PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : رهایی از اسارت (یک)



کوشا
12-06-2013, 01:36 PM
در معارف اسلامی آمده که من عرف نفسه فقد عرف ربه؛ خود شناسی لازمه و زمینه خداشناسی است.

عقیده و افکار ما از هر نوعی که باشد بیش از آنکه ریشه در دلائل محکم داشته باشد حاصل علت هایی است که ما را احاطه کرده اند.
اینکه ما انتظار داشته باشیم یک کودک بزرگ شده در یک خانواده کاملا مذهبی فردی غیر مذهبی شود انتظار چندان بجایی نیست
همانطور که فرد بزرگ شده در خانواده ای که از اصلا جهت قبله در خانه آنها مشخص نیست به طور طبیعی زمینه ناباوری برای او فراهم است؛ میزان تدین جنوب شهری ها با تدین شمال شهری ها کاملا متفاوت است
معنای غیرت برای یک روستایی چیزی غیر از معنای آن نزد کسی که مادر و خواهر او اهل ددر رفتن اند می باشد.

هزاران مثال در این مورد می توان ارائه کرد؛ در یک کلام سوال این است:

آیا من تسلیم دلیلم یا اسیر علت و علت ها؟

برای فهم این موضوع راههایی ممکن است به ذهن برسد؛ چندی پیش به طور اتفاقی به متنی برخورد کردم به نام چهل دیدار خدا مراد، که برایم بسیار جالب بود.
شاید شما هم قبلا این متن را خوانده و یا مشاهده کرده باشید؛ در طی این دیدارها راههایی برای خودشناسی و رهایی از اسارت تحمیل شده از عوامل بیرونی بیان شده است و کمک زیادی به اینکه انسان خودش شود نه اینکه آینه ای برای بازتاب محیط اطراف باشد، می کند.

البته ذکر این مطلب به معنای تایید تمام محتوای آن نیست اما کلیت آن مطلوب به نظر می رسد و دوستانی که تمایل داشته باشند می توانند بعد از بیان هر دیدار محتوای آن را به چالش بکشند.

Anarchy
12-06-2013, 04:04 PM
آیا من تسلیم دلیلم یا اسیر علت و علت ها؟

این جمله رو بیشتر توضیح میدید لطفا ؟

مزدك بامداد
12-06-2013, 04:14 PM
این جمله رو بیشتر توضیح میدید لطفا ؟

روشن است:
ایمان یا باور من به انگیزه ی خردورزی و فرنود هاست
یا به انگیزه ی پرورش در فرهنگی که پیرامون مرا فراگرفته است.
*

کوشا
12-06-2013, 08:40 PM
متاسفانه نتوانستم فایل پی دی اف رو تبدیل به ورد و تکست کنم و مجبورم عکسش رو بگذارم.

دیدار اول دیدار با روشنایی

3101

3102
3103
3104

Spehr
12-06-2013, 09:02 PM
ما ها بیشترمان گرفتار شَوَند (علت) های بیرونی هستیم. ژنهای ما ، محیط پیرامون زندگی ما بر ما اثر بزرگی گذاشته اند و چندان رهایی نداریم از این شوندها.ولی رهایی از اسارت فقط به شیوه ویری ممکن است. اگر بتوانیم پیش خود چیزهای ناخوشایند زندگی را بپذیریم، آنگها آن اسارت را از خود دور کرده ایم.و این پذیرفتن است که جانمایه بسیاری از زمینه ها مثل روانشناسی و یا عرفان شده است. که می خواهند به ما یاد دهند شرایط را بپذیریم.پارسیگر

کوشا
12-06-2013, 09:13 PM
این جمله رو بیشتر توضیح میدید لطفا ؟

دلیل چیزی است که انسانهایی که از عقل سالمی برخوردارند از هر نژاد، قوم و قبیله، سطح معلومات و .... را تسلیم می کند و به عبارتی جهانی است

اما علت اینگونه نیست و بیشتر منطقه ای عمل می کند و افراد خاصی را به دنبال خود می کشد؛ اینکه مردم ایران شیعه اند و مردم عربستان سنی در وهله اول از روی علت است نه دلیل
اینکه افراد ثروتمند تمایل کمتری به معنویات دارند از روی دلیل و خردمندی آنها نیست بلکه از روی علت است؛ تمایل افراد فقیرتر به انجام جرم و بزه از روی علت فقر است نه روی اینکه عقل و خرد را به کار گرفته و به این نتیجه رسیده باشند.

اگر شما در سن جوانی هستی و تمایلات بسیاری زیادی دارید که دین به گونه ای مانع آنها و دید منفی به دین به شما می دهد لذا ناباور می شوید این علت است نه دلیل (بسیاری از افرادی که در سنین جوانی خود را یلی در ناباوری می دیده اند بعد از ریختن یال و کوپال و کرک و پرشان تبدیل به کبوتر حرم شده و مسجد و دیر نشین می شوند) اگر پدری مذهبی داشته اید که اخلاق سگی او شما را بسیار آزار داده لذا از دین زده شده اید این علت است نه دلیل

علاقه مندی به انواع رشته های ورزشی، هنری و .... اکثرا از روی علت اند تا دلیل و ......

کوشا
12-06-2013, 09:23 PM
ما ها بیشترمان گرفتار شَوَند (علت) های بیرونی هستیم. ژنهای ما ، محیط پیرامون زندگی ما بر ما اثر بزرگی گذاشته اند و چندان رهایی نداریم از این شوندها.ولی رهایی از اسارت فقط به شیوه ویری ممکن است. اگر بتوانیم پیش خود چیزهای ناخوشایند زندگی را بپذیریم، آنگها آن اسارت را از خود دور کرده ایم.و این پذیرفتن است که جانمایه بسیاری از زمینه ها مثل روانشناسی و یا عرفان شده است. که می خواهند به ما یاد دهند شرایط را بپذیریم.

آنچه در این چهل دیدار آمده آموزش راه رها شدن از علت های بیرونی و تکیه بر واقعیت ها و حقائق است.

مزدك بامداد
12-07-2013, 12:53 AM
آموزش راه رها شدن از علت های بیرونی و تکیه بر واقعیت ها و حقائق است.
که لابد به دین گند اسلام و عملیات استشهادی برای بیضه ی آخوند می انجامد!

Russell
12-07-2013, 11:42 AM
متاسفانه نتوانستم فایل پی دی اف رو تبدیل به ورد و تکست کنم و مجبورم عکسش رو بگذارم.
خود فایل PDF را میتوانید آپلود کنید همینجا.

کوشا
12-07-2013, 08:01 PM
که لابد به دین گند اسلام و عملیات استشهادی برای بیضه ی آخوند می انجامد!

وقتی ما می گوییم جمع بین بیخدایی و اخلاق ناشدنی است

آن وقت عده ای چندتا چندتا لینک می دهند که چه و چه

sonixax
12-07-2013, 08:34 PM
وقتی ما می گوییم جمع بین بیخدایی و اخلاق ناشدنی است

خوب چرند میگویید !
تنها استدلالتون هم این هست که خدا جهنم و بهشت و حوری داره و ملت خداپرست (شامل الله پرست ، گاو پرست ، آفتاب پرست ، آلت مردانه پرست ، یهوه پرست ، پدر آسمانی پرست و ...) از ترس چوب نیم سوز اخلاقمدار هستند که مهمل بودن این ادعا پیشتر نشان داده شده !!!!

کوشا
12-07-2013, 08:48 PM
خود فایل PDF را میتوانید آپلود کنید همینجا.

دوست داشتم روی متن بحث و گفتگو شده و نقاط قوت و ضعف آن روشن شود.

کوشا
12-07-2013, 08:50 PM
خوب چرند میگویید !
تنها استدلالتون هم این هست که خدا جهنم و بهشت و حوری داره و ملت خداپرست (شامل الله پرست ، گاو پرست ، آفتاب پرست ، آلت مردانه پرست ، یهوه پرست ، پدر آسمانی پرست و ...) از ترس چوب نیم سوز اخلاقمدار هستند که مهمل بودن این ادعا پیشتر نشان داده شده !!!!
حتما شما درست می گویید !
به قدر کافی روی این موضوع بحث شد.

Anarchy
12-07-2013, 09:19 PM
وقتی ما می گوییم جمع بین بیخدایی و اخلاق ناشدنی است

آن وقت عده ای چندتا چندتا لینک می دهند که چه و چه

میشه بفرمایید این استدلال فوق ارسطویی شما از کجا نشات گرفته ؟

Anarchy
12-07-2013, 09:21 PM
حتما شما درست می گویید !
به قدر کافی روی این موضوع بحث شد.

ما که ندیدیم...

کوشا
12-07-2013, 09:38 PM
میشه بفرمایید این استدلال فوق ارسطویی شما از کجا نشات گرفته ؟

پست های جناب مزدک (حداقل آنهایی که در جواب من نوشته است) را مرور کنید و سری به جستار فریب برای رابطه جنسی بزنید
ریشه این استدلال دستتان می آید.

Anarchy
12-07-2013, 10:03 PM
پست های جناب مزدک (حداقل آنهایی که در جواب من نوشته است) را مرور کنید و سری به جستار فریب برای رابطه جنسی بزنید
ریشه این استدلال دستتان می آید.

زرشک... از کی تا به حال یک مکتب فکری رو اینگونه از روی سخن افرادی که مدعی باور به اون هستن نقد میکنید ( به فرض اینکه جناب مزدک طرز بیانی داشته باشن که خوشایند شما نباشه ) ؟ شما باور رو نقد میکنید یا باورمند رو ؟ دیگه مغلطه از این واضح تر !!!

ضمنا این تاپیک رو هم ببینید براتون بد نیست :

وعده دادن دروغ به زن جایز است (http://www.daftarche.com/%D8%AF%DB%8C%D9%86-11/%D9%88%D8%B9%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%BA-%D8%A8%D9%87-%D8%B2%D9%86-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-202/)

مزدك بامداد
12-07-2013, 10:12 PM
وقتی ما می گوییم جمع بین بیخدایی و اخلاق ناشدنی است

آن وقت عده ای چندتا چندتا لینک می دهند که چه و چه
اینهم بیجاست، یک مسلمان هرگز نمیتواند از اخلاق دم بزند.
چیزی که ما نوشتیم، درست همان آیینه ی اسلام گند است.

folaani
12-08-2013, 10:08 AM
من مطالب عرفانی زیاد خوندم تاحالا.
PDF شما رو هم گرفتم سرفرصت احتمالا میخونم.
بهرحال با این چیزها قبلا بقدر کافی آشنا بودم.
بازم این عرفان یه جاهایی که شریعت و آخوندها زورشون نمیرسه یه کارهایی میکنه! و خود آخوندها و مذهبیون هم گاهی بهش متوسل میشن (منجمله بعضی وقتا که کم میارن).

اما بهرحال نگاه کنید عاقبت اسلام و حکومت دینی چی بوده.
اینکه ما نمیتونیم اینطور راحت نظر خودمون رو بگیم و دربارهء واقعیت ها بحث کنیم.
و مجبوریم بخاطر اینطور کارها با فیلترشکن بیاییم یه جاهایی مثل این فروم.
انگار که بی دین ها و بی خداها انسانهای منطقی تر و بهتری هستن حداقل از این لحاظ!
نه؟

Spehr
12-08-2013, 04:50 PM
دوست داشتم روی متن بحث و گفتگو شده و نقاط قوت و ضعف آن روشن شود.

سلام کوشا
نام متن چیه.
نامش را بگذارد خودمان در وب سرچ می کنیم می خوانیم . نمیشه؟؟؟

کوشا
12-08-2013, 06:48 PM
زرشک... از کی تا به حال یک مکتب فکری رو اینگونه از روی سخن افرادی که مدعی باور به اون هستن نقد میکنید ( به فرض اینکه جناب مزدک طرز بیانی داشته باشن که خوشایند شما نباشه ) ؟ شما باور رو نقد میکنید یا باورمند رو ؟ دیگه مغلطه از این واضح تر !!!

ضمنا این تاپیک رو هم ببینید براتون بد نیست :

وعده دادن دروغ به زن جایز است (http://www.daftarche.com/%D8%AF%DB%8C%D9%86-11/%D9%88%D8%B9%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%BA-%D8%A8%D9%87-%D8%B2%D9%86-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-202/)
وقتی رویه بر این باشد انسان ناچار است نتیجه بگیردکه

از کوزه همان برون تراود که در اوست.

Anarchy
12-08-2013, 07:52 PM
وقتی رویه بر این باشد انسان ناچار است نتیجه بگیردکه

از کوزه همان برون تراود که در اوست.

برادر وقتی ظرف اندیشه شما از منطق تهی بشه ، اینگونه دست به مغلطه پرداختن به سخنگو و مغلطه منشا میزنید !!

ارزش منطقی = 0 :e421: !!

کوشا
12-08-2013, 07:55 PM
من مطالب عرفانی زیاد خوندم تاحالا.
PDF شما رو هم گرفتم سرفرصت احتمالا میخونم.
بهرحال با این چیزها قبلا بقدر کافی آشنا بودم.
بازم این عرفان یه جاهایی که شریعت و آخوندها زورشون نمیرسه یه کارهایی میکنه! و خود آخوندها و مذهبیون هم گاهی بهش متوسل میشن (منجمله بعضی وقتا که کم میارن).

اما بهرحال نگاه کنید عاقبت اسلام و حکومت دینی چی بوده.
اینکه ما نمیتونیم اینطور راحت نظر خودمون رو بگیم و دربارهء واقعیت ها بحث کنیم.
و مجبوریم بخاطر اینطور کارها با فیلترشکن بیاییم یه جاهایی مثل این فروم.
انگار که بی دین ها و بی خداها انسانهای منطقی تر و بهتری هستن حداقل از این لحاظ!
نه؟
این نظر شما حاکی از نهایت شکاکی و بدبینی است.
اگر حکومت دینی تشکیل شده در ایران آنطور که باید و شاید انتظارات را برآورده نکرده عوامل زیادی دارد
یکی از عوامل انسانهایی هستند که خود را ذوب شده و محض در اسلام می بینند در حالیکه تقریبا هیچ چیز از اسلام نمی دانند و با عمل به دانسته های ناقص خود ضربات زیادی وارد کرده اند؛ منظور انسانهایی مثل محسن مخملباف، اکبر گنجی، طبرزدی و ...
هستند.
من فکر می کنم کسانی که مسئول فیلتر کردن سایتها هستند افرادی از این دست اند یعنی کسانی که خود قدرت پاسخگویی به شبهات و سوالات را ندارند لذا راحت ترین راه را حذف صورت مسئله می دانند.

بنا و رویه اسلام بر پاسخگویی است و بررسی اجمال تاریخ زندگی ائمه معصومین علیهم السلام گواه این مدعاست به طور مثال به حدیث زیر توجه کنید:

مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی یَسَرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عِیسَى بْنِ یُونُسَ قَالَ: كَانَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجَاءِ مِنْ تَلَامِذَةِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ فَانْحَرَفَ عَنِ التَّوْحِیدِ فَقِیلَ لَهُ تَرَكْتَ مَذْهَبَ صَاحِبِكَ وَ دَخَلْتَ فِیمَا لَا أَصْلَ لَهُ وَ لَا حَقِیقَةَ فَقَالَ إِنَّ صَاحِبِی كَانَ مِخْلَطاً كَانَ یَقُولُ طَوْراً بِالْقَدَرِ وَ طَوْراً بِالْجَبْرِ وَ وَ مَا أَعْلَمُهُ اعْتَقَدَ مَذْهَباً دَامَ عَلَیْهِ وَ قَدِمَ مَكَّةَ مُتَمَرِّداً وَ إِنْكَاراً عَلَى مَنْ یَحُجُّ وَ كَانَ یَكْرَهُ الْعُلَمَاءُ مُجَالَسَتَهُ وَ مُسَاءَلَتَهُ لِخُبْثِ لِسَانِهِ وَ فَسَادِ ضَمِیرِهِ فَأَتَى أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَجَلَسَ إِلَیْهِ فِی جَمَاعَةٍ مِنْ نُظَرَائِهِ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنَّ الْمَجَالِسَ أَمَانَاتٌ وَ لَا بُدَّ لِكُلِّ مَنْ بِهِ سُعَالٌ أَنْ یَسْعُلَ أَ فَتَأْذَنُ فِی الْكَلَامِ فَقَالَ تَكَلَّمْ فَقَالَ إِلَى كَمْ تَدُوسُونَ هَذَا الْبَیْدَرَ وَ تَلُوذُونَ بِهَذَا الْحَجَرِ وَ تَعْبُدُونَ هَذَا الْبَیْتَ الْمَعْمُورَ بِالطُّوبِ‏ وَ الْمَدَرِ وَ تُهَرْوِلُونَ حَوْلَهُ هَرْوَلَةَ الْبَعِیرِ إِذَا نَفَرَ إِنَّ مَنْ فَكَّرَفِی هَذَا وَ قَدَّرَ عَلِمَ أَنَّ هَذَا فِعْلٌ أَسَّسَهُ غَیْرُ حَكِیمٍ وَ لَا ذِی نَظَرٍ فَقُلْ فَإِنَّكَ رَأْسُ هَذَا الْأَمْرِ وَ سَنَامُهُ وَ أَبُوكَ أُسُّهُ‏ وَ تَمَامُهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ مَنْ أَضَلَّهُ اللَّهُ وَ أَعْمَى قَلْبَهُ اسْتَوْخَمَ الْحَقَ‏ وَ لَمْ یَسْتَعْذِبْهُ وَ صَارَ الشَّیْطَانُ وَلِیَّهُ وَ رَبَّهُ وَ قَرِینَهُ یُورِدُهُ مَنَاهِلَ الْهَلَكَةِ ثُمَّ لَا یُصْدِرُهُ وَ هَذَا بَیْتٌ اسْتَعْبَدَ اللَّهُ بِهِ خَلْقَهُ لِیَخْتَبِرَ طَاعَتَهُمْ فِی إِتْیَانِهِ فَحَثَّهُمْ عَلَى تَعْظِیمِهِ وَ زِیَارَتِهِ وَ جَعَلَهُ مَحَلَّ أَنْبِیَائِهِ وَ قِبْلَةً لِلْمُصَلِّینَ إِلَیْهِ فَهُوَ شُعْبَةٌ مِنْ رِضْوَانِهِ وَ طَرِیقٌ یُؤَدِّی إِلَى غُفْرَانِهِ مَنْصُوبٌ عَلَى اسْتِوَاءِ الْكَمَالِ وَ مَجْمَعِ الْعَظَمَةِ وَ الْجَلَالِ خَلَقَهُ اللَّهُ قَبْلَ دَحْوِ الْأَرْضِ بِأَلْفَیْ عَامٍ فَأَحَقُّ مَنْ أُطِیعَ فِیمَا أَمَرَ وَ انْتُهِیَ عَمَّا نَهَى عَنْهُ وَ زَجَرَ اللَّهُ الْمُنْشِئُ لِلْأَرْوَاحِ وَ الصُّوَرِ.
الكافی (ط - الإسلامیة)، ج‏4، ص: 198
خلاصه اینکه ابن ابی العوجاء از شاگردان حسن بصری کافر شد، به او گفته شد مذهب رفیقت حسن را ترک کرد و چیزی را پذیرفتی که هیچ پایه و اساسی ندارد.
جواب داد رفیق من عقیده ثابتی نداشت گاهی قائل به قدر و گاهی قائل به جبر می شد و مذهب ثابتی نداشت.
ابن ابی العوجاء به مکه آمد در حالیکه متمرد شده و منکر حج بود، علما همنشینی با او را به دلیل زبان تند و باطن فاسدی که داشت خوش نداشتند.
نزد امام صادق علیه السلام آمد و اجازه صحبت کردن خواست امام به او اجازه داد ابن ابی العوجاء گفت:
تا چه زمانی دور این خرمن می گردید و به این سنگ پناه می برید و خانه ساخته شده از آجر و گل را می پرستید و همچون شتر رمیده حول آن هروله می کنید؟
کسی که به این موضوع فکر کرده و آن را بسنجد می فهمد که این کار را کسی بنیان نهاده که از حکمت چیزی نمی داند، تو که بزرگ این کاری و پدرت (رسول خدا) اساس و بنیان آن است چه توجیهی برای آن داری؟

می بینید که شخص مرتدی در کنار خانه خدا با چه ادبیات سخیفی با امام صادق صحبت می کند و امام هم جواب او را می دهد.
یکی از مسائلی که مخصوصا از طرف جوانان مورد غفلت واقع می شود این حقیقت است که
در موضوع دین کمال طلب اند و در مرحله عمل هیچ نقصی را در آن تحمل نمی کنند؛ در حالیکه میلیاردها سال به فرگشت مهلت می دهند تا کار خود را انجام دهد و چشم را به روی حفره های بسیار بزرگ آن می بندند، حاضر نیستند چند دهه به دین فرصت دهند
غافل از اینکه دین هم در مرحله اجرا مانند سایر امور دنیایی یک موضوع تدریجی است و پیش نیازهای زیادی نیاز دارد که فقدان هر کدام از آنها موجب بروز خلل در مرحله عمل می شود.

کوشا
12-08-2013, 07:58 PM
سلام کوشا
نام متن چیه.
سلام
چهل دیدار خدامراد.

folaani
12-09-2013, 01:05 PM
رسیدم صفحه 27.
وای این خدامراد بعضی نظرات و نگرش و رفتاری که داره خیلی به من شبیه است!!
جدی میگم.
در بعضی مسائل خیلی بهم نزدیک میشیم.
یعنی من خودمم به بعضی از موارد عینا رسیده بودم، ولی شاید بیشتر از راه عقلانی و تحلیل منطقی.
مثلا انواع خشم که میگه.
و اینکه آدم باید دنبال چیزی باشه که برای خودش سودمند باشه و به دیگران وابسته نباشه و تحت تاثیر نیروهای برونی گمراه کننده قرار نگیره.

folaani
12-09-2013, 01:12 PM
من فکر می کنم کسانی که مسئول فیلتر کردن سایتها هستند افرادی از این دست اند یعنی کسانی که خود قدرت پاسخگویی به شبهات و سوالات را ندارند لذا راحت ترین راه را حذف صورت مسئله می دانند.
حالا اومدیم کسی نتونست جواب درخوری بده، یا جواب دادن ولی بعضی همچنان طرف مقابل رو گرفتن.
آیا اصلا سانسور خوبه؟ مشروعه؟


یکی از مسائلی که مخصوصا از طرف جوانان مورد غفلت واقع می شود این حقیقت است که در موضوع دین کمال طلب اند و در مرحله عمل هیچ نقصی را در آن تحمل نمی کنند
من اصلا احساس نیاز چندانی به دین دیگه ندارم.
چونکه دین برام بقدر کافی کارا و قانع کننده نبود، بخاطر همین دنبال عقل و خرد و نیروهای درونی خودم رفتم و استفاده از فرصتها، و متوجه شدم اینطوری خیلی عملی تره اینکه آدم به نتیجه برسه و خوشبخت تر بشه، و حتی در معنویت هم موفق تر میتونه بشه تا اینکه بخواد کورکورانه دنبال دستورات و حرفهای یک کتاب و یک عده بدوه و دنبال حل تناقضات باشه.
نیازی نیست اینقدر پیچیدش کنیم.
یک مشکل دین اینه که خیلی گسترده و پیچیده است.
بخصوص در عصر حاضر، وقت و انرژی انسان خیلی ارزشمنده از بعد مادیش. نمیشه اینقدر وقت و انرژی رو روی دین صرف کرد که بالاخره جواب بده یا نده معلوم نیست و چه شود. این همه چیزهای مفید و کارا هست برای پرداختن. معنویت هم میتونه ساده تر و مختصرتر بشه که بعنوان حداقلی فکر میکنم بهینه و کارا باشه بقدر کافی.


در حالیکه میلیاردها سال به فرگشت مهلت می دهند تا کار خود را انجام دهد و چشم را به روی حفره های بسیار بزرگ آن می بندند، حاضر نیستند چند دهه به دین فرصت دهند
چند دهه الان خیلی مهمه.
عمر ما هم کلا چند دهه بیشتر نیست.


غافل از اینکه دین هم در مرحله اجرا مانند سایر امور دنیایی یک موضوع تدریجی است و پیش نیازهای زیادی نیاز دارد که فقدان هر کدام از آنها موجب بروز خلل در مرحله عمل می شود.
خب دیگه همین نظرات آزاد و ایراد و مبارزه با اقتدارگرایی دینی هم جزیی از این فرایند است.

مزدك بامداد
12-09-2013, 02:40 PM
حاضر نیستند چند دهه به دین فرصت دهند
اهه، ١۴۰۰ سال خوردید و بردید و کشتید و تجاوز کردید و سی و چند سال هم که اسلام ناب محمدی
کشور ایران را به گند زد و بزرگی های ٢۵۰۰ ساله را به گوه کشید و به جای کوروش بزرگ، احمدی
نژاد عنتر و خامنه ای تریاکی به تخت ایرانشهر لم دادند، بازهم چند سد سال دیگر! لابد تا پدیدار
شدن امام زمان ، زمان و شکیبایی میخواهند! همین اکنون اگر باختر زمین روادید بدهد، نیمی از
جوانان ایران از ایران میگریزند و هتّا همان ساندیس خور ها که تنها برای سیب زمینی پیرو شمایند!

مزدك بامداد
12-09-2013, 02:43 PM
می بینید که شخص مرتدی در کنار خانه خدا با چه ادبیات سخیفی با امام صادق صحبت می کند و امام هم جواب او را می دهد.
بیجاست،
در آنزمان، تازه عباسیان به یاری ایرانیان که در دین سختگیر نبودند
سرکار آمده بودند و بیگمان اگر ولایت سفیه بود و خود امام! صادق
خلیفه بود، میداد چوب یا دستکم بتری کولا توی کون ملحدین فرو
کنند، همچنان که در دانشگاه اوین !!
نمونه همین عبدالکریم سروش که از خودتان بود و کمی "زاویه"
با رهبری پیدا کرد ناچار شد پس از مهرورزی های حزب الله و از
ترس این کوکاکولا از ایران در برود !
:e40c:


مزدك بامداد
12-09-2013, 04:42 PM
دوست داشتم روی متن بحث و گفتگو شده و نقاط قوت و ضعف آن روشن شود.

فایل های پیوست شده فایل های پیوست شده

نوع فایل: pdf چهل دیدار یک تا یازده.pdf (1.97 مگابایت, 2 نمایش)
1-
خدامراد :
نام همین یارو نشانگر این است که از این داستان برای زورچپان کردن بیشتر خدا که گویا با مراد هم سروکار دارد سود جسته اند:
خدامراد : "وضویی بگیر و در گوشه ی خلوتی بنشین و برای خدا، یعنی ریشه دار ترین و عمیق ترین باور فطریخودت نامه بنویس"!!
(برهان فطرت)
دانش ستیزی:
خدامراد که گویا کمی هم از استادان ذن + مولوی + ... وام گرفته است، در دیداری میگوید که بجای دانش در پی بینش (!) باشید!
دانش ستیزی دین و عرفان در این سخنان بازتاب یافته، چرا که دانش, کاسه کوزه ی دین ها و آخوند های مفت خور
و امروزه نفت خور, را بهم زد، رنسانسی پیش آمد و داروینی پیدا شد و شکم های فربه آخوند به بیم افتاد!
نکته ی ناگفته و پنهان در اینجا این است که بینش از راه دانش بدست میاید که بهترین راه "دیدن" درست و
آزموده و آروینیسته است و تا کنون کسی به هیچ بینشی که از راهی جز خردورزی و دانش اموزی باشد دست
نیافته و ما هیچ عارفی را ندیده ایم که با بینشگری (!؟) نادانشیک خود کاری برای خوشبختی هومنی کرده باشد،
به وارونه، دین اگر افیون توده هاست، عرفان افیون ویژه هاست!
سرکار خدامراد که برخی از گفته هایش را هم از ابوسعید ابوالخیر* و ... وام گرفته میفرماید که انگیزه ی اینکه
نیوتون از افتادن سیب به رازی از هستی پی برد ولی دیگران نتوانستند این بود که ایشان هشیار بود و دیگران نه!
این نادان ( نویسنده) باید بداند که نیوتون سراسر زندگی را به پژوهش و دانش گذرانده و این دانش بود که مغز او
را آماده برای "بینش" ساخت و دانش پژوهشی فلمینگ بود که با دیدن کشته شدن باکتری ها بدست کپک، راز
پنی سیلین را وایافت و گرنه مولوی و ... فراوان نان کپک زده و سیب افتان دیده بود!

...



*
راه رفتن روی اب و پرواز در هوا کار سختی نیست، آدم بودن سخت است..

کوشا
12-09-2013, 07:28 PM
حالا اومدیم کسی نتونست جواب درخوری بده، یا جواب دادن ولی بعضی همچنان طرف مقابل رو گرفتن.
آیا اصلا سانسور خوبه؟ مشروعه؟
سانسور مشروع نیست اما هر چیزی هم جای خود را دارد.


من اصلا احساس نیاز چندانی به دین دیگه ندارم.
چونکه دین برام بقدر کافی کارا و قانع کننده نبود، بخاطر همین دنبال عقل و خرد و نیروهای درونی خودم رفتم و استفاده از فرصتها، و متوجه شدم اینطوری خیلی عملی تره اینکه آدم به نتیجه برسه و خوشبخت تر بشه، و حتی در معنویت هم موفق تر میتونه بشه تا اینکه بخواد کورکورانه دنبال دستورات و حرفهای یک کتاب و یک عده بدوه و دنبال حل تناقضات باشه.
مشکل اینجاست که احساس حجت نیست و اگر قرار بر رسیدن به خوشبختی و .... باشد اگر انسان قید همه چیز حتی اخلاق را هم بزند زودتر به نیتجه می رسد.
اطاعت کورکورانه البته نارواست اما وقتی کسی حداقل های لازم را در این زمینه ارائه کند و راه را بر راه دیگران ببندد قصه فرق می کند.

نیازی نیست اینقدر پیچیدش کنیم.مرجع تشخیص نیاز و عدم نیاز چیست؟


یک مشکل دین اینه که خیلی گسترده و پیچیده است.
بخصوص در عصر حاضر، وقت و انرژی انسان خیلی ارزشمنده از بعد مادیش. نمیشه اینقدر وقت و انرژی رو روی دین صرف کرد که بالاخره جواب بده یا نده معلوم نیست و چه شود. این همه چیزهای مفید و کارا هست برای پرداختن. معنویت هم میتونه ساده تر و مختصرتر بشه که بعنوان حداقلی فکر میکنم بهینه و کارا باشه بقدر کافی.

فکر نکنم یک ماه روزه گرفتن و روزی چندبار نماز خواندن کار چندان پیچیده ای باشد.


چند دهه الان خیلی مهمه.
عمر ما هم کلا چند دهه بیشتر نیست.

مهم این است که کار چندان زیاد دیگری در این مدت کوتاه نمی توانیم انجام دهیم
اگر خدایی وجود نداشته باشد
ما از همین الآن هم در ته خط و از پیش باخته ایم؛ نیتجه هر عددی که در صفر ضرب شود صفر است و مرگ نقطه صفر است.

و اگر خدایی غیر از خدای ادیان وجود داشته باشد ما از خواست او اطلاعی نداریم و به طور طبیعی اعمال ما برای او بی معناست.
پس تنها راهی که می ماند و برای ما احتمال سود و منفعت دارد، مفروض گرفتن خدای ادیان و عمل طبق راهی است که محکمترین حجت و دلیل را دارد و چاره ای جز صبر و تحمل نداریم.

خب دیگه همین نظرات آزاد و ایراد و مبارزه با اقتدارگرایی دینی هم جزیی از این فرایند است.
حتما همینطور است و دین از موضوع ضرر نخواهد کرد.

folaani
12-10-2013, 08:44 AM
سانسور مشروع نیست اما هر چیزی هم جای خود را دارد.
الان یعنی مزدک و دفترچه و زندیق و اینها جاشون کجاست؟
یا حتی خود من.
باید رفع فیلتر بشن؟


مشکل اینجاست که احساس حجت نیست و اگر قرار بر رسیدن به خوشبختی و .... باشد اگر انسان قید همه چیز حتی اخلاق را هم بزند زودتر به نیتجه می رسد.
اطاعت کورکورانه البته نارواست اما وقتی کسی حداقل های لازم را در این زمینه ارائه کند و راه را بر راه دیگران ببندد قصه فرق می کند.
مرجع تشخیص نیاز و عدم نیاز چیست؟
منظورم این نبود که فقط احساسه.
عقل، احساس، وجدان.
در کل من دیگه نیاز چندانی به دین نمیبینم و احساس نمیکنم.
البته اگر بخواد چیزی فراتر از اصول بنیادین معنویت و مشترکات میان ادیان باشه.
آدم هم وقتی برای چیزی لزومی نمیبینه، دیگه چه دلیلی داره به چه انگیزه ای روش وقت و انرژی بذاره که چی بشه؟


فکر نکنم یک ماه روزه گرفتن و روزی چندبار نماز خواندن کار چندان پیچیده ای باشد.
دین که خیلی بیش از این هست.
از نظر گستردگی و پیچیدگی خیلی بیش از این هست.
نمیفهمم، یعنی شما حداقل دین رو الان تعریف کردید؟
این فتوا بر چه اساسی داده شده؟ آیا شما مرجع ذیصلاحی هستید؟
در ضمن همون نمازش هم بنظر من نباید اجباری باشه.
یعنی نباید فقط به خاطر نماز نخوندن و روزه نگرفتن کسی رو خدا به جهنم ببره.
البته در عرفان گفتن «اینا حق الله است، ولی خدا از حق خودش میگذره».
بنظر من عرفان درست میگه.
در ضمن همون نماز خوندن هم امروزه روز و برای هرکسی راحت و کم هزینه نیست دیگه.
اون کجا در آرامش در طبیعت و زندگی ساده و با فراغت باشی و نماز بخونی و اون کجا با هزاری گرفتاری و فشار و محدودیت زمان و مکان بخوای این چیزها رو بجا بیاری. من خودم نتونستم این سختی رو تحمل کنم. ازش فرار کردم به شدت! بخصوص که هیچ معنا و تاثیر عملی چندانی هم درش ندیدم.
و باوجود این همه منابع تردید و آگاهی و عقلانیت علمی و منطقی که انسان امروزه داره، کارهایی مثل نماز خوندن بیش از گذشته بی معنی و احمقانه بنظر میاد.
من خیلی وقتا در محیط کارم اونقدر خشمگین و سرشار از تنفر بودم که وقتی در این بین فرصتی پیدا میکردم و میرفتم نماز بخونم نمیتونستم جلوی خودم رو بگیرم و سرانجام سر نماز هم فحش های رکیک میدادم (هم توی دلم و هم به زبان) و گاهی حتی به خود خدا هم گیر میدادم و بهش فحش میدادم چون همه اینا رو از چشم خدا میدیدم.
خب شاید من توانش رو نداشتم. ولی برای این خودم رو دیگه مقصر نمیدونم و سرزنش نمیکنم. چون این واقعیت و نهایت توان تحمل من بود که نمیتونستم ازش فراتر باشم. و از احساس گناه و تلاش های بی پایان بیهوده برای غلبه بر این چیزها هم دیگه خسته شدم و ادامهء این کار و روش رو عاقلانه ندیدم.


مهم این است که کار چندان زیاد دیگری در این مدت کوتاه نمی توانیم انجام دهیم
اگر خدایی وجود نداشته باشد
ما از همین الآن هم در ته خط و از پیش باخته ایم؛ نیتجه هر عددی که در صفر ضرب شود صفر است و مرگ نقطه صفر است.
حداقل میتونیم خودمون رو بخاطر چیزهایی که برامون قابل درک و پذیرش عقلانی و وجدانی نیستن شکنجه نکنیم.
من اینطوری راحتم.
ترجیح میدم وقت و انرژی خودم رو روی چیزهایی صرف کنم که خودم تونستم بفهمم علت و کاربردشون رو و عملا تجربه و واقعیت ها با اونا تطابق میکنن.


و اگر خدایی غیر از خدای ادیان وجود داشته باشد ما از خواست او اطلاعی نداریم و به طور طبیعی اعمال ما برای او بی معناست.
ادیان هم اثبات نشده هستند از دید بنده.
بخصوص باوجود تناقضها و مزخرفات زیادی که در آنها هست یا حداقل بنام آنها بیان شده است.
این نیست که بنظرم چیزی یک طرف معتبر باشه و در طرف دیگر چیزی نباشه.
در هیچ طرفی چیز زیادی نیست.
مگر جز همان اصول بنیادین و مشترکات میان ادیان که گفتم.

مزدك بامداد
12-10-2013, 09:44 AM
فکر نکنم یک ماه روزه گرفتن و روزی چندبار نماز خواندن کار چندان پیچیده ای باشد.
هزینه ی دینداری که همین ها نیست!
اینها لایه بیرونی و نمادین ان هستند!
از سواری دادن به آخوند و پذیرفتن توسری
و بستن بمب به خود و رفتن روی مین برای
خایه های اخوند و دور شدن از حقوق بشر
و سرکوب زنان و سرکوب آزادیخواهان و
از میان رفتن بهزیستی و آزادی اندیشه و
گرفتاری در خودکامگی ولایت سفیه و ....
هم از هزینه های دین داری می باشند!
پس ماست مالی نفرمایید!

folaani
12-10-2013, 10:43 AM
من خودمم درست نمیدونم که چرا اینقدر از استثمار بدم میاد.
یعنی در حد مرگ از چنین نیت و عملی تنفر دارم و به خشم میام.
بعد اگر کارفرما و محیط کارم منو تحت چنین شرایطی قرار بدن، واقعا دیگه تمام هستی در نظرم پوچ و مسخره میشه.
اون فحش و تنفر و خشم و کینه هست که اونوقت نثار تمام هستی میکنم.
آخه مگه ما چه کردیم چه گهی خوردیم مگه گناه کردیم بوجود آمدیم اگر جایی واسه ما نبود چرا خدا ما رو توی این هستی مسخره آورد که بخاطر یه لقمه نون و زندگی که چشمی به کامل بودن و تجمل و لذت های آنچنانیش هم نداریم و قانع هستیم باید اینطور مورد ظلم و تحقیر و رنج قرار بگیریم؟
اگر جهان اینه، اگر هستی اینه، اگر خدا اینه، من دیگه تمایلی به هیچکدام ندارم، امیدی به خیر و عاقبت و عدالت و رحمتی در اون ندارم. ترجیح میدم برم، نابود بشم، و این هستی و آفرینش مسخره پیت حلبی ها رو برای خودشون و خداشون بذارم.
من به دنبال چنین خدایی، چنین هستی ای، چنین چیزی نیامدم.
من اومدم نمیدونم یادم نیست چرا به چه امیدی ولی حتما به طمع سخاوت خدا و یه هستی بهتری اومدم.
آخه این تحفه چیه میچپونن به ما!
نخواستیم بابا نخواستیم.
اگر چیزی عایدمون نمیشه، پس بیخود چرا خودمون رو علاف کنیم، امید ببندیم، و بخاطر چی رنج بکشیم.
بهتره بریم بابا که خبری نیست.
ترجیح میدم خودم به خدایی بپیوندم که آرزوش رو دارم. خدایی که دوستش دارم، اما انگار وجود نداره، و خدای شما نخواست که وجود داشته باشه. پس من نیز با آرزوی او به او ملحق خواهم شد در عدم. چراکه من نمیتوانم خدای دیگری را دوست بدارم و پرستش کنم.
من این حرفا رو وقتی بهم فشار میاد میزنم. چون نمیتونم تحمل کنم. همهء اینا رو به خدا رک میگم، و حتی بدترش رو، و به تمام هستیش بد و بیراه میگم، اگر خیلی ناراحت باشم به خود خدا هم فحش میدم تازه!! با اینکه میدونم زورم بهش نمیرسه (اگر اصلا وجود داشته باشه)، اما نمیتونم تحمل کنم و میترکم میریزم بیرون.

اون نماز هم همینطوری شد ازش متنفر شدم.
اولا که فایده نداشت چون بجای قرآن خوندن و دعا کردن خشم و کینه و فحش میشد.
دوما که تنفر از خود اون نماز هم پیدا کردم چون احساس میکردم خدا و دین منو به یک کار احمقانه و بی فایده واداشتن در این بحبوهه که نیاز به قدرت دارم و جنگ و دفاع از خودم.
خلاصه گفتم این نمازی که بی خاصیت باشه نتونه از هیچی جلوگیری کنه، نه قدرت دفاع از خودم رو بهم بده، نه حتی بتونه آرومم کنه، پس بهتره بره به درک به درد لای جرز میخوره! (یه دفه اینقدر عصبانی شدم که مهرش رو هم پرت کردم کوبیدم به در و دیوار که خورد بشه).

folaani
12-10-2013, 10:47 AM
بنظر من جمهوری اسلامی هم اگر شعور داره، مذهبیون و آخوندها هم اگر عقل و شعور و خرد و وجدان دارن، بهتره بجای این همه لاف زدن به فکر معیشت مردم باشن.
حداقل برای من قضیه اینه.
من نمیتونم در عین حالی که محتاج یه لقمه نون و سرپناه و آرامش کوفتی هستم در این هستی که خداش ادعا میکنه چنان و چنانه و قدرت مطلق و رحمت مطلق و وهاب و کریم و رزاق و ایناست، بهش باور و امید داشته باشم و باهاش راز و نیاز و عبادتش کنم.

بخاطر چی دنبال قدرت رفتم.
چون از دید من خدا همه چیز لازم رو برام بقدر کافی درست نکرد.
نماز درست نکرد.
روزه درست نکرد.
تازه بازم کامل کافر نشدم؛ چون گفتم شاید راه همینه شاید خدا فرصت و پتانسیل به خودم داده و خودم باید زحمت بکشم و فعالش کنم و خودم هم سهمی در نجات خودم از این وضع داشته باشم.
حالا دیگه اینه که دین و نماز و این حرفا درنظرم دیگه هیچ معنی نداره.
دیگه نمیتونم.
باید به راه خودم ادامه بدم.
آزموده را آزمودن خطاست.

folaani
12-10-2013, 10:59 AM
حالا شما که میگی سانسور مشروع نیست و باید افرادی مثل منم بتونن حرفشون رو بزنن، و جواب قانع کننده براش هست، چی میگی؟
یعنی واقعا میشه در جامعهء اسلامی این حرفا مطرح بشه؟
حتی اگر نتونید جواب بدید؟
حتی اگر همه قانع نشن؟
ما که تا دیدیم از همون بچگی و خانواده تا سطح گسترده تر و اجتماع و سیاست و حکومت، پر از سانسور و عقاید و حرفهای ممنوعه بوده.
هرچند به مرور و شاید خیلی سریع، این وضع تاحد زیادی عوض شده.
شاید چون خود مردم به مرور فهمیدن که این چیزها دیگه منطقی و کارا بنظر نمیاد.

folaani
12-10-2013, 11:15 AM
انسانها نباید اینقدر تحقیر شوند که عمرشان بابت دو لقمه نان کوفتی بگذرد و نتوانند فکر و کار چندان دیگری داشته باشند.
واقعا که خنده دار است بخاطر مسائل اولیه و ساده و ضروری زندگی اینقدر در رنج و محرومیت باشیم.
آخر چرا مردم اینطوری هستند.
چرا من باید مجبور باشم با این مردم کار و زندگی کنم؟
چرا باید خدا از من بخواهد در این بین نماز بخوانم؟
اصلا یک عزب اینقدر اعصاب ندارد و خدا با این خواسته خشم او را مضاعف میکند.
خب معلوم است عاقبتش همین میشود دیگر.
خدا خودش با دم من بازی کرده.
عزیزم تو که میدانستی نباید دست به دم من بزنی من اعصاب ندارم!
خب من ایمان نداشتم اصلا نخواستم ریسک بکنم که آنقدر به دست خودم بدبخت بشم که مجبور باشم تن به زیردستی و استثمار توسط این سیستم منزجر کننده بدهم.
آیا گناه من فقط همین بود؟
و آیا هرکس ازدواج کرد خداوند روزی اش را راحت تحویل داده است؟
منکه همچین چیزی ندیدم.
خیلی ها روزیشان سخت است، تنگ است.
میگویید آنها خودشان بد بوده اند، خطاکار بوده اند، چه میدانم لابد احمق بوده اند.
ولی خب همیشه یک بهانه ای هست دیگر.
مسئله اینست که چه کسی تضمین میکند؟
بالاخره روی چه میتوان حساب کرد؟
من از کجا میتوانم به خودم مطمئن باشم؟
اگر برای هرچیزی یک توجیهی میتوان درست کرد، و کسی مسئول و پاسخگو نیست، پس چرا بر چه اساسی خودمان را به خطر بیاندازیم؟ منکه میدانم اینطور هستم، ممکن است بهم فشار بیاید بزنم چند نفر را بکشم و خودم را هم به فاک بدهم، پس چرا این کار را بکنم؟ بدبختی دنیایش به کنار، آیا همین خدای شما بیخیال قتل و خشونت من خواهد شد؟ آیا مرا به بهشت میبرد؟
نهایت من همین بود. جهاد من همین بود. من تلاشم را کردم.
دیگر منت خدای شما را هم نمیکشم، چون گویا فایده ای ندارد.
دیگر آخرش با خودش. ما که زورمان نمیرسد، وگرنه به خودم خوشبختی میدادم.
نمیدانم چرا خدا نمیدهد. چون اگر من جای خدا بودم، و اگر او نیازمند من بود، حتی باوجود تمام بلاهایی که سرم آورده، باوجود تمام سوالهای بی جوابم، این را به او میدادم!
تنها چیزی که میتوانم تصور کنم از بابت این همه رنج و بدبختی و محرومیت و خشم، اینست که امروز قویتر از دیروزم. بله اینطور فکر میکنم. فکر میکنم خیلی قویترم، و البته خردمندتر، و حتی شاید انسان تر! منظورم اینست که شعور و احساس و شفقت بیشتری یافته ام و از خامی و حماقت دورتر شده ام.
پس شاید تمام این کون پارگی ها خاصیتش این بوده.
نمیدانم.
ولی شاید روزی بفهمم.
بهرحال الان و در عمل برایم تفاوتی نمیکند.
جز اینکه هنوز هم میتوانم تصور کنم که براستی خدای خوبی وجود داشته باشد.
چون من پیشرفت کرده ام. و اکنون از زمانی دورتر خوشبخت تر می یابم خویش را.
و دیگر چگونه میتوانم چیزی را که خلاف این را بگوید باور کنم؟
خدا باید مرا بپذیرد. همانطور که هستم و میتوانم باشم. و بگوید آری راه تو همین بود، و من همین را میخواستم، اینکه تو اراده ات را بکار بگیری، خردت را بکار بگیری، تمام نیروهای وجودت را، عقل خودت را، وجدان خودت را، تلاش خودت را، و قویتر و خوشبخت تر شوی، داناتر شوی، باشعورتر شوی، مهربان تر شوی.
نه اینکه بگوید نماز نخواندی، روزه نگرفتی، دیندار نبودی، پس هیچ نداری!
نه اینکه بگوید مهر نماز را به دیوار کوبیدی، فحش دادی، خشم و تنفر پیدا کردی از عجز و از بدبختی و ظلم، و دنبال قدرت رفتی، پس هیچ نداری و تازه در جهنم میدهم حسابی حالت را بگیرند.
نه خدای من این نیست.
چون خدای من خودش این جهان را، و من را، به این شکل آفریده است، و من هیچ چاره ای نیافتم جز اینکه همین باشم و همین راه را انتخاب کنم.

مزدك بامداد
12-10-2013, 12:07 PM
آخه مگه ما چه کردیم چه گهی خوردیم مگه گناه کردیم بوجود آمدیم اگر جایی واسه ما نبود چرا خدا ما رو توی این هستی مسخره آورد که بخاطر یه لقمه نون و زندگی که چشمی به کامل بودن و تجمل و لذت های آنچنانیش هم نداریم و قانع هستیم باید اینطور مورد ظلم و تحقیر و رنج قرار بگیریم
پس گمان کردید از کجا بیخدایان و کمونیست ها پیدا شدند
و بر فرهنگ "خدا پرستی " ( = فرمانبری کورکورانه و بندگی
و خایه مالی) چیره ی بر همبودشان شوریدند و بیم مرگ را
به جان خریدند؟ چون دریافتند که خدا و دین تنها، ابزاری
است برای خر کردن و خرسواری گرفتن از انها و چاق تر
شدن اقا ها و اقازاده ها. مانیفست کمونیست ( آرمان-نامه ی
همباز گرایان) میگوید که هرگز دستی از اسمان برای رهایی
رنجبران بیرون نیامده و نخواهد امد، تو خودت هستی که
باید زنجیر هایت را بشکنی چرا که چیزی جز این زنجیر ها
نداری که از دست بدهی !

folaani
12-10-2013, 12:32 PM
مزدک عزیز، درسته، ولی با این وجود این تفکر هم نمیتونه به تنهایی همه چیز به آدم بده.
یک مقدار معنویت و اصول و مشترکات حداقلی بنظر بنده ضرری ندارد و بلکه بسیار مفید است، حتی شاید ضروری.
بنده بطور مثال در تجربهء زندگی خودم اوقاتی که به سمت کفر کامل پیش میرفتم مبدل به چنان تاریکی و چیز هراسناکی میشدم که حتی خودم از بابت آن رنج میکشیدم. یعنی این خودم بودم که به یک سیاهچاله تبدیل میشدم که در آن هیچ چیز جز بی معنایی و نابودی محض وجود نداشت.
و حتی ادیان و مذاهب رو هم باوجود این همه مسائل و ایرادهایی که ازشون میگیریم، میشه یک جورهایی توجیه کرد، نه به معنای اینکه همانطور که بقیه پیرو آنها هستند پیرو آنها شویم، بلکه دلیل وجودیشان را درک کنیم به گونه ای که لزوما با وجود خداوند هستی و خلقت و نیکی تضادی نداشته باشد.
حداقلش این مسئله ای نیست که بتوانیم به این سادگی درمورد آن نتیجه گیری کلی و قاطع نهایی بکنیم.
بنابراین بنده ترجیح میدهم این مسئله را بحال خودش بگذارم. چون ضرورتی هم نمیبینم. دلیل و سند کافی موجود نیست.
و بنده لزوما ضرورتی هم نمیبینم که برای رهایی از این بند و استثمار و عقب ماندگی، کل و اساس ادیان را به کلی و با قاطعیت بتوانیم رد کنیم. حال بر فرض هم که رد کردیم، آیا جهان جای خیلی بهتری خواهد شد؟ منکه فکر نمیکنم. بخصوص که از آن طرف ممکن است آن معنویت و اصول حداقلی هم درنظر عموم بشریت خدشه دار شوند.
بنده فکر میکنم شما دیگر زیادی تند میروید و زیاده روی میکنید جناب مزدک.
چطور من اینقدر مطمئن نیستم؟
با وجود تمام خشم و تنفر و شورشی که داشتم. باوجود تمام تجربه های تلخم. با وجود محرومیت. و با وجود عزب ماندن (شما شاید تجربه نکرده اید و نمیدانید چقدر به انسان فشار میاورد و پتانسیل خشم ایجاد میکند).

معنویت و آن اصولا مشترک، فکر نمیکنم چیزی را در این زمینه و فرصتی را از ما سلب کنند.
برای منکه فعلا معنویت و حداقل اینکه احتمال وجود و صحت این حرفهای خدا و ماوراء را بدهم، جایگزینی ندارد، و دلیلی نمیبینم خودم را از این پتانسیل محروم کنم درحالیکه نمیدانم براستی وجود دارد یا نه و بهرحال تجربیات و نشانه هایی در این باب هم فکر میکنم داشته ام و دارم.

همین الان داشتم بخشهای دیگری از آن کتاب درمورد جناب «خدامراد» را میخواندم.
آشکارا چیز عجیب و غنی ای است. اینکه باور کنم تمام اینها ساختگی و دروغ است برایم دشوار است.
و اصلا برای چه باید این کار را بکنم؟
ضمنا خیلی چیزهایی که در این کتاب بیان شده است با چیزهایی که بنده بصورت عقلانی و تجربی و شاید نیز درونی بطور مستقل دریافته ام، نزدیکی بسیاری دارد و حتی در اساس تقریبا بطور کامل منطبق با هم هستند.

مزدك بامداد
12-10-2013, 01:05 PM
مزدک عزیز، درسته، ولی با این وجود این تفکر هم نمیتونه به تنهایی همه چیز به آدم بده.
یک مقدار معنویت و اصول و مشترکات حداقلی بنظر بنده ضرری ندارد و بلکه بسیار مفید است، حتی شاید ضروری.
بنده بطور مثال در تجربهء زندگی خودم اوقاتی که به سمت کفر کامل پیش میرفتم مبدل به چنان تاریکی و چیز هراسناکی میشدم که حتی خودم از بابت آن رنج میکشیدم. یعنی این خودم بودم که به یک سیاهچاله تبدیل میشدم که در آن هیچ چیز جز بی معنایی و نابودی محض وجود نداشت.
و حتی ادیان و مذاهب رو هم باوجود این همه مسائل و ایرادهایی که ازشون میگیریم، میشه یک جورهایی توجیه کرد، نه به معنای اینکه همانطور که بقیه پیرو آنها هستند پیرو آنها شویم، بلکه دلیل وجودیشان را درک کنیم به گونه ای که لزوما با وجود خداوند هستی و خلقت و نیکی تضادی نداشته باشد.
حداقلش این مسئله ای نیست که بتوانیم به این سادگی درمورد آن نتیجه گیری کلی و قاطع نهایی بکنیم.
بنابراین بنده ترجیح میدهم این مسئله را بحال خودش بگذارم. چون ضرورتی هم نمیبینم. دلیل و سند کافی موجود نیست.
و بنده لزوما ضرورتی هم نمیبینم که برای رهایی از این بند و استثمار و عقب ماندگی، کل و اساس ادیان را به کلی و با قاطعیت بتوانیم رد کنیم. حال بر فرض هم که رد کردیم، آیا جهان جای خیلی بهتری خواهد شد؟ منکه فکر نمیکنم. بخصوص که از آن طرف ممکن است آن معنویت و اصول حداقلی هم درنظر عموم بشریت خدشه دار شوند.
بنده فکر میکنم شما دیگر زیادی تند میروید و زیاده روی میکنید جناب مزدک.
چطور من اینقدر مطمئن نیستم؟
با وجود تمام خشم و تنفر و شورشی که داشتم. باوجود تمام تجربه های تلخم. با وجود محرومیت. و با وجود عزب ماندن (شما شاید تجربه نکرده اید و نمیدانید چقدر به انسان فشار میاورد و پتانسیل خشم ایجاد میکند).

معنویت و آن اصولا مشترک، فکر نمیکنم چیزی را در این زمینه و فرصتی را از ما سلب کنند.
برای منکه فعلا معنویت و حداقل اینکه احتمال وجود و صحت این حرفهای خدا و ماوراء را بدهم، جایگزینی ندارد، و دلیلی نمیبینم خودم را از این پتانسیل محروم کنم درحالیکه نمیدانم براستی وجود دارد یا نه و بهرحال تجربیات و نشانه هایی در این باب هم فکر میکنم داشته ام و دارم.

همین الان داشتم بخشهای دیگری از آن کتاب درمورد جناب «خدامراد» را میخواندم.
آشکارا چیز عجیب و غنی ای است. اینکه باور کنم تمام اینها ساختگی و دروغ است برایم دشوار است.
و اصلا برای چه باید این کار را بکنم؟
ضمنا خیلی چیزهایی که در این کتاب بیان شده است با چیزهایی که بنده بصورت عقلانی و تجربی و شاید نیز درونی بطور مستقل دریافته ام، نزدیکی بسیاری دارد و حتی در اساس تقریبا بطور کامل منطبق با هم هستند.
در زندگی پیشامد های فراوانی هست که از انجا که ما همواره نمیدانیم به چه انگیزه های مادی روی داده اند
آنهارا نشانه های ایزدی و برخی نیز شانس و بختاوری میپندارند. اگر با ان اتوبوس میرفتم که توی دره افتاد،
من هم میمردم، "خدا را شکر" ! که جان ما رها شد، ولی نمیگوید که خب ان ۴۰ تن که داغون شدند و سوختند
را چرا خدا نرهانید :
" لابد کفرشان از مرز و اندازه گذشته بود" یا "حکمت خدا را نمیشه فهمید" یا "حتما ً مصلحت همین بود"
اینها بدرد خود گول زدن و بجای بازرسی فندی اتوبوس می نشیند ولی زمانی که خودمان گرفتار این بدبختیها
میشویم، دیگر جان دیگران در میان نیست که بتوان با این گزاره ها خود را گول زد، خودمان میبینیم که با
همه ایمان و باور و نماز و روزه، بازهم به گا رفته ایم و از کمترین های این جهان برخوردار نیستیم
باید به چند انگل شکم گنده و نادان پرور سواری بدهیم که سالی یک صیغه بکنند ولی ما حال خود خشنودی
هم نداشته باشیم، از بس که کار از ما کشیده اند. در اینجا باز همان فریب ها و اموزه های دینی سراغ
شما می ایند که لابد خدا میخواهد شکیبایی و نیروی ایمان شمارا بیازماید! ببین ایوب چی شد؟ شما هم
تاب بیاور و بار بکش که خدا "بزودی" گشایشی در کار شما میاورد! با دادن این امید افیونی، باز هم از
شما کار میکشند و میفرستند روی مین ! خب گاهی دری به تخته ای میخورد و کار و باری پیدا میشود،
آنگاه میگویند دیدی؟! شکیبایی ات میوه داد! خدا را بازم شکر! نمیگویند سامانه ی بازار و اینها بوده،
نه! خود خدا برای شما کاریابی و همسریابی کرده، ولی خب، گاهی هم می بینید که پیر و شکسته شده اید
و هیچ هم ندارید و رنج تان جیب دیگران پر کرده است. بیجا نیست که مارکس دین را افیون توده ها
دانسته است و بیجا نیست که میگوییم که خدایی در کار نیست که شمارا از گرفتاری برهاند، خودتان باید
در پی چرا ها و انگیزه های مادی بروید و هرچند تلخ باشند، با همان ها بکوشید که اندکی خوشبختی
بیشتر از جهان، تا زمان دارید، بدست بیاورید. از خدا و دین اویزان نشوید ، این "سفسته ی قمارباز"
است که به امید تهی میگوید که چون تا کنون باخته ام پس بزودی برنده خواهم شد! همین نیاکان و پیشنیان
هوشمند ما هوشیده اند و زبانزد هایی گفته اند مانند " درباغ سبز نشان دادن"، " سیلی نقد به از حلوای
نسیه"، " نخست زانوی شتر را ببند و سپس به خدا توکل نما!" ، " هر که نان از عمل خویش خورد
منت حاتم طایی نبرد" ، " اگر روزگار به کام ما نگشت، کیر در کون روزگار کنیم "

اکنون هم بیجا به واپس مانده های دین و اخوند آویزان نشوید : هومن بارها ازموده است که براستی
هرگز هیچ دستی از آسمان به یاری او نیامده است، اگر در این جهان خوشی بردی، که بردی و گرنه
مفت زیستی و مفت مردی ! همه ی این ترفند هارا یارو درست کرده بود که بخورد و بگاید و هم اکنون
هم همه ی داستان بر سر خوردن دلار های نفتی است و اخوند در اندیشه ی صیغه دیگری است و نه
در اندیشه و نگران نان شب شما. داغ و درفش و تازیانه را برای همین آماده کرده است که اگر کسی
از خواب ماتریکسی دود افیون دین، بیدار شد، مستر اسمیت را به سراغش بفرستد!

کوشا
12-10-2013, 07:53 PM
الان یعنی مزدک و دفترچه و زندیق و اینها جاشون کجاست؟
یا حتی خود من.
باید رفع فیلتر بشن؟
دو حالت دارد
یا واقعا شبهه دارند که سایت ها و مراکز پاسخگویی متعددی وجود دارد می توانند به آنها رجوع کنند کما اینکه روزانه هزاران نفر این کار را می کنند.
یا قصد مبارزه دارند که خب قصه فرق می کند و مبارزه آداب و قانون خاص خود را دارد.

منظورم این نبود که فقط احساسه.
عقل، احساس، وجدان.
در کل من دیگه نیاز چندانی به دین نمیبینم و احساس نمیکنم.
البته اگر بخواد چیزی فراتر از اصول بنیادین معنویت و مشترکات میان ادیان باشه.
آدم هم وقتی برای چیزی لزومی نمیبینه، دیگه چه دلیلی داره به چه انگیزه ای روش وقت و انرژی بذاره که چی بشه؟

این عدم لزوم نیاز به برهان قوی و قاطع و چیزی ورای احساس نیاز دارد و الا انسان می شود مصداق "ان هم الا یظنون" و " ان الظن لا یغنی من الحق شیئا"


دین که خیلی بیش از این هست.
از نظر گستردگی و پیچیدگی خیلی بیش از این هست.
نمیفهمم، یعنی شما حداقل دین رو الان تعریف کردید؟
این فتوا بر چه اساسی داده شده؟ آیا شما مرجع ذیصلاحی هستید؟
در معارف دینی آمده که انجام واجبات برای طی کردن مرحله دنیا کافی است؛ نماز و روزه دو عمل واجبی هستند که تقریبا همه انسانهای مومن را درگیر خود می کنند سایر واجبات مثل حج، زکات، خمس و ... یا شامل بسیاری از افراد نمی شوند و یا اگر هم بشوند مقعطی و در زمان خاصی هستند.

در ضمن همون نمازش هم بنظر من نباید اجباری باشه.
یعنی نباید فقط به خاطر نماز نخوندن و روزه نگرفتن کسی رو خدا به جهنم ببره.
شما اگر بخواهید عضو تیم فوتبال محله خود شوید نیز لازم است یک حداقل هایی را رعایت کنید تا عضو آن تیم محسوب شوید؛ به عنوان عضو یک خانواده نیز یکسری باید و نباید اجتناب ناپذیر است؛ همسر بودن، پدر بودن، مادر بودن و .... ملزوماتی را به دنبال دارند؛ شما مجبور نیستید مومن باشید اما اگر ایمان را اختیار کردید رعایت حداقل ها ضروری است و حداقل چیزی که از شما انتظار می رود خواندن نماز است.


البته در عرفان گفتن «اینا حق الله است، ولی خدا از حق خودش میگذره».
بنظر من عرفان درست میگه.
در بعضی از روایات آمده که روز قیامت طبق یک قاعده فقهی همه گناه بشر را به گردن شیطان انداخته و انسان را از عذاب جهنم رها می کند.
بر اساس قانون شرع اگر انسانی زمین دیگری را غصب کند و منفعتی از آن به دست آورد، منعفت از آن اوست اما باید اجاره زمین را به صاحب آن پرداخت کند.
روز قیامت هم خدا خطاب به شیطان می گوید زمین وجود انسان را غصب کردی و تخم گناه و معصیت در آن افشاندی، محصول این بذر از آن خودت زمین مرا پس بده.
در اینکه خدا بر فرض وجود رسم خدایی خود را به جا خواهد آورد شکی نیست و تعیین تکلیف برای او نوعی بچگی کردن است.
صحبت اصلی بر به جا آوردن رسم بندگی از طرف من و شماست.


در ضمن همون نماز خوندن هم امروزه روز و برای هرکسی راحت و کم هزینه نیست دیگه.
اون کجا در آرامش در طبیعت و زندگی ساده و با فراغت باشی و نماز بخونی و اون کجا با هزاری گرفتاری و فشار و محدودیت زمان و مکان بخوای این چیزها رو بجا بیاری. من خودم نتونستم این سختی رو تحمل کنم. ازش فرار کردم به شدت! بخصوص که هیچ معنا و تاثیر عملی چندانی هم درش ندیدم.

بله نماز خواندن سخت است خیلی هم سخت است:
واسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ

از صبر و نماز كمك بجوئید و آن بسى سنگین است مگر براى خشوع پیشگان

راه هر چند کوتاه اما پیمودن آن بسی دشوار است و نیاز به توشه ای درخور دارد و اصلی ترین توشه نماز است
پس با همه دشواری ناز این نماز کشیدن دارد و صد البته این کار از هر انسان ناشکیبی بر نمی آید.

و باوجود این همه منابع تردید و آگاهی و عقلانیت علمی و منطقی که انسان امروزه داره، کارهایی مثل نماز خوندن بیش از گذشته بی معنی و احمقانه بنظر میاد.
بدون نماز میلیاردها برابر آگاهی و عقلانیت علمی و منطقی موجود، پر کاهی ارزش ندارد و خالی از معنا و هویت است و یک سوال بسیار ساده و ابتدایی که
خب که چه؟
بنیان عظیم و رفیع آن به یکباره رو می ریزد.

من خیلی وقتا در محیط کارم اونقدر خشمگین و سرشار از تنفر بودم که وقتی در این بین فرصتی پیدا میکردم و میرفتم نماز بخونم نمیتونستم جلوی خودم رو بگیرم و سرانجام سر نماز هم فحش های رکیک میدادم (هم توی دلم و هم به زبان) و گاهی حتی به خود خدا هم گیر میدادم و بهش فحش میدادم چون همه اینا رو از چشم خدا میدیدم.
خب شاید من توانش رو نداشتم. ولی برای این خودم رو دیگه مقصر نمیدونم و سرزنش نمیکنم. چون این واقعیت و نهایت توان تحمل من بود که نمیتونستم ازش فراتر باشم. و از احساس گناه و تلاش های بی پایان بیهوده برای غلبه بر این چیزها هم دیگه خسته شدم و ادامهء این کار و روش رو عاقلانه ندیدم.

حداقل میتونیم خودمون رو بخاطر چیزهایی که برامون قابل درک و پذیرش عقلانی و وجدانی نیستن شکنجه نکنیم.
من اینطوری راحتم.
ترجیح میدم وقت و انرژی خودم رو روی چیزهایی صرف کنم که خودم تونستم بفهمم علت و کاربردشون رو و عملا تجربه و واقعیت ها با اونا تطابق میکنن.
بر فرض وجود خدا ما چیزی طلبکار نیستیم
ما اکنون مانند میلیاردها نفر دیگر موجودیم اما می توانستیم مانند میلیاردها میلیارد انسان دیگر که موجود نیستند، موجود نباشیم
پس حال که هستیم، درک می کنیم و می فهمیم به جای جنگیدن با خود و محیط اطراف بهتر است راهی برای خارج شدن از این پازل پیچ در پیچ بیابیم
ماندن در این پازل هر چند گاهی اغوا کننده است به حکم عقل و وجدان هیچ نفعی برای ما ندارد؛یک راه برای فرار از این زندان بزرگ ساده کردن مفاهیمی است که درگیر آنها هستیم و در مرحله بعد کنار آمدن با آنها و بکارگیری آنها به نفع خود است.

ادیان هم اثبات نشده هستند از دید بنده.
بخصوص باوجود تناقضها و مزخرفات زیادی که در آنها هست یا حداقل بنام آنها بیان شده است.
این نیست که بنظرم چیزی یک طرف معتبر باشه و در طرف دیگر چیزی نباشه.
در هیچ طرفی چیز زیادی نیست.
مگر جز همان اصول بنیادین و مشترکات میان ادیان که گفتم.
اگر بتوانیم در دین اصولی بیابیم که قابل قبول و قابل فهم باشد مشکل تمام است در موضوعات و موارد دیگر نیز ما تقریبا همین کار را می کنیم
یعنی مثلا در طب، نجوم، زیست شناسی و ... با تکیه بر اصول مسلم با مشکلات و مجهولات آن کنار می آییم.
همانطور که قبلا هم اشاره کردم
نباید از دین انتظار چوب شعبده باز را داشت و همه چیز را به صورت فعلی طلب کرد؛ دین با تلاش ما دین می شود من و شما نیز جزئی از چرخه دین هستیم و کمال انسان و کمال دین اثر متقابل بر هم دارند.

folaani
12-11-2013, 06:50 AM
در زندگی پیشامد های فراوانی هست که از انجا که ما همواره نمیدانیم به چه انگیزه های مادی روی داده اند
آنهارا نشانه های ایزدی و برخی نیز شانس و بختاوری میپندارند. اگر با ان اتوبوس میرفتم که توی دره افتاد،
من هم میمردم، "خدا را شکر" ! که جان ما رها شد، ولی نمیگوید که خب ان ۴۰ تن که داغون شدند و سوختند
را چرا خدا نرهانید :
" لابد کفرشان از مرز و اندازه گذشته بود" یا "حکمت خدا را نمیشه فهمید" یا "حتما ً مصلحت همین بود"
اینها بدرد خود گول زدن و بجای بازرسی فندی اتوبوس می نشیند
نظام زندگی های چندگانه میتواند پاسخ منطقی به این پرسشها بدهد. البته با فرض وجود خدا و این حرفها طبیعتا!


ولی زمانی که خودمان گرفتار این بدبختیها
میشویم، دیگر جان دیگران در میان نیست که بتوان با این گزاره ها خود را گول زد، خودمان میبینیم که با
همه ایمان و باور و نماز و روزه، بازهم به گا رفته ایم و از کمترین های این جهان برخوردار نیستیم
اعتقاد به نظام زندگی های چندگانه و اینکه اینها نتایج اعمال خودمان در زندگی فعلی یا زندگی های گذشته مان است باعث میشود که دیگر با سرنوشت خود شوخی نکنیم.


باید به چند انگل شکم گنده و نادان پرور سواری بدهیم که سالی یک صیغه بکنند ولی ما حال خود خشنودی
هم نداشته باشیم، از بس که کار از ما کشیده اند. در اینجا باز همان فریب ها و اموزه های دینی سراغ
شما می ایند که لابد خدا میخواهد شکیبایی و نیروی ایمان شمارا بیازماید! ببین ایوب چی شد؟ شما هم
تاب بیاور و بار بکش که خدا "بزودی" گشایشی در کار شما میاورد! با دادن این امید افیونی، باز هم از
شما کار میکشند و میفرستند روی مین ! خب گاهی دری به تخته ای میخورد و کار و باری پیدا میشود،
آنگاه میگویند دیدی؟! شکیبایی ات میوه داد! خدا را بازم شکر! نمیگویند سامانه ی بازار و اینها بوده،
نه! خود خدا برای شما کاریابی و همسریابی کرده، ولی خب، گاهی هم می بینید که پیر و شکسته شده اید
و هیچ هم ندارید و رنج تان جیب دیگران پر کرده است.
اینا همه که میگی آخه لزومی نداره حتما اینطور باشه.
در دین و دین داری تفسیرها و سبک های مختلفی هست.
این تاحد زیادی به خود آدمها برمیگرده که در این زمینه چطور فکر و عمل کنن.
وگرنه دین در این موارد حکم کلی و مطلق و صریحی نداده.
دین درمقابل خیلی حرفهای متضاد با این چیزهایی که شما میگید هم زده. مثلا اینکه آدم دربرابر ظلم تسلیم نشه، خودش هم تلاش کنه، حقش رو بگیره، برای اصلاح جامعه تلاش کنه و غیره و غیره.
من آدمهای مذهبی ای رو دیدم که اینطور که شما میگی نیستن.
و آدمهای زیادی رو دیدم که از همین حکومت و کشور چیز بیشتری عایدشون شده که خودشون به تنهایی شاید نمیتونستن بدست بیارن.
با وجود تمام عصبانیت و بی اعتمادی که به اساس جمهوری اسلامی، آخوندها، و اسلامشون دارم، اما من شخصا نمیتونم، یعنی بازم دلیل و سند روشن و محکم کافی نمیبینم، قانع نمیشم، که اینطور سیاه کامل و قاطع درموردشون نتیجه بگیرم.


بیجا نیست که مارکس دین را افیون توده ها
دانسته است و بیجا نیست که میگوییم که خدایی در کار نیست که شمارا از گرفتاری برهاند، خودتان باید
در پی چرا ها و انگیزه های مادی بروید و هرچند تلخ باشند، با همان ها بکوشید که اندکی خوشبختی
بیشتر از جهان، تا زمان دارید، بدست بیاورید. از خدا و دین اویزان نشوید ، این "سفسته ی قمارباز"
است که به امید تهی میگوید که چون تا کنون باخته ام پس بزودی برنده خواهم شد! همین نیاکان و پیشنیان
هوشمند ما هوشیده اند و زبانزد هایی گفته اند مانند " درباغ سبز نشان دادن"، " سیلی نقد به از حلوای
نسیه"، " نخست زانوی شتر را ببند و سپس به خدا توکل نما!" ، " هر که نان از عمل خویش خورد
منت حاتم طایی نبرد" ، " اگر روزگار به کام ما نگشت، کیر در کون روزگار کنیم "

همانطور که گفتم به آدمش و تفسیر و سبکش از دین یا باورهای ماورایی هم برمیگردد که چطور فکر و رفتار کند.
میتواند اینطورها باشد که شما میگویید، و میتواند خیلی متفاوت و حتی گاهی 180 درجه متفاوت با این چیزهایی باشد که شما میگویید.
این که شما میگویید یک نگرش، تفسیر، سبک، و شاید سوء استفادهء از دین و باورهای ماورایی و نادانی و ضعف توده هاست، درست، ولی لزوما همه اینطور نیستند، لزوما ماهیت دین یا حداقل هر نوع ماوراء باوری/عرفان این نیست.
همانطور که مثلا بنده بعد از این همه سال تجربه و تفکر و تغییر خودم، هنوز هم میتوانم یک نگرش خاص و محدود شده از خدا و باورهای ماورایی و حتی دین را در کنار افکار و روشهای شخصی خودم، و حتی بعنوان یک مکمل مفید یا حتی ضروری، بپذیرم. بنده لزوما تضاد اساسی و حل نشدنی میان باورهای ماورایی و تمام تلاش و سعی در حاکمیت انسان بر سرنوشت خودش نمیبینم. لزوما اینطور نیست.

آنچه شما میگویید در باب ماهیت و هدف دین و تمامی مدعیان و بزرگان آن، یک احتمال است، نه چیزی به روشنی و محکمی ثابت شده و تردیدناپذیر.
خوب است که آدم این احتمال را همیشه در ذهن داشته باشد.
یعنی من خودم همینطور هستم.
چون اینطور آدم سرش سر بزنگاه کلاه نمیرود چون Alert است.

آنچه از سوء استفاده و تمکین توده ها با استفاده از دین سخن میگویید رخ داده است، ولی بازهم لزوما نه به آن کاملی و سیاهی مطلق که شما ادعا میکنید، و در نهایت هم لزومی ندارد و نمیتوان ثابت کرد که هرکسی که به خدا، دین، ماوراء، عرفان و این چیزها (هر ترکیبی از آنها) اعتقاد دارد، این دروازه را اینطور باز میکند و این قضیه برسرش میاید (یا به این راحتی ممکن است سرش بیاید).

folaani
12-11-2013, 07:17 AM
در معارف دینی آمده که انجام واجبات برای طی کردن مرحله دنیا کافی است؛ نماز و روزه دو عمل واجبی هستند که تقریبا همه انسانهای مومن را درگیر خود می کنند سایر واجبات مثل حج، زکات، خمس و ... یا شامل بسیاری از افراد نمی شوند و یا اگر هم بشوند مقعطی و در زمان خاصی هستند.

صحبت اصلی بر به جا آوردن رسم بندگی از طرف من و شماست.

بله نماز خواندن سخت است خیلی هم سخت است:
واسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ

از صبر و نماز كمك بجوئید و آن بسى سنگین است مگر براى خشوع پیشگان

راه هر چند کوتاه اما پیمودن آن بسی دشوار است و نیاز به توشه ای درخور دارد و اصلی ترین توشه نماز است
پس با همه دشواری ناز این نماز کشیدن دارد و صد البته این کار از هر انسان ناشکیبی بر نمی آید.


البته من به آن شکل رسمی دینی اش نماز نمیخوانم.
وگرنه اگر منظور از نماز چیز دیگری باشد، و مثلا توجه و صحبت درونی با خدا هم بتواند نماز محسوب شود، زیاد انجام میدهم.
من از آن نماز دینی بدم میاید که باید سر یک موقع خاصی یکسری ادا و اطوار کلیشه ای و حرفهای عربی کلیشه ای را مثل طوطی تکرار کنی.
وگرنه من خودم از نظر فروتنی و خشوع مانعی ندارم و بلکه حتی از بسیاری از انسانهای به ظاهر مومن و نمازخوان هم شاید فروتن تر باشم و حاضرم در برابر خداوند خشوع کنم، ولی به شرطی که بفهمم آن همان خداوند نیک قابل باور برای من است. البته در مواقعی که چوب توی سوراخ کونمان کرده است و خشمگین و ناامید هستم که فکر نمیکنم، ولی وقتی حالم بهتر است میتوانم. هرچند یک دلیلی که من لزوم چندانی در این نمیبینم (یعنی حداقل فکر نمیکنم نیاز به یک نظم و تعداد خاص باشد) هم اینست که بنظر من خدا به این نیازی ندارد و حالش همیشه خوب است.
اصلا من نیازی به خشوع رسمی دربرابر خدا ندارم. چون نیازی ندارم چیزی را ثابت کنم. خدا خودش میداند که من آدم مغروری نیستم و دوتا دولا و راست شدن و ور ور مفت کردن برایم کاری ندارد به خودی خودش، و دنبال هیچ افتخار و مقام و شهرت و خدایی کردن نیستم، بلکه به دنبال خوشبختی و آرامش و لذت شخصی خودم هستم، و قدرت را هم بخاطر توانایی و شکوهش ستایش میکنم و شیفتهء آن هستم، لذا از قدرتمند شدن خودم هم احساس شکوه و موفقیت میکنم و لذت میبرم.

من به خدا میگویم اصلا من عددی نیستم همین هستم که هستم نمیتوانم مثل آنهایی که میگویند خیلی بزرگ و مثلا پرتحمل و صبور بوده اند باشم. ادعایی ندارم در این زمینه. پس خواهشا دیگر مرا در این زمینه مورد فشار و امتحان هم قرار نده، که من پیشاپیش از این ادعا صرفنظر کرده و به ضعف و شکست خودم معترفم.
کلا من اصلا حال این حرفها را دیگر ندارم.

فقط خدا بگذارد در آن حدی که هستم زندگی کنم و فشار زیادی به من نیاورد، اگر هم میاورد لابد خودش میداند که در آن موقع آنقدر ناراحت و ناامید و عصبانی هستم که شاید حتی به خدا هم فحش بدهم، ولی این رفتاری طبیعی و صادقانه از سوی من است، نه از روی غرور و عناد و غیره.

دلم به این خوش است که بهرحال من هم خودم را در حال پیشرفت و قوی تر شدن میبینم، و حتی بیشتر انسان میشوم و احساساتی مثل شفقت پیدا میکنم.
یکجوری من میبینم که حتی منهم به مرور دارم به سمت تعالی میروم. شاید حتی سریعتر از خیلی از مردم دیگر. گاهی حتی خودم از تغییرات و احساساتی که در درون خودم دیدم تعجب کرده ام که اینها چطور و از کجا آمده اند!
مثلا یک بار در تلویزیون داشت راجع به شهادت امام حسین (ع) میگفت که من همینطور دلم سوخت و تحت تاثیر قرار گرفتم و اشک از چشمانم جاری شد، چون احساس کردم او هم انسان مظلوم و خوبی بوده مثل خودم. اصلا کاری به دینی بودنش نداشتم، اصلا فکر کردم بیچاره به چه خدا و دینی امید بسته بوده که شاید او هم زیادی خوش خیال بوده، ولی بهرحال آدم خوبی بوده بنده خدا که با ناجوانمردی و خشونت جهان روبرو شده و زده اند چپر چلاقش کرده اند و دخلش را آورده اند!
یا گاهی در حق بقیهء مردم، کودکان و غیره، وقتی ضعف و رنجها و محرومیت های آنان را میبینم همینطور احساساتی شده و اشکم درآمده است. بعد خودم تعجب کرده ام که منکه این همه خشم و شورش کردم بر دین و خدا و هدفم خودم بودم و قدرت، پس چطور این احساسات و دریافت و درک درونی در من انگار تقویت هم شده است واقعا از کجا آمده است!! وقتی من باور کردم که شاید براستی خدایی نباشد، اما از آن طرف حس شفقت در من چطور تقویت هم شده است انگار!! خلاصه نمیفهمم داستان چیست. شاید هم واقعا مسیر من در زندگی برخلاف خواست الهی نباشد. کسی چه میداند!


پس حال که هستیم، درک می کنیم و می فهمیم به جای جنگیدن با خود و محیط اطراف بهتر است راهی برای خارج شدن از این پازل پیچ در پیچ بیابیم
من راه را جنگیدن یافتم. قدرتمند شدن.
سعی خودم را میکنم.
کسی چه میداند شاید بشود با خشم و خشونت مشروع دیوارهای پازل را هم در کوفت و یک راه مستقیم تر و راحتتر و سریعتری یافت!!
شاید این هم یک روشی باشد برای خودش. شاید بهینه ترین و بهترین و درست ترین روش نباشد، شاید برای من اینطور باشد و برای دیگران اینطور نباشد، ولی بهرحال ممکن است شدنی باشد. وقتی چنان خدایی هست، دیگر هیچ چیزی غیرممکن نیست!


اگر بتوانیم در دین اصولی بیابیم که قابل قبول و قابل فهم باشد مشکل تمام است در موضوعات و موارد دیگر نیز ما تقریبا همین کار را می کنیم
منهم که گفتم با اصول بنیادین معنویت و مشترکات میان ادیان مشکلی ندارم.
ولی نماز و روزه کلاسیک/رسمی اسلام را جزء این اصول بنیادین و مشترکات نمیدانم.

folaani
12-11-2013, 07:31 AM
من نمیخواهم برای خداوند به اصطلاح فداکاری بکنم و کونم را پاره کنم.
چون بنظر من این کار اصلا لزومی هم ندارد. یعنی لزوما نیازی نیست.
خدا خداست و حالش همیشه خوب است و نیازی به فداکاری ما ندارد.
هرچه بخواهد میتواند بکند.
هرچه بخواهد میتواند بدهد.
منطق و عدالت هم صرفا چیزهایی هستند که خودش خلق کرده و نمیتوانند مانع قدرت و ذات و خیر او شوند.
من اصلا برایم فرقی نمیکند به خدا میگویم تو همیشه همه کارها را بهتر از من و هرکس دیگری میتوانی انجام دهی، پس لطفا همهء کارها را خودت انجام بده، برای من هیچ فرقی نمیکند، و هیچ ادعایی هم ندارم.
تا خدا هست چرا ما کار کنیم؟
وقتی خدا میتواند همه چیز را همینطور مفتی بهمان بدهد، خب چه اشکالی دارد، بدهد!
تنها موضوع ممکن از دید بنده، مسئلهء ظرفیت و درک کافی داشتن و قدر این نعمتها را دانستن است، که شاید کون ما بخاطر همین اینقدر پاره پوره میشود!!
ببخشید که از این کلمات رکیک استفاده میکنم البته؛ ولی هیچ کلمات دیگری اینقدر در عین مختصر بودن گویا و انتقال دهندهء فکر و احساس نیست :e105:
من اصلا با خود خدا هم همینطور صحبت میکنم و همین حرفها را بهش میگویم. مثلا میگویم کونم را پاره کردی، تا دسته بهم فرو کردی، و از این حرفها :e415:
نمیدانم خدا میخواهد با من چه کند. اما من دیگر نمیتوانم با خدا یا هیچکس دیگر چیز دیگری باشم، وانمود کنم کس دیگری هستم، طور دیگری صحبت کنم، من ظاهر و باطنم یکی است، و هیچ انرژی و انگیزه ای دیگر برای غیر از این بودن ندارم. هرچه فکر میکنم را همانطور بیان میکنم.
من نمیخواهم این طرز صحبت کردن را بنیان بگذارم، شاید درست نباشد، شاید واقعا هم بد باشد، اما فکر میکنم دیگر زمانی است که تمام این واقعیات بیان شوند.
دیگر عصر پنهان کاری و سانسور گذشته است. حداقل برای افرادی مثل من.
داستان اینست.
ما هرچه پشت پرده روایت کردیم و رعایت کردیم، یک عده یا نفهمیدند یا خودشان را زدند به نفهمی، و از کوچکترین گفته ها و نگفته های ما سوء استفاده کردند.
پس شاید تقصیر آنها باشد! همانها که بقول مزدک شاید فریبکارانی بیش نیستند که برای منفعت خودشان همه چیز را بریده و دوخته اند.

folaani
12-11-2013, 07:52 AM
میدانی یعنی من نمیتوانم طور دیگری با خدا صحبت کنم.
چون ظاهر و باطنم دیگر یکی شده است.
و اصلا نمیتوانم جور دیگری باشم، و دلیلی هم نمیبینم.

مثلا موقع نماز در قنوت بجای اینکه آن دعای عربی را بخوانم، به خدا با زبان فارسی خواهم گفت: خواهش میکنم در این دنیا و آن دنیا کونم نذار، آن دنیا هم حور و بند و بساط بدهی که بچریم و حالش را ببریم خب مرام خودته چرا ازت چیز دیگه ای انتظار داشته باشم حاضرم پات رو بلیسم هرچی بخوای بگم به هرچی بخوای نکرده هم اعتراف میکنم، خواهش میکنم از من چیز بیشتری نخواه که ندارم و هرچی هم دارم خودت بهم دادی آخه من کی از خودم چیزی داشتم که حالا بخوام بهت بها بپردازم!

بقیهء داستان هم همین!

میگه تنها تو را میپرستیم، من میگم بابا اینا همش اراجیف و به من مربوط نیست.
میپرستیم نمیپرستیم واسه من دیگه معنایی نداره اصلا که بخوام بگم.
من میگم بابا بیخیال شو نه تو به پرستیدن من نیازی داری نه من ادعایی دارم نه محدودیتی داری همه چیز داری قدرت مطلق داری بابا من هرجور بخوای اعتراف میکنم که تو همه چیز هستی کارت درسته ولی خب منکه چیزی نیستم ادعایی هم ندارم و این کارها و حرفا رو هم نمیفهمم که چرا و چی اصلا نمیتونم بیا و بیخیال شو و خدایی خودت رو نشون بده و اون کسانی که میخوان تو رو محدود در مفاهیمی نشون بدن من اصلا قبولشون ندارم باورشون ندارم. واسه من تو همون خدایی که وجودم میشناسه، و لاغیر. هرچیزی غیر از این من اصلا نمیفهمم حالیم نیست.

این میشه نماز من. خوبه؟ :e105:

من اصلا اعتقادی ندارم که بهشت رو به بها میدن و نمیدونم باید واسه هر چیزی که خدا بهمون میده قبلش عملگی کرده باشیم.
من خودم رو میذارم جای خدا :e105:، میبینم اگر من بودم دلیلی نداشت همینطوری مفتی هم خوشبختی رو به دیگران ندم، بعد چطور میتونم خدا رو کمتر از خودم بدونم؟ چرا باید باور کنم که خدا غیر از اینه؟

ولی اگر نه خود دین در اساس، یه عده انگار میخوان وانمود کنن که اینطوری نیست. مثلا گفتن بهشت را به بها دهند نه به بهانه، ولی من زیاد به این حرف اعتقادی ندارم! مشکوکم بهش! اصلا چرا چه کسی با چه نیتی این حرف رو زده؟ شاید هم سطحش زیاد بالا نبوده و از روی نادانی این حرف رو زده. بهرحال من اینطور فکر نمیکنم.
خدا اولش هم بهشت رو همینطوری به آدم و حوا داد. دلیلی نداشت نده. ذات خدا این بوده. لطف و محبت و عشق و نیکویی. اینا چیزاییه که خودش به بشریت هم حکم کرده که اینطور باشن و اینطور بکنن، اگر واجب نیست بعضیاش و در هر شرایطی ولی عمل نیک بحساب میاد و پاداش داره.
چرا خدا بهشت رو به بهانه نده؟
بنظر من تنها چیزی که خدا میخواد، ظرفیت و صداقته و اینکه بفهمیم و قدر بدونیم.

احتمالا حداقل بعضی افرادی که از دین و معنویت چنین برداشتی میدن، همونایی هستن که بقول مزدک میخوان مردم رو خر و تسلیم کنن و از اینها بهره برداری کنن.

folaani
12-11-2013, 09:16 AM
بر فرض وجود خدا ما چیزی طلبکار نیستیم
طلبکار معنای خاصی نداره اینجا. یعنی مسئله طلبکار بودن یا نبودن نیست و تاثیری عملی در چیزی ندارد. گرچه ما باید بدانیم و خب میدانیم که طلبکار نیستیم. این که بدیهی است. ولی اصولا برای خواستن و انتظار داشتن نیازی به طلبکار بودن هم نیست. ما با لحن و اجبار طلبکار که با خدا روبرو نمیشویم، بلکه میدانیم که او میخواهد به ما بدهد و ما هم از او خواهش میکنیم و انتظار طبیعی داریم.
مهم اینه که خدا ما رو آفریده بخاطر رحمت و اینکه اول و آخر میخواد بهمون همه چیز بده.
چون نمیتونه چیزی غیر از این باشه!
حداقل تاجاییکه عقل و وجدان و فطرت من یکی قد میده!
خدا میده چون ذاتش اینطور خواسته چون دلیلی نداره طور دیگری باشه چون همه چیز تنها خداست و از خدا بوده و جز خدا عشق و شعور لذتش چیز دیگری وجود نداشته و در نهایت هم باید همه چیز همونطور بشه که خدا هست و میخواد.
ما طلبی نداریم، اما نمیتونیم انتظار دیگری هم داشته باشیم.
ذات خدا، تعالی و احترام به خدا، ایجاب میکنه که ما اینطور دربارش فکر کنیم، و انتظار رحمت بی حد داشتن از او تنها نتیجهء منطقی و طبیعی و ممکن است. حداقل برای من که اینطور بوده! اگر طور دیگری فکر کنم، یعنی خدا رو اون غایت کمال و بی حد و مرز بودنی که ممکن میدونم ندونستم.
ما کار دیگه نداریم جز این.

اما حالا از پرسشهای بنیادین بی جواب بگذریم.
بعضی پرسشها رو میشه جواب داد.
اینکه پس چرا ما اینجا هستیم و اینطور رنج و محرومیت میکشیم.
بخاطر اینکه ظرفیتش رو باید کسب کنیم و قدر دانستن رو.
بخاطر اینکه بفهمیم ما با اینکه وجود داریم اما در اصل جز خدا چیزی نبوده و نیست و ما حاصل رحمت او هستیم و خود به تنهایی هیچ نبوده و نیستیم و نخواهیم بود، بلکه بخاطر اوست و جاری بودن او در ما که ما هم توانستیم وجود داشته باشیم و چیزی شویم و احساس شکوه و خوشبختی کنیم. یعنی خودمان را دربرابر خدا یا جدای او نبینیم و به خود مغرور نشویم، حتی در بالاترین مراتب تعالی و قدرت که انسان بدان دست می یابد و در آنوقت شاید تشخیص اینکه ما خدا نیستیم و نمیتوانیم ادعایی بکنیم و مغرور شویم بسیار دشوار باشد.

و من فکر میکنم من الان لیاقت بهشت رو هم دارم.
البته لیاقت هم از دید من فقط به همون معناست که بقدر کافی ظرفیت و صداقت و قدردانی و فروتنی پیدا کردم.
ولی چرا همین الان خدا من رو به بهشت نمیبره که تا ابد حال کنم و دائما او را هم شکر کنم.
چون حتی خوشبختی و لذت بهشت هم آخرین درجه ای نیست که خداوند خواسته و انسان میتواند به آن برسد.
خداوند میخواهد من به برترین درجه که در آن خوشبختی و لذت بی نهایت ابدی وجود دارد (این را در یکی از منابع عرفانی صریحا خوانده ام)، برسم. فکر میکنم او میداند که میشود و در نهایت خواهد شد!
آخرین درجه هم همان یکی شدن با خداوند است. البته یکی شدن نه به این معنی که هویت ما از بین برود، ولی متصل شدن به خداوند و ممزوج شدن با او بطوریه ابدیت و خوشبختی و لذت و زیبایی و شکوه مطلق او از آن ما هم خواهد شد یا شاید بهتر باشد بگوییم در ما هم برای همیشه جاری خواهد بود.

یعنی خداوند طبیعتا حدی برای دادن خوشبختی به مخلوقات خودش نگذاشته و خواسته ما را در بینهایت و مطلق خودش هم شریک کند. یعنی اینکه مخلوق هیچ چیزی از این بابت از خالق کم نخواهد داشت؛ البته منظورم از نظر خوشبختی و لذت است، وگرنه خداوند که همیشه خداوند است و ما مخلوق، ولی عملا آنچنان با او پیوسته ایم که هرچه خدا دارد انگار ما هم داریم. در عین حالی که او همیشه خداست. ولی ما چنان در عشق بیکران او غرق شده ایم که دیگر هیچ سعادت و لذتی نیست که نداشته باشیم؛ میگویند بینهایت است و هر لحظه اش نو.

folaani
12-11-2013, 11:46 AM
بعد یک مقدار جالبه چون در سراسر این کتاب که گذاشتید یادم نمیاد حتی یک مورد چیز خاصی درمورد خدا و دین و نماز و روزه آمده باشه! حتی یک اسم هم یک بار نیامده.
علت چیست؟
اگر تمام معارف اساسی و لازم در منابع دینی و ادیان است، چرا هیچ اشاره ای به آنها نشده است؟
براستی خدامراد کیست؟ آیا نماز هم میخواند؟

کوشا
12-11-2013, 08:21 PM
یعنی خداوند طبیعتا حدی برای دادن خوشبختی به مخلوقات خودش نگذاشته و خواسته ما را در بینهایت و مطلق خودش هم شریک کند. یعنی اینکه مخلوق هیچ چیزی از این بابت از خالق کم نخواهد داشت؛ البته منظورم از نظر خوشبختی و لذت است، وگرنه خداوند که همیشه خداوند است و ما مخلوق، ولی عملا آنچنان با او پیوسته ایم که هرچه خدا دارد انگار ما هم داریم. در عین حالی که او همیشه خداست. ولی ما چنان در عشق بیکران او غرق شده ایم که دیگر هیچ سعادت و لذتی نیست که نداشته باشیم؛ میگویند بینهایت است و هر لحظه اش نو.
حضرت علی علیه السلام در کلامی میفرمایند:
خارج عن الاشیاء لا بمزائلة، داخل فى الاشیاء لا بالممازجة، خارج عن الاشیاء لا كخروج شی‏ء عن شی‏ء، داخل فى الاشیاء لا كدخول شی‏ء فى شی‏ء

خدا خارج از موجودات است ولی از آنها جدا نیست و داخل در موجودات است اما مرکب با آنها نیست، خارج است نه مانند دو شیئ متباین و داخل است نه مانند دو چیزی که در هم تنیده اند.

دقیق ترین تعبیرات وحدت وجود همینطور غیر باورترین عبارت ها در باره میزان رحمت خداوند (به گونه ای که بعضی از علما نقل این عبارت ها را برای مردم معمولی به دلیل اینکه آنها را بر انجام گناه جری می کند روا ندانسته اند) از سوی کسانی نقل شده
که احدی حتی به گرد پای آنها در عبادات و شب زنده داری و پایبند بودن به ظاهر شریعت و احکام شرعی نمی رسد.

حال اینکه من یا شما احساس می کنیم لزومی به این پایبندی نیست چاره ای نیست جز اینکه حکم کنیم یک جای کار ما می لنگد.
نکته دیگری که قبلا اشاره کردم اعتماد به رحمت خدا و ترک رسم بندگی به حکم همان عقل و فطرتی که اشاره کردید بایسته و شایسته نیست.

و خیلی خوب اشاره کردید که
نوشیدن جام ناملایمات زندگی و تحمل سختی ها برای بزرگتر و بزرگتر شدن برای پیدا کردن ظرفیت بیشتر و در نتیجه درک بالاتر از این بینهایت بزرگی و شکوه و زیبای مطلق است.

حال اگر حتی فرض را بر این بگیریم که خدا احدی را عذاب نخواهد کرد

اولا این بینهایت کمال، پرستیدنی است
ثانیا برای رسیدن به رشحات بیشتر از این کمال، پرستش باید با تمام وجود باشد.

و به همین دلیل است که قیامت را روز حسرت نام نهاده اند.

کوشا
12-11-2013, 08:29 PM
بعد یک مقدار جالبه چون در سراسر این کتاب که گذاشتید یادم نمیاد حتی یک مورد چیز خاصی درمورد خدا و دین و نماز و روزه آمده باشه! حتی یک اسم هم یک بار نیامده.
علت چیست؟
اگر تمام معارف اساسی و لازم در منابع دینی و ادیان است، چرا هیچ اشاره ای به آنها نشده است؟
براستی خدامراد کیست؟ آیا نماز هم میخواند؟
من خودم هنوز دیدارهای دوازدهم تا چهلم را مطالعه نکرده ام شاید چیزی در این مورد آمده باشد
اما آنچه من از مطالعه قسمتهایی که مطالعه کرده ام برداشت کرده ام این است
که عبادت یا هر عمل دیگری که ممکن است مطلوب انسان باشد یک پیش نیاز بسیار مهم دارد و آن درک حضور در آن عمل و غایب نبودن است و
خدامراد در حال آموزش دادن این نکته است
به طور مثال بعد از مطالعه و کمی به کار گیری درس دیدار چهارم
نمازهای من رنگ و بویی دیگر گرفته است و با اطمینان می توانم بگویم که گاهی تا حدود هشتاد درصد متوجه نماز خواندن خود هستم و سیل خیالات واهی مرا با خود نمی برد.

folaani
12-12-2013, 06:13 AM
بهرحال منکه اصلا با اون نماز کلیشه ای و حرفهای تکراری عربی حال نمیکنم.
مسخرس که آدم تقلید کنه.
مسخرس که آدم بخواد خودش رو چیز دیگه ای نشون بده، چیزی که نیست، سبک حرف زدن و حرفایی که مال خودش نیست و بهشون فکر نمیکنه، درکشون نمیکنه.
چرا من توی نماز به زبان فارسی خودم با خدا عین چیزی رو که توی دلم هست نگم؟
اصلا من با خدا چکار دارم جز این؟
مثل اینکه بری پیش یکی یه کاری داشته باشی باهاش ولی یه چیز دیگه بهش بگی!
بابا من نمیخوام مثل حضرت محمد باشم، من نمیخوام مثل حضرت علی باشم، نه بخاطر اینکه خودم رو برتر میدونم، نه بخاطر اینکه اونا رو خیلی بزرگ و بهتر نمیدونم، بلکه بخاطر اینکه دلم میخواد خودم باشم، صادق و صادقانه، خالص و بی ریا؛ چون من این هستم، و وجود من این رو به من نشون داد، و دیدم که چقدر از وجود خودم که همه چیزم در اونه غافل شدم و چقدر بهش ظلم کردم. وجودم خیلی چیزها داشت که من جای دیگه و در دیگران دنبالشون میگشتم.
اصلا با هیچ چیز تقلیدی و کلیشه ای و زوری حال نمیکنم، چون طبیعی و واقعی نیست، چون واقعیت من نیست.
شاید زمانی دیگر!
ولی فعلا که این ظرفیت رو در خودم نمیبینم.
بنظرم اند مسخرس.

folaani
12-12-2013, 06:31 AM
من احساس کردم که خودم هستم.
و نمیتونم چیز بیشتری باشم.
کوچک یا بزرگ.
و بعد از مدتی دیگر، هرگز از چیزی که بودم خجالت نکشیدم.
خواستم خدایم نیز مرا همینطور دوست داشته باشد و بپذیرد.
امیدم این بود.
و خدای دیگری نمیخواهم.
و قلبم شکسته است.
آخر اگر من بی ارزشم برای چه مرا آفریدی ای خدا؟
برای چه وقتی سوگلی های خودت را آفریدی و آنها را بیشتر از من دوست داری، وقتی آنها کیفیتشان بیشتر است، خوشبختی مال آنهاست، وقتی همه چیز مال آنهاست، من بیچاره را اینطوری آفریدی! من هم دل داشتم. آیا این روا بود؟
احساس میکنم من برای تو تحت الشعاع آنها قرار گرفته ام.
و نمیدانم چرا باید خودم نباشم، و چگونه میتوانم خودم نباشم.
چه اهمیتی دارد، وقتی هستی داشته باشی، اما تمام هستی برای خدا و سوگلی هایش باشد.
در این هستی آدمی تنها محروم و تحقیر میشود.
و دیگر حتی خدایش هم زیبا نیست.
و دیگر حتی خدایش هم دوست داشتنی نیست.
چرا که انگار اینها همه حرف است: عشق، محبت بی آلایش...
سوگلی هایت هم مرا دوست ندارند. یعنی چنین انتظاری ندارم.
فکر میکنم بخاطر اینکه آنها هم فقط تو را دوست دارند، و شبیه تو هستند، و بخاطر توست که دیگران را هم دوست دارند. وگرنه به چه دلیلی باید به امثال ما اهمیتی بدهند؟ برای آنها تو به تنهایی کافی هستی.
اگر کسی میخواست مرا دوست داشته باشد، آن خودت بودی، من این ظرفیت را از مخلوق تو انتظار ندارم، ولی از تو داشتم، آخر هرچه باشد تو خدا هستی! تو بی مرز و بی محدودیت هستی، تو میتوانستی.

کوشا
12-12-2013, 05:22 PM
بهرحال منکه اصلا با اون نماز کلیشه ای و حرفهای تکراری عربی حال نمیکنم.
مسخرس که آدم تقلید کنه.
مسخرس که آدم بخواد خودش رو چیز دیگه ای نشون بده، چیزی که نیست، سبک حرف زدن و حرفایی که مال خودش نیست و بهشون فکر نمیکنه، درکشون نمیکنه.
چرا من توی نماز به زبان فارسی خودم با خدا عین چیزی رو که توی دلم هست نگم؟
اصلا من با خدا چکار دارم جز این؟
مثل اینکه بری پیش یکی یه کاری داشته باشی باهاش ولی یه چیز دیگه بهش بگی!
بابا من نمیخوام مثل حضرت محمد باشم، من نمیخوام مثل حضرت علی باشم، نه بخاطر اینکه خودم رو برتر میدونم، نه بخاطر اینکه اونا رو خیلی بزرگ و بهتر نمیدونم، بلکه بخاطر اینکه دلم میخواد خودم باشم، صادق و صادقانه، خالص و بی ریا؛ چون من این هستم، و وجود من این رو به من نشون داد، و دیدم که چقدر از وجود خودم که همه چیزم در اونه غافل شدم و چقدر بهش ظلم کردم. وجودم خیلی چیزها داشت که من جای دیگه و در دیگران دنبالشون میگشتم.
اصلا با هیچ چیز تقلیدی و کلیشه ای و زوری حال نمیکنم، چون طبیعی و واقعی نیست، چون واقعیت من نیست.
شاید زمانی دیگر!
ولی فعلا که این ظرفیت رو در خودم نمیبینم.
بنظرم اند مسخرس.
با این حساب دو موضوع وجود دارد:

1-لزوم پرستش

2- کیفیت عبادت و پرستش

موضوع اول غیر قابل رد و انکار است یعنی نه من نه شما و نه هیچ شخص دیگری
عقلا نمی تواند منکر این مطلب باشد که زندگی بدون عبادت هیچ ارزش و معنایی ندارد؛
عبادت اختیاری تنها امتیاز انسان از سایر حیوانات است.

با وجود اختیار و عقل
زندگی کردن به خاطر زندگی کردن، احمقانه ترین کاری است که یک انسان می تواند انجام دهد.

اما موضوع دوم
بستگی به این دارد که بتوانیم زیرآب خدای ادیان را بزنیم و خوشبختانه یا متاسفانه
همانطور که قبلا اشاره کردم این راه نیز عقلا بسته است
یعنی حتی اگر مثلا وجود کتابی به نام قرآن را دلیل و یا شاهد کافی بر صحت مدعای صاحب این کتاب ندانیم،
از وجود خدایی غیر از خدای ادیان
که ما از نیت و هدف او از خلق مخلوقات اطلاعی نداریم
تنها نیکو بودن پرستش و نه لزوم آن اثبات می شود و این موضوع
انسانیت انسان، بی هدف بودن خلق او، حکیم نبودن خدا و در انتها خدا نبودن خدا را به دنبال دارد و خدا را از درجه خدایی ساقط می کند.

کوشا
12-13-2013, 04:54 PM
3131


3132

folaani
12-14-2013, 09:33 AM
با این حساب دو موضوع وجود دارد:

1-لزوم پرستش

2- کیفیت عبادت و پرستش

موضوع اول غیر قابل رد و انکار است یعنی نه من نه شما و نه هیچ شخص دیگری
عقلا نمی تواند منکر این مطلب باشد که زندگی بدون عبادت هیچ ارزش و معنایی ندارد؛
lol
آقا رو!
واسه ما تکلیف تعیین میکنه.
نمیتواند؟

نمیدونم حالا.
ولی منظور از عبادت اصلا چیه؟
مثلا برای من عبادت شاید همون تلاش برای استفاده از عمرم در جهت قدرتمند شدن و خوشبختی خودم باشه.
من خود اراده و امید داشتن رو میتونم بعنوان هدف خلقت و وسیله ای برای رسیدن به خدا تلقی کنم.

کلا این یه بحث خیلی مبهمی هست برای من.
و نمیدونم چطور میخوای چه تعریفی از عبادت ارائه بدی و ادعا کنی که دیگران نمیتوانند منکر آن شوند که «زندگی بدون عبادت هیچ ارزش و معنایی ندارد».
برای من همین بازگشت به خودم عبادته. چون من خدایی رو که با واقعیت و وجود من که بطور مستقیم دریافتم تطابق میکنه واقعی تر میبینم تا خدایان کلیشه ای مورد القا از جانب ادیان و جوامع.


عبادت اختیاری تنها امتیاز انسان از سایر حیوانات است.
شاید.


با وجود اختیار و عقل
زندگی کردن به خاطر زندگی کردن، احمقانه ترین کاری است که یک انسان می تواند انجام دهد.
اصلا زندگی کردن بخاطر زندگی کردن دیگه چه کوفتیه؟ :e415:
ما مجبوریم زندگی کنیم. نیازی نیست بخاطر چیزی که بهش مجبوریم کاری کنیم.
من زندگی میکنم، بعنوان چیزی که بهم تحمیل شده، بخصوص که از مشترکات میان ادیان و اصول بنیادین معنویت/عرفان اینه که خودکشی جرم بسیار بزرگی است. بعد خب سعی میکنم حالا که این اجباریه، حداقل ازش استفاده کنم و شرایط بهتری درش داشته باشم. سعی میکنم یجوری زندگی کنم که هم زندگی الان و مادی من روز به روز برام بهتر بشه و هم اینکه اگر بعد از این زندگی و ورای اون چیز دیگری هم بود، برای اون هم تاحدی که تونستم و محدودیت های زندگی مادی اجازه میداد، آماده باشم.
و البته از مرگ هم نمیترسم و زندگی برام چیزی نیست که به هر قیمتی بخوامش. چون کلا که زیاد دلخواه نیست و بعدشم بهرحال در نهایت ازم گرفته میشه؛ همونطور که تحمیلی بود، بصورت تحمیلی هم گرفته میشه. البته به احتمال زیاد!! کسی چه میدونه شاید هم اینطور نشد. بقول خدامراد، «چرا که نه؟»
البته من ترجیح میدم بمیرم، چون فکر نمیکنم موندن طولانی مدت در این زندگی حتی اگر خیلی خوشی و قدرت داشته باشیم، چندان خوشایند باشه. چون این زندگی و جسم مادی بنظر میاد محدودیت های اساسی داره و نمیشه از یک حدی بیشتر درش پیشرفت کرد. وقتی هم تمام پیشرفت ها تمام بشه و مدتی بگذره، فکر کنم آدم دچار کسالت بشه و روحش طلب فراتر رفتن داره و این رنجش میده. و از طرف دیگر شاید براستی پس از مرگ هم هستی داشته باشیم و به عوالم برتری وارد بشیم. ولی اگر عوالم برتر میخواد اون خدا و جهنم و چیزهای مسخرهء دین و اعتقاد توده ها باشه، همون بهتر که هیچوقت نمیریم و تا ابد در همین جهان زندگی کنیم و لذت ببریم، یا اینکه برای همیشه نابود بشیم و از این رنج بیهوده و ابدی راحت بشیم.


اما موضوع دوم
بستگی به این دارد که بتوانیم زیرآب خدای ادیان را بزنیم و خوشبختانه یا متاسفانه
همانطور که قبلا اشاره کردم این راه نیز عقلا بسته است
یعنی حتی اگر مثلا وجود کتابی به نام قرآن را دلیل و یا شاهد کافی بر صحت مدعای صاحب این کتاب ندانیم،
از وجود خدایی غیر از خدای ادیان
که ما از نیت و هدف او از خلق مخلوقات اطلاعی نداریم
تنها نیکو بودن پرستش و نه لزوم آن اثبات می شود و این موضوع
انسانیت انسان، بی هدف بودن خلق او، حکیم نبودن خدا و در انتها خدا نبودن خدا را به دنبال دارد و خدا را از درجه خدایی ساقط می کند.
دوست عزیز من نمیدونم شما از چی صحبت میکنید.
شاید طرفتون رو اشتباه گرفتید!
شاید تفکر منو درست متوجه نشدید.
بهرحال این تجربیات و دریافتهای مستقیم من هم بوده. که اعتبارش برام از اسناد دیگر کمتر نیست که شاید هم بیشتر باشه. درواقع بیشتر بود که تونست بر اونها غلبه کنه. و الان احساس نیاز چندانی به تمام این تفکرها و حرفها و منابع شما ندارم. و دیگه بیخودی نگران نیستم و خودم رو بیهوده عذاب نمیدم.
جای تعجب است که مطالب خدامراد رو دارید میخونید، و بنظر بنده اون مطالب و حرفها با تفکر و زندگی و تجربیات و راه و روش بنده تطابق بیشتری دارن تا تفکر و انتظارات شما.

واقعا چرا که نه؟!

folaani
12-14-2013, 09:51 AM
بنده حداقل از بعضی جهات احساس نزدیکی زیادی با خدامراد میکنم.
حتی شاید منم درواقع از همون نیروهای درونی خودم تونستم به این واقعیت ها پی ببرم.
مهم نیست چه میکنی، مهم اینه که بهترین خودت رو انجام بدی. بقول خارجی ها: do your best
این اشکال و تفاوت ها اونقدرها هم که فکر میکنید اساسی نیستن.
مثلا من اگر بجای نماز کنگفو کار میکنم، اولا کنگفو کار کردن من رو با یکی دیگه نکنید، چون آدمش فرق میکنه، نیتش فرق میکنه، شرایط هر کسی فرق میکنه، و دوما شاید واقعا برای من همین کنگفو عین کار درست باشه، چون درواقع بهترین کاریه که میتونم در حال حاضر به شکل درست و بهینه عملا انجامش بدم.
البته من لزوما نمیگم بریم آدم بکشیم و این کار خوبیه، فقط دارم میگم اونی که نماز میخونه و اونی که مرد و مردانه و از راه راست و با تکیه و امید به عدالت و رحمت موجود در هستی میره دنبال حتی خوشبختی و خودخواهی خودش و بهترین کاری رو که واقعا از دید خودش میتونه انجام بده انجام میده/تلاش میکنه در این راه، در اساس هردو دارن بر اساس قوانین بنیادین الهی و در یک راه اما به شکلهای مختلف و در مراحل مختلف عمل میکنن.

من اگر قدرتمند نمیشدم، اگر به خودم اتکا نمیکردم، اگر میخواستم باز رویه سابق رو تکرار کنم، فقط به دین و این حرفا تکیه کنم، اصلا نمیتونستم، نمیدونم آخرش روانی میشدم، خلافکار میشدم، جنایتکار میشدم، افسردگی شدید میگرفتم، حداقلش این بود که نمیتونستم اینقدر پیشرفت کنم و راضی باشم؛ و من باید به ندای وجود خودم گوش میکردم، حتی فراتر از دین و منابع معنوی دیگر. چون این یک چیز مستقیم بود، یک دریافت و یک پیام آشکار و با صداقت تمام، که نمیتونستم نادیده بگیرم و اون رو جعلی فرض کنم و بقیهء چیزها رو نه.
میفهمید؟
یک چیزهایی هست که دریافت مستقیم یا بهرحال برتری هست، حتی برتر از منابع دینی.
چیزی نیست که آدم بتونه با عقل و منطق و منابع خارجی مهارش کنه.
اگر دقت کنید خدامراد هم مدام داره از همین روش صحبت میکنه و از همین نیروها و منابع درونی معرفت صحبت میکنه.
حتی منابع دینی هم چنین اعتباری ندارن، چون اشکالی ظاهری و مادی هستن و در صحت اونا و در صحت تفسیر اونا نمیشه بصورت مطلق مطمئن بود؛ مگر اینکه انسان از راه دیگری غیر از عقل و منطق و استدلال به این اطمینان برسه.

آیا شما میتونید بگید بصورت 100% و مطلق مطمئنید؟
منظورم از راه عقلانی است.
اگر جواب مثبت بدید، بنظر من اشتباه ابلهانه ای کردید، البته مثل خیلی های دیگر، و شما هم هنوز اسیر فکر و استدلال و ذهن خودتون هستید. چون هیچ منطقی درواقع نمیتونه چنین ادعایی بکنه. و در وهلهء بعد هم میرسیم به اینکه حتی اعتبار منطق و استدلال هم مطلق نیست و حداقل نمیتونه لزوما تنها منبع یا برترین منبع شناخت و اطمینان باشه.
خدامراد داره همین چیزها رو میگه. یعنی این چیزها رو باید از گفته هاش برداشت کرد. که البته برای من چیز ناشناخته و غیرقابل قبولی نبوده و نیست، و بخاطر همینه که اینقدر راحت اون مطالب رو میخونم و باهاش مشکلی ندارم و میتونم باورشون کنم. هرچند شاید من فردی به اون شکل و در اون حد نباشم، اما نمیدونم چطوری، ولی یک مشترکات و کشفیات مشترکی میان چیزهایی که خدامراد میگه و تفکر و روش زندگی خودم میبینم. درحد قابل توجه.

folaani
12-14-2013, 10:13 AM
خداوند و هستی ای که من در درونم میتوانم باورش کنم، و انگار ناخودآگاه چیزی از آن میدانم، همان خداوندیست که هرگز مرا بخاطر اینکه مجبور بوده ام، بخاطر اینکه به نیروها و پیام درونی خودم اعتماد کرده ام، مجازات نخواهد کرد.
شاید اشتباه کنم، اما جرم بزرگی مرتکب نشده ام.
من تنها چیزی را که میتوانستم و برایم قابل درک بود انجام دادم. کاری را که فکر میکردم بهترین کار ممکن برای من است.
راه و روش زندگی من. برای خودم.

و البته در همین منابع خاص معنوی و عرفانی و حتی مذهبی هم بارها داستانها و گفتارها و نشانه هایی از این هست که خداوند آنقدرها هم در بند تعهد و تقلید کلیشه ای و دقیق از دین و هیچ چیز دیگری نیست. بلکه این خود انسانها و نیت و صفات نیک آنهاست که در نهایت توجه الهی را بخود جلب میکند و مایهء نجات انسانها میشود.
حتی اگر گیریم که مذهبی شدن، و انجام واجبات و مناسک دینی، برای نجات نهایی لازم است، بازهم به موقعش و وقتی ظرفیتش در فرد ایجاد شد، خداوند خودش فرد را به این سمت هدایت خواهد کرد، حتی شاید خودش این عشق و شور و سبک کردن کار را در وجود آن فرد ایجاد میکند.
مگر برای اینها در عرفان و معنویت و حتی مذهب داستانها و اشاره هایی وجود ندارد؟

من باور دارم که خداوند هیچ انسان نیکی را رها نخواهد کرد.
و تعریف نیکی این نیست که روزی چندبار عملیات کلیشه ای فیزیکی و زبانی عبادت یک دین خاص را انجام بدهیم.
یعنی لزوما اینطور نیست.
بقول خدامراد: چراکه نه؟
من هم همین را بارها گفته ام.
اینکه تا خدا هست، هیچ چیزی غیرممکن نیست.

بنابراین شما نمیتوانید بگویید 100% معتقدید به فلان تفکر و روش خاص و غیر از آن نمیشود و استثناء بردار نیست.
شما نهایت میتوانید برای خودتان یک مقدار مطمئن تر باشید؛ اما برای دیگران فکر نمیکنم!

بنظر من یک انسان حتی بی دین و بی خدا، اگر صفات نیکی داشته باشد، خداوند یک جورهایی بالاخره او را میخواهد، چون نیکی خوب است، و هیچ خوبی را خداوند رها نخواهد کرد و نخواهد گذاشت که بی ثمر بماند و نابود شود.
و چرا که نه، که چنان انسانی در نهایت نجات خواهد یافت!
حتی اگر قرار باشد کانالی در زمان و مکان باز شود و او را با خود ببرد.
خداوند میتواند این کار را بکند، و چرا نکند؟
همانطور که خداوند به گمانم در تاریخ هم کم این کار را نکرده است، که انسانهای متعددی را از راههای غیرمتعارف و حتی بنوعی مستقیم و شاید تاحدی جبرا، به روشنی و نجات هدایت کرده است.

امثال خدامراد، البته اگر واقعیت داشته باشند، برای ما تلنگری هستند که میگویند: «اینقدر برای خداوند با فکر و تصورات حقیر خودتان حد و مرز نبافید و تعیین تکلیف نکنید؛ او آنچه را که میخواهد خواهد کرد.»
بنظر من حتی دین خدا هم نباید دستمایهء ما شود برای تعیین نحوهء نگرش و تفکر و خواست و رفتار خدا.
اگر اینطور بود، یعنی ما بازهم اسیر محدودیت های فکر و عقل خویش شده ایم و هیچ منبع و روش دیگری را حتی ممکن هم نمیدانیم. فکر میکنیم فکر میتواند همه چیز را بقدر کافی به درستی بشناسد و تعیین کند.

نمیدانم، مطمئن نیستم، ولی اینها نظرات من بود تاحدی که میتوانستم با کلام توصیف کنم و انتقال دهم. شاید مفید باشد و بتواند چیزی را روشن کند. امیدوارم.
برای من دیگر این رسیدن به قطعیت ها هم مهم نیست. چون رسیدن به قطعیت خیلی وقتها ممکن نیست (گرچه شاید فکر ما خیلی وقتها به ما القا میکند که به این قطعیت ها دست یافته ایم و شکی و خللی در تصورات کودکانهء ما نیست). اما باید حرکت کرد، و بهترین خود را انجام داد. دیگر بقیه اش همان ادراکی است که از تعالی خالق و قوانین بنیادین و الهی هستی میتوانیم داشته باشیم. شاید برای بعضی افراد اینها معادل همان چهارچوب و قوانین و آموزه های ادیان باشند، و شاید برای بعضی بیش از این و به ندای درک مستقیم و درونی و مستقل خود و صدای وجدان وجود خود نیز گوش کنند.
براستی چه کسی میتواند چطور ادعا کند، و 100% ثابت کند، که کدامیک درست و کدامیک در اشتباه هستند؟
من فقط میدانم که من همین هستم، توانستم همین باشم، و تلاش خودم را میکنم. بهترین خودم را انجام میدهم. بقیه اش برایم مهم نیست، چون بهرحال در عمل فرقی نمیکند. حتی اگر بدانم خداوند خداوند مذهبیون است، و مرا به جهنم خواهد برد، بازهم تغییری در عمل ایجاد نخواهد کرد، چون دیگر نمیتوانم چیز دیگری و فراتر از خودم باشم. ترجیح میدهم حداقل این چند صباح را در آرامش و عشق به وجود و شعور و ستایش خدای ناموجود خودم سپری کنم و بیخود آنرا به کام خودم و دیگران تلخ نگردانم. چراکه من درونا نمیتوانم به چنان خدایی، اعتماد و امید داشته باشم. این ذات من است! چطور میتوانم چیزی غیر از آن باشم؟!

بدرود.
امیدوارم خدا همان خدای خوب و متعالی مطلق و بی حد و شرطی باشد که من میتوانم تصور کنم و آرزو دارم.
فکر میکنم اینطور برای همه مان بهتر است.

folaani
12-14-2013, 10:49 AM
حتی یک کسی مثل پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، که مسلمانان مذهبی معتقدند به اینکه بزرگترین انسانی بوده که در طول تاریخ به دنیا آمده و خواهد آمد، کاملترین شخص، که فکر میکنم در قرآن هم آمده است که اگر ایشان نبود خداوند کائنات را خلق نمیکرد، با این حال میبینیم که بدون خطای انسانی در این زمینه ها نیست.

مثالش هم همان داستانی که میگویند در یک جنگی ظاهرا یکی از کفار بوده نمیدانم که میزند و دندان پیامبر را میشکند، و پیامبر اظهار میدارند که آن شخص چطور میتواند رستگار شود، ولی از جانب خداوند خطاب میرسد که اینطور قضاوت نکن و شاید همین فرد رستگار شود.
نمیدانم خلاصه کلیت داستانش یک چنین چیزی بود؛ جزییاتش را نمیدانم/یادم نیست.

شما فکر میکنید از حضرت محمد (ص) بیشتر خدا و دین را میشناسید؟
حتی ایشان هم اشتباه کرد.
یعنی شاید یک تصور اشتباهی داشت.
البته عصبانیت و ناراحتی شخصی ایشان هم در آن صحنه شاید موثر بود.
بهرحال نشان میدهد حتی این افراد که میگوییم معصوم هستند، لزوما هر فکری که میکنند و تصوری که دارند دربارهء خدا و دین و قوانین و عاقبت عالم هستی و تمامی مخلوقات، لزوما صحیح نیست، و بری از خطا و محدودیت های بشری نیست، و همه چیز را نمیدانند و تشخیص نمیدهند، چه برسد به بقیه!

تازه جالب اینکه الان برای ما این چیزها بنظر زیاد هم عجیب و غیرمنتظره نمی نماید و قادر به توجیه آن هستیم!
یعنی میگویم زیاد هم سطح بالا بنظرمان نمی آید.
هرچند شاید اگر خودمان عملا جای ایشان بودیم و در چنان شرایطی قرار میگرفتیم ما هم خطا میکردیم.
شاید الان سطح فکر بشر بالاتر رفته. شاید بخاطر منابع عرفانی باشد. یا شاید بخاطر همین داستانها و گفته های بزرگان.
ولی بهرحال در زمان ما هم همین قاعده به اشکال دیگر و پیچیده تری و در سطح خودش میتواند وجود داشته باشد.
اینکه ما از دین و خدا فقط یک تصوری داریم، و با تمام منابع و اطمینانی که فکر میکنیم داریم، این تصور میتواند اشتباه/ناقص تر از چیزی باشد که خودمان فکر میکنیم.

در نهایت هرکس بر اساس دریافت خودش پیش میرود.
بر اساس تصور و تفسیر خودش.
کم و بیش.
و نباید این را فراموش کرد که منبع انسان لزوما فقط همین چیزها و منابع برونی و عقل و منطق ظاهری نیستند.
یعنی وقتی من میگویم یک چیزی را بصورت دیگری و از منبع دیگری در وجودم و حتی معتبرتر از منابع دینی دریافته ام، شما نباید بگویید نه نمیشود، هرچند من شاید نتوانم آنرا برای شما توضیح دهم یا ثابت کنم. این برای شما معتبر نیست، اما برای من میتواند کاملا معتبر و حتی صحیح هم باشد.
شما نمیتوانید دربارهء دیگران قضاوت کنید.
نمیتوانید حکم قطعی بدهید فقط از روی اسناد و منابع مورد نظر خودتان و دلایل عقلانی و تصور و تفسیر خودتان دربارهء خداوند و دین و چیزهایی که خوانده اید و یاد گرفته اید.

folaani
12-15-2013, 09:45 AM
میدونی در اون درسی که خدامراد به بدون قالب بودن اشاره میکنه.
من فکر میکنم بیشتر از شما بدون قالب هستم!
شما از خدا و معنویت و رستگاری و چیزی که باید باشی، برای خودت یک قالب محدود و مشخص تعیین کردی، و میخوای حتی دیگران رو هم به زور داخل اون ارزیابی کنی و اگر بتونی به همون شکل دربیاری، برای توجیه درستی قالب خودت.

اما منهم مثل خدامراد، از قالب ها فراترم.
من نیازی به هیچ قالبی نمی بینم.

جای تعجب است که مطالبی که داری میخونی و برای ما گذاشتی، اول با باورهای خودت ناسازگاری ایجاد میکنن.

حالا اینکه میگم «از قالب ها فراترم» الان شما باز تفسیر و حمل بر خودستایی و غرور میکنی.
اما من از قالب غرور و خودستایی هم مدتهاست که دیگر بیگانه ام.
من خودم شده ام.

بسادگی، اینطور راحت بودم، اینطور میخواستم.
بزرگ یا کوچک.
اگر هم دنبال قدرتمند شدن هستم، فقط بخاطر یک خوشبختی بیشتر است، وگرنه ادعایی ندارم.
چون دیدم بدون قدرت نمیشود خوشبخت بود.
یک موجود ضعیف، بدبخت و پایمال است.
اگر من تا ابد کوچک باشم، ولی خداوند خوشبختی را به من میدهد، تمام کارها را خودش انجام میدهد، و از من چیزی نمیخواهد، خب من راضی خواهم بود، اعتراضی ندارم، دیگر چه میخواهم؟ خدا خودش کافیست. نیازی نیست من هم خدایی چیزی باشم.
ولی گویا برای رسیدن به نهایت خوشبختی که خداوند خواسته به ما بدهد، باید به مقام خدایی (خداگونگی) رسید.

از پیشرفت کردن، قدرتمند شدن، احساس شکوه و لذت میکنم؛ علاوه بر رنج هایی که از من دور میکند و لذت های دیگری که برای دستیابی بدانها نیاز به قدرت است.
خودم را بزرگ نمیبینم. یعنی نیازی نمیبینم که اینطور باشد.
وقتی قدرت در من جاری میشود، حتی اگر از من نباشد، و آنست که از من چیز دیگری میسازد، خوشنود میشوم.
برایم مهم نیست این قدرت را چه کسی چطور به من بدهد.
اگر خدا مفتی میداد، پاچه خاری اش را هم میکردم.
چه فرقی میکند؟
مهم نتیجه است.
خوشبختی!
بنظرم خدا نداد! در نتیجه من مجبور شدم خودم تلاش کنم و سعی کنم بدست بیاورمش.

کوشا
12-15-2013, 06:51 PM
واسه ما تکلیف تعیین میکنه.
نمیتواند؟
نمیدونم حالا.
ولی منظور از عبادت اصلا چیه؟
تعیین تکلیف نیست
تنها کافی است بگویید به این دلیل و این دلیل می تواند.
معنای عبادت هم روشن است البته مصداق ها در ظاهر کمی با هم فرق می کنند.

شاید.
شاید نه، حتما
مگر اینکه شما هر کس دیگری بتواند امتیاز دیگری پیدا کند.

اصلا زندگی کردن بخاطر زندگی کردن دیگه چه کوفتیه؟ :e415:
همینطوری باری به هر جهت ول گشتن (تولید مثل کردن، درس خواندن، کار کردن و ...) تا مردن

الان احساس نیاز چندانی به تمام این تفکرها و حرفها و منابع شما ندارم. و دیگه بیخودی نگران نیستم و خودم رو بیهوده عذاب نمیدم.
جای تعجب است که مطالب خدامراد رو دارید میخونید، و بنظر بنده اون مطالب و حرفها با تفکر و زندگی و تجربیات و راه و روش بنده تطابق بیشتری دارن تا تفکر و انتظارات شما.

الآن شاید
اما عقل انسان مانند هر موجود دیگری روز به روز پخته تر و با تجربه تر می شود
بسیاری از کسانی که زمانی بیخدای محض بوده اند بعد از چندی عابدی تمام عیار شده و بقیه عمر خود را صرف خواندن نماز قضا و گرفتن روزه قضا می کنند، شما که جای خود دارید.
خدا مراد هم موضوع معین نمی کند تنها فضای کلی حرکت و مسیر آن را معین می کند نه موضوع حرکت را
اگر مثلا مولوی یا حافظ عارفی واصل و کامل با رعایت ظاهر شریعت بوده اند، آیا این برای من ممکن است؟
چرا که نه؟

کوشا
12-15-2013, 07:25 PM
مهم نیست چه میکنی، مهم اینه که بهترین خودت رو انجام بدی. بقول خارجی ها: do your best

از یکی از هنرپیشه های زن نقش اول فیلم های پورن پرسیده بودند که از انجام این کار خجالت نمی کشی؟
جواب داده بود چرا باید شرم کنم؟
این شغل من است و باید آن را به خوبی و بدون هیچ نقصی انجام دهم !

منظورم این است که با این دیدگاه شما حتی قتل و کشت و کشتار می تواند مطلوب عده ای و نهایت آمال آنها محسوب شود و برای اینکه این دسته افراد از زندگی خود لذت ببرند مجاز اند نهایت تلاش خود را در این زمینه به کار گیرند حال اینکه نهادهای اجتماعی و قانون سد راه او می شوند حرف دیگری است.


آیا شما میتونید بگید بصورت 100% و مطلق مطمئنید؟
منظورم از راه عقلانی است.
اگر جواب مثبت بدید، بنظر من اشتباه ابلهانه ای کردید، البته مثل خیلی های دیگر، و شما هم هنوز اسیر فکر و استدلال و ذهن خودتون هستید. چون هیچ منطقی درواقع نمیتونه چنین ادعایی بکنه. و در وهلهء بعد هم میرسیم به اینکه حتی اعتبار منطق و استدلال هم مطلق نیست و حداقل نمیتونه لزوما تنها منبع یا برترین منبع شناخت و اطمینان باشه.
لازم نیست صدرصد مطمئن بود
کافی است مقدمات برهان درست چیده شده باشد
اعتبار منطق و استدلال شاید به قول شما مطلق نباشد اما متاسفانه در حال حاضر تنها معیار و ملاک جهت سنجش راستی از ناراستی برای ما انسانها کور از شهود است
حتی شهود اگر مبنای عقلی درستی نداشته باشد هیچ تضمینی بر درستی آنچه مشاهده شده نیست
حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم هم که باشی شیطان طمع در انحراف شهودت می کند.

folaani
12-16-2013, 07:04 AM
از یکی از هنرپیشه های زن نقش اول فیلم های پورن پرسیده بودند که از انجام این کار خجالت نمی کشی؟
جواب داده بود چرا باید شرم کنم؟
این شغل من است و باید آن را به خوبی و بدون هیچ نقصی انجام دهم !

منظورم این است که با این دیدگاه شما حتی قتل و کشت و کشتار می تواند مطلوب عده ای و نهایت آمال آنها محسوب شود و برای اینکه این دسته افراد از زندگی خود لذت ببرند مجاز اند نهایت تلاش خود را در این زمینه به کار گیرند حال اینکه نهادهای اجتماعی و قانون سد راه او می شوند حرف دیگری است.
نه دیگه اینطور که نه.
ببین آدم دوتا چیز داره (البته منظورم اون چیزه نیستا :e105:)
یکی اعتقاد/باور، و دیگری توان.
باید دوتای اینا با هم جمع باشن و بقدر کافی باشن تا عملی صورت بگیره.
مثلا اون خانم، اگر اعتقاد به این داشته باشه که این کار نادرستی است (حالا به هر علتی منجمله مذهبی)، و توان بازداری خودش از این کار رو هم داشته باشه، پس باید این کار رو نکنه. ولی اگر اعتقاد به میزان کافی و همچنین توان به میزان کافی، در وجودش جمع نباشه، در نتیجه اون کار رو انجام خواهد داد، و خب در اون صورت هم کیفیت اجرای اون کار یک مسئلهء جداگانه ایست و بقول خودش میتونه خوب و بدون نقص انجامش بده!

خب طبیعتا یک خدای منطقی هم باید اینو بدونه و در انتظار و قضاوت خودش دخالت بده.
یعنی من اگر نمیتونم یه چیزی رو بقدر کافی باور کنم، خب پس مسئولیت منم اندازهء کسی نیست که اون چیز رو خیلی بیشتر باور میکنه، و من اگر توان انجام یه چیزی رو به یه شکلی و یه حدی و یه کیفیتی ندارم، خدا هم قاعدتا نباید این بار رو به دوش من تحمیل کنه.

منم الان اعتقاد/باور کافی دارم که آدمکشی و بطور کلی کشتن بی دلیل موجه (منظورم از موجه مثلا دفاع از خود است) کار درستی نیست، خیلی هم بده، و توان بازداری خودم از این عمل رو هم دارم (حداقل در شرایط معمول)، و بنابراین این کار رو نمیکنم.

ولی خداییش من به ضرورت یا فایدهء زیاد نماز برای خودم نمیتونم باور بیارم، و انجام این کار هم بطور منظم و همیشگی و در همه شرایطی برام خیلی سخته یا شاید غیرممکن باشه نمیدونم (شاید این سختی بخاطر همون بی اعتقادی و بی انگیزگی هم باشه)، بنابراین من این کار رو انجام نمیدم.

منظورم از من اینکه بهترین خودمون رو انجام بدیم اینه که تاحدی که میفهمیم و باور میکنیم که چی خوبه و چی بد، و تاحدی که واقعا توان داریم، دیگه از تنبلی و بهانه و اینطور چیزها دوری کنیم و نهایت تلاش خودمون رو بکنیم.


لازم نیست صدرصد مطمئن بود
کافی است مقدمات برهان درست چیده شده باشد
اعتبار منطق و استدلال شاید به قول شما مطلق نباشد اما متاسفانه در حال حاضر تنها معیار و ملاک جهت سنجش راستی از ناراستی برای ما انسانها کور از شهود است
حتی شهود اگر مبنای عقلی درستی نداشته باشد هیچ تضمینی بر درستی آنچه مشاهده شده نیست
حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم هم که باشی شیطان طمع در انحراف شهودت می کند.

برهانهای شما واسه من قانع کننده/قابل باور کافی نیست.
فرض کن اصلا درک نمیکنم.
حالا چکار کنم؟ چه میتوان کرد؟ اصلا انگیزه ای برای کاری کردن هم خودش برهان و دلیل میخواد.
شهود من فعلا قابل باورتر است از تمامی باورها و برهانهای شما.
ضمن اینکه فراموش نکن یک وقت این شهود ممکنه در حد یقین باشه. شما میتونی بگی نمیشه؟
اون یقین که اومد، مثل اینکه دکمهء ریست کامپیوتر رو فشار داده باشی، دیگه اهمیت و تاثیری نداره که سیستم عامل چی باشه و چی بگه، بهرحال سطح قدرت دکمهء ریست بالاتره.

folaani
12-16-2013, 09:01 AM
بعد این مسئلهء «توان»/«عملی بودن» تازه روی خود استدلالها/اسناد و میزان باورپذیری اونها هم تاثیر میذاره.
چون استدلالها که خودتون هم قبول کردید اعتبار مطلق ندارن.
خب بعد اگر ببینی استدلال میگه که خدا وجود داره و گفته باید فلان طور باشید فلان کار رو بکنید، ولی در عمل توان انجام اون رو در خودت نمیبینی، هزاربار تلاش میکنی و شکست میخوره، از هر روشی که بنظرت میرسه زورت رو میزنی، دست آخر تقریبا به یقین میرسی که تلاش برای انجام اون کار برات بیهوده است و داری وقت و انرژی خودت رو تلف میکنی، میای با کوشا بحث میکنی از علمای دینی میپرسی، اونا بهت میگن نه این حرفا نیست حتما میتونی و حتما باید انجامش بدی، میگن خدا گفته حکم داده استثناء و قید و شرط هم نذاشته پس حتما انسان میتونه و باید تلاش کنه حتی بینهایت و تا آخر عمرش، و کلی دستورالعمل دیگه تحویلت میدن که برای اجرا و تست اونا دوباره باید مدتها وقت و انرژی صرف کنی و بارها شکست بخوری، و میبینی که عملا تعداد این دستور العمل ها به شکلهای و رنگهای مختلف میتونه بینهایت باشه و تا آخر عمرت رو مصرف کنه، خب... اینجاست که کم کم از این همه حرف زور و تحمیل غیرمنطقی و اینکه کسی حرفت رو باور/قبول نمیکنه عصبانی میشی و احساس ظلم و بی منطقی و فریب و دروغ میکنی، و کم کم حتی اون استدلال و اسناد و باورهای پایه، یعنی اینکه چنان خدایی هست و اون بوده که این حرف رو زده و این حکم رو داده، در نظرت کم رنگ تر و کم رنگ تر میشه و بهش اساسا شک میکنی، چون بین واقعیتی که خودت بصورت مستقیم دریافتی، تجربه کردی، احساس کردی، دیدی، وجدان کردی، و احکام و ادعاهای اون خدا و پیروانش تناقض مشاهده میکنی. این وقتی هست که تجربه پایهء برهان و علم رو هم تحلیل میبره. و اینکه میگن تجربه برتر از علم است، میفهمی که یعنی چی!

folaani
12-16-2013, 12:46 PM
قاعدتا ما باید به چیزی که با تجربه ها/واقعیت ها تطابق کافی پیدا نمیکند شک کنیم.
این خودش یه قاعدهء منطقی است!!
فهمیدیم که اعتبار منابع و استدلالهای دینی مطلق نیست؛ پس از این قاعده چطور میتوانند مستثنی باشند؟

در علم هم مثلا یک فرمولی یک نظریه ای میاید، هرچقدر بی نقص از نظر تئوریک، ولی وقتی در عمل بتواند آزمون شود و نتیجهء بقدر کافی سازگاری بدست نیاید، طبیعتا دانشمندان بدان شک خواهند کرد. چیزی هم که هست اینست که نمیتوان از آن در مصارف عملی استفاده کرد!!

هر انسانی هم خودش آزمایشگر و آزمایشگاه خودش است در این مورد.
و ادعا و تجربهء شما هم نمیتواند برای من ملاک باشد، اگر خودم میتوانم و آزمون میکنم و جواب دیگری میگیرم!
چه کسی گفته است لزوما آنچه شما هستید من هم هستم، آنچه برای شما جواب مشخصی بدست میدهد برای من هم حتما همانطور خواهد بود؟
هیچ چیزی مطلق نیست و ما نمیتوانیم از این بابت هم 100% مطمئن باشیم.

تجربه و دریافت مستقیم هر انسانی، نقش مهمی در زندگی اش دارد و یکی از معتبرترین منابع برای قضاوت درمورد باورهای ماورایی هم میتواند باشد.

کوشا
12-16-2013, 08:26 PM
اینجاست که کم کم از این همه حرف زور و تحمیل غیرمنطقی و اینکه کسی حرفت رو باور/قبول نمیکنه عصبانی میشی و احساس ظلم و بی منطقی و فریب و دروغ میکنی، و کم کم حتی اون استدلال و اسناد و باورهای پایه، یعنی اینکه چنان خدایی هست و اون بوده که این حرف رو زده و این حکم رو داده، در نظرت کم رنگ تر و کم رنگ تر میشه و بهش اساسا شک میکنی، چون بین واقعیتی که خودت بصورت مستقیم دریافتی، تجربه کردی، احساس کردی، دیدی، وجدان کردی، و احکام و ادعاهای اون خدا و پیروانش تناقض مشاهده میکنی. این وقتی هست که تجربه پایهء برهان و علم رو هم تحلیل میبره. و اینکه میگن تجربه برتر از علم است، میفهمی که یعنی چی!
خب اگر این استدلال همینطور ادامه پیدا کند به کفر مطلق خواهد رسید.
اگر یک ناباور
عین این استدلال را تحویل شما دهد و تجربه و دریافت خود را مبنای درستی کفرش قرار دهد چه جوابی به او خواهید داد؟

حتما می دانید که اکنون بعضی از مدعیان عرفان های نوظهور رسیدن به حقیقت را تنها از راه سکس آن هم سکس آزاد و بدون محدودیت ممکن می دانند.
فکر کنم اوشو چنین نظری داشته و آن قدر در به عمل رساندن این نظر خود افراط کرده که او را از کشوری مثل آمریکا با اردنگی بیرون انداخته اند !
با اینها باید چه کنیم؟
ممکن است راههای زیادی برای رسیدن به حقیقت وجود داشته باشد اما قطعا و بدون هیچ شک و شبهه ای تعداد بیراهه ها نیز کم شمار نیست
لذا بی گدار به آب زدن در این دریای بی ساحل و کران عاقلانه نیست.

نیاز به یک تکیه گاه مطمئن اجتناب ناپذیر است.

مزدك بامداد
12-16-2013, 11:59 PM
نیاز به یک تکیه گاه مطمئن اجتناب ناپذیر است.
چنین نیازی، برابر هستی داشتن چنین پشتوانه ای نیست.
نیاز ها و آرزوهای ما نمیتوانند بجای فربود ها گرفته شوند.

پارسیگر

folaani
12-17-2013, 06:02 AM
خب اگر این استدلال همینطور ادامه پیدا کند به کفر مطلق خواهد رسید.
لزوما اینطور نیست؟
میشه همین ادعا رو ثابت کرد؟
مگر اینکه ثابت کنیم جز عقل و استدلال چیزی دیگری وجود نداره.
اما در عمل اینطور نیست.
نیروها و دریافتهای درونی وجود دارن، و تجربیات زندگی، که معنویت و قوانین و هدایت الهی میتونن در تمام اینها جاری باشن.


اگر یک ناباور
عین این استدلال را تحویل شما دهد و تجربه و دریافت خود را مبنای درستی کفرش قرار دهد چه جوابی به او خواهید داد؟

جوابی نمیدم.
میگم «بسیار خوب اگر واقعا از نظر عقلی قانع نشدی و تجربت هم چیز دیگری بوده، به خودت مربوطه، ولی من تجربه ها و دریافتهای متفاوتی داشتم و بصورت متفاوتی فکر و عمل میکنم؛ این تشخیص تصمیم منه حداقل تاحالا.»

در نهایت هرکسی خودش میدونه یا میتونه بفهمه که واقعیت براش چیه، و اگر دروغ بگه خودش این رو میدونه. ولی دیگران نمیتونن براحتی این رو بهش ثابت کنن، و اصلا چرا این کار رو بکنن؟ چرا باید اینقدر وقت و انرژی صرف دیگران بکنیم درحالیکه خودمون پا در هوا هستیم و کلی کار داریم؟ بنظر من هرکس خودش باید دنبال سرنوشت خودش باشه. فقط بعضی وقتا که میشه یه کمکی هم به دیگران یا جامعه/بشریت میکنیم. وقتی فرصتش پیش میاد و صرف میکنه. این صرف میکنه رو هم باز باید با کل وجود، شامل تجربه هامون، و همچنین عقل، تشخیص بدیم. بهرحال همه چیز مثل محاسبات احتمالاته. ما مطلق از چیزی مطمئن نیستیم اکثرا، ولی احتمالات رو میشه محاسبه کرد و معقول هست که بر اساسشون عمل کنیم. چارهء دیگری نداریم. حداقل برای منکه اینطور بوده. به خدا هم نمیتونم اولویت و احتمالی بالاتر از اونچه که وجودم برآورد میکنه بدم. حال اگر هستی براستی هدف و غایتی داشته باشه، پس قاعدتا با همین روش هم باید بشه با امنیت و سرعت حالا نه حداکثری، ولی به پیش رفت.


حتما می دانید که اکنون بعضی از مدعیان عرفان های نوظهور رسیدن به حقیقت را تنها از راه سکس آن هم سکس آزاد و بدون محدودیت ممکن می دانند.
فکر کنم اوشو چنین نظری داشته و آن قدر در به عمل رساندن این نظر خود افراط کرده که او را از کشوری مثل آمریکا با اردنگی بیرون انداخته اند !

منکه اینطور فکر نمیکنم.
به من ربطی نداره.
میلیونها نفر میلیونها فکر و روش واسه خودشون اختراع میکنن با هر هدفی منجمله کلاهبرداری.
من چکار کنم حالا؟


با اینها باید چه کنیم؟
کی؟ من؟
هرکس در هر منصب و مسئولیت و مسیری که هست، با مواردی که در سر راه خودش هست و بهش مربوط میشن سروکار داره. دربارهء اونا فکر میکنه، مسئولیت و کارش اوناست، دانش و مهارت لازم/کافی برای برخورد با اون موارد رو پیدا میکنه.
الان این چون برای من تاحالا مسئله ای نبوده که لازم باشه حل کنم، هیچ ایده ای هم درموردش ندارم، و نمیدونم چرا باید وقت و انرژی ارزشمندم رو صرفش کنم.
همین الانش هم خیلی از مردم شیطان و فسادگستر هستن به شکلهای مختلف. ولی ما هنوز زنده ایم و هنوز مثل اونا نشدیم و هنوز ... . قرار نیست به تمام مسائل عالم فکر و اونا رو حل کنیم. منابع و اولویت های اساسی ما محدود هستند.
حالا مثلا یوقت یه حکومت هست، خب اون ابزارش رو داره، وظیفش رو داره، اطلاعاتش رو داره، میتونه تشخیص و تصمیمی داشته باشه، هرچند این وسط خیلی وقتا به دیگران و مردم هم ممکنه ربط پیدا کنه، مثلا آزادی بیان من و شما این وسط پایمال بشه و احساس خطر کنیم، اونوقت دیگران هم به همون نسبتی که بهشون مربوط میشه میتونن فکر و انتخاب و اظهار نظر و عمل کنن. بهرحال تضاد منافع و برخورد همیشه وجود داشته و دارد، و به خودی خودش نامشروع نیست، بلکه باید با قواعد منطقی و انسانی و در یک سیستم و چهارچوب خردمندانه به این نیروهای متفاوت و مخالف اجازه داد تا با هم برهمکنش داشته باشن و نهایت از این بین یک تعادل و نتیجهء نهایی حاصل میشه. یک تعادل و تعامل همیشه و پویا و ظریف.


ممکن است راههای زیادی برای رسیدن به حقیقت وجود داشته باشد اما قطعا و بدون هیچ شک و شبهه ای تعداد بیراهه ها نیز کم شمار نیست
لذا بی گدار به آب زدن در این دریای بی ساحل و کران عاقلانه نیست.
وقتی مجبور باشی یه کاری رو میکنی بالاخره.
منم اگر میگید بی گدار به آب میزنم، چاره ای نداشتم، وگرنه اینقدر عاقل و محتاط هستم که بدون فکر و احتیاط کاری نکنم.


نیاز به یک تکیه گاه مطمئن اجتناب ناپذیر است.
همین که فکر کنیم یه چیزی بدیهی و اجتناب ناپذیره، خودش بی پایه و محدودکننده است.
بعدم از کجا معلوم شاید تکیه گاه همون نیروهای وجودی ما «هم» باشه.
شاید در این زمان در این شرایط خاص برای این فرد خاص اینطور باشه.
شما مذهبیون زیاد به اینطور باید و نبایدها فکر میکنید، درحالیکه اینها حتی اگر واقعی باشن، خیلی کلی و مبهم هستند و اشکال اونها میتونه بسیار پیچیده و زیاد باشه و نشه درمورد همه براحتی اونا رو تشخیص داد و ثابت کرد.
بجای این همه تئوری، من ترجیح میدم با وجود خودم تشخیص بدم و عمل کنم. و نیازی به تعریف مطلق و دقیق اینطور چیزها نمی بینم. اگر این تئوری ها میخواست به من کمک کنه و برام کارا باشه، باید خیلی پیشتر از این اینطور میبود.

folaani
12-17-2013, 08:01 AM
راستی این داستان خدامراد هم واقعا جالبه ها. ولی یجورایی دیگه خیلی فضایی شده و مشکوک هم میزنه!
البته من ظرفیت اینو دارم که هرچیزی رو باور کنم (و هیچ قالب از پیش تعریف شده و مطلقی ندارم که جلوی این رو بگیره؛ منجمله قالب مذهب!). به شرطی که دلیلی براش باشه.
عقاید خدامراد خیلی هاش با عقاید من شباهت زیادی داره و حتما تقریبا بطور کامل مطابقت میکنه. هرچند شاید حکایت هرکسی از ظن خود شد یار من باشه. بهرحال من برداشت خودم رو دارم و از دریچهء دید و تجربیات خودم میبینم.

ولی اینکه میگم مشکوک میزنه خب مثلا بخاطر اینکه اون یارو شاگردش زیادی خنگ بازی درمیاره. یا خیلی نکات دیگه توی این داستان اغراق آمیز و با هدف قانع کردن مخاطب بنظر میان. یا اصلا کلیت متنش. طرف خدامراد خیلی با جزییات همه چیز فکر و سوالات طرف رو میخونه و توضیح کامل و دقیقی میده. یا مثلا اونجا که اون پسره نره غول کنگفو کار کیمیا رو کتک میزنه بحد مرگ، با همچون بهانه ای و به اون شدت، خب یکم غیرعادیه. بعد این کیمیا داستانش چیه قضیه چیه چرا این آدم که ظاهرا هیچ چیز متفاوتی نداره اینطور لقمه رو براش خدامراد میجوه و با دست هم فرو میکنه که زحمت قورت دادن هم نداشته باشه؛ چرا این موهبت به این مفتی و یجورایی اصلا زوری بهش داده میشه؟ البته من میتونم اینو به زندگی های قبلی افراد ربط بدم. شاید مثلا در زندگیهای قبلیش این شایستگی رو طوری بدست آورده. ولی بهرحال، من فکر میکنم خودم الان از کیمیا چیزی کم ندارم، تازه باهوش تر هم هستم :e415:، چرا امثال خدامراد نمیان سراغ من مفتی بهم نمیدن این چیزا رو؟ اتفاقا من حوصلم سررفته از این چیزا هم دوست دارم.
ولی خب شاید من فعلا باید راه خودم رو طی کنم و این برام بهتر باشه. شاید کیمیا بیشتر به این چیزا نیاز داشته تا من. همونطور که خیلی از این مسائل برای من از قبل تقریبا حل شده هستن.

خلاصه یه نکاتی متعدد بود توی این داستان که من به واقعیتش یخورده شک کردم، ولی در کل حرفا و ایده های خوب و مواردی که بنظر من کاملا درست هستن و اینا توش زیاد داره.

folaani
12-17-2013, 08:48 AM
الان یه سر رفتم بانک کار داشتم.
جون تا داشتم برمیگشتم یه پنج شش تا پله داشت یجا، من همون لحظه بدجوری هوس کردم از بالای پله ها بپرم پایین.
بدنم حالش رو داشت و انرژی افزوده داشتم، فکر کردم واسه کنگفو و اینام هم خوبه.
ولی همون چند لحظه که این میل اومد با خودم فکر کردم الان مردم ببینن چی میگن میگن مرد گنده مثل بچه ها از پله میپره اوسگول!!
بخاطر همین از این کار منصرف شد.

حالا اگر خدامراد بود نظرش در این مورد چی بود بنظرت؟
چون خدامراد طرفدار کودکی و عشق و بازی کردنه.
ولی از یک طرف هم به کیمیا میگه من نگفتم برو خودت رو رسوای عالم و آدم کن و جار بزن و خودت رو دیوانه نشان بده.
یجا هم راجع به فوتبال صحبت میشه یجورایی میگه چیز مزخرفیه (که منم خیلی باهاش موافقم)، و بعدش میگه که بشر از اولین روزها لذت دویدن رو کشف کرد و روزانه خیلی بیشتر از شماها هم میدوید.

واقعا همین لذتهای طبیعی و ساده و اولیه چقدر خوب هستن!
و ما آدما چقدر از واقعیت خودمون و جهان اطرافمون دور شدیم.
و با خدامراد حداقل در این زمینه همصدا هستم.

کوشا
12-17-2013, 07:34 PM
در یک کلام
مرز بین دریافت و شهود باطنی و پیروی از هوی و هوس بسیار باریک است

وجود واحد است و به ناچار هستی موجود به این وحدت خواهد رسید، همه بیراهه ها بن بست بودنشان آشکار و صراط مستقیم به عنوان تنها راه ممکن باقی خواهد ماند.

انا لله و انا الیه راجعون
و
الا الی الله تصیر الامور

مزدك بامداد
12-17-2013, 10:11 PM
وجود واحد است و به ناچار هستی موجود به این وحدت خواهد رسید
بیجاست، ما هم اکنون هم بخشی از جهان هستیم که همگی از یک جنس (ماده) است
( انرژی هم چهره ای از ماده می باشد) . به زبان دیگر سراسر هستی چیزی جز ماده
نیست و ماده هم چیزی جز جنبش نمی باشد. جنبش یک زاب دستاوردی نیست,
خودش یک "چیز" است و آن چیزی هست که همه ی جهان از ان ساخته شده است.
ما هم تنها چینش هایی از ریزگان و پاره های ماده/انرژی میباشیم و پس از مرگ هم
ماده سازنده ی تن ما همچنان تا جاودان هستی خواهد داشت، ولی در چینش های دیگر.
دیگر سخنان مانند" انا لله" و اینها هم کشک است و برای گولیدن ساده اندیشان و چاق
شدن آخوند و بهره کشان بافته شده است و هیچ پشتوانه ی دانشیک و فربودین ندارد.


پارسیگر

کوشا
12-18-2013, 06:56 PM
بیجاست، ما هم اکنون هم بخشی از جهان هستیم که همگی از یک جنس (ماده) است
( انرژی هم چهره ای از ماده می باشد) . به زبان دیگر سراسر هستی چیزی جز ماده
نیست و ماده هم چیزی جز جنبش نمی باشد. جنبش یک زاب دستاوردی نیست,
خودش یک "چیز" است و آن چیزی هست که همه ی جهان از ان ساخته شده است.
ما هم تنها چینش هایی از ریزگان و پاره های ماده/انرژی میباشیم و پس از مرگ هم
ماده سازنده ی تن ما همچنان تا جاودان هستی خواهد داشت، ولی در چینش های دیگر.
دیگر سخنان مانند" انا لله" و اینها هم کشک است و برای گولیدن ساده اندیشان و چاق
شدن آخوند و بهره کشان بافته شده است و هیچ پشتوانه ی دانشیک و فربودین ندارد.

باز جای شکرش باقی است که آنقدر دگم نیستید که ادعا کنید همه هستی همان است که هم اکنون ما در آن هستیم و آن را درک می کنیم.

قدیمی ترها گفته اند که اثبات شیئ نفی ما عدا نمی کند
فکر کنم حرفی غلطی نزده باشند.

مزدك بامداد
12-20-2013, 10:15 AM
باز جای شکرش باقی است که آنقدر دگم نیستید که ادعا کنید همه هستی همان است که هم اکنون ما در آن هستیم و آن را درک می کنیم.

قدیمی ترها گفته اند که اثبات شیئ نفی ما عدا نمی کند
فکر کنم حرفی غلطی نزده باشند.
بیجاست،
نخست اینکه بار پایوری چیزهایی که بیرون از هنجار آروینی هستند،
بدوش داوگران آن است و دیگران نباید وارون آنرا پایور کنند.
من نباید پایور کنم که شلوار من ، از آنِ خود من است ولی اگر
کسی بگوید که شلوار من ، از آنِ او ست باید خودش پایور کند و
تا زمانی که پایور نکرده، شلوار مرا از پای من بیرون نمی آورند
که به او بدهند.
دوم اینکه:
چیزی که نشانه هستی ندارد، در جایگاه نبود است!
عدم آثار وجود = حکم عدم
چیزی که روی ماده کارگر نیست، در زندگی ما نیز هم جایی ندارد
و برابر با نیستی است. چرا که همچنان که میدانیم، هستی ، با
نشانه های هستی پایور میشود و این نشانه ها برای ما همگی
مادی هستند و هتّا همان قران شما کوشیده است که نشانه های
مادی الله را نشان دهد، مانند پرواز برخی مرغان در آسمان، بی بال زدن !
ولی بدبختی تان اینجاست که دانش نشان داده است که همگی این پدیده ها
که گویا نشانه های هستی خدا هستند، سازوکاری مادی دارند و دیگر هیچ
پدیده ای در جهان نمانده که بتوان از آن بنام نشانه ی هستی خدا کژسود جست!

پارسیگر

کوشا
12-20-2013, 11:59 AM
بیجاست،
بیجاتر است !
لحظه ای که حواستان نباشد زبان فطرت کار خودش را می کند و حرف حق را بر زبانتان جاری می کند.

ما در جهان ممکنات زندگی می کنیم، هر چه دلیل بر آن نداشته باشیم در حکم معدوم نیست بلکه همچنان ممکن است.

نظر بوعلی هم بر همین است.

مزدك بامداد
12-20-2013, 12:45 PM
بیجاتر است !
لحظه ای که حواستان نباشد زبان فطرت کار خودش را می کند و حرف حق را بر زبانتان جاری می کند.

ما در جهان ممکنات زندگی می کنیم، هر چه دلیل بر آن نداشته باشیم در حکم معدوم نیست بلکه همچنان ممکن است.

نظر بوعلی هم بر همین است.
بیجاست!
برخی میگویند که دراکولا هست، ولی چون نشانه های هستی
ندارد، کسی به خودش ، بوته ی سیر برای راندن دراکولا
آویزان نمیکند. اگر چنین کاری بکند، کودن و بیخرد شمرده میشود.
پس میبینید که چیزی که نشانه ی هستی ندارد،در کنش و کردار،
برابر با نیست است:
عدم آثار وجود = حکم عدم


پارسیگر

کوشا
12-20-2013, 01:26 PM
بیجاست!
برخی میگویند که دراکولا هست، ولی چون نشانه های هستی
ندارد، کسی به خودش ، بوته ی سیر برای راندن دراکولا
آویزان نمیکند. اگر چنین کاری بکند، کودن و بیخرد شمرده میشود.
پس میبینید که چیزی که نشانه ی هستی ندارد، در کنش و کردار،
برابر با نیست است:
عدم آثار وجود = حکم عدم


هر چند در کنش و کردار هم مردم جانب احتیاط را مراعات می کنند و بی گدار به آب نمی زنند
اما بحث یک بحث عقلی است

و در این بحث خودتان می دانید که مدعایتان هیچ ارزشی ندارد و پوچ است.
در فلسفه عدم دلیل، دلیل بر عدم نیست.

مزدك بامداد
12-20-2013, 02:03 PM
هر چند در کنش و کردار هم مردم جانب احتیاط را مراعات می کنند و بی گدار به آب نمی زنند
اما بحث یک بحث عقلی است

و در این بحث خودتان می دانید که مدعایتان هیچ ارزشی ندارد و پوچ است.
در فلسفه عدم دلیل، دلیل بر عدم نیست.
بیجاست، شما هنوز دگرسانی میان جایگاه نیستی و خود نیستی را نمیدانید.
نیستی هیچ چیزی را نمیتوان نشان داد، هتّا همان دراکولا ! و نیازی هم نیست.
تا زمانی که نشانه های هستی چیزی نباشد، آن چیز در جایگاه و برابر نیستی است
= حکم عدم : رفتار و کردار شما باید چنان باشد که آن چیز را نبود بینگارید.
حکم عدم <> عدم
دوراندیشی (احتیاط) هم زمانی فزونی می یابد که فرنودی در راستای نشانه های هستی آورده باشید!

کوشا
12-20-2013, 02:13 PM
تا زمانی که نشانه های هستی چیزی نباشد، آن چیز در جایگاه و برابر نیستی است

مشکل شما دقیقا همین جاست نهایت زورتان این است که دلیلی بر وجود خدا نیست اما

نشانه تا دلتان بخواهد موجود است

نشانه هایی که میلیاردها انسان را مجاب به پذیرش وجود خدا کرده است.

مزدك بامداد
12-20-2013, 05:07 PM
مشکل شما دقیقا همین جاست نهایت زورتان این است که دلیلی بر وجود خدا نیست اما

نشانه تا دلتان بخواهد موجود است

نشانه هایی که میلیاردها انسان را مجاب به پذیرش وجود خدا کرده است.
بیجاست.
کژ فرنود آویزان شدن از بیشینگان.
میلیاردها آدم از زمانی که گمان میکردند آذرخش نشانه ی خداست
خداباور بودند. اکنون با پیشرفت دانش، تنها خداباور-زادگان،
نادان ها و یا نوکران بهره کشان هستند که خداباورند.
هیچکدام از فرنود ها و برهان های هستی خدا، فرزام
و پایور کننده چنین داوی نیستند.


پارسیگر

Alice
12-20-2013, 05:17 PM
لحظه ای که حواستان نباشد زبان فطرت کار خودش را می کند و حرف حق را بر زبانتان جاری می کند.

پس چرا زبان فطرت من کار خودش را نمی‌کند؟ فکر کنم فطرت من باید بیمار شده باشد!

مزدك بامداد
12-20-2013, 05:22 PM
پس چرا زبان فطرت من کار خودش را نمی‌کند؟ فکر کنم فطرت من باید بیمار شده باشد!
قران هم همین سفسته را دارد،
هر کس که ممد را نمی پذیرفته و به او
پول و دختر نمیداده، برایش آیه میامده که:
فی قلوبهم مرض = کژاندیش و بیمار روانی هستند ( چون قران قلب را جایگاه اندیشه میدانسته)
اولئک هم السفهاء = آنها خودشان کودن هستند
شرّ الدواب = مارو کژدم و بدترین جک و جانوها هستند!
لهم قلوب، لا یفقهون بها : دل دارند ولی با ان هوش نمیکنند ( در قران ، دل جایگاه اندیشه و سهش است)
...

کوشا
12-20-2013, 07:57 PM
بیجاست.
کژ فرنود آویزان شدن از بیشینگان.
میلیاردها آدم از زمانی که گمان میکردند آذرخش نشانه ی خداست
خداباور بودند. اکنون با پیشرفت دانش، تنها خداباور-زادگان،
نادان ها و یا نوکران بهره کشان هستند که خداباورند.
هیچکدام از فرنود ها و برهان های هستی خدا، فرزام
و پایور کننده چنین داوی نیستند.


ای مرده شور ببرد فرگشت را که اینگونه ضعیف عمل کرده و تنها عده ای قلیل را عقل و خرد کامل بخشیده !

کوشا
12-20-2013, 07:59 PM
قران هم همین سفسته را دارد،
هر کس که ممد را نمی پذیرفته و به او
پول و دختر نمیداده، برایش آیه میامده که:
فی قلوبهم مرض = کژاندیش و بیمار روانی هستند ( چون قران قلب را جایگاه اندیشه میدانسته)
اولئک هم السفهاء = آنها خودشان کودن هستند
شرّ الدواب = مارو کژدم و بدترین جک و جانوها هستند!
لهم قلوب، لا یفقهون بها : دل دارند ولی با ان هوش نمیکنند ( در قران ، دل جایگاه اندیشه و سهش است)
...

هزار و چهارصد سال گذشته و شما همچنان سخن پیشینیان خود را نشخوار می کنید:


وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا یَعْلَمُونَ

و هنگامى كه به آنان گفته شود: «همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید!» مى‏گویند: «آیا همچون ابلهان ایمان بیاوریم؟!» بدانید اینها همان ابلهانند ولى نمى‏دانند!

پس این فرگشت بی عرضه چه غلطی می کند؟ !

کوشا
12-20-2013, 08:05 PM
پس چرا زبان فطرت من کار خودش را نمی‌کند؟ فکر کنم فطرت من باید بیمار شده باشد!

با این تیزی ! که در دست شماست فطرت که جای خود دارد شیر ژیان هم به شما نزدیک نخواهد شد !

در ضمن ننه جون .... شبت درازه !

Alice
12-20-2013, 08:17 PM
ای مرده شور ببرد فرگشت را که اینگونه ضعیف عمل کرده و تنها عده ای قلیل را عقل و خرد کامل بخشیده !

سفسته‌ی دستیازی به باور همگانی! (http://en.wikipedia.org/wiki/Argumentum_ad_populum)


با این تیزی ! که در دست شماست فطرت که جای خود دارد شیر ژیان هم به شما نزدیک نخواهد شد !

در ضمن ننه جون .... شبت درازه !

من ننه‌ی شما نیستم!
یکی از ویژگی‌های فطرت آدمی, سرشت "بشری‌" است. آیا می‌توانید ثابت کنید تک‌تک مردم جهان
فطرت خداجو دارند؟ خیر. پس برهان فطرت هم دود می‌شود می‌رود هوا... بهمین سادگی!
--

Russell
12-20-2013, 08:39 PM
با این تیزی ! که در دست شماست فطرت که جای خود دارد شیر ژیان هم به شما نزدیک نخواهد شد !

در ضمن ننه جون .... شبت درازه !
احسنتم، تمثیل بسیار بجایی کردید، من هم پیشتر به این شباهت اشاره کرده بودم، این اتفاق نمیتواند تصادفی و بیحکمت باشد.

در فطرت انسان میل به خداجویی و بخود شاشیدن ودیعه نهاده شده که هر دو به هنگام ترس خود را از پس افکار منحط و انحرافات نمایان میکنند و بوجود خدا شهادت میدهند !!

کوشا
12-20-2013, 08:44 PM
سفسته‌ی دستیازی به باور همگانی! (http://en.wikipedia.org/wiki/Argumentum_ad_populum)

نمی شود کسی ناباور باشد اما دست به سفسطه یافتنش قوی نباشد !
آنقدر که می شود این موضوع را در ردیف دیگر سفسطه ها قرار داد

سفسطه سفسطه یابی !




من ننه‌ی شما نیستم!مشکل اینجاست که ضرب المثل بلد نیستی !

یکی از ویژگی‌های فطرت آدمی, سرشت "بشری‌" است. آیا می‌توانید ثابت کنید تک‌تک مردم جهان
فطرت خداجو دارند؟ خیر. پس برهان فطرت هم دود می‌شود می‌رود هوا... بهمین سادگی!
چرا نتوانم ؟
وقتی در نبود پیامبران مردم از پیش خود بت و خورشید و ماه را خدا انگاشته و پرستیده اند و یا به گونه ای سرنوشت خود را به ماوراء گره زده اند و
از همه مهمتر تلاش و کوشش ناباوران در پاک کردن اندیشه خدا از ذهن مردن به جایی نرسیده است؛

آیا چاره ای به جز پذیرش خداجویی در ضمیر انسان راه دیگری باقی می ماند؟
--

Alice
12-20-2013, 09:18 PM
@کوشا (http://www.daftarche.com/member.php?u=453):
اینشتین می‌گوید:

The word god is for me nothing more than the expression and product of human weaknesses.
-- Albert Einstein, in a letter responding to philosopher Eric Gutkind, who had sent him a copy of his book Choose Life: The Biblical Call to Revolt; quoted from James Randerson, "Childish Superstition: Einstein's Letter Makes View of Religion Relatively Clear: Scientist's Reply to Sell for up to £8,000, and Stoke Debate over His Beliefs" The Guardian, (13 May 2008)

a God, in short, who is but a reflection of human frailty
-- Albert Einstein, obituary in New York Times, 19 April 1955, quoted from James A Haught, "Breaking the Last Taboo" (1996)

1. سرچشمه‌ی خدایان ناتوانی و ترس هومنی به دژآمد‌های طبیعی و .. است که زمینه‌ی
ماوراءالطبیعه را پدید میاورد. پس "ترس" از طبیعت و ناتوانی انسان منجر به خودفریبی و
آرامش روانی می‌شود و این نخستین گام برای خرافه و جهل و نادانی‌ست.
2. متودولوژی و فرجامیابی شما از بیخ نادرست است که چون انسان‌ها بطور سرشتین به
ماوراءالطبیعه گرایش دارند پس همچه چیزهایی وجود دارد.
3. این فطرتی هم که از آن دم می‌زنید سرشتین نیست و اکتسابی هست. چرا؟ چون بسیاری
هستند که بگونه‌ی فطری به خدا گرایش ندارند و این بسادگی ابطال‌پذیر است. برای ابطال این
گزاره هم تنها یک نمونه ناسازگار (مثال نقض) بسنده می‌کند.


--

ادای خودتان را دربباورید.


پارسیگر

Anarchy
12-21-2013, 06:59 AM
وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا یَعْلَمُونَ

و هنگامى كه به آنان گفته شود: «همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید!» مى‏گویند: «آیا همچون ابلهان ایمان بیاوریم؟!» بدانید اینها همان ابلهانند ولى نمى‏دانند!

پرسش : وجود خدا را ثابت کنید.
پاسخ : در قرآن نوشته =))=))

Anarchy
12-21-2013, 07:06 AM
سفسطه سفسطه یابی !

وقتی مبنا را میکنید باور اکثریت و دلیلی جز این ارائه نمیکنید اسمش میشه مغلطه توسل به اکثریت... این رو هم یعنی نمیفهمید ؟




چرا نتوانم ؟
وقتی در نبود پیامبران مردم از پیش خود بت و خورشید و ماه را خدا انگاشته و پرستیده اند و یا به گونه ای سرنوشت خود را به ماوراء گره زده اند و
از همه مهمتر تلاش و کوشش ناباوران در پاک کردن اندیشه خدا از ذهن مردن به جایی نرسیده است؛

آیا چاره ای به جز پذیرش خداجویی در ضمیر انسان راه دیگری باقی می ماند؟

الله شما که خودش یک بت بود ، منتها از جلوی چشم برداشته شد و به آسمان ها برده شد برای فریب مردم !! این تمایل و باور به ماورا از سوی مردم ریشه در ناآگاهی آنها به محیط داشته... همچنان که امروز با پیشرفت علوم ، این خدای شما قدم به قدم عقب تر رفته و سنگرها رو خالی کرده...

ضمنا این هم خدمت شما :

جمعیت‌شناسی بی‌خدایی - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%85%D8%B9%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D8%B4%D9%8 6%D8%A7%D8%B3%DB%8C_%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D8 %AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C#.D9.BE.D8.B1.D8.A7.DA.A9.D9. 86.D8.AF.DA.AF.DB.8C_.D8.AC.D8.BA.D8.B1.D8.A7.D9.8 1.DB.8C.D8.A7.DB.8C.DB.8C)


اگرچه بی‌خدایان در بسیاری از کشورها در اقلیت هستند، اما حضور نسبتاً شایعی در اروپا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B1%D9%88%D9%BE%D8%A7)، کانادا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%A7%D9%86%D8%A7%D8%AF%D8%A7)، استرالیا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7) نیوزلند (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%DB%8C%D9%88%D8%B2%D9%84%D9%86%D8%AF)، کشورهای کمونیستی سابق و حال حاضر دارند همچنین به صورت کمرنگ‌تر در ایالات متحده آمریکا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA_%D9%85%D8%AA% D8%AD%D8%AF%D9%87_%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D 8%A7) و مخروط جنوبی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AE%D8%B1%D9%88%D8%B7_%D8%AC%D9%86%D9%88% D8%A8%DB%8C) نیز حضور دارند. در سال ۲۰۱۲ مرکز تحقیقاتی پیو (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B1%DA%A9%D8%B2_%D8%AA%D8%AD%D9%82%DB%8C% D9%82%D8%A7%D8%AA%DB%8C_%D9%BE%DB%8C%D9%88) به این نتیجه رسید که ۱۶ درصد از جمعیت جهان دارای وابستگی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A7%D9%88%D8%A7%D8%A8%D8%B3%D8%AA%DA%AF%D B%8C_%D8%AF%DB%8C%D9%86%DB%8C) مذهبی نیستند و این دسته سومین گروه عقیدتی بزرگ به شمار می‌روند.[۷] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%85%D8%B9%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D8%B4%D9%8 6%D8%A7%D8%B3%DB%8C_%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D8 %AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C#cite_note-7)

کوشا
12-21-2013, 08:20 PM
@کوشا (http://www.daftarche.com/member.php?u=453):
اینشتین می‌گوید:

The word god is for me nothing more than the expression and product of human weaknesses.
-- Albert Einstein, in a letter responding to philosopher Eric Gutkind, who had sent him a copy of his book Choose Life: The Biblical Call to Revolt; quoted from James Randerson, "Childish Superstition: Einstein's Letter Makes View of Religion Relatively Clear: Scientist's Reply to Sell for up to £8,000, and Stoke Debate over His Beliefs" The Guardian, (13 May 2008)

a God, in short, who is but a reflection of human frailty
-- Albert Einstein, obituary in New York Times, 19 April 1955, quoted from James A Haught, "Breaking the Last Taboo" (1996)

1. سرچشمه‌ی خدایان ناتوانی و ترس هومنی به دژآمد‌های طبیعی و .. است که زمینه‌ی
ماوراءالطبیعه را پدید میاورد. پس "ترس" از طبیعت و ناتوانی انسان منجر به خودفریبی و
آرامش روانی می‌شود و این نخستین گام برای خرافه و جهل و نادانی‌ست.
2. متودولوژی و فرجامیابی شما از بیخ نادرست است که چون انسان‌ها بطور سرشتین به
ماوراءالطبیعه گرایش دارند پس همچه چیزهایی وجود دارد.
3. این فطرتی هم که از آن دم می‌زنید سرشتین نیست و اکتسابی هست. چرا؟ چون بسیاری
هستند که بگونه‌ی فطری به خدا گرایش ندارند و این بسادگی ابطال‌پذیر است. برای ابطال این
گزاره هم تنها یک نمونه ناسازگار (مثال نقض) بسنده می‌کند.
مغلطه توسل به مرجعیت




ادای خودتان را دربباورید.

خیلی فکر کردم که بفهم ادای چه چیزی را درآورده ام که متوجه آن دو خط ریز شدم که ناخواسته از پست شما به پست من منتقل شده بودند.
عمدی در کار نبوده است.

Alice
12-21-2013, 08:40 PM
شما می‌دانید سفسته‌ی «دستیازی به آتوریته» چیست؟ من یکی دو عبارت از
اینشتین کوت کردم و به نقد آن پرداختم. سفسته‌ی مرجیعیت زمانی رخ می‌دهد
که گفته‌ی مرجع مستقیماً جای استدلال بنشیند: چون اینشتین اینرا گفته است
پس خدا وجود ندارد.
جدای از این دو ایراد دیگر هم یکی به متودولوژی شما و دیگری نقض گزاره‌ی "فطرت
بشری به ماوراء گرایش دارد" گرفتم که شما آن را نادیده گرفتید!

کوشا
12-22-2013, 07:12 PM
شما می‌دانید سفسته‌ی «دستیازی به آتوریته» چیست؟ من یکی دو عبارت از
اینشتین کوت کردم و به نقد آن پرداختم. سفسته‌ی مرجیعیت زمانی رخ می‌دهد
که گفته‌ی مرجع مستقیماً جای استدلال بنشیند: چون اینشتین اینرا گفته است
پس خدا وجود ندارد.
راه برای توجیه همیشه باز است
زمانی در جایی دیگر من نقل قولی از همین جناب انیشتین به نفع دین (نه برای اثبات دین) نقل کردم و به راحتی توسط ناباوران متهم به بکار گیری مغلطه توسل به مرجعیت شدم.

جدای از این دو ایراد دیگر هم یکی به متودولوژی شما و دیگری نقض گزاره‌ی "فطرت
بشری به ماوراء گرایش دارد" گرفتم که شما آن را نادیده گرفتید!
بگذارید با زبان خودتان صحبت کنم
بر اساس باور شما هر آنچه در هستی وجود دارد حاصل عملکرد فرگشت است

یکی از این چیزها اندیشه وجود خداست، اگر این اندیشه درست و در راستای حفظ و بقای نسل انسان باشد ناباوران
عملا در راه مبارزه با این اندیشه راه به جایی نخواهند برد

و اگر مضر برای این هدف باشد نیازی به تلاش ناباوران نخواهد بود؛ خود فرگشت به مرور زمان این عامل مضر را نابود خواهد کرد.
پس در هر صورت این مبارزه شما بر علیه خدا معنایی نداشته و غیر قابل توجیه بر اساس مبانی خودتان است.

Alice
12-22-2013, 07:31 PM
پس در هر صورت این مبارزه شما بر علیه خدا معنایی نداشته و غیر قابل توجیه بر اساس مبانی خودتان است.

خود من هم بخشی از روند فرگشت هستم و از آسمان که فرود نیامده‌ام.. فرگشت امروزی از حالت ژنتیکی
به حالت ممتیکی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%DB%8C%D9%85) درآمده و برای همین نباید همه‌چیز را به طبیعت واگذار کرد. ( هرچند من و شما هم بخشی
از طبیعت هستیم) همه‌ی این نگرستیزی‌ها و ایدوئولوژی‌های کمونیسم و کاپیتالیسم و .. در راستای فرگشت
فرهنگی است.
جدای از درستی یا نادرستی سخنتان, استدلال شما سفسته‌ی دستیازی به طبیعت (http://en.wikipedia.org/wiki/Appeal_to_nature) است و ارزش منطقی ندارد.
--


راه برای توجیه همیشه باز است

0kay :e406:

کوشا
12-22-2013, 07:48 PM
خود من هم بخشی از روند فرگشت هستم و از آسمان که فرود نیامده‌ام.. فرگشت امروزی از حالت ژنتیکی
به حالت ممتیکی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%DB%8C%D9%85) درآمده و برای همین نباید همه‌چیز را به طبیعت واگذار کرد. ( هرچند من و شما هم بخشی
از طبیعت هستیم) همه‌ی این نگرستیزی‌ها و ایدوئولوژی‌های کمونیسم و کاپیتالیسم و .. در راستای فرگشت
فرهنگی است.
جدای از درستی یا نادرستی سخنتان, استدلال شما سفسته‌ی دستیازی به طبیعت (http://en.wikipedia.org/wiki/Appeal_to_nature) است و ارزش منطقی ندارد.
--

یک بام و دو هوا معنا ندارد
اگر طبیعت مادر همه چیز شد دیگر خدا، پیامبر، جهنم، بهشت، منطق، فلسفه، عرفان و .... همه طبیعی هستند

لذا این حرف شما که استدلال من سفسطه دستیازی به طبیعت است و ارزش منطقی ندارد معنای دیگرش این است که ارزش طبیعی ندارد و این یعنی تناقض !

با نفی خدا
نسبیت محض بر همه چیز حاکم می شود و وجود معنا دار همه آنچه به تصور می آید از بین می رود.

undead_knight
12-22-2013, 08:07 PM
راه برای توجیه همیشه باز است
زمانی در جایی دیگر من نقل قولی از همین جناب انیشتین به نفع دین (نه برای اثبات دین) نقل کردم و به راحتی توسط ناباوران متهم به بکار گیری مغلطه توسل به مرجعیت شدم.

نکته»متاسفانه از دید فرگشتیک لزوما با گذشت زمان هوشمندی همه ادم ها افزایش پیدا نکرده :))


دوست عزیز،ایشون دقیقا نشون دادند که استفاده از مرجعیت برای اثبات چنین چیزی سفسطه آمیزه،اونجا به درستی به شما ایراد گرفتند و اینجا هم خود ایشون سفسطه آمیز بودن چنین چیزی رو برای اثبات عدم خدا نشون دادند.
اینکه شما از چه شاکی شدید برای من محل پرسشه:)))

Alice
12-22-2013, 08:09 PM
اگر طبیعت مادر همه چیز شد دیگر خدا، پیامبر، جهنم، بهشت، منطق، فلسفه، عرفان و .... همه طبیعی هستند

بوم بوم! :) این آخرین پُست من به شماست. بعد مردم می‌گویند چرا هی دست به سفسته‌گیرتان بالاست؟ :)
--
شما جای من ادعا می‌کنید, تحلیل می‌کنید و نتیجه می‌گیرید. (سفسته پهلوان پنبه و دستاویز به طبیعت)
من هرگز نگفتم طبیعی بودن برابر با درست بودن است, لینک هم به شما دادم:


Even if we can agree that some things are natural and some are not, what follows from this? The answer is: nothing. There is no factual reason to suppose that what is natural is good (or at least better) and what is unnatural is bad ,or at least worse

undead_knight
12-22-2013, 08:22 PM
یک بام و دو هوا معنا ندارد
اگر طبیعت مادر همه چیز شد دیگر خدا، پیامبر، جهنم، بهشت، منطق، فلسفه، عرفان و .... همه طبیعی هستند

لذا این حرف شما که استدلال من سفسطه دستیازی به طبیعت است و ارزش منطقی ندارد معنای دیگرش این است که ارزش طبیعی ندارد و این یعنی تناقض !

با نفی خدا
نسبیت محض بر همه چیز حاکم می شود و وجود معنا دار همه آنچه به تصور می آید از بین می رود.
1-ماتریالیسم یا نچرالیسم (که البته تفاوت هایی دارند که موقتا نادیده میگیرمشون) به این معنا هست که همه چیز در جهان مادی یا طبیعی هست.
2-نچرالیسم به این معنا نیست که هر اون چیزی که در طبیعت رخ میده"درست" هست،بلکه به این معناست که هر چیزی که در طبیعت رخ میده "موجود" هست.(بر خلاف بعضی ایدولوژی های ایده آلیستی که ماده رو ناموجود و ذهنی میدونند)
3-در یک سیستم اخلاقی یا در این مورد منطقی لزومی نداره که ما هر چیز "طبیعی" رو "خوب" یا "درست" بدونیم بنابراین منطقی یا اخلاقی به معنای طبیعی نیست.


ما برای داشتن منطق و اخلاق نیازی به خدا نداریم،برای نمونه برای اصل عدم تناقض نیازی نیست که کسی به خدا باور داشته باشه یا نه،اینکه مایع،جامد نیست ربطی به جن و پری و الله نداره:))

Anarchy
12-22-2013, 08:32 PM
بگذارید با زبان خودتان صحبت کنم
بر اساس باور شما هر آنچه در هستی وجود دارد حاصل عملکرد فرگشت است

یکی از این چیزها اندیشه وجود خداست، اگر این اندیشه درست و در راستای حفظ و بقای نسل انسان باشد ناباوران
عملا در راه مبارزه با این اندیشه راه به جایی نخواهند برد

و اگر مضر برای این هدف باشد نیازی به تلاش ناباوران نخواهد بود؛ خود فرگشت به مرور زمان این عامل مضر را نابود خواهد کرد.
پس در هر صورت این مبارزه شما بر علیه خدا معنایی نداشته و غیر قابل توجیه بر اساس مبانی خودتان است.

بحثی دارید در این زمینه به این تاپیک مراجعه کنید :

دین و فرگشت (http://www.daftarche.com/%D9%81%D8%B1%DA%AF%D8%B4%D8%AA-38/%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D9%88-%D9%81%D8%B1%DA%AF%D8%B4%D8%AA-1036/)

کوشا
12-22-2013, 08:33 PM
نچرالیسم به این معنا نیست که هر اون چیزی که در طبیعت رخ میده"درست" هست،بلکه به این معناست که هر چیزی که در طبیعت رخ میده "موجود" هست.(
و دقیقا موجود است
درست بودن و نبودن تنها تفسیر ما از آن چیز بر اساس منافع و مضار آن برای ماست و دیگر یک ملاک و مقیاس
جهانی و فراگیر برای سنجس راستی و ناراستی وجود نخواهد داشت.

Anarchy
12-22-2013, 08:37 PM
و دقیقا موجود است
درست بودن و نبودن تنها تفسیر ما از آن چیز بر اساس منافع و مضار آن برای ماست و دیگر یک ملاک و مقیاس
جهانی و فراگیر برای سنجس راستی و ناراستی وجود نخواهد داشت.

خب بر این اساس که تیشه به ریشه دیدگاه خودتون میزنید...

undead_knight
12-22-2013, 08:44 PM
و دقیقا موجود است
درست بودن و نبودن تنها تفسیر ما از آن چیز بر اساس منافع و مضار آن برای ماست و دیگر یک ملاک و مقیاس
جهانی و فراگیر برای سنجس راستی و ناراستی وجود نخواهد داشت.
مطالعه کنید جانم:)
اینو میگم چون کافیه فقط یک سرچ بکنید تا تنوع سیستم های فلسفی و اخلاقی که سنجه هایی جهان شمول ارائه میدند باعث گیج رفتن سرتون بشه:))

کوشا
12-22-2013, 08:45 PM
بنابراین منطقی یا اخلاقی به معنای طبیعی نیست.
این یعنی تناقض

ما برای داشتن منطق و اخلاق نیازی به خدا نداریم،برای نمونه برای اصل عدم تناقض نیازی نیست که کسی به خدا باور داشته باشه یا نه،اینکه مایع،جامد نیست ربطی به جن و پری و الله نداره:))
بدون وجود خدا
همه کارهایی که ما انجام می دهیم یک نوع سرگرمی برای گذراندن زمان است و هیچ ارزش دیگری ندارد
ارزش کارهای ما با ارزش کارهایی که در لانه مورچه ها و کندوی زنبورها می شود کاملا مساوی است و هیچ رجحانی بر آنها ندارد.
همین کل کل کردن های ما در اینجا مسخره ترین کاری است که دو دسته از انسانها می توانند انجام دهند !

کوشا
12-22-2013, 08:50 PM
مطالعه کنید جانم:)
اینو میگم چون کافیه فقط یک سرچ بکنید تا تنوع سیستم های فلسفی و اخلاقی که سنجه هایی جهان شمول ارائه میدند باعث گیج رفتن سرتون بشه:))
چنین چیزی محال است هر کس هر حرفی زده از دیدگاه خودش بر اساس پیش فرضهای قبلی گفته و الا این همه اختلاف و جنگ و کشت و کشتار معنا نداشت.
شاید در همه سیستم های فلسفی و اخلاقی مثلا دروغ گفتن را بد دانسته باشند و همه بر بد بودن آن اتفاق داشته باشند اما
در مرحله عمل هر مکتب و هر شخصی دروغ را به گونه ای تفسیر خواهد کرد که به نفع او باشد.

کوشا
12-22-2013, 08:53 PM
خب بر این اساس که تیشه به ریشه دیدگاه خودتون میزنید...
شما ظاهرا از وسط بحث موضوع را دیده اید
بحث این است با نفی خدا و ملاک قرار دادن طبیعت
هر چیزی تنها موجود است و ......

مزدك بامداد
12-23-2013, 12:34 AM
بگذارید با زبان خودتان صحبت کنم
بر اساس باور شما هر آنچه در هستی وجود دارد حاصل عملکرد فرگشت است

یکی از این چیزها اندیشه وجود خداست، اگر این اندیشه درست و در راستای حفظ و بقای نسل انسان باشد ناباوران
عملا در راه مبارزه با این اندیشه راه به جایی نخواهند برد

و اگر مضر برای این هدف باشد نیازی به تلاش ناباوران نخواهد بود؛ خود فرگشت به مرور زمان این عامل مضر را نابود خواهد کرد.
پس در هر صورت این مبارزه شما بر علیه خدا معنایی نداشته و غیر قابل توجیه بر اساس مبانی خودتان است.
بیجاست،
خود ما هم بخشی از طبیعت و یکی از پراسنج های گزینش طبیعی هستیم.
زمانی این روندم توتم پرستی و آفتاب پرستی را پدید آورد که چون یک چسب،
یک گروه و قبیله را به هم پیوند میداد و انها را بر دشمن پیروز میکرد و سپس
چند خدایی و سپس تک خدایی و یا الله برای انیکه راهزنان عرب بتوانند با
شمشیر به جهان چیره شوند ولی امروز از برخورد همه ی اینها و از آموزش
از گذشته، دیگر چیزی بنام حقوق بشر و آزادی خواهی و دادگری و خردورزی
و دانش و .. پدید آمده و آهسته آهسته زیر پی باور های کهنه و نادرست را
میزند و گرچه گالیله در پیشگاه کلیسا زانو زده و به به پشیمانی روی اورد ولی
سرانجام این کلیسا بود که از او پوزش خواست و به آشغالدانی رفت!


پارسیگر

Anarchy
12-23-2013, 09:04 AM
این یعنی تناقض

شما اصلا متوجه هستید مغلطه توسل به طبیعت چی میگه ؟





N is natural.Therefore, N is good or right.U is unnatural.Therefore, U is bad or wrong.


یعنی هر آنچه در طبیعت هست ، درست نیست...




بدون وجود خدا
همه کارهایی که ما انجام می دهیم یک نوع سرگرمی برای گذراندن زمان است و هیچ ارزش دیگری ندارد
ارزش کارهای ما با ارزش کارهایی که در لانه مورچه ها و کندوی زنبورها می شود کاملا مساوی است و هیچ رجحانی بر آنها ندارد.
همین کل کل کردن های ما در اینجا مسخره ترین کاری است که دو دسته از انسانها می توانند انجام دهند !

خب این تنها یکی از مکاتب اخلاقی هست که میگه هر کاری که خدا بگه خوبه ، اخلاقی هست... که خروجی اون هم احکامی نظیر بریدن سر افراد تحت نام مرتد و محارب ، بریدن دست و پای آنها بر خلاف هم ، شلاق ، سنگسار و ...

یعنی در چنین مکتب اخلاقی ، به راحتی هر کاری با برچسب دستور خدا ، اخلاقی میشه...

Anarchy
12-23-2013, 09:10 AM
چنین چیزی محال است هر کس هر حرفی زده از دیدگاه خودش بر اساس پیش فرضهای قبلی گفته و الا این همه اختلاف و جنگ و کشت و کشتار معنا نداشت.
شاید در همه سیستم های فلسفی و اخلاقی مثلا دروغ گفتن را بد دانسته باشند و همه بر بد بودن آن اتفاق داشته باشند اما
در مرحله عمل هر مکتب و هر شخصی دروغ را به گونه ای تفسیر خواهد کرد که به نفع او باشد.


1)اینکه شما باور رو نقد کنید نه باورمند رو
2) اینکه هر مکتب و شخص شامل خداباوری و خداباوران هم میشه یا نه ؟



شما ظاهرا از وسط بحث موضوع را دیده اید
بحث این است با نفی خدا و ملاک قرار دادن طبیعت
هر چیزی تنها موجود است و ......

نه از ابتدای بحث بودم... دوستان اشاره به مغلطه رجوع به طبیعت داشتن که هر چیزی در طبیعت موجود است ( طبیعیست ) ، لزوما خوب نیست !! ایراد شما به چه چیزی هست دقیقا ؟

کوشا
12-24-2013, 06:26 PM
1)
نه از ابتدای بحث بودم... دوستان اشاره به مغلطه رجوع به طبیعت داشتن که هر چیزی در طبیعت موجود است ( طبیعیست ) ، لزوما خوب نیست !! ایراد شما به چه چیزی هست دقیقا ؟

من هم همین را گفتم
بدون خدا هر چیزی تنها موجود است
اما اینکه خوب است یا بد است

بستگی به منفعت شخص یا گروهی است که با آن برخورد می کند.

ایراد این است که با در نظر نگرفتن خدا هیچ چاره ای جز پذیرش نسبیت در همه چیز به خصوص در اخلاق نیست.

هست؟؟

Anarchy
12-25-2013, 05:23 PM
من هم همین را گفتم
بدون خدا هر چیزی تنها موجود است
اما اینکه خوب است یا بد است

بستگی به منفعت شخص یا گروهی است که با آن برخورد می کند.

ایراد این است که با در نظر نگرفتن خدا هیچ چاره ای جز پذیرش نسبیت در همه چیز به خصوص در اخلاق نیست.

هست؟؟


شما اول بفرمایید ببینیم اطلاع دارید ما به طور کلی چند مکتب اخلاقی داریم ؟؟

بعد یعنی شما میفرمایید این خدا هست که به خوبی و بدی ارزش ذاتی بخشیده ؟

undead_knight
12-25-2013, 07:05 PM
این یعنی تناقض

بدون وجود خدا
همه کارهایی که ما انجام می دهیم یک نوع سرگرمی برای گذراندن زمان است و هیچ ارزش دیگری ندارد
ارزش کارهای ما با ارزش کارهایی که در لانه مورچه ها و کندوی زنبورها می شود کاملا مساوی است و هیچ رجحانی بر آنها ندارد.
همین کل کل کردن های ما در اینجا مسخره ترین کاری است که دو دسته از انسانها می توانند انجام دهند !
من فکر میکنم معیار گفتگو بین انسان ها منطق هست،اگر شما اصول منطقی رو نمیپذیرید نمیتونید با هیچ کسی به توافق برسید!
اگر شما معنای اخلاقی یا منطقی رو میخواید بزور مساوی طبیعی بدونید دارید سر معنای واژه ها رو هم نفی میکنید.

"ارزش" یک چیز ربطی به "منطقی" بودنش نداره،شاید حتی من با شما موافق باشم که این بحث ها ارزش خاصی نداره ولی نمیشه به حکم اینکه چیزی "بی ارزش" هست اون رو "غیر منطقی" خوند.
مثلا 1=1 شاید چیز بدیهی یا بی ارزشی به نظر بیاد ولی چیزی غیر منطقی نیست.

چنین چیزی محال است هر کس هر حرفی زده از دیدگاه خودش بر اساس پیش فرضهای قبلی گفته و الا این همه اختلاف و جنگ و کشت و کشتار معنا نداشت.
شاید در همه سیستم های فلسفی و اخلاقی مثلا دروغ گفتن را بد دانسته باشند و همه بر بد بودن آن اتفاق داشته باشند اما
در مرحله عمل هر مکتب و هر شخصی دروغ را به گونه ای تفسیر خواهد کرد که به نفع او باشد.
طبیعی هست که هر کس از دیدگاه خودش و پیش فرض های خودش حرف بزنه!قرار نیست که همه بهشون وحی بشه:))
معیاری که برای همه در این وسط مشترکه و شما هم ناچارا دارید ازش استفاده میکنید منطقه،ما چاره جز استفاده از منطق نداریم.
قسمت بولد شده هم یک سفسطه "توسل به پیامدها (http://en.wikipedia.org/wiki/Appeal_to_consequences)" هست.

اینکه در عمل چه اتفاقی میافته هم نوعی سفسطه "کارکردگرایانه (http://skepdic.com/pragmatic.html)"هست،اینکه یک سری باور چه کارکردهایی دارند به معنای درست یا غلط بودنشون نیست.

کوشا
12-25-2013, 07:06 PM
شما اول بفرمایید ببینیم اطلاع دارید ما به طور کلی چند مکتب اخلاقی داریم ؟؟

بعد یعنی شما میفرمایید این خدا هست که به خوبی و بدی ارزش ذاتی بخشیده ؟
فرض کنید بی نهایت مکتب اخلاقی داشته باشیم
اما مهم این است که به قول معروف بی مایه فطیره

تنها ذات قابل فرض در هستی خداست و تکیه بر این ذات تنها موجب و سبب ارزشمند شدن است.
بدون این ذات همه هستی با همه بزرگی که دارد

هیچ مطلق است.

Anarchy
12-25-2013, 07:57 PM
فرض کنید بی نهایت مکتب اخلاقی داشته باشیم
اما مهم این است که به قول معروف بی مایه فطیره

بله مایه شما که منجر به بریدن سر و دست و شلاق و سنگسار و در آوردن چشم میشه ، اصلا فطیر نیست !!




تنها ذات قابل فرض در هستی خداست و تکیه بر این ذات تنها موجب و سبب ارزشمند شدن است.
بدون این ذات همه هستی با همه بزرگی که دارد

هیچ مطلق است.

برادر اینها که باز روضه های درون دینی شماست و اینجا ارزشی نداره !! کمتر مصادره به مطلوب بفرمایید به جایی بر نمیخوره...

پس شما میفرمایید یک عمل خوب است چون دستور/نظر/اراده خدا این بوده ؟

کوشا
12-26-2013, 04:19 PM
بله مایه شما که منجر به بریدن سر و دست و شلاق و سنگسار و در آوردن چشم میشه ، اصلا فطیر نیست !!
فطیر نیست چون مستند به تنها منشاء قابل فرض است.


برادر اینها که باز روضه های درون دینی شماست و اینجا ارزشی نداره !! کمتر مصادره به مطلوب بفرمایید به جایی بر نمیخوره...

پس شما میفرمایید یک عمل خوب است چون دستور/نظر/اراده خدا این بوده ؟

شما روضه بهتری بخوانید تا پای منبر شما گریه کنیم !

از همین الآن تا هر وقت که مایل باشید به شما و بقیه کسانی که ادعایی در این زمینه دارند
فرصت داده می شود یک دلیل منطقی و عقلانی بر لزوم زنده بودن و زندگی کردن به جز عبادت و پرستش ارائه کنید
اگر توانستید
شک نکنید من لحظه ای در ترک عقاید خود درنگ نخواهم کرد و تمام حق را یکجا به شما خواهم داد.
بسم الله...

Anarchy
12-27-2013, 04:58 PM
فطیر نیست چون مستند به تنها منشاء قابل فرض است.

این منشا قابل فرض شما که مزین به تمامی رذائل اخلاقیست استاد...




شما روضه بهتری بخوانید تا پای منبر شما گریه کنیم !

از همین الآن تا هر وقت که مایل باشید به شما و بقیه کسانی که ادعایی در این زمینه دارند
فرصت داده می شود یک دلیل منطقی و عقلانی بر لزوم زنده بودن و زندگی کردن به جز عبادت و پرستش ارائه کنید
اگر توانستید
شک نکنید من لحظه ای در ترک عقاید خود درنگ نخواهم کرد و تمام حق را یکجا به شما خواهم داد.
بسم الله...

شما برای ما مشخص کنید هدف خدا از تعیین لزوم عبادت و پرستشش چی بوده ؟؟ یعنی بفرمایید انقدر در دلیل یابی به عقب برید تا ببینیم قادر به تحلیل ذهنیت خدای فرضی خود هستید یا به اونجا که میرسید لال مونی میگیرید...

کوشا
12-27-2013, 05:57 PM
شما برای ما مشخص کنید هدف خدا از تعیین لزوم عبادت و پرستشش چی بوده ؟؟

فرض کنید هیچ هدفی در کار نبوده
خدا بوده، قدرتش رو داشته دلش خواسته و چنین هدفی رو قرار داده !

شما راه انتخابی خود را مستدل و عقلانیت آن را نشان دهید تا کسی مثل من با تکیه بر این عقلانیت با خیال راحت، بی خیال خدا و هدف و .... شود.

Anarchy
12-27-2013, 07:21 PM
فرض کنید هیچ هدفی در کار نبوده
خدا بوده، قدرتش رو داشته دلش خواسته و چنین هدفی رو قرار داده !

شما راه انتخابی خود را مستدل و عقلانیت آن را نشان دهید تا کسی مثل من با تکیه بر این عقلانیت با خیال راحت، بی خیال خدا و هدف و .... شود.

خیر استاد اینجوری نمیشه که ما فرض کنیم !! ظاهرا شما ارتباط نزدیکی با خدا دارید ، باید جواب سوال های ما رو بدونید. شما جواب بدید در نهایت هدف چی بوده که من و شما تا ابد مشغول پرستش و عبادت خدا باشیم !! ببینیم در نهایت حرف شما چقدر معقول و منطقی هست...

کوشا
12-28-2013, 08:08 PM
خیر استاد اینجوری نمیشه که ما فرض کنیم !! ظاهرا شما ارتباط نزدیکی با خدا دارید ، باید جواب سوال های ما رو بدونید. شما جواب بدید در نهایت هدف چی بوده که من و شما تا ابد مشغول پرستش و عبادت خدا باشیم !! ببینیم در نهایت حرف شما چقدر معقول و منطقی هست...

من هیچ ارتباط نزدیکی با خدا ندارم یه آدم کاملا معمولی
راهی که من و امثال من انتخاب کرده ایم یک راه کاملا محافظه کارانه و مبنی بر احتیاط است و هیچ نیازی به استدلال محکم و بدون درز ندارد
چون خونه آخرش اینه که ما اشتباه کرده ایم و در نهایت هنگام مرگ
دقیقا مثل یک لامپ سوخته و تمام/

اما اگر اشتباه نکرده باشیم
این لامپ سوخته جاش با یک تلسکوپ با مقیاسی میلیادرها میلیارد برابر بزرگترین تلسکوپ های موجود، عوض میشه و
افقی به وسعت همه وجود در برابر این تلسکوپ و بقیه ماجرا...
در مورد فلسفه عبادت می توانید به دو لینک زیر رجوع کنید:
چرا باید عبادت كنیم؟ (http://www.andisheqom.com/Files/faq.php?level=4&id=397&urlId=388)

چرا باید خدا را عبادت کنیم؟ (http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=120597)

نظر شخصی من:
هیچ چیزی برای انسان لذت بخش تر از حیرت کردن نیست از مشاهده یک گل زیبا گرفته تا ریزه کاریی هایی که در وجود خود یا هستی پیرامون خصوصا ستارگان و کهکشانها و .... می بیند.
عبادت برای رسیدن به حیرتی بی نهایت است حال بعضی معدود در همین دنیا به چنین حیرتی می رسند و ندای سبحانی سبحانی ما اعظم شأنی سر می دهند
و عده بی شمار دیگر در جهان دیگر.

حالا شما بفرمایید یه استدلال نیم بند بر درستی راهی که می روید بیان کنید.

Anarchy
12-29-2013, 10:51 AM
من هیچ ارتباط نزدیکی با خدا ندارم یه آدم کاملا معمولی
راهی که من و امثال من انتخاب کرده ایم یک راه کاملا محافظه کارانه و مبنی بر احتیاط است و هیچ نیازی به استدلال محکم و بدون درز ندارد
چون خونه آخرش اینه که ما اشتباه کرده ایم و در نهایت هنگام مرگ
دقیقا مثل یک لامپ سوخته و تمام/

اما اگر اشتباه نکرده باشیم
این لامپ سوخته جاش با یک تلسکوپ با مقیاسی میلیادرها میلیارد برابر بزرگترین تلسکوپ های موجود، عوض میشه و
افقی به وسعت همه وجود در برابر این تلسکوپ و بقیه ماجرا...

برادر کوشا ، یه چیزی شنیدی اما درست نشنیدی !! این حرف شما همون قمار پاسکال هست که قبلا پنبه اش رو زدیم !! خواستید تشریف بیارید در تاپیک خودش :

«قُمار پاسکال» Pascal's Wager (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%C2%AB%D9%82%D9%8F%D9%85%D8%A7%D8%B1-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%DA%A9%D8%A7%D9%84%C2%BB-pascals-wager-413/)




در مورد فلسفه عبادت می توانید به دو لینک زیر رجوع کنید:
چرا باید عبادت كنیم؟

چرا باید خدا را عبادت کنیم؟

لینک به درد من نمیخوره !! اگر چیزی از خودتون دارید بفرمایید... سوال هم این بود که هدف از خلق انسان که نهایتا به عبادت خدا منجر بشه چی هست و به قول معروف آخرش که چی ؟




نظر شخصی من:
هیچ چیزی برای انسان لذت بخش تر از حیرت کردن نیست از مشاهده یک گل زیبا گرفته تا ریزه کاریی هایی که در وجود خود یا هستی پیرامون خصوصا ستارگان و کهکشانها و .... می بیند.
عبادت برای رسیدن به حیرتی بی نهایت است حال بعضی معدود در همین دنیا به چنین حیرتی می رسند و ندای سبحانی سبحانی ما اعظم شأنی سر می دهند
و عده بی شمار دیگر در جهان دیگر.

خب بعد از حیرت کردن چی ؟ که چی بشه و به کجا برسه این حیرت ؟ این همه رنج و سختی و آزمایش و شرور بر سر ما تا به حیرت برسیم... در اینجا لقب سادیست برازنده چه موجودیست به نظر شما ؟




حالا شما بفرمایید یه استدلال نیم بند بر درستی راهی که می روید بیان کنید.

ما زنده هستیم و زندگی میکنیم. راه ما تنها همین هست !!

Alice
12-29-2013, 04:22 PM
هیچ چیزی برای انسان لذت بخش تر از حیرت کردن نیست از مشاهده یک گل زیبا گرفته تا ریزه کاریی هایی که در وجود خود یا هستی پیرامون خصوصا ستارگان و کهکشانها و .... می بیند.

فارغ از بحث وجود یا عدم وجود خدا:
از این جمله خوشم آمد. من هم از ریزنگاری‌های یک شاخه گل خوشبو لذت می‌برم و
یا زمانیکه در پارکی قدم می‌زنم از بوی سبزه، بوی چمن و علف سرمست می‌شوم.
ولی خب اگر در یک شب کویری به آسمان سیاه و ستاره‌های درشت و پُررنگ می نگرم
برعکس، حیرت توام با درد می‌برم. بدنم سست می‌شود و احساس پوچی و بیچارگی
می‌کنم. البته همه چیز به دیدگاه آدم بستگی دارد؛ برای شما فکر می‌کنم رصد آسمان
و کهکشان جلوه‌ی حق و عظمت و ید قدرت باری تعالی را نمایان می‌کند.
---
این چرخ فلک که ما در او حیرانیم
فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید چراغدان و عالم فانوس
ما چون صوریم کاندر او گردانیم

کوشا
12-29-2013, 07:37 PM
برادر کوشا ، یه چیزی شنیدی اما درست نشنیدی !! این حرف شما همون قمار پاسکال هست که قبلا پنبه اش رو زدیم !! خواستید تشریف بیارید در تاپیک خودش :

«قُمار پاسکال» Pascal's Wager (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%C2%AB%D9%82%D9%8F%D9%85%D8%A7%D8%B1-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%DA%A9%D8%A7%D9%84%C2%BB-pascals-wager-413/)
پنبه؟ !!!
برهان دفع ضرر محتمل یک برهان اسکاتی است و هیچ راه فراری از آن وجود ندارد.


خب بعد از حیرت کردن چی ؟ که چی بشه و به کجا برسه این حیرت ؟
این حیرت تمامی ندارد و متصل به ابدیت است؛ یک ابدیت نوش بدون نیش

این همه رنج و سختی و آزمایش و شرور بر سر ما تا به حیرت برسیم... در اینجا لقب سادیست برازنده چه موجودیست به نظر شما ؟
بستگی دارد از کدام زاویه به موضوع نگاه کنیم
برای به دست آوردن هر چیزی باید بهای آن را پرداخت و آنچه قرار است ما بپردازیم به هیچ وجه قابل قیاس با آنچه قرار است به دست آوریم نیست؛
دمی به قول شما رنج در مقابل یک ابدیت آرامش مطلق
معامله پر سودی است نیست؟


ما زنده هستیم و زندگی میکنیم. راه ما تنها همین هست !!
شتر و گاو و پلنگ هم همین کار را می کنند
بدون نیاز به افزایش قابل توجه وزن مغزشان و زور زیادی فرگشت
با این حساب شما که هنوز خود را از طراز حیوانات جدا نکرده اید و خود را همسنگ آنها می دانید بهتر نیست سکوت کنید و ایرادهای بنی اسرائیلی به استدلال و برهان دیگران نگیرید؟

مزدك بامداد
12-29-2013, 07:41 PM
رای به دست آوردن هر چیزی باید بهای آن را پرداخت
بیجاست،
ستیز بر سر همین است که جهان میتوانست
جوری باشد که برای چیز ها بهایی پرداخت نشود!


کوشا
12-29-2013, 07:51 PM
ولی خب اگر در یک شب کویری به آسمان سیاه و ستاره‌های درشت و پُررنگ می نگرم
برعکس، حیرت توام با درد می‌برم. بدنم سست می‌شود و احساس پوچی و بیچارگی
می‌کنم.
حس درستی دارید
بدون وجود خدا ما موجوداتی مفلوک و بیچاره ایم، محصور بین دو عدم
بی هیچ نشان و آدرسی
در ناکجا آباد هستی!

کوشا
12-29-2013, 07:55 PM
بیجاست،
ستیز بر سر همین است که جهان میتوانست
جوری باشد که برای چیز ها بهایی پرداخت نشود!


بر اساس چه منطق و چه مبنایی؟؟

مزدك بامداد
12-29-2013, 10:06 PM
محصور بین دو عدم
بیجاست، نیستی نداریم.
همه ی ریزگانی که مارا ساخته اند، پیش از ما هم بوده اند
و پس از ما هم خواهند بود. ما تنها چینشی ویژه از این
ریزگان هستیم




بدون وجود خدا ما موجوداتی مفلوک و بیچاره ایم،
اینهم بیجاست، به وارونه، با باور به باشنده ای پندارین
و همه کاره شمردن او، ما بیچاره و "فلک" زده ایم !
با دست برداشتن از این باور نادرست. خود میتوانیم
سرنوشت خود را بدست بگیریم، از بدآمد های آسمانی
نترسیم و آذرخش های خدایان را زندانی کنیم !

مزدك بامداد
12-29-2013, 10:08 PM
بر اساس چه منطق و چه مبنایی؟؟
گفتیم که اگر خدای شما آزارگر نبود، میتوانست جهانی بیافریند
که در آن نیاز نباشد که در آن برای رسیدن به چیزی توی سر
همدیگر زده و کاروانهای قریش را بدزدیم !

folaani
12-30-2013, 08:45 AM
کوشا دیدی آخرش توی داستان خدامراد حرفی از دین و مذهب و نماز و روزه نبود؟ :e057:
اسمی از پیامبر و امام هم نیامد. حتی کوچکترین اشاره ای بهش نبود.

البته من با همین نوع عرفان حال میکنم! چون با عقل من بیشتر تطابق داره.
بنظر من راههای زیادی برای پیشرفت در بعد معنوی و وارد شدن به سطوح برتر هست.
ولی نزد عموم تصور اینه که فقط دین و مذهب باید داشته باشی و اگر نداشته باشی وضعت اونور خرابه.
اما من اینطور فکر نمیکنم.
هرچند کسی چه میدونه شاید خدامراد هم در اون سطح گیر کرده بود و ناشناختنی براش یک چیز دست نیافتنی و ناشناختنی بنظر میامد بخاطر همین. شاید بخاطر همین غمگین بود و فکر آرزوهای دیگرش.
آخه آدم به هرجا هم برسه خب دوست داره بیشتر پیش بره به جای برتری برسه. چون فکر میکنه ممکنه شدنی باشه. چون حتما این پتانسیل رو میبینه که دلش میخواد. اینکه دلمون میخواد، شاید یعنی اینکه واقعا هم ظرفیتش رو داریم و جایی که هستیم حد آخر ما نیست!

بهرحال کسی چه میداند.
همه چیز پیچیده و قابل تردید است.

اما من فکر میکنم بهرحال گریزی از این نیست که هرکس بر اساس خود واقعیش پیش بره.
برای من این راه و زندگی اجتناب ناپذیر بود. این تفکر.
و فکر میکنم اینطوری سرعت پیشرفتم حداکثری شده. حداکثر ممکن برای من در حال حاضر!

بهرحال مهم نیست.
باید مثل خدامراد بود.
زیاد سخت نگرفت به خود.
ما تلاش خودمون رو میکنیم در جهتی و تاحدی که براش انگیزه و دلیل و توان کافی داریم.
دیگه نباید که خودمون رو بخاطر چیزهای نامعلوم شکنجه کنیم و آزار بدیم.
آدم باید اول در حق خودش مروت و مهربانی و عدالت رو روا بکنه.
و برای این من به حرف این و اون و منابع دینی مراجعه یا اکتفا نمیکنم، چون بهرصورت قانعم نکردن.

Anarchy
12-30-2013, 10:00 AM
پنبه؟ !!!
برهان دفع ضرر محتمل یک برهان اسکاتی است و هیچ راه فراری از آن وجود ندارد.

اسکات جان ، شما هم که فقط خالی بندی بلدی !! خب برو تو همون تاپیک جواب بده اگه حرفی داری...




این حیرت تمامی ندارد و متصل به ابدیت است؛ یک ابدیت نوش بدون نیش




بستگی دارد از کدام زاویه به موضوع نگاه کنیم
برای به دست آوردن هر چیزی باید بهای آن را پرداخت و آنچه قرار است ما بپردازیم به هیچ وجه قابل قیاس با آنچه قرار است به دست آوریم نیست؛
دمی به قول شما رنج در مقابل یک ابدیت آرامش مطلق
معامله پر سودی است نیست؟

اول اینکه درد و رنج بسیار و احتمال خطا هم بسیار آن هم در یک باری که با رضایت ما طراحی نشده منطیقه ؟ دوم چه چیزی نصیب خدا میشه و هدف خدا از این گل بازی و حیرت افکنی به روح و جان ما چی بوده ؟




شتر و گاو و پلنگ هم همین کار را می کنند
بدون نیاز به افزایش قابل توجه وزن مغزشان و زور زیادی فرگشت
با این حساب شما که هنوز خود را از طراز حیوانات جدا نکرده اید و خود را همسنگ آنها می دانید بهتر نیست سکوت کنید و ایرادهای بنی اسرائیلی به استدلال و برهان دیگران نگیرید؟

از کی تا حالا حزعبلات شما اسمش شده برهان !! برهان کوشا لابد...

شما هنوز نتونستید جز مشتی توهمات بی سر و ته دلیلی برای این خلقت خدا و این رنج و عذاب و آزمایش و بعد هم حیرت ابدی خودتون پیدا کنید !! من ابتدا میخوام خزعبل بودن هدف شما از زندگی رو نشون بدم ، بعد در مورد اینکه به راستی زندگی به خودی خود معنا و هدفی داره یا نه بحث میکنیم !!

folaani
12-30-2013, 10:52 AM
من آدم مذهبی تاحالا ندیدم که توی بحث از این کس شعرها نگه.
اصولا هم یک منشاء اش همون تفکر و القای دینی و حرف زدن و طرز استدلالهای خود دینه!

یکیش بخاطر همین من دیگه دفاع و پیروی از دین و مذهب رو رها کردم.
هیچ انسان خردمند و آزاد و قوی واقعی نمیتونه برای همیشه این همه اراجیف و تفکر و گفتار و رفتار غیر منطقی رو تحمل کنه.
واقعا که نوبره!
آخه اسم این هم شد حق و حقیقت؟

folaani
12-30-2013, 10:59 AM
تف به این دین و تفکر.
تف به این مسخرگی که بجای حق و حقیقت و عقل و منطق به خوردمون دادن.
واسه ما همه چیز رو هر طور خواستن خودشون تعریف کردن. عقل، حق، منطق، حقیقت، برهان، رنج، لذت، خوشبختی، ...
ولی بالاخره آخرش که چی؟
شاید بعضیا با همین باورهای کور و از روی ترس و امیدهای روان ضعیف خودشون تا آخر عمر همینطور دوام بیارن و بمیرن، اما امثال من چی؟
یک عمر فکر و تن خودمون رو در زنجیر محدود این تعصبات و باورهای کور نگه داریم و رنج بدیم، که چی بشه؟
بعدشم مسخرس که دلمون خوش باشه که بله اگر خدا و آخرتی بود وضعمون خوبه چون اینطور فکر و رفتار کردیم!!
میگم واقعا چقدر کودکانه نیست، چقدر ابلهانه نیست، چقدر بدیهی و قابل اطمینانه ها :e415:

جالبه خدایی که خودش منو آفریده و این عقل و شناخت درونی رو بهم داده ازم انتظار داره این نیروها رو به امید و ترس از خودش زیرپا بذارم و همینطور کورکورانه امیدوار باشم.

واقعا دلقک های دنیا هستن این مذهبیون کپک زده.
فقط مذهبیون دلقک نیستن، ولی مذهبیون هم هستن.

folaani
12-30-2013, 11:16 AM
ببخشید کوشا دیگه با تو نیستما!
عقده گشایی و بد و بیراه میخوام بدم به این مذاهب و مدعیانش که اینقدر اراجیف به خوردمون دادن و سرمون رو کلاه گذاشتن. در بعضی موارد نادانسته و در بعضی موارد هم بنظرم دانسته! حتی اونی هم که نادانسته این کار رو میکنه بالاخره اغلب یه تعصبی و غروری چیزی داره و بخاطر همین به منافع شخصی خودش ربط داره، وگرنه کس شعر به دیگران نمیخورونه!

این بحث خدا و آخرت و دین از بچگی به همین شکل به خورد ما داده شد.
از پدر و مادرم گله ندارم، چون اونا خودشون هم قربانی بودن، خودشون هم در همون حد بودن، و مثلا کدوم مادری بد فرزندش رو میخواد؟ پس قصد و نیت بدی نداشتن اکثرا و دنبال منافع شخصی نبودن. هرچند اینم نمیشه مطلق فرض کرد و 100% مطمئن بود؛ یه مسئلهء نسبی است.

ولی دیگران، این همه جنجال و ادعا، واقعا این همه اراجیف صدمن یک غاز که به خوردمون دادن لابلا، میگم لابلا، نمیگم همش اراجیف و بدردنخور بوده، و همین نشون میده آدم منصف و دقیقی هستم، اما اراجیف همین بود که مثلا میگفتن دین یک راهکار روشن و همه جانبه زندگی و تنها نوع درسته که همهء جوابها و چیزها رو باید توی اون جستجو کنید و دیگه به چیزی خارج از دین نیازی نیست.
اما من دین رو خیلی ناقص تر و ضعیف تر و پر از تناقض و چیزهای غیرمنطقی یافتم که بخواد در این حد مطمئن و کارا و تردیدناپذیر باشه.
اگر فقط به دین بود، من هیچوقت ماهیت و راه و روش و اهمیت قدرتهای اصیل و درونی رو درنمی یافتم و اینقدر قوی و خوشبخت نمیشدم. چون دین در این باره حرف زیادی نزده بودم. هیچوقت نزد و نزده است. انگار که این چیزها اصلا وجود نداره، یا زیادم مهم نیست؛ اما در عمل من اینها رو خیلی مهم یافتم! چرا دین در این مورد صحبتی نکرده بود؟ چرا طوری صحبت و رفتار میکرد انگار که ما سوپرمن هستیم یا اینکه از راه و روش و دیدگاه خودش میشه آدم خوشبختی شد؛ حتی از همون بعد صرف معنویش هم بخوای درنظر بگیری.

من گله دارم.
من خودم رو برحق میبینم که به حکم تجربه و دریافتهای مستقیم خودم اعتراض کنم و طغیان کنم بر این تفکر و ادعاهای بی پایه و اثبات نشده که به اسم مسلمات به خوردمون دادن.

من خدامراد رو خوندم. مشکل زیادی باهاش ندارم. ممکنه واقعیت داشته، ممکنه هم نداشته. بعضی چیزهاش مشکوک میزنه منطقا. و البته در خیلی چیزها باهاش مشترک هستم. اما هیچ دلیلی هم ندیدم و نمی بینم که این ربطی به اون خدا و دین مدعیانش داشته باشه. بلکه بعکس میتونم اون رو اگر نه مخالف، ولی حداقل متفاوت از این قضایا، ببینم.

مذاهب حرف مفت میزنن، زور میگن، چرت میگن، خودشون ناروا میکنن؛ بعد میخوان به ما درس حق و حقیقت بدن؟
میخوان کون ما رو پاره کنن با یک مشت شیره سرمالی!

مدعیان مذاهب باید ببینن و قبول کنن که دیگه دوران اونها گذشته.
و شاید بجای اینکه کمکی به پیشرفت بشریت بکنن، دارن حتی جلوی پیشرفتش رو هم میگیرن.

در حقیقت بنظر من الان دوران معنویته. نه دین و مذهب!
هرچند هنوز انبوهی از توده ها و عوام درپیت دنبال این دکان های مخروبه هستند!
دین شاید یه زمانی حرفی برای گفتن داشته و مفید بوده، اما الان خیلی وقتا حکایت همون دکان خرابه ها شده که عده ای کلاهبردار یا احمق درشون جای گرفتن.

و این حماقت بی پایان همچنان ادامه دارد.
چراکه نادان ها هیچوقت به پایان نمیرسند!
من اصل و اساس دین رو زیر سوال نمیبرم، یعنی مطمئن نیستم، ولی در اینکه نمیتونم و نباید دربست پیرو این حجره داران فعلی بود شکی ندارم.
دین چیزی مخدوش و ثابت نشده است.
نه تاریخ مستندش و نه چیز دیگه حقانیت اون خدا و دین توده ها رو ثابت میکنه.
همین و بس.
مسئله ایست نامعلوم.
و ما درحال حاضر منابع معتبرتر و کاراتری در اختیار داریم. مثل نیروهای وجودی خودمان.
چرا باید هر اراجیفی را که به نام دین و خدا تحویل بشریت شده است همینطور، ما انسانهای این عصر آزادی و اطلاعات و هوش و علم، آنهم ما خردمندان، بپذیریم و پیروی کنیم؟
با این کار ما در قدم اول حقیقت و حق لحظهء جاری و دریافت وجودی خودمان را زیر پا گذاشته ایم.
چرا که این چیزهای زورچپانی آشکارا کالبدی پوسیده و متعفن بنظر می آیند!

کوشا
12-30-2013, 06:51 PM
بیجاست، نیستی نداریم.
همه ی ریزگانی که مارا ساخته اند، پیش از ما هم بوده اند
و پس از ما هم خواهند بود. ما تنها چینشی ویژه از این
ریزگان هستیم
تو، مزدک چند دهه قبل نبودی و چندی دیگر نیز نخواهی بود
یعنی مطلبی به این سادگی را هم نمی فهمی؟


اینهم بیجاست، به وارونه، با باور به باشنده ای پندارین
و همه کاره شمردن او، ما بیچاره و "فلک" زده ایم !
با دست برداشتن از این باور نادرست. خود میتوانیم
سرنوشت خود را بدست بگیریم، از بدآمد های آسمانی
نترسیم و آذرخش های خدایان را زندانی کنیم !
بدبخت بیچاره تا کی؟

کوشا
12-30-2013, 07:04 PM
گفتیم که اگر خدای شما آزارگر نبود، میتوانست جهانی بیافریند
که در آن نیاز نباشد که در آن برای رسیدن به چیزی توی سر
همدیگر زده و کاروانهای قریش را بدزدیم !

پس شما هم از مفت خوری ! چندان بدتان نمی آید؟

Anarchy
12-30-2013, 07:15 PM
پس شما هم از مفت خوری ! چندان بدتان نمی آید؟

به نظر میرسه خدای شما دنبال کارگر و شاگرد مفت برای بازی های طراحی شده توسط خودش و بدون کسب رضایت از ما بوده در واقع !!

کوشا
12-30-2013, 07:26 PM
اسکات جان ، شما هم که فقط خالی بندی بلدی !! خب برو تو همون تاپیک جواب بده اگه حرفی داری...
حوصله خوندن چرندیات رو ندارم، لب مطلب رو تو چند خط بگو تا جوابش رو بدم.


اول اینکه درد و رنج بسیار و احتمال خطا هم بسیار آن هم در یک باری که با رضایت ما طراحی نشده منطیقه ؟ دوم چه چیزی نصیب خدا میشه و هدف خدا از این گل بازی و حیرت افکنی به روح و جان ما چی بوده ؟

رضایت ما؟؟؟
ببخشید ما کیلو چنده؟
در مورد هدف خدا هم مایل بودی می تونی به لینک هایی که دادم مراجعه کنی، در یک کلام هدف در فعل است نه در فاعل.


از کی تا حالا حزعبلات شما اسمش شده برهان !! برهان کوشا لابد...
عاقلان دانند.

شما هنوز نتونستید جز مشتی توهمات بی سر و ته دلیلی برای این خلقت خدا و این رنج و عذاب و آزمایش و بعد هم حیرت ابدی خودتون پیدا کنید !! من ابتدا میخوام خزعبل بودن هدف شما از زندگی رو نشون بدم ، بعد در مورد اینکه به راستی زندگی به خودی خود معنا و هدفی داره یا نه بحث میکنیم !!
شما هرگز توانایی این کار را نخواهید داشت
دست شما به هیچ چیز و هیچ جایی بند نیست؛ محصور بین دو عدم !

کوشا
12-30-2013, 07:29 PM
بدون کسب رضایت از ما
جدی جدی باورتون شده کسی یا چیزی هستید؟!!!؟؟؟

کوشا
12-30-2013, 08:10 PM
کوشا دیدی آخرش توی داستان خدامراد حرفی از دین و مذهب و نماز و روزه نبود؟ :e057:
اسمی از پیامبر و امام هم نیامد. حتی کوچکترین اشاره ای بهش نبود.
خب این چه چیزی رو ثابت می کنه؟


البته من با همین نوع عرفان حال میکنم! چون با عقل من بیشتر تطابق داره.این تطابق با عقل من چه نوع استدلال و برهانی است؟

بنظر من راههای زیادی برای پیشرفت در بعد معنوی و وارد شدن به سطوح برتر هست.چه دلیلی بر صحت و درستی این راهها وجود دارد؟

ولی نزد عموم تصور اینه که فقط دین و مذهب باید داشته باشی و اگر نداشته باشی وضعت اونور خرابه.
اما من اینطور فکر نمیکنم.عموم استدلال مخصوص به خودشون رو دارن، شما چی؟


همه چیز پیچیده و قابل تردید است.
چرا؟
دلیلتان بر این مدعا چیست؟

اما من فکر میکنم بهرحال گریزی از این نیست که هرکس بر اساس خود واقعیش پیش بره.
برای من این راه و زندگی اجتناب ناپذیر بود. این تفکر.به چه دلیل؟

و فکر میکنم اینطوری سرعت پیشرفتم حداکثری شده. حداکثر ممکن برای من در حال حاضر!
چرا باید به سرعت حداکثری رسید؟

بهرحال مهم نیست.چرا مهم نیست؟

باید مثل خدامراد بود.به چه دلیلی؟

زیاد سخت نگرفت به خود.باز هم چرا؟

ما تلاش خودمون رو میکنیم در جهتی و تاحدی که براش انگیزه و دلیل و توان کافی داریم.در کدام جهت و تا چه حد و مقدار، چرا کمتر نه و چرا بیشتر نه؟

دیگه نباید که خودمون رو بخاطر چیزهای نامعلوم شکنجه کنیم و آزار بدیم.شکنجه یعنی چه و چرا نباید خود را شکنجه دهیم؟

آدم باید اول در حق خودش مروت و مهربانی و عدالت رو روا بکنه.پایه این استدلال چیست؟

و برای این من به حرف این و اون و منابع دینی مراجعه یا اکتفا نمیکنم، چون بهرصورت قانعم نکردن.
نخواستید قانع شوید و یا واقعا قانع کننده نبودند؟

کوشا
12-30-2013, 08:15 PM
هیچ انسان خردمند و آزاد و قوی واقعی نمیتونه برای همیشه این همه اراجیف و تفکر و گفتار و رفتار غیر منطقی رو تحمل کنه.
واقعا که نوبره!
میشه یه مقدار بیشتر از خودتون تعریف کنید؟

کوشا
12-30-2013, 08:28 PM
<br>
تف به این دین و تفکر.<br>
تف به این مسخرگی که بجای حق و حقیقت و عقل و منطق به خوردمون دادن.<br>
واسه ما همه چیز رو هر طور خواستن خودشون تعریف کردن. عقل، حق، منطق، حقیقت، برهان، رنج، لذت، خوشبختی، ...<br>
ولی بالاخره آخرش که چی؟<br>
شاید بعضیا با همین باورهای کور و از روی ترس و امیدهای روان ضعیف خودشون تا آخر عمر همینطور دوام بیارن و بمیرن، اما امثال من چی؟<br>
یک عمر فکر و تن خودمون رو در زنجیر محدود این تعصبات و باورهای کور نگه داریم و رنج بدیم، که چی بشه؟<br>
بعدشم مسخرس که دلمون خوش باشه که بله اگر خدا و آخرتی بود وضعمون خوبه چون اینطور فکر و رفتار کردیم!!<br>
میگم واقعا چقدر کودکانه نیست، چقدر ابلهانه نیست، چقدر بدیهی و قابل اطمینانه ها
جالبه خدایی که خودش منو آفریده و این عقل و شناخت درونی رو بهم داده ازم انتظار داره این نیروها رو به امید و ترس از خودش زیرپا بذارم و همینطور کورکورانه امیدوار باشم.<br>
<br>
واقعا دلقک های دنیا هستن این مذهبیون کپک زده.<br>
فقط مذهبیون دلقک نیستن، ولی مذهبیون هم هستن.ببخشید کوشا دیگه با تو نیستما!<br>
عقده گشایی و بد و بیراه میخوام بدم به این مذاهب و مدعیانش که اینقدر اراجیف به خوردمون دادن و سرمون رو کلاه گذاشتن. در بعضی موارد نادانسته و در بعضی موارد هم بنظرم دانسته! حتی اونی هم که نادانسته این کار رو میکنه بالاخره اغلب یه تعصبی و غروری چیزی داره و بخاطر همین به منافع شخصی خودش ربط داره، وگرنه کس شعر به دیگران نمیخورونه!<br>
<br>
این بحث خدا و آخرت و دین از بچگی به همین شکل به خورد ما داده شد.<br>
از پدر و مادرم گله ندارم، چون اونا خودشون هم قربانی بودن، خودشون هم در همون حد بودن، و مثلا کدوم مادری بد فرزندش رو میخواد؟ پس قصد و نیت بدی نداشتن اکثرا و دنبال منافع شخصی نبودن. هرچند اینم نمیشه مطلق فرض کرد و 100% مطمئن بود؛ یه مسئلهء نسبی است.<br>
<br>
ولی دیگران، این همه جنجال و ادعا، واقعا این همه اراجیف صدمن یک غاز که به خوردمون دادن لابلا، میگم لابلا، نمیگم همش اراجیف و بدردنخور بوده، و همین نشون میده آدم منصف و دقیقی هستم، اما اراجیف همین بود که مثلا میگفتن دین یک راهکار روشن و همه جانبه زندگی و تنها نوع درسته که همهء جوابها و چیزها رو باید توی اون جستجو کنید و دیگه به چیزی خارج از دین نیازی نیست.<br>
اما من دین رو خیلی ناقص تر و ضعیف تر و پر از تناقض و چیزهای غیرمنطقی یافتم که بخواد در این حد مطمئن و کارا و تردیدناپذیر باشه.<br>
اگر فقط به دین بود، من هیچوقت ماهیت و راه و روش و اهمیت قدرتهای اصیل و درونی رو درنمی یافتم و اینقدر قوی و خوشبخت نمیشدم. چون دین در این باره حرف زیادی نزده بودم. هیچوقت نزد و نزده است. انگار که این چیزها اصلا وجود نداره، یا زیادم مهم نیست؛ اما در عمل من اینها رو خیلی مهم یافتم! چرا دین در این مورد صحبتی نکرده بود؟ چرا طوری صحبت و رفتار میکرد انگار که ما سوپرمن هستیم یا اینکه از راه و روش و دیدگاه خودش میشه آدم خوشبختی شد؛ حتی از همون بعد صرف معنویش هم بخوای درنظر بگیری.<br>
<br>
من گله دارم.<br>
من خودم رو برحق میبینم که به حکم تجربه و دریافتهای مستقیم خودم اعتراض کنم و طغیان کنم بر این تفکر و ادعاهای بی پایه و اثبات نشده که به اسم مسلمات به خوردمون دادن.<br>
<br>
من خدامراد رو خوندم. مشکل زیادی باهاش ندارم. ممکنه واقعیت داشته، ممکنه هم نداشته. بعضی چیزهاش مشکوک میزنه منطقا. و البته در خیلی چیزها باهاش مشترک هستم. اما هیچ دلیلی هم ندیدم و نمی بینم که این ربطی به اون خدا و دین مدعیانش داشته باشه. بلکه بعکس میتونم اون رو اگر نه مخالف، ولی حداقل متفاوت از این قضایا، ببینم.<br>
<br>
مذاهب حرف مفت میزنن، زور میگن، چرت میگن، خودشون ناروا میکنن؛ بعد میخوان به ما درس حق و حقیقت بدن؟<br>
میخوان کون ما رو پاره کنن با یک مشت شیره سرمالی!<br>
<br>
مدعیان مذاهب باید ببینن و قبول کنن که دیگه دوران اونها گذشته.<br>
و شاید بجای اینکه کمکی به پیشرفت بشریت بکنن، دارن حتی جلوی پیشرفتش رو هم میگیرن.<br>
<br>
در حقیقت بنظر من الان دوران معنویته. نه دین و مذهب!<br>
هرچند هنوز انبوهی از توده ها و عوام درپیت دنبال این دکان های مخروبه هستند!<br>
دین شاید یه زمانی حرفی برای گفتن داشته و مفید بوده، اما الان خیلی وقتا حکایت همون دکان خرابه ها شده که عده ای کلاهبردار یا احمق درشون جای گرفتن.<br>
<br>
و این حماقت بی پایان همچنان ادامه دارد.<br>
چراکه نادان ها هیچوقت به پایان نمیرسند!<br>
من اصل و اساس دین رو زیر سوال نمیبرم، یعنی مطمئن نیستم، ولی در اینکه نمیتونم و نباید دربست پیرو این حجره داران فعلی بود شکی ندارم.<br>
دین چیزی مخدوش و ثابت نشده است.<br>
نه تاریخ مستندش و نه چیز دیگه حقانیت اون خدا و دین توده ها رو ثابت میکنه.<br>
همین و بس.<br>
مسئله ایست نامعلوم.<br>
و ما درحال حاضر منابع معتبرتر و کاراتری در اختیار داریم. مثل نیروهای وجودی خودمان.<br>
چرا باید هر اراجیفی را که به نام دین و خدا تحویل بشریت شده است همینطور، ما انسانهای این عصر آزادی و اطلاعات و هوش و علم، آنهم ما خردمندان، بپذیریم و پیروی کنیم؟<br>
با این کار ما در قدم اول حقیقت و حق لحظهء جاری و دریافت وجودی خودمان را زیر پا گذاشته ایم.<br>
چرا که این چیزهای زورچپانی آشکارا کالبدی پوسیده و متعفن بنظر می آیند!<br>
خلاصه حرفهای شما:
من چون یقین به معارف بیان شده از طرف دین ندارم حق دارم بر اساس شک و ظنی که دارم هر نوع توهین و تمسخر و اتهامی که مایل باشم نثار مذهبی ها کنم !
چرا؟
چون مذهب و دین آن چیزی که من انتظار دارم نیست ! خصوصا که گاهی جلوی خواسته های من می ایستد !

اگر هم کسی به من اشکال وارد کنه که این چیزهایی که سر هم کردی یک سری اراجیف مفت و بی پایه و اساس است
جواب خواهم داد که
اصلا مهم نیست، دلیل و برهان کیلویی چنده؟
مهم این است که من اینطور می خواهم.

Anarchy
12-30-2013, 08:58 PM
حوصله خوندن چرندیات رو ندارم، لب مطلب رو تو چند خط بگو تا جوابش رو بدم.

البته این گشاد شدگی عمدی شما برای پاسخ ندادن ، قابل پیشبینی بود :e415: ، اما لب مطلب در این پست هست :

«قُمار پاسکال» Pascal's Wager (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%C2%AB%D9%82%D9%8F%D9%85%D8%A7%D8%B1-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%DA%A9%D8%A7%D9%84%C2%BB-pascals-wager-413/#post34595)




رضایت ما؟؟؟
ببخشید ما کیلو چنده؟
در مورد هدف خدا هم مایل بودی می تونی به لینک هایی که دادم مراجعه کنی، در یک کلام هدف در فعل است نه در فاعل.

برادر کوشا ، بخش مورد نظر شما که دقیقا بیان هدف خدا از خلقت هست رو بذار ببینیم چی تو چنته داری !! ضمنا وقتی قرار هست امتحانی گرفته بشه کسی رو به زور و بدون اعلام قبلی برنمیدارن بیارن سر امتحان...




عاقلان دانند.

عاقلان میدانند :e405: !!




شما هرگز توانایی این کار را نخواهید داشت
دست شما به هیچ چیز و هیچ جایی بند نیست؛ محصور بین دو عدم !

عدمی در کار نبوده و نیست و دقیقا به همین دلیل سخن از خدا و خلقت بی معنی هست !! چون خدای شما یک سرش باید به عدم وصل شه تا داستان خلقت جور در بیاد... ما هم به کوری چشم شما بدون پیروی از باور های رایج در حال زندگی و به گوشه راندن خدا هستیم...

حالا جواب پرسش رو بدید :

هدف خدا از خلقت چی بوده ؟




جدی جدی باورتون شده کسی یا چیزی هستید؟!!!؟؟؟

بله که هستیم !! خدای شما هم زیر ضربات ما در حال جان دادن هست...

کوشا
12-31-2013, 07:50 PM
عدمی در کار نبوده و نیست و دقیقا به همین دلیل سخن از خدا و خلقت بی معنی هست !! چون خدای شما یک سرش باید به عدم وصل شه تا داستان خلقت جور در بیاد... ما هم به کوری چشم شما بدون پیروی از باور های رایج در حال زندگی و به گوشه راندن خدا هستیم...
از این نمد کلاهی برای بیخدا دوخته نمی شود
این که عدمی در کار نبوده هر چند حرف درست و حقی است اما هیچ ربطی به اینکه طبق باور بیخدایی
"تو" زمانی نبودی و بزودی نیز نیست خواهی شد ندارد


حالا جواب پرسش رو بدید :

هدف خدا از خلقت چی بوده ؟
گفته شد که هدف در فعل است نه در فاعل


بله که هستیم !! خدای شما هم زیر ضربات ما در حال جان دادن هست...

آروز بر جوانان عیب نیست
و البته
شتر در خواب بیند پنبه دانه

Anarchy
12-31-2013, 08:06 PM
از این نمد کلاهی برای بیخدا دوخته نمی شود
این که عدمی در کار نبوده هر چند حرف درست و حقی است اما هیچ ربطی به اینکه طبق باور بیخدایی
"تو" زمانی نبودی و بزودی نیز نیست خواهی شد ندارد

اینکه عدمی در کار نبوده خود به خود خدای خالق رو به نابودی خواهد کشاند !! کلیت هستی ، همیشه هست فقط اجزا در حال جا به جایی هستن...




گفته شد که هدف در فعل است نه در فاعل

پرسش این بود که "هدف خدا" از "خلقت" چی بوده... مگر اینکه بگویید خدا در خلقت نقشی نداشته یا خدا بی هدف بوده !! پس دردسر خودتون رو بیشتر نکنید. یا مزخرف نگید یا بگید نمیدونم یا در حد دانش انسان نیست و این گونه خزعبلات پا منبری که یاد گرفتید همیشه در وقت کم آوردن بگید :e402: !!




آروز بر جوانان عیب نیست
و البته
شتر در خواب بیند پنبه دانه

همین که زحمت دقاع از خدا بر دوش شما افتاده و خودش ناتوانه ظاهرا ، گویای همه چیز هست !!

کوشا
12-31-2013, 08:14 PM
اینکه عدمی در کار نبوده خود به خود خدای خالق رو به نابودی خواهد کشاند !! کلیت هستی ، همیشه هست فقط اجزا در حال جا به جایی هستن...
اگر اینقدر سواد داشتی که معنای کلمه خلق و خالق را بهفمی نیازی نبود اینقدر مانند بچه ها ورجه وورجه کنی و تو جواب دادن به جای منطق
بالا پایین بپری و شکلک دربیاری !


پرسش این بود که "هدف خدا" از "خلقت" چی بوده... مگر اینکه بگویید خدا در خلقت نقشی نداشته یا خدا بی هدف بوده !! پس دردسر خودتون رو بیشتر نکنید. یا مزخرف نگید یا بگید نمیدونم یا در حد دانش انسان نیست و این گونه خزعبلات پا منبری که یاد گرفتید همیشه در وقت کم آوردن بگید :e402: !!

خب جواب رو نفهمیدی عین بچه آدم بگو نفهمیدم برام توضیح بده !


همین که زحمت دقاع از خدا بر دوش شما افتاده و خودش ناتوانه ظاهرا ، گویای همه چیز هست !!
اگر یقین داشتی خدا وجود نداره
با خیال راحت می رفتی دنبال چریدن بیشتر و لذت بردن
(د لایف ایز شورت)
وقت خودت رو اینجا تلف نکن برو تا میتونی زندگی را لیس بزن تا ناکام از دنیا نری !

Anarchy
12-31-2013, 08:36 PM
اگر اینقدر سواد داشتی که معنای کلمه خلق و خالق را بهفمی نیازی نبود اینقدر مانند بچه ها ورجه وورجه کنی و تو جواب دادن به جای منطق
بالا پایین بپری و شکلک دربیاری !

معنی کلمه رو از شما بهتر میدونم و با همفکران شما هم قبلا بحث کردم...خدای شما در بهترین حالت ، "صانع" هست نه " خالق" !!




خب جواب رو نفهمیدی عین بچه آدم بگو نفهمیدم برام توضیح بده !

حرف مفت نزنید و اگر جواب ندارید برای این سوال که "هدف خدا از خلقت" چی بوده ، سوال من رو طبق دلخواه خودتون تغییر ندید !!




اگر یقین داشتی خدا وجود نداره
با خیال راحت می رفتی دنبال چریدن بیشتر و لذت بردن
(د لایف ایز شورت)
وقت خودت رو اینجا تلف نکن برو تا میتونی زندگی را لیس بزن تا ناکام از دنیا نری !

البته چریدن و لذت بردن به خودی خود نه ایرادی داره و نه الله شما ردش کرده !! تمام وعده های آخرت شما هم ، همین چریدن دنیایی ما هست... منتها ممکنه شما اون دنیا که بری ، جای لذات و چراهای وعده داده شده ، با یک بیلاخ بزرگ مشابه :e00e: مواجه بشید :24::24: !!

folaani
01-01-2014, 05:22 PM
خدای اینها خود شیطان است!

کوشا
01-01-2014, 06:16 PM
معنی کلمه رو از شما بهتر میدونم و با همفکران شما هم قبلا بحث کردم...خدای شما در بهترین حالت ، "صانع" هست نه " خالق" !!
نه نفهمیدید !


حرف مفت نزنید و اگر جواب ندارید برای این سوال که "هدف خدا از خلقت" چی بوده ، سوال من رو طبق دلخواه خودتون تغییر ندید !!
هدف در فعل است نه در فاعل
به همون لینک های که دادم رجوع کن تا معنی این جمله رو بفهمی


البته چریدن و لذت بردن به خودی خود نه ایرادی داره و نه الله شما ردش کرده !! تمام وعده های آخرت شما هم ، همین چریدن دنیایی ما هست... منتها ممکنه شما اون دنیا که بری ، جای لذات و چراهای وعده داده شده ، با یک بیلاخ بزرگ مشابه :e00e: مواجه بشید :24::24: !!
من نهایت تلاش خود را کرده ایم نتیجه هر چه بادا باد:


ماجرای تشرف دوباره علامه حسن‌زاده آملی به دین اسلام (http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13921008001311)
خداوند استاد علامه حسن‌زاده آملی را که از بزرگان و عرفا و متفکران عالم اسلام است، حفظ کند. ایشان می‌‌فرمود: «من زمانی به ذهنم آمد نکند آنچه را که من تا به حال از عقاید و اندیشه‌‌ها و افکار پذیرفته‌‌ام به تقلید از پدر و مادر و قوم و قبیله و مردم بوده باشد و همین طور تحت تأثیر قرار گرفته باشم. لذا تمام عقاید خودم را و همه آنچه را که از پدر و مادر و قوم و خویش و مردم گرفته بودم، بوسیدم و کنار گذاشتم.
تصمیم گرفتم به عنوان یک انسان عاقل در میان این غوغا و فضای فعلی خودم حق و باطل را بفهمم. تمام کتاب‌هایی را که در مباحث ادیان غرب و شرق قبل از اسلام و بعد از اسلام بود، از آیین بودا تا مسیحیت و یهود و آتش‌پرست‌ها و سرخ‌پوست‌های آمریکایی و ... جمع‌‌آوری کردم. شروع به مطالعه و بررسی و بحث نمودم و مدت زیادی را به این مطالعه فراگیر اختصاص دادم.
پس از زمان بسیار زیادی که مطالعاتم پیرامون این افکار و اندیشه‌‌ها انجام شد، آنها را کنار قرآن و روایات اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و تعالیم اسلامی قرار دادم. بدون تعارف و هیچ مبالغه‌‌ای دیدم آنچه را به طور پراکنده از حرف‌های خوب و عقاید صحیح از دیگر کتب بررسی کرده‌‌ام، بسیار بهتر و کاملترش در قرآن وجود دارد.
صرف نظر از این، آنچه را که از اوهام و خیالات و امور غیر منطقی و غیر برهانی در بقیه کتب و مرام‌ها و مسلک‌ها است، در قرآن و سیره نبوی و تعالیم ائمه معصومین (ع) وجود ندارد.
آنگاه من دوباره به دین مبین اسلام مشرف شدم و از بین فرق و مذاهبی که در دین مبین اسلام هست و هم چنین فرقه‌های گوناگون تشیع، دیدم تنها مذهب و تنها دینی که صاحب و ناموس دارد و می‌شود به آن اتکا کرد مذهب شیعه 12
امامی است. ما می‌توانیم بگوییم کسی که انسان کامل است و در زمان فعلی هست و پشتوانه ماست، حضرت ولی عصر(عج) است.

بقیه فرق و ادیان نه نبوتشان به پر رنگی نبوت اسلام است و نه انسان کامل حاضر موجود در زمان ما در میان آنها و در تفکراتشان هست. لذا من دوباره به دین مبین اسلام و مذهب تشیع نوع اثنی عشری مشرف شدم و همانطور که در وجود خورشید شک نمی‌‌کنم، در حقانیت دین خودم ذره‌‌ای تردید ندارم».

Anarchy
01-01-2014, 07:08 PM
نه نفهمیدید !

شما هم هر زمان جواب نداشتید دو کلمه شکمی میپرونید و فلنگ رو میبندید !!! مثل آدم بفرمایید بگید خدا هستی رو از عدم خلق کرده یا نه ؟؟ بزرگان شما که زیر پاسخ به این پرسش زاییدن ، ببینیم شما چیکار میکنی !!




هدف در فعل است نه در فاعل
به همون لینک های که دادم رجوع کن تا معنی این جمله رو بفهمی

زیر پاسخ زاییدی میفرستی دنبال نخود سیاه !!

پرسش آنارشی (ع) : هدف خدا از خلقت چی بوده ؟
پاسخ کوشا : هدف در فعل است نه فاعل !!

برادر خب زاییدی دیگه... چرا خرعبل میگی؟؟




من نهایت تلاش خود را کرده ایم نتیجه هر چه بادا باد:

پس شما هم دنبال همون چرا و لذات هستی دیگه !! حوری و قلمان و نهر های پر از مشروب... فقط بپا بیلاخ نصیبت نشه !!!




تصمیم گرفتم به عنوان یک انسان عاقل در میان این غوغا و فضای فعلی خودم حق و باطل را بفهمم. تمام کتاب‌هایی را که در مباحث ادیان غرب و شرق قبل از اسلام و بعد از اسلام بود، از آیین بودا تا مسیحیت و یهود و آتش‌پرست‌ها و سرخ‌پوست‌های آمریکایی و ... جمع‌‌آوری کردم. شروع به مطالعه و بررسی و بحث نمودم و مدت زیادی را به این مطالعه فراگیر اختصاص دادم.

علامه خالی بستن !! شما فقط حساب کنید چند تا کتاب و چند صفحه میشه !! تا آخر عمرشم وقت میذاشته نمیرسیده همه رو بخونه :e411:

کوشا
01-01-2014, 07:55 PM
خدا هستی رو از عدم خلق کرده یا نه ؟؟

نه
معنای واقعی کلمه خلق، نمود است یعنی چیزی که وجود واقعی ندارد و تنها وجود نماست
خلق از عدم محال است، وجود شدن عدم تناقض است.
تمام آنچه آن را مخلوق یا موجود می گوییم تنها تجلی وجود جل جلاله و عظم شأنه است.

توضیح بیشتر در اینجا (http://hooallahahad.mihanblog.com/post/64)

Anarchy
01-01-2014, 08:04 PM
نه
معنای واقعی کلمه خلق، نمود است یعنی چیزی که وجود واقعی ندارد و تنها وجود نماست
خلق از عدم محال است، وجود شدن عدم تناقض است.
تمام آنچه آن را مخلوق یا موجود می گوییم تنها تجلی وجود جل جلاله و عظم شأنه است.

توضیح بیشتر باشه برای خودتون چون همه رو قبلا خوندم !!

خب اگر عدمی نبوده به دنبالش هستی خلق شه ، یعنی هستی خودش همواره بوده !! اگر بوده پس خدا این وسط چیکاره هست ؟

کوشا
01-01-2014, 08:25 PM
توضیح بیشتر باشه برای خودتون چون همه رو قبلا خوندم !!

خب اگر عدمی نبوده به دنبالش هستی خلق شه ، یعنی هستی خودش همواره بوده !! اگر بوده پس خدا این وسط چیکاره هست ؟
مشخص شد که نخوندی
برو بخون
نترس چیزی از دست نمی دی !
در ضمن حرف من رو هم نفهمیدی.

Anarchy
01-01-2014, 09:32 PM
مشخص شد که نخوندی
برو بخون
نترس چیزی از دست نمی دی !
در ضمن حرف من رو هم نفهمیدی.

برادر کوشا ، خود برادران مسلمان هم در پاسخ به این سوال موندن !! بر مبنای آیات قرآن :

خلق (http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=35960)


1- از دیدگاه دینی كلامی؛ خَلْق، از این دیدگاه در معنای آفریدن و ایجاد كردن به كار می‌رود و آن دارای دو معنای مطلق و نسبی است:
الف) خلق مطلق: و آن عبارت است از صِرف الایجاد یا خلق از عدم (= آفرینش از هیچ) كه صفتی است خداوندی و كرداری است ویژۀ حق تعالی. خلق در این معنا همان ابداع، یعنی آفرینش موجودات مجرد است، یعنی موجوداتی كه نه در ماده‌اند و نه در زمان و به اصطلاح فلاسفه مسبوق به ماده و مدت (=زمان) نیستند ابداع از دیدگاه متكلمان به پدید آوردن شیء بدون استفاده از اصل یعنی بدون استفاده از چیزی دیگر به عنوان اساس و بنیاد و نیز بدون تقلید كردن از یك نمونه (الگو) تعبیر می‌شود و چنان‌كه


« خَلَقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ »[1] (http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=35960#_edn1)

به دلیل


« بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ »[2] (http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=35960#_edn2)

به معنی اِبداع زمین و آسمان از سوی خداست. نیز آیۀ شریفۀ


« أَفَمَن یَخْلُقُ كَمَن لاَّ یَخْلُقُ أَفَلا تَذَكَّرُونَ »[3] (http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=35960#_edn3)

تأییدی بر كاربرد خلق است در معنای ابداع، چرا كه تنها خدا قادر به ابداع است و ماسوی الله چنین قدرتی ندارند.
ب)خلق نسبی: و آن عبارت است از ایجاد شیء ازشیء، یعنی پدید آوردن چیزی از چیزهای دیگر كه به منزلۀ‌ مواد و مصالح به شمار می‌آیند. چنان كه مراد از خلق در آیۀ


« خَلَقَ الإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ »[4] (http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=35960#_edn4)

«خدا انسان را از نطفه آفرید»

یا


« خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ »[5] (http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=35960#_edn5)

«خدا انسان را از چكیدۀ گِل آفرید»

بیانگر ایجاد شیء (=انسان) از شیء دیگر (=نطفه یا چكیدۀ گل) است.
این گونه خلق كه در زمان و مكان صورت می‌گیرد و به اصطلاح مسبوق است به ماده و مادت (=زمان) همان است كه چون از سوی خداوند صورت پذیرد، در اصطلاح فیلسوفان از آن به احداث و از آفریده‌های مسبوق به ماده و مدت (= موجودات مادی) به محدثات تعبیر می‌شود، چنان‌كه چون از آفرینش موجودات مسبوق به ماده و نه مسبوق به زمان (=مدت) سخن برود- یعنی از خلق افلاك- از آن به تكوین یا اختراع تعبیر می‌گردد.
از آن‌جا كه متكلمان برخلاف فلاسفه آفرینش هر قسم از موجودات را با اصطلاح خاص بیان نمی‌كنند و اصطلاحاتِ بیانگر آفرینش، مثل ابداع و تكوین و احداث و اختراع و همانند آن‌ها را – به صورت مترادف و در مفهوم خلق و ایجاد به كار می‌برند، طبیعی و بدیهی است كه خلق از دیدگاه آنان در دو معنای خاص (=مطلق= ابداع) و عام (=نسبی= احداث و تكوین یا اختراع) به كار رود و آفرینش تمام حوزه‌های هستی، یعنی حوزۀ مجردات، حوزۀ افلاك و حوزۀ موجودات مادی را بیان كند.



پس بر خلاف حرف شما ، ظاهرا خدا از عدم هم قادر به خلق بوده !! اما این آیات دشواری فلسفی ایجاد میکنه و ظاهرا الله حواسش نبوده!! پس نیاز به ماله کشی هست :


3- از دیدگاه فلسفی؛ در فلسفۀ اسلامی ایجاد شیئی از شیئی دیگر و با ایجاد مسبوق به ماده و مدت، «خلق» نام دارد و هر امر ممكن الوجودی جز خداوند، فعل و معلول او به شمار می‌رود و بی‌واسطه یا باواسطه یا با چند واسطه به او مرتبط می‌شود. نخستین صادر از خدا یك عقل است. این عقل به خودی خود ممكن و به وسیله مبداء نخستین واجب است. این صدور یا فیض، نخستین انگیزۀ صدور بقیۀ موجودات است و پس از وجود او مخلوقات دارای انقساماتی از قبیل مادی مجرد و مجرد عقلی و مثالی می‌گردند. موجودات و مخلوقات جهان از حیث فلسفی، «ممكن‌»‌اند، یعنی دارای وجودی كه از ناحیۀ ذات، مستقل و قائم به خود نیست بلكه وجودش به غیر است از این رو هرگاه نظر به ذات، آن باشد، وجودش مستقل است، نیز وجودش، مساوق با وحدت است ولی اگر با توجه به غیری كه وجودش از او است در نظر گرفته شود، ایجاد است نه وجود، و آن غیر، موجود او خواهد بود. همین وجود به اعتبارات گرفته دیگر مخلوق و مظهر رحمت الهی نیز هست، پس هستی و نیستی( وجود و عدم) دو امر زاید بر موجود و معدوم نیستند بلكه خود موجود و معدوم‌اند؛ اما وهمِ انسان چنین می‌پندارند كه هستی و نیستی دو صفت راجع به موجود و معدوم هستند. [6] (http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=35960#_edn6)

حالا پیدا کنید پرتقال فروش را :e415: !!


ببینید خودشون هم دچار درگیری و اختلاف برای ماله کشی شدن :

آیا ممکن است که از نیستی، چیزی بوجود بیاید؟ - گنجینه پاسخ‌ها - اسلام کوئست - مرجعی برای پاسخگویی به سوالات دینی، اعتقادی و شرعی (http://islamquest.net/fa/archive/question/en21584)


مسئله خلقت از نیستی، یکی از مباحث مهم کلامی، فلسفی و روایی است. نخست تذکر این نکته ضروری است که این بحث یکی از شاخه‌های بحث دیگری با عنوان حدوث و قدم عالم است. اندیشمندان اسلامی همگی اتفاق نظر دارند که عالم، قدیمِ ذاتی نیست، بلکه حدوث ذاتی دارد؛ زیرا قدیم ذاتی بودن عالم، با بینش توحیدی سازگار نیست. متفکران اسلامی در عین اتفاق بر حدوث ذاتی عالم و قدیم ذاتی نبودن آن، در حدوث زمانی عالم اختلاف نظر دارند: اکثر متکلمان اسلامی عالم را حادث زمانی می‌دانند؛ اما بیشتر فیلسوفان مسلمان حدوث زمانی را در مورد عالم بی‌معنا می دانند؛ زیرا زمان یکی از ابعاد عالم ماده است؛ بنابر این معنا ندارد که زمانی بدون ماده داشته باشیم. البته پس از بحث حدوث و قدم در مورد کل عالم(ماسوی الله) در مورد عالم ماده نیز این سؤال مطرح می‌شود.

فیلسوفان مسلمان به همان دلیل که حدوث زمانی را در مورد عالم بی‌معنا می‌دانند، در مورد عالم ماده نیز حدوث زمانی را بی‌معنا می‌دانند. البته برخی از فیلسوفانی که حدوث زمانی عالم ماده را نمی‌پذیرند، در مورد ازلیت عالم ماده حکم قطعی نمی‌دهند، بلکه به صورت یکی از دو احتمال بیان می‌کنند. بعضی از فیلسوفان مسلمان با توجه به ضرورت دوام فیض الهی، عالم ماده را نیز ازلی می‌دانند.در هر صورت همه اندیشمندان اسلامی، پس از پرداختن به مسئله قبلی باید به این پرسش مهم پاسخ دهند که آغاز خلقت چگونه است؟ آیا خلقت از نیستی آغاز شده است یا از هستی؟

این سؤال یکی از پرسش‌های دشواری است که پاسخ به هر دو طرف آن با بن بست روبرو می‌شود؛ زیرا اگر گفته شود عالم از هستی خلق شده، مشکل این است چیزی که وجود دارد، چگونه دوباره به‌وجود می‌آید و اگر از نیستی به وجود آمده است؛ نیستی و عدم چگونه می‌تواند منشأ هستی شود؟! این مسئله زمانی جدی می‌شود که روایات متعددی مسئله خلق از عدم را مطرح کرده‌اند. بنابر این تمام اندیشمندان اسلامی با اختلاف نظرهایی که دارند، باید به این پرسش پاسخ دهند؛ یعنی هم اندیشمندانی که عالم را حادث زمانی می‌دانند باید به این پرسش پاسخ دهند که خلقت ابتدایی از هستی بوده، یا از نیستی؟ و هم اندیشمندانی که عالم را حادث زمانی نمی‌دانند باید به این مشکل پاسخ دهند.

کوشا
01-02-2014, 12:28 PM
برادر کوشا ، خود برادران مسلمان هم در پاسخ به این سوال موندن !! بر مبنای آیات قرآن :

خلق (http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=35960)
پس بر خلاف حرف شما ، ظاهرا خدا از عدم هم قادر به خلق بوده !! اما این آیات دشواری فلسفی ایجاد میکنه و ظاهرا الله حواسش نبوده!! پس نیاز به ماله کشی هست :

حالا پیدا کنید پرتقال فروش را :e415: !!

ببینید خودشون هم دچار درگیری و اختلاف برای ماله کشی شدن :

آیا ممکن است که از نیستی، چیزی بوجود بیاید؟ - گنجینه پاسخ‌ها - اسلام کوئست - مرجعی برای پاسخگویی به سوالات دینی، اعتقادی و شرعی (http://islamquest.net/fa/archive/question/en21584)

نکنه انتظار داشتی بحث خلقت و درک چیستی آن همسنگ طرز تهیه شیربرنج و درک چیستی قورمه سبزی باشد؟
همون لینک که دادم بخون
سرراست تر از چیزهایی که نقل کردی.

Anarchy
01-02-2014, 01:52 PM
نکنه انتظار داشتی بحث خلقت و درک چیستی آن همسنگ طرز تهیه شیربرنج و درک چیستی قورمه سبزی باشد؟
همون لینک که دادم بخون
سرراست تر از چیزهایی که نقل کردی.

استاد گفتم که زاییدی ، همینه که جای توضیح هی میگی برو بخون :e402: !!

یک بار دیگه :

پرسش آنارشی (ع) : هدف خدا از خلقت چی بوده ؟
پاسخ کوشا : هدف در فعل است نه فاعل !!

:24::24:

folaani
01-02-2014, 06:07 PM
خب این چه چیزی رو ثابت می کنه؟
اشاره کردم چون قبلا صحبتش شده بود.


این تطابق با عقل من چه نوع استدلال و برهانی است؟
صحت و قوت خود استدلال و برهان رو مگه عقل نمیسنجه؟


چه دلیلی بر صحت و درستی این راهها وجود دارد؟
شما راه بهتری سراغ دارید با صحت و درستی بیشتری؟ دلایل؟
این یک عقبگرد در بحث است.
بحث مشکلات و تناقضات ادیان و مذاهب کلاسیک و عدم اثبات پذیری آنها و تضاد آنها با تجربیات شخصی و دریافتهای مستقیم و نیروهای درونی آدمی را قبلا داشته ایم. سراسر این سالها هم در اینترنت مدام چنین بحثهایی را خوانده ام یا شرکت کرده ام. نتیجه همین است که حال که چیز مطمئن تر و بهتری درکار نیست میتوانیم از عقل و تجربیات و دریافتهای مستقیم و درونی خودمان کمک بگیریم.
هیچ راهی مطلقا ثابت شده نیست، اما من به راهی میروم که احتمال صحت آن را بیشتر دریافته ام و برای خودم شدنی می یابم.


عموم استدلال مخصوص به خودشون رو دارن، شما چی؟
تمام این بحثها رو قبلا کرده بودیم و بقدر کافی توضیح دادم. فکر کردم فهمیدی! شاید هم خودت رو میزنی به نفهمی؟
فکر کردی من علافم بیان با شما که نمیخوای بفهمی و قبول کنی، وقت و انرژیم رو بیش از این تلف کنم.
نه عزیزم اون مغز کوچک و اعتقادات مسخره و حقیر و بزدلانه و ناراست شما برای من ارزشی نداره.


چرا؟
دلیلتان بر این مدعا چیست؟
تجربه+عقل. دریافتهای مستقیم و درونی.
منظورم از تجربه+عقل یعنی تجربه هایی که بوسیلهء عقل تحلیل و از آنها چنین نتیجه گیری شده است.


به چه دلیل؟
بدیهی است.


چرا باید به سرعت حداکثری رسید؟
چون انسان ذاتا پیشرفت کردن و کاملتر شدن را دوست دارد.
پس هرچه سریعتر و بیشتر بهتر.
در نهایت تمامی عقل و نیروهای ما در خدمت منافع شخصی ماست که منافع شخصی ما هم اساسا از دو نیروی بنیادین رنج و لذت، یا دافعه و جاذبه منشاء میگیرند.


چرا مهم نیست؟
مهم نیست چون بقیهء چیزها را هم زیادی برای ما مطلق و تردیدناپذیر نشان داده اند.
درواقع هیچ چیزی آنقدرها روشن و محکم و تغییرناپذیر نیست.
مثلا اعتقاد عوام دربارهء خدا و دین و آخرت و بهشت و جهنم و اینکه انسانها چطور قضاوت میشوند.
اعتقاد و عمل اکثریت مردم بر اساس ضعفهای روانی و چیزهایی مثل ترس است.
اما ما بر اساس ذات و گوهر واقعی خود پیش میرویم، و این ما را به هر راهی بکشاند، همان راه است و اجتناب ناپذیر، پس دیگر نباید نگران بود و غصه اش را خورد و اگر مطلق و چیز ثابتی گیر نیاوردیم نباید ترسید و به خود سخت گرفت. بلکه ما قادریم واقعیت را همانطور که هست ببینیم و بپذیریم.


به چه دلیلی؟
در نقل قول قبلی توضیح دادم.
من از گفتار و رفتار و شخصیت خدامراد و آن مطالب، اینطور برداشت کردم. یعنی تطابق زیادی با نظرات و تجربیات و نگرش خودم دیدم. نشانه های بسیاری بود واضحا. صحبت های خدامراد و نحوهء قضاوت او دربارهء زندگی و خودش و دیگران.



در کدام جهت و تا چه حد و مقدار، چرا کمتر نه و چرا بیشتر نه؟
شکنجه یعنی چه و چرا نباید خود را شکنجه دهیم؟
پایه این استدلال چیست؟
تکراریست.
پاسخ همهء اینها در اظهارات قبلی ام هست.


نخواستید قانع شوید و یا واقعا قانع کننده نبودند؟
براستی برایم قانع کننده نبودند.

folaani
01-02-2014, 06:21 PM
ادیان بر ترس بنا شده اند.
یعنی بدون ترس، خیلی چیزها در نظر آدمی تغییر میکند.
البته فکر میکنم بحث قدرت هم باشد.
بهرحال این دو بهم ربط هم دارند.
معمولا انسانهای ضعیف نمیتوانند چندان شجاع هم باشند.
یعنی این برای انسانهای قوی ساده تر است.
و البته بیشتر برای آن انسانهایی که خودشان خودشان را قوی کرده اند.
بطور مثال یک انسانی که بطور ژنتیک جسم بزرگتر و قوی تری داشته، ولی انسان دیگری که با ورزش و تمرین و روبرو شدن با ترس و خشونت قوی شده است، دومی میتواند شجاع تر باشد، چون با زحمت و رویارویی و اراده این قدرت را بدست آورده است.

حال ربط قدرت و ترس و ادیان چیست.
شاید تا خودتان تجربه نکنید متوجه نمی شوید.
بهرحال وقتی یاد گرفتید به خودتان تکیه کنید، امید از باورهای کور و تصادف ببرید، و منتظر نباشید تا چیزی مثل خدا شما را از همه چیز حفظ کند، وقتی اراده و خشم و شجاعت را تجربه کردید، آنگاه دیدگاه شما دربارهء ادیان و خدا و این حرفها هم تغییر زیادی خواهد کرد و از نگرش و باورهای عوام در این زمینه فاصله خواهید گرفت. هرچند لزوما بی خدا یا حتی بی دین نمیشوید، اما تغییرات مهم و به گمانم اساسی میکنید.
البته شاید هم همه اینطور نباشند، اما برای منکه اینطور بود!

کوشا
01-02-2014, 06:27 PM
استاد گفتم که زاییدی ، همینه که جای توضیح هی میگی برو بخون :e402: !!

یک بار دیگه :

پرسش آنارشی (ع) : هدف خدا از خلقت چی بوده ؟
پاسخ کوشا : هدف در فعل است نه فاعل !!

:24::24:
شما خودشو اصلا ناراحت نکن و آبت رو بخور !

کوشا
01-02-2014, 06:32 PM
اشاره کردم چون قبلا صحبتش شده بود.


صحت و قوت خود استدلال و برهان رو مگه عقل نمیسنجه؟


شما راه بهتری سراغ دارید با صحت و درستی بیشتری؟ دلایل؟
این یک عقبگرد در بحث است.
بحث مشکلات و تناقضات ادیان و مذاهب کلاسیک و عدم اثبات پذیری آنها و تضاد آنها با تجربیات شخصی و دریافتهای مستقیم و نیروهای درونی آدمی را قبلا داشته ایم. سراسر این سالها هم در اینترنت مدام چنین بحثهایی را خوانده ام یا شرکت کرده ام. نتیجه همین است که حال که چیز مطمئن تر و بهتری درکار نیست میتوانیم از عقل و تجربیات و دریافتهای مستقیم و درونی خودمان کمک بگیریم.
هیچ راهی مطلقا ثابت شده نیست، اما من به راهی میروم که احتمال صحت آن را بیشتر دریافته ام و برای خودم شدنی می یابم.


تمام این بحثها رو قبلا کرده بودیم و بقدر کافی توضیح دادم. فکر کردم فهمیدی! شاید هم خودت رو میزنی به نفهمی؟
فکر کردی من علافم بیان با شما که نمیخوای بفهمی و قبول کنی، وقت و انرژیم رو بیش از این تلف کنم.
نه عزیزم اون مغز کوچک و اعتقادات مسخره و حقیر و بزدلانه و ناراست شما برای من ارزشی نداره.

تجربه+عقل. دریافتهای مستقیم و درونی.
منظورم از تجربه+عقل یعنی تجربه هایی که بوسیلهء عقل تحلیل و از آنها چنین نتیجه گیری شده است.


بدیهی است.


چون انسان ذاتا پیشرفت کردن و کاملتر شدن را دوست دارد.
پس هرچه سریعتر و بیشتر بهتر.
در نهایت تمامی عقل و نیروهای ما در خدمت منافع شخصی ماست که منافع شخصی ما هم اساسا از دو نیروی بنیادین رنج و لذت، یا دافعه و جاذبه منشاء میگیرند.


مهم نیست چون بقیهء چیزها را هم زیادی برای ما مطلق و تردیدناپذیر نشان داده اند.
درواقع هیچ چیزی آنقدرها روشن و محکم و تغییرناپذیر نیست.
مثلا اعتقاد عوام دربارهء خدا و دین و آخرت و بهشت و جهنم و اینکه انسانها چطور قضاوت میشوند.
اعتقاد و عمل اکثریت مردم بر اساس ضعفهای روانی و چیزهایی مثل ترس است.
اما ما بر اساس ذات و گوهر واقعی خود پیش میرویم، و این ما را به هر راهی بکشاند، همان راه است و اجتناب ناپذیر، پس دیگر نباید نگران بود و غصه اش را خورد و اگر مطلق و چیز ثابتی گیر نیاوردیم نباید ترسید و به خود سخت گرفت. بلکه ما قادریم واقعیت را همانطور که هست ببینیم و بپذیریم.


در نقل قول قبلی توضیح دادم.
من از گفتار و رفتار و شخصیت خدامراد و آن مطالب، اینطور برداشت کردم. یعنی تطابق زیادی با نظرات و تجربیات و نگرش خودم دیدم. نشانه های بسیاری بود واضحا. صحبت های خدامراد و نحوهء قضاوت او دربارهء زندگی و خودش و دیگران.



تکراریست.
پاسخ همهء اینها در اظهارات قبلی ام هست.


براستی برایم قانع کننده نبودند.
اگر واقعا با به کار گیری منطق و با استدلال و برهان به این نتیجه رسیده باشید
واجب است که طبق دریافت های خود عمل کنید
اما من با توجه به اینکه سنی از من گذشته و تجاربی در این زمینه دارم
چنین برداشتی ندارم
و بر اساس توضیحاتی که قبلا دادم
نتیجه عملی راه انتخابی شما را با بیخدایی یکی می بینم و شما نیز همچون آنها بیشتر تابع هوای نفس خویشید تا پیرو عقل خود.

کوشا
01-02-2014, 06:40 PM
ادیان بر ترس بنا شده اند.
یعنی بدون ترس، خیلی چیزها در نظر آدمی تغییر میکند.
البته فکر میکنم بحث قدرت هم باشد.
بهرحال این دو بهم ربط هم دارند.
معمولا انسانهای ضعیف نمیتوانند چندان شجاع هم باشند.
یعنی این برای انسانهای قوی ساده تر است.
و البته بیشتر برای آن انسانهایی که خودشان خودشان را قوی کرده اند.
بطور مثال یک انسانی که بطور ژنتیک جسم بزرگتر و قوی تری داشته، ولی انسان دیگری که با ورزش و تمرین و روبرو شدن با ترس و خشونت قوی شده است، دومی میتواند شجاع تر باشد، چون با زحمت و رویارویی و اراده این قدرت را بدست آورده است.

حال ربط قدرت و ترس و ادیان چیست.
شاید تا خودتان تجربه نکنید متوجه نمی شوید.
بهرحال وقتی یاد گرفتید به خودتان تکیه کنید، امید از باورهای کور و تصادف ببرید، و منتظر نباشید تا چیزی مثل خدا شما را از همه چیز حفظ کند، وقتی اراده و خشم و شجاعت را تجربه کردید، آنگاه دیدگاه شما دربارهء ادیان و خدا و این حرفها هم تغییر زیادی خواهد کرد و از نگرش و باورهای عوام در این زمینه فاصله خواهید گرفت. هرچند لزوما بی خدا یا حتی بی دین نمیشوید، اما تغییرات مهم و به گمانم اساسی میکنید.
البته شاید هم همه اینطور نباشند، اما برای منکه اینطور بود!
اتفاقا این حرفهای شما عامه پسند کلیشه ای و بدون هیچ پایه و اساس و استدلال صحیح است
مومنان واقعی به خدا و ترس؟
شما ابتدا موضوعی را مسلم فرض کرده و اکنون در به در به دنبال توجیه آن هستید.

Anarchy
01-02-2014, 08:54 PM
شما خودشو اصلا ناراحت نکن و آبت رو بخور !

ما آبمونو میدیم اونی که دوست داره بخوره :e140: !!

یک بار دیگه :

پرسش آنارشی (ع) : هدف خدا از خلقت چی بوده ؟
پاسخ کوشا : هدف در فعل است نه فاعل !!

:24::24:

کوشا
01-02-2014, 09:28 PM
ما آبمونو میدیم اونی که دوست داره بخوره :e140: !!

یک بار دیگه :

پرسش آنارشی (ع) : هدف خدا از خلقت چی بوده ؟
پاسخ کوشا : هدف در فعل است نه فاعل !!

:24::24:
من مشکلی ندارم تا هر وقت مایل باشی می تونی بیسوادی خودت را جار بزنی و غش و ریسه بری !

Anarchy
01-02-2014, 09:35 PM
من مشکلی ندارم تا هر وقت مایل باشی می تونی بیسوادی خودت را جار بزنی و غش و ریسه بری !

بی سواد کسی هست که وقتی جواب نداره میگه برو فلان جا رو بخون !! خب بی سواد ، جدا از اینکه سوال من چیز دیگری هست و توضیح اون لینک هر چیزی هم که باشه ماله کشی اسلامیست های دوزاری نظیر خودت هست ، حداقل بخش مرتبط از لینک رو کپی کن ببنیم چند روزه چی مینالی برای خودت...

کوشا
01-02-2014, 09:44 PM
بی سواد کسی هست که وقتی جواب نداره میگه برو فلان جا رو بخون !! خب بی سواد ، جدا از اینکه سوال من چیز دیگری هست و توضیح اون لینک هر چیزی هم که باشه ماله کشی اسلامیست های دوزاری نظیر خودت هست ، حداقل بخش مرتبط از لینک رو کپی کن ببنیم چند روزه چی مینالی برای خودت...

دوزاری !
ماله کش !
اسلامیست !
زایمان !
همه چیز به نفع شما ثابت شد دیگه نیازی به لینک و نقل قول و .... نیست !

Anarchy
01-02-2014, 09:50 PM
دوزاری !
ماله کش !
اسلامیست !
زایمان !
همه چیز به نفع شما ثابت شد دیگه نیازی به لینک و نقل قول و .... نیست !

یک بار دیگه :

پرسش آنارشی (ع) : هدف خدا از خلقت چی بوده ؟
پاسخ کوشا : هدف در فعل است نه فاعل !!

:24::24:

Anarchy
01-03-2014, 01:08 PM
@کوشا (http://www.daftarche.com/members/%DA%A9%D9%88%D8%B4%D8%A7-453/)

با اینکه اطمینان داشتم خزعبل میگی ، برای اینکه اینجا هم دست خالی نمونی اون لینک های دوزاری رو نگاه کردم و مطمئن تر شدم خیلی از مرحله پرتی !!!

چرا باید خدا را عبادت كنیم؟
(http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=120597)


عبادت انسان، هدف آفرینش انسان است نه هدف آفریننده که خداوند تبارک باشد چرا که او نیازى به عبادت ما ندارد، اگر همه مردم زمین كافر شوند او کماکان بى‏نیاز است چنان که خود می‌فرماید: «إِن تَكْفُرُواْ أَنتُمْ وَ مَن فِی الأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ ...»2 مگر نه این است که اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند یا پشت به خورشید، در خورشید اثرى ندارد. با این كه عبادت خدا بر ما واجب است، چون خالق و رازق و مربّى ماست، ولى باز هم در برابر این اداى تكلیف، پاداش مى‏ دهد و این نهایت لطف اوست.

همین جمله اول داره میگه عبادت ، هدف آفرینش انسان است نه هدف آفریننده... خب این چه ربطی به سوال من داشت ؟ اتفاقا از همین نوشته هم معلومه که آفریننده هم باید هدفی داشته باشه اما اشاره ای به اون نشده و باز زرنگی از پاسخ به این سوال که مگر میشه فاعل یک فعل هدفی نداشته باشه ، عبور کرده !!
پس لطف بفرمایید هدف آفریننده رو بگید...

-------------------------------------------------

اندیشه قم (http://www.andisheqom.com/Files/faq.php?level=4&id=397&urlId=388)


«عبادت، به معنای اظهار ذلّت، عالی‎ترین نوع تذلّل و كرنش در برابر خداوند است. در اهمیت آن، همین بس كه آفرینش هستی و بعثت پیامبران (عالم تكوین و تشریع) برای عبادت است. خداوند می‎فرماید:
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات، آیه 56) هدف آفرینش هستی و جن و انس، عبادت خداوند است. كارنامة همة انبیا و رسالت آنان نیز، دعوت مردم به پرستش خداوند بوده است:
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً اََنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ أجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل، آیه 36) پس هدف از خلقت جهان و بعثت پیامبران، عبادت خدا بوده است روشن است كه خدای متعال، نیازی به عبادت ما ندارد (فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْكُمْ)(زمر، 7) «و سود عبادت، به خود پرستندگان بر می‎گردد.[4] (http://www.andisheqom.com/Files/faq.php?level=4&id=397&urlId=388#_ftn4)»
مرحوم علامه طباطبائی (ره) در تفسیر آیة 56 سوره ذاریات (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ...) می‎فرمایند: «عبادت غرض از خلقت انسان است، و كافی است كه عاید به انسان می‎شود، هم عبادت غرض است، و هم توابع آن، كه رحمت و مغفرت و غیره باشد و اگر برای عبادت غرضی از قبیل معرفت در كار باشد، معرفتی كه از راه عبادت و خلوصی در آن حاصل می‎شود، در حقیقت غرضی اقضی و بالاتر است، و عبادت غرض متوسط است.[5] (http://www.andisheqom.com/Files/faq.php?level=4&id=397&urlId=388#_ftn5)»
پس «غرض اعلای از خلقت رحمت خاصه الهیه است، كه تنها بوسیلة عبادت حاصل می‎شود.[6] (http://www.andisheqom.com/Files/faq.php?level=4&id=397&urlId=388#_ftn6)»
شهید مطهری (ره) با تعابیری رسا و گویا در بیان چرایی عبادت در كتاب «آزادی معنوی» آورده‎اند:
«اگر ما عبادت كنیم، این عبادت ـ كه مكرر هم هست و مخصوصاً در بارة نماز بیشتر صدق می‎كند ـ برای چیست؟ برای اینكه ما همیشه یادمان باشد كه بنده هستیم و خدایی داریم. گاهی افرادی سؤال می‎كنند فایدة نماز خواندن ما برای خدا چیست؟ برای خدا چه فایده‎ای دارد كه من نماز بخوانم؟ دیگری می‎گوید: شما می‎گویید من نماز بخوانم، نزد خدا اعلام بندگی كنم؛ مگر خدا نمی‎داند كه من بنده‎اش هستم كه مرتب بروم آنجا بایستم اعلام بندگی كنم، تعظیم كنم، چاپلوسی كنم تا خدا یادش نرود كه چنین بنده‎ای دارد. پس عبادت كردن برای چیست؟ خیر، نماز برای این نیست كه خدا یادش نرود چنین بنده‎ای دارد، نماز برای این است كه بنده یادش نرود خدایی دارد؛ نماز برای اینست كه ما همیشه یادمان باشد كه بنده هستیم، یعنی چشم بینایی در بالای سر ما وجود دارد، در قلب ما وجود دارد، در تمام جهان وجود دارد؛ یادمان نرود به موجب اینكه بنده هستیم خلقت ما عبث نیست؛ بنده هستیم پس تكلیف و وظیفه داریم.[7] (http://www.andisheqom.com/Files/faq.php?level=4&id=397&urlId=388#_ftn7)»

این دست خزعبلات که واقعا در حد هذیان هم نیستن خیلی جالبه !! مگر میشه که فاعل از انجام فعل که همان خلقت باشه ، هدفی نداشته باشه ؟ مگر میشه بگیم موجودی که هستی نداشته به منظور عبادت خلق شده ، اما این عبادت هدف خالق نیست بلکه هدف از خلقت هست ؟

نتیجه توجیه مباحث فلسفی به کمک کتب دینی همین میشه که دچار سر گیجه بشید و هذیان بگید...

------------------------------------------------

پس دو حالت بیشتر در کار نیست !! یا خدا خالق نیست یا از خلقت هدفی نداشته... عبادت هم امر ثانویست و ربطی به هدف فاعل از انجام عملی نداره !!

کوشا
01-03-2014, 05:02 PM
پس لطف بفرمایید هدف آفریننده رو بگید...
خداوند محض وجود است
و ایجاد کردن هر چیزی که قابلیت موجود شدن را دارد در ذات اوست
پس هدف در فعل است نه فاعل
بلا تشبیه این سوال شما مثل این است که کسی بپرسد :

هدف آتش از گرم کردن محیط پیرامون خود چیست؟ !

Anarchy
01-03-2014, 05:16 PM
خداوند محض وجود است
و ایجاد کردن هر چیزی که قابلیت موجود شدن را دارد در ذات اوست
پس هدف در فعل است نه فاعل
بلا تشبیه این سوال شما مثل این است که کسی بپرسد :

هدف آتش از گرم کردن محیط پیرامون خود چیست؟ !

قیاس مع الفارق است ، جدایی بین وجود آتش و گرما نیست ... اما برای خدای شما و خلقت هم اینگونه بوده ؟ یعنی خدا که بوده ، تمام هستی هم بوده ؟ با این حرف در واقع شما معترفید که خلقت به عنوان یک پدیده مجزا در کار نیست که این همان حرف ماست :e41f: !!

کوشا
01-03-2014, 05:53 PM
قیاس مع الفارق است ، جدایی بین وجود آتش و گرما نیست ... اما برای خدای شما و خلقت هم اینگونه بوده ؟ یعنی خدا که بوده ، تمام هستی هم بوده ؟ با این حرف در واقع شما معترفید که خلقت به عنوان یک پدیده مجزا در کار نیست که این همان حرف ماست :e41f: !!

برای فهم اینکه جدایی بین خلق و خالق عقلا محال است نیازمند گذراندن حداقل سه چهار ترم عرفان نظری است.

برای اینکه یک مقداری گوشی دستتان بیاید می توانید اینجا (http://hooallahahad.mihanblog.com/post/64)را که قبلا هم لینک داده بودم مطالعه کنید.

Anarchy
01-03-2014, 10:46 PM
برای فهم اینکه جدایی بین خلق و خالق عقلا محال است نیازمند گذراندن حداقل سه چهار ترم عرفان نظری است.

برای اینکه یک مقداری گوشی دستتان بیاید می توانید اینجا (http://hooallahahad.mihanblog.com/post/64)را که قبلا هم لینک داده بودم مطالعه کنید.

همین که شما سه چهار ترم گذروندی و این در اومدی کافیه !! من با عرفان و غیر عرفان کاری ندارم...

آیا پدیده مجزایی به نام خلقت ( که مثلا در قرآن شما هم ذکر شده در 6 روزه انجام شده ) داریم یا نه ؟ اگر نداریم و هستی همیشه بوده که هیچ و یعنی خدایی در کار نیست یا خالق نیست ، اما اگر داریم یعنی بازه ای قابل فرض هست که خلقتی در کار نبوده ، در نتیجه بین این ذات الهی شما و فعل مورد نظر فاصله وجود داشته و این یعنی جایی/لحظه ای/حالتی بوده که تصمیم و تغییری منجر به خلقت شده که در برگیرنده هدفی هست !! حالا اینکه بگید در ذات الهی تغییر حاصل نمیشه مشکل خودتون هست...

این با آتش و گرما که توام با هم هستن تفاوت داره... چون ظاهرا بین ذات و فعل خدای شما جدایی وجود داره !!

لینک هم ندید چون مشتی خرعبلات درون دینی تحویل میدن...

folaani
01-04-2014, 09:28 AM
اگر واقعا با به کار گیری منطق و با استدلال و برهان به این نتیجه رسیده باشید
واجب است که طبق دریافت های خود عمل کنید
اما من با توجه به اینکه سنی از من گذشته و تجاربی در این زمینه دارم
چنین برداشتی ندارم
و بر اساس توضیحاتی که قبلا دادم
نتیجه عملی راه انتخابی شما را با بیخدایی یکی می بینم و شما نیز همچون آنها بیشتر تابع هوای نفس خویشید تا پیرو عقل خود.
باز تو فکرت بازتره و تاحالا دو مورد حرف استثنایی زدی در بین مدافعان خدا و دین.
یکی اینکه قبول کردی از نظر عقلانی اعتبار اسناد و باورهای دینی مطلق نیست. یعنی نمیشه گفت که 100% مطمئن هستند و نمیشه هیچ شکی درشون کرد.
یکی دیگه هم همین که گفتی اگر واقعا با منطق و استدلال و عقل خودم به این نتیجه رسیده باشم واجبه که ازش تبعیت کنم.
همین حرفهایی که شما زدی رو نمیشه از بقیهء مذهبیون یا افرادی که بهرحال مدافع خدا و دین هستند و بنده در این سالها باهاشون در اینترنت بحث کردم و بحثهاشون رو خوندم، شنید.

و اما درمورد اینکه چرا من نسبت به خدا و دین اینقدر شک دارم و اعتماد ندارم و بنظرم دیگه زیاد هم مهم نیست بذار برات ماجرا رو بیشتر باز کنم و اینکه در زندگیم چه تجربیات و دریافتهایی داشتم و عقل از چی و چطور چه نتیجه ای گرفت.
البته این متن رو دیشب نوشتم و براتون آماده کردم؛ چون این روزها سرم شلوغه و گفتم شاید فردا و سر کار وقت نکنم.

اون متن اینه:

فرمودید عقل.
و عقل چه برداشتی دارد؟
اصلا عقل چه انگیزه ای دارد و آیا صرفا از انتزاعات ذهنی تبعیت میکند؟
عقل هم مانند تمامی چیزهای دیگر، در خدمت نیروهای بنیادین لذت و رنج، جاذبه و دافعه، است.
چرا که انگیزه را اینها میتوانند تولید کنند. عقل تنها یک ماشین و یک ابزار است. به خودی خود انگیزه ای و ایده ای درمورد هدف ندارد. بلکه این نیروهای بنیادین هستند که ما را مجبور میکنند آنرا در جهت آنها، یعنی دوری از رنج و نزدیکی به لذت، نزدیک شدن به سمتی که بدان جاذبه احساس میکنیم، و دور شدن از سمتی که بدان دافعه احساس میکنیم، بکار بگیریم.

تا وقتی با تجربیات سخت و خوردکننده روبرو نشده ای، همان بازیها و انتزاعات زیبای ذهنی برایت مشغول کننده هستند، چون هنوز انگیزهء قوی تری برای هدفهای مهمتری درکار نیست. چون هنوز با واقعیت های واقعی روبرو نشده ای. حداقل نه آنطور که باید!
عقل تو مشغول خدا و جن و پری و فرشته است، چون نیروهای بنیادین تو این را از آن خواسته اند. چون چیز ملموس تر و قوی تری سراغ نداشته اند. حداقل، اوقات بیکاری ات را اینطور پر میکنی. با داستانهای زیبای دین و خدا و بهشت موعود.
و انگار در این دنیا کاری نداری، همه چیز دیگر حل شده یا وجود ندارد یا مهم نیست، و تنها کار و نگرانی عمده ات در اندیشه و برنامه ریزی بودن برای آن ماوراء و هدف آینده است.

اما روزگاری شاید با چهرهء مخوف جهان روبرو شوی. آنچنان که من شدم.
آنگاه درمیابی که آنقدرها هم همه چیز حل شده نیست، و چیزهای مهم زیادی وجود دارند، همین الان، نه در آینده، نه در خیال و وعده ها.
و وقتی ناتوانی و عجز خود را در از پس واقعیت های جاری برآمدن، که بسیار ملموس تر و کوچکترند درمقابل آن ماوراء و آیندهء ای که با دین و خدا برای خودت به تصویر میکشیدی، مشاهده میکنی، آنوقت کم کم از خود میپرسی که چرا؟ یعنی چه؟ ما که از پس همین چیزهای روبرو و واقعی و لحظهء جاری، که در مقابل آن ماوراء و حرفها خیلی سطح پایین تر هم هستند، بر نمی آییم، آنوقت چطور دل به آن آینده و سعادت و کامیابی ابدی بسته ایم؟ و آیا این توجیه و فرافکنی ساخته و پرداختهء خودمان برای پوشاندن و فرار کردن از ضعفها و ترسهایمان درمقابل این واقعیات نیست؟

خب شما بگویید اینجا عقل چه میگوید؟ آیا پاسخ روشن و محکم و همگانی در دست دارد؟
منکه فکر نمیکنم!
عقل من گفت شاید آن ماوراء هم موجود باشد، ولی حتمی نیست، تو که از پس واقعیت پیش رویت بر نمی آیی چگونه به باورهایت اعتماد و اعتباری هست؟ تو که هیچ نیستی و توان همین زندگی کوچک و روشن پیش رویت را نداری، چگونه آن ماوراء عظیم را کشف کرده ای و اعتقاد داری که میتوانی بدان برسی؟

خب میدانی دوست عزیز، هرکسی شاید اینجا طوری استدلال بکند و نتیجه و تصمیمی بگیرد.
فکر نمیکنم در این مورد اجماعی در بین باشد. فکر نمیکنم تک استدلال و سند روشن و محکمی در دست باشد.
چه بسا شاید استدلال من صحیح تر هم باشد! بنظر من که عقلانی تر است. عقل در برابر باورهای کور! اینطور نیست؟

زمانی ضعیف بودم، بدبخت بودم، کودکی ام پر از رنج و ضعف و تحقیر بود.
و آن خدای شما چرا اینچنین کرد؟
در دین شما چه توجیهی برای اینها هست؟
آیا کودک گناهکار است؟
چرا باید این همه مدت این همه رنج بکشد؟

تاحالا شده کسی با زور فیزیکی بر تو غالب شود؟
شده زیردستش افتاده باشی و در درد و رنج فیزیکی و روحی و روانی گرفتار شده باشی و هیچ راه فراری نداشته باشی؟
شده که اگر تسلیمش نشوی رهایی نداشته باشی؟
تابحال تمام شخصیتت، تمامی آزادی ات، تمامی کرامتت اینطور لگدمال شده است؟
تابحال تمامی باورهایت به خدا و دین و عدالت و رحمت، اینطور زیر هیکل و تودهء فیزیکی جسم موجود دیگری مضبوحانه دست و پا زده است و عجزش را دیده ای؟ دیده ای که در عمل و در واقعیت جاری هیچ از آنها برنمی آید؟
نکند دعا و وردی خوانده ای یا دستی از غیب آمده است و تو را از این وضعیت بیرون کشیده است؟
یا در چنین شرایطی قرار نگرفته ای و یا شانس آورده ای؛ کسی نمیداند، شاید هم خدا برای تو دخالت کرده است.
اما خدا برای من نکرد. و من دیدم که تمام اعتقادات و باورهایم، تمام داستانهای شیرین خدا و پیامبران و عدالت و رحمت و نجات، زیر تودهء فیزیکی یک انسان قویتر هیچ کاری نمیتواند بکند و به سوی بی معنایی پیش میرود. انگار که همه اش افسانه بوده است!
آخر این چه خداییست چه دینی است چه داستانی است که در جهان واقع و در لحظهء جاری و در برابر واقعیت های واقعی و ملموس هیچ کارایی و قدرتی ندارد و نباید هرگز دل بدان بست، و فقط باید دلمان خوش باشد که اینجا نتوانستیم هیچ غلطی بکنیم و به خوشبختی و آرامش دست پیدا کنیم آنگاه در جهانی دیگر پس از مرگ به این چیزها خواهیم رسید.
میدانی دوست عزیز! اینها آشکارا آدمی را به شک می اندازد. شکی عاقلانه! کدام عقلی چرا میگوید که شک نکن؟ بر چه مبنایی؟ اصلا آیا هرگز مبنا و تجربه ای عینی و اثباتی در زمان جاری در این جهان واقعی دیده ایم؟ پس برای چه به همهء اینها اعتقاد داریم؟ و برای چه باید چیزی را که واقعیت های عینی و جاری میگویند، یعنی برداشت مستقیم و ساده از آنها را، با برداشت دیگری مبنی بر باورهای اثبات نشدنی خودمان عوض کنیم؟ آیا این عاقلانه است؟
ما میترسیم از اینکه با واقعیت روبرو شویم. میترسیم از اینکه باور کنیم ضعیف هستیم، ترسو هستیم، و هر وقت هر موجود قوی تری میتواند ما را دوباره اسیر کند و در رنج و تحقیر گرفتار کند، و بخاطر همین پناه به باورهای خیالی میبریم.

حال شاید برای شما یک بار و دو بار چنین تجربیاتی پیش بیایند، اما برای من بارها تکرار شدند، و من آنگاه که به قدرتی واقعی، کمکی واقعی، نیاز داشتم، هیچ اثری از آن ندیدم.
و آیا تا ابد باید منتظرش می ماندم؟
و آیا اصلا توان آنرا داشتم که در برابر این شکنجه و تجربیات تکراری ده ها سال مقاومت کنم؟
اگر راه دیگری نداشتم، خب مجبور بودم، اما نگاه کردم و دیدم که راههای دیگری هم هست، راههایی که منتظر مرگ و تحقق باورهایم نمانم، راههایی که فرصت پیمودن آنها را داشتم.
و راهی که من برگزیدم، راه قوی کردن خودم بود.
من آنرا به مرور طی کردم و آزمودم. همچنان هم در همین راه هستم.
و از آن نتیجه هم گرفتم. بقدر کافی. هرچند شاید این راهی بی انتها باشد، شاید در موارد زیادی کافی نباشد، اما همانقدر هم که توانستم بدان (قدرت) دست یابم و همان مواردی که توانستم با این قدرت حل کنم یا از آنها مصون بمانم، برای من دستاورد بزرگ و کافی بوده است که دیگر حاضر نباشم از آن دست بردارم.
بخاطر همین است که ترجیح میدهم بجای نماز خواندن، وقتم را صرف طی راه خودم بکنم.
چون این راهی بود که در عمل جواب داد، واقعی و ملموس بود، جاری و این جهانی بود.
اما راه خدا و آخرت گویی در زمان و مکان جاری به هیچ دردی نمی خورد. گویی هیچ خاصیتی نداشت. گویی هیچ چیز را نمیتوانست حل کند و به درد هیچ نمیخورد جز فرافکنی و در امان بودن از دیدن و پذیرش واقعیت ها؛ فرار از ضعف و ترسهای خود!

شما از عقل صحبت میکنی.
خب این عقل چه میگوید؟
به من میگوید بروم نماز بخوانم؟
نماز بخوانم که چه شود؟
من اگر یک بار دیگر نظیر و به شدت چنان تجربیاتی برایم تکرار شوند، دیگر هیچ اعتقادی برایم باقی نمی ماند. همه چیز در نظرم مطلقا پوچ و تاریک خواهد شد. و من این را میدانم.
میدانی، بعضی چیزها هستند که نباید بطور نامحدودی تکرار شوند. چون دیگر در آنها درسی نیست، و نشانه ای نیست جز اینکه یک جای کار میلنگد! وگرنه خدا چرا باید مدام دنبال شکنجه کردن یک مخلوق خودش باشد؟ آیا انتظار دارد چنین مخلوق ضعیف و تحقیر شده ای، به سرانجام دیگری برسد؟ شاید. اما این هم بهرحال یک تصوری بیش نیست و اثبات پذیر نمی باشد. و عقل میگوید وقتی راه روشن تر و عملی تری هست، راه واقعی تری هست، راه ملموس تری هست، به تصورات و شانس اکتفا نکن. بله این بود که من دنبال قدرتمند شدن رفتم.

البته من تا این حدش را عقلانی هنوز هم قبول دارم که در باب مسئلهء خدا و قوانین الهی باید احتیاط کرد. و تاحالا هم دیده اید که گفته ام به مشترکات میان ادیان سعی میکنم پایبند باشم و این را بعنوان یک حداقل عاقلانه میدانم. خب خیلی هم سخت نیست بنظرم! دیگر با یک دین عریض و طویل و پیچیده ای مواجه نیستیم که خیلی از ما وقت و انرژی بگیرد و خیلی سختی داشته باشد. میتوانیم همزمان هم دنبال قوی تر شدن برویم و هم این اصول را مد نظر داشته باشیم.

من نمیدانم بیش از این، منظور شما از عقل و اینکه عقل چه میگوید چیست!
عقل منکه چیز بیشتری نداشت بگوید.
بله عقل در شرایط عادی و امن و امان و راحتی در خدمت روان و انگیزه هایی که از نیروهای بنیادین میایند همینطور برای خودش اینور و آنور میرود و داستانهای شیرین سرهم میکند، ولی عقل واقعی و مفید، و فکر و نتیجهء واقعی آن است که بتواند در آن هنگامه های سخت و در برابر واقعیات تلخ جوابگو و کارا باشد، نه اینکه بگوید خب اینها همه هست ولی نگران نباش و منتظر باش بعد از مرگ همه اش حل میشود!! این عقل به درد لای جرز میخورد! عقلی که از نقد چیزی ندارد و وعدهء نسیه میدهد!

من اعتقادی به آن خدایی ندارم که از ما انتظار داشته باشد تمام این واقعیات زندگی را مدام نادیده بگیریم و رنج و تحقیر مداوم و بزرگ را متحمل شویم، به این امید که در زمانی نامعلوم در آینده و در جهانی نامعلوم پس از مرگ از اینها رهایی خواهیم یافت و به خوشبختی دست می یابیم.
آخر یعنی چه؟!
این چه منطقی است؟
چطور میشود باورش کرد؟
کدام عقلی باورش میکند؟
بر چه اساسی؟

مثل اینکه یک عده بیایند مدام شما را با چوب کتک بزنند، بعد کسانی بگوید هیچ کاری نکن و صبر کن و در نهایت خواهی مرد و عوضش در جهان دیگری پس از مرگ بابت این صبر و اطاعت و باور به تو همه چیز بهتری میدهند برای ابد!

آخر کدام عاقلی چنین چیزی را باور میکند؟
بر چه مبنایی؟

منکه صبر نمیکنم اینطور مدام با چوب کتک بخورم.
بلکه از هر راه در دسترس که شدنی ببینم و کارایی واقعی، نه تصوری و شانسی و در آینده، داشته باشد اقدام خواهم کرد در جهت رهایی از آن چوب خوردن.

مسئله اینست که زندگی از این کتک خوری های شدید هم بسیار دارد!
وگرنه اگر قرار بود همینطور فقط خوش و خرم زندگی کنیم و یک مقدار نماز و روزه و سختی بابت دین به خودمان تحمیل کنیم، زیاد مشکلی نبود.
مسئله اینست که نماز و روزه و اعتقادات، جلوی این کتک ها و چوب ها را نمیگیرند.
و مسئله اینست که چیزهای دیگری هستند که میتوانند بگیرند!
و من به دنبال همین هستم.

بهرحال این زندگی درحال حاضر نقد است.
چرا باید نقد را بخاطر نسیه، آنهم چیزی که اثبات قطعی ندارد و تضمینی در دست نداریم، از دست بدهیم؟
من نمیگویم که هر غلطی میخواهیم بکنیم، نمیگویم زنا کنیم، دزدی کنیم، قتل کنیم و غیره؛ نه بحث اینست که این کارها را هم نکنی باز جهان خودش به موجودات ضعیف ظلم و رنج بسیار روا میکند. پس چرا وقتی میتوانیم قوی شویم و از این ظلم و رنج هرچقدر که شدنی است مبرا شویم، این کار را نکنیم؟ آیا دین و خدا میگوید که این کار را نکن؟ درست است شاید نمیگویند که نکن، ولی زیاد هم از این چیزها چیز صریحی نگفته اند و به این اشاره نکرده اند که «رو قوی شو که در طبیعت ضعیف پایمال است!». نه؟ بنظرت این یک خورده مشکوک نیست؟ شاید تو بگویی که خیر چنین قاعده ای در جهان نیست. ولی پس تجربیات عینی من چه بودند پس؟ و آیا باید آنها را نادیده میگرفتم و اینطور فکر نمیکردم و صرفا به باورهای ماورایی و دینی پناه میبردم و سعی نمیکردم خودم را قوی کنم؟
من فکر نمیکنم عقل سالم اینطور بگوید!
چون واضح است که عقل سالم چیزی را که ملموس تر و واقعی تر و متعلق به زمان جاری است ول نمیکند برود یکسری باور و حدس و تصور و وعده و نسیه زمان آیندهء نامعلوم را بچسبد! این چه عقلی است که چنین کاری بکند؟ چه مبنایی دارد؟
خود شما یک آدمی را ببینی که زورش کم است و کتک میخورد بعد ادعا کند که در آینده ای نامعلوم میتواند به قوی ترین مرد جهان مبدل شود، آیا جدی اش میگیری؟ آیا فکر نمیکنی که از روی عقده و ضعف و فرافکنی این حرفها را میزند؟ آیا احتمال اولش این نیست؟
آیا با خود نمیگویی که آن شخص اگر عرضه و پتانسیل این را داشت پس چرا تاحالا تصمیم نگرفته و اراده نکرده و خودش را حداقل یک مقدار قوی نکرده است تاکنون و در این سالهای عمرش؟

من هم به همین علت زیاد این حرفهای ماورایی و نماز و عبادت را جدی نمیگیرم.
البته نمیگویم نمیشود، نمیگویم ممکن نیست، نه شدنی است، خیلی هم دوست داشتنی است که یک خدا و ماوراء خوبی درکار باشد و در این زندگی و جهان رنج کشیدیم بعد ببینیم که هدف و حاصلی هم داشته است. کسی بدش نمی آید! البته آنهم امیدوارم آن خدایی نباشد که بخواهد به بهانه های مختلف ما را به جهنم بیاندازد. مثلا فرض کن مرا بخاطر این حرفها و بیان تجربیات و نظراتم و نماز نخواندن و اسلام را جدی نگرفتن، به جهنم بیاندازد!
من میگویم همهء این حرفها خوب است، اما عاقلانه نیست که ما ضعفها و ترسهای خودمان را با اینها توجیه کنیم و وقتی راهکارهای مادی و واقعی و این جهانی و این زمانی در دسترس هستند یا شدنی به نظر میرسند، به آنها مبادرت نکنیم. شاید هم براستی خدایی نبود! من چه میدانم. من مطمئن نیستم. من عددی نیستم که حتی بتوانم بر وجود خدا و باورهای خودم هم اطمینان داشته باشم. این را خود زندگی به من آموخت! این درسی بود که تجربه و واقعیت به من داد. آنگاه که داشتم زیر توده های ماده از نظر جسمی و روحی-روانی له میشدم! آنگاه که حقارت و ناتوانی خویش را دریافتم و اینکه جهان بر اساس باورها و تمایلات قشنگ و خوشایند من نیست. و اینکه قوانین بنیادینی بسیار فراتر از قدرت و تصورات خوش خیالانهء من وجود دارند. و یکی همان قانون قدرت است!
و من دریافتم که اگر بخواهم قدرتمند شوم، براستی، و در واقعیت کارا باشیم، ابتدا باید واقعیت را بشناسم و بپذیرم.
دین و باورهای مذهبی عمومی در این راه چه کمکی به من کردند، چه چیزی به من یاد دادند، چه هشدار و آگاهی به من دادند؟ هیچ؟! چرا؟

folaani
01-04-2014, 12:05 PM
چرا بعضی کودکان از کودکی بدبخت هستند و حتی فرصت درس خواندن و پیشرفت هم ندارند؟

بعد از ظهرها در یک جایی کار میکنم همراه با چند نفر دیگر.
کودکانی از محلات فقیر نشین همیشه در آن اطراف میچرخند که با چند نفر از آنها دوست هستیم و میایند در محل کار ما برای استراحت، گرم شدن، و گاهی با گوشی دیگران بازی میکنند.
این کودکان بجای درس خواندن، بازی کردن، در گرما و امنیت خانه بودن مجبورند صبح تا شب توی خیابان ها در این سردی هوا پرسه بزنند. گاهی هم قویترهایشان به ضعیف تر هایشان زور میگویند و آزارشان میدهند.
یکی دو روز پیش یکیشان به محل کار ما پناه آورده بود و دو نفر دیگر دنبالش بودند که میخواستند جوراب هایی را که میفروخت به زور ازش بگیرند! پسر بیچاره ترسیده بود و از ما اجازه گرفت تا زنگ بزند به پدر و مادرش.
گاهی حسرت، ناراحتی، خشم و نگرانی حال و آینده را در وجود تمامی این کودکان احساس میکنم. نشانه هایش را در می یابم.

از خدا و دینت بپرس و پاسخش را برای من بیاور، که چرا سرنوشت این کودکان از ابتدا اینطور رقم خورده است؟ چرا مثل خیلی کودکان دیگر امکانات و آسودگی و امکان درس خواندن و بازی کردن آزادانه را ندارند؟ و آیا خیلی از اینها همان دزدها، قاچاقچی ها، کلاهبردارها، قاتلان، و معتادان آینده نخواهند بود؟
خدا با اینها چرا اینچنین میکند و در نهایت چه خواهد کرد؟ قصدش چیست؟ چرا این همه تفاوت وجود دارد؟ چرا حتی فرصت درس خواندن را هم از دست میدهند؟ چگونه انتظار میرود آیندهء خوبی داشته باشند؟

کوشا
01-04-2014, 07:53 PM
و من دریافتم که اگر بخواهم قدرتمند شوم، براستی، و در واقعیت کارا باشیم، ابتدا باید واقعیت را بشناسم و بپذیرم.
اشکالات زیادی در طرز فکر شما وجود دارد به دو مورد عمده اشاره می کنم:
یکی اینکه نمی دانم از کجا به این نتیجه رسیده اید که قبول دین از یک طرف مساوی با رها کردن امور و واگذاری آن به خدا و ماورا از طرف دیگر است؟
کدامیک از بزرگان دین را می شناسید که عملا به این مرحله رسیده باشند؟

دیگر اینکه با روش شما در قوی شدن
نهایتا گلیم خودتان و یکی دو نفر اطرافتان از آب بیرون کشیده شود اما
کسانی که ما آنها را با نام پیامبر و یا مردان الهی می شناسیم شمول و گستره کار آنها
تهیه نقطه اتکا برای میلیونها و میلیاردهاست

ببینید اختلاف از کجا تا کجاست !

قصه دردها و رنجهایی هم که ذکر کردید جزء قوانین بازی این دنیاست و در قیاس با ازل و ابد هستی دمی و لحظه ای بیش نیست
اگر در گوشه ای کودکی از گرسنگی رنج می کشد و ذره ذره می میرد در گوشه دیگر ارزش آینه بغل ماشین فلان آقازاده و یا بچه تاجر هزینه زندگی چند ماه یا چند سال آن کودک است و ....

ماییم و چاه ویل دنیا تنها راه مفروض برای خروج از این چاه چیزی است که ما به آن می گوییم حبل الله؛ ریسمان خدا
و الا در این چاه اگر به اندازه یک فیل قوی شود، به اندازه گاو بخوری و به اندازه یک خروس آمیزش کنی
در نهایت محل و مأوایی به جز ته چاه نخواهی داشت
وقتی صحبت از عقل می شود قسمتی از آن اشاره به این قسمت از این قصه دارد

من روی این قضیه خیلی فکر کرده ام؛ هیچ راهی باز نیست، همه راهها بسته است، کاملا بسته
تنها روزنه امید راه ادیان است بس
و ما با پیمودن این راه کار شاقی نکرده ایم بلکه فقط
روغن چراغ ریخته را نذر امامزاده کرده ایم.

کوشا
01-04-2014, 08:13 PM
یعنی بازه ای قابل فرض هست
جان کلام در درک درست و دریافت چگونگی این بازه است
کیفیت این بازه هر چه باشد از جنس زمان نیست چرا که اصلا واقعیتی در هستی به نام زمان و مکان قابل فرض نیست
فاصله زمانی بین خالق و مخلوق نیست.

folaani
01-05-2014, 08:42 AM
یکی اینکه نمی دانم از کجا به این نتیجه رسیده اید که قبول دین از یک طرف مساوی با رها کردن امور و واگذاری آن به خدا و ماورا از طرف دیگر است؟
دین دنگ و فنگ و هزینه زیاد داره وقت هم میگیره.
طبیعتا آدمی که هدفهای بزرگ و جدی این جهانی داره براش اون وقت و انرژی و هزینه ای که سر دین میذاره خیلی ارزشمنده و نمیخواد اونطور تلف کنه.
نماز خوندن هم وقت میگیره و هم انرژی مصرف میکنه و هم آزار داره از نظر روانی آدم رو خسته میکنه.
شاید برای شما اینطور نباشه، ولی برای من اینطوره. شاید چون در نظر من نماز خوندن چیز مسخره و بی معنایی است.
یکی میگفت نماز مگه چقدر وقت میبره 5 دقیقه هم میشه یک نوبتش رو خوند! بهش گفتم عزیزم نماز 5 دقیقه ای که از مسخره هم مسخره تره و دیگه به چه دردی میخوره! اینکه سریع دوتا دولا و راست بشی و چندتا ور ور کنی و اسمش رو بذاری نماز و اطلاعات از خدا، بنظر من خیلی مسخرس. حداقل باید نماز هم اگر میخونی با آرامش و عمیق و تفکر و یخورده مدیتیشن وار باشه. اینطوری هم حداقل 20 دقیقه ای فکر کنم بشه فقط یک نماز مثلا نماز ظهر یا عصر. خب شما حساب کن مجموع نمازها رو بخوای به این شکل بخونی جمعش چقدر میشه. احتمالا بیش از یک ساعت. کل شبانه روز 24 ساعته. بعدم فقط همینطور یه دفه نمیپری روی نماز 20 دقیقه سرو تهش باشه که، کلی زمانهای جانبی مثل دستشویی رفتن، وضو گرفتن، گاهی چس در رفتن و دوباره وضو گرفتن (واسه من خیلی وقتا وسط نماز هم پیش اومده!!)، حالا اون صبح یا اوقاتی که بهرصورت خسته ای و خوابت میاد پاشی و این کارها رو انجام بدی و کمبود خواب و تشکیلات دیگه میاری + وقتهای جانبی که برای اینکه آدم تازه حالش جا بیاد و غیره و غیره، خلاصه درکل بخوای حساب کنی نماز و تشکیلات و مخلفات و دردسرهای جانبیش اگر بخواد درست و حسابی باشه (که بایدم درست و حسابی باشه وگرنه نمی ارزه)، در شبانه روز چندین ساعت وقت آدم رو میگیره. و این وقت و خستگی و فشار تاثیر نامطلوب خودش روی بقیهء چیزها و ساعات و کارهای روزانه رو هم میذاره.


کدامیک از بزرگان دین را می شناسید که عملا به این مرحله رسیده باشند؟
من اصلا بزرگان دین رو نمیشناسم.
اینا همش داستان و روایته که من بهشون اعتمادی ندارم. مثل خود دین و قرآن ضد و نقیض و مشکوک زنی توشون هست. اصولا هم به تاریخ و این باورها و داستانهای عمومی و توده ای نمیشه اعتماد زیادی کرد.


دیگر اینکه با روش شما در قوی شدن
نهایتا گلیم خودتان و یکی دو نفر اطرافتان از آب بیرون کشیده شود
خودم به تنهایی کافی ام.
دنبال بیش از این نیستم.
بنظر من هرکس مسئول خودشه.
البته اطرافیان هم اگر ناخواسته وابستگی زیادی داشته باشن، یا بهرصورت آدم خودش مسئولیت دیگران رو بدوش خودش آورده باشه (مثلا با ازدواج)، اونوقت وبال گردن آدم هستن. ولی خب خدا پس این وسط برگ چغندره؟ خودش آفریده خودش این بساط رو درست کرده، خودش هم راست و ریسش کنه. توان ما هم که محدوده. نجات کل بشریت وظیفهء من و شما نیست و توان این کار رو هم نداریم. ولی اگر تونستیم هرکاری بکنیم، میکنیم. البته اونم بستگی داره به شرایط که چقدر هزینه داشته باشه و آیا وظیفه و واجب باشه یا نه جزو مستحبات!! بهترین و عاقلانه ترین راه اینه که هرکس به کار خودش بپردازه و سعی کنه به دیگران صدمه نزنه. اینکه فکر کنیم سوپرمن هستیم و میتونیم دنیا یا حتی یک نفر و دو نفر دیگه رو نجات بدیم، فکر عاقلانه ای نیست. هرکاری باید با نیاز و دلیل و پایه انجام بشه، نه بر مبنای تصورات و باورهای کور و اوهام و چرندیات دیگر.


اما
کسانی که ما آنها را با نام پیامبر و یا مردان الهی می شناسیم شمول و گستره کار آنها
تهیه نقطه اتکا برای میلیونها و میلیاردهاست

آهان!
شما اینقدر مطمئنی و از جانب دیگران هم صحبت میکنی؟
بنده خدا تو خودت تونستی در زندگیت چیزی رو واقعا بفهمی و انجام بدی و مسائل مربوط به خودت رو حل کنی شاهکار کردی.
منکه به این کس شعرها دیگه هیچ اهمیتی نمیدم. چون واقعا هم برام بی مفهوم و پوچ هستن.
من کار خودم رو میکنم و به چیزهایی که مستقیما به خودم مربوط میشن میپردازم، و چیزی که در عمل هم بهم ثابت شده اینکه این تفکر و روش هم برای دنیای آدم بهتره و هم برای معنویتش.
من دیگه خودم رو مسخرهء هیچ کس و هیچ تفکر و ادعا و شعار و تبلیغاتی نمیکنم. میخواد این اراجیف و شعارهای تاریخی و کلیشه ای باشه میخواد جمهوری اسلامی و به اصطلاح ولایت فقیه باشه. از دید من همشون کس شعر محض هستن!
پیامبران هم احترامشون بجا، ولی تا همین حد شخصی که حرفهایی میگن اونا زدن و کسانی بودن به اسم پیامبر، خب ما گوش میکنیم اگر بنظرمون حرف عاقلانه و مفید و درستی توش بود خب قبول و عمل میکنیم (سعی خودمون رو میکنیم). دیگه بقیش عزیزم، اینکه بریم مثل شما یا حکومتهای ایدئولوژیک مثل جمهوری اسلامی تبلیغ بکنیم و یجوری بگیم و جای دیگران صحبت کنیم و طوری که انگار قطعا اینطوره و هیچ مشکل و تناقض و شکی درکار نیست، بازم تکرار میکنم، بنظر من کس شعر محضه! این حرفا شاید یه زمانی واسه عده ای معنادار و مفید و عاقلانه بوده، اما این دوران دیگه وضعیت خیلی فرق میکنه. الان وقت و انرژی حیفه که آدم سر این حرفای صد من یک غاز هدر بده. چون کل دین و خدا و پیامبران زیر سوال هستن و اعتقادات و باورهای عمومی متناقض و ناکارا.


ببینید اختلاف از کجا تا کجاست!
اوهه! راست میگیا منو کور رو بگو که ندیده بودم lol


قصه دردها و رنجهایی هم که ذکر کردید جزء قوانین بازی این دنیاست و در قیاس با ازل و ابد هستی دمی و لحظه ای بیش نیست
اینا فرض و ادعاهای شما و امثال شماست. واسه من دلیل و سند نمیشه. شاید درست شاید هم نادرست. پس اصلا گفتن و دونستنش زیاد تغییری ایجاد نمیکنه. حداقل در عمل زیاد فرقی به حال من یکی که نمیکنه.


اگر در گوشه ای کودکی از گرسنگی رنج می کشد و ذره ذره می میرد در گوشه دیگر ارزش آینه بغل ماشین فلان آقازاده و یا بچه تاجر هزینه زندگی چند ماه یا چند سال آن کودک است و ....

خب همین که میگی باعث شک به وجود چنان خدای کمال و عدالت و رحمت مطلقی است که ادیان ادعا میکنن.


ماییم و چاه ویل دنیا تنها راه مفروض برای خروج از این چاه چیزی است که ما به آن می گوییم حبل الله؛ ریسمان خدا
و الا در این چاه اگر به اندازه یک فیل قوی شود، به اندازه گاو بخوری و به اندازه یک خروس آمیزش کنی
در نهایت محل و مأوایی به جز ته چاه نخواهی داشت
وقتی صحبت از عقل می شود قسمتی از آن اشاره به این قسمت از این قصه دارد
این چاه خونهء ماست. بهرحال مجبوریم فعلا توش باشیم و معلوم هم نیست کی و چطوری ازش رهایی پیدا کنیم و اصلا برای ما بجز اینجا جای دیگری باشه یا نه و به چه شکلی. لزوما هم دلیل نمیشه به همون شکل و ادعای ادیان و مذاهب کلاسیک باشه. ادیان و مذاهب برن اول تناقضها و زیرسوال بودن خودشون رو حل کنن!
ما کاری که میتونیم بکنیم و غلط و عرضه ای که همین جا ممکنه بتونیم از خودمون نشون بدیم، اینکه از فرصتها در همین لحظه و مکان و زندگی حداکثر استفاده رو ببریم و خودمون رو بصورت متعادل یا بهینه ای ارتقا بدیم و خوشبخت کنیم. نه اینکه بذاریم همینطوری کونمون پاره بشه و اندازهء خر هم از زندگی نفهمیم و هیچ پخی نشیم، به امید زندگی و خوشبختی و تعالی پس از مرگ.
من بعنوان یک موجود دارای احساس و نیروها و تشخیص ذاتی و درونی، این رو میفهمم و خودم رو برحق میبینم که از خودم دربرابر تهدیدها و رنجها دفاع کنم با هر نیرو و روش و ابزاری که در اختیار دارم و مشروع می یابم. این یک مسئلهء خیلی طبیعی است که هیچ دین و تفکر عاقلانه ای نمیتونه اون رو نفی کنه. اصلا ادیان خودشون با وعدهء بهشت و جهنم به همین نیروهای طبیعی و جلب منفعت و دفع ضرر در انسانها متوسل شدن. چون حقیقتا انگیزه و چیز دیگری جز این نیروهای بنیادین وجود نداره. حداقل نه برای ما آدمهای عادی در این کیفیت فعلی که هستیم.


من روی این قضیه خیلی فکر کرده ام؛ هیچ راهی باز نیست، همه راهها بسته است، کاملا بسته
تنها روزنه امید راه ادیان است بس
شما فکرت به درد خودت میخوره.
راه هم بسته باشه نباشه من دیگه زیاد اهمیتی نمیدم چون بهرصورت کاری از ما ساخته نیست.
ما بصورت طبیعی تنها کاری رو که بنظرمون درسته و از پسش برمیایم و شدنی میبینیم انجام میدیم. بقیش دیگه گردن ما نیست.
اگر خدایی باشه، و چنان خدایی باشه، خودش آفریده خودش همه این بساط رو راه انداخته، خودش هم توان بیشتری داره و میتونه و قاعدتا باید نهایت کار رو خودش درست کنه و به سرانجام برسونه. ما صرفا درحد خودمون میتونیم باشیم. نمیتونیم به این بهانه که راهی نیست و بدبختیم و این چرت و پرت ها دنبال چیزهای اثبات نشده و هر موهوم و وعده و وعیدی بریم. چه بسا که با این تفکر ابلهانه بدبخت تر هم بشیم، و چه بسا که راه معنویت و تعالی واقعی یا بهینه ای نباشه.
آدم خودش عقل داره، وجدان داره، خرد داره. چرا باید هر کس شعری رو به این بهانه که مردم اینطور میگن و در تاریخ اینطور ادعا شده و نمیدونم راه و چیز دیگه ای برای آویزون شدن پیدا نشده، قبول و پیروی کنه؟

Anarchy
01-05-2014, 09:28 AM
جان کلام در درک درست و دریافت چگونگی این بازه است
کیفیت این بازه هر چه باشد از جنس زمان نیست چرا که اصلا واقعیتی در هستی به نام زمان و مکان قابل فرض نیست
فاصله زمانی بین خالق و مخلوق نیست.

اتفاقا منظور من این نیست که باید از جنس زمان باشه ، از جنس هر چی که باشه بالاخره یا خلقتی رخ داده یا نداده و هستی همیشه بوده !! اگر رخ داده یعنی تغییر و تصمیم تازه برای خدای خالق و این یعنی پشت این تغییر وضعیتی و تصمیم ، هدفی جدیدی هم بوده و نمیشه گفت هدف جداگانه ای براش قابل فرض نیست و خلق کردن در ذات خدا هست... تازه همینجا هم حتی میشه پرسید چرا خلق کردن ، در ذات خدا هست ؟ دلیل منطقی داره ؟

قیاسی هم که با آتش و گرما کردید مع الفارق بود چون در هیچ حالتی بین آتش و گرما جدایی نیست و البته اون یک پروسه فیزیکی قابل آزمودن هست اما خالق بودن خدا یک ادعای شکمی...

folaani
01-05-2014, 09:59 AM
کوشا این چاه خانهء ماست. حداقل فعلا. معلوم هم نیست تاکی. شاید تو بگی تا 80 سال دیگر (تا زمان مرگ). ولی من میگم ممکنه بیش از این و خیلی بیش از این هم باشه. چون من شخصا به اینکه انسان بیش از یک بار به دنیا میاد اعتقاد دارم. یعنی اعتقاد دارم اگر خدا و خلقت و ماوراء و معنویتی درکار باشه، داستانش به این شکله، و تقریبا تمام انسانها بیش از یک بار و چندین و چند بار زندگی میکنن. شاید ده ها و شاید صدها بار. بستگی داره به آدمش و اینکه چقدر سریع بتونه رشد کنه و به سطح بالاتری برسه.
البته اگر فرض کنیم خدا و خلقت و ماوراء و چنان هدف والایی در کار است.

خب بهرحال من به این نتیجه رسیدم که باید خودم رو با زندگی در این چاه هم تطبیق بدم تا زیاد بهم سخت نگذره و بتونم به هدفها و آرمانهای خودم هم تاحدی که شدنی هست برسم، نه اینکه مدام چیزی در این جهان منو به تسخیر و اسارت خودش درآورده باشه.
شاید ما بتونیم حتی پادشاه این چاه هم بشیم و برش غلبه کنیم.
و اونوقت شاید بتونیم به سطوح بالاتری هم بریم.
البته منظور من از پادشاه شدن و قدرت، اون مقام و قدرتهایی نیست که اکثر مردم عادی میشناسن و بهش اعتقاد دارن.منظور من قدرتهای اصیل و درونی است که در تاپیک دیگر دربارش توضیح داده ام و بحث کرده ام.

ولی چیزی که ادیان میگن و راه و روشی که ارائه میدن امروزه و حداقل برای من یکی بیش از حد مبهم و متناقض و ناکارا و غیرقابل اعتماد بنظر میاد. یک دلیل مهمش هم تجربه است. وقتی من روش خودم رو کاراتر یافتم، و حتی بنظر خودم با روش خودم به اصول بنیادین معنویت و مشترکات ادیان هم بیشتر میتونم پایبند باشم، چرا دنبال بحث شکست خوردهء دین و مذهب برم؟

کوشا
01-05-2014, 07:26 PM
نماز خوندن هم وقت میگیره و هم انرژی مصرف میکنه و هم آزار داره از نظر روانی آدم رو خسته میکنه.
شما به وسواس مبتلا هستید؟

کوشا
01-05-2014, 07:43 PM
اتفاقا منظور من این نیست که باید از جنس زمان باشه ، از جنس هر چی که باشه بالاخره یا خلقتی رخ داده یا نداده و هستی همیشه بوده !! اگر رخ داده یعنی تغییر و تصمیم تازه برای خدای خالق و این یعنی پشت این تغییر وضعیتی و تصمیم ، هدفی جدیدی هم بوده و نمیشه گفت هدف جداگانه ای براش قابل فرض نیست و خلق کردن در ذات خدا هست...
وقتی از جنس زمان نباشد آن وقت باید دید که از چه جنسی است
اگر این جنس به درستی درک شود مشکل حل خواهد شد و
این نیاز به کمی درس خواندن دارد.


تازه همینجا هم حتی میشه پرسید چرا خلق کردن ، در ذات خدا هست ؟ دلیل منطقی داره ؟
نه نمی شه پرسید همانطور که نمی شه پرسید که چرا آب خیس و مرطوب است.

قیاسی هم که با آتش و گرما کردید مع الفارق بود چون در هیچ حالتی بین آتش و گرما جدایی نیست و البته اون یک پروسه فیزیکی قابل آزمودن هست اما خالق بودن خدا یک ادعای شکمی...
ظاهر این مثال خیلی ذهن شما را درگیر کرده
اولا که مثال بیشتر برای تقریب به ذهن است نه اینکه از تمام جهات با اصل مطلب یکی است.
ثانیا اگر حرارت نیازمند منشاء است چرا خلق نیازمند منشاء نباشد؟
منشایی که باید حداقل نشانه هایی از مخلوق در او باشد
نه آنگونه کر و کور که شما می پندارید.

کوشا
01-05-2014, 07:47 PM
کوشا این چاه خانهء ماست. حداقل فعلا. معلوم هم نیست تاکی. شاید تو بگی تا 80 سال دیگر (تا زمان مرگ). ولی من میگم ممکنه بیش از این و خیلی بیش از این هم باشه. چون من شخصا به اینکه انسان بیش از یک بار به دنیا میاد اعتقاد دارم. یعنی اعتقاد دارم اگر خدا و خلقت و ماوراء و معنویتی درکار باشه، داستانش به این شکله، و تقریبا تمام انسانها بیش از یک بار و چندین و چند بار زندگی میکنن. شاید ده ها و شاید صدها بار. بستگی داره به آدمش و اینکه چقدر سریع بتونه رشد کنه و به سطح بالاتری برسه.
البته اگر فرض کنیم خدا و خلقت و ماوراء و چنان هدف والایی در کار است.

خب بهرحال من به این نتیجه رسیدم که باید خودم رو با زندگی در این چاه هم تطبیق بدم تا زیاد بهم سخت نگذره و بتونم به هدفها و آرمانهای خودم هم تاحدی که شدنی هست برسم، نه اینکه مدام چیزی در این جهان منو به تسخیر و اسارت خودش درآورده باشه.
شاید ما بتونیم حتی پادشاه این چاه هم بشیم و برش غلبه کنیم.
و اونوقت شاید بتونیم به سطوح بالاتری هم بریم.
البته منظور من از پادشاه شدن و قدرت، اون مقام و قدرتهایی نیست که اکثر مردم عادی میشناسن و بهش اعتقاد دارن.منظور من قدرتهای اصیل و درونی است که در تاپیک دیگر دربارش توضیح داده ام و بحث کرده ام.

ولی چیزی که ادیان میگن و راه و روشی که ارائه میدن امروزه و حداقل برای من یکی بیش از حد مبهم و متناقض و ناکارا و غیرقابل اعتماد بنظر میاد. یک دلیل مهمش هم تجربه است. وقتی من روش خودم رو کاراتر یافتم، و حتی بنظر خودم با روش خودم به اصول بنیادین معنویت و مشترکات ادیان هم بیشتر میتونم پایبند باشم، چرا دنبال بحث شکست خوردهء دین و مذهب برم؟
اینها یعنی تناسخ ادیان شرقی که هیچ دلیلی بر آن نیست.
دین و مذهب شکست نخورده و تازه در آغاز راه است.

Anarchy
01-05-2014, 09:24 PM
وقتی از جنس زمان نباشد آن وقت باید دید که از چه جنسی است
اگر این جنس به درستی درک شود مشکل حل خواهد شد و
این نیاز به کمی درس خواندن دارد.

خب شما که درس خواندید به جای حرف های حاشیه ای بگید از چه جنسی هست ، چون احتمالا جنسش خوبه :e405: !! البته پاسخ احتمالی یا این هست که مصلحت خدا بوده یا اینکه هنوز صلاحیت و مراتب وجود ممکنات ، به حدی نرسیده بود که بخوان خلق بشن :e415: !!

ثابت کنید بدون تغییر و هدف مجزا میشه فعل جدیدی رو انجام داد...



نه نمی شه پرسید همانطور که نمی شه پرسید که چرا آب خیس و مرطوب است.

اتفاقا میشه پرسید چرا آب خیس و مرطوب هست... این نپرسیدن ها یا خاص افراد ماله کش هست یا افراد شستشوی مغزی شده !!




ظاهر این مثال خیلی ذهن شما را درگیر کرده

ذهن من رو نه ، اما دست و پای شما رو چرا... چون خواستید یه چیزی بگید اما توش موندید !!




اولا که مثال بیشتر برای تقریب به ذهن است نه اینکه از تمام جهات با اصل مطلب یکی است.

خب همین تقریب به ذهن شما منجر به قیاس مع الفارق میشه...




ثانیا اگر حرارت نیازمند منشاء است چرا خلق نیازمند منشاء نباشد؟

شما ثابت کنید خلقتی رخ داده ، بعد دنبال خالق بگردید نه اینکه با این قیاس مع الفارق در پی مصادره به مطلوب باشید !!




منشایی که باید حداقل نشانه هایی از مخلوق در او باشد
نه آنگونه کر و کور که شما می پندارید.

اینها تخیلات و توهمات شماست...

folaani
01-06-2014, 07:00 AM
اینها یعنی تناسخ ادیان شرقی که هیچ دلیلی بر آن نیست.
نه که مثلا چیزی که در ادیان کلاسیک راجع به نظام خلقت اومده دلیل روشن و محکمی برش هست :e415:
از دید شما چیزی که مثلا در اسلام اومده حکم دلیل و سند روشن و محکم رو داره، غافل از اینکه خود این اسلام و چیزهایی رو که گفته نمیشه با دلایل و اسناد روشن و محکم ثابت کرد.
اتفاقا این نظام تناسخ خیلی میتونه به کمک ادیان کلاسیک بیاد، به کمک بحث خدا و ماوراء و پاداش و جزاء و عدالت و رحمت. ولی مدعیان ادیان کلاسیک اکثریتشون اینقدر متعصب و نادان هستن که از این چیز مفت کوچکترین استفاده ای نمیخوان بکنن. هرچند شایدم حق با اونا باشه، چون اونوقت این سوال پیش میاد که آیا این مسئله با چیزی که دین و مذهب اونا گفته از اساس در تضاد نیست، و چرا از اول و بطور صریح چنین چیزی در این ادیان مطرح نشده (البته بنده برای این استدلالهای خوبی آورده بودم).
بهرحال این بستگی به هرکس یا چیزی داره که ظرفیت استفاده از یه چیزی رو داشته باشه یا نه.
اگر ادیان کلاسیک بتونن این امکان رو قبول کنن، اونوقت شاید بتونه براشون مفید باشه.


دین و مذهب شکست نخورده و تازه در آغاز راه است.
هر چسی که میخواد باشه!
وقتی به درد من نخورد دیگه برام دوزار ارزش نداره و اون رو برای خودم شکست خورده و ناکارا میدونم.
بقول یارو میگه دیگی که واسه من نجوشه میخوام سر خر و سگ توش بجوشه!
چیزی که برای من کاربرد و فایده نداشته واسه چی باید برام اهمیت و ارزشی داشته باشه؟

folaani
01-06-2014, 10:44 AM
حوصلم از خدا هم سررفته.
کاش حتی به خدا هم نیازی نداشتم.
انگار آدم حتی به خدا هم نیاز و وابستگی داشته باشه باعث رنج و بدبختیش میشه.

آخه خدا جون این چی بود خلق کردی حالا که چی مثلا!
یه چیزی درست و حسابی میافریدی هم خودت حال کنی هم خودش.
اصلا دیگه حوصله این زندگی و انسانهای کس شعر گو و کس شعر فکر و اراجیف صد من یک غازشون رو ندارم.
بابا ما از خیر هستی و بقا و سعادت ابدی هم حاضریم بگذریم.
عطایش را به لقایش بخشیدیم اگر میخواد شونصدهزار سال کونمون پاره بشه تا بهش برسیم.
چون خدایی که اینطوری بخواد چیزی بهم بده اینقدر سخت بگیره اینقدر طولانی و ملالت بارش کنه، من یکی دیگه نمیخوام اصلا ببینمش. یعنی امیدی ندارم که دیدنش دیگه برام جذابیت و خیری داشته باشه.

آدم یاد داستانهای تکراری شاهان و سلطان های خود بشر میفته که همش باید پاچه خاریشون رو بکنه و همینطور دمدمی و غیرمنطقی و نچسب هستن فقط باید ازشون بترسی و خایه مالی کنی که شاید بهت رحم کنن و یخورده دلقک بازی و تملق کنی براشون تا ازت خوششون بیاد یخورده زندگی به کامت بشه.

ای خدا، اگر هستی، باید بگم واقعا من نمیخواستم ببینم که تو یک چنین خدایی هستی!
متاسفم.
متاسفم که طرفدارانت یکسری امثال کوشا هست، تازه این خوبشه، و جز اراجیف و کس شعر و تمسخر و توهین چیزی برای مخالفان و کسانی که این خدا و هستی و داستان در نظرشون جالب نیست ندارن.
اونا درک نمیکنن که بابا ما نمیتونیم چیزی رو که درک میکنیم، با وجدان و وجودمون میفهمیم که خوب نیست، بهترین نیست، جذاب و زیبا و خواستنی نیست، بعنوان خدایی که دلمون واسش له له بزنه و بهش اعتماد و امید داشته باشیم بپذیریم.

به خدا همتون کس شعرید.
اصلا نمیخوام قیافتون رو ببینم دیگه.
جز چرند و اراجیف و آیهء یاس و عجز و تهی بودن انسان با تمام باورها و امیدهاش و تاریخ پر از جعل و ابتذالش چیزی درتون نیست.
برید گم شید بابا گورتون رو گم کنید به خدا نمیخوام تا ابد قیافتون رو ببینم.
خداتون هم به درد خودتون میخوره.
من میخوام یه انسانی ببینم یه موجودی یه انسان قوی و موفقی یه امید و راه واقعی و شدنی؛ وگرنه انسان درپیت و پشمک آبکی و کس شعرکی که از وقتی به دنیا اومدم راه به راه جلوی چشمم بوده؛ یکیش هم خودم!
فکر کنم چند میلیارد از این پشمک ها تاحالا خلق شدن و در دنیا حضور شریفشون رو دارن!
چند میلیارد، صدتا، بینهایت، فرقی نمیکنه، درپیت درپیته، کس شعر کس شعره، پشمک پشمکه. به درد لای جرز میخورن!

من تلاش کردم از این پشمکی و درپیتی تاجایی که میتونم فاصله بگیرم.
من نمیخوام این کس شعر باشم.
حالا شما میاید واسه من آیه و حدیث میخونید و اظهار همدردی میکنید، شما درپیت های مسخره که شاهکار خلق اون خداتون هستید، و میگید بیا نگران نباش تو هم به خدای پیت حلبی آفرین ما ایمان بیار، عاشقش شو، اطاعتش کن، باشد که در جهان پس از مرگ رستگار شوی!! بیا خیالت نباشه هرچند درپیت هستی اما مثل ما باور کن که این خدایی که تو رو اینطوری آفریده یخورده بهش ایمان بیاری و زندگی این دنیا رو به خودت سخت تر کنی و کونت رو بخاطرش پاره کنی اونوقت اون دنیا بهت رحم میکنه و نجاتت میده!!

اوه چقدر جالبه که اینطور مسخره آفریده شدیم بعد دوتا ایمان بیاریم به هر حرف چرندی از روی عجز و استیصال و بدبختی، دوتا دولا راست شیم و ور ور کنیم مثل طوطی، بعد همه چیز حل میشه سه سوت! واقعا چقدر ساده و روشن.

میخوام که خدا هم نباشه.
خدای شما واسه من با تمام دروغها و ظلم ها و جنایات و ناجوانمردی های بشریت در طول تاریخ فرق چندانی نداره.
میفهمی؟
بعد تو منو به ایمان و اطاعت چنین چیزی دعوت میکنی؟
من اصلا نمیتونم باور کنم همچین چیزی واقعا صحت داشته باشه.
اگرم صحت داشته باشه واقعا جز وحشت و ناامیدی برای خودمون چیزی درش نمی بینم.

خدای شما میخواد با من چکار کنه؟
بخاطر این حرفا، نماز نخوندن، جلق زدن، و اینطور چیزا اون دنیا منو به اون شکل سادیستی شکنجه کنه؟
یا اینکه چون از عقل و وجدان و تشخیص وجود خودم پیروی کردم، اون دنیا کلی حسرت میکشم و چون هر چیزی رو که بنظرم غیرمنطقی و چرند بوده قبول نکردم، از تعالی و دست یابی به سعادت و به اصطلاح مقام والا (تحفه های خداتون) محروم میمونم؟

بابا من فقط سعی خودم رو کردم و میکنم درحدی که خودم دریافتم در زندگی و بنظرم درست بوده و توانش رو داشتم و بنظرم شدنی بوده. همین! به خدا نه شاهی خواستم نه چیز خاصی و گنده ای. حتی از همسر و سکس هم گذشتم. نمیدونم دیگه از چی بگذرم کجا فرار کنم از دست خدا و دین شما که هزارتا بهانه و دستور دارن واسه گرفتن خر آدم و اینکه نذاره آدم بر اساس تفکر و تشخیص خودش و احساس خودش انتخاب و زندگی کنه.
من با خدای شما چکار دارم؟ اون با من کار داره.
وگرنه من چکار کردم مگه. نه آدم کشتم نه به کسی ظلم کردم. من فقط با شما فرق دارم نه از شما خوشم میاد نه از خداتون. هیچکدامتون رو قبول ندارم. فقط میخوام زندگی و پیشرفت کنم با فکر و روش خودم. چون مجبورم. کار دیگه ای ندارم. کار دیگه ای نمیتونم بکنم.

خدایا آخه واسه چی منو انداختی توی این چاهی که کوشا میگه؟
حالا انداختی، باشه بیخیال حتما یه علتی داشته، ولی دیگه به این بهانه های دوزاری میخوای منو تا ابد این توو نگه داری و کونم رو پاره کنی؟
آخه واسه چی مگه من چکار کردم چه آزاری بهت رسوندم.
این بود رسم جوانمردی و رحمت؟
این همه حرف از این چیزها و مهر و محبت و بخشش و جوانمردی و مرام و سخا میزنن توی دین و اسم اخلاق میارن. پس کجاست؟ خوبه طرفداران شما واسه ما معنی اینا رو مشخص میکنن! واقعا چقدر متعالی و خواستنی!! دمت گرم. لطف کردی.

folaani
01-06-2014, 10:54 AM
کوشا تو و امثال تو باعث میشید که خداتون هم گریه کنه.
خدایا گریه کن.
گریه کن که برای ما جز کس شعر وجود نداره.
خودمون زندگیمون فکر و امیدمون همش کس شعره.
نمیدونم شایدم اصلا اهمیت ندی.
بالاخره هرچی نباشه توی خدایی و وضع خودت خوبه و هیچکس نمیتونه بهت آزاری برسونه.
بعدم واسه چی امثال منو دوست داشته باشی؟
تو چکار داری که من صادقم، ساده ام، رو راستم.
تو امثال دیگرانی رو دوست داری لابد که بهت ایمان بیارن و برات دولا راست بشن و ورد بخونن، و این مهم نیست که چطور برای دیگران منطق میارن و کورکورانه ازت طرفداری میکنن.

من از همهء اینها بدم میاد.
از کوشا، از جمهوری اسلامی و شعارهاش.
همشون پوچ و ریا کار هستن.
هیچکس به رو راستی من نیست.
اسم دروغ و فریب و تعصب رو میذارن راستی و خوبی و تقوا و اینطور چیزها!
واقعا حالم بهم میخوره.
اگر اینا چیزهای خوب دنیای توئه، همون بهتر که نباشیم.

چرا مخلوقات تو اینقدر مزخرف هستن که هیچوقت اعتراف نمیکنن که نمیتونن اعتقاداتشون رو ثابت کنن و نمیتونن جواب منطقی و قانع کننده ای به مخالفان بدن؟
لابد اینم مرام و قانون الهی توئه. نه؟
دستور تو بوده. نه؟
جون من اینها رو آفریدی که ما حال کنیم؟
خیلی باحاله واقعا.

folaani
01-06-2014, 10:59 AM
اثبات خدا را به خودش واگذار میکنم.
من ناتوانم از اثبات خدا.
و بنابراین دیگر ادعا نخواهم کرد که خدایی هست.
و از خدا و دینش طرفداری نخواهم کرد.
من حتی نمیتوانم خدا را به خودم ثابت کنم.
امیدوارم خداوند شما این گناه بزرگ مرا، یعنی صداقت و صراحتم را، و دیدن و پذیرفتن واقعیت را، ببخشد و مرا از شکنجه در جهنم معاف فرماید!

من فکر میکردم راستی و صداقت، از اساس های خدا و خلقت و قوانین الهی اوست.
فکر میکردم خداوند چنین انسانی را دوست میدارد و رستگار میکند.
اما ظاهرا اینطور نیست و صداقت و راستی هم استثناء دارد و یک جاهایی درست نیست و اعتبار ندارد.
مثلا وقتی آدم خودش به این نتیجه میرسد که نمیتواند خدا و دین و چیزهایی را که بنام اینها ارائه شده اند اثبات کند و بپذیرد، آنوقت باید حتی به خودش هم دروغ بگوید و حرف راست و صریح عقل و وجود خودش را هم سرکوب کند، چه برسد به اینکه بخواهد به دیگران این مسئله را بگوید.

کوشا
01-06-2014, 08:12 PM
خب شما که درس خواندید به جای حرف های حاشیه ای بگید از چه جنسی هست ، چون احتمالا جنسش خوبه :e405: !! البته پاسخ احتمالی یا این هست که مصلحت خدا بوده یا اینکه هنوز صلاحیت و مراتب وجود ممکنات ، به حدی نرسیده بود که بخوان خلق بشن :e415: !!

ثابت کنید بدون تغییر و هدف مجزا میشه فعل جدیدی رو انجام داد...

خداوند معدومات را موجود نمیکند . چون موجود کردن عدم محال است . اصلا در مساله خلقت سخن از موجود کردن معدوم نیست بلکه سخن از ایجاد اشیاء است. در کلمه ایجاد دقت بفرمایید. قبل از خلقت عالم خداوند با علم ازلی خود ، نقشه جهان هستی را ترسیم میکند که چه چیزی را میخواهد خلق کند.
به تعبیر بسیار دور و بعید برای مثال عرض کنم که همانگونه که یک نقاش قبل از کشیدن نقاشی خود ، در ذهن خود انچه را که میخواهد بکشد ، ترسیم میکند و سپس به انچه در ذهن ترسیم کرده است عینیت
میبخشد ، خداوند نیز در علم ازلی خود ، به مخلوقات خود علم دارد .

این علم است که منشاء پیدایش عالم میشود . این علم به اشیاء قبل از خلقت در حقیقت همان علم به ماهیت اشیاء است . قبل از اینکه خداوند اراده ایجاد عالم را بکند ، این اشیاء و ماهیاتی که خداوند در علم خود ایجاد میکند ، هیچ گونه تعین و تشخص و شیئیتی ندارند . بعد از ایجاد ماهیت اشیاء در حقیقت اینها متعین و متشخص میشوند و در علم حق تعالی وجود علمی پیدا میکنند . همانگونه که نقاشی نقاش ، ابتدا در ذهن او وجود علمی میابد. میدانید که وجود علمی هم مصالح نمیخواهد و ... .

انگاه خداوند به این ماهیاتی که در علم او موجودند وجود میدهد و انها را ایجاد میکند و وجود خارجی میدهد. حالا همه حرف در اینجاست که این وجودی که خداوند به اشیاء میدهد چیست ؟؟؟؟ ایا از وجود خود به اشیاء میدهد ( که در اینصورت لازمه اش اینست که همه چیز واجب الوجود بشود و واجب الوجود تجزیه بپذیرد و ... ) یا اینکه از وجود دیگری به اشیاء اعطا میکند ( حال انکه وجودی جز وجود واجب الوجود در عالم نیست تا بخواهد به این اشیاء داده شود. )

نکته دقیق مطلب اینجاست که خداوند نه از وجود خود به این ماهیات اعطا میکند و نه وجود دیگری به اینها عطا میکند بلکه از وجود خود در انها تجلی مینماید.

برای درک دقیق مطلب باید دوکلمه تجلی و تجافی را توضیح بدهم . تجافی به اینصورت است که از یک شیء به شیء دیگر چیزی عطا شود به صورتی که ان چیز عطا شده دیگر در نزد عطا کننده نباشد و در حقیقت با اعطای این عطا ، از ان فرد عطا کننده کم شود. مثلا وقتی از اب یک حوض مقداری اب در یک لیوان بریزید ، به همین اندازه از اب حوض کم میشود و این ابی که از حوض برداشته شده دیگر متعلق به حوض نیست نیست . و در اینصورت به همین مقدار نقص در اب حوض حاصل میشود این را میگویند تجافی اب حوض

اما تجلی به اینصورتست که از یک شیء به یک شیء دیگر چیزی عطا شود به صورتی که از خود فرد عطا کنند چیزی کم نشود و فرد عطا کننده هم بهره ای بیابد . این مطلب را با مثالی برای شما قابل فهم میکنم. مثلا عالمی را در نظر بگیرید که مشغول تدریس است و دارد به عده ای علم عطا میکند. این فرد عالم در زمان عطای علم به دیگران ، نه از علم خودش چیزی را جدا میکند و به دیگران میدهد و نه معدومی را موجود میکند. بلکه علم او در بقیه نیز تجلی میکند. سایر افراد این علم را ندارند و از تجلی علم ان عالم ، صاحب این علم میشوند . در حالیکه نه چیزی از علم عالم کم شد و نه معدومی در عالم موجود شد ( چون این علم موجود بود و تنها در دیگران تجلی کرد نه اینکه چیزی که موجود نبود و معدوم بود ، موجود شد) .

خلقت عالم به نحو تجلی است نه به نحو تجافی. چون ذهن ما بیشتر در مادیات و عالم طبیعت سیر میکند و انسی با مفاهیم ملکوتی و ماوراء طبیعت ندارد ،فکر میکند که همه اعطا ها در عالم باید به نحو تجافی باشد . در صورتی که نمیداند اصلا نوعی از اعطا به نام تجلی نیز هست

مطلب را جمع بندی کنم:

خدا عالم را نه از لاشیء افریده ونه از شیء . بلکه در ابتدا در علم خود صور و هیات اشیاء را ایجاد فرموده و بعد به نحو تجلی انها را موجود میکند . نه از وجود ش چیزی کم میشود ( چون در تجلی از وجود اعطا کننده چیز ی کم نمیشود ) نه مابقی اشیاء واجب الوجود میشوند ( چون تجلی عین متجلی نیست بلکه معلول متجلی است ) . نه معدوم را موجود میکند ( چون خود موجود است و ماهیت اشیاء نیز به وجود علمی در علم حق تعالی موجودند و در این ماهیات علمی ، تجلی عینی میشود) و بالاخره تمام فروع و اشکالاتی که در مساله هست ، حل میشود.

منبع
(http://hooallahahad.mihanblog.com/post/64)


اتفاقا میشه پرسید چرا آب خیس و مرطوب هست... این نپرسیدن ها یا خاص افراد ماله کش هست یا افراد شستشوی مغزی شده !!
بفرمایید توضیح دهید که چرا آب خیس است؟
به عبارت دیگر رطوبت هر چیزی از آب است، رطوبت آب از کجاست؟


شما ثابت کنید خلقتی رخ داده ، بعد دنبال خالق بگردید نه اینکه با این قیاس مع الفارق در پی مصادره به مطلوب باشید !

شما اسم موجودات را هر چه می خواهید بگذارید بالاخره از یک جایی آمده اند.

اینها تخیلات و توهمات شماست...

شما از واقعیات صحبت کنید تا مستفیض شویم !

کوشا
01-06-2014, 08:27 PM
حوصلم از خدا هم سررفته.
کاش حتی به خدا هم نیازی نداشتم.
انگار آدم حتی به خدا هم نیاز و وابستگی داشته باشه باعث رنج و بدبختیش میشه.

آخه خدا جون این چی بود خلق کردی حالا که چی مثلا!
یه چیزی درست و حسابی میافریدی هم خودت حال کنی هم خودش.
اصلا دیگه حوصله این زندگی و انسانهای کس شعر گو و کس شعر فکر و اراجیف صد من یک غازشون رو ندارم.
بابا ما از خیر هستی و بقا و سعادت ابدی هم حاضریم بگذریم.
عطایش را به لقایش بخشیدیم اگر میخواد شونصدهزار سال کونمون پاره بشه تا بهش برسیم.
چون خدایی که اینطوری بخواد چیزی بهم بده اینقدر سخت بگیره اینقدر طولانی و ملالت بارش کنه، من یکی دیگه نمیخوام اصلا ببینمش. یعنی امیدی ندارم که دیدنش دیگه برام جذابیت و خیری داشته باشه.

آدم یاد داستانهای تکراری شاهان و سلطان های خود بشر میفته که همش باید پاچه خاریشون رو بکنه و همینطور دمدمی و غیرمنطقی و نچسب هستن فقط باید ازشون بترسی و خایه مالی کنی که شاید بهت رحم کنن و یخورده دلقک بازی و تملق کنی براشون تا ازت خوششون بیاد یخورده زندگی به کامت بشه.

ای خدا، اگر هستی، باید بگم واقعا من نمیخواستم ببینم که تو یک چنین خدایی هستی!
متاسفم.
متاسفم که طرفدارانت یکسری امثال کوشا هست، تازه این خوبشه، و جز اراجیف و کس شعر و تمسخر و توهین چیزی برای مخالفان و کسانی که این خدا و هستی و داستان در نظرشون جالب نیست ندارن.
اونا درک نمیکنن که بابا ما نمیتونیم چیزی رو که درک میکنیم، با وجدان و وجودمون میفهمیم که خوب نیست، بهترین نیست، جذاب و زیبا و خواستنی نیست، بعنوان خدایی که دلمون واسش له له بزنه و بهش اعتماد و امید داشته باشیم بپذیریم.

به خدا همتون کس شعرید.
اصلا نمیخوام قیافتون رو ببینم دیگه.
جز چرند و اراجیف و آیهء یاس و عجز و تهی بودن انسان با تمام باورها و امیدهاش و تاریخ پر از جعل و ابتذالش چیزی درتون نیست.
برید گم شید بابا گورتون رو گم کنید به خدا نمیخوام تا ابد قیافتون رو ببینم.
خداتون هم به درد خودتون میخوره.
من میخوام یه انسانی ببینم یه موجودی یه انسان قوی و موفقی یه امید و راه واقعی و شدنی؛ وگرنه انسان درپیت و پشمک آبکی و کس شعرکی که از وقتی به دنیا اومدم راه به راه جلوی چشمم بوده؛ یکیش هم خودم!
فکر کنم چند میلیارد از این پشمک ها تاحالا خلق شدن و در دنیا حضور شریفشون رو دارن!
چند میلیارد، صدتا، بینهایت، فرقی نمیکنه، درپیت درپیته، کس شعر کس شعره، پشمک پشمکه. به درد لای جرز میخورن!

من تلاش کردم از این پشمکی و درپیتی تاجایی که میتونم فاصله بگیرم.
من نمیخوام این کس شعر باشم.
حالا شما میاید واسه من آیه و حدیث میخونید و اظهار همدردی میکنید، شما درپیت های مسخره که شاهکار خلق اون خداتون هستید، و میگید بیا نگران نباش تو هم به خدای پیت حلبی آفرین ما ایمان بیار، عاشقش شو، اطاعتش کن، باشد که در جهان پس از مرگ رستگار شوی!! بیا خیالت نباشه هرچند درپیت هستی اما مثل ما باور کن که این خدایی که تو رو اینطوری آفریده یخورده بهش ایمان بیاری و زندگی این دنیا رو به خودت سخت تر کنی و کونت رو بخاطرش پاره کنی اونوقت اون دنیا بهت رحم میکنه و نجاتت میده!!

اوه چقدر جالبه که اینطور مسخره آفریده شدیم بعد دوتا ایمان بیاریم به هر حرف چرندی از روی عجز و استیصال و بدبختی، دوتا دولا راست شیم و ور ور کنیم مثل طوطی، بعد همه چیز حل میشه سه سوت! واقعا چقدر ساده و روشن.

میخوام که خدا هم نباشه.
خدای شما واسه من با تمام دروغها و ظلم ها و جنایات و ناجوانمردی های بشریت در طول تاریخ فرق چندانی نداره.
میفهمی؟
بعد تو منو به ایمان و اطاعت چنین چیزی دعوت میکنی؟
من اصلا نمیتونم باور کنم همچین چیزی واقعا صحت داشته باشه.
اگرم صحت داشته باشه واقعا جز وحشت و ناامیدی برای خودمون چیزی درش نمی بینم.

خدای شما میخواد با من چکار کنه؟
بخاطر این حرفا، نماز نخوندن، جلق زدن، و اینطور چیزا اون دنیا منو به اون شکل سادیستی شکنجه کنه؟
یا اینکه چون از عقل و وجدان و تشخیص وجود خودم پیروی کردم، اون دنیا کلی حسرت میکشم و چون هر چیزی رو که بنظرم غیرمنطقی و چرند بوده قبول نکردم، از تعالی و دست یابی به سعادت و به اصطلاح مقام والا (تحفه های خداتون) محروم میمونم؟

بابا من فقط سعی خودم رو کردم و میکنم درحدی که خودم دریافتم در زندگی و بنظرم درست بوده و توانش رو داشتم و بنظرم شدنی بوده. همین! به خدا نه شاهی خواستم نه چیز خاصی و گنده ای. حتی از همسر و سکس هم گذشتم. نمیدونم دیگه از چی بگذرم کجا فرار کنم از دست خدا و دین شما که هزارتا بهانه و دستور دارن واسه گرفتن خر آدم و اینکه نذاره آدم بر اساس تفکر و تشخیص خودش و احساس خودش انتخاب و زندگی کنه.
من با خدای شما چکار دارم؟ اون با من کار داره.
وگرنه من چکار کردم مگه. نه آدم کشتم نه به کسی ظلم کردم. من فقط با شما فرق دارم نه از شما خوشم میاد نه از خداتون. هیچکدامتون رو قبول ندارم. فقط میخوام زندگی و پیشرفت کنم با فکر و روش خودم. چون مجبورم. کار دیگه ای ندارم. کار دیگه ای نمیتونم بکنم.

خدایا آخه واسه چی منو انداختی توی این چاهی که کوشا میگه؟
حالا انداختی، باشه بیخیال حتما یه علتی داشته، ولی دیگه به این بهانه های دوزاری میخوای منو تا ابد این توو نگه داری و کونم رو پاره کنی؟
آخه واسه چی مگه من چکار کردم چه آزاری بهت رسوندم.
این بود رسم جوانمردی و رحمت؟
این همه حرف از این چیزها و مهر و محبت و بخشش و جوانمردی و مرام و سخا میزنن توی دین و اسم اخلاق میارن. پس کجاست؟ خوبه طرفداران شما واسه ما معنی اینا رو مشخص میکنن! واقعا چقدر متعالی و خواستنی!! دمت گرم. لطف کردی.
با این چیزایی که شما نوشتی
اگر دنیای دیگه ای در کار باشه من یکی قول می دم که به تو هیچ کاری ندارند
پس برو با خیال راحت زندگی کن.

مزدك بامداد
01-06-2014, 08:48 PM
با این چیزایی که شما نوشتی
اگر دنیای دیگه ای در کار باشه من یکی قول می دم که به تو هیچ کاری ندارند
پس برو با خیال راحت زندگی کن.پس اگر کون یکی در این جهان پاره بشه خودبخود در ان جهان کاری بهش ندارند چون سهمیه ی کون دریدگی اش را در این جهان دریافت نموده!!



مزدك بامداد
01-06-2014, 08:55 PM
فاصله زمانی بین خالق و مخلوق نیست.
همچه چیزی آروینی نیست، ما هیچ انگیخته و انگیزه ای نداریم که جدایی زمانی با هم نداشته باشند.
همواره چنین بوده که انگیزه پیشینگی زمانی از انگیخته دارد، مگر اینکه شما تنها یک نمونه بیاورید که
انگیزه و انگیخته همزمان بوده و هیچ درنگ زمانی میان آنها نباشد تا آنزمان، نگره ی شما پوچ شمرده میشود.


کوشا
01-06-2014, 09:02 PM
پس اگر کون یکی در این جهان پاره بشه خودبخود در ان جهان کاری بهش ندارند چون سهمیه ی کون دریدگی اش را در این جهان دریافت نموده!!
•تا علت این دریدگی چه باشد !

مزدك بامداد
01-06-2014, 09:03 PM
معنای واقعی کلمه خلق، نمود است یعنی چیزی که وجود واقعی ندارد و تنها وجود نماست
خلق از عدم محال است، وجود شدن عدم تناقض است.
تمام آنچه آن را مخلوق یا موجود می گوییم تنها تجلی وجود جل جلاله و عظم شأنه است.
توضیح بیشتر در اینجا
بیجاست،
یکم اینکه آفریدن همان پدید اوردن چیزی از هیچ است، چیزی که پیشتر نبوده و دیرتر
هستی داشته است. اگر ما چیزی را از چیزی دیگر که پیشتر بوده پدید بیاوریم، نمیشود
آفریدن، میشود ساختن، مانند ساختن میز از چوب.
دوم اینکه:
سرانجام دو ایستار بوده که در یکی خدا تنها و در یکی خدا و آفریده هایش بوده اند.

پس اگر این آفریده هارا هم هتا نمود! ایشان بدانیم، باید بپرسیم که چرا در یک ایستار
این نمود نمایان نبود و دیرتر نمایان شد؟ انگیزه این دگرگونی چه بوده و چرا همواره
نبوده ، بگونه ای که تنها یک ایستار داشته باشیم؟



پارسیگر

مزدك بامداد
01-06-2014, 09:07 PM
تا علت این دریدگی چه باشد !

روشن است که این دریدگی گناه خود او نبوده باشد، بهش ستم شده باشد،
مانند بچه ای که لنگ یا کودن یا x آفریده شده که گناه خودش نیست. آیا
این ستم مادرزادی x که بهش شده، پوانی برای وی در روز داوری است؟


کوشا
01-06-2014, 09:08 PM
همچه چیزی آروینی نیست، ما هیچ انگیخته و انگیزه ای نداریم که جدایی زمانی با هم نداشته باشند.
همواره چنین بوده که انگیزه پیشینگی زمانی از انگیخته دارد، مگر اینکه شما تنها یک نمونه بیاورید که
انگیزه و انگیخته همزمان بوده و هیچ درنگ زمانی میان آنها نباشد تا آنزمان، نگره ی شما پوچ شمرده میشود.

با تمام شدن علت بدون فاصله زمانی
معلول ایجاد می شود.

کوشا
01-06-2014, 09:12 PM
روشن است که این دریدگی گناه خود او نبوده باشد، بهش ستم شده باشد،
مانند بچه ای که لنگ یا کودن یا x آفریده شده که گناه خودش نیست. آیا
این ستم مادرزادی x که بهش شده، پوانی برای وی در روز داوری است؟
قطعا چنین است.
لا یُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها
خداوند هیچ كس را جز به مقدار توانایى كه به او داده تكلیف نمى‏كند.

مزدك بامداد
01-06-2014, 09:29 PM
قطعا چنین است.
لا یُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها
خداوند هیچ كس را جز به مقدار توانایى كه به او داده تكلیف نمى‏كند.

بیجاست،
زشت یا کچل یا کنگ بودن یک تن، یک ستم به او در برابر دیگران است
و پیوندی به توانایی گناه کردن او ندارد. دو تن را بینگارید
که زندگی شان سراسر یکسان باشد و اندازه ی گناه و نیکی سان
هم یکی باشد ولی یکی لنگ و کچل و زشت آفریده شده باشد.
خب،، پاسخ این ستم را چه کسی میدهد و آیا این ستم ها برای
او در ان جهان پوانی به شمار میرود که پاداشی برتر از آن یکی
دیگر که کردار یکسان با او داشته میگیرد؟

مزدك بامداد
01-06-2014, 09:32 PM
تمام شدن علت بدون فاصله زمانی
معلول ایجاد می شود.
بیجا و دریافت ناپذیر است:
تمام شدن علت ! چی هست دیگر؟
شما یک نمونه آروینی بیاورید که انگیزه و انگیخته درنگ زمانی نداشته باشند.

Anarchy
01-06-2014, 09:37 PM
با تمام شدن علت بدون فاصله زمانی
معلول ایجاد می شود.

خب اینکه دیگه خصلت ذاتی و نمیدونم وجود محض و این داستانا نمیشه...

کوشا
01-06-2014, 09:38 PM
بیجاست،
زشت یا کچل یا کنگ بودن یک تن، یک ستم به او در برابر دیگران است
و پیوندی به توانایی گناه کردن او ندارد. دو تن را بینگارید
که زندگی شان سراسر یکسان باشد و اندازه ی گناه و نیکی سان
هم یکی باشد ولی یکی لنگ و کچل و زشت آفریده شده باشد.
خب،، پاسخ این ستم را چه کسی میدهد و آیا این ستم ها برای
او در ان جهان پوانی به شمار میرود که پاداشی برتر از آن یکی
دیگر که کردار یکسان با او داشته میگیرد؟

قطعا چنین است
هر نقصی که خود خواسته نباشد نه تنها به بهترین وجه جبران خواهد شد بلکه معذرت خواهی از او نیز صورت خواهد گرفت.

کوشا
01-06-2014, 09:42 PM
بیجا و دریافت ناپذیر است:
تمام شدن علت ! چی هست دیگر؟
شما یک نمونه آروینی بیاورید که انگیزه و انگیخته درنگ زمانی نداشته باشند.

تمام شدن علت یعنی وقتی که معلول چاره ای جز شدن ندارد.
تمام علت و معلول ها (نه معدات) اینگونه اند.

مزدك بامداد
01-06-2014, 10:19 PM
قطعا چنین است
هر نقصی که خود خواسته نباشد نه تنها به بهترین وجه جبران خواهد شد بلکه معذرت خواهی از او نیز صورت خواهد گرفت.
:D
همه ی ریشخند در همین نهفته است!
کسی تنها برای اینکه زشت آفریده شده، جایگاه بهتری (در آن جهان) می یابد !
روشن نیست چرا زشت آفریده شده که خدا دیرتر پوزش هم بخواهد!
پاسخ : حکمت الهی است، ما ها نمیدانیم چرا!!

مزدك بامداد
01-06-2014, 10:25 PM
تمام شدن علت یعنی وقتی که معلول چاره ای جز شدن ندارد.
تمام علت و معلول ها (نه معدات) اینگونه اند.
بیجاست!
فیزیک میگوید که چیزی زمانی انجام/دگرگون میشود که تراز انرژی او دگرگون شود ( = به او انرژی برسد یا از او گرفته شود)
و همه ی اینها هم نیازمند زمان است چرا که تندای انرژی بالاتر از تندای نور نمیتواند باشد. بر این پایه انگیزه
و انگیخته همواره جدایی زمانی دارند و من نمیتوانم پیش از زناشویی، بچه درست کنم !
همین "وقتی" که گفتید، همان نشانگر این است که باید پیام انگیزه به انگیخته برسد، برای نمونه گلوله ای که
من شلیک کرده ام ، زمانی در راه است که به شما برسد و من که شلیک کننده بسوی شما هستم، تا زمانی که گلوله به
شما نخورده باشد، گناهکار به شمار نمیروم!

کوشا
01-07-2014, 08:36 PM
:D
همه ی ریشخند در همین نهفته است!
کسی تنها برای اینکه زشت آفریده شده، جایگاه بهتری (در آن جهان) می یابد !
روشن نیست چرا زشت آفریده شده که خدا دیرتر پوزش هم بخواهد!
پاسخ : حکمت الهی است، ما ها نمیدانیم چرا!!

اولا که بسیاری از ناملایمات حاصل انتخاب خود ماست مثل ازدواج فامیلی
ثانیا مگر در سایر علوم همه مجهولات کشف شده که لازم باشد در امور مذهبی هم اینگونه باشد؟
تدریج در کشف مجهولات اینجا هم جاری است.

کوشا
01-07-2014, 08:43 PM
بیجاست!
فیزیک میگوید که چیزی زمانی انجام/دگرگون میشود که تراز انرژی او دگرگون شود ( = به او انرژی برسد یا از او گرفته شود)
و همه ی اینها هم نیازمند زمان است چرا که تندای انرژی بالاتر از تندای نور نمیتواند باشد. بر این پایه انگیزه
و انگیخته همواره جدایی زمانی دارند و من نمیتوانم پیش از زناشویی، بچه درست کنم !
همین "وقتی" که گفتید، همان نشانگر این است که باید پیام انگیزه به انگیخته برسد، برای نمونه گلوله ای که
من شلیک کرده ام ، زمانی در راه است که به شما برسد و من که شلیک کننده بسوی شما هستم، تا زمانی که گلوله به
شما نخورده باشد، گناهکار به شمار نمیروم!


از نظر عقلی جای هیچ شک و شبهه ای در این موضوع نیست
پس یقینا از نظر فیزیک فهم اشتباهی صورت گرفته است.

Anarchy
01-07-2014, 09:21 PM
از نظر عقلی جای هیچ شک و شبهه ای در این موضوع نیست

لابد تعریف عقل میشه آن چیزی که شما و مشتی اسلامیست ماست مال گفتن...

کوشا
01-08-2014, 09:02 PM
لابد تعریف عقل میشه آن چیزی که شما و مشتی اسلامیست ماست مال گفتن...
یک توصیه دوستانه
این نوع ادبیات نه تنها هیچ چیزی را به نفع شما نمی کند بلکه برعکس مشت شما را باز می کند که چیزی در چنته ندارید،
به طور طبیعی دوستان همفکر شما ممکن است دکمه سپاس را فشار دهند اما
قطعا قضاوت خوانندگان خاموش چیز دیگری است.

Anarchy
01-09-2014, 12:14 PM
یک توصیه دوستانه
این نوع ادبیات نه تنها هیچ چیزی را به نفع شما نمی کند بلکه برعکس مشت شما را باز می کند که چیزی در چنته ندارید،
به طور طبیعی دوستان همفکر شما ممکن است دکمه سپاس را فشار دهند اما
قطعا قضاوت خوانندگان خاموش چیز دیگری است.

ممنون از توصیه شما اما :

1) در چنته بسیار داشتیم و رو کردیم و جواب شما شد "خوش باشید" !! پس کسی که چیزی در چنته نداشته و نداره شما هستید.
2) دوستان من هم جز خوانندگان هستن ، ضمن اینکه نظر خواننده به خودی خود ارزشی نداره مگر اینکه از سکوت در بیاد و نوشته من رو نقد منطقی بکنه...
3) اگر به خاطر داشته باشید اولین خودتون شروع به رجز خونی کردید خطاب به بانو آلیس... حالا از چی گلایه دارید ؟ وقتی پاسخ ندارید و به جای توضیح ، مثل نوار یک حرفی رو تکرار کنید انتظار نداشته باشید به گرمی از شما استقبال بشه !!

مزدك بامداد
01-09-2014, 01:09 PM
از نظر عقلی جای هیچ شک و شبهه ای در این موضوع نیست
پس یقینا از نظر فیزیک فهم اشتباهی صورت گرفته است.

بیجاست، فیزیک خود فراورده ی کاربرد والای خرد است.
از سوی دیگر، از انجا که مغز و خرد خود دستاورد فرگشت
و آروین و ایرنگ است، آنچه که آزمایش های دانشیک
نشان میدهد، خردوند ( عقلی) هستند و نه آنچه که شما
بنام "عقل" باور دارید، بویژه عقلی که با ان قمه هم میزنید!
--
خرد باید به پشتوانه ی آروین هم آراسته باشد چون از
آروین برخاسته است. برای نمونه اگر خرد میگوید که چیز
بزرگ در چیز کوچک جای نمیگیرد، از روی این است که
چنین چیزی در جهان دیده ایم. پس شما باید یک نمونه بیاورید
که در آن، هیچ درنگ زمانی میان انگیزه و انگیخته نباشد
تا خرد فرهیخته چنین چیزی را بپذیرد!

پارسیگر

مزدك بامداد
01-09-2014, 01:20 PM
اولا که بسیاری از ناملایمات حاصل انتخاب خود ماست مثل ازدواج فامیلی
ثانیا مگر در سایر علوم همه مجهولات کشف شده که لازم باشد در امور مذهبی هم اینگونه باشد؟
تدریج در کشف مجهولات اینجا هم جاری است.
:e057:
آهان، چون دیدید که پوزش خواهی خدا ریشخند امیز است،
رو به روشنگری دانشیک اوردید! نه جانم، شما باید در بستر
همان دین تان سخن بگویید که همه آدمها در ان آفریده
خدا و از "عالم ذر"! گام به این جهان مینهند! از سوی دیگر
هم اگر زناشویی میان بستگان ناجور بود چرا دین همه کاره ی
شما انرا نشناخت و مانند زناشویی خواهر و برادر "حرام"
ندانست که هیچ، خود ممّد هم زینب را ( از دست پسرش) گرفت!؟
-----
از این گذشته، همه زشتی های و کچلی ها و ... گناه ! و کارکرد
خود هومن نیست که شما خواستید اینهارا همه به گردن خودمان
بیندازید. تازه، از آنجاییکه جهان را در دید شما خدا افریده، هتّا
همین کژی و کوژی پدید امده از زناشویی بستگان هم گناه خداست !

کوشا
01-09-2014, 07:21 PM
ممنون از توصیه شما اما :

1) در چنته بسیار داشتیم و رو کردیم و جواب شما شد "خوش باشید" !! پس کسی که چیزی در چنته نداشته و نداره شما هستید.
2) دوستان من هم جز خوانندگان هستن ، ضمن اینکه نظر خواننده به خودی خود ارزشی نداره مگر اینکه از سکوت در بیاد و نوشته من رو نقد منطقی بکنه...
3) اگر به خاطر داشته باشید اولین خودتون شروع به رجز خونی کردید خطاب به بانو آلیس... حالا از چی گلایه دارید ؟ وقتی پاسخ ندارید و به جای توضیح ، مثل نوار یک حرفی رو تکرار کنید انتظار نداشته باشید به گرمی از شما استقبال بشه !!
1-وقتی حرفهای شما در حد ورجه ورجه کردن یک بچه سه چهار ساله است جز اینکه آرزوی خوش بودن برایتان شود چاره ای نیست.
2-اکثر مردم بیشتر گوش می کنند و می خوانند و نتیجه را در زندگی خود تاثیر می دهند.
3-ایشون صدای هل من مبارز رو بلند کردند من هم گفتم بسم الله همین !
مطمئن باشید در یک سایت الحادی انتظار استقبال داشتن کمی تا قسمتی احمقانه است.

کوشا
01-09-2014, 07:21 PM
بیجاست، فیزیک خود فراورده ی کاربرد والای خرد است.
از سوی دیگر، از انجا که مغز و خرد خود دستاورد فرگشت
و آروین و ایرنگ است، آنچه که آزمایش های دانشیک
نشان میدهد، خردوند ( عقلی) هستند و نه آنچه که شما
بنام "عقل" باور دارید، بویژه عقلی که با ان قمه هم میزنید!
--
خرد باید به پشتوانه ی آروین هم آراسته باشد چون از
آروین برخاسته است. برای نمونه اگر خرد میگوید که چیز
بزرگ در چیز کوچک جای نمیگیرد، از روی این است که
چنین چیزی در جهان دیده ایم. پس شما باید یک نمونه بیاورید
که در آن، هیچ درنگ زمانی میان انگیزه و انگیخته نباشد
تا خرد فرهیخته چنین چیزی را بپذیرد!


اولا که لودگی چیزی را به نفع شما نمی کند.

ثانیا اگر بتوانید تخلف معلول از علت بعد از تمام شدن علت را ثابت و مستدل کنید کار تمام است.

فرض فاصله بین علت و معلول عقلا محال است حال این فاصله به تندای نور باشد یا به بلندای قرن.

Anarchy
01-09-2014, 07:24 PM
خداوند معدومات را موجود نمیکند . چون موجود کردن عدم محال است . اصلا در مساله خلقت سخن از موجود کردن معدوم نیست بلکه سخن از ایجاد اشیاء است. در کلمه ایجاد دقت بفرمایید. قبل از خلقت عالم خداوند با علم ازلی خود ، نقشه جهان هستی را ترسیم میکند که چه چیزی را میخواهد خلق کند.

یک مغلطه اشتراک لفظی اینجا هست... اینکه میگیم خدا باستی از عدم ، هستی رو خلق کرده به این معنی نیست که وجودی به نام "عدم" تبدیل به هستی میشه ، منظور تغییر وضعیت از عدم به هستی هست جون غیر از این باشه دیگه خلقت نیست !! ایجاد هم همان خلقت هست و این بازی با کلماته... اشاره به "قبل" هم اشاره به زمان هست و میبینید امکان نداره اشاره ای به تصمیم خدا بشه اما حرفی از زمان زده نشه... پس باز حرف ما ثابت شد که خدا باید برای خلقت و ایجاد ، یک انگیزه جداگانه داشته باشه و همچین چیزی نیست که بگیم هدف در فعل است... یعنی ما سه زمان قبل از خلقت ، خلقت ، بعد از خلقت داریم و متن شما هم به همین معترف شده !! لحظه ای که خدا تصمیم به خلقت میگیره یعنی یک تغییر و تصمیم جدید که باید هدف تازه ای هم داشته باشه... این تفکر و تدبر و در خلسه فرو رفتن و ترسیم ذهنی توسط خدا هم با صفاتش جور در نمیاد و بیشتر نشون میده نیاز به هدف جداگانه ای هست...

حالا بفرمایید هدف خدا از خلقت چیه ؟؟




به تعبیر بسیار دور و بعید برای مثال عرض کنم که همانگونه که یک نقاش قبل از کشیدن نقاشی خود ، در ذهن خود انچه را که میخواهد بکشد ، ترسیم میکند و سپس به انچه در ذهن ترسیم کرده است عینیت میبخشد ، خداوند نیز در علم ازلی خود ، به مخلوقات خود علم دارد .

نویسنده هم فهمیده قیاس مع الفارق کرده...اما در همین مثال بعید ، آیا نقاش هدفی داشته از نقاشی کشیدن یا نه ؟ یا هدف در فعل او بوده :e415: ؟



نکته دقیق مطلب اینجاست که خداوند نه از وجود خود به این ماهیات اعطا میکند و نه وجود دیگری به اینها عطا میکند بلکه از وجود خود در انها تجلی مینماید.

برای درک دقیق مطلب باید دوکلمه تجلی و تجافی را توضیح بدهم . تجافی به اینصورت است که از یک شیء به شیء دیگر چیزی عطا شود به صورتی که ان چیز عطا شده دیگر در نزد عطا کننده نباشد و در حقیقت با اعطای این عطا ، از ان فرد عطا کننده کم شود. مثلا وقتی از اب یک حوض مقداری اب در یک لیوان بریزید ، به همین اندازه از اب حوض کم میشود و این ابی که از حوض برداشته شده دیگر متعلق به حوض نیست نیست . و در اینصورت به همین مقدار نقص در اب حوض حاصل میشود این را میگویند تجافی اب حوض

اما تجلی به اینصورتست که از یک شیء به یک شیء دیگر چیزی عطا شود به صورتی که از خود فرد عطا کنند چیزی کم نشود و فرد عطا کننده هم بهره ای بیابد . این مطلب را با مثالی برای شما قابل فهم میکنم. مثلا عالمی را در نظر بگیرید که مشغول تدریس است و دارد به عده ای علم عطا میکند. این فرد عالم در زمان عطای علم به دیگران ، نه از علم خودش چیزی را جدا میکند و به دیگران میدهد و نه معدومی را موجود میکند. بلکه علم او در بقیه نیز تجلی میکند. سایر افراد این علم را ندارند و از تجلی علم ان عالم ، صاحب این علم میشوند . در حالیکه نه چیزی از علم عالم کم شد و نه معدومی در عالم موجود شد ( چون این علم موجود بود و تنها در دیگران تجلی کرد نه اینکه چیزی که موجود نبود و معدوم بود ، موجود شد) .

این هم باز قیاس مع الفارق هست. همون مثال تدریس ، فعل و انفعال مادی هست و انتقالی در بستر فیزیکالیسم !! در یک حالت عدمی ، چطور میشه چیزی رو به قول دوست شما متجلی کرد ؟




خلقت عالم به نحو تجلی است نه به نحو تجافی. چون ذهن ما بیشتر در مادیات و عالم طبیعت سیر میکند و انسی با مفاهیم ملکوتی و ماوراء طبیعت ندارد ،فکر میکند که همه اعطا ها در عالم باید به نحو تجافی باشد . در صورتی که نمیداند اصلا نوعی از اعطا به نام تجلی نیز هست

اینجا خود نویسنده هم فهمیده چیز شعر تلاوت کرده !! از ایشون بپرسید اگر ذهن درک نمیکنه ، ایشون چطور فهمیدن تجلی هم داریم ؟

البته من هر چی آخوند و شبه آخوند دیدم ، هر زمان میگفتم یه چیز غیر مادی نام ببرید میگفتن علم و دانش... میگفتن اگه علم مادی هست ، علمتو به من نشون بده... یعنی این کند ذهن ها ، تعریفشون از ماده در این حد بود !!


خدا عالم را نه از لاشیء افریده ونه از شیء . بلکه در ابتدا در علم خود صور و هیات اشیاء را ایجاد فرموده و بعد به نحو تجلی انها را موجود میکند . نه از وجود ش چیزی کم میشود ( چون در تجلی از وجود اعطا کننده چیز ی کم نمیشود ) نه مابقی اشیاء واجب الوجود میشوند ( چون تجلی عین متجلی نیست بلکه معلول متجلی است ) . نه معدوم را موجود میکند ( چون خود موجود است و ماهیت اشیاء نیز به وجود علمی در علم حق تعالی موجودند و در این ماهیات علمی ، تجلی عینی میشود) و بالاخره تمام فروع و اشکالاتی که در مساله هست ، حل میشود.

ما نفهمیدیم بالاخره در این قصه و شعری که این برادر تلاوت کرده ، خلقت دقیقا کجا هست چون اینی که اینجا توصیف شده اسمش هر چیزی میتونه باشه جز خلقت !! اگر کسی فهمید به منم خبر بده...




بفرمایید توضیح دهید که چرا آب خیس است؟
به عبارت دیگر رطوبت هر چیزی از آب است، رطوبت آب از کجاست؟

خب برای اینکه بشه به این سوال جواب داد ، ابتدا شما بگید تعریف رطوبت چیه تا بعد ببینیم به قول شما رطوبت آب از کجا میاد !!!




شما اسم موجودات را هر چه می خواهید بگذارید بالاخره از یک جایی آمده اند.

بله از یک جایی آمده اند ، از درون سیستمی به نام هستی !! نه از قصه گل بازی خدای خیالی شما...



شما از واقعیات صحبت کنید تا مستفیض شویم !

شما فقط پای منبر یا درون حجره حوزه های علمیه مستفیض میشید :e415: ، فقط احتیاط کنید زیاده روی نشه که آثار بدی به جا میذاره :e404: !!!

مزدك بامداد
01-09-2014, 07:31 PM
اولا که لودگی چیزی را به نفع شما نمی کند.
ثانیا اگر بتوانید تخلف معلول از علت بعد از تمام شدن علت را ثابت و مستدل کنید کار تمام است.
فرض فاصله بین علت و معلول عقلا محال است حال این فاصله به تندای نور باشد یا به بلندای قرن.
بیجاست.
نخست اینکه ما دستاورد خرد هایی همچو خرد شماهارا برشمردیم که چیزی جز
ترور و بدبختی و سرکوب و برده داری و قمه زنی و علم کشی نبوده و نیست.
سپس:
گفتیم که خرد باید با آروین همساز باشد و نه با انگاشته های نادرست تاریخی.
فیزیک میگوید که هر دگرگونی در جنبش و ایستار هر چیز و هر سامانه ای با
افزوده و یا کاسته شدن از انرژی آن انجام میشود و انرژی هم همواره دست بالا
با تندای نور در راه است. بر این پایه اگر نوری از گیسوی یک زنی به شما برسد
و شما تحریک بشوید ، میان انگیزه که همان موی بی حجاب است و انگیخته، که
همان چیز شما است، یک درنگ در میان است و آن زمانی است که نور از موی
آن زن نیاز دارد تا به چشم و مغز شما برسد.
پس میبینید که همان "تمام" شدن انگیزه، نیاز به زمان دارد!

کوشا
01-09-2014, 07:36 PM
:e057:
آهان، چون دیدید که پوزش خواهی خدا ریشخند امیز است،
رو به روشنگری دانشیک اوردید! نه جانم، شما باید در بستر
همان دین تان سخن بگویید که همه آدمها در ان آفریده
خدا و از "عالم ذر"! گام به این جهان مینهند! از سوی دیگر
هم اگر زناشویی میان بستگان ناجور بود چرا دین همه کاره ی
شما انرا نشناخت و مانند زناشویی خواهر و برادر "حرام"
ندانست که هیچ، خود ممّد هم زینب را ( از دست پسرش) گرفت!؟
-----
از این گذشته، همه زشتی های و کچلی ها و ... گناه ! و کارکرد
خود هومن نیست که شما خواستید اینهارا همه به گردن خودمان
بیندازید. تازه، از آنجاییکه جهان را در دید شما خدا افریده، هتّا
همین کژی و کوژی پدید امده از زناشویی بستگان هم گناه خداست !
بفرمایید این هم جواب از بستر دین:

أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَكُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ (2 عنکبوت)
آیا مردم گمان كردند همین كه بگویند: «ایمان آوردیم»، به حال خود رها مى‏شوند و آزمایش نخواهند شد؟

وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ (155 بقره)
قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و میوه‏ها، آزمایش مى‏كنیم و بشارت ده به استقامت‏كنندگان.


گیر و ایراد بنی اسرائیلی صفت جدایی ناپذیر کفار گران جان است؛ من و سلوی هم از بهشت نازل شود عقب گرد کرده و کار پر زحمت می خواهند و طلب عدس و پیاز می کنند !

مزدك بامداد
01-09-2014, 07:46 PM
گیر و ایراد بنی اسرائیلی صفت جدایی ناپذیر کفار گران جان است؛ من و سلوی هم از بهشت نازل شود عقب گرد کرده و کار پر زحمت می خواهند و طلب عدس و پیاز می کنند !
بیجاست،
در کنکور هم همه را یکسان آزمایش میکنند ولی خدای کودن شما یکی را
کچل می آفریند و یکی را چلاق و یکی را تازشگر و سپس می گوید که
آزمایش میکنم و از این که آزمایش تان یکسان نیست، پوزش میخواهم
هه هه ..

کوشا
01-09-2014, 08:12 PM
بیجاست.
نخست اینکه ما دستاورد خرد هایی همچو خرد شماهارا برشمردیم که چیزی جز
ترور و بدبختی و سرکوب و برده داری و قمه زنی و علم کشی نبوده و نیست.

دیگران شاید حق انتقاد و پرسش سوال از بعضی از زوایای خاکستری دین ما را داشته باشند اما شما که هنوز در نیمه اول قرن بیستم زندگی کرده و علامت (•) وحشی ترین نوع حکومت طول تاریخ بشر را با افتخار پای مطالب خود می زنید و چشم بر روی هفتاد میلیون جنازه می بندید
هرگز چنین حقی ندارید.

سپس:
گفتیم که خرد باید با آروین همساز باشد و نه با انگاشته های نادرست تاریخی.
فیزیک میگوید که هر دگرگونی در جنبش و ایستار هر چیز و هر سامانه ای با
افزوده و یا کاسته شدن از انرژی آن انجام میشود و انرژی هم همواره دست بالا
با تندای نور در راه است. بر این پایه اگر نوری از گیسوی یک زنی به شما برسد
و شما تحریک بشوید ، میان انگیزه که همان موی بی حجاب است و انگیخته، که
همان چیز شما است، یک درنگ در میان است و آن زمانی است که نور از موی
آن زن نیاز دارد تا به چشم و مغز شما برسد.
پس میبینید که همان "تمام" شدن انگیزه، نیاز به زمان دارد!
این نشان می دهد که نور مذکور جزئی از علت است که هنوز به من نرسیده است هر وقت رسید آن وقت علت تمام شده
و درنتیجه
معلول هم می شود
پس این آروین حکم عقل را نقض نکرده است.

کوشا
01-09-2014, 08:18 PM
بیجاست،
در کنکور هم همه را یکسان آزمایش میکنند ولی خدای کودن شما یکی را
کچل می آفریند و یکی را چلاق و یکی را تازشگر و سپس می گوید که
آزمایش میکنم و از این که آزمایش تان یکسان نیست، پوزش میخواهم
هه هه ..

اگر تنها کمی می فهمیدید تصدیق می کردید که امتحان مساوی گرفتن از افرادی که توانایی یکسانی ندارند تنها از بشری که احاطه به توانایی هم نوع خود ندارد بر می آید
اما خدایی که حکیم، علیم و قادر مطلق است برای هر کسی بر اساس توانایی اش امتحانی در نظر گرفته است:

لا یکلف الله نفسا الا وسعها

Anarchy
01-09-2014, 08:22 PM
1-وقتی حرفهای شما در حد ورجه ورجه کردن یک بچه سه چهار ساله است جز اینکه آرزوی خوش بودن برایتان شود چاره ای نیست.
2-اکثر مردم بیشتر گوش می کنند و می خوانند و نتیجه را در زندگی خود تاثیر می دهند.
3-ایشون صدای هل من مبارز رو بلند کردند من هم گفتم بسم الله همین !
مطمئن باشید در یک سایت الحادی انتظار استقبال داشتن کمی تا قسمتی احمقانه است.

1) حرف های من پاسخ خزعبلات شماست.
2) اکثر مردم اتفاقا مقلدینی در سطح خود شما هستن که مغزشون رو تعطیل کردن !! پس نظر اون افراد اهمیتی هم نداره...انتظار ندارید که با یک انجمن اینترنتی بتونیم به جنگ سازمان صدا و سیما و آموزش پرورش و سازمان تبلیغات اسلامی با اون بودجه های میلیاردیش بریم...
3) خب پس حالا که رجز خواندید ، منتظر پاسخ هم باشید. اتفاقا اگر حرف متفاوت و ذهن شکاکی داشتید که شاید توقع زیادی هست ، به خوبی اینجا از شما استقبال میشد... البته جالبه اسلامیستی هستید که فعلا به خود اسلام نمیپردازید و ازش دفاعی نمیکنید !!

مزدك بامداد
01-09-2014, 08:35 PM
دیگران شاید حق انتقاد و پرسش سوال از بعضی از زوایای خاکستری دین ما را داشته باشند اما شما که هنوز در نیمه اول قرن بیستم زندگی کرده و علامت (•) وحشی ترین نوع حکومت طول تاریخ بشر را با افتخار پای مطالب خود می زنید و چشم بر روی هفتاد میلیون جنازه می بندید
هرگز چنین حقی ندارید.
این نشان می دهد که نور مذکور جزئی از علت است که هنوز به من نرسیده است هر وقت رسید آن وقت علت تمام شده
و درنتیجه
معلول هم می شود
پس این آروین حکم عقل را نقض نکرده است.
بیجاست:
سفسته ی تو هم بدی. بدی های شمارا که از میان نمیبرد.
ما هرچه باشد آدم به اسپاش فرستادیم در ۵۰ سالی که
ولی سما در ١۴۰۰ سال جز برده داری و آدمکشی و
قمه زدن و تروریسم کاری نکردید و همان لامپ بالای
سرتان را هم ادیسون ملحد ساخته !
:e057:
---
بیجاست، پس کراننمایی شما از انگیزه هماگیر است
که در آن انگیزه و انگیخته همه جا یکی هستند و
هرگز نمیتوان چیزی را انگیخته ی چیزی دیگر
نامید چرا که هرگز نمیتوان هیچ مرزی برای هیچ
پدیده ای کشید. برای نمونه نمیتوان گفت که آذرخش
انگیزه ی سوختن درختی بوده است چون آذرخش
در جستن الکترون ها پایان میگیرد و سوختن پس
از رسیدن آن انجام میشود ولی در کران‌نمایی
نادرست شما، آذرخش زمانی پایان گرفته است
که درخت سوخته باشد !
با این سفسته ، میتوانید بگویید که میان
سیب خوردن حضرت آدم که انگیزه ی بودن
شما در روی زمین است، هیچ دیرای زمانی نیست
چرا که آن سیب خوردن در زاده شدن شما تازه
پایان و فرزام گرفته است?!
همچنین هنوز آن آفرینشی که قران گفته است
که شش روز پایان گرفته هنوز "پایان" نگرفته است
چون هنوز چیزهایی در جهان دارند تکان میخورند!
--
پس میبینید که همه ی سفسته ی شما در جابجایی
مرزهای انگیخته و انگیزه است که از روی ان، هیچ
انگیزه ای هنوز به پایان و فرزام نرسیده است!

پارسیگر

Anarchy
01-09-2014, 08:36 PM
ثانیا اگر بتوانید تخلف معلول از علت بعد از تمام شدن علت را ثابت و مستدل کنید کار تمام است.

فرض فاصله بین علت و معلول عقلا محال است حال این فاصله به تندای نور باشد یا به بلندای قرن.

خب فاصله ای که ما میگیم همون زمانی هست که لازم هست طی بشه تا علت به قول شما "تمام" بشه !!

مزدك بامداد
01-09-2014, 08:40 PM
اگر تنها کمی می فهمیدید تصدیق می کردید که امتحان مساوی گرفتن از افرادی که توانایی یکسانی ندارند تنها از بشری که احاطه به توانایی هم نوع خود ندارد بر می آید
اما خدایی که حکیم، علیم و قادر مطلق است برای هر کسی بر اساس توانایی اش امتحانی در نظر گرفته است:

لا یکلف الله نفسا الا وسعها
بیجاست، بوق را از سر گشادش میزنید.
الله شما نخست یکی را کور میکند که آزمایشی دگرسانی از او
گرفته باشد که از یکی که زیبا و دارای دو چشم روشن است؟
آن نیمه کوره و زشته باید یک زندگانی رنج و آرزو بکشد که
که گویا آزمایشش ساده تر است؟ که نیست و سخت تر هم
هست! آنهم برای اینکه در فرجام، الله از او پوزش میخواهد!!
هه هه

پارسیگر

کوشا
01-10-2014, 05:28 PM
یک مغلطه اشتراک لفظی اینجا هست... اینکه میگیم خدا باستی از عدم ، هستی رو خلق کرده به این معنی نیست که وجودی به نام "عدم" تبدیل به هستی میشه ، منظور تغییر وضعیت از عدم به هستی هست میشه این جمله رو یک مقدار بیشتر توضیح بدید؟


جون غیر از این باشه دیگه خلقت نیست !!
خلقت دقیقا یعنی چه؟

ایجاد هم همان خلقت هست و این بازی با کلماته... وقتی ما با آهن و آجر و سنگ خانه می سازیم، خانه را ایجاد کرده ایم یا آن را خلق کرده ایم؟

اشاره به "قبل" هم اشاره به زمان هست و میبینید امکان نداره اشاره ای به تصمیم خدا بشه اما حرفی از زمان زده نشه... اشاره به کلماتی که در عرف ما برای زمان به کار می روند از تنگی تعبیر است مثل مقدم بودن جزء بر کل در حالیکه هر دو همزمان موجودند.
اصلا زمان وجود خارجی نداشته و تنها یک وجود اعتباری است شهید مطهری مثال جالبی برای درک این مطلب می زنند:
فرض کنید انسانی درون بشکه ای قرار گرفته و تنها بتواند بالای سر خود را ببیند و در بالای سر او
رشته زنجیری در حال حرکت باشد که او در هر آن تنها توانایی دیدن یک حلقه از زنجیر را داشته باشد، حلقه ای که می بیند زمان حال و امروز، حلقه ای که رد شده دیروز و حلقه ای که نیامده فرداست.
اما همین حلقه های زنجیر برای کسی که بالای بشکه ایستاده و تمام حلقه های زنجیر از ابتدا تا انتها می بیند دیگر
قبل و بعد و دیروز و امروز و آینده معنایی ندارد و او همه آنچه برای فرد داخل بشکه مفهومی جدی دارند را یکجا دیده و گذر زمان برای او معنا و مفهومی ندارد.

پس باز حرف ما ثابت شد که خدا باید برای خلقت و ایجاد ، یک انگیزه جداگانه داشته باشه و همچین چیزی نیست که بگیم هدف در فعل است... یعنی ما سه زمان قبل از خلقت ، خلقت ، بعد از خلقت داریم و متن شما هم به همین معترف شده !! لحظه ای که خدا تصمیم به خلقت میگیره یعنی یک تغییر و تصمیم جدید که باید هدف تازه ای هم داشته باشه... این تفکر و تدبر و در خلسه فرو رفتن و ترسیم ذهنی توسط خدا هم با صفاتش جور در نمیاد و بیشتر نشون میده نیاز به هدف جداگانه ای هست...
درس خواندن به درد اینطور جاها می خوره
نه اینکه از قبل فرض رو بر نبود خدا گرفته و به آب و آتش زده و بخواهیم به زور همه چیز رو بر این پیش فرض ذهنی که هیچ دلیلی هم بر آن نداریم، منطبق کنیم.

حالا بفرمایید هدف خدا از خلقت چیه ؟؟
خداوند غنی بالذات است و اگر حتی هدف هم داشته باشد این هدف نقصی در ذات او ایجاد نمی کند و از جنس هدف موجودات ناقص نیست.
جواب همچنان همان است که گفته شد؛ هدف در فعل است نه در فاعل
وقتی به ذاتی یک شیئ می رسیم سوال و چرایی دیگر معنا ندارد
وجود ذاتی خداست همانطور که حرارت ذاتی آتش، رطوبت ذاتی آب و شوری ذاتی نمک است
نمی توان نمک را به غذا اضافه کرد بعد پرسید که چرا غذا شور شده است؟
خدا وجود است و کار او ایجاد لذا دیگر ایجاد کردن چرایی ندارد.


نویسنده هم فهمیده قیاس مع الفارق کرده...اما در همین مثال بعید ، آیا نقاش هدفی داشته از نقاشی کشیدن یا نه ؟ یا هدف در فعل او بوده :e415: ؟
این هم باز قیاس مع الفارق هست. همون مثال تدریس ، فعل و انفعال مادی هست و انتقالی در بستر فیزیکالیسم !!
خدا را با هر چه که قیاس کنی قیاس مع الفارق است چرا که
لیس کمثله شیئ
اگر چیزی در هستی باشد که دقیقا مثل خدا باشد دیگر خدا، خدا نیست
همانطور که قبلا اشاره شد این مثالها تنها
برای تقریب و نزدیکی به ذهن است.

در یک حالت عدمی ، چطور میشه چیزی رو به قول دوست شما متجلی کرد ؟

کدام حالت عدمی؟
خداوند محض و خالص وجود است و خلق یعنی قسمتی از این وجود را به رنگ و شکل دیگری درآوردن
معنای واقعی کلمه "خلق" دروغ است یعنی چیزی که از خود اصل و حقیقتی ندارد و تنها نشان دهنده حقیقت دیگری که همان وجود است می باشد.

اینجا خود نویسنده هم فهمیده چیز شعر تلاوت کرده !! از ایشون بپرسید اگر ذهن درک نمیکنه ، ایشون چطور فهمیدن تجلی هم داریم ؟
با درس خواندن و عقل را قاضی قرار دادن و رسیدن به این مطلب که همه راهها به جز این راه همگی بسته و بن بست اند.


ما نفهمیدیم بالاخره در این قصه و شعری که این برادر تلاوت کرده ، خلقت دقیقا کجا هست چون اینی که اینجا توصیف شده اسمش هر چیزی میتونه باشه جز خلقت !! اگر کسی فهمید به منم خبر بده...
توضیح داده شد.


خب برای اینکه بشه به این سوال جواب داد ، ابتدا شما بگید تعریف رطوبت چیه تا بعد ببینیم به قول شما رطوبت آب از کجا میاد !!!
بدیهیات قابل تعریف نیستند اگر درک درستی از رطوبت ندارید به حمام رفته و چند لحظه زیر دوش توقف کنید تا این مجهول معلومتان شود.


بله از یک جایی آمده اند ، از درون سیستمی به نام هستی !! نه از قصه گل بازی خدای خیالی شما...
خوب است
اگر بپذیرید که این هستی زنده است کار تمام است.

شما فقط پای منبر یا درون حجره حوزه های علمیه مستفیض میشید :e415: ، فقط احتیاط کنید زیاده روی نشه که آثار بدی به جا میذاره :e404: !!!
در چنین بحث هایی خندیدن متاسفانه نشان از جهل آن هم جهل عمیق دارد
فرقی هم نمی کند من باشم یا شما
انسان هم توانایی خندیدن دارد هم توانایی گریه گردن و سزاوار است انسان به جهل خود گریه کند و محزون باشد تا شاید راهی باز شده و فهمی حاصل شود
و الا خندیدن و دلقک بازی درآوردن نتیجه ای جز با میمون و عنتر در یک ردیف قرار گرفتن ندارد !

کوشا
01-10-2014, 05:54 PM
بیجاست:
سفسته ی تو هم بدی. بدی های شمارا که از میان نمیبرد.
ما هرچه باشد آدم به اسپاش فرستادیم در ۵۰ سالی که
ولی سما در ١۴۰۰ سال جز برده داری و آدمکشی و
قمه زدن و تروریسم کاری نکردید و همان لامپ بالای
سرتان را هم ادیسون ملحد ساخته !
:e057:
---اگر جنگیدن با کافران و دشمنان بدی است حق با شماست ما کاملا بدیم !
در ضمن زشته برا یه پیرمرد اینطوری نیششو وا کنه !


بیجاست، پس کراننمایی شما از انگیزه هماگیر است
که در آن انگیزه و انگیخته همه جا یکی هستند و
هرگز نمیتوان چیزی را انگیخته ی چیزی دیگر
نامید چرا که هرگز نمیتوان هیچ مرزی برای هیچ
پدیده ای کشید. برای نمونه نمیتوان گفت که آذرخش
انگیزه ی سوختن درختی بوده است چون آذرخش
در جستن الکترون ها پایان میگیرد و سوختن پس
از رسیدن آن انجام میشود ولی در کران‌نمایی
نادرست شما، آذرخش زمانی پایان گرفته است
که درخت سوخته باشد !
با این سفسته ، میتوانید بگویید که میان
سیب خوردن حضرت آدم که انگیزه ی بودن
شما در روی زمین است، هیچ دیرای زمانی نیست
چرا که آن سیب خوردن در زاده شدن شما تازه
پایان و فرزام گرفته است?!
همچنین هنوز آن آفرینشی که قران گفته است
که شش روز پایان گرفته هنوز "پایان" نگرفته است
چون هنوز چیزهایی در جهان دارند تکان میخورند!
--
پس میبینید که همه ی سفسته ی شما در جابجایی
مرزهای انگیخته و انگیزه است که از روی ان، هیچ
انگیزه ای هنوز به پایان و فرزام نرسیده است!

معلوم است هنوز فرق بین معدات و علت و معلول های حقیقی را نمی دانید و لازم است حداقل بدایه علامه را بخوانید.

علّت حقیقى و اعدادى (http://www.mesbahyazdi.org/lib/falsafeh2/ch02.htm)-علّت گاهى به موجودى اطلاق مى شود كه وجود معلول، وابستگى حقیقى به آن دارد بگونه اى كه جدایى معلول از آن، محال است مانند علّیت نفس براى اراده و صورتهاى ذهنى كه نمى توانند جداى از نفس، تحقّق یابند و یا باقى بمانند، و در این صورت آن را «علّت حقیقى» مى نامند و گاهى به موجودى اطلاق مى شود كه در فراهم آوردن زمینه پیدایش معلول، مؤثّر است ولى وجود معلول، وابستگى حقیقى و جدایى ناپذیر، به آن ندارد مانند پدر نسبت به فرزند، و در این صورت آن را «علّت اِعدادى» و یا «مُعِدّ» مى خوانند.

کوشا
01-10-2014, 06:00 PM
خب فاصله ای که ما میگیم همون زمانی هست که لازم هست طی بشه تا علت به قول شما "تمام" بشه !!درست فهمیدید
پس مشکل شما حل شد و عقلا فاصله ای بین تمام شدن علت و ایجاد شدن معلول قابل تصور نیست.

کوشا
01-10-2014, 06:14 PM
بیجاست، بوق را از سر گشادش میزنید.
الله شما نخست یکی را کور میکند که آزمایشی دگرسانی از او
گرفته باشد که از یکی که زیبا و دارای دو چشم روشن است؟
آن نیمه کوره و زشته باید یک زندگانی رنج و آرزو بکشد که
که گویا آزمایشش ساده تر است؟ که نیست و سخت تر هم
هست! آنهم برای اینکه در فرجام، الله از او پوزش میخواهد!!
هه هه

زشتی و زیبایی، کوری و بینایی، سلامتی و بیماری، ثروت و نداری و .... همه امتحان است و امتحان با داشته ها سخت تر از امتحان با نداشته هاست.
زندگی هم در قیاس با ازل و ابدی هستی دمی و لحظه ای بیش نیست.

مزدك بامداد
01-11-2014, 02:23 AM
زشتی و زیبایی، کوری و بینایی، سلامتی و بیماری، ثروت و نداری و .... همه امتحان است و امتحان با داشته ها سخت تر از امتحان با نداشته هاست.
زندگی هم در قیاس با ازل و ابدی هستی دمی و لحظه ای بیش نیست.
بیجاست، کسی که پول دارد، آسانتر نیکوکاری میکند و کسی
که دارا و زیباست، بی رشک تر و شادتر و خوشتر است و کمتر
بسوی کار بد میرود چرا که نیاز ندارد ولی یک زشت کچل و چل و
چه میدانم کور، همواره و در سراسر زندگی در رنج است که گویا
دارد آزمون(!) پس میدهد. روشن نیست که چرا این آزمون زشت
به گردن وی افتاده. کسی هم که نان شب ندارد، از ترس یا
بزور جلوی خودش را می گیرد که دزدی نکند برای زنده
ماندن بچه اش. پس درست به وارونه ی یاوه ی شما، آزمون
برای "نا داشته ها" بسی سخت تر و بسی ناگوار تر است.
بویژه اینکه سرانجام، از روی همان قران خودتان، تنها
کردار ها هستند که پاداش و پاد افره میگیرند ( فمن یعمل)
و جایی در قران نیست که کچلی هم پاداش آن جهانی دارد !!
:e105:
---
اینهم که گویا چون جهان جاودان با گاییدن جاودانی چشم
براه ماست، بسنده نیست که بگوییم که یارو سراسر زندگی
کور و کچل بوده و زاده ی بورکینا فاسو باشد و کونش پاره.
خب آنهاییکه در این جهان هم زیبایی و دارایی و نیکی داشتند چه؟
این چه دادگری است؟
:e530:

لا یُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها
خداوند هیچ كس را جز به مقدار توانایى كه به او داده تكلیف نمى‏كند.
این آیه هم پیوندی به جستار ما ندارد و تنها ،میگوید که اگر کسی دست نداشت
که برود شمشیر بزند، الله در روز رستاخیز، از او بازخواست نمیکند که چرا
نرفتی جهاد و کفار را نکشتی! نمیگوید که خدا به انگیزه ی این چلاغ بودن
دست، به او پاداش افزوده هم میدهد یا اگر دزدی کرد، زیر سبیلی رد میکند!


پارسیگر

مزدك بامداد
01-11-2014, 05:19 PM
معلوم است هنوز فرق بین معدات و علت و معلول های حقیقی را نمی دانید و لازم است حداقل بدایه علامه را بخوانید.
علّت حقیقى و اعدادى -علّت گاهى به موجودى اطلاق مى شود كه وجود معلول، وابستگى حقیقى به آن دارد بگونه اى كه جدایى معلول از آن، محال است مانند علّیت نفس براى اراده و صورتهاى ذهنى كه نمى توانند جداى از نفس، تحقّق یابند و یا باقى بمانند، و در این صورت آن را «علّت حقیقى» مى نامند و گاهى به موجودى اطلاق مى شود كه در فراهم آوردن زمینه پیدایش معلول، مؤثّر است ولى وجود معلول، وابستگى حقیقى و جدایى ناپذیر، به آن ندارد مانند پدر نسبت به فرزند، و در این صورت آن را «علّت اِعدادى» و یا «مُعِدّ» مى خوانند.
بیجاست.
هر رویداد را با مرزهایش کران‌نمایی میکنند. شما نمیتوانید مرز یک رویداد را تا جاودان کش
بدهید. برای نمونه زمانی که آذرخش روی میدهد، با پایان یافتن جابجایی الکترون ها، این
پدیده و رویداد per definition نیز به پایان میرسد. در ماست مالی شما، از آنجا که پیامد های این
رویداد مانند سدا و نور، همچنان در راه هستند و هرکدام در جای خود، پیامد های دیگری هم میتوانند
داشته باشند، ( مانندن رسیدن نور آدرخش به کهکشان های دور دست و دیده شدن آن با
تلسکوپ فرا-زمینیان و ..!! ) این رویداد آذرخش تا جاودان کش می یابد و هر پیامد و انگیخته ی
آن هم میتواند در جای خود بخشی از انگیزه به شمار رود. اینگونه برای نمونه، رویداد کوتاه زمان
مهابنگ را میتوان تا امروز هم کش داد چون همه چیز پیامد این یک رویداد است. بزبان دیگر
شما میتوانید ١۴ میلیارد سال جدایی زمانی را هم با این ترفند برابر با صفر بکنید.
همچنان که گفتیم، با این دید، "آفرینش" که گویا در ۶ روز پایان گرفته، هنوز هم پایان نگرفته
است چون پیامد های آن همچنان روی میدهند و هر پیامدی نیز میتواند از اینرو خودش، بخشی
از انگیزه شمرده شود!
این درست مانند آن سفسته است که میگوید که خرگوشی برای رفتن از الف به ب، نخست باید
نیم راه را بپیماید و سپس نیمی از نیمه ی دیگر را و هی همانجور نیمی از نیم های بجای مانده
را و اینگونه، خرگوش هرگز به تیل ب نمیرسد.
ولی در جستار انگیزه مندی و گفتمان های فلسفی، همواره برای پدید ها مرزی کشیده شده
و برای همین فرایافتی بنام زنجیره انگیزشی* و یا خوشه ی انگیزشی که پساپیشی رویداد هارا
که یکی انگیزه و یکی انگیخته است( و سپس انگیخته خود میتواند انگیزه نیز بشود)، داریم.

در فیزیک و فلسفه ی نوینبرخاسته از ان هم برای همین هرگز دو رویداد، که یکی انگیزه ی
آندیگری باشد، بیدرنگ instantan و بی جدایی زمانی روی نمیدهند، چون انرژی دست بالا
با تندای نور در راه است و نه با تندای بیکران!
Causality - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Causality#Physics)


*
زنجیره انگیزشی = سلسله ی علت و معلول
پارسیگر

کوشا
01-11-2014, 08:42 PM
بیجاست، کسی که پول دارد، آسانتر نیکوکاری میکند و کسی
که دارا و زیباست، بی رشک تر و شادتر و خوشتر است و کمتر
بسوی کار بد میرود چرا که نیاز ندارد ولی یک زشت کچل و چل و
چه میدانم کور، همواره و در سراسر زندگی در رنج است که گویا
دارد آزمون(!) پس میدهد. روشن نیست که چرا این آزمون زشت
به گردن وی افتاده. کسی هم که نان شب ندارد، از ترس یا
بزور جلوی خودش را می گیرد که دزدی نکند برای زنده
ماندن بچه اش. پس درست به وارونه ی یاوه ی شما، آزمون
برای "نا داشته ها" بسی سخت تر و بسی ناگوار تر است.
بویژه اینکه سرانجام، از روی همان قران خودتان، تنها
کردار ها هستند که پاداش و پاد افره میگیرند ( فمن یعمل)
و جایی در قران نیست که کچلی هم پاداش آن جهانی دارد !!
:e105:
---
اینهم که گویا چون جهان جاودان با گاییدن جاودانی چشم
براه ماست، بسنده نیست که بگوییم که یارو سراسر زندگی
کور و کچل بوده و زاده ی بورکینا فاسو باشد و کونش پاره.
خب آنهاییکه در این جهان هم زیبایی و دارایی و نیکی داشتند چه؟
این چه دادگری است؟
:e530:

این آیه هم پیوندی به جستار ما ندارد و تنها ،میگوید که اگر کسی دست نداشت
که برود شمشیر بزند، الله در روز رستاخیز، از او بازخواست نمیکند که چرا
نرفتی جهاد و کفار را نکشتی! نمیگوید که خدا به انگیزه ی این چلاغ بودن
دست، به او پاداش افزوده هم میدهد یا اگر دزدی کرد، زیر سبیلی رد میکند!


تصدیق می فرمایید که جز روضه خواندن کار دیگری نکرده اید !
با تشکر
مستفیض شدیم !

کوشا
01-11-2014, 08:44 PM
بیجاست.
هر رویداد را با مرزهایش کران‌نمایی میکنند. شما نمیتوانید مرز یک رویداد را تا جاودان کش
بدهید. برای نمونه زمانی که آذرخش روی میدهد، با پایان یافتن جابجایی الکترون ها، این
پدیده و رویداد per definition نیز به پایان میرسد. در ماست مالی شما، از آنجا که پیامد های این
رویداد مانند سدا و نور، همچنان در راه هستند و هرکدام در جای خود، پیامد های دیگری هم میتوانند
داشته باشند، ( مانندن رسیدن نور آدرخش به کهکشان های دور دست و دیده شدن آن با
تلسکوپ فرا-زمینیان و ..!! ) این رویداد آذرخش تا جاودان کش می یابد و هر پیامد و انگیخته ی
آن هم میتواند در جای خود بخشی از انگیزه به شمار رود. اینگونه برای نمونه، رویداد کوتاه زمان
مهابنگ را میتوان تا امروز هم کش داد چون همه چیز پیامد این یک رویداد است. بزبان دیگر
شما میتوانید ١۴ میلیارد سال جدایی زمانی را هم با این ترفند برابر با صفر بکنید.
همچنان که گفتیم، با این دید، "آفرینش" که گویا در ۶ روز پایان گرفته، هنوز هم پایان نگرفته
است چون پیامد های آن همچنان روی میدهند و هر پیامدی نیز میتواند از اینرو خودش، بخشی
از انگیزه شمرده شود!
این درست مانند آن سفسته است که میگوید که خرگوشی برای رفتن از الف به ب، نخست باید
نیم راه را بپیماید و سپس نیمی از نیمه ی دیگر را و هی همانجور نیمی از نیم های بجای مانده
را و اینگونه، خرگوش هرگز به تیل ب نمیرسد.
ولی در جستار انگیزه مندی و گفتمان های فلسفی، همواره برای پدید ها مرزی کشیده شده
و برای همین فرایافتی بنام زنجیره انگیزشی* و یا خوشه ی انگیزشی که پساپیشی رویداد هارا
که یکی انگیزه و یکی انگیخته است( و سپس انگیخته خود میتواند انگیزه نیز بشود)، داریم.

در فیزیک و فلسفه ی نوینبرخاسته از ان هم برای همین هرگز دو رویداد، که یکی انگیزه ی
آندیگری باشد، بیدرنگ instantan و بی جدایی زمانی روی نمیدهند، چون انرژی دست بالا
با تندای نور در راه است و نه با تندای بیکران!
Causality - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Causality#Physics)
لطف کنید برهان عقلی مدعای خود را بیاورید.

یک مقداری هم در باره زمان برایمان بگویید.

کوشا
01-11-2014, 08:57 PM
بزبان دیگر
شما میتوانید ١۴ میلیارد سال جدایی[٥] زمانی را هم با این ترفند[٦] برابر با صفر بکنید.
خوشبختانه غیر از من ظاهرا کسان دیگری نیز هستند که توانسته اند این زمان را صفر کنند:

طبق نسبیت خاص (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B3%D8%A8%DB%8C%D8%AA_%D8%AE%D8%A7%D8%B5) اینیشتین، این زمان بسیار طولانی، برای ما محسوس است، ولی برای خود نور چنین زمانی معنی ندارد و فاصله بسیار زیاد، در زمان صفر طی می‌شود.
سال نوری (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D9%84_%D9%86%D9%88%D8%B1%DB%8C)

لطفا اگر ممکن است این مطلب را هم کمی توضیح دهید.

مزدك بامداد
01-13-2014, 09:27 AM
اگر جنگیدن با کافران و دشمنان بدی است حق با شماست ما کاملا بدیم !
در ضمن زشته برا یه پیرمرد اینطوری نیششو وا کنه !
پلیس هم "دشمن" دزد به شمار میرود. دشمنان (!) اسلام هم تنها ، آن کسان و ملت هایی
بودند که می خواستند از جان و دارایی و آزادی خودشان پدافند نمایند. برای نمونه در
جلوگیری از چپاول کاروان های بازرگانی شان بدست راهزنان یثرب (= مسلمین!)
:e057:

پارسیگر

مزدك بامداد
01-13-2014, 09:28 AM
تصدیق می فرمایید که جز روضه خواندن کار دیگری نکرده اید !
با تشکر
مستفیض شدیم !
لودگی از کمبود فرنود!


پارسیگر

مزدك بامداد
01-13-2014, 10:10 AM
لطف کنید برهان عقلی مدعای خود را بیاورید.
"مدعا" به سخنی میگویند که پایور نشده و نیاز به پایوری دارد. سخن
ما از روی دانش و از روی فیزیک نوین بوده و نیازی به پایوری ندارد.
انشتین یهودی کافر نشان داد که هیچ دو رویدادی که یکی انگیخته ی
دیگری باشد، نمیتوانند بیدرنگ پس از هم روی دهند ، چرا که پیام
انگیزشی ، نیاز به زمان دارد که دوراها را بپیماید. این پیامهای انگیزشی
چیزی نیستند جز ریزگان نیروبر ( بوزون ها) مانند فوتون و گراویتون که
در میان ریزگان نیروگیر ( فرمیون ها) در راه هستند.


خوشبختانه غیر از من ظاهرا کسان دیگری نیز هستند که توانسته اند این زمان را صفر کنند:

طبق نسبیت خاص اینیشتین، این زمان بسیار طولانی، برای ما محسوس است، ولی برای خود نور چنین زمانی معنی ندارد و فاصله بسیار زیاد، در زمان صفر طی می‌شود.
سال نوری
لطفا اگر ممکن است این مطلب را هم کمی توضیح دهید.

این نیز نشان میدهد که در همان یاوه های کهنه ی " علامه" گیر کرده اید.
گذر زمان (= نرخ دگرگونی های چینشی ) برای هر پیکره ای که از ماده ی
ماندمایه* دار ساخته شده باشد ( و نه تنها برای "ما") کارگر است ولی از
دیدگاه خود ریزگان انرژی مانند فوتون ( نور، خیز های رادیویی و رادار،
پرتو ایکس و پرتو گاما و پرتو زیر سرخ و ..) یا گراویتون ( پرتو گرانش)
... زمان نمیگذرد چرا که خودشان با تندای نور، که جدایی های زمانی را
به هم پیوند میدهد، در جنبش هستند. هیچ ریزه ی دیگری که کارمایه ی
ناب نباشد ( دارای ماندمایه باشد، مانند الکترون و پروتون و نوترینو و ...)
نمیتواند با تندای نور در جنبش باشد و برای همین، همه ی پیکره ها دچار
زمان هستند. اگر بینگاریم که کسی میتوانست به تندای نور نجنبد، هرگز
پیر نمیشد، به این فرنود ساده که همه ی جنبش هایی شیمیایی و
گردش الکترون ها بگرد پروتون ها و .. به جنبش در یک راستا ودر تندای نور
دگرگون شده بود، مانند یک ماهی که در فریزری بگذرایم که دمای صفر
کلوین داشته باشد و این ماهی هرگز گندیده نمی شود، چون همه ی
جنبشهای ریزگان درون آن صفر میشدند( رسیدن به صفر کلوین = ۳۰۰
درجه زیر صفر سانتیگراد شدنی نیست)
--
بر این پایه، روشنی خورشید به هرروی چند باریکه زمانی به دیرا میکشد
که به زمین برسد و اگر یک رویداد در خورشید رخ دهد، مانند توفان خورشیدی،
یا لکه های سیاه خورشیدی، رادیو های ما چند زمان دیرتر دچار کاستی و از
هم پاشیدگی در کارکرد میشوند. هتّا اگر همین اکنون، خورشید از میان برود،
( رویدادی که با از میان رفتن خورشید به پایان رسیده) زمین پس از چند باریکه
از گردار خود بیرون رفته و در کیهان پرتاب میشود، چرا که نبود گراویتون ها
(نیروی گرانش) را تازه پس از زمانی که نور یا گراویتون ها نیاز دارند که از
پیکره ای به پیکره ی دیگر برسند، می سهد (حس میکند)و تازه پس از آن
به آن رویداد واکنش نشان میدهد.
پس اینکه یارو نوشته که "دورای بسیار دراز، با زمان صفر سپری میشود"
برای خود فوتون ها یا گراویتون هاست که برای انها همواره زمان صفر
است ( چون گفتیم که هر چیزی که با تندای نور میرود زمان ندارد) و از دید
خود همان گراویتون ها و فوتون ها و .. که" پیامبر انگیزش" میباشند و نه
در سامانه ای که این ریزگان در آن گرفتار و جایگیر هستند.
به زبان ساده، در یک سامانه، یک پیکره، از راه این فوتون ها و .. از
دگرگونی ها و رویداد ها در یک پیکره ی دیگر "آگاه" میشود و چون
این فوتون ها ناچار هستند که دورا هارا در نگاه سامانه، در زمان
ویژه ای بپیمایند، گیرنده ی آگاهی همواره واکنشی پس از فرستنده ی
آگاهی دارد.
برای هوش کردن بهتر:
مادر شما میمیرد(رویدادی که به پایان رسیده). آگاهی از این رویداد
با یک تلگراف برای شما فرستاده میشود. خود تلگراف، در همه ی
راه، دچار دگرگونی و زمان نمیشود و آن آگاهی که در خود میاورد،
نیز دگرگون نمیشود، ولی اندک زمانی ( از دید بیرون از خود تلگراف) ،
در راه است که به شما برسد. تازه آنگاه است که شما دچار اندوه میشوید.
درست مانند اینکه یک ماهی یخ زده برای فرستاده باشند که خود ماهی
دگرگون نمیشود (زمان ندارد) ولی رسیدنش به شما زمان میبرد.

فوتون ها و گراویتون ها و.. هم آگاهی‌بر میان پیکره ها هستند و آن
آگاهی هایی که میبرند، دگرگون نمیشوند، چون زمان در درون آنها کارگر
نیست، ولی پیکره هایی که کند تر از نور هستند، زمانی را که این آگاهی میان
آنها رفت و امد میکند را در یافته و پس از آگاه شدن از خود واکنش نشان میدهند
که همان جستار انگیزش و همان روند و زنجیره های انگیزه و انگیخته است


*
ماندمایه دار = دارای جرم سکون
ماندمایه = جرم سکون.
برای نمونه ماندمایه ی فوتون صفر است چون از
کارمایه ناب ( انرژی خالص) آزاد ساخته شده است

پارسیگر

کوشا
01-13-2014, 08:35 PM
پلیس هم "دشمن" دزد به شمار میرود. دشمنان (!) اسلام هم تنها ، آن کسان و ملت هایی
بودند که می خواستند از جان و دارایی و آزادی خودشان پدافند نمایند. برای نمونه در
جلوگیری از چپاول کاروان های بازرگانی شان بدست راهزنان یثرب (= مسلمین!)
:e057:

این کجاش خنده داره؟
هم کیشان شما اموال دیگران را در مکه مصادره کنند خوب است و دزدی نیست
معادل آن مال را از آنها پس ستاندن راهزنی است؟

کوشا
01-13-2014, 08:39 PM
لودگی از کمبود فرنود!


شکسته نفسی می فرمایید استاد !

کوشا
01-13-2014, 08:54 PM
"مدعا" به سخنی میگویند که پایور نشده و نیاز به پایوری دارد. سخن
ما از روی دانش و از روی فیزیک نوین بوده و نیازی به پایوری ندارد.

اگر تعارضی بین حکم عقل و علم تجربی حاصل شود چه باید کرد؟
عقل می گوید محال قطعی است بعد از تمام شدن علت،
معلول از علت تخلف کند و حتی نمی تواند به مقدار کسری از ثانیه از علت جدا شود چرا که
اگر این مقدار فاصله ممکن باشد هیچ منعی از فاصله شدن حتی یک قرن بین تمام شدن علت و حصول معلول نیست.

به جای ردیف کردن اصطلاحات علم تجربی اگر ممکن است جواب حکم عقل را بدهید.

مزدك بامداد
01-14-2014, 09:22 AM
این کجاش خنده داره؟
هم کیشان شما اموال دیگران را در مکه مصادره کنند خوب است و دزدی نیست
معادل آن مال را از آنها پس ستاندن راهزنی است؟
بیجاست، کسی دارایی محمد (خدیجه) را در مکه فرونگرفته بود.
ممد همه را خورده بود و ورشکست شده بودند و در یک جهنم دره ای
گرسنگی میکشیدند. پس از مرگ خدیجه و بویژه ابوطالب، دست ممد
جایی بند نبود و رفت سراغ دوستان نوین در یثرب و در آنجا هم
گشنگی میکشیدند تا اینکه الله جبرئیل را فرستاد گفت برید راهزنی!


مزدك بامداد
01-14-2014, 09:30 AM
اگر تعارضی بین حکم عقل و علم تجربی حاصل شود چه باید کرد؟
بیجاست، خرد باید پیرو آروین باشد.
چرا که خرد خود در پی آروین ژنتیک میلیونها سال فرگشت پدید امده
و چیزی ینست که از آسمان به شما پیشکش کرده باشند.(فرگشت مغز)
برای نمونه اَوَست بودن تندای نور :
زمانی که دو پیکره با تندای نزدیک به نور به سوی هم بیایند،
تندای وَسته ی نزدیک شدن آنها به هم دیگر بالاتر از تندای نور
نخواهد بود. این در خرد نمیگنجد ولی اینجور هست!
یا:
خرد میگفت که نور همواره در رج راست میرود، ولی آروین
میگوید که نور در نزدیک میدان گرانش خم میشود.
انگیزه و انگیزش هم در این جهان، چنان که دانش فیزیک میگوید
تنها در پی داد و ستد ریزگان نیروبر انرژی پدید میایند. هیچ چیزی
ایستار خود را دگرگون نمیکند، مگر اینکه تراز انرژی او بدست
ریزگان نیروبر دگرگون شود.
این است که باید ان فلسفه ی کهنه ای را که مصباح و اینها از
روی پیشینیان نوشته اند و چه میدانم علت فاعلی و تامه و این
مزخرفات را ردیف کرده اند بایستی انداخت توی ستل آشغال !


پارسیگر

کوشا
01-14-2014, 08:50 PM
بیجاست، کسی دارایی محمد (خدیجه) را در مکه فرونگرفته بود.
ممد همه را خورده بود و ورشکست شده بودند و در یک جهنم دره ای
گرسنگی میکشیدند. پس از مرگ خدیجه و بویژه ابوطالب، دست ممد
جایی بند نبود و رفت سراغ دوستان نوین در یثرب و در آنجا هم
گشنگی میکشیدند تا اینکه الله جبرئیل را فرستاد گفت برید راهزنی!


به خوب مسئله ا ی اشاره کردید
چرا در شهر و دیار خود و در کنار اموالشان گرسنگی می کشیدند؟!!!

کوشا
01-14-2014, 08:53 PM
بیجاست، خرد باید پیرو آروین باشد.
چرا که خرد خود در پی آروین ژنتیک میلیونها سال فرگشت پدید امده
و چیزی ینست که از آسمان به شما پیشکش کرده باشند.(فرگشت مغز)
برای نمونه اَوَست بودن تندای نور :
زمانی که دو پیکره با تندای نزدیک به نور به سوی هم بیایند،
تندای وَسته ی نزدیک شدن آنها به هم دیگر بالاتر از تندای نور
نخواهد بود. این در خرد نمیگنجد ولی اینجور هست!
یا:
خرد میگفت که نور همواره در رج راست میرود، ولی آروین
میگوید که نور در نزدیک میدان گرانش خم میشود.
انگیزه و انگیزش هم در این جهان، چنان که دانش فیزیک میگوید
تنها در پی داد و ستد ریزگان نیروبر انرژی پدید میایند. هیچ چیزی
ایستار خود را دگرگون نمیکند، مگر اینکه تراز انرژی او بدست
ریزگان نیروبر دگرگون شود.
این است که باید ان فلسفه ی کهنه ای را که مصباح و اینها از
روی پیشینیان نوشته اند و چه میدانم علت فاعلی و تامه و این
مزخرفات را ردیف کرده اند بایستی انداخت توی ستل آشغال !


نیتجه کلی بحث اینکه
اگر چیزی در راستای جهانبینی مادی ما قرار داشت و آن را تایید کرد
محض حق و حقیقت است
در غیر این صورت
حتی اگر حکم عقل محض باشد و از نظر قوانین منطقی هیچ مویی لای درز آن نرود
هل پوکی ارزش نخواهد داشت !

مزدك بامداد
01-15-2014, 10:31 AM
به خوب مسئله ا ی اشاره کردید
چرا در شهر و دیار خود و در کنار اموالشان گرسنگی می کشیدند؟!!!
--->

ممد همه را خورده بود و ورشکست شده بودند

مزدك بامداد
01-15-2014, 10:32 AM
نیتجه کلی بحث اینکه
اگر چیزی در راستای جهانبینی مادی ما قرار داشت و آن را تایید کرد
محض حق و حقیقت است
در غیر این صورت
حتی اگر حکم عقل محض باشد و از نظر قوانین منطقی هیچ مویی لای درز آن نرود
هل پوکی ارزش نخواهد داشت !
درست است چون قانون های فرنودسار (منطق) که از آسمان نمی ایند، از آروین این جهان مادی و آزمون آن میایند!

Philo
01-18-2014, 03:17 PM
اگر تعارضی بین حکم عقل و علم تجربی حاصل شود چه باید کرد؟
حکمی که علم تجربی به آن دست یافته، مبتنی بر روشی بوده که عقل آن را تایید کرده و برای درک درست از طبیعت از آن پیروی می کند، و اگر روزی باطل شود با همان روش باطل می شود. پس تعارضی میان این عقل و علم تجربی نیست. پرسش شما، شاید در نگاه اول جالب به نظر آید، ولی در واقع بی معناست.