PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : قدرت باورها



Rationalist
07-01-2014, 03:51 PM
باورهای ما مستقل از درست بودن یا نبودنشان در گرو فربود، چه نقشی و چه قدرتی در زندگی ما دارند؟ آیا باورهای عمیق ما می توانند بر قوانین جهان خارجی اثر گذاشته و در آن دگرگونی ایجاد نمایند؟ در این بین ایمان مذهبی چه ارزش و معنایی می یابد؟ و شکاکیت خردگرایی چه طور؟ نظر شما در این باره چیست؟ شما قدرت و نقش باورهایمان را در زندگی و جهان خارجی چه طور ارزیابی می کنید؟ من در حال حاضر از بیان بررسی های خود در این جستار خودداری می نمایم، تا اینکه مبادا بیان آنها به محدود کردن و جهت دادن به جستار بیانجامد.

Russell
07-01-2014, 08:35 PM
باورهای ما مستقل از درست بودن یا نبودنشان در گرو فربود، چه نقشی و چه قدرتی در زندگی ما دارند؟ آیا باورهای عمیق ما می توانند بر قوانین جهان خارجی اثر گذاشته و در آن دگرگونی ایجاد نمایند؟ در این بین ایمان مذهبی چه ارزش و معنایی می یابد؟ و شکاکیت خردگرایی چه طور؟ نظر شما در این باره چیست؟ شما قدرت و نقش باورهایمان را در زندگی و جهان خارجی چه طور ارزیابی می کنید؟ من در حال حاضر از بیان بررسی های خود در این جستار خودداری می نمایم، تا اینکه مبادا بیان آنها به محدود کردن و جهت دادن به جستار بیانجامد.
از نظر روانی که فکر نکنم کسی بر نقش باور (مستقل از درستی یا نادرستی) در ساز و کار روانی انسان‌ها شکی داشته باشد.
درباره اثرگذاری باور بر قوانین جهان بیرونی هم بگمانم منظور چیزی شبیه خرافات پیرامون مجموعه‌یِ راز باشد؛ اگر این است من عمیقا باور دارم که باورهای ما به تخم کائنات هم نیست !!

kourosh_bikhoda
07-02-2014, 02:27 PM
یه مقدار اگه دقیق تر مطرح کنید شاید بشه وارد بحث شد.

Rationalist
07-02-2014, 03:46 PM
از نظر روانی که فکر نکنم کسی بر نقش باور (مستقل از درستی یا نادرستی) در ساز و کار روانی انسان‌ها شکی داشته باشد.
درباره اثرگذاری باور بر قوانین جهان بیرونی هم بگمانم منظور چیزی شبیه خرافات پیرامون مجموعه‌یِ راز باشد؛ اگر این است من عمیقا باور دارم که باورهای ما به تخم کائنات هم نیست !!
موضوع اینجاست که اثرگذاری "باور" تا چه اندازه در ساز و کار روانی انسان تاثیر گذار است؟و اگر نمی تواند بر قوانین جهان خارجی اثر بگذارد، آیا
می توان محدوده اثر آن را مشخص نمود؟

Rationalist
07-02-2014, 03:58 PM
یه مقدار اگه دقیق تر مطرح کنید شاید بشه وارد بحث شد.
کوروش جان، من تمایل ندارم با محدود نمودن جستار به پندارها و پیش انگاشت های خود، ذهن طرف گفتگو را نیز به طور اجتناب ناپذیر، محدود به
آن پیش انگاشت ها نمایم.
از این رو جستار را به طور کلی مطرح کردم، تا شما هم به طور مستقل نگرش خودتان را بیان نمایید.

azadah
07-02-2014, 03:59 PM
باورها دو گونه اند . نوع اول آبژكتیو است كه اگر كسی انكار كند می توان به تجربه درآورد . یعنی جزو باورهای جهانی و در همه جای جهان قابل اثبات است . مثل باور به قوانین نیوتن . باور به جاذبه زمین و فشار هوا و كروی بودن زمین .


نوع دوم سابژكتیو كه به تجربه در نمی آید . ممكن است در باور یك فرد یا گروهی بگنجد . اما افراد و گروههای دیگر قبول نداشته باشند . مثل باورهای دینی و مذهبی و خرافی . كه از جنس ایمان و اعتقاد است . مثل باور به معجزه ائمه معصومین كه تنها در بین شیعیان وجود دارد . لاكن وقتی به یك كشور اهل تسنن مثل عربستان قدم بگذاری این باور رنگ می بازد .

Dariush
07-02-2014, 04:15 PM
از نظر روانی که فکر نکنم کسی بر نقش باور (مستقل از درستی یا نادرستی) در ساز و کار روانی انسان‌ها شکی داشته باشد.
درباره اثرگذاری باور بر قوانین جهان بیرونی هم بگمانم منظور چیزی شبیه خرافات پیرامون مجموعه‌یِ راز باشد؛ اگر این است من عمیقا باور دارم که باورهای ما به تخم کائنات هم نیست !!
این را در حاشیه از کسی که آن گوشه‌ی گود نشسته داشته باشد و یک چیزی می‌پراند داشته باشید:
گمان می‌کنم پرسش خردگرا در واقع این باشد که آیا «حقیقت» می‌تواند وابسته به ذهنیت و هویت فردی-روانی ما باشد؟ اگر نشان دهیم که چنین است، آنگاه چه اهمیتی دارد چه اتفاقی آن بیرون می‌افتد وقتی که معنای همه چیز فقط در عرصه‌ی ذهنِ ما حضور پیدا می‌کند؟ لازم به ذکر است این بحثی‌ست بسیار دیرین در تاریخ فلسفه؛ از زمان آناکساگوراس و افلاطون (جهان مُثل) تا کانت ( موضوع شئی‌ فی نفسه)... .بنابراین من گمان نمی‌کنم موضوع به این سادگی‌ها باشد راسل جان.

Rationalist
07-02-2014, 04:27 PM
این را در حاشیه از کسی که آن گوشه‌ی گود نشسته داشته باشد و یک چیزی می‌پراند داشته باشید:
درود بر داریوش گرانقدر!:e303:
و البته کسی هم که گوشه ی گود نشسته و چیزی می پراند؛ نمی تواند با این شیوه، از جلب توجه من به برقِ درخششِ نکته سنجی اش آسوده باشد!:e405:



ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــ
با شرمساری می پرسم؛ که آیا مشکل حادتان برطرف شده است؟! :e403:

Dariush
07-02-2014, 04:41 PM
درود بر داریوش گرانقدر!:e303:
و البته کسی هم که گوشه ی گود نشسته و چیزی می پراند؛ نمی تواند با این شیوه، از جلب توجه من به برقِ درخششِ نکته سنجی اش آسوده باشد!:e405:



ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــ
با شرمساری می پرسم؛ که آیا مشکل حادتان برطرف شده است؟! :e403:
درود خردگرای گرامی؛ راست‌اش با آنکه تمام هدف‌ام در این مدت این بوده که فرو رفتن اندیشه‌هایم به ژرف‌ها به شدت پرهیز کنم، اما هیچ روزی نشده که به طور ناخودآگاه به آن بحث‌مان پیرامون خردگرایی در کافه دومگو نیاندیشم؛ باید اعتراف کنم در همه‌ی این سالها شاید این موضوع در بین سه موضوع برتر چالش‌های فلسفی من بوده... .
مشکل حادّ من رو به بهبودی‌ست. این تجربه به من آموخت که فکر یک روش اقتصادی پایدار باشم و از این شاخه به آن شاخه شدن بپرهیزم؛ حداقل در ایران نمی‌توان جز این بود. سپاس از شما دوست ارجمند...:e306:

Rationalist
07-03-2014, 06:59 PM
باورها دو گونه اند . نوع اول آبژكتیو است كه اگر كسی انكار كند می توان به تجربه درآورد . یعنی جزو باورهای جهانی و در همه جای جهان قابل اثبات است . مثل باور به قوانین نیوتن . باور به جاذبه زمین و فشار هوا و كروی بودن زمین .


نوع دوم سابژكتیو كه به تجربه در نمی آید . ممكن است در باور یك فرد یا گروهی بگنجد . اما افراد و گروههای دیگر قبول نداشته باشند . مثل باورهای دینی و مذهبی و خرافی . كه از جنس ایمان و اعتقاد است . مثل باور به معجزه ائمه معصومین كه تنها در بین شیعیان وجود دارد . لاكن وقتی به یك كشور اهل تسنن مثل عربستان قدم بگذاری این باور رنگ می بازد .
البته هدف این جستار، پرداختن به تاثیر باورها در زندگی، مستقل از درست بودن(فربود) یا خرافه بودنشان است!

Rationalist
07-03-2014, 07:10 PM
درود خردگرای گرامی؛ راست‌اش با آنکه تمام هدف‌ام در این مدت این بوده که فرو رفتن اندیشه‌هایم به ژرف‌ها به شدت پرهیز کنم، اما هیچ روزی نشده که به طور ناخودآگاه به آن بحث‌مان پیرامون خردگرایی در کافه دومگو نیاندیشم؛ باید اعتراف کنم در همه‌ی این سالها شاید این موضوع در بین سه موضوع برتر چالش‌های فلسفی من بوده... .
خوب؟! به چه نتیجه ای رسیدید؟
ضمن اینکه بسیار شادمانم از اینکه مشکل(به تفسیر من چالش خردگرایی) ات در حال بهبود است!:e402:

Dariush
07-05-2014, 10:47 AM
خوب؟! به چه نتیجه ای رسیدید؟
بزرگترین نتیجه‌ای که می‌توانستم بگیرم: موضوع، حداقل از این جایگاه و شکلی که من بدان می‌اندیشم، بسیار بسیار پیچیده‌تر از آن است که در یک پست، یک جستار یا بحثی در این فروم قابل نتیجه‌گیری باشد. آنچه در آن جستار در ذهن جرقه گرفت، گمان نمی‌کنم کسی تاکنون بدان بطور جدی پرداخته باشد! همه‌ی آنچه کرده‌اند (از قبیل پوپر و دیگران) نهایتا به فرجامِ پرداختن به ماهیتِ خردگرایی رسیده. آنقدر ظاهر ساده‌نمای چنین موضوعی فریبنده‌ است که شخصی در حدِ پوپر نیز به سادگی در دامِ آن افتاد. بنابراین من در تلاش هستم که تا در نهایت دقت و جدیت به این موضوع بپردازم. یک دوست [یا استاد] ِ خردمندِ دیرینِ کهنسال به من توصیه کرده هایدگر بخوانم که او لابلای فلسفه‌‌‌اش پاسخ‌هایی بسیار بدیع برای این پرسشهای من دارد.

اما از آنجا که در این روزها وقتم بسیار پر است و ذهنم سراسر اغتشاش، اجازه می‌دهم که فعلا افکار بصورت پراکنده در این مورد جریان داشته باشند تا روزی که شروع کنم به زدایش خار و خاساک از رودِ روانِ اندیشه‌هایم که آنها را به شکلی مدون و ساختاری ثبت بکنم.

azadah
07-06-2014, 06:33 AM
البته هدف این جستار، پرداختن به تاثیر باورها در زندگی، مستقل از درست بودن(فربود) یا خرافه بودنشان است!

بدیهی است باورهای ما در زندگی نقش اساسی دارند . باورهای صحیح ما را به سرمنزل مقصود می رساند . و باورهای غلط به گمراهی می كشاند . ملتهای جهان سوم بخصوص ملتهای مسلمان كه از قافله تمدن باز مانده اند . باید درباورهای غلط خود تامل و تجدیدنظر نمایند .

Agnostic
07-06-2014, 03:36 PM
چند مثال
۱- یکسری باورهای جمعی دینی هست که همواره خودش را در تاریخ نشان داده و معمولا جز جنگ و بدبختی و توحش حاصلش نبوده. مثل باورهای مذهبی که به حکومت اسلامی ایران و القاعده و داعش انجامیده.

۲- یکسری باورهای جمعی سازنده که موجب نیکی و بهروزی شده مثل باور گاندی و مارتین لوتر کینگ سیاه پوست.

۳- در کتاب جهان هلوگرافیک به تاثیرات مختلف اراده و باور شدید اشاره شده. (علمی نیست؟)

۴- شنیده ام با اراده می توان بیماری های مختلف بخصوص ژنتیکی را درمان کرد.

Rationalist
07-09-2014, 07:09 PM
بدیهی است باورهای ما در زندگی نقش اساسی دارند . باورهای صحیح ما را به سرمنزل مقصود می رساند . و باورهای غلط به گمراهی می كشاند . ملتهای جهان سوم بخصوص ملتهای مسلمان كه از قافله تمدن باز مانده اند . باید درباورهای غلط خود تامل و تجدیدنظر نمایند .
منظور از "باورهای درست" و "باورهای غلط" دقیقا چیست؟ و بر اساس چه معیاری درستی و نادرستی باوری سنجیده می شود؟

Rationalist
07-09-2014, 07:28 PM
۱- یکسری باورهای جمعی دینی هست که همواره خودش را در تاریخ نشان داده و معمولا جز جنگ و بدبختی و توحش حاصلش نبوده. مثل باورهای مذهبی که به حکومت اسلامی ایران و القاعده و داعش انجامیده.

۲- یکسری باورهای جمعی سازنده که موجب نیکی و بهروزی شده مثل باور گاندی و مارتین لوتر کینگ سیاه پوست.
آیا این دسته بندی و ارزش گذاری آثار باورها، در بستر باورهای شخص شما بیان نمی گردد؟
در حالیکه باورمندان در گروه (۱) نیز حاصل عمل به باورهایشان را درست و بسیار لازم می پندارند.




۳- در کتاب جهان هلوگرافیک به تاثیرات مختلف اراده و باور شدید اشاره شده. (علمی نیست؟)

۴- شنیده ام با اراده می توان بیماری های مختلف بخصوص ژنتیکی را درمان کرد.
لطفا در مورد اینها بیشتر توضیح دهید.

Agnostic
07-15-2014, 03:24 PM
آیا این دسته بندی و ارزش گذاری آثار باورها، در بستر باورهای شخص شما بیان نمی گردد؟
در حالیکه باورمندان در گروه (۱) نیز حاصل عمل به باورهایشان را درست و بسیار لازم می پندارند.


.

به هرحال این قدرت باور است.صرف نظر از اینکه درست یا نادرست از لحاظ اخلاقی باشد. در اسلام مردم مسخ شده در احکام غیر اخلاقی و کلاه شرعی های دین هستند و به راحتی اوباشی گری و تجاوز به حقوق دیگری را انجام میدهند و با وجدان آسوده این کار را انجام میدهند.

از سوی دیگر ببینید قدرت باور مثبت غربی ها چقدر مانع از توحش آنها شده. اگر مسلمانان تکنولوژی و اسلحه آمریکا یا اسرائیل را داشتند تا کنون به تمام کشورهای جهان اعلام جنگ داده بودند و دنیا را به خاک وخون کشیده بودند هزاران بار بدتر از ستمگری آمریکا در ویتنام!

Agnostic
07-15-2014, 03:36 PM
لطفا در مورد اینها بیشتر توضیح دهید.

۱- جهان هلوگرافیک و کتاب دیگر تالبوت عرفان و فیزیک جدید سرتاسر پر از مثالهای مختلف است. مثلا گفته عده ای از فرقه خاص مسیحی به حالت خلسه می رفتند و با پتک به سر هم میزدند و سرشان نمی شکست. من فکر می کنماین قدرت تله پاتی آنان بوده که این توهم را در بینندگان بوجود می آورده که با پتک در سر هم می زدند این از نظر من معقول تر است.
برای نمونه در تلویزیون من وتو مستندی آمریکایی نشان داد که در آن مردی قدرت خارق العاده داشت از راه دور قاشق را خم میکرد و چشم دو نفر را بستند. با دست صورت یکی را لمس می کرد دیگری خیال می کرد صورتش لمس شده. یعنی صورت نفر شماره ۱ را لمس می کرد نفر شماره ۲ می گفت صورت من را لمس کردی!

۲- کتاب جدیدی به بازار آمده که یک دکتر خارجی نوشته و نام کتاب را به خاطر ندارم. در این کتاب نوشته که با قدرت باور و نیروی فکر میتوان نقص ژنتیکی را درمان کرد. موضوع کتاب در این باره است.

Rationalist
07-19-2014, 06:31 AM
به هرحال این قدرت باور است.صرف نظر از اینکه درست یا نادرست از لحاظ اخلاقی باشد. در اسلام مردم مسخ شده در احکام غیر اخلاقی و کلاه شرعی های دین هستند و به راحتی اوباشی گری و تجاوز به حقوق دیگری را انجام میدهند و با وجدان آسوده این کار را انجام میدهند.

از سوی دیگر ببینید قدرت باور مثبت غربی ها چقدر مانع از توحش آنها شده. اگر مسلمانان تکنولوژی و اسلحه آمریکا یا اسرائیل را داشتند تا کنون به تمام کشورهای جهان اعلام جنگ داده بودند و دنیا را به خاک وخون کشیده بودند هزاران بار بدتر از ستمگری آمریکا در ویتنام!
این بخشی از قدرت و تاثیر باورها در زیستن ما و سپس در جهان است. ولی آیا اثرگذاری باورها تنها به اینجا خلاصه می شود؟

Rationalist
07-19-2014, 06:48 AM
۱- جهان هلوگرافیک و کتاب دیگر تالبوت عرفان و فیزیک جدید سرتاسر پر از مثالهای مختلف است. مثلا گفته عده ای از فرقه خاص مسیحی به حالت خلسه می رفتند و با پتک به سر هم میزدند و سرشان نمی شکست. من فکر می کنماین قدرت تله پاتی آنان بوده که این توهم را در بینندگان بوجود می آورده که با پتک در سر هم می زدند این از نظر من معقول تر است.
برای نمونه در تلویزیون من وتو مستندی آمریکایی نشان داد که در آن مردی قدرت خارق العاده داشت از راه دور قاشق را خم میکرد و چشم دو نفر را بستند. با دست صورت یکی را لمس می کرد دیگری خیال می کرد صورتش لمس شده. یعنی صورت نفر شماره ۱ را لمس می کرد نفر شماره ۲ می گفت صورت من را لمس کردی!
من بخش هایی از کتاب "جهان هولوگرافیک" را مطالعه نمودم؛ ولی در آن روشی دانشیک و منطقی برای تبیین هولوگرافیک بودن جهان نیافتم! مگر پدیده هایی همچون روح،تله پاتی،کنترل ذهنی و... با توجه به اهمییت موضوع و شواهد موجود، برای خردقابل پذیرش هستند؟ که حال بخواهیم وقوع آنها را در هولوگرافیک بودن جهان تبیین نماییم؟!
اگر شما یافته هایی خردپسندانه تر نسبت به مستندهای تلویزیونی و یا داستان های بیان شده در کتاب ها به دست دهید؛ این گفتمان سودمند تر خواهد شد.:e303:

Agnostic
07-19-2014, 03:09 PM
من بخش هایی از کتاب "جهان هولوگرافیک" را مطالعه نمودم؛ ولی در آن روشی دانشیک و منطقی برای تبیین هولوگرافیک بودن جهان نیافتم! مگر پدیده هایی همچون روح،تله پاتی،کنترل ذهنی و... با توجه به اهمییت موضوع و شواهد موجود، برای خردقابل پذیرش هستند؟ که حال بخواهیم وقوع آنها را در هولوگرافیک بودن جهان تبیین نماییم؟!
اگر شما یافته هایی خردپسندانه تر نسبت به مستندهای تلویزیونی و یا داستان های بیان شده در کتاب ها به دست دهید؛ این گفتمان سودمند تر خواهد شد.:e303:

من نگفتم جهان هلوگرافیک است بلکه گفتم کتبی هست که گزارش داده اند با قدرت فکر و باور عده ای چه کارهایی انجام داده اند.
همچنین اگر علم نتواند واقعه ای را تبیین کند دلیل بر عدم وقوع آن واقعه نیست بلکه اعتبار آن واقعه کم یا نزدیک به صفر میشود.
اگرسازندگان مستندی که تلویزیون من وتو نشان داد اهل دروغسازی نباشند در مستند قدرت فکر و تله پاتی و امثال آن نشان داده شده است.

Rationalist
07-25-2014, 08:06 AM
..........! (__/ \__)
.................^

Ouroboros
08-07-2014, 05:31 PM
به نظر من باورها، و از آنهم مهمتر هسته‌های تشکیل‌دهنده‌ی آنها یعنی «ایده‌ها» هیچ ارزشی به نحوی مستقل از نمود عینی و بیرونی خودشان ندارند. من می‌توانم ادعای باورمندی داشته باشم اما تا وقتی سبک زندگی من با «باورهایم» انطباق نیافته، به راستی نمی‌توان گفت که به آن چیز باورمندم. آلتوسر درباره‌ی ایدئولوژی و کارکردهای آن که می‌نوشت به چیزی مشابه اشاره می‌کرد. او پرسید چرا این کسانی که ادعا می‌کنند به نظم موجود پایبند نیستند هر روز صبح از خواب بر می‌خیزند و به نهادهایی می‌رند که با باورهایشان در تعارض قرار می‌گیرد(در این مورد او مارکسیست‌ها را مد نظر داشت). چرا شما به دانشگاه می‌روید؟ چرا در این معنی که چه چیزی باعث می‌شود شما به رغم باورهایتان که دانشگاه نهادی‌ست سرکوبگر و سری‌ساز و تحت سلطه ... چرا در آن مشارکت می‌کنید. نتیجه‌ای که او ارائه کرد این بود که اتفاقا همین باورها هستند که عمل ِ متعارض با منافع شخصی و گروهی را ممکن می‌کنند، یعنی شما نه به رغم مخالفتتان با یک نهاد، که دقیقا «به دلیل» آن مخالفت است که به آن خدمت می‌کنید! امنیت و آسایش روانی که منتج است از فراموشی ناعادلانه بودن فرضی نهاد مذکور به نحوی ذهنی از طریق اعتقاد به ناعادلانه بودن، سقوط عن‌قریب و ... آن، تنها روشی‌ست که سوژه با ذهنی سالم می‌تواند آنرا تحمل بکند.

خلاصه: باورها کارکردی بجز مجموعه‌ای با ظرافت تنظیم شده از ابزارهای خودفریبی برای فرار از عینیت زندگی‌ای بی‌ارزش، ناخواستنی و رقت‌انگیز ندارند، اینکه آیا «چیز» بجز اینهم هستند یا نه به نظرم چندان مهم نباشد.

Dariush
08-07-2014, 06:39 PM
به نظر من باورها، و از آنهم مهمتر هسته‌های تشکیل‌دهنده‌ی آنها یعنی «ایده‌ها» هیچ ارزشی به نحوی مستقل از نمود عینی و بیرونی خودشان ندارند. من می‌توانم ادعای باورمندی داشته باشم اما تا وقتی سبک زندگی من با «باورهایم» انطباق نیافته، به راستی نمی‌توان گفت که به آن چیز باورمندم. آلتوسر درباره‌ی ایدئولوژی و کارکردهای آن که می‌نوشت به چیزی مشابه اشاره می‌کرد. او پرسید چرا این کسانی که ادعا می‌کنند به نظم موجود پایبند نیستند هر روز صبح از خواب بر می‌خیزند و به نهادهایی می‌رند که با باورهایشان در تعارض قرار می‌گیرد(در این مورد او مارکسیست‌ها را مد نظر داشت). چرا شما به دانشگاه می‌روید؟ چرا در این معنی که چه چیزی باعث می‌شود شما به رغم باورهایتان که دانشگاه نهادی‌ست سرکوبگر و سری‌ساز و تحت سلطه ... چرا در آن مشارکت می‌کنید. نتیجه‌ای که او ارائه کرد این بود که اتفاقا همین باورها هستند که عمل ِ متعارض با منافع شخصی و گروهی را ممکن می‌کنند، یعنی شما نه به رغم مخالفتتان با یک نهاد، که دقیقا «به دلیل» آن مخالفت است که به آن خدمت می‌کنید! امنیت و آسایش روانی که منتج است از فراموشی ناعادلانه بودن فرضی نهاد مذکور به نحوی ذهنی از طریق اعتقاد به ناعادلانه بودن، سقوط عن‌قریب و ... آن، تنها روشی‌ست که سوژه با ذهنی سالم می‌تواند آنرا تحمل بکند.

خلاصه: باورها کارکردی بجز مجموعه‌ای با ظرافت تنظیم شده از ابزارهای خودفریبی برای فرار از عینیت زندگی‌ای بی‌ارزش، ناخواستنی و رقت‌انگیز ندارند، اینکه آیا «چیز» بجز اینهم هستند یا نه به نظرم چندان مهم نباشد.

در اینکه باورها و ایده‌ها در واقع ابزارهایی برای خودفریبی هستند، با شما موافقم اما در اینکه این تنها کارکردِ آنهاست خیر. در واقع باید دید که ما داریم از کدام حوزه سخن می‌گوییم:فردی یا جمعی؟ درست است که در هر دوی اینها ایده‌ها و آرمان‌ها همچنان بطور عمده جهتِ همان خودفریبی آفریده می‌شوند، اما یک چیزی در مبدل شدنِ یک ایده‌ی فردی به نوعِ دوم‌اش هست که نقش ِ سرنوشت‌سازِ آن را پررنگ می‌کند. برای نمونه، ما کمابیش ارزش‌های اخلاقی جمعی را در اثر عملی شدنِ انواعی از ایده‌های فردی دهشتناک در تاریخ بدست آورده‌ایم.

آلستر برای اینکه بتواند کارکردِ ایده‌ها برای خودفریبی ذهن انسان نشان را دهد می‌توانست از برهانِ بهتری استفاده کند: ایده‌های ما چه در سطح فردی و چه در سطح جمعی، الزاما همیشه با هم سازگاری و هماهنگی ندارند( مثل عدالت و بخشش) و این نشان می‌دهد که ذهن ما در مواجهه با شرایط برای درک و باور واقعیت ابتکار به خرج می‌دهد و احتمالا خیلی زود آنچه را که آفریده به طور خودکار از یاد خواهد برد.

آیزایا برلین در مقاله‌ای از کتاب ِ «سرشتِ تلخ بشر» ماهیت باورهای جمعی را به خوبی واکاوی می‌کند. آنچه او در نهایت به طور غیرمستقیم بدان می‌رسد این است که نه فردیت و نه اساسا باور فردی در اثر گسترش و نفوذِ هر چه بیشتر پیشرفت‌های تکنولوژیک هرگز مصون نیستند. چرا که از اساس ارزشهای هر ملت و کشوری در تاریخ بر اساس شرایطِ تاریخی، فرهنگی و جغرافیایی همان سرزمین شکل می‌گیرند و این به خودی خود نشان می‌دهد که ما چرا نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم کسی چون سارتر هم عصر با سوفوکلس و هومر باشد! یعنی به زبانِ ساده‌تر سطح آگاهیِ ما عمیقا (و نه تماما) وابسته تمدن و جغرافیایی‌ست که در آن زندگی می‌کنیم؛ متممِ آن بخش از اگاهی ما که وابسته به تمدن و جغرافیا نیست را «عصر»ِ ما می‌سازد.

اما یک ایراد که در استدلالِ شما و آلوستر هست این است که شما امکاناتِ فراوانی که برای عملی شدنِ ایده‌ها در عصر حاضر وجود دارند را نادیده می‌گیرید. اگر ما در عصر حاضر هنوز در اجتماعِ خود محصور هستیم، اما یک فرق اساسی با قرن‌های گذشته هست: قدرتِ تاثیرگذاری و توانِ تاثیرپذیریِ ما از یکدیگر به مراتب بیشتر از گذشته است. شاید همه‌ی علتِ وجودی عناصر پلیسی و امنیتی در عصر حاضر را همین قوای بالای انسانِ امروزی برای اثربخشی و اثرپذیری از یکدیگر بتواند توضیح بدهد.

بنابراین اگرچه من شاید به ایده‌ای که در ذهنِ خودم داریم آنقدر پایبند نباشم که بتوانم آن را تبدیل به سبکِ زندگی‌ام بکنم، اما همینکه موفق به انتشار آن شدم هر آن ممکن است که آن ایده بتواند گروه‌هایی را متقاعد بکند که آن را بیشتر از من جدی بگیرند. به همین خاطر ایده‌های فردی اهمیتِ بیشتری نسبت به آنچه شما می‌گویید دارند.
...

Ouroboros
08-08-2014, 10:07 AM
در...

آلتوسر البت این را تنها محدود به ایدئولوژی، یا مجموعه‌ای از باورهای نظام‌مند پیرامون موضوعات سیاسی-اجتماعی می‌داند نه باورها بطور عامِ، ولی من آنرا به همه‌ی عقاید تعمیم می‌دهم.
ایده > عقیده > ایدئولوژی.

من معتقدم که ایده‌ها معیارهای ما برای سنجیدن ارزش هستند، مثلا ایده‌ی اصالت، که من کوشیدم در آن جستار دیگر آنرا تعریف بکنم و به «باورم»، سنجه‌ای معتبر است برای اندازه‌گیری مرغوبیت یک کنش، کالا، باور یا انسان. این «کارکرد» آنهاست. اما زمانی که مجموعه‌ای از این ایده‌ها نه برای سنجیدن ارزش باورهای موجود که برای خلق باورهای جدید مورد استقاده قرار می‌گیرند کارکرد ارزش‌یابی / ارزش‌دهی خود را از دست می‌دهند. مثلا زمانی که برپا داشتن یا حفظ اصالت تبدیل به هدف فلان اندیشه یا عمل معرفی می‌شود، اما اینجا با یک فاصله گرفتن نامحسوس از آن کارکرد آغازین روبرو هستیم که همیشه نادیده می‌ماند. این یک روشنگری کوچک. برگردیم به بحث:

بله، عقاید من ولو فاقد عینیت می‌توانند روی دیگران اثرگذار باشند(هرچند که ما احتمالا پیش‌داوری فرگشتیک داریم برای بدبینی شدید نسبت به کسی که به آنچه می‌گوید عمل نمی‌کند)، حتی می‌توانند به عینیت در بیایند. مسئله‌ی من وجوهات شخصی ماجراست. در کافه دوستان از «عقاید» من می‌پرسیدند و من می‌گفتم «عقاید من چه اهمیتی دارند؟»، و آنها برداشت می‌کردند که این شکسته‌نفسی‌ست. منظور من این بود که عقاید من چه اهمیت یا ارزشی می‌توانند داشته باشند وقتی سبک زندگی‌ام با آنها هیچ انطباقی ندارند و آنها چیزی برای من نیستند بجز روشی برای توجیه موجودیتی که بشدت از آن احساس نارضایتی می‌کنم؟ من اگر خداباور هستم اما همچون هدانیستی هرزه و فاسد زندگی می‌کنم خداباوری من چیزی بجز خودفریبی برای تحمل موجودیت پست هدانیستی من نیست، و نمی‌تواند باشد.

من می‌خواهم از سبک وینکلمان استفاده بکنم بپرسم اصلا از کجا معلوم این سبک زندگی ما که نوعی خودفریبی برای فراموشی آن باورها نباشد؟


آلستر برای اینکه بتواند کارکردِ ایده‌ها برای خودفریبی ذهن انسان نشان را دهد می‌توانست از برهانِ بهتری استفاده کند: ایده‌های ما چه در سطح فردی و چه در سطح جمعی، الزاما همیشه با هم سازگاری و هماهنگی ندارند( مثل عدالت و بخشش) و این نشان می‌دهد که ذهن ما در مواجهه با شرایط برای درک و باور واقعیت ابتکار به خرج می‌دهد و احتمالا خیلی زود آنچه را که آفریده به طور خودکار از یاد خواهد برد.

ارزشهای شما در زندگی ولی از یاد نمی‌روند، صرفا نادیده انگاشته می‌شوند. نادیده گرفتن آنها یک عمل قابل برسی با نتایج قابل شناخت است، یک اتفاق نیست. ضمنا همانطورکه گفتم من چندان به وجوهات اجتماعی باورها کاری ندارم و بیشتر منظورم اثر آنها بر زندگی روزمره‌ی فرد است اگرنه ارجاع به جمع که اصلا یکی از روشهای معمول برای توجیه انفعال عقیدتی‌ست(«در این مملکت مگر می‌شود از این کارها کرد آقا»، «هنوز زود است بشریت به بلوغ کافی نرسیده»، «جامعه‌ی ایرانی آماده‌ی این تغییرات نیست»، «این به عنوان هدف غایی جامعه متصور است»).


آیزایا برلین در مقاله‌ای از کتاب ِ «سرشتِ تلخ بشر» ماهیت باورهای جمعی را به خوبی واکاوی می‌کند. آنچه او در نهایت به طور غیرمستقیم بدان می‌رسد این است که نه فردیت و نه اساسا باور فردی در اثر گسترش و نفوذِ هر چه بیشتر پیشرفت‌های تکنولوژیک هرگز مصون نیستند. چرا که از اساس ارزشهای هر ملت و کشوری در تاریخ بر اساس شرایطِ تاریخی، فرهنگی و جغرافیایی همان سرزمین شکل می‌گیرند و این به خودی خود نشان می‌دهد که ما چرا نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم کسی چون سارتر هم عصر با سوفوکلس و هومر باشد! یعنی به زبانِ ساده‌تر سطح آگاهیِ ما عمیقا ‌(و نه تماما) وابسته تمدن و جغرافیایی‌ست که در آن زندگی می‌کنیم؛ متممِ آن بخش از اگاهی ما که وابسته به تمدن و جغرافیا نیست را «عصر»ِ ما می‌سازد.

آگاهی که بحث متفاوتی‌ست از حوصله‌ی این گفتمان خارج، عقاید ولی درست است بسیار تحت تاثیر زایتگایست هستند، من همین امروز که به گذشته می‌نگرم می‌بینم ۹۹٪ «عقایدم» تلاشی بود برای تبدیل شدن به فردی آزاده، مساوات‌گرا، عدالت‌طلب، انسان‌دوست... و دیگر القاب بی‌معنی و خوش‌زنگی که ساخته‌اند و آنها را با مجموعه‌ای از باورهای ایدئولوژیک مرتبط کرده‌اند. الان رسیدن به ایده‌های درست جز از تلاش برای نابودی یا دستکم نادیده گرفتن این هدفمندی‌ها میسر نیست. از شیلر نقلی‌ست بسیار بسیار مشهور که بکوش در قرن خود زندگی بکنی اما محصول آن نباشی.


اما یک ایراد که در استدلالِ شما و آلوستر هست این است که شما امکاناتِ فراوانی که برای عملی شدنِ ایده‌ها در عصر حاضر وجود دارند را نادیده می‌گیرید. اگر ما در عصر حاضر هنوز در اجتماعِ خود محصور هستیم، اما یک فرق اساسی با قرن‌های گذشته هست: قدرتِ تاثیرگذاری و توانِ تاثیرپذیریِ ما از یکدیگر به مراتب بیشتر از گذشته است. شاید همه‌ی علتِ وجودی عناصر پلیسی و امنیتی در عصر حاضر را همین قوای بالای انسانِ امروزی برای اثربخشی و اثرپذیری از یکدیگر بتواند توضیح بدهد.

مسئله اینست که خود این «امکانات» عینی‌شده‌ی ایده‌ها و باورهایی هستند که از طریق اراده‌ی افراد انسانی میسر شده‌اند، و هرچند گزینه‌های مختلفی را «امکان‌پذیر» می‌کنند اما این الزاما به معنی «اجراپذیر»تر شدن ایده‌ها و عقاید نیست. بالعکس، هرچه گذشته آن عنصر «اراده» کمرنگ‌تر و کمرنگ‌تر شده، و امروز تقریبا ناموجود است. برای مثال من امروز شکی ندارم که اگر پوتین با پانصد هزار سرباز پیاده به سمت اروپای غربی روانه بشود به آسانی می‌تواند کاری را که ناپلئون و هیتلر از آن عاجز بودند به انجام برساند، هرچند توان نظامی جناح مقابل برتر باشد، مسئله اینست که مردی با اراده‌ی بسنده برای استفاده از آن توان وجود ندارد. این مهم نیست که شما ده هزار کلاهک هسته‌ای دارید، مهم اینست که آیا شهامت فشردن دکمه‌ی شلیک یکی از آنها در شما هست یا نه؟

از این حاشیه‌ها که بگذریم، نظر من اینست که تنها راه رسیدن به تعالی زیستن به نحوی‌ست که به راستی می‌اندیشید حقیقت دارد. بزرگترین مشکل ریاکاری و تفاوت میان باور و عمل این است ایمان شما به باورهایتان متزلزل می‌شود، این مترسک آدمیزاد که مرد مدرن باشد به چنین ورطه‌ی رقت‌انگیزی درافتاده چراکه یکی از ستون‌های اصلی لیبرال‌دموکراسی مطلوب او، جدی نگرفتن عقاید خودش است. آن فاصله‌ی امنی که سوژه‌ی مدرن از باورهای خود دارد و پیشتر درباره‌اش به تفصیل نوشته‌ام.

ما جایی در اعماق وجودمان به خوبی می‌دانیم که این مهملات یکسره بی‌ارزش هستند، و هرگز مشتاق به رسیدن به آنها نیستیم و برایمان چیزی فراتر از ژست‌های درون‌تهی برای جلب نظر مساعد تماشاگران نیست، و از هر تلاشی برای حقیقتا اجرایی کردن آنها ابا داریم. اگر بخواهم کلبی‌مسلکی را به اوج متصور برسانم می‌گویم ما اصلا عامدانه می‌رویم سراغ ایده‌ها و عقایدی که می‌دانیم احتمال و امکان ِ عینی کردنشان صفر مطلق است تا شاید هرگز با حقیقت آن روبرو نشویم.

Ouroboros
08-08-2014, 10:19 AM
ما جایی در اعماق وجودمان به خوبی می‌دانیم که این مهملات یکسره بی‌ارزش هستند، و هرگز مشتاق به رسیدن به آنها نیستیم و برایمان چیزی فراتر از ژست‌های درون‌تهی برای جلب نظر مساعد تماشاگران نیست، و از هر تلاشی برای حقیقتا اجرایی کردن آنها ابا داریم. اگر بخواهم کلبی‌مسلکی را به اوج متصور برسانم می‌گویم ما اصلا عامدانه می‌رویم سراغ ایده‌ها و عقایدی که می‌دانیم احتمال و امکان ِ عینی کردنشان صفر مطلق است تا شاید هرگز با حقیقت آن روبرو نشویم.

از این منظورم ایده‌آل گرایی سیاسی نیست، مثلا آنارشیسم اجراناشدنی‌ست پس من بروم آنارشیست بشوم و ژست‌های آنارشیستی بگیرم بی‌آنکه به راستی به آن مومن باشم و ... منظورم بیشتر امکان‌ناپذیری موفقیت خود چیزهاست، مثلا اگر هم کمونیسم مهمل نمی‌بود(که هست)، اگر هم موثر می‌بود (که نیست)، اگر هم در نتیجه همان می‌شد که مارکس خواب دیده بود(که نشد)، باز جامعه‌ای که پدید می‌آورد نه با طبع ما که با یک ایده‌آل ِ موهوم «ناحقیقی» منطبق بود و باز متعارض با آنچه ما به راستی می‌طلبیم و آنچه به آن نیازی وجودشناختی داریم.

زندگی کردن ِ باورهایتان بهترین روش است برای سنجیدن درستی و یا نادرستی آنها.

Rationalist
11-05-2014, 04:25 PM
با درنظر گرفتن این سخنان شما:


خلاصه: باورها کارکردی بجز مجموعه‌ای با ظرافت تنظیم شده از ابزارهای خودفریبی برای فرار از عینیت زندگی‌ای بی‌ارزش، ناخواستنی و رقت‌انگیز ندارند، اینکه آیا «چیز» بجز اینهم هستند یا نه به نظرم چندان مهم نباشد.

من می‌خواهم از سبک وینکلمان استفاده بکنم بپرسم اصلا از کجا معلوم این سبک زندگی ما که نوعی خودفریبی برای فراموشی آن باورها نباشد؟
پس می بایست در هر حال، ما همواره و همیشه با هر اندیشه ای، در خودفریبی باشیم...
واضح است که این بیان ها از خودفریبی، خود یک دور باطل به وجود آورده و در نهایت به همان "باور" ختم می شوند.
به طوریکه حتی خودتان هم ضرورتا به همان نتیجه رسیدید.
معیار سنجش دانستن "ایده ها"، خود یک باور محسوب می شود. زیرا به درستی و کارآمدی آنها تا آن اندازه معتقد هستید که در پی تعریف آنها به عنوان معیار سنجش بوده، کارایی آن را بیان کرده، در پی اجرای آن بوده و از همه مهم تر به نتیجه اش امید کافی در تراز یک باور دارید. پس در این صورت، آن هم ضرورتا یک باور و در نتیجه خودفریبی خواهد بود!

من معتقدم که ایده‌ها معیارهای ما برای سنجیدن ارزش هستند، مثلا ایده‌ی اصالت، که من کوشیدم در آن جستار دیگر آنرا تعریف بکنم و به «باورم»، سنجه‌ای معتبر است برای اندازه‌گیری مرغوبیت یک کنش، کالا، باور یا انسان. این «کارکرد» آنهاست. اما زمانی که مجموعه‌ای از این ایده‌ها نه برای سنجیدن ارزش باورهای موجود که برای خلق باورهای جدید مورد استقاده قرار می‌گیرند کارکرد ارزش‌یابی / ارزش‌دهی خود را از دست می‌دهند. مثلا زمانی که برپا داشتن یا حفظ اصالت تبدیل به هدف فلان اندیشه یا عمل معرفی می‌شود، اما اینجا با یک فاصله گرفتن نامحسوس از آن کارکرد آغازین روبرو هستیم که همیشه نادیده می‌ماند.

الان رسیدن به ایده‌های درست جز از تلاش برای نابودی یا دستکم نادیده گرفتن این هدفمندی‌ها میسر نیست. از شیلر نقلی‌ست بسیار بسیار مشهور که بکوش در قرن خود زندگی بکنی اما محصول آن نباشی.

زندگی کردن ِ باورهایتان بهترین روش است برای سنجیدن درستی و یا نادرستی آنها.

Rationalist
12-10-2014, 05:30 PM
با وجود اینکه چندین ماه است که این موضوع به طور جدی ذهن مرا به خود مشغول کرده، اکنون بیش از پیش به اهمییت آن پی می برم...
آنچه در این مساله به شکلی غیرقابل اجتناب مطرح است، باور های ناخودآگاه و جبری ما هستند. برای نمونه حتی هنگامیکه ما در فلسفیدن خود در حوزه ی عقلانی محض(در گرو شناخت شناسی و هستی شناسی) به توهم بودن جهان پدیدارها و بسیاری از پدیده ها آگاه می شویم، همچنان در این جهان پدیدارهاست که در گرو پدیده هایی چون زمان و مکان، زیستن ما معنا می یابد.
پس در اینجا پرسشی مهند مطرح می شود که حتی هنگامی که ما ظاهرا به باور خود شک می کنیم و یا اشتباه بودن آن بر ما نمایان می شود، آیا همچنان اسیر بازی ادراکات ناخودآگاه
و باورهای بنیادی تر خود نیستیم؟ حال فرض کنید در این راستا از روشی فلسفی و یا پژوهشی با متد دانشیک بخواهیم کمک بگیریم!
پس چه طور می توان در این موضوع به کشف فربود رسید؟!