روزبه
11-02-2014, 04:04 PM
1 - انسان خاورمیانه انسانی سوگوار است . كاوش در اساطیر بین النهرین نشان می دهد نین لیل بر انلیل ، ایشتر بر تموز ، گیلگمش بر انكیدو ، مویه می كنند و رخت عزا می پوشند و داستانهای الواح بیشمار بابلی چون انومالیش پر است از خدایان و الهه های اندوهگین و سوگوار كه ما بین آسمان و زمین و جهان مردگان دچار لعنت و مرگ و مراسم عزاداری اند . عجیب است كه صاحبان این تمدنهای بزرگ این چنین مردمان اندوهگینی بوده اند . تمامی كارناوال ها ، اعیاد و جشن ها و سوگواری های آیینی خاورمیانه ریشه بین النهرینی دارند . شكوه بین النهرین خود ماحصل تمدن كشاورزی ست . بزرگترین خدای سومری انلیل منشاء غایی رستنی ها ، دام ، وسایل كشاورزی و فنون تمدن و آفریدگار كلنگ دو سر تا در اساطیر بابلی ایشتر خدای باروری و مسافر جهان تاریكی ها همه خدایان آفرینش و باروری زمین و كشاورزی هستند و هر سال به ترتیب كارناوال های منتسب به خدایان بخصوص اجرا می شده است . بزرگترین نمود الاهگانی كشاورزی كشمكش بین دو نیروی زندگی و مرگ را باز می آفرینند . اگر تمدن دامپروری بر كوچ و پراكندگی و جستجوی چراگاه های تازه استوار است و امید غایی رسیدن به سرزمین وعده داده شده می باشد كه این خود از خصایل دین های ابراهیمی ست و پایی در دوران پایین تر شكارگری دارد ، تمدن كشاورزی بر یكجانشینی و تراكم و تمركز نیروهای انسانی و به تبع آن بنا و تداوم شهرنشینی استوار می گردد .
2 - اندوه كیفیتی ست انسانی و براورده ای ست تاریخی . اوج اندوه سوگواری ست و سوگواری عملی دست جمعی ست . دولت ها این اندوه را دست كاری می كنند . به نفع دستگاه خود نظم می بخشند و مصادره می كنند . در چنین وضعیتی سوگواری تبدیل به امر نمادین می شود و به اسطوره های رسمی پناه می برد . متوصل شدن به شهیدی ، بتی و رویدادی تاریخی كه از اینك انسان بریده شده و اندوه خود را در گذشته تحمیل شده جستجو می كند . توده های اندوهگین دیگر در محتوای اندوه تعمق نمی كنند بیشتر فرم و نظم و رفتار اندوه را تكرار می كنند . این خاصیت سوگواری های رسمی ست .
3 - كارناوال - سوگ ها اندوه مشترك را باز نمی تابانند . چنین كارناولهایی به شدت خشك ، فرمالیستی و بی روحند . چون اندوه تنها توان آن را دارد كه از واقعه ای نزدیك حاصل شده باشد و از روزمرگی تغذیه شود . دولت ها این اندوه را به گذشته و اساطیر مرده انتقال می دهند تا گریبان خود را از از انباشت كنونی رنج تودها رها كرده باشند . دولت ها تولیدگران اندوهند بی آنكه مالكیت آنرا به عهده بگیرند .
4 – كارناوال - سوگ های غیر رسمی هندسه منظمی ندارند . توده ها هر روز با سوار شدن به اتوبوسها و متروها در امتداد صف بانك ها و كارخانه ها به هروز و به هر ساعت كار ، سوگواری های خود را برگزار می كنند . كارناوال – سوگ های غیر رسمی انباشتی از اعتراض و انفجارهای سیاسی و انقلابی هستند اما كارناوال – سوگ های رسمی تمامی انرژی توده ای را به نفع هژمونی دولت تخلیه می كنند .
5 - اگر در گذشته كارناول – سوگ ها از عوامل طبیعی نشات می گرفتند و به اساطیر مشابه متوصل می شدند اینك كارناوال – سوگ ها سیاسی اند و با جنبش ها پیوند می خورند . وقتی شاه كارناوال های باشكوه شاهنشاهی در شیراز برگذار می كرد ، خمینی میدانست كه در مقابل باید از كارناوال – سوگ های قم استفاده كند . عاشورای سال 88 تهران و عاشورای هر ساله در عراق و همچنین نمازجمعه های قاهره و صنعا و ... به راحتی تبدیل به نیروی سیاسی می شوند .
6 - دین اینك در ایران یك شكل است نه محتوا . محتوای دین اینك دولت است . در خاورمیانه به شدت دینی نمی توان دنبال شكل مجعولی از سكولار و یا شهروندانی با اکثریت آته ایست بود و پافشاری در سنت های مدرن بدون شكل دینی در خاورمیانه پافشاری بر آرمانگرایی ست . نواندیشی می تواند شكل فرسوده دین را در خاورمیانه به نفع خود قالب ریزی كند و چنان شكل آنرا تغییر دهد كه در خود تجزیه شود . اگر نواندیشان ایرانی با این شكل فرسایشی كار كنند می توانند كارناول های دینی را با اشكال سیاسی خود پیوند بزنند و آنرا به نفع و استعداد و اراده خود مهار كنند . برای اینكه بتوان آینده دین را رقم زد فعلن باید با آن هم سو بود . منظور از این مشاركت سیاسی تولد دوباره نواندیشی التقاطی نیست . به جای اینكه دنبال پوزیتیویسم و ایده رادیكال باشیم بهتر است دنبال تاكتیك بود .
توضیحی دیگر : نظریه ها در باب كارناوال با باختین ، نیچه و فروید آغاز می شود . هر سه به طریقی جشن های مردمی را در اسطوره های متفاوتی جستجو كرده اند و با ایده های مشابهی هم داستان می شوند . باختین كاوش كارناوال را از سده های میانی رنسانس آغاز و آنها را بین جشن رسمی و مردمی تقسیم می كند و در برابر همدیگر قرار می دهد . از بحث های جالب چون كارناوال سازی آگاهی ، بیگانگی زدایی زندگی در كاناولها ، رستاخیز ، بازی كردن زندگی در كارناوال ، كارناوال چونان زندگی دوم و ... بحث های مفصلی را گره گشایی می كند : ... " كارناوال های مذهبی تقدیس و تصدیق و تقویت نظام حاكم است ... به گذشته می نگرد و آن را تقویت می كند ... جشن رسمی سرشت حقیقی جشن انسانی را تحریف و باژگونه می كرد ... جشن مردمی با هرگونه جاودانه سازی ، فرجام و پایان مخالفت می ورزید و به آینده ای ناتمام چشم دوخته بود ... كارناوال با خوردن و نوشیدن جشن را زمینی می كرد و .... " نیچه نیز با دو خدای المپی ، اصل آپولوئی و اصل دیونوسی فرهنگ ، هنر ، اخلاق و تاریخ اروپا را می كاود . جهان فلسفی نیچه از آشوب و بی نظمی آفریده شده كه كشمكش بین دو قطب متضاد خدای آرامش و خرد آپولوئی و باروری و خوشی دیونوسی باعث تحمل و رنج و مصائب انسان می شوند . و فروید نیز با دو اسطوره یونانی اروس یا همان غریزه لذت و تحرك و جشن و زندگی و تاناتوس همان غریزه سكون و اندوه و سوگواری و مرگ ، انسان و تاریخ مضطرب انسان تاریخی را تفسیر می كند .
توضیح كمتر : ارسطو می گوید : " از میان تمامی موجودات زنده انسان تنها موجودی ست كه می تواند بخندد . " اما باید گریه ای نیز می بوده تا خنده ای می توانسته شكوفیده باشد . هیچ حیوانی نمی گرید و به تبع آن هیچ حیوانی دهان به انفجار خنده ای نیز نخواهد گشود . به خاطر همین است كه خنده و گریه دو همزادند و این سان در شكل و محتوا شبیه همدیگرند . تفاوت خنده و گریه تنها در فاصله مابینی قابل رویت است اما به زودی این تفاوت در گریه و اندوه محو می شود و رنگ می بازد . خنده حالتی ست از اندوه كه از اندوه فرار می كند و در اندوه فرو می غلطد . در همان فاصله فرار و گریز رویت می شود و باز مجبور است برای تنفسی دوباره خود را به جاذبه اندوه فرو بكاهد . خنده نمی تواند مستقل وجود داشته باشد و در خود امتداد یابد . آیا از یاد آوری خنده ای در گذشته می توان خوشی آنرا در اكنون باز یافت و همان احساس را تكرار كرد ؟ یاد آوری خنده خود اندوه زاست . خنده در رادیكالترین وضعیت قهقهه می شود و گریه مبدل به هق هق . بسیاری از اوقات در یك وضعیت مجرد تشخیص هر دو از همدیگر به سختی ممكن می شود مگر اینكه ما از اشیاء ، هندسه مراسم یا موقعیت و مكان بتوانیم این تفاوت را به سرعت از همدیگر جدا كنیم . زندگی معمول ما سنتز این دو قوه است . شادی و اندوه دو قوه و انرژی در خود نیستند . آنها با عوامل خارجی و بیرون از خود فعال و تحریك می شوند . غریزه نیستند اما اندامهای رشد یافته غریزه اند . مژكهای حساس در سطح بدن كه ریشه در اعماق دارند .
2 - اندوه كیفیتی ست انسانی و براورده ای ست تاریخی . اوج اندوه سوگواری ست و سوگواری عملی دست جمعی ست . دولت ها این اندوه را دست كاری می كنند . به نفع دستگاه خود نظم می بخشند و مصادره می كنند . در چنین وضعیتی سوگواری تبدیل به امر نمادین می شود و به اسطوره های رسمی پناه می برد . متوصل شدن به شهیدی ، بتی و رویدادی تاریخی كه از اینك انسان بریده شده و اندوه خود را در گذشته تحمیل شده جستجو می كند . توده های اندوهگین دیگر در محتوای اندوه تعمق نمی كنند بیشتر فرم و نظم و رفتار اندوه را تكرار می كنند . این خاصیت سوگواری های رسمی ست .
3 - كارناوال - سوگ ها اندوه مشترك را باز نمی تابانند . چنین كارناولهایی به شدت خشك ، فرمالیستی و بی روحند . چون اندوه تنها توان آن را دارد كه از واقعه ای نزدیك حاصل شده باشد و از روزمرگی تغذیه شود . دولت ها این اندوه را به گذشته و اساطیر مرده انتقال می دهند تا گریبان خود را از از انباشت كنونی رنج تودها رها كرده باشند . دولت ها تولیدگران اندوهند بی آنكه مالكیت آنرا به عهده بگیرند .
4 – كارناوال - سوگ های غیر رسمی هندسه منظمی ندارند . توده ها هر روز با سوار شدن به اتوبوسها و متروها در امتداد صف بانك ها و كارخانه ها به هروز و به هر ساعت كار ، سوگواری های خود را برگزار می كنند . كارناوال – سوگ های غیر رسمی انباشتی از اعتراض و انفجارهای سیاسی و انقلابی هستند اما كارناوال – سوگ های رسمی تمامی انرژی توده ای را به نفع هژمونی دولت تخلیه می كنند .
5 - اگر در گذشته كارناول – سوگ ها از عوامل طبیعی نشات می گرفتند و به اساطیر مشابه متوصل می شدند اینك كارناوال – سوگ ها سیاسی اند و با جنبش ها پیوند می خورند . وقتی شاه كارناوال های باشكوه شاهنشاهی در شیراز برگذار می كرد ، خمینی میدانست كه در مقابل باید از كارناوال – سوگ های قم استفاده كند . عاشورای سال 88 تهران و عاشورای هر ساله در عراق و همچنین نمازجمعه های قاهره و صنعا و ... به راحتی تبدیل به نیروی سیاسی می شوند .
6 - دین اینك در ایران یك شكل است نه محتوا . محتوای دین اینك دولت است . در خاورمیانه به شدت دینی نمی توان دنبال شكل مجعولی از سكولار و یا شهروندانی با اکثریت آته ایست بود و پافشاری در سنت های مدرن بدون شكل دینی در خاورمیانه پافشاری بر آرمانگرایی ست . نواندیشی می تواند شكل فرسوده دین را در خاورمیانه به نفع خود قالب ریزی كند و چنان شكل آنرا تغییر دهد كه در خود تجزیه شود . اگر نواندیشان ایرانی با این شكل فرسایشی كار كنند می توانند كارناول های دینی را با اشكال سیاسی خود پیوند بزنند و آنرا به نفع و استعداد و اراده خود مهار كنند . برای اینكه بتوان آینده دین را رقم زد فعلن باید با آن هم سو بود . منظور از این مشاركت سیاسی تولد دوباره نواندیشی التقاطی نیست . به جای اینكه دنبال پوزیتیویسم و ایده رادیكال باشیم بهتر است دنبال تاكتیك بود .
توضیحی دیگر : نظریه ها در باب كارناوال با باختین ، نیچه و فروید آغاز می شود . هر سه به طریقی جشن های مردمی را در اسطوره های متفاوتی جستجو كرده اند و با ایده های مشابهی هم داستان می شوند . باختین كاوش كارناوال را از سده های میانی رنسانس آغاز و آنها را بین جشن رسمی و مردمی تقسیم می كند و در برابر همدیگر قرار می دهد . از بحث های جالب چون كارناوال سازی آگاهی ، بیگانگی زدایی زندگی در كاناولها ، رستاخیز ، بازی كردن زندگی در كارناوال ، كارناوال چونان زندگی دوم و ... بحث های مفصلی را گره گشایی می كند : ... " كارناوال های مذهبی تقدیس و تصدیق و تقویت نظام حاكم است ... به گذشته می نگرد و آن را تقویت می كند ... جشن رسمی سرشت حقیقی جشن انسانی را تحریف و باژگونه می كرد ... جشن مردمی با هرگونه جاودانه سازی ، فرجام و پایان مخالفت می ورزید و به آینده ای ناتمام چشم دوخته بود ... كارناوال با خوردن و نوشیدن جشن را زمینی می كرد و .... " نیچه نیز با دو خدای المپی ، اصل آپولوئی و اصل دیونوسی فرهنگ ، هنر ، اخلاق و تاریخ اروپا را می كاود . جهان فلسفی نیچه از آشوب و بی نظمی آفریده شده كه كشمكش بین دو قطب متضاد خدای آرامش و خرد آپولوئی و باروری و خوشی دیونوسی باعث تحمل و رنج و مصائب انسان می شوند . و فروید نیز با دو اسطوره یونانی اروس یا همان غریزه لذت و تحرك و جشن و زندگی و تاناتوس همان غریزه سكون و اندوه و سوگواری و مرگ ، انسان و تاریخ مضطرب انسان تاریخی را تفسیر می كند .
توضیح كمتر : ارسطو می گوید : " از میان تمامی موجودات زنده انسان تنها موجودی ست كه می تواند بخندد . " اما باید گریه ای نیز می بوده تا خنده ای می توانسته شكوفیده باشد . هیچ حیوانی نمی گرید و به تبع آن هیچ حیوانی دهان به انفجار خنده ای نیز نخواهد گشود . به خاطر همین است كه خنده و گریه دو همزادند و این سان در شكل و محتوا شبیه همدیگرند . تفاوت خنده و گریه تنها در فاصله مابینی قابل رویت است اما به زودی این تفاوت در گریه و اندوه محو می شود و رنگ می بازد . خنده حالتی ست از اندوه كه از اندوه فرار می كند و در اندوه فرو می غلطد . در همان فاصله فرار و گریز رویت می شود و باز مجبور است برای تنفسی دوباره خود را به جاذبه اندوه فرو بكاهد . خنده نمی تواند مستقل وجود داشته باشد و در خود امتداد یابد . آیا از یاد آوری خنده ای در گذشته می توان خوشی آنرا در اكنون باز یافت و همان احساس را تكرار كرد ؟ یاد آوری خنده خود اندوه زاست . خنده در رادیكالترین وضعیت قهقهه می شود و گریه مبدل به هق هق . بسیاری از اوقات در یك وضعیت مجرد تشخیص هر دو از همدیگر به سختی ممكن می شود مگر اینكه ما از اشیاء ، هندسه مراسم یا موقعیت و مكان بتوانیم این تفاوت را به سرعت از همدیگر جدا كنیم . زندگی معمول ما سنتز این دو قوه است . شادی و اندوه دو قوه و انرژی در خود نیستند . آنها با عوامل خارجی و بیرون از خود فعال و تحریك می شوند . غریزه نیستند اما اندامهای رشد یافته غریزه اند . مژكهای حساس در سطح بدن كه ریشه در اعماق دارند .