AM
حودکشی نکنم چیکار کنم؟!
عشق و حال!!!
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ8وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ9وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ10""آیا نبوده می گذاریم تا برایش دو چشم 8 هم زبانی هم دو لب 9هم نشان دادیمش دو دلاور شدنُ در آینده10"
خداوندا مرا ببخش اگر پشت گویی کردم غیبت شد
m@hdi
04-30-2015, 08:10 AM
ریشه و سرچشمهیِ مشکلات اتان را با خودکاوی و درونکاوی, پیدا کنید.
من در درونم چیز خاصی پیدا نمیکنم که بخوام در موردش فکر کنم. من از بچگی در یادگیری مهارت های زندگی مشکل داشتم و اصلا مسئولیت پذیر نیستم و ساده ترین مشکلات مرا مایوس میکند.
این نکته را هم بایست در یاد داشت که بیشتر زمانها مشکل بیش از آنکه درونی باشد, از بیرون و محیط میاید.
یک نمونهیِ ساده, در جهان امروز رفتار کودکان و دانشآموزانی که نمیتوانند روی مسئله و مشکل تمرکز کنند را برچسب
بیماری ِ بیشفعالی (ADHD) زده و میکوشند آنان را با دارودرمانی "درست" بکنند, هنگامیکه در واقعیت و در پرتوی دانش فرگشت,
این, اینکه نوجوان (در اینجا پسر) آزاد باشد و بتواند نوجوانی خود را طبیعت سبز به گشت و گذار و فراگیری شکار بگذارند
رفتار و خواهشی سراسر طبیعی است و در برابرش این رفتار بسیار غیرطبیعیست که همان نوجوان را هر روز در یک اتاق
به همراه دیگران فروکرده و از او بخواهند که پشت میز بنشیند و سر در کتاب فرو بکند, و در کنارش به چندین
و چند چهره آشکار و پنهاد هم زور بشود — زور نرم که سرزنش اجتماعی و نگاه جامعه و پدر و مادر و .. باشد
و زور سخت یا همان تنبیه فیزیکی — که کارهایی که دوست ندارد را بکند و چیزهاییکه نمیخواهد
را بیاموزد, چراکه جامعه و سیستم از او چشمداشت یادگیری و "فرآورندگی / productivity" دارند; که اگر
هم در این زمینه بسنده "فرمانبَر" نباشد, دچار تحقیرهایِ پیوسته و بیشتر و بلندمدّتتر هم میشود.
پس در اینجا, کس بجای آنکه خودکشی کند بهتر است اعتماد خود را از جامعه و "سیستم" بُریده و بجای
آن, بکوشد خود را با ابزارهای دانش و منطق سازوبرگ داده و بیاگاهاند و از چند و چون و سرچشمهیِ مشکلات, بپرسد.
من اگه کاری هم بتونم بکنم اینه که بشینم خونه و ترجمه کنم که درآمدش بیشتر از 500 تومن در ماه نیست و با آن فقط میتونم شکم خودمو سیر کنم و احساس نکنم که بخاطر سیر کردن شکمم زیر منت خانواده ام هستم ولی آخرش چی؟! چه آینده ای دارم؟! تا ابد کار کنم که فقط شکم خودمو سیر کنم؟! پس هدف گذاری چی میشه؟!
m@hdi
04-30-2015, 08:14 AM
بابا عجب...!
دختر مردم رو واسه چی میخواستی بکشی مرد حسابی!
عجب کار...!!
نمیدونم چی بگم!
ولی این دیگه بنظرم مشکل فنی جدی باشه مغز و روانت مشکل داره خب خودت هم که قبول داری!
ولی بازم بعیده ازت اینطور این مدت که توی این فروم مطلب دادی و بحث کردی در عقلت مشکل حادی ندیدم! حالا خودکشی بحثش جداست ولی اینکه بزنی یکی دیگه رو بخوای بکشی که بعدش خودت رو هم اعدام کنن که خودکشی کرده باشی دیگه بنظرم دیگه خیلی زیاده رویه! البته شاید در گذشته منم همچین افکاری از ذهنم گذشته، ولی فکر کنم خوشبختانه ظرف یکی دو سال از اون مراحل و بحران ها گذشتم و به خرد و معنویت و پایداری روانی بیشتری رسیدم.
حالا من نمیدونم تو اصلا چرا کاملا خداناباور هستی! منکه اینقدر در زندگی تجربه های تلخ داشتم و بد و بیراه به دین و خدا میگم اما اکیدا خداناباور نیستم. و البته فکر میکنم همون معنویت و احتمال وجود خداست، یه خدای معقول و خوب، نه خدای سطحی و مسخرهء ادیان توده ها، که منو از فروپاشی و انحرافات فاجعه بار حفظ کرد.
جدا یعنی یکی با خصوصیات شخصی و تجربه های من اگر اینطور بگه، خودش نشون میده که احتمال وجود خدا (اون خدایی که گفتم البته - یه خدای درست و حسابی و بهتر از خدای ادیان) همچین کم هم نیست. حداقل نمیشه اینقدر مطمئن بود که اصلا نیست.
ولی این دردها رو که آدم میبینه دردهای خودش یادش میره! باز خدا رو شکر ما از این مشکلات فنی جدی و اینا نداشتیم. البته پدرم بگی نگی یخورده مشکل داشت ها! پارانویا داشت؛ یجورایی روانی بود. ولی خب فک نمیکنم به اون شکل منم مشکل داشته باشم. زندگی سختی و تنهایی که در کودکی و نوجوانی داشتم باعث شد از نظر روانی مقاوم بشم و تنهایی شدید برام قابل تحمل باشه. بستگی به خودت هم داره چطور استفاده کنی چطور عقل و درایت و هوش و ارادهء خودت رو بکار بگیری. از تجربیات تلخ میشه قدرت و چیزهای مثبت و انگیزه و اراده برای پیشرفت هم گرفت. خودت باید نیروها رو تبدیل کنی هدایت کنی در جهتی که میخوای و درسته بنظرت. مثلا مادر و خواهر من خیلی وقتا از اون دوران همش بصورت بد یاد میکنن و گلایه و بهانه میکنن، ولی من مثبت تر نگاه میکنم و میگم اینا دیگه بهانس واسه از زیر مسئولیت در رفتن و اشتباهات و ضعف های شخصی خود رو توجیه کردن و گردن دیگران و شرایط انداختن. البته اونا زن هستن بهرحال شاید ضعیف تر هستن خب، نمیدونم. بهرحال میدونم که من نخواستم راه ضعف و نابودی خودم رو انتخاب کنم و دست روی دست بذارم و یه مشت تجربیات و دوران سخت منو به زانو دربیارن و به ناامیدی مطلق بکشونن و ضعیف و در سکون باقی بمونم، بلکه خواستم تلاش کنم و قوی بشم. حالا از هر راهی که در دسترسم بود و تونستم این کار رو کردم. چیزهایی که در دسترس من بود علم و فناوری و مقداری عرفان/معنویت و ورزش و هنرهای رزمی اینا بود. تا وقتی میتونم مدام پیشرفت کنم و عمرم هدر نره، دلم بصورت حداقلی خوشه.
امیدوارم بتونی کنترل روان خودت رو در دست بگیری و دوباره دست به کارهای خطرناک نزنی. خودکشی و دیگرکشی هردوش کارهای اشتباهی هست، بخصوص که آدم جوون باشه و نقص و بیماری جسمی یا بدبختی شدید خاص دیگری نداشته باشه. تا وقتی آدم سالمه و راحت نفس میکشه، گرسنه و تشنه نیست، مشکل و فشار خارجی شدیدی نداره، زندگی هنوزم ارزش بودن و تلاش کردن و امید داشتن رو داره. حالا بحث روان هم خب اگر روان دشمن آدم بشه باید کنترلش کرد باید شکستش داد باید تسخیرش کرد! من دربارهء نقصهای فنی در این باره نمیدونم و اینکه آیا درست شدنی هستن یا نه، ولی بهرحال نظر و توصیه و تجربه و درک خودم رو گفتم و امیدوارم مشکلت اونقدر حاد نباشه و بتونی بهش غلبه کنی و زندگیت رو بکنی. حالا نیازی نیست حتما انیشتین یا بروسلی بشی!! بتونی راحت زندگی کنی فقط، یه چندتا سرگرمی تفریحی چیزی هم واسه خودت جور کنی سرت گرم بشه آرامش بگیری. من یه مدت آکواریم داشتم توش گیاه طبیعی داشت خیلی سبز و زیبا بود به آدم آرامش میداد حیاتی که توش در جریان بود. ببین به چی علاقه داری چی بهت آرامش میده.
بیشتر از این چیزی نمیتونم بگم در حدی نیستم درمورد دیگران قضاوت کنم و فتوا بدم و قدیس بازی دربیارم. نهایت هرکسی خودش فقط میتونه به خودش کمک کنه و دلسوزترین و موثرترین کس معمولا خودشه. منم شاهکار کنم نهایت زندگی خودم رو حل کنم گلیم خودم رو از آب بیرون بکشم.
خودکشی راه حل ساده و قاطعی بنظر میاد، اما من شخصا با اینکه از مرگ نمیترسم اما جرات نمیکنم انجامش بدم و درست هم نمیبینم. کار خیلی خطرناکیه. البته اونی که مشکل روانی داره خب شاید دست خودش نیست نمیدونم. ولی آدم سالم آدمی که درجهء کافی از آگاهی و کنترل بر افکار و اعمال خود میتونه داشته باشه فکر نمیکنم این کار به هیچ وجه درست باشه. بخصوص که از اون موارد گنده و مشترک میان تمامی ادیان و مکاتب و معنویت هست که هشدار دادن هرگز چنین کاری نکنید که گناه بسیار بزرگ و نابخشودنی است و از کردهء خودتون پشیمان میشید! حقیقتا منم فکر نمیکنم این کار چندان هنری باشه که آدم همینطوری بخاطر مسائل سطحی و اثبات چیزی و اینها بخواد انجامش بده.
فراموش نکن فقط خودت بیشترین حد دلسوزی و خیرخواهی و توانایی رو در حق خودت میتونی داشته باشی. به امید دیگران نباش. به امید هیچکس و هیچ چیز دیگر نباش. یعنی اول باید خودت دلسوز و حامی خودت باشی. و مواظب روان خودت باش. خودت با خودت باش. از خودت حمایت کن. اگر خودت از خودت حمایت نکنی دیگه چه کسی میتونه بکنه و خواهد کرد؟
روان تو لزوما جزیی از تو نیست؛ میتونه بزرگترین دشمن تو باشه! باید کنترلش کنی، تحت تسلط خودت بگیری، اراده و خواست خودت رو بهش حاکم کنی.
حرف های شما منطقی تر و مستقیم تر بود. حقیقت همینه. فقط خودم میتونم به خودم کمک کنم و خودم هم از طریق خودکشی میخوام به خودم کمک کنم تا از این زندگی کسالت بار رها شوم.
m@hdi
04-30-2015, 08:16 AM
عشق و حال!!!
اگه اندکی از زندگی لذت میبردم شاید بیخیال خودکشی میشدم ولی حقیقت اینه که من حال و حوصله هیچی رو ندارم! مثل گذشته لذت را واقعا حس نمیکنم. وقتی لذتی نباشه و زندگی هم بی هدف و کسالت بار باشه راهی جز خودکشی باقی نمیمونه.
m@hdi
04-30-2015, 08:22 AM
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ8وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ9وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ10""آیا نبوده می گذاریم تا برایش دو چشم 8 هم زبانی هم دو لب 9هم نشان دادیمش دو دلاور شدنُ در آینده10"
من سه سال پشت آزمون کنکور بودم تا به زور یک دانشگاه بدرد نخور پذیرفته شدم همیشه توی اتاق وامدهی بودم تا پشتیبان ضامن واسهء این وامم جور کنم همهء زمانهایم هدر می رفت استاد می گفت کار انجام پروژه بیاورید من درسم را رها می کردم واسهء انجامش هم برخی آن اندازه کار بلد بودند که انجامشان را می دیدم می گفتم پس اینها پس چی را به ما در دانشگاه می آموزند خوب اونها بچه های فنی شغلب حرفه ای بودند هم برخی توی خانه شان رایانه از کودکی داشتند من نمی دانستم چگونه رایانه را روشن کنم تا باز لجبازی با خانواده دوربریهایم پس سه نوبت دانشگاه یک راینه ای خانواده ام واسه ام دست پا کردند بچه های تنبل کار انجامشان را به من می سپردند سه نفری چیزی را به استاد بدهیم من هم از این که بچه های دانشگاه به نماز کم نگاه بودند هم سرسری گذر یا تنها بلوتوث بازی همیشه سرگردان بودم درسم نیمه خوب بود توی آغزین انجام کارم که برنامه ای بازی گر تند فلش پلایر بود آغازش نوشتم به نام خداوند همه بهم خورده گرفتند هم پوسخند چون ساده بود به دیدی اینگلیسی هم بدک نبود زبان ویژه تخصصی 16 گرفتم یا pdf اینگلیسی می خواندم می دیدم از دیدگاه دانش برونمرزی خیلی سرترند باز از دیدگاه باور به خداوند تهی یا نوشته های دانشگاهی مان چون برگردان به فارسی شده بودند بارشان خیلی کم بود که برخی جا یک نوشته کتابی جور آمارُ سه بار افتادم همین گیرُدار پدرم ماه روزه برای کار رفت یک جایی شنیدیم ایست مغزی شد هم دوربری هایم زمانی برای بیمارستان نشستن نداشتند من هم چون دانشگاهم نزدیکیهای بیمارستان بود شب روز نوشته کتابهایم را می رفتم می بردم اونجا هم پرستاری پدرم باز بیمارستان جایی بود که من برای آغازین بار رفته بودم سراسر شگفتم واداشت مردم سراسیمه کار صدای گوشی شان گوش خراش پدرم که آزار می شد من خودم بیمارستان واسهء نماز می رفتم همیشه یک سخن خداوند قرآنی دستم بود به پدرم سفارش می کردم خوابیده نماز بخواند اونجا یک جوانی کوچکتر از خودم دیده بودم که زن بچه داشت هم خوشم آمد که خودم هم زن بگیرم باز چون توان داراییم را کم دیده بودم هم پدرم اینگونه بود آنزمان آهنگ همسر گیری نکردم پس چند ماهی پدرم روانه خانه شد هر چند زمانی برای مالش الکتریکی خیلی پولمان می رفت هم ماشینهای زیبای پزشکان چشمم را می زد سراسر چشمم بازتر شد به پیرامونم من خودم را نبازیده بودم هم دانشگاه واسه ام دلچسبی نداشت کم بیش می رفتم تا ماه روزه سال دگر باز پدرم یک ایست مغزی دیگر توی خانه مان زد ماشین بیمارستانی آمبولانس صدای خفنش که درمی آمد پدرم خیلی می ترسید راننده بی سواد روی دست اندازها همانند غورباقه می پرید پدرم را بیمارستان برای بار دوم می بردیم دیگر آن پدر پیشین نبود شب هم روز کارش شده بود شیون تا خانه اش آوردیم تا یکسالی همهء همسایه هامان دادشان درآمد همه زده شدیم از زندگی منهم درفشار زیاد پناه بر خداوند آورده بودم با پدرم مهربان بودم تا او جان داد منهم نه داد بیداد می کردم رودرروی خانواده ام بی تابی هم نمی کردم چون کمی آشنا شدم زندگی همینست یک ماه پسش از مادرم درخواست خواستگاری برای نزدیکانم دادم اونها گفتند پدرت که یک ماه نشده مرده رفته دانشگاه چی آنهم چه دانشگاهی که همش افتاده بودم هم وامم مرا گیج می کرد مسجد هم می رفتم خوی دیگری با سخن خداوند پیدا کرده بودم چون گفتند همنشینی انس با قرآن هیچکس همراهی ام نمی کرد یا شهر به همهء پیشانی بخاک گذاری ها سر می زدم به بازار همه جا می رفتم بهشان سخن خداوند می آموختم سرزنش به اوجش رسیده بود یا توی درختکاری شده پارکها می رفتم با وابسته شده ها هم ولبازها گفتگو می کردم که زشت است پی دختر مردم دویدن می گفتند چکار کنیم کمی پولم را به آنها می دادم همه جا نماز را توی چشم مردم می خواندم بهم می گفتند می زنندت چاقو می کشنت خداوند خواسته هنوز کسی مرا ترس به زدن نکرد تا یکسال مرگ پدرم باز پافشاری که بروید واسم زن بگیرید رفتند اینکارو کردند همون آغاز همسر گیری گفتند بروید ژنتیک رفتیم دیدیم زبان بازی هم پولخواری هدفی درکار نیست زدیم ازش همان آغاز شب ها تا 8 نه مسجد بودم زنم گیر می داد گفتم می خواهی جدا شو یک کاری گیرمان آمد دانشگاه یک پینهء پاره بود که می بایستی دور می انداختمش نه پول داشتم وام را پس بدم نه نوشتار دانشگاه به دلم می نشست آهنگ درآمدن کردم خانوده ام که خونشان جوش آمده بود مرا بردند پیش روانپزشکان باهاشان درباره آیینم که گفتم تو رگی قرص فروکردند بجای گفتگوی های دلنشین نه سوادی از سخن خداوند داشتند تنها سوادشان نوشته های دانشگاهی خاک خورده بود که پول درآورند واسه همین بیش کاری در دبستان بیش فعالی یک چرت بیش نیست برای گول زدن پدرمادر ها که بچه هاشان را کمبود دچار می کنند بافشار دوا که بیاموزند آنها را شل ول پس بدهند بیرون هم من واسه مین دوا تورگی ها خاک شدم افتادم زمین که نه خودم می توانستم بلند شوم دوباره کار به بستری رسید به زور سردرد هم درد سراسر بدنم آنجا نماز می خواندم هم پزشکان هم پرستاران هم دیگر بیماران واسه شان سخن خداوند می گفتم آنها هم اندیشه شان یا کوچک بود قد نمی داد تا می گفتم پیامبرانُ خداوند بیامرزد کنون نیستند می گفتند تو چنانی از سخن خداوند می گفتم اونا هستی نیستی از نوشته های بیگانه گان می خواندند تا گمراهتر از پیش می شدند خودکشی با روشهای گوناگون همهء دواهای آرامبخش نامش را بلد بودند سودی نداشت پند دادنشان جز اندکی انگشت شمار من هم کمکم رهاکردند منو به خواست خداوند تا که به سرم زد دوا قرص را کنار بگذارم هم خوراکیهای پاکیزه دوربرم را بخورم خداوند را پاس بهتر هم شدم همش که فریب نزدیک دنیا را بخوریم زندگی ارزش آنچنانی ندارد پاس خداوند نمازم را می خوانم از خداوند می خواهم برجا باشم هم باورمندان بر باورشان استوارتر هم واپسین را باور دارم هر چند برخی خوششان نیامده هم نخواهد آید آن سرکشان فرعون مانندی که تا جانشان به گلویشان نرسد پشیمان نشوند که برایشان سودمندی در کار نیست
ویل دورانت گفته بسیاری از فلاسفه بیخدا در پایان عمر خداباور شده اند! حقیقت هم اینه که وقتی آدم به مرگ نزدیک میشه و زندگی بدترین چهره خودشو به آدم نشون میده اینجاست که آدم برای آرامش به هر دری میزنه حتی توهم. خدا هم یک جور توهم آرامش بخشه. شما میدانی که من به خدا متوسل نشدم؟! من بیش از 3 ماه نماز خواندم و سر همه نمازهایم از خدا مرگ خواستم ولی چی شد؟! بهم نداد! احمقانه تا 21 دسامبر 2012 صبر کردم به امید اینکه دنیا نابود بشه و من هم راحت بشم ولی نشد. به مدت 10 روز تا پایان سال 2012 سر هر نمازی تهدید آمیز با خدا صحبت میکردم و میگفتم اصلا برام مهم نیست مجازات خودکشی چیه یا منو میکشی یا بعد از پایان سال 2012 خودکشی میکنم. چی شد؟! من نمردم! بعدش با قرص دیازپام خودکشی کردم که ناموفق بود. از اون موقع تا حالا هم تقریبا مطمئنم که خدایی نیست که اگه بود به حرفام گوش میکرد یا اندکی از دردهای من میکاست اما من مطمئنم که در این جهان فقط خودم هستم و خودم و هیچ کس دیگه ای هیچ کاری نمیتونه برام بکنه پس هنوز بر خودکشی پافشاری میکنم.
ویرایش=چرا حرفاتون رو پاک کردین؟!
m@hdi
04-30-2015, 08:25 AM
افراد ناآگاه خودکشی را به هر دلیلی غلط میدانند اما افراد آگاه خودکشی را به عنوان "آخرین راه حل" صحیح میدانند. من هم جز خودکشی راه حل دیگه ای نمیبینم.
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یَأْكُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ"(12)" "ای هرآن کسانی باورکردید دوری کنید فراوانی از گمان چون برخی گمان گناهیست هم نباشد می خواهید پنهان سرک کشیدنُ هم نباشد پنهان گویی می کنید برخیتان برخیُ آیا دوست می دارد یکیتان که می خورد گوشت برادرش مرده ای باز ناخوش می داریدش هم بیم بدارید خداوندُ چون خداوند خیلی پشیمانپذیر خیلی مهربانیست 12"
ویرایش=چرا حرفاتون رو پاک کردین؟!
چون خداوند می گوید دوری کنید از فراوانی گمان هم سرک کشیدن در زندگی مردم هم پشت سر دیگری گفتن که گناهش همانند خوردن گوشت برادر مرده است که کاری از دستش بر نمی آید من دوست دارم زندگی خوش داشته باشم نه که روگردان از خداوند بشوم بخواهم خودم را بکشم
sonixax
05-01-2015, 01:52 AM
اگه اندکی از زندگی لذت میبردم شاید بیخیال خودکشی میشدم ولی حقیقت اینه که من حال و حوصله هیچی رو ندارم! مثل گذشته لذت را واقعا حس نمیکنم. وقتی لذتی نباشه و زندگی هم بی هدف و کسالت بار باشه راهی جز خودکشی باقی نمیمونه.
وااااا!
kourosh_iran
05-01-2015, 08:35 AM
چون خداوند می گوید دوری کنید از فراوانی گمان هم سرک کشیدن در زندگی مردم هم پشت سر دیگری گفتن که گناهش همانند خوردن گوشت برادر مرده است که کاری از دستش بر نمی آید من دوست دارم زندگی خوش داشته باشم نه که روگردان از خداوند بشوم بخواهم خودم را بکشم
بنظر منکه اون مطالب از این همه آیه که توی هر پستت میذاری (که من خیلی وقته دیگه اصلا اون بخش هاش رو نمیخونم) گویاتر و مفیدتر و آموزنده تر بود.
آیه قرآن که میذاری برای کسی که ایمان و اعتقادی نداره معنای چندانی نداره. آیه واسه کسی خوبه که خودش ایمان و باور کامل داره و صرفا یکسری دستوراتش رو بدون اینکه حتی دلیلش رو درک کنه میپذیره و عمل میکنه. درشون چندان سند و اثبات و استدلال و چیز قابل انتقال به دیگران وجود نداره.
MEHDI
05-01-2015, 09:09 AM
از بچگی گوشه گیر و بی مصرف بودم. اهل رفیق بازی نبودم. وقتم به 3 قسمت تقسیم میشد:1-مدرسه و درس و مشق. 2-بازی های کامپیوتری. 3-خواب. تابستانها هم که صبح تا شب درگیر بازی های کامپیوتری بودم اما توانایی خاصی در بازی های کامپیوتری نداشتم که مثلا بگم در فلان بازی کسی حریفم نیست یعنی فقط بازی میکردم. ابتدایی و راهنمایی معدلم حدودا 19 بود و در راهنمایی متوجه شدم که توانایی بالایی در درک مطلب زبان انگلیسی دارم. بدون اینکه معنی دقیق کلمات و جملات را بدانم میفهمیدم که طرف چی میگه چه تو کتاب چه تو بازی ها چه تو فیلمها چه تو سایتها و بعدا توی کنکور. دبیرستان افت کردم و معدلم حدودا 16 بود. پیش دانشگاهی که معدلم تا 13 پایین اومد ولی هیچوقت تجدید نشدم. سال بعد هم توی کنکور آزاد مترجمی زبان تهران جنوب قبول شدم.
در اواخر سوم دبیرستان (سال 87) بود که در امتحانی شفاهی با اینکه جواب را میدانستم به یکباره انگار حناق گرفتم و نمیتوانستم صحبت کنم! آن موقع خداباور بودم و از خدا خواستم که دیگر دچار این مرض نشوم و دیگر نشدم تا زمانی که خواهم گفت.
در سال 89 به دانشگاه رفتم. دیگر چندان گوشه گیر نبودم و وارد جمع ها میشدم و با بقیه صحبت میکردم (چه پسر چه دختر). ترم اول همه واحدها را قبول شدم. ترم دوم اوایل سال 90 بود که با خودم میگفتم هدفت از ادامه زندگی چیه و افکار خودکشی وارد ذهنم شد (سال 88 بیخدا شده بودم) ولی بسیار ضعیف بود و با گفتن اینکه مدرک میگیرم و کار و درآمد پیدا میکنم و سپس ازدواج از این افکار عبور کردم. قبل از دانشگاه اصلا با هیچ دختری رابطه نداشتم و به دنبال دختر بازی نبودم و حتی به ازدواج هم فکر نمیکردم ولی نمیدانم شاید محیط دانشگاه باعث شده بود که ازدواج برام اهمیت پیدا کنه.
تا ترم سوم با هیچ دختری بطور خاص رابطه نداشتم ولی در ترم سوم دختری وارد زندگیم شد که منو علاقه مند به خودش کرد. من اونو به شکل همسر آیندم میدیدم اما بعد وارد یک مثلث عشقی شدم. رابطه مان جدی نبود ولی من آن را جدی گرفته بودم. وقتی از طریقی فهمیدم طرف به او شماره داده و او شماره را گرفته به علت عدم اعتماد به نفس که از بچگی به دلیل بی مصرف بودنم داشتم بجای حفظ او بازی را به هم ریختم. ابتدا او را سرزنش کردم که چرا به من خیانت کرده (در حالی که اصلا رابطه ای جدی در کار نبود که خیانتی رخ داده باشه!) و بعد طوری وانمود کردم که انگار طرف به دنبال دوستی نبوده بلکه به دنبال سکس بوده و او هم به طرف sms داد و فحاشی و دیگه طرف هم بیخیال او شد! بعدا از طریق چت سعی کردم رابطمون رو به حالت قبل برگردونم ولی اون که اصلا به دنبال رابطه دوست دختری دوست پسری نبود بهم فهموند که بیخیالش بشم. به هر حال وقتی بازی به هم بریزه همه عوت میشن.
من خیلی ضربه خوردم چون اونو به شکل همسر آیندم میدیدم ولی با این وجود ترم چهارم رو شروع کردم. به یکباره دوباره انگار حناق گرفتم و بخاطر همین دانشگاه رو ول کردم. خانوادم خبر نداشتن که من دانشگاه رو ول کردم و من روزها به کتابخانه میرفتم و کتاب میخواندم و در حیاط کتابخانه راجع به آیندم فکر میکردم. (این اتفاقات مربوط به اوایل سال 91 هست) بالاخره تصمیمم رو گرفتم! با خودم گفتم بعد از پایان ترم انصراف میدم و بعد سربازی بعد هم تیر خلاص! در خانواده بطور خاص از سوی پدرم که بازنشسته بود و برادرم که کار آزاد داشت مورد تحقیر قرار میگرفتم مخصوصا از سال 89. این تحقیرها در سال 91 به اوج خودش رسیده بود و منم بشدت عصبی بودم اما به دنبال آسیب رساندن به آن دو نبودم. چرا؟! خودمم نمیدونم!
اینکه من بدون اینکه لذت خاصی از زندگی برده باشم و در اوج جوانی (22 سالگی) باید بمیرم من رو از طرف دیگه بشدت عصبی کرده بود. در تیر ماه فکری به سرم زد و انتقام از آن دختر نماد انتقام من از این دنیا شده بود! میخواستم او را بکشم و منو اعدام کنن تا اینطوری خودکشی کنم. شمارش رو هنوز داشتم. به او sms زدم و بهش گفتم میخوام رو در رو راجع به یک موضوع مهم باهات صحبت کنم اون هم طفره میرفت ولی جوری صحبت میکردم انگار که میخوام بهش پیشنهاد ازدواج بدم و اون هم در نهایت قبول کرد که در یک کافی شاپ با من قرار بزاره. با چاقو به کافی شاپ رفتم. ابتدا با او راجع به سوء تفاهمی که داشتیم صحبت کردم. به نتیجه نرسیدم ولی این گفتگو من رو آروم کرد و میخواستم از کافی شاپ خارج بشم که به یکباره موبایلش زنگ زد! با یک دختر صحبت میکرد و پشتش به من بود ولی نمیدونم چی شد که در یک لحظه یاد همه تحقیرهایی افتادم که از طرف خانوادم بهم شده بود و نمیخواستم برم خونه و دوباره تحقیر بشم و 2 ماه صبر کنم تا برم سربازی و خودکشی کنم و فکر انتقام دوباره درونم شعله ور شد و به او حمله کردم.
با وجود شدت جراحات وارده (20 ضربه چاقو) زنده موند. بازپرس دادسرا هم با توجه به عدم تعادل روانی من رو 2 ماه بستری کرد و بعد از تایید پزشکی قانونی تا برگذاری دادگاه آزاد شدم. در نهایت دادگاه منو تبرئه کرد. دادگاه تجدید نظر هم حکم رو تایید کرد. اما من اینو نمیخواستم! من میخواستم که اون بمیره و منو اعدام کنن تا اینطوری خودکشی کنم. در 2 ماهی که بستری بودم چند اقدام ناموفق خودکشی داشتم. بعد از آزادی هم چند بار اقدام به خودکشی کردم و چند بار دیگر هم بستری شدم و 12 جلسه شوک مغزی گرفتم به امید بهبودی اما اثری نداشت. الان هم 2 سالی میشه که برای اینکه خودکشی نکنم تو خونه حبسم کردن! تو این مدت پیش چند روانپزشک و روانشناس هم رفتم ولی تاثیری نداشته. روانپزشکا فقط قرصا رو زیاد میکنن تا مثل گوشت منجمد بشم. روانشناسا هم فقط حرف میزنن که روی من تاثیری نداره. سربازی هم که معاف شدم و نمیتونم از طریق سربازی خودکشی کنم.
پدرم بیماری اسکیزوفرنی داره و به همین دلیل بازنشستش کردن. خواهر و پدر مادرم بخاطر خودکشی مردن. میخوام بگم ژنم گهیه! بخاطر بیماری روانیم دولت خدمتگذار قبول کرد حقوق بابام بعد مرگش به من برسه. به هر حال امیدی به آینده ندارم. ازدواج و تشکیل خانواده هم برام بی معنی شده. فرصت پیدا کنم دوباره خودکشی میکنم. آخه یک آدم بی مصرف چرا باید زنده باشه وقتی که به هیچ دردی نمیخوره؟! من حتی نمیتونم با خودم بگم گور بابای دنیا زندگیم رو میکنم چون که اصلا از زندگی لذتی نمیبرم. حال و حوصله این رو هم ندارم که 50 سال صبر کنم بعد بمیرم!
به من بگید:
حودکشی نکنم چیکار کنم؟!
سلام مهدی گرامی. اولا چون مدام خانه هستید به نظرم اصلا سراغ پورن نرید. پورن منجر به masturbation میشه و فقط شما رو خسته تر و بی رمق تر و افسرده تر میکنه و این افکار رو ترغیب میکنه. شما رو تنبل میکنه و احساس بی ارزشی میکنید. الان شما دوست دارید در دنیای فانتزی زندگی کنید تا از زندگی واقعی فاصله بگیرید. فقط امیدوارم به هر قیمتی از خونه بیایید بیرون و برای خود مشغولیت های ذهنی ایجاد کنید. دنبال علایق خود برید سربازی که ندارید حال دنیا رو بکنید دوباره دانشگاه برید. صبح برید بیرون شب برگردید خونه. نمیخوام بگم همه مشکلات به اینجا ختم میشه ولی خیلی خوب میشه اگر روابط عاطفی و جنسی خود رو از سربگیرید و شروع به ورزش کردن بکنید.احتمالا خیلی از مشکلات وجودی شما حل خواهد شد. یک کتاب در رابطه با تغییر تدریجی خوندم به اسم slight edge. کتاب خوبی بود شاید به درد شما بخوره. یکسری عادت های کوچک ایجاد کنید و این عادت های کوچک رو هر روزه انجام بدید. به مروز این انضباط های روزانه رو گسترش بدید. مثلا با روزی 20 دقیقه پیاده روی شروع کنید. بعد هفته ای 3 روز برید باشگاه. به خود تعهد کنید که روزی 8 ساعت بیرون از خونه باشید. روزی چند جمله مثبت به خود بگید و... این قرص مصرف کردن فقط از شما یک آدم بیحال و بی احساس درست کرده که با هیچی سر ذوق نمیاد. فقط بدونید که شما مسئول زندگی خود هستید نه شخصی دیگر پس از جا بلند بشید گذشته و افکار منفی رو بگذارید کنار و زندگی کردن رو از الان شروع بکنید.
m@hdi
05-02-2015, 06:56 AM
سلام مهدی گرامی. اولا چون مدام خانه هستید به نظرم اصلا سراغ پورن نرید. پورن منجر به masturbation میشه و فقط شما رو خسته تر و بی رمق تر و افسرده تر میکنه و این افکار رو ترغیب میکنه. شما رو تنبل میکنه و احساس بی ارزشی میکنید. الان شما دوست دارید در دنیای فانتزی زندگی کنید تا از زندگی واقعی فاصله بگیرید. فقط امیدوارم به هر قیمتی از خونه بیایید بیرون و برای خود مشغولیت های ذهنی ایجاد کنید. دنبال علایق خود برید سربازی که ندارید حال دنیا رو بکنید دوباره دانشگاه برید. صبح برید بیرون شب برگردید خونه. نمیخوام بگم همه مشکلات به اینجا ختم میشه ولی خیلی خوب میشه اگر روابط عاطفی و جنسی خود رو از سربگیرید و شروع به ورزش کردن بکنید.احتمالا خیلی از مشکلات وجودی شما حل خواهد شد. یک کتاب در رابطه با تغییر تدریجی خوندم به اسم slight edge. کتاب خوبی بود شاید به درد شما بخوره. یکسری عادت های کوچک ایجاد کنید و این عادت های کوچک رو هر روزه انجام بدید. به مروز این انضباط های روزانه رو گسترش بدید. مثلا با روزی 20 دقیقه پیاده روی شروع کنید. بعد هفته ای 3 روز برید باشگاه. به خود تعهد کنید که روزی 8 ساعت بیرون از خونه باشید. روزی چند جمله مثبت به خود بگید و... این قرص مصرف کردن فقط از شما یک آدم بیحال و بی احساس درست کرده که با هیچی سر ذوق نمیاد. فقط بدونید که شما مسئول زندگی خود هستید نه شخصی دیگر پس از جا بلند بشید گذشته و افکار منفی رو بگذارید کنار و زندگی کردن رو از الان شروع بکنید.
با سلام
یک چیزی همیشه راجع به استمناء صدق میکنه و اون اینه که بعد از اون آدم احساس خفت میکنه برعکس سکس ولی بعدا نمیتونه دوباره جلوش رو بگیره! حالا که بحثش شد یک چیزی بهتون بگم که 4 شاخ بمونید! همه معمولا از راهنمایی استمناء کردن را شروع کردن ولی من از اول ابتدایی!
چون دنیای واقعی برای من چیزی برای عرضه کردن نداره همیشه توی دنیای فانتزی هستم ولی الان چند وقته که کمتر وارد دنیای فانتزی میشم چون جدا تصمیم گرفتم در اولین فرصت از خونه فرار کنم و برم ناصر خسرو قرص برنج بخرم و با اون خودکشی کنم. درسته که چند ساعت درد میکشم ولی وقتی که اثر کنه دیگه غیر قابل بازگشته یعنی همون چیزی که من میخوام یک خودکشیی که ناموفق نشه.
اینکه من از خونه برم بیرون برام ممکن نیست چون منو تو خونه حبس کردن! من هم اگه بتونم از خونه برم بیرون همون کاری رو که گفتم میکنم. حقیقتش من خیال میکنم که نیروهایی هستند که نمیگذارند آب خوش از گلوی من پایین بره و تا زمان مرگم این کار رو میکنن! شاید براتون احمقانه به نظر برسه ولی من این رو تو زندگیم بخوبی حس کردم.
kourosh_iran
05-02-2015, 07:31 AM
یک چیزی همیشه راجع به استمناء صدق میکنه و اون اینه که بعد از اون آدم احساس خفت میکنه برعکس سکس ولی بعدا نمیتونه دوباره جلوش رو بگیره!
درمورد احساس خفت درسته، ولی فکر میکنم کم و بیش بر اثر القاها و تلقینی باشه که از نوجوانی میشه از جانب مذهب و تربیت/خانواده و گفته ها و تمسخر اجتماع و دیگران که آدم چنین احساسی میکنه. حداقل بخشی از اون به دلیل این عوامله و باور و تفکری که خود آدم داره.
و بنظر من این احساس قابل تغییر و غلبه است. چون خودم الان دیگه چنین احساسی ندارم به اون صورت. به ندرت پیش میاد.
شاید چون در زندگیم به این نتیجه رسیدم که واقعا تقصیر من نیست، پس برای چی باید شرمسار باشم؟
من این احساس رو با واقعیت گرایی و خشم عوض کردم. چیزهایی که منو قویتر میکنن و نه ضعیف.
بنظر من آدمی باید از هر احساسی که واسش بی فایده و مضر است دوری کنه. بخصوص وقتی که واقعا دلیل روشن و محکمی پیدا نمیکنه نمیتونه ثابت کنه که واقعا تقصیری داره و دست خودش بوده. چرا باید بیهوده رنج برد؟ چرا باید در حق خود ظلم بیشتری کرد؟ چرا باید خود را تضعیف کرد؟ اگر شما خودتون رو تحقیر کنید، هیچ فایده ای براتون نداره. یک وقت هست حالا آدم اشتباهات احمقانهء بزرگی میکنه، ظلم های بزرگی میکنه، واقعا خودش نقص و ضعفی داشته که میتونه برطرف کنه، اون حس تقصیر و پشیمانی و خفت و خجلت میتونه باعث بشه خودش رو اصلاح کنه و دیگه اون اشتباه رو تکرار نکنه. برای من پیش آمده و فکر کنم برای همه هم پیش آمده باشه. ولی موارد غیر از این هیچوقت درشون فایده ای جز ضرر پیدا نکردم!
kourosh_iran
05-02-2015, 08:19 AM
و اما درمورد اینکه همش میخواید خودکشی کنید. باید بگم دوست عزیز کسی براش مهم نیست شما آخرش خودکشی بکنی یا نه. این سرنوشت خودته. من فقط میخوام بهت هشدار بدم، که اونم در اصل بخاطر خودمه و نه اینکه دلم خیلی به حال افرادی مثل شما بسوزه. از چند میلیون و میلیارد یکی کمتر؛ چه کسی اهمیتی میده؟ شما فقط خودت میتونی به خودت اهمیت بدی و برای خودت کاری بکنی. حالا اگر فکر میکنی خودکشی اونم توی سن جوانی، کاری کردن برای خودته، خودت میدونی. اما بذار هشدارهای آخر رو بهت بدم!
من در یک کتاب عرفانی خوندم که خدا هیچوقت کسی رو بخاطر اینکه خودش میخواد نمیکشه!
بیشتر از این توضیحی نداده بود، اما این میتونه جواب شما باشه که میگی از خدا خواستی تو رو بکشه یا خودکشی میکنی. خدا هیچوقت بخاطر خواست کسی اون رو نمیکشه! حالا نمیدونم چرا و برام مهم هم نیست.
بعد میرسیم سر باقی مسائل که میگی زندگی برات چیزی نداره و این حرفا. اصلا این موضوع مشکل روانی که ظاهرا داری.
باید بگم که بر اساس نظام زندگیهای چندگانه، شرایطی که هرکس امروز داره بخاطر اعمال گذشتهء خودشه! اعمالی که ممکنه در زندگی گذشتهء خودش انجام داده باشه. و حتی دیوانگی هم میگن که مجازات سنگینی است برای اعمال بد بزرگی در زندگی گذشته. البته شما که دیوانه نیستی ماشالا عقلت سالمه و ضریب هوشی دست کم 100 رو داری! فقط شاید یخورده اختلالات روانی داشته باشی و ژن و این حرفا که اونم ادعای خودته و معلوم نیست تا چه حد و چطور صحت داره.
پس بر اساس این نظام، البته اگر بتونی حداقل احتمال صحتش رو بدی، اگر بخوای تفکر و احتیاط بیشتری بکنی، هر مشکل و شرایطی که شما داری مکافات اعمال گذشتهء خودته! و شما نمیتونی از این مکافات فرار کنی، حتی با خودکشی! اینها چیزی هستند که شما خودت باید باهاشون روبرو بشی و حلشون کنی، نه اینکه بخوای دور بزنی و ازشون فرار کنی. از نقطه نظر معنوی و عرفانی، خودکشی شما رو رهایی نمیده، بلکه خودش رنج و مکافات افزوده ای ایجاد میکنه و نهایتا دوباره باید با نتیجهء اعمال خودت روبرو بشی و اونا رو تسویه/حل کنی، ولو در یک زندگی دیگر. این یه چرخه ای است که نمیشه ازش فرار کرد. اگر خودکشی کنی، یه مدت مجازات سخت اونو پس میدی، و بعد دوباره شوت میشی توی این دنیا و یه زندگی دیگه و روز از نو و روزی از نو! به هیچ شکلی هم نمیتونی ازش جلوگیری کنی و تا بخوای به حدی برسی که بخوای دوباره خودکشی کنی ببخشید که اینطور میگم، ولی کونت کلی پاره شده!! تازه من این مطلب رو هم خوندم که گفته بودن کسی که خودکشی میکنه دفه های دیگه بنوعی این کار براش خیلی دشوارتر میشه و نمیتونه خودکشی کنه، شاید بخاطر عبرت و خاطره ای که در ناخودآگاه ذهنش از اشتباه بودن و نتیجهء بسیار ناخوشایند این کار باقی مونده.
پس، البته بر اساس نظام زندگیهای چندگانه، مشکل در خود شماست دوست عزیز. و نمیتونی از خودت فرار کنی. نمیتونی خودت رو نابود کنی و از دست خودت راحت بشی. بلکه باید با واقعیت و خودت روبرو بشی و خودت رو درست کنی. این تنها راه حقیقی برای نجات پیدا کردنه.
من هم در نوجوانی زندگی خیلی خاص و سختی داشتم و از نظر روانی برای سالهای مدید تحت تنهایی و فشار دائمی بسیار سنگینی بودم. دروغ نگم بارها به خودکشی هم فکر کردم با اینکه سن و سالم کم بود و یکی دوبار تا نزدیکش هم رفتم، ولی آخرین لحظه ها باز دیدم درست و عاقلانه نیست و به این راحتی ها نیست.
خلاصه اون دوران گذشت. ولی باید بگم سختی های زندگی من امروز هم خیلی بیشتر میبود اگر سرانجام دچار خشم و اراده برای نجات دادن خودم نمیشدم. این خشم و اراده بود که باعث شد سعی کنم خودم برای خودم کاری بکنم، چه خدایی باشه و چه نباشه، و اینو فهمیدم که هیچکس برای من کاری نخواهد کرد و نمیتونه بکنه، و فقط باید از خودم کمک بگیرم و خودم برای خودم کاری بکنم.
بنظر من این اراده و خواست و جدیت، شاید میتونه حتی مکافات اعمال گذشته رو تخفیف بده و اونا رو زودتر و راحتتر برطرف کنه. البته بر فرض که این حرفا درست باشه و واقعا خدا و نظام زندگیهای چندگانه صحت داشته باشه. بنظر من احتمالش هست!
حالا شما میخوای این حرفا رو باور کن، میخوان عصبانی بشو و کینه به دل بگیر از اینکه گفته شده مجازات اعمال خودته، میخوای هم باور نکن بگو چرنده و دروغه و خرافات و توهمه. منم قصد نداشتم و ندارم که به شما باوری رو بقبولانم و زور کنم، و برام اهمیت و منافع مستقیم و روشن خاصی هم نداره که بخواد برام حیاتی باشه، ولی گفتم اینا رو برات بگم شاید به دردت خورد و کمکی کرد و شاید این مسائل واقعیت داشت و از این راه و کمک به انسان دیگری به من هم سود و کارمای مثبت و اجر معنوی رسید! بالاخره یه احتمالی هست که هست دیگه! این مسائل رو خیلی افراد اطلاع دقیق و موثقی درموردشون ندارن، ولی من یک زمانی از طریق چند نفر از فامیل و بستگان با یک مکتب عرفانی آشنا شدم و کتابها و مطالب زیادی ازش خوندم که این مطالب هم درشون بود و برای خود من شخصا در مسیر زندگیم خیلی تاثیر داشت و مفید بود، هرچند الان دیگه از اون مرحله گذشتم، ولی بهرحال اون موقع برام خیلی تاثیرگذار و شاید حتی سرنوشت ساز بود و اگر اون موقع این مطالب رو نمیخوندم و آشنا نمیشدم شاید الان آدم متفاوت و در مسیر و فرجام دیگری در زندگی بودم.
حالا اگر بازم مصر هستی روی خودکشی و میخوای این کار رو انجام بدی دیگه خودت میدونی. برای من نهایت اهمیتی نداره، این همه آدم هر روز در دنیا کشته میشن، خودکشی میکنن، در کل تاریخ همین داستان بوده، ... . منکه نمیتونم و توان این رو ندارم که فراتر از خودم یک نفر رنج بکشم و غصه بخورم و کاری بکنم. هرکسی اول و آخر در قبال خودش مسئوله و میتونه و باید سرنوشت خودش رو تحت تاثیر قرار بده. هیچکس این توان رو نداره که به بقیه بیش از این اهمیت بده.
در این فکر هم نباش که همه چیز رو باید با هم داشته باشی. چنین چیزی به ندرت شدنیه! مثلا من خودم عزب موندن رو تحمل میکنم، ولی بازم انگیزهء زندگی دارم. نمیخوام خودم رو نابود کنم، گرچه این فشار سهمگینی ایجاد میکنه و سالهاست تکرار میشه و خیلی وقتا احساس محرومیت و تحقیر و غیره به آدم دست میده! ولی من سعی میکنم با پیشرفت و کسب برتری و بهره مندی از چیزهای دیگری این فشار و حس محرومیت رو به حداقل برسونم. و احساس تحقیر رو به خشم و ارادهء بیشتر برای قوی تر کردن خودم تبدیل کنم. خلاصه همیشه سعی میکنم از خودم حمایت کنم، چون میدونم هیچکس دیگری این کار رو نخواهد کرد و سرنوشت من برای هیچکس مهم نخواهد بود.
درسته یه امکانات و شرایط و پشتوانه هایی داشتم حداقل، از نظر جسمی و روانی تقریبا سالم هستم، با یه چیزهای دیگر و توانایی های مثلا علمی و فنی خودم سرگرم و بهره مند هستم، که البته سالها تلاش کردم و خودم هم با جدیت زحمت هم کشیدم تا به این حد رسیدم، ...، ولی حتی اگر این امتیازات افزوده هم نبود، بازم فکر نمیکنم خودکشی کردن درست میبود. آدم همین که زنده باشه تنش سالم باشه گرسنه و تشنه نمونه، میتونه زندگی کنه. مثلا در یک دهات کوره ای جایی فکر کن تنها هستی فقط خودت هستی و خودت، بازم این حداقل ها رو اگر داشته باشی بنظر من حداقل های ضروری رو داری و جای گله و شکایت در اون حد که بخوای توجیه کنی و خودکشی کنی نیست به هیچ وجه! البته انسان همیشه بیشتر میخواد و میخواد همه چیز داشته باشه که به خودی خودش بد نیست، حسرت داشته های دیگران رو میخوره، حسرت چیزهایی که میتونست داشته باشه میتونست برسه بهشون، و شاید هنوزم بتونه و فرصت داشته باشه، و اینکه عصبانی میشه ناراحت میشه و شکایت میکنه زمین و زمان رو فحش میده، اینا طبیعی هست و زیاد مشکل جدی نداره، ولی نباید بذاری و درست و معقول نیست که با این بهانه ها آدم به حدی برسه که بخواد حیات و موجودیت و ماهیت خودش رو نابود کنه!
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"فأجاءها المخاض إلى جذع النخلة قالت یالیتنی مت قبل هذا وكنت نسیا منسیا 23 "باز آمدش درد زائیدن سوی تنه درخت گفت ای کاش من مُردم پیشتر این هم بودم فراموش شونده ای فراموش گشته ای 23"
ولی الان چند وقته که کمتر وارد دنیای فانتزی میشم چون جدا تصمیم گرفتم در اولین فرصت از خونه فرار کنم و برم ناصر خسرو قرص برنج بخرم و با اون خودکشی کنم.
از داستان مریم درود خداوند برش باد پند بگیریم که رنج در همهء زندگیهاست
یک این را بدان که زندگی هم مرگ دست خداوند است اگر خداوند بخواهد بکشدت جوری می کشدت که کسی کاری از دستش بر نمی آید
هم اگر بخواهد سن سال بهت بدهت اگر 100 سال بیماری بکشی توان مردن نداری
دو که همانند سخن خداوند همیشه شتاب به بدی می کنید پیش از شتاب به خوبی نمونه اش می گفتی خسته شدم از زندانی شدن کسی بیرونم نمی برد برای هوا خوردن هم زندگی کردن
من خودم زمانی که بیمار شده بودم خیلی از مرگ می ترسیدم یا زمانی بوده که می اندیشیدم دوسه ماهی دوام زنده بودن نخواهم داشت یا خانواده ام مرا از خودشان می رانند برای همین سستی که بهم دست داده بود که نمی توانستم تا توالت بروم همیشه گریه می کردم که خداوندا مرا از این رنج بیرون ببر می دیدم دیگران تندرستند افسوس می خوردم که خداوندا می شود روزی همانندشان شوم هر چند جوری بیمار بودم که اشکی توان گرد آمدن در چشمم نبود اگر گریه هم می کردم سرم نیمی از روز درد می گرفت توان خداوند بود که بهم نشان دهد پیشش کاری از دستم بر نمی آید هم از دیگران
سراسر خداوند دوست دارد آدم پیشی بگیرد در خوبی نه در بدی هم همیشه یکدست باشد نه خیلی خوشحال نه خیلی اندوهناک
خداوندا دست نیازم را روبه سوی جز خودت دراز مدار که سرابی بیش نیستند هم تویی که خوراک هم پوشاک هم آسمان هم زمین را به من می دهی توانم را بیشتر کن که بتوانم دو سه زن دیگر داشته باشم
m@hdi
05-02-2015, 09:38 AM
و اما درمورد اینکه همش میخواید خودکشی کنید. باید بگم دوست عزیز کسی براش مهم نیست شما آخرش خودکشی بکنی یا نه. این سرنوشت خودته. من فقط میخوام بهت هشدار بدم، که اونم در اصل بخاطر خودمه و نه اینکه دلم خیلی به حال افرادی مثل شما بسوزه. از چند میلیون و میلیارد یکی کمتر؛ چه کسی اهمیتی میده؟ شما فقط خودت میتونی به خودت اهمیت بدی و برای خودت کاری بکنی. حالا اگر فکر میکنی خودکشی اونم توی سن جوانی، کاری کردن برای خودته، خودت میدونی. اما بذار هشدارهای آخر رو بهت بدم!
من در یک کتاب عرفانی خوندم که خدا هیچوقت کسی رو بخاطر اینکه خودش میخواد نمیکشه!
بیشتر از این توضیحی نداده بود، اما این میتونه جواب شما باشه که میگی از خدا خواستی تو رو بکشه یا خودکشی میکنی. خدا هیچوقت بخاطر خواست کسی اون رو نمیکشه! حالا نمیدونم چرا و برام مهم هم نیست.
بعد میرسیم سر باقی مسائل که میگی زندگی برات چیزی نداره و این حرفا. اصلا این موضوع مشکل روانی که ظاهرا داری.
باید بگم که بر اساس نظام زندگیهای چندگانه، شرایطی که هرکس امروز داره بخاطر اعمال گذشتهء خودشه! اعمالی که ممکنه در زندگی گذشتهء خودش انجام داده باشه. و حتی دیوانگی هم میگن که مجازات سنگینی است برای اعمال بد بزرگی در زندگی گذشته. البته شما که دیوانه نیستی ماشالا عقلت سالمه و ضریب هوشی دست کم 100 رو داری! فقط شاید یخورده اختلالات روانی داشته باشی و ژن و این حرفا که اونم ادعای خودته و معلوم نیست تا چه حد و چطور صحت داره.
پس بر اساس این نظام، البته اگر بتونی حداقل احتمال صحتش رو بدی، اگر بخوای تفکر و احتیاط بیشتری بکنی، هر مشکل و شرایطی که شما داری مکافات اعمال گذشتهء خودته! و شما نمیتونی از این مکافات فرار کنی، حتی با خودکشی! اینها چیزی هستند که شما خودت باید باهاشون روبرو بشی و حلشون کنی، نه اینکه بخوای دور بزنی و ازشون فرار کنی. از نقطه نظر معنوی و عرفانی، خودکشی شما رو رهایی نمیده، بلکه خودش رنج و مکافات افزوده ای ایجاد میکنه و نهایتا دوباره باید با نتیجهء اعمال خودت روبرو بشی و اونا رو تسویه/حل کنی، ولو در یک زندگی دیگر. این یه چرخه ای است که نمیشه ازش فرار کرد. اگر خودکشی کنی، یه مدت مجازات سخت اونو پس میدی، و بعد دوباره شوت میشی توی این دنیا و یه زندگی دیگه و روز از نو و روزی از نو! به هیچ شکلی هم نمیتونی ازش جلوگیری کنی و تا بخوای به حدی برسی که بخوای دوباره خودکشی کنی ببخشید که اینطور میگم، ولی کونت کلی پاره شده!! تازه من این مطلب رو هم خوندم که گفته بودن کسی که خودکشی میکنه دفه های دیگه بنوعی این کار براش خیلی دشوارتر میشه و نمیتونه خودکشی کنه، شاید بخاطر عبرت و خاطره ای که در ناخودآگاه ذهنش از اشتباه بودن و نتیجهء بسیار ناخوشایند این کار باقی مونده.
پس، البته بر اساس نظام زندگیهای چندگانه، مشکل در خود شماست دوست عزیز. و نمیتونی از خودت فرار کنی. نمیتونی خودت رو نابود کنی و از دست خودت راحت بشی. بلکه باید با واقعیت و خودت روبرو بشی و خودت رو درست کنی. این تنها راه حقیقی برای نجات پیدا کردنه.
من هم در نوجوانی زندگی خیلی خاص و سختی داشتم و از نظر روانی برای سالهای مدید تحت تنهایی و فشار دائمی بسیار سنگینی بودم. دروغ نگم بارها به خودکشی هم فکر کردم با اینکه سن و سالم کم بود و یکی دوبار تا نزدیکش هم رفتم، ولی آخرین لحظه ها باز دیدم درست و عاقلانه نیست و به این راحتی ها نیست.
خلاصه اون دوران گذشت. ولی باید بگم سختی های زندگی من امروز هم خیلی بیشتر میبود اگر سرانجام دچار خشم و اراده برای نجات دادن خودم نمیشدم. این خشم و اراده بود که باعث شد سعی کنم خودم برای خودم کاری بکنم، چه خدایی باشه و چه نباشه، و اینو فهمیدم که هیچکس برای من کاری نخواهد کرد و نمیتونه بکنه، و فقط باید از خودم کمک بگیرم و خودم برای خودم کاری بکنم.
بنظر من این اراده و خواست و جدیت، شاید میتونه حتی مکافات اعمال گذشته رو تخفیف بده و اونا رو زودتر و راحتتر برطرف کنه. البته بر فرض که این حرفا درست باشه و واقعا خدا و نظام زندگیهای چندگانه صحت داشته باشه. بنظر من احتمالش هست!
حالا شما میخوای این حرفا رو باور کن، میخوان عصبانی بشو و کینه به دل بگیر از اینکه گفته شده مجازات اعمال خودته، میخوای هم باور نکن بگو چرنده و دروغه و خرافات و توهمه. منم قصد نداشتم و ندارم که به شما باوری رو بقبولانم و زور کنم، و برام اهمیت و منافع مستقیم و روشن خاصی هم نداره که بخواد برام حیاتی باشه، ولی گفتم اینا رو برات بگم شاید به دردت خورد و کمکی کرد و شاید این مسائل واقعیت داشت و از این راه و کمک به انسان دیگری به من هم سود و کارمای مثبت و اجر معنوی رسید! بالاخره یه احتمالی هست که هست دیگه! این مسائل رو خیلی افراد اطلاع دقیق و موثقی درموردشون ندارن، ولی من یک زمانی از طریق چند نفر از فامیل و بستگان با یک مکتب عرفانی آشنا شدم و کتابها و مطالب زیادی ازش خوندم که این مطالب هم درشون بود و برای خود من شخصا در مسیر زندگیم خیلی تاثیر داشت و مفید بود، هرچند الان دیگه از اون مرحله گذشتم، ولی بهرحال اون موقع برام خیلی تاثیرگذار و شاید حتی سرنوشت ساز بود و اگر اون موقع این مطالب رو نمیخوندم و آشنا نمیشدم شاید الان آدم متفاوت و در مسیر و فرجام دیگری در زندگی بودم.
حالا اگر بازم مصر هستی روی خودکشی و میخوای این کار رو انجام بدی دیگه خودت میدونی. برای من نهایت اهمیتی نداره، این همه آدم هر روز در دنیا کشته میشن، خودکشی میکنن، در کل تاریخ همین داستان بوده، ... . منکه نمیتونم و توان این رو ندارم که فراتر از خودم یک نفر رنج بکشم و غصه بخورم و کاری بکنم. هرکسی اول و آخر در قبال خودش مسئوله و میتونه و باید سرنوشت خودش رو تحت تاثیر قرار بده. هیچکس این توان رو نداره که به بقیه بیش از این اهمیت بده.
در این فکر هم نباش که همه چیز رو باید با هم داشته باشی. چنین چیزی به ندرت شدنیه! مثلا من خودم عزب موندن رو تحمل میکنم، ولی بازم انگیزهء زندگی دارم. نمیخوام خودم رو نابود کنم، گرچه این فشار سهمگینی ایجاد میکنه و سالهاست تکرار میشه و خیلی وقتا احساس محرومیت و تحقیر و غیره به آدم دست میده! ولی من سعی میکنم با پیشرفت و کسب برتری و بهره مندی از چیزهای دیگری این فشار و حس محرومیت رو به حداقل برسونم. و احساس تحقیر رو به خشم و ارادهء بیشتر برای قوی تر کردن خودم تبدیل کنم. خلاصه همیشه سعی میکنم از خودم حمایت کنم، چون میدونم هیچکس دیگری این کار رو نخواهد کرد و سرنوشت من برای هیچکس مهم نخواهد بود.
درسته یه امکانات و شرایط و پشتوانه هایی داشتم حداقل، از نظر جسمی و روانی تقریبا سالم هستم، با یه چیزهای دیگر و توانایی های مثلا علمی و فنی خودم سرگرم و بهره مند هستم، که البته سالها تلاش کردم و خودم هم با جدیت زحمت هم کشیدم تا به این حد رسیدم، ...، ولی حتی اگر این امتیازات افزوده هم نبود، بازم فکر نمیکنم خودکشی کردن درست میبود. آدم همین که زنده باشه تنش سالم باشه گرسنه و تشنه نمونه، میتونه زندگی کنه. مثلا در یک دهات کوره ای جایی فکر کن تنها هستی فقط خودت هستی و خودت، بازم این حداقل ها رو اگر داشته باشی بنظر من حداقل های ضروری رو داری و جای گله و شکایت در اون حد که بخوای توجیه کنی و خودکشی کنی نیست به هیچ وجه! البته انسان همیشه بیشتر میخواد و میخواد همه چیز داشته باشه که به خودی خودش بد نیست، حسرت داشته های دیگران رو میخوره، حسرت چیزهایی که میتونست داشته باشه میتونست برسه بهشون، و شاید هنوزم بتونه و فرصت داشته باشه، و اینکه عصبانی میشه ناراحت میشه و شکایت میکنه زمین و زمان رو فحش میده، اینا طبیعی هست و زیاد مشکل جدی نداره، ولی نباید بذاری و درست و معقول نیست که با این بهانه ها آدم به حدی برسه که بخواد حیات و موجودیت و ماهیت خودش رو نابود کنه!
حقیقتش من به این مکاتب عرفانی و نظام زندگیهای چندگانه و تناسخ اعتقادی ندارم چون پشتوانه علمی نداره. هرچند خودم اعتقاداتی دارم که همه روزه در زندگیم رخ میده ولی پشتوانه علمی نداره. من اعتقاد دارم نیروهایی ماوراالطبیعی هستند که تقریبا با بیش از 99 درصد آدما کاری ندارند ولی با اون کمتر از یک درصد کار دارند و یا بهشون کمک میکنند (کم یا زیاد) یا دهنشونو سرویس میکنن (کم یا زیاد) که در مورد من این نیروها دهن منو بشدت دارن سرویس میکنن و در طول این 3 سال در شرایط مختلف در کنار بودند (حضورشون در قبل از این هم بعدا احساس کردم ولی نه به این شدت) و من رو تا آخر عمرم حتی اگر 120 سال هم عمر کنم رها نخواهند کرد پس دهن من سرویسه ولی راه حل چیه؟!
من به جبر اعتقاد دارم و همچنین به اینکه بعد از مرگ یا هیچی نیست مثل قبل از تولد یا تکرار زندگی هست. اگر هیچی نباشه پس اصل زندگی پوچ هست و ارزش زندگی به لذت هست و من که لذت نمیبرم بهتره که بمیرم ولی زندگی تا حدی ارزش زیستن دارد ولی نه زیاد. اما اگر بعدش تکرار باشه من از 25 سال زندگیم فقط 3 سال رو زجر کشیدم پس بهتره که خودکشی کنم تا دوباره 25 سال زندگی کنم که فقط 3 سالش زجره ولی اگر خودکشی نکنم و مثل 80 سال زندگی کنم زندگیی رو تکرار میکنم که 22 سالش خوب و 58 سالش زجره! پس ارزش ریسک خودکشی وجود داره.
اما یک نظر شخصی در مورد شما! به نظر من اگه شرایطش رو دارید ازدواج کنید یا به دنبال رابطه عاطفی با جنس مخالف برید حالا با سکس یا بدون سکس. چیزی که این وسط اهمیت داره آرامش روانی هست که به اون میرسید. من هم تا حدی به اون رسیدم طرف مقابلتم میرسه ولی در مورد من دوامی نداشت! اما در مورد شما اراده و اعتماد به نفس بالای شما اگر با اندکی ثروت همراه شود لشگری از دختران را به سوی شما میکشاند!
kourosh_iran
05-02-2015, 10:09 AM
حقیقتش من به این مکاتب عرفانی و نظام زندگیهای چندگانه و تناسخ اعتقادی ندارم چون پشتوانه علمی نداره.
پشتوانهء علمی یعنی چی دقیقا؟
kourosh_iran
05-02-2015, 10:16 AM
من اعتقاد دارم نیروهایی ماوراالطبیعی هستند که تقریبا با بیش از 99 درصد آدما کاری ندارند ولی با اون کمتر از یک درصد کار دارند و یا بهشون کمک میکنند (کم یا زیاد) یا دهنشونو سرویس میکنن (کم یا زیاد) که در مورد من این نیروها دهن منو بشدت دارن سرویس میکنن و در طول این 3 سال در شرایط مختلف در کنار بودند (حضورشون در قبل از این هم بعدا احساس کردم ولی نه به این شدت) و من رو تا آخر عمرم حتی اگر 120 سال هم عمر کنم رها نخواهند کرد پس دهن من سرویسه ولی راه حل چیه؟!
خیلی بدبینی!
البته آدم در شرایط سخت و تنهایی دچار این تفکرهای افراطی میشه طبیعی است. منم دوران سختی داشتم درکت میکنم، ولی بعدها متوجه شدم که آدمهای خیلی زیادی دچار بدبختی های زیادی هستن به شکلهای مختلف و این مسئله اونقدرها هم استثنایی نیست تازه میشه گفت وضع من نسبت به خیلی ها بهتر بوده که دوران رنج در کودکی و نوجوانی داشتم اما باعث مقاوم شدن من هم شد و فکور شدن و جدی شدن و رشد کردن پایهء یکسری توانایی ها و استعدادها در من، و بعدش هم که اون دوران تموم شد و بقیهء عمرم با آگاهی و جدیت و عمق بیشتری زندگی و عمل میکنم و دست خودمه. ولی خیلی آدمها تا آخر زندگیشون میبینی پپه هستن و بلاهای مختلفی هم به مرور سرشون میاد بازم نمیفهمن چی به چیه!
اما یک نظر شخصی در مورد شما! به نظر من اگه شرایطش رو دارید ازدواج کنید یا به دنبال رابطه عاطفی با جنس مخالف برید حالا با سکس یا بدون سکس. چیزی که این وسط اهمیت داره آرامش روانی هست که به اون میرسید. من هم تا حدی به اون رسیدم طرف مقابلتم میرسه ولی در مورد من دوامی نداشت!
برای آرامش نیازی به جنس مخالف ندارم. قدرت و تسلط بر زندگی شخصی خودم برام خیلی مهمتره.
اما در مورد شما اراده و اعتماد به نفس بالای شما اگر با اندکی ثروت همراه شود لشگری از دختران را به سوی شما میکشاند!
لشکر نمیخوایم همون یدونه هم بسه. ولی موضوع اینه که آرامش من با ازدواج تامین نمیشه، بلکه این قدرت و تسلط بر زندگی و وجود خودمه که به من آرامش میده. اگر همسر داشته باشم ولو خیلی هم زیبا و ایدئال باشه اما قدرت و تسلطی و ویژگیهایی رو که در وجود خودم میخوام نداشته باشم، حالم گرفته میشه، چه بسا که حتی حالم بدتر از موقعی بشه که همسر نداشته باشم، چون وقتی همسر داشته باشم حس مسئولیت و نگرانی بیشتری هم دارم و از طرفی خودم هم کمتر آزادی و وقت و انرژی اضافی دارم که دنبال قدرت و کاملتر کردن خودم برم.
m@hdi
05-02-2015, 10:22 AM
پشتوانهء علمی یعنی چی دقیقا؟
یعنی مثل خدا علم وجودشو تایید نکرده. به هر حال ما از اسپرم و تخمک تشکیل شدیم که اونها هم در بدن پدر و مادرمان بوده که طی فرآیندی در بدنشان تولید شده. ما هم بعد از تولد با گرفتن انرژی به اشکال مختلف رشد میکنیم و بعد که میمیریم تجزیه میشیم و اگر این مواد تجزیه شده به حالت اولشون برگردند ما دوباره زنده میشیم چیزی که غیر ممکنه. حال در نظر بگیرید گله ای گرگ یا شیر یک نفر را دریده باشند و هر تکه اش را یکی خورده باشه و قسمتی از آن انرژی شده باشه و قسمتی دیگر ادرار و مدفوع که بطور پراکنده در محیطی وسیع پخش شده باشه! جمع آوری این بدن چطور ممکنه؟! فقط در یک صورت ممکنه که قدرتی تخیلی مثل خدایان ادیان وجود داشته باشه که وجود خدا به هر شکل هنوز اثبات نشده.
اما اینکه من بعد از مرگم در کشوری دیگه متولد بشم و زندگی دوباره ای داشته باشم محاله مگر اینکه به روح معتقد باشیم که روح هم مثل خدا اثبات نشده.
فقط در یک صورت زندگی دوباره ممکنه و اون هم تکرار بیگ بنگ و وجود جبر هست.
m@hdi
05-02-2015, 10:43 AM
خیلی بدبینی!
البته آدم در شرایط سخت و تنهایی دچار این تفکرهای افراطی میشه طبیعی است. منم دوران سختی داشتم درکت میکنم، ولی بعدها متوجه شدم که آدمهای خیلی زیادی دچار بدبختی های زیادی هستن به شکلهای مختلف و این مسئله اونقدرها هم استثنایی نیست تازه میشه گفت وضع من نسبت به خیلی ها بهتر بوده که دوران رنج در کودکی و نوجوانی داشتم اما باعث مقاوم شدن من هم شد و فکور شدن و جدی شدن و رشد کردن پایهء یکسری توانایی ها و استعدادها در من، و بعدش هم که اون دوران تموم شد و بقیهء عمرم با آگاهی و جدیت و عمق بیشتری زندگی و عمل میکنم و دست خودمه. ولی خیلی آدمها تا آخر زندگیشون میبینی پپه هستن و بلاهای مختلفی هم به مرور سرشون میاد بازم نمیفهمن چی به چیه!
وضع زندگی من از وضع زندگی خیلیا بهتره حداقل از اون 2 میلیارد نفری که به آب و غذای سالم دسترسی ندارن ولی پیشرفت موقعی حاصل میشه که آدم به بالاتر از خودش نگاه کنه. سبک زندگی از کودکی هم سطح نیازها رو تعیین میکنه پس من نیازهام به آب و غدای سالم خلاصه نخواهد شد.
در مورد اون نیروها هم من مطمئن هستم که وجود دارند... از کجا؟! از اینجا که هر موقع فکری میکنم عکسش رخ میده! از اینجا که هر موقع میخوام تصمیمی بگیرم و همه جوانب رو در نظر میگیرم اتفاقی خارج از تصور برای من رخ میده و ریده میشه به تصمیمات من!
شاید باورتان نشود ولی من درست زمانی که با خودم گفتم به تیمارستان عادت کردم چند ثانیه بعدش برادرم اومد ترخیصم کرد! من بدون تایید پزشکی قانونی آزاد شدم و همه پرستارا میگفتن تو آشنا داری در حالی که نداشتم! پیش چند وکیل رفتیم و چند صد هزار تومن پول مشاوره دادیم و با مشاورین قوه قضاییه هم صحبت کردیم همه میگفتن خانوادت باید دیه بدن سپس آزادی... اما چی شد؟! چه در دادگاه بدوی چه در دادگاه تجدید نظر قضات اعتراض شاکی رو وارد ندونستن و حق گرفتن دیه به شاکی ندادن! شاید بگید اینها که خوش شانسیه ولی این رو در نظر داشته باشید که هدف من مرگ بوده و هست! این را در نظر داشته باشید که عکس تفکرات من رخ داد!
kourosh_iran
05-02-2015, 03:12 PM
شما میگی این مسائل ثابت نشده است ولی از اونور خودت به وجود این نیروهای ناشناخته اعتقاد داری!
خب به این میگن تجربهء شخصی، و تجربهء شخصی میتونه حتی بالاتر از علم قرار بگیره. اگر من با عقل و علم یه تجربه ای رو تحلیل کنم و علم قانعم نکنه که تصادفی یا جور دیگه بود، خب میتونم تجربهء خودم رو ملاک قرار بدم، و حداقلش میتونم در این باب احتیاط های حداقلی رو بکنم! بخاطر همین من میگم به اصول بنیادین معنویت و مشترکات میان ادیان سعی میکنم پایبند باشم، چون شخصا در زندگی تاثیرشون رو فکر میکنم مشاهده کردم و وقایع و دلایل قابل توجهی در باب وجود چیزهایی فراتر از مسائل علمی کشف شده دارم برای خودم. هرچند این موارد رو نمیتونم ثابت کنم، اما تجربیات شخصی و حس ها و دریافت های درونی داشتم (و البته نظیر این تجربیات رو از خیلی های دیگه هم شنیدم)، که هرچند خودم هم قطعا نمیتونم در باب اونا مطمئن باشم، اما حداقل احتیاط رو در این باب عاقلانه میبینم و دلیلی نداره به این راحتی خلافش عمل کنم. این احتیاط ها لزوما هزینهء زیادی ندارن. مثل ادیان عریض و طویل پیچیده و پرهزینه و مبهمی مثل اسلام نیست که بگیم خیلی سخته، خیلی هزینه داره، خیلی نامعقوله، و غیره.
درمورد تجربیاتم باید بگم مثلا من چطور بارها خوابهایی دیدم که در واقعیت به زودی رخ دادن، یا از حال و شرایط خاصی از افراد دیگری آگاه شدم که بعدا فهمیدم اون موقع واقعا دچار مشکلی شده بودن!
بغیر از خواب یکسری مسائل ریز دیگر هم زیاد در زندگیم پیش آمدن. مثلا اینکه خیلی وقتا وقتی عمل نادرستی انجام دادم خیلی زود یک عکس العملی برای خودم اتفاق افتاده که کاملا بهم تلنگر زده و خودم زود و راحت متوجه شدم که ممکنه ارتباطی با اون عمل اشتباه من که مثلا بد کردن در حق کسی یا کسانی بوده داشته باشه. وقوع تصادفی این موارد رو هم خب آدم خودش میتونه یا ایده ای داره که تا چه حد محتمل هست از نظر آمار و احتمالات، هرچند شاید اشتباه بکنه، ولی اگر دلیلی نداشتی که بگی حتما تصادفیه، پس چرا احتیاط نکنی؟ وقتی این مسئله بارها برات تکرار میشه به شکلهای مختلفی.
شما هم خودت داری میگی این تجربیات رو داشتی و فکر میکنی نیروهای غیرعادی در کار هستن. بعد میگی حتما علم باید چیزی رو ثابت بکنه تا ما اون رو باور کنیم و جدی بگیریم.
البته من نمیگم حتما باور کن. حتی ادعاهای شما رو هم دربست باور نمیکنم و میگم برفرض هم که اینطور بوده ممکنه دلایل قابل توجیهی داشته بوده باشه، ولی اینکه آدم خودش احتمال قابل توجهی برای یکسری عقایدی قائل بشه بر اساس این تجربیات و حس ها و در این باب یک حداقل احتیاط عاقلانه ای بکنه فکر نمیکنم از نظر عقلی و منطقی مشکلی داشته باشه و تعارضی با علم هم نداره.
فقط دیگه آدم باید در این باب سعی کنه افراط نکنه و دچار خرافات نشه. مثلا من الان چطور این حرفا رو میزنم اما نیامدم ادیان و خداشون رو دربست باور کنم!؟ لزومی به این نمیبینم و میتونم حد و مرزها رو به خوبی کنترل و تفکیک کنم بدونم تاکجا چه چیزهای عاقلانه و به صرفه است یا نیست. این بهرحال بر اثر تجربه و تفکر و تلاش بدست میاد یه مهارت و بینش و توانایی هست برای خودش که در زندگی عاقلانه لازمه.
m@hdi
05-02-2015, 07:24 PM
شما میگی این مسائل ثابت نشده است ولی از اونور خودت به وجود این نیروهای ناشناخته اعتقاد داری!
خب به این میگن تجربهء شخصی، و تجربهء شخصی میتونه حتی بالاتر از علم قرار بگیره. اگر من با عقل و علم یه تجربه ای رو تحلیل کنم و علم قانعم نکنه که تصادفی یا جور دیگه بود، خب میتونم تجربهء خودم رو ملاک قرار بدم، و حداقلش میتونم در این باب احتیاط های حداقلی رو بکنم! بخاطر همین من میگم به اصول بنیادین معنویت و مشترکات میان ادیان سعی میکنم پایبند باشم، چون شخصا در زندگی تاثیرشون رو فکر میکنم مشاهده کردم و وقایع و دلایل قابل توجهی در باب وجود چیزهایی فراتر از مسائل علمی کشف شده دارم برای خودم. هرچند این موارد رو نمیتونم ثابت کنم، اما تجربیات شخصی و حس ها و دریافت های درونی داشتم (و البته نظیر این تجربیات رو از خیلی های دیگه هم شنیدم)، که هرچند خودم هم قطعا نمیتونم در باب اونا مطمئن باشم، اما حداقل احتیاط رو در این باب عاقلانه میبینم و دلیلی نداره به این راحتی خلافش عمل کنم. این احتیاط ها لزوما هزینهء زیادی ندارن. مثل ادیان عریض و طویل پیچیده و پرهزینه و مبهمی مثل اسلام نیست که بگیم خیلی سخته، خیلی هزینه داره، خیلی نامعقوله، و غیره.
درمورد تجربیاتم باید بگم مثلا من چطور بارها خوابهایی دیدم که در واقعیت به زودی رخ دادن، یا از حال و شرایط خاصی از افراد دیگری آگاه شدم که بعدا فهمیدم اون موقع واقعا دچار مشکلی شده بودن!
بغیر از خواب یکسری مسائل ریز دیگر هم زیاد در زندگیم پیش آمدن. مثلا اینکه خیلی وقتا وقتی عمل نادرستی انجام دادم خیلی زود یک عکس العملی برای خودم اتفاق افتاده که کاملا بهم تلنگر زده و خودم زود و راحت متوجه شدم که ممکنه ارتباطی با اون عمل اشتباه من که مثلا بد کردن در حق کسی یا کسانی بوده داشته باشه. وقوع تصادفی این موارد رو هم خب آدم خودش میتونه یا ایده ای داره که تا چه حد محتمل هست از نظر آمار و احتمالات، هرچند شاید اشتباه بکنه، ولی اگر دلیلی نداشتی که بگی حتما تصادفیه، پس چرا احتیاط نکنی؟ وقتی این مسئله بارها برات تکرار میشه به شکلهای مختلفی.
شما هم خودت داری میگی این تجربیات رو داشتی و فکر میکنی نیروهای غیرعادی در کار هستن. بعد میگی حتما علم باید چیزی رو ثابت بکنه تا ما اون رو باور کنیم و جدی بگیریم.
البته من نمیگم حتما باور کن. حتی ادعاهای شما رو هم دربست باور نمیکنم و میگم برفرض هم که اینطور بوده ممکنه دلایل قابل توجیهی داشته بوده باشه، ولی اینکه آدم خودش احتمال قابل توجهی برای یکسری عقایدی قائل بشه بر اساس این تجربیات و حس ها و در این باب یک حداقل احتیاط عاقلانه ای بکنه فکر نمیکنم از نظر عقلی و منطقی مشکلی داشته باشه و تعارضی با علم هم نداره.
فقط دیگه آدم باید در این باب سعی کنه افراط نکنه و دچار خرافات نشه. مثلا من الان چطور این حرفا رو میزنم اما نیامدم ادیان و خداشون رو دربست باور کنم!؟ لزومی به این نمیبینم و میتونم حد و مرزها رو به خوبی کنترل و تفکیک کنم بدونم تاکجا چه چیزهای عاقلانه و به صرفه است یا نیست. این بهرحال بر اثر تجربه و تفکر و تلاش بدست میاد یه مهارت و بینش و توانایی هست برای خودش که در زندگی عاقلانه لازمه.
حرف جالبی زدید! تجربه شخصی میتونه بالاتر از علم قرار بگیره اما این منوط به اینه که علم توضیحی برای اون مسئله نداشته باشه. اما باز هم مشکل پابرجاست! بنده زمانی به روابط عددی بسم الله الرحمن الرحیم اعتقاد داشتم ولی نرم افزاری اومد که از هر جمله صدها رابطه بیرون میکشید (تو لیست جستارهام معرفیش کردم) و با اینکه قبلا توضیحی براش نبود حالا توضیح پیدا شد!
شاید باورتان نشود ولی بنده چند بار بعد از اولین اقدامم به خودکشی بعد از رهایی از تیمارستان (خودکشی با دیازپام) اقدام به نماز خواندن کردم و هر دفعه اتفاقات بدی برام میفتاد که قابل توضیح نیست و وقتی که بیخیال نماز خواندن میشدم از مشکلات رهایی پیدا میکردم! حالا برای اینکه 4 شاختون کنم راجع به برادرم صحبت میکنم! برادر من مرتد شده بود و نماز نمیخواند و روزه نمیگرفت ولی از سال 90 بعد از 2 سال ارتداد شروع کرد به نماز خواندن و روزه گرفتن و نمازهای قضایش را هم میخواند. باورتان نمیشود چند ماه بعد بدون پارتی در یک ارگان دولتی استخدام شد! ماشینش رو فروخت و سکه خرید و در عرض چند ماه با 3 برابر شدن قیمت سکه مغازه خرید! چند ماه پیش هم دوباره ماشین خرید! هزار جور دلیل براش اوردم که اسلام جز جفنگیات چیز دیگری نیست اما وقتی میگه از وقتی که دوباره مسلمون شده و نماز خونده و روزه گرفته به هرچی که میخواد رسیده جوابی ندارم که بهش بدم!
حرف های من قابل تجربه شدن هستند. من فکری میکنم و عکسش رخ میده. من تصمیمی میگیرم و ریده میشه به تصمیمم. من نماز میخوانم و مشکلات از زمین و آسمان هوار میشوند. اما نظام زندگیهای چندگانه شما قابل تجربه هست؟! بله! چطور؟! با مرگ! شما از بعد مرگ افراد اطلاعی دارید؟! خیر! شما از زندگی های قبلیتان (در صورت وجود) اطلاعی دارید؟! خیر! میدانید زندگی بعدی هم خواهید داشت؟! خیر! پس این مسئله نه قابل اثبات هست نه قابل تجربه پس تا رسیدن شواهد کافی باید در مورد آن سکوت کرد.
kourosh_iran
05-03-2015, 06:25 AM
نظام زندگیهای چندگانه شما قابل تجربه هست؟! بله! چطور؟! با مرگ! شما از بعد مرگ افراد اطلاعی دارید؟! خیر! شما از زندگی های قبلیتان (در صورت وجود) اطلاعی دارید؟! خیر! میدانید زندگی بعدی هم خواهید داشت؟! خیر! پس این مسئله نه قابل اثبات هست نه قابل تجربه پس تا رسیدن شواهد کافی باید در مورد آن سکوت کرد.
البته من یکسری خوابهایی دیدم در این ارتباط که قبلا براتون تعریف کردم.
بعدم یکسری کتابهایی خوندم که ظاهرا روانشناسانی از طریق نوعی هیپنوتیزم عمیق و این حرفا به خاطرات زندگیهای گذشتهء افراد دست پیدا کردن.
هر از چند گاهی هم داستانها و اخبار عجیبی میشنویم و حتی در رسانه ها هم منعکس میشه و چنین چیزهایی ظاهرا بوده، میبینی یه بچه ای به زبان بیگانه ای صحبت میکنه، خاطراتی از یک زندگی ناشناخته تعریف میکنه، و در مواردی حتی تحقیق و تجربهء بیشتر نشون داده که این موارد با واقعیت مطابقت داشتن.
حالا حرفی نیست شما اگر دنبال اثبات مطلق علمی میگردید، شاید این حرفا رو قبول نکنید و این موارد و منابع رو معتبر ندونید. ولی بهرحال در حداقلش نظام زندگیهای چندگانه یک احتماله، همچون احتمال وجود خدا یا هر نوعی از ماوراء و قوانین الهی/کائنات، که خیلی ها درموردش حرفهای مشترکی زدن و خیلی تجربیات و ادعاهای مشابهی در این موارد مطرح شده. واضحا بین ادیان و مکاتب و عرفان و معنویت ها هم یکسری مشترکات هست در این زمینه.
خلاصه بنظر من عقل سلیم میگه که در باب اینطور مسائل یک احتیاط حداقلی باید داشت.
و نظام زندگیهای چندگانه از این نظر اهمیت داره که توجیهی برای خیلی مسائل و پرسشها و تناقضات بی جواب و ایرادات وارده بر ادیان کلاسیک است. یعنی خیلی از ایرادهای منطقی که بر ادیان کلاسیک وارد است، درمورد ادیان و مکاتبی که به نظام زندگیهای چندگانه باور دارن صدق نمیکنه و از این نظر این نظامها خیلی قانع کننده بنظر میرسن.
m@hdi
05-03-2015, 07:42 AM
البته من یکسری خوابهایی دیدم در این ارتباط که قبلا براتون تعریف کردم.
بعدم یکسری کتابهایی خوندم که ظاهرا روانشناسانی از طریق نوعی هیپنوتیزم عمیق و این حرفا به خاطرات زندگیهای گذشتهء افراد دست پیدا کردن.
هر از چند گاهی هم داستانها و اخبار عجیبی میشنویم و حتی در رسانه ها هم منعکس میشه و چنین چیزهایی ظاهرا بوده، میبینی یه بچه ای به زبان بیگانه ای صحبت میکنه، خاطراتی از یک زندگی ناشناخته تعریف میکنه، و در مواردی حتی تحقیق و تجربهء بیشتر نشون داده که این موارد با واقعیت مطابقت داشتن.
حالا حرفی نیست شما اگر دنبال اثبات مطلق علمی میگردید، شاید این حرفا رو قبول نکنید و این موارد و منابع رو معتبر ندونید. ولی بهرحال در حداقلش نظام زندگیهای چندگانه یک احتماله، همچون احتمال وجود خدا یا هر نوعی از ماوراء و قوانین الهی/کائنات، که خیلی ها درموردش حرفهای مشترکی زدن و خیلی تجربیات و ادعاهای مشابهی در این موارد مطرح شده. واضحا بین ادیان و مکاتب و عرفان و معنویت ها هم یکسری مشترکات هست در این زمینه.
خلاصه بنظر من عقل سلیم میگه که در باب اینطور مسائل یک احتیاط حداقلی باید داشت.
و نظام زندگیهای چندگانه از این نظر اهمیت داره که توجیهی برای خیلی مسائل و پرسشها و تناقضات بی جواب و ایرادات وارده بر ادیان کلاسیک است. یعنی خیلی از ایرادهای منطقی که بر ادیان کلاسیک وارد است، درمورد ادیان و مکاتبی که به نظام زندگیهای چندگانه باور دارن صدق نمیکنه و از این نظر این نظامها خیلی قانع کننده بنظر میرسن.
شما خیلی تاکید دارید که مشترکات میان ادیان را قبول دارید. ظاهرا منظور شما از احتیاط این هست که اخلاقیات رو رعایت میکنید. خب اگر رفتار شما کاملا جبری باشه چطور؟! آیا شما را میشود محاکمه کرد؟! من با خواندن پست اول تاپیک زیر:
http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D8%AC%D8%A8%D8%B1-%DB%8C%D8%A7-%D8%A7%D8%AE%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%9F-1100/
به جبر اعتقاد پیدا کردم. بر همین اساس اصلا شما قابل محاکمه کردن نیستید! پس معاد بی معنیه! پس بهشت و جهنم بی معنیه! بر همین اساس هست که من از عاقبت خودکشی نمیترسم.
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"أَیْنَمَا تَكُونُوا یُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُّشَیَّدَةٍ ۗ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هَٰذِهِ مِنْ عِندِ اللَّهِ ۖ وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هَٰذِهِ مِنْ عِندِكَ ۚ قُلْ كُلٌّ مِّنْ عِندِ اللَّهِ ۖ فَمَالِ هَٰؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا یَكَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثًا (78)"
"کجا چه باشید درمی یابدتان مرگ هم تا برای یا بودید در کاخهایی سخت برافراشته گشته ای هم اگر دچار می شودشان نیکویی می گویند این از نزد خداوندِ هم اگر دچارمی شودشان بدی ای می گویند این از نزدتِ بگو همگی از نزد خداوندِ باز چیست دارایی اینان همخویشان نباشد نزدیک می شوند درمی یابند رخدادگویی ای 78"
البته بر فرض که این حرفا درست باشه و واقعا خدا و نظام زندگیهای چندگانه صحت داشته باشه.
چرا خداوند را گمان می کنید کنون زندگی خود تو این جهان را گمان می کنید؟
زندگی چند گانه دچار نارسایی است همانند دو آدمی زن مرد هر کدام 7 تا هشت تا بچه دار شوند پس چند سالی نمونه اش 1000 سالی شمارشان شاید تا 200 تا برسد این 200 تا از کجا آمدند این که بگویید این دو نفر شکسته به 200 نفر شدند یا چند نفرشان سراسر جور همند هم اکنون شمار مردمان در زمین چند است؟می دانیم که این شمار اندک بودند تا این اندازه فراوان شدند پس چیز تازه ای پدید آمد از جنس آدمی در زمان بهم پیوستن تخم مرد هم زن نه که پیشتر بودند آمده باشند
من هم تو که نیستیم این آفتاب ماه را آفریده باشیم گیاهان دریا همه نشانه های خداوندند اگر هم بهمان آسیبی بخواهد برساند کسی جلوگیرش نیست هم اگر بخواهد خوسی برساند کسی کناررانندهء آن نیست
زندگی دوگانه را باور دارم که آغاز خداوند مرا میراند پسش زنده کرد پسش می میراند پسش زنده می کند برای بازخواست
پاکی تو ای خداوند همه چیزت برجاست ما را بندهء گمراهان کینه توزان پری هم آدمی مکن
kourosh_iran
05-04-2015, 09:37 AM
چرا خداوند را گمان می کنید کنون زندگی خود تو این جهان را گمان می کنید؟
زندگی چند گانه دچار نارسایی است همانند دو آدمی زن مرد هر کدام 7 تا هشت تا بچه دار شوند پس چند سالی نمونه اش 1000 سالی شمارشان شاید تا 200 تا برسد این 200 تا از کجا آمدند این که بگویید این دو نفر شکسته به 200 نفر شدند یا چند نفرشان سراسر جور همند هم اکنون شمار مردمان در زمین چند است؟می دانیم که این شمار اندک بودند تا این اندازه فراوان شدند پس چیز تازه ای پدید آمد از جنس آدمی در زمان بهم پیوستن تخم مرد هم زن نه که پیشتر بودند آمده باشند
خوندن نوشته هات سخته و فهمیدن منظورت، ولی تاجاییکه فهمیدم میگی رواح جدیدی/انسانهای جدیدی خلق شدن چون جمعیت زیاد شده. خب این درسته. نظام زندگیهای چندگانه هم نمیگه که همهء انسانهای روی زمین از تعداد خیلی محدودی هستن که هی میرن و میان! مثلا من شاید الان 10 بار تاحالا زندگی کرده باشم، ولی مثلا خواهرم بار سومش باشه! ممکنه یک انسان هم برای اولین بار در همین زندگی به دنیا اومده باشه. کسی نمیدونه. همهء اینا در کنار نظام زندگیهای چندگانه ممکن هستند و تضادی ندارن.
ضمنا در نظام زندگیهای چندگانه که من مطالعه کردم نوشته بود که تعداد این زندگیها محدود است. درواقع گفته بود نهایتش 1000 بار هست و جمع سالهایی که یک انسان میتونه زندگی کنه هم 50 هزار ساله. هر زندگی بطور متوسط 50 سال. البته این به این معنی نیست که همهء انسانها اینقدر زیاد در زمین زندگی میکنن و این تعداد زندگی مختلف دارن، چون هر وقت رشد روحی انسان به مرحلهء خاصی برسه دیگه زندگی کردن روی زمین براش ضروری نیست و بقیهء مراحل تکامل خودش رو در جهان های برتری (غیر از زمین) طی میکنه. بعضی ها هم بطور استثنایی موفق میشن روی زمین به کمال برسن و وقتی بمیرن دیگه نیازی به سیر تکامل در جهان های میانی ندارن، ولی تعداد این افراد در طول تاریخ بسیار کم بوده چون میگن رسیدن به کمال در زمین بسیار دشوار و استثناییه.
ضمنا در اون منابع اشاره کرده بود که آیاتی در قرآن هم به همین نظام زندگیهای چندگانه اشاره دارن. مثلا این 1000 و 50 هزار در قرآن اومده که میگه بعد از این مقدار از خلقت روح به سوی ما باز میگردد (و بعضی از منتقدان قرآن به همین گیر میدن میگن دو جور حرف زده دو عدد متفاوت داده). یا در آیهء دیگری میگه «از شما کسی هست که بازش میگردانیم به پست ترین عمر» که در اون منبع آمده بود منظور از «پست ترین عمر» همان دورهء کودکی و ناتوانی است.
من این آیات رو خودم هم در قرآن با ترجمه خوندم. درمورد 1000 و 50 هزار هم تفسیر المیزان رو بررسی کردم اون چیز دیگری گفته بود و ظاهرا به روایتی استناد کرده بود از پیامبر اسلام. ولی بهرحال! بنظر من اون تفسیر و داستانی که براش گفته بود غیرمنطقی و مسخره بنظر میامد!!
دربارهء اون «بازگشت به پست ترین عمر» هم تفسیری پیدا نکردم.
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"[النحل : 70] وَاللّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ یَتَوَفَّاكُمْ وَمِنكُم مَّن یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَیْ لاَ یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئًا إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ"
"هم خداوند آفریدتان پس سراسر جان می گیردتان هم ازتان کسی کنار گذاشته می شود سوی سست ترین سالخوردگی برای جوری که نباشد می داند پس دانشی چیزی چون خداوند خیلی داناییست خیلی گنجاینده ای 70 زنبور"
"« یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَیِّنَ لَکُمْ وَنُقِرُّ فِی الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّى وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلَا یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ » ، « ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ »5و6 الحج"
"ای هر آن مردمان اگر بودید در نادرست پنداری از برانگیختن باز چونیم آفریدیمتان از خاکی پس از تخمی پس از آویزانی پس از نرمین گوشتی دگرآفریده گشته ای هم بیگانهء دگر آفریده گشته ای برای ریزآشکار می کنیم تا برایتان هم جا می دهیم در زهدان ها چه می خواهیم سوی پایانگاهی نام گذاشته ای پس بیرون می آوریمتان کودکی پس برای می رسید سختیتان هم ازتان سراسر جان می دهد هم ازتان کسی کنار گذاشته می شود سوی سست ترین سالخوردگی برای جوری که نباشد می داند پس دانشی چیزی هم می بینی زمینُ بی گیاهی باز گداری فرودآوردیم برش آب بجنبد هم بالاآید هم بروید از هر جفتی دل انگیزی ,آن به که چون خداوند اوست درست هم که چونست زنده می کند مرده هم که چونست بر هر چیزی خیلی گنجاینده ای 5,6 آهنگ خانه"
یکی که گفته سراسر جان می دهد برای پیش از پیری است که یهو بر کارکرد رخدادی یا بیماری یا چیز دیگر جان بدهیم دو برای زمان خیلی پیریست همانند مادر پدر بزرگهایی که اندازه ای پیر شدند که دست آخر هیچ کس را نمی شناختند با آن که می شنیدند هم می دیدند
خداوند هیچ جا نگفته پیش از برپایی واپسین دوباره زنده شدنی برای مرده هاست برای کشته شده های در راه خداوند یک چیزهایی گفت کهزنده اند هم روزی می خورند من دانشش را ندارم جز خداوند
دربارهء هزار سال با پنج هزار سال چیزهایی تو همین دفترچه گفتم در گفتاورد با یکی از کاربران که نمونه اش تا تهران یک روز می کشد برسیم تا آفریقا 50 روز می کشد دارازای زمانی برای نشان دادن گشودگی هستیست هم پنج هزار سال برای زمان روز برپاییست
خداوندا مرا فریبانده به نزدیک دنیا مکن که زندگی نزدیک همین بهرهء فریبهاست
kourosh_iran
05-04-2015, 03:21 PM
ولی بنظر من پست ترین عمر همون دوران طفولیت و کودکیه. چون در کودکی انسان باید تقریبا همه چیز رو از صفر شروع کنه و نه دانش و تجربه داره و نه قدرت بدنی و نه میتونه از اولش حتی حرف بزنه و کوچکترین دفاعی از خودش بکنه و خلاصه خیلی درپیت و آسیب پذیره و برای همه چیز کاملا به سرپرستان خودش وابسته است.
اما در پیری هم درسته که بعضیا دچار مثلا آلزایمر و این حرفا میشن یا از نظر بدنی هم زمین گیر میشن ولی خیلی ها هم اینطور نمیشه یا به این شدت نمیشه و بنظر من دست کم در پیری اکثریت آدمها یک عقل و شعور و دانش و تجربه هایی دارن و بقدر دوران طفولیت و کودکی هم ضعیف و آسیب پذیر نیستن.
حالا اینکه چطور شده خدا طفولیت و کودکی رو ول کرده و دوران پیری رو بعنوان اون چند مورد استثناء گرفته بجای کل گفته پست ترین عمر، تفسیر و ادعای شماست بر طبق نظر و خوشایند خودتون و اینکه همه چیز با نظام فکری خودتون جور دربیاد!
در دوران پیری خیلی ها خردمند هستن، عاقل و باتجربه هستن، و از نظر جسمی هم از یک طفل قوی تر هستن و خطرات کمتری تهدیدشون میکنه نیاز و وابستگی کمتری به دیگران دارن. در کل نگاه کنی از نظر کلی و آمار اکثریت، بنظر من پیری هرچی هم باشه با وجود تمام دردسرها و افولی که آدم توی اون سن بطور معمول داره اما از طفولیت و کودکی بهتر و برتره در کل برای اکثریت. اونکه دوباره طفل و کودک هیچی ندان و کاملا ضعیف و وابسته ای میشه بنظر من بدترین و پست ترین دوران زندگی انسانه.
ضمنا درمورد هزار و 50 هزار هم در قرآن یادمه درمورد لفظ 50 هزار گفته بود «از آنچه میشمارید» و درمورد 1000 گفته بود «سال». بنظرت اینا معنا و اشارهء خاصی ندارن؟
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی علمه شدید القوی""هم چیست زبان می گشاید بارهء دلکشش اگر اوست جز نشانه دادنیست نشانه داده می شود آموختش خیلی سخت پرتوان"
هم خیلی اندوهگین می شوم که زین پس از خداوند می خواهم نشوم که از این که خیلی دانسته می گویم شما به باد من درآوردی می نگارید
پیر هایی دیدم که سر یک گاهی یهو سر نیم ساعت جان دادند با اندیشهء درست هم پیرهایی دیدم سنشان از همه بیشتر شد نادان شدند زمینگیر شدند توان بچه ها درآمد از بس که شستشو هم شب نگهبانی دادندشان تا سر واپسین یک دوهفته درکار جانکندن بودند شما همش روی کج کنید از بازگویی خداوند هم نخواهید جز زندگی نزدیک دنیا
درباره روز هم دلم می خواهد چیزی بگویم باز خودم را خسته کردم
"(ویستعجلونک بالعذاب ولن یخلف الله وعده وان یوما عند ربک کالف سنه مما تعدون )"
"تعرج الملئکه و الروح الیه فی یوم کان مقداره خمسین الف سنه )"
"(یدبر الامر من السماء الی الارض ثم یعرج الیه فی یوم کان مقداره الف سنه مما تعدون )"
در همه این نشانه ها همجورند آغازین گفت "جور هزار سالی" دومی "بود اندازه اش پنجاه هزار سالی"سومی "بود اندازه اش هزار سالی از چه می شمارید"
به گشودگی هستی می پردازد دومی درازای رفتنش بیشتر است برای روز برپایی از سومی که برگشت دستور برای همین زندگی نزدیک است بسوی آسمان
یوم یا زمان شبانه روز گفتم برای زمین هم ماه هم دیگر یکی نیست که زمین 24 گاه یا ساعت برای ماه 30 روزی می کشد یک شبانه روز واسه دیگر چیز نمی دانم که بگوییم یک شبانه روز ماه برابر سی شبانه روز زمین است
پناه بر خداوند که پروردگار منست هم شماها
kourosh_iran
05-04-2015, 05:37 PM
بابا برو زبان فارسیت رو درست کن مث خدات گاهیدی ما رو!
اینقدر هم همش میگی من فقط حرف الله گوش میکنم حرف شما واسم اهمیت نداره پس اینجا چکار داری میای توی هر تاپیکی یه مشت حرف تکراری خودت رو میذاری و آیه که کسی هم اهمیتی براش نداره.
دیگران هم که بخوان بخونن از حرفای تو چیز زیادی نمیفهمن با این نوشتن و زبان فارسی مسخرت!
تو هم خودت مثل همون قرآن و خدات ضد و نقیض هستی معلومه حقه ای توی کارته!
m@hdi
05-04-2015, 07:27 PM
کوروش جان گیر دادیا! یادمه توی کتاب نقد قرآن دکتر سها براساس حدیثی از محمد کل وسعت زمین بعلاوه آسمان اول تا هفتم بعلاوه چند تا بز و دریا و عرش خدا از 5 سال نوری هم کمتر میشد حال آنکه بشر تاکنون وسعت آسمان بالای سرش را تا میلیاردها سال نوری فهمیده و هنوز نفهمیده نهایتش همین است یا بازم بیشتره! حرفای محمد را جدی نگیر.
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"( ذلك بأن الله مولى الذین آمنوا وأن الكافرین لا مولى لهم ( 11 ) إن الله یدخل الذین آمنوا وعملوا الصالحات جنات تجری من تحتها الأنهار والذین كفروا یتمتعون ویأكلون كما تأكل الأنعام والنار مثوى لهم ( 12 ) )
"آن به که چون خداوند سرپرست گشتهء کسانی باورکردند نیز که چون رویگردانان نباشد سرپرست گشته ای تا برایشان 11چون خداوند درون می کند کسانی باورکردند هم انجام دادند سازنده هاُ باغهایی روان می شود از زیرشان رودخانه ها هم کسانی روی گردانیدند بهره چند می برند هم می خورند جور چه می خورد جانوران سراسر بخشش نیز آتش خانه گشته ایست تا برایشان 12"
هم همش میگی من فقط حرف الله گوش میکنم
همش گفتهء خداوند را گوش می دهم شماهایی که جز او را سرپرست می گیرید اندکی به سودتان نباشد
m@hdi
05-09-2015, 04:32 PM
برای اینکه کارمو یک مقدار Justify کنم ماجرام رو با اون حرومزاده تعریف میکنم تا بحث روشنتر بشه و هرکی این تاپیک رو خوند یک طرفه به قاضی نره:
اون دختره مشکل روانی داشت. مثلا توی sms هاش به من میگفت من نفرتیتی هستم! میگفت من با فراعنه در ارتباطم! دیوونه بازیهاش منو تو دانشگاه بدبخت کرد! اول فقط طرف من میومد منم یک رابطه نصفه نیمه رو باهاش شروع کردم بعد عین جنده ها میرفت خودشو به بقیه پسرها به هر روشی که فکرشو بکنی میچسبوند! بعد بقیه پسرها که منو میشناختن منو مسخره میکردن! من چیکار میتونستم بکنم؟! بهش اگه میگفتم چرا اینکارا رو میکنی اونم میتونست بگه مگه تو دوست پسر منی؟! اونوقت من چی میتونستم بگم؟! این هیچی چطور میتونستم به بقیه ثابت کنم من با این صنمی ندارم که خیال نکنن این دوست دختر منه و منو مسخره نکنن؟!
2 مورد دیگه از دیوونه بازیهاش رو براتون میگم! ازش شماره خواستم نه برای sms بازی بلکه برای اینکه آیپادش رو گرفته بودم خواستم اگه کاری داشتم بهش sms بدم شماره اشتباهی داد بعدش تحت فشار شماره درستش رو داد منم فکر کردم دوست نداشته این کارو بکنه واسه همین شمارش رو پاک کردم. فکر میکنید اون چیکار کرد؟! آخر همون روز چند ساعت با من sms بازی کرد! یه مورد دیگه! من داشتم میرفتم خونه گفت مسیرت کجاست گفتم خیابونو میرم بالا گفت مسیر منم همونه بعدش چند قدم جلوتر از من حرکت میکرد! خب تو اگه خجالت میکشی با یه پسر راه بری چرا پیشنهاد میدی؟! هدفت از این رفتار تحقیر آمیز چیه؟!
تو آیپادش پر از آهنگای عربی بود بعد گفتم عربی؟ گفت نه از عربا متنفرم! اصلا هم نمیخورد عرب باشه چون بلوند بود. (پوستش سفید، چشاش آبی و موهاش طلایی بود) بعد از درگیری فهمیدم که هم ننش هم باباش عربن! بعد درگیری تو کافی شاپ منتظر پلیس بودم. اول ننش اومد بعد اگه 1 چیز به من میگفت 10 تا چیز به دخترش میگفت. چرا؟ چون میدونست کرم از دختر دیوونه خودشه. برادرشم کاری با من نداشت. عمش و پسر عمش هم اومدن. اونجا بود که من فهمیدم با اینکه با پسر عمش رابطه داره اومده طرف من! بعد فهمیدم که از نظر دیوونگی به باباش رفته چون ننش گفت باباش اگه بفهمه با شمشیر (عرب احمق خیال کرده 1400 سال پیشه!) هم دخترشو میکشه هم تو رو.
تو اون دوره ای که تیمارستان بستری بودم مامانم که باورش نمیشد من این کارو کرده باشم باهاش یه بار تماس گرفت بعدش شمارشو عوض کرد. تو اون یه بار خودش به مامانم گفت من پسر خیلی خوبی بودم هم مودب هم درسخون. خودشم میدونست از سرشم زیادترم. به هر حال من 2 ماه تیمارستان بستری شدم اون 2 ساعت بیمارستان! وضع مالیشونم خوبه جای همه زخم ها رو لیزر کردن پس ناراحت نباشید جای چاقوها رو بدنش نمونده و مشکلی از نظر ازدواج نداره و همسر آیندش چیزی از این ماجرا نمیفهمه. فقط نمیدونم کی حاضره زن این دیوونه بشه!
به هر حال شانس اورد! اگه چاقوم تو گردنش فرو میرفت ... اگه چاقوم 2 میلیمتر بیشتر تو سینش فرو میرفت ... اگه اورژانس چند دقیقه دیرتر میومد و بیشتر ازش خون میرفت ... اگه هر کدوم از این اتفاقا افتاده بود مرده بود و من اعدام شده بودم. واقعا حیف!
ویرایش=چند ماه بعد از اینکه از تیمارستان اومدم بیرون از تلویزیون تو یکی از این تجمع هایی که طرفدارای خامنه ای و جمهوری اسلامی جمع شده بودن دیدمش که مصاحبه کرد! پرچم جمهوری اسلامی دستش بود خیلی هم خندون بود تخم سگ.
Moshref
05-11-2015, 06:05 AM
در اینکه کُسخلی هیچ شکی نیست معنی این کار چیه که دختر مردم را سلاخی کردی :e057: من چند سال پیش که هنوز متدین بودم با یه دختر آشنا شدم هدفم سکس و ازدواج نبود فقط برای سرگرمی و گشت و گزار، تفریح و رفع تنهایی بود. چون با خودم میگفتم لااقل اگر نماز نمیخوانم گناه کبیره انجام ندم :e40d: گرچه این حرفا در حد شعار مسلمونا هستش که اگر شرایط مهیا باشه خشکی مقدسترین شخص هم سکس میکنه، حالا بگذریم. من احمق صبح تا شب با این جنده خانم تل میحرفیدم سال 89 بود قبض تلفون همراهم آن موقعه حدود 150 یا 200 تومن میآمد بعد فهمیدم این دختر با کل عالم و آدم رابطه داره به غیر از خودم :e415: حتی یکی از دوستان قدیمی و صمیمیم سینههاشو دست مالی کرده بود. بعد از فهمیدن ماجرا واقعا خورد شدم همش بفکر تلافی بودم، اما من مثل تو کسخل نشدم که برم چاقو تو کونش بکنم، برام درس بزرگ زندگی شد. هر چند که آن موقعه تا چند وقت از لحاظ روحی شرایط خوبی نداشتم. به هیچ وج از دوستم هم ناراحت نشدم که چرا با این رابطه داشت چون خریت خودم بود. دوستم نصیحت خوبی بهم کرد گفت زندگی همینه اگر نکنی میکننت و شُرتت رو هم بهت نمیدن این حرفش در همه موارد صدق میکنه انسان باید خودش حقش رو از روزگار بیگیره نباید بیعرضه و خنگ باشه.
این دوستم دختری نیست که تو یونی نگاییده باشه بازیکن حرفهای هستش کُس رو تو هوا میقاپِ دختر سالم رو جنده میکنه. اما من دلیل اصلی خودکشیت رو نفهمیدم! اگر حرفت اینه که لذتی از زندگی نمیبری که من هم نمیبرم فعلا تنها لذت من مطالعه شده خیلی دوست دارم آنقدر ثروتمند شوم که بتوانم قید زندگی را بزنم و به جهانگردی بپردازم آنوقت برای من زندگی لذت بخش است که این حرفم هم در حد رویا پردازی است. اما با این حال خایه نمیکنم در مورد مرگ یک در صد هم فکر کنم.
تعریفت از لذت چیه؟ لذت رو تو چی میبینی؟
kourosh_iran
05-11-2015, 07:23 AM
زندگی همینه اگر نکنی میکننت و شُرتت رو هم بهت نمیدن این حرفش در همه موارد صدق میکنه انسان باید خودش حقش رو از روزگار بیگیره نباید بیعرضه و خنگ باشه.
من با این حرف زیاد موافق نیستم. بخصوص درمورد رابطه جنسی و عاطفی با یک انسان دیگر.
اینا همش توجیه کسانی هست که میخوان بی بند و بار و بی مسئولیت و هرزه باشن و فقط از همه چیز و دیگران به نفع خودشون سوء استفاده کنن ولو تمام جامعه و همه چیز رو به فساد و گند بکشن.
حرمت زنا هم از مشترکات بین ادیان و تقریبا تمام مکاتب عرفانی و معنوی درست و حسابی است.
و هرچیزی هزینه و خطرات خودش رو داره. در اکثریت مطلق موارد بدون هزینه نمیشه.
یکی از پسرهای فامیل ما که مدتی باهاش خیلی نزدیک بودم به عللی، و خیلی خاطرات و اسرارش رو به من تعریف میکرد، دخترباز و جندباز حرفه ای بود در حد تیر. با اینکه نه قیافه داشت نه هیکل و نه پول ولی خیلی حرفه ای بود توی این کار به من تعریف کرده بود چه کارهایی کرده مثلا توی صندوق عقب ماشین جنده برده، دختر لخت توی کمد دیواری قایم کرده، اصلا حتی موقعی که مادرش اینا خونه بودن دختر میبرده اتاق خودش از پنجره ... خلاصه خیلی حرفه ای! ولی آخرش چی شد؟ آخرش همین مسائل بالاخره گیرش انداخت مجبور شد با یکی از همین دخترها ازدواج زورکی کنه از ترس داداش هاش که اومده بودن تهدید و شاخ و شونه کشی! یعنی البته خودش هم به من گفته بود از این دختره خوشش میاد و زیاد باهاش بوده و زیاد محکش زده و احتمالا قصد ازدواج داره و نظر منو خواسته بود، ولی آخرش مث اینکه پشیمون شده بود میخواست ماست مالیش کنه بره! بعدشم که هیچی مجبور شد زورکی با عجله ازدواج کنه و کون پارگی های بعدی که خودتون میدونید :e057:
بعد شما درنظر بگیر هزینه ها و ریسک های دیگری که اینطور کارها داره حتی زرنگ ترین آدم هم نمیتونه تضمین کنه سرش نمیاد. بطور مثال بیماریهای خطرناکی مثل ایدز، هپاتیت، و بیماری های کم خطرتر ولی آزاردهنده و دردسرسازی مثل زگیل آلت تناسلی، سوزاک، سیفلیس و هزار و یک درد و مرض احتمالی دیگه.
حالا به جز اینها کلی احتمال و ریسک و دردسر و هزینه های جانبی بماند که چقدر علافی چقدر مشکلات چقدر خلاف ها مشکلات امنیتی و حتی جنایت و بزهکاری حول این مسائل میتونه شکل بگیره که همیشه در اخبار هم خوندیم، شنیدیم و دیدیم و غیره.
بنظر من کسانی که اینطور هستن، یعنی بقول شما حتی آدمهای سالم رو هم فریب میدن و فاسد میکنن، از یک نفر هم نمیگذرن میخوان همهء عالم و آدم رو بکنن، بیمارن! اینا وجدان و عقل و روان درست و حسابی ندارن، وگرنه اینقدر علاف و دنبال این چیزا نبودن و اینطور با دوتا حرف کس شعر توجیهش نمیکردن. اصولا آدمهای خردمند و هدفمند که در زندگیشون هدفهای مثبت و جدی و بزرگ دارن نمیتونن اینقدر علاف باشن اینقدر سرنوشت و وقت و انرژی خودشون و دیگران براشون کم ارزش نیست که این همه دائم دنبال و مشغول این مسائل باشن. این افرادی که شما میگید آدمهای نادان، احمق، سطحی، آدمهایی هستن که مسئولیت سرشون نمیشه و در قبال خودشون و دیگران و اجتماع بی تفاوت هستن وجدان واقعی ندارن و زندگی خودشون و دیگران و همهء مسائل وابسته رو به سادگی به شوخی و تفریح و لذت طلبی محض خودشون میگیرن و براشون مهم نیست چه تبعاتی در کوتاه مدت و دراز مدت داشته باشه. من از کسانی که مسائل جدی و بزرگ رو به شوخی میگیرن دوری میکنم چون بنظر من آدمهای کم عقل و خطرناکی هستن و حتی اگر بدجنس نباشن اما حکایت دوستی و مراوده باهاشون حکایت دوستی خاله خرسه است! اینا که میگم در مسائل مختلف محیط کارم هم دیدم که اینطور آدمها همیشه خطر و خسارت و هزینه و دردسر ایجاد میکنن برای خودشون و دیگران.
البته منم تاحالا شیطنت هایی کردم اما نسبت به دیگران تعدادش خیلی کمتر و خیلی کمتر وخیم، و هر بار هم که کاری کردم اکثرا از کردهء خودم پشیمون شدم طوری حس عذاب وجدان بهم دست داده که دیگه اون کار رو تکرار نکردم. مثلا یبار بخاطر فرصت برای دیدن فیلم سوپر مادرم رو به بهانه ای فرستادم بیرون از خونه، ولی بعدش زود پشیمون شدم و با خودم عهد کردم دیگه اینطور کارها رو تکرار نکنم. گفتم بدبخت اگر مادرت اون موقع که الکی پی نخودسیاه فرستادیش بیرون از خونه خدای نکرده مثلا تصادف میکرد بلایی سرش میامد چقدر عذاب وجدان میگرفتی تا آخر عمر ازش رنج میکشیدی نمیتونستی هم عوض و جبرانش کنی، آیا ارزشش رو داره آیا درسته؟ یا یبار به یه دختر مردم گیر دادم ولی بعدش خیلی زود پشیمون شدم و از کردهء خودم خجالت کشیدم هروقت هم یادم میاد رنج میکشم از بابت این کار وقیحانه و زشت در انظار عمومی که اصلا در شان و شخصیت آدمی مثل من نیست. کلا بنظر من آدم خلافی هم میکنه باید تاحد امکان در خفا باشه و نه وقیحانه و در انظار عمومی و اینکه فساد و وقاحت رو در جامعه به نمایش بذاری و اشاعه بدی بنظر من کاری به مراتب بدتره و هیچ توجیهی نمیشه کرد.
حالا دیگران چرا اونطور هستن من چرا اینطور نمیدونم، شاید بخاطر عقل و شعور باشه. بهرحال من اینطور فکر میکنم و البته شک چندانی هم درش ندیدم تاحالا هرچی آدم دیدم و در این زمینه ها بررسی و تحلیل کردم از این استدلال و شواهد خارج نبودن.
جوونای این مملکت بقول شما دارن هر غلطی دلشون میخواد میکنن هر فسادی هر وقاحتی هر خلافی، بعد فقط انتظار دارن و همه تقصیرها رو میندازن گردن حکومت و اسلام. شما میگی بخوان کوه رو از جاش تکون میدن، من میگم اول خودشون رو تکون بدن یه زندگی معقول تر و اخلاقی تری برای شخص خودشون داشته باشن گند و فساد رو در جامعه منتشر نکنن.
m@hdi
05-11-2015, 11:42 AM
در اینکه کُسخلی هیچ شکی نیست معنی این کار چیه که دختر مردم را سلاخی کردی من چند سال پیش که هنوز متدین بودم با یه دختر آشنا شدم هدفم سکس و ازدواج نبود فقط برای سرگرمی و گشت و گزار، تفریح و رفع تنهایی بود. چون با خودم میگفتم لااقل اگر نماز نمیخوانم گناه کبیره انجام ندم گرچه این حرفا در حد شعار مسلمونا هستش که اگر شرایط مهیا باشه خشکی مقدسترین شخص هم سکس میکنه، حالا بگذریم. من احمق صبح تا شب با این جنده خانم تل میحرفیدم سال 89 بود قبض تلفون همراهم آن موقعه حدود 150 یا 200 تومن میآمد بعد فهمیدم این دختر با کل عالم و آدم رابطه داره به غیر از خودم حتی یکی از دوستان قدیمی و صمیمیم سینههاشو دست مالی کرده بود. بعد از فهمیدن ماجرا واقعا خورد شدم همش بفکر تلافی بودم، اما من مثل تو کسخل نشدم که برم چاقو تو کونش بکنم، برام درس بزرگ زندگی شد. هر چند که آن موقعه تا چند وقت از لحاظ روحی شرایط خوبی نداشتم. به هیچ وج از دوستم هم ناراحت نشدم که چرا با این رابطه داشت چون خریت خودم بود. دوستم نصیحت خوبی بهم کرد گفت زندگی همینه اگر نکنی میکننت و شُرتت رو هم بهت نمیدن این حرفش در همه موارد صدق میکنه انسان باید خودش حقش رو از روزگار بیگیره نباید بیعرضه و خنگ باشه.
این دوستم دختری نیست که تو یونی نگاییده باشه بازیکن حرفهای هستش کُس رو تو هوا میقاپِ دختر سالم رو جنده میکنه. اما من دلیل اصلی خودکشیت رو نفهمیدم! اگر حرفت اینه که لذتی از زندگی نمیبری که من هم نمیبرم فعلا تنها لذت من مطالعه شده خیلی دوست دارم آنقدر ثروتمند شوم که بتوانم قید زندگی را بزنم و به جهانگردی بپردازم آنوقت برای من زندگی لذت بخش است که این حرفم هم در حد رویا پردازی است. اما با این حال خایه نمیکنم در مورد مرگ یک در صد هم فکر کنم.
تعریفت از لذت چیه؟ لذت رو تو چی میبینی؟
حرفای من اندکی Justify میکنه کاری رو که من کردم ولی من هدفم انتقام از دنیا بود که نمادش شد اون دختر. اون دختر اگه شما رو سر کار گذاشت حداقل تحقیرتون نکرد ولی این دختر منو با رفتارهاش تحقیر کرد و یک بار در چت و همچنین در کافی شاپ تحقیرم کرد. (هرچند تو کافی شاپ هیشکی غیر از من و اون نبود!)
من کلا 20 ضربه چاقو بهش زدم تو گردن و پهلو و رون و سینه و شکم و دیگه یادم نمیاد که همه اینا بخیه خورد و خوب شد و لیزرش کرد اگه من دنبال انتقام گیری واقعی بودم به دنبال مرگش نبودم بلکه صورتشو خط خطی میکردم یا اسید پاشی میکردم که دیگه نتونه خودشو تو آیینه ببینه و شوهر گیرش بیاد ولی من وسیلم مرگ اون بود هدفم اعدام خودم بود و هدف هم همیشه وسیله رو توجیه میکنه حتی در مورد افرادی که میگن به این حرف اعتقادی ندارن.
من از زتدگی لذت نمیبرم و از بچگی لذتم بیشتر بازی های کامپیوتری بود و بعد از نوجوانی به مرور زمان تنها لذتم بازی های کامپیوتری شد. البته خواندن مطالب مفید علمی و فلسفی و مذهبی هم برای من جالبه همچنین اطلاعات عمومی ولی حقیقت اینه که کسی به جوانی که اطلاعات بالایی داشته باشه اهمیتی نمیده. توی دانشگاه هر موقع استادان بحث خارج از درس میکردن من متکلم وحده میشدم! یک بار انقدر خوب صحبت کردم که استاد گفت برای من دست بزنن! ولی توی جمع های داخل دانشگاه مثل جمع های خانوادگی و دوستان ملت همش حرفای چرت و پرت میزنن و اصولا جایی برای من توی هیچ جمعی نیست! وقتی پسر واقعا باسواد شما گیر نمیاری دختر باسواد پیدا کردنش غیر ممکنه و بخاطر همین من اصلا دنبال رابطه با جنس مخالف نمیرم و همین خودش خیلی از لذت های زندگی رو از من میگیره.
در کل اگه بخوام بگم لذت اصلیم توی 10 سال اخیر چی بوده باید بگم فقط بازی های کامپیوتری! برای اینکه بفهمید من دیگه از بازی های کامپیوتری در طول این 3 سال که از اون درگیری و بستری شدن من میگذره لذتی نمیبرم فقط بهتون آمار 5 سال اخیرمو میدم. در 2 سال قبل ار بستری من بیش از 40 بازی رو انجام دادم در حالی که درگیر دانشگاه بودم ولی در طول این 3 سال که کاملا وقتم آزاد بود کمتر از 10 بازی! که همین تعداد بازی هم واقعا برایم مثل گذشته لذت بخش نبود.
با توجه به جمیع جوانب من فقط آخرین راه حل را روبروی خودم میبینم یعنی خودکشی.
Moshref
05-11-2015, 04:27 PM
من با این حرف زیاد موافق نیستم. بخصوص درمورد رابطه جنسی و عاطفی با یک انسان دیگر.
اینا همش توجیه کسانی هست که میخوان بی بند و بار و بی مسئولیت و هرزه باشن و فقط از همه چیز و دیگران به نفع خودشون سوء استفاده کنن ولو تمام جامعه و همه چیز رو به فساد و گند بکشن.
منظور از این نصیحت اینه که نباید خنگ و چفت و چُل بازی در آورد نه اینکه هرزه باشیم و جامعه رو به گند بکشیم حالا اینکه این دوستم با همه سکس میکنه و به کسی رحم نمیکنه خب این تنها لذتش اینه حالا شاید از دیدگاه من و تو یک بیماری باشه ولی اون ترجیح میده اینجوری زندگیشو پیش ببره، انسان نباید ساده باشه که هر کی از راه برسه سر کونمون بزاره تفکر و تعقل شرط اول هر کاریه من هم منکر اینها نیستم
در یک کلام منظور اینه که خر نباشیم من یه زمانی خیلی احمق بودم چوب سادهگیمو زیاد خوردم مثلا خونهای خریده بودم روی اعتماد و معامله بنگاه و شهود تمام امکانات خونه را مو به مو ذکر نکردیم گفتم حالا یارو که نمیاد سر چیزهای بیارزش دبه کنه، ساده بودم میگفتم انشالا که مشکلی پیش نمیاد بعد موقعه تحویل منزل طرف 5 تا رادیات پکیج رو باز کرد و با خودش برد گفت اینها تو قولنامه ذکر نشده خب اینها کلی برای من ضرر شد. تو همون معامله موقعه سند بنام زدن طرف باید تسویه حساب قبوض را پرداخت شده میآورد اما گفت 100 تومن پول میزارم اگه بیشتر شد بهت میدم منم به بنگاهیه گفتم نمیشه آمدیم و بیشتر از اینها اومد حداقل باید 500 کنار بزاره بنگاهیه گفت نه میده خیالت راحت قسم الله و محمد و علی رو خورد اگه نداد بیا از من بگیر بعد که سر برج شد قبضهای پرداختی 200 تومن شد رفتم محل کار اونی که ازش خونه رو خریدم گفت برو آقا من نمیشناسمت که من حسابی مادرش رو گاییدم فحش خوار و مادر تو محل کسب کشیدم بهش و زنگ زدم 110 آبروش رو کلی بردم اما آخرش برای من پول نشد و باز هم گول احساسات و خدا و پیغمبر را خوردم بعد به بنگاهیه که گفتم اون هم گفت ربطی به من نداره، البته من بیخیال ماجرا نیستم یروزی یه ضرری به هردو میرسونم دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره. هر چند که مبلغ 100 تومن توی این دوروزمونه پولی نیست ولی ما تحت آدم میسوزه.
جوونای این مملکت بقول شما دارن هر غلطی دلشون میخواد میکنن هر فسادی هر وقاحتی هر خلافی، بعد فقط انتظار دارن و همه تقصیرها رو میندازن گردن حکومت و اسلام. شما میگی بخوان کوه رو از جاش تکون میدن، من میگم اول خودشون رو تکون بدن یه زندگی معقول تر و اخلاقی تری برای شخص خودشون داشته باشن گند و فساد رو در جامعه منتشر نکنن.
من این حرفت رو تا حدی قبول دارم اما نمیشود تمام این کاسه کوزه را سر این بدبختها شکست، یکی از دوستان من با 30 سال سن و دارای دو مدرک فوق لیسانس بیکاره میگفت توی جراید دنباله کار بودم یه آگهی خوندم نوشته بود معلمی و تدریس کلاسهای خصوصی بهمراه داشتن مدرک لیسانس ... آدرس گرفتم رفتم دیدم حدود 50 نفر نشستن یکی هم ایستاده اسامی اینها رو یادداشت میکنه و یکی یکی صدا میکنه از اینها میپرسید مدرکتون چیه؟ خیلیها با مدرک دکترا و فوق دکترا بودن ، میگفت منی که با دو لیسانس رفته بودم خجالت کشیدم بگم مدرکم چیه تا اینکه به اینها گفتن باید برید توی منازل شخصی ، تدریس خصوصی بدین حقوق شما ماهی 280 تومن میباشد که تا من اینو شنیدم عصبانی شدم و بلند شدم داد زدم گفتم مردک خجالت بکش 280 تومن کرایه تاکسی ماهیانه من نمیشه که بخوام برم و بیام ما رو مسخره کردی؟! همان موقعه اونجا رو ترک کردم ، جالبیش اینجاست یکسری از این افرادی که اومده بودن همونجا موندن که استخدام بشن! استخدام شدن هم به اینگونه بود که از اینها چک 10 میلیونی برای ضمانت و کلی تعهد باید میدادن که یوقت میرن تدریس به زن و دختر مردم تجاوز نکنن. حالا تو بخوان حدیث مفصل را. اگر کار و درآمد خوب برای این جوونا بود یکی همین مهدی کُسخل نیست که بشینه تو خونه و گیم بازی کنه :e058: البته این پایان راه نیست انسان باید انقدر به این در و آن در بزنه تا گره کارش باز بشه.
Moshref
05-11-2015, 05:39 PM
حرفای من اندکی Justify میکنه کاری رو که من کردم ولی من هدفم انتقام از دنیا بود که نمادش شد اون دختر. اون دختر اگه شما رو سر کار گذاشت حداقل تحقیرتون نکرد ولی این دختر منو با رفتارهاش تحقیر کرد و یک بار در چت و همچنین در کافی شاپ تحقیرم کرد. (هرچند تو کافی شاپ هیشکی غیر از من و اون نبود!)
من کلا 20 ضربه چاقو بهش زدم تو گردن و پهلو و رون و سینه و شکم و دیگه یادم نمیاد که همه اینا بخیه خورد و خوب شد و لیزرش کرد اگه من دنبال انتقام گیری واقعی بودم به دنبال مرگش نبودم بلکه صورتشو خط خطی میکردم یا اسید پاشی میکردم که دیگه نتونه خودشو تو آیینه ببینه و شوهر گیرش بیاد ولی من وسیلم مرگ اون بود هدفم اعدام خودم بود و هدف هم همیشه وسیله رو توجیه میکنه حتی در مورد افرادی که میگن به این حرف اعتقادی ندارن.
من از زتدگی لذت نمیبرم و از بچگی لذتم بیشتر بازی های کامپیوتری بود و بعد از نوجوانی به مرور زمان تنها لذتم بازی های کامپیوتری شد. البته خواندن مطالب مفید علمی و فلسفی و مذهبی هم برای من جالبه همچنین اطلاعات عمومی ولی حقیقت اینه که کسی به جوانی که اطلاعات بالایی داشته باشه اهمیتی نمیده. توی دانشگاه هر موقع استادان بحث خارج از درس میکردن من متکلم وحده میشدم! یک بار انقدر خوب صحبت کردم که استاد گفت برای من دست بزنن! ولی توی جمع های داخل دانشگاه مثل جمع های خانوادگی و دوستان ملت همش حرفای چرت و پرت میزنن و اصولا جایی برای من توی هیچ جمعی نیست! وقتی پسر واقعا باسواد شما گیر نمیاری دختر باسواد پیدا کردنش غیر ممکنه و بخاطر همین من اصلا دنبال رابطه با جنس مخالف نمیرم و همین خودش خیلی از لذت های زندگی رو از من میگیره.
در کل اگه بخوام بگم لذت اصلیم توی 10 سال اخیر چی بوده باید بگم فقط بازی های کامپیوتری! برای اینکه بفهمید من دیگه از بازی های کامپیوتری در طول این 3 سال که از اون درگیری و بستری شدن من میگذره لذتی نمیبرم فقط بهتون آمار 5 سال اخیرمو میدم. در 2 سال قبل ار بستری من بیش از 40 بازی رو انجام دادم در حالی که درگیر دانشگاه بودم ولی در طول این 3 سال که کاملا وقتم آزاد بود کمتر از 10 بازی! که همین تعداد بازی هم واقعا برایم مثل گذشته لذت بخش نبود.
با توجه به جمیع جوانب من فقط آخرین راه حل را روبروی خودم میبینم یعنی خودکشی.
من به این تجربه رسیدم که تلافی بهترین راه برای تسویه حساب نیست اصلا به چه حقی احساس مالکیت روی دختره کردی؟ خودش عقل داره شعور داره و میتونه برای خودش تصمیم بگیره، بعد هم زیادی شلوغش کردی یه دوستی ساده بینتون بوده. دیگه اون دوران خشکی مقدسی تموم شده که دوست دختر رو فقط برای خودت بخوای دختر و پسر میتونن با چندین نفر چه دختر و چه پسر همزمان دوست باشن. تعهد و خیانت نکردن فقط در ازدواج صدق میکنه آنوقت هم اگر زن خیانت بکنه باز هم حق نداری سلاخی بکنی مملکت قانون داره و باید تابع قانون کشورت باشی و خسارتی که بهت وارد شده را مطالبه کنی و نه بیشتر. من فکر میکنم مشکلت با رفتن سر کار حل میشه کار باعث میشه که دنباله آدمای بیارزش نری و برای خودت یک اعتباری توی بازار دست و پا کنی. تا کی میخوای بشینی تو خونه و گیم بازی کنی حتی اگر کار با درآمد کم هم برات جور بشه برو کار کن تا اینکه یه فرصت کاری بهتر جور بشه. همینطور که قبلا گفته بودم زندگی همش کون پارهگیه فکر نکن من و کوروش و mbk و بقیه داریم عشق و حال میکنیم من سرم رو تو کار گرم میکنم و از مطالعه لذت میبرم. اونها هم شیوه خواص خودشون رو دارن. احمقانهترین راه همون خودکشیه
من خیلی فوتبال و شنا رو دوست دارم :e106: هر دو اینها بدن را ورزیده میکنه مثل پلنگ میشی فرض و سریع و بدن انعطاف پذیر حتی توی کار کردن سرعت عمل رو بالا میبره شاید باورت نشه من تو دوران نوجوانی دو سانس پشت سر هم سالن فوتبال کرایه کرده بودیم من بیامان بدون توقف تو این 3 ساعت مثل اسب میدویدم :e415: خستگی ناپذیر بودم وحشی شده بودم اصلا هم مصدوم نمیشدم بدنم مثل آدامس انعطاف پذیر شده بود شنا هم میرفتم کل مساحت طولی استخر را زیر آبی میرفتم اما الان دیگه دوستان مثل قبل پایه نیستن ولی میخوام برنامه بچینم که ادامه بدم کون لق بقیه من نباید بخاطر اونها روحیهام رو ببازم خودم باید به فکر خودم باشم. تو هم سعی کن یه برنامه برای خودت پیاده کنی تنبل نباش، با هر چی حال میکنی و روحیت رو خوب میکنه انجام بده.
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَدَایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْیَكْتُبْ بَیْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلا یَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ یَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَكْتُبْ وَلْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَلْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئًا فَإِنْ كَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهًا أَوْ ضَعِیفًا أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ یَكُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلا یَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِیرًا أَوْ كَبِیرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلا تَرْتَابُوا إِلا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِیرُونَهَا بَیْنَكُمْ فَلَیْسَ عَلَیْكُمْ جُنَاحٌ أَلا تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَایَعْتُمْ وَلا یُضَارَّ كَاتِبٌ وَلا شَهِیدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَیُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ( 282 )"
"ای هرآن کسانی باور کردید گداری وام دهی می کنید به وامی سوی پایانگاهی شناسه گشته ای باز بنویسیدش هم تا برای می نویسد میانتان نویسنده ای به برابری هم نباشد خودداری می کند نویسنده که می نویسد جور چه آموزاندش خداوند باز بایست می نویسد هم بایست دست نوشته نشان می کند کسی برش درست سزاورست هم بایست بیم می دارد خداوند پروردگارش هم نباشد کوتاهی می کند ازش چیزیُ باز اگر بود کسی برش درست سزاوار نارس اندیشی یا سستی یا نباشد درخواست می دارد فرمان ببرد که دست نشان نوشته می کند باز بایست دست نوشته نشانه می کند سرپرستش به برابر هم می خواهید گواهی بگیرید دو گواهی از مرادنتان باز اگر نبوده هستند دو مردی باز مردی هم دو زنانی از کسی خوشنودید از گواهان که تاریک می ماند یکیشان باز بازگو می شود یکیشان دیگریُ هم نباشد خود داری می کند گواهان گداری چه فراخوانی شدند هم نباشد خسته می شوید که می نویسید کوچکی یا بزرگی سوی پایانگاهش آنتان سهم دهنده ترِ نزد خداوند هم پایدارتر برای گواه هم نزدیکتر که نباشد سختی می افتید جز که هست خرید فروشی آماده ای دست بدست می کنید میانتان باز نیست برتان رنجی که نباشد می نویسیدش هم گواه بگیرید گداری پیمان بستید هم نباشد آسیب می رسد نویسنده ای هم نباشد گواهی هم اگر انجام می دهید باز چونست ویرانکاری ها بهتان هم بیم بدارید خداوندُ هم می آموزدتان خداوند هم خداوند به هر چیزی خیلی داناییست 282"
میگفتم انشالا که مشکلی پیش نمیاد بعد موقعه تحویل منزل طرف 5 تا رادیات پکیج رو باز کرد و با خودش برد گفت
"اگر خداوند بخواهد" "انشاء الله" گفتن بد نیست تنها پس از انجام بایسته واگذاریش به خداوند است اگر خداوند بخواهد بگوییم
برای تنبلی در نوشتن خودم هم گواهی گرفتن کسی خودم سختی هایی دچار شدم
خداوندا ما را که با تنبلی کارهای نابایسته کردیم در رنج مگذار هم درست برایمان ساز
Mehrbod
05-11-2015, 08:31 PM
در کل اگه بخوام بگم لذت اصلیم توی 10 سال اخیر چی بوده باید بگم فقط بازی های کامپیوتری! برای اینکه بفهمید من دیگه از بازی های کامپیوتری در طول این 3 سال که از اون درگیری و بستری شدن من میگذره لذتی نمیبرم فقط بهتون آمار 5 سال اخیرمو میدم. در 2 سال قبل ار بستری من بیش از 40 بازی رو انجام دادم در حالی که درگیر دانشگاه بودم ولی در طول این 3 سال که کاملا وقتم آزاد بود کمتر از 10 بازی! که همین تعداد بازی هم واقعا برایم مثل گذشته لذت بخش نبود.
با توجه به جمیع جوانب من فقط آخرین راه حل را روبروی خودم میبینم یعنی خودکشی.
و ریشهیِ اینکه از زندگی خوشی نمیبرید چیست؟
Moshref
05-12-2015, 03:48 AM
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَدَایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْیَكْتُبْ بَیْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلا یَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ یَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَكْتُبْ وَلْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَلْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئًا فَإِنْ كَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهًا أَوْ ضَعِیفًا أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ یَكُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلا یَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِیرًا أَوْ كَبِیرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلا تَرْتَابُوا إِلا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِیرُونَهَا بَیْنَكُمْ فَلَیْسَ عَلَیْكُمْ جُنَاحٌ أَلا تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَایَعْتُمْ وَلا یُضَارَّ كَاتِبٌ وَلا شَهِیدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَیُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ( 282 )"
"ای هرآن کسانی باور کردید گداری وام دهی می کنید به وامی سوی پایانگاهی شناسه گشته ای باز بنویسیدش هم تا برای می نویسد میانتان نویسنده ای به برابری هم نباشد خودداری می کند نویسنده که می نویسد جور چه آموزاندش خداوند باز بایست می نویسد هم بایست دست نوشته نشان می کند کسی برش درست سزاورست هم بایست بیم می دارد خداوند پروردگارش هم نباشد کوتاهی می کند ازش چیزیُ باز اگر بود کسی برش درست سزاوار نارس اندیشی یا سستی یا نباشد درخواست می دارد فرمان ببرد که دست نشان نوشته می کند باز بایست دست نوشته نشانه می کند سرپرستش به برابر هم می خواهید گواهی بگیرید دو گواهی از مرادنتان باز اگر نبوده هستند دو مردی باز مردی هم دو زنانی از کسی خوشنودید از گواهان که تاریک می ماند یکیشان باز بازگو می شود یکیشان دیگریُ هم نباشد خود داری می کند گواهان گداری چه فراخوانی شدند هم نباشد خسته می شوید که می نویسید کوچکی یا بزرگی سوی پایانگاهش آنتان سهم دهنده ترِ نزد خداوند هم پایدارتر برای گواه هم نزدیکتر که نباشد سختی می افتید جز که هست خرید فروشی آماده ای وام می دهیدشان میانتان باز نیست برتان رنجی که نباشد می نویسیدش هم گواه بگیرید گداری پیمان بستید هم نباشد آسیب می رسد نویسنده ای هم نباشد گواهی هم اگر انجام می دهید باز چونست ویرانکاری ها بهتان هم بیم بدارید خداوندُ هم می آموزدتان خداوند هم خداوند به هر چیزی خیلی داناییست 282"
"اگر خداوند بخواهد" "انشاء الله" گفتن بد نیست تنها پس از انجام بایسته واگذاریش به خداوند است اگر خداوند بخواهد بگوییم
برای تنبلی در نوشتن خودم هم گواهی گرفتن کسی خودم سختی هایی دچار شدم
خداوندا ما را که با تنبلی کارهای نابایسته کردیم در رنج مگذار هم درست برایمان ساز
این انشالا گفتنا برای اون زمانی بود که چسبیده بودیم به خرافات و جهل دیگه خبری از اینها نیست، تو میتونی اموالت رو بزاری تو خیابون و بگی انشالا کسی نمیبره. ببینم اون خدای بیمغزت به دادت میرسه یا نه. من موندم که تو میگی من نه شیعه نه سنی هستم پس قرآنی رو که محمد آورده، یعنی محمد رو قبول نداری؟
فکر کنم این آیهای که آوردی روی این حرفت کار ساز نیست و برای وام و پول دستی گرفتن و اینهاست. :e40d:
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"( وإن طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فأصلحوا بینهما فإن بغت إحداهما على الأخرى فقاتلوا التی تبغی حتى تفیء إلى أمر الله فإن فاءت فأصلحوا بینهما بالعدل وأقسطوا إن الله یحب المقسطین ( 9 )"
"هم اگر دوگردنده گروه از باورمندان جنگ کشتن کردند باز سازش بسازید میانشان باز اگر سرکشی کرد یکیشان بر دیگری باز بکشید همانکه سرکشی می کند تاهنگامی شرمگین برگردد سوی دستور خداوند باز اگر شرمگین برگشت باز سازش بسازید میانشان به برابری هم سهم بدهید چون خداوند دوست می دارد سهم دهنده گشته ها 9"
این انشالا گفتنا برای اون زمانی بود که چسبیده بودیم به خرافات و جهل دیگه خبری از اینها نیست، تو میتونی اموالت رو بزاری تو خیابون و بگی انشالا کسی نمیبره. ببینم اون خدای بیمغزت به دادت میرسه یا نه. من موندم که تو میگی من نه شیعه نه سنی هستم پس قرآنی رو که محمد آورده، یعنی محمد رو قبول نداری؟
فکر کنم این آیهای که آوردی روی این حرفت کار ساز نیست و برای وام و پول دستی گرفتن و اینهاست
پاسخ بخش قرمز رنگ را بهت گفتم پس هم پیش از انجام بایسته بگوییم "ان شاء الله" خوب است
پاسخ بخش سبز رنگ را در نشانه یا آیهء بالایی گفتم دو گروه شدند اینها دارند می جنگند هر دو گروه را بایستی سازش برپا سازیم من کنون در برای نماز شستن وضو دست هم پا همانند قرآن دوپا را تا غوزک می شویم نه دست بمالم باز صیغه کردن همسری داشتن در کوتاه زمان هم در سخن خداوند آمده که برخی آن را ناروا دانستند اینگونه نیست محمد درود خداوند برش باد بنده ای از بندگان خداوند بود هم کوچ به دیگر سرا کرد نه که خداوند باشد خداوند بیامرزدش
در بخشی پایانی که پررنگش کردم پول دستی به عربی "قرض" وام می شود "دَین" به دیدم نسیه کاری می شود که پولش را زمان به زمان بدهیم پیوند دارد به خرید هم فروش چون پایین تر گفت "تجارة" هم گفته ریز هم درشت را بنویسیم کوتاهی نکنیم
پس دید بسته را کنار بگذارید باره ء آیین خداوند به من چه که نخواهید بپذیرید من خواستم کسی روی بسوی خداوند آورد پناه برش
m@hdi
05-12-2015, 09:05 AM
و ریشهیِ اینکه از زندگی خوشی نمیبرید چیست؟
فقط میدانم که دیگر مثل گذشته از گیم لذت نمیبرم. یک بار به سرم زد گفتم من قبل از اینکه بستری بشم لذت میبردم بعد از بستری شدن لذت نبردم پس مشکل از داروهاست که یک دفعه قطع کردم و دهنم سرویس شد و شب تا صبح خارش عصبی گرفتم و کلا 2 ساعت خوابیدم. بعد اومدم آروم آروم قطع کنم که وسطاش اعصابم هر روز خوردتر و خوردتر میشد بعد زدم شیشه شکستم بعد خانوادم فهمیدن دوز داروهام رو اوردم پایین دیگه خودشون رو خوردن داروهام نظارت کردن. به روانپزشک هم که میگم میگه فعلا نباید دوز داروهات رو بیاری پایین. خب! این فعلا کی تموم میشه؟! هیچوقت! چرا؟! چون منفعت روانپزشک تو اینه که من هر ماه بیام پیشش.
در هر صورت نمیدونم چرا دیگه لذت نمیبرم. روانپزشکا هم جوابی ندارن.
m@hdi
05-12-2015, 09:11 AM
من به این تجربه رسیدم که تلافی بهترین راه برای تسویه حساب نیست اصلا به چه حقی احساس مالکیت روی دختره کردی؟ خودش عقل داره شعور داره و میتونه برای خودش تصمیم بگیره، بعد هم زیادی شلوغ34 کردی یه دوستی ساده بینتون بوده. دیگه اون دوران خشکی مقدسی تموم شده که دوست دختر رو فقط برای خودت بخوای دختر و پسر میتونن با چندین نفر چه دختر و چه پسر همزمان دوست باشن. تعهد و خیانت نکردن فقط در ازدواج صدق میکنه آنوقت هم اگر زن خیانت بکنه باز هم حق نداری سلاخی بکنی مملکت قانون داره و باید تابع قانون کشورت باشی و خسارتی که بهت وارد شده را مطالبه کنی و نه بیشتر.
شما انگار پستها رو خوب نمیخونی! من احساس مالکیت روی دختره نکردم. بعد من هم تو دوره رابطمون با دخترا صحبت میکردم و شوخی میکردم ولی اون جلوی پسرا واسشون عشوه میومد و بهشون آمار میداد پسرا هم چون اول منو با این دیده بودن میومدن به من میگفتن چرا دوست دخترت اینجوریه؟! چرا این کارا رو میکنه؟! (شما بخوانید جنده بازی!) بعد منو مسخره میکردن. من هم هیچکاری نمیتونستم بکنم چون نه اون واقعا دوست دختر من بود که من بخوام مواخذش کنم نه میتونستم به پسرای دانشگاه بفهمونم که این دوست دختر من نیست. هدف من هم از اقدام به کشتن اون دختره در درجه اول مرگ اون و اعدام خودم بود نه مثلا غیرتی شدن!
Mehrbod
05-12-2015, 08:14 PM
فقط میدانم که دیگر مثل گذشته از گیم لذت نمیبرم. یک بار به سرم زد گفتم من قبل از اینکه بستری بشم لذت میبردم بعد از بستری شدن لذت نبردم پس مشکل از داروهاست که یک دفعه قطع کردم و دهنم سرویس شد و شب تا صبح خارش عصبی گرفتم و کلا 2 ساعت خوابیدم. بعد اومدم آروم آروم قطع کنم که وسطاش اعصابم هر روز خوردتر و خوردتر میشد بعد زدم شیشه شکستم بعد خانوادم فهمیدن دوز داروهام رو اوردم پایین دیگه خودشون رو خوردن داروهام نظارت کردن. به روانپزشک هم که میگم میگه فعلا نباید دوز داروهات رو بیاری پایین. خب! این فعلا کی تموم میشه؟! هیچوقت! چرا؟! چون منفعت روانپزشک تو اینه که من هر ماه بیام پیشش.
در هر صورت نمیدونم چرا دیگه لذت نمیبرم. روانپزشکا هم جوابی ندارن.
بجز خوشی نبردن, چه چیزهایی برای شما دردآور اند؟
m@hdi
05-13-2015, 05:57 AM
بجز خوشی نبردن, چه چیزهایی برای شما دردآور اند؟
بی مصرفی، بی هدفی، عدم توانایی در گذراندن زمان.
kourosh_iran
05-13-2015, 09:42 AM
ما نفهمیدیم این دیگه چجور خودکشی هست چرا بزنی یکی دیگه رو بکشی که بعد خودت رو اعدام کنن!
از این چاقوها که به دختره زدی یدونه میزدی شاهرگ خودت خب میمردی دیگه!!
چرا خواستی به روش غیرمستقیم باشه و اعدامت کنن؟ میترسی خودت به خودت صدمه بزنی؟ یا اینکه ترجیح میدی به شکل اعدام باشه با طناب دار؟ :e105:
البته من نمیخوام به خودکشی تشویقت کنم. گفتم که این کار بنظر من کاملا احمقانه و اشتباهی هست. ولی کنجکاو شدم دربارهء علت این قضیه!
m@hdi
05-13-2015, 05:09 PM
ما نفهمیدیم این دیگه چجور خودکشی هست چرا بزنی یکی دیگه رو بکشی که بعد خودت رو اعدام کنن!
از این چاقوها که به دختره زدی یدونه میزدی شاهرگ خودت خب میمردی دیگه!!
چرا خواستی به روش غیرمستقیم باشه و اعدامت کنن؟ میترسی خودت به خودت صدمه بزنی؟ یا اینکه ترجیح میدی به شکل اعدام باشه با طناب دار؟
البته من نمیخوام به خودکشی تشویقت کنم. گفتم که این کار بنظر من کاملا احمقانه و اشتباهی هست. ولی کنجکاو شدم دربارهء علت این قضیه!
علت این نوع خودکشی را قبلا توضیح دادم. اینکه با چاقو شاهرگم را ببرم اولا نمیدونم شاهرگم دقیقا کجاست و دوما این کار مثل بریدن رگ های مچ که باید عمقی باشد و آن را در آب کرد نیازمند مهارت و خایه بسیار بالایی هست که فعلا بنده فاقد آن دو هستم! بعدها که کسخلتر و بیچاره تر شدم دست به این اقدام خواهم زد.
Mehrbod
05-13-2015, 11:00 PM
بی مصرفی، بی هدفی، عدم توانایی در گذراندن زمان.
من یک پیشنهاد کوچکی دارم, بکوشید کارهایی که دوست ندارید را بیشتر انجام دهید. برای نمونه احساس
میکنید, بی هدفی و بی مصرفی کاریست که دوست ندارید, بیایید [خود]آگاهانه زمانتان را دور بریزید و
بکوشید از عمد بی هدف و بی مصرف باشید. هتّا بهتر, راههایِ بیمصرف بودن و بی هدف بودن بیشتر پیدا کنید.
Moshref
05-14-2015, 04:16 AM
حالا که اصرار داری خودکشی کنی برو یه حذبی چیزی تشکیل بده و ضد آخوندا فعالیت کن حداقل میدونی به مردمت خدمت کردی و اسمت تو کتاب تاریخ ثبت میشه، تقدیر رو چه دیدی شاید هم تونستی این رژیم رو ساقط کنی. البته این راه کون پارگی هم داره ممکنه بگیرنت و تا یک هفته از خایه یا از کون آویزونت کنن و کلی شلاق و تعذیب بعد هم اعدام اما به درد سرش میارزه :e40d:
kourosh_iran
05-14-2015, 06:19 AM
حالا که اصرار داری خودکشی کنی برو یه حذبی چیزی تشکیل بده و ضد آخوندا فعالیت کن حداقل میدونی به مردمت خدمت کردی و اسمت تو کتاب تاریخ ثبت میشه، تقدیر رو چه دیدی شاید هم تونستی این رژیم رو ساقط کنی. البته این راه کون پارگی هم داره ممکنه بگیرنت و تا یک هفته از خایه یا از کون آویزونت کنن و کلی شلاق و تعذیب بعد هم اعدام اما به درد سرش میارزه :e40d:
4703
m@hdi
05-14-2015, 08:20 AM
من یک پیشنهاد کوچکی دارم, بکوشید کارهایی که دوست ندارید را بیشتر انجام دهید. برای نمونه احساس
میکنید, بی هدفی و بی مصرفی کاریست که دوست ندارید, بیایید [خود]آگاهانه زمانتان را دور بریزید و
بکوشید از عمد بی هدف و بی مصرف باشید. هتّا بهتر, راههایِ بیمصرف بودن و بی هدف بودن بیشتر پیدا کنید.
3 سال مدت زمان کافیی به نظر میرسد برای همه جور تمرینی! من درگیر شدم تا طرف کشته شود و من اعدام شوم. چی شد؟! نشد! بعدش رفتم نماز خواندم اونم 100 روز بعد هر نماز هم از خدا مرگ خواستم. چی شد؟! نشد! بعد با دیازپام خودکشی کردم. چی شد؟! نشد! بعد با ریسپریدون خودکشی کردم. چی شد؟! نشد! بعد رفتم تو اسک دین کون خودمو پاره کردم تا ملت رو ذهنشونو آزاد کنم تا هم هدفی داشته باشم هم احساس کنم بی مصرف نیستم هم زمانمو بگذرونم. چی شد؟! نشد! یه مدت هم صبح تا شب هیچ کاری نمیکردم میرفتم زیر لحاف یعنی همون بی هدفی و بی مصرفی که شما گفتید. چی شد؟! نشد! رفتم دنبال کارای سربازیم که برم سربازی اونجا تیر خلاص بزنم به خودم دکترا هم فهمیدن من کسخلم اونا هم که تخمشون نیست من خودکشی کنم با خودشون گفتن یه دفعه فرمانده یه دستور میده به کونم فشار میاد بعد با تیر میزنم تو مخ فرمانده بعد یقه اینا رو میگیرن! بخاطر همین گفتن معافیت دائم. پس چی شد؟! نشد! چند وقت پیش هم از خونه فرار کردم رفتم ناصرخسرو قرص برنج خریدم نگو تقلبی بوده خوردم هیچیم نشد. پس چی شد؟! نشد!
حال پیشنهاد شما چیه؟ راهی غیر از اقدامات دوباره برای خودکشی باقی میمونه؟
m@hdi
05-14-2015, 08:25 AM
حالا که اصرار داری خودکشی کنی برو یه حذبی چیزی تشکیل بده و ضد آخوندا فعالیت کن حداقل میدونی به مردمت خدمت کردی و اسمت تو کتاب تاریخ ثبت میشه، تقدیر رو چه دیدی شاید هم تونستی این رژیم رو ساقط کنی. البته این راه کون پارگی هم داره ممکنه بگیرنت و تا یک هفته از خایه یا از کون آویزونت کنن و کلی شلاق و تعذیب بعد هم اعدام اما به درد سرش میارزه
مگه بلافاصله اعدام میکنن؟! اول که ازم خبری نیست شکنجم میکنن. بعد که حکم اعدامم اومد خانوادم وکیل میگیرن میگن این کسخله بعد اونا هم میگن اه؟! اینطوریه؟! خب این امکان داره دوباره ضد رژیم اقدام کنه از قاضی حکم بستری دائم میگیرن میفرستنم امین آباد! اون موقع من چه خاکی تو سرم بریزم؟! دیگه زندگی تخمیم تخمی تر میشه! به هر حال هیچ تضمینی برای اعدام وجود نداره.
m@hdi
05-14-2015, 08:43 AM
من بشدت به نیروهای ماوراالطبیعی اعتقاد دارم! مثلا در مورد خودم تو این چند سال چند مورد مثال میزنم:
من اگه از کافی شاپ خارج میشدم و دختره رو چاقو چاقوش نمیکردم میرفتم سربازی تیر خلاص میزدم ولی در لحظه آخر وقتی که نظرم عوض شد و میخواستم از کافی شاپ خارج بشم دختره موبایلش زنگ زد و با یه دختر دیگه حرف زد و حواسش پرت شد و منم یک دفعه زد به سرم و بهش حمله کردم و در نهایت از سربازی معاف شدم و دیگه نتونستم برم سربازی و تیر خلاص بزنم.
بعدا فهمیدم بازپرس پروندم که یه آدم کاملا عقده ای بود اسم تیمارستانهایی که باید با پلیس میرفتم برای اینکه تخت خالی پیدا کنم و بستری بشم رو از نظر درست و حسابی بودن برعکس نوشته بود! یعنی اسم تیمارستانها رو از آشغالترین جا به بهترین جا نوشته بود ولی در نهایت من بهترین جا بستری شدم! البته مجبور بود امین آباد رو آخر بنویسه و اگه من اون یکی مونده به آخری بستری نمیشدم باید میرفتم امین آباد!
اما در مورد دوستانی که خیال میکنن رژیم خیلی مهربونه و منو تبرئه کرده باید بگم سیستم قضایی جمهوری اسلامی مثل سیستم قضایی کشورهای اروپایی نیست که وقتی بفهمه طرف مریضه تبرئش کنن. اونجا تو اون تیمارستان خراب شده هرکی با حکم قضایی بستری شده بود رفت زندان بخاطر همین من خایه فنگ شده بودم ولی برای اینکه قضیه ضایع نشه جمهوری اسلامی از هر 10 نفر یکی رو تبرئه میکنه که نگن جمهوری اسلامی مریضای روانی رو میندازه زندان و اون یک نفر ظاهرا خود من بودم!
من بدون نظر مثبت پزشکی قانونی از تیمارستان آزاد شدم که باعث شد همه پرستارای بخش بگن بابا این اون بالاها آشنا داره در حالی که من هیشکی رو هیچ جا نداشتم!
همه وکیلایی که پیششون رفتیم گفتن باید دیه رو بدیم ولی قاضی چه در دادگاه بدوی چه در دادگاه تجدید نظر منو از دیه معاف کرد!
وقتی دیازپام خوردم دکتر گفت این زنده میمونه ولی کبدش بخاطر دوز بالای دیازپامی که خورده از کار میفته که اینطور نشد!
وقتی دوز داروهام رو اوردم پایین کسخل شدم و با پا زدم شیشه رو شکستم و وقتی به بیمارستان رفتم برای بخیه دکتره 10 بار بهم گفت خیلی خوش شانسی که با وجود بریدگی عمیق تاندون پات سالم مونده وگرنه فلج میشدی!
برای همینه که خانوادم همیشه به من میگن تو خیلی خوش شانسی ولی من میگم خوش شانس بودن از نظر من مردنه.
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"[فصلت : 37] وَمِنْ آیَاتِهِ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِن كُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ "
"هم از نشانه هایش شبست هم روز هم آفتاب هم ماه نباشد پیشانی بخاک می گذارید برای آفتاب هم نباشد برای ماه هم پیشانی بخاک بگذارید برای خداوند کسیست آفریدشان اگر بودید خودش را بندگی می کنید "
من در پیرامونم به همه چیز می نگرم هم می اندیشم هر چند خسته کننده باشد با همه گفتگو می کنم خودم را سختی می افکنم که تازه بمانم پاسخهای خوبی هم گرفتم آنزمانهایی که کته هم بودم می رفتم با مردم بارهء آییینم گفتگو می کردم خانواده ام به من نیش زبان می زدند می گفتند تو بیخودی می گویی بیماری هم همه را به تنم می خریدم شب ها تا خانه بروم برخی زمانها شامشان را می خوردند یا خوابیده بودند من این را وامدار خداوندم که زمین به این بزرگی را آفرید تا درش زندگی کنم برخی زمانها سرکار روزمزد می رفتم شهر دور بجای اینکه افتاده شوم برای بیماری ام پاس خداوند تندرست تر می شدم کنون هم خانه نشینی برایم سخت است هر چند چاشت روز جمعه را هم می زنم می روم نماز جمعه پسش سرکار روزها هم چاشت خانه نمی روم پیشانی بخاک گذارگاه مساجد را از همه جا بیشتر دوست دارم که بروم نماز بخوانم هم سخن خداوند را بخوانم هم به دیگران بیاموزم پیشانی بخاک می گذارم برای خداوندی که برتری سزاوار جز اونیست که همه رام شده هم فرمانبرش هستند هر چند رایانهء های دست ساخت آدمی همه از بخششهایشند هم هیچ چیز را خداوند بیهوده میافریده باورش کردم هر بهرهء ناچیز دنیا گذرایی بیش نیست هم واپسین را هدف باورمندان گذاشته سرای ماندگار پروردگارا درست کن بدیهایم هم بپوش بزه هایم هم سراسر جانم را بگیر با نیکو جدا گشته هم رسوایم مکن زمان برپایی
m@hdi
05-14-2015, 06:18 PM
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"[فصلت : 37] وَمِنْ آیَاتِهِ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِن كُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ "
"هم از نشانه هایش شبست هم روز هم آفتاب هم ماه نباشد پیشانی بخاک می گذارید برای آفتاب هم نباشد برای ماه هم پیشانی بخاک بگذارید برای خداوند کسیست آفریدشان اگر بودید خودش را بندگی می کنید "
من در پیرامونم به همه چیز می نگرم هم می اندیشم هر چند خسته کننده باشد با همه گفتگو می کنم خودم را سختی می افکنم که تازه بمانم پاسخهای خوبی هم گرفتم آنزمانهایی که کته هم بودم می رفتم با مردم بارهء آییینم گفتگو می کردم خانواده ام به من نیش زبان می زدند می گفتند تو بیخودی می گویی بیماری هم همه را به تنم می خریدم شب ها تا خانه بروم برخی زمانها شامشان را می خوردند یا خوابیده بودند من این را وامدار خداوندم که زمین به این بزرگی را آفرید تا درش زندگی کنم برخی زمانها سرکار روزمزد می رفتم شهر دور بجای اینکه افتاده شوم برای بیماری ام پاس خداوند تندرست تر می شدم کنون هم خانه نشینی برایم سخت است هر چند چاشت روز جمعه را هم می زنم می روم نماز جمعه پسش سرکار روزها هم چاشت خانه نمی روم پیشانی بخاک گذارگاه مساجد را از همه جا بیشتر دوست دارم که بروم نماز بخوانم هم سخن خداوند را بخوانم هم به دیگران بیاموزم پیشانی بخاک می گذارم برای خداوندی که برتری سزاوار جز اونیست که همه رام شده هم فرمانبرش هستند هر چند رایانهء های دست ساخت آدمی همه از بخششهایشند هم هیچ چیز را خداوند بیهوده میافریده باورش کردم هر بهرهء ناچیز دنیا گذرایی بیش نیست هم واپسین را هدف باورمندان گذاشته سرای ماندگار پروردگارا درست کن بدیهایم هم بپوش بزه هایم هم سراسر جانم را بگیر با نیکو جدا گشته هم رسوایم مکن زمان برپایی
خب اینا چه ربطی داشت به وضعیت و سوالات من؟! جز اسپم کار دیگری بلد هستید؟!
shahin
05-15-2015, 06:34 AM
بدم نمیومد شرایط تو رو داشته باشم، البته تاحدودی شباهت رو احساس میکنم./فکر میکنی فقط تو دیوونه ای!؟ نه هر کسی که خودش باشه بهش میگن دیوونه ، کسخل یا هرچی پس از این به بعد هرکسی رو دیدی میتونی بهش لبخند بزنی تا اون هم بفهمه که تو میدونی... خب بزار من خودم رو اول بزارم جای تو ببینم چیکار میکردم ؟ - باید فکر کنم ، حالم از همه بهم میخوره حتی از خودم، واقعا تهوع آوره ، بدنم درد میکنه ، دیگه هیچ چی مثل قبل نیست ، باید فکر کنم باید فکر کنم ، چرا اونا قدر منو نمیدونن ، چرا آخه بقیه انقدر احمقن حالم از همشون بهم میخوره ، از این دخترای کیری از این کتابای تخمی از ترجمه ، حتما مرگ بهتره ولی فکر میکنم بهتره اول کون چند تا از این دخترای ناز نازی بزارم که ناکام و فقط به عنوان یه جقول صرف ازدنیا نرفته باشم ، یاقبلش بهتره به بقیه اثبات کنم که کی هستم و چه قدرتی پشت این تن لاغرم پنهانه آره شاید بهتره به همه بفهمونم کیم آره این بهتره بعدشم یه پولی جور میکنم میرم اونورطعم کس اروپایی هم نباید بد باشه ولی اول باید پول بدست بیارم ... چطوری ؟ این تفکرات منه اگه جای تو بودم ،البته دوباره که خوندمش دیدم همین الان هم تفکراتم همینه دیدی چقدر سادست قضیه /من حتی نمیتونم لحظه ای خودم رو جای تو بزارم همه فقط خواسته های مبتذل و کیری خودشونو به بقیه فرافکنی میکنن همموم همینیم احمقایی که فکر میکنیم به جایی میرسیم تا در نهایت به قول ساموئل لحظه ای فرا میرسد که انسان از همه چیز دست خواهد کشید چرا که این عاقلانه ترین کار خواهد بود .... /میگن قبل مرگ اون چیزی که تورو خیلی میسوزونه و دلت میخواد دوباره بتونی یه روز دیگه زندگی کنی حسرتاته، کارایی که نکردی ، من از مرگ با حسرت میترسم باور کن میترسم خیلی .... اینجا فقط یک سوال وجود داره مرگ یا زندگی ، فقط تنها کمکی که میتونم بهت بکنم اینه که بگم جواب سوال همیشه در درون خودته بیرون دنبال اون نگرد --فقط هر تصمیمی که میگیری رو درست انجام بده اگه قاتلم شدی حرفه ای باش / من باور دارم هر دیوونه ای (بخوان هرکسی که به خودش دروغ نمیگوید) یه قدرت خاصی داره یا پیداش کن یا بمیر
kourosh_iran
05-15-2015, 10:15 AM
آخه مردنی کسخل، برو دنبال قدرت!
هرچی که میتونی.
لاغرمردنی هم هستی خب از کسخل بودن از تنبل بودن خودته. البته احتمالا!
من تا اول دبیرستان اینقدر ضعیف بودم که دیگران همش بهم زور میگفتن. دیدم دیگه نمیشه، خشمگین شدم، مصصم شدم، تصمیم گرفتم اراده کردم رفتم ورزش شدید کردم زورم زیاد شد توی دبیرستان دیگه وضعیت تغییر زیادی کرد. بعدها رزمی هم رفتم (کنگفوتوآ) و قوی هیکل تر شدم.
این راه البته یک شبه و راحت نیست. برای کسانی که هنوز با کسخل بودن حال میکنن نیست. باید واقعیت گرا بشی، مرد بشی، بجای سیر کردن در افسانه و رویاها و آرزوهای دست نیافتنی دنبال عمل بری. دنبال هرچیزی که میتونی در دسترسه. مرد رویارویی با واقعیت ها بشی.
یه راه دیگه هم علم و تخصص و اینهاست.
این دور و زمونه که با وجود کامپیوتر و اینترنت یعنی غیراجتماعی ترین منزوی ترین لاغرترین افراد و بقولی Nerd ها هم سرگرمی زیادی دارن میتونن حداقل در دنیای مجازی کلی خودشون رو نشون بدن، در کامپیوتر در برنامه نویسی در هک و غیره. تازه خیلی از اینها از نظر مالی هم به موفقیت های زیادی رسیدن با همین چیزا.
واسه ما اومده داستان تعریف میکنه! نمیدونم من از زندگی لذت نمیبرم، هیچ کاری ازم برنمیاد، میخوام خودکشی کنم، بعد همچین اسلام و تاریخش رو تحلیل و حلاجی و نقد میکنه که آدم میمونه! چطور مخت حافظت توی این چیزا اینقدر خوب کار میکنه پس؟!
برو آقا برو ملت رو سر کار نذار. تو خودت رو سر کار گذاشتی میخوای بقیه رو هم اسگول خودت کنی!
یه چیزی باید در زندگی یاد بگیرید اینکه خواستن همه چیز یخورده واستون زیادیه. هیچکس هم فکر نکنید همه چیز داره! البته یه عقده ای که در همتون به چشم میخوره عقدهء سکس و دست یافتن به زنان است! بهتون بگم این عقده اگر کنترل نشه اگر نتونید برش غلبه پیدا کنید، تمام عمرتون آزارتون میده فقط وقت و انرژی و فرصت های شما رو هدر میکنه سر کارتون میذاره اسگولتون میکنه. منظورم این نیست که بر غریزهء جنسی میشه به این راحتی ها بطور کامل غلبه کرد، منظورم این نیست که میشه اصلا جلق هم نزد، منظورم اینه که یه حدی داره دیگه فکر و خیال و آرزو و رویاپردازی در این مورد و اتلاف وقت و انرژی و فشار روانی بیهوده وارد کردن به خود. اون حد رو باید و میتونید دیگه بشناسید و کنترل کنید.
منو بگی عزب هستم عزب موندم تا این سن، طبیعتا جلق هم میزنم برای تخلیه فشار و عقده بصورت حداقلی و تفریح و لذتی که آدم نیاز داره، ولی اینا باعث نشدن که افسردگی شدید بگیرم یا بیکار بشینیم و دنبال فرصت ها و پیشرفت های دیگری که میتونم نرم، هیچکس هم نمیتونه بهم زور بگه ازم سوء استفاده کنه. هم مغز قوی دارم هم جسم ورزیده و سالم هم علم و دانش و تخصص و توانایی های برجسته.
اینم بگم که نباید این مسائل خصوصی رو اینطور بی مهابا با عموم، با دوستان با همکاران مطرح کنید، حالا در محیط نت و بصورت ناشناس مشکلش خیلی کمتره ولی در دنیای واقعی این مسائل رو باید خصوصی و محرمانه نگه دارید، چون اگر فاش کنید اگر جلوی دیگران ابراز ضعف و حقارت کنید اونوقت معمولا خیلی زود پشیمون میشید با دیدن اینکه دیگران چطور آبروی شما رو میبرن چطور مسخرتون میکنن چطور از نقاط ضعف شما سوء استفاده میکنن؛ گاهی حتی بدون اینکه خودشون زیاد هم مرض و غرض داشته باشن. من خودم بجز در موارد خاص و کنترل شده با بعضی افراد در بعضی مواقع، یجور رفتار و گفتار داشتم در این مورد پیش دیگران و بخصوص همکارها که هیچکس نتونسته سوء استفادهء خاصی بکنه اصلا شاید طور دیگری درموردم فکر میکنن مثلا فکر میکنن آدم خاص و خیلی خفن و قوی ای هستم یا خیلی مغرورم یا خیلی بلندپرواز در این زمینه که دنبال این برنامه ها نیستم. همشون رو سر کار گذاشتم با جوابها و گفتارهای مبهم و سیاست مدارانه و زیرکانه. البته از اونور قابلیت های خفن منو در مسائل علمی و فکری و کامپیوتر و اینها و سیاست کاری و ابهت و اقتدارم در برخورد با سوء استفاده چی ها (استثمارگران) دیدن خب فهمیدن که با چلمنگ طرف نیستن!
اونایی که دنبال دختر بازی خانم بازی سکس هستن و حتی حرفه ایها در این زمینه، مطمئن باشید اونا هم نقاط ضعف طبیعی خودشون رو دارن و این کارها هم بدون هزینه و عوارض جانبی نیست. آدم باهوشی مثل من این موارد رو شناسایی و ازشون بهره برداری میکنه. مثلا کسانی که این کاره ان اکثرا سواد و تخصص بالایی ندارن، چون آدمی که همش دنبال این مسائل باشه فکر و ذکر و زندگی و بخش عمده ای از وقت و انرژیش سالهای نوجوانی و جوانی و تاحالا صرف همین مسائل شده و میشه و بقیه زندگیش هم کم و بیش به همین شکل، و بنابراین در یکسری سواد و مهارت و توانایی های حتی پایه و اساسی هم اکثرا ضعیف هستن یا بعضی ها که بطور تقریبا کامل ناتوان و بی سواد هستن. ولی این افراد معمولا بیان و روابط اجتماعی خوب دارن و سعی میکنن با زبان و زرنگ بازی این ضعف های خودشون رو بپوشونن و جلوی دیگران کم نیارن و بخصوص جلوی افرادی مثل شما خودشون رو از همه جهت برتر و موفق جا بزنن. ولی شما نباید گول بخورید! نهایت این شما هستید که با تکیه بر توانایی ها و برتری های خودتون باید اونا رو سرجاشون بشونید و برای خودتون امتیاز و راحتی بگیرید. درسته اونا سکس میکنن حال میکنن ولی یه کارهایی هم امثال ما میتونیم بکنیم خیلی راحتی ها و برتری ها رو هم امثال ما میتونیم بدست بیاریم. البته نه شما چلمنگ های تنبل کسخل! باید از این چلمنگی از این کسخلی از این رویاپردازی و تنبلی خودتون رو دربیارید. هروقت شروع کنید بهرحال خیلی بهتر از هرگز شروع نکردنه!
کسی از کار این دنیا سر در نیاورد. و هرکس شرایط خودش داستان خودش رو داره. سعی نکنید بخواید همه رو با هم و خودتون رو با همهء دیگران مقایسه و یکی کنید. سعی کنید شرایط و توانایی ها و فرصت های خودتون نقاط قوت و ضعف خودتون رو شناسایی و روی اونا کار کنید نه اینکه بخواید شکل و مثل دیگران باشید و همونطور فکر و عمل کنید.
زندگی و دنیای خودتون رو شناسایی کنید. خود واقعی خودتون رو بشناسید، و سعی کنید روش کار کنید خودتون رو به اون چیزی که واقعا میتونید و براش ساخته شدید برسونید. چون آدم بهترین شانس و سرعت پیشرفت رو در این حالت داره. در حالتی که خودش رو بشناسه واقعا اینطور که هست ببینه و بفهمه و از نقاط قوت خودش استفاده بهینه کنه و سعی کنه نقاط ضعف خودش رو هم در صورت امکان برطرف کنه. اینکه یهو بخواید شبیه دیگران بشید، بخاطر انگیزه های جذاب و فریبنده و عمومی ولی احمقانه ای مثل سکس، این معمولا به جاهای خوبی نمیکشه شما رو! میتونه حتی نابودتون کنه. میتونه داشته های شما رو هم ازتون بگیره!! واقعا خطرناکه بنظر من.
تا نتونید از سکس بگذرید، ذهنتون آزاد نمیشه، ارادتون بر زندگی خودتون حاکم نمیشه.
البته گذشتن از سکس به این معنا نیست که آدم دیگه دلش نخواد اصلا جلق هم نزنه! منظور اینه که واقعیت رو گرچه تلخ اما ببینید و بپذیرید و برای راههای غیربهینه و نامحتمل اینقدر فکر و خیال و تلاش و اتلاف منابع نداشته باشید. اینو بپذیرید که شاید شما نتونید بعضی چیزهایی رو که دیگران دارن به این راحتی ها و زودیها داشته باشید بدست بیارید، حتی شاید تا آخر عمرتون ازش محروم بشید.
منم میتونستم مثل شما از زندگی ناامید بشم فکر خودکشی بکنم همش وقت و انرژی و فرصت های دیگر خودم رو به هدر بدم کسخل بشم روانی بشم، اما تصمیم گرفتم اونچه رو که میتونم بدست بیارم اونچه رو که بیشتر در دسترسم هست بیشتر درش توانایی و امکان و احتمال میبینم بدست بیارم و برتری ها و بهره مندی های خودم رو بدست بیارم. چیزهایی که میبینم خیلی ها ندارن، حتی افرادی ثروتمند، حتی افرادی که در تحت اختیار آوردن زنان قدرت و موفقیت زیادی دارن. حتی اونا هم از یکسری چیزهای بزرگ از یکسری لذت های بزرگ محروم هستن و بعضا حسرت هم میخورن و بعضا حتی از وجود و درک این قابلیت ها وچیزهای دیگر و برتری ها و لذت های خاص بی اطلاع هستن، و شاید با افراط سکس سعی میکنن اون خلاء ها رو پر کنن؛ فکر نکنید کسی به این سادگی در این دنیا همه چیز رو با هم داره! اصلا همچین چیزی نیست! اینا همش دروغ و فریبه. هرکس بدبختی ها و محرومیت های خودش رو داره. هرکس درپیتی های خودش رو داره. گول القای دیگران و جو و تبلیغات عمومی اجتماع رو نخورید.
نمیدونم شایدم من استعداد و قدرتهای درونی خاصی داشتم از اول. بهرحال تونستم تا حد زیادی متفاوت بشم. دیشب اتفاقا داشتم خواب میدیدم که از عشق و جفت خودم محروم شدم، داشتم با خدا هم جرقه میزدم حس میکردم میگفتم با خودم که چرا و از دستش عصبانی بودم، ولی حتی توی خواب هم ارادهء من آگاهی و هوش و قدرتم همراهم بود و میدونستم و میخواستم که این محرومیت و فشار رو به خشم و اراده و قدرت و پیشرفت بیشتری در زمینه های دیگری، حتی شاید برتر از عشق و سکس، تبدیل کنم.
بله انسان باید خودش قدرت درونی داشته باشه. باید اراده کنه. حداقل آدم سالم کسی که جسم و مغز سالم داره باید بتونه این کار رو بکنه. فکر نمیکنم رکود و تنبلی و توجیه و کسخل بازی و خودکشی و رویاپردازی و از دست دادن فرصت ها و استفاده نکردن از این همه قابلیت جسم و ذهن و روح و روان ما قابل دفاع باشه.
یه وقتی هست یه کاری یه هدفی رو برای تمام عمر داری و همش هم توش شکست میخوری هیچوقت پیشرفتی رو که مطلوبه نمیبیی دست پیدا نمیکنی، اما در کنارش کلی راه کلی هدف دیگه کلی چیز دست یافتنی خوب و لذت بخش دیگر هم هست، اینکه همه رو تعطیل کنی موکول کنی به اون هدف دست نیافتنی درست نیست. در چیزهای دیگه آدم باید سعی کنه پیشرفت کنه، الان به هر دلیلی خب نمیشه به بعضی اهداف بعضی چیزا به این راحتی به این زودی حداقل دست پیدا کرد، اما دنیا که به آخر نرسیده لذت و هدف و پیشرفت در زندگی که فقط یکی دوتا چیز نیست!
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"مَنْ کانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی السَّماءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ ما یَغیظُ (http://tadabbor.org/?page=quran&SID=22&AID=15)
15
""کسی بود گمان می کند که نبوده یاری می کندش خداوند در نزدیک هم واپسین باز بایستی بالا می رود به آویزی سوی آسمان پس بایست پاره می کند باز بایست می نگرد اینجا می برد چاره اش چه خشم می داردُ؟"
خب اینا چه ربطی داشت به وضعیت و سوالات من؟! جز اسپم کار دیگری بلد هستید؟!
هر که به خداوند امید ندارد خداوند این راه چاره را بهش نشان داده بالاتر من گفتم چگونه زندگی می کنم که خداوند آسمان زمینُ آفریده بایستی ازش بهره ببریم هم امید به خداوند راه گشاست تو می گویی هرزپیک گذار؟
پناه بر خداوند مهرگستر خیلی مهربان سخت دنبال گیر
m@hdi
05-15-2015, 01:37 PM
بدم نمیومد شرایط تو رو داشته باشم، البته تاحدودی شباهت رو احساس میکنم./فکر میکنی فقط تو دیوونه ای!؟ نه هر کسی که خودش باشه بهش میگن دیوونه ، کسخل یا هرچی پس از این به بعد هرکسی رو دیدی میتونی بهش لبخند بزنی تا اون هم بفهمه که تو میدونی... خب بزار من خودم رو اول بزارم جای تو ببینم چیکار میکردم ؟ - باید فکر کنم ، حالم از همه بهم میخوره حتی از خودم، واقعا تهوع آوره ، بدنم درد میکنه ، دیگه هیچ چی مثل قبل نیست ، باید فکر کنم باید فکر کنم ، چرا اونا قدر منو نمیدونن ، چرا آخه بقیه انقدر احمقن حالم از همشون بهم میخوره ، از این دخترای کیری از این کتابای تخمی از ترجمه ، حتما مرگ بهتره ولی فکر میکنم بهتره اول کون چند تا از این دخترای ناز نازی بزارم که ناکام و فقط به عنوان یه جقول صرف ازدنیا نرفته باشم ، یاقبلش بهتره به بقیه اثبات کنم که کی هستم و چه قدرتی پشت این تن لاغرم پنهانه آره شاید بهتره به همه بفهمونم کیم آره این بهتره بعدشم یه پولی جور میکنم میرم اونورطعم کس اروپایی هم نباید بد باشه ولی اول باید پول بدست بیارم ... چطوری ؟ این تفکرات منه اگه جای تو بودم ،البته دوباره که خوندمش دیدم همین الان هم تفکراتم همینه دیدی چقدر سادست قضیه /من حتی نمیتونم لحظه ای خودم رو جای تو بزارم همه فقط خواسته های مبتذل و کیری خودشونو به بقیه فرافکنی میکنن همموم همینیم احمقایی که فکر میکنیم به جایی میرسیم تا در نهایت به قول ساموئل لحظه ای فرا میرسد که انسان از همه چیز دست خواهد کشید چرا که این عاقلانه ترین کار خواهد بود .... /میگن قبل مرگ اون چیزی که تورو خیلی میسوزونه و دلت میخواد دوباره بتونی یه روز دیگه زندگی کنی حسرتاته، کارایی که نکردی ، من از مرگ با حسرت میترسم باور کن میترسم خیلی .... اینجا فقط یک سوال وجود داره مرگ یا زندگی ، فقط تنها کمکی که میتونم بهت بکنم اینه که بگم جواب سوال همیشه در درون خودته بیرون دنبال اون نگرد --فقط هر تصمیمی که میگیری رو درست انجام بده اگه قاتلم شدی حرفه ای باش / من باور دارم هر دیوونه ای (بخوان هرکسی که به خودش دروغ نمیگوید) یه قدرت خاصی داره یا پیداش کن یا بمیر
حرف از حسرتها زدید ... جالبه! من خیلی دوست داشتم مدرکمو بگیرم و بابام پارتیم شه برم سر کار و با اون دختر که به شکل همسر آیندم میدیدم ازدواج کنم. ولی روند جور دیگه ای پیش رفت! به یکباره همه چیز به هم ریخت! اون دختر که نجیب بود عین جنده ها شد! در روز تولدم به رقیبم شماره داد! بعد که اومدم فراموشش کنم و از ترم چهارم سرمو بکنم تو کون درس به یکباره حناق گرفتم و مجبور شدم دانشگاه رو رها کنم! دیگه هیچی نبودم و هیچی نمیشدم! گفتم خودکشی کنم و این زندگی نکبتی رو تموم کنم. گفتم برم سربازی و تیر خلاص بزنم. به یکباره فکر انتقام تو سرم اومد! با خودم گفتم با کشتن اون دختر که نماد دنیا برام شده بود هم از خودش که منو به بازی گرفت هم از دنیا انتقام میگیرم ولی نشد! بعدشم همه فرصتهام برای خودکشی از دست رفت! الان هم درمونده افتادم گوشه خونه و نمیدونم چیکار باید بکنم. به هر طرفی میرم به در بسته میخورم. انگار من واقعا از سوی نیروهایی محکوم به زجرم!
m@hdi
05-15-2015, 02:10 PM
آخه مردنی کسخل، برو دنبال قدرت!
هرچی که میتونی.
لاغرمردنی هم هستی خب از کسخل بودن از تنبل بودن خودته. البته احتمالا!
من تا اول دبیرستان اینقدر ضعیف بودم که دیگران همش بهم زور میگفتن. دیدم دیگه نمیشه، خشمگین شدم، مصصم شدم، تصمیم گرفتم اراده کردم رفتم ورزش شدید کردم زورم زیاد شد توی دبیرستان دیگه وضعیت تغییر زیادی کرد. بعدها رزمی هم رفتم (کنگفوتوآ) و قوی هیکل تر شدم.
این راه البته یک شبه و راحت نیست. برای کسانی که هنوز با کسخل بودن حال میکنن نیست. باید واقعیت گرا بشی، مرد بشی، بجای سیر کردن در افسانه و رویاها و آرزوهای دست نیافتنی دنبال عمل بری. دنبال هرچیزی که میتونی در دسترسه. مرد رویارویی با واقعیت ها بشی.
یه راه دیگه هم علم و تخصص و اینهاست.
این دور و زمونه که با وجود کامپیوتر و اینترنت یعنی غیراجتماعی ترین منزوی ترین لاغرترین افراد و بقولی Nerd ها هم سرگرمی زیادی دارن میتونن حداقل در دنیای مجازی کلی خودشون رو نشون بدن، در کامپیوتر در برنامه نویسی در هک و غیره. تازه خیلی از اینها از نظر مالی هم به موفقیت های زیادی رسیدن با همین چیزا.
واسه ما اومده داستان تعریف میکنه! نمیدونم من از زندگی لذت نمیبرم، هیچ کاری ازم برنمیاد، میخوام خودکشی کنم، بعد همچین اسلام و تاریخش رو تحلیل و حلاجی و نقد میکنه که آدم میمونه! چطور مخت حافظت توی این چیزا اینقدر خوب کار میکنه پس؟!
برو آقا برو ملت رو سر کار نذار. تو خودت رو سر کار گذاشتی میخوای بقیه رو هم اسگول خودت کنی!
یه چیزی باید در زندگی یاد بگیرید اینکه خواستن همه چیز یخورده واستون زیادیه. هیچکس هم فکر نکنید همه چیز داره! البته یه عقده ای که در همتون به چشم میخوره عقدهء سکس و دست یافتن به زنان است! بهتون بگم این عقده اگر کنترل نشه اگر نتونید برش غلبه پیدا کنید، تمام عمرتون آزارتون میده فقط وقت و انرژی و فرصت های شما رو هدر میکنه سر کارتون میذاره اسگولتون میکنه. منظورم این نیست که بر غریزهء جنسی میشه به این راحتی ها بطور کامل غلبه کرد، منظورم این نیست که میشه اصلا جلق هم نزد، منظورم اینه که یه حدی داره دیگه فکر و خیال و آرزو و رویاپردازی در این مورد و اتلاف وقت و انرژی و فشار روانی بیهوده وارد کردن به خود. اون حد رو باید و میتونید دیگه بشناسید و کنترل کنید.
منو بگی عزب هستم عزب موندم تا این سن، طبیعتا جلق هم میزنم برای تخلیه فشار و عقده بصورت حداقلی و تفریح و لذتی که آدم نیاز داره، ولی اینا باعث نشدن که افسردگی شدید بگیرم یا بیکار بشینیم و دنبال فرصت ها و پیشرفت های دیگری که میتونم نرم، هیچکس هم نمیتونه بهم زور بگه ازم سوء استفاده کنه. هم مغز قوی دارم هم جسم ورزیده و سالم هم علم و دانش و تخصص و توانایی های برجسته.
اینم بگم که نباید این مسائل خصوصی رو اینطور بی مهابا با عموم، با دوستان با همکاران مطرح کنید، حالا در محیط نت و بصورت ناشناس مشکلش خیلی کمتره ولی در دنیای واقعی این مسائل رو باید خصوصی و محرمانه نگه دارید، چون اگر فاش کنید اگر جلوی دیگران ابراز ضعف و حقارت کنید اونوقت معمولا خیلی زود پشیمون میشید با دیدن اینکه دیگران چطور آبروی شما رو میبرن چطور مسخرتون میکنن چطور از نقاط ضعف شما سوء استفاده میکنن؛ گاهی حتی بدون اینکه خودشون زیاد هم مرض و غرض داشته باشن. من خودم بجز در موارد خاص و کنترل شده با بعضی افراد در بعضی مواقع، یجور رفتار و گفتار داشتم در این مورد پیش دیگران و بخصوص همکارها که هیچکس نتونسته سوء استفادهء خاصی بکنه اصلا شاید طور دیگری درموردم فکر میکنن مثلا فکر میکنن آدم خاص و خیلی خفن و قوی ای هستم یا خیلی مغرورم یا خیلی بلندپرواز در این زمینه که دنبال این برنامه ها نیستم. همشون رو سر کار گذاشتم با جوابها و گفتارهای مبهم و سیاست مدارانه و زیرکانه. البته از اونور قابلیت های خفن منو در مسائل علمی و فکری و کامپیوتر و اینها و سیاست کاری و ابهت و اقتدارم در برخورد با سوء استفاده چی ها (استثمارگران) دیدن خب فهمیدن که با چلمنگ طرف نیستن!
اونایی که دنبال دختر بازی خانم بازی سکس هستن و حتی حرفه ایها در این زمینه، مطمئن باشید اونا هم نقاط ضعف طبیعی خودشون رو دارن و این کارها هم بدون هزینه و عوارض جانبی نیست. آدم باهوشی مثل من این موارد رو شناسایی و ازشون بهره برداری میکنه. مثلا کسانی که این کاره ان اکثرا سواد و تخصص بالایی ندارن، چون آدمی که همش دنبال این مسائل باشه فکر و ذکر و زندگی و بخش عمده ای از وقت و انرژیش سالهای نوجوانی و جوانی و تاحالا صرف همین مسائل شده و میشه و بقیه زندگیش هم کم و بیش به همین شکل، و بنابراین در یکسری سواد و مهارت و توانایی های حتی پایه و اساسی هم اکثرا ضعیف هستن یا بعضی ها که بطور تقریبا کامل ناتوان و بی سواد هستن. ولی این افراد معمولا بیان و روابط اجتماعی خوب دارن و سعی میکنن با زبان و زرنگ بازی این ضعف های خودشون رو بپوشونن و جلوی دیگران کم نیارن و بخصوص جلوی افرادی مثل شما خودشون رو از همه جهت برتر و موفق جا بزنن. ولی شما نباید گول بخورید! نهایت این شما هستید که با تکیه بر توانایی ها و برتری های خودتون باید اونا رو سرجاشون بشونید و برای خودتون امتیاز و راحتی بگیرید. درسته اونا سکس میکنن حال میکنن ولی یه کارهایی هم امثال ما میتونیم بکنیم خیلی راحتی ها و برتری ها رو هم امثال ما میتونیم بدست بیاریم. البته نه شما چلمنگ های تنبل کسخل! باید از این چلمنگی از این کسخلی از این رویاپردازی و تنبلی خودتون رو دربیارید. هروقت شروع کنید بهرحال خیلی بهتر از هرگز شروع نکردنه!
کسی از کار این دنیا سر در نیاورد. و هرکس شرایط خودش داستان خودش رو داره. سعی نکنید بخواید همه رو با هم و خودتون رو با همهء دیگران مقایسه و یکی کنید. سعی کنید شرایط و توانایی ها و فرصت های خودتون نقاط قوت و ضعف خودتون رو شناسایی و روی اونا کار کنید نه اینکه بخواید شکل و مثل دیگران باشید و همونطور فکر و عمل کنید.
زندگی و دنیای خودتون رو شناسایی کنید. خود واقعی خودتون رو بشناسید، و سعی کنید روش کار کنید خودتون رو به اون چیزی که واقعا میتونید و براش ساخته شدید برسونید. چون آدم بهترین شانس و سرعت پیشرفت رو در این حالت داره. در حالتی که خودش رو بشناسه واقعا اینطور که هست ببینه و بفهمه و از نقاط قوت خودش استفاده بهینه کنه و سعی کنه نقاط ضعف خودش رو هم در صورت امکان برطرف کنه. اینکه یهو بخواید شبیه دیگران بشید، بخاطر انگیزه های جذاب و فریبنده و عمومی ولی احمقانه ای مثل سکس، این معمولا به جاهای خوبی نمیکشه شما رو! میتونه حتی نابودتون کنه. میتونه داشته های شما رو هم ازتون بگیره!! واقعا خطرناکه بنظر من.
تا نتونید از سکس بگذرید، ذهنتون آزاد نمیشه، ارادتون بر زندگی خودتون حاکم نمیشه.
البته گذشتن از سکس به این معنا نیست که آدم دیگه دلش نخواد اصلا جلق هم نزنه! منظور اینه که واقعیت رو گرچه تلخ اما ببینید و بپذیرید و برای راههای غیربهینه و نامحتمل اینقدر فکر و خیال و تلاش و اتلاف منابع نداشته باشید. اینو بپذیرید که شاید شما نتونید بعضی چیزهایی رو که دیگران دارن به این راحتی ها و زودیها داشته باشید بدست بیارید، حتی شاید تا آخر عمرتون ازش محروم بشید.
منم میتونستم مثل شما از زندگی ناامید بشم فکر خودکشی بکنم همش وقت و انرژی و فرصت های دیگر خودم رو به هدر بدم کسخل بشم روانی بشم، اما تصمیم گرفتم اونچه رو که میتونم بدست بیارم اونچه رو که بیشتر در دسترسم هست بیشتر درش توانایی و امکان و احتمال میبینم بدست بیارم و برتری ها و بهره مندی های خودم رو بدست بیارم. چیزهایی که میبینم خیلی ها ندارن، حتی افرادی ثروتمند، حتی افرادی که در تحت اختیار آوردن زنان قدرت و موفقیت زیادی دارن. حتی اونا هم از یکسری چیزهای بزرگ از یکسری لذت های بزرگ محروم هستن و بعضا حسرت هم میخورن و بعضا حتی از وجود و درک این قابلیت ها وچیزهای دیگر و برتری ها و لذت های خاص بی اطلاع هستن، و شاید با افراط سکس سعی میکنن اون خلاء ها رو پر کنن؛ فکر نکنید کسی به این سادگی در این دنیا همه چیز رو با هم داره! اصلا همچین چیزی نیست! اینا همش دروغ و فریبه. هرکس بدبختی ها و محرومیت های خودش رو داره. هرکس درپیتی های خودش رو داره. گول القای دیگران و جو و تبلیغات عمومی اجتماع رو نخورید.
نمیدونم شایدم من استعداد و قدرتهای درونی خاصی داشتم از اول. بهرحال تونستم تا حد زیادی متفاوت بشم. دیشب اتفاقا داشتم خواب میدیدم که از عشق و جفت خودم محروم شدم، داشتم با خدا هم جرقه میزدم حس میکردم میگفتم با خودم که چرا و از دستش عصبانی بودم، ولی حتی توی خواب هم ارادهء من آگاهی و هوش و قدرتم همراهم بود و میدونستم و میخواستم که این محرومیت و فشار رو به خشم و اراده و قدرت و پیشرفت بیشتری در زمینه های دیگری، حتی شاید برتر از عشق و سکس، تبدیل کنم.
بله انسان باید خودش قدرت درونی داشته باشه. باید اراده کنه. حداقل آدم سالم کسی که جسم و مغز سالم داره باید بتونه این کار رو بکنه. فکر نمیکنم رکود و تنبلی و توجیه و کسخل بازی و خودکشی و رویاپردازی و از دست دادن فرصت ها و استفاده نکردن از این همه قابلیت جسم و ذهن و روح و روان ما قابل دفاع باشه.
یه وقتی هست یه کاری یه هدفی رو برای تمام عمر داری و همش هم توش شکست میخوری هیچوقت پیشرفتی رو که مطلوبه نمیبیی دست پیدا نمیکنی، اما در کنارش کلی راه کلی هدف دیگه کلی چیز دست یافتنی خوب و لذت بخش دیگر هم هست، اینکه همه رو تعطیل کنی موکول کنی به اون هدف دست نیافتنی درست نیست. در چیزهای دیگه آدم باید سعی کنه پیشرفت کنه، الان به هر دلیلی خب نمیشه به بعضی اهداف بعضی چیزا به این راحتی به این زودی حداقل دست پیدا کرد، اما دنیا که به آخر نرسیده لذت و هدف و پیشرفت در زندگی که فقط یکی دوتا چیز نیست!
از Irony اصولا خوشم نمیاد ولی حرفهایی زدید که نتونستم تشکر و پسند نکنم! از کجا فهمیدید که من خیلی تو عالم توهم سیر میکنم؟! من همه داشته هام در طول زندگی توهم بوده! قدرت توهم بسیار بالایی دارم به نوعی که اگه یک روزی سکس داشته باشم به خودم میگم بابا جقم که میزدم همینقدر لذت میبردم چون قدرت توهمم خیلی قویه! شاید باورتون نشه ولی من از ابتدایی جق میزدم و از همون موقع قدرت توهم بسیار بالایی داشتم! ولی هیچوقت در جق افراط نکردم به غیر از 2 ماه اخیر پس از بیرون آمدن برای چندمین بار از تیمارستان. انقدر تو این 2 ماه افراط کردم که الان آلتم پر از زخمه! انقدر تو این 2 ماه عصبی بودم که راهی برای آرامش بجز جق پیدا نکردم!
کلا تو این 10 ساله واقعا 1 دوست داشتم که با اون هم میخواستم پارسال کات کنم گفتم چی از این بهتر که بگم 3 سال پیش چیکار کردم! اونم خواهر داره و منو تو ذهنش محکوم میکنه که همینطور هم شد و از اون موقع تا حالا یک sms هم نداده!
من هم مثل شما تا دبیرستان ضعیف بودم ولی چون اعتماد به نفس نداشتم با اینکه به دنبال ورزش های رزمی رفتم (کیک بوکسینگ) ولی بعد از 3 ماه زورکی کمربند زرد گرفتم! همش تو مبارزات کتک میخوردم ولی استاد که نمیدید! ولی تو یک مبارزه یه اسکل تر از خودم اومد با پا بزنه به سرم منم یه دفعه هجوم اوردم و با مشت زدم تو صورتش! همونم استاد دید و بعدش بهم کمربند زرد داد! ولی خودم که دیگه میدونستم لایقش نیستم. شما در ورزش های رزمی موفق بودید چون درست فکر کردید! شما از اول استعداد و قدرتهای درونی خاصی داشتید ولی من اعتماد به نفس اندک هم ندارم.
نمیدونم از کجا شروع کنم با این بدشانسیی که دارم! مثال های زیادی از افرادی که خیلی اهل سکس هستند زدید ولی برای من از نظر رابطه با جنس مخالف سکس کمترین جایگاه رو داره. من همونطور که جق میزنم تا به آرامش برسم دوست دارم با جنس مخالفم رابطه داشته باشم تا به آرامش برسم واسه همین بیشتر به دنبال ازدواجم چون در ازدواج امکان خیانت (که من ازش متنفرم!) کمتر از رابطه دوست دختری دوست پسری هست. ولی تحقق این امر برای من حداقل تا 8-7 سال آینده غیر ممکنه! من هم انقدر دووم نمیارم! یعنی رسیدن به آرامش (اون هم با وجود شانسم باید بگم شاید!) به شرط گاییده شدن حداقل 8-7 ساله برای من بی ارزشه. برای همین همش به فکر خودکشی هستم.
m@hdi
05-15-2015, 02:15 PM
من وقتی در تاپیکی پست میدهم عادت دارم پست های بقیه را هم بخوانم نه فقط پست های مربوط به خودم. خواهشی هم که از دوستان دارم اینه که پست های بقیه را هم بخوانند تا تکرار مکررات نشه.
با تشکر
kourosh_iran
05-17-2015, 06:34 AM
شما در ورزش های رزمی موفق بودید چون درست فکر کردید! شما از اول استعداد و قدرتهای درونی خاصی داشتید ولی من اعتماد به نفس اندک هم ندارم.
نه بابا من کجام توی رزمی موفق بود!
البته استعدادم اینا بنظرم مشکلی نداشت ولی چون برام اولویت اول رو نداشت و نمیخواستم چند سال تمام یا بیشتر وقت و انرژیم رو صرفش کنم بخاطر همین پیشرفت خوبی نداشتم استادش ازم راضی نبود، آخرشم چون دیدم اینطوری نمیشه و مشکل ایجاد میکنه ولش کردم. استاد که نمیدونست قضیه چیه. من میخواستم رزمی رو همینطور نرمک نرمک در کنار زندگی عادی داشته باشم به شکل محدود و وقت و انرژی زیادی روش نمیذاشتم، که در نتیجه پیشرفت خوبی نداشتم. بنظرم بخصوص بعضی رشته های رزمی مثل کنگفوتوآ واقعا سنگین هست و باید جدی و حرفه ای دنبال کنی بجز یکی دو ساعت باشگاه خودت هم روش وقت و انرژی بیشتری صرف کنی، همینطور تفننی نمیشه چون خوب پیشرفت نمیکنی و استاد هم از دستت ناراحت و عصبانی میشه و مشکلاتی هم با بقیهء هنرآموزان پیدا میکنی. ولی خب من فکر ایناش رو نکرده بودم، یعنی از اول هم مردد بودم که چکار کنم. دلیلش این بود که توی کامپیوتر و علم و فناوری خیلی جلوتر و حرفه ای تر بودم (نسبت به رزمی که تازه میخواستم از صفر شروع کنم و چند سال طول میکشید تا درش تازه به حدود قابل توجهی برسم) و در مراحلی بودم که میتونستم پیشرفت هام در زمینهء کامپیوتر و برنامه نویسی و غیره رو کامل کنم و به مراتب بالایی برسونم که برای آیندهء کاری و شغل و درآمدم هم خیلی معقول تر و مفیدتر میبود؛ بخاطر همین دیدم عاقلانه نیست در این سن و در این شرایط بیام و بخوام چند سال از هدف و مسیر اصلی/قبلی خودم منحرف بشم یا حتی پیشرفتم در اون زمینه ها کند بشه بخاطر رزمی. از رزمی آب و نون درآوردن هم برای خودش مسئلهء مبهمی بود که تا چه حد شدنی هست و چطوری. یه آدم علم و فن اونوقت مثلا میرفت باشگاه رزمی میزد یعنی؟ من خودمم مونده بودم!
ولی همون رزمی نصفه نیمه و حدود یک سال هم که رفتم چون توی همون زمان محدود باشگاه که یادم باشه یک روز در میون بود، به آدم واقعا فشار زیادی میامد و کنگفوتوآ واقعا سنگین هست و بدنسازی کاملی داره، این شد که از نظر هیکل ورزیده و درشت تر شدم که تاثیرش باقی موند (البته شاید بخاطر اینکه هنوزم توی خونه ورزش و بدنسازی میکنم). البته تاثیرش بیش از این بود و از نظر روانی و غیره هم تاثیرات مفید و پایداری در من گذاشت. الان هم گرچه از نظر جسمی و مهارت یک رزمی کار خفن نیستم، ولی از نظر روحی روانی شاید از خیلی حتی حرفه ایهاش هم یه خصوصیات اصیل تر و خالص تر و قوی تری داشته باشم. کنگفوتوآ باعث شد که من یاد بگیرم و ارادم بیشتر بشه در این جهت که از توانایی های خودم تا ذرهء آخرش استفاده کنم، با تحمیل حداکثر اراده و فشار به جسم و ذهن خودم، و جدیت و خشونت بیشتری بتونم در نبرد زندگی داشته باشم. یعنی فرقی نمیکنه حتی توی همون کامپیوتر و علم هم فکر میکنم این قضیه تاثیر واقعا مثبتی داشت و الان جدیت و قدرتی که بکار میبرم و سرعت پیشرفتم حتی از قبلش هم بیشتر شده. البته از اونور چون توی خونه ورزش خوبی میکنم و پاره ای از نرمش و بدنسازی کنگفوتوآ رو انجام میدم، باعث شده که بدنم ورزیده و قوی و آماده باشه همیشه و نسبت به قبل پیشرفت هم بکنم.
m@hdi
05-17-2015, 08:19 AM
نه بابا من کجام توی رزمی موفق بود!
البته استعدادم اینا بنظرم مشکلی نداشت ولی چون برام اولویت اول رو نداشت و نمیخواستم چند سال تمام یا بیشتر وقت و انرژیم رو صرفش کنم بخاطر همین پیشرفت خوبی نداشتم استادش ازم راضی نبود، آخرشم چون دیدم اینطوری نمیشه و مشکل ایجاد میکنه ولش کردم. استاد که نمیدونست قضیه چیه. من میخواستم رزمی رو همینطور نرمک نرمک در کنار زندگی عادی داشته باشم به شکل محدود و وقت و انرژی زیادی روش نمیذاشتم، که در نتیجه پیشرفت خوبی نداشتم. بنظرم بخصوص بعضی رشته های رزمی مثل کنگفوتوآ واقعا سنگین هست و باید جدی و حرفه ای دنبال کنی بجز یکی دو ساعت باشگاه خودت هم روش وقت و انرژی بیشتری صرف کنی، همینطور تفننی نمیشه چون خوب پیشرفت نمیکنی و استاد هم از دستت ناراحت و عصبانی میشه و مشکلاتی هم با بقیهء هنرآموزان پیدا میکنی. ولی خب من فکر ایناش رو نکرده بودم، یعنی از اول هم مردد بودم که چکار کنم. دلیلش این بود که توی کامپیوتر و علم و فناوری خیلی جلوتر و حرفه ای تر بودم (نسبت به رزمی که تازه میخواستم از صفر شروع کنم و چند سال طول میکشید تا درش تازه به حدود قابل توجهی برسم) و در مراحلی بودم که میتونستم پیشرفت هام در زمینهء کامپیوتر و برنامه نویسی و غیره رو کامل کنم و به مراتب بالایی برسونم که برای آیندهء کاری و شغل و درآمدم هم خیلی معقول تر و مفیدتر میبود؛ بخاطر همین دیدم عاقلانه نیست در این سن و در این شرایط بیام و بخوام چند سال از هدف و مسیر اصلی/قبلی خودم منحرف بشم یا حتی پیشرفتم در اون زمینه ها کند بشه بخاطر رزمی. از رزمی آب و نون درآوردن هم برای خودش مسئلهء مبهمی بود که تا چه حد شدنی هست و چطوری. یه آدم علم و فن اونوقت مثلا میرفت باشگاه رزمی میزد یعنی؟ من خودمم مونده بودم!
ولی همون رزمی نصفه نیمه و حدود یک سال هم که رفتم چون توی همون زمان محدود باشگاه که یادم باشه یک روز در میون بود، به آدم واقعا فشار زیادی میامد و کنگفوتوآ واقعا سنگین هست و بدنسازی کاملی داره، این شد که از نظر هیکل ورزیده و درشت تر شدم که تاثیرش باقی موند (البته شاید بخاطر اینکه هنوزم توی خونه ورزش و بدنسازی میکنم). البته تاثیرش بیش از این بود و از نظر روانی و غیره هم تاثیرات مفید و پایداری در من گذاشت. الان هم گرچه از نظر جسمی و مهارت یک رزمی کار خفن نیستم، ولی از نظر روحی روانی شاید از خیلی حتی حرفه ایهاش هم یه خصوصیات اصیل تر و خالص تر و قوی تری داشته باشم. کنگفوتوآ باعث شد که من یاد بگیرم و ارادم بیشتر بشه در این جهت که از توانایی های خودم تا ذرهء آخرش استفاده کنم، با تحمیل حداکثر اراده و فشار به جسم و ذهن خودم، و جدیت و خشونت بیشتری بتونم در نبرد زندگی داشته باشم. یعنی فرقی نمیکنه حتی توی همون کامپیوتر و علم هم فکر میکنم این قضیه تاثیر واقعا مثبتی داشت و الان جدیت و قدرتی که بکار میبرم و سرعت پیشرفتم حتی از قبلش هم بیشتر شده. البته از اونور چون توی خونه ورزش خوبی میکنم و پاره ای از نرمش و بدنسازی کنگفوتوآ رو انجام میدم، باعث شده که بدنم ورزیده و قوی و آماده باشه همیشه و نسبت به قبل پیشرفت هم بکنم.
پسر عمه من که همیشه یک پاش تو چینه میگه بری تو چین همه جا ملت دارن کونگ فو تمرین میکنن! شاید یکی از دلایلی که میزان بیماریهای روانی با اینکه در جهان سوم بیشتر از جهان پیشرفته هست ولی چین یک استثناء هست همینه.
اما در مورد بدنسازی خیال نکنید که اگه بدنسازی رو ترک کنید بدنتون به همون شکل باقی میمونه! برادر من لاغر بود و رفت بدنسازی 3 ماه کار کرد و طبق برنامه غذایی استادش هم عمل میکرد و بعد از 3 ماه رو فرم شد ولی خیال کرد دیگه لازم نیست ادامه بده و دیگه رو فرمه و ولش کرد. نتیجه اینکه بعد از 3 ماه دوباره لاغر شد!
البته کونگ فو فقط از نظر روانی خوب عمل نمیکنه. مثلا من وقتی دبیرستان بودم کسی رو میشناختم که میگفت چند ساله داره کونگ فو کار میکنه هیکل درشتی هم نداشت آروم هم بود ولی یه بچه پررو تو کلاسمون بود که خیلی هیکلی بود و یک بار با این دعواش شد و با اینکه بچه پرروئه هیکلش چند برابر اون کونگ فو کاره بود ولی تا اومد بزنتش پسره نمیدونم چیکار کرد که طرف نقش بر زمین شد!
Mehrbod
05-17-2015, 10:56 PM
پسر عمه من که همیشه یک پاش تو چینه میگه بری تو چین همه جا ملت دارن کونگ فو تمرین میکنن! شاید یکی از دلایلی که میزان بیماریهای روانی با اینکه در جهان سوم بیشتر از جهان پیشرفته هست ولی چین یک استثناء هست همینه.
تا آنجاییکه میدانم, ژاپن که پیشرفتهترین کشور صنعتی در جهان میباشد, بالاترین آمار افسردگی, گوشهگیری و سرانجام خودکشی را دارد.
در حقیقت دریافت شما درست وارونه است, هر کجا تکنولوژی پیشرفتهتر باشد, آمار افسردگی و گوشهگیری (همین چیزهاییکه شما حس میکنید) و گرایش به خودکشی نیز بالاتر اند.
sonixax
05-18-2015, 01:28 AM
ژاپن که پیشرفتهترین کشور صنعتی در جهان میباشد
ژاپن پیشرفته ترینه یا یکی از پیشرفته ترینها ؟!
در حقیقت دریافت شما درست وارونه است, هر کجا تکنولوژی پیشرفتهتر باشد, آمار افسردگی و گوشهگیری (همین چیزهاییکه شما حس میکنید) و گرایش به خودکشی نیز بالاتر اند.
چرا در آلمان، آمریکا، فرانسه، انگلیس، کانادا، اسرائیل و بسیاری کشورهای فوق پیشرفته ی دیگر آمار مثل ژاپن بالا و وحشتناک نیست ؟! در صورتی که اینها از ژاپن هم جلوتر و پیشرفته تر هستند اغلب ؟!
m@hdi
05-18-2015, 08:29 AM
تا آنجاییکه میدانم, ژاپن که پیشرفتهترین کشور صنعتی در جهان میباشد, بالاترین آمار افسردگی, گوشهگیری و سرانجام خودکشی را دارد.
در حقیقت دریافت شما درست وارونه است, هر کجا تکنولوژی پیشرفتهتر باشد, آمار افسردگی و گوشهگیری (همین چیزهاییکه شما حس میکنید) و گرایش به خودکشی نیز بالاتر اند.
از نظر افسردگی در هر 100 هزار نفر خاورمیانه و شمال آفریقا (کشورهای اسلامی) بیشترین میزان افسردگی را دارند:
A stunning map of depression rates around the world - The Washington Post (http://www.washingtonpost.com/blogs/worldviews/wp/2013/11/07/a-stunning-map-of-depression-rates-around-the-world/)
همانطور که میبینید مردم کشورهای پیشرفته (که شامل همان ژاپن هم میشود) از نظر آمار افسردگی وضع خوبی دارند. چین هم با وجود وضع زندگی نه چندان مطلوب مردمش و اعتقادشان به عدم وجود خدا میزان افسردگی در آن بسیار پایین است. آموزه های بودا، کونگ فو و یوگا چیزهایی هست که باعث شده مردم چین از نظر افسردگی جزو پایین ترین ها در جهان باشند. نکته دیگر هم این است که آموزه های دینی تاثیری بر عدم افسردگی ندارد و همانطور که میبینید مردم خاورمیانه و شمال آفریقا با اینکه مذهبی ترین مردم هستند آمار افسردگی در آنان بسیار بالاست. ایران هم که از نظر افسردگی یک فاجعه هست و نشان میدهد توسل به ائمه و امام زاده ها تاثیری بر کاهش افسردگی ندارد!
اما در مورد آمار خودکشی ژاپن و کره جنوبی در بین کشورهای توسعه یافته استثناء هستند و بقیه کشورهای توسعه یافته وضع فجیعی مثل ژاپن و کره جنوبی ندارند:
WHO calls for action to reduce global suicide rate of 800,000 a year | Daily Mail Online (http://www.dailymail.co.uk/news/article-2743457/WHO-calls-action-reduce-global-suicide-rate-800-000-year.html)
ترس از رفتن به جهنم هم باعث شده بیشتر کشورهای اسلامی آمار خودکشی بسیار پایینی داشته باشند هرچند آمار این کشورها زیاد قابل اعتماد نیست. در برخی کشورهای آفریقایی هم مسئله "نبرد برای زندگی" باعث شده آمار خودکشی در آنها بسیار بالا باشد که منطقی هم هست چرا که ملت باید دهن خودشونو سرویس کنن تا بتونن در نهایت به حداقل های زندگی برسند.
اما آمار بالای خودکشی در ژاپن و کره جنوبی جای تامل دارد مخصوصا ژاپن که من فکر میکنم بیشتر به این برمیگرده که مردم این دو کشور بعد از شکست در زندگی (عاطفی، اقتصادی و ...) زود ناامید میشوند ولی چینی ها با اینکه مثل آنان چشم بادامی هستند اینطور نیستند بدلیل نفوذ تعالیم بودا در میان آنان و تمرین کونگ فو و یوگا.
Mehrbod
05-18-2015, 08:58 PM
همانطور که میبینید مردم کشورهای پیشرفته (که شامل همان ژاپن هم میشود) از نظر آمار افسردگی وضع خوبی دارند.
در کشور ژاپن ≈١٢٠ میلیون تن زندگی میکنند که نزدیک به ٢ میلیون از آنان بمانند شما
گوشهنشین (http://en.wikipedia.org/wiki/Hikikomori) میباشند, بگونهای که این
دسته بجز خویشاوندان خود (اگر) با هیچکس دیگری گفتگو نمیکنند و از خانه هم هرگز بیرون
نمیایند (مگر آنکه براستی ناچار شده باشند) و هیچگونه رابطهیِ اجتماعیای با دیگران نمیتوانند برقرار کنند.
من نمیدانم شما چگونه آمار را اینجا بررسیدهاید و به این نتیجه رسیدهاید — رشتهیِ خود من
مزدائیک/mathematics بوده است — ولی کشوری که نزدیک به 1% مردم آن همهیِ ارتباطهایِ
اجتماعی خود را از بیخ و بـُن فروبـُریدهاند, نزد هر آماردانی یک اختلال بسیار فراگیر و گسترده, و هتّـا مهیب به شمار میرود.
برای آگاهی بیشتر دربارهیِ افزایش بیمانند افسردگی در جامعههایِ پیشرفته و مدرن میتوانید به کتاب زیر رجوع نمایید:
http://www.daftarche.com/images/imported/2015/05/16.jpg
خوبی این کتاب این است که قصد نویسندگان چیز دیگری و بررسی پدیدهیِ
"تنهایی" بود است و تنها ناخواسته به گستردگی افسردگی در جامعههایِ امروز پرداختهاند.
m@hdi
05-19-2015, 07:59 AM
در کشور ژاپن ≈١٢٠ میلیون تن زندگی میکنند که نزدیک به ٢ میلیون از آنان بمانند شما
گوشهنشین میباشند, بگونهای که این
دسته بجز خویشاوندان خود (اگر) با هیچکس دیگری گفتگو نمیکنند و از خانه هم هرگز بیرون
نمیایند (مگر آنکه براستی ناچار شده باشند) و هیچگونه رابطهیِ اجتماعیای با دیگران نمیتوانند برقرار کنند.
من نمیدانم شما چگونه آمار را اینجا بررسیدهاید و به این نتیجه رسیدهاید — رشتهیِ خود من
مزدائیک/mathematics بوده است — ولی کشوری که نزدیک به 1% مردم آن همهیِ ارتباطهایِ
اجتماعی خود را از بیخ و بـُن فروبـُریدهاند, نزد هر آماردانی یک اختلال بسیار فراگیر و گسترده, و هتّـا مهیب به شمار میرود.
برای آگاهی بیشتر دربارهیِ افزایش بیمانند افسردگی در جامعههایِ پیشرفته و مدرن میتوانید به کتاب زیر رجوع نمایید:
The Handbook of Solitude: Psychological Perspectives on Social Isolation, Social Withdrawal, and Being Alone
خوبی این کتاب این است که قصد نویسندگان چیز دیگری و بررسی پدیدهیِ
"تنهایی" بود است و تنها ناخواسته به گستردگی افسردگی در جامعههایِ امروز پرداختهاند.
همانطور که در منابع معتبر آوردم وضعیت افسردگی در کشورهای پیشرفته مناسب است ولی از نظر خودکشی ژاپن و کره جنوبی استثناء هستند مخصوصا ژاپن. این را باید با بررسی شرایط این جوامع بررسی کرد.
من خودم مستندی دیدم در مورد پوچ گرایی در غرب ولی حقیقت این است که عده معدودی دنبال این چیزها میروند و افسرده میشوند و در نهایت خودکشی میکنند و عموم جامعه وضعیت مناسبی دارند. حال این وضعیت را با کشورهای جهان سوم مقایسه کنید که عمده مردم به نوعی از افسردگی در درجات مختلف رنج میبرند مخصوصا شرایط زندگی که آنها را ناامید میکند نتیجه اینکه بسیاری جانشان را کف دستشان میگذارند و با وجود آمار بالای مرگ بین مهاجران اقدام به مهاجرت میکنند.
خود ایرانمان را ببینید! ببینید چگونه حکومت ملایان مردم را بدبخت و افسرده کرده:
ایران، رتبه دوم افسردگی را در جهان دارد-سایت خبری تحلیلی زندگی سالم (http://www.zendegisalem.ir/VisitorPages/show.aspx?IsDetailList=true&ItemID=35857,1)
زنان ایرانی پرچمدار رتبه اول افسردگی در جهان را دارند (http://www.hidoctor.ir/31336_%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%B1%DA%86%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B1%D8%AA%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D8%A7%D9%81%D8%B3%D8%B1%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%AF.html/)
ایران رتبه دوم را از نظر افسردگی در جهان دارد! (فقر و تورم و بیکاری و عدم وجود آینده روشن مردم را به این روز انداخته) زنان ایرانی بخاطر محدودیت های ایجاد شده برای آنان از سوی جامعه و حکومت رتبه اول افسردگی را در جهان دارند! بله در غرب عده ای دنبال بعضی چیزهای بیهوده و بی نتیجه میروند و در نهایت افسرده میشوند و کارشان به خودکشی میکشد ولی مردم کشورهای جهان سوم افسردگی برایشان ایجاد میشود نه اینکه خودشان دنبال مسائلی مثل پوچ گرایی بروند.
kourosh_iran
05-19-2015, 05:31 PM
این ژاپنی ها آخه تاریخ و فرهنگشون، یعنی شایدم ساختار اجتماع/حکومتشون، طوری هست که خیلی به خودشون فشار میارن. از بچگی که کونشون پاره میشه باید با جدیت و اونم با مجموع ساعتهای بیش از حد در شبانه روز درس بخونن، بعدا موقع کار هم که همینطور و یکی از پر کار ترین ملت ها هستن.
ضمنا یه چیزی هم شاید از زمان سامورایی ها هنوز باقی مونده و اون خودکشی هست (اون زمان هاراگیری). مثلا یکی در کارش شکست میخوره و خودش رو مسئول میدونه ممکنه زرتی بره خودکشی کنه!!
بنظر من اونا هم کسخلن و دیگه زیادی کون خودشون رو پاره میکنن.
البته شاید مجبور بودن بیچاره ها!
یه زمان که جنگ جهانی دوم اون همه هزینه کشته دادن دهنشون سرویس شد آخرش هم شکست خوردن و تسلیم آمریکا شدن، بعدش هم که کشورشون کوچیکه و زیادم منابعی چیزی نداره فقط باید با هوش و کارشون نون بخورن تازه میگن معلوم نیست شاید یه زمانی کل کشورشون زرتی بره زیر آب! ولی بنظر من همهء اینا بازم دلیل نمیشه اینقدر کون خودشون رو از بچگی تا آخر عمر پاره کنن. آخه کار هم حدی داره! کار زیادی، فشار زیادی، خب موجب افسردگی و اینها هم میشه.
Mehrbod
05-19-2015, 11:09 PM
همانطور که در منابع معتبر آوردم وضعیت افسردگی در کشورهای پیشرفته مناسب است ولی از نظر خودکشی ژاپن و کره جنوبی استثناء هستند مخصوصا ژاپن. این را باید با بررسی شرایط این جوامع بررسی کرد.
من خودم مستندی دیدم در مورد پوچ گرایی در غرب ولی حقیقت این است که عده معدودی دنبال این چیزها میروند و افسرده میشوند و در نهایت خودکشی میکنند و عموم جامعه وضعیت مناسبی دارند. حال این وضعیت را با کشورهای جهان سوم مقایسه کنید که عمده مردم به نوعی از افسردگی در درجات مختلف رنج میبرند مخصوصا شرایط زندگی که آنها را ناامید میکند نتیجه اینکه بسیاری جانشان را کف دستشان میگذارند و با وجود آمار بالای مرگ بین مهاجران اقدام به مهاجرت میکنند.
خود ایرانمان را ببینید! ببینید چگونه حکومت ملایان مردم را بدبخت و افسرده کرده:
ایران، رتبه دوم افسردگی را در جهان دارد-سایت خبری تحلیلی زندگی سالم (http://www.zendegisalem.ir/VisitorPages/show.aspx?IsDetailList=true&ItemID=35857,1)
زنان ایرانی پرچمدار رتبه اول افسردگی در جهان را دارند (http://www.hidoctor.ir/31336_%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%B1%DA%86%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B1%D8%AA%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D8%A7%D9%81%D8%B3%D8%B1%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%AF.html/)
ایران رتبه دوم را از نظر افسردگی در جهان دارد! (فقر و تورم و بیکاری و عدم وجود آینده روشن مردم را به این روز انداخته) زنان ایرانی بخاطر محدودیت های ایجاد شده برای آنان از سوی جامعه و حکومت رتبه اول افسردگی را در جهان دارند! بله در غرب عده ای دنبال بعضی چیزهای بیهوده و بی نتیجه میروند و در نهایت افسرده میشوند و کارشان به خودکشی میکشد ولی مردم کشورهای جهان سوم افسردگی برایشان ایجاد میشود نه اینکه خودشان دنبال مسائلی مثل پوچ گرایی بروند.
در کشورهای جهان سوم آمار افسردگی میتواند بالاتر از جهان یکم باشد, ولی این به این معنی نیست که پیشرفته شدن تکنولوژی افسردگی را کاهش میدهد, بوارونه
افسردگی همراه با گسترش تکنولوژی و نتیجههایِ نایکراست آن, مانند کاهش آزادی و کنترل روی زندگی خود, پیوسته رو به افزایش میرود, ولی در کنار آن
سیستم تکنولوژیک ابزارهایی نیز برای زیر کنترل نگه داشتن این افسردگی پیوسته نوآوری میکند. برای نمونه, همهیِ
صنعت سرگرمی یا entertainment خود یکی از کاراترین ابزارهای سیستم در کاهش افسردگی بوده است.
همهیِ سریالهایی که ساخته میشوند, همهیِ فیلمهایی که روی پرده میروند, همهیِ آهنگهایی که به
بازار میایند و .. و .. .. همهیِ اینها کارکردی موثر در کاهش و کنترل افسردگی داشتهاند, ولی درمان نبودهاند.
در کشورهای پیشرفته سیستم ابزارهای بهتر و کارآمدتری پیوسته در دست نوآوری دارد. برای نمونه قرصهای ضد افسردگی یکی از نوآوریهایِ نسبتا تازهیِ سیستم
به شمار میروند که تا اندازهیِ بالایی موثر بودهاند. یا راههایِ روانشناسی (بخوانید مغزشویی) نوین نیز گونهیِ پیشرفتهتری میباشند, ولی همهیِ اینها هنوز
در دستهیِ ابزارهای نرم و نیمهنرم میافتند و ابزارهای سخت, ابزارهایی که یکراست میتوانند افسردگی را کاسته یا از بیخ زدوده هنوز در دست نوآوری جای دارند.
پیوند همهیِ اینها چیست؟ سخن اینجا این است که آدمی به سرشت و در زندگی طبیعی افسرده نیست ¹. افسردگی یکی از واکنشهای فرگشتین (evolutionary یا تکاملی) میباشد, واکنشی در برابر شرایط ناخواستنی و یک حالت ویژه از اندیشه (mode of thinking) که آدم بدور از احساسات بتواند در چون و چندهایِ
زندگی و شرایط زندگی خود اندیشیده و چاره بجوید. هر آینه, این چارهجوییها در جهان مدرن بیهودهاند, زیرا کنترل چیزها در دست شخص نیست. برای نمونه
در یک تیرهیِ کوچک اگر کسی از این افسرده باشد که خورد و خوراک درست ندارد, یا به او زور میرود, یا امنیت ندارد و .. همهیِ اینها با اندیشهیِ بیشتر
از میان بردنی میباشند; او میتواند با اندیشه در چند و چون زندگی خود و با اثر گذاشتن یکراست / direct روی نزدیکان و پیرامونیان سرانجام راهی
بیابد و افسردگی او کارکرد سودمندی در برایند داشته باشد. در جامعههایِ چند صد میلیون تنهیِ امروز, برای نمونه در جامعهیِ ژاپن, افسردگی تنها در جایگاه
یک واکنش مفعول بجا میماند. افسردگی کس در خود کنشمندی و نیرو ندارد, او نمیتواند چیزی را تغییر بدهد, نمیتواند فرهنگ
را دگرگون بسازد, نمیتواند شرایط زندگانی خود را تغییر بدهد و در سرانجام روز وادار است که سیستم را, بهمان گونه که هست بپذیرد و با آن کنار بیاید.
آنچه ما امروز داریم این پدیده است:
١- سیستم نخست شرایط و ضوابطی از زندگی را به مردم تحمیل مینماید که بخش بزرگی از آنان را به افسردگی دچار میسازد.
٢- سپس سیستم برای افسردگیای که خود پدیدآورندهیِ آن بوده «دارو»های گوناونی فرآورده و میکوشد "بیماران" افسرده شده را "درمان / fix" نماید.
٣- با کاهش نسبی افسردگی — به یاری داروها و روشها و ابزارهای سرگرمی و ... — سیستم باز فشار بیشتری میتواند فروبیاورد و این چرخه همچنان تکرار میگردد.
فشارهایی که سیستم روی مردم میآورد در راستای گسترش هر چه بیشتر و بهتر خود تکنولوژی میباشند. پیامدهایِ این
شیوهیِ غیر طبیعی و تحمیلی از زندگیست چیزیست که خود شما هم کمابیش به آن پی بردهاید; این فشارها
همانجور که اشاره شد, در پیشرفتهترین کشورهای صنعتی همچون ژاپن بیشتر از همه نیز به چشم میخورند:
پُرکاری, پُرکوشی, ساختارمندی, قانونمندی, لذتگرایی, ...
پس اگرچه میتوان زمختانه مشاهده کرد که در جهان سوم افسردگی بیشتری از جهان یکم
میباشد, ولی این تنها یک نگاه نسبی و پنهان شده خواهد بود. شما اگر صنعت سرگرمی
و قرصهایِ افسردگی و به قول امیر در جُستار کناری, iPad و playstation را از مردم
کشورهای جهان یکم و پیشرفته بگیرید, آنگاه میتوانید به ژرفای افسردگی پی ببرید.
¹ دربارهیِ زندگی طبیعی و نبود افسردگی در تیرههایِ نخستینی میتوانید به این کتاب رجوع نمایید:
http://www.daftarche.com/images/imported/2015/05/17.jpg
kourosh_iran
05-20-2015, 10:28 PM
پسر عمه من که همیشه یک پاش تو چینه میگه بری تو چین همه جا ملت دارن کونگ فو تمرین میکنن! شاید یکی از دلایلی که میزان بیماریهای روانی با اینکه در جهان سوم بیشتر از جهان پیشرفته هست ولی چین یک استثناء هست همینه.
بنظر من کنگفو یکی از برترین فناوریهای درونیه که انسان در طول تاریخ بهش دست یافته.
اما در مورد بدنسازی خیال نکنید که اگه بدنسازی رو ترک کنید بدنتون به همون شکل باقی میمونه! برادر من لاغر بود و رفت بدنسازی 3 ماه کار کرد و طبق برنامه غذایی استادش هم عمل میکرد و بعد از 3 ماه رو فرم شد ولی خیال کرد دیگه لازم نیست ادامه بده و دیگه رو فرمه و ولش کرد. نتیجه اینکه بعد از 3 ماه دوباره لاغر شد!
البته بدنسازی کنگفو با بدنسازی معمولی فرق میکنه.
در بدنسازی معمولی دنبال این هست که از هر راهی و هر چه سریعتر، هر چه بیشتر به حجم عضلات اضافه کنن و زیبایی ظاهری اون مهمه. ولی در بدنسازی رشته های دیگه مثل کشتی و رزمی، هدف قوی تر کردنه و افزایش انعطاف و سرعت و کنترل هم همیشه در کنارش هست. تمرین ها هم کم و بیش تفاوت دارن.
بدنی که با بدنسازی معمولی بدست میاد با بدنی که با بدنسازی کشتی یا رزمی بدست میاد میتونه خیلی متفاوت باشه، اینو همه میدونن. بدنسازی معمولی معروف به اینه که اگر ول کنی زود بادش میخوابه و حتی بد هیکل میشه. بدنسازی معمولی حجم و زیبایی ظاهری داره و ممکنه به اون نسبت حجم، قدرت و کارایی چندانی نداشته باشه، همونطور که ماندگاری زیادی نداره بطور معمول. البته بازم بستگی به روش و بدن و اینکه چه مواد غذایی و داروهای مخصوصی مصرف کرده باشه یا نکرده باشه تا حدی تفاوت میکنه.
در رزمی اتفاقا هرچی نسبت قدرت به حجم/وزن بیشتر باشه، یعنی وزنت خیلی زیادتر نشه ولی زورت زیادتر بشه، یعنی حجم عضله بنظر زیاد نمیاد اما قدرتش به نسبت حجمش زیاده، بهتره. چون بحث نمایش و زیبایی نیست بلکه بحث قدرت و سرعت و انعطاف است و یک رزمی کار سنگین که نسبت قدرتش به وزنش کم باشه نمیتونه رزمی کار خوبی بشه چون بخش بزرگی از قدرت و انرژی عضلانی صرف غلبه بر وزن خودش میشه. رزمی کار میخواد بپره بالا بالانس بزنه! باید خیلی چالاک باشه.
آرنولد زورش زیاد بود، بروسلی هم شاید زورش به قدر آرنولد زیاد نبود (شاید هم بوده!) ولی حجم/وزن عضلاتش به نسبت قدرتش کمتر بوده و خیلی هم چالاک تر و سریع تر و منعطف تر.
بدنسازی نمایشیه! به اندازهء رزمی کامل و بهینه نیست.
البته کونگ فو فقط از نظر روانی خوب عمل نمیکنه. مثلا من وقتی دبیرستان بودم کسی رو میشناختم که میگفت چند ساله داره کونگ فو کار میکنه هیکل درشتی هم نداشت آروم هم بود ولی یه بچه پررو تو کلاسمون بود که خیلی هیکلی بود و یک بار با این دعواش شد و با اینکه بچه پرروئه هیکلش چند برابر اون کونگ فو کاره بود ولی تا اومد بزنتش پسره نمیدونم چیکار کرد که طرف نقش بر زمین شد!
این ها کاملا طبیعیه. رزمی یعنی رزمی. اسمش روشه! در نبرد فقط هیکل و زور مطرح نیست، بلکه سرعت و انعطاف و هوش و فن هم پارامترهای بسیار مهمی هستن. باید همه رو با هم داشته باشید. وگرنه غول هم که باشید یه نفر با جثه معمولی ممکنه دخلتون رو بیاره! البته معمولا اگر طرف رزمی کار باشه، و رزمی کار واقعی هم باشه.
یه آشنا داشتم میگفت با چند دسته افراد دعوا نکن، یکی کشتی گیر، یکی دیگه رزمی کار، شاید یکی دیگه هم بود ولی یادم نیست :e057:
آدم رزمی کار، بدنش قوی شده، سریع شده، منعطف شده، در عین حال محکم و مقاوم شده، بعد شجاعت و قدرت روانی مقابله و نبرد رو داره، هوش و فن داره، آمادگیش رو داره. البته هوش رو اگر آیکیو پایین باشه نداره :e415:
Moshref
05-21-2015, 04:03 AM
این ژاپنی ها آخه تاریخ و فرهنگشون، یعنی شایدم ساختار اجتماع/حکومتشون، طوری هست که خیلی به خودشون فشار میارن. از بچگی که کونشون پاره میشه باید با جدیت و اونم با مجموع ساعتهای بیش از حد در شبانه روز درس بخونن، بعدا موقع کار هم که همینطور و یکی از پر کار ترین ملت ها هستن.
ضمنا یه چیزی هم شاید از زمان سامورایی ها هنوز باقی مونده و اون خودکشی هست (اون زمان هاراگیری). مثلا یکی در کارش شکست میخوره و خودش رو مسئول میدونه ممکنه زرتی بره خودکشی کنه!!
بنظر من اونا هم کسخلن و دیگه زیادی کون خودشون رو پاره میکنن.
البته شاید مجبور بودن بیچاره ها!
یه زمان که جنگ جهانی دوم اون همه هزینه کشته دادن دهنشون سرویس شد آخرش هم شکست خوردن و تسلیم آمریکا شدن، بعدش هم که کشورشون کوچیکه و زیادم منابعی چیزی نداره فقط باید با هوش و کارشون نون بخورن تازه میگن معلوم نیست شاید یه زمانی کل کشورشون زرتی بره زیر آب! ولی بنظر من همهء اینا بازم دلیل نمیشه اینقدر کون خودشون رو از بچگی تا آخر عمر پاره کنن. آخه کار هم حدی داره! کار زیادی، فشار زیادی، خب موجب افسردگی و اینها هم میشه.
این که همش شد کون پارگی! lol
یعنی تو چند خط تونستی یه تعریف کامل را از کشور ژاپن شرح بدی :e415:
ولی خب ژاپنیها بعد فهمیدن عقایدشون پوسیده و بدرد نخور هستش، به خودشون اومدن و اشتباهشون رو دیگه تکرار نکردن و حتی مادر اینهایی که مسبب این اتفاقا بودن رو گاییدن و دیگه کیرشون هم حسابشون نکردن حتی از تمامی کشورهای متضرر هم عذر خواهی کردن و همین تقبل اشتباه باعث پیشرفت و ابر قدرت شدنشون شد. بعد از فاجعه طبیعت سونامی، صبر و استقامت مردم درس بزرگ و بهترین الگو برای تمام مردم جهان شدن.
m@hdi
05-21-2015, 07:50 AM
البته بدنسازی کنگفو با بدنسازی معمولی فرق میکنه.
در بدنسازی معمولی دنبال این هست که از هر راهی و هر چه سریعتر، هر چه بیشتر به حجم عضلات اضافه کنن و زیبایی ظاهری اون مهمه. ولی در بدنسازی رشته های دیگه مثل کشتی و رزمی، هدف قوی تر کردنه و افزایش انعطاف و سرعت و کنترل هم همیشه در کنارش هست. تمرین ها هم کم و بیش تفاوت دارن.
بدنی که با بدنسازی معمولی بدست میاد با بدنی که با بدنسازی کشتی یا رزمی بدست میاد میتونه خیلی متفاوت باشه، اینو همه میدونن. بدنسازی معمولی معروف به اینه که اگر ول کنی زود بادش میخوابه و حتی بد هیکل میشه. بدنسازی معمولی حجم و زیبایی ظاهری داره و ممکنه به اون نسبت حجم، قدرت و کارایی چندانی نداشته باشه، همونطور که ماندگاری زیادی نداره بطور معمول. البته بازم بستگی به روش و بدن و اینکه چه مواد غذایی و داروهای مخصوصی مصرف کرده باشه یا نکرده باشه تا حدی تفاوت میکنه.
در رزمی اتفاقا هرچی نسبت قدرت به حجم/وزن بیشتر باشه، یعنی وزنت خیلی زیادتر نشه ولی زورت زیادتر بشه، یعنی حجم عضله بنظر زیاد نمیاد اما قدرتش به نسبت حجمش زیاده، بهتره. چون بحث نمایش و زیبایی نیست بلکه بحث قدرت و سرعت و انعطاف است و یک رزمی کار سنگین که نسبت قدرتش به وزنش کم باشه نمیتونه رزمی کار خوبی بشه چون بخش بزرگی از قدرت و انرژی عضلانی صرف غلبه بر وزن خودش میشه. رزمی کار میخواد بپره بالا بالانس بزنه! باید خیلی چالاک باشه.
آرنولد زورش زیاد بود، بروسلی هم شاید زورش به قدر آرنولد زیاد نبود (شاید هم بوده!) ولی حجم/وزن عضلاتش به نسبت قدرتش کمتر بوده و خیلی هم چالاک تر و سریع تر و منعطف تر.
بدنسازی نمایشیه! به اندازهء رزمی کامل و بهینه نیست.
در مورد اینکه گفتید زور به هیکل ربطی نداره مثال بارزش کارگرای افغانی هستن! من تعریف از خودم نمیکنم ولی زورم کم نیست چند سال پیش رفته بودم سر یه ساختمون که آجر بگیرم بعد افغانیه برام فرقونشو پر آجر کرد بعد گفت ببر من هم فرقون رو به زور تکون میدادم چه برسه به اینکه بخوام از اون سربالایی شدیدی که روبروم بود ببرمش بالا! به خود افغانیه گفتم نمیتونم اون هم 3 سوت فرقون رو از سربالایی برد بالا و اوردش دم در خونمون! من که 4 شاخ شدم با اون هیکل نحیفش این همه زور رو از کجا اورده!
Nilftrondheim
06-06-2015, 06:56 PM
خودکشی نکنم چیکار کنم؟!
ماجرای جالبی بود. اما به هر حال اینکاره نیستی جانم. همچین میگی سربازی میرفتم فلان انگار تو werewolf هستی اونام گلوله نقره دارن! تا حالا چند تا فرصت خودکشی از دست دادی؟ معلومه هنوز امید به زندگی داری.
دقیقا چی برات تشخیص دادن؟ اسکیزوفرنی معمولا بدتر میشه. بیشتر بهت میاد افسرده باشی.
Major depressive disorder - WiKi (https://en.wikipedia.org/wiki/Major_depressive_disorder)
به هر حال هیچ چیز بهتر از خود شناسی و هیچ کس بهتر از خودت نمیتونه بهت کمک کنه. یه کتاب روانپزشکی کاپلان و سادوک بگیر. بشین بخون. مشکلتو بشناس. به جنگش برو.
در حقیقت دریافت شما درست وارونه است, هر کجا تکنولوژی پیشرفتهتر باشد, آمار افسردگی و گوشهگیری (همین چیزهاییکه شما حس میکنید) و گرایش به خودکشی نیز بالاتر اند.
بکش بیرون دیگه آقای مهربد!:e105: سابقه خانوادگی مشکل روانی داره. مردم مسخرش میکردن. دوست دختر دیوانه داشته. اونوخ شما میگی مشکل از فندآوری هستش؟ خوب گفتن وقتی یه چکش داری همه چی میخ به نظر میاد.
m@hdi
06-06-2015, 07:32 PM
ماجرای جالبی بود. اما به هر حال اینکاره نیستی جانم. همچین میگی سربازی میرفتم فلان انگار تو werewolf هستی اونام گلوله نقره دارن! تا حالا چند تا فرصت خودکشی از دست دادی؟ معلومه هنوز امید به زندگی داری.
دقیقا چی برات تشخیص دادن؟ اسکیزوفرنی معمولا بدتر میشه. بیشتر بهت میاد افسرده باشی.
Major depressive disorder - WiKi
به هر حال هیچ چیز بهتر از خود شناسی و هیچ کس بهتر از خودت نمیتونه بهت کمک کنه. یه کتاب روانپزشکی کاپلان و سادوک بگیر. بشین بخون. مشکلتو بشناس. به جنگش برو.
تشخیص روانپزشکام تاکنون افسردگی سایکوتیک بوده و قرصای مختلفی رو روم امتحان کردن حتی شوک مغزی هم گرفتم و دکتر فعلیم هم قرص ضد افسردگی بهم میده (ونلافاکسین) هم قرص ضد سایکوز (کوئنتیاپین) ولی از نظر خودم نه افسرده ام (خیلی راحت میخندم) نه سایکوز دارم (اگه بعضا حالات دیوانگی بهم دست میده از روی بیچارگیه وگرنه یه بار 17 روز اشتباهی یه قرص ضد افسردگی رو بجای قرص ضد سایکوزم خوردم ولی تو این مدت روی اعصابم مسلط بودم در حالی که افرادی که واقعا سایکوز دارن 2 روز قرص ضد سایکوزشونو نخورن بهم میریزن) پس من مریض نیستم فقط بیچاره هستم و چاره ای وجود نداره جز؟! ... جز؟! ... بگو؟! ... خودکشی! آورین!
خوب گفتن وقتی یه چکش داری همه چی میخ به نظر میاد.
جالب بود! منظور این جمله چیه؟
Nilftrondheim
06-06-2015, 08:06 PM
جالب بود! منظور این جمله چیه؟
معلومه دیگه! یعنی اگه فقط به یه ابزار تکیه کنی همه مشکلاتو با همون سعی میکنی حل کنی.
Mehrbod
06-06-2015, 09:12 PM
بکش بیرون دیگه آقای مهربد!:e105: سابقه خانوادگی مشکل روانی داره. مردم مسخرش میکردن. دوست دختر دیوانه داشته. اونوخ شما میگی مشکل از فندآوری هستش؟ خوب گفتن وقتی یه چکش داری همه چی میخ به نظر میاد.
فندآوری یک چیز گسسته و بیرون از ما که نیست. همهیِ چیزهایی که نام بردید خود تاثیر گرفته از تکنولوژی میباشند و هتّا
فراتر از آن. برای نمونه امروزه خورد و خوراک شما را هم دستکاری ژنتیکی میکنند و روشن نیست اینگونه دستکاریها چه اثری در دیرزمان
میگذارند, یا در رژیم خوراکی هر کس بیشمار مادههایی شیمیایی و ..که در طبیعت نیستند و تنها به راههایِ آزمایشیگاهیک آزموده شدهاند
را میافزایند که بسیاری از اینها تنها دههها دیرتر در میاید که برای نمونه مایهیِ پیدایش همین روانپریشی در بگوییم یک درصد اندکی از جمعیت میشوند (بنگرید به DDT):
Occupational exposure to DDT was associated with reduced verbal attention, visuomotor speed, sequencing, and with increased neuropsychological and psychiatric symptoms in a dose-response pattern (ie, per year of DDT application) in retired workers aged 55–70 years in Costa Rica. DDT or DDE concentrations were not determined in this study.
van Wendel de Joode B, Wesseling C, Kromhout H, Monge P, Garcia M, Mergler D (2001). Chronic nervous-system effects of long-term occupational exposure to DDT. Lancet 357 (9261): 1014–6.
در سوی دیگر و در دست بزرگتر, ما شیوهیِ زندگی امروزین را داریم که یکراست از تکنولوژی تاثیر میپذیرد.
شما بخشی که زندگی همین کاربر که میگوید سالها, بجای آنکه مانند هر بچهیِ طبیعی دیگری در بیرون از خانه به
بازی و سرگرمی بپردازد پشت یک دستگاه رایانهای میخکوب بازیهای ویدیویی میشده است را بآسانی نادیده میگیرد,
هنگامیکه همین نکته, رشد طبیعی یکی از مهمترین پیشنیازها برای داشتن روانی تندرست و نیرومند در زندگی است.
خوردن آت و آشغالهایِ امروزین (junk food), شکر فرا-اندازه, چربی فرا-اندازه. سرگرمی با ابزارهای رایانهای و
گوشی و ... بجای انجام کارهای طبیعی که میلیونها سال پیشینگی دارند, پدید آمدن نُرمهایِ اجتماعی که وابسته به تکنولوژی هستند. برای
نمونه میگویید ریشخند و مسخره میشده, ولی با چه معیارهایی و این معیارها آیا در نبود رسانههایِ نُوین و امروزین میتوانستهاند این اندازه فراگیر
باشند؟ (دختری که پس از زورگوییها اینترنتی خودکشی میکند (http://en.wikipedia.org/wiki/Suicide_of_Amanda_Todd)).
همهیِ اینها غیرطبیعی میباشند و یک به یک اثرها و تاثیرهایی دارند که تنها بخشی از آنها (نوک کوه)
بازشناخته شدهاند. چنانکه بایست دانست, همهیِ دانستگان شناختشناسانه در چهار دسته میافتند:
١- چیزهاییکه میدانیم میدانیم.
٢- چیزهاییکه میدانیم نمیدانیم.
٣- چیزهاییکه نمیدانیم میدانیم.
٤- چیزهاییکه نمیدانیم نمیدانیم.
بخش بسیار گستردهتری از این اثرها در همان دستهیِ چهارم (تنهیِ کوه) میباشند و پیامد
برهمکنشهایِ اجتماعی بسیاری درهم پیچیدهای میباشند که پُرگاه نمیتوان هتّا سرنخ آنرا برنگریست.
این فاکتورهای گوناگون, شیوهیِ خوردن, شیوهیِ زیستن, نُرمها و برخوردهای اجتماعی,
شیوهیِ کار کردن, شیوهیِ رقابت کردن, شیوهیِ بزرگ کردن فرزاندن, شیوهیِ مراقب از سالخوردگان و ...
همهیِ اینها اثرهای یکراست (چاقی, تنبلی, برانگیختگی) و نایکراست (افسردگی, احساس ناتوانی و فروماندگی, ناخوشنودی از زندگی, ...) دارند
و ازهمینرو, تنها یک پیشآمد نیست که امروزه بیماریهایِ روانی این اندازه گستردگی یافتهاند; این در همسنجی با زندگی سادهیِ تیرههای نخستینی.
Maziar Bikhoda
06-06-2015, 09:45 PM
اگه واقعاً قصد خودکشی دارید باید بدونید که این حق شماست. بدن شما متعلق به شماست و شما هر زمان که دلتون بخواد می تونید به زندگی خودتون پایان بدید. اصلاً مرگ پایان همه دردها و ناراحتی هاست. به حرف بعضی ها هم گوش ندید که میگن میرید جهنم و کبابتون می کنن. بهشت و جهنمی در کار نیست. سراسر هستی پوچه، نه معنایی داره و نه هدفی. چند تا رباعی از خیام در این خصوص برای شما نقل میکنم :
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جلال و جاهش نفزود
از هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
زمانه خیلی به آدم سخت می گیره. اما تنها راهی که میشه از روزگار انتقام گرفت اینه که آدم خوش باشه و غصه نخوره. از خودکشی با قرص برنج هم بهتره صرف نظر کنی چون ممکنه نمیری و به خودت و دیگران آسیب بزنی. یادمه چند سال پیش توی روزنامه خوندم که یه کشاورز ژاپنی با قرص برنج خودکشی کرده بود. برده بودنش بیمارستان و معدش رو شستشو دادن و هرچی تو معدش بود بیرون کشیدن. یارو زنده موند اما از بخارات محتویات معدش حدود 50 نفر از کارکنان بیمارستان مسموم شدن و از هوش رفتن.
به هر آدمی فقط یک بار فرصت زندگی کردن داده میشه و وقتی که این زندگی تموم بشه بعدش دیگه هیچی نیست. زندگی مثل یه سرمایه ست. خب چرا آدم از این سرمایه استفاده نکنه و اون رو هدر بده. همه چیز بر میگرده به حسی که خود فرد داره. یک آدمی ممکنه در کمال آزادی و رفاه همه دنیا رو تیره و تار ببینه و یک آدم دیگه ای توی چار دیواری زندان احساس سرخوشی کنه. دنیا نه زشته و نه زیبا. اگر احساس خوشحالی و رضایت داشته باشید دنیا براتون زیبا به نظر می رسه و اگر احساسات منفی داشته باشید همه چیز زشت و احمقانه به نظر میاد. گاهی اوقات گذشت زمان مشکلات رو حل میکنه. این احساسیه که شما الان دارید اما ممکنه تا سال دیگه حال بهتری داشته باشید. من خودم وقتی 20 سالم بود خیلی از اوقات آرزوی مرگ میکردم. اما الان که چند سالی از اون دوران گذشته به افکار و رفتارهای اون زمان خودم میخندم. فکر می کنم که چقدر بچه بودم و فکر می کردم که همه مشکلات باید فوراً حل بشه. اگر توی شرایط بدی هستید سعی کنید یک کار مفید انجام بدید. از تنبلی پرهیز کنید. از کارهایی که برای جسم و روح شما ضرر داره اجتناب کنید. برای خودتون مشغولیت ایجاد کنید. ورزش کنید ، مطالعه کنید یا به دیگران کمک کنید. اگر احساس بی مصرف بودن به شما دست میده سعی کنید کاری بکنید که برای جامعه مفید واقع بشید. کار مفید به شما احساس بهتری میده. برای درمان مشکل روحی تون باید به یک روان پزشک خوب مراجعه کنید. من کاری که می تونم برای شما بکنم اینه که یک روان پزشک خوب به شما معرفی کنم. حتماً بهش مراجعه کنید چون دکتر خوبیه.
دکتر ماهیار آذر ، متخصص اعصاب و روان
تهران - عباس آباد - خیابان بخارست - کوچه 11 - بن بست نیلوفر - پلاک 1 - طبقه دوم
88722419 - 88101385
m@hdi
06-06-2015, 10:40 PM
شما بخشی که زندگی همین کاربر که میگوید سالها, بجای آنکه مانند هر بچهیِ طبیعی دیگری در بیرون از خانه به
بازی و سرگرمی بپردازد پشت یک دستگاه رایانهای میخکوب بازیهای ویدیویی میشده است را بآسانی نادیده میگیرد,
هنگامیکه همین نکته, رشد طبیعی یکی از مهمترین پیشنیازها برای داشتن روانی تندرست و نیرومند در زندگی است.
با وجود اینکه از طرف خانواده تشویق میشدم به زندگی فعال اجتماعی (البته با ارزشی ها که در دوران کودکی من از آنها بدم نمی آمد!) باز هم گوشه خانه را میپسندیدم. روبروی خانه ما پارک است و من هر روز به پارک میرفتم ولی در بازی ها نخودی بودم! (البته احساس تحقیر بهم دست نمیداد) هر روز به مسجد میرفتم و در دوره ابتدایی حافظ جزء 30 قرآن شدم که الان هیچی ازش یادم نیست! تا سوم راهنمایی همین رویه بود تا اینکه کامپیوتر اومد! دیگه نه خبری از پارک بود نه خبری از دوستان ارزشی (ضد انقلاب شدم!) نه علاقه ای به مسجد رفتن (البته از 2 سال قبل دیگر مسجد نمیرفتم و نماز نمیخواندم ولی روزه میگرفتم) و به جاش بعد از مدرسه گیم نت بعد از گیم نت کامپیوتر تا زمان خوابیدن!
من چون به جبر اعتقاد دارم همه چیز را معلول چیزهای قبلی میدانم و اگر خودم را علت آن بلایی میدانم که سر آن دختر آمده در عین حال رفتار خودم را معلول شرایطم میدانم. رفتار اون دختر هم در واقع علت شرایطی بود که برای من پدید آورد و خودش معلول شرایطی دیگر. البته هر دو ما از ژن و محیط تاثیر میگرفتیم و فقط خودمان علت و معلول خودمون نبودیم. پس یک میلیارد بار دیگر من بمیرم و زنده شوم باز هم همین کار را میکنم چون این مسیری هست که سرنوشت برای من تدارک دیده.
نمونه میگویید ریشخند و مسخره میشده, ولی با چه معیارهایی و این معیارها آیا در نبود رسانههایِ نُوین و امروزین میتوانستهاند این اندازه فراگیر
باشند؟
البته ریشخند و مسخره شدن من انقدر بزرگ نبود که رسانه ای شود! 3 علت کلی داشت:
1-بدشانس بودن من از نظر برخورد با یک دیوانه.
2-رفتار دیوانه وار آن دختر با دیگران که موجبات تمسخر من را فراهم کرد.
3-زبان و رفتار گزنده اواخر او که به من فشار بسیاری وارد کرد.
لینکی که دادید دقیقا علت رفتار 3 سال پیش من را معلوم کرد:
قلدرکشی=زمانی است که قربانی اقدام به کشتن فرد فلدر مینماید.
و در مورد من بعد از آن:
تا خودش را اعدام کنند تا از زندگی همراه با بدشانسی خلاص شود.
m@hdi
06-06-2015, 11:00 PM
اگه واقعاً قصد خودکشی دارید باید بدونید که این حق شماست. بدن شما متعلق به شماست و شما هر زمان که دلتون بخواد می تونید به زندگی خودتون پایان بدید. اصلاً مرگ پایان همه دردها و ناراحتی هاست. به حرف بعضی ها هم گوش ندید که میگن میرید جهنم و کبابتون می کنن. بهشت و جهنمی در کار نیست. سراسر هستی پوچه، نه معنایی داره و نه هدفی. چند تا رباعی از خیام در این خصوص برای شما نقل میکنم :
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جلال و جاهش نفزود
از هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
زمانه خیلی به آدم سخت می گیره. اما تنها راهی که میشه از روزگار انتقام گرفت اینه که آدم خوش باشه و غصه نخوره. از خودکشی با قرص برنج هم بهتره صرف نظر کنی چون ممکنه نمیری و به خودت و دیگران آسیب بزنی. یادمه چند سال پیش توی روزنامه خوندم که یه کشاورز ژاپنی با قرص برنج خودکشی کرده بود. برده بودنش بیمارستان و معدش رو شستشو دادن و هرچی تو معدش بود بیرون کشیدن. یارو زنده موند اما از بخارات محتویات معدش حدود 50 نفر از کارکنان بیمارستان مسموم شدن و از هوش رفتن.
به هر آدمی فقط یک بار فرصت زندگی کردن داده میشه و وقتی که این زندگی تموم بشه بعدش دیگه هیچی نیست. زندگی مثل یه سرمایه ست. خب چرا آدم از این سرمایه استفاده نکنه و اون رو هدر بده. همه چیز بر میگرده به حسی که خود فرد داره. یک آدمی ممکنه در کمال آزادی و رفاه همه دنیا رو تیره و تار ببینه و یک آدم دیگه ای توی چار دیواری زندان احساس سرخوشی کنه. دنیا نه زشته و نه زیبا. اگر احساس خوشحالی و رضایت داشته باشید دنیا براتون زیبا به نظر می رسه و اگر احساسات منفی داشته باشید همه چیز زشت و احمقانه به نظر میاد. گاهی اوقات گذشت زمان مشکلات رو حل میکنه. این احساسیه که شما الان دارید اما ممکنه تا سال دیگه حال بهتری داشته باشید. من خودم وقتی 20 سالم بود خیلی از اوقات آرزوی مرگ میکردم. اما الان که چند سالی از اون دوران گذشته به افکار و رفتارهای اون زمان خودم میخندم. فکر می کنم که چقدر بچه بودم و فکر می کردم که همه مشکلات باید فوراً حل بشه. اگر توی شرایط بدی هستید سعی کنید یک کار مفید انجام بدید. از تنبلی پرهیز کنید. از کارهایی که برای جسم و روح شما ضرر داره اجتناب کنید. برای خودتون مشغولیت ایجاد کنید. ورزش کنید ، مطالعه کنید یا به دیگران کمک کنید. اگر احساس بی مصرف بودن به شما دست میده سعی کنید کاری بکنید که برای جامعه مفید واقع بشید. کار مفید به شما احساس بهتری میده. برای درمان مشکل روحی تون باید به یک روان پزشک خوب مراجعه کنید. من کاری که می تونم برای شما بکنم اینه که یک روان پزشک خوب به شما معرفی کنم. حتماً بهش مراجعه کنید چون دکتر خوبیه.
دکتر ماهیار آذر ، متخصص اعصاب و روان
تهران - عباس آباد - خیابان بخارست - کوچه 11 - بن بست نیلوفر - پلاک 1 - طبقه دوم
88722419 - 88101385
بجای پند و نصیحت منطقی حرف زدید. همین که میگید خودکشی حق من است یعنی سطح درک و فهمتان از زندگی بالاست.
خیام انسان بسیار مفیدی بود و شعرهایش بسیار زیباست. چنین آدمی آمدنش باعث آگاهی و رفتنش کمبودی هست که احساس میشود. حرف های خیام راجع به آدم های معمولی صحیح است اما راجع به خودش اصلا!
پیشنهادهایتان منطقی هست ولی مشکل من اینجاست که احساس میکنم نیرویی خارجی (نه افراد که بگید اسکیزوفرنی دارم) از نوع ماوراالطبیعی هست که مرا به بازی گرفته!
باورتان نمیشود وقتی که دستگیر شدم همه چیز بر علیه من بود! بازپرس کونی میخواست به هر نحو که شده من زندانی بشم! حرومزاده اسم بیمارستان های روانی را از بد به خوب نوشته بود! ولی آخرش چی شد؟! من تو بهترین بیمارستان روانی دولتی بستری شدم! جالبتر اینکه این بیمارستان با شهرداری قرارداد داشت و در حالی که طبق قوانین شهرداری هزینه بستری را باید خانواده من میداد شهرداری داد!
بدون تاییدیه پزشکی قانونی ترخیص شدم! با هر وکیلی صحبت کردم گفت اگه تبرئه بشی باید دیه رو بدی! باید خسارتی که از لحاظ جایگاه به کافی شاپ زدی باید بدی! نه دیه رو دادم نه خسارت کافی شاپ رو! دادگاه تجدید نظر هم رای دادگاه بدوی را تایید کرد!
انگار یک نیرویی منو به بازی گرفته! ابتدا شرایط رو برای ضرب و شتم آن دختر فراهم میکنه (زنگ زدن موبایلش) بعد میگه وقتی من بخوام تو زندانی نشی و یک قرون هم پرداخت نکنی همونی میشه که من میگم حالا هرچقدر هم که خانواده دختره کونشونو پاره کنن و وکیل بگیرن و رئیس کافی شاپ داد و هوار کنه و بازپرس عقده گشایی کنه باز هم در نهایت کیر منم نمیتونن بخورن چون قدرت من از همه اینا بالاتره!
حالا همین قدرت بالاتر تصمیم داره خار منو بگاد با این بازیها! راه فراری هم جز خودکشی نمیبینم که تاکنون موفق نبوده! یه بار دیازپام میخورم دکتر میگه اگه زنده بمونه کبدش از کار میفته که نیفتاد! یه بار ریسپریدون خوردم که دکتر گفت تحت نظر باشه و هزار دستگاه بهم وصل کردن و پیش بینی به کما رفتن من توسط دکتر رخ نداد! عصبانی شدم و با پا زدم به شیشه پام جر خورد و وقتی دکتر داشت بخیه میزد با تعجب به پرستار گفت "خیلی خوش شانسه که پاش فلج نشد درست از بقل تاندون پاش رد شده"!
به سرم میزد که نماز بخونم و از الله تشکر کنم چون فکر میکردم اینا کار خداست! بعد نماز خوندنم همیشه اتفاقات بد میفتاد که فهمیدم همون نیرو داره بهم میگه الله خر کیه؟!
امیدوارم که این بازی همین امسال با خودکشی من تموم بشه چون واقعا ازش خسته شدم.
ویرایش=در مورد دکتر هم از معرفی ممنونم ولی من خودم بیمار دکتر تولایی هستم که روانپزشکی به مهارت ایشون توی ایران از انگشتای یک دست هم فراتر نمیره. پیش روانشناس هم رفتم که 2.5 سال پیش ویزیتش 100 هزار تومن بود و هیچ گهی نخورد!
Moshref
06-07-2015, 05:53 AM
چند روز خبری ازت نبود من گفتم حتما مهدی خودکشی کرده!
m@hdi
06-07-2015, 07:19 AM
چند روز خبری ازت نبود من گفتم حتما مهدی خودکشی کرده!
دعا کن خودکشی موفق بکنم!
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"و من الناس من یجدل فى اللّه بغیر علم و یتبع كل شیطان مرید (3)
كتب علیه انه من تولاه فانه یضله و یهدیه الى عذاب السعیر (4)
یاایها الناس ان كنتم فى ریب من البعث فانا خلقناكم من تراب ثم من نطفه ثم من علقه ثم من مضغه مخلقه و غیر مخلقه لنبین لكم و نقر فى الارحام ما نشاء الى اجل مسمى ثم نخرجكم طفلا ثم لتبلغوا اشدكم و منكم من یتوفى و منكم من یرد الى ارذل العمر لكیلا یعلم من بعد علم شیا و ترى الارض هامده فاذا انزلنا علیها الماء اهتزت و ربت و انبتت من كل زوج بهیج (5)
ذلك بان اللّه هو الحق و انه یحى الموتى و انه على كل شى ء قدیر (6)
و ان الساعه آتیه لا ریب فیها و ان اللّه یبعث من فى القبور (7)
و من الناس من یجدل فى اللّه بغیر علم و لا هدى و لا كتاب منیر (8)
ثانى عطفه لیضل عن سبیل اللّه له فى الدنیا خزى و نذیقه یوم القیمه عذاب الحریق (9)
ذلك بما قدمت یداك و ان اللّه لیس بظالم للعبید (10)
و من الناس من یعبد اللّه على حرف فان اصابه خیر اطمان به و ان اصابته فتنه انقلب على وجهه خسر الدنیا و الاخره ذلك هو الخسران المبین (11)
یدعوا من دون اللّه ما لا یضره و ما لا ینفعه ذلك هو الضلال البعید (12)
یدعوا لمن ضره اقرب من نفعه لبئس المولى و لبئس العشیر (13)
ان اللّه یدخل الذین آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الانهار ان اللّه یفعل ما یرید (14)
من کان یظن ان لن ینصره اللّه فى الدنیا و الاخره فلیمدد بسبب الى السماء ثم لیقطع فلینظر هل یذهبن كیده ما یغیظ (15) و كذلك انزلناه آیات بینات و ان الله یهدى من یرید (16)الحج"
"کسی بود گمان می دارد که نشود یاری می کندش خداوند در نزدیک هم واپسین باز بایست کمک می گیرد به وسیله ای سوی آسمان پس بایست پاره می کند{وسیله را}باز می نگرد اینجا می برد چاره اش چه خشم می دارد ُ15 "
به سرم میزد که نماز بخونم و از الله تشکر کنم چون فکر میکردم اینا کار خداست! بعد نماز خوندنم همیشه اتفاقات بد میفت
بهترین روش همانیست که خداوند گفت اگر گمان می داری خداوند یاریت نمی کند برو از بلندی خودت را پرت کن ببین یا خودت را گردن آویز کن
پناه بر خداوندی که خودخواهان ناباور به خودش را هر چند خودکشی کنند بد می دارد که بهشان پیشنهاد خودکشی می دهد
Nilftrondheim
06-23-2015, 09:28 PM
در سوی دیگر و در دست بزرگتر, ما شیوهیِ زندگی امروزین را داریم که یکراست از تکنولوژی تاثیر میپذیرد.
شما بخشی که زندگی همین کاربر که میگوید سالها, بجای آنکه مانند هر بچهیِ طبیعی دیگری در بیرون از خانه به
بازی و سرگرمی بپردازد پشت یک دستگاه رایانهای میخکوب بازیهای ویدیویی میشده است را بآسانی نادیده میگیرد,
هنگامیکه همین نکته, رشد طبیعی یکی از مهمترین پیشنیازها برای داشتن روانی تندرست و نیرومند در زندگی است.
خوردن آت و آشغالهایِ امروزین (junk food), شکر فرا-اندازه, چربی فرا-اندازه. سرگرمی با ابزارهای رایانهای و
گوشی و ... بجای انجام کارهای طبیعی که میلیونها سال پیشینگی دارند, پدید آمدن نُرمهایِ اجتماعی که وابسته به تکنولوژی هستند. برای
نمونه میگویید ریشخند و مسخره میشده, ولی با چه معیارهایی و این معیارها آیا در نبود رسانههایِ نُوین و امروزین میتوانستهاند این اندازه فراگیر
باشند؟ (دختری که پس از زورگوییها اینترنتی خودکشی میکند).
خب من هم میخکوب میشدم چرا اینطور نشدم؟ junk food چه ربطی به روان داره؟ در اثر زورگویی مجازی خود کشی؟ خاک بر سر کلا به دنیا اومدنش یک اشتباه بوده. خوبه که خودش اصلاح کرد.:e105: اینترنت فقط کارها رو سریع و راحت میکنه از جمله پروسه تحقیر و درماندگی. اگه 30 سال پیش بود چه بسا در محیط آموزشی این اتفاق میفتاد.
...But
فندآوری یک چیز گسسته و بیرون از ما که نیست. همهیِ چیزهایی که نام بردید خود تاثیر گرفته از تکنولوژی میباشند و هتّا
فراتر از آن. برای نمونه امروزه خورد و خوراک شما را هم دستکاری ژنتیکی میکنند و روشن نیست اینگونه دستکاریها چه اثری در دیرزمان
میگذارند, یا در رژیم خوراکی هر کس بیشمار مادههایی شیمیایی و ..که در طبیعت نیستند و تنها به راههایِ آزمایشیگاهیک آزموده شدهاند
را میافزایند که بسیاری از اینها تنها دههها دیرتر در میاید که برای نمونه مایهیِ پیدایش همین روانپریشی در بگوییم یک درصد اندکی از جمعیت میشوند (بنگرید به DDT)
همهیِ اینها غیرطبیعی میباشند و یک به یک اثرها و تاثیرهایی دارند که تنها بخشی از آنها (نوک کوه)
بازشناخته شدهاند. چنانکه بایست دانست, همهیِ دانستگان شناختشناسانه در چهار دسته میافتند:
١- چیزهاییکه میدانیم میدانیم.
٢- چیزهاییکه میدانیم نمیدانیم.
٣- چیزهاییکه نمیدانیم میدانیم.
٤- چیزهاییکه نمیدانیم نمیدانیم.
بخش بسیار گستردهتری از این اثرها در همان دستهیِ چهارم (تنهیِ کوه) میباشند و پیامد
برهمکنشهایِ اجتماعی بسیاری درهم پیچیدهای میباشند که پُرگاه نمیتوان هتّا سرنخ آنرا برنگریست.
این فاکتورهای گوناگون, شیوهیِ خوردن, شیوهیِ زیستن, نُرمها و برخوردهای اجتماعی,
شیوهیِ کار کردن, شیوهیِ رقابت کردن, شیوهیِ بزرگ کردن فرزاندن, شیوهیِ مراقب از سالخوردگان و ...
همهیِ اینها اثرهای یکراست (چاقی, تنبلی, برانگیختگی) و نایکراست (افسردگی, احساس ناتوانی و فروماندگی, ناخوشنودی از زندگی, ...) دارند
و ازهمینرو, تنها یک پیشآمد نیست که امروزه بیماریهایِ روانی این اندازه گستردگی یافتهاند; این در همسنجی با زندگی سادهیِ تیرههای نخستینی.
راستی شرمنده اینقدر دیر شد شما پرخاش و عرض اندام نمیکنی آدم احساس اضطرار نمیکنه جواب بده.:e404:
پنهون از شما نباشه خود من هم که هشت سال در راه بقراط دادم و الان تو طرحم ده ها بار به این فکر کردم که اصلا شاید پزشکی از بیخ و بن اشتباه بوده! به ژنوتیپ های ضعیف اجازه بقا داده شده! واکسیناسیون های همگانی انجام شده! به هر حال دیگه خیلی دیره و راه برگشتی نیست!
بار ها به این فکر کردم که آیا تکنولوژی باعث آسایش بشر شده؟
حیات از همون اول بر پایه تکامل عمل کرده. میلیون ها سال هی تنازع برای بقا و تولید مثل... تا اینکه یک اشتباه بزرگ! هوش! از اون موقع تا الان هم هی استثمار و طمع و غارت و کوته بینی و بی مسولیتی هم در قبال طبیعت هم همنوع!
در قبال طبیعتو که بلدین: انقراض گونه ها. گرمایش زمین. به هم خوردن سیکل های عناصر. زمین خواری. همینجور پیش بره موجود زنده ای باقی نمیمونه الا انسان و گونه های غذایی/خانگی/سواری. واقعا انسان به سرطانی شبیهه که به جون زمین افتاده. متاستاز؟ check. تولید سموم؟ check. کاهش تنوع؟ check.
در قبال همنوع رو هم که بلدین. با یه مثال بگم: از دهه 80 که کمونیسم از مد افتاد چه چیزی رفت به مقام آدم بد فیلم ها؟ Corporations +Governments یعنی همون مراکز قدرت و سایبر پانک شکل گرفت. چیزی که از زمان شروع زندگی اجتماعی بشر بوده و هستش. چپاول بقیه توسط شاه خان صاحب سرمایه و شورای خلق! در اینجا دیگه تسلط کامل بشر به طبیعت مطرح نیست و تسلط پر بازده ترین های بشر به بقیه هستش. همین میشه جنگ و فقر و بیکاری و رقابت حیوان گونه میان (مثلا) بهتر از حیوان ها.
در level سوم هم پس از بشر علیه طبیعت و قدرتمندان علیه ضعفا با آینده ای در خطر به خاطر superintelligence رو به رو میشی. پدیده ای که به تنهایی میتونه کلللا بشرو دور بزنه و "اخلاقیات" و "انگیزه های انسانی" کلللا براش بی معنی هستن. چیزی که میتونه هم باعث خوشبختی بشر بشه هم باعث انقراض. یکی از توجیهات پاردوکس فرمی.
غرض اینکه تکنولوژی به خودی خود بد نیست فقط یک ابزاره و چهار چیزی که نام بردید از کوته فکری و بی مسولیتی و نادانی بشر حاصل میشه. شما ول کنی بری جنگل زندگی چقدر میتونی دوام بیاری؟ منظورم شرایط سخت نیست. منظورم قبل از رسیدن بولدوزره!:e420: مشکل تکنولوژی آدمهان و مشکل آدمها غریضه ای که بنیان حیات روش استواره.
Mehrbod
06-26-2015, 07:47 PM
خب من هم میخکوب میشدم چرا اینطور نشدم؟ junk food چه ربطی به روان داره؟ در اثر زورگویی مجازی خود کشی؟ خاک بر سر کلا به دنیا اومدنش یک اشتباه بوده. خوبه که خودش اصلاح کرد.:e105: اینترنت فقط کارها رو سریع و راحت میکنه از جمله پروسه تحقیر و درماندگی. اگه 30 سال پیش بود چه بسا در محیط آموزشی این اتفاق میفتاد.
...But
راستی شرمنده اینقدر دیر شد شما پرخاش و عرض اندام نمیکنی آدم احساس اضطرار نمیکنه جواب بده.:e404:
شکیبایی من بالا است! (:
پنهون از شما نباشه خود من هم که هشت سال در راه بقراط دادم و الان تو طرحم ده ها بار به این فکر کردم که اصلا شاید پزشکی از بیخ و بن اشتباه بوده! به ژنوتیپ های ضعیف اجازه بقا داده شده! واکسیناسیون های همگانی انجام شده! به هر حال دیگه خیلی دیره و راه برگشتی نیست!
بار ها به این فکر کردم که آیا تکنولوژی باعث آسایش بشر شده؟
تکنولوژی بی هیچ گمانی به افزایش آسایش آدمی انجامیده (آنچه اینجا نکتهیِ
گفتمان میباشد این است که کمی بیش از اندازه هم به آسایش آدمی افزوده.)
حیات از همون اول بر پایه تکامل عمل کرده. میلیون ها سال هی تنازع برای بقا و تولید مثل... تا اینکه یک اشتباه بزرگ! هوش! از اون موقع تا الان هم هی استثمار و طمع و غارت و کوته بینی و بی مسولیتی هم در قبال طبیعت هم همنوع!
در قبال طبیعتو که بلدین: انقراض گونه ها. گرمایش زمین. به هم خوردن سیکل های عناصر. زمین خواری. همینجور پیش بره موجود زنده ای باقی نمیمونه الا انسان و گونه های غذایی/خانگی/سواری. واقعا انسان به سرطانی شبیهه که به جون زمین افتاده. متاستاز؟ check. تولید سموم؟ check. کاهش تنوع؟ check.
هوش در همهیِ جانداران داریم, در آدمی تنها بیشتر. آنچه شما گناه هوش میبینید در گفتمان تکنولوژی همان شهرمندی/تمدن میباشد که مایهیِ پیدایش
بهرهکشی, آز, دُزدی, کوتهاندیشی و بی مسئولیتی بوده است. شهرمندی در جای دیگر مایهیِ پیدایش امنیت, آسودگی و مسئولیتپذیری نیز بوده است.
در قبال همنوع رو هم که بلدین. با یه مثال بگم: از دهه 80 که کمونیسم از مد افتاد چه چیزی رفت به مقام آدم بد فیلم ها؟ Corporations +Governments یعنی همون مراکز قدرت و سایبر پانک شکل گرفت. چیزی که از زمان شروع زندگی اجتماعی بشر بوده و هستش. چپاول بقیه توسط شاه خان صاحب سرمایه و شورای خلق! در اینجا دیگه تسلط کامل بشر به طبیعت مطرح نیست و تسلط پر بازده ترین های بشر به بقیه هستش. همین میشه جنگ و فقر و بیکاری و رقابت حیوان گونه میان (مثلا) بهتر از حیوان ها.
در راستای فرگشت تکنولوژی, سیستمی بجا میماند که تنش کمتر و کارایی (efficiency) بالاتر داشته
باشد. ازینرو, چیزهاییکه شما نام بردید مانند بیکاری, نداری, جنگ و ... همگی میتوانند بخوبی و بفرزامی بدست
پژوهشگران و دانشمندان و فندسالاران از میان بروند (چراکه بازدهی پایین دارند), ولی دورنمای تکنولوژی (نابودی آدم یا آدمیت) یکسان بماند.
در level سوم هم پس از بشر علیه طبیعت و قدرتمندان علیه ضعفا با آینده ای در خطر به خاطر superintelligence رو به رو میشی. پدیده ای که به تنهایی میتونه کلللا بشرو دور بزنه و "اخلاقیات" و "انگیزه های انسانی" کلللا براش بی معنی هستن. چیزی که میتونه هم باعث خوشبختی بشر بشه هم باعث انقراض. یکی از توجیهات پاردوکس فرمی.
ابرهوشواره (superintelligence) کنترلپذیر نیست و کسانیکه در این زمینه میپژوهند خود بخوبی به این نکته آگاهاند, هر آینه بر پایهیِ این سخن
که گرچه احتمال بسیار ریزی در پدید آوردن و کنترل هوشوارهیِ دوستانه / friendly AI هست — در این بخش خودفریبی بالایی در محاسبهیِ این
احتمال "ریز" دیده میشود — و چون اگر ما نکنیم, دیگران میکنند, پس بگذارید خود ما بکنیم چه بسا زد و همانی هم شد که میخواستیم ¹.
این خود یک نمونهیِ بسیار خوبی از گـستاخی ِ پژوهشگران و دانشمندانی است که روزانه با سرنوشت و آیندهیِ آدمی قمار میکنند.
غرض اینکه تکنولوژی به خودی خود بد نیست فقط یک ابزاره ...
مهم نیست که تکنولوژی به خودی خود خوب باشد یا بد, آنچه مهم است این میباشد که در نبود تکنولوژی [های نوین], خود
به خود اگر نه همه, دستکم بخش بسیار گستردهای از گرفتاریهایِ نامبرده و پرداخته شده از میان برداشته خواهند شد.
¹
Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%D9%87%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%DB%8C-8/%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D8%B1%D9%81%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%81%D8%B2%D9%88%D9%86-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%AC%D8%A7-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B1%D9%88%DB%8C%D9%85%D8%9 F-230/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-5.html)
Nilftrondheim
06-27-2015, 08:16 PM
لطفا این بحث را به مکان مناسب انتقال دهید!
تکنولوژی بی هیچ گمانی به افزایش آسایش آدمی انجامیده
چطور؟ هنوز هم باید برا یه لقمه نون کونت جر بخوره! البته هنوز به این معنا نیست که پتانسیلش را ندارد.
هوش در همهیِ جانداران داریم, در آدمی تنها بیشتر. آنچه شما گناه هوش میبینید در گفتمان تکنولوژی همان شهرمندی/تمدن میباشد که مایهیِ پیدایش
بهرهکشی, آز, دُزدی, کوتهاندیشی و بی مسئولیتی بوده است. شهرمندی در جای دیگر مایهیِ پیدایش امنیت, آسودگی و مسئولیتپذیری نیز بوده است.
توضیح بیشتر لطفا.:e108:
چیزهاییکه شما نام بردید مانند بیکاری, نداری, جنگ و ... همگی میتوانند بخوبی و بفرزامی بدست
پژوهشگران و دانشمندان و فندسالاران از میان بروند
پتانسیلش را دارند بله اما صاحبان علم و فناوری ملعبه صاحبان قدرت و ثروت هستند و خواهند بود پس نمیتوان انتظار فرجی از آنان داشت.
مهم نیست که تکنولوژی به خودی خود خوب باشد یا بد, آنچه مهم است این میباشد که در نبود تکنولوژی [های نوین], خود
به خود اگر نه همه, دستکم بخش بسیار گستردهای از گرفتاریهایِ نامبرده و پرداخته شده از میان برداشته خواهند شد.
همچنین میتوان گفت که مهم نیست در آخر این بحث آیا دور انداختن فناوری صحیح است یا نه. مهم نتیجه این حرکت است که اگر کسی این کار را انجام دهد عملا قدرت خود را به حد حیوانات تقلیل داده است و از تو سری خور لول 2
(بتا/امگا/کم هوش/مستضعف/99% vs آلفا/هوشمند/سایکوپات/غنی/1%) به تو سری خور لول 1
(ارض و ما یتعلق به The Almighty Homo Sapiens vs) تبدیل میشود. بولدوزرو بپا!
مگر اینکه از همه یا هیچ پیروی شود و (بمانند سلاح های هسته ای) همه صاحبان فناوری بدون استثنا به توافق برسند که کم کم فناوری را دور بیندازند.
خلاصه اینکه:
فناوری=قدرت
دور انداختن قدرت=مغایر بقا
و به نظر من:
بدی های فناوری= زیاده روی در بقا (طمع خودخواهی سلطه گری)
راه حل=آدم شدن آدمها!:e528:
Not Acceptable!
باشه یه نگاهی میندازم. شما هم اینجا رو یه نگاهی داشته باش:
Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/transhumanism-religion-non-religious-1795/#post80007)
sonixax
06-27-2015, 08:52 PM
چطور؟ هنوز هم باید برا یه لقمه نون کونت جر بخوره!
ولی در قیاس با زمانی که این تکنولوژی را در اختیار نداشتیم خیلی کمتر جر خواهد خورد! (=افزایش رفاه)
مثال :
قبل از اینکه انسانها بیاموزند که میشود دانه گیاهان را کاشت و دامها را پرورش داد! برای یک لقمه نان باید فرسخها دنبال یک آهوی تیز و چابک میدویدند تا شکارش کنند! کل جنگل را میگشتند تا درختی پیدا کننده و میوه اش را بچینند! (تازه اگر سمی نمیبود) و با کلی جک و جانور درنده و حتا انسانهای دیگر بر سر غذا مبارزه میکردند! (=پارگی مضاعف)
بعد از اینکه انساها آموختند میتوانند کشاورزی و دام پروری کنند و ادوات آنها را ساختند (=تکنولوژی - هر چند بدوی) با کاشت دانه گیاهان و پرورش آنها در نزدیکی رودخانه یا زمینهای حاصل خیز و همچنین پرورش دام و ... دیگر مجبور نبودند توی جنگل دنبال آهو کنند یا کیلومترها برای پیدا کردن میوه ای چیزی جنگل را زیر و رو کنند! به جایش مجبور بودند با بیماری دام و خشکسالی و ... دست و پنجه نرم کنند! (= پارگی کمتر مضاعف)
با پیشرفت تکنولوژی و رسیدنش به اینجا دست و پنجه نرم کردن با خشکسالی و بیماری و ... راحت تر شده، تولید محصولات کشاورزی سرعت بسیار زیادی گرفته! پرورش دام مدرنیزه و راحت تر شده و خلاصه همه چیز نسبت به گذشته بهبود یافته و شما مجبور نیستی دنبال آهو در جنگل کنی آن هم با یک تکه سنگ که با بدبختی تیزش کردی و سر چوب بستی! بلکه شیک و مجلسی میروی در فروشگاه و هر آنچه لازم داری یک جا هست و میخری! ولی باید به جایش کار کنی تا پول در بیاوری! (= پارگی یا به قول شما جر خوردن کون)
پس یحتمل در آینده اگر ضریب پیشرفت به همین نسبت امروزی باقی بماند و اتفاق غیر منتظره ای که به کل همه چیز را بپیچاند به هم نیوفتد! احتمالن همین پارگی و جر خوردن فعلی کمتر و کمرنگ نر خواهد شد، یعنی :
تکنولوژی بی هیچ گمانی به افزایش آسایش آدمی انجامیده
من در سه مرحله نوشتم چون فکر نمیکنم زیادی گویی و مرحله به مرحله و با تمام جزئیات نوشتن خیلی به کارمان بیاید!
همین روال ساده در مورد یک لقمه نان تقریبن در تمام ابعاد زندگی بشری دیده میشه! مثلن من و شما به خاطر یک شکستگی پای ساده یا نیش فلان حشره و خزنده (بیشترشان) یا سرما خوردگی و ... جانمان را از دست نمیدهیم! دیگر در گرمای تابستان مثل له له نمیزنیم و در سرمای زمستان سگ لرز! برای نقل مکان کردن مجبور نیستیم ماه ها یا شاید سالها در راه باشیم! مجبور نیستیم برویم سر رودخانه یا چاه با بدختی آب بکشیم بیاوریم تا خانه! مجبور نیستیم برای رساندن خبری ماه ها صبر کنیم! مجبور نیستیم برای روشن کردن آتش خودمان را جر بدهیم و هزاران هزار مثال دیگر از ساده ترینش مثل همینهایی که من گفتم تا پیچیده ترین و مدرن ترینشان! پس باز :
تکنولوژی بی هیچ گمانی به افزایش آسایش آدمی انجامیده
مابقی بحثتان را هم میسپارم به خودتان!
Mehrbod
06-27-2015, 09:40 PM
چطور؟ هنوز هم باید برا یه لقمه نون کونت جر بخوره! البته هنوز به این معنا نیست که پتانسیلش را ندارد.
در کشورهای پیشرفته نیازی به کار آنچنانی نیست بجز فرمانبُرداری کورکورانه — که در اینکه این فرمانبرداری کار
آنچنانی به شمار میرود یا نه جای گفتگو هست — بگونهای که اگر کس سرش در لاک خودش باشد جامعه
همهیِ نیازهای او را از گهواره تا گور برآورده خواهد نمود. بسنده است که کس یک پیشهیِ ساده در پیش بگیرد
و یک مقدار پولی هم در بانک برای سالخوردگی سپرده بگذارد و بی هیچ دلنگرانی آنچنانی زندگی خودش را بسپراند.
ازهمینرو, افزایش بسیار گستردهیِ چاقی در جایگاه یک پادنمونهْ بخوبی از اینکه "لقمه نون بسیار هم آسان بدست میاید" میگوید.
هوش در همهیِ جانداران داریم, در آدمی تنها بیشتر. آنچه شما گناه هوش میبینید در گفتمان تکنولوژی همان شهرمندی/تمدن میباشد که مایهیِ پیدایش
بهرهکشی, آز, دُزدی, کوتهاندیشی و بی مسئولیتی بوده است. شهرمندی در جای دیگر مایهیِ پیدایش امنیت, آسودگی و مسئولیتپذیری نیز بوده است.
توضیح بیشتر لطفا.:e108:
اینکه گفته شود هوش افزوده چیز بدی بوده هیچگونه کارکرد عملی از خود ندارد و در عمل بی ارزش است.
برای دریافت بهتر, بسیار خوب اکنون میاییم و میپذیریم که هوش افزودهیِ
آدمی (در برابر دیگر جانداران) چیزی اهریمنی و بد بوده است. اکنون, با دانش
به این چه کاری میتوان انجامید و این دریافتن چه کارکردی در عمل برای ما دارد؟
--
چکیدهیِ سخن گفتمان تکنولوژی [در پیوند با هوش4 اینجا این بوده است:
پیکر آدمی ساخته از میلیاردها یاخته میباشد.
یاختهها فرمانبُردار پیکر میباشند و از خود آزادی ندارند.
جامعههایِ بزرگتر از چند صد تنه همچون پیکر خود آدمی میمانند که اینبار آزادی خود آدمی در آن از دست میرود.
در اینجا تفاوت میان آدم و یاخته در همین تراز هوش کوتاه میشود. از آنجاییکه آدمی هوش و خودآگاهی دارد پس میتواند
آگاهانه بگزیند که بخشی از این پیکر بزرگتر از خود که همان شهرمندی (تمدن) و جامعه بشری باشد نبوده و راه خود
را بتنهایی برود (درست همانگونه که یک یاخته بتنهایی هم زنده است و بی نیاز, ولی پیکر در نیاز به یاخته).
در این راستا, راه نابودی تمدن از نابودی تکنولوژی میگذرد, چراکه تکنولوژی (های نُوین) همان چسبی
است که پیشنیاز پیدایش ابرسازوارهها (superorganisms), که همان شهرمندیها, تمدنها, دولتها باشند میباشد و در نبود آن, در نبود
راههایِ ارتباطی نُوین, در نبود ابزارهای ترابَری نُوین, در نبود ابزارهای کنترل و مغزشویی نُوین و بسیاری دیگری, ابرسازوارهها نمیتوانند فرا-برویند.
پتانسیلش را دارند بله اما صاحبان علم و فناوری ملعبه صاحبان قدرت و ثروت هستند و خواهند بود پس نمیتوان انتظار فرجی از آنان داشت.
نکته اینجا این است که کسی (در اینجا بدسرشت) آن بیرون نیست که
به تکنولوژی راستا بدهد, بساکه این تکنولوژی است که تنها راستادهنده میباشد.
اگر ما دو گونه جامعه داشته باشیم, یکی برای آدمی و شهروندانش بسیار آسانگیر و خوب جوریکه بالاترین
تراز خوشنودی در آن باشد ولی در برابر بازدهی اقتصادی پایین داشته باشد, و جامعهیِ دومی جامعهای سختگیرتر
و پُرقانونتر که تراز خوشنودی پایینتر ولی بازدهی اقتصادی بسیار بالاتر باشد, در روند فرگشت ِ تکنولوژی این جامعهیِ دوم است که بجا میماند, نه یکمی.
این میشود افسارگریختگی تکنولوژی, زیرا اگر تکنولوژی در مهار آدمی باشد
بایستی جامعهیِ یکم بجا بماند, ولی اگر آدمی در مهار تکنولوژی و پیشرفت باشد, دومی.
نمونهیِ بالا در واقعیت دیرزمانیست که رخ داده و برای نمونه, شیوهیِ زندگی سرخپوستان آمریکایی که شیوهیِ زندگی بسیار نرم و
خوشایند و آسانگیری بود در برابر شیوهیِ زندگی اروپاییان که پُر از قانون و همراه با کار و تکاپو و خستگی بسیار و ... باشد شکست
خورد, نه ازینرو که شیوهیِ زندگی اروپاییان برای آدمی بهتر, بساکه چون بازدهی اقتصادی بالاتر (و پس تکنولوژی پیشرفتهتر) دربر داشت.
پس در اینجا چیزهاییکه شما میپندارید بدست نمیایند ازینرو که بگوییم سرمایهداران فرومایه اینجور نمیخواهند
خودفریبی بیشتر نیست, زیرا گرچه سرمایهداران در روند و چگونگی کارها اثرمند و راستابخش میباشند, ولی
در چهرهیِ کلی این تکنولوژی است که راه را میگزیند. جامعهای که تنش کمتر و بازدهی اقتصادی بالاتر داشته
باشد بجا میماند و درست نیز ازینرو, نیازهای آدمی تا زمانیکه همسو با نیازهای سیستم تکنولوژیک باشند برآورده خواهند شد.
ابزارهای سرگرمی, کم شدن ساعتهایِ کاری, بیمههای رایگان بهداشتی, ستیز با نژادپرستی و میهنپرستی, ستیز با
زنستیزی (و اینروزها ستیز با مردستیز)ی و ... و ... همهیِ اینها در راستای سود سیستم تکنولوژیک پیش
میروند و جامعهای که این ارزشها را در خود فرومیگوارد (assimilates) به شکوفایی اقتصادی
و بازدهی بالاتر و پس پیشرفت باز بیشتر تکنولوژی میرسد و خود میشود الگویی برای دیگران.
نمونهیِ خوب, امروزه ژاپن الگویی برای دیگر کشورها به شمار میرود زیرا کمابیش پیشرفتهترین کشور
در جهان میباشد و تنش بسیار پایینی هم دارد. هر آینه, در سوهای دیگر و کمتر یاد شدهیِ همین جامعهیِ ژاپن
نزدیک به دو میلیون خانهنشین (https://en.wikipedia.org/wiki/Hikikomori) و گوشهگیر دارد که ≈٢% همهیِ جامعهیِ آنرا دربرمیگیرند.
یا در جای دیگر در همین جامعهیِ ژاپن باز ما بالاترین آمار خودکشی در جهان را داریم.
هر آینه اینها, این خودکشیها و افسردگیها و گوشهگیریها در پرتوی این واقعیت
که سیستم اقتصادی ژاپن کار میکند اهمیت چندانی ندارند و تا زمانیکه در همین
چند درصد مانده باشد و گرفتاری به بار نیاورند, آمار پذیرفتنی به شمار میروند.
این را هم در یاد بدارید که تکنولوژی بجز ابزارهای نرم (سرگرمی, manga, سریالهایِ کرهای و ..)
ابزارهای نیمهنرم (قرصهایِ ضدافسردگی) نیز در آستین دارد و اکنون در آستانهیِ دستیابی
به ابزارهای سخت میباشد که یکراست مغز را تحت تاثیر قرار میدهند و دور از باور نیست پنداشتن اینکه
فرداروز قانونی در ژاپن وضع شود که کسانیکه "احساس خوبی به زندگی ندارند میتوانند با گرفتن "دارو"ی رایگان
"مشکل" خودشان را حل نموده و دوباره به زندگی بسیار خوشبین شده و عضوی سودمند برای جامعه واقع گردند.
به دیگر زبان:
١- تکنولوژی و شیوهیِ زندگی نُوین, نخست فشاری کمرشکن بر شهروند میآورد.
٢- شهروند در برابر این فشار به افسردگی, گوشهگیری و بیماریهایِ روانی دچار میاید.
٣- تکنولوژی اینها را "مشکلات طبیعی" نامیده و برای شهروند "درمان" درست میکند.
٤- با گرفتن "درمان", تراز تحمل شهروند بالاتر رفته و تکنولوژی میتواند باز فشار بیشتری بر او بیاورد.
٥- چرخه از نو.
همچنین میتوان گفت که مهم نیست در آخر این بحث آیا دور انداختن فناوری صحیح است یا نه. مهم نتیجه این حرکت است که اگر کسی این کار را انجام دهد عملا قدرت خود را به حد حیوانات تقلیل داده است و از تو سری خور لول 2
(بتا/امگا/کم هوش/مستضعف/99% vs آلفا/هوشمند/سایکوپات/غنی/1%) به تو سری خور لول 1
(ارض و ما یتعلق به The Almighty Homo Sapiens vs) تبدیل میشود. بولدوزرو بپا!
مگر اینکه از همه یا هیچ پیروی شود و (بمانند سلاح های هسته ای) همه صاحبان فناوری بدون استثنا به توافق برسند که کم کم فناوری را دور بیندازند.
خلاصه اینکه:
فناوری=قدرت
دور انداختن قدرت=مغایر بقا
و به نظر من:
بدی های فناوری= زیاده روی در بقا (طمع خودخواهی سلطه گری)
راه حل=آدم شدن آدمها!:e528:
در طبیعت و شیوهیِ زندگی شکارچی-گردآوری (hunter-gatherer) آدمی توسری خور نیست و
بوارونه, بجز انگشتشمار پدیدههایِ طبیعی مانند چندتایی بیماری بیشتر و زمینلرزه و .. بر سرنوشت خود
فرمانروا است; برای دریافت بهتر و بیشتر این کتاب از کازینسکی را میتوانید بخوانید که بخوبی و با پیشترین پژوهشمایهها
به بررسی شیوهیِ زندگی نخستینی و خوبیها و بدیهای آن پرداخته است: 4767
باشه یه نگاهی میندازم. شما هم اینجا رو یه نگاهی داشته باش:
Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/transhumanism-religion-non-religious-1795/#post80007)
تا آنجا که از نوشتههایِ پراکندهیِ شما دریافته بود گویا بتازگی با تراهومنگرایی (transhumanism) آشنا شدهاید.
آنچه در این جُستار آوردهاید ارزشی بیشتر از داستانهایِ عملی-تخیلی ندارد و در پیشبینی آینده, احتمال
تنها چند اپسیلون بالاتری از صفر است که آن چیزهاییکه شما دوست دارید و تکنولوژی بهتان وعده
داده است, عمر جاودان, رهایی از بیماریها و ... پدید پیایند و بوارونه احتمال چند اپسیلونی
کمتر از صد میباشد که هوشوارهها (superintelligence) نمونهوار شما را جایگزین نکرده باشند.
چرایی آن نیز ساده است: در مهندسی ساختن هزاران بار آسانتر از کُدگشایی و بهکردن است. برای نمونه به پیشرفت
تُند هوشوارهها و در برابر به پیشرفت بسیار کُندتر دانش پزشکی برنگرید, یکمی دربگیرندهیِ الگوبرداری از آدمی
و ساخت یک نمونهیِ بهتر است, در دومی ولی (شناخت, کدگشایی, بهکرد) تراز پیچیدگی کار هزاران برابر میباشد. ¹
در کنار آن, این اصل ساده همواره پابرجا است:
جاییکه همه چیز شدنی است, هیچ چیز شدنی نیست.
در جهانی که هرکس میتواند با کُدهای ژنتیکی شما بازی کند (و امروز تند تند دانشمندان روی آنها patent
میزنند), یا بیشمار گروهکهای پژوهشگری با گستاخی دارند ابرهوشواره (superintelligence) میسازند که
هر کدام میتوانند زندگی شما را برای همیشه نیست و نابود و دگرگون بسازند, آیا شما براستی
میپندارید در این آشوب و هیاهو و افسارگریختگی و هر سو باد وزید همانسو, به شما براستی
همان چیزهاییکه وعده داده شده, جاودانگی, رویینتنی, ابرهوشی و .. خواهد رسید؟
¹
با نمونهآوری از نرمافزارها, یک برنامهنویس میتواند با بررسی یک برنامهیِ بیرونی و نگاه به کارکردها و ویژگیهای
آن, بسیار ساده (ولی زمانبر) یک برنامهیِ نو را از صفر پایهریزی نماید که کارکردی همانند تا یکسان داشته باشد.
بوارونه ولی, همین برنامهنویس نمیتواند با کُدگشایی یک برنامه هتّا چیز درستی از آن سردر بیاورد و بسیار
دشوار تا نشدنی است که برنامهنویس بخواهد با بررسی کُدهایِ یک برنامهیِ همگردانده (compiled), آنرا بهتر بکند.
فراموش نشود, در اینجا نمونه فراتر از یک برنامه (بگوییم به زبان C) و یک همگردان (compiler) نمیرود که هر
دو ساختهیِ دست خود آدمی و با این همه کار همچنان بسیار بسیار دشوار تا ناشدنی میباشد, هنگامیکه در
آدمی که پای کُدهایِ ژنتیکی و فرگشت طبیعی در میان میاید, پیچیدگی کار دهها هزاران بار باز هم از این پیچیدهتر است.
همچنین میتوان گفت که مهم نیست در آخر این بحث آیا دور انداختن فناوری صحیح است یا نه.
تنها چیزیکه در اینجا مهم است همین میباشد که در عمل و رویارو با افسارگریختگی تکنولوژی چه باید کرد.
sonixax
06-27-2015, 09:50 PM
تنها چیزیکه در اینجا مهم است همین میباشد که در عمل و رویارو با افسارگریختگی تکنولوژی چه باید کرد.
یک مثال قدیمی میگه که :
اگر گیر یک سیبیل کلفت کت و کلفت افتادی و میخواست ترتیبت رو بده و زورت بهش نمیرسید و کسی هم نبود که به دادت برسه! کار عاقلانه اینه که از دادن لذت ببری تا اینکه هم کتک بخوری و هم آخرش دست بسته ترتیبت داده بشه و تازه لذت هم نبری!!!!
بر اساس این مثال قدیمی میشه نتیجه گرفت بهترین راه اینه که از زندگی در زیر سایه تکنولوژی لذت برد تا زمان مرگ :e00e: (خوشبین باش جانم)
Nilftrondheim
06-29-2015, 06:18 PM
ولی در قیاس با زمانی که این تکنولوژی را در اختیار نداشتیم خیلی کمتر جر خواهد خورد! (=افزایش رفاه)
مثال :
قبل از اینکه انسانها بیاموزند که میشود دانه گیاهان را کاشت و دامها را پرورش داد! برای یک لقمه نان باید فرسخها دنبال یک آهوی تیز و چابک میدویدند تا شکارش کنند! کل جنگل را میگشتند تا درختی پیدا کننده و میوه اش را بچینند! (تازه اگر سمی نمیبود) و با کلی جک و جانور درنده و حتا انسانهای دیگر بر سر غذا مبارزه میکردند! (=پارگی مضاعف)
بعد از اینکه انساها آموختند میتوانند کشاورزی و دام پروری کنند و ادوات آنها را ساختند (=تکنولوژی - هر چند بدوی) با کاشت دانه گیاهان و پرورش آنها در نزدیکی رودخانه یا زمینهای حاصل خیز و همچنین پرورش دام و ... دیگر مجبور نبودند توی جنگل دنبال آهو کنند یا کیلومترها برای پیدا کردن میوه ای چیزی جنگل را زیر و رو کنند! به جایش مجبور بودند با بیماری دام و خشکسالی و ... دست و پنجه نرم کنند! (= پارگی کمتر مضاعف)
با پیشرفت تکنولوژی و رسیدنش به اینجا دست و پنجه نرم کردن با خشکسالی و بیماری و ... راحت تر شده، تولید محصولات کشاورزی سرعت بسیار زیادی گرفته! پرورش دام مدرنیزه و راحت تر شده و خلاصه همه چیز نسبت به گذشته بهبود یافته و شما مجبور نیستی دنبال آهو در جنگل کنی آن هم با یک تکه سنگ که با بدبختی تیزش کردی و سر چوب بستی! بلکه شیک و مجلسی میروی در فروشگاه و هر آنچه لازم داری یک جا هست و میخری! ولی باید به جایش کار کنی تا پول در بیاوری! (= پارگی یا به قول شما جر خوردن کون)
پس یحتمل در آینده اگر ضریب پیشرفت به همین نسبت امروزی باقی بماند و اتفاق غیر منتظره ای که به کل همه چیز را بپیچاند به هم نیوفتد! احتمالن همین پارگی و جر خوردن فعلی کمتر و کمرنگ نر خواهد شد، یعنی :
گفتآورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
تکنولوژی بی هیچ گمانی به افزایش آسایش آدمی انجامیده
بار ها به این فکر کردم که آیا تکنولوژی باعث آسایش بشر شده؟
خیلی ممنون از توضیحات من از مریخ اومدم و از زندگی روی زمین بی خبرم!:e528: آسایش نه افزایش آسایش!
همچنین:
شیک و مجلسی میروی در فروشگاه و هر آنچه لازم داری یک جا هست و میخری! ولی باید به جایش کار کنی تا پول در بیاوری! (= پارگی یا به قول شما جر خوردن کون)
هنوز هم باید برا یه لقمه نون کونت جر بخوره!
خیلی ممنون از تاییدتان!:e402:
اگه یکم زحمت میکشیدی ادامه شو میخوندی موضع منو متوجه میشدی و مجبور نبودی اینهمه انشا بنویسی!
البته هنوز به این معنا نیست که پتانسیلش را ندارد.
البته کمی زحمت رو هم مهربد متقبل شده:
شیوهیِ زندگی سرخپوستان آمریکایی که شیوهیِ زندگی بسیار نرم و
خوشایند و آسانگیری بود در برابر شیوهیِ زندگی اروپاییان که پُر از قانون و همراه با کار و تکاپو و خستگی بسیار و ... باشد شکست
خورد, نه ازینرو که شیوهیِ زندگی اروپاییان برای آدمی بهتر, بساکه چون بازدهی اقتصادی بالاتر (و پس تکنولوژی پیشرفتهتر) دربر داشت.
Nilftrondheim
06-29-2015, 07:17 PM
در کشورهای پیشرفته نیازی به کار آنچنانی نیست بجز فرمانبُرداری کورکورانه — که در اینکه این فرمانبرداری کار
آنچنانی به شمار میرود یا نه جای گفتگو هست — بگونهای که اگر کس سرش در لاک خودش باشد جامعه
همهیِ نیازهای او را از گهواره تا گور برآورده خواهد نمود. بسنده است که کس یک پیشهیِ ساده در پیش بگیرد
و یک مقدار پولی هم در بانک برای سالخوردگی سپرده بگذارد و بی هیچ دلنگرانی آنچنانی زندگی خودش را بسپراند.
ازهمینرو, افزایش بسیار گستردهیِ چاقی در جایگاه یک پادنمونهْ بخوبی از اینکه "لقمه نون بسیار هم آسان بدست میاید" میگوید.
نیازی به کار نیست یا کارگر ارزان نیست؟ چرا اروپا از خاورمیانه و آمریکا از مکزیک فله ای مهاجر دریافت میکند یا کار را به چین و هند محول میکنند؟ آیا همین تغییر دموگرافیک و در اختیار نبودن تولید خطرساز نیست؟ در واقع کشورهای پیشرفته به خاطر بازده بالا حاضر به نشستن روی بمب ساعتی شده اند. (بازده متاثر از فرگشت)
اگر کسی سرش به لاکش برود کارتن خواب نمیشود؟ چاقی هم تا جایی که من دیدم بین زیرزمین نشین های بزرگسال انگل والدین رواج دارد نه کسانی که بشود فعال و کلا آدم حساب کرد. همچنین میتوان آن را به تغذیه از پست فود ارتباط داد که ارزانتر (لقمه آسان!) از غذای خانگی تمام میشود و به همین دلیل هم رواج دارد (بازده متاثر از فرگشت) و سرشار از کربوهیدرات و چربی و نمک است که انسان را سریع به گور نزدیک میکند. (آسایش؟)
اینکه گفته شود هوش افزوده چیز بدی بوده هیچگونه کارکرد عملی از خود ندارد و در عمل بی ارزش است.
خود هوش چیز بدی نیست مشکل آن این است که در اثر فرگشت پدید آمده و در راستا و بر بنیان آن عمل میکند. هوش به صاحب آن نمیگوید "کمکت میکنم دنیای بهتری بسازی" میگوید "کمکت میکنم به هر قیمتی احتمال زنده ماندنت را افزایش دهی!".
برای دریافت بهتر, بسیار خوب اکنون میاییم و میپذیریم که هوش افزودهیِ
آدمی (در برابر دیگر جانداران) چیزی اهریمنی و بد بوده است. اکنون, با دانش
به این چه کاری میتوان انجامید و این دریافتن چه کارکردی در عمل برای ما دارد؟
که با ساده لوحی به دنبال ساخت ابرهوشواره نباشیم که همانگونه دهانمان را سرویس خواهد کرد که ما جانداران افضل را!
"?How do you like the taste of your own medicine"
(درست همانگونه که یک یاخته بتنهایی هم زنده است و بی نیاز,
ابر کس شعر هایی از این قبیل را در جستار پیشرفت روزافزون هم دیدم.:e107:
کاربرد سودمند سلاح شیمیایی که با هدف گرفتن ژنتیکی آدمها را میکشد چیست؟
یک توده ی عظیم که احتمالا مقادیر قابل توجهی مواد رادیو اکتیو را نیز حمل میکند
انتظاراتم که برباد رفت و تنها احترام باقی ماند. لطفا راهی پیش پایم قرار دهید که بتوانم از این پس سخنانتان را جدی بگیرم.:e058:
حالم بد جور گرفته شد فعلا بقیه بمونه برا بعد.
Mehrbod
06-29-2015, 08:03 PM
نیازی به کار نیست یا کارگر ارزان نیست؟ چرا اروپا از خاورمیانه و آمریکا از مکزیک فله ای مهاجر دریافت میکند یا کار را به چین و هند محول میکنند؟ آیا همین تغییر دموگرافیک و در اختیار نبودن تولید خطرساز نیست؟ در واقع کشورهای پیشرفته به خاطر بازده بالا حاضر به نشستن روی بمب ساعتی شده اند. (بازده متاثر از فرگشت)
اگر کسی سرش به لاکش برود کارتن خواب نمیشود؟ چاقی هم تا جایی که من دیدم بین زیرزمین نشین های بزرگسال انگل والدین رواج دارد نه کسانی که بشود فعال و کلا آدم حساب کرد. همچنین میتوان آن را به تغذیه از پست فود ارتباط داد که ارزانتر (لقمه آسان!) از غذای خانگی تمام میشود و به همین دلیل هم رواج دارد (بازده متاثر از فرگشت) و سرشار از کربوهیدرات و چربی و نمک است که انسان را سریع به گور نزدیک میکند. (آسایش؟)
به هر روز, هر کسی میتواند امروز در مکدونالد دیگر یک کاری پیدا کند یا بهمان جا پادویی
کند یا سرانجام از دولت پول بیکاری بگیرد. در بیشتر کشورهای اروپایی (بویژه غربی) امروزه
دیگر کمابیش کسی از گرسنگی نمیمیرد و این را آمار به ما میگویند (تکنولوژی در این زمینه کامیاب بوده است.)
روشنه این در همسنجی با زندگی شکارچی-گردآوران یک دگرگونی ژرف و شگرف به شمار میرود. در زندگی یک
شکارچی-گردآور بخش بزرگی از روز به شکار و گردآوردن همین خوراک میگذرد (ازینرو, شکارچی-گردآور),
هنگامیکه در زندگی امروزین چیزیکه به انبوه در دسترس است همین خوراک است, به گونهایکه ندارترین
قشر یک کشور پیشرفته همچنان چندین برابر بیشتر از نیاز اش دسترسی به خورد و خوراک دارد.
اینکه دیگر این خوراک کیفیت آنچنان بالایی دارند یا ندارند سخن گفتمانپذیر و دیگریست.
خود هوش چیز بدی نیست مشکل آن این است که در اثر فرگشت پدید آمده و در راستا و بر بنیان آن عمل میکند. هوش به صاحب آن نمیگوید "کمکت میکنم دنیای بهتری بسازی" میگوید "کمکت میکنم به هر قیمتی احتمال زنده ماندنت را افزایش دهی!".
فرگشت یک روند کور است, ولی هوش توانایی دوراندیشی و پیشبینی را به آدمی میبخشد.
برای نمونه در فرایند تخمیر, باکتریها در راستای فرازیست (sur+vival) خود به زاد و زای افزون روی میآورند و این
افزایش شمار آنان تا یک آستانهای این "پندار" را میدهد که دارند ریسک نابودی خود را میکاهند, هنگامیکه درست
از یک آستانهای (ناشناخته) به آنور, پُرشماری باکتریها به افزایش تراز الکل انجامیده و مایهیِ مرگ همگیاشان[b] میشود.
همین همانندی را در ما در پیشرفت تکنولوژی نیز داریم و نبایستی آنچه در "روند" به چشم میاید را به
آنچه در "پایان" در انتظار است یکی پنداشت. هتّا فراتر از این, فرایندهایی بسیاری هستند که در
هر گام خُرد سودمند میباشند, ولی در [b]برآیند به پایانی سراسر ناخواستنی/دهشتناک میانجامند (+ به افزای + به -).
که با ساده لوحی به دنبال ساخت ابرهوشواره نباشیم که همانگونه دهانمان را سرویس خواهد کرد که ما جانداران افضل را!
"?How do you like the taste of your own medicine"
این همان کاریست که داریم اینجا میکنیم و میگوییم سادهلوح نباشیم.
--
تئودور کازینسکی در جیای نوشته کوتاهی را بازگویی میکند که حکایت از
آدم مدرن دارد و آنهم شگردیست که شکارچیان در شکار میمونها بکار میبرند.
در این ترفند میایند یک بطری سرباریک, جوریکه پنجهیِ میمون از آن بتواند بگذرد ولی مشت او نه را درست کرده و
سپس یک طعمه, بگوییم بادام که بسیار دوست دارد را در آن جاگذاری میکنند. زمانیکه میمون دستش را درون بطری
کرده و بادام را در مشت میگیرد, درمیابد که نمیتواند دستش را بیرون بکشد, ولی میمونها به سرشت آن اندازه
دندانگردند که هیچ جوره نمیخواهند بادام را ول کنند و در اینجاست که شکارچی, بسادگی نزدیک آمده و میمون
را در بند میکند; ازینرو, میمونی که نمیتواند از دست رفتگی بادام را بپذیرد, همه چیز را از دست میدهد.
ابر کس شعر هایی از این قبیل را در جستار پیشرفت روزافزون هم دیدم.:e107:
انتظاراتم که برباد رفت و تنها احترام باقی ماند. لطفا راهی پیش پایم قرار دهید که بتوانم از این پس سخنانتان را جدی بگیرم.:e058:
حالم بد جور گرفته شد فعلا بقیه بمونه برا بعد.
روشنه, سخنان گفتمان تکنولوژی چیز خوشایندی دربر ندارند, بوروانه پر از کارهایی هستند که
هیچکدام از ما نمیخواهیم انجام دهیم. چه کسی میخواهد دست از برق بشوید, یا آب گرم نداشته
باشد؟ چه کسی این همه گوناگونی خوراک و پوشاک را دوست ندارد؟ به گمان بسیار بالا, هیچکس.
هتّا خود تئودور کازینسکی (بمبگذار آمریکایی یا unabomber) نیز در جای دیگر
به همین اشاره میکند, ولی همهیِ نکته اینجا همین است که میمون نباشیم.
در نمونهیِ خود شما این هتّا بایستی دردناکتر باشد, زیرا نسل نو با این پیشدرآمد ضمنی بزرگ
شدهاند که هر چیزی شدنیست. ازینرو, این وعدهها دیرزمانیست در همهجا ریشه
دواندهاند که تکنولوژی میخواهد همهیِ ما را به رستگاری برساند و این رستگاری در کنار بیشمار
چیزهای دیگر, دربرگیرندهیِ ابرهوشی, رویینتنی و جاودانگی نیز خواهد بود (و چه کسی میخواهد بمیرد؟)
اگر نیک نگریسته شود این ذهنیت ِ یا همه چیز یا هیچ چیز نیز دیده میشود و برخ کسانیکه میگویند
هتّا اگر این سخنان درست باشد, ما ترجیح میدهیم چند صباحی با این اوهام خوش باشیم تا با واقعیت دردناک روبرو شویم.
هر آینه, همهیِ این رویکردها از دیدگاه سیستم خواستنیاند, زیرا نیروی ستیزگری در خود ندارند. کس چه یک مفعول بی دست و پا
و نرمخو باشد, چه یک خوشیگرای به درد نخور (هر چه باداباد), چه یک فندپرست از خود بیخود شده, در همهیِ اینها
کس موافق سیستم میباشد و تا زمانیکه در همین جایگاه بماند سیستم نیز با او بخوبی کنار آمده و آینده نیز به یکسان خواهد ماند.
Mehrbod
06-29-2015, 08:08 PM
حالم بد جور گرفته شد فعلا بقیه بمونه برا بعد.
نمونهای از خودفریبی خود من:
بررسی سیستمهای فرمانگری (آنارشی/دیکتاتوری/دموکراسی/…) (http://www.daftarche.com/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-12/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%85%E2%80%8C%D9%87%D8%A 7%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%D8%A2%D9%86%D8%A7%D8%B1%D8%B4%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B1%D B%8C-%D8%AF%D9%85%D9%88%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%E2%80%A6-252/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-5.html#post6993)
من چند وقت پیش یک مصاحبه دیدم بین داوکینز و Craig Venter ،در یوتیوب هست(حوصله ندارم لینکش کنم ).
در اون یکسری چیزهای پشت پرده نشون میداد که خیلی جالب بود.این همون کسیه که خبر موفقیتش در حیات مصنوعی خیلی سر و صدا کرد.مثل اینکه در چند دهه آینده اگر بشر جان سالم بدر ببرد و خودش را نابود و بدبخت نکند میشود طراحی ژنتیکی کرد در حد تیم ملی
اگر از دست این مسلمین و احمدینژاد و .. جان سالم بدر ببریم براستی، با مهندسی ژنتیکی میتوان اگر نگوییم همه، دستکم دشواریهای بسیاری را برای همیشه برچید.
از میان برداشتن همه بیماریها و نامیرایی، تنها یکی از دستآوردهای آن است.
Nilftrondheim
06-29-2015, 08:12 PM
گفتآورد نوشته اصلی از سوی Nilftrondheim نمایش پست ها
ابر کس شعر هایی از این قبیل را در جستار پیشرفت روزافزون هم دیدم.
انتظاراتم که برباد رفت و تنها احترام باقی ماند. لطفا راهی پیش پایم قرار دهید که بتوانم از این پس سخنانتان را جدی بگیرم.
حالم بد جور گرفته شد فعلا بقیه بمونه برا بعد.
روشنه, سخنان گفتمان تکنولوژی چیز خوشایندی دربر ندارند, بوروانه پر از کارهایی هستند که
هیچکدام از ما نمیخواهیم انجام دهیم. چه کسی میخواهد دست از برق بشوید, یا آب گرم نداشته
باشد؟ چه کسی این همه گوناگونی خوراک و پوشاک را دوست ندارد؟ به گمان بسیار بالا, هیچکس.
هتّا خود تئودور کازینسکی (بمبگذار آمریکایی یا unabomber) نیز در جای دیگر
به همین اشاره میکند, ولی همهیِ نکته اینجا همین است که میمون نباشیم.
در نمونهیِ خود شما این هتّا بایستی دردناکتر باشد, زیرا نسل نو با این پیشدرآمد ضمنی بزرگ
شدهاند که هر چیزی شدنیست. ازینرو, این وعدهها دیرزمانیست در همهجا ریشه
دواندهاند که تکنولوژی میخواهد همهیِ ما را به رستگاری برساند و این رستگاری در کنار بیشمار
چیزهای دیگر, دربرگیرندهیِ ابرهوشی, رویینتنی و جاودانگی نیز خواهد بود (و چه کسی میخواهد بمیرد؟)
اگر نیک نگریسته شود این ذهنیت ِ یا همه چیز یا هیچ چیز نیز دیده میشود و برخ کسانیکه میگویند
هتّا اگر این سخنان درست باشد, ما ترجیح میدهیم چند صباحی با این اوهام خوش باشیم تا با واقعیت دردناک روبرو شویم.
هر آینه, همهیِ این رویکردها از دیدگاه سیستم خواستنیاند, زیرا نیروی ستیزگری در خود ندارند. کس چه یک مفعول بی دست و پا
و نرمخو باشد, چه یک خوشیگرای به درد نخور (هر چه باداباد), چه یک فندپرست از خود بیخود شده, در همهیِ اینها
کس موافق سیستم میباشد و تا زمانیکه در همین جایگاه بماند سیستم نیز با او بخوبی کنار آمده و آینده نیز به یکسان خواهد ماند.
گویا محله شما کس شعر معنی دیگه ای داره؟:e412:
Nilftrondheim
06-29-2015, 08:19 PM
گفتآورد نوشته اصلی از سوی Nilftrondheim نمایش پست ها
حالم بد جور گرفته شد فعلا بقیه بمونه برا بعد.
نمونهای از خودفریبی خود من:
بررسی سیستمهای فرمانگری (آنارشی/دیکتاتوری/دموکراسی/…)
گفتآورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod
گفتآورد نوشته اصلی از سوی Russell
من چند وقت پیش یک مصاحبه دیدم بین داوکینز و Craig Venter ،در یوتیوب هست(حوصله ندارم لینکش کنم ).
در اون یکسری چیزهای پشت پرده نشون میداد که خیلی جالب بود.این همون کسیه که خبر موفقیتش در حیات مصنوعی خیلی سر و صدا کرد.مثل اینکه در چند دهه آینده اگر بشر جان سالم بدر ببرد و خودش را نابود و بدبخت نکند میشود طراحی ژنتیکی کرد در حد تیم ملی
اگر از دست این مسلمین و احمدینژاد و .. جان سالم بدر ببریم براستی، با مهندسی ژنتیکی میتوان اگر نگوییم همه، دستکم دشواریهای بسیاری را برای همیشه برچید.
از میان برداشتن همه بیماریها و نامیرایی، تنها یکی از دستآوردهای آن است.
گفتآورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
(درست همانگونه که یک یاخته بتنهایی هم زنده است و بی نیاز,
ابر کس شعر هایی از این قبیل را در جستار پیشرفت روزافزون هم دیدم.
گفتآورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
کاربرد سودمند سلاح شیمیایی که با هدف گرفتن ژنتیکی آدمها را میکشد چیست؟
گفتآورد نوشته اصلی از سوی sonixax نمایش پست ها
یک توده ی عظیم که احتمالا مقادیر قابل توجهی مواد رادیو اکتیو را نیز حمل میکند
انتظاراتم که برباد رفت و تنها احترام باقی ماند. لطفا راهی پیش پایم قرار دهید که بتوانم از این پس سخنانتان را جدی بگیرم.
حالم بد جور گرفته شد فعلا بقیه بمونه برا بعد.
دستی رو بکش سوء تفاهم شده! اسهال:e05a: شدن من به خاطر دقت علمی این سه گزاره هستش! اینها را به یه بچه دبیرستانی نشون بده تا ریسه بره.:e411:
Mehrbod
06-29-2015, 08:27 PM
دستی رو بکش سوء تفاهم شده! اسهال:e05a: شدن من به خاطر دقت علمی این سه گزاره هستش! اینها را به یه بچه دبیرستانی نشون بده تا ریسه بره.:e411:
بنیادگذار Sun Microsystems:
ُ
چرا آینده به ما نمینیازد / Why the Future doesn't need us (http://archive.wired.com/wired/archive/8.04/joy.html)
اینکه او بچهیِ دبیرستانی؟ به شمار میرود یا نه را خودتان میتوانید دربیاورید.
Nilftrondheim
06-29-2015, 09:03 PM
گفتآورد نوشته اصلی از سوی Nilftrondheim نمایش پست ها
دستی رو بکش سوء تفاهم شده! اسهال شدن من به خاطر دقت علمی این سه گزاره هستش! اینها را به یه بچه دبیرستانی نشون بده تا ریسه بره.
بنیادگذار Sun Microsystems:
ُ
چرا آینده به ما نمینیازد / Why the Future doesn't need us
اینکه او بچهیِ دبیرستانی؟ به شمار میرود یا نه را خودتان میتوانید دربیاورید.
میلاد غلط کردم بیا منو نجات بده از دست این نابغه!
-سلول بیرون از بدن زنده نمیماند!
-سلاح شیمیایی توان هدفگیری جنتیکی ندارد!
-مواد رادیواکتیو موجود در سیارک قابل ملاحظه نیست!
sonixax
06-30-2015, 12:15 AM
خیلی ممنون از توضیحات من از مریخ اومدم و از زندگی روی زمین بی خبرم! آسایش نه افزایش آسایش!
همچنین:
خیلی ممنون از تاییدتان!
اگه یکم زحمت میکشیدی ادامه شو میخوندی موضع منو متوجه میشدی و مجبور نبودی اینهمه انشا بنویسی!
اتفاقن اول تا تهش رو خوندم بعد براتون نوشتم!!
کمتر شدن دوز جر خوردکی کون = افزایش رفاه!!
پس هر چه جر خوردگی کمتر بشه رفاه هم بیشتر میشه و میبینیم که همواره با پیشرفت تکنولوژی این اتفاق تا به امروز افتاده! شاید فردا اسکای نت بیاد هممون رو بگاد!!! ولی بهتره خیلی تخیلی فکر نکنیم :e405:
انتظاراتم که برباد رفت و تنها احترام باقی ماند. لطفا راهی پیش پایم قرار دهید که بتوانم از این پس سخنانتان را جدی بگیرم.
حالم بد جور گرفته شد فعلا بقیه بمونه برا بعد.
من نیازی به تائید یا جدی گرفته شدن توسط کسی ندارم جانم!!
داریم در یک فضای تخیلی!! یک بحث تخمی تخیلی میکنیم!!! (بررسی مضرات تکنولوژی وقتی اسکای نت کنترل دنیا را در دست گرفت!!!!) پس باید مثالها هم به همون اندازه تخیلی و نادر باشند.
در ضمن بهتره پاسخ هر چیزی رو جستار خودش بدید و بهتره ناقض نقل قول نکنید تا دچار مغلطه هم نشوید!
sonixax
06-30-2015, 12:26 AM
من هنوز نفهمیدم اینهایی که گفتید جملگی خبری هستند یا پرسشی!؟ ولی اگر پرسشی نیستند :
-سلول بیرون از بدن زنده نمیماند!
یعنی چی ؟! پس این همه موجود تک سلولی کشک هستند ؟!
-سلاح شیمیایی توان هدفگیری جنتیکی ندارد!
سلاحهای بیولوژیکی چه طور ؟!
-مواد رادیواکتیو موجود در سیارک قابل ملاحظه نیست!
این رو نمیشه با قطعیت تمام گفت! به فرض هم که این طور نباشه احتمال ایجاد تششعات رادیو اکتیو پس از برخورد و وقوع انفجاری عظیم بعید نیست!
Why were some of the dinosaur skeletons radioactive? - Quora (http://www.quora.com/Why-were-some-of-the-dinosaur-skeletons-radioactive)
Why are some dinosaur bones covered in heavily leaded paint? - Quora (http://www.quora.com/Why-are-some-dinosaur-bones-covered-in-heavily-leaded-paint)
خلاصه اینکه به هیچ عنوان مساله بعیدی نیست و میدونیم که برخوردی که میتونسته منجر به انقراض بشه دست کم یک بار در گذشته اتفاق افتاده - حالا یا منقرض کرده یا نکرده! ولی مشخصن وضعیت زمین رو به کل دگرگون کرده و برخود دوباره چنین چیزی میتونه بشریت رو با خطر جدی روبرو کنه و برای همینه که این همه برنامه های حفاظتی از زمین در برابر اجرام آسمانی که احتمال برخوردشون با زمین هست وجود داره به خصوص بعد از برخورد 2013 روسیه.
About 1,100 injured as meteorite hits Russia with force of atomic bomb | Fox News (http://www.foxnews.com/science/2013/02/15/injuries-reported-after-meteorite-falls-in-russia-ural-mountains/)
این اگر توی یک منطقه شهری! مثلن وسط تهران خورده بود قطعن خسارتش خیلی بیشتر از 1100 تا زخمی میبود!
پس کاملن محتمل و احتمالن قابل پیشگیریه!
Mehrbod
06-30-2015, 12:35 AM
میلاد غلط کردم بیا منو نجات بده از دست این نابغه!
-سلول بیرون از بدن زنده نمیماند!
در اینکه یاختهها بتنهایی میتوانند زنده بمانند جای کوچکترین گمانی نیست, چراکه فرگشت از تراز تکیاختهای و
پایینتر آغازیده و به تراز چندیاختهای و ... و در این میان آدمی رسیده و هماکنون نیز همین همروند در گذر است.
در آدم یاختههای ویژه¹ شده (specialized) گاه میتوانند گاه نمیتوانند بیرون از پیکر زنده بمانند.
Unicellular organism - WiKi (https://en.wikipedia.org/wiki/Unicellular_organism)
http://www.daftarche.com/images/imported/2015/06/2.jpg
یکی از بزرگترین تکیاختگان - Ventricaria ventricosa
-سلاح شیمیایی توان هدفگیری جنتیکی ندارد!
جنگافزار شیمیایی ≠ جنگافزار بیولوژیکی ≠ جنگافزار ژنتیکی
biological warfare ≠ chemical warfare ≠ genetic warfare
¹
این بیمانند به این نیست که در اجتماع نیز آدمهایِ ویژه شده, برای نمونه
دانشمند ریاضیدان بیرون از آزمایشگاه و در طبیعت بتنهایی نمیتواند زنده بماند.
Nilftrondheim
06-30-2015, 10:04 AM
من نیازی به تائید یا جدی گرفته شدن توسط کسی ندارم جانم!!
داریم در یک فضای تخیلی!! یک بحث تخمی تخیلی میکنیم!!! (بررسی مضرات تکنولوژی وقتی اسکای نت کنترل دنیا را در دست گرفت!!!!) پس باید مثالها هم به همون اندازه تخیلی و نادر باشند.
در ضمن بهتره پاسخ هر چیزی رو جستار خودش بدید و بهتره ناقض نقل قول نکنید تا دچار مغلطه هم نشوید!
ندیدی چیا نوشتین؟ خودتو بزار جای من، به جای اسهال پیچش بیضه میگیری!:e407:
Nilftrondheim
06-30-2015, 10:20 AM
من هنوز نفهمیدم اینهایی که گفتید جملگی خبری هستند...
-بحث از انتخاب آزاد سلول در همراهی با بدن پرسلولی یا جدایی!!!!!! بود.
-کسی که از مضرات سلاح کشتار جمعی صحبت میکنه باید فرق بین چهار نوع رو بدونه! البته که بیولوژیکی میشه.
-این رو میشه با تمام قطعیت گفت! شهاب سنگه بمب اتمی که نیست!!!!!! انرژی آزاد شده از انرژی جنبشی حاصل میشه. به اندازه های بسیار بزرگ و سرعت های چند ده km/s فکر کن! اصلا خوندی فسیل چطور درست میشه؟ مواد معدنی با استخوان مبادله میشه مثل فلوراید خمیر دندان! بعضی فسیل های به همون دلیل رادیو اکتیوند که بعضی سنگ معدن ها! مثل پیچبلند.
اسپاگتیا منو از رو زمین بردار!!!!:e108:
Nilftrondheim
06-30-2015, 10:28 AM
در اینکه یاختهها بتنهایی میتوانند زنده بمانند جای کوچکترین گمانی نیست, چراکه فرگشت از تراز تکیاختهای و
پایینتر آغازیده و به تراز چندیاختهای و ... و در این میان آدمی رسیده و هماکنون نیز همین همروند در گذر است.
در آدم یاختههای ویژه¹ شده (specialized) گاه میتوانند گاه نمیتوانند بیرون از پیکر زنده بمانند.
Unicellular organism - WiKi (https://en.wikipedia.org/wiki/Unicellular_organism)
http://www.daftarche.com/images/imported/2015/06/2.jpg
یکی از بزرگترین تکیاختگان - Ventricaria ventricosa
جنگافزار شیمیایی ≠ جنگافزار بیولوژیکی ≠ جنگافزار ژنتیکی
biological warfare ≠ chemical warfare ≠ genetic warfare
¹
این بیمانند به این نیست که در اجتماع نیز آدمهایِ ویژه شده, برای نمونه
دانشمند ریاضیدان بیرون از آزمایشگاه و در طبیعت بتنهایی نمیتواند زنده بماند.
-خدا راشکر! حالا برگرد ببین چی نوشتی.
-اتفاقا سلاح ژنتیکی ∈ سلاح بیولوژیکی!:e40c:
sonixax
07-01-2015, 05:48 PM
ندیدی چیا نوشتین؟ خودتو بزار جای من، به جای اسهال پیچش بیضه میگیری!
اسپاغتی نکند من بخواهم خودم را بگذارم جای شما :))
-بحث از انتخاب آزاد سلول در همراهی با بدن پرسلولی یا جدایی!!!!!! بود.
!!!!!!!!!!
-کسی که از مضرات سلاح کشتار جمعی صحبت میکنه باید فرق بین چهار نوع رو بدونه! البته که بیولوژیکی میشه.
:e00e: پس میشه.
-این رو میشه با تمام قطعیت گفت! شهاب سنگه بمب اتمی که نیست!!!!!! انرژی آزاد شده از انرژی جنبشی حاصل میشه. به اندازه های بسیار بزرگ و سرعت های چند ده km/s فکر کن! اصلا خوندی فسیل چطور درست میشه؟ مواد معدنی با استخوان مبادله میشه مثل فلوراید خمیر دندان! بعضی فسیل های به همون دلیل رادیو اکتیوند که بعضی سنگ معدن ها! مثل پیچبلند.
نخست اینکه ما فقط در مورد شهابسنگ حرف نمیزنیم!!! سیارکها و اجرام دیگه ای هم هستند!
دوم اینکه تششعات رادیو اکتیو فقط از بمب اتمی ساطع نمیشه!
سوم اینکه ما گفتیم ممکنه! مثل شما نگفتیم قطعن نیست! ولی برعکس حرف قاطع شما احتمال وجود مقادیر زیاد مواد رادیو اکتیو توی سیارکها و اجرام آسمانی هست :
5 Reasons to Care About Asteroids (http://www.space.com/8590-5-reasons-care-asteroids.html)
Natural nuclear fission reactor - WiKi (https://en.wikipedia.org/wiki/Natural_nuclear_fission_reactor)
Asteroid Devastation Could Even Be Worse Than Feared (http://neo.jpl.nasa.gov/news/news096.html)
اسپاگتیا منو از رو زمین بردار!
پاستایی آمین :))
این تاپیک چرا از مسیر اصلیش خارج شده!!!!!!!!! مثل اینکه این دوست عزیز از خودکشی کردن منصرف شده. در هر حال امیدورام هیچکس امیدش را از دست ندهد. انسان فقط به امید زنده است. درمان افسردگی ، فعالیت داشتن و در اجتماع بودن است نه رفتن پیش روانپزشک هایی که خودشان روانپریشترند.
چندان که گفتم غم با طبیبان
درمان نکردند مسکین غریبان
ما درد پنهان با یار گفتیم
نتوان نهفتن درد از رقیبان
همه ما تجربیات تلخی در زندگی داشتیم که فکر کردن و یادآوری اونا رنج آوره و فراموشیش هم غیر ممکن. ولی باید همش این را در نظر بگیریم که اینی که الان هستیم با اونی که اونموقع بودیم کلی فرق داره. چون واقعا هم همینطوره. پس آن تجربیات تلخ مال یکی دیگه بوده نه ما و دیگه بهشون اهمیت ندیم.
m@hdi
07-18-2015, 01:08 PM
مثل اینکه این دوست عزیز از خودکشی کردن منصرف شده.
خیر!
درمان افسردگی ، فعالیت داشتن و در اجتماع بودن است نه رفتن پیش روانپزشک هایی که خودشان روانپریشترند.
تاثیری نداشت! علم پزشکی که الان به اینجا رسیده هزاران سال سابقه داره ولی علم روانپزشکی نهایت 150 سال. تا تقریبا 50 سال پیش عملا عمل لوبوتومی انجام میدادن برای برخی بیماران (یعنی قسمت هایی از مغز که در شکل گیری بیماری روانی فرد درگیر بوده رو خارج میکردند) ولی به دلیل عدم رسیدن به نتیجه و حتی وخیم تر شدن حال مریض لوبوتومی جمع شد.
الان هم علم روانپزشکی در اول راهه. الان داروهای روانپزشکی یکی از این 2 کار رو میکنن:
1-اون قسمت که باعث بیماری روانی شده رو تعطیل میکنن.
2-توان فرد رو میگیرن.
من که بیش از 100 روز بستری بودم و 13 تا شوک گرفتم و با ده ها مریض هم صحبت شدم و دیدمشون بهتون تضمین میدم.
فعلا علم روانپزشکی دنبال درمان نیست دنبال پاک کردن صورت مساله هست!
Powered by vBulletin® Version 4.2.2 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.