PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تقسیم قدرت به دو قسم «درونی و اصیل» و «برونی و دست دوم»



folaani
11-17-2013, 06:18 AM
احتمالا تاحالا متوجه شدید که بنده بارها به این تقسیم بندی از نظر خودم اشاره کردم.

من قدرت ها رو به دو دسته تقسیم میکنم.
این دسته ها لزوما بطور مطلق بنیادین نیستن، بلکه چیزی بینابین و آمیخته با پرگمتیسم ماتریالیستی هستن.

قدرت های درونی و اصیل مثل قدرت جسمی (قدرت و مهارت نبرد)، خرد و هوش سرشار، علم.
این قدرت ها خاصیتشون اینه که تا حداکثر ممکن درونی و یکپارچه شده با خود انسان هستند.
اینطور قدرتها مزایای مهم متعددی دارن.
یکیش اینکه به راحتی از فرد جدا/گرفته نمیشن.
مثلا کسی نمیتونه براحتی اونا رو از شما سرقت کنه.
به آسانی از دستشون نمیدید. یعنی مگر اینکه صدمهء جدی فیزیکی یا مغزی بخورید که این قدرتها رو از دست بدید. تازه بازم در بیشتر اوقات اثری ازشون در وجود آدم میمونه.

یک ویژگی دیگری که قدرتهای این دسته دارن اینه که معمولا منابع اونا محدود نیست و همهء افراد میتونن به هر میزانی که ظرفیت و همت دارن ازشون برخوردار بشن، بدون اینکه کمبود منابع یا نیاز به تخاصم و رقابت شدیدی پیش بیاد.

خب دستهء دیگر قدرت ها قدرتهای غیردرونی و غیراصیل، یا قدرتهای برونی و دست دوم هستن.
این قدرتها مثل ثروت، مقام (منظورم مقام حکومتی، نظامی، اجتماعی و امثالهم)، و بطور کلی چیزهایی هستن که داشتن اونا به عوامل و منابع برونی تر و دست دوم تری نسبت به قدرتهای دستهء اول، بستگی داره.
این قدرتها یکسری ضعفهایی دارن.
یکیش اینکه مثلا امکان دزدیدن یا به زور گرفته شدن اونا توسط دیگران وجود داره.
بعدم بهرحال به عوامل و منابع خارجی وابسته هستن که امکان مدیریت و حفاظت از اونا بطور کامل و همیشه امکان پذیر نیست.
به هزار و یک دلیل این قدرتها ممکنه حتی یک شبه از بین برن.
دزدی، جنگ، بلایای طبیعی، تصادفات و غیره.
ضمنا این قدرتها بطور معمول محدود بوده و تلاش انسانها در کسب میزان زیاد از آنها، معمولا به رقابت و تخاصم و درگیری منجر میگردد.

فرد دارای این قدرتها، لزوما خودش بدون این قدرتها آدم قوی و برجسته ای نیست.
و بدون دارا بودن حداقلی از قدرتهای درونی و اصیل، نمیتونه به حداکثر خوشبختی و امنیت ممکن دست پیدا کنه.
من افراد زیادی رو دیدم که اینطور بودن.
و هیچوقت نمیخوام جای اونا باشم.

من فکر میکنم قدرتهای دستهء اول، یعنی قدرتهای اصیل و درونی، طبیعتا اساسی تر و کاراکتر هستن.
و البته میتونن منجر به تولید قدرتهای دستهء دوم، یعنی قدرتهای برونی و دست دوم هم بشن.
نیاز اساسی به قدرتهای دستهء اول وجود داره و خرد در کسب اونا محدودیت خاصی قائل نمیشه، اما قدرتهای دستهء دوم در حد رفع نیاز و ضرورت پایه هم میتونن کافی باشن. البته یک دلیلش شاید اینکه، بهرحال وقت و انرژی انسان محدود است و اگر مثلا بیشتر وقت و انرژی به قدرتهای دستهء دوم اختصاص بده، در نتیجه کمتر میتونه به کسب قدرتهای دستهء اول اختصاص بده؛ درحالیکه کسب میزان بیشتر از قدرتهای دستهء اول درکل برای خوشبختی انسان کاراتر و ارزشمندتر است.

منتظر نظرات و تحلیل های شما هستم.
با تشکر.

مزدك بامداد
11-17-2013, 01:05 PM
درست است، ولی پیشتر هم این را دریافته اند و این توانایی ها را به دو بخش:
١- زاب های زادآوردی
٢- زاب های دستاوردی
یا همان " صفات ذاتی و صفات اکتسابی" بخش کرده اند و دو برماند ژنتیک
و فرهنگی نیز در پدید آمدن این دو گروه از زاب ها بزرگترین هنود را دارند.


پارسیگر

Reactor
11-17-2013, 03:16 PM
الوین تافلر در کتاب "جابجایی در قدرت", قدرت رو همچون مثلثی میداند که سه ضلع دارد.
هوش , ثروت , خشونت

تافلر طبق تجربه و مشاهده میگوید که برای نیل به هر هدفی در این دنیا, شما نیاز به دسترسی به مقداری از چشمه ی قدرت دارید.

هر چه دسترسی شما به قدرت بیشتر شود, خواسته ها و آرزوهای شما بیشتر برآورده خواهد شد.

میزان گرفتن حق و حقوق هم, با داشتن قدرت است که معنا پیدا میکند.

شرط لازم برای بدست آوردن قدرت, داشتن "هوش" است اما فقط داشتن "هوش" شرط کافی نیست.

فرد خواستار قدرت بعد از رسیدن به هدف اولی یعنی دستیابی به "هوش"(اطلاعات) باید پیش به سوی قدرت دوم یعنی بدست آوردن "ثروت"(پول) برود.
پس از رسیدن به ثروت باید به سوی بدست آوردن نیروی "خشونت"(قدرت بازدارنده) برود تا آن دو صفت لازم قبلی یعنی "هوش" و "ثروت" را بیمه کند و بدینسان قدرتش را با دوام سازد.

folaani
11-18-2013, 06:53 AM
درست است، ولی پیشتر هم این را دریافته اند و این توانایی ها را به دو بخش:
١- زاب های زادآوردی
٢- زاب های دستاوردی
یا همان " صفات ذاتی و صفات اکتسابی" بخش کرده اند و دو برماند ژنتیک
و فرهنگی نیز در پدید آمدن این دو گروه از زاب ها بزرگترین هنود را دارند.


پارسیگر
ولی این با تقسیم بندی بنده و خواصش تفاوت داره.
مثلا علم اکتسابیه، ولی در تقسیم بندی بنده جزو قدرتهای اصیل و درونی قرار میگیره.

یا مثلا هوش میتونه هم ذاتی باشه و هم اکتسابی.
همونطور که قدرت فیزیکی هم همینطوره.
آدم میتونه موقع تولد هم ژنتیک قوی تری داشته باشه، و از افراد معمولی بطور خودکار برتر باشه، ولی میشه قدرت فیزیکی رو با ورزش و تمرین هم بدست آورد.

تقسیم بندی ای که شما بهش اشاره میکنی صرفا بر اساس منبع و روش رسیدن است، ولی تقسیم بندی بنده بر اساس میزان یکپارچگی نهایی با وجود انسان با هدف کارایی و مزایای عملی آنها.
این قدرتهایی که بنده میگم مهم نیست منبع اولیهء اونا ژن و ذات هست یا اینکه بطور اکتسابی بدست میاریم. بلکه مهم اینه که تا چه حد جزیی از وجود خود ما میشن.
البته بنده در ابتدا صرفا دنبال کارایی و مزایای عملی بودم، که در این جریان به این نتیجه رسیدم که قدرت های اصیل و درونی که با وجود انسان حداکثر یکپارچگی را بدست میاورند در این زمینه هم برتر هستند. وگرنه محدودیتی نیست اگر بتوان در بعضی قدرتهای برونی و دست دوم هم چنین استحکام و کارایی را مشاهده کرد، پس آن قدرت ها نیز از نظر بنده قدرتهای برتر و خواستنی تر خواهند بود، چراکه بنظر بنده این کارایی عملی و نتیجهء نهایی است که اهمیت دارد، و بنده بنظرم یک پرگمتیست هستم!

folaani
11-18-2013, 06:59 AM
الوین تافلر در کتاب "جابجایی در قدرت", قدرت رو همچون مثلثی میداند که سه ضلع دارد.
هوش , ثروت , خشونت

تافلر طبق تجربه و مشاهده میگوید که برای نیل به هر هدفی در این دنیا, شما نیاز به دسترسی به مقداری از چشمه ی قدرت دارید.

هر چه دسترسی شما به قدرت بیشتر شود, خواسته ها و آرزوهای شما بیشتر برآورده خواهد شد.

میزان گرفتن حق و حقوق هم, با داشتن قدرت است که معنا پیدا میکند.

شرط لازم برای بدست آوردن قدرت, داشتن "هوش" است اما فقط داشتن "هوش" شرط کافی نیست.

فرد خواستار قدرت بعد از رسیدن به هدف اولی یعنی دستیابی به "هوش"(اطلاعات) باید پیش به سوی قدرت دوم یعنی بدست آوردن "ثروت"(پول) برود.
پس از رسیدن به ثروت باید به سوی بدست آوردن نیروی "خشونت"(قدرت بازدارنده) برود تا آن دو صفت لازم قبلی یعنی "هوش" و "ثروت" را بیمه کند و بدینسان قدرتش را با دوام سازد.
درسته، ولی ظاهرا دیدگاه این طرف قدرت حکومتی و اجتماع و اینا بوده!!
یه مسئلهء اجتماعی و سیاسی و اینها خلاصه.
درحالیکه دیدگاه بنده به قدرت چیز دیگری هست.
قدرت اجتماعی و سیاسی بنظر بنده بیشتر در همون دستهء دوم، یعنی قدرتهای غیراصیل/برونی و دست دوم، قرار میگیره.

این مطلب میگه که برای رسیدن و حفظ این نوع از قدرت، چرا از چه قدرتهایی باید استفاده کرد. که از قدرتهایی که نام برده و توصیف کرده در هر دو دستهء مورد نظر بنده وجود دارن. مثلا هوش در دستهء اوله، درحالیکه ثروت در دستهء دومه.
البته تعریفش از هوش هم کمی ابهام و تفاوت داره، چون اون رو به اطلاعات تعبیر کرده، درحالیکه منظور بنده از هوش بیشتر قدرت ذهن است تا اطلاعات که مواد خام و محصول ذهن است.
البته اطلاعات خودش باز قدرت دیگری هست که در دستهء اول واقع میشه بنظرم.

Reactor
11-19-2013, 10:24 PM
درسته، ولی ظاهرا دیدگاه این طرف قدرت حکومتی و اجتماع و اینا بوده!!
یه مسئلهء اجتماعی و سیاسی و اینها خلاصه.
درحالیکه دیدگاه بنده به قدرت چیز دیگری هست.
قدرت اجتماعی و سیاسی بنظر بنده بیشتر در همون دستهء دوم، یعنی قدرتهای غیراصیل/برونی و دست دوم، قرار میگیره.

این مطلب میگه که برای رسیدن و حفظ این نوع از قدرت، چرا از چه قدرتهایی باید استفاده کرد. که از قدرتهایی که نام برده و توصیف کرده در هر دو دستهء مورد نظر بنده وجود دارن. مثلا هوش در دستهء اوله، درحالیکه ثروت در دستهء دومه.
البته تعریفش از هوش هم کمی ابهام و تفاوت داره، چون اون رو به اطلاعات تعبیر کرده، درحالیکه منظور بنده از هوش بیشتر قدرت ذهن است تا اطلاعات که مواد خام و محصول ذهن است.
البته اطلاعات خودش باز قدرت دیگری هست که در دستهء اول واقع میشه بنظرم.

تافلر در این کتاب درباره دید من و شما و اشخاص دیگر و جامعه صحبت نمیکند.
حتی راجع به قدرت شخصی و قدرت جامعه نیز حرف نمیزند.
درباره ی خود قدرت سخن میگوید.
همه ی انسان ها واژه ی قدرت را شنیده اند.
اما همه نمیدانند که ارکان قدرت چیست.
تافلر قدرت را تجزیه و تحلیل میکند.
درباره ی صفت قدرت توضیح میدهد. درباره ی سرچشمه و ارکان قدرت توضیح میدهد.

هوش از نظر تافلر فقط اطلاعات نیست. در آن مطلب بالا من خیلی خلاصه گفتم.

هر صفت و هر چیزی که نیاز به کارکرد مغز و ذهن داشته باشد.

folaani
11-24-2013, 09:58 AM
بنظر من آدم باید این قدرت رو داشته باشه که به تنهایی و حتی در طبیعت وحشی هم بتونه زندگی کنه.
پول این قدرت رو به آدم نمیده، مقام این قدرت رو به آدم نمیده، بلکه این قدرتهای درونی و اصیل هستن که برای این کار حیاتی اند.
آدمهایی که از نظر قدرتهای درونی و اصیل فقیر هستن، معمولا از چنین شرایطی و حتی کوچکترین فکر و احساس نزدیک شدن و تحمیل شدنش وحشت دارن، و بخاطر همین به هر قیمتی سعی میکنن چنین تغییری پیش نیاد، و بیشتر خودشون رو به زندگی و تفکر حقارت انگیز خودشون میچسبونن و براش هزینه میکنن، و معمولا در این راه حاضرن خیلی چیزهای دیگر رو هم فدا کنن و هدر بدن و به دیگران ظلم بکنن که در مواردی حتی به جنایت به شکلهای مختلف ختم میشه.
چون این افراد ذاتا آدمهای ضعیفی هستن، و به افراد و منابع خارجی و ثروت و مقام و اعتبار و حمایت های برونی و یکسری ساختارهای خاص اجتماعی و حکومتی و سیاسی و غیره در جوامع بشری، و خلاصه یک روش زندگی وابسته و محدود، به شدت از نظر جسمی و روحی و روانی وابسته هستند، و از از دست دادن اینها به شدت میترسن.
آدمهایی که در زمینهء قدرتهای درونی و اصیل ضعیف هستن، برای دیگران و جامعه هم مضر هستند.

یوقت مثلا من مدیر، رئیس، مالک یک شرکتی یک کمپانی ای چیزی میشم. یا شاید یک سیاستمدار، یک کاره ای در حکومت.
من اگر قدرتهای درونی کافی داشته باشم، نمیام به هر بهایی محیط زیست، حقوق دیگر مردم، و حقایق رو قربانی بزرگتر و ثروتمند شدن و انحصار شرکت تحت کنترلم بکنم.
چرا؟ چون از بی پول شدن، از از دست دادن مقام و قدرتم، از اینکه با حداقل ها زندگی کنم، حتی تنها بشم، حتی در طبیعت یا بی سر پناه زندگی کنم، درحد مرگ نمیترسم! اونقدری نمیترسم که عقل و خردم زایل بشه. اونقدری نمیترسم که حاضر باشم بخاطر جلوگیری ازش هر بهایی بپردازم و همه چیز دیگر رو قربانی کنم.
چون توانایی زندگی در اون شرایط رو هم در خودم میبینم و میتونم بعنوان حداقل هم که شده اون رو بپذیرم و تحمل کنم؛ و یک بزدل نیستم!

یه روزی مادرم میگفت باید پول بیشتری دربیاری و پس اندازه کنی بخاطر آیندت. باید ازدواج کنی. بخاطر اینکه اگر روزی بیماری ای گرفتی دچار بیمارستان شدی نیاز به عملی چیزی داشتی، نیاز به حمایت داشتی، پولش رو داشته باشی، تنها نمونی، کسی باشه که کمکت کنه، کنارت باشه. شاید یه روزی که پیر و زمین گیر شدی.
گفتم من این تفکر و این زندگی رو که الان به خودم زحمت خیلی بیشتری بدم از ترس آینده و این مسائل، عاقلانه نمیبینم. ترجیح میدم الان به خودم زیاد سخت نگیرم و راحت زندگی کنم و دست به هر کاری نزنم و هر بهایی نپردازم بخاطر یک هراس از آینده و حوادثی که هنوز اتفاق نیافتادن و معلوم هم نیست بالاخره چه زمانی و چطور رخ بدن یا ندن. من نمیترسم! نمیذارم ترس ذهنم رو کنترل کنه. وگرنه زندگی با اون ترس و محدودیت و فشار، خودش بدتره و در مجموع رنج و بدبختی و حتی بیماری های بیشتری برای آدم به ارمغان میاره.
جلوی یکسری مسائل رو نمیشه گرفت، نمیشه تضمین کرد که آدم بهشون دچار نمیشه، اما نباید بقیهء زندگی و زمان حال رو و بخش بزرگتری از عمر رو هم بخاطر اونها خیلی سخت تر و تلخ تر کرد.
اما یک آدمی که این قدرتهای اصیل و درونی رو، این شجاعت رو، این خرد رو، این قدرت کنترل بر روان خودش رو، نداره، نمیتونه اینطور آزادانه و درست فکر کنه و تصمیم بگیره.

folaani
11-27-2013, 06:37 AM
یک بار با یکی از هم دانشگاهی ها که دوستم بود در خیابان عبور میکردیم که ایشون رفتگرهای شهرداری رو درحال کار دید و گفت که من یه زمانی میترسیدم که به سرنوشت اینها دچار بشم، اما بعدا فهمیدم که این یه چیزی هست در درون آدم که نداره و اینطوری میشه و بنابراین من هیچوقت به این وضع دچار نمیشم!!

خب این یک نمونه از ترس انسان از دچار شدن به شرایطی در آینده است.

ترس منشاء خیلی از خطاها و خسارتها در دنیاست.

و طبیعی هست که قدرتهای برونی و دست دوم مثل ثروت یا مقام، نمیتونن این ترس رو بطور کامل و اساسی از بین ببرن.
اینکه خیلی از مردم به هر قیمتی سعی میکنن ثروت و مقام خودشون رو حفظ کنن یا حتی افزایش بدن، یک دلیلش، حداقل بعضی وقتها، این ترس است.
ترس درحدی که تفکر و رفتار آدم رو تحت الشعاع خودش قرار میده.

تنها چیزی که میتونه این ترس رو بصورت اساسی در وجود انسان کنترل کنه، قدرتهای اصیل و درونی خاص خودشه.

از هیچ چیزی نباید بطور غیرقابل کنترلی ترسید.
اما برای این، نیاز به قدرتهای اصیل و درونی است، یا توسل به تلقین و فریب ذهن، که طبیعتا این روش دوم نمیتونه خیلی پایدار و مطمئن تلقی بشه.

این خوب نیست که آدم همش از همه لحاظ در ناز و نعمت زندگی کنه و هیچ زحمتی به خودش نده، فقط بخاطر اینکه پول داره و آرامش و امنیت داره و مقامی داره و غیره.
چون این باعث میشه انسان از نظر قدرتهای اصیل و درونی تحلیل بره و رشد نکنه، و این خطرناک است و اون ترس یکی از عوارضش.

انسان باید طوری خودش رو بار بیاره که همیشه یک حداقل و تعادلی بین قدرتهای درونی و اصیل (قدرت جسمی و جنگندگی، قدرت ذهنی، خرد، علم، ...) و قدرتهای برونی و دست دوم (ثروت، مقام، ...) داشته باشه.
نه اینکه همش با پر قو سرکار داشته باشه.
من خیلی وقتها با اینکه میتونم، اما طرف آسایش و نرمی محض نمیرم، چون میدونم، و 100% تجربهء عملی هم کردم، که این باعث ضعیف شدن خود واقعی من میشه، و یک زمانی دیر یا زود به این خاطر حالم گرفته میشه؛ اونقدری که مضراتش بیشتر از فوایدش خواهد بود.

مثال میزنم.
مثلا اگر همیشه آب گرم در دسترس دارید، ولی نباید همهء کارهاتون رو همیشه با آب گرم انجام بدید. مثلا میخواید دستتون رو بشورید، گرچه آب گرم خوشایندتره و راحتتر، ولی بعضی وقتا هم باید عمدا با آب سرد دستها رو شست (منظورم در فصل سرماست)، تا بدن به راحتی و آسایش محض خو نکنه و قدرت جنگندگی و مقاومت جسم و روان تحریک و تقویت بشه.
من گاهی با اینکه تخت خواب دارم روی زمین میخوابم، گاهی با اینکه تشک در دسترس هست و دوست دارم جای گرم و نرم بخوابم، بدون تشک روی زمین میخوابم.
نمیگم آدم باید خودش رو الکی آزار بده. و نمیگم همیشه باید این کار رو بکنه. بلکه آدم از حال و نیاز خودش باید با خبر باشه و با هوشمندی و حساب شده هروقت از هرچیزی بصورت بهینه و برای پیشرفت نهایی و حداکثر قدرت و خوشبختی خودش چه در کوتاه مدت و چه در میان مدت و بلندمدت استفاده کنه، و برای این، باید واقعی بود و با جهان واقعی و چیزهای غیرقابل پیشبینی هم تطبیق حداقلی داشت و آماده بود.

درسته آدم خودش رو از یکسری راحتی ها تاحدی و/یا گاهی محروم میکنه، اما این کار رو هم بخاطر منفعت نهایی بیشتر/پایدارتر خودش انجام میده.
منم صحت و کارایی این تفکر و روش تاحالا بقدر کافی بهم ثابت شده.
اینکه آدم خودش قوی باشه خیلی بهتره از اینکه محافظت و آرامش و راحتی و کامیابی رو فقط از امکانات برونی و محیط بگیره. چون این وسایل برونی نمیتونن همیشه و همه جا بقدر کافی در دسترس باشن. و ضمنا برای آدم همه کار هم نمیکنن. اون چیزی که قدرت و مقاومت جسمی به آدم میده، از چیزی که پر قو به آدم میده بیشتره. چون آدم از نظر درونی و قدرت روان و شجاعت و غیره هم ارتقا پیدا میکنه و احساس شکوه و استقلال و قدرت واقعی بیشتری میکنه.

البته از قدرتهای برونی و دست دوم هم باید استفاده کرد، و اگر مانع و مشکلی در حفظ یا تقویت به موقع قدرتهای اصیل و درونی نباشه، استفاده و لذت بردن از اونا هیچ مشکلی نداره.
منم خیلی وقتا به خودم فرصت استراحت و لذت بردن از این امکانات و قدرتها رو میدم. تاحدی که در دسترسم هست. اما خیلی وقتا هم سعی میکنم از این منابع و قدرتهای برونی و دست دوم در جهت افزایش و تقویت قدرتهای درونی و اصیل خودم استفاده کنم. مثلا یک محیط نسبتا مناسب و راحت و ساکت فراهم میکنم، و بعدش ازش برای ورزش یا مطالعه و یادگیری استفاده میکنم. اون محیط راحت رو با قدرتهای برونی (ثروت، مقام) یا ترکیبی از هردوی قدرتهای برونی و درونی فراهم میکنم، و بعدش سعی میکنم با استفاده از اون فرصت، روی قدرتهای درونی خودم کار کنم.
چون قدرت درونی خیلی مهم و کاراست و هرچی بیشتر باشه بهتره و اغلب میشه قدرتها/منابع برونی رو براش خرج کرد.
قدرت های برونی در حد حداقلی هم اکثرا کافی هستن. اما قدرتهای درونی هرچی بیشتر بهتر. اولویت بالاتری دارن.

folaani
11-27-2013, 06:51 AM
آدمهایی که به ناز و نعمت خو کردن، نمیتونن آدمهای قابل اطمینانی باشن.
شاید وقتی وضعشون خوب باشه و احساس تهدید این شرایط رو نکنن آدمهای خوب و مفیدی بنظر بیان، اما در غیر این صورت نمیتونن به هیچ چیزی، منجمله اخلاق، پایبند باشن.
بحث تئوری و فلسفه بافی و حرف که نیست!
بحث جهان واقعیست و آدمهای واقعی.
شما هرچقدر بگو خردگرا هستی و فلسفه های قشنگ بباف، هرچقدر توجیه های درست بیار، ولی آخرش خودت اگر قدرت درونی کافی نداشته باشه به گفته هات پایبند نخواهی ماند.

به همین خاطر بطور کلی خوب نیست آدم فقط دنبال لذت باشه.
این حرفی نیست که بخواد از مذهب یا ماوراء باوری بیاد.
بلکه عقل و تجربهء بشری هم میتونه این رو نشون بده.
همون خرد واقعی این رو میگه.

الان در این دوران بشر بواسطهء علم و فناوری خودش، واسه خودش راحتی و آسایش و امکانات و منابع برونی زیادی فراهم کرده. این به خودی خودش بد نیست، اما اگر سد راه و باعث تحلیل رفتن قدرتهای اصیل و درونی آدم بشه، اصلا خوب نیست! گرچه بشر خودش با استفاده از قدرتهای اصیل و درونی خودش این قدرتهای برونی رو ایجاد کرد. یعنی با قدرت ذهن و عقل و علم این کار رو کرد. البته همه که این کار رو نکردن، بلکه آدمهای باهوش و با همت و دانشمندان و مخترعان بودن.
ما نباید زیاد از طبیعت و خود واقعیمون دور بشیم به این واسطه، چون ما هنوز هم اساسا بیشتر از هرچیز دیگری تحت تاثیر خود واقعی و طبیعت خودمون و جهان اطرافمون هستیم. یعنی این بزرگترین نقطهء ضعف ماست.
افراط در لذت طلبی و راحت طلبی و مصرف گرایی، میبینیم که در کرهء زمین چه مشکلاتی ببار آورده و آینده رو هم مخدوش و مشکل کرده با وجود این همه علم و فناوری و امکانات بشر امروزی.
جنگها، کمبود منابع، نابودی محیط زیست، تحلیل رفتن کرهء زمین، اینها با کمبود قدرتهای اصیل و درونی انسان، بخصوص در تناسب با قدرتهای برونی که امروزه داره، بی ارتباط نیستن.

Rationalist
11-29-2013, 07:46 PM
@folaani (http://www.daftarche.com/members/folaani-296/) جستار سودمندی را به راه انداخته اید؛ ولی نیکو تر بود که ابتدا تعریفی دقیق از "قدرت"
ارایه می کردید؛ هدف،سودمندی های اساسی و کاربردی آن را بیان داشته و سپس به تقسیم بندی آن
می پرداختید.:e303::e41f:

folaani
12-01-2013, 08:26 AM
@folaani (http://www.daftarche.com/members/folaani-296/) جستار سودمندی را به راه انداخته اید؛ ولی نیکو تر بود که ابتدا تعریفی دقیق از "قدرت"
ارایه می کردید؛ هدف،سودمندی های اساسی و کاربردی آن را بیان داشته و سپس به تقسیم بندی آن
می پرداختید.:e303::e41f:
با تشکر.
آخه افکار و بیان خودم هم همزمان با مطرح کردن موارد و نوشتن و خوندن و بحث با دیگران شکل میگیره و دقیق و مستحکم میشه. ایده ها و شکل و انسجام کلی و دقیق و شکل بیان اونها به مرور به ذهن خودم هم میان. بخصوص که بخواد طوری باشه که بشه از نظر منطق و ارائه و اثبات به دیگران کامل باشه. خودم قبلش بصورتی میدونم که تاحدی شخصی و تجربی و درونی خودم هست؛ مثل اینکه یه چیزی میدونی درسته، درک میکنی، دریافت درونی داری نسبت بهش، ولی اگر بخوای توی قالب رسمی منطق بصورت کامل و دقیق و برای ارائه و اثبات بیاریش نمیتونی هنوز (نه اینکه اصلا نشه ولی از ابتدا ناگهان بخوای از صفر تا 100 رو بری کار سختی میشه).
بهرحال شاید فکر خودم هم کاملا در نهایت تکامل نبود، ولی بهش نزدیک بود در این زمینه.
معمولا بنده همینطور عمل میکنم. یعنی موقعی که افکارم به درجه ای نزدیک به پختگی و کمال و انسجام و استحکام و اطمینان میرسن اونا رو بصورت عمومی ممکنه مطرح کنم و در این جریان خودم هم انگار دارم تحقیق و تحلیل و محک های نهایی رو انجام میدم. شاید یجورایی مثل الگوی توسعهء نرم افزارهای بازمتن میمونه که بنظر من واقعا روشی بهینه و عاقلانه است. یعنی یه چیزی رو هنوز 100% کامل و قطعی نکردی منتشر میکنی بصورت عمومی تا با همفکری و کمک عمومی بتونی اون رو بصورت بهینه با سرعت و راحتی و اطمینان بیشتری به شکل صحیح و نهایی ای که واقعا درسته برسونی.

folaani
12-01-2013, 11:03 AM
It's all about pragmatism

وقتی میبینم بقیهء مردم ماشین دارن، حتی مثلا زنها و دخترها، ولی من ندارم، خب اول یه فکر و احساس مختصری میاد که چرا منم ندارم و عقب و محروم موندم، ولی بعد بلافاصله میبینم که درواقع من بر اونها برتری دارم و احتمالا خیلی خوشبخت تر هستم. چرا؟ چون من مجهز به قدرتهای اصیل و درونی بیشتری هستم. چون بدن من سالم و قویه. چون فکر و روان و جسم و روحمه که در درجهء اول مهمه، و ارزشمندترین سرمایه های هر انسانیه.
اونا پشت ماشین نشستن، در گرما با کولر، در سرما با بخاری، ولی خودشون اکثرا آدمهایی ضعیف تر از من هستند، و من اینو میبینم.

پس غصه نمیخورم که چرا ماشین ندارم، چرا گوشی فلان و بهمان ندارم، و حتی چرا کامپیوترم قدیمیه.
گرچه اینا رو داشتن بد نیست و میتونه مفید هم باشه و حتی در جهت کسب قدرتهای اصیل و درونی استفاده بشن، ولی رسیدن به اونا هم اغلب هزینه ها و ریسک های سنگینی داره که در درجهء اول باید توجیه بشن.
مثل همهء اون مردمی که به این چیزا رسیدن، ولی من میبینم، بر اساس تفکر و تجربهء خودم، که اونا ضعیف تر از من هستند و پیشرفت واقعیشون شاید خیلی کمتر از من بوده.

خب این روشنی و دقت تفکر و تسلط به روان خود، خودش یک قدرت اصیل و درونی مهمه.

جسم من پیشرفته ترین و بهترین ماشین منه.
و یک جسم سالم و قوی، که یک فرماندهء تیزبین و باهوش داره هدایتش میکنه، یک روان پرشکوه، یک ابرانسان، بسیار برتر و ارزشمندتر از تمامی داشته های برونی مردم مثل ماشین و ویلا و غیره است.
کما اینکه میبینیم بسیاری از مردم با وجود داشته های مالی بسیار، دچار ناراحتی و بدبختی و مصیبت های بسیاری میشن و در عمل خوشبختی اونا کمتر و متزلزل تره از اون حدی که واقعا باید میبود یا میتونست باشه.

راستی من هنرهای رزمی، بخصوص کنگفو، را یکی از قویترین و کاملترین چیزها برای افزودن به قدرتهای درونی و اصیل حیاتی برای انسان میبینم.
واقعا قابل ستایشه که چنین چیزی رو چه افراد هوشمندی ابداع کردن.
کنگفو فقط برای نبرد و خشونت و کشت و کشتار دیگران نیست، بلکه روشی برای تطابق با واقعیت های جهان پیرامون ما، با جسم و روان ما، و بازیافتن کنترل بر زندگی و خوشبختی خویش است.
حتی راه رفتن ما در خیابان باید بر اساس کنگفو و هنر رزم و تعادل و کنترل و قدرت حداکثری جسم باشد.
این یک دیدگاه واقعی نسبت به واقعیات و روشی صحیح برای زندگیست.

folaani
12-01-2013, 11:12 AM
ورزش میکنم.
اونقدر ورزش میکنم، چه ذهن چه جسم، که این کار برام راحت بشه.
میخوام از مرزها عبور کنم.
ارادهء خودم رو بر سرنوشت خودم حاکم کنم.
همین الان هم دستاوردهای قابل توجهی در این زمینه ها داشتم.
بیشتر در زمینهء قدرت ذهن و علم، ولی در زمینهء ورزش (بیشتر به سمت مقولهء رزمی) هم بد نبوده.
الان مثلا 40 تا شنای اصولی و کامل میرم.
و نرمشهای رزمی رو انجام میدم.
خیلی ها میگن که از سنم چندین سال، حتی تا 10 سال، جوانتر بنظر میام.
واقعیت هم اینه که احساس میکنم هنوز در هر دو وادی ذهن و جسم درحال پیشرفت هستم و در اوج قرار دارم، باوجود اینکه 33 سال سن دارم، احساس میکنم تازه به اوج جوانی و قدرت خودم رسیدم، درحالیکه خیلی افراد در این سن در حال افول هستن چه از نظر ذهنی و چه از نظر جسمی. من هنوز یک دانشجو هستم، و هنوز یک رهرو هنر رزم و زندگی در جهانی با قانون بنیادین خشونت و قدرت. و عطش من برای قدرت و آموختن و کاملتر شدن به اوج خودش رسیده.
فکر میکنم هنوز حداقل 10 سال و شاید بیشتر جا برای پیشرفت دارم در هر دو زمینه ذهن و جسم.
شاید چند ده سال.
نمیدونم شاید تا آخر عمرم هم بتونم کارهایی بکنم و چیزهایی یاد بگیرم. بخصوص در زمینهء ذهنی.

میبینم که بیشتر بقیهء افراد در این سن مدتهاست از این حال و هوا فاصله گرفتن. خانواده، زن، بچه، و کار و زندگی متداول. دیدگاه و هدفشون اغلب بیشتر کردن درآمد و دوران بازنشستگی و خریدن خونهء بهتر ماشین بهتر و وسایل زندگی بهتر و همین چیزهاست. ولی اینها در نظر من اونقدری مهم نیستن. بنظر من با مقدار کمتری از اینها هم میشه خوشبخت بود، به شرط اینکه قدرتهای درونی و اصیل خوبی داشت. و وقت و انرژی انسان بهتره که در بهینه ترین راهها برای خود واقعی، یعنی کسب قدرتهای اصیل و درونی صرف بشه.

folaani
12-01-2013, 11:24 AM
جسم ما بزرگترین سرمایهء مادی ماست.
مغز ما، مهمترین ابزار پردازشی و فرماندهء مسیر ماست.
باید از اینها استفاده کرد.
کامل و بدون وقفه.
نه اینکه اونا رو فرسوده کنیم، بلکه قوی ترشون کنیم؛ ازشون بهره برداری بهینه کنیم.

هیچ چیزی نمیتونه جای اینها رو برای انسان بگیره.
حداقل نه تا این زمان.
و گمان نمیره در کوتاه مدت و میان مدت هم این وضع تغییر بکنه.

هیچ چیزی نمیتونه خوشبختی ای رو که میتونیم با پرورش هوشمندانهء این دو به خودمون بدیم، برامون فراهم کنه.
گرچه در دریایی از ثروت و قدرت های برونی به سر ببریم.

این خود واقعی ماست!
خود واقعی ما، هرجا که بریم، هر ثروت و چیزهایی که دور خودمون جمع کرده باشیم، هر مقامی که بهمون داده باشن، با ماست و خود واقعی ماست.

راستی واجب شد اینجا یادی از معنویت هم بکنم.
من آدم مذهبی ای نیستم و در اصل مذاهب و خدا و صفاتش هم شک دارم، و پیرو کورکورانهء اونا نیستم، ولی، باید خاطرنشان کنم که بنظر من معنویت هم یکی از قدرتهای اصیل و درونی است که شاید حتی از انواع مرکزی و اساسی در بین اونها باشه. و منظورم از این معنویت، یک حد حداقلی و چیزی شبیه مشترکات میان ادیان است. اینکه دزدی نکنیم، قتل نکنیم، زنا نکنیم، ظلم نکنیم، خودکشی نکنیم، دروغ نگیم، حتی الامکان و خلاصه اینطور چیزها!
من این مسئله رو یجورایی بصورت مستقیم و درونی و در تجربیات برونی خودم آزمودم و حس کردم، و نمیتونم سر این مسئله ریسک کنم.
بنظر من باید سعی کرد یک حداقلی از معنویت و احتیاط رو در این باب حفظ کرد.
حتی من خودم خیلی وقتها به خدای احتمالی و قوانین الهی جهان اتکا میکنم، وقتی که در پی بدست آوردن قدرتهای اصیل و درونی هستم، چون میدونم که حتی دست یافتن و حفظ کردن این قدرتها و بهره مند شدن از اونا هم مسئله ای نیست که در این جهان صرفا با قوانین مادی اعتباری بهش باشه.
بهرحال من سعی خودم رو میکنم. چه با خدا و چه بی خدا. ولی امید به اینکه خدا و قوانینی، آنگونه که با وجدان و عقل و خواست واقعی من نیز تطابق داشته باشد، وجود دارند و از من حمایت میکنند، حداقل میتواند انگیزه و انرژی بیشتری در این راه به من بدهد، که بهرحال چیز بدی نیست و منفعتش بیشتر از ضررش است. چون این یک احتمال واقعی و احتیاطی عاقلانه است. همچون خیلی چیزهای دیگر. گفتم که تاحدی آنرا بصورت مستقیم هم حس میکنم و در تجربه های زندگی ام نشانه هایی از وجود چیزهایی ماوراء قوانین و دانسته های مادی ما را فکر میکنم که دیده ام. بهرحال من ترجیح میدهم به قوانین اساسی معنویت احترام بگذارم. حداقل تاحدی که میتوانم و برایم صرف میکند!! خدای من لزوما با خدای ادیان یکی نیست، اما شباهت هایی دارد.
و من تاکید میکنم که پیرو ادیان نیستم، ولی از آنها هم درصورت لزوم بعنوان یک منبع از دانش و آزمون و احتمالات ممکن استفاده میکنم. هرچند بنظر بنده ادیان پر از مزخرفات نیز هستند، اما بخصوص در مشترکات حرفهای مهمی برای گفتن دارند، که شاید دلیل این باشد که چرا تاکنون اینقدر ناکام مانده ایم.
برای من ادیان در کنار منابع دیگر هستند، نه برتر از آنها.

Rationalist
12-02-2013, 10:25 PM
آخه افکار و بیان خودم هم همزمان با مطرح کردن موارد و نوشتن و خوندن و بحث با دیگران شکل میگیره و دقیق و مستحکم میشه. ایده ها و شکل و انسجام کلی و دقیق و شکل بیان اونها به مرور به ذهن خودم هم میان. بخصوص که بخواد طوری باشه که بشه از نظر منطق و ارائه و اثبات به دیگران کامل باشه. خودم قبلش بصورتی میدونم که تاحدی شخصی و تجربی و درونی خودم هست؛ مثل اینکه یه چیزی میدونی درسته، درک میکنی، دریافت درونی داری نسبت بهش، ولی اگر بخوای توی قالب رسمی منطق بصورت کامل و دقیق و برای ارائه و اثبات بیاریش نمیتونی هنوز (نه اینکه اصلا نشه ولی از ابتدا ناگهان بخوای از صفر تا 100 رو بری کار سختی میشه).
بهرحال شاید فکر خودم هم کاملا در نهایت تکامل نبود، ولی بهش نزدیک بود در این زمینه.
معمولا بنده همینطور عمل میکنم. یعنی موقعی که افکارم به درجه ای نزدیک به پختگی و کمال و انسجام و استحکام و اطمینان میرسن اونا رو بصورت عمومی ممکنه مطرح کنم و در این جریان خودم هم انگار دارم تحقیق و تحلیل و محک های نهایی رو انجام میدم. شاید یجورایی مثل الگوی توسعهء نرم افزارهای بازمتن میمونه که بنظر من واقعا روشی بهینه و عاقلانه است. یعنی یه چیزی رو هنوز 100% کامل و قطعی نکردی منتشر میکنی بصورت عمومی تا با همفکری و کمک عمومی بتونی اون رو بصورت بهینه با سرعت و راحتی و اطمینان بیشتری به شکل صحیح و نهایی ای که واقعا درسته برسونی.
پیشنهاد من نیز مربوط به همان مراحل و روندی است که برای پرداختن به یک مساله طی می کنید. چه در خردورزی شخصی و چه در بحث و گفتمان.
اگر مخالف نظرم هستید، فرنودتان چیست؟

Rationalist
12-02-2013, 10:38 PM
خب این روشنی و دقت تفکر و تسلط به روان خود، خودش یک قدرت اصیل و درونی مهمه.
آیا شما کاملا بر ناخودآگاه خود(خصوصا غرایز) نیز کنترل و تسلط دارید؟!





راستی من هنرهای رزمی، بخصوص کنگفو، را یکی از قویترین و کاملترین چیزها برای افزودن به قدرتهای درونی و اصیل حیاتی برای انسان میبینم.
واقعا قابل ستایشه که چنین چیزی رو چه افراد هوشمندی ابداع کردن.
کنگفو فقط برای نبرد و خشونت و کشت و کشتار دیگران نیست، بلکه روشی برای تطابق با واقعیت های جهان پیرامون ما، با جسم و روان ما، و بازیافتن کنترل بر زندگی و خوشبختی خویش است.
حتی راه رفتن ما در خیابان باید بر اساس کنگفو و هنر رزم و تعادل و کنترل و قدرت حداکثری جسم باشد.
این یک دیدگاه واقعی نسبت به واقعیات و روشی صحیح برای زندگیست.
چند سال است که کونگ فو کار می کنید؟پس چرا در هنگام تمرین کونگ فو به جسم فرد آسیب می رسد؟ چرا در سنین بالا قابل استفاده نیست؟چرا موفقیت در کونگ فو به نیروی فیزیکی بیشتر بستگی دارد؟
البته شاید شما معنای دیگری را برای کونگ فو در نگر دارید که آن را چنین توصیف می نمایید. پس مایلم بدانم قسمت سبز رنگ در گفتاورد را چگونه در کونگ فو تبیین می نمایید.

Rationalist
12-02-2013, 10:51 PM
وقت و انرژی انسان بهتره که در بهینه ترین راهها برای خود واقعی، یعنی کسب قدرتهای اصیل و درونی صرف بشه.
هدف اصلیتان از میل شدید به پیشرفت چیست؟
همچنین؛ درست است که قدرت های درونی بسیار مهم تر هستند اما چرا شما صرفا به این دسته از قدرت ها تاکید دارید؟

folaani
12-03-2013, 08:34 AM
پیشنهاد من نیز مربوط به همان مراحل و روندی است که برای پرداختن به یک مساله طی می کنید. چه در خردورزی شخصی و چه در بحث و گفتمان.
اگر مخالف نظرم هستید، فرنودتان چیست؟
جان؟ متوجه نشدم.
بطور کلی من دنبال ارائه و اثبات مطلبی به دیگران نیستم، مگر اینکه مجبور بشم یا منفعتی برای خودم درش باشه.
وقتی چیزی رو آدم خودش میفهمه، که میتونه عقلانی باشه، تجربی باشه، دریافتهای درونی باشه، و غیره یا ترکیبی از همهء اینا، واسه خودش اثباتی هست و کاربرد داره، ولی وقتی میخواد بصورت رسمی و برونی ارائه و اثباتش کنه برای بقیه، اون خودش کار و سختی زیادی داره و بعضی وقتا اصلا شدنی نیست به اون صورت.
منم هدفم این نبود که لزوما اثبات و ارائهء کامل و دقیقی ارائه بدم، و از طرفی یک هدفم تقریبا همیشه خودم هم هستم، اینکه محک بیشتری بزنم درستی و کارایی افکارم رو و مطمئن تر بشم، نقص و ضعفش رو ببینم و اینطور چیزا خلاصه. حالا ایده و اثبات بیشتری به ذهنم رسید در این اثنا و مطرح کردم چه بهتر.


آیا شما کاملا بر ناخودآگاه خود(خصوصا غرایز) نیز کنترل و تسلط دارید؟!
ناخودآگاه دقیقا یعنی چی مثلا؟
غریزه ناخودآگاهه؟
مثلا غریزهء جنسی؟
من درمورد تعریف ناخودآگاه ابهام دارم و ازش استفاده نمیکنم.
بجاش بیشتر میگم تسلط بر روان.
این تسلط روانی مثلا کنترل تلقین هایی که دیگران و اجتماع بصورت مستقیم و غیرمستقیم، عمدی و غیرعمدی، و احساساتی که به ما وارد میکنن که میتونن ما رو رنج بدن و کارایی ما رو پایین بیارن هست.
و غیره.
بر این مسائل روانی و غرایز هم نه تسلط کامل بر همش ندارم، ولی همون جنبه هایی که بنظرم شدنی تر بودن و تونستم اگر نه کامل، ولی تاحد قابل توجهی یا خیلی بیشتر نسبت به قبل خودم بر اونا تسلط آگاهانه کسب کنم، از نتیجه راضی هستم و بنظرم موفقیت بزرگی بوده برام.
خیلی وقتا ما خودمون خودمون رو رنج میدیم یا از پیشرفت باز میداریم بخاطر اینکه قادر به کنترل کافی احساسات و روان خودمون نیستیم. چرا باید این رنج بیهوده رو کشید؟ چرا باید به چیز دیگری جز پیشرفت نهایی و خودیت خویش فکر کرد؟ چرا باید اینقدر دیگران برای ما مهم باشن؟ چرا نظرشون؟ چرا دوستیشون؟ چرا تفکر و رفتارشون؟ ...

آدم میتونه مثلا تنهایی رو هم به این شکل خیلی قابل تحمل تر و حتی لذت بخش و مایهء پیشرفت بکنه، بجای اینکه افسرده بشه و رنج بکشه و دچار سکون بشه.
این به میزان قدرت کنترل بر روان خویش بستگی داره.
بعضی آدمها در این زمینه خیلی ضعیف هستن و حتی ممکنه بخاطر این دست به خودکشی هم بزنن.


چند سال است که کونگ فو کار می کنید؟
نزدیک یک سال رفتم، ولی بعدش بخاطر اینکه وقت و انرژی کافی برای دنبال کردن درستش رو نداشتم دیگه نرفتم.
یک دلیل مهمش بخاطر اینکه در تخصص و رشتهء خودم و بعد بطور کلی علم و فنون مدرن میخواستم پیشرفت کنم و برام اولویت داشت بخصوص که در این مسائل مدتها پیش شروع کرده بودم و در درجه های خوبی قرار داشتم و عاقلانه تر این بود که اینها رو زودتر به نتیجه میرسوندم بجای اینکه بخش بزرگی از وقت و انرژی خودم رو در کانال دیگری جاری کنم و پیشرفت هردو کندتر باشه.
البته هنوز هم بدن خودم رو همیشه آماده نگه میدارم و توی خونه هر روز یا یک روز درمیان و خلاصه هروقت که وقت بکنم بدنسازی و نرمش و فنون کنگفو رو در اون حد اولیه که یاد گرفتم تمرین میکنم.


پس چرا در هنگام تمرین کونگ فو به جسم فرد آسیب می رسد؟
کی گفته آسیب میرسه؟
آسیب جدی ای نمیرسه.
و اگر منظورت ریسک هست، خب زندگی بدون ریسک که نمیشه یا حداقل دستیابی به چیزهای فراعادی بدون ریسک نمیشه. زندگی همینطوریش هم کلی ریسک داره. فقط میشه سعی کرد این ریسک رو به حداقل رسوند و ارزش موردش رو داشته باشه.
ضمنا میدونستی که آسیب های جسمی در فوتبال بیشتر از رشته های رزمی است؟


چرا در سنین بالا قابل استفاده نیست؟
کی گفته قابل استفاده نیست؟
شروع کردنش خب بهتره از سن بالا نباشه.
وگرنه لزوما محدودیتی نیست.
و این فقط یک حدسه تاحدی که سن بالا نمیشه شروع کرد.


چرا موفقیت در کونگ فو به نیروی فیزیکی بیشتر بستگی دارد؟
همه چیز نیرو و قدرته.
قدرت ذهن، جسم. چه فرقی میکنه؟
فقط شاید این باشه که قدرت جسم یک مقدار محدودیت سن بیشتری داره تا قدرت ذهن.
البته همون قدرت ذهن هم راحتتر و بهینه تره که از سنین پایینتر شروع بشه طبیعتا. غیر از اینه؟
حداقلش وقت بیشتری داره طرف که یاد بگیره، قدرتش رو بالا ببره، و از نتایجش استفاده کنه.


البته شاید شما معنای دیگری را برای کونگ فو در نگر دارید که آن را چنین توصیف می نمایید. پس مایلم بدانم قسمت سبز رنگ در گفتاورد را چگونه در کونگ فو تبیین می نمایید.
خب ما نصفممون جسمه دیگه!
و با ماده و پتانسیل رنج و خشونتی که در اون نهفته است سروکار داریم.
پس هرچی قویتر و مقاوم تر از نظر جسمی، و از نظر ذهن و روان شجاع و کارای یک مبارز و سلحشور، برای ما بهتره. اینطور زندگی با کیفیت تری خواهیم داشت. با ترس ها و رنجها و خطرات کمتری مواجه خواهیم بود (البته به شرط داشتن خرد و سیاست و فکر کافی از طرف دیگر).
حتی از خیابون هم که رد میشی، اگر یک رزمی کار واقعی باشه، با امنیت بیشتری عبور میکنی. چون ذهنت سریعتر کار میکنه، شرایط خطر و میزان ریسک و روش صحیح مواجهه با این کارزار رو بهتر تشخیص میده و براش آماده تره، سریعتر میتونی عکس العمل نشون بدی، قدرت و استحکام بیشتری داری.
حتما شنیدی که میگن هرچی سنگه مال پای لنگه!


هدف اصلیتان از میل شدید به پیشرفت چیست؟
نجات و خوشبختی خودم.
راه دیگری نیافتم.
کار عاقلانه تری نیافتم.
حداقل از اینکه کاری نکنم بهتر است بنظرم.
نه؟
بهرحال نتیجه هم داده تاحالا. بهم اثبات شده. کیفیت زندگیم کلی بالا رفته.
پس چرا دنبالش نرم؟
قبلش انسان ضعیف و بدبختی بودم.
اونقدر که دیگه تحمل زندگی برام خیلی سخت شده بود.
به تنگ آمدم.
شورش کردم.
انفجار خشم در وجودم صورت گرفت.
گفتم آخر چرا باید اینطور باشد؟
و چرا تلاش نکنم که این وضعیت را تغییر ندهم؟
وجودم بصورت مستقیم اینها را دریافت.
گفت که نه، نباید اینطور باشد، من، من واقعی تو، نمیخواهم.
و دیگر هیچ.
سکوت.
همه چیز بی معنا بود.
این وجودم بود که از من طلب خوشبختی و عدالت و رحمت میکرد.
و آن همان من بودم.
آنگاه، که انگار خدا میلیاردها سال بود که مرده بود.
و وجودم از من خواست.
گفت اگر خدا نیست، تو که هستی، تو که میفهمی، تو که حداقل میتوانی تلاش خودت را بکنی.

آخر ندانستم که آیا خدایی هست یا نه. آیا روزگاری بوده است یا نه.
و من امید دارم که از همین شورش و اراده، سرانجام به جایی برسم، حتی به همان خدایی که ما را به رستگاری فرا خوانده است.
چراکه این شورش، این خواسته، را جز حق و حقیقت و صداقت محض نیافتم. این یک دریافت مستقیم بود. چرا باید در چه چیز آن شک کنم؟ در چه چیز دیگری میتوان اینقدر اطمینان یافت؟

من در حق خودم وجدان کردم.
نه بخاطر خودخواهی، بلکه بخاطر اینکه آنرا حق یافتم.
حق و حقیقتی مستقیم و مسلم.
فراتر از هر تفکر و دین.
فراتر از هر مفهومی.
بنیادین ترین حقیقت واقعی.
آنچه که میتوان مستقیما لمس کرد و دید.
و اصلا خودخواهی یعنی چه؟
آیا لزوما ناحق است؟
هرکس مسئول نجات و خوشبختی خویش است.
اولویت اول با کیست؟ خود یا دیگران؟
بهرحال ما نسبت به خود نزدیکی و دسترسی بیشتری هم داریم.
کمک گسترده و اساسی به خود شدنی تر از کمک گسترده و اساسی به دیگران است.
شاید ما آنقدر قوی نباشیم، شاید آنقدر منابع نداشته باشیم، که از نجات و خوشبختی خود بتوانیم فراتر رویم.
و براستی هم اینچنین است. غیر از اینست؟
اول باید خود را نجات دهیم. ببینیم شدنی است. یاد بگیریم، بفهمیم، که داستان چیست، روش چیست، نهایت چیست، شدنی است یا نیست، و آنگاه میتوان درمورد دیگران هم با اطمینان و قدرت بیشتری نظر داد و کمک کرد، اگر شدنی باشد.

اینها را ادیان و دیگران به من یاد ندادند، و هیچگاه نگفتند، اما من خود دریافتم؛ بطور مستقیم.
چیزی که بنظر بدیهی میاید، اما در این همه اوهام و القاها و سروصدا گویی گم شده است.


همچنین؛ درست است که قدرت های درونی بسیار مهم تر هستند اما چرا شما صرفا به این دسته از قدرت ها تاکید دارید؟
خب اینها اولویتشون بیشتره. در دسترس تر هم هستن.
اولویت ها وجود دارن بالاخره.
مثلا اول باید خرد داشته باشی.
اگر خرد نداشته باشی اما قدرت مثلا زور، ثروت، مقام و غیره داشته باشی، خب خیلی راحت ممکنه خودت و/یا دیگران رو به فاک بدی!!
پس میبینی که بدون قدرتهای اصیل و درونی، قدرتهای برونی و دست دوم میتونن حتی معکوس عمل کنن و بجای اینکه نفع داشته باشن ضرر داشته باشن و حتی زندگی انسان رو به کلی نابود کنن.
قدرتهای درونی و اصیل خواص مناسبی دارن از نظر خرد.
مثلا منابع اونا اکثرا محدود نیست. همهء مردم میتونن کنگفو تمرین کنن، همه میتونن دانشمند بشن، بدون اینکه لازم باشه سرش دعوا کنن و منابع اینا به مرور تحلیل بره. تازه منابع اینا با گذشت زمان و همکاری جمعی میتونه حتی خیلی زیادتر و راحتتر هم بشه.
قدرتهای برونی و دست دوم اغلب این خواص عالی رو ندارن. مثلا منابع مادی کرهء زمین، ثروت، مقام و غیره خیلی محدودتر از این حرفا هستن و بخاطرشون باید با دیگران مبارزه و درگیری داشته باشی و خیلی وقتا نمیشه برد برد باشه، بلکه باید بازنده درکار باشه.
خب این یکسری توضیحات. بیشتر از این هم میشه توضیح داد. ولی فکر نمیکنم لازم باشه. هست؟
درکل قدرتهای اصیل و درونی پایه ای و دارای خواص عالی مهمی هستن و اولویت دارن بر قدرتهای برونی و دست دوم.
البته بنده نگفتم قدرتهای برونی و دست دوم اصلا هیچی نیاز نیست و مفید یا حتی لازم نیستن، ولی چه بهتر که نیاز به اونا رو تاحدی که میتونیم به حداقل برسونیم و قدرتهای درونی و اصیل رو تاجایی که میتونیم جایگزین اونا کنیم. چون قدرتهای اصیل و درونی بهینه تر و ماندگارتر و ایمن تر هستند. شاید بخاطر اینکه با خود واقعی ما خیلی بیشتر نزدیک و یکپارچه میشن.
بعدم بهرحال دربارهء اهمیت و کارایی و نیاز به قدرتهای برونی و دست دوم مردم بقدر کافی اطلاعات و علاقه و بعد عملی و تجربه دارن و نیازی نیست من بهش خیلی بپردازم. اما این تفکیک و توضیحات و آگاهی عمیق و گسترده و روش هوشمندانه درمورد تفاوت و کاربرد و اهمیت قدرتهای اصیل و درونی است که فکر میکنم خیلی کمتر اینطور مطرح و روشن شده است.

folaani
12-03-2013, 09:04 AM
فرض کن شما رزمی کار قوی ای باشی.
اینطور بدنت سالم و قوی است.
و از خیلی لحاظ میتوانی شرایطی را تحمل کنی که افراد عادی نمیتوانند.
مثلا نیازی نداری که روزها و شبها خانه ات خیلی گرم و نرم باشد.
چون از کمی سرما یا گرما یا زبری، رنج زیادی نمیبری، و بیمار نمیشوی و صدمه نمیبینی، حتی ممکن است سالم تر و قوی تر شوی، بخاطر اینکه با بقیهء محیطها و بقیهء زندگی و دنیا و واقعیت هایش هم سازگارتر و آماده تر هستی.
اینطور مصرف گازت هم کمتر میشود و مبلغ قبض گاز کمتر میاید :e415:
در نتیجه نیازت به پول هم کمتر میشود.

خلاصه من بخواهم مثال بزنم زیاد میشود زد مثالهای زیاد و ظریف اما واقعی و مهم.
درکل کنگفو روش خوبی برای زندگی است.
برای کم کردن وابستگی های مادی ما به قدرتها و منابع برونی و دست دوم.
هرچه استقلال بیشتر بهتر. غیر از اینست؟
چه بهتر که همه چیز از خودمان، یا در خودمان، باشد.
نه؟

کنگفو هنر هماهنگ شدن با قانون قدرت و خشونت و شجاعت است.
هماهنگ شدن با واقعیت جهان و زندگی ما.
پس مسلم است که میتواند، نه اینکه لزوما برای همه و همیشه اینطور باشد، اما این پتانسیل را دارد، که کیفیت زندگی ما را بسیار بالاتر ببرد.
کنگفو روبرو شدن مردانه، مستقیم و بهینه، با واقعیت است.
هیچ چیزی اینقدر کارایی ندارد.
هرچند بعضی روشهای دیگر هم هست که خیلی تفاوت دارند یا حتی معکوس بنظر میایند.
مثلا آنهایی که با ضعیف کردن جسم، با ریاضت کشیدن، کم غذا خوردن، کم کردن سوخت و ساز بدن، مراقبه کردن میخواهند به این کم نیازی و مقاومت و پیشرفت روحانی برسند.
من نمیدانم، نمیتوانم اثبات کنم، که کدامیک بهتر است، و اصلا اینها با هم چه رابطه ای دارند، آیا حقیقتا متضادند یا نه، ولی بهرحال من کنگفو را انتخاب میکنم. من قوی تر شدن را انتخاب میکنم. هرچند نیاز به منابع برونی بیشتری دارد، و شاید عمر آدمی اینطور کوتاهتر باشد (هرچند شک دارم).
من روحیهء جنگندگی دارم.
وجودم از من خواست که برای خوشبختی خودم تلاش کنم.
این خواسته با اینکه دچار رکود شوم، فکر نکنم، فعالیت نکنم، کند شوم، چندان سازگاری ندارد.
اینکه این همه زمان و فرصت را هزینهء این آزمون کنم، منتظر باشم ببینم بالاخره درست است یا نه و به چه نتیجه ای میرسد یا نمیرسد، بنظر من عاقلانه نمی آید.

folaani
12-03-2013, 09:11 AM
شاید من یک نوع خاص از تارک دنیا هستم.
شایدهم Hybrid باشم :e402:
فکر کنم Hybrid هستم!!
یک تکنولوژی پیشرفته از نوع امروزی اش!
خب باید مطابق با زمان و شرایط بود دیگر.
و از دانسته و منابع موجود و تاریخ استفاده کرد.
بنظرم امروز دیگر تارک دنیا به شکل گذشتگان کارایی ندارد و حتی امکان و فرصت خیلی کمتری برایش هست.
غیر از اینست؟
مثلا قدیم کلی جا و جنگل و کوهستان و حیوان و گیاه و منابع طبیعی رایگان و جای خلوت بود که میتوانستی بروی و آنجا تنها یا با افرادی مثل خودت روزگار را با روش و هدف خودت بگذرانی، ولی امروز این جاها و شرایط و افراد به نسبت باید خیلی کمتر شده باشند (نسبت جمعیتی را هم درنظر بگیرید). هرجا بروی ممکن است یک مالک برایش پیدا شود یا کسانی مزاحمت شوند، و از آنسو منابع طبیعی فراوان را هم از بین برده اند.

Rationalist
12-04-2013, 11:38 PM
نه اینکه اونا رو فرسوده کنیم، بلکه قوی ترشون کنیم؛ ازشون بهره برداری بهینه کنیم.

هیچ چیزی نمیتونه جای اینها رو برای انسان بگیره.
حداقل نه تا این زمان.
و گمان نمیره در کوتاه مدت و میان مدت هم این وضع تغییر بکنه.
در آینده ای نه چندان دور می توان با خردگرایی برای همه ی اندام های جسمی بیولوژیکی، جایگزینی کارآمد تر یافت. در مورد مغز البته با دشواری ها(چالش های لذت بخش) فراوانی روبه رو ایم.
ولی در مورد آن نیز می توان موفق شد.




منظورم از این معنویت، یک حد حداقلی و چیزی شبیه مشترکات میان ادیان است. اینکه دزدی نکنیم، قتل نکنیم، زنا نکنیم، ظلم نکنیم، خودکشی نکنیم، دروغ نگیم، حتی الامکان و خلاصه اینطور چیزها!
اگر به خرد خود بها دهی و به آن اجازه دهی رها و مستقل پیرامون مفاهیم برایت عمل سنجش را انجام دهد؛ آنگاه درخواهی یافت که مستقل از هر دین و آیینی می توانی ارزش های اخلاقی را دریابی و معنویات راستین را درک کنی.






من این مسئله رو یجورایی بصورت مستقیم و درونی و در تجربیات برونی خودم آزمودم و حس کردم، و نمیتونم سر این مسئله ریسک کنم.
بنظر من باید سعی کرد یک حداقلی از معنویت و احتیاط رو در این باب حفظ کرد.
حتی من خودم خیلی وقتها به خدای احتمالی و قوانین الهی جهان اتکا میکنم، وقتی که در پی بدست آوردن قدرتهای اصیل و درونی هستم، چون میدونم که حتی دست یافتن و حفظ کردن این قدرتها و بهره مند شدن از اونا هم مسئله ای نیست که در این جهان صرفا با قوانین مادی اعتباری بهش باشه.
بهرحال من سعی خودم رو میکنم. چه با خدا و چه بی خدا. ولی امید به اینکه خدا و قوانینی، آنگونه که با وجدان و عقل و خواست واقعی من نیز تطابق داشته باشد، وجود دارند و از من حمایت میکنند، حداقل میتواند انگیزه و انرژی بیشتری در این راه به من بدهد، که بهرحال چیز بدی نیست و منفعتش بیشتر از ضررش است. چون این یک احتمال واقعی و احتیاطی عاقلانه است. همچون خیلی چیزهای دیگر. گفتم که تاحدی آنرا بصورت مستقیم هم حس میکنم و در تجربه های زندگی ام نشانه هایی از وجود چیزهایی ماوراء قوانین و دانسته های مادی ما را فکر میکنم که دیده ام. بهرحال من ترجیح میدهم به قوانین اساسی معنویت احترام بگذارم. حداقل تاحدی که میتوانم و برایم صرف میکند!! خدای من لزوما با خدای ادیان یکی نیست، اما شباهت هایی دارد.
آنچه به صورت تجربه درونی دریافته ای را، من چه طور می توانم دریابم؟
به قوانین الهی جهان اتکا می کنی چون به قوانین مادی اعتباری نیست برای دست یافتن و حفظ قدرت های درونی؟!!! آگاهی از اینکه آیا اساسا قوانین الهی وجود دارند یا نه خودش یک قدرت درونی مهند می باشد و اکنون پرسشم اینجاست که چه اعتبار منطقی برای وجود قوانین الهی بیان می نمایی؟






بخصوص در مشترکات حرفهای مهمی برای گفتن دارند، که شاید دلیل این باشد که چرا تاکنون اینقدر ناکام مانده ایم.
در چه چیزی؟ و چرا تاکنون اینقدر ناکام مانده ایم؟!

folaani
12-05-2013, 07:20 AM
در چه چیزی؟ و چرا تاکنون اینقدر ناکام مانده ایم؟!
منظورم این بود که با وجود این همه تلاش و پیشرفت و دستاورد در زمینهء علم و فناوری و حتی ساختارهای حکومتی، آنقدر که امید داشتیم و شدنی مینماید، خوشبخت نشدیم.
عموم بشریت را میگویم.
ما اکنون قدرت بسیاری داریم. با علم و فناوری و ابزار و امکاناتی که بشر قدیم به خواب هم نمیدید. ما اینقدر قدرت داریم که تمامی حیات و کرهء زمین را کنترل کنیم یا نابود کنیم، اما هنوز خودمان انبوهی از مشکلات و رنجها را داریم، منجمله جنگها و ظلمی که نسبت به همدیگر تحمیل میکنیم.

Rationalist
12-12-2013, 09:19 PM
جان؟ متوجه نشدم.
بطور کلی من دنبال ارائه و اثبات مطلبی به دیگران نیستم، مگر اینکه مجبور بشم یا منفعتی برای خودم درش باشه.
وقتی چیزی رو آدم خودش میفهمه، که میتونه عقلانی باشه، تجربی باشه، دریافتهای درونی باشه، و غیره یا ترکیبی از همهء اینا، واسه خودش اثباتی هست و کاربرد داره، ولی وقتی میخواد بصورت رسمی و برونی ارائه و اثباتش کنه برای بقیه، اون خودش کار و سختی زیادی داره و بعضی وقتا اصلا شدنی نیست به اون صورت.
منم هدفم این نبود که لزوما اثبات و ارائهء کامل و دقیقی ارائه بدم، و از طرفی یک هدفم تقریبا همیشه خودم هم هستم، اینکه محک بیشتری بزنم درستی و کارایی افکارم رو و مطمئن تر بشم، نقص و ضعفش رو ببینم و اینطور چیزا خلاصه. حالا ایده و اثبات بیشتری به ذهنم رسید در این اثنا و مطرح کردم چه بهتر.
بله؛ مشخصه که متوجه نشدی!
منظورم مراحل و سلسله مراتبی بود که برای پژوهش در یک موضوع طی می کنیم.
از تعیین دقیق موضوع گرفته تا نتیجه گیری نسبت به آن. به نظرت نباید مراحل منظمی در پژوهش
در نظر بگیریم؟





ناخودآگاه دقیقا یعنی چی مثلا؟
غریزه ناخودآگاهه؟
مثلا غریزهء جنسی؟
من درمورد تعریف ناخودآگاه ابهام دارم و ازش استفاده نمیکنم.
تعریف من از ناخودآگاه: هر نوع کنش و واکنش ناآگاهانه و یا غیر ارادی در وجود ما.
من مدت های مدیدی جهت انتخاب بهترین تعریف برای این واژه با خودکلنجار رفتم. اگر مشکلی در این تعریف می بینی؛ بیان کن.




ولی تاحد قابل توجهی یا خیلی بیشتر نسبت به قبل خودم بر اونا تسلط آگاهانه کسب کنم، از نتیجه راضی هستم و بنظرم موفقیت بزرگی بوده برام.
خوب تا چه اندازه بر غریزه جنسی و غریزه خواب تسلط داری؟

Rationalist
12-12-2013, 09:50 PM
کی گفته آسیب میرسه؟
آسیب جدی ای نمیرسه.
من می گم!
چنان که تاکنون کونگ فو را بررسی کرده ام، اگر بخواهی به طور جدی(کاربردی) به آن بپردازی،
در تمرین های آن به بدنت آسیب می رسد. من تجربه برخورد با برخی از افرادی را داشته ام که ده ها سال به
کونگ فو پرداخته بودند و خودشان استاد کونگ فو به حساب می آمدند؛ ولی سرانجام نزد ما آمده
و در جویا شدن علتش از آنها، معایب کونگ فو را برایم شرح می دادند.




کی گفته قابل استفاده نیست؟
شروع کردنش خب بهتره از سن بالا نباشه.
وگرنه لزوما محدودیتی نیست.
و این فقط یک حدسه تاحدی که سن بالا نمیشه شروع کرد.
چه طور یک فرد بالای شصت سال می تواند به آسودگی و به طور کاربردی از کونگ فو سود ببرد.
حتی با فرض اینکه از گذشته بدان پرداخته باشد؟








همه چیز نیرو و قدرته.
قدرت ذهن، جسم. چه فرقی میکنه؟
فقط شاید این باشه که قدرت جسم یک مقدار محدودیت سن بیشتری داره تا قدرت ذهن.
البته همون قدرت ذهن هم راحتتر و بهینه تره که از سنین پایینتر شروع بشه طبیعتا. غیر از اینه؟
حداقلش وقت بیشتری داره طرف که یاد بگیره، قدرتش رو بالا ببره، و از نتایجش استفاده کنه.
در مورد قدرت فیزیکی حرف زدم! چرا بیخود بحث قدرت را گسترش می دهی؟:e416:
اگر بحث به قدرت فیزیکی باشد، گوریل قدرتش از همه بیشتر است. اما در خردگرایی باید حتی هنگام
درگیری فیزیکی نیز با قدرت روان، تکنیک و هدایت انرژی بر حریف غالب شد!

folaani
12-14-2013, 06:29 AM
منظورم مراحل و سلسله مراتبی بود که برای پژوهش در یک موضوع طی می کنیم.
از تعیین دقیق موضوع گرفته تا نتیجه گیری نسبت به آن. به نظرت نباید مراحل منظمی در پژوهش
در نظر بگیریم؟
چیزی که مهمه نتیجه است.
اگر بطور تجربی دریابی که چیزی نتیجهء کافی رو میده، پس کافیه.
منم شاید خیلی وقتا بخشهایی رو گردن ناخودآگاه میندازم و وقتی اون کارش رو بقدر کافی خوب انجام میده، پس مشکلی نیست. البته شاید ناخوآگاه نباشه، شاید یکسری نیروهای درونی ناشناخته دیگری باشن. کلا نمیدونم، و برام مهم هم نیست، چون زندگی اینقدر وقت و انرژی بی حد به آدم نمیده و ایدئال نیست که بخوایم فرایند دقیق هرچیزی رو کاملا مشخص کنیم.

البته نمیدونم منظورت این بود یا نه. بهرحال من بصورت حدودی و تاحدی که سوال/ایرادت رو متوجه شدم یک بابی باز کردم. میتونی ادامه بدی روش تا بفهمیم منظور همدیگر رو.


تعریف من از ناخودآگاه: هر نوع کنش و واکنش ناآگاهانه و یا غیر ارادی در وجود ما.
من مدت های مدیدی جهت انتخاب بهترین تعریف برای این واژه با خودکلنجار رفتم. اگر مشکلی در این تعریف می بینی؛ بیان کن.
من اصلا نیازی نمیبینم به چیزی به اسم ناخوآگاه نیاز داشته باشیم یا اصلا وجود داشته باشه.
شاید هم واقعا همچین چیزی به اون شکلی که ما فکر میکنیم وجود نداشته باشه.
بهتره دست از سر واژه ها برداریم.
بعدم فکر میکنم اصطلاح بیش از حد گسترده ای باشه حداقل.
قرار نیست فقط بخاطر یک اصطلاح بیایم و چیزهایی رو که باید جدا بشن قاطی کنیم.


خوب تا چه اندازه بر غریزه جنسی و غریزه خواب تسلط داری؟
دقیقا نمیدونم.
مگر حتما باید بر این دوتا تسلط پیدا کنم؟
که چی بشه؟
من دنبال این نیستم که همینطور کورکورانه برم دنبال یه کاری و تسلط بر همه چیز.
حداقلش اینه که بر اساس دو پارامتر اهمیت بیشتر و شدنی بودن بیشتر، اولویت بندی میکنم.
واقعا همه چیزهای مهمتر و شدنی تر رو انجام دادم و الان کار دیگه ندارم دیگه مثلا که برم دنبال تسلط بر خواب؟!
حالا این تسلط بر خواب دقیقا یعنی چی و به چه دردی میخوره؟

همینطور تسلط کامل بر غریزهء جنسی هم از دید بنده تقریبا نشدنی هست (یا شایدم کلا نشدنی)، و حداقلش با هزینه هایی که داره صرف نمیکنه (مثلا برم روزه و ریاضت بکشم و بدنم رو ضعیف کنم و همه کار و بار و قدرتهای دیگر رو رها کنم که نهایت به تسلط بر اینطور غرایز برسم!؟).

تسلط کامل بر غریزهء جنسی خوبه و میخوام، ولی میدونم خیلی سخته یا شاید نشدنی باشه.
فعلا در همین حد هم شاید از بیشتر افراد دیگر بیشتر تسلط داشتم که تونستم مجرد و عزب بمونم.
و یک راهکار غیردلچسب ولی ضروری برای کاهش حداقلی فشار این غریزه، همانا خودارضایی میباشد.
فعلا مجبوریم همینطوری سر کنیم. تا ببینیم در آینده بالاخره چیزی تغییری میکنه یا نه!

folaani
12-14-2013, 06:37 AM
من می گم!
چنان که تاکنون کونگ فو را بررسی کرده ام، اگر بخواهی به طور جدی(کاربردی) به آن بپردازی،
در تمرین های آن به بدنت آسیب می رسد.
چرا؟ چطور؟


من تجربه برخورد با برخی از افرادی را داشته ام که ده ها سال به
کونگ فو پرداخته بودند و خودشان استاد کونگ فو به حساب می آمدند؛ ولی سرانجام نزد ما آمده
و در جویا شدن علتش از آنها، معایب کونگ فو را برایم شرح می دادند.
نزد «شما»؟
منظورت کیه از «ما»؟
شما پزشک هستید؟

بعدم بیشتر توضیح بدید.
یه چیزایی میگید خب اولا ادعای شماست بدون دلیل و سند روشن و محکم، دوما جزییاتش؟ یعنی مثلا چه بلایی چطوری سرشون اومده بوده؟ ضمنا این همه کنگفوکار و استادکنگفو بوده و هست؛ آیا همشون به بدنشون صدمه های جدی خورده؟


چه طور یک فرد بالای شصت سال می تواند به آسودگی و به طور کاربردی از کونگ فو سود ببرد.
حتی با فرض اینکه از گذشته بدان پرداخته باشد؟
خب لزومی نداره بالای شصت سال روی بحث فیزیکی و مبارزه شدید متمرکز بشه. کنگفو که همش اینا نیست. همش که خشونت و قدرت و فعالیت شدید فیزیکی نیست. انواع زیادی از کنگفو هست، و شاخه های زیادی داره، و برای سنین و افراد مختلف قابل استفاده است تاجاییکه میدونم.


در مورد قدرت فیزیکی حرف زدم! چرا بیخود بحث قدرت را گسترش می دهی؟:e416:
اگر بحث به قدرت فیزیکی باشد، گوریل قدرتش از همه بیشتر است. اما در خردگرایی باید حتی هنگام
درگیری فیزیکی نیز با قدرت روان، تکنیک و هدایت انرژی بر حریف غالب شد!

خب خواستم بگم قدرت قدرته. و ما به هردوی قدرت فیزیکی و ذهنی نیاز داریم.

Mehrbod
12-14-2013, 04:14 PM
دقیقا نمیدونم.
مگر حتما باید بر این دوتا تسلط پیدا کنم؟
که چی بشه؟


که نکوشید آلت اتان را ببرید؟ (:

Spehr
12-14-2013, 04:40 PM
گمان می کنم کسانی که از قدرت درونی بیبهره اند. پیوسته در جستجوی قدرت بیرونی هستند.
مثلاً زنده یاد استیو جابز بسیار از نظر اخلاقی و درونی آدم نزاری بود.
همیشه سهش نازینهاری(نا امنی) می کرد. و می خواست این سهش را با زینهار کردن دنیای بیرونی خود آرام کند. ولی هرچه در این روند پیش میرفت دیوانه تر میشد.
بسیاری از این آدم بدها مثل صدام گجسته و هیتلر و .... هم همینطوری بودند چون در درون دیوانه بودند گیتی را به گند کشیدند.
آدمای آزمند یا خشن همیشه در درون سهش نزاری (احساس ضعف) میکنند که اینچنین می کنند. وگرنه در گیتی هرچیزی درجای خودش هست.
پارسیگر

folaani
12-15-2013, 08:45 AM
که نکوشید آلت اتان را ببرید؟ (:
انجام هرکاری که به خودی خودش بد نیست.
اگر چیزی رو ببرم و راحت شوم که برام کاربردی نداره جز آزار، و محتمل نمیبینم که در آینده هم برام کاربرد زیادی داشته باشه، چه اشکالی داره؟
مثل زائده آپاندیس رو که چرکی شده باید از بدن جدا کرد و دور انداخت.
تسلط بر غریزهء جنسی بنظرم بسیار دشوارتر یا حتی غیرممکن است.
پس من عمل راحتتر را انجام میدهم. چون برای من نتیجه و سود نهایی و کلی است که مهم است. الکی که نمیخواهم با چیزی سرشاخ شوم و وقت و انرژی ارزشمند خود را هدر دهم. جنگیدن با دلایل احمقانه، خب احمقانه است دیگر!!

البته درمورد قطع آلت قبول دارم که فکر و حرف شتاب‌زده بوده و این قضیه را بیش از حد ساده گرفتم.
هرچند بهرحال من میخواستم در این مورد یک بحث و تحقیق مقدماتی بکنم، و آن بحث و صحبتها هم در همین راستا بود. چیزی نبود که رویش مطمئن باشم. خودم هم میدانستم چقدر سطحی و خام است هنوز.
علاوه بر فشار و عصبانیت جنسی، من از این هم واقعا ناراحت بودم که سکس نکرده ام و به کام نرسیده ام و از سوی دیگر این همه وقت و انرژی ارزشمندم دارد با این قضیهء خودارضایی هدر میرود. یعنی یک جوری مثل آش نخورده و دهن سوخته. من روی این حساب کرده بودم که اگر از لذت سکس محروم میمانم حداقل میتوانم آزادانه در زمینه های دیگر مورد علاقه خودم پیشرفت چشمگیری بکنم با تمام قوا؛ اما عملا غریزهء جنسی در این زمینه هم زیاد مزاحم من میشود و بخش قابل توجهی از فکر و انرژی و وقت مرا معطوف خودش میکند.

folaani
12-15-2013, 08:58 AM
من حاضرم آلت خودم را قطع کنم به شرطی که عوارضش جدی نباشد و این عمل بتواند جلوی فشار غریزهء جنسی را بگیرد.
ضمنا اگر کسی به پیوند آلت نیاز داشت میتوانم آنرا بفروشم :e415:

کلا برای من چیز خیلی مهمی نیست. چون بهرحال نمیتوانم ازش استفادهء زیادی بکنم.

اما از سوی دیگر میپندارم که شاید واقعا این خشم و اراده در جهات دیگر که در من بوجود میاورد درکل سودمند باشد.
مثلا محروم بودن از سکس و دیدن مردم دیگر که محروم نیستند باعث میشود که من احساس کنم (درواقع فکر کنم) چیزی از دیگران کم دارم و بنابراین باید بجایش چیزهای دیگری بیشتر از آنها داشته باشم. بخاطر همین دنبال برتری یافتن از این لحاظ بر مردم دیگر هستم. یعنی از نظر جسمی، ذهنی، راحتی و آرامش زندگی.
البته من بطور کلی به قدرت خیلی علاقه دارم. حدی برای آن قائل نیستم. چون کلا جهان و زندگی را ناجوانمردانه خشن و بی رحم میدانم و درکل انسان را محروم می یابم؛ و قدرت را تنها چیز عملی برای تغییر دادن این وضعیت، و دادن حق انسان به انسان، یعنی خوشبختی و حاکمیت بر سرنوشت خودش، یافته ام. یعنی حداقل چیزی بود که بنظرم عملی بود و بصورت تجربی بهم ثابت شد.
من دوست ندارم مثل اغلب انسانها، به چنین شرایطی خو کنم و تسلیمش شوم.
من این زندگی را به رسمیت نمیشناسم.
و حداقلش برایش عملگی و بردگی مفت نمیکنم.
نه همسری، نه بچه ای. اگر دنیا کون ما بگذارد، ما هم بقول مزدک، کون دنیا میگذاریم :e415: (البته اگر بتوانیم!)
وقتی طبیعت به من بی رحمی و ظلم کند، من هم نسلم را نابود خواهم کرد. این حداقل کاریست که میتوانم انجام دهم.
این پاسخ طبیعی من به طبیعت است.
و حتی به خدا.
خویش را مشروع می یابم که اینگونه پاسخ دهم.
یعنی این یک اعتراض هم هست.
گاهی به خدا میگویم خودت آفریدی همه چیز اش هم بیخ ریش خودت! همه کارش را خودت بکن. من هیچ حال و انگیزه ای ندارم و ارزشی برایم ندارد. خودت آدم تولید کن از هر راه دیگری که میخواهی. منکه اهل ازدیاد نسل این موجودات درپیت حلبی مسخره آبکی تو نیستم. هروقت خودم خوشبخت شدم و با این خلقت و زندگی حال کردم، شاید!

folaani
12-15-2013, 09:05 AM
کون آن فرگشت کس کش هم میگذارم :e415:

اینقدر بدم میاید که بعضی ها طوری صحبت میکنند که ما را برده های فرگشت معرفی میکنند و اینکه باید الگویمان و هدفمان آن باشد.
گور پدر فرگشت!
فرگشت دیگر چه کوفتی است!!
اصلا من با فرگشت همینطور حال میکنم که آخرش یک موجودی را به این درجه رسانده است که از خود فرگشت هم خارج میشود. گرچه به نابودی ژن هایش ختم شود. گرچه کاسه کوزهء فرگشت را بهم بریزد. فرگشتی که تنها برده و بدبخت تولید میکند هیچ ارزشی ندارد.
ژن هم برود به درک.
اصلا همه چیز برود به درک.

ما یک سوالی باید از خود بکنیم، و آن اینکه از تمام اینها اگر به ما چیزی نرسد، اگر خوشبختی نداشته باشیم، برای چه باید برایش ارزشی قائل باشیم؟

بقول یارو میگه دیگی که واسه من نجوشه میخوام سر سگ و خر توش بجوشه!!
خب راست میگه.
وقتی به ما نمیدن چیزی، ما چرا خودمون رو مسخره و تحقیر کنیم؟ بخاطر چی؟ چی بهمون میرسه؟

من ارزش هستی را فقط با داشتن خوشبختی میتوانم معنا کنم.
و اگر خوشبختی الان نیست، و امید چندانی برای دستیابی بدان نیست، تنها معنویت است که میتواند پاسخگو باشد.
وگرنه از دید مادی، هیچ چیزی بدون خوشبختی ما هرگز ارزشی نداشته و نخواهد داشت برایمان.

ادیان که لنگشان اندر هواست.
ولی معنویت هنوز هم حرفهایی برای گفتن دارد.
و من معنویت را محض احتیاط هم که شده، در زمرهء قدرتهای اصیل و درونی قرار میدهم.

Rationalist
12-21-2013, 08:20 PM
من در حق خودم وجدان کردم.
نه بخاطر خودخواهی، بلکه بخاطر اینکه آنرا حق یافتم.
حق و حقیقتی مستقیم و مسلم.
فراتر از هر تفکر و دین.
فراتر از هر مفهومی.
بنیادین ترین حقیقت واقعی.
آنچه که میتوان مستقیما لمس کرد و دید.
یعنی چه در حق خودت وجدان کردی؟!
و آخر آن حقیقت مسلم و بنیادی چه بود؟ بیشتر توضیح بده!

Rationalist
12-21-2013, 08:29 PM
مثلا آنهایی که با ضعیف کردن جسم، با ریاضت کشیدن، کم غذا خوردن، کم کردن سوخت و ساز بدن، مراقبه کردن میخواهند به این کم نیازی و مقاومت و پیشرفت روحانی برسند.
آیا برایت اثبات شده که با این روش ها می توان به پیشرفت روحانی و فضیلت های دیگری رسید؟






اینکه این همه زمان و فرصت را هزینهء این آزمون کنم، منتظر باشم ببینم بالاخره درست است یا نه و به چه نتیجه ای میرسد یا نمیرسد، بنظر من عاقلانه نمی آید.
؟!!!

folaani
12-22-2013, 07:56 AM
آیا برایت اثبات شده که با این روش ها می توان به پیشرفت روحانی و فضیلت های دیگری رسید؟
خیر.
ولی من فقط جنبهء روحانیش مد نظرم نبود، بلکه کلا قدرت و ظرفیتی که به آدم در غلبه بر رنجها و مشکلات زندگی مادی ما هم میده مد نظرم بود. مثلا یه مرتاز غذای خیلی کمی میخوره، ولی بیمار هم نمیشه، و حتی کارهایی میکنه که افراد عادی نمیتونن.
بهرحال من نمیخوام خودم رو ضعیف کنم.
ورزش میکنم، قوی میشم از نظر قدرت جسمی، ولی خب این هزینه رو هم داره که نیاز به منابع و مثلا غذای بیشتری دارم تا یک مرتاز. ولی من بهرحال نمیخوام اون راه رو برم، چون همونطور که گفتم معلوم هم نیست چه نتیجه ای بده؛ اصلا شاید روی من خوب جواب نده!
ولی وقتی مثلا ورزش میکنی میدونی که حداقل از دید مادیش هم که شده یکی دو دستاورد قابل توجه تقریبا تضمین شده داره؛ مثلا افزایش قدرت جسمانی و افزایش سلامتی.

folaani
12-22-2013, 12:45 PM
جون تو دیروز پریروزا داشتم توی خیابون راه میرفتم. تنظیم سرعتم هم روی سرعت بالاتر از حد عادی بود :e105:
یهو یجا توی پیاده رو یه لوله کلفت به ارتفاع حدود 10 سانت از آسفالت زده بود بیرون (فکر کنم پایهء تابلویی چیزی بود که با فرز بریده بودن)، خلاصه پام خورد بهش، ولی تنها یکی دو قدم یخورده تعادلم کم شد و بعدش بدون اینکه زیاد دچار مشکل بشم و حتی ترسیده باشم به راه رفتن نرمال خودم ادامه دادم.
ولی واقعا حال کردم از این استحکام و قدرت و شجاعت خودم.
اینکه میگم کنگفو فقط مال مبارزه و باشگاه نیست و حتی راه رفتن آدم توی خیابون هم باید بر اساس اصول و هنرهای رزمی باشه، بفرما اینم یه نمونش!
من زمین نخوردم چون راه رفتنم طوریه که حداکثر ثبات و استحکام رو داشته باشه و بتونم درصورت اتفاقات غیرمترقبه هم سریع و مطمئن از خودم واکنش نشون بدم.
خیلی از مردم عادی به شکل ضعیف تر و کم ثبات تری راه میرن.
میبینی دوست عزیز، میدونی، حتی راه رفتن هم در این دنیا برای خودش بنظر من جدا از نبردی دائمی نیست.
راه رفتن هم یک نبرده برای خودش.
و برترین افراد اونایی هستن که همه چیزشون به شکل یک جنگنده دراومده باشه و این کاملا به خوردشون رفته باشه. یعنی دیگه کوچکترین حرکت و رفتار طبیعی اونا هم خارج از این قاعده نباشه.
البته انسانیت و شفقت بجای خودش. مثلا ممکنه به یک حیوانی مهربانی و کمک کنیم؛ خب این چه ربطی به جنگ داره؟ ولی بازم یک انسان جنگنده میتونه حتی این کار رو هم بر اساس خرد و اصول بهتری انجام بده، چون قویتر و آگاه تره.

Rationalist
12-25-2013, 10:04 PM
folaani چرا پاسخی به این سخنانم ندادی؟!

اگر به خرد خود بها دهی و به آن اجازه دهی رها و مستقل پیرامون مفاهیم برایت عمل سنجش را انجام دهد؛ آنگاه درخواهی یافت که مستقل از هر دین و آیینی می توانی ارزش های اخلاقی را دریابی و معنویات راستین را درک کنی.

آنچه به صورت تجربه درونی دریافته ای را، من چه طور می توانم دریابم؟
به قوانین الهی جهان اتکا می کنی چون به قوانین مادی اعتباری نیست برای دست یافتن و حفظ قدرت های درونی؟!!! آگاهی از اینکه آیا اساسا قوانین الهی وجود دارند یا نه خودش یک قدرت درونی مهند می باشد و اکنون پرسشم اینجاست که چه اعتبار منطقی برای وجود قوانین الهی بیان می نمایی؟

Rationalist
12-25-2013, 10:09 PM
منظورم این بود که با وجود این همه تلاش و پیشرفت و دستاورد در زمینهء علم و فناوری و حتی ساختارهای حکومتی، آنقدر که امید داشتیم و شدنی مینماید، خوشبخت نشدیم.
عموم بشریت را میگویم.
ما اکنون قدرت بسیاری داریم. با علم و فناوری و ابزار و امکاناتی که بشر قدیم به خواب هم نمیدید. ما اینقدر قدرت داریم که تمامی حیات و کرهء زمین را کنترل کنیم یا نابود کنیم، اما هنوز خودمان انبوهی از مشکلات و رنجها را داریم، منجمله جنگها و ظلمی که نسبت به همدیگر تحمیل میکنیم.
نگرانی از اینکه دیگر انسان ها چه می کنند و یا عموم بشریت به کدام سو می رود چه اهمییتی دارد، اگر شما صرفا در فردگرایی و جهانبینی فردگرایانه خود به جهان بنگری و کار خودت را بکنی؟!

folaani
12-28-2013, 10:47 AM
خب اگر من یک دنیای کاملا مجزا و ایزوله از دیگران داشتم و همه چیزش فقط دست خودم بود میتونستم نگران چیز دیگه ای نباشم. اما در واقعیت که اینطور نیست. من هرچی کمک کنم که بقیهء دنیا و دیگران هم بهتر بشن، حداقل با خود من سازگاری بیشتری پیدا کنن، اونوقت برای منم بهتره خب و اثراتش دیر یا زود و ریز و درشت بهم خواهد رسید.

خیلی موارد هست اصلا آدم ممکنه مجبور بشه بر تاثیرگذاری روی بقیهء دنیا و دیگران.

من تاحدی که میتونستم و فکر میکردم شدنیه وابستگی های خودم نسبت به بقیهء دنیا و مردمش رو از بین بردم یا کم کردم، ولی بازهم وابستگی و تاثیرهای زیاد و بعضا حیاتی وجود دارن.

مثلا فرض کن اگر کشور من بخاطر حکومت، سیاست، و طرز فکر غلط عده ای به جنگ یا تحریم و غیره کشیده میشه، خب من چطور میتونم از تبعاتش کاملا در امان باشم؟
همین تحریم ها و وضع خراب اقتصادی که شد، به منم اثراتش رسید، و شدیدا نگران آینده و منافع شخصی خودم شدم، و بخاطر همین عکس العمل نشون دادم و سعی کردم اعتراض و از این قضیه جلوگیری کنم. ولی چیزی که هست، برای من این اثرات نسبت به خیلی از دیگران دیرتر و کمتر فرا رسیدند و احساس شدند. بخاطر اینکه من یک آدم خاص بودم و در زندگیم وابستگی و نیاز کمی به منابع و قدرتهای برونی و دست دوم داشتم نسبت به خیلی های دیگر.
مثلا اونایی که زن و بچه داشتن و وضع مالیشون هم خوب نبود، طبیعتا باید فشار بسیار بیشتری رو محتمل شده باشن.

توی یه چیزی مثل جنگ هم که کمتر آدمی میتونه از امنیت و رفاه حتی حداقلی خودش هم مطمئن باشه.
خدا نکنه جنگ و هرج و مرج بشه! چون دیگه نمیشه هیچ چیزی رو برای هیچ کسی تضمین کرد. حداقل برای منکه نمیشه. مگر شاید اگر در یک جای دور افتاده ای زندگی خیلی ساده و با کمترین ارتباط با نقاط و مردم دیگر داشتم. تازه اونم زیاد نمیشه مطمئن بود.

folaani
12-28-2013, 10:58 AM
@folaani (http://www.daftarche.com/member.php?u=296) چرا پاسخی به این سخنانم ندادی؟!
جواب میخوای؟
خب معمولا وقتی لزوما مخالف نیستم یا نظر خاصی ندارم، جوابی نمیدم.



اگر به خرد خود بها دهی و به آن اجازه دهی رها و مستقل پیرامون مفاهیم برایت عمل سنجش را انجام دهد؛ آنگاه درخواهی یافت که مستقل از هر دین و آیینی می توانی ارزش های اخلاقی را دریابی و معنویات راستین را درک کنی.
شاید.
بنده کلی گویی و مبهم گویی در این گفتار میبینم.
کمک گرفتن از منابع دیگر هم چیزی جدای از خردگرایی نیست.
خرد که نمیگه از هیچ منبع خارجی استفاده نکن و احتمال درست بودن در چیزهای دیگر رو نده.
بلکه میگه همه رو بررسی کن درست ها و کاربردی هاش رو تشخیص بده و جذب و استفاده کن.
مثل اینکه در علم هم ما همین کار رو میکنیم؟ آیا کتابها و حاصل کار و تحقیقات و دستاوردهای دیگران رو بررسی و استفاده نمیکنیم؟ آیا خودمون از ابتدا همهء تحقیقات و کشفیات و اختراعات رو انجام میدیم؟


آنچه به صورت تجربه درونی دریافته ای را، من چه طور می توانم دریابم؟
شاید تجربهء مشابهی داشته باشی و بتونی درک کنی. شایدم نه.
شاید کم و بیش باور کنی و شایدم نه.
بهرحال وقتی از من سوالی میکنید یا ایرادی میگیرید، و بنده دلیل و سند از نوع دیگری ندارم، خب واقعیتش را میگویم، شاید که مفید بود. حداقل بلاتکلیف نمی مانید که بعد بیایید بگویید چرا پاسخ مرا ندادی!


به قوانین الهی جهان اتکا می کنی چون به قوانین مادی اعتباری نیست برای دست یافتن و حفظ قدرت های درونی؟!!! آگاهی از اینکه آیا اساسا قوانین الهی وجود دارند یا نه خودش یک قدرت درونی مهند می باشد و اکنون پرسشم اینجاست که چه اعتبار منطقی برای وجود قوانین الهی بیان می نمایی؟
خب این یه احتماله که محض احتیاط هم شده تاحدی که هزینهء سنگینی نداره سعی میکنم اون رو درنظر بگیرم.
کلا هم در زندگی بر اساس تجربیات و احتمالاتی که دیدم و شاید یجور دریافت و حس درونی هم باشه، فکر میکنم این کار عاقلانه است. مطمئن نیستم، اما مجبور نیستم که ریسکی در این زمینه بکنم. چرا باید ریسک کنم؟ هزینهء زیادی ندارد، و در خلافش عمل کردن هم سود خاصی نمیبینم.
مشکل کجاست حالا؟
میگن کار از محکم کاری عیب نمیکنه!

من خودم وقتی خیلی کافر میشم، چند بار گفتم تاحالا، تبدیل به یک حفرهء سیاه میشم، مثل یک سیاهچاله که همه چیز را به درون خودش میکشد و نابود میکند، پوچی و تباهی محض، خشونت، بی اخلاقی، بی معنایی، آنچنان که خودم از آنچه در وجودم جریان می یابد رنج میکشم. احساس میکنم این خودم هستم که دارم نابود میشوم.
این یک دریافت مستقیم است. چطور برای شما اثباتش کنم؟ چه منطقی دارد؟
ولی وجود دارد.
معنویت حداقلی و مشترکات ادیان را همیشه برای خودم مفید و قانع کننده یافته ام. بلکه ضروری.
هم از لحاظ عقلانی و هم از لحاظ دریافت مستقیم.

Rationalist
12-29-2013, 08:04 PM
چیزی که مهمه نتیجه است.
اگر بطور تجربی دریابی که چیزی نتیجهء کافی رو میده، پس کافیه.
منم شاید خیلی وقتا بخشهایی رو گردن ناخودآگاه میندازم و وقتی اون کارش رو بقدر کافی خوب انجام میده، پس مشکلی نیست. البته شاید ناخوآگاه نباشه، شاید یکسری نیروهای درونی ناشناخته دیگری باشن. کلا نمیدونم، و برام مهم هم نیست، چون زندگی اینقدر وقت و انرژی بی حد به آدم نمیده و ایدئال نیست که بخوایم فرایند دقیق هرچیزی رو کاملا مشخص کنیم.
مگر "نتیجه" از آسمان هفتم نازل می شه!
فیلسوفان و پژوهشگران بیکار نیستند که سال ها زمان صرف فلسفه، منطق و پژوهش می کنند. برای افزایش امکان رسیدن به "نتیجه" است. حال این نتیجه مطلوب چه در فلسفیدن و یا در پژوهش دانشیک باشد.
مثلا در همین واژه "ناخودآگاه" برای من اصلا روشن نیست که کدام تعریف از آن مد نظرت است، و این طور گفتگو کردن و حتی اندیشیدن شخصی پیرامون موضوعات، نظم و قانونی ندارد و به آماج درستی هم نخواهد رسید.

Mehrbod
12-29-2013, 08:36 PM
مگر "نتیجه" از آسمان هفتم نازل می شه!
فیلسوفان و پژوهشگران بیکار نیستند که سال ها زمان صرف فلسفه، منطق و پژوهش می کنند. برای افزایش امکان رسیدن به "نتیجه" است.

اینجور نیست, نتیجه را میشود همان ارزیابیِ کاربردین یک چیز دانست. بگوییم ما میخواهیم سیب بیشتری داشته باشیم و بآزمایش در میاوریم این گونه‌یِ سیب را با آن گونه
پیوند بزنیم, سیب‌هایِ بهتری به بار خواهند آمد. اینجا دیگر نیاز به پژوهش در اینکه "چرا پیوند این دو گونه سیب مایه‌یِ پدایش این سیب بهتر میشود", آنهم
در تراز ژنتیک و ... بخودی‌خود نمیرود, همینکه میدانیم همچو چیزی کارمیکند و سیب بهتر و بیشتری میدهد میبسندد و بهمین شیوه هم, کشاورزان و باغداران برای هزاران سال میوه‌ها را پیوند میزده‌اند و هنوز پُرگاه میزنند.




پ.ن.

این از مهاد‌هایِ رایانش نیز هست, ارزیابیِ یک چیز میشاید بارها بار کم‌هزینه‌تر از رایانش آن باشد, ب.ن. در راهیابیِ فروشنده‌یِ گردشگر — Travelling salesman problem - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Travelling_salesman_problem) — ارزیابیِ اینکه چه راهی از میان راهها کوتاه‌تر و
بهتر است هیچ هزینه‌ای ندارد, ولی رایانش آن چرا.
در یافتن نخست‌مَر‌ها ولی, ارزیابی (مَر آیا نخستمر است) و رایانش (یافتن نُخستمر) یکی و یکاندازه گران هستند.


پارسیگر

Rationalist
12-29-2013, 09:33 PM
اینجور نیست, نتیجه را میشود همان ارزیابیِ[١] کاربردین یک چیز دانست. بگوییم ما میخواهیم سیب بیشتری داشته باشیم و بآزمایش در میاوریم این گونه‌یِ سیب را با آن گونه
پیوند بزنیم, سیب‌هایِ بهتری به بار خواهند آمد. اینجا دیگر نیاز به پژوهش در اینکه "چرا پیوند این دو گونه سیب مایه‌یِ پدایش این سیب بهتر میشود", آنهم
در تراز[٢] ژنتیک و ... بخودی‌خود نمیرود, همینکه میدانیم همچو چیزی کارمیکند و سیب بهتر و بیشتری میدهد میبسندد[٣] و بهمین شیوه هم, کشاورزان و باغداران برای هزاران سال میوه‌ها را پیوند میزده‌اند و هنوز پُرگاه[٤] میزنند.
البته مقصود من نیز چنین نبود که در همه چیز بایسته است از چگونگی رخ دادن پدیده ها و چرایی سلسله رویدادهای آنها درک کاملی داشته باشیم. اما در همان نمونه ای که بیان داشتید، اگر بخواهیم همچنان بیش از پیش سیب هایی بهتر و بیشتر داشته باشیم؛ بایسته است به میزان لازم و کافی به چگونگی پیوند ژنتیکی در سیب ها نیز به ادراک کافی رسیده باشیم.





این از مهاد‌هایِ[٥] (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D8%AA%D9%82%D8%B3%DB%8C%D9%85-%D9%82%D8%AF%D8%B1%D8%AA-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%88-%D9%82%D8%B3%D9%85-%C2%AB%D8%AF%D8%B1%D9%88%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D8%B5%DB%8C%D9%84%C2%BB-%D9%88-%C2%AB%D8%A8%D8%B1%D9%88%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D9%88%D9%85%C2%BB-1319/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-5.html#pa54b9d9) رایانش[٦] (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D8%AA%D9%82%D8%B3%DB%8C%D9%85-%D9%82%D8%AF%D8%B1%D8%AA-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%88-%D9%82%D8%B3%D9%85-%C2%AB%D8%AF%D8%B1%D9%88%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D8%B5%DB%8C%D9%84%C2%BB-%D9%88-%C2%AB%D8%A8%D8%B1%D9%88%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D9%88%D9%85%C2%BB-1319/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-5.html#paed6ee4) نیز هست, ارزیابیِ یک چیز میشاید[٧] (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D8%AA%D9%82%D8%B3%DB%8C%D9%85-%D9%82%D8%AF%D8%B1%D8%AA-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%88-%D9%82%D8%B3%D9%85-%C2%AB%D8%AF%D8%B1%D9%88%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D8%B5%DB%8C%D9%84%C2%BB-%D9%88-%C2%AB%D8%A8%D8%B1%D9%88%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D9%88%D9%85%C2%BB-1319/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-5.html#pa372da1) بارها بار کم‌هزینه‌تر از رایانش آن باشد, ب.ن.[٨] (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D8%AA%D9%82%D8%B3%DB%8C%D9%85-%D9%82%D8%AF%D8%B1%D8%AA-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%88-%D9%82%D8%B3%D9%85-%C2%AB%D8%AF%D8%B1%D9%88%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D8%B5%DB%8C%D9%84%C2%BB-%D9%88-%C2%AB%D8%A8%D8%B1%D9%88%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D9%88%D9%85%C2%BB-1319/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-5.html#paae0e9f) در راهیابیِ فروشنده‌یِ گردشگر — Travelling salesman problem - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Travelling_salesman_problem) — ارزیابیِ اینکه چه راهی از میان راهها کوتاه‌تر و
بهتر است هیچ هزینه‌ای ندارد, ولی رایانش آن چرا.
در یافتن نخست‌مَر‌ها[٩] (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D8%AA%D9%82%D8%B3%DB%8C%D9%85-%D9%82%D8%AF%D8%B1%D8%AA-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%88-%D9%82%D8%B3%D9%85-%C2%AB%D8%AF%D8%B1%D9%88%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D8%B5%DB%8C%D9%84%C2%BB-%D9%88-%C2%AB%D8%A8%D8%B1%D9%88%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D9%88%D9%85%C2%BB-1319/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-5.html#pad4eeb5) ولی, ارزیابی (مَر[١٠] (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D8%AA%D9%82%D8%B3%DB%8C%D9%85-%D9%82%D8%AF%D8%B1%D8%AA-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%88-%D9%82%D8%B3%D9%85-%C2%AB%D8%AF%D8%B1%D9%88%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D8%B5%DB%8C%D9%84%C2%BB-%D9%88-%C2%AB%D8%A8%D8%B1%D9%88%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D9%88%D9%85%C2%BB-1319/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-5.html#pa48d945) آیا نخستمر[٩] (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D8%AA%D9%82%D8%B3%DB%8C%D9%85-%D9%82%D8%AF%D8%B1%D8%AA-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%88-%D9%82%D8%B3%D9%85-%C2%AB%D8%AF%D8%B1%D9%88%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D8%B5%DB%8C%D9%84%C2%BB-%D9%88-%C2%AB%D8%A8%D8%B1%D9%88%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D9%88%D9%85%C2%BB-1319/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-5.html#pad4eeb5) است) و رایانش (یافتن نُخستمر) یکی و یکاندازه گران هستند.
آنچه بیان نمودید در همان "روش پژوهش" در نگر گرفته می شود و در تراز کلی(همچون نمونه ی فروشنده ی گردشگر) از آن راهکار نیز سود برده می شود.

ولی آماج اصلی سخن من، چنین بود که در پژوهش پیرامون مفاهیم مختلف اگر بر قانون ها، اصول و تعریف هایی شفاف و مشخص به پیش نرویم؛ در تراز های بالاتر از پژوهشمان نیز، شانس چندانی برای موفقیت و دست یافتن به نتیجه مطلوب نخواهیم داشت.

folaani
12-30-2013, 08:36 AM
مگر "نتیجه" از آسمان هفتم نازل می شه!
فیلسوفان و پژوهشگران بیکار نیستند که سال ها زمان صرف فلسفه، منطق و پژوهش می کنند. برای افزایش امکان رسیدن به "نتیجه" است. حال این نتیجه مطلوب چه در فلسفیدن و یا در پژوهش دانشیک باشد.
مثلا در همین واژه "ناخودآگاه" برای من اصلا روشن نیست که کدام تعریف از آن مد نظرت است، و این طور گفتگو کردن و حتی اندیشیدن شخصی پیرامون موضوعات، نظم و قانونی ندارد و به آماج درستی هم نخواهد رسید.
خب اگر بشه روش علمی رو هم رعایت/استفاده کرد و بقدر کافی به نتایج دلخواه برسیم که خوبه، اما بصورت تجربی به من ثابت شده که همیشه بقدر کافی اینطور نمیشه و باید از روشهای تجربی هم استفاده کرد.
البته یکی از دلایلش هم میتونه کمبود منابع منجمله وقت، جهت انجام تحقیق و تفکر علمی بقدر کافی باشه. شاید در خیلی موارد اونقدری وقت نداری و نمیتونی منابع و خودت رو بقدر کافی به یک مسئله ای اختصاص بدی، اونوقت میای و سعی میکنم از تجربه و حتی غرایز و احساسات یا شهود و دریافتهای مستقیم، گرچه احتمالاتی هستن و شاید اصلا وجود نداشته باشن، کمک بگیری.


ولی آماج اصلی سخن من، چنین بود که در پژوهش پیرامون مفاهیم مختلف اگر بر قانون ها، اصول و تعریف هایی شفاف و مشخص به پیش نرویم؛ در تراز های بالاتر از پژوهشمان نیز، شانس چندانی برای موفقیت و دست یافتن به نتیجه مطلوب نخواهیم داشت.
آره دیگه منم در بالا گفتم که روش علمی و منطقی دقیق خوبه، ولی در همه موردی تضمین شده نیست که به جواب کافی برسه یا وقت و منابع کافی براش نیست.
بهرحال آدم خیلی وقتا نیاز داره با هر توان و منابعی که در دسترس داره و از پسش برمیاد در یک زمان معینی یک تصمیماتی بگیره و عمل کنه.
بعدا طبیعتا سرفرصت آدم میتونه تجربیات و تصمیمات و تصورات قبلی رو بازنگری و تحلیل هم بکنه.

یه چیزی هم هست اینکه شاید چیزهایی که مستقیما به خود انسان، بدنش، ذهنش، روانش، مربوط میشن طبیعتا حداقل در بعضی موارد بیشتر میتونن بر تجربیات و دریافتهای مستقیم استوار باشن. چون چیزی هست که انسان بصورت مستقیم درک و تجربه میکنه و خودش آزمایشگاه و کارخانه است.
علم و فناوری انسان هم فکر میکنم بخش بیشتری ازش به پدیده ها و موارد خارجی مربوط میشه تا ساختار و نتایجی که مستقیما به خود انسان مربوط میشن.
مثلا میخوایم ورزشی چیزی بکنیم. دنبال بهترین روش هستیم که در حداقل زمان به برترین کارایی یا قدرتها برسیم. الان شما مثلا میگی رزمی به جسم صدمه میزنه، ولی من اینطور فکر نمیکنم، خودم مستقیما یکسری حسها و دریافتهایی دارم و روی بدن و روان خودم تاثیرش رو مستقیما لمس میکنم، من میرم دنبالش. حالا واقعا بیش از این منبع و اطمینانی هست باید صبر کنم فکر کنم دنبال منبع علمی باشم واسه این و اثباتی چیزی؟ اینطور فکر میکنم بیشتر عمرم تلف میشه تا اینکه به نتیجهء بهتری برسم. من خودم تشخیص دادم که رزمی برام بهتره. توضیح هم دادم تاحالا بقدر کافی، با اینحال ممکنه شما بازم قانع نشی، خب من چکار کنم، به من چه، من مگه حتما باید بهت ثابت کنم یا حتی به خودم؟ مهم اینه که خودم چه دریافت و درک مستقیمی از لزوم و نتایجش دارم. مهم اثبات قطعی و خطاناپذیری حداکثری نیست. نمیشه زیادی درنگ و تردید کرد، وگرنه آدم ممکنه تا آخر عمرش هم به نتیجه نرسه. باید رفت. باید یک مقدار هم بالاخره ریسک کرد چون اجتناب ناپذیره.

Rationalist
01-03-2014, 02:13 PM
من اصلا نیازی نمیبینم به چیزی به اسم ناخوآگاه نیاز داشته باشیم یا اصلا وجود داشته باشه.
شاید هم واقعا همچین چیزی به اون شکلی که ما فکر میکنیم وجود نداشته باشه.
بهتره دست از سر واژه ها برداریم.
بعدم فکر میکنم اصطلاح بیش از حد گسترده ای باشه حداقل.
قرار نیست فقط بخاطر یک اصطلاح بیایم و چیزهایی رو که باید جدا بشن قاطی کنیم.
اسمش را هر چیزی دوست داری بزار!!!
سر "واژه" بحث نداریم؛ آن مفهومی که برای آن بیان داشتم را در وجود خودت و دیگران درک نمی کنی؟
قسمت قرمز رنگ را هم بیشتر و شفاف تر توضیح بده.