PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : زبان پهلوی



homayoun
10-16-2013, 10:23 PM
دوستان همینگونه که میدانید زبان پهلوی به گونه ای مادر زبان امروزی ما است و دبیره ی کنونی ما از همین دبیره ی پهلوی امده...
که نزدیکی به دبیره ی لاتین هم دارد.

گویا من این نسک نامه ی پهلوانی را به شما میدهم که خودآموز دبیره ی پهلوی است... زبان پهلوی هم به گونه ای میاموزد و دست به
ریشه یابی هم میزند.. من خودم اندکی از این نسک را خوانده ام...بسی خوب است.

نویسنده:فریدون جنیدی

از اینجا بارگیری کنید

دانلود کتاب نامۀ پهلوانی : خودآموز خط و زبان پهلوی اشکانی، ساسانی (http://ketabnak.com/comment.php?dlid=44658)

درباره ی نسک

کتاب با بخشی زیر عنوان «سخن آغاز»، گام نخست در آموزش زبان پهلوی را برمی‌دارد. و این گامِ نخست در آموزش که باید هر استادِ توانا و باتجربه در فرآیند آموزش با آن آشنا و مأنوس باشد، همان ایجاد انگیزه در خواننده با ذکر تاریخچه‌ی شکل‌گیری و پژوهش‌های انجام‌شده درباره‌ی دانش مورد نظر است. نویسنده‌ی کتاب در این بخش تلاش کرده با بهره‌گیری از قلم ادیبانه، شیوا و پُرمهر خود، انگیزه و شوری در دل خواننده ایجاد کند؛ کاری که به‌نظر می‌رسد در انجام دادن آن کام‌یاب شده است.

نگه کن سحرگاه تا بشنوی
ز بلبل سخن گفتن پهلوی

پس از «سخن آغاز»، نوبت به معرفی و بیان پیشینه‌ی زبان پهلوی و توضیح واژه‌های پهلوی و پَهله می‌رسد. در این بخش خواننده با سه گونه تعریف که برای نام پهلوی شده آشنا می‌شود و پژوهشی را که نویسنده درباره‌ی واژه‌ی پَهله و پَهلَو انجام داده است، می‌خواند. در پایان بخش، ابیاتی از شاعران ایران که در آن واژه‌ی پهلوی – چه با مفهوم پهله و چه با مفهوم زبان پهلوی و یا مفاهیم دیگر آن – به کار رفته، آورده شده تا خواننده بداند که زبان پهلوی تنها ویژه‌ی دوره‌ی پیش از اسلام نبوده و در دوره‌ی اسلامی نیز دانش‌مندان ایران از جمله ابوریحان بیرونی و خوارزمی و... با زبان‌های کهن ایران آشنا بودند، و شاعران ایران و حتا مردم کوچه و بازار نیز با این زبان آشنایی داشتند؛ شمس قیس رازی در کتاب «المعجم فی معائیر اشعار العجم» می‌گوید که: بیشتر مردم عراق (= تلفظ عربی‌شده‌ی اراک که بخش غربی ایران را تشکیل می‌داده است)، رغبت زیادی به انشا و انشاد ابیات فهلوی دارند و از قول و غزلهای عربی و « دری» چنان لذت نمی‌‌برند که از فهلویات».
پس از بخش «زبان پهلوی»، در بخش «فارسی میانه» ، آموزش خط و زبان پهلوی با توضیحی درباره‌ی زبان‌های ایرانی و پیوند آن‌ها با یکدیگر آغاز شده و با عنوان‌های زیر که تنها به نام بردن آن‌ها اکتفا می‌کنم، ادامه می‌یابد:
خط پهلوی، الفبای پهلوی، آوانویسی، تلفظ، حروف در کلمات، پیوند حروف، جمله، گفتاری در دستور زبان که شامل: نام، اسم مفعول، اسم زمان... و اسم مکان، صفت، نسبت، قید، ضمیر، واو معدوله، فعل (کنش)، اعداد و حروف می‌شود.
بخش بعدی، گزیده‌هایی از متن‌های پهلوی است که نویسنده، آن‌ها را از میان متن‌های گوناگون جدا کرده و برای دخواننده همراه با ترجمه و آوانویسی و توضیحات آورده است تا خواننده مبتدی که هم‌چون یک گیاه تازه‌ جوانه‌زده است به‌دور از سختی و سردرگم شدن میان انبوهی از واژگان، حرف‌نویسی و بدون بازبُردها(مراجعه‌ها)ی پیاپی به واژه‌نامه، بتواند زبان پهلوی را آسان و شیرین بیاموزد.
اما بخش مهم این کتاب آموزشِ «هُزوارش» است.
در این بخش خواننده با واژگانی آشنا خواهد شد که در اصطلاح به آن‌ها هزوارش می‌گویند؛ واژگانی که به شکلی متفاوت از آنچه نوشته می‌شوند، خوانده می‌شوند و تا جایی که من با کتاب‌های دیگر آموزش زبان پهلوی5 مقایسه کرده‌ام، کامل‌ترین توضیحات را دارد. در ادامه دانش‌جو متن‌هایی را که در بخش پیشین بدون هزوارش خوانده بود، اکنون پس از آشنایی با این مقوله، دوباره همراه با هزوارش‌های موجود در آن‌ها می‌خواند و این بار تنها خود متن و آوانویسی آن آمده، چرا که ترجمه‌ی این بخش‌ها پیش از این آورده شده بود. نکته‌ی جالب و در خور توجه این است که نخست خواننده بیش‌تر جملاتِ فاقد هزوارش پهلوی را می‌آموزد و توانایی خواندن یک متن پهلوی بدون هزوارش را پیدا می‌کند و سپس بدون دغدغه و نگرانی از دانستن واژه‌های دیگر - چون پیش از این، خواندن آن‌ها را آموخته است- همه‌ی تمرکز خود را معطوف به آموختن هزوارش‌ها می‌کند و یادگیری برای او آسان‌تر می‌شود و از آموختن، دل‌سرد و دل‌زده نمی‌شود.
آشنایی اجمالی با گشته‌دبیره، پهلوانیک و پارسیک (الفبای سنگ‌نوشته‌های اشکانی و ساسانی) و یک جدول از الفبای دین‌دبیره (الفبای زبان اوستایی) بنا بر فهرست روان‌شاد پورداوود همراه با توضیحات، سخن پایان و واژه‌نامه‌ی پهلوی به فارسی از واژه‌های موجود در متن‌های برگزیده این خودآموز، چند بخش پایانی کتاب است.
کتاب «نامه‌ی پهلوانی» در کنار آموزش زبان پهلوی دارای زیرنویس‌هایی بسیار پربار است که به یادآوری و آموزش فرهنگ ایرانی پرداخته است و خواننده همراه با آموختن زبان پهلوی با فرهنگ زیبای ایرانی که حتا واژگان آن نیز از نیروی خرد سرچشمه می‌گیرند، آشنا می‌شود؛
نویسنده در ضمن آموزش، از ریشه‌یابی و ریشه‌‌شناسی برخی واژگان نیز غافل نمانده است. در ایرانی باستان پسوند«ایشتَ» برای ساختن صفت برترین (صفت عالی) به کار می‌رود17 و «ایست» شکل دگرگون‌شده‌ی آن در فارسی میانه است و در پهلوی اشکانی تورفانی نیز به شکل «ایشت» وجود دارد. درباره‌ی این پسوند و ریشه‌یابی یک واژه در بخشی از کتاب چنین آمده است: «این پسوند «ایست»صورت تغییریافته‌ی «ایستَ» اوستایی است که با آن صفت عالی ساخته می‌شود. واژه‌ی بهشت که هنوز رایج است... در اصل وَهیشت اَخو به‌معنی «بهترین جهان» بوده است. پس «بهشت» به‌معنی بهترین است. و همان است که در زبان انگلیسی best خوانده می‌شود...». اما در فرهنگ انگلیسی Grolier International Dictionary ریشه‌ی واژه‌ی best به واژه‌ی ساختگی هندو اروپایی(؟) bhad* ارجاع داده شده است! (البته در زبان‌شناسی تاریخی، علامت ستاره در کنار واژه، به معنی فرضی بودن و ساختگی بودن واژه است).
آشکار است، ریشه‌یابی نویسنده از ریشه‌یابی زبان‌شناسان اروپایی منطقی‌تر است.

پارسیگر

Aria Farbud
10-31-2013, 11:10 PM
دُشویر:



ظنین ـ بى‌حافظه








فنیه ـ فن:


سسفلکى ـ سفله ـ لئامت ـ لئیم








خویشکارى:


قوّت ـ اراده در عمل








اَپَرمنشنیه:


عُجب و نخوت








ترمنشنیه:


رعونت و بالانشینى








بالستان:


عالى همت، شکیبا، متین








خردک نگرشنیه:


بخل، تنگ‌چشمى








اَیْرمنشنیه:


تواضع ـ فروتنى ـ خضوع








راذیه (رادى):


جود








بداشک داشتن:


حفظ کردن








ویهیه (بهى):


تقوى








ویهان (بهان):


اتقیاء








کرفک:


ثواب








وَژَک (بزه):


اثم، بزه‌گر: اثیم








فرارونیه:


سعادت








وَرونیه:


شقاوت








دروندیه:


دیوخوئى و شقاوا ازلى و دروغگوئى








دِروند:


شقى و کذاب و دیوخوى








همیمالى (همالى):


خصومت








خودگوشگ:


عالم بى‌عمل ـ نصیحت‌ناپذیر








آپستان:


عبادت








تن‌ پُوْهْر:


حشر و حساب








فَرْیَه بُوذبه:


طمع








فَرْیَه بوذمنشن:


طماع








فَرِشْ کِرْتیه:


عاقبت به خیرى








هم‌پُرسَگى:


مصاحبت و صحبت








اشگهانیه ـ اشگهان:


کاهلى ـ کاهل








مِهردُروژیه ـ مهردروژ:


بدعهدى، بدعهد








پتمان منشن:


ثابت‌الوعد، عهدنگهدار








اَشْموغ:


بدمذهب و مردود








پاتفَرْش (بادفراه):


عقوبت و جزا








اَسَنْ خرد:


عقل غریزى








هوسروب:


نیکنام








دُسروب:


بدنام








سِپَزگیه:


بدجنس








بیش‌اومندیه:


غمناکى








ذُش پاتخشا:


حاکم جابر ـ جبّار








دُش پاتخشائیه:


دیکتاتورى و جبارى و حکومت بد








هُوشَکْنائیه:


زهد و درویشى








اَنِسْپاسیه (ناسپاسى):


کفران نعمت








وُشفتار ـ وشفشن(۱) :


مفسد و مخرب ـ فساد و تخریب و به هم پاشیدگى








اناپخشایشنک:


منتقم، بیرحم








بُنیک ـ بُندْک :


اصولى








فرخویه ـ فرخود (فرخ):


سعادت ـ سعید








هوگُوِشن:


مدح، نیکنامى








دُشْ گُوِشن:


دم








هومت ـ دشمت:


خوش‌نیّت ـ بدنیّت








هُوخَتُ ـ دشخت:


خوش قول ـ بدقول








هَوْورشَتْ ـ دُشورشت:


خوش عمل ـ بدعمل








منیتارى:


انانیّت ـ منم‌زنى








ویراَوْمندى:


فراست








اَهْرمَنَکى:


شیطنت








ویه‌خیمى ـ ویه خیم:


سلامت نفس ـ سلیم‌النفس ـ ضذ: دژخیم و دژخیمى








هوساژکیه ـ هوساژک:


حسن معاشرت ـ معاشر و رفیق








تن‌پانکیه


حفظ الصحه








ترس آکاسیه:


احتیاط








بستاریه ـ بستار:


جببن و جبان








ویه‌دوستیه:


جمال‌دوستى، شرف دوستى








اپاژیه:


قهر ـ عود








توخشاکیه ـ توخشاک:


سعى ـ ساعى








پوژاَیاکیه:


تملق ـ چاپلوسى








بورژشنیک ـ بورژشن:


مترقى ـ ترقى و نمو








چِمیه ـ چِیم:


به قاعده، قاعده








اپى چمیه:


بى‌قاعدگى








دهشیار:


مقبل








بختاریه ـ بختار:


نجات، نجات یافته








وژیتار:


نخبه، منتخب، گزیدار








شهیک:


لایق و قابل








شهینیک:


صالح








آهنگین:


صاحب عزم و مهاجم








ویرستار:


تمرین کننده








پتمانیک:


به اندازه و معین








اَفْدیه:


تعجب








خواستپانیه:


توقع








نیاژان منشنیه:


اظهار فقر، نیازمندى








بوشاسپ:


چرتى و کاهلى و خواب(۲)







(۱) . در ادبسار اسلامى: گشفتن و گشفت بکار رفته






(۲) . از نوشتار: ادیوتکارى وژر کمتر ـ رویه یِ (۱۰۱ ـ ۸۶) از نسک نوشتارهایِ پهلوى


http://vista.ir/content/88424/%D9%88%D8%B3%D8%B9%D8%AA-%DB%8C%D8%A7%D9%81%D8%AA%D9%86-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C%28%DB%B2%29/

Aria Farbud
11-01-2013, 12:02 AM
در گذشته جای واژه ی خدا واژه ی بَغ یا یزدان را که چندینه یِ ایزد به چم ستودنی است را بکار می بردند از آنجا که آیینِ ایرانی همآهنگ با زیست بوم بوده هرآنچه را که مایه ی آبادانی و شادی بوده می ستودند.

در زبان پارسی =====> به نام یزدان

در خواندن پهلوی =====> به جای (به)می گفتند پَت

پَت به چمِ پدیدار . پدیده می باشد.

و نام همان نام خوانده می شده.که بدین روی خوانده می شود:

پَت نام ِ یزدان



به این گزاره بنگرید:

درزبان پارسی=====>کوهِ بلندودشت فَراخ

شیوه یِ خواندن پهلوی===> کُوفی بُورز اُو دَشتی فراخو


کوف، کوفه= کُپه ، به چمِ کوه کوچک می باشد.

چاچ : نام شهری در زمان ایران باستان که کمان های خوب می ساختند. و در زبان عربی که واج "چ" نداشتند به این شهر شاش میگفتند که سپس تر به تاشکند ناموَر شد..

ژاژ: گیاهی است که شتر می جود و دور می اندازد. مانند آدامس.

شطر: شهر

بغ: (بگداد) به چمِ بزرگ . و از نامهای یزدان به شمار میرفته است که واژه ی بغداد به چمِ خداداد یا بزرگ داد است


"واژه نامه"

پَت درود---> بدرود

شاد بَوِت ---> شادباشید

پِروُچ بَوِت ---> پیروزباشید

اوُتان کیشور---> کشورتان

آپادان ---> آباد-آبادانی

فِرَزَندانی اِران---> فرزندان ایران

وِهروُچ کار---> به روزگار

اِرانی آپاتان رات --->برای آبادانی ایران

توُخشیش اَپایِت ---> کوشش نمایید.

دانیشین اَپایِت ---> دانش داشته باشید.

وِنیشنی اَپایِت ---> بینش داشته باشید.

اوشاتی بدرود---> شادباشید و به تن درستی

homayoun
11-01-2013, 01:31 PM
اوُتان کیشور---> کشورتان

‍ پس مانند دیگر زبان های اروپایی my mother meine mutter moya mama ما هم همچین چیزی داشته ایم.
میشه همه ی my your her our your their اینارو بگین :e415:
اینجوری بیشتر دوست دارم. زبان کمی سخت میشه پن از یکنواختی درمیآید!

پارسیگر