توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشتهیِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پرترهی مرد امگا
Ouroboros
05-25-2014, 02:05 PM
مردی بنام «الیوت راجرز» خودش و شش نفر دیگر را به قتل رساند و در توضیح دلیل این موضوع او یک ویدیو آپلود کرد که در آن بیزاری عمیق زنان از خودش را، تحقیر مداوم توسط ایشان و ناتوانی خود در جذب آنها را دلیل این عمل عنوان کرده. ماجرای بسیار جالبیست و ذهن مرا تماما به خود مشغول کرده و دوست دارم اینجا به مرور به آن بپردازم. این لینک ویدیو:
Why do girls hate me so much? - YouTube (https://www.youtube.com/watch?v=zBvaVWdJRQM)
Ouroboros
05-25-2014, 02:09 PM
«مانیفست» او نیز در نوع خود منحصربفرد و بسیار جالب است، میتوانید آنرا از اینجا (http://www.scribd.com/doc/225960813/Elliot-Rodger-Santa-Barbara-mass-shooting-suspect-My-Twisted-World-manifesto) مطالعه بکنید. در واقع یک اتوبیوگرافیست که امکان درک همه جانبه و منحصربفردی را از ذهن یک مرد بیمار به ما میدهد. مثلا در یکجا میگوید که چطور از شنیدن صدای خندیدن زوجهای جوان عذاب میکشیده و بخاطر خوشحال بودنشان از آنها احساس بیزاری میکرده، یا اینکه چطور به دختری سلام میکرده و وقتی او جواب نمیداده ساعتها به خاطر آن میگریسته. یک نکتهی جالب جزئیات بینظیریست که او از امور به خاطر میسپرده، که این جزوه را شبیه به یک «رمان» میکند.
Ouroboros
05-25-2014, 02:15 PM
در این دقت بینظیر به جزئیات ِ زندگی شخصی یک درگیری عمیق عاطفی و ذهنی با «خود» را میتوان دید که چیزی بجز نارسیسیسم نمیتواند باشد، زندگی هیچکس به نظر خودش آنقدر مهم نیست که به مسائل چنین توجهی بکند. ما یک خودشیفتگی بیمارگون در او میبینیم که در همه جای افکار او متجلیست.
Ouroboros
05-25-2014, 02:19 PM
در برخورد با این واقعه دو جناح گفتمان جنسیتی کارکتر سطحی و عقبماندهی خود را رسوا کردهاند: فمینیستها از تراژدی زندگی این مرد حتی در مرگ هم تنبان عثمان ساختهاند که با آن فعالان حقوق مردان و بازیکنان و ... را بزنند و یکبار دیگر نشان بدهند در راستای گسترش گفتمان مطلوب خود از هیچ رذیلتی فروگذار نیستند، جناح مقابل نیز کوچکترین اهمیتی به چند و چون واقعه نمیدهد و تنها میخواهد تا سرحد امکان از او فاصله بگیرد و از خود رفع تقصیر بکند مبادا اتهام موهن مخالفان باورپذیر بشود. هیچکس علاقهای ندارد بپرسد چرا جامعهی مدرن مردی که بطور کلینیکی آتیستیک است، یعنی مردی که «قادر» نیست به ارتباط با دیگران را بدلیل این ناتوانی چندان سرزنش و تحقیر میکند که به این ورطه بیافتد؟
Ouroboros
05-25-2014, 02:28 PM
این پسر قیافهی بدی ندارد، بسیار متمول است، ماشین بیامو زیر پای او بوده، در خاطرات خود نوشته که چطور با یک همت خودآگاه برای مودبتر بودن، مهربانتر بودن، آرامتر بودن و درک بهتر مشکلات و عواطف دیگران تلاش میکرده. اما با اینحال قادر نبوده حتی یک نفر را در جهان بیابد که او را دوست داشته باشد:
4133
خب من نمیتوانم بپذیرم که این مشکل حتی ذرهای انگیزش بیرونی داشته.
Theodor Herzl
05-25-2014, 02:30 PM
عجیب هست ، این پسر بد قیافه هم نیست ، فرزند کارگردان معروف هالیوود هست ، خیلی ثروتمند و یه ماشین گرون BMW هم داشته ، عجیب چرا هیچکی بهش راه نمیداده! البته ناتوانی در دختر بازی دلیل موجه برای کشتار نمیشه ، کسی وظیفه نداره با کس دیگه رابطه دسته باشه !
Theodor Herzl
05-25-2014, 02:31 PM
یا اینهمه بهش فشار میومده ، چرا یه prostitute استخدام نکرده!
Ouroboros
05-25-2014, 02:46 PM
مطالعهی مانیفست الیوت به ما نشان میدهد که او بینهایت «مغرور» بوده، چنان مغرور، که وقتی به دختری لبخند میزده و پاسخ نمیگرفته ساعتها در خلوت بابت این نمایش ضعف خودخوری میکرده. اما میان جنس غروری که او دارد، با جنس غروری که یک مرد آلفا بروز میدهد تفاوتهای بسیار ظریف و جالبی هست:
۱. غرور آلفا عمدتا معطوف به زنان است، غرور امگا تماما معطوف به مردان: الیوت مردان «آلفا» را موجوداتی عوضی، بدرفتار و ابله میبیند که زنان به جای او که پسری مهربان، خوشرفتار و صمیمیست انتخابشان میکنند. به عبارتی او نمیپرسد «چه بکنم تا مثل این مردان موفق بشوم»(مثل ما مردان میانهحال ِ بتا)، او میپرسد «چرا من موفق نیستم؟» یا «به چه حقی مرا انتخاب نمیکنند، چه چیز بهتری میخواهند»؟
۲. غرور آلفا نمود ِ عینی و بیرونی دارد، یعنی برآمده از دستاوردهای فرد در جهان خارجیست، غرو امگا یا به کلی فاقد انگیزش بیرونیست، یا محرکهای بیربط و بیارزشی دارد(مثلا ده میلیون امتیاز در وارکرفت!): الیوت با آنکه بیامو سوار است و به دستاوردهای خود در زندگی میبالد، در اعماق وجود خود، و به هنگام برشمردن این دستاوردها آشکار است که هیچ اعتقادی به آنها ندارد زیرا هیچکدام متعلق به خودش نیستند. مثلا او از دستمزد خودش بیامو نخریده، پول پدرش بوده. الیوت خیلی ساده، هیچ دستاورد واقعی و قابل اندازهگیری ندارد، اما «معتقد» است که اگر «بخواهد» قادر به انجام هر کاری هست.
۳. غرور آلفا به تائید دیگران نیازی ندارد، غرور امگا تماماً وابسته به تائید بیرونیست: عجیبترین چیزی که در زندگی خواندهام همین گریستن دو ساعته در مستراح بخاطر جواب سلام نگرفتن از یک دختر بوده. مردی که دائم از بزرگمنشی و والامنشی و جایگاه بینظیر خود لاف گزاف میزند، با یک اخم ساده یا لبخند ِ بیجواب مانده چنان از هم میپاشد که باورکردنی نیست. اینست که اصلا از یکجا به بعد تصمیم میگیرد دیگر خودش را هرگز در معرض این «داوری بیرونی» قرار ندهد زیرا داوری منفی چندان برایش دردناک است که تاب و تحمل آنرا ندارد.
۴. غرور آلفا حالتی «پدرانه» به خود میگیرد، غرور امگا حالتی «تحقیرآمیز»: الیوت دائم از برتریهای خود نسبت به مردان دیگر و حقارت آنها در تناسب با خودش صحبت میکند. کار به جایی میرسد که او حتی از زنان بابت انتخابهایشان بیزار میشود و به ایشان میگوید «به شما نشان خواهم داد آلفای حقیقی کیست». او به جای آنکه مراجع بیرونی را به رسمیت نشناسد، همزمان با تکذیب مرجعیت آنها میکوشد تائیدشان را هم بدست بیاورد و به ورطهی خود ابطالگری میافتد.
Ouroboros
05-25-2014, 02:51 PM
یا اینهمه بهش فشار میومده ، چرا یه prostitute استخدام نکرده!
مسئله سکس نیست مسئله ارتباط عاطفیست که دسترسی به سکس در ما پدید میآورد. اینکه کسی شما را آنقدر دوست داشته، یا شما آنقدر در نظر او جذاب آمدهاید که بخاطرتان پاهای خود را بگشاید خیلی متفاوت است از اینکه کسی بخاطر چیزی بجز خودتان چنان کرده باشد. الیوت به محض بلوغ دچار به این ذهنیت میشود که «زنان» در واقع جایزهی زندگی هستند و او چون نمیتواند ایشان را جذب بکند/نگه بدارد، زندگیاش بیجایزه مانده.
Ouroboros
05-25-2014, 03:01 PM
«من خیلی مغرورم»، «من خودشیفتهام».. پیام ضمنی و گاهی حتی علنی زندگینامهی الیوت است. غرور و نخوت و خودباوری و اعتماد بنفس شما از و در رفتارتان متجلی و مشخص است، نه آنکه از این و آن دو لپی بخورید، سپس برای یک وعدهی دیگر چهار دست و پا برگردید و با دهان انباشته بگویید «من مغرورم». مرد به راستی مغرور هرگز خودآگاهی بسنده برای پذیرفتن اینکه غرور او ناموجه است را نخواهد داشت. الیوت نیز در این مورد یک امگای تیپیک است، به زبان مغرور، اما در رفتار ذلیل است.
در پایان روز «بازی» هم هیچ کمکی نمیتواند به مرد امگا بکند، زیرا بازی برای فائق آمدن به خودکمبینی ذاتی مرد بتا طراحی شده، نه خودشیفتگی توهمآلود امگا.
Ouroboros
05-25-2014, 03:04 PM
مشکل مرد امگا نه کمبود اعتماد بنفس، که ازدیاد آنست!
Ouroboros
05-25-2014, 03:17 PM
مانیفست الیوت به من چند نکته را آموخت: اولا آلفا و امگا شباهتی بسیار شگرف به یکدیگر دارند. مردان در بالای هرم قدرت و در کف آن به نحوی هراسانگیز شبیه به یکدیگر رفتار میکنند و تنها تفاوت ایشان در نمود عینی برای رفتارشان است. این به درک نکتهی دیگری کمک کرد: هرگاه زنان پیرامون مرغوبیت و صداقت و ... یک مرد اقدام به تحقیق میکنند، در واقع میخواهند از امگا نبودن او اطمینان کسب بکنند. مردان بتا جانورانی کاملا قابل بازشناسی هستند، بازیکن نیز کیستی خود را از هزار کیلومتری فریاد میزند، آنها که به نظر زنان تفکیکناپذیر میآیند آلفاها و کاریکاتورهای مضحک ایشان، مردان امگا هستند. ثالثا اینکه بیشتر دهشتی که زنان در مواجهه با بازی نشان میدهند برآمده از این تصور است که لابد اینها روشهایی هستند برای مردان امگا تا خود را بهتر آلفا جا بزنند! حال آنکه هیچ کمکی از دست ما برای این نگونبختان و زنان بیچارهای که ایشان را با آلفا اشتباه گرفتهاند برنمیآید، مردی که هیچ دستاوردی در زندگی نداشته قادر نخواهد بود به خودباوری بسنده برای پیاده کردن بازی برسد، اعتماد بنفس در مردان نتیجهی دستاوردهای عینی ایشان است نه افکار و عقایدشان. بازی آن مردانی را که به رغم دستاوردهای چشمگیر خود در زندگی همچنان احساس نقصان میکنند را از لاک خود بیرون میکشد، مرد امگا این «مسخرهبازیها» را دون شان خود میشمرد و تا وقتی با عینیت جواب رد زنان روبرو نشده وجود آنرا انکار میکند و هنگامی که همچون الیوت با آن روبرو شد، آنرا بخشی از نقصان کارکتر زنان تلقی میکند که لابد نابینا هستند و نمیتوانند من ِ برجستهی آدمحسابی را انتخاب بکنند.
خودباوری + موفقیت = آلفا
خودباختگی + موفقیت = بتا
خود باوری - موفقیت = امگا
مردان امگا (http://wehuntedthemammoth.com/) اغلب در میان پرشورترین منتقدان و مخالفان و منکران اثربخشی بازی هستند، زیرا در مرحلهای ناخودآگاه با خودشان میاندیشند «همهی آنچه اینها میگویند را من دارم اما جواب نمیگیرم»!
Ouroboros
05-25-2014, 03:23 PM
اعتماد بنفس برای مرد بتا چیزیست آموختنی چراکه او در ذهن خود تسلیم ِ فضیلت مردانهی «فروتنی»ست، مرد بتا دستاورد عینی و قابل اندازهگیری برای تواناییهای خود دارد اما بجای مفتخر بودن به ایشان، آنها را با خشوع در پستو پنهان میکند زیرا به او گفتهاند غرور و خودستایی و نخوت در میان بدترین رذایل متصور است. بازی به او میآموزد که افتادگی فضیلتیست مردانه، و سالهاست که ما دیگر بنا نیست نظر مساعد «پدر دختر» را جلب بکنیم و زنان با معیارهای متفاوتی مردان را غربال میکنند.
خودباوری مرد امگا ولی در واقع روش ذهن ناخودآگاه او برای پنهان داشتن ناتواناییهای اوست، اینست که او هرگز آنرا به آزمایش عینی نخواهد گذاشت و اگر به زور وادار شد آنها را عرضه بکند(مثلا در قالب پیشنهاد دوستی دادن)از کسی/چیزی که او را به این عمل واداشته احساس بیزاری میکند، خاصه اگر از آن آزمایش سربلند هم بیرون نیاید! کابوس متجسد!
Anarchy
05-25-2014, 03:25 PM
البته ناتوانی در دختر بازی دلیل موجه برای کشتار نمیشه ، کسی وظیفه نداره با کس دیگه رابطه دسته باشه !
مساله اینجا توضیح اخلاقی یا نا اخلاقی بودن عمل این پسر نیست ، آسیب شناسی موضوع هست که چطور جامعه مدرن فرد رو به این وضعیت سوق داده !!
یا اینهمه بهش فشار میومده ، چرا یه prostitute استخدام نکرده!
بعید میدونم مشکلش سکس بوده باشه ... مساله ای فراتر از این هست !!! یعنی پذیرفته شدن و دوست داشته شدن توسط یه دختر ...
Ouroboros
05-25-2014, 03:45 PM
من فکر میکنم که مسئلهی هیچ ربطی به «میزان» هزینهای است که هریک از ما به روی «دروغ بنیادین» پرداخت کردهایم نداشته باشد، منظورم از دروغ بنیادین همانست که زنان درپی مرد چنین و چنان(بتا)هستند و منظورم از هزینه تلاش هرچه بیشتر برای تطابق با آن «ایده آل» برای بالاتر بردن شانس جذب ایشان است. من شخصا شاید کُل زندگیام را به روی این دروغ هزینه کرده باشم(تلاش و موفقیت اقتصادی، تحصیلی، ورزشی و ...)، اما درپی اطلاع از بیفایده بودن آنها در جذب زنان زیبا، به جای «کینه» به دل گرفتن با آن کنار آمدم. البته میزان مشخصی از نفرت، خشم، حقارت و اندوه را در این مسیر تجربه کردم، ولی خیلی زود، شاید در حد چند ماه، با این حقیقت کنار آمدم که کُل رهیافت من به موضوع اشتباه بوده، با آنکه همهی زندگیام را به پای آن هزینه کرده بودم. این همان «عقده»ی معروفیست که فعالان حقوق مردان/بازیکنان به آن متهم میشوند.
به نظر من خیلی بیش از «هزینه»ای که ما به پای دروغ بنیادین هدر میدهیم، «توانایی» ما در برونرفت از موقعیتی که داریم و میزان بضاعت روانی، جسمانی، ذهنی و عینی ما برای انطباق با «حقیقت بزرگ» است، اینکه آیا توان هماهنگسازی خودمان با آنچه حقیقتا خواستنیست را داریم یا نه؟ «عقده» برآمده از انفعال است، و همهی ما تا اندازهای در برابر حقیقت بزرگ احساس انفعال میکنیم، اما میزان این انفعال چه اندازه است؟ من فکر میکنم راز درک نفرتی که الیوت و مردان مثل الیوت از ما، آدمهای معمولی احساس میکنند در برسی و درک این جنبه از روابط بشریست.
Ouroboros
05-25-2014, 03:53 PM
البته دلیل نفرتشان تا قدری اینهم هست که جامعه لحظهای امکان آسودن به مردان بازنده نمیدهد، من ماهها پیش (http://www.daftarche.com/%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%AF-36/%D9%BE%D8%AF%D8%A7%D9%81%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%AD%D9%82%D9%88%D9%82-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86-968/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-55.html#post61513) در اینباره نوشتم:
مثلا در موضوع تجاوز جنسی و ارتباط با آن با محرومیت، هرچند حجاب نیز به مانند دیگر انواع والایش سکسوالیتهی زن روشی برای محدود کردن دسترسی مرد به کالا و مشروط کردن این دسترسی به آنچه زن و جامعهی زن محور از او نیاز دارد و به همان تعبیر پیشین، بالاتر بردن نرخ است، این پدیده و پدیدههای مشابه آن، توام با فشاری مداوم و مصنوعی به «همه»ی مردان است. به عبارت سادهتر، زنان و فرهنگی که برای بهرهبرداری حداکثری ایشان از خدمات مرد گزینش شده، اجازه گریختن از زیر چرخ دندههای این ماشین را به هیچ مردی نمیدهد، مرد بازنده(مردی که قادر نبوده رابطهی جنسی زنی را خریداری بکند)، بلا انقطاع از بابت این بازندگی شرم داده میشود، تحقیر میشود و جایگاه نازل او در جامعه و آنچه را که دارد از دست میدهد به او یادآوری میکنند.
فقط تشویق نمیتواند برای خودکشی مرد بر بارگاه زنانگی بسنده باشد، توبیخ نیز لازم است. همانقدرکه مرد از منظر طبیعی بیارزش است، از منظر تمدنی ارزشمند و مرتبط و ضروریست و بدون نیروی تولید او اساسا تمدن بشری بیمعنا میبود، در نتیجه همانقدرکه جامعه نمیتواند هدر رفتن رحمی جوان و بارور و ارزشمند را تقبل بکند و زنی را که از برآوردن وظیفهی طبیعی خود ناتوان است در قالب «ترشیده» و «نازا» و ... شرم میدهد، مردی را هم که در برآوردن وظیفهی خود در جهت فراهم آوردن وسایل آرامش و آسایش یک زن ناموفق است در قالب «مرد عزب» و «خواجه» و ... تحقیر میکند.
....
زیرا فارغ از اینکه چقدر زنان در سطح نازلی از زیبایی و کیفیات اخلاقی و ... به سر میبرند(همچون برخی جوامع کنونی برای مثال، که ۴۰٪ زنان با چاقی مفرط دست و پنجه نرم میکنند)، فارغ از اینکه ارزشهای تکهمسری با چه شدتی در جامعه اجرا میشود و فارغ از اینکه چقدر دروغهای زیبا و دلفریب پیرامون «زنان مهربان» و «جنس بهتر» سرهم میکنند همواره ده درصد کف جامعهی مردان به نحوی بیرحمانه غربال میشوند(چنانکه در سرتاسر تاریخ شدهاند)و هرگز در رقابت جنسی موفق به تضمین خدمات جنسی یک زن نمیشوند.
پس تحقیر مداوم و تلاش برای تداوم استخراج منابع از این مردان بدون هیچ خدمت جنسی در مقابل، تلاش برای در بازی نگاه داشتن آنها، تلاش برای با دروغ و دغل بهرهبرداری کردن اقتصادی و غیراقتصادی از ایشان و بستن راههای آلترناتیو برای ارضای جنسی این بازندگان(همچون جنده بازی یا پورن)، نسخهای برای تشدید آخرالزمانی ِ خشونت جنسی خواهد بود. ارتباط مستقیمی هست میان افزایش تولید پورن و کاهش آمار تجاوز جنسی که فمینیستها از شنیدن آن به لرزه میافتند، زیرا در دستگاه علیل فکری ایشان تجاوز جنسی نه عملی از سر فلاکت و محرومیت و حقارت جنسی، که برآمده از «اقتدار» و نمایشیست برای تحقیر زن!
....
اینست که خشونت جنسی در دو مرحله، یکی از بالای ِ بالا(توسط مردان آلفا)، و دیگری از پائین ِ پائین(توسط مردان امگا)، با تشویق زنان هر سو ادامه پیدا میکند.
Russell
05-25-2014, 04:08 PM
من هم صبح که این خبر را در منوسفر دیدم یکمقدار ذهنم رو مشغول کرد، ولی الان که چند صفحه از مانیفست او را خواندم حقیقتا منقلبم کرد.
sonixax
05-25-2014, 04:19 PM
یعنی پذیرفته شدن و دوست داشته شدن توسط یه دختر ...
جالبه که این مورد برای من ترسناکه!
من از دوست داشته شدن توسط یک دختر به شدت بیزارم و به محض اینکه حس کنم دختری من رو دوست داره ازش فاصله میگیرم.
دوست داشته شدن یک مسئولیت ناخواسته برای آدم میاره و من در شرایطی که بخواهم مسئولید پذیر باشم نیستم. بزن در رو بیشتر میچسبد :e00e:
Dariush
05-26-2014, 02:25 AM
راستاش نه؛ عجیب نیست آنچنان. همهی ما با آدمهای اینچنینی برخورد داشتهایم و من هتا تصور میکنم نه انگیزهی این خودویرانی، بلکه مرجعِ این شگفتی ِ ما جای دیگریست. آدمهای زیادی این بیرون هستند که در جامعه یک موجودِ کاملا نامرئی و بیارج هستند؛ اما از میانِ هزاران، تنها شاید یکی مثلِ این پسر باشد که تمامِ راههای دیگرِ حفظِ عزتِ نفس برایش یکجا از کار افتاده باشند وگرنه این پوچیِ ناشی از سرخوردگی اجتماعی کموبیش یک دردِ همهگیر است و از نظر من خصیصهی آدمهای زندهی عصر پسامدرنیسم است. جامعه در قالب و شکلِ امروزیناش یک نهادِ کاملا تهی از معنا و اصالت شده و در ذاتِ خودش یک تضادِ عمیق دارد: جامعهی ما یک جامعهی درهمپاشیده شده که از معنای اجتماع تنها ویژگیِ یک جا جمع بودن را دارد و در هر حالتِ دیگری، انسانها هتا درونِ خانهی پر از آدمِ خویش نیز در عمقِ تنهایی زندگی میکنند؛ مشکل ِ این پسر ِ بدبخت همین بود، او نمیتوانست با این وضع کنار بیاید، کاری که میلیونها نفر مثلِ او، شاید به دشواری اما نهایتا به اجباری غریزی انجام میدهند. پس به نظر من منشاءِ این شگفتی نه در نفسِ عملِ او و هتا چراییاش، بلکه احتمالا در شهامتِ اوست؛ به نظر من واکنشِ او اهمیتی ندارد، اینکه او توانسته بر خلافِ خیلِ عظیمِ انسانهایی که همهی ما با شمارِ زیادی از آنها آشنا هستیم، کاری سراسر متفاوت انجام دهد، خیلی مهمتر است، چرا که او توانسته ندایی که همهی ما از شندیدناش واهمه داریم را بلند فریاد بزنیم؛ ببینید در خبرِ زیر این اتفاق چگونه روایت میشود:
جهان - BBC فارسی - عامل کشتار کالیفرنیا، پسر ۲۲ ساله فیلمساز هالیوود است (http://www.bbc.co.uk/persian/world/2014/05/140525_shm_california_rampage.shtml)
میبینید چطور چیزهایی مهم در آن انکار میشود؟ «یک بیمارِ روانی دست به اسلحه برده و شش نفر را به قتل رسانده»؛ این خبریست که در نهایت همهی ما هر دفعه در موردِ یک جنایت میشنویم، و حداکثر چیزی که به گوشِ ما میرسد «انگیزهی مجرم» است! پس از این همهی ما میرویم دنبالِ زندگی روزمرهی خودمان، چون خیالمان راحت شده که عاملِ جنایت در واقع یک چیز غیرطبیعی و نابههنجار است و رسانهها به ما این اطمینان را میدهند که چنین چیزی از ما خیلی دور است؛ اما با خود فکر کنید که این پسر با مردی که از سوی خانوادهی خودش طرد میشود، چنانکه مرگ و زندگیاش تفاوتی برایشان ندارد، هتا یک دوستِ صمیمی هم ندارد، در خانه نیز با خیانت و نهایتا طلاقِ همسرش مواجه میشود، چه وجه تمایزی دارد؟ از این دست آدمها چقدر میشناسید؟ تفاوت اما در این است که این جوان توانست صادقانه خود به ندای ویرانی ِ دروناش پاسخ دهد؛ ندایی که بقیه برای نادیده گرفتناش همیشه یک بهانهای پیدا میکنند و به زندگی ادامه میدهند.
از این منظر، این پسر دوست داشتن را یک چیز خیلی پیچیده فهمیده، چنانکه من شک ندارم در تمامِ تاریخ کسی اینچنین دوست داشته نشده! او نمیتوانسته درک کند که آنهایی که آن بیرون دوست داشته میشدند و او بدانها رشک میورزیده، دوستیشان خیلی ساده، همان دوستیهای سطحیِایست که برای پایان دادن به آن، به تنها چیزی که نیاز است فکر کردن در موردِ تهی بودنِ عمق این دوستیها بوده، کاری که او به شکلی بیمارگونه پیوسته بدان مبادرت میورزیده. یکی از رفقا اینجا قبلا میگفت که دوستی چیزی جز یک رابطهی سودبریِ دوطرفه نیست؛ این آیا صدای ناقوسِ عصر پوچی نیست؟
undead_knight
05-26-2014, 04:30 AM
راستاش نه؛ عجیب نیست آنچنان. همهی ما با آدمهای اینچنینی برخورد داشتهایم و من هتا تصور میکنم نه انگیزهی این خودویرانی، بلکه مرجعِ این شگفتی ِ ما جای دیگریست. آدمهای زیادی این بیرون هستند که در جامعه یک موجودِ کاملا نامرئی و بیارج هستند؛ اما از میانِ هزاران، تنها شاید یکی مثلِ این پسر باشد که تمامِ راههای دیگرِ حفظِ عزتِ نفس برایش یکجا از کار افتاده باشند وگرنه این پوچیِ ناشی از سرخوردگی اجتماعی کموبیش یک دردِ همهگیر است و از نظر من خصیصهی آدمهای زندهی عصر پسامدرنیسم است. جامعه در قالب و شکلِ امروزیناش یک نهادِ کاملا تهی از معنا و اصالت شده و در ذاتِ خودش یک تضادِ عمیق دارد: جامعهی ما یک جامعهی درهمپاشیده شده که از معنای اجتماع تنها ویژگیِ یک جا جمع بودن را دارد و در هر حالتِ دیگری، انسانها هتا درونِ خانهی پر از آدمِ خویش نیز در عمقِ تنهایی زندگی میکنند؛ مشکل ِ این پسر ِ بدبخت همین بود، او نمیتوانست با این وضع کنار بیاید، کاری که میلیونها نفر مثلِ او، شاید به دشواری اما نهایتا به اجباری غریزی انجام میدهند. پس به نظر من منشاءِ این شگفتی نه در نفسِ عملِ او و هتا چراییاش، بلکه احتمالا در شهامتِ اوست؛ به نظر من واکنشِ او اهمیتی ندارد، اینکه او توانسته بر خلافِ خیلِ عظیمِ انسانهایی که همهی ما با شمارِ زیادی از آنها آشنا هستیم، کاری سراسر متفاوت انجام دهد، خیلی مهمتر است، چرا که او توانسته ندایی که همهی ما از شندیدناش واهمه داریم را بلند فریاد بزنیم؛ ببینید در خبرِ زیر این اتفاق چگونه روایت میشود:
جهان - BBC فارسی - عامل کشتار کالیفرنیا، پسر ۲۲ ساله فیلمساز هالیوود است (http://www.bbc.co.uk/persian/world/2014/05/140525_shm_california_rampage.shtml)
میبینید چطور چیزهایی مهم در آن انکار میشود؟ «یک بیمارِ روانی دست به اسلحه برده و شش نفر را به قتل رسانده»؛ این خبریست که در نهایت همهی ما هر دفعه در موردِ یک جنایت میشنویم، و حداکثر چیزی که به گوشِ ما میرسد «انگیزهی مجرم» است! پس از این همهی ما میرویم دنبالِ زندگی روزمرهی خودمان، چون خیالمان راحت شده که عاملِ جنایت در واقع یک چیز غیرطبیعی و نابههنجار است و رسانهها به ما این اطمینان را میدهند که چنین چیزی از ما خیلی دور است؛ اما با خود فکر کنید که این پسر با مردی که از سوی خانوادهی خودش طرد میشود، چنانکه مرگ و زندگیاش تفاوتی برایشان ندارد، هتا یک دوستِ صمیمی هم ندارد، در خانه نیز با خیانت و نهایتا طلاقِ همسرش مواجه میشود، چه وجه تمایزی دارد؟ از این دست آدمها چقدر میشناسید؟ تفاوت اما در این است که این جوان توانست صادقانه خود به ندای ویرانی ِ دروناش پاسخ دهد؛ ندایی که بقیه برای نادیده گرفتناش همیشه یک بهانهای پیدا میکنند و به زندگی ادامه میدهند.
از این منظر، این پسر دوست داشتن را یک چیز خیلی پیچیده فهمیده، چنانکه من شک ندارم در تمامِ تاریخ کسی اینچنین دوست داشته نشده! او نمیتوانسته درک کند که آنهایی که آن بیرون دوست داشته میشدند و او بدانها رشک میورزیده، دوستیشان خیلی ساده، همان دوستیهای سطحیِایست که برای پایان دادن به آن، به تنها چیزی که نیاز است فکر کردن در موردِ تهی بودنِ عمق این دوستیها بوده، کاری که او به شکلی بیمارگونه پیوسته بدان مبادرت میورزیده. یکی از رفقا اینجا قبلا میگفت که دوستی چیزی جز یک رابطهی سودبریِ دوطرفه نیست؛ این آیا صدای ناقوسِ عصر پوچی نیست؟
به طور خلاصه قادر به درک "واقعیت" نبوده؟!
Ouroboros
05-26-2014, 08:36 AM
رمانتیزه کردن الیوت ره به جایی نخواهد برد. این پسر انباشته بوده از نفرت و بیزاری، از دیگران و از خودش، چنین نفرتی نتیجهی به پوچی رسیدن نیست. نفرت روی دیگر سکهی عشق است. نقطهی مقابل عشق نه نفرت، که «بیتفاوتی»ست. نفرت همانقدر سرمایهگذاری عاطفیست که عشق، شاید بهترین توصیف برای نفرت «عشق ِ مایوسشده» باشد، این پسر بیست سال «عاشق» زنان بود و سرانجام از ایشان متنفر شد.
به طور خلاصه قادر به درک "واقعیت" نبوده؟!
مسئله این نیست که قادر به درک واقعیت نبوده، مسئله اینست که قادر به «تغییر» آن نبوده. حالا چالش اصلی اینست که چرا جامعهی مدرن مردی را که قادر نیست برای تغییر واقعیت زندگی خود کاری بکند را وادار میکند تا با آن واقعیت آشنا بشود، انرا دائم به او یادآوری میکند و لحظهای اجازهی آسودن به او نمیدهد.
Crusader
05-26-2014, 10:37 AM
مردی که هیچ دستاوردی در زندگی نداشته قادر نخواهد بود به خودباوری بسنده برای پیاده کردن بازی برسد، اعتماد بنفس در مردان نتیجهی دستاوردهای عینی ایشان است نه افکار و عقایدشان.
چه دستاوردهایی را مد نظر دارید؟ پشتوانهی اقتصادی و موفقیت تحصیلی را که نمیگویید؟! چه دستاوردی بهتر از اینست که «من با زنان ارتباط عمیقی دارم و آنان من را برای اصالت فردیام میپرستند، نه دستاوردهای فرعی من»
Ouroboros
05-26-2014, 02:06 PM
چه دستاوردی بهتر
:e40b:
نمیدانم، مثلا یافتن درمان قطعی برای سرطان؟
منظور من را به گمانم شما بهتر از همه فهمیده باشید، من با مطالعهی زندگی الیوت دریافتم که گروهی بزرگ از مردان کف ِ جامعه هستند که بازی به تنهایی قادر نخواهد بود کوچکترین کمکی به ایشان بکند زیرا حتی انجام همان کلکهای ساده نیز نیازمند میزان مشخصی از خودباوریست که در مردان بطور «ذاتی» وجود ندارد بلکه وابستگی مستقیم دارد به دستاوردهایی که در زندگی خود بدست آوردهاند. این دستاوردها باید دارای ارزش بیرونی باشند، یعنی برای گروه اجتماعی قدرتمند و ذینفوذی مهم باشند، بجز این چیستی آنها اهمیتی ندارد. اکنون در بازی یک انحرافی به راه افتاده که «بازی درونی» و نمیدانم تلقین و خودفریبی امگاوار را برای افزایش اعتماد بنفس تبلیغ میکند. این اشکالی ندارد، به شرط اینکه شما از منظر عینی یک بازندهی تمام عیار نباشید.
خود دختربازی هم یک دستاورد بسیار بزرگ و مهم است، اما مسئله اینست که فقط گروه بسیار کوچکی از مردان قادر هستند خودباوری بسنده برای موفقیت در آنرا ارائه بدهند. همانطورکه پیشتر هم گفتم بازی درمانیست برای درد مرد بتا، درد مرد امگا را حتی بدتر هم میکند چنانکه الیوت خیلی زود به این پی برد و عضو سایت «پییوای هیت» شد، که در حقیقت مجمع مشتی امگای مفلوک است که گرد هم میآیند و میگویند «بازی وجود ندارد، زنان فقط پول و قیافه میخواهند».
برای این مردان باید یک آلترناتیوی بسازیم که آنها را تشویق به «موفق» شدن در زندگی میکند، از خودشیفتگی کلینیکی آنها میکاهد و ... این آدم آنقدر خودشیفته بوده که وقتی دختران نمیآمدند به او پیشنهاد دوستی بدهند احساس میکرده که دارند به او «بیاعتنایی» میکنند، آنوقت ما میرویم به اینها میگوییم که چه؟ نیازمند «اعتماد بنفس» بیشتری هستند؟
iranbanoo
05-26-2014, 03:10 PM
من متوجه علت اصلی کارش نشدم.
چون زنان به او توجه نمیکردند یا اینکه کسی را که او میخواسته و با معیارهایش منطبق بوده گیرش نمیامده؟!!
Ouroboros
05-26-2014, 04:31 PM
من متوجه علت اصلی کارش نشدم.
چون زنان به او توجه نمیکردند یا اینکه کسی را که او میخواسته و با معیارهایش منطبق بوده گیرش نمیامده؟!!
از ویدیویی که پخش کرده:
I was hoping I would get some sort of answer from girls [from posting my Youtube videos]. IN fact, a small part of me was even hoping that a girl would see the video and contact me to give me a chance to go on a date. That alone would have prevented the Day of Retribution, if one girl had just given me one chance. But no…As expected, I got absolutely no response from any girls. [...] Women don’t care about me at all. They won’t even deign to tell my why they’ve mistreated me. This just shows how evil and sadistic they are. Oh well, they will realize the gravity of their crimes when I slaughter them all on the Day of Retribution.
Ouroboros
05-26-2014, 04:56 PM
/r9k/ (http://boards.4chan.org/r9k/) از دیروز منفجر شده و امگاهای باکرهای که در آن هستند صدها پیغام حمایتآمیز برای این پسر در آن نوشتهاند، البته عدهی زیادی هم هستند که بخاطر واقعهی اخیر به آن هجوم آوردهاند. خود سایت PUAhate که این پسر عضو آن بوده و در آن مردان امگا به نفرتپراکنی و انکار بازی میپردازند از امروز صبح از دسترس خارج شده. من از دیروز تا به حال شاید صدها پیغام خواندهام که نویسندههای آنها آرزو میکردند «شهامت» الیوت را داشتند و از «آدمهای معمولی» انتقام میگرفتند.
4141
4142
4143
Russell
05-26-2014, 08:43 PM
امیر گرامی با این پرترهای که ترسیم کردید کمی تشخیص بتا و امگا برای من بدتر مبهمتر شد، ما از 10% کف جامعهیِ مردان سخن میگوییم؟
Ouroboros
05-27-2014, 07:17 AM
امیر گرامی با این پرترهای که ترسیم کردید کمی تشخیص بتا و امگا برای من بدتر مبهمتر شد، ما از 10% کف جامعهیِ مردان سخن میگوییم؟
به نظر میرسد ما دو «نوع» مختلف مرد امگا داریم، یکی کسی که بدلیل موقعیت عینی خود بازنده است(همان ۱۰/۲۰٪ کف جامعه)، دیگری کسی که بدلایل دیگری بازنده است(مثل الیوت).
- بتا با حسرت و تحسین به موفقیت مرد آلفا مینگرد، امگا با نفرت و تحقیر.
- بتا میکوشد خود را در حلقههای اجتماعی جا بدهد و هرچه میتواند بیشتر به آلفا نزدیک بشود، امگا حلقههای اجتماعی را به رسمیت نمیشناسد.
- بتا با وجود صعود از بالاترین نردبانهای ترقی خودباخته است، امگا با وجود بیچیزی مطلق خودشیفته.
- بتا با همه با احترام و مهربانی رفتار میکند، امگا با همه پرچالش و بیمهر.
- بتا در مواجهه با مشکل به خودش مینگرد، امگا به دیگران.
- بتا دائم برای بهتر شدن میکوشد، امگا طلبکار است که چرا دیگران بهتر نمیشوند تا به قد و قوارهی او برسند.
- بتا در رابطه با جنس موافق خود هیچ مشکلی ندارد، امگا از ارتباط موفق با مردان مطلقا ناتوان است.
...
از منظر روانی، «امگا» همان «آلفا»ی خارج از قدرت است. منش او، ذهنیت او ... من گمان میکنم گروهی مردان بدلیل جایگاه بسیار نازل اجتماعی، روشهایی برای دفاع از فردیت در هجمهی خود پیدا میکنند و این روشها روحیات ایشان را بطور سیستماتیک «آلفاسازی» میکند بیآنکه قدرت و ضریب نفوذ اجتماعیشان را ارتقاء بدهد. یک تفاوتهایی در نمود هست میان دو ویژگی «مشترک» در مردان آلفا و مردان امگا، اما شباهت ایندو بهم باورکردنی نیست.
undead_knight
05-28-2014, 04:21 AM
مسئله این نیست که قادر به درک واقعیت نبوده، مسئله اینست که قادر به «تغییر» آن نبوده. حالا چالش اصلی اینست که چرا جامعهی مدرن مردی را که قادر نیست برای تغییر واقعیت زندگی خود کاری بکند را وادار میکند تا با آن واقعیت آشنا بشود، انرا دائم به او یادآوری میکند و لحظهای اجازهی آسودن به او نمیدهد.
این درک کردن اشاره به "کنار" اومدن با واقعیت بود.مسئله هم کاملا ذهنیه یعنی کنار اومدن با واقعیت در ذهن میتونه تغییرش تلقی بشه،این ناتوانی هم باز ذهنیه.
undead_knight
05-28-2014, 05:13 AM
اوه تحلیل جناب داریوش ولی زاده:
No One Would Have Died If PUAHate Killer Elliot Rodger Learned Game (http://www.returnofkings.com/36135/no-one-would-have-died-if-pua-hate-killer-elliot-rodger-learned-game?ModPagespeed=noscript)
“If Rodger came to me, he would have been received actionable and effective advice, ” Roosh explains. “He would have been exposed to material detailing how socially corrupt American society has become, and how being a beta male provider—his principal strategy in trying to get laid—is no longer useful in achieving intimacy with women who now see men as entertaining clowns that should provide them with excitement, drama, and tension.”
خب اگر راجر رو بیمار تلقی کنیم گویا داریوش فکر میکنه توانایی "درمان"ش رو داشته!
“Seven people are dead because society has decided that shy and awkward men like Elliot Rodger do not deserve a girlfriend and that there is absolutely no way to improve his loneliness and loserdom through learning game or any other social behavior. At the same time men like him are ostracized, there is no legal means for him to solicit prostitution (in California) to release his biological and very pressing urge for fornication.”
مشکلش رو هم سکس نداشتن تلقی کرده!
“More people will die unless you give men sexual options.”
و البته اگر به مردان اپشن های جنسی ندیم این کشتار تکرار خواهد شد!
آه یه نفر میتونه تا چه اندازه در اشتباه باشه:))من فکر میکنم درمان کلینکال اینجور افراد خیلی نقش مهمتری در پیشگیری از تکرار این جور حوادث داشته باشه،البته اگر هم تاثیر نداشته باشه اینجور موارد مثل سایر حوادث تیر اندازی هستند و مربوط به اقلیت کمی هست و دلیلی برای این نیست که اجتماع رو مقصر قلمداد کنیم.
“expected to keep his mouth shut when a trickle flow of informational torture reveals that his bride-to-be has experienced more than a dozen different penises in her vagina, anus, and mouth—the same mouth that is supposed to kiss his future children good night.”
البته این هم قابل توجه بعضیا میگفتند که مردا نقش مهمی در تحقیر آزادی جنسی زنان ندارند:))
Ouroboros
05-28-2014, 07:58 AM
این درک کردن اشاره به "کنار" اومدن با واقعیت بود.مسئله هم کاملا ذهنیه یعنی کنار اومدن با واقعیت در ذهن میتونه تغییرش تلقی بشه،این ناتوانی هم باز ذهنیه.
نه همیشه.
راجر یک عقبافتادگی اجتماعی(Asperger's syndrome)داشته. هیچ چیز در جهان بیش از یک عقبافتادگی اجتماعی شانس شما را با زنان کاهش نمیدهد. در عین حال، در دوره و زمانهای به دنیا آمده از «حقیقت» پردهبرداری شده، یعنی مردانی که در زندگی قادر به جذب زنان زیبا نیستند دائم با این حقیقت روبرو میشوند که دارند چیزی بسیار خوشطعم را از دست میدهند. مثل سابق نیست که مردان عزب و باکره را تقدیس بکنند و از این طریق «مازاد» انتخاب جنسی زنان را که همیشه در طول تاریخ وجود داشته به هدفی «والاتر» بگمارند و به او بقبولانند که اتفاقا دارد «میبرد». عکس آواتار من هم یک مرد امگاست! اما این شانس را داشته که در فرهنگی متولد بشود که در آن کُس پاداش نهایی همهی دستاوردهای مرد نبوده، بکارت مایهی تحقیر مداوم و شکنجهی روانی او نمیشده و راهی بجز اخذ تائید مستقیم از زنان جهت خدمت به جامعه پیش پای او گذاشته میشده و حتی قادرش میکرده به والاترین درجات تعالی اخلاقی و اجتماعی هم برسد.
من همانطورکه گفتم هنوز تحلیل درستی از موضوع ندیدهام، هر دو سوی گفتمان جنسیتی مشغول چسباندن او به یکدیگر و سرزنش جنایت یک بیمار روانی به جناح مقابل بودهاند. فعلا تا این لحظه بهترین تحلیل را طبق معمول رولو توماسی ارائه کرده: The Severing | (http://therationalmale.com/2014/05/27/the-severing)
Powered by vBulletin® Version 4.2.2 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.