PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اثبات مجردات



ابن سینا
01-23-2015, 08:06 PM
بسم الله الرحمن الرحیم
این نوشته را بنده از وبلاگ یکی از دوستان خویش با اجازه ایشان برداشتم.همانا فکر من فکر اوست و اندیشه من اندیشه اوست.پس او سزاوار دید این نوشته را برای مومنین و کافرین تا به امید خدا تحقق یابد آیه «اهدنا الصراط المستقیم» در تشریع چنانکه در تکوین چنین است.
«بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از مسائلی که تفکیکیون به شدت با آن مخالفند بحث «تجرد روح» می باشد.ما در این مقاله به بیان چند دلیل در اثبات تجرد روح خواهیم پرداخت.انشاءالله بحث روائی آن باشد برای بعداً.البته دوستانی که خیلی به بحث روائی هم علاقه مند هستند(از روی عشق ایشان به حضرات معصوم علیهم السلام)می توانند به منابعش رجوع کنند و ما نیز اگر عمری باشد به آن نیز می پردازیم.لکن بحث این مقاله در اثبات مبحث مربوطه بوسیله براهین عقلی است.رساله ای است از شیخ الرئیس در این باره با نام «حجج عشر» یا تحفه.اگرچه که ایشان در کتب اشارات یا نجات هم بدین مطلب پرداخته اند اما این رساله نیز دلائل متقنی است در اینباره.ابوعلی ابن مسکویه نیز در کتاب طهارة الاعراق پرداخته است بدین موضوع.مرحوم فخر رازی در ج2مباحث المشرقیة،حضرت صدرالمتألهین در ج8 اسفار و رساله مبدا و معاد و حضرت آیت الله علامه بزرگوار طباطبائی در ج1 تفسیر شریف المیزان.
اولین دلیل را از رساله تحفه شیخ الرئیس آورده ام.در اینجا بنده توضیح مرحوم ضیاءالدین دری را می نویسم که توضیح سلیس برهان حضرت شیخ علیه الرحمة می باشد.این برهان سوم شیخ در این رساله می باشد.

«مثلاً هرگاه حکم کردیم و تصدیق نمودیم به اینکه سفیدی ضد سیاهی است مسلماً باید اول در ذهن خود تصور سفیدی و سیاهی را کرده باشیم تا بتوانیم چنین حکمی بکنیم و الا لازم می آید که تصدیق بدون تصور باشد ولکن مشاهده و بداهت هر دو،حکم می کنند که اجتماع سفیدی با سیاهی در یک جسم دیگر ممتنع است.پس معلوم می شود آن محلی که این دو در آن واقع شده و سبب حکم و تصدیق گردیده جسم و جسمانی نیست.و ذلک ما اردناه.»

دلیل دیگری که در کتب آمده است بر این اساس است که:چون داریم«الواحد لا یصدر الا الواحد» باید اولین مخلوق حق تعالی مادی نباشد چون که مادی از دو چیز تشکیل می شود.پس حداقل یک مخلوق حق تعالی باید مجرد باشد.اما شبهه ای که بعضی چون خواجه نصیر الدین طوسی(ره) فیلسوف و متکلم بزرگ شیعه و حقیقتا بزرگترین شارح اشارات شیخ در قرون پیشین این برهان را مخدوش می دانند.اشکالی را که ایشان وارد می کنند را بیشتر یک فیلسوف اشراقی می تواند وارد کند تا یک فیلسوف مشاء.بیان ذلک آنکه شیخ اشراق مخالف وجود ماد الاولی است.مشائیون و حکمای متعالیه وجود هیولا را ثابت می کنند.خواجه نصیر با آنکه یک فیلسوف مشائی است آنطور که در تجرید آمده است مخالف این برهان است.علی ای حال وجود هیولا و صورت با براهین مختلفی(از جمله قوه و فعل یا فصل و وصل)اثبات شده است و این گفتار حضرات خواجه و شیخ اشراق علیهما الرحمة وارد نیست.برهان دیگر از تفسیر شریف المیزان ذیل آیات1تا5سوره بقره ذکر می شود.
«1- یكى از آثار مادیت كه در همه مادیات هست، این است كه امر مادى قابل انقسام است، چون مادى آن را گویند كه داراى ابعاد ثلاثه باشد، و چیزى كه داراى بعد است، قابل انقسام نیز هست، ولى علم، بدان جهت كه علم است بهیچ وجه قابل انقسام نیست، (مثلا وقتى ما زید پسر عمرو را تصور مى‏كنیم این صورت علمیه ما قابل انقسام نیست بشهادت اینكه نیم زید نداریم).
2- اثر مشترك مادیات این است كه در حیطه زمان و مكان قرار دارند، و هیچ موجود مادى سراغ نداریم كه از مكان و زمان بیرون باشد، و علم، بدان جهت كه علم است، نه مكان مى‏پذیرد، و نه زمان، بدلیل اینكه مى‏بینیم یك حادثه معین، و جزئى، كه در فلان زمان، و فلان مكان واقع شده، در تمامى مكانها، و زمانها قابل تعقل است، و ما میتوانیم همه جا و همه وقت آن را با حفظ همه خصوصیاتش تصور و تصدیق كنیم.
3- اثر سوم و مشترك مادیات این است كه مادیات بتمامیشان در تحت سیطره حركت عمومى قرار دارند، و بهمین جهت تغیر و تحول، خاصیت عمومى مادیات شده است، ولى مى‏بینیم كه علم، بدان جهت كه علم است در مجراى حركت قرار ندارد و بهمین جهت محكوم باین تحول و دگرگونى نیست، بلكه اصلا حیثیت علم ذاتا با حیثیت تغیر و تبدل منافات دارد، علم عبارتست از ثبوت، و تحول عبارتست از بى ثباتى.
4- اگر علم از چیزهایى بود كه بحسب ذاتش تغیر مى‏پذیرفت، و مانند مادیات محكوم به تحول و دگرگونگى بود، دیگر ممكن نبود یك چیز را و یك حادثه را در دو وقت مختلف با هم تعقل كرد، بلكه باید اول حادثه قبلى را تعقل كنیم بعد آن را از ذهن بیرون نموده حادثه بعدى را وارد ذهن سازیم، در حالى كه مى‏بینیم كه دو حادثه مختلف الزمان را، در یك آن تعقل مى‏كنیم، و نیز اگر علم، مادى بود، باید اصلا نتوانیم حوادث گذشته را در زمان بعد تعقل كنیم، براى اینكه خودتان گفتید:هر چیزى در آن دوم غیر آن چیز در آن اول است.
پس این وجوه و وجوه دیگرى كه ذكر نكردیم، دلالت دارند بر اینكه علم، بدان جهت كه علم است مادى نیست، و اما آنچه در عضو حساس و یا بگو در دماغ پیدا میشود، و آن فعل و انفعالى كه در این عضو حاصل مى‏گردد، ما در باره آن حرفى نداریم، چون تخصصى در آن نداریم، اما شما هم دلیلى ندارید كه این فعل و انفعالهاى طبیعى همان علم است، و صرف اینكه در هنگام مثلا تصور یك حادثه، در دماغ عملى صورت مى‏گیرد، دلیل بر آن نیست كه تصور، همان عمل دماغى است‏.»ترجمه المیزان،ج1،ص81اما پس از نقل دلائل متقن حضرت علامه،بنده حقیر پاسخ به یک شبهه ای که در اینباره گفته می شود می دهم.لازم به ذکر است که امثال این شبهات سبب بطلان دلائل متقن نیست بلکه فقط یک شبهه است و نهایتاً در اثر تأثیر این شبهات( حداکثر تأثیر این شبهات) اقرار فرد به لاادری بودن مطلب خواهد بود.و اما شبهه.گویند اگر علم همانطور که گوئی متجرد است و نه مادی پس چرا انسانی علمی را فراموش می کند یا در اثر آسیب دیدن مغز در ادراک او خلل ایجاد می شود.در پاسخ گوئیم نفس انسان اگر چه مجرد است ولکن برای اجراء افعالش نیاز به جسم و ماده دارد فلذا با مجرد بودن آن تناقضی ندارد.»
والسلام علیکم و رحمة الله و برگاته»
البته سخن پایانی دوست ما باشد برای مومنین.چرا که مخاطب او کسی دیگر بوده است و مخاطب من کسی دگر.

منبع:اسلامی-فلسفی-عرفانی (http://amirsiasat.blogfa.com/)

mbk
01-25-2015, 07:28 AM
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
" فلینظر الإنسان مم خلق ( 5 ) خلق من ماء دافق ( 6 ) یخرج من بین الصلب والترائب ( 7 ) إنه على رجعه لقادر ( 8 ) یوم تبلى السرائر ( 9 )..الطارق"
"باز می بیند آدمی از چه آفریده شد 5آفریده شد از آب جهنده ای 6بیرون می آید از میان سفت شده هم بهم بسته شده 7 چون او بر برگرداندنش تا براستی تواناییست8 زمانی آشکار می شود رازها 9..راه رو"

ولى علم، بدان جهت كه علم است بهیچ وجه قابل انقسام نیست، (مثلا وقتى ما زید پسر عمرو را تصور مى‏كنیم این صورت علمیه ما قابل انقسام نیست بشهادت اینكه نیم زید نداریم)
دوستم یک چیز توان نیم شدن ندارد همانند آدمی برخی چیزها توان نیم شدن دارند همانند سیب برخی جا ها 1+1 هم 2 نمی شود نمونه 1سیب + 1 کامیون پس دانش ما هم خیلی زمانها کمبود دارد به دیدم اینه که به جای این که بگوییم علم مجرد هستش یا چیز دیگر بگوییم دانش چه کاربردی در زندگی مان دارد هم چگونه می توانیم ازش بهره ببریم که خداوند از ما خوشنود باشد هم این نزدیک زندگی آسان داشته باشیم هم واپسین
خداوندا پاس تو برای آسمان پاکت دم بازدم پاکت چشم هم گوش پاکی که به ما دادی از ما مگیر اگر گرفتی شکیبایی مان افزون کن ای دارای داراتر

ابن سینا
01-25-2015, 08:32 PM
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و تشکر از برادر عزیز مسلمان.برادر عزیز چنانچه بنده سخنی در مورد مجردات گفتم برای اثبات بطلان فلسفه ماتریالیسم یا دیالکتیک.علی ای حال چنانکه قرآن فرموده است:«و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا».اما آنکه فرمودید«آدمی دو نیم نمی شود» صحیح است من حیثی و غلط است من حیث دیگر.صحیح است اگر به انسان از جهت نفس او بنگری که این گفتار عین اثبات صحبت بنده است چرا که این سخن یعنی اثبات همان وجه تجرد انسان.اما انسان تقسیم می پذیرد از جهت بدن مادی اش.فرضا جدا کردن دست او از این قبیل است.اما آنکه گفتید یک سیب و یک کامیون موضوعاً از صحبت ما خارج است.و من الله التوفیق.والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

mbk
01-26-2015, 09:48 AM
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"وأن هذا صراطی مستقیما فاتبعوه ولا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبیله ذلكم وصاكم به لعلكم تتقون ( 153 )""هم که چون این راه راستم پابرجا خواسته گشته است باز پی رویدش هم نباشد پی می روید راه ها را باز فراز می شود بهتان در راهش اینتان سفارشتان بهش تاانگیزدتان بیم می دارید153"

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و تشکر از برادر عزیز مسلمان.برادر عزیز چنانچه بنده سخنی در مورد مجردات گفتم برای اثبات بطلان فلسفه ماتریالیسم یا دیالکتیک.علی ای حال چنانکه قرآن فرموده است:«و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا».اما آنکه فرمودید«آدمی دو نیم نمی شود» صحیح است من حیثی و غلط است من حیث دیگر.صحیح است اگر به انسان از جهت نفس او بنگری که این گفتار عین اثبات صحبت بنده است چرا که این سخن یعنی اثبات همان وجه تجرد انسان.اما انسان تقسیم می پذیرد از جهت بدن مادی اش.فرضا جدا کردن دست او از این قبیل است.اما آنکه گفتید یک سیب و یک کامیون موضوعاً از صحبت ما خارج است.و من الله التوفیق.والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
یک که ماتریالیسم یا دیالکتیک واژه های بیگانه اند شاید برگردانشان شود چیز دارایی گرایی هم پیوندشان برای زندگی تنها نزدیک دنیا باشد که خداوند هم واپسین نادیده گرفته می شوند که خیلی شاخدار نیستند دو اینکه بیاییم نشان دهیم دانش هم چیزهایی که در پیرامون ما نشان از خداوند هم فردایی برای انگیختن دوباره هست خداوند راهها را درسخنش ساده نشان داد خواه پاسگذار باشیم خواه نه سه که نیازی نمی بینم برویم آدمهایی را که پیشتر از پیش ما رفتند برتر از خود دانیم که نه سودرسان مایند هم نه آسیب رسان خداوند رسیدگی کارشان خواهد کرد خوب یا بد رفتند این است یگانه پرستی که خداوند همه چیز را دردست ما گذاشت چه برای کم سواد چه سواددارتر نیازی به آویزان گشتن به شاخه ای فرادسترس نیست همین من زمانی که می بینم خداوند همه چیز را واسم جورکرد از دست چشم دم بازدم اندیشه ای فراخور زندگی ام پی به خداوند می برم هم آنچه که از راهنمایی سخن خداوند قرآن است در می یابم خداوند آفریده ام هدفش هم رساندن من به سرایی واپسین است از گذشته گان من رسا گفت روش رسانیدن پیام خداوند هم خوب درآن آمد که مردمی جور مردم دیگر بودند نه بال داشتند نه جاویدان
زمان نماز است خداوندا دل همه باورمندان را به خودت برسان نه دیگری

Hezbollah_YaHasan
01-30-2015, 03:44 PM
سلام علیکم یا ابن سینا. من بسیار بهره بردم و مستفیض شدم از حکمت و منطق شما که مشتی است بردهان کفار و مشرکین به سرکردگی آمریکا. بخصوص اثبا وجود حق تعالی بسیار پر مغز بود.
من با کفار و مشرکین که بحث می کنم نکیر و منکر و حوری هفتاد متری را نفی می کنند که از جنابعالی تقاضا دارم با استفاده از اسله فلسفه و منطق جواب کفار و مشرکین را بدهید.

mbk
01-31-2015, 01:43 PM
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"الذین آتیناهم الكتاب یعرفونه كما یعرفون أبناءهم وإن فریقا منهم لیكتمون الحق وهم یعلمون 146 الحق من ربك فلا تكونن من الممترین 147"
"کسانی که دادیمشان نوشتار می شناسندش جور چه می شناسند فرزندانشان را هم چون گروهی ازشان تابراستی جا می دهند درستی را هم آنها می دانند146 درستی از پروردگارت باز نباشد می باشی از دودلان147"

ن با کفار و مشرکین که بحث می کنم نکیر و منکر و حوری هفتاد متری را نفی می کنند
تو اینها را از کجا می آوری چی را می خواهی برسانی می خواهی پوسخند بزنی یا خودت پوسخندی!می گفتی حوری زیبا چهره خیلی دلنشین بود
خداوندا دلنشین ها را در واپسین بهرهء ما کن

Rationalist
04-06-2015, 07:49 PM
- یكى از آثار مادیت كه در همه مادیات هست، این است كه امر مادى قابل انقسام است، چون مادى آن را گویند كه داراى ابعاد ثلاثه باشد، و چیزى كه داراى بعد است، قابل انقسام نیز هست، ولى علم، بدان جهت كه علم است بهیچ وجه قابل انقسام نیست، (مثلا وقتى ما زید پسر عمرو را تصور مى‏كنیم این صورت علمیه ما قابل انقسام نیست بشهادت اینكه نیم زید نداریم)
این سخن فقط ویژگی علم را از سایر اشیای فیزیکی جهان متمایز می نماید و نه چیزی بیشتر.









.2- اثر مشترك مادیات این است كه در حیطه زمان و مكان قرار دارند، و هیچ موجود مادى سراغ نداریم كه از مكان و زمان بیرون باشد، و علم، بدان جهت كه علم است، نه مكان مى‏پذیرد، و نه زمان، بدلیل اینكه مى‏بینیم یك حادثه معین، و جزئى، كه در فلان زمان، و فلان مكان واقع شده، در تمامى مكانها، و زمانها قابل تعقل است، و ما میتوانیم همه جا و همه وقت آن را با حفظ همه خصوصیاتش تصور و تصدیق كنیم.3- اثر سوم و مشترك مادیات این است كه مادیات بتمامیشان در تحت سیطره حركت عمومى قرار دارند، و بهمین جهت تغیر و تحول، خاصیت عمومى مادیات شده است، ولى مى‏بینیم كه علم، بدان جهت كه علم است در مجراى حركت قرار ندارد و بهمین جهت محكوم باین تحول و دگرگونى نیست، بلكه اصلا حیثیت علم ذاتا با حیثیت تغیر و تبدل منافات دارد، علم عبارتست از ثبوت، و تحول عبارتست از بى ثباتى.4- اگر علم از چیزهایى بود كه بحسب ذاتش تغیر مى‏پذیرفت، و مانند مادیات محكوم به تحول و دگرگونگى بود، دیگر ممكن نبود یك چیز را و یك حادثه را در دو وقت مختلف با هم تعقل كرد، بلكه باید اول حادثه قبلى را تعقل كنیم بعد آن را از ذهن بیرون نموده حادثه بعدى را وارد ذهن سازیم، در حالى كه مى‏بینیم كه دو حادثه مختلف الزمان را، در یك آن تعقل مى‏كنیم، و نیز اگر علم، مادى بود، باید اصلا نتوانیم حوادث گذشته را در زمان بعد تعقل كنیم، براى اینكه خودتان گفتید:هر چیزى در آن دوم غیر آن چیز در آن اول است
خاطرات و تجربیات(به قول شما حادثه) قابل دگرگونی هستند و این بدان معناست که در سیطره ی مفهوم زمان(دگرگونی) می باشند. حال اینکه می توان در ذهن به تصور یک خاطره در زمان های گوناگون پرداخت دلیلی بر این نمی شود که خاطرات ثابت و خارج از سیطره ی زمان هستند.
زیرا چنانچه خودتان نگاشته اید، آنهاقابل فراموشی و دگرگونی در فرایندهای فیزیکی می باشند:

اگر علم همانطور که گوئی متجرد است و نه مادی پس چرا انسانی علمی را فراموش می کند یا در اثر آسیب دیدن مغز در ادراک او خلل ایجاد می شود.در پاسخ گوئیم نفس انسان اگر چه مجرد است ولکن برای اجراء افعالش نیاز به جسم و ماده دارد فلذا با مجرد بودن آن تناقضی ندارد.
پس قسمت قرمز رنگ در سخنتان، یاوه ای بیش نیست!

ابن سینا
04-09-2015, 07:49 PM
بسم الله الرحمن الرحیم
rationalist (http://www.daftarche.com/members/rationalist-273/)
اگرچه که پاسخ به این مسائل پیش پا افتاده برای بنده وقت تلف کردن است ولی برای آنکه کسی که با این مسائل آشنا نیست دچار شبهه نشود پاسخ می دهم.اول آنجا که می گوئید فرضا چون این ویژگی نیست (ویژگی انقسام پذیری عقلی یا ذهنی و بودن حداقل در سه بعد) صرفا تمایز را می رساند.این خیلی سخن سخیفی است چونکه ما گفتیم یکی از ویژگی هائی که ماده دارد این است انقسام پذیر باشد.یعنی اگر چیزی ماده باشد این ویژگی را دارد.این دو همیشه با هم هستند.وقتی که چیزی این ویژگی را نداشته باشد دیگر ماده نیست.البته دقت بفرمائید که انرژی از این قائده استثنا نیست تا بگوئید ما در طبیعت علاوه بر ماده داریم چیزی به نام انرژی، چون می دانیم انرژی هم دارای مکان است و چیزی که مکان داشته باشد ویژگی های مذکور بر آن صادق است.
اما در مورد نقد دوم.اگر دقت می کردید گفتیم نفس چیزی است که خود مجرد است ولی برای اعمال عمل نیاز ماده دارد یعنی ما یک حیثیت غیر مادی در خود می یابیم که همان ادراک ماست و حیثیت دیگر ما این است که فرضا برای اینکه اختیار و اراده خود را عملی کنیم نیاز به ابزار داریم.البته در فلسفه اسلامی تعریف بالاتر از این هم داده شده است ولی باشد آن برای اهل دقت و تتبع.اما پاسخ این نقد مشخص می شود.چون زمانی که شما چیزی را فراموش می کنید نه اینکه آن چیز کاملا از علم شما خارج شده باشد بلکه ابزار یادآوری آنرا ندارید.برای کمک به تفهیم مطلب،فروید یکی از دانشمندان معروف علم رفتارشناسی(به قول مشهور روانشناسی)در آزمایشات خود در کشف «نا خودآگاه» مطالبی را یافت که به ما کمک می کند یعنی اگر شما چیزی را تجربه کرده نباشید آنطور نیست که کاملا از شما جدا شده باشد بلکه فعلا شما به آن توجه نکرده اید.البته در نظریات اسلامی به این مطلب بی توجهی نشده است ولی برای شما که خیلی تجربی گرا هستید می توانید به آزمایشات فروید رجوع کنید.هم چنین با گذشت زمان اگر در ذهن شما تصویر دیگری بیاید بدان معنا نیست که تصویر قبلی از بین رفته باشد بلکه یعنی تصویر رفت و تصویر جدیدی آمد.نمی شود موجود معدوم شود به حکم بدیهی امتناع اجتماع نقیضین.اگر بگوئید ما بداهتا می بینیم چیزهائی الان هستند و چندی بعد نیستند.در پاسخ گفته می شود که چیزی که الان هست جدا از زمانش نیست و چیزی که قبلا بوده است جدا از زمانش نیست،پس می گوئیم شیء چند لحظه قبل موجود است در آن زمان و الآن نیست یعنی هیچ نحوه وجودی ندارد تا بخواهید بگوئی موجودی،معدوم است بلکه معدوم است که معدوم است.پس سوال از آنجا ناشی شده است که شما زمان شیء را چیزی جدا از شیء فرض کرده اید در حالی که زمان جزئی از وجود شیء است.و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

mbk
04-10-2015, 02:55 PM
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ﴿۸﴾" "می خواهند برای می نشانند روشنایی خداوندُ به فوتهاشان هم خداوند رساساز روشنایش هم گر ناخوش داشته رویگردانان 8"
ببینید دربارهء این که دانش یا علم بخش پذیر یا تقسیم پذیر نیست یک نمونه می آورم
1 سنگی به مانند تخم مرغ 2 تخم مرغی که درونش گندیده 3 تخم مرغی که تازه از شکم مرغ بیرون پرید هم خوب است

چرا دانش بخش پذیر نباشد یکمی دانش نارسا که تنها به چشم بسند شد
دومی دانش نیمه که تنها با دیدن پوسته بسند شد
سومی دانش رساتر که با شکاندن تخم مرغ به دست آمد
پس دانش هم توان نیمه شدن هم چند بخش شدن دارد
می خواهید بهانه بیاورید بگویید تخم مرغ شکسته می شود دانش شکسته نمی شود من هم بهانه می آورم اگر تخم مرغی شکسته شد دیگر آن تخم پیشین نیست که بگویی تخم همان تخم است
سراسر اینها دوست ندارم پی بروم سر آدمی داغ می کند
براستی خدایتان خدایی یگانه است هم پیامبران همانند مان بودند نه که چیزهایی شگفت انگیز می بودند
بدا برای همباز گذاران آنانی که از پاکیزه دارایی نمی دهند هم به واپسین نباشد باور می کنند
خداوندا به داد بیچارگی مان برس که بسمان باشی از رویگردانان بهانه جو

سارا
07-18-2015, 10:47 PM
با سلام خدمت ابن سینا
از آنجا که پیداست حضرتعالی بسیار در فلسفه اسلامی متبحر می باشید. اگر ممکن است در باب ماهیت وجود ، فلسفه اشراقیون هم مباحثی را مطرح نمایید. با سپاس:e032:

ابن سینا
08-29-2015, 04:10 AM
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آل محمد
سلام علیکم
از آنجا که یکی از کاربران از بنده توضیحاتی پیرامون «ماهیت وجود» خواستند چند کلامی عرض میکنم. اول باید بدانیم که آنچه که در فلسفه بحث میشود شناخت عالم هستی هست یعنی شناخت موجودات از این حیث که هیچ قیدی نداشته باشند.مثلا شما در ریاضی موجود را بررسی می کنید با این قید که ریاضی باشد یا در فیزیک با قید اینکه آن چیز باید در عالم طبیعی باشد اما در فلسفه موجود را بررسی می کنید بدون هیچ قید.لذا موضوع فلسفه را می گویند« موجود بما هو موجود».
اما در مورد وجود.اول آنکه وجود هم مفهوما بدیهی است یعنی ما همگی یک تصور مشخصی از وجود داریم بدون نیاز به مفهوم دیگر.مثلا انسان را به کمک مفاهیم دیگر می فهمیم اما وجود اینطور نیست. و هم تصدیق به آن بدیهی است.از این رو حرف دکارت در پایه گذاری فلسفه خویش حرف بسیار باطلی است. دوم آنکه وجود را که بر موجودات حمل می کنیم به اشتراک معنوی است نه اشتراک لفظی.یعنی وقتی می گوئیم «فلان چیز وجود است» و «من وجود دارم» وجود در هر دو به یک معناست..سوم آنکه ما دو چیز را از هر چیز در می یابیم یکی وجود(هستی) و دیگری ماهیت(چیستی) و این دو مفهوم عین هم نیستند.(با عنوان «زیادت وجود بر ماهیت») .چهارم اینکه هر شیء خارجی دو حیثیت یک حیثیت ماهوی ودیگر حیثیت وجودی و اینکه حیثیت وجودی اصیل(با عنوان «اصالة الوجود و اعتباریة الماهیة).پنجم آنکه وجود دارای مراتبی است که فرق بین مراتب آن فقط در شدت و ضعف وجود است نه اینکه در مراتب پائین تر وجود و عدم با مخلوط شوند(با عنوان« تشکیک در وجود»).عنوان های دیگر به بررسی ویژگی های وجود می پردازد مثل آنکه وجود غیری ندارد،جزء ندارد و.... .
بدیهی است آقایان با دیدن این نوشته معرفت چندانی به نگاه فلسفه اسلامی(البته اینجا بنده با تقریر«صدرائی» عرض کردم)به وجود پیدا نمی کنند و باید به کتب مناسب رجوع فرمایند.توصیه بنده «منطق و فلسفه» شهید مطهری،«کلیات فلسفه»دکتر شیروانی و پس از اینها «آموزش فلسفه مقدماتی» بر اساس کتب شهید مطهری نوشته عبدالرسول عبودیت رجوع فرمایند.پس از مطالعه مناسب این کتب شما می توانید به یکی از کتب فلسفی یکی از بزرگترین فلاسفه تاریخ یعنی «بدایة الحکمة» علامه طباطبائی رضوان الله تعالی علیه رجوع فرمائید که ایشان برای نوآموزان فلسفه نوشته اند. والسلام علی من اتبع الهدی

سارا
08-29-2015, 04:16 PM
از این رو حرف دکارت در پایه گذاری فلسفه خویش حرف بسیار باطلی است.

می اندیشم پس هستم!! اول فعل آمده بعد فاعل آن !! عمل را انجام داده است که بفهمد عامل است!! بقول مرحوم صفایی حائری اوج انحطاط فکری است!!

اگر لینکی هست از پی دی اف این کتب که معرفی کرده اید ، ممنون می شوم اگر بگذارید.

Mehrbod
09-07-2015, 07:46 PM
می اندیشم پس هستم!! اول فعل آمده بعد فاعل آن !! عمل را انجام داده است که بفهمد عامل است!! بقول مرحوم صفایی حائری اوج انحطاط فکری است!!

درست این گزاره است:


می‌گمانم, پس میاندیشم, پس هستم.



نخست از «گمانیدن (= شک کردن)» میاید.

دیگر اینکه شما دستور زبان را با شناخت‌شناسی (epistemology) جابجا گرفته‌اید.

سوم اینکه این دریافت دکارت نادرست بوده (یک کژدریافت) و با این گزاره تنها
میتوان گفت که "یک چیزی که میگماند پس میاندیشد, هست (= exists), و این چیز به نگر میاید «من» باشم".


به دیگر زبان, دکارت کیستی (هویت) را نافرنودانه (illogically) پیش‌انگاشته است.

سارا
09-07-2015, 07:55 PM
درست این گزاره است:

می‌گمانم, پس میاندیشم, پس هستم.



نخست از «گمانیدن (= شک کردن)» میاید.

دیگر اینکه شما دستور زبان را با شناخت‌شناسی (epistemology) جابجا گرفته‌اید.

سوم اینکه این دریافت دکارت نادرست بوده (یک کژدریافت) و با این گزاره تنها
میتوان گفت که "یک چیزی که میگماند پس میاندیشد, هست (= exists), و این چیز به نگر میاید «من» باشم".


به دیگر زبان, دکارت کیستی (هویت) را نافرنودانه (illogically) پیش‌انگاشته است.

سلام
بنده می توانم جوابتان را بدهم ولی هیچ نمی گویم! چون شما هم تاکنون جوابی به سوالاتم ندادید:(
فقط یک چیز را می گویم آنهم از قول سید عباس معروف ولیعهد دکتر فردید در ایران :
افسون هستی ما افسانه بُد معارف
دلدار شیوه ای کرد پنداشتی که هستی

Mehrbod
09-07-2015, 08:03 PM
بنده می توانم جوابتان را بدهم ولی هیچ نمی گویم! چون شما هم تاکنون جوابی به سوالاتم ندادید:(

به این میگویند سفسته‌یِ محّمدین, چون به محمد هم گفتند فرجود بیاور, گفت نمیاورم, چون بیاورم هم ایمان نمیاورید ..!





فرجود. [ ف َ ] (اِ) معجزه و اعجاز و اعجازخلاف عادتی است که از انبیا و کراماتی که از اولیا به ظهور میرسد. (برهان ) . (https://www.vajehyab.com/dehkhoda/%D9%81%D8%B1%D8%AC%D9%88%D8%AF)

سارا
09-07-2015, 08:12 PM
به این میگویند سفسته‌یِ محّمدین, چون به محمد هم گفتند فرجود بیاور, گفت نمیاورم, چون بیاورم هم ایمان نمیاورید ..!



فرجود. [ ف َ ] (اِ) معجزه و اعجاز و اعجازخلاف عادتی است که از انبیا و کراماتی که از اولیا به ظهور میرسد. (برهان ) . (https://www.vajehyab.com/dehkhoda/%D9%81%D8%B1%D8%AC%D9%88%D8%AF)

بخدا که می توانم جوابتان را بدهم از همان فلاسفه ی غیر مسلمان هم برایتان رفرنس بیاورم ولی نمی خواهم تا پاسخم را نگیرم پاسخی نمی دهم!!

Rationalist
10-09-2015, 02:44 PM
آنجا که می گوئید فرضا چون این ویژگی نیست (ویژگی انقسام پذیری عقلی یا ذهنی و بودن حداقل در سه بعد) صرفا تمایز را می رساند.این خیلی سخن سخیفی است چونکه ما گفتیم یکی از ویژگی هائی که ماده دارد این است انقسام پذیر باشد.یعنی اگر چیزی ماده باشد این ویژگی را دارد.این دو همیشه با هم هستند.وقتی که چیزی این ویژگی را نداشته باشد دیگر ماده نیست.البته دقت بفرمائید که انرژی از این قائده استثنا نیست تا بگوئید ما در طبیعت علاوه بر ماده داریم چیزی به نام انرژی، چون می دانیم انرژی هم دارای مکان است و چیزی که مکان داشته باشد ویژگی های مذکور بر آن صادق است.
تا آنجا که من در فیزیک(خصوصا کوانتوم) مطالعه داشته ام، امروزه آنچه شما ویژگی های ماده می خوانید
همچون( انقسام پذیری و مقید بودن در مکان) چندان معنایی نمی دهند! زیرا در تراز ذرات بنیادی،‌ این ویژگی ها نقض شده اند. همچون اصل عدم قطعیت.

امروزه چه در فلسفه و چه در علم مشخص شده که بسیاری از تجربیات و ادراکات ما حاصل کارکرد مغز و ذهن می باشند و این دیدگاه کلاسیک شما در توضیح جهان، با مسایل فراوانی دست به گریبان است!






با گذشت زمان اگر در ذهن شما تصویر دیگری بیاید بدان معنا نیست که تصویر قبلی از بین رفته باشد بلکه یعنی تصویر رفت و تصویر جدیدی آمد.نمی شود موجود معدوم شود به حکم بدیهی امتناع اجتماع نقیضین.اگر بگوئید ما بداهتا می بینیم چیزهائی الان هستند و چندی بعد نیستند.در پاسخ گفته می شود که چیزی که الان هست جدا از زمانش نیست و چیزی که قبلا بوده است جدا از زمانش نیست،پس می گوئیم شیء چند لحظه قبل موجود است در آن زمان و الآن نیست یعنی هیچ نحوه وجودی ندارد تا بخواهید بگوئی موجودی،معدوم است بلکه معدوم است که معدوم است.پس سوال از آنجا ناشی شده است که شما زمان شیء را چیزی جدا از شیء فرض کرده اید در حالی که زمان جزئی از وجود شیء است.
من ارتباط این توضیحات شما را در رابطه با سخن خودم درنمی یابم! اصلا بحث من از بین رفتن تصویر یا به قول خودتان معدوم شدن آن نبود، بلکه در بستر زمان بودن تصورات و خاطرات را به خاطر دگرگونی شان مطرح کرده بودم و این سخنان شما هم آن را تایید می کند.

ابن سینا
10-10-2015, 06:19 PM
بسم الله الرحمن الرحیم
با ادای احترام خدمت آقای rationalist
ابتدا خیلی ممنون هستم که در فضای علمی مطرح شده سخنان بی ربط بعضی آقایان را مطرح نکردید و صحبت را به حاشیه نبردید.
اما بحث...جنابعالی باید دقت بفرمائید که وقتی میگویند ذرات بنیادی خود ایجاد ابعاد میکنند معنای کلامشان چیست؟ثانیا اینکه ابعاد در حد ذرات بنیادی نه تنها از بین نمی روند بلکه بیشتر هم میشوند که براثر منطبق شدن با هم در اندازه ماکرو ما سه بعد درک می کنیم(البته خوشحال میشویم اگر اشتباه گفته باشم نقد بفرمائید) ثالثا بنده یک سوال دارم.آیا شما شما هستی و بنده بنده هستم؟آیا شما من هستی یا بالعکس؟قصد بنده از این سوال این بود که بگویم شما هیچ وقت قبول نمی فرمائید که بدن دو انسان یکی باشند هرچند از ذرات مشابه تشکیل شده باشند.اگر دو کل با هم فرق میکنند اجزاء ایشان با هم فرقی ندارند؟
اما در سیطره زمان بودن یک چیزی زمانی است با تغییر زمان یک شیء تغییر بکند مثل اشیاء طبیعت اما صور علمی با گذر زمان معدوم نمی شوند بلکه در نفس ما باقی می مانند که به کمک قوه ذاکره و حافظه ما به یاد می آوریم.البته به یک بیان هیچ موجودی معدوم نمی شود که گمان نمیکنم به بحث ما مرتبط باشد و برای اطلاع به جلد 3 اصول فلسفه و روش رئالیسم مراجعه بفرمائید.

Rationalist
11-09-2015, 10:39 AM
درود!
به دلیل اساسی بودن و گسترده بودن هر یک از موضوعات مطرح شده، من تلاش می کنم به مرور زمان به طور جداگانه به آنها بپردازم.


وقتی میگویند ذرات بنیادی خود ایجاد ابعاد میکنند معنای کلامشان چیست؟ثانیا اینکه ابعاد در حد ذرات بنیادی نه تنها از بین نمی روند بلکه بیشتر هم میشوند که براثر منطبق شدن با هم در اندازه ماکرو ما سه بعد درک می کنیم
نظریه های مختلفی در فیزیک وجود دارد که هر کدام بر اساس آنچه بیان می کنند، تعداد ابعاد متفاوتی را نیز درنظر می گیرند. همچون نظریه M و یا نظریه ی ابر ریسمان ها که نظریه هایی مهم برای توضیح جهان محسوب می شوند.
اما آنچه در اینجا مقصود من بود، بیان ساده انگارانه بودن این دیدگاه بود که بخواهیم از نگاه فلسفه ی کلاسیک برای "ماده" چند ویژگی خاص را درنظر بگیریم و مثلا بگوییم ماده: این تعداد بعد را دارد، انقسام پذیر است و محدود به مکان. در حالیکه تا آنجا که من می دانم، یافته ها و نظریه های فیزیک نوین گام را از منطق کلاسیک و حتی مشاهدات آزمایشگاهی نیز فراتر گذاشته و با ریاضیات، اطلاعات(در تراز کیهانی) و مقوله ی آگاهی به توضیح جهان می پردازد.

ابن سینا
11-09-2015, 06:04 PM
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض احترام خدمت آقای Rationalist
جنابعالی می توانید ویژگی های ماده از نظر فیزیک مدرن را بفرمائید تا در مورد آن صحبت کرد.خیلی از آقایان دائمند می گویند فیزیک مدرن چیز دیگری می گوید ولی نمی فرمایند فیزیک مدرن چه می گوید.هم چنین تا جائی که بنده در اطلاعم نه تنها فیزیک مدرن وجود ابعاد را برای ماده رد نکرده است بلکه بعد جدیدی به آن اضافه کرده است( به نام زمان).شما از بنده بیشتر مطلعید که انیشتین در نظریه خود این را به خوبی تبیین کرده است(البته اثبات بعد رابع در فلسفه سالها پیش از ایشان توسط صدرالمتألهین اثبات شده بود.البته بدون شک اثبات بعد رابع از حیث علمی آن از شاهکارهای این داشمند بزرگ بوده است).علی ای حال بنده نمی دانم دوستان اشکال ابعادی که در نظریات فیزیکی طراحی میشود ندیده اند.التماس دعا.

Rationalist
11-13-2015, 02:09 PM
با عرض احترام خدمت آقای Rationalist
جنابعالی می توانید ویژگی های ماده از نظر فیزیک مدرن را بفرمائید تا در مورد آن صحبت کرد.
درود.
گفتگو در مورد ویژگی های ماده(؟) آن هم در فیزیک مدرن جستارهای مستقلی را می طلبد. اگر مایلید می توانیم در جستارهایی مستقل که بعضا چندی از آنها را خودم دراینجا آغازیده ام به گفتگو
در این موضوع بنشینیم.

Rationalist
11-13-2015, 02:56 PM
اول آنکه وجود هم مفهوما بدیهی است یعنی ما همگی یک تصور مشخصی از وجود داریم بدون نیاز به مفهوم دیگر.مثلا انسان را به کمک مفاهیم دیگر می فهمیم اما وجود اینطور نیست. و هم تصدیق به آن بدیهی است.از این رو حرف دکارت در پایه گذاری فلسفه خویش حرف بسیار باطلی است.
اینجا یک ادعای بسیار مهم اما بدون اثبات و تبیین بیان شده است!






دوم آنکه وجود را که بر موجودات حمل می کنیم به اشتراک معنوی است نه اشتراک لفظی.یعنی وقتی می گوئیم «فلان چیز وجود است» و «من وجود دارم» وجود در هر دو به یک معناست
اینجا هم قابل بحث است. آیا منظور از اشتراک معنوی نوعی وحدت وجود است؟ و اعتبار وجود موجودات با یکدیگر برابر است؟ و چه معیار هستی شناسی (و یا شناخت شناسی) برای این تبیین درنظر گرفته شده است؟






سوم آنکه ما دو چیز را از هر چیز در می یابیم یکی وجود(هستی) و دیگری ماهیت(چیستی) و این دو مفهوم عین هم نیستند.(با عنوان «زیادت وجود بر ماهیت») .چهارم اینکه هر شیء خارجی دو حیثیت یک حیثیت ماهوی ودیگر حیثیت وجودی و اینکه حیثیت وجودی اصیل(با عنوان «اصالة الوجود و اعتباریة الماهیة)
برای محسوسات اعتباری(تجربی) چه طور وجود را مستقل از ماهیت در نظر می گیرید؟