PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : برابر پارسی واژگان بیگانه



برگ ها : [1] 2

مزدك بامداد
09-08-2013, 11:46 PM
واژه ی " فرزام " در پارسی
برابر "كامل و تمام" ( compltete - perfect / vollkommen) است.

نمونه های کاربردی
----------------------
این اثر هنوز كامل نشده= این كار هنوز فرزام نشده
او این نقاشی را امروز كامل كرد= او این نگاره را امروز فرزافت.
آیا میتوان به كمال حقیقی نائل شد؟= آیا می توان به فرازمش راستین دست یافت؟
تندیس های باستانی نشان میدهند که شهربانو نفرتیتی، در زیبایی فرزام بود.

2363

مزدك بامداد
09-12-2013, 10:33 AM
ترک کردن = فروگذاشتن، رها کردن، ول کردن
نمونه از نیوِه ها ( اخبار):

2375

مزدك بامداد
09-12-2013, 10:46 PM
شـُرب = نوشیدن، آشامیدن
شراب = می + نبیذ/نبید ,(پارسی باستان نی پی ته)
(حاشیه ٔ برهان قاطع معین )...
مشروب ، به چم مشروبات الكلی= باده، نوشابه های الكلی
شرابخور = می گسار
مشروبخور = باده نوش
الكلی معتاد به مشروب = می باره- میخواره، می پرست
الكلیسم یا " شرب مدام" = میخوارگی
شرابخوری = می گساری

شربت = نوشیدنی، نوشابه
خوش مشرب = خوشخو، خوشرفتار، خوشروش


گل بهاری ! بت تتاری !
نبیذ داری، چرا نیاری ؟
نبید روشن، چو ابر بهمن،
به سوی گلشن، چرا نیاری ؟

رودکی

2378

مزدك بامداد
09-13-2013, 11:25 AM
سلمانی = آرایشگر، پیرایشگر
در برخی جاها نوشته اند که چون گویا سلمان پارسی موهای محمد را میتراشیده،
به آرایشگر سلمانی گفته اند، که این نادرست است. خود عرب هم به آرایشگر
سلمانی نمیگوید. همچنین، بنمایه ی استواری برای انیکه کار سلمان موتراشی
محمد بوده در دست نیست. چنان که ما میدانیم او آدمی آشنا به فند هنداسگری
ارتشتاری بوده ( مهندسی ارتش)، میتوانسته خندق و منجنیق بسازد و آرایش
سپاهیان را میدانسته بگونه ایکه در جنگ بدر با آرایش ارتشتاری که در ایران یاد
گرفته بود، توانست گروهی اندک را به گروهی بیش تر، چیره سازد ولی از هنر
آرایشگری او گواهی استوار در دست نیست. (ارتشتاری = نظامی)
این واژه ی سلمانی هم بنگر میاید که ، واژه ی کهنی نیست و شاید از زمان
فرمانروایی صفویان این روا شده باشد و آنهم در میان شیعیان، و داستان آن
باید این باشد که شیعیان برای نشان دادن شیعه گری خود، موی سر خود
( و فرزندان پسر نوزاد خود) را میتراشیده اند، تا گرفتار قزلباش نشوند که
سنی ها را میکشتند و می ارزدند. چرا که حدیث ( بگفته مجلسی) میگوید
که علی پس از مرگ محمد گفت که هر کس که می خواهد با من بیعت کند،
سر خود را تراشیده و نزد من اید و تنها سه تن این کار را کردند که پرآوازه ترین
آنها، سلمان پارسی بوده. در گزارش ها هم آمده که شیعیان عراق، نخستین
بار موی فرزند خود را در کنار گور سلمان در شهر "سلمان پاک" میتراشند و
بدینگونه او را همانند سلمان (=سلمانی) میسازند و بدین گونه پیمان خود
را با علی میبندند .. پس زمانی که میگفتند " او را سلمانی کن" برابر این
بوده که همچون سلمان سر خود را ( از ته?) بتراشد تا شیعه ی علی شود.
و کم کم این واژه " مانند سلمان کردن" شده نام " کسی که موهارا میتراشد" !!

2386

sonixax
09-13-2013, 03:22 PM
دوستان برای ضبط صوت چه معادلی هست ؟

چون صوت میشه آوا ، ضبط هم میشه بایگانی . بایگانی آوا به نظرم یک مقداری عجیب میاد .

دستگاه پخش و بایگانی آوا !!! به نظرم جور در نمیاد .

مزدك بامداد
09-13-2013, 07:06 PM
وستان برای ضبط صوت چه معادلی هست
آوانگار
aavaanegaar
negaashtan = to draw and hold on something

مزدك بامداد
09-14-2013, 08:38 PM
پرسش: آیا واژه ی "ورود" پارسی است؟
پاسخ: شور بختانه چنین نیست، وارد، ورود، ورودیه و اینها همه تازی هستند.
پارسی اش میشود درون رفتن to go inside ، اندر آمدن to come inside ، اندریستن to enter ، اندر شدن ، اندری ( entry )

2393

2392

sonixax
09-14-2013, 08:41 PM
پاسخ: شور بختانه چنین نیست، وارد، ورود، ورودیه و اینها همه تازی هستند.
پارسی اش میشود درون رفتن to go inside ، اندر آمدن to come inside ، اندریستن to enter ، اندر شدن ، اندری ( entry )

برام خیلی جالبه که زبانهای هندی/اروپایی که پارسی هم از آنهاست بسیار بسیار شبیه هم هستند .
یعنی اگر در ایران مردم پارسی سخن گفتن را درست بیاموزند احتمالن دشواری بسیار کمی در آموزش سایر زبانهای هندی/اروپایی خواهند داشت .

Anarchy
09-15-2013, 01:42 PM
دوستان و اساتید محترم ، برای "اعتماد به نفس" چه پیشنهادی میدید؟

مزدك بامداد
09-15-2013, 02:20 PM
دوستان و اساتید محترم ، برای "اعتماد به نفس" چه پیشنهادی میدید؟
نخست اینکه استاد واژه ی ناب و کهن پارسی است،
چندینه ی (plural) ان را نباید به شیوه ی تازی انجام داد،
پس یا باید گفت استادان، یا استادها. اساتید نشانگر
ناآگاهی ما از پارسی بودن این واژه و یا نشانگر کم مهری
ما به زبان پارسی است. بیشتر مردم گمان میکنند که
اگر بگویند "اساتید"، باسواد نمایان میشوند، ولی درست
وارون این است. همچنین است چندینه هایی مانند:
گزارشات! میادین! افاغنه! اکراد!،چرندیات، سبزیجات، کارخانجات، ...

--
محترم = ارجمند
اساتید محترم = استادان ارجمند (arjmand/arjomand)
--

دیگر اینکه اعتماد به نفس، میشود خودباروی
نفس = خود
صیانت نفس = خودتیماری
عزت نفس = خودگرام
نفس عمل = خود کـُنش
انفاسکم = خودتان
نفوس = خودها، مردم

Russell
09-15-2013, 08:15 PM
فرگشتیک درست است یا فرگشتی؟
من پیشتر مینوشتم فرگشتی، بعد میدیدم باقی دوستان مینویسند فرگشتیک و بگمانم یکبار مهربد مرا رهنمایی که فرگشتیک است.الان دقت کردم دیدم مزدک هم مینویسد فرگشتی، تفاوت در سبک و نگاه به قواعد گرامری‌ست یا چه؟

مزدك بامداد
09-15-2013, 08:25 PM
فرگشتیک درست است یا فرگشتی؟
من پیشتر مینوشتم فرگشتی، بعد میدیدم باقی دوستان مینویسند فرگشتیک و بگمانم یکبار مهربد مرا رهنمایی که فرگشتیک است.الان دقت کردم دیدم مزدک هم مینویسد فرگشتی، تفاوت در سبک و نگاه به قواعد گرامری‌ست یا چه؟

درست اش همان "ایک" است، (ساختن زاب از نام) ، ولی چون ناآشناست،
من بیشتر بی "ک" بکار میبرم، مگر آنجا که چاره نباشد، برای نمونه "دانشی"
نمیشود گفت چون به "آدم دانشمند" میگویند، پس میگوییم دانشیک (علمی)


مزدك بامداد
09-17-2013, 12:32 PM
2412"دارنده" یکی از نامهای خداست

Mehrbod
09-22-2013, 11:25 AM
برابر اینها را میدهد مزدک جان:


abysmal, Abgrundtief
self-abasement
to overcome

Nevermore
09-22-2013, 11:33 AM
مهربد جان abuse را هم اضافه کنید.من هرچه گشتم برابر درخوری برای این واژه نیافتم.

مزدك بامداد
09-22-2013, 03:49 PM
درود
چاپ نخست برگردان پارسی گلستان سعدی نوشته دکتراحمد زاغی حسین زاده آماده شده است .
در این نوشتار تلاش شده تا همه واژه های گلستان سعدی به پارسی نگاشته شود .
در چاپ نخست سروده های دیباچه نیز به پارسی برگردانده شده است.
نمونه...
منت خدای را عز و جل (سپاس خاص خدای بزرگ است) كه طاعتش موجب قربت (نزدیكی به خداوند) است و به شكر اندرش مزید نعمت (شكرگزاری خداوند سبب افزایش نعمت) . هر نفسی كه فرو می رود،‌ ممد حیات است (نفس كشیدن باعث ادامه زندگی است) و چون برمی‌آید مفرح ذات (بازدم موجب شادمانی جان است). پس در هر نفسی، دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شكری واجب.
از دست و زبان كه برآید كز عهده شكرش به درآید
اعملوا آل داوود شكراً و قلیل من عبادی الشكور. (ای خاندان داوود شكرگزار باشید كه اندكی از بندگان من شكرگزارند) سباء13
بنده همان به كه به تقصیر خویش عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش كس نتواند كه بجای آورد

برگردان پارسی
سپاس خدای بزرگ را سزاست که اگر فرمانش برند به او نزدیکتر شوند و اگر سپاسش گویند روزیشان افزونتر.هر دمی که فرو می رود زندگی را فزاید و چون بر می آید شادی روان را , پس در هر دمی دو بخشش است و بر هر بخششی سپاسی باید .
از دست و زبان که برآید کز کار سپاسش به در آید
ای خاندان داود سپاسگزار باشید که تنها اندکی از بندگانم چنینند .
بنده همان به که ز کوتاهیش روی به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که به جای آورد

ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم و از هر چه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر ما همچنان در اوّل وصف تو مانده ایم

برگردان پارسی
ای برتر از گمان و همانند و روزگار وز هر چه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم
پایان این نشست رسیدست و همچنان ما از امید دیدن تو باز مانده ایم
اگر فرهنگ پارسی پاگ را دوست دارید به آگاهی دوستانتان هم برسانید .
بدرود

مزدك بامداد
09-22-2013, 03:53 PM
مهربد جان abuse را هم اضافه کنید.من هرچه گشتم برابر درخوری برای این واژه نیافتم.
کژبهریستن، کژبهره بردن. کژکاربردن
I abused his friendship من از دوستی اش کژبهره بردم، کژبهریستم.
ab/mis- = کژ


پارسیگر

مزدك بامداد
09-22-2013, 04:28 PM
برابر اینها را میدهد مزدک جان:

abysmal, Abgrundtief
self-abasement
to overcome


خودخوارداشت = selbsterniedrigung/ self-abasement

ابدژرف (ا+ پد+ ژرف) = ژرف بی پایان و بی ته=abysmal, Abgrundtief

overcome /überwinden,

چیره شدن، چیرگی یافتن،

überstehen

از سرگذراندن
+
برگذشتن (از سختی ..)


بنام خداوند جان و خرد


کزین برتر اندیشه برنگذرد.




 





Mehrbod
09-28-2013, 12:00 PM
۳- بسیار فرامنشانه[1] بود (ethical)

مزدك بامداد من پیشتر واژه‌یِ آرتائیک را برای ethics (آنچه دیگران میگویند درسته) داده‌ام, آیا فرامنشانه نزدیکی بیشتر به moral (آنچه هر کس با منش خویش درست میبیند) ندارد؟

پارسیگر

google
09-28-2013, 12:39 PM
دائم پریود به پارسی چی میشه؟ :e415:

و همچنین آلت تناسلی - کیر - کس - خایه

پتیاره پارسی هست؟

Mehrbod
09-28-2013, 12:46 PM
و همچنین آلت تناسلی - کیر - کس - خایه

پتیاره پارسی هست؟

کیر = penis:
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/09/19.png

کُس و خایه هم پارسیک ناب هستند.


پتیار = پاد-یار: کسی کو برابرِ یار باشد; در بیخ هیچ بارِ زشتی ندارد.

آلت تناسلی ≈ دستگاه جنسی

Mehrbod
09-28-2013, 01:04 PM
با نگرش به فرتور بالا, میتوانیم یکسنج با pull (کش), push را هم اینجور داشته باشیم؟


keš = pull
vâkeš = push = ؟


کش و واکش | لغت نامه دهخدا (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-a639308ed9b248ef81f531af4bbb5980-fa.html)

پارسیگر

مزدك بامداد
09-28-2013, 01:53 PM
@مزدك بامداد (http://www.daftarche.com/member.php?u=43) من پیشتر واژه‌یِ آرتائیک را برای ethics (آنچه دیگران میگویند درسته) داده‌ام, آیا فرامنشانه نزدیکی بیشتر به moral (آنچه هر کس با منش خویش درست میبیند) ندارد؟

پارسیگر

درست میگویید. لغزش از من بود که این جدایی باریک یادم نیامد . باید جلوش مینوشتم مورال.

مزدك بامداد
09-28-2013, 01:59 PM
آلت تناسلی ≈ دستگاه جنسی
گمان کنم دستگاه جنسی در بستر کالبدشناسی، همه این زهدان(رحِم) و تخمدان و کیر
و خایه و پروستات و اینها باشد، مانند دستگاه گوارش که از دهان گرفته تا روده ی بزرگ است.
این است که پیشنهاد میکنم به آلت تناسلی میتوان شاید گفت: زادافزار (زاد gener /genitals)

مزدك بامداد
09-28-2013, 02:01 PM
با نگرش به فرتور بالا, میتوانیم یکسنج با pull (کش), push را هم اینجور داشته باشیم؟

keš = pull
vâkeš = push = ؟


کش و واکش | لغت نامه دهخدا (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-a639308ed9b248ef81f531af4bbb5980-fa.html)

پارسیگر

درسته ولی کدام فرتور؟



Mehrbod
09-28-2013, 03:30 PM
درسته ولی کدام فرتور؟





این یکی:
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/09/19.png (http://www.daftarche.com/images/imported/2013/09/19.png)

چشمم ناخودآگاه به kešidan افتاد و چون روزانه با ابزار رایانه‌ای سر و کار دارم (version control system) که از پنداره‌هایِ pull و push بسیار میبهرند, گفتم یکسنجانه ما هم برابرشان را داشته باشیم, چیزی مانند
«کش و واکش» زیباست.

هم این, هم اینکه این پیشوند وا- هنوز برای من کمی جای گنگی دارد, میدانیم که وا- در گذشته همریشه و یکی با باز- بوده است, ولی در گذر زمان باز- به دوبارگی
گرایسته و وا- به چیز دیگری, مانند گشودگی, برای همین اینجا واکشیدن براستی چه میشود؟ همان بازکشیدن است, یا اینکه نه, یک چیزی است که رو به بیرون واگشوده میشود؟

پارسیگر

مزدك بامداد
09-28-2013, 03:51 PM
چشمم ناخودآگاه به kešidan افتاد و چون روزانه با ابزار رایانه‌ای سر و کار دارم (version control system) که از پنداره‌هایِ[1] pull و push بسیار میبهرند[2], گفتم یکسنجانه[3] ما هم برابرشان را داشته باشیم, چیزی مانند
«کش و واکش» زیباست.
هم این, هم اینکه این پیشوند وا- هنوز برای من کمی جای گنگی دارد, میدانیم که وا- در گذشته همریشه و یکی با باز- بوده است, ولی در گذر زمان باز- به دوبارگی
گرایسته و وا- به چیز دیگری, مانند گشودگی, برای همین اینجا واکشیدن براستی چه میشود؟ همان بازکشیدن است, یا اینکه نه, یک چیزی است که رو به بیرون واگشوده میشود؟
از آنجایی که زبان پارسی سده ها بی سرپرست
و بیچاره بود، یک شلم‌شوربایی در زمینه این پیشوند ها
پیش امده است که ما به تنهایی نمیتوانیم به این
آسانی این درهم و برهمی را درست بیآراییم.
ما باید از این دوگونگی "وا" و "باز" بیشترین سود را بجوییم
و هرکدام را بگاه نیاز در جایی بکار ببریم، شوربختانه
روی واژه ی "باز" بار گرانی نهاده شده
( باز هم آمد، بازآمد، باز کردن..) ، و
از اینرو ناچاریم از "وا" بیشتر کار بکشیم.


* آراستن = مرتب و منظم کردن،
arrange مانند لشگرآرایی، آراستن مو یا چهره
هم بیشتر همان مرتب کردن و نه آذین کردن
(زینت) بوده که از این مرتب کردن به adorn فراروییده
و همچنین چم prepare آماده کردن هم از همین جا
پدید آمده: جنگ را آراسته باش = آماده ی جنگ باش.


پارسیگر

Russell
09-28-2013, 03:54 PM
اعراب هم مثل مت به vagina کُس میگویند،اینیکی را پس از ایرانیان گرفته‌اند !!

مزدك بامداد
09-28-2013, 03:59 PM
اعراب هم مثل مت به vagina کُس میگویند،اینیکی را پس از ایرانیان گرفته‌اند !!
داد و ستد فرهنگی ( به شیوه ی عربی ) همینه دیگه! از بس کنیز از ما گرفتند که این واژه در آنها نهادینه شد!!



google
09-28-2013, 04:14 PM
داد و ستد فرهنگی ( به شیوه ی عربی ) همینه دیگه! از بس کنیز از ما گرفتند که این واژه در آنها نهادینه شد!!
:e00e:

Mehrbod
09-28-2013, 04:57 PM
* کنشگر = اکتیو/فعال
( پسوند گر در پارسی همتراز "باب فعال" در تازی است( بسیار کننده کاری) ،
مانند حدّاد = آهنگر) و پسوند پارسی "نده"، همتراز باب فاعل در عربی است:
مانند شکیبنده = صابر

در این یکی ناچار از کمی ستیهندگی ام مزدک جان! (:

از دید تازیک به پارسیک به نگرم درست میگویید, ولی نگرش ما باید رو به انگلیسی و آلمانی باشد.

در انگلیسی و پارسیک پسوند er- بیشترین نزدیکری را با -گر دارد, -نده به نگر من به present participle (ing) بیشترین
نزدیکی را دارد اگر لغزش نکنم در انگلیسی کهن هم پسوند ing همان ende بوده است, همچون آلمانی.

امروز ولی انگار اینجور شده:


دویدن = to run
دونده = runner (نگرش شما)
دوان = running
...


در مکنزی هم برای active آمده «کاریگ» و و برای کنشگر, doer, performer:

http://www.daftarche.com/images/imported/2013/09/95.jpg


http://www.daftarche.com/images/imported/2013/09/96.jpg


درباره‌یِ این ing و er و... بمهر روشنگری کنید!
پارسیگر

Mehrbod
09-28-2013, 05:15 PM
همچنین یک روشنگری درباره‌یِ این سه واژه هم بکنید, سرانجام کدام کدام است!؟


شهباز
آلوه
دالمن



پ.ن.
آراستن

پارسیگر

مزدك بامداد
09-28-2013, 05:33 PM
همچنین یک روشنگری درباره‌یِ این سه واژه هم بکنید, سرانجام کدام کدام است!؟

شهباز
آلوه
دالمن



پ.ن.
آراستن


شهباز | لغت نامه دهخدا (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-0fcd7357d13b4099a7ac4b76165b8bfc-fa.html)
2475

hawk-eagle
شهباز خودش یک مرغ شکاری بزرگ هست که به یک گونه از عقاب ها میخورد
که چیزی میان عقاب و باز هستند. الوه، هم عقاب است ولی بیشتر باید عقاب
کوهی باشد، همچنان که الموت که برابر "آشیانه ی عقاب" است، در
کوهسارهای بسیار بلند است. دال و دالمن که هنوز در کردی و لری هست،
باید از تیره های عقاب های مرزوبوم زاگرس و جنگلهای کهن کردستان و
لرستان باشد ( که اکنون بیشتر بریده شده اند) پس در اینجا ما باید کمی
جانورشناسی بکار برده و هرکدام از اینهارا به یک رشته از گونه های عقاب
(دشتی، کوهی، بزرگ، کوچک،....) پیوند بزنیم.

سپاس از آراستن

مزدك بامداد
09-29-2013, 09:47 PM
فرهنگستان زبان وردیدن، از ریشه باستانی ورت (ورتیدن)، را بجای واریانس برگزیده است و از این : وردش(variation)، وردا(variant)، هم‌وردا(covariant)، ناوردا(invariant)، پادوردا(contravariance) را برساخته است.

:e40d:

پس اینها هم دارند پی میبرند که زبان پارسی تواناتر از عربی در بازگردان واژه های فرنگی و دانشیک و .. است!

Mehrbod
09-29-2013, 09:55 PM
فرهنگستان زبان وردیدن، از ریشه باستانی ورت (ورتیدن)، را بجای واریانس برگزیده است و از این : وردش(variation)، وردا(variant)، هم‌وردا(covariant)، ناوردا(invariant)، پادوردا(contravariance) را برساخته است.

:e40d:




اینها را در دیتابیس pn2 هم داریم مزدک جان, ولی با همان ت:


ورتیدن
ورتا
ورتایی
ورتان = varying
ورتش
...






پس اینها هم دارند پی میبرند که زبان پارسی تواناتر از عربی در بازگردان واژه های فرنگی و دانشیک و .. است!


:21:

به عربی:


variance = تباین
variation = لحن مكرر؟
variant = متنوع؟
varying = متفاوتة!؟


پارسیگر

مزدك بامداد
09-29-2013, 10:31 PM
اینها را در دیتابیس pn2 هم داریم مزدک جان, ولی با همان ت:

ورتیدن
ورتا
ورتایی
ورتان = varying
ورتش
...






:21:

به عربی:

variance = تباین
variation = لحن مكرر؟
variant = متنوع؟
varying = متفاوتة!؟


پارسیگر
ما خودمان پس یک پا فرهنگستانیم، با این دگرسانی که آنها مفتخورند و اسلام زده و کم سواد و ما کوشا و ایراندوست و دیگه چی بگم :e057:



sonixax
09-30-2013, 01:03 AM
پس اینها هم دارند پی میبرند که زبان پارسی تواناتر از عربی در بازگردان واژه های فرنگی و دانشیک و .. است!

مزدک گرامی بسیار پیش آمده که برابر واژه های بیگانه را با ترکیب واژه های پارسی درست کرده ایم :

چرخ بال
یارانه
کش لقمه (مطمئن نیستم این یکی حقیقی باشد)
رایانه
پیامک
نمایشگر
بلندگو
و ....

ولی در زبان عربی همینها چه نوشته میشود (به همان ترتیب بالا) :

هلیكوبتر/طائرة عامودیة
إعانة مالیة
بیتزا
كومبیوتر / العقل الالكترونی
SMS
جهاز لمراقبة الصورة التلفزیونیة (این یکی آخرشه :e415:)
مكبر الصوت

به وضوح پیداست که زبان پارسی توانایی بیشتری برای تولید واژه های جدید و یا بازگردان آنها از زبانهای دیگر را دارد .

Mehrbod
09-30-2013, 02:01 AM
...
ولی در زبان عربی همینها چه نوشته میشود (به همان ترتیب بالا) :

هلیكوبتر/طائرة عامودیة
إعانة مالیة
بیتزا
كومبیوتر / العقل الالكترونی
SMS
جهاز لمراقبة الصورة التلفزیونیة (این یکی آخرشه :e415:)
مكبر الصوت

به وضوح پیداست که زبان پارسی توانایی بیشتری برای تولید واژه های جدید و یا بازگردان آنها از زبانهای دیگر را دارد .

چندتاییشان نادرسته:



رایانه = الحاسوب
نمایشگر = شاشة
بلندگو = مكبر الصوت یا مجهار
...



واژه‌یِ یارانه هم واژه‌یِ بی سر و تهیه, باید یک واژه‌یِ درخور برای subsidies یافت.

عربیک هم بیشتر زمانها کوتاه‌تر از پارسیک درمیاید, ولی این را به بهای آشفتگی و بی سر و تهی خود میابد. یعنی گرچه ما کمی
واژه‌یِ درازتری خواهیم داشت, ولی بجایش واژه‌ای داریم سراسر گویا, مانند «نمایانگر» که جای گنگی و کژروی کمی دارد, هنگامیکه
واژگان تازیک به کار رونده کنونی در زبانمان همینجور بی سر و ته هستند, مانند میانه‌روی (بسیار گویا) در برابر اعتدال!


پارسیگر

sonixax
09-30-2013, 02:06 AM
بلندگو

بلندگو را که همین ترجمه شما را نوشتم !
کامپیوتر را هم میتوانید در اینجا ببینید ترجمه اش را :

English to Arabic Translation (http://translation.babylon.com/english/to-arabic/)

أ. كومبیوتر, العقل الالكترونی

Mehrbod
09-30-2013, 02:09 AM
بلندگو را که همین ترجمه شما را نوشتم !
کامپیوتر را هم میتوانید در اینجا ببینید ترجمه اش را :

English to Arabic Translation (http://translation.babylon.com/english/to-arabic/)

أ. كومبیوتر, العقل الالكترونی

ترزبان آنهم خودکار گمراه کننده است! (:

ویکی یک راهِ خوب برای شناخت همچو واژگانیه:

حاسوب - WiKi (http://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D8%A7%D8%B3%D9%88%D8%A8)

پس حاسوب (دو بخش) هماکنون از رایانه (سه بخش) کوتاه‌تره, ولی بجایش ما میتوانیم رایانیدن, رایانش, رایانشیدن, ... را بسادگی داشته باشیم, در عربیک ولی به دردسر میخورند.

پارسیگر

مزدك بامداد
10-04-2013, 11:48 PM
2537

Mehrbod
10-06-2013, 03:16 PM
*نازک = لطیف


اگر باریک میشود دقیق و نازک لطیف, برای پنداره‌یِ narrow از چه واژه‌ای ببهریم مزدک جان؟


پارسیگر

مزدك بامداد
10-06-2013, 03:28 PM
اگر باریک میشود دقیق و نازک لطیف, برای پنداره‌یِ narrow از چه واژه‌ای ببهریم مزدک جان؟


پارسیگر
:e303:
این واژه بسته به بافتار، هم تنگ است و هم باریک و هم کم‌پهنا و هم مرزمند:
eng; knapp; schmal; begrenzt {adj} narrow
نمونه ها در تاربرگ زیر:
narrow : Wrterbuch / Dictionary (BEOLINGUS, TUChemnitz) (http://dict.tu-chemnitz.de/dings.cgi?lang=de&service=deen&opterrors=0&optpro=0&query=narrow&iservice=&comment=&email)
=

homayoun
10-10-2013, 03:14 PM
چرا دوستان میاندیشند در زبان پارسی اگر 5٪ تازی باشد بد نیست؟

پارسیگر

homayoun
10-10-2013, 03:20 PM
پرسش دیگرم این است که ایا... اگر میخواهیم واژه انگلیسی مانند کنترل کردن بیاوریم.... مانند المانی که کنرلیغن kontroliren میگویند بهتر نیست بگوییم کنترلیدن ؟ فرتوگرافیدن فرمولیدن ؟

پارسیگر

sonixax
10-10-2013, 03:37 PM
پرسش دیگرم این است که ایا... اگر میخواهیم واژه انگلیسی مانند کنترل کردن بیاوریم.... مانند المانی که کنرلیغن kontroliren میگویند بهتر نیست بگوییم کنترلیدن ؟ فرتوگرافیدن فرمولیدن ؟

کنترل کردن (kontrollieren) واژه آلمانیست با ریشه زبان مادر آلمانی یعنی لاتین . از زبان انگلیسی وارد نشده که بعد بخواهند آلمانیزه اش کنند . طبیعی هستش که بین زبان آلمانی ، فرانسه ، انگلیسی ، اسپانیایی و حتا فارسی واژه های مشترک بسیاری وجود داشته باشه که وارداتی هم نیستند . هر چه باشد تمام این زبانها همخانواده هستند .

بسیار سخت است پیدا کردن واژه های وارداتی آلمانیزه شده در زبان آلمانی .

homayoun
10-10-2013, 03:51 PM
سپاس ولی پرسش من هنوز پاسخ نگرفته است. خیلی هم سخت نیست پیداکردن اینگونه واژگان در المانی... اینهمه واژگان فرانسوی مانند bus cousin information ski

Mehrbod
10-10-2013, 03:56 PM
پرسش دیگرم این است که ایا... اگر میخواهیم واژه انگلیسی مانند کنترل کردن بیاوریم.... مانند المانی که کنرلیغن kontroliren میگویند بهتر نیست بگوییم کنترلیدن ؟ فرتوگرافیدن فرمولیدن ؟

پارسیگر

آفرین, درست اش همینه که وامواژه را هم در ساختار زبان امان بیاوریم, نه اینکه ساختار را هم از زبان بیگانه وام بگیریم.

همچنین:


photo = پرتو, فرتور
graphy = نگاری

photography = فرتورنگاری
radiography = پرتونگاری



یک نمونه‌یِ از واژه‌یِ وامگرفته از حدیری ملایری:


to operate = آپاریدن
operate = آپار
operation = آپارش


پارسیگر

sonixax
10-10-2013, 04:03 PM
سپاس ولی پرسش من هنوز پاسخ نگرفته است. خیلی هم سخت نیست پیداکردن اینگونه واژگان در المانی... اینهمه واژگان فرانسوی مانند bus cousin information ski

Bus واژه ای است با ریشه لاتین : Omnibus
واژه Cousin نیز ریشه لاتین دارد : consobrinus
Information نیز ریشه لاتین دارد : Informatio
Ski نیز اسم است و اصلن اختراعش از فرانسه و در پاریس بوده و نمیشود نامش را گذاشت واژه وارداتی آلمانیزه شده .

همان طور که گفتم سخت میشود در آلمانی واژه های بیگانه ی آلمانیزه شده پیدا کرد .

homayoun
10-10-2013, 04:11 PM
ایا uberraschung المانی که توش rasch داره با غش ما همخانواده است؟ چون چم سوپرایز داره. انگار غش کرده از خوشی .. چون بهش خیلی میاد.... یا غرش که از ورب غریدن میاد با roar همخانواده است؟ میگویند در گذشته به چهارپایان گو gou میگفتند تا روزی میشی زرتشت که کودکی بود را یافت و از دزدیده شدن رهایید و میش شد گوسپنت که هنوز سپنت چم holy دارد گاو هو نزدیک گو است که در انگلیسی cow است... قوچ هم گوچ بوده؟ یا قوچ سغدی است؟ پرسش پایانیم که بسی مهند است ... در بیشتر زبان های اروپایی چیزی مانند my mein moy که روسی المانی و انگلیسی اند داریم . در پارسی به جای my mother میگوییم mother of mine مادر من . ولی من شنیده ام که در برخی گویش ها مانند رشتی و اینها میگیند میمار به چم مادر من ... یا ما در مشهد به برادر من است میگوییم برار مویه که به روسی میشود moy brat است هم ندارد... خب پس از همه اینها ایا ما همیچین ارتیکلی داریم یا نه؟ میشود به جای mother of mine بگوییم my mother یا نه ؟ پارسیگر

homayoun
10-10-2013, 04:25 PM
Bus واژه ای است با ریشه لاتین : Omnibus
واژه Cousin نیز ریشه لاتین دارد : consobrinus
Information نیز ریشه لاتین دارد : Informatio
Ski نیز اسم است و اصلن اختراعش از فرانسه و در پاریس بوده و نمیشود نامش را گذاشت واژه وارداتی آلمانیزه شده .

همان طور که گفتم سخت میشود در آلمانی واژه های بیگانه ی آلمانیزه شده پیدا کرد .

خب از لاتین امده به فرانسه و سپس به المانی رفته...چون خواندهcousin ski به چهره ی واژه نمیخورد... یا دیگر واژگانی مانند

Dusche Attentat Chanson Abonnement Abbé

ره یکی از دوستانم که خود المانی ود گفت بیشتر واژگان با ارتیکل das المانی نیستند. خود انگلیسی ها میگویند واژه ی cut را از لاتین گرفته اند .. پرسش این است که لاتین از کجا گرفته؟ از کارد پارسی؟ ایا orange از فرانسه امده که g سدای ژ میدهد؟ یا از نارنج پارسی؟ خودم هم نگرفتم چی شد... امشب جوگیر شدم

پارسیگر

sonixax
10-10-2013, 05:00 PM
خب از لاتین امده به فرانسه و سپس به المانی رفته...چون خواندهcousin ski به چهره ی واژه نمیخورد... یا دیگر واژگانی مانند

Dusche Attentat Chanson Abonnement Abbé

ره یکی از دوستانم که خود المانی ود گفت بیشتر واژگان با ارتیکل das المانی نیستند. خود انگلیسی ها میگویند واژه ی cut را از لاتین گرفته اند .. پرسش این است که لاتین از کجا گرفته؟ از کارد پارسی؟ ایا orange از فرانسه امده که g سدای ژ میدهد؟ یا از نارنج پارسی؟ خودم هم نگرفتم چی شد... امشب جوگیر شدم

بیشتر واژگان با آرتیکل DAS بیگانه نیستند ! ولی بیشتر واژگان بیگانه در آلمانی آرتیکل DAS دارند و باز هم نه تمامشان ! به طور مثال :

Der Computer

و البته واژه ای که فرمودید مستقیم از لاتین به فرانسه و بعد به آلمانی نیامده ! بنگرید به اینها :

Cousin
آلمانی = Vetter/Kusine
اسپرانتو = Kuzo
ایتالیایی = Cugino
لهستانی = Kuzyn
سوئدی = Kusin
ترکی = Kuzen

ریشه تمام اینها به طور مستقیم لاتین است و نه فرانسه . و فراموش نکنید که تمام این زبانها + فارسی زبانهای هندی اروپایی هستند .

همچنین کلمه Orange و شیوه تلفظش بر میگردد به زبان پارسی ! (نارنجی) و سپس وارد شده به عربی . شکل نوشتاری فعلیش و نه تلفظش از فرانسه قدیم گرفته شده که همان از عربیزه شده واژه نارنجی در پارسی می آید . (منبع : orange: definition of orange in Oxford dictionary (British World English) (http://oxforddictionaries.com/definition/english/orange?q=orange)) .


late Middle English: from Old French orenge (in the phrase pomme d'orenge), based on Arabic nāranj, from Persian nārang



به این ترتیب است که میبینید صدای ج ربطی به فرانسوی ها ندارد . دست گُل خودمان است :دی

homayoun
10-14-2013, 12:35 PM
بیشتر واژگان با آرتیکل DAS بیگانه نیستند ! ولی بیشتر واژگان بیگانه در آلمانی آرتیکل DAS دارند و باز هم نه تمامشان ! به طور مثال :

Der Computer

و البته واژه ای که فرمودید مستقیم از لاتین به فرانسه و بعد به آلمانی نیامده ! بنگرید به اینها :

Cousin
آلمانی = Vetter/Kusine
اسپرانتو = Kuzo
ایتالیایی = Cugino
لهستانی = Kuzyn
سوئدی = Kusin
ترکی = Kuzen

ریشه تمام اینها به طور مستقیم لاتین است و نه فرانسه . و فراموش نکنید که تمام این زبانها + فارسی زبانهای هندی اروپایی هستند .

همچنین کلمه Orange و شیوه تلفظش بر میگردد به زبان پارسی ! (نارنجی) و سپس وارد شده به عربی . شکل نوشتاری فعلیش و نه تلفظش از فرانسه قدیم گرفته شده که همان از عربیزه شده واژه نارنجی در پارسی می آید . (منبع : orange: definition of orange in Oxford dictionary (British World English) (http://oxforddictionaries.com/definition/english/orange?q=orange)) .


به این ترتیب است که میبینید صدای ج ربطی به فرانسوی ها ندارد . دست گُل خودمان است :دی

ترنگ = orange ود نارنج هم میوه دیگریست.

در مورد besser هم میاندیشد از پارسی به آلمانی نرفته و المانیزه نشده؟ یا برادر خواهر مادر پدر bruder mutter vater schwester .

یه پرسش دیگر. در پارسیک ترنج و نارنج ژ داشتند؟ راستی تو المانی ژیگول هم داریم که در پارسی هم هست. باید فرانسه باشد.

sonixax
10-14-2013, 09:54 PM
ترنگ = orange ود نارنج هم میوه دیگریست.

من در این باره به شما از واژه نامه آکسفورد منبع دادم گرامی .
Orange هم در زبان انگلیسی یا آلمانی فقط اشاره به نام میوه نیست اشاره به رنگ هم هست که در پارسی ما آن را نارنجی میدانیم .


در مورد besser هم میاندیشد از پارسی به آلمانی نرفته و المانیزه نشده؟ یا برادر خواهر مادر پدر bruder mutter vater schwester .

یک لحظه تصور بفرمایید ، ایرانیان ، آلمانیها ، انگلیسی ها تا قبل از ورود این واژه ها به زبانشان ! (طبق گفته شما) پدر و مادر و برادر خود را چه صدا میزده اند ؟! هوی ؟ آهای ؟! یا چی ؟
پاسختان را میگیرید .


یه پرسش دیگر. در پارسیک ترنج و نارنج ژ داشتند؟ راستی تو المانی ژیگول هم داریم که در پارسی هم هست. باید فرانسه باشد.

ژیگول از واژه ژیگولو می آید یعنی خانم باز . ریش اش کجاست دقیقن نمیدانم ولی میدانم که به پارسی ی خودمان هم وارد شده.

homayoun
10-14-2013, 10:04 PM
من بر این باورم که مادر در زبان اریایی ماهتر بوده و المانی ها همین را زمانی که با ایرانیان بوده اند میگفتند! چون ریشه ی این واژگان در زبان پارسیست ... پاییدن در زبان پارسیست تر هم پارسیست... پاتر هم باید پارسی باشد..... اگه نه ... این مردمان بدون آنکه همدیگر را بشناسند یک چیز را مادرزاد یکسان میگفتند؟ باید از هم یادگرفته باشند...

من یه دشواری دارم. آن هم این است که زبان شناسی را آکادمیک نیاموخته ام شاید بهتر باشد دوستان نسکی بگویند که چیز های مهادین را بگوید. من هم پاسخ های خود را با خواندن ان بیابم ! سپاس

پارسیگر

Mehrbod
10-14-2013, 10:26 PM
من یه دشواری دارم. آن هم این است که زبان شناسی را آکادمیک نیاموخته ام شاید بهتر باشد دوستان نسکی[1] بگویند که چیز های مهادین[2] را بگوید. من هم پاسخ های خود را با خواندن ان بیابم ! سپاس

واژه‌شناسی و ریشه‌یابی کار من و شما نیست همایون جان! نیاز به سالها اندیشه و دانستن کارشناسیک همزمان چندین زبان و بسیاری چیزهای دیگر دارد.

من هم آن چیزهاییکه از ریشه‌شناسی میدانم توتی‌وار از استاد مزدک و بهمن و دیگران آموخته‌ام و چندتایی را هم بختی گاسیده و دیرتر بررسیده‌ام و گاه درست بوده.


برای آغاز ولی این نسک از نورایی میتواند کارآمد باشد:

An Etymological Dictionary of Persian, English and other Indo-European Languages : Dr. Ali Nourai, anourai@hotmail.com : Free Download Streaming : Internet Archive (http://archive.org/details/AnEtymologicalDictionaryOfPersianEnglishAndOtherIn do-europeanLanguages)


http://www.daftarche.com/images/imported/2013/10/9.png



پارسیگر

homayoun
10-14-2013, 10:51 PM
منظور) من این بود که نسکی که برای نمونه بگوید ریشه های زبان جهان 3 تا اند. هند و اروپایی افریکایی و مغلی . که برخی مانند چینی واژ واژ اند و برخی دستور زبان به هم چسبیده دارن. برخی کالبد دارند مانند زبان تازی... نسک هایی پیرامون اینگونه نوشتار باید باشند ..یکی از آن ها نامه ی پهلوی نوشته ی فریدون جنیدی است که دبیره ی پهلوی را همراه با چیز های دگر میاموزد ... professor harold walter bailey هم از پارسی اموزان دگر است. که گفته از چین تا ایرلند هرکه در پی امورختن زبان خود باشد باید به دنبال نوشتار های کهن پارسی باشد...

اون منظور هم دراغاز نوشتم که خوشت بیاد رنج نبری....

یه پرسش هم که داشتم چرا گریستن به جای گریش کردن میشه گریه کردن؟

MEHDI
10-17-2013, 12:20 PM
به جای واژه اعوجاج که ترجمه distortion است و بین اصطلاح های گسترده در رشته مخابرات است، چه واژه ای رو پیشنهاد می کنید؟
distortion در مخابرات یعنی دگرگونی نامطلوب شکل موج اصلی که باعث می شود دیتا به درستی به مقصد نرسد و مثلا صدا یا تصویر به شکل نامطلوب دریافت شود و مهندسین تلاش می کنند از این عنصر نامطلوب جلوگیری کنند. البته همیشه هم این دگرگونی شکل موج، نامطلوب نیست و distortion کاربردهای خاص خود را دارد.

مزدك بامداد
10-17-2013, 12:37 PM
distortio
واتافتن
واتافتگی
واتابش= distorsion/Entzerrung/Verzerrung
وا (dis ) + پیچ و تاب (torquere )
2-کژتافتن = کژتابی = ابهام

وی گفت:« حذف این آزمون واتافتن بافته‌ی عقلی مجلسی است كه برنامه‌ی چهارم را تنظیم كرده است.»
distort (v.) (http://www.daftarche.com/index.php?term=distort&allowed_in_frame=0) http://www.daftarche.com/graphics/dictionary.gif (http://dictionary.reference.com/search?q=distort)1580s, from Latin distortus, past participle of distorquere "to twist different ways, distort....
•پارسیگر

homayoun
10-17-2013, 12:55 PM
مزدک گرامی میشود همه ی این ها را نیز به پارسی بگویی؟

شکل هندسی
سه گوش متساوی الساقین و الاضلاع و قائم الزاویه

معادله دیفرانسیل

مخرج مشترک .... مقسوم علیه ... باقیمانده
ضرب بعلاوه جمع مجموع منها تقسیم
کره هرم مخروط بیضی
مشتق در مزدائیک که بهتره از انگلیسی ان بیاید derivatives
تنظیم....تهیه کردن

سپاس

پارسیگر

مزدك بامداد
10-17-2013, 01:13 PM
مزدک گرامی میشود همه ی این ها را نیز به پارسی بگویی؟

شکل هندسی
سه گوش متساوی الساقین و الاضلاع و قائم الزاویه

معادله دیفرانسیل

مخرج مشترک .... مقسوم علیه ... باقیمانده
ضرب بعلاوه جمع مجموع منها تقسیم
کره هرم مخروط بیضی
مشتق در مزدائیک که بهتره از انگلیسی ان بیاید derivatives
تنظیم....تهیه کردن

سپاس

پارسیگر

2665

مزدك بامداد
10-17-2013, 01:18 PM
2666
2667
2668
2669
2670

Mehrbod
10-17-2013, 08:00 PM
نزدیکترین برابرهای انگلیسی این واژگان را میدهید مزدك بامداد گرامی:



کارا
کارایی
کارآمد
کارآمدی
راندمان
کژکار



پارسیگر

homayoun
10-25-2013, 02:43 PM
آیا اینکه ارمنی را با ارامنه plural میکنند نادرست نیست؟

امتیازات به پارسی چیست ؟ و چرا در سایت نوشته شده؟

سپاس

مزدك بامداد
10-25-2013, 03:14 PM
نزدیکترین برابرهای انگلیسی این واژگان را میدهید @مزدك بامداد (http://www.daftarche.com/member.php?u=43) گرامی:

کارا
کارایی
کارآمد
کارآمدی
راندمان
کژکار



پارسیگر
کارا Wirksam effective (کاری)
کارایی Wirksamkeit {f} effectuality; effectivity
کارآمد --- wirkungsvoll, Leistungsfähig -skilled, efficient
کارآمدی skill, efficiency (كفایت ، عرضه)
کارآمد | لغت نامه دهخدا (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-48499e2591d24f848fbcd3fcc83a72e6-fa.html)
آنکه کارها را به نیکوئی انجام دهد. آنکه کار داند، گوئیم : مردی یا زنی کارآمد است
:
بجز فرهاد کورا تیشه ٔ آخر بکار آمد
به این فرزانه ده یک مرد کارآمد نمی آید.

راندمان -->راندمان خودش فرانسه است و همان بازده در پارسی output, [machinery.] efficiency
کژکار : misdeed ( سوء عمل) + (Missetat + Missetäter) a wrongdoer

مزدك بامداد
10-25-2013, 03:25 PM
آیا اینکه ارمنی را با ارامنه plural میکنند نادرست نیست؟


نادرست است برای زبان پارسی، برای عربی درست است
در پارسی باید گفت ارمنان، یا ارمن ها
+
plural = چندینه
singular = تکینه



]امتیازات به پارسی چیست[/B] ؟ و چرا در سایت نوشته شده؟


برتری ها، برشمار ها، نمره ها، پوان ها ، یا دستکم امتیاز ها

امتیاز در خود عربی به چم جدا سازی و بازشناسی است، واژه های تمیز، ممیز، ..
هم با آن هم ریشه اند ولی در پارسی به جای برتری دادن و والایی دادن بکار میرود.
در این جا بهتر است بگوییم " نمره ها"، چرا که اینجا مانند نمره ی دبستان بکار میرود
که در ایران واژه ی فرانسوی پوان را برای آن نیز بکار میبستند.


امتیازات به پارسی چیست ؟ و چرا در سایت نوشته شده؟


سایت پیمانی در پارسی گویی نبسته

Mehrbod
10-25-2013, 09:06 PM
برای optional و optionality نیز برابر میدهید؟

مزدك بامداد
10-25-2013, 09:34 PM
برای optional و optionality نیز برابر میدهید؟
h m m m ..
optional = دلبخواه، گزینه‌مند ، شاینده (اختیاری)
optionality = گزینه‌مندی - شایندگی

Mehrbod
10-28-2013, 12:45 AM
برابر ناب پارسیک این واژگان را هم بمهر میدهید مزدک جان:


Gebrauchswert = use-value = ?
Waren = Wares = Kâlâhâ / Afzârhâ?
Warenkörper = body of the commodity = kâlâtan?
Arbeitszeit = labor-time = kârzamân?
Nutzeffekt = useful-effect = ?
Teilung der Arbeit = Kârbaxši?


...

In der Gesamtheit der verschiedenartigen Gebrauchswerte oder Warenkörper erscheint eine Gesaamtheit ebenso manigfaltiger, nach Gattung, Art, ... Varietät verschiedner nützlicher Arbeiten—eine gesellschaftliche Teilung der Arbeit.

...
Die Arbeit, deren Nützlichkeit sich so im Gebrauchswert ihres Produkts oder darin darstelles, daß ihr Produkt ein Gebrauchswert ist, nennen wir kurzweg Nützliche Arbeit. Unter diesem Gesichtspunkt wird sie stets betrachtet mit Bezug auf ihren Nutzeffekt.

مزدك بامداد
10-28-2013, 10:31 AM
برابر ناب پارسیک این واژگان را هم بمهر میدهید مزدک جان:


Gebrauchswert = use-value = ?
Waren = Wares = Kâlâhâ / Afzârhâ?
Warenkörper = body of the commodity = kâlâtan?
Arbeitszeit = labor-time = kârzamân?
Nutzeffekt = useful-effect = ?
Teilung der Arbeit = Kârbaxši?


...

In der Gesamtheit der verschiedenartigen Gebrauchswerte oder Warenkörper erscheint eine Gesaamtheit ebenso manigfaltiger, nach Gattung, Art, ... Varietät verschiedner nützlicher Arbeiten—eine gesellschaftliche Teilung der Arbeit.

...
Die Arbeit, deren Nützlichkeit sich so im Gebrauchswert ihres Produkts oder darin [darstelles]darstellt, daß ihr Produkt ein Gebrauchswert ist, nennen wir kurzweg Nützliche Arbeit. Unter diesem Gesichtspunkt wird sie stets betrachtet mit Bezug auf ihren Nutzeffekt.


-ware در جایگها پسوند = افزار، مانند نرم افزار
ware به تنهایی، کالا مانند warehouse = کالاسرای، کالاخانه (انبار کالا ..)

در یکپارچگی پیکر کالاها و گساردنی های گونگون،
همایشِ چندگونگی و ورتیدگی کارهای بدردخور یک
کاربخشی همبودین، که به همان اندازه گوناگون و
دگرسان در جنس و رسته و ... هستند، نمایان میگردد.

2784
---
آن کاری را که، سودمندی و بدردخوری آن، در ارزش
گسارشی فراورده ی آن آشکار میگردد، جوریکه آن فراورده،
یک گساردنی دانسته میشود، به سادگی "کار کاربردی*" مینامیم.
از این دیدگاه، او (این کار) همواره در پیوند با سودهنود (هنود کاربردی) آن نگریسته میشود.



*
"کار کاربردی" در بازگردان های کلاسیک، همان "کار مفید" شده است

پارسیگر

homayoun
10-28-2013, 02:54 PM
ایا تُپُل یک واژه پارسیک است؟ با تُپُل روسی که نام یک درخت است نزدیکی دارد؟
بینایی چشایی شنوایی بوییایی و ... لامسه؟ :| یکی دیگه از این ایی ها بدین واسه این لامسه دستتان درد نکنه!

سپاس

پارسیگر

مزدك بامداد
10-28-2013, 03:05 PM
ایا تُپُل یک واژه پارسیک است؟ با تُپُل روسی که نام یک درخت است نزدیکی دارد؟
بینایی چشایی شنوایی بوییایی و ... لامسه؟ :| یکی دیگه از این ایی ها بدین واسه این لامسه دستتان درد نکنه!

سپاس

پارسیگر
تپل روسی نیست

بساوایی

Mehrbod
10-28-2013, 03:15 PM
بینایی چشایی شنوایی بوییایی و ... لامسه؟ :| یکی دیگه از این ایی ها بدین واسه این لامسه دستتان درد نکنه!


http://www.daftarche.com/images/imported/2013/10/116.jpg



آروینستن
آزمودن
بوییدن
چشیدن
شنیدن
بساویدن
دیدن


پارسیگر

Aria Farbud
10-29-2013, 06:27 PM
با مهر بنمایه یِ واژه ی فرزام را می خواستم؟

Mehrbod
10-29-2013, 06:45 PM
با مهر بنمایه یِ واژه ی فرزام را می خواستم؟



فرزافتن —> فرزام—> فرزامیدن


از مکنزی آریا جان.

پارسیگر

homayoun
10-29-2013, 06:47 PM
درود مزدک جان. دگرسانش میان بررسی و وارسی و بازرسی چیست؟ برگشتن و بازگشتن؟
یا چرا به بازپرس میگویند بازپرس؟ او که برای نخستین بار میپرسد؟
ایا پسوند وا مانند ver در آلمانی است کنش و واکنش که چپه ی هم هستند.

سپاس

پارسیگر

Aria Farbud
10-29-2013, 06:56 PM
فرزافتن —> فرزام—> فرزامیدن


از مکنزی آریا جان.

پارسیگر

سپاس مهربد جان از پاسخ اَت، می خواستم بدانم این واژه درکدام نوشتار پهلوی و به چه ریختی بکار رفته؟

azadah
10-29-2013, 07:27 PM
درود - روز كورش را گرامی بداریم

فرمان آزادی كورش بزرگ
منم كوروش شاه جهان شاه بزرگ دادگر شاه بابل شاه سومر و كلده شاه چهارگوشه جهان پسر كمبوجیه شاه بزرگ نوه كوروش شاه بزرگ نبیره چیش پیش شاه بزرگ آنگاه كه بدون جنگ و پیكار به بابل درآمدم همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرا شدند . دربارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم . مردوك خدای بزرگ دلهای مردم بابل به سوی من گردانید . زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم . ارتش بزرگ من به آرامی به بابل درآمد . نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین برسد . نابسامانی . درونی بابل و نیایشگاههای آنجا دل مرا به درد آورد . من برای آرامش كوشیدم . من برده داری را برانداختم . به بدبختی های آنان پایان بخشیدم . فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند . فرمان دادم كه هیچكس مردم شهر را نیآزارد و به دارائی آنان دست یازی نكند . مردوك خدای بزرگ از كار من خشنود شد . او مهربانی اش و فراوانی را ارزانی داشت . ما همگی شادمانه و در آشتی و آرامش پایگاه بلندش را ستودیم . من همه شهرهائی را كه ویران شده بود از نو ساختم . فرمان دادم همه نیایشگاههائی كه بسته شده بود بگشایند . همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم . همه مردمانی را كه پراكنده و آواره شده بودند . به جایگاههای خودی برگردانیدم و خانه های ویران آنان را آباد كردم . همچنین پیكره خدایان سومر و اكد را كه نبونید بی هراس از خدای بزرگ به بابل آورده بود به خشنودی مردوك خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاههای خودشان باز گردانیدم . باشد كه دلها شاد گردد . بشود كه خدایانی كه آنان را به جایگاه نخستین شان بازگرداندم هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگی بلند باشند . چه بسا سخنان پربركت و نیكخواهانه برایم بیابند . و به خدای من مردوك بگویند كوروش شاه پادشاهی است كه تو را گرامی می دارد و پسرش كمبوجیه نیز . من برای همه مردم همبود گاهی آرام فراهم ساختم و آرامش را به همه مردم پیش كش كردم .

مزدك بامداد
10-29-2013, 07:46 PM
سپاس مهربد جان از پاسخ اَت، می خواستم بدانم این واژه درکدام نوشتار پهلوی و به چه ریختی بکار رفته؟
TITUS Text Retrieval: Query Result (http://titus.fkidg1.uni-frankfurt.de/database/titusinx/titusinx.asp?LXLANG=922&LXWORD=fraz0101m&LCPL=1&TCPL=1&C=H&T=0&LMT=100&K=0&MM=0&QF=1)

Aria Farbud
10-29-2013, 09:37 PM
TITUS Text Retrieval: Query Result (http://titus.fkidg1.uni-frankfurt.de/database/titusinx/titusinx.asp?LXLANG=922&LXWORD=fraz0101m&LCPL=1&TCPL=1&C=H&T=0&LMT=100&K=0&MM=0&QF=1)

سپاس مزدک گرامی،

بندهشی با برگردان مهردادٌ بهار در دست دارم که frazām را به فرجام ترزبانیده که با نگر به نوشتارهای دیگری که در بنمایه ی ارزنده ی شما دیدم چمِ فرجام را از برای این واژه را درخور تر یافتم، نگرتان چیست؟

همچنین می دانم واژه ی بُوَنٌدَکٌ چمی نزدیک به فرزام دارد و اکنون در تاجیکستان واژه ی پُرِّه را بکار می برند.
سپاسمندم



پارسیگر

homayoun
10-31-2013, 12:56 PM
درود مزدک جان. دگرسانش میان بررسی و وارسی و بازرسی[1] چیست؟ برگشتن و بازگشتن؟
یا چرا به بازپرس میگویند بازپرس؟ او که برای نخستین بار میپرسد؟
ایا پسوند وا مانند ver در آلمانی است کنش و واکنش که چپه ی هم هستند.

سپاس

‍ پس از پاسخ به این پرسشم
خواهش , بگین به جای when در انگلیسیک ب.ن. when I came home چه میتوان گفت؟ چون ما میگوییم وختی که پارسیک نیست
هنگامی که و زمانی که هم که دو واژه اند. جایگزین بهتری را میشناسید؟

سپاس

پارسیگر

مزدك بامداد
10-31-2013, 01:24 PM
‍ پس از پاسخ به این پرسشم
خواهش , بگین به جای when در انگلیسیک ب.ن. when I came home چه میتوان گفت؟ چون ما میگوییم وختی که پارسیک نیست
هنگامی که و زمانی که هم که دو واژه اند. جایگزین بهتری را میشناسید؟

سپاس

پارسیگر
در پهلوی میگفتند:
چون به خانه آمدم، تو نبودی
یا
کی به خانه آمدم، تو نبودی
یا
کا به خانه آمدم، نبودی

مزدك بامداد
10-31-2013, 01:54 PM
whenever = همه کا

homayoun
10-31-2013, 02:01 PM
whenever = همه کا

مزدک گرامی اگر میشود از این نمونه های برتر کارگیری کنید که ما هم یاد بگیریم . زبان پارسیک پتانسیل زیادی دارد . اگر ما برنخیزیم کس دیگری هم بر نمیخیزد!
ما اگر برخیزیم همه برمیخیزند! این است که باید پارسیکنویسی را زودتر آغازیم. با شیوه های توین و برتر!
نگرتان چیست؟

مزدك بامداد
10-31-2013, 02:05 PM
مزدک گرامی اگر میشود از این نمونه های برتر کارگیری کنید که ما هم یاد بگیریم . زبان پارسیک پتانسیل زیادی دارد . اگر ما برنخیزیم کس دیگری هم بر نمیخیزد!
ما اگر برخیزیم همه برمیخیزند! این است که باید پارسیکنویسی را زودتر آغازیم. با شیوه های توین و برتر!
نگرتان چیست؟
نگرم این است: رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود!
با دیسیپلین و با آهستگی نخست واژگان بیشتر آشنا را باید جا انداخت
و سپس به واژه های کم آشنا و زانپس به ناآشنایان پرداخت.
یا همان که گفته اند: شتر آهسته می‌رود شب و روز


پارسیگر

Alice
10-31-2013, 02:44 PM
با مهر بنمایه یِ واژه ی فرزام را می خواستم؟

بنمایه‌ی ایشان "واژه‌نامه‌ی کوچک پهلوی" می‌باشد. A Concise Pahlavi Dictionary - Professor Mackenzie
این واژه نامه را می‌توانید از اینجا فروبار کنید :

http://www.rabbinics.org/pahlavi/MacKenzie-PahlDict.pdf
2825

homayoun
10-31-2013, 02:45 PM
YouTube - KAHTMAYAN - Amen drums recording (http://www.youtube.com/watch?v=dqhgZw0wiTY)

در میان این اهنگ از گروه کهتمیان جایی به زبان باستانی ایران میخونه آهنگ را.
میخواستم بدونم این همان زبان اوستاییک هست؟ چون شنیدم اوستاییک خیلی زبان سختیه..

Aria Farbud
10-31-2013, 08:23 PM
بنمایه‌ی ایشان "واژه‌نامه‌ی کوچک پهلوی" می‌باشد. A Concise Pahlavi Dictionary - Professor Mackenzie
این واژه نامه را می‌توانید از اینجا فروبار کنید :

http://www.rabbinics.org/pahlavi/MacKenzie-PahlDict.pdf



سپاس گرامی، پیشتر هم گفتم در نوشتارهای پهلوی واژه ی فرزام به چمِ فرجام بکار رفته، جایی به چمِ "complete" نیافتم که در ترزبان ها هم به فرجام ترزبانیده اند می خواستم این برایم روشنگری شود.

Mehrbod
10-31-2013, 08:26 PM
یک برابر زیبا برای "جسمیت دادن" آیا داریم یا میتوانیم برسازیم؟



to reify = verdinglichen = ؟




این ها را نیز بمهر بهایید:



polynomial = چندنامین / monomial = تکنامین
de/factorize = ؟ / to factor = ؟ (این را از حیدری ملایری "کَروندیدن" داریم که چندان چَنگی به دل نمیزند)
coefficient = همگَر (ملایری)؟
sum = الفنج؟
خم‌نگاره = functional graph؟



پارسیگر

Mehrbod
10-31-2013, 08:29 PM
سپاس گرامی، پیشتر هم گفتم در نوشتارهای پهلوی واژه ی فرزام به چمِ فرجام بکار رفته، جایی به چمِ "complete" نیافتم که در ترزبان ها هم به فرجام ترزبانیده اند می خواستم این برایم روشنگری شود.

فرجام و فرزام دو چهره‌یِ دگرسته هستند درست, ولی چرا دیگر بیگانیم؟

فرجام را میتوان بجای "خاتمه, اتمام" به کار گرفت, فرزام را بجای "کامل شدن".


پارسیگر

Aria Farbud
10-31-2013, 10:54 PM
فرجام و فرزام دو چهره‌یِ دگرسته هستند درست, ولی چرا دیگر بیگانیم؟

فرجام را میتوان بجای "خاتمه, اتمام" به کار گرفت, فرزام را بجای "کامل شدن".



مهربد جان پرسشم از روی ریشه شناختی بود، می خواهم بدانم پیشتر در کجا به چم "کامل" به کار رفته که در مکنزی آورده شده؟

Mehrbod
11-01-2013, 12:25 AM
مهربد جان پرسشم از روی ریشه شناختی بود، می خواهم بدانم پیشتر در کجا به چم "کامل" به کار رفته که در مکنزی آورده شده؟

پیوند به نسک کهن را که مزدک گرامی دادند؟

همچنین این واژه‌یِ "ریشه‌شناختی" واژه‌یِ بس ناجور و بدی است, زیرا:


ریشه‌شناس = etymologist
ریشه‌شناسی = etymology
ریشه‌شناسیک = etymologic
...


این واپسین را چون از کاربُرد پسوند -یک میترسند! ناچار همه‌یِ ساختار واژه را رهانده و سراغ یک پسوند نو میروند
که برای خودش آش شله قلم کاری‌ست و بهتر است همچون دیگر زبان‌هایِ همخانواده, پیروی راهِ درست و پسوند -ایک بوده باشیم.


پارسیگر

Aria Farbud
11-01-2013, 11:59 AM
پیوند به نسک کهن را که مزدک گرامی دادند؟

همچنین این واژه‌یِ "ریشه‌شناختی" واژه‌یِ بس ناجور و بدی است, زیرا:

ریشه‌شناس = etymologist
ریشه‌شناسی = etymology
ریشه‌شناسیک = etymologic
...


این واپسین را چون از کاربُرد پسوند -یک میترسند! ناچار همه‌یِ ساختار واژه را رهانده و سراغ یک پسوند نو میروند
که برای خودش آش شله قلم کاری‌ست و بهتر است همچون دیگر زبان‌هایِ همخانواده, پیروی راهِ درست و پسوند -ایک بوده باشیم.




آری ولی فرزام را در چم "کامل" نیافتم، همچنین شناختن ناجور و بد نیست ریختی از شناس است، می پذیرم در اینجا از نگر فندی و یکسان سازی واژه ها ریشه شناسیک درخور تر است، باید در بافتارهای گوناگون بکار رود تا به گوش ها نرم شود.

مزدك بامداد
11-01-2013, 01:03 PM
مهربد جان پرسشم از روی ریشه شناختی بود، می خواهم بدانم پیشتر در کجا به چم "کامل" به کار رفته که در مکنزی آورده شده؟
فرایافت "تمام " و "کمال" به هم نزدیکند. هر چه که مانند یک نوشته، کاستی داسته باشد و به پایان برسد، به "کمال" هم رسیده و کامل شده است، برای همین گاه چم ایندو با هم یکی ویا آمیخته میشود. خود فرجام هم با پایان یکی نیست و به پایانی بازگشت ناپذیر میگویند که با فرایافت "کامل" شدن یک روند هم نزدیک است، دو واژه ی فرزام و فرجام از انیرو از یک ریشیه اند ولی یکی برابر پایان یافتن سراسری و بی بازگشت( مانند داگاه فرجام) و یکی به چم کامل شدن است، در نوشت های کهن پارسی میانه هم در پایان نوشت ها ، برای همین مینوشتند : به فرزام رسید با شادی و رامش"= ( این نوشته) کامل شد، به شادی و صلح



Aria Farbud
11-01-2013, 01:38 PM
فرایافت "تمام " و "کمال" به هم نزدیکند. هر چه که مانند یک نوشته، کاستی داسته باشد و به پایان برسد، به "کمال" هم رسیده و کامل شده است، برای همین گاه چم ایندو با هم یکی ویا آمیخته میشود. خود فرجام هم با پایان یکی نیست و به پایانی بازگشت ناپذیر میگویند که با فرایافت "کامل" شدن یک روند هم نزدیک است، دو واژه ی فرزام و فرجام از انیرو از یک ریشیه اند ولی یکی برابر پایان یافتن سراسری و بی بازگشت( مانند داگاه فرجام) و یکی به چم کامل شدن است، در نوشت های کهن پارسی میانه هم در پایان نوشت ها ، برای همین مینوشتند : به فرزام رسید با شادی و رامش"= ( این نوشته) کامل شد، به شادی و صلح







سپاس مزدک گرامی از پاسخ درخورتان،


زام . (اِخ ) نام شهری بوده از ولایات شادیاخ که اکنون به نیشابور مشهور شده و زام را معرب کرده جام خواندند و بدین نام معرب معروف است و شارح قاموس و سمعانی و حمویه چنین نوشته اند و شیخ احمد جامی شهیر آن شهر است و مؤلف گوید شاید سام بوده و زام شده چه سین و زاء در فارسی بیکدیگر تبدیل می یابد مانند ایاس و ایاز یا از بناهای زاب پادشاه ایران و با به میم تبدیل یافته باشد. (آنندراج ). سمعانی آرد: زام و باخرز دو قصبه اند که هر دو را جام نام نهاده اند و زام نیز گفته شده است و اصح آن است که باخرز قصبه ای است جداگانه . (از انساب سمعانی ). یاقوت گوید: یکی از شهرستانهای نیشابور و قصبه ٔ (مرکز) آن بوزجان است . این همان شهر است که آن را جام نیز گفته اند زیرا که مانند جام آبگینه گرد و سبز است . زام (جام ) مشتمل بر 80 قریه است و این را ابوالحسن بیهقی گفته است . (از معجم البلدان ). و رجوع به جام شود. دهخدا

آیا چمِ واژه یِ زام دانسته شده است؟

homayoun
11-01-2013, 01:44 PM
ایا همه ی ابدال های ب به پ از برای تازش تازیان بوده ؟ مانند پت که به شده.

پَت درود---> بدرود

شاد بَوِت ---> شادباشید

پِروُچ بَوِت ---> پیروزباشید

یا چ ها که ز شده.

پرسشم را فرزافتم؟

پارسیگر

Aria Farbud
11-01-2013, 04:23 PM
دارو، درمان، پزشکی





دگر، بوی های خوش آورد باز------------- که دارند مردم به بویش نیاز
پزشکی و درمان هر دردمند---------------- درِ تندرستی و راه گزند



چون آوندها ساخته شدند، بی گمان مردمان با گردآوری برگها و میوه های خوشبو، آنها را در آوند می ریختند، و هاون های سنگی فراوان هنوز در گوشه و کنارِ این سرزمین برجای مانده، که نشانه ایست از آنچه که در آن هنگام برای کوبیدنِ گیاهان و خوراکها انجام می گرفته است.


2835


گوهر تپه مازندران _بهشهر


هزاره سوم تا یکم پیش از زادروز



بدنبالِ کوبیدن ، گرفتنِ افشره یِ گیاهان پیش می آید، که هریک از آنها بویی ویژه یِ خود دارند، و در گذر سده ها و هزاره ها، از بوی های خوش گیاهان، پی به ویژگی های درمانی آنها بردند، و دردها با آنها بسپوختند.
چنانکه پیداست برترینِِ این افشره ها، افشره یِ گیاهِ هوم بوده است که درمانبخشِ بیماری سرماخوردگی است و نوشیدن آن شادی آور نیز هست.

((نماز به هوم، که منشِ درویش را چون آنِ توانگر، بزرگ می کند)) یسنا10، بند 13
((آری، همه ی مَی های دیگر را، خشم خونین سلاح، در پی است اما آن می هوم را، رامش و راستی همراه است...)) یسنا10، بند 8

گیاه هوم با این ویژگی ها، چنین گرامی شد که پسان، به هنگام سرودن یسنا، از برآمدنِ آفتاب تا نیمروز را - که هوم در هاون کوبیده می شده می شد- ((گاهِ هاون)) نام نهادند، و نمازِ این گاه نیز ((نمازِ هاونگاه)) نامیده می شود!
می باید که ((هاون)) را نخستین کارخانه یِ داروسازیِ جهان در شمار آوردن!

نیاکانِ ما، این نخستین ابزار را که نخستین داروی درمانبخش با آن فراهم می شد چنین می ستودند:

((با آب های نیک، این زَور های zavr (آبی بوده است که در آفریدگان ها پس از یسنا خوانی، برای خوشنودی سپندارمذ بزمین نثار می کردند، یا به گیاهان) آمیخته به هوم ، آمیخته به شیر، آمیخته به هذانئپتا (گیاهِ سبزِ خوشبو کننده) از روی راستی گذاشته شده را خواستارِ ستاییدنم و با آب های نیک آبِ هوم را خواستارِ ستاییدنم و هاونِ سنگین را خواستارِ ستاییدنم)) یسنا دفتر نخست ر 218

و این سخن نشان می دهد که هاونِ سنگین هوم را -که پسان آهنین نیز شد- با آب و شیر و هوم ماده یِ خوشبوکننده ( که همگان پلشت زدای بشمار می روند) می شسته اند.
درخت در زبان اوستایی ((دااورو)) dâuru نامیده می شود، و در گذر از اوستا به پهلوی، بگونه یِ ((دار)) برآمده است، و ((داروک)) درختچه و بوته است، و چنانکه پیداست، پیش از پیدا شدنِ داروهای شیمیایی، همه ی داروها را، از بوته ها و درختچه ها برمی گرفته اند.

واژه ی ((داروک)) پهلویِ کهن، در پهلویِ نو به گونه یِ ((داروگ)) درآمد، , و با همین گونه یِ نو، ره بزبان هایِ اروپایی گشود که آنرا در انگلیسی drug، در فرانسوی drogue، و در ایتالیایی و لاتینی droga می خوانند.
گذرِ این واژه از ایران به اروپا، نشان دهنده یِ آنست که نخستین بار ایرانیان، پی به درمانبخشیِ گیاهان برده اند، و دارو با نام خود، و با اندک دگرگونی در آوا، از ایران به اروپا رفته است، و سرزمین ایران -که می باید با مرزبندی های امروز، آن را ایرانِ فرهنگی بنامیم- خاستگاه بهترین و برترین گونه های گیاهانِ داروییِ جهان است، و امروزه برخی اروپایی که دوباره روی به داروهای گیاهی آورده اند، گیاه را از این مرز فراهم می آورند.

واژه یِ ((مذ)) یا ((مَد)) در اوستا، مست بودن، شاد بودن، خوش بودن است، و همین واژه برای بهبود دادن، به تندرستی برگرداندن (بیمار) نیز کاربرد دارد، و از سنجشِ این دو واژه چنین برمی آید که بیمار و رنجور یا دردمند را دوباره زندگی بخشیدن، یا دوباره شاد و سرخوش کردن، بیاریِ ((مَدَ)) برمی آید، چنانکه ((وی مَد)) فرمانِ دارویی برای بیماری است.

در زبان فرانسوی پزشگ را medecin ,در زبانِ ایتالیایی medico می خوانند، و روشن است که این نام از واژه یِ ((مَدَ)) اوستایی برآمده باشد، اما این پاژنام در زبان اوستایی ((بَ اِشَ زَ)) baeša-za و بگونه ی ساده تر ((بَ اِشَز)) baešaz خوانده می شود.

بخش نخست این واژه ((بَ اِ شَ)) در زبان پهلوی و نیز فارسی بگونه ی ((بِیش)) (در شاهنامه : بیش باد : درد باد در دو رج آمده، واژه ی بئس در عربی با بیش از یک ریشه است) درآمد که رنج و درد بوده باشد و بخش پایانیِ آن ((زَ)) ریشه یِ زدن است و برروی هم ((زدن یا از میان بردن درد و رنج)) است که کار درمانگر یا پزشک است.

این واژه در زبانِ پهلوی بگونه یِ ((بچیشک)) bicišak و در زبان ارمنی به گونه یِ بجیشک، در زبان پارسی به گونه ی بجشک و پزشگ درآمد.

در ایران باستان پزشکان را رده های گوناگون بود:

داروپزشک، پزشگی که با دارو درمان می کرد.
کاردپزشک، که با بریدن و دوختن، بیمار را درمان می کرد.
دامپزشک، پزشگ جانوران
دات پزشک، پزشگی که اندازه یِ آسیب بر جانوران، یا مردمانِ آسیب دیده را به دادگاه گزارش می کرده است. (پزشکیِ قنونی)
مانتره پزشک، پزشگی که با گفتارِ اندیشه برانگیز بیمار را درمان می کرد (گفتار درمانی).

در نوشته های باستانی، یکبار، در ((یادگارِ بزرگمهر)) نام از ((روانشناس)) دیده می شود و سخنی که بزرگمهر درباره یِ روانشناس گفته، چنین است:
((چه کس پشیمان تر؟ خودپرست، هنگامی که به پایانِ کار رسد، (بمرگ نزدیک شود) و روانشناسِ دروغگویِ وَرَنیکِ (شهوتران) پس خردِ روشناس (روشناس، نامبردار، مشهور) که برای ناشناسان کوششِ سودمندانه کند.)) متن های پهلوی ر 97.


پیداست که این گروه ها در زمان پسین پیدا شده اند، و پزشکی در زمانِ جمشید، برپایه یِ داروپزشکی بوده است، اما برای کشوری که پیداییِ پزشگی اش به چنان زمان دور می رسد، پیشرفتی اینچنین دور از اندیشه نیست!

کاری که امروز سزارین می نامند، از داستانِ زادنِ قیصرِ روم، ((سزار))، برگرفته شده است. اما بایستی دانستن که مادر سزاربه هنگام زایش مرده بود، و چون چنین شد، شکم او را پاره کرده کودک را از زهدانش بیرون کشیدند، باز آنکه سه هزار سال پیش از آن، در سیستان، رستم را از شکمِ مادر زنده بیرون آوردند.

ابزارهای پزشگی که در ایرانِ چندهزار سال پیش، بکار می رفته است، و در هنگامِ فریدون از آنها یاد خواهد شد، خود، گواهِ زنده و گویایِ پیشرفتِ این دانش در خاستگاه دانش پزشکی است.


(فریدون جنیدی - از نسک داستانِ ایران بر بنیاد گفتارهای ایرانی)






پارسیگر

مزدك بامداد
11-01-2013, 07:09 PM
سپاس مزدک گرامی از پاسخ درخورتان،


زام . (اِخ ) نام شهری بوده از ولایات شادیاخ که اکنون به نیشابور مشهور شده و زام را معرب کرده جام خواندند و بدین نام معرب معروف است و شارح قاموس و سمعانی و حمویه چنین نوشته اند و شیخ احمد جامی شهیر آن شهر است و مؤلف گوید شاید سام بوده و زام شده چه سین و زاء در فارسی بیکدیگر تبدیل می یابد مانند ایاس و ایاز یا از بناهای زاب پادشاه ایران و با به میم تبدیل یافته باشد. (آنندراج ). سمعانی آرد: زام و باخرز دو قصبه اند که هر دو را جام نام نهاده اند و زام نیز گفته شده است و اصح آن است که باخرز قصبه ای است جداگانه . (از انساب سمعانی ). یاقوت گوید: یکی از شهرستانهای نیشابور و قصبه ٔ (مرکز) آن بوزجان است . این همان شهر است که آن را جام نیز گفته اند زیرا که مانند جام آبگینه گرد و سبز است . زام (جام ) مشتمل بر 80 قریه است و این را ابوالحسن بیهقی گفته است . (از معجم البلدان ). و رجوع به جام شود. دهخدا

آیا چمِ واژه یِ زام دانسته شده است؟
چم زامیدن، همان راهنمایی کردن و بردن چیزی بسوی آماج میباشد
پس فرا- زام / فرازامیدن =(فرزافتن) همان رسیدن به آماج و پیشتر و
بیشتر راهبردن استکه این را هم میتوان به به پایان بردن و هم به کامل
کردن کار و راه و ... (رسیدن به آماج ) برگردان نمود.

From: Nyberg
2836

Aria Farbud
11-02-2013, 07:24 PM
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/11/1.jpg (https://www.facebook.com/Farhangestan)

فرهنگستان زبان پارسی (https://www.facebook.com/Farhangestan)






ناگوارترین آسیب واژگان عربی در زبان پارسی نازاکردن دستگاه کارواژه‌های ساده (فعل‌های ساده) زبان پارسی بوده‌است. برای نمونه به جای آموزاندن، تعلیـم دادن؛ به جای خوراندن، تغذیـه کردن؛ به جای کوشیـدن، سعی کردن؛ به جای گردیـدن، تغیـیـر کردن؛ به جای برآمدن، طلوع کردن، بکار رفت. با جایگزین شدن واژگان عربی با کارواژه‌های پارسی، برای رساندن پویایی و کنش در آن واژه، به ناچار این واژگان عربی با کارواژه‌های کردن، شدن، گردیـدن، و نمودن همراه شده‌اند.
ولی ناگوارتر اینکه پس از اینکه این روند در میان مردم جاافتاد٬ این شیوه کم کم کارواژه های پارسی را نیز در بر گرفت و کوشش کردن به جای کوشیـدن؛ آموزش دادن، به جای آموزاندن؛ پرورش دادن، به جای پروریـدن؛ مالش دادن، به جای مالیـدن؛ کاوش کردن، به جای کاویـدن، شکیبایی کردن بجای شکیبیدن، پالایش کردن بجای پالاییدن، گسترش دادن بجای گسترانیدن، مانند بودن بجای مانستن، آزمایش کردن بجای آزمودن، اندیشه کردن بجای اندیشیدن و ... بکار رفت.


2838

Aria Farbud
11-02-2013, 07:28 PM
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/11/1.jpg (https://www.facebook.com/Farhangestan)

فرهنگستان زبان پارسی (https://www.facebook.com/Farhangestan)






بیایید بکوشیم نامه های اداری روزانه خود را ساده‌تر و شیواتر بنویسیم.

2839

homayoun
11-02-2013, 08:24 PM
اگوارترین آسیب واژگان عربی در زبان پارسی نازاکردن دستگاه کارواژه‌های ساده (فعل‌های ساده) زبان پارسی بوده‌است. برای نمونه به جای آموزاندن، تعلیـم دادن؛ به جای خوراندن، تغذیـه کردن؛ به جای کوشیـدن، سعی کردن؛ به جای گردیـدن، تغیـیـر کردن؛ به جای برآمدن، طلوع کردن، بکار رفت. با جایگزین شدن واژگان عربی با کارواژه‌های پارسی، برای رساندن پویایی و کنش در آن واژه، به ناچار این واژگان عربی با کارواژه‌های کردن، شدن، گردیـدن، و نمودن همراه شده‌اند.

بدبختانه کارواژه ها را نیز از فرم اکوزاتیو به داتیو برد!
کسی را فراخواندن = از کسی دعوت به عمل اوردن!

زبان پارسی باید دوباره از ریشه پهلویک آن بازرسی شود و پارسیک نوین پدید آید!
هنوز در دانشگاه خیلی استادان به است میگویند میباشد!
کشور هم هیچ کاری نمیکند! به زبانی سخن میگوییم بس ناتوان و بهم ریخته!
آیا کسی از شما باور دارد که زبانی تواناتر یا آهنگینتر از پارسیک راستین هست؟
چون به راستی نیست. چه اندازه نادان اند که نمیآغازند همچین کاری را!
کاش کسی بود که دست به آغاز این کار میزد و چند گفتوگوی ساده از پارسیک نوین میآفرید و ما میدیدیم.
من خودم در پی آغاختن چنین کاری ام!

پارسیگر

Aria Farbud
11-02-2013, 08:42 PM
بدبختانه کارواژه ها را نیز از فرم اکوزاتیو به داتیو برد!
کسی را فراخواندن = از کسی دعوت به عمل اوردن!

زبان پارسی باید دوباره از ریشه پهلویک آن بازرسی شود و پارسیک نوین پدید آید!
هنوز در دانشگاه خیلی استادان به است میگویند میباشد!
کشور هم هیچ کاری نمیکند! به زبانی سخن میگوییم بس ناتوان و بهم ریخته!
آیا کسی از شما باور دارد که زبانی تواناتر یا آهنگینتر از پارسیک راستین هست؟
چون به راستی نیست. چه اندازه نادان اند که نمیآغازند همچین کاری را!
کاش کسی بود که دست به آغاز این کار میزد و چند گفتوگوی ساده از پارسیک نوین میآفرید و ما میدیدیم.
من خودم در پی آغاختن چنین کاری ام!



آری، زبانمان مانند روزگارمان در آشوب است، بر دوش خود ماست کار هر چند خُرد و به نگر برخی کِهَند باشد ولی ستودنی است، چون پیرایش زبان همراه است با پیرایش فرهنگ و اندیشه.

پارسیگر

homayoun
11-02-2013, 08:48 PM
آری، زبانمان مانند روزگارمان در آشوب است، بر دوش خود ماست کاری هر چند خُرد و به نگر برخی کِهَند باشد ولی ستودنی است، چون پیرایش زبان همراه است با پیرایش فرهنگ و اندیشه.

اری باید دست به آغاز این کار بزنیم. میتوانم جداگانه با شما گفت و گو کنم؟ باهاتان کاری دارم

Alice
11-02-2013, 10:06 PM
هنوز در دانشگاه خیلی استادان به است میگویند میباشد!
کشور هم هیچ کاری نمیکند!

می‌توانید به من بگویید چرا "می‌باشد" نادرست است؟! من همیشه برای افزودن به آهنگ سخنوری از آن بهره می‌برم.
چندی از دوستانم هم که دستی بر قلم دارند به من می‌گویند "می‌باشد" نادرست است، به جای آن باید بگوییم "است"!


پارسیگر

homayoun
11-02-2013, 10:26 PM
می‌توانید به من بگویید چرا "می‌باشد" نادرست است؟! من همیشه برای افزودن به آهنگ سخنوری از آن بهره می‌برم.
چندی از دوستانم هم که دستی بر قلم دارند به من می‌گویند "می‌باشد" نادرست است، به جای آن باید بگوییم "است"!

از دیگران اینگونه شنیده ام.

Aria Farbud
11-03-2013, 07:15 PM
باشیدن
از این بنواژه تنها در زمان کنون (=مضارع): «باشم، باشی، باشد، باشیم، باشید، باشند» دستوری: «باش، باشید» و بنواژه نام (=اسم مصدر) : «باشش» می بَهرند.
«می باشد» هم به جای "هست" روایی دارد در دیگر زمان ها از بنواژه یِ "بودن" آیند.


پارسیگر

homayoun
11-03-2013, 09:19 PM
باشیدن

باشیدن که نداریم! در زبان پارسی ا فرم گدشته میگوییم . که میشود بودن!

Aria Farbud
11-03-2013, 09:40 PM
باشیدن که نداریم! در زبان پارسی ا فرم گدشته میگوییم . که میشود بودن!

از بنواژه ی باشیدن، می باشد را داریم

بودن در زمان کنون (می باشد) = چیزی که هست (داریمش)

که در زمانِ کنون که بیشتر نوشتارهای دانشیک با این زمان است به چمِ "هست" به کار می رود،
ب.ن. از نگرِ وسته یِ هومن، مگس دیرزیو نمی باشد (نیست) ولی لاکپشت دیرزیو می باشد (هست).

پارسیگر

homayoun
11-03-2013, 09:42 PM
که در زمانِ کنون که بیشتر نوشتارهای دانشیک[2] به این زبان است به چمِ[3] "هست" به کار می رود،
ب.ن.[4] از نگرِ وسته[5] یِ هومن[6]، مگس دیرزیو نمی باشد (نیست) ولی لاکپشت دیرزیو می باشد (هست).

اره ولی خیلی ها میگویند به جای میباشد بگویید است :D بن هم میشه باش . باشیدن نداریم :D بودن درسته

Aria Farbud
11-03-2013, 09:56 PM
اره ولی خیلی ها میگویند به جای میباشد بگویید است :D بن هم میشه باش . باشیدن نداریم :D بودن درسته







از واژه نامه یِ دهخدا:









باشیدن . [ دَ ] (مص ) بودن . (ناظم الاطباء) : در تنها باشیدن وسواس غلبه کند. (کیمیای سعادت ). با چنین امانت مغفل زیستن و بیکار باشیدن ظلومی باشد و جهولی . (کتاب المعارف ). و این مصلح باشیدن اهل ایمان و سلامت باشیدن اهل ایمان از غفلت و معصیت بوی آن آب ایمان است . (کتاب المعارف ). || ایستادن . توقف کردن . ماندن . (آنندراج ). منزل کردن . اقامت داشتن . اقامت کردن . مقیم شدن . زیستن . (ناظم الاطباء) (شعوری ) : و علی بن الحسین بغرب رفت و سیزده ماه آنجا باشید. (تاریخ بخارای نرشخی ص 102). و آن را کوشک مغان [ به بخارا ] میخوانند و آنجا مغان باشیده اند. (تاریخ بخارای نرشخی ). و از بعد آن یکسال عمرولیث بنیشابور باشید غمناک و اندوهگین و پشیمان . (تاریخ بخارای نرشخی ص 105). و امیراسماعیل سه روز آنجا باشید. (تاریخ بخارای نرشخی ص 106). گفتند جوانی است صاحب وجد، و حالتی دارد و ریاضتی شگرف میکند، ابراهیم گفت مرا آنجا برید تا او را ببینم . ببردند. جوان گفت مهمان من باش ، تا سه روز آنجا باشید و مراقبت حال آن جوان کرد. (تذکرة الاولیاء عطار).
مرا تا بود امیدی که داری شاد باشیدم
چو دانستم که با خوی تو کار افتاد من رفتم .
سیف اسفرنگ .

و اکثر اوقات که حضرت خواجه در قصر عارفان میبودند در آن حجره می باشیدند. (انیس الطالبین نسخه ٔ خطی مؤلف ص 45). خواجه فرمودند که اینجا مصلحت باشیدن نیست زود عزیمت راه حج کردند. (انیس الطالبین ص 107). چند روز در بخارا باشیدم و بضرورت بطرف نسف با اندوه و بار و قبض عظیم متوجه شدم . (انیس الطالبین ص 130). آنگاه سلطان اشارت کرد که این مرد را بخانه ٔخود گسیل کنند که من بعد باشیدن او در اینجا مصلحت نیست . (دولتشاه در شرح حال ذوالفقار شیروانی ). || شدن . صیرورة. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 180). || در فرهنگ ناظم الاطباء بمعنی پایمال کردن و پاسپردن نیز آمده است اما این معنی مخصوص آن فرهنگ است .

homayoun
11-03-2013, 10:00 PM
نون شما میگی میباشد درست است ؟ من نمیدانم من شنیدم درست نیست و است درست است. نمیدانم دیگر
در مورد بن هم نمیدانم چیست .... هرجا یکجوری مینویسند. یاد نگرفتیم هیچگاه


پارسیگر

Aria Farbud
11-04-2013, 03:49 PM
نون شما میگی میباشد درست است ؟ من نمیدانم من شنیدم درست نیست و است درست است. نمیدانم دیگر
در مورد بن هم نمیدانم چیست .... هرجا یکجوری مینویسند. یاد نگرفتیم هیچگاه




بنواژه واژه ای است که چمِ بنیادی کارواژه را میرساند ولی تنها ناسانی بنواژه با کارواژه این است که افزون بر چم رسانی رسانی ، زمان ،کَس و شمار آن را نیز نشان می دهد ولی در بنواژه زمان و کَس و شمار ، آشکار نیست از همین روی بنواژه یکی از گونه های نامواژه به شمار می آید.
بسیاری از کارواژه ها در زبانپارسی دارای دو بنواژه هستند. یکی گذشته و دیگری کنون مانند : "بودن و باشیدن" ، رُستن و روییدن ، جستن و جهیدن و... . برخی از کارواژه ها نیز سه یا بیشتر بنواژه دارند مانند:



خوابیدن - خفتن - خفتیدن - خسبیدن - خفسیدن (اگرچه با دگرگونی واجی در زمان های گذشته این روی داده است ب.ن. واژه یِ «خواب» از دگرشِ واجی واژه یِ «خفتن» پدید آمده است).
راهِ ساختنِ بنواژه در زبان پارسی می شود: بن(ماده) + تَن .

ب.ن.:

کُش + تن http://www.daftarche.com/images/imported/2013/11/1.png کشتن
همچنین اینکه در زبان پارسی مانندِ برخی از زبان های شاخه ی آریاییِ دیگر ،گونه ای روش برای ساخت بنواژه از نامواژه یا زاب است که آن را بنواژه یِ برساخته (مصدر جعلی) می گویند که طرز ساخت اینگونه است:

نامواژه/زاب + یدن/اندن/انیدن ب.ن.:
خواب + یدن http://www.daftarche.com/images/imported/2013/11/1.png خوابیدن
چرخ + اندن http://www.daftarche.com/images/imported/2013/11/1.png چرخاندن
رنج + انیدن http://www.daftarche.com/images/imported/2013/11/1.png رنجانیدن
اگرچه «اندن» و «انیدن» برای ساخت بنواژه های گذرا(بنواژه هایی که به کارگیر نیاز دارند) بکار می رود.

کارواژه در زبان پارسی دارای دو بخش بُن و شناسه است. بُنِ در هر کارواژه بخش پایایی است که چمِ بنیادیِ کارواژه را داراست. و شناسه آشکارنده یِ زمان یا کَس (شخص) می باشد.
در زبان پارسی دو گونه بن داریم: بُنِ کنون و بُنِ گذشته
برای رسیدن به بن کنون یک کارواژه، نخست از آن کارواژه یِ دستوری ساخته سپس "ب" را از آغازش برمی داریم، ب.ن. بکن > کن ، بدو > دو ، بگو > گو.
برای رسیدن به بن گذشته یِ یک کارواژه، باید "ن" را از پایان بنواژه یِ آن برداریم، ب.ن. دیدن > دید ، بودن > بود ، شدن > شد.






از واژه نامه یِ دهخدا


بودن . [ دَ ] (مص ) پهلوی «بوتن » ۞ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-52887748b68946c9974a04947faa73ca-fa.html#) «بوتن » ۞ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-52887748b68946c9974a04947faa73ca-fa.html#) از ریشه ٔ آریایی «بهو - بهاو» ۞ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-52887748b68946c9974a04947faa73ca-fa.html#) بهمین معنی . اوستا «بوئیتی » ۞ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-52887748b68946c9974a04947faa73ca-fa.html#) ، سانسکریت «بهاوتی » ۞ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-52887748b68946c9974a04947faa73ca-fa.html#) (سوم شخص )، لاتینی «فوتوروم » ۞ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-52887748b68946c9974a04947faa73ca-fa.html#) ، اسلاو «بیت » ۞ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-52887748b68946c9974a04947faa73ca-fa.html#) (مصدر). استن . وجود داشتن . هستی داشتن . وجود. هستی . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). وجود داشتن و هستی داشتن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) :
از زمی برجستمی تا جا شد آن
خوردمی هرچ اندر او بودی ز نان .
رودکی .

رفت آنکه رفت آمد آنکه آمد
بود آنچه بود خیره چه غم داری .
رودکی .

چون برگ لاله بودمی و اکنون
چون سیب پژمریده بر آونگم .
رودکی .

نه آن زین بیازرد روزی بنیز
نه او را از این اندهی بود نیز.
بوشکور.

کجا تو باشی گردند بی خطر خوبان
جمست را چه خطر هر کجا بود یاکند.
شاکر بخاری .

اگر شوخ بر جامه ٔ من بود
چه باشد دلم هست از طمع پاک .
خسروی .

چو سام نریمان گه کارزار
نبوده ست و نی هست و باشد سوار.
فردوسی .

هر آنگه که موی سیه شد سپید
به بودن نماند فراوان امید.
فردوسی .




باشیدن در زمانِ کنون = هست (چیزی که هم اکنون باشد هست.)


پارسیگر

Aria Farbud
11-04-2013, 04:43 PM
برخی واژه ها در زبانِ آذری

انایین: (ان + آیین )از ریشه انایینه ( پهلوی) ؛
به چمِ : نا آئین ، بی قانون، بی آداب و رسوم ،
"ان" در زبان پهلوی واژه را بار نایی می داد و بجای "نا" بکار می رفت.
مانندِ انیرانی = نا ایرانی = بیگانه.

انه شور: به چمِ نا شسته.

بختَوَر: بخیار ، بخت + ور (پسوند)

اژدر دهان: گل میمون

ار:
شوهر ، مرد
از واژه "ارت" و یا "ارد"
بم چم: فرشته توانگری و نگهبان خانواده و پاک دامنی است.
و بیست و پنجم هر ماه به نام اوست.
در ترکان چه در ترکیه و آران و شیروان به شوهر (حیات یولداشی و یا قوجا ) گویند.

ادی - باجی: همان ادا بازی در (پارسی) است
لوس و ننر.

آدنا: آدینه

امرود: امروت ( پهلوی) امبرو ( تاتی و تالشی)
گلابی.

آخار: خور (کردی) جاری ، روان
بسنجید: "ارخ"=ارغا، ارغاب ( فرهنگ معین)
جوی ، رود ، نهر.


دوبرگرد: دوبرگردان، (زبانزدی در بازی تخته نرد.)
روی " داو" هماورد " داو" دادن...
"داو": (افزودن به سامه یِ پیشینِ بازی،هر بازیکن در نوبت خود پیش از تاس ریختن می تواند "داو" بدهد و اندازه ی سامه یِ پستایِ پیشین را بالا ببرد.)

از فرهنگ و زبانِ آذری


پارسیگر

Alice
11-04-2013, 06:25 PM
"رُباعی" یکی از ساختارهای دیرین سخنوری درگنجینه‌ی ادب پارسی است. در این شیوه، چامه‌سُـرا در
چهار پاره ادبوری می‌کند و بلندترین و والاترین اندیشه‌ها را در کوتاهترین چهره‌ها می‌سُراید؛ بدین‌سان که
در سه پاره‌ی نخست زمینه را فراهم میاورد، و در چـارُمین پاره بشیوایی و استادانه سخن خود را به پایان
می‌رساند.
"رُباع" از ریشه‌ی "ربع" میاید که آن را "چهار از هرچیز" گویند، به جای رُباعی می‌شود گفت "چهارگانی".

چهارگانی‌های فلسفی خیام:

یک چکـه‌ی آب بــود و بــا دریـا شد
یک ریزه‌ی خاک و با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین گیتی چیست؟
آمد مگسی پـدیـد و نـاپـیـدا شد

2859

Aria Farbud
11-06-2013, 09:32 PM
برابر پارسیِ واژه های privacy, private, Security, publish خواستارم؟

سپاس

Alice
11-06-2013, 10:28 PM
Privacy = نهانگاه
Private = خودین، نهانی
Security = ایمنی، زنهار
Publish = پراکَـنش، چاپ کردن

نمونه: هر شخصی برای خود پرایوسی دارد = هرکسی برای خود نهانگاهی دارد.
یا: اینجا سکیور نیست = اینجا زنهار ندارد/ اینجا ایمن نیست.

Aria Farbud
11-06-2013, 10:57 PM
ایمنی پارسی است؟

مزدك بامداد
11-07-2013, 09:50 AM
نه، ایمن/امن/امنیت/تامین/.. پارسی نیستند، در پارسی با ریشه ی زینهار بسازید.

Alice
11-07-2013, 12:35 PM
ایمنی پارسی است؟

ببخشید، از پی‌آمدهای کم‌خوابی و ... است؛ بهوش نبودم که از امن میاید.

امن = زنهار

homayoun
11-08-2013, 12:43 PM
18 به پارسیک هجده است یا هژده ؟ چون من از کودکی هژده میگفتم. شاید هردو درست است؟

Mehrbod
11-08-2013, 02:34 PM
18 به پارسیک هجده است یا هژده ؟ چون من از کودکی هژده میگفتم. شاید هردو درست است؟

درست آن بوده «هشت‌دَه»

در گذشته برای شمارش در زبان پارسیک مانند آلمانی از روش زیر می‌بهریسته‌اند:


٢٥٦ = دوسدْ ششُ پنجْ‌ده
zweihundert, sechs und fünfzig


این روش هنوز برای مرهای خُرد بجا مانده:


یازده = یک ده
دوازده = دو ده
...
هژده = هشت ده
...



در پارسیک 'ج' پُرگاه به 'ژ' و وارونه میدگرند, پس هژده, هیژده, هجده همگی درست هستند.

پارسیگر

homayoun
11-08-2013, 02:47 PM
در گذشته برای شمارش در زبان پارسیک[1] مانند آلمانی از روش زیر می‌بهریسته‌اند[2]:

٢٥٦ = دوسدْ ششُ پنجْ‌ده
zweihundert, sechs und fünfzig

چگونه شد که دگرگونیده شد ؟ به نگر شما کدام بهتر است؟ به نگر من فرم کنونی چون ساده تر است. آلمانیک و فرانسیک بسیار سخت هستند!

پارسیگر

Mehrbod
11-08-2013, 03:00 PM
امروز چندان هم ندگرسته, هنوز هم همانجور است!

درباره‌یِ این بخشی که مانند آلمانی نخست مَر خُرد را میخوانده‌اند تنها گاسیدم, اگرنه امروز هم میگوییم:


٣١٣١ = سه‌هزار یک‌سد سه‌اده یک = سه‌هزار و یکسد و سی و یک


مَر‌هایِ پُرکاربرد خود به خود در گذر زمان میسایند, سِآده میشود سی, چِهاده میشود چهل,
پنجده میشود پنجاه و شوخی‌ای مانند «... شستاد هفتاد هشتاد» برای ما خوشایند میشود.

روشنه این شیوه بسیار فرنودین و آسان است و گمان نمیکنم راهِ بهتری باشد.


پارسیگر

sonixax
11-08-2013, 07:59 PM
امروز چندان هم ندگرسته[1], هنوز هم همانجور است!

درباره‌یِ این بخشی که مانند آلمانی نخست مَر[2] خُرد را میخوانده‌اند تنها گاسیدم[3], اگرنه امروز هم میگوییم:

٣١٣١ = سه‌هزار یک‌سد سه‌اده یک = سه‌هزار و یکسد و سی و یک

مَر‌هایِ[2] پُرکاربرد خود به خود در گذر زمان میسایند, سِآده میشود سی, چِهاده میشود چهل,
پنجده میشود پنجاه و شوخی‌ای مانند «... شستاد هفتاد هشتاد» برای ما خوشایند میشود.

روشنه این شیوه بسیار فرنودین[4] و آسان است و گمان نمیکنم راهِ بهتری باشد.

و انصافن نوع آلمانیش سخت و گیج کننده تر است !
البته شاید اگر از اول همین طوری میگفتیم برامون عادی میبود .

homayoun
11-08-2013, 08:29 PM
و انصافن نوع آلمانیش سخت و گیج کننده تر است !
البته شاید اگر از اول همین طوری میگفتیم برامون عادی میبود .

فرانسیک بدتره! پارسیک و روسیک خیلی خوبه و آسان! ترکی هم آسان است. شمارگان روسیک خیلی نزدیک به پارسیک است!
یک تا ده میشه 1.اودین 2.دوا 3.تری 4.چتیره 5.پیات 6.شست 7.سِم 8.وُسِم 9.دویات 10.دسیات.

یازده و دوازده:اودینانتسات دواناندسات و همینگونه

بیست دواتسَت سی تریتسَت و همینگونه
سد(صد) : ستا
دویست: دِوِِستی
سیسد: تریستَ
چهارسد: چتیرخسات
پانسد: پیاتسات
ششسد: شِستسات
هفتسد: سِمسات
هشتسد: وُسِمسات
نهسد: دِویاتسات
هزار: تیسیچا

خیلی نزدیک به پارسیک است نه؟ به سپاس هم میگویند سپاسیبا ما اینیم دیگه!

پارسیگر

homayoun
11-13-2013, 03:43 PM
یکی از مهندترین کاواژگانی که کمبود آن را میسُهم to love و to like است!
از دوستان کسی جایگزینی نمیداند؟
سپاس

پارسیگر

Mehrbod
11-13-2013, 04:07 PM
یکی از مهندترین کاواژگانی که کمبود آن را میسُهم to love و to like است!
از دوستان کسی جایگزینی نمیداند؟
سپاس

پارسیگر

PN2 - love (http://pn2.paarsig.com/love)
PN2 - like (http://pn2.paarsig.com/like)
PN2 - dusidan (http://pn2.paarsig.com/dusidan)

دوسیدن

پارسیگر

Alice
11-13-2013, 04:24 PM
دوسیدن

:e40d:

Mehrbod
11-13-2013, 04:29 PM
:e40d:

:e405:


http://www.daftarche.com/images/imported/2013/11/9.png

Alice
11-13-2013, 04:34 PM
:e405:


http://www.daftarche.com/images/imported/2013/11/9.png


اووهوممم!
البته منظور من از آن چشم درشتی این بود که عجب واژه‌ی زیبایی برای to like داریم و چرا آن را بکار نمی‌بریم؟! :e108:

Mehrbod
11-13-2013, 04:39 PM
اووهوممم!
البته منظور من از آن چشم درشتی این بود که عجب واژه‌ی زیبایی برای to like داریم و چرا آن را بکار نمی‌بریم؟! :e108:

چرا, دخترها در این زمینه بسیار پیشگام بودند و دوسیدن و میدوسم و میزنگم و میلاسد و ... را من از دخترها بسیار میشنوم, ولی
چون پیشینه‌یِ بدی هم دارند — عجیجم, عژقم و ... را هم گاه میشنوید (: — اینها را هم بیشینه‌یِ مردم از اینرو نادرست میانگارند.

پارسیگر

homayoun
11-13-2013, 08:35 PM
این نوشتار یه استاد زبان پارسیک در اکراین نوشته . ببینید جان من 50% عربی است! با این هم بازهم نادرستی زیاد دارد. اشاره به ... است! اشاره به ... دارد درست است! http://cs416324.vk.me/v416324088/a3c2/fXpzQJBYFbU.jpg

homayoun
11-14-2013, 09:50 AM
این نوشتار یه استاد زبان پارسیک در اکراین نوشته . ببینید جان من 50% عربی است! با این هم بازهم نادرستی زیاد دارد. اشاره به ... است! اشاره به ... دارد درست است! http://cs416324.vk.me/v416324088/a3c2/fXpzQJBYFbU.jpg

دوستان نادرستی های دستورزبانیش را گرفتم! یه نگاه بکنید ببینید درست کار کرده ام یا نه. اینهم بگم که اینا واژگان پارسیک زیاد مهند نیست .
دستور زبان را دریابید!
2945

پارسیگر

مزدك بامداد
11-14-2013, 06:45 PM
دوستان نادرستی های دستورزبانیش را گرفتم! یه نگاه بکنید ببینید درست کار کرده ام یا نه. اینهم بگم که اینا واژگان پارسیک زیاد مهند نیست .
دستور زبان را دریابید!
2945

پارسیگر

همه بهسازی هایی که اینجا شده، یا نادرست بوده و یا نیازی بدان نبوده و یا اینکه
آن بهسازگر، چم نوشته را هوش نکرده است. به دید من نوشتار مهادین هیچ گرفتاری ندارد.
برای نمونه آیین یهود همان اندازه درست است که آیین یهودیت، چرا که آیین یهود اضافه ی ملکی است ،
= آیینی که مال یهود (قوم یهود) است و آیین مسیح هم آیینی است که مسیح آورده، و همان اندازه درست
است که از نام های آیین ها " یهودیت/مسیحیت" سود بجوییم. ، در جای دیگر هم این دانسته به ذهن عرفا وارد شده و نه از ذهن آنها ....
یا نمونه دیگر، واژه ی سنت است که برای خودش چم ویژه دارد و برابر با سنت ها نیست،
سنت نام یکی از سه بنمایه ی اسلام است و برای همین بیشترینه ی مسلمانان "اهل سنت" نام دارند


homayoun
11-14-2013, 08:11 PM
چرا که آیین یهود اضافه ی ملکی است ،
= آیینی که مال یهود (قوم یهود) است و آیین مسیح هم آیینی است که مسیح آورده، و همان اندازه درست
است که از نام های آیین ها " یهودیت/مسیحیت" سود بجوییم

برای همین با زرد نوشتم.
آن ها درست است. ولی
تمام کتاب های صوفیه و عرفا اشاره به ایه های قرآن و سخنان پیامبر و بزرگان دین(حدیث) بسیار است.
در اینجا یه در در آغاز کم است.
ماخوذ نیز باید ماخذ باشد . یا من نمیدانم چیست.

آن میرسانند ها و بزرگان هم ... نمیدانم چیست! ولی سلسله را رساندن !!!!
به دوست دیگری نشان دادم او هم گفت که نادرستی در آن هست.

پارسیگر

مزدك بامداد
11-14-2013, 08:41 PM
ماخوذ درست است = برگرفته شده ( حالت مفعول در عربی)

ماخذ = رفرنس، = جایی که از ان برگرفته شد باشد (اسم مکان در عربی)

مزدك بامداد
11-14-2013, 08:43 PM
تمام کتاب های صوفیه و عرفا اشاره به ایه های قرآن و سخنان پیامبر و بزرگان دین(حدیث) بسیار است.
در اینجا یه در در آغاز کم است.
در هم دارد ولی از اسکن بریده شده

مزدك بامداد
11-14-2013, 08:47 PM
آن میرسانند ها و بزرگان هم ... نمیدانم چیست! ولی سلسله را رساندن !!!!
بزرگان عرفا، در کتاب های خود سلسه ی صفویان را به یکی از بزرگان دین اسلام میرسانند:

این گزاره درست است =

عارفان بزرگ، در کتاب های خود گفته که زنجیره ی صفویان، فرزندان یکی از بزرگان اسلام هستند،

یا به زبان دیگر، ریشه و نژاد شان به یکی از بزرگان اسلام ، میرسد

homayoun
11-14-2013, 09:05 PM
ولی من با اینکه تاکنون پیرامون این گفتار نسک های بسیاری خوانده ام. این گونه فرم نوشتن را ندیده ام!
دریگر اینکه مگر سخن بزرگان دین حدیث است؟ مگر تنها سخن پیامبر و امام ها نیست؟
یا مگر چندینه کردن عالم ها به علما نادرست نیست؟
یا عمده چی است؟ یا مگر گفته نشده که ی نباید با ء نوشته نشود؟ مشاجعت را نیز تاکنون ندیده ام!

مزدك بامداد
11-14-2013, 09:08 PM
مشابهت است، بد خوانده اید.

همه ی نوشته هیچ گرفتاری ندارد!

homayoun
11-14-2013, 09:14 PM
2949این یکی را هم به نادرستی گرفته ام؟ :e10c:



این هم نمونه دیگری از نسک آموزشیک برای کسانی که میدوسند که بینند.


پارسیگر

Mehrbod
11-14-2013, 10:05 PM
2949این یکی را هم به نادرستی گرفته ام؟ :e10c:


این هم نمونه دیگری از نسک آموزشیک برای کسانی که میدوسند که بینند.


پارسیگر

بجای دوبار «کدام», بهتره از «یا» بهرید.

پارسیگر

Aria Farbud
11-15-2013, 05:29 PM
2971

Mehrbod
11-16-2013, 06:29 PM
مزدک گرامی, برای stance چه واژه‌ای درست است, که بخواهیم circumstance/umstand را داشته باشیم؟

از حیدری ملایری parâstâ را داریم: An Etymological Dictionary of Astronomy and Astrophysics - English-French-Persian (http://aramis.obspm.fr/~heydari/dictionary/index.php?formSearchTextfield=circumstance&formSubmit=Search&showAll=1)

مزدك بامداد
11-17-2013, 12:59 PM
مزدک گرامی, برای stance چه واژه‌ای درست است, که بخواهیم circumstance/umstand را داشته باشیم؟

از حیدری ملایری parâstâ را داریم: An Etymological Dictionary of Astronomy and Astrophysics - English-French-Persian (http://aramis.obspm.fr/~heydari/dictionary/index.php?formSearchTextfield=circumstance&formSubmit=Search&showAll=1)
ایشان خوب برگردانده، من هم بودم همین را میگفتم ولی کمی بهتر است اگر بگوییم " ایستار" (status= Stand) .
خود Stand در آلمانی به چم وضعیت و حالت است:
Was ist der Stand der Dinge = What is the state of things؟ = وضع چطوره
پس Umstand = پریستار



پارسیگر

Mehrbod
11-17-2013, 03:13 PM
ایشان خوب برگردانده، من هم بودم همین را میگفتم ولی کمی بهتر است اگر بگوییم " ایستار" (status= Stand) .
خود Stand در آلمانی به چم وضعیت و حالت است:
Was ist der Stand der Dinge = What is the state of things؟ = وضع چطوره
پس Umstand = پریستار



پارسیگر

سپاس, نگر من هم روی همین پرایستار یا پراایستار (parâistâr) بود.


پارسیگر

homayoun
11-17-2013, 05:38 PM
برابر پارسی واژگان همخانواده ای مانند
کل کلا کلی کلان
قاعده قاعدتا
معمول معمولا
خبر اخبار
خمر مُخَمِر
تمرین تمرین کردن
عمومی(همگانی یکیشه) خصوصی


سپاس

Mehrbod
11-18-2013, 12:59 AM
مزدك بامداد

*ناوسانی = نوسان

nâvasânih آیا درست است؟

مزدك بامداد
11-18-2013, 01:08 AM
@مزدك بامداد (http://www.daftarche.com/member.php?u=43)

*ناوسانی = نوسان

nâvasânih آیا درست است؟
nâvsânih
آری میگویند خود این واژه هم از پارسی به عربی بوده و از
آنجا که "ناو"(کشتی) چنین جنبشی داده و به همراه خیزه های
اب میجنبیده، به این گونه جنبش فراز و فرود پی در پی،
جنبش "ناوسان" = به مانند ناو، گفته اند ( دهخدا)
ناویدن | لغت نامه دهخدا (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-f8069608862946a3be1310e6c010d411-fa.html)

پارسیگر

Mehrbod
11-18-2013, 01:27 AM
nâvsânih
آری میگویند خود این واژه هم از پارسی به عربی بوده و از
آنجا که "ناو"(کشتی) چنین جنبشی داده و به همراه خیزه های
اب میجنبیده، به این گونه جنبش فراز و فرود پی در پی،
جنبش "ناوسان" = به مانند ناو، گفته اند ( دهخدا)
ناویدن | لغت نامه دهخدا (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-f8069608862946a3be1310e6c010d411-fa.html)

پارسیگر

:e00e:

یک بخش ریشه‌شناسی هم افزودم: PN2 - nâvsâni (http://pn2.paarsig.com/n%C3%A2vs%C3%A2ni)

مزدك بامداد
11-18-2013, 01:28 AM
:e00e:

یک بخش ریشه‌شناسی هم افزودم: PN2 - nâvsâni (http://pn2.paarsig.com/n%C3%A2vs%C3%A2ni)
Mann! Bist Du gut!
:e00e:

homayoun
11-20-2013, 04:03 PM
2 تا پرسش واپسینم پاسخی نگرفت. امیدوارم این یکی دیگر بگیرد!

واژه ی دراز
مجموع مقسوم العلیه مشترک
چیست؟
آیا ستاره که نزدیک به star انگلیسی است , پارسی نیست؟

مزدك بامداد
11-20-2013, 04:15 PM
2 تا پرسش واپسینم پاسخی نگرفت. امیدوارم این یکی دیگر بگیرد!

واژه ی دراز
مجموع مقسوم العلیه مشترک
چیست؟
آیا ستاره که نزدیک به star انگلیسی است , پارسی نیست؟
همفزود برخ‌نام همباز

2981
چند بار گفته ایم که انگلیسی و پارسی همریشه اند. بسیرای از واژگان همانند نه از پارسی به انگلیسی و نه از انگلیسی به پارسی آمده اند، مانند همین ستاره یا استار که در سانسکریت هم همین است.



مزدك بامداد
11-20-2013, 05:53 PM
برابر پارسی واژگان ...
تمرین تمرین کردن



سپاس

تمرین = barzesh
تمرین کردن = barzidan

homayoun
11-20-2013, 08:08 PM
سپاس!


همفزود برخ‌نام همباز
مجموع مقسوم العلیه های مشترک =همفزود همبرخ نامها ؟؟؟؟

این نمیشود؟

مزدك بامداد
11-21-2013, 03:50 PM
این اجلاس به آینده موکول شد (عربی) =
این نشست به آینده سپرده شد (پارسی)

Mehrbod
11-27-2013, 03:57 AM
آیا پسوند -ēnidan کارواژه‌یِ نمونه peydāgēnidan, همان است که امروز ānidan خوانده میشود؟

Mehrbod
11-29-2013, 04:13 PM
مزدک گرامی, بمهر نزدیکترین برابر انگلیسی/آلمانی برای «رامش» را بیاورید, همچنین خود کارواژه ِ رامیدن اینجا چه چمی داشته؟

مزدك بامداد
11-29-2013, 11:08 PM
مزدک گرامی, بمهر نزدیکترین برابر انگلیسی/آلمانی برای «رامش» را بیاورید, همچنین خود کارواژه ِ رامیدن اینجا چه چمی داشته؟

raamishn = peace, peaceful pleasure, ease
raamidan = to have peace, to have peaceful pleasure
raamenidan = to give peace, to give peaceful pleasure
raamishngar = One whose profession is to give peaceful pleasure
( such as a musician, who plays happy and peaceful music... )

raamishn = Frieden, friedvolle Ruhe
raamidan = sich ruhen, friedvoll werden, friedfertig sein
raamenidan = Ruhe und Frieden geben, Frieden schencken
raamishngar = Eine Person deren Beruf ist, Frieden und Zufiedenhein zu erzeugen,
zum Beispiel ein Musiker der berühigende und schöne Lieder und Stücke spielt. ... )

Aria Farbud
12-01-2013, 08:15 PM
واژه ی "زمزم" در چاهِ زمزم آیا با زمزمه ی پارسی در پیوند است؟

مزدك بامداد
12-01-2013, 11:59 PM
واژه ی "زمزم" در چاهِ زمزم آیا با زمزمه ی پارسی در پیوند است؟

خود واژه ی زمزمة (= گروه شتران ) عربی است.
در پارسی زم زم داریم که به چم "آهسته" است
و زمزمه هم همان آهسته چیزی را خواندن،
در عربی نام چاه در بیخ زُمـَـزِم بوده که شاید
با گروه شتران و آبشخور آنها در پیوند باشد.

----
پارسیگر

homayoun
12-03-2013, 11:11 AM
بهترین برابر برای to share چیست؟ پخشیدن و بخشیدن نزدیک است...
جایگزینی برای به اشتراک گذاشتن در Facebook میخواهم.

پارسیگر

Anarchy
12-03-2013, 12:21 PM
بهترین برابر برای to share چیست؟ پخشیدن و بخشیدن نزدیک است...
جایگزینی برای به اشتراک گذاشتن در Facebook میخواهم.

پارسیگر

همینجا که دوستان گزینه رو کنار پست ها اضافه کردن !!

to share = هنبازیدن

Mehrbod
12-03-2013, 07:34 PM
همینجا که دوستان گزینه رو کنار پست ها اضافه کردن !!

to share = هنبازیدن

:e00e:

یا کوتاه‌ترِ آن هنباختن, همچون باختن.


--
اکنون که فرهشت به اینجا کشید, من پرسشی داشتم از مزدک گرامی, این
همیشه برای من کمی آزارنده بوده که چرا در زبان ما to lose و to play یکی شده‌اند؟

داستان ویژه‌ای دارد یا پیشامد بوده؟

پارسیگر

Anarchy
12-03-2013, 07:53 PM
اکنون که فرهشت[٢] به اینجا کشید, من پرسشی داشتم از مزدک گرامی, این
همیشه برای من کمی آزارنده بوده که چرا در زبان ما to lose و to play یکی شده‌اند؟

داستان ویژه‌ای دارد یا پیشامد بوده؟

سوال کلی تر این هست که به چه علت اشتراکات لفظی در زبان ها به وجود اومده ؟ یعنی چرا یک کلمه چندین معنی پیدا کرده ؟ البته این فقط مختص زبان فارسی نیست...

Mehrbod
12-05-2013, 12:50 AM
میشود بمهر برابر نزدیک و درست اینها را بیاورید؟


حقه
حیله
مکر
خدعه





و اگر شد, List و Listiger را نیز بگویید.

مزدك بامداد
12-05-2013, 11:37 AM
میشود بمهر برابر نزدیک و درست اینها را بیاورید؟
حقه
حیله
مکر
خدعهحقه همان جعبه/قوطی است و حقه باز ها کسانی بودند با جعبه ها چشم بندی میکردند، مانند اینکه لوبیا زیر کدام جعبه است.
این است که حقه زدن و حقه بازی همان چشم بندی است که اکنون برای نمونه در لاس وگاس هم یارو انجام میدهد.
حقه زدن = چشم بندی کردن/ ولی امروزه بهترین برابر آن = ترفند ( چون این کار با یک فند همراه است) = Kunststueck=trick (crafty)
آرنگ و تردستی هم میشود گفت.
این فرایافت ،بار نایسته ی چندانی ندارد.
---------------------------------------------
حیلة = در تازی همان چاره سازی و زرنگی است ولی باز در فارسی دگرگون شده و بهترین برابر آن زیرکی است
حیله گر = زیرک. این همان است که درآلمانی List / Listig میشود = cunning
این یک زاب نایسته نیست چون در گاه نیاز و سختی ناچار، چاره و زرنگی بکار بسته میشود.
----------------------------------------------
مکر =گول ، گول زدن- ( با درویی و بد سگالی) یک واژه خوب دیگر پارسی برای این هست: ریو [ riiv ] = betruegen
= insidiousness . این یک زاب نایسته است، چرا که از دوستی و نیک گمانی کسی کژ بهره میبرد.
در اینجا نمیشود بجای مکر چندان " فریب" را گفت چون فریب چندان بد نیست، مانند زنان فریبا ( verfuehren/seduce )
چرا که فریب همواره برای کار بد کردن نیست
واژه ی عربی که فریب میتوان جانشین آن باشد، برای نمونه "اغواء/اغفال/عشوه" میباشد.
-----------------------------------------
خدعه =نیرنگ Taeuschung/deception
این فرایافت، اندکی بار نایسته دارد چون در جنگ ها و ایستار های هماوردی بکار بسته میشود.



----------
شور بختانه از انجاییکه عربی در زبان ما بیشتر ندانسته بکار میرود.
اکنون همه ی این فرایافت ها در نزد مردم یکسان بکار میروند و زبان
را از باریکی و نازکی و پرمایگی انداخته اند!



Aria Farbud
12-05-2013, 05:44 PM
برابر پارسی "کلاس" چه می شود؟

Mehrbod
12-05-2013, 06:07 PM
برابر پارسی "کلاس" چه می شود؟

PN2 - class (http://pn2.paarsig.com/class)

Aria Farbud
12-05-2013, 06:20 PM
کلاسِ درسی چه می شود؟

با سپاس

Mehrbod
12-05-2013, 06:24 PM
کلاسِ درسی چه می شود؟

با سپاس

همان رده‌یِ آموزشیک

کلاسِ درس = آموزخانه = classroom
مکتب ≈ آموزکده
همکلاسی = هم‌آموز
...

رده‌بستن = to classify

مزدك بامداد
12-05-2013, 10:18 PM
کلاسِ درسی چه می شود؟

با سپاس
پیشنهاد من این است:
کلاس (اتاق) = آموزشکده/ آموزکده
کلاس ( ششم، پنجم ) = رده ی آموزشی = آموزشرده/آموزرده

Mehrbod
12-05-2013, 11:25 PM
کلاس (اتاق) = آموزشکده/ آموزکده

ما "نمازخانه" با اینکه جای بسیار گند و بوگندویی :e40b: بود داشتیم, برای همین "آموزخانه" هم
آسانتر باید جابیافتد, بویژه اینکه 'خانه' گفته بودید در گذشته همان 'اتاق' بوده و سرا خانه! (:

مزدك بامداد
12-05-2013, 11:42 PM
ما "نمازخانه" با اینکه جای بسیار گند و بوگندویی :e40b: بود داشتیم, برای همین "آموزخانه" هم
آسانتر باید جابیافتد, بویژه اینکه 'خانه' گفته بودید در گذشته همان 'اتاق' بوده و سرا خانه! (:
:e00e:
درست است ولی از آنجا که ب.ن. در دانشگاه ها کلاس ها گنده و آمفی تئاتر مانند هستند،
گفتیم چیزی بگوییم که فراتر از خانه (اتاق) هم باشد و هم اینکه به اتاق هم کاهش پیدا نماید.
( چون کده پسوندی جایگاهی کوچک است ولی بسیار کوچک مانند خانه نیست)

Mehrbod
12-11-2013, 06:03 PM
مزدک گرامی, بمهر نزدیکترین برابر انگلیسی/آلمانی این
واژه‌ها را بیاورید, من روی برخی از آنها نمیتوانم بگُزیرم:



دُژم
افسرده
گستره
*فژاگن
دُژمساز



*این ریشه‌شناسی درست است؟


فژاگین: فژه + آگین٬ فژه: گند
هر چیز/کس فاسد و گندیده و بدبو را فژاگین گویند.
فژاگینی: فساد و گندیدگی



گفت دینی را که این دینار بود - کین فژاگن موش را پروار بود (رودکی)



اگر آری, خود "فژه" را هم روشنگرید.

Spehr
12-11-2013, 07:59 PM
دوستان برای بیان سهشهای آدم چند واژه در پارسی است.

پدرام=خوشحال و شاد

فَرَمگین = غمگین
نژند=غمگین

فرم = اندوه
خدوک=اندوه

امیدوارم همیشه شاد و پدرام و سرزنده باشید و همیشه از فرم دور باشید.

Mehrbod
12-12-2013, 01:55 PM
دوستان برای بیان سهشهای آدم چند واژه در پارسی است...

شوربختانه ولی دانشِ این واژه‌ها بخودی‌خود مایه‌یِ کاربرد اشان نمیشود,
اگر همگیم میشوند غمگین, خب چرا پس همان غمگین را به کار نبریم, هر چه
باشد خود فردوسی هم 'غم' را پیشتر بهریسته است؟

بیشتر واژه‌هایِ ما بدبختانه چم باریک و فرگشته اشان را از دست داده‌اند و تنها
با نگاه به دهخدا یا یک واژه‌‌نامه نمیشود آنها را بهمین سادگی باززیواند.

برای برونرفت از این گرفتاری من این را گزیده‌ایم که با بهره‌گیریِ یک زبان فرگشته و سامانمند
همچون انگلیسی , که در آن واژه‌ها تا اندازه‌یِ بالایی آراسته و زیبا رده‌بندی و چم‌آوری شده‌اند, بکوشیم
با برابریابی نزدیکترین واژه‌ها در هر دو, زبان خود امان را بگونه‌ای آنجا لنگر زده و جای پای امان را بِسِفتیم.


پارسیگر

azadah
12-12-2013, 05:22 PM
درود
واقعیت این است كه هجوم سیل آسای واژگان عرب نه تنها مایه باروی نگردیده كه بنیاد زبان فارسی را تخریب كرده . زبان پارسی بنای كامل و آبرومندی با مصالح مرغوب داشته . كه در معرض سیل بنیان كن تهاجم عربی قرار گرفته . و آسیب فراوان دیده . و با مصالح وارداتی زبان عرب تركیب و منسجم گردیده . وقتی مهاجمان به كشوری تاختند و آن را زیرسلطه گرفتند . سیل واژگان بیگاتنه سرازیر می شود . و ملت مغلوب چاره ای جز پذیرش ندارد .
فرهنگ مهاجم چون موریانه تار و پود فرهنگ مغلوب را می گسلد . تا جائی كه مردم ناچار شوند زبان بیگانه را بپذیرند و زبان خویش از یاد ببرند . وبرما نیز چنین رفته . واژه های عربی وامی نبود كه با رضا و رغبت گرفته باشیم . بلكه تهاجم فرهنگی بیگانه بود كه با زور شمشیر برما تحمیل شد . اما بزرگمردی از خطه ایران زمین قامت برافراشت و از زبان مظلوم فارسی دلیرانه دفاع كرد . چنانكه خود گوید .بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده كردم بدین پارسی بنا كردم از نظم كاخی بلند كه از باد و باران نبیند گزند
مشهور است كه از حسنین هیكل روزنامه نگار و روشنفكر مصری پر سیدند . شما كه قبل از آمدن اسلام قبطی بودید و زبان عبری و یا فنیقی داشتید . چه شد كه به یكباره زبان شما عربی شد . و جوابی كه او می دهد تامل بر انگیز است : وی می گوید ما شخصیتی چون فردوسی نداشتیم .
ششصد سال سلطه مداوم تازیان سبب شد واژه های عربی در گستره زبان فارسی ریشه دواند چندان كه امروز رهائی از آن ناممكن می نماید .خوشبختانه فرهنگ و تمدن و زبان ما آنچنان نیست كه از آن گریزان باشیم . و این نه خودشیفتگی كه واقعیت است . ما نیازی به لاف و گزاف نداریم . زیرا اسناد نقش بسته بر سنگ نوشته ها و آثار باستانی موجود گویای این ادعاست .
امروزه گوش و زبان و ذهنیت ما با مفاهیم كلمات عربی خو گرفته و با زبان مادری ممزوج شده و بدانها مانوس گردیده . لذا فرصت حذف لغات عربی و خالص كردن فارسی از دست رفته . و دیگر دشوار كه ناممكن است . اما شایسته است تا حد امكان از واژه های فارسی بهره بگیریم و كلمات عربی كمتر استفاده كنیم . اینكه عده ای بخواهند زبان پارسی یادگار نیاكان ر ا خوار و خفیف كنند و ما را به دریوزگی فرهنگ بیگانه به تعظیم و كرنش وادارند . عملی زبونانه و مغرضانه است .

homayoun
12-12-2013, 05:28 PM
امروزه گوش و زبان و ذهنیت ما با مفاهیم كلمات عربی خو گرفته و با زبان مادری ممزوج شده و بدانها مانوس گردیده . لذا فرصت حذف لغات عربی و خالص كردن فارسی از دست رفته . و دیگر دشوار كه ناممكن است . اما شایسته است تا حد امكان از واژه های فارسی بهره بگیریم و كلمات عربی كمتر استفاده كنیم

خوشبختانه این نوشتار برای من و خانواده ام که درست خواهم کرد درست نیست. چون به آنها زبان پارسیک را خواهم آموزاند

پارسیگر

homayoun
12-13-2013, 12:24 PM
آیا نیوز یا اخبار را میتوانیم نوگان تربگوییم؟
نو+گان مانند neuigkeiten

پارسیگر

Mehrbod
12-13-2013, 02:20 PM
آیا نیوز یا اخبار را میتوانیم نوگان تربگوییم؟
نو+گان مانند neuigkeiten

پارسیگر

PN2 - news (http://pn2.paarsig.com/?q=news)

homayoun
12-13-2013, 09:50 PM
نوبود هم شنیده ام درست است!

Mehrbod
12-14-2013, 06:08 PM
مثلاً اگر آن تَن در تنگنا گیر کرده ، باید بپذیرد که همین است که هست! همان پذیرش هال اورا بهتر می کند.


سپهر گرامی, در پارسیگ ما واژه‌ای بنام "هال" داریم که میشود "سکون, قرار": هال | لغت نامه دهخدا (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-f1b1df89d53b41a5b7f3c3a0aa0b83eb-fa.html)


برخی برداشته‌اند واژه‌یِ "حال" را با ه دوچشم نوشته‌اند که پارسیکیده
باشند, هنگامیکه برابرهای این واژه در بافتارهای گوناگون اینها میشود:

حال به چمِ حال و روز (mood):


جاوَر


حال در آرِشِ زمانیک (temporal):


اکنون, کنون, نون


"حال" در خانه هم بکار میرود (همان hall) (مانند اتاق پذیرایی) یا هتّا گاه بجای
"راهرو" یا "دهلیز"! این دسته را بهتر است یکسنج, همسنگِ "آشپزخانه" داشته باشیم:


پذیرخانه = living room = اتاق پذیرایی (سالون)
نشیمن = lounge
خوابخانه = bedroom = اتاق خواب
مهمانخانه = guestroom
...





پارسیگر

Mehrbod
12-14-2013, 06:28 PM
مزدک گرامی با پذیرش فراکوشیدن برای anstreben, آیا erstreben همان برکوشیدن خواهد شد؟

بمهر اگر شد دگرسانی میان اینها را بگویید:


streben
bestreben
anstreben
aufstreben
erstreben

مزدك بامداد
12-14-2013, 09:01 PM
خوراک = غذا= food/Essen
خوراندن = to feed /fuettern
خوراکیدن = تغذیه کردن = nourish /naehren
خوراکنده = مغذّی = nourishing /nahrhaft

Dariush
12-14-2013, 09:17 PM
برابر پارسی Paradigm؟

مزدك بامداد
12-14-2013, 09:50 PM
مزدک گرامی با پذیرش فراکوشیدن برای anstreben, آیا erstreben همان برکوشیدن خواهد شد؟

بمهر اگر شد دگرسانی میان اینها را بگویید:

streben
bestreben
anstreben
aufstreben
erstreben
streben (nach) = کوشیدن strive (after، for)
Es ist ein strebsames Kind = او کودک کوشایی است
[sich] bestreben = [خود ] کوشیدن effort، endeavour ( مانند streben هست ولی بازتابی است )
Er ist bestrebt gut zu sein = او کوشمند است که خوب باشد.
دگرسانی کارواژه های بازتابی با نابازتابی مانند شستن چیزی و شستن خود که در فرنگی دو کارواژه هستند :
waschen/ sich waschen
(فرانسه) laver/se laver


anstreben = فراکوشیدن ( برای رسیدن به چیزی که نیاز به کوشش دارد) to strive for something، to seek for something
Er strebet sein Abitur an = او دیپلمش را فرامیکوشد = او میکوش که دیپلم بگیرد
aufstreben = برکوشیدن = کوشیدن در رسیدن به جایگاه والا -> او پشت بالایی را فرامیکوشد
aufstrebend = emerging/ upwardly mobile
dieses Entwicklungsland strebt mit Macht auf= این کشور گسترش یابنده بسوی نیرومندی برمیکوشد.
erstreben مانند همان streben هست ولی کارگیر ساده میگیرد = to aim at sth. ، aspiring to achieve sth.
Ansehen erstreben؟ در پی نام و نشان بودن


مزدك بامداد
12-14-2013, 09:51 PM
برابر پارسی Paradigm؟
الگوواره


Dariush
12-14-2013, 09:59 PM
الگوواره
چرا الگو نه؟ چرا الگوواره؟ و الگو با این واژه زیاد به نگرم همساز نیست. پارادایم فکر میکنم ترکیبی‌ست از دیدگاه، ایده و الگو!

مزدك بامداد
12-14-2013, 10:04 PM
چرا الگو نه؟ چرا الگوواره؟ و الگو با این واژه زیاد به نگرم همساز نیست. پارادایم فکر میکنم ترکیبی‌ست از دیدگاه، ایده و الگو!

اینهم درست است و دیدگاه الگومانند چیره ی هر زمان را میرساند ولی من اینرا اینجور جا انداختم و اکنون در ویکی پدیا هم همین هست.
الگوواره - WiKi (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87)


homayoun
12-14-2013, 10:27 PM
مزدک ارجمند.
شما فرمودید که طور نیست...میشود بگویید چرا؟
از کجا دریافتید؟

مزدك بامداد
12-14-2013, 11:05 PM
مزدک ارجمند.
شما فرمودید که طور نیست...میشود بگویید چرا؟
از کجا دریافتید؟
I do not undertand your question/objection.
Please explain what do you refer to?!

homayoun
12-14-2013, 11:17 PM
ببخشید چندتاش جاماند!

شما فرمودید واژه ی طور از بیخ تازی نیست.
چرا؟

مزدك بامداد
12-14-2013, 11:35 PM
ببخشید چندتاش جاماند!

شما فرمودید واژه ی طور از بیخ تازی نیست.
چرا؟
یادم نمی آید کجا گفتم ولی:
3134
Akk.= Akkadian language
تا جاییکه یادم است، از واژه ی طرز سخن گفتم.

Mehrbod
12-14-2013, 11:40 PM
اکنون که اینجا گرم است, نزدیکترین برابرهای انگلیسی/آلمانی این چند واژه را هم بمهر بدهید بیافزایم:



گَبز - گبز | لغت نامه دهخدا (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-49f615a90d174fdcb3f0d4c2d93038de-fa.html)
سُتُرگ
زاو - زاو | لغت نامه دهخدا (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-fe450cff23ae444fbca7d9a8d5dee005-fa.html)
زور
راد
رادوار (سخاوتمند)


همچنین:


سپیلیدن (صفیر زدن {آوای مرغان؟}) - سپیلیدن | لغت نامه دهخدا (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-0556f21820be4a2aaf4ec235ebff6832-fa.html)

homayoun
12-14-2013, 11:47 PM
پس تور و ترز هردو پارسی یا هند و اروپایی هستند؟

مزدك بامداد
12-15-2013, 12:00 AM
گَبز - گبز | لغت نامه دهخدا (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-49f615a90d174fdcb3f0d4c2d93038de-fa.html) = gewaltig-enormous
سُتُرگ = huge - riesig
زاو - زاو | لغت نامه دهخدا (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-fe450cff23ae444fbca7d9a8d5dee005-fa.html) = mächtig-mighty
زور = Gewalt - (violent) force

مزدك بامداد
12-15-2013, 12:01 AM
پس تور و ترز هردو پارسی یا هند و اروپایی هستند؟
ترز پارسی یا هند و اروپایی هست

مزدك بامداد
12-15-2013, 12:08 AM
راد =
رادوار (سخاوتمند)
freigiebig/ bountiful

Mehrbod
12-15-2013, 01:13 AM
سپاسگزارم, همگی افزوده شدند:


PN2 - xorâ (http://pn2.paarsig.com/xor%C3%A2)
PN2 - kušidan (http://pn2.paarsig.com/ku%C5%A1idan)
PN2 - (^râd$|sotorg|^zâv$|^zur$) (http://is.gd/ocebBK)

Spehr
12-15-2013, 06:47 PM
درود دوستان
جایی می خواندم برای واژه آقا و خانم در پارسی می توان پان و پانو(بانو) را به کار برد. آیا درست است به نظر شما؟؟؟؟؟؟؟؟
پان مثل بان در باغبان و...
+
بنظرم برای واژه تحمیل کردن می توانیم از سپوختن بهره ببریم . چون سپوختن یعنی چیزی رابه چیزی فرو کردن!!!
و همینطور این واژه به چم به آینده موکول کردن هم هست. وام را سپوختن.

Mehrbod
12-16-2013, 05:38 PM
درود دوستان
جایی می خواندم برای واژه آقا و خانم در پارسی می توان پان و پانو(بانو) را به کار برد. آیا درست است به نظر شما؟؟؟؟؟؟؟؟
پان مثل بان در باغبان و...


سرشت زبان پارسیگ با جنس سر و کار ندارد و دیرزمانی است همگی را زدوده, از همینرو
بهتر است بجای همراهی با زبان‌هایِ جنسمند دیگر, از همان فرنام‌هایِ کنونی برای هر دو جنس ببهریم:


سرور: ارج و گرامی داشتن کسی
سرکار: ارجمندانه کسی را رویِ سخن نمودن
مِهتر: بزرگتر



همچنین تا جاییکه من میدانم در گذشته فرنام پس از نام میآمده, مانند مهربدْ سرور, اینهم باز با سرشت زبان
ما بیشتر جور درمیاید, زیرا ما جاینام‌هایِ کارگیر را هم بوارونه‌یِ زبان هم‌خانواده همواره پس از نام میاوریم:


Mâ honudhâye konuni râ goftim.
We talked about the current effects.


پارسیگر

Mehrbod
12-16-2013, 05:40 PM
بنظرم برای واژه تحمیل کردن می توانیم از سپوختن بهره ببریم . چون سپوختن یعنی چیزی رابه چیزی فرو کردن!!!



زوراندن
چپاندن
فروکردن
واداشتن
...

خردمند
12-16-2013, 06:21 PM
دوستان (مثلا) به فارسی چه می شود؟؟

Mehrbod
12-16-2013, 06:30 PM
دوستان (مثلا) به فارسی چه می شود؟؟

با خوشآمد به شما :e306:

مثلا:


بنمونه
نمونه‌وار
برای نمونه
ب.ن. = e.g.


پارسیگر

خردمند
12-16-2013, 06:56 PM
بسیار ممنونم mehrbod پیروز باشید

homayoun
12-16-2013, 07:16 PM
دوستان (مثلا) به فارسی چه می شود؟؟

برای واژگان ساده اینجا بروید
BeParsi پارسی گویی (http://www.beparsi.com)
بیشتر چیزهارا دارد. اینجا ما پرفشنال کار میکنیم

Mehrbod
12-16-2013, 08:28 PM
برای واژگان ساده اینجا بروید
BeParsi پارسی گویی (http://www.beparsi.com)
بیشتر چیزهارا دارد. اینجا ما پرفشنال کار میکنیم

چیزیکه اینجا کم نداریم جُستار پارسیگویی است, گفتمان‌هایِ پیشرفته‌تر را بهتره اینجا پی‌بگیریم:


گفتمانهای پیشرفته پیرامون پارسیک - برگ 12 (http://www.daftarche.com/%D8%A7%D8%AF%D8%A8%D8%B3%D8%A7%D8%B1-14/%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87%D8%A7%D B%8C-%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D8%B1%D9%81%D8%AA%D9%87-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C%DA%A9-842/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-12.html)
ساختارشناسی زبان پارسیک - برگ 35 (http://www.daftarche.com/%D8%A7%D8%AF%D8%A8%D8%B3%D8%A7%D8%B1-14/%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D9%86%D 8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C%DA%A9-56/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-35.html)
جداییده: ساختارشناسی زبان پارسیک - برگ 2 (http://www.daftarche.com/%D8%A7%D8%AF%D8%A8%D8%B3%D8%A7%D8%B1-14/%D8%AC%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D9%86%D 8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C%DA%A9-902/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-2.html)


پرسشهای دیگر را هموندان اینجا و دیگر جاها بکنند.

Aria Farbud
12-17-2013, 09:39 PM
پارسی providential چه می شود؟

مزدك بامداد
12-20-2013, 09:42 AM
به جای بستن واژه‌ی 'کردن' به دُم واژه های عربی و ساختن کارواژه‌های نوین، چرا از کارواژه‌های گوش‌آشنای پارسی بهره نبریم؟
نمونه:
افزودن=اضافه کردن
کاستن=کسر کردن
فرستادن=ارسال کردن
پذیرفتن=قبول کردن
گماشتن= منصوب کردن
3155

Mehrbod
12-25-2013, 03:06 AM
نزدیکترین برابر این دو/سه واژه را بمهر بگویید:


فراسو = beyond/jenseits؟
فروسو = ؟
برسو = ؟

Mehrbod
12-25-2013, 03:12 AM
پارسی providential چه می شود؟

providence = pišguyih
providential = pišguyig / pišguyik / pišguyin | pišguyâne

مزدك بامداد
12-25-2013, 03:50 PM
فراسو = beyond/jenseits؟
فروسو = ؟
برسو = ؟
اگر فراسوی، همان jenseits باشد( = on the other side of .. )
ناچار فروسوی همان diesseits
(= from this world or from this side ) است که همزمان، چم پستی این جهانی را در بر دارد (فرو). همچنان
که دنیا از واژه ی دون (پایین) تازی میاید.
و برسوی همان فراسوی ولی بیشتر در راستای آسمان و والایی است . فراسوی چم دست نیافتنی بودن و بیرون بودن را دارد. مانند:
"این کار، فراسوی توانایی های هومنی است" ==> هومن نمیتواند اینکار را انجام دهد.
ولی برسوی میتواند چم دست یافتنی بودن، با کمی کار و کوشش را دربر داشته باشد.= upside/topside/top surface یا همان Oberseite
که رویه بالایی هر چیزی را هم میتواند برساند. ( برای نمونه در انگلیسی به وارونه یا کله پا میگویند upside down )
نمونه= او سرانجام توانست به برسوی وامی که گرفته بود برسد= schuldenfreiheit erlangen

Anarchy
12-25-2013, 07:05 PM
دوستان به مهر برابر این واژگان رو بگن :e404: :

مشمئز کننده ، تحمیق

Mehrbod
12-26-2013, 06:12 PM
دوستان به مهر برابر این واژگان رو بگن :e404: :

مشمئز کننده ، تحمیق



مشمئزکننده = چندشآور, بیزارنده



تحمیق" در واژه میشود "احمق خواندن", ولی امروزه برای "کودن ساختن" به کار میرود:


کودنسازی = تحمیق

برخی میکوشند با کودنسازی توده, راه خودشان را پیش ببرند.


اگر سَره‌تر و کوتاهتر خواستیم:


کودنیدن = to dull, to fool
کودنش = تحمیق = dulling, fooling

برخی با کودنش توده, در پی دستیابی به آماج خود میباشند.

homayoun
12-26-2013, 06:56 PM
مهربد و مزدک جان
واژه ی تازی یعنی خیلی پرکاربرد است و فراوان کارگرفته شده است.
برابر پارسی هم یا همان فرمول ندارد.
برای نمونه نمیتوانیم بگویم. .... یعنی ....
باید بگوییم .... چم .... میدهد.
در کردی از واتا کارمیگیرند.
ما هم شاید بتوانیم از این کاربگیریم؟ آره؟
اگرنه باید یک کارواژه برای آن جایگزینیم.
برای نمونه از گفتن
قورباغه یعنی چی؟ >>>قورباغه چی میگه؟
هرچند کارواژه گفتن مناسب نیست.

پرسش دیگر
برابر پارسی دقیقا یا exactly چه میشود؟
چون این برابرها به کارم نیامد. دقیقا: با ژرف نگری - با ریز بینی - موشکافانه - به درستی

''دقیقا چه میخواهی؟ '' اینجا دقیقا چه میشود؟
سپاس

پارسیگر

Mehrbod
12-27-2013, 03:37 AM
مهربد و مزدک جان
واژه ی تازی یعنی خیلی پرکاربرد است و فراوان کارگرفته شده است.
برابر پارسی هم یا همان فرمول ندارد.
برای نمونه نمیتوانیم بگویم. .... یعنی ....
باید بگوییم .... چم .... میدهد.

درسته در اینجا نیاز به کارواژه است و از آنجاییکه کارواژه‌یِ «چَمیدن - چمیدن | لغت نامه دهخدا (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-0aedf7f0019745a3ba195993f3b7d675-fa.html) » پیشتر گرفته شده, چند راه پیش روی ما ست.



١. ساخت کارواژه با چِم (بجای چَم که جا افتاده): cem+idan
٢. کاربرد همان چَمیدن و افزودن آرِشِ نو
٣. برساختن کارواژه‌یِ نو با پسوند -یختن: cam+ixtan —> چمیختن (چمیزیدن)
٤. ...






پرسش دیگر
برابر پارسی دقیقا یا exactly چه میشود؟


bârik = minute, exact
bebârikih / bârikâne = exactly

برای واژه‌یِ باریکتر ازین هم باید هنوز گشت.


پارسیگر

Alice
12-27-2013, 08:41 PM
پرسش دیگر
برابر پارسی دقیقا یا exactly چه میشود؟
چون این برابرها به کارم نیامد. دقیقا: با ژرف نگری - با ریز بینی - موشکافانه - به درستی

''دقیقا چه میخواهی؟ '' اینجا دقیقا چه میشود؟

"دقیق" از ریشه عربی د ق ق با نشانه‌ی تنوین نصب عربی آمده است و در پارسی
با همان ریشه‌ی باریک می توانید واژه سازی کنید.
ببینید برای تنوین عربی می‌توانید از فزونواژه های (حرف اضافه های) از، در، به و ..
سود بجویید.
دقیقاً = به باریکی
واقعاً = در فربود
لطفاً = به مهر
...

"یعنی" هم فعل عربی است و در پارسی فرمول ویژه ای برای آن نداریم:
این یعنی چی؟ = این چه چمی دارد؟

Spehr
12-28-2013, 02:54 PM
دقیق" از ریشه عربی د ق ق با نشانه‌ی تنوین نصب عربی آمده است و در پارسی
با همان ریشه‌ی باریک می توانید واژه سازی کنید.
درود
زبان عربی بر وارون آنکه میگویند بسیار پر از راز و ژرف است ، ولی خیلی هم اینجوری نیست.
مثلاً همین دقیق در عربی در اصل یعنی "آرد" که با آن کیک و نان میپزند!

Alice
12-28-2013, 06:04 PM
زبان عربی بر وارون آنکه میگویند بسیار پر از راز و ژرف است ، ولی خیلی هم اینجوری نیست.

درود
هر زبانی ویژگی‌های نایی و فروزه‌های خود را دارد و ما در جایگاه سنجش نمی‌توانیم
بگوییم عربی ژرف تر است و یا پارسیک. هر زبانی برای گویشوران خویش شیرین و
گواراست.

پارسیگر

homayoun
12-28-2013, 08:16 PM
من اینجا با ایرانی هایی که ریشه نژاد عربی دارند و در گفتارهایشان از واژگان تازی
که در پارسی هم نیستند کاری ندارم. چیزی هم که به دنبالش بودم نیافتم
مهربد گفتار مرا دریافت ولی چیزی که به دنبالش بودم را نداشت.
برای نمونه من میگویم : بهترین مارک لپ تاپ دل است و دوستم میگوید :دقیقا!
خوب اینجا باریکانه نادرست است.

پارسیگر

Alice
12-28-2013, 08:36 PM
برای نمونه من میگویم : بهترین مارک لپ تاپ دل است و دوستم میگوید :دقیقا!
خوب اینجا باریکانه نادرست است.

یک واژه‌ی عربی که همواره یک جایگزین ازلی و ابدی ندارد.
برای "دقیقاً" با نگرش به ساختمان گزاره می‌شود هر هم‌سنگی
را بکار برد:
بدترین مارک لپتاپ دل است: آری، بدرستی. (exatly)
همسنگ تنوین نصب عربی /اً/ هم یک فزونواژه (از،به و...) است.

Mehrbod
12-29-2013, 04:14 PM
من اینجا با ایرانی هایی که ریشه نژاد عربی دارند و در گفتارهایشان از واژگان تازی
که در پارسی هم نیستند کاری ندارم. چیزی هم که به دنبالش بودم نیافتم
مهربد گفتار مرا دریافت ولی چیزی که به دنبالش بودم را نداشت.
برای نمونه من میگویم : بهترین مارک لپ تاپ دل است و دوستم میگوید :دقیقا!
خوب اینجا باریکانه نادرست است.

پارسیگر

این یکجور idiom است و از دید دستور زبان آن اندازه درست نیست که برواژه بتنهایی بیاید, برای همین در پارسیک
هم "باریکانه" در پاسخ به «بهترین مارک لپ‌تاپه» ناجور میزند, ولی با کمی همارش اینهم میتواند جابیافتد, زیرا کوتاهیده‌یِ «باریکانه همینه! = exactly it is so» است.

در اینجا سخن Alice نیز درسته و نیاز نیست بباریکی همواره یک برابر بگزینیم , در آلمانی
همین را میگویند genau یا exact, در انگلیسی برواژه‌یِ exactly, در پارسیک هم میتوانیم اینها را داشته باشیم:


آری = yeah
همینجوره = that's the way it is
همینه = that's it
درسته = right!
...




پ.ن.
برای exact حیدری ملایری واژه‌یِ razin را گزیده که از مزدك بامداد خواهش میکنم
درباره‌یِ ریشه‌یِ این واژه روشنگری کنند, در دهخدا آنرا تازیک آورده, ولی ساختار آن پارسیک میزند: An Etymological Dictionary of Astronomy and Astrophysics - English-French-Persian (http://aramis.obspm.fr/~heydari/dictionary/index.php?formSearchTextfield=exact&formSubmit=Search&showAll=1)
رزین | لغت نامه دهخدا (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-a695a6a22b4b4e60830257cef57bee7f-fa.html)


پارسیگر

Mehrbod
12-29-2013, 04:18 PM
"دقیق" از ریشه عربی د ق ق با نشانه‌ی تنوین نصب عربی آمده است و در پارسی
با همان ریشه‌ی باریک می توانید واژه سازی کنید.
ببینید برای تنوین عربی می‌توانید از فزونواژه های (حرف اضافه های) از، در، به و ..
سود بجویید.
دقیقاً = به باریکی
واقعاً = در فربود
لطفاً = به مهر
...


اینها کار راه اندازه, ولی راهکار نیست, چون:


truly ≠ in truth


هنگامیکه:


in truth = در فرهود
truly = فرهودانه


ولی میشود با تنها پیشوند ب- اینجا برواژگید:


بفرهود = truly
بزیبایی = beautifully
بخوانایی = clearly





***

٭٭٭٭ برواژگیدن در زبان پارسیک | ‌-وار, ly-, ...

برواژگانِ (قید‌های) "به طور, به شکل" و همانند را میتوان بآسانی با واژگان
"بریخت, بمانند" و یا پسوندهای کارآمدتر «-وار», «-انه», «-ان» بازنوشت:



به طور چشمگیری —> چشمگیرانه = impressively
به شکل خودکار —> خودکار, خودکاروار, خودکارانه = automatically
به طور فرگشتیک —> فرگشتانه, فرگشت‌وار = evolutionally

بطوریکه میخندید گفت —> خندان گفت
در حالیکه گریه میکرد در آغوش من آمد —> گریان در آغوش من آمد




همچنین پسوند "ان" تازیک میباشد و نباید با آن برواژه ساخت:


گاها (نادرست) —> گاهی
مثلا (نادرست) = نمونه‌وار

Mehrbod
01-12-2014, 02:26 AM
برابر انگلیسی/آلمانی این «فرابُریدن» را بمهر میگویید؟

فرابریدن | لغت نامه دهخدا (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-6bf8a52ac3b8440f8c1fa040a8278872-fa.html)

استاد بهمن در آرِش‌های آن "مسکوت گذاشتن" هم آورده بودند, to lie dormant؟




پارسیگر

homayoun
01-12-2014, 01:53 PM
آیا پرواز یک کاواژه است؟ پرواختن ؟ آواز و آواختن؟
من چندیدن واژه در پارسیگویان در ازبکستان یافته ام.
همینگونه 200 همسنجی میان واژگان پارسی و اروپایی
اگر خواستید بگویید بدهم :e00e::e00e:

پارسیگر

Mehrbod
01-12-2014, 04:29 PM
آیا پرواز یک کاواژه است؟ پرواختن ؟

پر+باز —> پرواز

این را میتوان کارواژه برساخت که همان پرواختن میشود.





آواز و آواختن؟


این آواز (آواختن) میگاسم از واختن / واژیدین بیاید که کارواژه‌یِ کهنی‌ست که "واژه" از آن گرفته شده:

http://www.daftarche.com/images/imported/2014/01/1.png

Russell
01-14-2014, 09:04 AM
دوستان برای برابر context چه استفاده کنیم؟

مزدك بامداد
01-14-2014, 09:34 AM
context
Bâftâr

مزدك بامداد
01-14-2014, 09:49 AM
در باره ی "مایه"
مایه = substance/Substanz => ماده ی سازنده ی چیزی، گوهر درونی که پیکره ای بدان استوار است. بجای مانده از واژه ی "ماتک" پهلوی که واژه ی ماده هم از ان است.
کارمایه = انرژی = گوهره ای که کار انجام میدهد
توانمایه = انرژی پتانسیل = گوهره ی توانایی انجام کار
سرمایه = capital = مایه ای که نخست ( سر آغاز) در دست است
تــَـنمایه = mass/Masse = جرم = مایه ای که تن بساویدنی ( جسم ملموس) را میسازد
ماندمایه = جرم سکون = rest mass/ Ruhemasse مایه ای که چیزی یا ریزکی (ذره ای) در هنگام ماندگاری و ایستایی دارد
بیمایه = lackink in substance+ insubstantial/ Substanzlos = سراسر تهی از استواری و گوهره ی درونی / بی ارزش، نادان، ناآگاه، ...
کم مایه = فقیر ( وارون غنی) = اندی تهی از استواری و هستی و دارایی و کمبود گوهره ی ارزشمند
پـُـرمایه = غنی = full of substance / substanzvoll : نام گاوی که به فریدون در کوه البرز شیر میداد نیز پـُرمایه بود که در برخی نسخه ها " بـرمایه" هم آمده. پُرمایه سازی اورانیوم ( enrichment/Anreicherung+Bereicherung )


Mehrbod
01-15-2014, 01:47 AM
دوستان برای برابر context چه استفاده کنیم؟

+ bâftâridan

PN2 - context (http://pn2.paarsig.com/context)


همچنین راسل جان میتوانید اگر کمی Regular expression - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Regular_expression) میدانستید چیزهای گوناگون را هم بیابید, برای نمونه:


همه‌یِ کارواژگان: [td]an$ (http://pn2.paarsig.com/%5Btd%5Dan$)

واژه‌هایی که پیشوند sar- دارند: PN2 - ^sar (http://pn2.paarsig.com/%5Esar)

واژه‌هایِ که با a آغازیده و به e میپایانند: ^a.*e$ (http://pn2.paarsig.com/%5Ea.*e$)

aradnamjoo
01-23-2014, 10:25 AM
بسیارزیبا بود...به ویژه برگردان پارسی چامه ها بسیار شایسته و زیبا بود...درود بر این بزرگوار

Mehrbod
01-23-2014, 11:22 PM
بسیارزیبا بود...به ویژه برگردان پارسی چامه ها بسیار شایسته و زیبا بود...درود بر این بزرگوار

آراد جان از دکمه‌یِ «پاسخ با گفت‌‌آورد» بهره بگیرید تا روشن باشد درباره‌یِ کدام پیکها سخن میگویید :e306:

Alice
01-23-2014, 11:47 PM
درود بر این بزرگوار

خواهش می‌کنم.

aradnamjoo
01-24-2014, 10:27 AM
آراد جان از دکمه‌یِ «پاسخ با گفت‌‌آورد» بهره بگیرید تا روشن باشد درباره‌یِ کدام پیکها سخن میگویید :e306:
سپاس مهربد جان...چشم

aradnamjoo
01-24-2014, 10:41 AM
دوستان من تازه اندرم و آنچنان آشنا به چم و خم نهادنجستار تازه نیستم و هم اینکه جستار تازه آنچنان با پیشباز شاید روبرو نشه...از همین رو با این که شاید پرسمانم چندان با این جستار در پیوند نباشه برآن شدم که اینجا در میان بنهم...چندروز پیش داشتم نسکی درباره چالش پارسی و تازی میخوندم که توش به پارسی ستیزی ابوریحان(که نمی دونم برابر پارسیشو چی باید بگم) برخوردم که در جاهای بسیار پارسی رو به ریشخند و نیشخند گرفت و اون رو زبانی نه شایسته ی دانش دانست که به درد داستان های خسروانی می خوره... نگر و آگاهی های شما در این زمینه(پارسی ستیزی ابوریحان) چیه؟چون گمان می کنم پیشتر جایی خوندم که او و خیام کوشش شایانی برای پارسی گویی داشتن...می شه مهر کنید و پستی در این باره بنهید؟

مزدك بامداد
01-24-2014, 11:27 AM
سکی درباره چالش پارسی و تازی میخوندم که توش به پارسی ستیزی ابوریحان(که نمی دونم برابر پارسیشو چی باید بگم) برخوردم که در جاهای بسیار پارسی رو به ریشخند و نیشخند گرفت و اون رو زبانی نه شایسته ی دانش دانست که به درد داستان های خسروانی می خوره... نگر و آگاهی های شما در این زمینه(پارسی ستیزی ابوریحان) چیه؟چون گمان می
درست است، ابوریحان، به وارون فردوسی و پورسینا که از دربار غزنوی که بسیار
اسلامیست و سخت گیر بود، گریزان بودند، از درباریان سلطان محمود غزنوی بود
و هتّا او را در جنگ هایش که به نام اسلام، هندوان را میکشت و میچاپید، همراهی
میکرد. از انجا که دربار غزنوی چنانکه گفتیم، اسلامیستی و ترک بود، درباریان نیز
بایستی به پسند سلطان محمود، دست از ستایش زبان پارسی برداشته و چیزی دیگری
را بر میکشیدند. هرچند به ناروا و از ناچاری و یا بدلخواه و برای خودشیرینی یبیشتر.


پارسیگر

aradnamjoo
01-24-2014, 12:34 PM
درست است. هرچند به ناروا و از ناچاری و یا بدلخواه و برای خودشیرینی یبیشتر.


پارسیگر
سپاس اماتا اونجا که من می دونم محمود به ویژه در سنجش با شاهان پیشین با پارسی ستیزی نداشت و در زمانش پارسی دوباره جان گرفت و شاعران دربارش نیز پارسی گو نه تازی گو بودند.

مزدك بامداد
01-24-2014, 12:48 PM
محمود به ویژه در سنجش با شاهان پیشین با پارسی ستیزی نداشت و در زمانش پارسی دوباره جان گرفت و شاعران دربارش نیز پارسی گو نه تازی گو بودند.
نه، او چامه سرایانی داشت که درست کار سدا و سیما
و سازمان تبلیغات اسلامی امروز را میکردند و برای
ستایش اوچامه میسرودند ولی نه به پارسی سره و نه
اینکه ایده های پارسی گرایی و ایرانی گرایی در ان باشد
( مانند شاهنامه). کاری که سامانیان در زنده کردن فرهنگ
ایرانی آغازیده بودند گرچه در زمان غزنویان نخستین،
ته مانده ای داشت ولی دیگر کم کم دیگر از میان رفت و
چاپلوسان و اسلامیست ها ، واژه های هرچه بیشتر تازی
به این زبان چپاندند که هرگونه بیداری و بدور افکندن
یوغ ترک و تازی از میان مردم رخت بربندد.

پارسیگر

homayoun
01-24-2014, 12:51 PM
مزدک برابر پارسی خانواده نسبت و تناسب را به مهر بدهید

نسبت مردان به زنان

ratio

مزدك بامداد
01-24-2014, 12:55 PM
ratio
ratio== برخ


پارسیگر

homayoun
01-24-2014, 01:01 PM
برای نمونه برخه مردان به زنان در ایران 103 به 100 است؟

پارسیگر

aradnamjoo
01-24-2014, 02:59 PM
نه، او چامه سرایانی داشت که درست کار سدا و سیما
و سازمان تبلیغات اسلامی امروز را میکردند و برای
ستایش اوچامه میسرودند

پارسیگر

سپاس از روشنگریت بزرگوار

Mehrbod
01-24-2014, 06:51 PM
برای نمونه برخه مردان به زنان در ایران 103 به 100 است؟

پارسیگر

دست ≠ دسته
برگ ≠ برگه
برخ ≠ برخه


پارسیگر

Mehrbod
02-02-2014, 02:48 AM
مزدک جان این دو را روشن کنید:


هشتگاه, heštgâh
هشتار, heštâr



پارسیگر

مزدك بامداد
02-02-2014, 03:11 AM
مزدک جان این دو را روشن کنید:

هشتگاه, heštgâh
هشتار, heštâr



پارسیگر

گمان کنم یکی موضع است ( نام جایگاه در عربی) = هشتگاه
و یکی دیگر همان وضعیت است، = هشتار situation ( بسان ایستار = حالت)

Nevermore
02-04-2014, 11:11 AM
دوستان من یک بنمایه آکادمیک برای ریشه ی واژه فرگشت می خواهم.خیلی از افراد به این پیشوند "فر" خرده می گیرند و می گویند که واژه ی فرگشت برابر درستی نیست.
بنمایه ای به غیر از آنکه در زیر می آورم:
رادیو زمانه | دانش و فناوری | چرا تکامل برابر درستی برای Evolution نیست؟ (http://zamaaneh.com/science/2009/12/post_80.html)
گویا نخستین بار این واژه توسط داریوش آشوری پیشنهاد شده است.اگر کسی دسترسی به متن این کتاب دارد ممنون می شوم که کمک کند:
داریوش آشوری. فـرهـنــگ عـلــوم انـســـانـی (انگلیسی - فارسـی)). تهران، ۱۳۷۴.

Mehrbod
02-04-2014, 04:32 PM
دوستان من یک بنمایه آکادمیک برای ریشه ی واژه فرگشت می خواهم.خیلی از افراد به این پیشوند "فر" خرده می گیرند و می گویند که

فر- پیشوند است, گشتن هم یک کارواژه, چسباندن این دو به مهر آکادمیک کسی یا جایی هم نمی‌نیازد = دنبال نخود سیاه نگردید.

پارسیگر

Nevermore
02-04-2014, 04:36 PM
فر- پیشوند است, گشتن هم یک کارواژه, چسباندن این دو به مهر آکادمیک کسی یا جایی هم نمی‌نیازد = دنبال نخود سیاه نگردید.

پارسیگر

مهربد جان،منظورم منبع برای معنی ِ "فر" بود.اینکه آیا فر به معنی به تدریج و به مرور هست یا خیر.

Mehrbod
02-04-2014, 04:45 PM
مهربد جان،منظورم منبع برای معنی ِ "فر" بود.اینکه آیا فر به معنی به تدریج و به مرور هست یا خیر.

خب این هم بنمایه نمیخواهد. تا جاییکه من میدانم فر- چهره‌یِ دگرسته‌یِ فرا- است که امروز بیشتر چم فراوانی میدهد و همتراز پُر است.



پُر = چنتادین
فَر = هوتادین


برای نمونه:


فر+سودن = فرسودن: فراوان سودن
پُر+خوردن = پُرخوردن: بسیار خوردن

فَر+گشتن = فرگشتن: فراوان گشتن
پُر+کردن = انباشتن, آکندن


واژه‌هایِ دیگر:


هوده = حق
بیهوده = ناحق
فرهوده —> فرهود = حقیقت

فر+هُنودن —> فرنودن: آنچه فراوان می‌هُناید, استدلال
...


بیشتر:


PN2 - ^far[^â] (http://pn2.paarsig.com/%5Efar%5B%5E%C3%A2%5D)


پارسیگر