PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بررسی حکومت رضا پهلوی به نقل از اسناد



mmns2001
07-29-2013, 08:07 AM
با درود
((این جستار را در تالاری دیگر بنده و یک محقق دیگر در حال تکمیل هستیم که البته کاربران ان تالار نیز در این راستا مطالبی را می افزایند و چون هدف یک کار فرهنگی در جهت افزایش دانایی دوستان هست بهتر دیدم در این تالار نیز این جستار را بگنجانم تا هم دوستان بهره جویند از مطالب و هم اگر کسی پژوهشی دانشیک و یا اسنادی در این مورد دارد در این جستار بگنجاند تا ما هم بهره بریم و بر دانش خود بیفزاییم))
اضهار نطرها راجب حکومت رضا خان همواره الوده به جبهه گیری های حزبی یا دینی بوده و برای دانستن واقعیات رخ داده محققی می طلبد دانا و عادل
در زیر نظر یک محقق خارج از این جبهه گیری ها را در مورد حکومت رضا شاه می اورم و سپس برسی میکنیم با اسناد و مدارک تا مشخص شود که وی دیدگاهش تا چه میزان درست بوده و جزییات حکومت رضا خان و وقایع به چه صورت از اسناد قابل استدلال است
نظر ارتور کنته راجب موضوع به نقل از کتاب جنایت و مکافات شجاع الدین شفا(یک جلدی) صفحه647):
منطقه پهناور میان دریای خزر و اقیانوس هندکه ایران نام دارداز دهها سال پیش صحنه رقابت قول اسای اینگلیسها و روسها بوده تا به جایی که در سال1919 از سوی ایران با لندن قراردادی بسته شد که به موجب ان اختیار امور اداراتی و ارتش ایران به اینگلیس واگذار شد.در 1921 ارتش سرخ روسیه حق دخالت قانونی در ایران را بدست اورد.وقتی که رضا شاه زمام امور را در دست گرفت ایران عملا مستعمره ای بود که نیمی از ان در دست لندن و نیمی در دست مسکو بود با اینهمه وی با اراده اهنین که وجه مشخص او بود کمر به نجات کشور بست.ارتش ملی بوجود اورد نظام وظیفه اجباری و عمومی مقرر داشت حقوق غیر قانونی اشغالگران اینگلیسی و روسی را ملغی ساخت و توانست به ملت خود احساس ارامش و هویت واقعی دهد و انها را از عقده های حقارت دیرنه رهایی بخشد.وی از امیختگی طبغات مختلف اجتماعی از جمله اشراف و مالکان و روشنفکران و...ملتی یک پارچه ساخت و برای تعجیل این واقعیت نام سنتی پرس یا پرشیا را به نام تاریخی و کهن ایران که نشان گر وحدت جغرافیایی بود تغییر داد و همچنین نام خانوادگی خود را به پهلوی که ریشه تاریخی دارد تحول بخشید.او نیز همانند اتاتورک که در ترکیه به نوسازی کشور خود و رهبری جامعه از دوران قرون وسطی به جهان مدرن همت گماشته بود عمل کرد و از جمله کوششهایی که انجام داد مبارزه با طبقه اخوند واپسگرا بود هرچند که قاطعیت اتاتورک را در این امر نشان نداد

در ادامه وقایع رخ داده در حکومت رضا خان را به روایت اسناد برسی میکنیم

گفتار اول
جمهوری یا شاهنشاهی رضا شاه متمایل به کدام بود؟
در اواخر سال 1301 هجری در گرماگرم کشاکش سیاسی که تغییر سلسله قاجار به پهلوی به دنبال اورد رضا خان سپه سالار به صلاح عده ای از نمایندگان مجلس و مشاوران خود تغییر رژیم ایران را از سلطنت به جمهوری مظرح کرد و این موضوع جنجال فراوانی را در مجلس و مطبوعات و غیره بهمراه داشتدر ان هنگام بزرگترین مراجع شیعه سید ابوالحسن موسوی اصفهانی محمد حسن غروی نا یینی و عبدالکریم حائری در نجف و قم بودند که در تاریخ 16 فروردین 1302 تلگرام زیر را در مورد پیشنهاد رضا خان مبنی بر جمهوریت ایران به شرح ذیل مخابره کردند:
((بسم الله الرحمان الرحیم
جنابان مستطاب حجج اسلام و طبقات اعیانو تجار و اصناف و قاطبه ملت ایران داعت تاییداتهم.چون اخیرا اضهاراتی درباره تشکیل جمهوریت شده بود که مرضی عمومی نبود و با مقتضیات این مملکت مناسبت نداشت لهذا نقض عنوان جمهوریت و القا اضهارات مذکور و اعلان انرا به تمام بلاد خواستاریم))(توضیح المسایل شجاع الدین شفا صفحات 125 تا 126)

بخوانیم در این باره نظر حسن مدرس را در مجلس به نقل از گفتگو حسن حلاج مدیر روزنامه حلاج با ایت الله مدرس مذکور در کتاب تاریخ تحولات سیاسی ایران در قرن معاصر:
نویسنده در همان روز با مرحوم مدرس ملاقات داشتم و در باره جمهوریت از او پرسش کردم ان مرحوم گفتند من با جمهوریت در ایران مخالفم ولی با سلطنت هر ادم لایقی موافقم زیرا علاوه بر اینکه اصول جمهوریت با طریقه جعفری(شیعه) مخالف است ملت نیز دچار دسته بندی برای انتخابات ریس جمهور نمی شود.

مخبر السلطنه هدایت در کتاب خاطرات و خطرات در این باره می نویسد:
مرامی که مورد توجه دسته ای در مرکز ولایات است که می باید بحث ان بالاخره به مجلس کشیده شود ولی مدرس سعی میکند که اکثریت با مخالفین جمهوریت باشد لذا از گذاشتن اعتبار نامه موافقین جمهوریت در مجلس خودداری میکند.

در این باره رضا شاه در خاطرات سفر خوزستان می نویسد:
تلگرافی به من رسید که با عقیده من راجب تغییر مملکت به جمهوری علما مخالفت کرده بودندو جمهوری را مخالف مصالح مملکت دیده بودند

مجلس در زمان سپه سالاری رضاخان طرحی برای الغای سلطنت دو هزار ساله پیشنهاد کرد. مجله ایرانشهر دیدگاه اکثریت مجلس را در سر مقاله ای با عنوان (جمهوری خواهی و انقلاب اجتماعی) چنین خلاصه می کند:

"امروزه اغلب ممالک اروپا حتی روسیه بزرگ نیز جمهوری شده است. تردیدی نیست که در این دوران جدید شکل جمهوری حکومت، بهترین نظام حکومتی می باشد. هرچند تردیدی نسبت به شایستگیهای جمهوری خواهی نداریم ولی باید بپذیریم که جمهوری خواهی به خودی خود هدف نیست، بلکه وسیله ای است برای یک هدف بالاتر = نابودی سلطنت و استبداد روحانی به خاطر هدایت توده ها به یک انقلاب اجتماعی. اکنون درست موقع براندازی قدرت پادشاهی است. موقعی که این کار را انجام دادیم، می توانیم توجه مان را به قدرت ارتجاعی تر روحانیت مزاحم و بی ثمر معطوف سازیم." (کاظم زاده، جمهوریت و انقلاب اجتماعی، مجله ایرانشهر، بهمن 1303، ص 257-258)

نمایندگان محافظه کار از ترس چنین تهاجمی و با مشاهده از میان رفتن سلطنت به دنبال الغای خلافت در ترکیه آن روز، به توده های عوام متوسل شدند. هنگامی که مدرس اعلام کرد که حمله به پادشاهی حمله به شریعت مقدس است، بزرگان اصناف در بازار تهران اعتصاب عمومی به راه انداختند و از مسجدشاه تا ساختمان محل راهپیمایی کردند. معترضان یک شعار اصلی سر می دادند: ما دین نبی خواهیم، جمهوری نمیخواهیم، ما مردم قرآنیم، جمهوری نمیخواهیم.
در واکنش به این تظاهرات، احزاب تجدد و سوسیالیست نیز با پشتیبانی شورای متحده، در طرف دیگر ساختمان مجلس تظاهرات کردند.
رضاخان با توجه به نابرابری میان دو دسته تظاهر کننده و خطر آشوب عمومی بلافاصله تسلیم شد. وی پس از گفتگو در پشت درهای بسته از اکثریت مجلس خواست تا لایحه را رد کنند. حدود دویست تظاهر کننده دستگیر شده را آزاد و اعلام کرد که برای زیارت حرم مطهر حضرت معصومه به قم خواهد رفت. اقلیت مجلس نیز در همان زمان قول دادند که از احمدشاه و سلطنت قاجار دفاع نکنند.
پیامدهای این آشتی به زودی آشکار شد. از یک سو، رضاخان آشکارا پذیرفت که اندیشه جمهوری خواهی موجد آشوب اجتماعی است، 9 نفر از فعالان کمونیست - همگی ارمنی - را دستگیر و اعلام کرد که نهاد پادشاهی مشروطه بهترین مانع در برابر بلشویسم بود.
از سوی دیگر، نمایندگان محافظه کار شایع کردند که دربار قاجار پنهانی با شیخ خزعل علیه دولت مرکزی وارد مذاکره شده است. علما نیز تصویری از احمدشاه را منتشر کردند که در آن وی با کلاه حصیری اروپایی و همراه با گروهی از زنان فرانسوی در پاریس دیده می شد. بزرگان اصناف تبریز هم به تشویق فرمانده نظامی محل در بازار دست به اعتصاب زدند و ضمن ارسال تلگرافی اعلام کردند که اگر مجلس رضا پهلوی را جانشین احمدشاه نکند، آذربایجان را از ایران جدا خواهند کرد.

منبع: یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص 166-167

رضا خان سپه سالار با با علمای تبعید شده از عراق که در تدارک بازگشت بودند در روز 6 فروردین 1303 با حائری و نایینی و اصفهانی دیدار کردند و پس از مذاکره درباره جمهوری خواهی علما تلگرامی در تاریخ12 فروردین 1303 با مضمون عدم مناسبت جمهوریت با مقتضیات این مملکت و نارضایتی عام الغای ان را اعلام نمودند.علما از ان روی با جمهوری خواهی مخالفت کردند که این امر حکومت عیر مذهبی ترکیه را تداعی می کرد.در همان روز رضا خان چنین می گوید:زمانی که برای تودیع اقایان حجج اسلام و علمای اعلام به حضرت معصومه مشرف شدم با مقام له درباره پیشامد کنونی تبادل افکار نمودم و بالخره چنین مقتضی دانستم که به عموم الناس توصیه کنم که عنوان جمهوری را موقوف(فراموش)نمایند(دیده ها و شنیده ها خاطرات میرزا ابوالقاسم خان کمالزاده ص 186 تا189)

علما از ان رو با جمهوری خواهی مخالفت میکردندکه این امر حکومت غیر مذهبی ترکیه را تداعی می کرد(سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ پژوهش دانشگاه کمبریج ص 280)

علما از پیامد جمهوریت که یک نظام سکولار و لایک بود هراس داشتند مخالفت مدرس نیز از ان رو بود که ان را محلی می دانست که رضا شاه برای پادشاهی و برقراری حکومت از ان استفاده کند(دولت و جامعه همایون کارتوزیان ص 384)

پس از شکست طرح جمهوری خواهی و بدنبال واگذاری حکومت به رضا خان در جلسه 9 ابان 1304 مجلس شورای ملی از 85 نفر حاضر 80 نفر به انقراض قاجار رای دادندکه نمایندگان روحانی مجلس نیز از ان بودند.تنها مدرس در جلسه رسمی مجلس گفت(( صد هزار رای هم بدهید خلاف قانون اساسی است)).پس از ان تلگرافهاتبریک از سوی علما و حوضه هااز رضاخان حمایت کردند و هم مراجع بزرگ شیعه و هم سنی(نایینی و حائری و کاشانی واصفهانی عراقی و خراسانی و محمد مردوخ و...) پیام تبریک برای وی فرستادند(علما و رزیم رضا شاه بصیرت منش ص 211 تا 217)

"اندیشه جمهوری احتمالا در حین گفتگوهای رضاخان با احمدشاه -برای رئیس الوزرا شدن- در ذهن او قوت یافت. نه تنها بیهودگی و بزدلی احمدشاه و نیز بی تفاوتی او نسبت به سرنوشت کشور را به چشم دید، بلکه شاهد توطئه و دوز کلک شاه بر ضد خودش هم بود ... رضاخان در روز 3 اسفند با جمع بزرگی از نمایندگان تازه انتخاب شده دیدار کرد و برنامه قانونگذاری دوره چهارم مجلس را به شرح زیر با آنها در میان گذاشت:
اعطای امتیاز نفت به شرکت نفت سینکلر(شرکتی آمریکایی که شرایط عادلانه ای نسبت به قرارداد انگلیسی ها پیشنهاد کرده بود)، لایحه خدمت نظام وظیفه، الغای القاب و وضع قانون برای انتخاب نام خانوادگی توسط همه ایرانیان، مالیات بستن بر قند و چای برای تامین هزینه راه آهن پیشنهادی ایران و از همه مهمتر تغییر قانون اساسی و جمهوری کردن ایران. رضاخان بسیار شایق بود که اصلاح قانون اساسی پیش از فرا رسیدن سال نو انجام پذیرد. فکر کرده بود به عنوان نامزد ریاست جمهوری خود او، و نه شاه یا نایب السلطنه، در مراسم سنتی نوروز برای رجال و مقامات دولتی حضور می یابد و فورا از شناسایی همگانی بهره می گیرد.

مدرس می دانست که موضوع تشکیل جمهوری اگر به رای گذاشته شود، اکثریت جمهوری خواه غلبه می کند. یگانه راه چاره آن بود که اخذ رای حتی الامکان به تاخیر افتد، به امید آنکه اتفاق نظر اکثریت از بین برود و در افکار عمومی خارج مجلس تغییری رخ بدهد. پس در اواخر ماه بهمن، به بهانه تقلب در آراء و بی نظمی در انتخابات حوزه ها، تصویب اعتبارنامه نمایندگان جدید را به تعویق انداخت.
مجلس از 11 تا 20 فروردین تعطیل بود ولی جنبش جمهوری خواهی دیگر از هم پاشیده بود. ضربه نهایی از ترکیه آمد که حکم کرد دستگاه خلافت برچیده شده است. جامعه شیعه هیچ وقت خلیفه را پیشوای روحانی خود نشمرد، ولی از میان بردن این مقام ضربه ای به مذهب بود و همه آن را نتیجه همایند برقراری جمهوری و جدایی دین و سیاست دانستند. علمای اعلام ایران موافق جمهوری نبودند ولی تا آن موقع ساکت نشسته بودند. با جریانات ترکیه، جمهوری خواهی همسنگ بی دینی گردید و مخالفت آنها به خصومت علنی تبدیل شد.
رضاخان دریافت که نبرد جمهوری را باخته است. برای جلوگیری از آبروریزی بیشتر در 12 فروردین اعلامیه ای بیرون داد:

*اولیای دولت هیچ وقت نباید با افکار عامه ضدیت و مخالفت نمایند ... و نظر به اینکه در این موقع افکار عامه مشتت و اذهان مشوب گردیده ... لهذا در موقعی که برای تودیع آقایان حجج اسلام و علمای اعلام به حضرت معصومه (ع) مشرف شده بودم با معظم لهم در باب پیش آمد کنونی تبادل افکار نموده و بالاخره چنین مقتضی دانستیم که به عموم ناس توضیح نماییم، عنوان جمهوری را موقوف سازند ... این است که به تمام وطن خواهان و عاشقان آن منظور مقدس نصیحت می کنم که از تقاضای جمهوری صرفنظر کرده و برای نیل به مقصد عالی که در آن متفق هستیم با من توحید مساعی نمایند.*

این اولین شکست رضاخان در صحنه سیاسی بود و درس تلخی از آن آموخت. اگر روحانیون در موضوعی که فکر می کنند به مصلحت آنها نیست با هم همدست شوند، می توانند توده مردم را با خود همراه سازند و نیروی آنها توانکاه است. این تجربه در تصمیمهای بعدی او برای سرکوب قدرت روحانیون بسیار موثر بود."


منبع: سیروس غنی، ایران-برآمدن رضاخان ، ص 335 - 336

خوانیم گفته های مصدق را در مجلس پنجم پس از انکه پیشنهاد جمهوریت رضا شاه ملغی شد و تغییر شاهنشاهی از قاجاریه به پهلوی در مجلس در شرف تصویب بود (گزیده ای از سخنرانی و جملات مصدق در مجلس پنجم)
بنده نسبت به ایشان(رضا پهلوی) ارادت دارم.خدمات ایشان را همه میدانند.گفتیم خانواده قاجاریه بد است.بسیار خوب هیچ کس منکر نیست و باید تغییر کند.امروز کاندیدای مسلم ما شخص وزیر الوزا(رضا خان) است ایشان سلطنت را اشغال میکند ایا کسی امروز در قرن 20 میتواند بگوید مملکتی که مشروطه است پادشاهش هم مسول هست.
اگر بگوییم پادشاه ریس الوزا نیز هست که این ارتجاع و استبداد می شود و اگر گفتیم که ایشان پادشاه و مسوول نیستند به مملکت خیانت کردیم زیرا ایشان موثر است در مقامشان در مملکت مشروطه وزیرالوزا مهم است نه شاه.
بنده را اگر تکه تکه کنندزیر بار این حرف نمی روم که یک شخص هم پادشاه باشد و هم ریس الوزرا ما قانون اساسی داریم ما مشروطه داریم ما شاه غیر مسوول داریم که بموجب اصل 45 از مسوولیت مبرا است.
اگر ایشان شاه بشود بدون مسوولیت به مملکت خیانت کردیم زیرا ایشان یک شخص محترم و یک وجود موثری است که امروز برای ما امنیت و ارامش اورده و این شکل و نظم را به مملکت داده
برود و بی اثر شود؟
بعد از انکه ایشان شاه و غیر مسوول شد ان وزیر الوزاریی که مثل ایشان بتواند کار کند و خدمت کند چه کسی است؟
من در این مملکت همچین کسی را سراغ ندارم.
تغییر قانون اساسی را مخالف مصالح مملکت میدانم اگر قانون اساسی متزلزل شد مملکت ممکن است به خرابی بیفتد اینگونه تغییر قانون اساسی سابقه می شود که قانون را سست و متزلزل می کند
در انتها مصدق از مجلس بیرون میرود تا در تغییر قانون اساسی نقشی نداشته باشد
(جمع اوری اسناد توسط امیر حسین خنجی بر گرفته از سایت شخصی ایشان ایران تاریخ)

تلاش رضاخان در سال های 3-1302 برای استقرار نظام جمهوری می توانست موفقیت آمیز باشد به شرط آنکه مدرس با بی باکی و با حرارت تمام به مخالفت با آن بر نمی خاست و یکی دو رویداد معجزه آسا هم اتفاق نمی افتاد. اما پیش از شکست کامل تلاشهای جمهوری خواهانه، موتمن الملک نماینده منفرد و رئیس مجلس آشکارا رضاخان را نکوهش و ملامت کرد. رضاخان از مقام نخست وزیری استعفا داد و به خانه اش در شرق تهران رفت، اما وقتی فرماندهان ارتش طی تظاهرات و اجتماعات حالتی تهدید آمیز به خود گرفتند، گروه بزرگی از سیاستمداران و نمایندگان مردم(از جمله مصدق) رضاخان را با کبکبه و دبدبه تمام به تهران و به ست سابقش بازگردانیدند ... در زمان ارایه لایحه خلع قاجار از سلطنت و ایجاد سلسله پهلوی، مصدق طولانی ترین و مستدل ترین سخنرانی را انجام داد. وی به بر شمردن اقدامات رضاخان در زمینه تامین امنیت و ثبات کشور می پردازد. او می گوید وجود سردار سپه در مقام نخست وزیری برای کشور سودمند است و او از نخست وزیری رضاخان حمایت می کند. اما اگر شاه شود چون به موجب قانون اساسی مسئولیتی نخواهد داشت استفاده ای که مملکت حالا از او می کند دیگر نخواهد بود. بنابراین اگر شاه بشود به صورت یک رئیس دولت بی قدرت درخواهد آمد و در آن صورت مثل این است که دست های کشور را از پیکرش جدا کرده باشند. اما اگر هدف آن است که رضاخان به یک شاه دیکتاتور تبدیل شود: اگر سرم را ببرند و اندام های بدنم را قطعه قطعه از هم جدا سازند، هرگز با چنان امری موافقت نخواهم کرد. بعد از بیست سال خون ریزی در راه آزادی و دموکراسی، آیا شما قبول می کنید که یک نفر هم شاه باشد هم نخست وزیر و هم فرمانروا؟ اگر نظر و قصد آقایان این است، این ارتجاع صرف است، استبداد خالص است و چنین نظامی حتی در زنگبار هم وجود ندارد."

همایون کاتوزیان، مصدق و نبرد قدرت، ص 65-66

در بین علما سید ابوالقاسم کاشانی از استقرار دودمان پهلوی حمایت می کرد(مصدق و نبرد قدرت-کارتوزیان ص 67)

او به نفع سلطنت رضا شاه رای داد و در اوایل سلطنت نیز در مراسم اعیادحضور می یافت و در بسیاری از موارد سعی می کرد با مکاتبه و توصیه به ریس الوزا و سایر مسوولان رژیم از حقوق ملت دفاع کند و سعی داشت از طریق مجلس بر روند امور تاثیر گذارد.رویه ایت الله کاشانی پس از چندی به مخالفت تبدیل شد(بصیرت منش -علما و رژیم شاه ص 524)

بخوانیم خطبه امام جمعه تهران در مجلس تاجگذاری رضا شاه را در 5 اردیبهشت 1305:
منت خدای را که تاج کنونی را افسر سری کرد که به نیروی فعل و درایت و الطاف ربانیت مقام سلطنت ایران را احراز فرموده از حضرت احدیت تمنا داریم که بیش از پیش در حفظ اساس دیانت و مقام روحانیت توجه فرموده که موجب تشکر عموم ایرانیان و بقای سلطنت در ان دودمان خواهد بود(تاریخ اجتماعی و سیاسی و نظامی واقتصادی ایران رضا شاه کبیر-گرامی -ص143)

دیدیم که رضا شاه متمایل به جمهوریت بود و روحانیت که قالب مجلس و پرطرفدار و با نفوذ در توده های مردم بودند با این حرکت مخالفت و کوشش در به تخت نشاندن رضا شاه داشتند.حال ایا پذیرفتن مقام سلطنت از سوی رضا پهلوی ایا کاری درست بود؟
می خوانیم در این باره نظر یک محقق را راجب اوضاع انزمان که هرچند مختصر است ولی دورنمای ان روزگار را بتصویر کشیده:
شکست انقلاب مشروطه بدلیل دیکتاتوری رضا شاه نبود بلکه دیکتاتوری رضا شاه به علت شکست انقلاب مشروطه بود. مشروطه در همان اوج پیروزی خود در مجلس دوم شکست خورد.در سال 1299 که رضا خان سپه سالار در صحنه حاضر شد 12 سال از مجلس دوم می گذشت در این فاصله حکومت مرکزی از حرکت باز ایستاد بود.حکومت خودمختار اذربایجان و گیلان اعلام شده بود و خانهای عشایر بر کردستان و فارس و خوزستان و بلوچستان تسلط یافته بودند.اینگلیسها در پی جدا کردن اندامهای سالم ایران از پیکر پاره پاره ای مملکت بودند.احمد شاه جواهراتش را بسته بود و اماده سفر به اروپا و فرار بود.چیزی از انقلاب مشروطه نمانده بود که نیروهای فرصت طلب و واپسگرا و بیگانه پرست باقی گذاشته باشند(نگاه از بیرون-داریوش همایون-ص203)


گفتار دوم

برسی کودتای 3 اسفند 99:

هنوز چگونگی این کودتا برای محققان در ابهام است که البته چند تنی نظره هایی دارند ولی کافی نیست .ما در اینجا به ذکر برخی از اسناد منتشره که اصالت دارند و زایده استدلال محققان(که برخی با توهم به این موضوع داستانپردازی کردند) نیست می پردازیم تا شاید برخی از ابهامات را رفع کنیم و البته دانستن وقایع بلافاصله پیش از 1299 ناچارا باید بیان شود تا درکی از اوضاع و احوال انزمان و واقعیت انجام شده برای مخاطب از ان روزگار تصور شود
متاسفانه ابهامهای سیاسی این ماجرا با ابهامات تاریخی ان ابهام در این موضوع را دو چندان کرده با اینکه طبق قانون اسناد محرمانه اینگیس بعد از مدت 30 سال برای محققین رونمایی می شود ولی بار
دایره المعارف بریتانیکا چاپ 1998 در این باره می نویسد:
بر خلاف ایالات متحده امریکا و اتحاد شوروی پیشین سازمانهای اطلاعاتی بریتانیا بخش
عمده ای تاریخ سازمان خویش را با بالاترین میزان پنهانکاری مورد محافظت قرار می دهند

اما اوضاع کمی قبل 1299 برای ایران و ایرانی چگونه می گذشت.؟

کار ستمکاری در تمام مملکت بخصوص در نقاطی که حکومت ایالتی هست شدیدتر از دوره استبدادی شده و مردم ناچار به قوای اجنبی متوسل شده اند که سیاست اجنبی نیز همین است(دولت ابادی-حیات یحیی-جلد 3ص262)

سازمانها و دوایر دولتی بقدری خراب است که براستی نبود شان از بودنشان برای اسایش مردم بهتر است.ریس تازه دولت هم مجبور شده بگوید اطاعت چون هر کار محتاج است به پول و پول را بانک شاهی باید به دولت بدهد و البته با اجازه سفارت اینگلیس(دولت ابادی -حیات یحیی ص 263 جلد 3)

شاه جوان بی علاقه به مملکت بود چنان که می گوید(دیدم که مردم ما با پدرم چه کردند.پس باید تحصیل مال کرد و تا ممکن شد اینجا ماند سپس به یک مملکت ازاد رفت و در انجا زندگانی کرد).عمده وجود نقدینه داران اعمم از شاه ودرباریان و روحانی نمایانان و رجال دولت در بانک شاهنشاهی اینگلیس جمع شده بودند(دولت ابادی -حیات یحیی-جلد4 ص177 و 204)

همه اینها(مصیبتها)بر می گردد به نبود یک مرد یک مرد توانا که قد علم نموده و پیش از هر کاری قوای صالح فکری را در وجود علاقمندان به اصلاحات اساسی هر قدر هم ضعیف باشد تمرکز داده و با تشکیل قوای نظامی مختصری طرق و شوارع را امن نموده راه را بر بهانه جویی بیگانگان ببندد و وسایل اساسی اصلاحات مملکت را پدید اورد(دولت ابادی-حیات یحیی-جلد 3 ص251)

مجلس دایر شد با نمایندگانی که بیشتر انها لیاقت برای ان مقام را نداشتند و نظامنامه انتخابات انها به به قوت ملکی یا به نفوذ روحانیت و یا طرفداری از بیگانگان به کرسی نمایندگی نشستند(دولت ابادی-حیات یحیی-جلد 3 ص281)
ادامه دارد

mmns2001
07-30-2013, 03:38 PM
ادامه برسی وضعیت کشور و مردم بلافاصله پیش ازکوتای 3 اسفند 99:

نا امیدی سرتاسر مملکت را فرا گرفته با هر کس سخن از اصلاحات می گویی بغیر از نمی شود و کار گذشته یعنی تغدیر امور از دست داخله خارج است جوابی شنیده نمی شود(دولت ابادی-حیات یحیی ج3ص263)

صدها هزار نفر از مردم در این مملکت بطور منظم از گرسنگی و حصبه و وبا می مردند.روح مردم این کشور از فرط رنج کشیدن بکلی فلج شده است(کالدول-خاطرات-به نقل از جنایت و مکافات شجاع الدین شفا ص 655)

در 14 سال اول مشروطیت 37 کابینه پیاپی در ایران تشکیل شد یعنی بطور متوسط هر چهار ماه یک دولت جدید بر سر کار می امد.در این دولتها مهره ها همانهایی بودند که بودند.16 تن به دفعات ریس الوزا شدند و 54 تن هر کدام از یک تا هشت نوبت وزیر الوزرا شدند(هماینوفر-مقاله شاه یا وزیر-نقل از هفته نامه کیهان)

اخرین کابینه دوران مشروطیت پیش از رضا شاه کابینه مشیرالدوله بود که اول ابان 1302 استعفا کرد و این 66 کابینه دوره مشروطیت بود که تا ان تاریخ از عمرش تنها 18 سال می گذشت(شمیم-ایران در دوره سلطنت قاجار-ص 496)

از ارتش و ژاندارمری خبری نبود...فرماندهان سربازان در شمال روسها بودند و در جنوب اینگلیسها...خارجیان شیلات و نفت و گمرکات و پست و تلگراف و بانکها را تحت اداره خود داشتند و صنعت و کشاورزی و تجارت در قرون وسطی قرار داشت...تنها یکصدم مردم ایران سواد داشتند... در سرتاسر مملکت تنها یک مدرسه متوسطه وجود داشت... راه اهن و برق و تلفن و جاده شوسه برای ایرانیان رویایی بیش نبود...اشرار مسلح خود دادگاههای مخصوص داشتند و به میل خویش عدالت را اجرا می کردند در حالی که رسما سازمان قضایی در دست روحانیون بود که اکثرشان دستخوش فساد بودند...راهها بقدری ناامن بود که برای مسافرت از تهران به مشهد میبایست به روسیه رفت و از ان کشور عبور کرد...کشور دچار هرج و مرج و قحطی و مردم گرفتار گرسنگی بودند و در عوض فئودالها و خانهای ایالات و مالکان بزرگ با همدستی اخوندهای متنفذ پیوسته قدرت بیشتری کسب می کردند.چنانکه در ان واحد جنگلی ها در شمال و شیخ خزعبل در جنوب و عمال قشقایی در فارس و گردنکشان در اصفهان با حمایت کنسولگری اینگلیس به چپاول مردم مشغول بودند.بازارهای تعذیه و روضه خانی رونق بی سابقه داشت و شیوع تریاک غوغا می کرد(خاطرات رضا شاه نقل از محمد رضا شاه پهلوی- ماموریت برای وطنم-فصل اول)

ایران به سرعت بسوی قطعه قطعه شدن می رفت.در کرانه جنوب باختری خزر جمهوری جنگی امیزه ای از ارمانخواهی و سرگشتگی خونبار عرضه می کرد.در بخشی از خوزستان شیخ خزعل می کوشید تا فاصله خود را از مرکز بیشر و بیشتر کند.در بلوچستان استعمار به بهانه حفظ خطوط تلگراف مناطق وسیعی را در اشغال خود داشت.چندین قدرت خارجی از حقوق ویژه کاپیتالسیون در ایران برخوردار بودند.مملکت چیزی به نام ارتش نداشت...فئودالیسم بی سوادی و فقر بیماری و هرج و مرج و جهت گم کردگی ملی افق اینده ایران را تیره و تار میکرد.از مشروطه سایه ای بیش نمانده بود(هفته نامه کیهان-چاپ لندن 2 اسفند 1363)

sonixax
07-31-2013, 01:35 AM
رضا شاه چنین ملتی را از قاجار تحویل گرفت!


http://www.youtube.com/watch?v=fyDahNrIZVM

sonixax
07-31-2013, 01:36 AM
فردایی روشن: پیش پتیشینی جهت در خواست از من و تو برای ساخت مستندی دیگر در مورد رضا شاه(+تصاویر کمکی) (http://fardaayiroshan.blogspot.com/2013/07/blog-post_30.html)



از آنجایی که مستند اخیر رضا شاه موجب اعتراضات عدّه‌ای از مخالفان پهلوی شده است


و اعتراضات هر روز شدید تر و حالتی عصبانی تر میابند, بنابراین از من و تو در خواست مستند دیگری میشود.





من و تو دقت کند که در مستند جدید :
۱- زندگی‌ مردم قبل از آمدن رضا خان را بسیار بیشتر و بهتر به نمایش بگذارد. آن دموکراسی که در دوران قاجار داشتیم چگونه بود، و اینکه اصلا بدون وجود شناسنامه و ثبت احوال و نام خانوادگی سیستم رای گیری چگونه عمل میکرد.و اینکه رضا قلدر چگونه آن سیستم هوشمندانه را کاملا از بین برد،






دوم اینکه در این دموکراسی نمایندگان فعال مجلس،برای مشکلات جامعه، سواد بهداشت رفاه,چه میکردند و چه زیر ساخت‌هایی‌ انجام شده بود که باز رضا شاه با دیکتاتوری آن را از بین برد


سوم: مردان بسیار عملگرا و دلسوز ایران و ایرانی را بیشتر زوم کنند که تا اینکه بهتر متوجه شویم چرا رضا خان آن‌ها را کنار گذاشت.


چهارم اسناد بیشتری رو کنند تا همه بدانیم رضا خان نوشیدنی‌ انرژی زا مصرف می‌کرده تا اسمش اینچنین در تاریخ بماند ....وگرنه یک انسان عادی که هر روز نمی‌تواند از سپیده تا غروب بر پشت اسب یا پیاده، زمستان و تابستان آن هم در سنّ ۵۰ سالگی از این سؤ به آن سؤ برود و همه موارد را با دیکتاتور بازی چک کند




چند تصویر کمکی‌ برای مستند جدید:



ادایِ گدا‌ها را در آوردن یکی‌ از سرگرمیهای مردم زمان دموکراسی مرفه قاجار

http://www.daftarche.com/images/imported/2013/07/37.jpg (http://4.bp.blogspot.com/--kQaJTMjaF8/UffqZhA4-JI/AAAAAAAAAe0/CuH867yr3oU/s1600/0974fb0b04.jpg)







احمد شاه در مجلس همراه با آخوند‌ها در حال بررسی‌ اوضاع کشور و دموکراسی

http://www.daftarche.com/images/imported/2013/07/38.jpg (http://2.bp.blogspot.com/-TfLXahPvyPc/UffrM-nMx4I/AAAAAAAAAe8/RG0a5gSSFHE/s1600/1577.jpg)







پیاده سازی دموکراسی و قانون در زمان قاجار

http://www.daftarche.com/images/imported/2013/07/39.jpg (http://4.bp.blogspot.com/-1YoU4PpNPCs/UffuUVuwqZI/AAAAAAAAAfM/Yxdshugan80/s1600/post-10-1247319546.jpg)







اجرایِ احکام دمکرات اسلامی در زمان قاجار

http://www.daftarche.com/images/imported/2013/07/40.jpg (http://1.bp.blogspot.com/-BjgHIqspBN4/UffumLOlgOI/AAAAAAAAAfU/hWXCKOk7iJc/s1600/Sevruguin1.jpg)







بر گذاری مراسم تعزیه خانی و عزاداری حسینی در جهت پیشرفت دموکراسی

http://www.daftarche.com/images/imported/2013/07/41.jpg (http://1.bp.blogspot.com/-H7fSu2eKDSk/Uffv2RrIUJI/AAAAAAAAAfg/f0zxcdEYMTw/s1600/2793_170.jpg)







زندانیان زمان قاجار در فضایی بسیار آزاد همراه با رعایت حقوق بشر

http://www.daftarche.com/images/imported/2013/07/42.jpg (http://1.bp.blogspot.com/-krWpxQsmztg/UffwnTLKpqI/AAAAAAAAAfo/HsnOw57MxGk/s1600/16796.jpg)



دموکراسی قاجار به معتاد‌ها کاری نداشت، آنها تمام روز میخوابیدند متأسفانه رضا قلدر بساط اعتیاد را بر چید.

http://www.daftarche.com/images/imported/2013/07/43.jpg (http://3.bp.blogspot.com/-APS4blJKJl0/UfhaTT7CvxI/AAAAAAAAAgE/IVpMobsETxk/s1600/135835939.jpg)




باز دید احمد شاه قاجار و حیرت همراهانش از هواپیمایِ ملخ دار و کمک به پیشرفت تکنولوژی در میهن

http://www.daftarche.com/images/imported/2013/07/44.jpg (http://4.bp.blogspot.com/-Eane7MQBM-g/Uff5JLPSLvI/AAAAAAAAAf4/y9VKoiF11jc/s1600/malakh+dar.jpg)




و ....






در مستند جدید لطفا من و تو بیشتر مشخص کند که ایران ما در زمان قاجاری چگونه کاملا مستقل بود و مستشاران روس و انگلیس اصلا کوچکترین دخالتی حتا در سفر کردن پادشاهان قاجار نداشتند ولی‌ رضا خان پایِ آن‌ها را به کشور باز کرد...


من و تو فراموش نکند که رضا قلدر در حالی‌ قجر را سرنگون کرد که احمد شاه همراه با تمام شهزادگان قاجار و نمایندگان مجلس در حال آبادانی کشورش و خدمت به میهن بود.

علاوه بر آن‌، من و تو چندین بلوک سیمانی نمادین ( آرامگاه خراب شده رضا شاه ) بگذارد تا مخالفین باز هم با مته آن را دریل کنند تا نسبت به این مستند دروغین ساخته شده کمی‌ جبران شود.




در پایان تقاضا میشود اسناد و مدارک دیگری که از دید نگارنده غافل مانده را ضمیمه نمائید تا تحت پرونده‌ای کامل برای این شبکه ارسال کنیم.




و من الا التوفیق

sonixax
07-31-2013, 01:59 AM
پاسپورت ایرانی؛ آنچه بود، آنچه شد
(http://www.radiofarda.com/content/f14_iranian-passport/25060422.html)


کاملا محترمانه و با تمام جزئیات برایم توضیح می‌داد. گفت اگر بیشتر از ۷۵ هزار یورو نقد سپرده‌گذاری کنم، نامم در فهرست مشتریان ویژه بانک ثبت می‌شود و می‌توانم از انواع امکانات و تسهیلات آن استفاده کنم. صراحتا گفت که در این صورت می‌تواند ویزای دو ماهه‌ام را نادیده بگیرد و ترتیب افتتاح یک حساب دائمی را برایم بدهد. من هم ذوق‌زده قبول کردم. نامم را پرسید تا برایم از مسئول مربوطه وقت ملاقات بگیرد. یکی دو بار فامیلی‌ام را تکرار کردم اما متوجه نشد. با خنده خواست پاسپورتم را به او بدهم تا از روی آن نامم را یادداشت کند. درست در همین لحظه بود که همه چیز فرق کرد. اول خنده‌اش یخ زد اما فورا خودش را جمع و جور کرد. خواهش کرد چند دقیقه منتظر بمانم. از صندلی‌اش بلند شد و به قسمت اداری رفت. بعد از چند دقیقه برگشت، به من نگاه کرد و گفت: «واقعا متاسفم اما ما در این بانک نمی‌توانیم برای ایرانی‌ها حساب باز کنیم.»


اینها را حمیدرضا، یک ایرانی ۴۲ ساله می‌گوید که سال گذشته ویزای توریستی ورود به فرانسه را گرفته بود.

«با هزار بدبختی ویزا گرفتم. رفتار کارکنان سفارت در تهران واقعا بی‌ادبانه است. مطمئنم در کشور خودشان با حیوانات خیلی محترمانه‌تر برخورد می‌کنند. آخرش هم به همسرم و دختر کوچک‌مان ویزا ندادند تا خیال‌شان راحت باشد که بر می‌گردم. فکر می‌کردم اگر بتوانم در فرانسه یک حساب بانکی داشته باشم، کارمان برای گرفتن ویزا در دفعات بعد راحت‌تر می‌شود که نشد.»

کشور مسلمان و آسیایی اندونزی آخرین کشوری است که اعلام کرده شهروندان ایران دیگر نمی‌توانند در فرودگاه‌های این کشور، ویزای ورود را روی پاسپورت خود داشته باشند.

قبل از اندونزی، گرجستان هم به طور یک جانبه قرارداد لغو روادید با اتباع ایران را باطل اعلام کرده بود و ایرانیان از مردادماه برای ورود به این کشور باید درخواست ویزا کنند.

در رتبه آخر اعتبار

«هنلی و شرکا» یک شرکت بین‌المللی است که در زمینه اقامت و شهروندی فعالیت می‌کند.
این شرکت، سالانه، گزارش‌هایی درباره اعتبار پاسپورت کشورهای مختلف جهان تهیه و منتشر می‌کند که به عنوان معیاری از میزان اعتبار و شخصیت شهروندان آنها در جامعه بین‌الملل مورد توجه قرار می‌گیرد.

در گزارش سال ۲۰۱۲ «هنلی و شرکا»‌، پاسپورت ایرانی جزو بی‌اعتبارترین پاسپورت‌های جهان بود.

در میان تقریبا ۱۰۰ کشوری که اعتبار گذرنامه آنها در این گزارش سنجیده شد، ایران در کنار افغانستان در رتبه ۹۶ قرار داشت.

بر اساس این گزارش، شهروندان ایرانی در سال ۲۰۱۲ برای سفر تنها به ۳۷ کشور جهان نیازی به درخواست ویزا نداشتند. این کشورها اکثرا در آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی قرار دارند.

آن‌گونه که «هنلی و شرکا» بررسی کرده، فقط پاسپورت کشورهای نپال، لبنان، پاکستان و افغانستان، از پاسپورت ایرانی بی اعتبارتر هستند.

بخشی مهم از حس تحقیر جمعی

سعید پیوندی، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه پاریس می‌گوید: «بی‌اعتباری پاسپورت ایرانی، بخشی مهم از حس تحقیر جمعی است که ایرانیان در سراسر جهان با آن روبرو هستند.»

به گفته آقای پیوندی، شهروندان ایرانی وقتی می‌بینند که اعتبارشان تا این حد در جامعه بین‌المللی پایین است، دچار احساس تفاوت با دیگران و تحقیر جمعی می‌شوند. به همین خاطر است که مسئولان حکومتی و حامیان‌شان خیلی تلاش می‌کنند تا این حس را تسکین دهند و بگویند درست است که دولت‌ها با ما خوب نیستند ولی در عوض ما در نزد افکار عمومی کشورها محبوب هستیم.

گزارش «هنلی و شرکا» حاکی از آن است که گذرنامه کشورهایی مانند آنگولا، اتیوپی، جیبوتی، لیبی، بنگلادش، بوسنی و هرزگووین، مصر، تایلند، امارات متحده عربی، ویتنام و مالزی، وضعیت بهتری از گذرنامه ایرانی دارند.

از عرش تا فرش

البته اوضاع همیشه به این سیاهی نبوده است. پیش از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و در اواخر حکومت پهلوی، شهروندان ایران می‌توانستند بدون درخواست ویزا به بسیاری از کشورهای جهان از جمله بیشتر کشورهای اروپایی سفر کنند.

در آن هنگام کشورهایی مانند فرانسه، آلمان غربی، بریتانیا، ایتالیا، سوئد، ژاپن، کره جنوبی و... از ایرانیان بدون ویزا پذیرایی می‌کردند.

وقوع انقلاب و حمله دانشجویان موسوم به «مسلمان پیرو خط امام» به سفارت آمریکا در تهران و گروگان‌گیری پرسنل آن، آغازگر روند افول پاسپورت ایرانی بود.

اکنون سال‌هاست که شهروندان ایرانی مجبورند برای وارد شدن به سفارتخانه کشورهای مختلف در تهران، ساعت‌ها در صف‌های طولانی بایستند و از چند ماه قبل وقت سفارت بگیرند.

گزارش‌های متعددی هم از رفتار توهین‌آمیز کارکنان سفارتخانه‌های خارجی در تهران با اتباع ایرانی در سال‌های اخیر منتشر شده است.

«کشوری که به قهقرا می‌رود»

آقای پیوندی می‌گوید: «معیارهای مربوط به اعتبار پاسپورت کشورها می‌توانند در طول زمان تغییر کنند. اتباع یک کشور می‌توانند در یک مقطع زمانی به آسانی به کشورهای دیگر مسافرت کنند اما اتفاقات بعدی می‌تواند شرایط را متفاوت سازد.»

او ایران را یکی از «برجسته‌ترین نمونه‌ها» در این وضعیت می‌داند: «کشوری که قبل از سال ۱۳۵۷ به دلیل رابطه دولتش با دنیا و شرایط اقتصادی، تسهیلات زیادی برای شهروندانش در دنیا وجود داشت، به مرور زمان دچار وضعیتی کاملا متفاوت می‌شود.»

به گفته این استاد جامعه شناسی دانشگاه پاریس، حکومت یک کشور، تاثیر بسیار زیادی بر تصویر آن کشور در جامعه بین‌الملل می‌گذارد و در شرایطی که دولت ایران روابط خوبی با بسیاری از کشورهای جهان ندارد، تصویری که از این کشور در دنیا ثبت شده، تصویر کشوری است که به قهقرا می‌رود.

بازگشت احترام

شاید به همین خاطر بود که حسن روحانی، رییس جمهوری منتخب ایران، در جریان تبلیغات انتخاباتی خود «قول» داد تا «احترام» را به پاسپورت ایرانی بازگرداند.

احترامی که حتی ارشدترین مقام‌های حکومتی جمهوری اسلامی هم اذعان دارند که قبل از انقلاب وجود داشت و پس از انقلاب دیگر اثری از آن باقی نمانده است.

اکبر هاشمی رفسنجانی، رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام در خردادماه امسال گفته بود: «ایران کشوری عزیز بود. من خودم با ماشین همه کشورهای اروپایی را گشتم و رانندگی کردم. از این کشور به آن کشور می‌خواستم بروم، فقط پاسپورت را نشان می‌دادم. حالا به جایی رسیدیم که مردم امروز می‌ترسند زن خودشان را با خود به سفر خارجی ببرند چون بی‌اهانتی [بی احترامی] می‌شود.»

البته در حکومت ایران، همه مانند آقای هاشمی فکر نمی‌کنند.

سرتیپ پاسدار محمدرضا نقدی، رییس سازمان بسیج مستضعفین در آبان ماه ۱۳۸۹گفته بود: «شما به هر کجای دنیا که سفر می‌کنید، فقط کافی است پاسپورت خود را نشان دهید تا ببینید چقدر مردم دنیا به شما عشق و علاقه دارند.»

سعید رفیعی، یکی از مسئولان آژانس مسافرتی لندن در بریتانیا می‌گوید: «پاسپورت همان پاسپورت است ولی تغییر شرایط سیاسی، اقتصادی، روابط میان دولت‌ها و تحریم‌های بین‌المللی است که مشکلات را هر روز بیشتر می‌کند.»

آقای رفیعی اضافه می‌کند: «ما قبلا مسافر زیاد داشتیم، ویزا هم زیاد می‌گرفتیم. اما الان هم به علت شرایط اقتصادی و افزایش قیمت ارز، از تعداد مسافران کاسته شده و هم سخت‌گیری سفارت‌ها درباره ایرانی‌ها نسبت به قبل بسیار بیشتر و صدور ویزا خیلی کمتر شده است.»

دموکراسی، رفاه، پاسپورت معتبر

«هنلی و شرکا» در گزارش سال ۲۰۱۲ خود آورده که دانمارک، کشور دمکراتیک و ثروتمند شمال اروپا، معتبر‌ترین گذرنامه را در میان تمام کشورهای جهان دارد. شهروندان دانمارک در سال گذشته می‌توانستند بدون دریافت روادید یا ویزا به ۱۶۹ کشور جهان سفر کنند.

رتبه دوم به طور مشترک به سه کشور سوئد، فنلاند و آلمان اختصاص دارد که باز هر سه از کشورهای دموکراتیک و توسعه‌یافته شمال و مرکز اروپا هستند. شهروندان این کشور‌ها در سال ۲۰۱۲ امکان مسافرت بدون ویزا به ۱۶۸ کشور جهان را داشته‌اند.

بریتانیا، فرانسه، هلند و بلژیک، چهار کشور دیگر اروپایی هستند که شهروندان آنها امکان سفر بدون ویزا به ۱۶۷ کشور جهان در سال ۲۰۱۲ را داشتند و بدین ترتیب دارای سومین پاسپورت معتبر در تمام دنیا بوده‌اند.

رتبه چهارم به دوک‌نشین لوکزامبورگ از ثروتمند‌ترین و کوچک‌ترین کشورهای جهان رسیده که شهروندان آن توانسته‌اند به ۱۶۶ کشور بدون ویزا سفر کنند.

ایتالیا دیگر کشور اروپایی نیز در کنار لوکزامبورگ قرار دارد و تازه در اینجاست که نوبت به کشوری غیر اروپایی می‌رسد؛ ایالات متحده آمریکا که شهروندانش در سال گذشته می‌توانستند به ۱۶۶ کشور بدون روادید سفر کنند.

Dariush
07-31-2013, 03:16 PM
رضاخان، اگر کاری کرده وظیفه‌اش بوده. این روزها بوی گندِ سلطنت هم بس آزار دهنده شده. کسی آیا از اینها سخن می‌گوید:
1-انحلالِ قانونِ مشروطه و مجلس
2-برپایی استبدادی‌ترین استبدادِ تاریخِ ایران
3-زمین‌خواری گسترده از دهقان‌های روستایی که تنها بخشی از آن را احمد کسروی برملا کرده است
4-کشتنِ میرزاده عشقی و دیگران و آزار و اذیتِ بسیاری دیگر از قبیلِ عارفِ قزوینی (بهار هم با شانس از ترور نجات پیدا کرد).
5-حمایت و دوستی با فاشیسم:
2235

در قسمت پایین عکس به زبان آلمانی نوشته است:

اعلیحضرت همایونی
رضا شاه پهلوی
شاهنشاه ایران
با بهترین آرزوها
برلین 12 مارس 1936 - امضای آدولف هیتلر



P.S:(شخصِ خاصی مخاطب نیست، بلکه حال و هوای این روزهای بحث‌های سیاسی-قهوه‌خانه‌ایِ امروزِ ایران مدنظر است).

undead_knight
07-31-2013, 03:20 PM
رضا شاه چنین ملتی را از قاجار تحویل گرفت!


http://www.youtube.com/watch?v=fyDahNrIZVM

نشون دادن دستاوردهای رضاشاه بدون توجه به فاکتور زمان نادرسته، حتی در همین جمهوری اسلامی که از نظر من یک نوع طاعون سیاسی! هم هست با گذشت سی و اندی سال پیشرفت های قابل ملاحظه ای در کشور رخ داده و حتی در کشورهای هایی مثل عربستان با وجود اینکه از نظر سطح فرهنگ عقب مونده تر میبینمشون هم گذشت زمان حداقل ظاهر رو تا حدی تغییر داده.

یکی باید از این دوستان مدافع سوال کنه برای پیشرفت همون مجلس مشروطه نیم بند و مستقل هم باید نابود میشد!؟:))

sonixax
07-31-2013, 05:09 PM
نشون دادن دستاوردهای رضاشاه بدون توجه به فاکتور زمان نادرسته، حتی در همین جمهوری اسلامی که از نظر من یک نوع طاعون سیاسی! هم هست با گذشت سی و اندی سال پیشرفت های قابل ملاحظه ای در کشور رخ داده و حتی در کشورهای هایی مثل عربستان با وجود اینکه از نظر سطح فرهنگ عقب مونده تر میبینمشون هم گذشت زمان حداقل ظاهر رو تا حدی تغییر داده.

یکی باید از این دوستان مدافع سوال کنه برای پیشرفت همون مجلس مشروطه نیم بند و مستقل هم باید نابود میشد!؟:))

مطمئن باشید اگر شخصی مانند رضا شاه نبود امروز ما یک چیزی در حد افغانستان بودیم شاید هم کمتر .
وقتی شما میتوانید از فاکتور زمان و پیشرفت ناخواسته به واسطه گذر زمان صحبت کنید که همین روند برای سایر کشورها هم طی شده باشد !

چرا افغانستان اینچنین نشد ؟
چرا بسیاری از کشورهای آفریقایی پیشرفتی نداشتند ؟
چرا پاکستان هنوز کشوری عقب مانده است؟
و بسیاری نمونه های دیگر .


رضاخان، اگر کاری کرده وظیفه‌اش بوده.

نه وظیفه اش نبوده . میتوانسته مثل باقی پادشاهان قاجار فقط بدزدد و بچاپد و بعد هم به انگلیس و روسیه و ... فرار کند .
درسته که مستبد بود ولی در عین حال میهن پرست هم بود و همین میهن پرستیش بوده که باعث شده دست کم امروز قاطی باقی کشورهای دور و برمون یک حرفی برای گفتن داشته باشیم .


1-انحلالِ قانونِ مشروطه و مجلس

قانون مشروطه و مجلس قبل از رضا شاه فاتحه شان خوانده شده بود زمانی که رضاشاه به قدرت رسید اصلن مشروطه ای دیگر در کار نبود ! اگر انتقاد شما بر این است که چرا دوباره مشروطه و مجلس را احیا نکرد یا تلاشی در این باره نکرد این بحثی دیگر است و البته وارد هر چند که یک سری جانوار مثل مدرس و سایر آخوندهای شپشوی زمان مانند امروز همواره وجود داشته اند که با هرگونه نظام جمهوری مخالفت کنند ولی به هر حال این انتقاد وارد است .
میتوانست به هر حال پس از رسیدن به قدرت نظام جمهوری مد نظرش را ایجاد کند .


2-برپایی استبدادی‌ترین استبدادِ تاریخِ ایران

این هم از آن بزرگنمایی ها و ادعاهای عجیب و بزرگنمایی شده ی شورشیان 57 است که مدام تکرار میشود !
بله جکومت رضاشاه استبدادی بود و کسی هم منکرش نیست . ولی استبدادی ترین استبداد تاریخِ ایران نامیدنش بی انصافی است .


4-کشتنِ میرزاده عشقی و دیگران و آزار و اذیتِ بسیاری دیگر از قبیلِ عارفِ قزوینی (بهار هم با شانس از ترور نجات پیدا کرد).

میخواید هر کس دیگه ای هم که کشته شده ببندید به رضاشاه ؟ سندی هم دارید که رضاشاه عشقی را کشته ؟
اینکه یکی از دوستانش خبر محرمانه شنیده شده سند ؟! خوبه که دوستان قاضی نشدند وگرنه همین طوری بدون سند و از روی شنیده ای که معلوم نیست ادعای دروغ است یا خیر حکم صادر میفرمودند .
احیانن نمیخواهید امثال مدرس را هم بگذارید در لیست مظلومان کشته شده به دست رضاشاه ؟ چون این جانور واقعن به دستور رضاشاه کشته شده . نواب صفوی چه ؟ به هر حال خاندان پهلوی وی را دستگیر و اعدام کرده .

من بالاتر هم گفتم منکر استبدادی بودن حکومتش نیستم ولی همان طور که شما همه چیز را به زمان پاس میدهید بیایید اندکی فقط اندکی هم انصاف داشته باشید و همین حکومت استبدادی را هم به موقعیت مکانی و زمانیش پاس بدهید !



5-حمایت و دوستی با فاشیسم:

این را میشود نوشت به پای بیسوادی اش . فکر میکرد اگر با آلمان دوست باشد میتواند خیلی زود تر کشور را توسعه دهد . و اگر تنها اندکی زود تر آلمانیها را از ایران اخراج میکرد شاید تاریخ به شکل دیگری رقم میخورد .
نقد منصفانه هرگز ایرادی ندارد . ولی حمله هایی که از سر نفرت و کینه باشد داستانش فرق دارد .
اینکه شخصی به کشور خدمت کرده را بگوییم وظیفه اش بوده و بعد فقط بچسبیم به نقاط سیاه حکومتش . دست آخر هم بیاییم با یک قیاس مع الفارق چهار تا پیشرفت چُسکی جمهوری اسلامی را مقایسه کنیم به کنفیکون فرهنگی / اقتصادی که در آن دوران به وقوع پیوسته اوج بی انصافیست .

شخصن تمامی تاریخی که توسط شورشیان 57 و جمهوری اسلامی در مورد حکومت پهلوی ها نوشته شده و یا به چاپ رسیده را مشتی دروغ و اراجیف و نقل های تحریف شده میدانم .

دروغهایی مانند رضا شاه برای انگلیسی ها راه آهن سراسری احداث کرد .

بله هیچ شکی نیست که حکومت رضاشاه یک حکومت استبدادی بوده ولی در عین حال هیچ شکی هم نیست که رضاشاه پدر ایران مردن و نوین است . هر چند که جمهوری اسلامی دارد مادر ایران مدرن و نوین را ....

اینها فهرست میراث رضاشاه است :


رضاشاه برای سامان اداری و اقتصادی کشور، چه در جایگاه پادشاه و چه در جایگاه نخست‌وزیر و وزیر جنگ، کارهایی کرد که برخی از آن‌ها عبارت‌اند از :

دستور به سر گذاشتن کلاه پهلوی به جای دستار و عمامه به همهٔ مردم در سال ۱۳۰۳ خورشیدی (در پست نخست‌وزیری)
متحدالشکل کردن لباس مردان (جایگزینی کلاه پهلوی با کلاه شاپو) و اجباری کردن کت و شلوار و کفش مردانه به جای لباسهای سنتی
کشف حجاب (تغییر لباس زنان از پیچه و روبند به لباس و کلاه فرنگی و بازکردن صورت)
ایجاد دادگستری
تهیه و تصویب نخستین قانون مدنی ایران
بنیانگذاری ثبت اسناد
بنیانگذاری ثبت احوال و اجباری کردن برگزیدن نام خانوادگی و صدور شناسنامه
لغو کاپیتولاسیون
اسکان عشایر
براندازی خانسالاری (ملوک الطوایفی)
یکی کردن نیروهای نظامی و تشکیل ارتش ایران
بنیانگذاری بانک سپه (نخستین بانک ایرانی)
بنیانگذاری بانک ملی ایران
بنیانگذاری بانک فلاحتی
بنیانگذاری بیمه ایران
ساخت راه‌آهن سراسری ایران (از خلیج فارس تا دریای خزر)
جاده‌سازی، پل‌سازی و تونل‌سازی در کشور (به ویژه جاده‌های تهران به شمال)
گسترش صنایع
بنیانگذاری رادیو ایران (نخستین ایستگاه رادیویی ایرانی)
بنیانگذاری خبرگزاری پارس (نخستین خبرگزاری ایرانی)
بنیانگذاری دانشگاه تهران (نخستین دانشگاه ایرانی در ایران)
بنیانگذاری فرهنگستان ایران (برای تقویت زبان و ادب فارسی)
تغییر تقویم رسمی ایران از تقویم هجری قمری به تقویم خورشیدی جلالی (تغییر ماههای حیوانی به ماههای اوستایی)
تغییر نام رسمی کشور در مجامع بین‌المللی از پرشیا به ایران در سال ۱۳۱۴.


هر طوری که حساب کنید خدماتش از استبداد و زمینخواری و ... اش بیشتر است . به همین دلیل در کنار انتقاد های فراوانی که بهش وارد است همواره شخصی است که به ایران خدمت کرده .
بعد از اسلام خیلی کم پیدا میشوند افرادی که پس از به قدرت رسیدن به فکر کشور باشند . تقریبن نداریم .

undead_knight
07-31-2013, 06:20 PM
مطمئن باشید اگر شخصی مانند رضا شاه نبود امروز ما یک چیزی در حد افغانستان بودیم شاید هم کمتر .
وقتی شما میتوانید از فاکتور زمان و پیشرفت ناخواسته به واسطه گذر زمان صحبت کنید که همین روند برای سایر کشورها هم طی شده باشد !

چرا افغانستان اینچنین نشد ؟
چرا بسیاری از کشورهای آفریقایی پیشرفتی نداشتند ؟
چرا پاکستان هنوز کشوری عقب مانده است؟
و بسیاری نمونه های دیگر .
ببین میلاد من کارهایی که رضاشاه انجام داد رو نمیخوام انکار کنم و ازش یک هیولا کاملا سیاه بسازم ولی میخوام فقط یک مثال رادیکال بزنم تا بخشی از زاویه دیدم رو درک بکنی:استالین بعد از به قدرت رسیدن اقتصاد، علم و قدرت نظامی شوروی سابق رو کن فیکون کرد ولی هزینه هایی که در این راه انجام شده،میزان اثر بخش بودن برنامه ها و رفتار استالین رو نمیشه نادیده گرفت.
بابا افغانستا بدبخت که یه زمانی اینطوری بود:
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/07/45.jpg
اگر بلایی که شوروی و طالبان سر افغانستان اوردند رو سر ایران میاوردند بعید میدونم وضعمون بهتر از اونها میشد باشه.
پاکستان هم هرچند بدبختی کم نداره ولی حداقل کشوری هست که با وجود داشتن مسلمون های متعصب و افراطی نخست وزیر زن داشته!بعد هم بخشی از وضعش به خاطر کودتاهاست و بخش دیگش هم به خاطر مناطق قبیله ای و به شدت متعصب.حالا شاید باید به روش رضاشاه این قبیله ها رو متفرق میکردند تا کشور پیشرفت بکنه:))
حالا تو چطور این مقایسه رو میکنی،آیا افغانستان یا پاکستان مثل ایران نفت دارند،آیا ایران مثل کشورهای آفریقایی مورد نظر مستعمره کامل بوده؟(این تازه در مورد اون هایی هست که ثروت و ذخایر طبیعی زیاد قابل مقایسه با نفت داشته باشند)

sonixax
07-31-2013, 07:18 PM
ببین میلاد من کارهایی که رضاشاه انجام داد رو نمیخوام انکار کنم و ازش یک هیولا کاملا سیاه بسازم ولی میخوام فقط یک مثال رادیکال بزنم تا بخشی از زاویه دیدم رو درک بکنی:استالین بعد از به قدرت رسیدن اقتصاد، علم و قدرت نظامی شوروی سابق رو کن فیکون کرد ولی هزینه هایی که در این راه انجام شده،میزان اثر بخش بودن برنامه ها و رفتار استالین رو نمیشه نادیده گرفت.

من هم تمام حرفم همینه ، بی انصاف نباشیم . نه به اون شوری شور مثل من و تو و نه به این بینمکی !


اگر بلایی که شوروی و طالبان سر افغانستان اوردند رو سر ایران میاوردند بعید میدونم وضعمون بهتر از اونها میشد باشه.

طالبان از کجا اومده ؟ خود افغانها بودن دیگه !
یارگیری درست سیاسی ایران در دوران پهلوی دوم هم باعث شد که شوروی جرات چپ نگاه کردن به ایران رو نداشته باشه . هنوز F14 ها رو یادگاری از اون دوران داریم .


پاکستان هم هرچند بدبختی کم نداره ولی حداقل کشوری هست که با وجود داشتن مسلمون های متعصب و افراطی نخست وزیر زن داشته!بعد هم بخشی از وضعش به خاطر کودتاهاست و بخش دیگش هم به خاطر مناطق قبیله ای و به شدت متعصب.حالا شاید باید به روش رضاشاه این قبیله ها رو متفرق میکردند تا کشور پیشرفت بکنه:))

رضاشاه اگر قدری سواد داشت کارهایی که میکرد قطعن خیلی بهتر میبود هر چند که همین الانش هم خیلی کارهای خوب و بزرگی انجام داده .


حالا تو چطور این مقایسه رو میکنی،آیا افغانستان یا پاکستان مثل ایران نفت دارند،آیا ایران مثل کشورهای آفریقایی مورد نظر مستعمره کامل بوده؟(این تازه در مورد اون هایی هست که ثروت و ذخایر طبیعی زیاد قابل مقایسه با نفت داشته باشند)

مستعمره کامل نبودن بر میگرده به همون حاکمیت ! ما سر حکومتهایی مثل قاجار بخشی از کشور رو از دست دادیم . افغانستان درسته که نفت زیاد نداره ولی به جاش منابع طبیعی خیلی زیادی داره از همه مهمتر در دوران قدیم میتونسته گذرگاهی از شرق به غرب باشه .
افغانستان هم نفت داره و هم گاز .

منابع طبیعی افغانستان - WiKi (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%A8%D8%B9_%D8%B7%D8%A8%DB%8C% D8%B9%DB%8C_%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86%D8%B3%D 8%AA%D8%A7%D9%86)

خلاصه اینکه کم منابع نداره .
بعد این وسط مثلن مگر هند مستعمره نبوده ؟ مگر همین هند منابع طبیعی سرشار داره به نسبت ایران و عراق و ... ولی هند کجا و ما کجا ! بلایی که انگلیس به سر هند آورده شوروی به سر تمام مستعمره هاش روی هم نیاورده .

به همین جهت هست که میگم رضا شاه ایران رو از خاک بلند کرد و در مسیر ترقی قرار داد ولی حیف که راهش درست نبود هر چند که کارهای خیلی خوبی انجام داد .

سامان
07-31-2013, 09:51 PM
رضاخان، اگر کاری کرده وظیفه‌اش بوده. این روزها بوی گندِ سلطنت هم بس آزار دهنده شده. کسی آیا از اینها سخن می‌گوید:
1-انحلالِ قانونِ مشروطه و مجلس
2-برپایی استبدادی‌ترین استبدادِ تاریخِ ایران
3-زمین‌خواری گسترده از دهقان‌های روستایی که تنها بخشی از آن را احمد کسروی برملا کرده است
4-کشتنِ میرزاده عشقی و دیگران و آزار و اذیتِ بسیاری دیگر از قبیلِ عارفِ قزوینی (بهار هم با شانس از ترور نجات پیدا کرد).
5-حمایت و دوستی با فاشیسم:

در قسمت پایین عکس به زبان آلمانی نوشته است:

اعلیحضرت همایونی
رضا شاه پهلوی
شاهنشاه ایران
با بهترین آرزوها
برلین 12 مارس 1936 - امضای آدولف هیتلر



P.S:(شخصِ خاصی مخاطب نیست، بلکه حال و هوای این روزهای بحث‌های سیاسی-قهوه‌خانه‌ایِ امروزِ ایران مدنظر است).
من کاملا حاضرم رضا شاه دوباره زنده بشه و پادشاه ایران بشه برم خم بشم پاشو بذاره رو پشت من سوار ماشینش بشه!
فقط بیاد ۵ سال اوضاع این مملکت روروبه راه کنه.

Dariush
08-01-2013, 06:41 PM
مطمئن باشید اگر شخصی مانند رضا شاه نبود امروز ما یک چیزی در حد افغانستان بودیم شاید هم کمتر .
وقتی شما میتوانید از فاکتور زمان و پیشرفت ناخواسته به واسطه گذر زمان صحبت کنید که همین روند برای سایر کشورها هم طی شده باشد !

چرا افغانستان اینچنین نشد ؟
چرا بسیاری از کشورهای آفریقایی پیشرفتی نداشتند ؟
چرا پاکستان هنوز کشوری عقب مانده است؟
و بسیاری نمونه های دیگر .



نه وظیفه اش نبوده . میتوانسته مثل باقی پادشاهان قاجار فقط بدزدد و بچاپد و بعد هم به انگلیس و روسیه و ... فرار کند .
درسته که مستبد بود ولی در عین حال میهن پرست هم بود و همین میهن پرستیش بوده که باعث شده دست کم امروز قاطی باقی کشورهای دور و برمون یک حرفی برای گفتن داشته باشیم .



قانون مشروطه و مجلس قبل از رضا شاه فاتحه شان خوانده شده بود زمانی که رضاشاه به قدرت رسید اصلن مشروطه ای دیگر در کار نبود ! اگر انتقاد شما بر این است که چرا دوباره مشروطه و مجلس را احیا نکرد یا تلاشی در این باره نکرد این بحثی دیگر است و البته وارد هر چند که یک سری جانوار مثل مدرس و سایر آخوندهای شپشوی زمان مانند امروز همواره وجود داشته اند که با هرگونه نظام جمهوری مخالفت کنند ولی به هر حال این انتقاد وارد است .
میتوانست به هر حال پس از رسیدن به قدرت نظام جمهوری مد نظرش را ایجاد کند .



این هم از آن بزرگنمایی ها و ادعاهای عجیب و بزرگنمایی شده ی شورشیان 57 است که مدام تکرار میشود !
بله جکومت رضاشاه استبدادی بود و کسی هم منکرش نیست . ولی استبدادی ترین استبداد تاریخِ ایران نامیدنش بی انصافی است .



میخواید هر کس دیگه ای هم که کشته شده ببندید به رضاشاه ؟ سندی هم دارید که رضاشاه عشقی را کشته ؟
اینکه یکی از دوستانش خبر محرمانه شنیده شده سند ؟! خوبه که دوستان قاضی نشدند وگرنه همین طوری بدون سند و از روی شنیده ای که معلوم نیست ادعای دروغ است یا خیر حکم صادر میفرمودند .
احیانن نمیخواهید امثال مدرس را هم بگذارید در لیست مظلومان کشته شده به دست رضاشاه ؟ چون این جانور واقعن به دستور رضاشاه کشته شده . نواب صفوی چه ؟ به هر حال خاندان پهلوی وی را دستگیر و اعدام کرده .

من بالاتر هم گفتم منکر استبدادی بودن حکومتش نیستم ولی همان طور که شما همه چیز را به زمان پاس میدهید بیایید اندکی فقط اندکی هم انصاف داشته باشید و همین حکومت استبدادی را هم به موقعیت مکانی و زمانیش پاس بدهید !




این را میشود نوشت به پای بیسوادی اش . فکر میکرد اگر با آلمان دوست باشد میتواند خیلی زود تر کشور را توسعه دهد . و اگر تنها اندکی زود تر آلمانیها را از ایران اخراج میکرد شاید تاریخ به شکل دیگری رقم میخورد .
نقد منصفانه هرگز ایرادی ندارد . ولی حمله هایی که از سر نفرت و کینه باشد داستانش فرق دارد .
اینکه شخصی به کشور خدمت کرده را بگوییم وظیفه اش بوده و بعد فقط بچسبیم به نقاط سیاه حکومتش . دست آخر هم بیاییم با یک قیاس مع الفارق چهار تا پیشرفت چُسکی جمهوری اسلامی را مقایسه کنیم به کنفیکون فرهنگی / اقتصادی که در آن دوران به وقوع پیوسته اوج بی انصافیست .

شخصن تمامی تاریخی که توسط شورشیان 57 و جمهوری اسلامی در مورد حکومت پهلوی ها نوشته شده و یا به چاپ رسیده را مشتی دروغ و اراجیف و نقل های تحریف شده میدانم .

دروغهایی مانند رضا شاه برای انگلیسی ها راه آهن سراسری احداث کرد .

بله هیچ شکی نیست که حکومت رضاشاه یک حکومت استبدادی بوده ولی در عین حال هیچ شکی هم نیست که رضاشاه پدر ایران مردن و نوین است . هر چند که جمهوری اسلامی دارد مادر ایران مدرن و نوین را ....

اینها فهرست میراث رضاشاه است :



هر طوری که حساب کنید خدماتش از استبداد و زمینخواری و ... اش بیشتر است . به همین دلیل در کنار انتقاد های فراوانی که بهش وارد است همواره شخصی است که به ایران خدمت کرده .
بعد از اسلام خیلی کم پیدا میشوند افرادی که پس از به قدرت رسیدن به فکر کشور باشند . تقریبن نداریم .

من نمی‌دانم چهارتا پل و راه‌آهن تا کی می‌خواهد چماق باشد بر سر ما؟ دوست من، قدری به خود بیایید، اینهایی که می‌گویید دقیقا چیزی جز وظیفه‌ی او نبوده، شما چگونه او را به عنوانِ همه‌کاره‌ی مملکت که همه‌ی منابعِ آن را برعهده داشت، از مسئولیت خارج می‌کنید و کارهای خوب‌اش را در زمره‌ی خدمات و کارهای بدش را از سرِ نادانی به حساب می‌آورید و بعد مجموعِ تمامِ اینها باید تحسین و تقدیر بشود؟! اگر قرار باشد این چیزها حساب باشد که خب هیتلر خیلی خیلی بهتر از رضاشاه بوده! آلمانِ پس از جنگِ نخست چنان از همپاشیده و اقتصادش چنان وضع ناجوری پیدا کرده بود که چیزی به نابودیِ آلمان نمانده بود. هیتلر به تنهایی در عرضِ چند سال چنان آلمان را دگرگون کرد و چنان اقتصادش را ساخت که هنوز هم کارشناسان را به شگفتی می‌اندازد.

حالا اینکه تعدادِ زیادی از حاکمانِ ایران خیلی بد بوده‌اند و این یکی کمی بهتر بوده، باید اسطوره بسازیم از او؟ اتفاقا ایرانِ پس از اسلام هم کم انسانهای بزرگ نداشته. از جمله شاه عباسِ صفوی که ایران را از یک نابودی حتمی نجات داد و خدماتِ رضاشاه در مقابلِ خدماتِ او در قضاوتِ تاریخ بس ناچیز به حساب می‌آید، کمی به تاریخ که مراجعه بفرمائید درمی‌یابید از چه رو می‌گویم. این واژه‌ی «خدمت» هم که جمهوری اسلامی آن را رواج داده، من ازش بیزارم، شاه، رئیس جمهور، نخست وزیر ... همگی فقط و فقط مسئول هستند. خدمت اینجا هیچ معنایی ندارد و تنها یک روش برای فرافکنی است و لاغیر که اگر فلان گند را به کشور زد بگویند به او اجازه‌ی خدمت نداند وگرنه آنکس که تمامِ امور کشور را خودش به تنهایی برعهده می‌گیرد و خود را همه کاره‌ی مملکت معرفی می‌کند، همینجا در نطفه در نگاهِ من با «گوه» یکسان است و در اولین فرصت باید او را در دادگاه به محاکمه کشاند، هرکس که می‌خواهد باشد و هرچقدر «خدمت» که می‌خواهد بکند. قانون را برای همین ساخته‌اند که آنکس که برحسبِ مسئولیتی که دارد وظیفه‌ی خود را انجام می‌دهد، منت بر سرِ کسی نگذارد. بهتر است قدری در این روحیه‌ی ایرانی «اسطوره‌سازی»ِ خود تجدید نظر کنیم. آنکس که تمامِ نهادهای سیاسی و دموکراتیکِ و پس از آن مدنی یک سرزمین را نابود می‌کند، رسما اعلامِ یک استبداد می‌کند و سپس دست به قتل و آزارِ مخالفان می‌زند، همینجا کارش تمام است و هر چقدر هم که می‌خواهد «خدمت» کرده باشد، هرچقدر هم که می‌خواهد وطن‌پرست باشد، هر چقدر که می‌خواهد خوش‌تیپ باشد ... یک شرِ مجسم و مطلق است و باید در هر فرصتی برای سقوطش تلاش کرد. اینجا مثلا علی‌ بن ابی طالبی نمی‌خواهیم حساب کنیم که مثلا حالا آنجا رضا میرپنج فلان قدر گند زد یا «مدرسِ جانور» را کشت و بسیار زمین‌خواری میکرد، خب عوض‌اش اینکارها را هم کرد که آنها را می‌پوشاند.


رضا قلدر که مثلا می‌خواست از کمال اتا ترک تقلید کند، چند کاری اینسو و آنسو کرد، اما هیچکدام از آنها به بهای نابودی نهادهای سیاسی و مدنی کشور و راه‌اندازی یک استبداد بسیار مزخرف و تهوع‌آور و بازسازیِ جایگاهِ دیکتاتوری برای شاه، کمترین ارزشی ندارد و دیدیم که همانها خیلی زود از بین رفته یا بی‌ارزش شدند، در حالیکه اگر نهادهای سیاسی و مدنی کشور را بازسازی میکرد، در جهتِ دموکراسی و آزادی چندگام برمی‌داشت بسیار ارزشمندتر بود. کسی از سلطنتی‌ها نمی‌گوید چرا مثلا مجلس و دیگر نهادهای دموکراتیک نمی‌توانستند همان کارهایی را که رضا شاه کرد، بکند.

من برای مبارزه با این روحیه بندگی و استبداددوستیِ ایرانی، با هرگونه کاریزما، نوستالژی و سمپاتی به «شاهنشاهی» مخالفم و از هر طریق درستی با آن مبارزه می‌کنم. تلاش برای فروپاشیِ دستگاهِ استبداد از «شورشی»‌های پنجاه و هفت هم هزاران برابر بیش از «خدمات» آدولف رضا و پسرش برایم ارزش داشتند و اگر قرار باشد به واسطه‌ی بودنِ جمهوری اسلامی کسی را شماطت و سرزنش بکنم، اولین کسان همان رضاخان و پسرش هستند. آخرین مصیبتی که تصور می‌کنم بدان دچار شوم این است که بخواهم با مقایسه جمهوری اسلامی و رضا چماق به دست، یا او و دیگران و اینکه خب رضای خودمان خیلی بهتر از آن بقیه بوده، دستگاهِ استبداد را تمجید بکنم و گرنه تکریم و تعظیم به رضا پهلوی و دیگران، چیزی جز همان به دستگاهِ استبداد نیست.

دوستان هم چه کارها که نمی‌کنند برای این تمجیدِ دستگاهِ استبداد! میرزاده را رضاشاه نکشت چون الان مدرکی نداریم؟! حتما ندا آقاسلطان را هم ج.ا نکشته است، چون هیچ مدرکی نداریم دیگر! پس از مرگِ میرزاده و دفنِ محرمانه‌ی او توسطِ شهربانی و خواستِ مجلس برای تحقیق در این مورد، هیچ معلوم نشد که پرونده‌ی تنها کسی از قاتلان که به هنگامِ فرار توسطِ مردم دستگیر شده بود چه شد؟ اشتباه نکنید، ربطی به رضا جون ندارد که او از دادگاه تبرئه شد!




من کاملا حاضرم رضا شاه دوباره زنده بشه و پادشاه ایران بشه برم خم بشم پاشو بذاره رو پشت من سوار ماشینش بشه!
فقط بیاد ۵ سال اوضاع این مملکت روروبه راه کنه.
می‌توانم حداقل یک خبر خوب به شما بدهم: شما اصلا تنها نیستید و احتمالا چند میلیونی مثلِ شما باشند! فرهنگِ منحطِ ایرانی-شیعی است دیگر که اینچنین بندگی و بیچارگی را در نهادشان پرورانده که همیشه و در همه حال باید در انتظار یک منجی باشند که چماق بالای سرشان بگذارد، آنها چکمه‌اش را ببوسند، تا او هم دلش بسوزد و کمتر آنها را بزند و بکشد و کمی هم اوضاع‌شان را بهتر کند، حالا تا آخر عمر در تختِ سلطنت هم که بشیند، دستگاهِ ترور و سرکوب و خفقان راه بیاندازد، دزدی و چپاول هم گاهگاهی بکند، اشکالی ندارد، عوضش گاهی برایشان خیابان و راه‌آهن هم می‌کشد، بانک و پل و ارتش (که البته ارتشِ رضا میرپنج و پسرش که را می‌توان بی‌غیرت‌ترین ارتشِ تمامِ تاریخِ ایران و براستی مایه ننگ و شرم دانست) هم می‌سازد و البته، البته خیلی آرامتر از بقیه چماقش را بر سرشان می‌کوبد! آخییی، چقدر ما دوست‌داشتنی و مظلومیم واقعا....


من که به راستی حاضرم تمامِ دم و دستگاهِ رضاخانی با خاک یکسان شود و میرزاده برایمان چنین بخواند:

دردا و حسرتا که جهان شد به کام خر
زد چرخ سفله، سکه ی دولت به نام خر خر سرور ار نباشد، پس هر خر از چه روی؟
گردد همی ز روی ارادت غلام خر
افکنده است سایه، هما بر سر خران
افتاده است طایر دولت به دام خر
خر بنده ی خران شده، آزادگان دهر
پهلو زن است چرخ، به این احتشام خر
خرها تمام محترمند! اندرین دیار
باید نمود از دل و جان احترام خر
خرها وکیل ملت و ارکان دولتند
بنگر که بر چه پایه رسیده مقام خر؟
شد دایمی ریاست خرها به ملک ها
ثبت است در جریده ی عالم دوام خر
هنگامه ای به پاست به هر کنج مملکت
از فتنه ی خواص پلید و عوام خر
روزی که جلسه ی وزرا، منعقد شود
دربار چون طویله شود ز ازدحام خر
درغیبت وزیر،معاون شود کفیل
گوساله ایست نایب و قایم مقام خر
یا رب «فلان کَس » چرا می خورد پلو؟
گر کاه و یونجه است، به دنیا طعام خر
خر های تیزهوش، وزیران دولتند
یاحَبّذا ز رتبه و شان و مقام خر
از آن الاغ تر وکلایند از این گروه
تثبیت شد به خلق جهان احتشام خر
شخص رییس دولت ما، مظهر خر است
نبود به جز خر، آری قایم مقام خر
چون نسبت وزیر به خر، ظلم بر خر است
انصاف نیست، کاستن از احترام خر
گفتا سروش غیب، بگوش «فلان کَس »
زین بیشتر، زمانه نگردد به کام خر
امروز روز خرخری و خرسواری است
فردا زمان خرکشی و انتقام خر

یا


این چه بساطی است، چه گشته مگر؟
مملکت از چیست؟ شده محتضر!
موقع خدمت همه مانند خر
جمله اطباش، به گل مانده در
به به از این مملکت خرتوخر
بشنو و باور مکن
جان پسر، گوش به هر خر مکن
بشنو و باور مکن
تجربه را باز مکرر مکن
بشنو و باور مکن
مملکت ما شده امن و امان
از همدان تا طبس و سیستان
مشهد و تبریز و ری و اصفهان
ششتر و کرمانشه و مازندران
امن بود، شکوه دگر، سرمکن
بشنو و باور مکن

سامان
08-01-2013, 07:28 PM
می‌توانم حداقل یک خبر خوب به شما بدهم: شما اصلا تنها نیستید و احتمالا چند میلیونی مثلِ شما باشند! فرهنگِ منحطِ ایرانی-شیعی است دیگر که اینچنین بندگی و بیچارگی را در نهادشان پرورانده که همیشه و در همه حال باید در انتظار یک منجی باشند که چماق بالای سرشان بگذارد، آنها چکمه‌اش را ببوسند، تا او هم دلش بسوزد و کمتر آنها را بزند و بکشد و کمی هم اوضاع‌شان را بهتر کند، حالا تا آخر عمر در تختِ سلطنت هم که بشیند، دستگاهِ ترور و سرکوب و خفقان راه بیاندازد، دزدی و چپاول هم گاهگاهی بکند، اشکالی ندارد، عوضش گاهی برایشان خیابان و راه‌آهن هم می‌کشد، بانک و پل و ارتش (که البته ارتشِ رضا میرپنج و پسرش که را می‌توان بی‌غیرت‌ترین ارتشِ تمامِ تاریخِ ایران و براستی مایه ننگ و شرم دانست) هم می‌سازد و البته، البته خیلی آرامتر از بقیه چماقش را بر سرشان می‌کوبد! آخییی، چقدر ما دوست‌داشتنی و مظلومیم واقعا....


من که به راستی حاضرم تمامِ دم و دستگاهِ رضاخانی با خاک یکسان شود و میرزاده برایمان چنین بخواند:


یا
شما که به کمک اشعار نغز شاعر شهیدتون من و چند میلیون ایرانی دیگر را خر حساب فرمودید، لطف کنین و بگین سلطنت یک دیکتاتور مصلح باجربزه بر مشتی خر چه اشکالی داره؟

این رو هم جواب بدین که راه آهن رضاخانی بیشتر به درد این مملکت خورده یا اشعار خر تو خر مرحوم میرزاده؟

شما در دنیای واقعی زندگی میکنین یا در وهم فانتزیهاتون؟

undead_knight
08-01-2013, 07:36 PM
حالا اینکه تعدادِ زیادی از حاکمانِ ایران خیلی بد بوده‌اند و این یکی کمی بهتر بوده، باید اسطوره بسازیم از او؟ اتفاقا ایرانِ پس از اسلام هم کم انسانهای بزرگ نداشته. از جمله شاه عباسِ صفوی که ایران را از یک نابودی حتمی نجات داد و خدماتِ رضاشاه در مقابلِ خدماتِ او در قضاوتِ تاریخ بس ناچیز به حساب می‌آید، کمی به تاریخ که مراجعه بفرمائید درمی‌یابید از چه رو می‌گویم. این واژه‌ی «خدمت» هم که جمهوری اسلامی آن را رواج داده، من ازش بیزارم، شاه، رئیس جمهور، نخست وزیر ... همگی فقط و فقط مسئول هستند. خدمت اینجا هیچ معنایی ندارد و تنها یک روش برای فرافکنی است و لاغیر که اگر فلان گند را به کشور زد بگویند به او اجازه‌ی خدمت نداند وگرنه آنکس که تمامِ امور کشور را خودش به تنهایی برعهده می‌گیرد و خود را همه کاره‌ی مملکت معرفی می‌کند، همینجا در نطفه در نگاهِ من با «گوه» یکسان است و در اولین فرصت باید او را در دادگاه به محاکمه کشاند، هرکس که می‌خواهد باشد و هرچقدر «خدمت» که می‌خواهد بکند. قانون را برای همین ساخته‌اند که آنکس که برحسبِ مسئولیتی که دارد وظیفه‌ی خود را انجام می‌دهد، منت بر سرِ کسی نگذارد. بهتر است قدری در این روحیه‌ی ایرانی «اسطوره‌سازی»ِ خود تجدید نظر کنیم. آنکس که تمامِ نهادهای سیاسی و دموکراتیکِ و پس از آن مدنی یک سرزمین را نابود می‌کند، رسما اعلامِ یک استبداد می‌کند و سپس دست به قتل و آزارِ مخالفان می‌زند، همینجا کارش تمام است و هر چقدر هم که می‌خواهد «خدمت» کرده باشد
یا
داریوش جان باید دهنت رو گُل بارون کرد;)من الان در پریود مغزی هستم جای منم جواب بده:))
این شعرا رو گفتی منم یاد این شعره افتادم:

بعد از این بر وطن و بوم و برش باید رید به چنین مجلس و بر کر و فرش باید رید
به حقیقت در عدل ار در این بام و بر است به چنین عدل و به دیوار و درش باید رید
آن‌که بگرفته از او تا کمر ایران را گه به مکافات الی تا کمرش باید رید
پدر ملت ایران اگر این بی پدر است بر چنین ملت و روح پدرش باید رید
به مدرس نتوان کرد جسارت اما آن‌قدر هست که بر ریش خرش باید رید
این حرارت که به خود احمد آذر دارد تا که خاموش شود بر شررش باید رید
شفق سرخ نوشت آصف کرمانی مرد غفرالله کنون بر اثرش باید رید
آن دهستانی بی مدرک تحمیلی لر از توک پاش الی مغز سرش باید رید
گر ندارد ضرر و نفع مشیرالدوله بهر این ملک به نفع و ضررش باید رید
ار رَود موتمن‌الملک به مجلس گاهی احتراماٌ به سر رهگذرش باید رید

undead_knight
08-01-2013, 07:52 PM
شما که به کمک اشعار نغز شاعر شهیدتون من و چند میلیون ایرانی دیگر را خر حساب فرمودید، لطف کنین و بگین سلطنت یک دیکتاتور مصلح باجربزه بر مشتی خر چه اشکالی داره؟

این رو هم جواب بدین که راه آهن رضاخانی بیشتر به درد این مملکت خورده یا اشعار خر تو خر مرحوم میرزاده؟

شما در دنیای واقعی زندگی میکنین یا در وهم فانتزیهاتون؟
عزیز من دیکتاتور مصلح چه صیغه ای هست دیگه!دیکتاتور مصلح و خوب وجود خارجی نداره.البته مقایسه کردن کارنامه کاری حکومت ها کار شایسته و درستی هست ولی راضی شدن به دیکتاتوری مسئله متفاوتیه.
رضاشاه عزیز هم اومد و مجلس مشروطه ای که از عمرش چند صباحی نگذشته بود رو کاملا از بین برد، واقعا این هنره که یک کشور رو که تازه کمی از دیکتاتوری نجات پیدا کرده باز به سمت دیکتاتوری برد؟هنوز هم پاسخ مناسبی نگرفتم که اگر این دیکتاتور مصلح بود چرا در اولین سعی در تضعیف ابتدایی ترین مصادیق دموکراسی کرده؟من نمیدونم دوستان مدافع سلطنت چه چیز رو در سلطنت میبینند که دموکراسی قادر به انجامش نیست و باید برای پیشرفت کردن اول دموکراسی زیر چکمه بره بعد کشور پیشرفت بکنه!

Dariush
08-01-2013, 08:10 PM
شما که به کمک اشعار نغز شاعر شهیدتون من و چند میلیون ایرانی دیگر را خر حساب فرمودید، لطف کنین و بگین سلطنت یک دیکتاتور مصلح باجربزه بر مشتی خر چه اشکالی داره؟
این رو هم جواب بدین که راه آهن رضاخانی بیشتر به درد این مملکت خورده یا اشعار خر تو خر مرحوم میرزاده؟
شما در دنیای واقعی زندگی میکنین یا در وهم فانتزیهاتون؟

احساسی نباشید دوستِ من، کسی به شما جسارت نکرد، زبانِ شعر و انتقاد همین است و عشقی هم نه اولین و نه آخرین کسی نبود که چنین تند و تیز نقد می‌کرد، برای مقایسه می‌توانید چرندوپرند دهخدا یا آثارِ جمالزاده و هدایت و دیگران را بخوانید که چیزی کم از عشقی ندارند. استبداد از هر نوع و شکلش، از همان ابتدای حضورش محکوم و مذموم است، مخصوصا که قرار باشد مجلس و قانونِ اساسی‌ای که مردم برایش سالها با دستگاهِ استبداد و استعمار جنگیدند را از بین ببرد. دیکتاتورِ مصلح هم، همانطور که آندد گفت، تضاد اسم و صفت است، مثلِ مثلثِ چهارگوش.

برای من آزادی بیان و دموکراسی و قانون بیش از همه چیز اهمیت دارد، مخصوصا در برابر کسی چون رضای چماق به دست که چه حضورش به عنوانِ دیکتاتور و چه رفتارش، چیزی جز توهین به مردم نبود، آنگاه که با چماق و فحش با همه برخورد می‌کرد. جربزه‌ی او هم همین بود که به بدبخت بیچاره‌ها فحاشی کند و آنها را با چماقِ در دست‌اش کتک وگرنه دیدیم در برابر انگلیسی‌ها چگونه برخود رید و هتا وقت نکرد خود را پاک کند از بس برای فرار عجله داشت.

Dariush
08-01-2013, 08:13 PM
داریوش جان باید دهنت رو گُل بارون کرد;)من الان در پریود مغزی هستم جای منم جواب بده:))
من هم که اینجا به زور گاهی آنتن دارم، تایپ با این صفحه کلیدِ کوچک هم یک نوع جهاد در راهِ اسپاگتی حساب می‌شود. البته ریدن به دستگاهِ استبداد و دیکتاتوری آنقدر برایم انگیزه‌بخش است که همه‌ی این موانع را پشت سر بگذارم و نیم ساعت مشغولِ تایپ شوم:e409:

سامان
08-01-2013, 08:39 PM
عزیز من دیکتاتور مصلح چه صیغه ای هست دیگه!دیکتاتور مصلح و خوب وجود خارجی نداره.البته مقایسه کردن کارنامه کاری حکومت ها کار شایسته و درستی هست ولی راضی شدن به دیکتاتوری مسئله متفاوتیه.
رضاشاه عزیز هم اومد و مجلس مشروطه ای که از عمرش چند صباحی نگذشته بود رو کاملا از بین برد، واقعا این هنره که یک کشور رو که تازه کمی از دیکتاتوری نجات پیدا کرده باز به سمت دیکتاتوری برد؟هنوز هم پاسخ مناسبی نگرفتم که اگر این دیکتاتور مصلح بود چرا در اولین سعی در تضعیف ابتدایی ترین مصادیق دموکراسی کرده؟من نمیدونم دوستان مدافع سلطنت چه چیز رو در سلطنت میبینند که دموکراسی قادر به انجامش نیست و باید برای پیشرفت کرن اول دموکراسی زیر چکمه بره بعد کشور پیشرفت بکنه!
دیکتاتور مصلح صفت وموصوف هست دیگه!
یعنی کسی که با توجه به تعاریف امروزی ما نوع حکومتش در رده ی دیکتاتوری قراربگیره ولی اموری که انجام میده به صلاح کشورش باشه و به پیشرفت مملکت بیانجامه. البته به شما حق میدم که با توجه به دانشی که دارین وشرایطی که جهان امروز تجربه میکنه دیکتاتورمصلح رویک ترکیب وصفی متناقض به حساب بیارین ولی باور بفرمایین هرچی فکر میکنم میبینم ایران زمان آخر قاجاریه وضعیتش جوری بوده که به رضاشاه میشه لقب دیکتاتور مصلح داد. یعنی اصلا وضعیت و سطح آگاهی ها جوری نبوده که بخوایم بگیم کسی با نیت خیر نمیبایست از طریق خودکامگی نقشه های خوبش رو برای کشورش عملی میکرده. برعکس شاید اصلا توفضای سیاسی اون موقع فکر اینکه از طریق تقویت نهادهای مدنی!! میشده اوضاع رو بهبود بخشید، مسخره به نظر میومده.
ضمن اینکه من بر خلاف شما و جناب داریوش خان که جواب سوالهای من روندادن اصلا آدم ایده آلیستی نیستم وبه نظرم تاسیس مدرسه خیلی کار مفیدتری بوده برای کشورم تا روانه کردن فحش به هر طرف در قالب هزل یا هجو و احترامی که برای امثال دهخدا قائل هستم نه بخاطر هزلیات ایشونه بلکه بخاطر خدمتی هست که از طریق تولید لغتنامه و کتابهایی از این قبیل به ادبیات ایران کرده اند. البته دشمنی ای هم با میرزاده ی عشقی ندارم.

sonixax
08-01-2013, 08:41 PM
من نمی‌دانم چهارتا پل و راه‌آهن تا کی می‌خواهد چماق باشد بر سر ما؟ دوست من، قدری به خود بیایید، اینهایی که می‌گویید دقیقا چیزی جز وظیفه‌ی او نبوده، شما چگونه او را به عنوانِ همه‌کاره‌ی مملکت که همه‌ی منابعِ آن را برعهده داشت، از مسئولیت خارج می‌کنید و کارهای خوب‌اش را در زمره‌ی خدمات و کارهای بدش را از سرِ نادانی به حساب می‌آورید و بعد مجموعِ تمامِ اینها باید تحسین و تقدیر بشود؟! اگر قرار باشد این چیزها حساب باشد که خب هیتلر خیلی خیلی بهتر از رضاشاه بوده! آلمانِ پس از جنگِ نخست چنان از همپاشیده و اقتصادش چنان وضع ناجوری پیدا کرده بود که چیزی به نابودیِ آلمان نمانده بود. هیتلر به تنهایی در عرضِ چند سال چنان آلمان را دگرگون کرد و چنان اقتصادش را ساخت که هنوز هم کارشناسان را به شگفتی می‌اندازد.

همین طرز فکر طلبکارانه از افراد بوده که امروزه جمهوری اسلامی را بر سرمان خراب کرده .
تمام خدمات یک فرد رو به خاطر اشتباهاتش نباید به چاه توالت ریخت و بعد به شکلی طلبکارانه گفت خوب وظیفه اش بوده !



حالا اینکه تعدادِ زیادی از حاکمانِ ایران خیلی بد بوده‌اند و این یکی کمی بهتر بوده، باید اسطوره بسازیم از او؟ اتفاقا ایرانِ پس از اسلام هم کم انسانهای بزرگ نداشته. از جمله شاه عباسِ صفوی که ایران را از یک نابودی حتمی نجات داد و خدماتِ رضاشاه در مقابلِ خدماتِ او در قضاوتِ تاریخ بس ناچیز به حساب می‌آید، کمی به تاریخ که مراجعه بفرمائید درمی‌یابید از چه رو می‌گویم.

هر کسی به کشور خدمت کرده باید برایش ارزش قایل شویم ! دلیل اینکه رضاشاه بیشتر در مرکز توجه است این است که بیشتر جمهوری اسلامی و اراذل شورشی 57 بهش میتازند . یقینن اگر به سایر شاها و خدمتگزاران ایران هم به مانند رضاشاه تازیده میشد وضعیت مشابهی را در قبال آنان شاهد بودیم .


این واژه‌ی «خدمت» هم که جمهوری اسلامی آن را رواج داده، من ازش بیزارم، شاه، رئیس جمهور، نخست وزیر ... همگی فقط و فقط مسئول هستند. خدمت اینجا هیچ معنایی ندارد و تنها یک روش برای فرافکنی است و لاغیر که اگر فلان گند را به کشور زد بگویند به او اجازه‌ی خدمت نداند وگرنه آنکس که تمامِ امور کشور را خودش به تنهایی برعهده می‌گیرد و خود را همه کاره‌ی مملکت معرفی می‌کند، همینجا در نطفه در نگاهِ من با «گوه» یکسان است و در اولین فرصت باید او را در دادگاه به محاکمه کشاند، هرکس که می‌خواهد باشد و هرچقدر «خدمت» که می‌خواهد بکند.

من یادم نمیاد جایی گفته باشم نگذاشتند که خدمت کند ! اتفاقن خیلی هم دستش در کارهایی که میخواست بکنه باز بود .


قانون را برای همین ساخته‌اند که آنکس که برحسبِ مسئولیتی که دارد وظیفه‌ی خود را انجام می‌دهد، منت بر سرِ کسی نگذارد.
منتی نیست ، ولی طلبی هم کسی از کسی ندارد . اینکه جامعه ایرانی همواره از همه کس و هیچ کس طلب کار است یک مشکل فرهنگیست . از فردا هندی ها هم بروند بگویند گور پدر گاندی وظیفه اش بوده !
اول باید بیاموزیم از کسی طلبکار نباشیم که پس فردا شخصی مثل خمینی به واسطه این طلب خیالی مثل چوپانی که گله را کنترل میکند ما را به واسطه این طلبکاری نراند .
مگر خمینی با چه شعارهایی ملت رو خر کرد !؟ با استفاده از همین حس طلبکارنه بود دیگه . آب و برق را مجانی میکنیم ، اتوبوس را مجانی میکنیم ، شاه قبرستانها را آباد کرد کشور را ویران و از این مدل چرندیات .



بهتر است قدری در این روحیه‌ی ایرانی «اسطوره‌سازی»ِ خود تجدید نظر کنیم.

من فکر میکنم بهتر است قدری از این حس طلبکارانه ای که از زمین و زمان داریم بکاهیم وضعمان خیلی بهتر میشود .


آنکس که تمامِ نهادهای سیاسی و دموکراتیکِ و پس از آن مدنی یک سرزمین را نابود می‌کند، رسما اعلامِ یک استبداد می‌کند و سپس دست به قتل و آزارِ مخالفان می‌زند، همینجا کارش تمام است و هر چقدر هم که می‌خواهد «خدمت» کرده باشد، هرچقدر هم که می‌خواهد وطن‌پرست باشد، هر چقدر که می‌خواهد خوش‌تیپ باشد ... یک شرِ مجسم و مطلق است و باید در هر فرصتی برای سقوطش تلاش کرد.

مگر چیزی وجود داشته که بخواهد نابود بشود ؟! شما چنان حرف میزنید که انگار قبل از به قدرت رسیدن رضاشاه مملکت سوئیس بوده بعد این اومده و کردتش استبدادی ! نه خیر از یک استبداد به استبداد دیگر گذر کردیم با این تفاوت که استبداد قبلی در حال تاراج مملکت و نابودی اش بود ولی استبداد بعدی شروع به ساخت آن و فرهنگ سازی و ... کرد . نتیجه اش را هم داریم امروزه میبینیم وگرنه هنوز هنگامی که فشار به شکم مبارک میامد یک لینگ اینور جوی و یک لنگ آن ور جوی میشستیم و میریدیم ! (تشریف ببرید افغانستان تا بفهمید چی میگم) .


اینجا مثلا علی‌ بن ابی طالبی نمی‌خواهیم حساب کنیم که مثلا حالا آنجا رضا میرپنج فلان قدر گند زد یا «مدرسِ جانور» را کشت و بسیار زمین‌خواری میکرد، خب عوض‌اش اینکارها را هم کرد که آنها را می‌پوشاند.

تمام مشکل اینجاست که امثال شما همه چیز را سیاه و سفید میبینند ! چون رضاشاه جکومت استبدادی داشته پس کلن سیاه و شر مطلق است و غلط کرده آن همه آبادانی و ساخت و ساز کرده و ایران را از عصر حجر بیرون کشیده . البته اگر نمیکرد امروز داشتید فحشش میدادید که زمانی که فرصتی بود غلطی نکرد و این از همان حس طلبکارانه سرچشمه میگیرد .
منتقد منصف اینچنین یکجانبه حمله نمیکند .



رضا قلدر که مثلا می‌خواست از کمال اتا ترک تقلید کند، چند کاری اینسو و آنسو کرد، اما هیچکدام از آنها به بهای نابودی نهادهای سیاسی و مدنی کشور و راه‌اندازی یک استبداد بسیار مزخرف و تهوع‌آور و بازسازیِ جایگاهِ دیکتاتوری برای شاه، کمترین ارزشی ندارد و دیدیم که همانها خیلی زود از بین رفته یا بی‌ارزش شدند، در حالیکه اگر نهادهای سیاسی و مدنی کشور را بازسازی میکرد، در جهتِ دموکراسی و آزادی چندگام برمی‌داشت بسیار ارزشمندتر بود. کسی از سلطنتی‌ها نمی‌گوید چرا مثلا مجلس و دیگر نهادهای دموکراتیک نمی‌توانستند همان کارهایی را که رضا شاه کرد، بکند.

باز هم که گفتید نابودی نهادهای سیاسی ؟! اصلن چیزی وجود نداشته که بخواهد نابود شود ! کدام نهاد سیاسی ؟ شما دارید شخص را به انجام کاری متهم میکنید که اصلن نمیتوانسته آن کار را انجام دهد . بس است جانم .
با فحاشی و ... هم اتفاق خاصی نمیوفتند نه تاریخ عوض میشود و نه نظر کسانی که منصفانه به داستان نگاه میکنند و از عالم و عالم طلب ندارند عوض میشود .



من برای مبارزه با این روحیه بندگی و استبداددوستیِ ایرانی، با هرگونه کاریزما، نوستالژی و سمپاتی به «شاهنشاهی» مخالفم و از هر طریق درستی با آن مبارزه می‌کنم. تلاش برای فروپاشیِ دستگاهِ استبداد از «شورشی»‌های پنجاه و هفت هم هزاران برابر بیش از «خدمات» آدولف رضا و پسرش برایم ارزش داشتند و اگر قرار باشد به واسطه‌ی بودنِ جمهوری اسلامی کسی را شماطت و سرزنش بکنم، اولین کسان همان رضاخان و پسرش هستند. آخرین مصیبتی که تصور می‌کنم بدان دچار شوم این است که بخواهم با مقایسه جمهوری اسلامی و رضا چماق به دست، یا او و دیگران و اینکه خب رضای خودمان خیلی بهتر از آن بقیه بوده، دستگاهِ استبداد را تمجید بکنم و گرنه تکریم و تعظیم به رضا پهلوی و دیگران، چیزی جز همان به دستگاهِ استبداد نیست.

بله اصولن اصلن خود پهلوی ها انقلاب کردند علیه خودشان !
شورشیان 57 که شما برایشان سینه سپر میکنید سیاه ترین دوران تاریخ ایران رو رقم زدند جانم ! بفرمایید فقط یک نمونه نشان بدهید که در حکومتهای قبلی ایران شمار بسیاری را بیدلیل اعدام کرده باشند !
جالب است که شخصی از شورشیان 57 حمایت میکند و بعد چشم را میبندد و میگوید رضاشاه اگر هم کاری کرده وظیفه اش بوده !!! بعد وقتی ما میگوییم لیاقتتان (شورشیان 57 و مدافعانشان) همان خمینی و جمهوری اسلامیست فیوز میپرانید .


دوستان هم چه کارها که نمی‌کنند برای این تمجیدِ دستگاهِ استبداد! میرزاده را رضاشاه نکشت چون الان مدرکی نداریم؟! حتما ندا آقاسلطان را هم ج.ا نکشته است، چون هیچ مدرکی نداریم دیگر! پس از مرگِ میرزاده و دفنِ محرمانه‌ی او توسطِ شهربانی و خواستِ مجلس برای تحقیق در این مورد، هیچ معلوم نشد که پرونده‌ی تنها کسی از قاتلان که به هنگامِ فرار توسطِ مردم دستگیر شده بود چه شد؟ اشتباه نکنید، ربطی به رضا جون ندارد که او از دادگاه تبرئه شد!

اینکه یک شارلاتان دروغگو چه شنیده سند و مدرک نیست . همین طوری هم زرتی همه چیز را به گردن یک شخص خاص نمیدازند ! مثلن نمیشده همون آخوندها و شپشوهایی که شما ازشان دفاع میکنید و امروز به خاطر مخالفت کور و متعصبانه با رضاشاه ازشان قدیس ساخته اید وی را کشته باشند ؟

پاسخ دندان شکن میرزاده عشقی به شیخ مفت خور !! (http://www.cloob.com/timeline/article_1423300_31856)

سابقه ترور شعرا و کسانی که به آخوند جماعت گیر میدهد به دست امثال نواب صفوی خیلی بشتر است . اصولن در راه دین کشتن خیلی بیشتر رواج دارد تا در راه تثبیت حکومت .
و در هر صورت همواره این ادعا دروغ تلقی خواهد شد مگر خلافش ثابت شود .



فرهنگِ منحطِ ایرانی-شیعی

برابر است با طلب داشتن از همه کس و هیچ کس !

sonixax
08-01-2013, 08:44 PM
رضاشاه عزیز هم اومد و مجلس مشروطه ای که از عمرش چند صباحی نگذشته بود

این دروغ و جعل تاریخی هست که مدام شورشیان 57 و مدافعینشان تکرار میکنند !
مجلس اول که در همان دوران قاجار و توسط شاهان قاجار به توپ بسته شد ! مجلس دوم هم عملن سیستم مشروطه و دموکراتی نبوده.
یعنی اصلن مردم سالاری حتا در حد و اندازه 1% هم وجود نداشته که رضاشاه بخواهد آن را نابود کند .
آن چیزی که شما میگویید رضاشاه نابودش کرده یک کاریکاتورِ مسخره از دمورکاسی و مشروطه بوده نه چیزی بیشتر .

sonixax
08-01-2013, 08:45 PM
مخصوصا که قرار باشد مجلس و قانونِ اساسی‌ای که مردم برایش سالها با دستگاهِ استبداد و استعمار جنگیدند را از بین ببرد.

مهر ورزیده انقدر به این دروغ پاس ندهید مخاطب رو !

سامان
08-01-2013, 08:53 PM
مهر ورزیده انقدر به این دروغ پاس ندهید مخاطب رو !
همون مرحوم میرزاده ی عشقی میفرمایند:
این مجلس چهارم به خدا ننگ بشر بود، دیدی چه خبر بود!

گیریم رضا شاه ننگ بشر رو تعطیل کرده. دستش درد نکنه!

sonixax
08-01-2013, 08:54 PM
به نظرم تاسیس مدرسه خیلی کار مفیدتری بوده برای کشورم تا روانه کردن فحش به هر طرف در قالب هزل یا هجو

بله و البته دوستان یادشان رفته در آن دموکراسی سوئیس واری که پیش از قاجار وجود داشته و ایران بهشت برین بوده و رضاشاه نابودش کرد :e330::e105: مردم اجازه تحصیل نداشتند و همین را هم صدقه سری رضاشاه داریم وگرنه همین دوستان امروزه به جای دانشگاه تشریف مبارک رو در بهترین شکلش میبردند مکتب ! یا اگر پول و پله ای داشتند برای تحصیل به بلاد کفر سفر میکردند .

دوست گرامی باور بفرمایی اگر این حس طلبکار بودن از همگان را بشود در ایرانیان کشت خیلی سریع وضع مملکتمان درست میشود .

از آمریکا طلبکاریم که چرا جمهوری اسلامی را سرنگون نمیکند !
از تمام گذشتگانمون طلب داریم و اگر هم کاری کردند وظیفه شون بوده !
انگلیس به ما خیانت کرده !!! نه که نوکر گوش به فرمان ما بوده بهمون خیانت کرده .
خودمون از خودمون طلبکاریم . اگر طرف پولداره حتمن دزدی کرده ! و مال من رو خورده .
از اونی که توی انتخابات شرکت نمیکنه طلبکاریم . از اونی که توی انتخابات شرکت میکنه هم طلبکاریم .
از بقال سر کوچه طلبکاریم ، از همسایه طلبکاریم ، از طبیعت هم طلبکاریم .
و این طلبکاری در تمام زندگیمان و سخنانمان و رفتارمان خودش را نشان میدهد .

ایضن بنده هم جزو طلبکاران هستم چون از همون فرهنگِ مفت خوری و طلبکارانه هستم .

undead_knight
08-01-2013, 09:00 PM
این دروغ و جعل تاریخی هست که مدام شورشیان 57 و مدافعینشان تکرار میکنند !
مجلس اول که در همان دوران قاجار و توسط شاهان قاجار به توپ بسته شد ! مجلس دوم هم عملن سیستم مشروطه و دموکراتی نبوده.
یعنی اصلن مردم سالاری حتا در حد و اندازه 1% هم وجود نداشته که رضاشاه بخواهد آن را نابود کند .
آن چیزی که شما میگویید رضاشاه نابودش کرده یک کاریکاتورِ مسخره از دمورکاسی و مشروطه بوده نه چیزی بیشتر .
میلاد نکنه دنبال لیبرال دموکراسی غربی میگردی؟!:))من گفتم حداقل های دموکراسی.
اشکالی نداره حالا که میخوای اینجور مقایسه کنی بزار یک مثال بهتر بزنم،شخصی مثل جورج واشنگتن نقشی در مبارزات استقلال طلبانه آمریکا داشت که مثال زدنیه، حالا همین شخص با توجه به به نیروهای نظامی که زیر دستش بود اگر تصمیم میگرفت به جای رئیس جمهور یک دیکتاتور بشه مسیر سختی رو جلوی روش نداشت(با توجه به اینکه مشابهش در تاریخ هم به وفور یافت میشه)حتی میشه استدلال کرد عملا پیش از اون کشوری به نام آمریکا وجود نداشت و این شخص کشوری رو ایجاد کرده که قبلش هم دموکراسی نداشته پس ایجاد دیکتاتوری چندان اشکال دار نبوده!و کاری که برای آمریکا کرده اصلا با رضاشاه قابل مقایسه نیست.

خب حالا میشه بفرمائید مشروطه چه چیزهای دموکراتیکی رو نداشت که رضاشاه در کشور بوجود آورد؟آیا روزنامه های آزادتر ایجاد کرد؟آیا مجلس بهتری درست کرد؟آیا سعی کرد خودشو از قدرت کنار بکشه؟

سامان
08-01-2013, 09:17 PM
میلاد نکنه دنبال لیبرال دموکراسی غربی میگردی؟!:))من گفتم حداقل های دموکراسی.اشکالی نداره حالا که میخوای اینجور مقایسه کنی بزار یک مثال بهتر بزنم،شخصی مثل جورج واشنگتن نقشی در مبارزات استقلال طلبانه آمریکا داشت که مثال زدنیه، حالا همین شخص با توجه به به نیروهای نظامی که زیر دستش بود اگر تصمیم میگرفت به جای رئیس جمهور یک دیکتاتور بشه مسیر سختی رو جلوی روش نداشت(با توجه به اینکه مشابهش در تاریخ هم به وفور یافت میشه)حتی میشه استدلال کرد عملا پیش از اون کشوری به نام آمریکا وجود نداشت و این شخص کشوری رو ایجاد کرده که قبلش هم دموکراسی نداشته پس ایجاد دیکتاتوری چندان اشکال دار نبوده!و کاری که برای آمریکا کرده اصلا با رضاشاه قابل مقایسه نیست.خب حالا میشه بفرمائید مشروطه چه چیزهای دموکراتیکی رو نداشت که رضاشاه در کشور بوجود آورد؟آیا روزنامه های آزادتر ایجاد کرد؟آیا مجلس بهتری درست کرد؟آیا سعی کرد خودشو از قدرت کنار بکشه؟ببخشید که من در جایی که مخاطب نیستم جواب میدم.جرج واشنگتن و امثال ایشون خاستگاهشون فرهنگی بوده که رنسانس رو پشت سر گذاشته بوده و دهها و صدها متفکر وفیلسوف پرورونده بوده که دموکراسی و از این قبیل معقولات رو قرنها مورد تجزیه و تحلیل قرار داده بوده. رضا شاه چه خاستگاه فرهنگی ای داشته؟ اصلا مگه میشه رضا شاه و واشنگتن رو با هم مقایسه کرد که بخوایم بگیم چرا رضا شاه مثل ایشون عمل نکرده؟ما هنوز هم به رنسانس نرسیدیم قربان!دموکراسی مال یه مملکت آگاه و تحصیل کرده هست. کاری که میشده از یه زمامدار خوب و خوش فکر تو ایران اون موقع انتظار داشت راه انداختن مدرسه های آموزش همگانی بوده که رضا شاه گام رو فراتر میذاره و دانشگاه تو ایران تاسیس میکنه. حالا بغیر از سایر کارهای زیربنایی ای که انجام داده.

sonixax
08-01-2013, 10:01 PM
میلاد نکنه دنبال لیبرال دموکراسی غربی میگردی؟!:))من گفتم حداقل های دموکراسی.
اشکالی نداره حالا که میخوای اینجور مقایسه کنی بزار یک مثال بهتر بزنم،شخصی مثل جورج واشنگتن نقشی در مبارزات استقلال طلبانه آمریکا داشت که مثال زدنیه، حالا همین شخص با توجه به به نیروهای نظامی که زیر دستش بود اگر تصمیم میگرفت به جای رئیس جمهور یک دیکتاتور بشه مسیر سختی رو جلوی روش نداشت(با توجه به اینکه مشابهش در تاریخ هم به وفور یافت میشه)حتی میشه استدلال کرد عملا پیش از اون کشوری به نام آمریکا وجود نداشت و این شخص کشوری رو ایجاد کرده که قبلش هم دموکراسی نداشته پس ایجاد دیکتاتوری چندان اشکال دار نبوده!و کاری که برای آمریکا کرده اصلا با رضاشاه قابل مقایسه نیست.

خب حالا میشه بفرمائید مشروطه چه چیزهای دموکراتیکی رو نداشت که رضاشاه در کشور بوجود آورد؟آیا روزنامه های آزادتر ایجاد کرد؟آیا مجلس بهتری درست کرد؟آیا سعی کرد خودشو از قدرت کنار بکشه؟

ولی شما نمیتونید ادعا کنید که دموکراسی رو از بین برد ! چیزی که وجود نداره رو که نمیشه از بین برد !
ما حرفمون این نیست که رضاشاه دموکراسی آورد ! نه نیارود . ولی دموکراسی رو هم از بین نبرد .
+ پاسخ سامان گرامی :e41f:

undead_knight
08-01-2013, 10:31 PM
ببخشید که من در جایی که مخاطب نیستم جواب میدم.جرج واشنگتن و امثال ایشون خاستگاهشون فرهنگی بوده که رنسانس رو پشت سر گذاشته بوده و دهها و صدها متفکر وفیلسوف پرورونده بوده که دموکراسی و از این قبیل معقولات رو قرنها مورد تجزیه و تحلیل قرار داده بوده. رضا شاه چه خاستگاه فرهنگی ای داشته؟ اصلا مگه میشه رضا شاه و واشنگتن رو با هم مقایسه کرد که بخوایم بگیم چرا رضا شاه مثل ایشون عمل نکرده؟ما هنوز هم به رنسانس نرسیدیم قربان!دموکراسی مال یه مملکت آگاه و تحصیل کرده هست. کاری که میشده از یه زمامدار خوب و خوش فکر تو ایران اون موقع انتظار داشت راه انداختن مدرسه های آموزش همگانی بوده که رضا شاه گام رو فراتر میذاره و دانشگاه تو ایران تاسیس میکنه. حالا بغیر از سایر کارهای زیربنایی ای که انجام داده.
آفرین!خب من هم دقیقا این مثال رو برای این زدم که میلاد عزیز مدعی بودند دموکراسی در ایران وجود نداشته که طبیعتا با استانداردهای سخت گیرانه لیبرال دموکراسی باید مقایسه انجام میشد.

ولی شما نمیتونید ادعا کنید که دموکراسی رو از بین برد ! چیزی که وجود نداره رو که نمیشه از بین برد !
ما حرفمون این نیست که رضاشاه دموکراسی آورد ! نه نیارود . ولی دموکراسی رو هم از بین نبرد .
+ پاسخ سامان گرامی :e41f:


قانون اساسی مشروطه

قانون اساسی مشروطه اولین قانون اساسی ایران بود که در هشتم دی‌ماه سال ۱۲۸۵ خورشیدی (۱۴ ذیقعده ۱۳۲۴ هجری قمری) به امضای مظفرالدین‌شاه رسید. این قانون ۵۱ ماده داشت که عموماً مربوط به طرز کار مجلس شورای ملی و مجلس سنا می‌شد، به همین دلیل[نیازمند منبع] در آغاز به نظامنامه نیز مشهور بود.

این قانون بعد از موفقیت مشروطه‌خواهان در گرفتن فرمان مشروطه و با عجله تهیه شده بود و در آن ذکری از حقوق ملت و سایر ترتیبات مربوط به رابطه اختیارات حکومت و حقوق ملت نبود، بنابراین «متمم قانون اساسی» تهیه شد و به تصویب مجلس رسید و محمدعلی‌شاه نیز آن را در ۱۴ مهر ۱۲۸۶ خورشیدی (۲۹ شعبان ۱۳۲۵ هجری قمری) امضا کرد.

این قانون و متمم آن تا سال ۱۳۵۷ که حکومت پادشاهی در ایران برافتاد، قانون اساسی ایران بود.
خب فکر میکنم بحثی سر این نباشه که حکومت قاجار پیش از رضاشاه مشروطه بود، ولی حکومت پهلوی حتی نزدیک مرزهای مشروطیت هم نیست.
آیا قدرت پادشاه در دوران حکومت پهلوی زیادتر نشد!؟(فکر میکنم افزایش قدرت پادشاه یا به طور کلی یک نفر از نشونه های آشکار افزایش دیکتاتوری باشه!)
اصلا یکی از دلایلی که رضاشاه تونست به قدرت برسه ضعف قاجار بود و این یعنی اینکه حکومت پادشاهی تضعیف شده بود و بهترین موقع برای برداشتن یک قدم دیگه به سمت دموکراسی بود که این موقعیت تاریخی هم از دست رفت.
در واقع اگر جناب رضا شاه خیلی علاقه به خدمت داشتند میتونستند به جای افزایش قدرت شخصی سعی در تحکیم مشروطه بکنند و در عناوین دیگه به جز شاهنشاه! به خدمت بپردازند:))

Russell
08-01-2013, 10:42 PM
پس با این حساب ایراد گرفتن به دیکتاتوری ج.ا هم درست نیست، چرا که پیش از آنکه دموکراسی نبوده، نیاز به چند قرن زمان است در ایران و اختراع از نوی چرخ توسط فیلسوفان ایرانی تا بشود رفت دنبال تغییر و البته انقلاب مشروزطه هم ربطی به تغییرات در فضای سیاسی ایران نداشته.

sonixax
08-01-2013, 10:59 PM
در واقع اگر جناب رضا شاه خیلی علاقه به خدمت داشتند میتونستند به جای افزایش قدرت شخصی سعی در تحکیم مشروطه بکنند و در عناوین دیگه به جز شاهنشاه! به خدمت بپردازند:))

من بالاتر هم گفتم اینکه در اجرایی کردنش گامی بر نداشت بحثیست سوا و انتقادیست به جا ! ولی اینکه آی نفس کش از بین بردتش و آی ما قبلش دموکراسی داشتیم بعدش نداشتیم و ... حرفهای بیربط و تحریف و دروغ هستند .

ما قبل از رضاشاه دموکراسی نداشتیم ، بعدش هم نداشتیم ، هنوز هم نداریم . احتمالن حالا حالا ها هم نخواهیم داشت .

sonixax
08-01-2013, 11:09 PM
پس با این حساب ایراد گرفتن به دیکتاتوری ج.ا هم درست نیست، چرا که پیش از آنکه دموکراسی نبوده، نیاز به چند قرن زمان است در ایران و اختراع از نوی چرخ توسط فیلسوفان ایرانی تا بشود رفت دنبال تغییر و البته انقلاب مشروزطه هم ربطی به تغییرات در فضای سیاسی ایران نداشته.

نه راسل جان بحث سر این است که دوستان میگویند رضاشاه دموکراسی نیم بندی که وجود داشت را از بین برد !

این حرف همان قدری به دور از واقعیت است که بگوییم خمینی با ایجاد جمهوری اسلامی دموکراسی نیم بندی که در کشور وجود داشت را از بین برد جایش یک سیستم فاشیستی و دیکتاتوری ایجاد کرد .

شکی در دیکتاتور بودن رضاشاه نیست ، شکی در هم در فاسد بودن سیستم پادشاهی پهلوی نیست .
در عین حال شکی هم نیست که همین سیستم فاسد و نظام دیکتاتوری در عین حال میهن پرست بوده و چهره ایران را دگرگون ساختند .

تمام حرف من این است که دوستان منصف باشند . داریوش گرامی میگوید چون دیکتاتور بوده پس هر کار خوبی کرده رو فراموش کنیم فقط بچسبیم به اینکه دیکتاتور بوده .

من در اینجا کوچکترین فرقی بین بینش جناب داریوش با بینش خلخالی نمیبینم !

ما داریم در مورد یک شخص صحبت میکنیم . این شخص یک سری کار انجام داده . یک سری از اونها غلط و اشتباه بوده و یک سری هم درست و به جا .
کارنامه ی این آدم رو هم باید با توجه به کارهایش سنجید . در جایی که راه اشتباهی رفته بگوییم اشتباه کرده و دیکتاتور بوده و ... در جایی هم که آبادانی کرده به نیکی ازش یاد کنیم .

به طور کلی هم بخوایم کارنامه اش رو در رابطه با کشوری به نام ایران با مرز های سیاسی مشخص بررسی کنیم بیشتر از اینکه ضرر و زیان رسونده باشه سود رسونده و باعث پیشرفت کشور شده .

در آلمان هر گونه طرفداری از هیتلر و نازیسم جرمه به خاطر جنایتهایی که کردند . ولی در عین حال هم کسی منکر این نمیشه که همین نازی ها باعث پیشرفت چشمگیر آلمان شدند . خود آمریکاش منکر این نیست که بسیاری از تکنولوژی های پایه رو بعد از شکست آلمان نازی از همین آلمان کند و برد .
جنایتکار بودنشان یک طرف ، تولید علم و تکنولوژی توسط آنها یک طرف دیگر .

undead_knight
08-01-2013, 11:11 PM
من بالاتر هم گفتم اینکه در اجرایی کردنش گامی بر نداشت بحثیست سوا و انتقادیست به جا ! ولی اینکه آی نفس کش از بین بردتش و آی ما قبلش دموکراسی داشتیم بعدش نداشتیم و ... حرفهای بیربط و تحریف و دروغ هستند .

ما قبل از رضاشاه دموکراسی نداشتیم ، بعدش هم نداشتیم ، هنوز هم نداریم . احتمالن حالا حالا ها هم نخواهیم داشت .
بعد این دوست عزیز سامان میان شکایت میکنند که چرا دارم با جورج واشینگتن! مقایسه میکنم رضا شاه رو:))
خب عزیز من وقتی همچین چیزی میگی معنایی جز این نداری که با دموکراسی حداکثری و لیبرال دموکراسی داره مقایسه میکنی.
نمیشه انتظار داشت که یک کشور به سمت دموکراسی جفتک بزنه!همینکه بتونه(و بزارند)قدم به قدم جلو بره خودش کلی هست ولی ما بعد از قاجار دو فرصت سوزی بزرگ داشتیم یکی همین حکومت پهلوی و اون یکی هم جمهوری اسلامی.
اتفاقا استدلال هایی که برای دفاع ازشون میشه هم گه گاه به هم خیلی شبیه میشه،مثلا وقتی با یک مدافع مثلا روشنفکر جمهوری اسلامی بحث میکنیم و میپذیره که حکومت دموکراتی نیست مدعی میشه قبلش سیستم شاهنشاهی بوده ولی به این مسئله اشاره نمیکنه که جلوی پیشرفت دموکراسی رو گرفت این حکومت.
سد ساختن جلوی دموکراسی خطای کوچیکی نیست که بشه ازش راحت عبور کرد.

sonixax
08-01-2013, 11:19 PM
بعد این دوست عزیز سامان میان شکایت میکنند که چرا دارم با جورج واشینگتن! مقایسه میکنم رضا شاه رو:))
خب عزیز من وقتی همچین چیزی میگی معنایی جز این نداری که با دموکراسی حداکثری و لیبرال دموکراسی داره مقایسه میکنی.
نمیشه انتظار داشت که یک کشور به سمت دموکراسی جفتک بزنه!همینکه بتونه(و بزارند)قدم به قدم جلو بره خودش کلی هست ولی ما بعد از قاجار دو فرصت سوزی بزرگ داشتیم یکی همین حکومت پهلوی و اون یکی هم جمهوری اسلامی.
اتفاقا استدلال هایی که برای دفاع ازشون میشه هم گه گاه به هم خیلی شبیه میشه،مثلا وقتی با یک مدافه مثلا روشنفکر جمهوری اسلامی بحث میکنیم و میپذیره که حکومت دموکراتی نیست مدعی میشه قبلش سیستم شاهنشاهی بوده ولی به این مسئله اشاره نمیکنه که جلوی پیشرفت دموکراسی رو گرفت این حکومت.
سد ساختن جلوی دموکراسی خطای کوچیکی نیست که بشه ازش راحت عبور کرد.

گویا مرغ شما یک پا دارد !
عزیز من گفتن این مساله که رضاشاه دموکراسی را از بین برد دروغ است . چیزی که وجود ندارد را نمیشود از بین برد .
اگر شما بگویید جمهوری اسلامی دموکراسی زمان شاه را از بین برد دارید دروغ میگویید چون قبلش دموکراسی وجود نداشته که بخواد از بین بره .

اینکه میگویید راه رسیدن به دموکراسی را سد کرد یک حرف دیگریست . بگذارید مثالی بزنم که خودتان بفهمید چه قدر حرفتان گنگ و نامفهوم است :

نفر اول : داداشم ماشینمو برداشت کوبید توی دیوار داغونش کرد .
نفر دوم : آخی ، حالا ماشینت چی بود ؟
نفر اول : یه پژو 405 .
نفر دوم : چند خریده بودی حالا ؟!
نفر اول : نخریده بودم میخواستم بخرم !!!!
نفر دوم : :22:

حرف شما درست به گنگی همین دیالوگ بالاست .

رضاشاه مسیر رسیدن به دموکراسی را سد کرد ≠ رضاشاه زد دموکراسی نیم بندی که وجود داشت را نابود کرد

اگر شما مدعی هستید که قبل از رضاشاه در کشور دموکراسی بوده خوب بفرمایید نشان دهید که بوده!

سامان
08-01-2013, 11:25 PM
آفرین!خب من هم دقیقا این مثال رو برای این زدم که میلاد عزیز مدعی بودند دموکراسی در ایران وجود نداشته که طبیعتا با استانداردهای سخت گیرانه لیبرال دموکراسی باید مقایسه انجام میشد.


خب فکر میکنم بحثی سر این نباشه که حکومت قاجار پیش از رضاشاه مشروطه بود، ولی حکومت پهلوی حتی نزدیک مرزهای مشروطیت هم نیست.
آیا قدرت پادشاه در دوران حکومت پهلوی زیادتر نشد!؟(فکر میکنم افزایش قدرت پادشاه یا به طور کلی یک نفر از نشونه های آشکار افزایش دیکتاتوری باشه!)
اصلا یکی از دلایلی که رضاشاه تونست به قدرت برسه ضعف قاجار بود و این یعنی اینکه حکومت پادشاهی تضعیف شده بود و بهترین موقع برای برداشتن یک قدم دیگه به سمت دموکراسی بود که این موقعیت تاریخی هم از دست رفت.
در واقع اگر جناب رضا شاه خیلی علاقه به خدمت داشتند میتونستند به جای افزایش قدرت شخصی سعی در تحکیم مشروطه بکنند و در عناوین دیگه به جز شاهنشاه! به خدمت بپردازند:))
خوب خود شما هم در اون قسمت از متن نقل قولیتون که برجسته کردین نوشتین که قانون اساسی مشروطه تا سال ۵۷ پابرجا بوده! بنابراین رضاشاه مظاهر دموکراسی مشروطه رو برنینداخته.
اصولا شخصیت های دیکتاتور رو نمیشه به سادگی در چارچوب قوانین زندانی کرد. حالا اگه قانون اساسی مشروطه انقدر ضعیف بوده که میشده باهاش دیکتاتوری راه انداخت، همچین مشروطه و دموکراتیک هم نبوده که بگیم رضاشاه مظاهر دموکراسی ایران رو از بین برد. رضا شاه فقط عرضه ی بدست گرفتن قدرت و ترکتازی رو داشته و خوشبختانه از این قدرت مطلق العنان بودن در جهت پیشرفت صنعتی وعلمی - فرهنگی (تجدد) کشور استفاده کرده.

سامان
08-01-2013, 11:42 PM
پس با این حساب ایراد گرفتن به دیکتاتوری ج.ا هم درست نیست، چرا که پیش از آنکه دموکراسی نبوده، نیاز به چند قرن زمان است در ایران و اختراع از نوی چرخ توسط فیلسوفان ایرانی تا بشود رفت دنبال تغییر و البته انقلاب مشروزطه هم ربطی به تغییرات در فضای سیاسی ایران نداشته.
۲ ایراد کلی میشه گرفت:
اول اینکه دموکراسی(فضای تنفس) در زمان محمد رضا بیشتر از زمان جمهوری اسلامی بوده. البته معیار دقیقی برای سنجش میزان دموکرات بودن حکومت در این دو زمان شاید نشه پیدا کرد، ولی حداقل از این مطمئن هستیم که محدودیتهای کمتری برای زندگی خصوصی افراد در زمان محمد رضا وجودداشته و با مخالفین حکومت به نسبت جمهوری اسلامی با ملاطفت واحترام بیشتری برخورد میشده. همچنین اقلیتهای دینی در آن دوره مورد تعرض واقع نمیشدن.
ایراد مهم دوم اینه که در دیکتاتوری پس از انقلاب یک روند ارتجاعی در حرکتهای اقتصادی- سیاسی و پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک ایران رو شاهد بودیم.
در مجموع پس از انقلاب حرکت ایران رو به عقب بوده بطور کلی و این اصلا قابل مقایسه با بهبود وضع ایران در زمان پس از انتقال قدرت از قاجارها به رضا شاه نیست.
این رو هم بخاطر داشته باشیم که رضاشاه همه ی اون کارها رو با امکانات ۸۰ سال پیش و فقط در طی ۱۹ سال انجام داده. فکر کنم اگه میخواستن در جمهوری اسلامی اون همه راه آهن رو بکشن ۵۰ ساله هم تموم نمیشد!

sonixax
08-01-2013, 11:55 PM
این رو هم بخاطر داشته باشیم که رضاشاه همه ی اون کارها رو با امکانات ۸۰ سال پیش و فقط در طی ۱۹ سال انجام داده.. فکر کنم اگه میخواستن در جمهوری اسلامی اون همه راه آهن رو بکشن ۵۰ ساله هم تموم نمیشد!

جمهوری اسلامی 80 سال بعد این طوری راه آهن میکشه :


تصاویری از پروژه پرافتخار دولت نهم! - Tabnak.IR | تابناك (http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=50968)


قطار شیراز ـ اصفهان به طور نمادین شروع به کار کرد. این خبری بود که چند روز پیش روی تمام خبرگزاری‌ها رفت و به عنوان یکی از خدمات و دستاورد‌های دولت نهم اعلام شد. اما در واقع این خط راه آهن یکی از پروژه‌هایی بود كه به صورت صوری افتتاح شد تا سند افتخار آن به نام دولت نهم ثبت شود.

یكی از بینندگان «تابناك» در پیامی چنین نوشت: همه دوستان شیرازی می‌دانند که خبری از قطار در شیراز نیست و نزدیکترین ایستگاه حدود 100 کیلومتر با شیراز فاصله دارد. ایستگاه کیلومتر 101 که به گفته نماینده شیراز کاربردی نمایشی برای افتتاح داشته، چند صد میلیون هزینه برداشته و جابجایی آن نیز دوباره چند صد میلیون هزینه دارد.

متاسفانه قسمتی از خط هم که نصب شده به صورت کاملا غیر استاندارد و عمله‌ساز کار شده به طوری که بعد از همان یک بار حرکت نمایشی آن هم با سرعت 50 کیلومتر در ساعت، بسیاری از تراورت‌ها از بین رفته و خط آهن کج شده و تاب برداشته است.

واقعا تا کی باید شاهد دور ریختن بیت المال برای پروزه‌های تبلیغاتی باشیم؟ چه کسی پاسخگوی این همه هزینه است؟ چه کسی پاسخگوی جان مسافرانی است که قرار است با این قطار سفر کنند؟ عکس‌ها به قدر کافی گویا هستند.


http://www.daftarche.com/images/imported/2013/08/3.jpg

ایستگاه قطار شیراز که هنوز ساخته نشده افتتاح شد

http://www.daftarche.com/images/imported/2013/08/4.jpg

تراورس‌هایی که با اولین حرکت قطار خرد شده‌اند

http://www.daftarche.com/images/imported/2013/08/5.jpg

مسیری که هنوز ساخته نشده افتتاح شد

http://www.daftarche.com/images/imported/2013/08/6.jpg

ریل‌هایی که بعد از اولین حرکت کج شده‌اند

http://www.daftarche.com/images/imported/2013/08/7.jpg

ریل‌های کح شده در طول مسیر

http://www.daftarche.com/images/imported/2013/08/8.jpg
زیر سازی موقتی و سر هم بندی (لطفا به فضای خالی زیرسازی‌ها توجه فرمایید)



البته با گذشت زمان خود به خودی و بسته به موقعیت زمانی که درش هستیم همین طوری کیلویی و کشکی کشور پیشرفت میکند !

سامان
08-02-2013, 12:25 AM
گویا مرغ شما یک پا دارد !
عزیز من گفتن این مساله که رضاشاه دموکراسی را از بین برد دروغ است . چیزی که وجود ندارد را نمیشود از بین برد .
اگر شما بگویید جمهوری اسلامی دموکراسی زمان شاه را از بین برد دارید دروغ میگویید چون قبلش دموکراسی وجود نداشته که بخواد از بین بره .

اینکه میگویید راه رسیدن به دموکراسی را سد کرد یک حرف دیگریست . بگذارید مثالی بزنم که خودتان بفهمید چه قدر حرفتان گنگ و نامفهوم است :

نفر اول : داداشم ماشینمو برداشت کوبید توی دیوار داغونش کرد .
نفر دوم : آخی ، حالا ماشینت چی بود ؟
نفر اول : یه پژو 405 .
نفر دوم : چند خریده بودی حالا ؟!
نفر اول : نخریده بودم میخواستم بخرم !!!!
نفر دوم : :22:

حرف شما درست به گنگی همین دیالوگ بالاست .

رضاشاه مسیر رسیدن به دموکراسی را سد کرد ≠ رضاشاه زد دموکراسی نیم بندی که وجود داشت را نابود کرد

اگر شما مدعی هستید که قبل از رضاشاه در کشور دموکراسی بوده خوب بفرمایید نشان دهید که بوده!
من یه دوستی داشتم یه سری مطلب درباره ی فواید مصرف گوجه فرنگی برای سلامت انسان خونده بود. بعد گیر داده بود که شما چرا میگین ابن سینا در زمینه ی پزشکی نابغه بوده در حالیکه اصلا اشاره ای به فواید مصرف گوجه فرنگی نکرده!
حالا ما هرچی براش توضیح میدادیم که در زمان ابن سینا هنوز قاره ی آمریکا کشف نشده بوده تا انسانها با گوجه فرنگی آشنا بشن توکتش نمیرفت و میگفت نه شما! ایرانیها عادت دارین بیخودی افراد رو گنده کنین!
Kidding

Russell
08-02-2013, 09:45 AM
۲ ایراد کلی میشه گرفت:
اول اینکه دموکراسی(فضای تنفس) در زمان محمد رضا بیشتر از زمان جمهوری اسلامی بوده. البته معیار دقیقی برای سنجش میزان دموکرات بودن حکومت در این دو زمان شاید نشه پیدا کرد، ولی حداقل از این مطمئن هستیم که محدودیتهای کمتری برای زندگی خصوصی افراد در زمان محمد رضا وجودداشته و با مخالفین حکومت به نسبت جمهوری اسلامی با ملاطفت واحترام بیشتری برخورد میشده. همچنین اقلیتهای دینی در آن دوره مورد تعرض واقع نمیشدن.
ایراد مهم دوم اینه که در دیکتاتوری پس از انقلاب یک روند ارتجاعی در حرکتهای اقتصادی- سیاسی و پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک ایران رو شاهد بودیم.
در مجموع پس از انقلاب حرکت ایران رو به عقب بوده بطور کلی و این اصلا قابل مقایسه با بهبود وضع ایران در زمان پس از انتقال قدرت از قاجارها به رضا شاه نیست.
این رو هم بخاطر داشته باشیم که رضاشاه همه ی اون کارها رو با امکانات ۸۰ سال پیش و فقط در طی ۱۹ سال انجام داده. فکر کنم اگه میخواستن در جمهوری اسلامی اون همه راه آهن رو بکشن ۵۰ ساله هم تموم نمیشد!
اختیار دارید، ایراد سخن خود دوستان است، من فقط معیارهای خود دوستان را تکرار کردم و دیدیم که معیارها برای ج.ا هم به همان اندازه صادق است.
البته اینکه آزادی اجتماعی در زمان رضا شاه بیشتر شده هم شوخی بامزه‌ایست، مثلا متحد الشکل کردن لباس مردم شده آزادی اجتماعی؟
اگر قرار است انجام هرچه برادر بزرگ مجاز میدارد و دوست میدارد بشود آزادی که خب در ج.ا هم آزادی فراوانی دارند.آزادی در برخورد با مخالف است که معنای اصلی خود را بدست می‌آورد !
بحث من هم صرفا از نگاه دموکراسی خواهی و آزادی خواهی و... بود و گمان نکنم متراژ راه آهن و اینکه چقدر سخت بوده کشیدن آن تغییری در این وجه قضیه بوجود آورد.

سامان
08-02-2013, 11:09 AM
اختیار دارید، ایراد سخن خود دوستان است، من فقط معیارهای خود دوستان را تکرار کردم و دیدیم که معیارها برای ج.ا هم به همان اندازه صادق است.
البته اینکه آزادی اجتماعی در زمان رضا شاه بیشتر شده هم شوخی بامزه‌ایست، مثلا متحد الشکل کردن لباس مردم شده آزادی اجتماعی؟
اگر قرار است انجام هرچه برادر بزرگ مجاز میدارد و دوست میدارد بشود آزادی که خب در ج.ا هم آزادی فراوانی دارند.آزادی در برخورد با مخالف است که معنای اصلی خود را بدست می‌آورد !
بحث من هم صرفا از نگاه دموکراسی خواهی و آزادی خواهی و... بود و گمان نکنم متراژ راه آهن و اینکه چقدر سخت بوده کشیدن آن تغییری در این وجه قضیه بوجود آورد.
شما در پست قبلیتان تنها از منظر آزادی ننوشته بودید!
حرف از اختراع چرخ وگذشت زمان و اختراعات جدید هم زده بودید!
گسترش آزادی و دموکراسی هم تنها ملاک آن تنه لشی شاهان قاجار نیست! نیاز به زیر ساختهایی دارد که از جمله مهمترین آنها سواد مردم است. بنابراین رضا شاه هم با تاسیس مدرسه و دانشگاه خدمت بزرگی در این زمینه کرده است. مدرنیته و تجدد هم خود بخود در راستای گسترش آزادی و دموکراسی است مگر اینکه کسی بخواهد از آنها سواستفاده کند که در این حالت باز هم درمقیاس بزرگترزمانی باز هم مدرنیته به نفع دموکراسی است.

Russell
08-02-2013, 11:53 AM
شما در پست قبلیتان تنها از منظر آزادی ننوشته بودید!
حرف از اختراع چرخ وگذشت زمان و اختراعات جدید هم زده بودید!
گسترش آزادی و دموکراسی هم تنها ملاک آن تنه لشی شاهان قاجار نیست! نیاز به زیر ساختهایی دارد که از جمله مهمترین آنها سواد مردم است. بنابراین رضا شاه هم با تاسیس مدرسه و دانشگاه خدمت بزرگی در این زمینه کرده است. مدرنیته و تجدد هم خود بخود در راستای گسترش آزادی و دموکراسی است مگر اینکه کسی بخواهد از آنها سواستفاده کند که در این حالت باز هم درمقیاس بزرگترزمانی باز هم مدرنیته به نفع دموکراسی است.
یا اسپاگتی !!
دوست گرامی احتراع چرخ از نو اصطلاحی‌ست برای توصیفِ وضعی، که در آن سعی در اختراع و ابداع چیزی که موجود است بکار میرود.منظور من هم سخن شما درباره تولید فیلسوفانی مانند عصر روشنگری بود که آن فیلسوفان مبانی و اصول لیبرال دموکراسی را برای ما از نو بنویسند.
در ایران در همان و حتی پیش از انقلاب مشروطه هم مردان سیاسی باسوادی که در فرنگ درس خوانده بودند و بدنبال تجدد و آزادی باشند وجود داشت، خود انقلاب مشروطه حاصل همان تغییر بود علتش هم ارتباط با غرب و ایجاد عده‌ای روشنفکر خواهان تغییر بود.
اینکه تاسیس مدرسه نهایتا چه مقدار به آزادی خواهی و دموکراسی‌طلبی ایرانیان منجر شده تغییری در اینکه رضا شاه هیچ علاقه‌ای چه در نظر و چه در عمل به دموکراسی و آزادی نداشت ندارد و تاسیس مدرسه و... صرفا به تفکرات قدرت طلبانه، میهن‌پرستانه (؟) و... برمیگردد نه آزادی خواهی او.

به نظر من ایراد دوستان به ستیز رضا شاه با آزادی و آزادی خواهان (که البته بنا به ادعای دوستان نباید وجود خارجی میداشته چرا که در آن زمان هیچکس نمیدانسته آزادی و مجلس و دموکراسی یعنی چه !!) سراسر بجاست، و دفاع استدلال از اینکه چون راه آهن کشیده و اصلا آن زمان کسی نمیدانسته آزادی یعنی چه (؟!!) پس ایرادی بر او وارد نیست اتفاقا قضاوتی خالی از عینیت است.

سامان
08-02-2013, 12:19 PM
یا اسپاگتی !!
دوست گرامی احتراع چرخ از نو اصطلاحی‌ست برای توصیفِ وضعی، که در آن سعی در اختراع و ابداع چیزی که موجود است بکار میرود.منظور من هم سخن شما درباره تولید فیلسوفانی مانند عصر روشنگری بود که آن فیلسوفان مبانی و اصول لیبرال دموکراسی را برای ما از نو بنویسند.
در ایران در همان و حتی پیش از انقلاب مشروطه هم مردان سیاسی باسوادی که در فرنگ درس خوانده بودند و بدنبال تجدد و آزادی باشند وجود داشت، خود انقلاب مشروطه حاصل همان تغییر بود علتش هم ارتباط با غرب و ایجاد عده‌ای روشنفکر خواهان تغییر بود.
اینکه تاسیس مدرسه نهایتا چه مقدار به آزادی خواهی و دموکراسی‌طلبی ایرانیان منجر شده تغییری در اینکه رضا شاه هیچ علاقه‌ای چه در نظر و چه در عمل به دموکراسی و آزادی نداشت ندارد و تاسیس مدرسه و... صرفا به تفکرات قدرت طلبانه، میهن‌پرستانه (؟) و... برمیگردد نه آزادی خواهی او.

به نظر من ایراد دوستان به ستیز رضا شاه با آزادی و آزادی خواهان (که البته بنا به ادعای دوستان نباید وجود خارجی میداشته چرا که در آن زمان هیچکس نمیدانسته آزادی و مجلس و دموکراسی یعنی چه !!) سراسر بجاست، و دفاع استدلال از اینکه چون راه آهن کشیده و اصلا آن زمان کسی نمیدانسته آزادی یعنی چه (؟!!) پس ایرادی بر او وارد نیست اتفاقا قضاوتی خالی از عینیت است.
خوب من هیچ کجا نگفتم باید صبر کنیم تا فیلسوفان ایرانی مجددا دموکراسی رو اختراع کنند که شما حرف از چرخ کشیدین وسط! لابد منظورتون چرخ گاری بوده دیگه!
بعد من موندم رضا شاه چه آدم شیرین عقلی بوده که برای تفکرات قدرت طلبانه ی خودش (میهن طلبانه اش هم که زیر سواله!) میاد مدرسه و راه آهن میسازه!!
گرامی، معرفی دموکراسی در یک کشور اصلا به معنی ایجاد دموکراسی نیست. دموکراسی با ۱۰ نفر یا ۱۰۰ نفر تحصیلکرده فقط در حد یه لغت تازه معرفی شده ی فرنگی باقی میمونه.
کسی هم اینجا نگفته رضاشاه معصوم بوده که به مرد پوشالی حمله میفرمایین.


کاش میشد یه شبیه سازی تاریخی کرد تا بشه فهمید اگر رضاشاه نبود الان شما از کدوم دموکراسی در ایران دفاع میکردین.
صحبت از این بود که هر چیزی رو باید در زمان ومکان خودش سنجید.

undead_knight
08-02-2013, 12:43 PM
خوب خود شما هم در اون قسمت از متن نقل قولیتون که برجسته کردین نوشتین که قانون اساسی مشروطه تا سال ۵۷ پابرجا بوده! بنابراین رضاشاه مظاهر دموکراسی مشروطه رو برنینداخته.
اصولا شخصیت های دیکتاتور رو نمیشه به سادگی در چارچوب قوانین زندانی کرد. حالا اگه قانون اساسی مشروطه انقدر ضعیف بوده که میشده باهاش دیکتاتوری راه انداخت، همچین مشروطه و دموکراتیک هم نبوده که بگیم رضاشاه مظاهر دموکراسی ایران رو از بین برد. رضا شاه فقط عرضه ی بدست گرفتن قدرت و ترکتازی رو داشته و خوشبختانه از این قدرت مطلق العنان بودن در جهت پیشرفت صنعتی وعلمی - فرهنگی (تجدد) کشور استفاده کرده.
مظاهر رو برنیانداخته،حقیقتا که برانداخت:))
این چیزی که شما میگی چندان بی شباهت به سفسطه دشواری دروغین نیست.گزینه های ما لزوما دیکتاتوری 100 درصد(توتالیتر) و لیبرال دموکراسی نیست.اشارتون به ضعیف بودن قانون هم بی مورده چون از هر قانونی میشه سواستفاده کرد،قوی ترین و دقیق ترین قوانین هم به خاطر زمانت اجراییشون خوب هستند و وقتی قدرتی از قوانین حمایت نکنه بی معنا هستند.یعنی اگر تمام قوانین یک کشور بر اساس حقوق بشر باشه باز وقتی زمانت احرایی نداشته باشه به درد لای جرز دیوار هم نمیخورند.
شما در همین جمهوری اسلامی ببین در قانون اساسیش نکات مثبت کم نیست ولی اجرایی شدنشون مسئله متفاوتیه.

رضاشاه اومده حکومتی رو که تضعیف جایگاه پادشاه توش مشخص بود رو تغییر داده به حکومتی که توش پادشاه همه کارست،حالا یک سری قوانین بدون ضمانت اجرایی رو نگه داشته باشه که هنری نکرده.

Russell
08-02-2013, 12:45 PM
خوب من هیچ کجا نگفتم باید صبر کنیم تا فیلسوفان ایرانی مجددا دموکراسی رو اختراع کنند که شما حرف از چرخ کشیدین وسط! لابد منظورتون چرخ گاری بوده دیگه!
بعد من موندم رضا شاه چه آدم شیرین عقلی بوده که برای تفکرات قدرت طلبانه ی خودش (میهن طلبانه اش هم که زیر سواله!) میاد مدرسه و راه آهن میسازه!!
گرامی، معرفی دموکراسی در یک کشور اصلا به معنی ایجاد دموکراسی نیست. دموکراسی با ۱۰ نفر یا ۱۰۰ نفر تحصیلکرده فقط در حد یه لغت تازه معرفی شده ی فرنگی باقی میمونه.
کسی هم اینجا نگفته رضاشاه معصوم بوده که به مرد پوشالی حمله میفرمایین.
شما گفتید برای برپایی دموکراسی نیاز به این است که جامعه مانند دوره‌یِ روشنگری در اروپا فیلسوف تولید کند، منظور این بوده که به تئوری پردازی این فیلسوفان تولیدی نیاز داریم، نمیدانم شاید هم میفرمایید برای قشنگی و زینتِ رویِ طاقچه لازم هستند.
شما بفرمایید اندکی توضیح دهید بستن در مجلس و تعطیل کردن قانون مشروطه (هر چقدر هم ضعیف بوده باشد) ربط بیشتری به گسترش دموکراسی دارد یا کشیدن راه آهن؟



کاش میشد یه شبیه سازی تاریخی کرد تا بشه فهمید اگر رضاشاه نبود الان شما از کدوم دموکراسی در ایران دفاع میکردین.
صحبت از این بود که هر چیزی رو باید در زمان ومکان خودش سنجید.
بله، بسیار خوب میشد که این ادعاهای دوستان که اگر رضاشاه راه آهن نمیکشید ما نمیدانستیم امروز دموکراسی چیست قابل اثبات بود، البته معمولا برای دفاع از چنین ادعاهایی استدلال درست کافی‌ست ولی خب ادعاها عجیب و غریب هستند و شواهد ناموجود این است که به ماشین زمان نیاز پیدا می‌شود.

Dariush
08-02-2013, 12:55 PM
همین طرز فکر طلبکارانه از افراد بوده که امروزه جمهوری اسلامی را بر سرمان خراب کرده .
تمام خدمات یک فرد رو به خاطر اشتباهاتش نباید به چاه توالت ریخت و بعد به شکلی طلبکارانه گفت خوب وظیفه اش بوده !
هر کسی به کشور خدمت کرده باید برایش ارزش قایل شویم ! دلیل اینکه رضاشاه بیشتر در مرکز توجه است این است که بیشتر جمهوری اسلامی و اراذل شورشی 57 بهش میتازند . یقینن اگر به سایر شاها و خدمتگزاران ایران هم به مانند رضاشاه تازیده میشد وضعیت مشابهی را در قبال آنان شاهد بودیم .
من یادم نمیاد جایی گفته باشم نگذاشتند که خدمت کند ! اتفاقن خیلی هم دستش در کارهایی که میخواست بکنه باز بود .
منتی نیست ، ولی طلبی هم کسی از کسی ندارد . اینکه جامعه ایرانی همواره از همه کس و هیچ کس طلب کار است یک مشکل فرهنگیست . از فردا هندی ها هم بروند بگویند گور پدر گاندی وظیفه اش بوده !
اول باید بیاموزیم از کسی طلبکار نباشیم که پس فردا شخصی مثل خمینی به واسطه این طلب خیالی مثل چوپانی که گله را کنترل میکند ما را به واسطه این طلبکاری نراند .
مگر خمینی با چه شعارهایی ملت رو خر کرد !؟ با استفاده از همین حس طلبکارنه بود دیگه . آب و برق را مجانی میکنیم ، اتوبوس را مجانی میکنیم ، شاه قبرستانها را آباد کرد کشور را ویران و از این مدل چرندیات .
من فکر میکنم بهتر است قدری از این حس طلبکارانه ای که از زمین و زمان داریم بکاهیم وضعمان خیلی بهتر میشود .
برابر است با طلب داشتن از همه کس و هیچ کس !

اینها که می‌گویید چیستند حقیقتا؟ اینکه من به دنبالِ مطالباتِ برحق و انسانی خود از کسی باشم که خود را در این موضع قرار داده است، خیلی بهتر از این است که همچون شما دلم را به راه آهن و پل و جاده خوش کنم. روحیه طلبکاری از مسئولینِ مملکت اتفاقا بسیار هم خوب و بجاست و اتفاقا یکی از دلایلِ گرفتاریِ ما به امثالِ رضا قلدر و خمینی گجستک، همین نداشتن و دنبال نکردنِ مطالباتی‌ست که باید از او خواسته شود. از حکومت باید همیشه سوال شود، باید همیشه مراقبش بود و هرگز کمترین راهِ برآمدنِ اقتدار(از طریقِ تعظیم و تکریم) را به او نداد. من اگر همچون شما در پی جاده و تونل بودم و برایم اهمیتی نداشت که در مملکت چه بر سرِ روشنفکران و منتقدین و مخالفین می‌آید و چه بر سرِ آزادی و دموکراسی، حتما والاحضرت همایونی رضا شاهِ کبیر را اسطوره می‌کردم. چه رضا قلدر و چه پسرِ متوهم‌اش اگر در کارِ مردم و مملکت مزاحمت ایجاد نمی‌کردند، شاید وضع‌مان امروز این نبود.

شما گویا هنوز فرقِ گاندی و رضاقلدر را نمی‌دانید، گاندی یک شخصیتِ مدنی بود، رضا اما شاه عالی‌رتبه‌ترین و تنها مسئول و مقامِ دولتی بود، برای مسئولِ دولتی خدمت معنایی ندارد، بلکه تنها برایش وظایف و اختیارات تعریف می‌شود، از او باید همیشه مطالبه کرد و همیشه طلبکار بود، عقب ننشست، انتقاد کرد، اعتماد نکرد... . رضاشاه خود را در جایگاهِ بالاترین مسئول قرار داده بود و کاملا عادی‌ست که تمامِ پرسش‌ها و انتقادات به سوی او باشند. من این را در خطاب به سینه چاکانِ دربارِ همایونی نمی‌گویم: استبداد و دیکتاتوری از همان لحظه‌ی حضورش غیرمشروع و شر است و باید در همه حال در راستای سرنگونی‌اش کوشید، حال هرچقدر هم که بخواهد «خدمت» کرده باشد، مهم نیست به هیچ وجه؛ همچون کسی که یکی از اعضای خانواده‌تان را می‌کشد و بعد می‌خواهد به شما زمین و خانه بدهد یا بهتان خدمت کند.

اینکه من سرسختانه در برابر رضاشاه‌دوستان می‌ایستم، به سببِ عوام‌فریبی‌های تهوع‌آوری‌ست که این روزها همه جا به گوش می‌رسد وگرنه انتقادِ من نه از رضاشاه، بلکه از دستگاهِ استبداد و اقتدار است در هر شکل و نوع‌اش(قجری، اسلامی، پهلوی و... . البته موضوعِ پهلوی‌ها در ارتباط با زمانه‌شان قدری بدتر از بقیه است). دیکتاتوری به سببِ آنکه تمامِ منابعِ مملکت را در اختیار دارد و همچنین بر تصمیم‌های یکنفره متکی است، بسیار چابک است و مثلا جاده‌ای که در دموکراسی یک ساله ساخته میشود، در دیکتاتوری یک ماه ساخته می‌شود چرا که دیکتاتور طرح می‌دهد، خودش تصویب می‌کند، بودجه می‌دهد، نظارت می‌کند و افتتاح می‌کند. در دموکراسی مجلس و سنا و سازمان‌های بازرسی و بوروکراسی عریض و طویل کارها را بس کند می‌کنند، به همین دلیل است که کارهای یک دیکتاتور خیلی بیشتر به چشم می‌آید تا کارهایی که یک دموکراسی می‌کند.

آنچه اینجا ما با آن روبرو هستیم به زبانِ ساده و معمول میانِ دوست‌دارانِ دربارِ همایونی و نطفه‌ی مقدس این است: رضا قلدر حکومتی داشت که کمتر از بقیه دزدی می‌کرد، کمتر خفقان برپا کرده بود، در میانِ دزدی‌های گاه و بی‌گاهش یک تونلی هم گاه می‌ساخت، خیلی مقتدر بود،ارتش درست کرد، پیش از او هیچ دموکراسی‌ای نبود و... ، پس او خیلی خوب بود و باید از او تقدیر شود و مهم نیست که مستبد و دیکتاتور بود، مهم نیست که دستگاهِ خفقان و اقتدارش هزار برابر بیش از همانِ عصرِ قجری بوده، مهم نیست که مجلس و قانون اساسی را منحل کرده، مهم نیست که لات و بی‌ادب بوده، مهم نیست که زمین‌خوار بوده و... چون «خدماتی» که کرده اینها را می‌پوشاند... بعد ما که اینها را می‌گوییم می‌شویم طلبکار! مسلم است که من طلبکار هستم. هر حاکم یا حکومتی در افشای اولین دزدی‌اش، هزاران هزار خدمت هم کرده باشد، در نظر من کاملا نامشروع است و اصلا جای هیچ بحثِ دیگری نمی‌ماند، دیکتاتوری که باشد که اصلا کار به دزدی هم نمی‌رسد.

فرهنگِ ایرانی-شیعیِ بندگی و انتظار برای یک ناجی با لباسِ سفید(یا کت و کراوات و یا پوتین و لباسِ نظامی) تا بیاید همه را خفه کند تا بتواند همه چیز را درست کند و ما را نجات دهد از دو ریشه‌ی ایرانی، یعنی فره‌ی ایزدی و نطفه‌ی مقدس برآمده و از فرهنگِ انتظار و ولایتِ شیعی نشات گرفته است. یعنی اگر کمی همین حسِ طلبکارانه‌ای که در مردمِ کشورهای دموکراتیک و پیشرو وجود دارد در ما هم بود و به جای تعظیم و تکریم در ازای انجامِ وظیفه، او را به خاطر فسادها، خلاف‌ها، تخطی‌ها و... سرزنش و انتقاد می‌کردیم و همیشه و همه جا به دنبالِ مطالباتِ قانونی و برحقِ خود بودیم، شاید اکنون گرفتارِ این چیزها نبودیم. به عنوانِ یک نمونه دم‌دستی، مقایسه کنید جایگاهِ جرج واشنگتن را با بیل کلینتون در آمریکا. واشنگتن سرزمینی ویرانه و درگیرِ جنگ‌های داخلی شدید، مردمِ نژادپرست و برده‌دار را تحویل گرفت و پس از خاتمه دادن به جنگ‌های داخلی و انسجامِ مملکت و شروعِ آباد کردنِ آن، به جای آنکه یک دستگاهِ دیکتاتوری و پادشاهی مادام‌العمر(کاری که به راحتی می‌توانست بکند و هتا نزدیکانش هم بارها به او پیشنهاد کرده بودند) برپا کند، به کمکِ نخبگان، دموکراسیِ تقریبا نابود شده‌ی آمریکا را بازسازی کرد و قانونِ اساسی‌ای تدوین کرد که هنوز هم پیشروترین قانونِ اساسی است و تمامِ اعتبار و جایگاهِ آمریکای نوین ، بی هیچ شک و تردیدی، همان قانونِ اساسی و اصولِ درخشانِ آن است، نه جاده و پل و راه‌آهن. همین باعث شد که جرج واشنگتن همیشه به عنوانِ یک قهرمانِ ملی در نزدِ مردمِ آمریکا جای داشته باشد، در حالیکه اگر بنا به جاده و راه آهن و اقتصاد باشد، بیل کلینتون کارهایِ بسیار بسیار با ارزش‌تری کرد که اصلا قابلِ مقایسه با همان‌های واشنگتن نیست، اما جایگاهِ این دو به هیچ رو قابلِ مقایسه نیست.




مگر چیزی وجود داشته که بخواهد نابود بشود ؟! شما چنان حرف میزنید که انگار قبل از به قدرت رسیدن رضاشاه مملکت سوئیس بوده بعد این اومده و کردتش استبدادی ! نه خیر از یک استبداد به استبداد دیگر گذر کردیم با این تفاوت که استبداد قبلی در حال تاراج مملکت و نابودی اش بود ولی استبداد بعدی شروع به ساخت آن و فرهنگ سازی و ... کرد . نتیجه اش را هم داریم امروزه میبینیم وگرنه هنوز هنگامی که فشار به شکم مبارک میامد یک لینگ اینور جوی و یک لنگ آن ور جوی میشستیم و میریدیم ! (تشریف ببرید افغانستان تا بفهمید چی میگم)

باز هم که گفتید نابودی نهادهای سیاسی ؟! اصلن چیزی وجود نداشته که بخواهد نابود شود ! کدام نهاد سیاسی ؟ شما دارید شخص را به انجام کاری متهم میکنید که اصلن نمیتوانسته آن کار را انجام دهد . بس است جانم .
با فحاشی و ... هم اتفاق خاصی نمیوفتند نه تاریخ عوض میشود و نه نظر کسانی که منصفانه به داستان نگاه میکنند و از عالم و عالم طلب ندارند عوض میشود ..

ای بابا! عزیزم حداقل یک سرچی در همین اینترنت بفرمائید...گرفتاری ما همین است که همین تاریخ صدسالِ گذشته‌ی خودمان را هم نمی‌دانیم و نمی‌خوانیم و همینطوری برای خودمان اسطوره و قهرمان هم می‌سازیم. چه کسی مجلس را تبدیل به یک مجلسِ فرمایشی کرد؟ چه کسی رید به قانونِ اساسی؟ چه کسی تمامِ مخالفان و منتقدان(هتا از نزدیکان و یارانِ پیشینِ خود را) منکوب و زندانی و ترور کرد؟ به جای همه‌ی آن راه‌آهن‌ها و جاده‌ها، اگر مجلس و قانون اساسی را، به پاسِ ارج نهادن به ارزش‌هایی که مردم سالها برایش جنگیده بودند، تقویت می‌کرد، ارزش‌اش بسیار بیشتر بود و شما از کجا می‌دانید که وضع‌مان بسیار بهتر نمی‌شد اگر این کارها را می‌کرد و مجلس و دیگر نهادهای دموکراتیک جریانِ امور را در دست می‌گرفتند و اگرچه آهسته‌تر، اما پیوسته به پیشرفت و آبادانی کشور می‌پرداخت؟ تفاوتِ دیکتاتوری و دموکراسی یکی در همین است که دیکتاتوری در طی بیست/سی سال، به سببِ اختیاراتِ نامحدود و در دست داشتنِ تمامِ منابع کشور، به سرعتی برق‌آسا کار می‌کند(البته اگر بخواهد) اما همین که دیکتاتور رفت، تمامِ آن سازوکار هم از بین می‌رود و دوباره باید در انتظار باشیم تا یک «دیکتاتور مصلح» و مهربان و دلسوز از راه برسد و روالی مشابه در پیش بگیرد.

اساسا این که بگوییم اگر رضاشاه نبود و فلان کرا نمی‌کرد و فلان کار را می‌کرد، الان ما بهمان طور بودیم، یک مغلطه است و هیچ ارزشی ندارد، چرا که هیچ کس نمی‌داند که اگر فلانطور نمی‌شد، چه می‌شد، بی‌شمار حالت و احتمالِ دیگر نیز وجود دارد. من متاسفانه هم‌اکنون در خانه نیستم و به کتابخانه دسترسی ندارم و ناچارأ از همین اینترنت کمک میگیرم. به دوستان توصیه می‌کنم این مقاله‌ (http://www.iranliberal.com/Maghaleh-ha/Ramin_Kamran/RKamran_Rezasha.htm)را بخوانند:

[QUOTE]دلتنگی برای رضا شاه
رامین كامران

http://www.daftarche.com/images/imported/2013/08/4.gif
رضا شاه و فرزندانش در جزیره موریس در تبعید

از افكار و شعارهایی كه هر از چندی در بین برخی از ایرانیان رواج می گیرد گاه چنین برمی آید كه گذشتهٌ چندین قرنه شان بیشتر نشانهٌ درجازدن در پیشگاه تاریخ است تا مدرك تجربه اندوزی. نمونه اش عنایتی است كه برخی ظرف چند سالهٌ اخیر به رضا شاه پیدا كرده اند. ظاهراً انگیزهٌ این محبت دیروقت و بی موقع به تنگ آمدن از حكومت آخوندی است و آرزوی پیدا شدن كسی كه بتواند دست اسلامگرایان را از ایران كوتاه كند. طبق معمول نگاه ها معطوف است به مشكل فعلی و فكر خلاصی از آن متوجه چاره ٌ عاجل، بدون توجه به مشكلاتی كه خود از این چارهٌ فرضی برمیخیزد. حاصل كار، اگر به انجام برسد طبق معمول جایگزین كردن مشكل امروز با مشكل فردا خواهد بود و سرگردانی در دایره ای كه صد سال است ایرانیان در آن حیرانند.
دو چیز مشوق آن انگیزه و توجیه كنندهٌ این راه حل شده است. یكی تصویر تكه تكه و نادرستی كه توسط طرفداران حكومت پهلوی از لیبرالهای آریامهری گرفته تا شاه اللهی، از دستاوردهای دورهٌ رضا شاهی عرضه میشود و ذهن مخاطبان را از نگرش به تصویر كلی آن و توجه به نظام سیاسی مملكت كه چارچوب چنین نگرشی است بازمیدارد. دیگر شعارهایی كه در حقیقت دنبالهٌ تبلیغات دوران برآمدن رضا شاه و دورهٌ تثبیت حكومت پهلوی است و باز از میان نفتالین درآمده و با یك اتوی مختصر مثل لباسهای مستعملی كه پس از چند دهه به نظر میاید دوباره مطابق مد شده، به بازار فرستاده شده است. رواج این شعارها از سر تفریح صورت نمیگیرد و اعادهٌ حیثیت به رضا شاه مقدمه ایست برای برقرار كردن حكومتی از آن نوع كه وی برپا ساخت. به همین دلیل باید جدیش گرفت و جداً نقدش كرد.
از ابتدای كار رضا شاه شروع كنیم تا بشود به ترتیب هم دستاوردهایش را سنجید و هم شعارهایی را كه در باب آنها داده شده و میشود به سنگ محك زد. بخصوص كه از بس در بارهٌ دخالت انگلستان در این باب قلمفرسایی شده این تصور پیش آمده كه جز كمك گرفتن از یك كشور خارجی ایرادی به رضا شاه وارد نیست.

ضعف ایران
حكومت مشروطهٌ ایران از ابتدای برقراری گرفتار فشار دو دولت روس و انگلیس بود كه از قرن نوزدهم شروع شده بود و میرفت كه به تقسیم كشور منجر شود. قرارداد 1907 مقدمهٌ این تقسیم بود و اجرای موافقتنامه های تكمیلی 1915 كه بنا بود پس از ختم جنگ جهانی اول عملی شود، نهایت آن. تا كار به آنجا برسد تحمیلات خارجی متوجه ناتوان نگه داشتن دولت ایران بود و جلوگیری از سر و صورت گرفتن مالیه و ارتشش. روسها در 1911 به محمد علی شاه مخلوع پشتیبانی نظامی دادند تا برگردد و بساط مشروطیت را جمع كند كه نشد، بعد هم به دولت ایران اولتیماتوم فرستادند تا شوستر آمریكایی را كه داشت مالیه را به كار میانداخت منفصل كند. كار به تعطیل مجلس كشید و نیروهای روس نیم ایران را تا اصفهان اشغال كردند، انگلستان هم كه سهم خود را داشت. بعد از مدتی كه دوباره دولت مركزی آمد تا جانی بگیرد و مجلسی برپا كند نوبت جنگ اول جهانی شد كه طی آن ایران اشغال و صحنهٌ نبرد گشت. در یك كلام آنچه كه به ناتوانی حكومتهای مشروطه و در نهایت به ناكارآمدی دمكراسی در ایران تعبیر میشود و اسباب بزرگ نمودن كارهای رضا شاه است در درجهٌ اول زادهٌ این فشار نیروهای خارجی بود. آنچه هم كه به رضا شاه فرصت داد تا اقتداری برپا كند متوقف شدن این فشارها بود، آن هم به دلایلی كه پهلوی اول مطلقاً نقشی در آنها نداشت.

بر هم خوردن تعادل
انقلاب اكتبر روسیه را برای مدتی فلج كرد و از قدرتنمایی در صحنهٌ سیاست ایران ناتوانش ساخت. دولت كمونیستی از امتیازات تزاری صرفنظر كرد و قراداد 1907 و ملحقات آنرا هم افشا نمود. نیروهای روسی نیز طبق قرارداد برست لیتوسك كه توسط آلمانها به دولت كمونیستی تحمیل شده بود، از ایران خارج شدند. این امر تعادل دو قدرت را كه به دلیل ضعف ایران عامل اصلی تعیین سیاست این كشور بود بر هم زد و انگلستان به ناگهان و نابجا تصور قدرتی را پیدا كرد كه در حقیقت نداشت، كمابیش شبیه وضعیتی كه امروز آمریكا پس از سقوط شوروی و در سطح جهانی پیدا كرده است. از میدان بیرون رفتن حریف اصلی تصور خالی شدن میدان را ایجاد كرد و در عوض به خیالپردازی سیاسی میدان داد
طرح تحت الحمایگی غیر رسمی ایران به این ترتیب ریخته شد. انجام آن در مملكتی كه حتی بودجهٌ روزانه اش را نیز باید از انگلستان گدایی میكرد چندان مشكل نمی نمود. در مرحلهٌ اول بریتانیا ایران را از راه یافتن به كنفرانس ورسای كه میبایست مسئلهٌ غرامات جنگی و رسمیت بین المللی مرزهای آن را روشن میكرد، بازداشت تا بتواند این هر دو كار را موكول به برقراری تسلط خویش بر این كشور بكند.
مرحلهٌ دوم كار تحمیل قرارداد 1919 بود كه اختیار مالیه و ارتش را كه اسباب اصلی اقتدار دولت است به انگلستان میداد. این تحمیل به دلیل واكنش شدید افكار عمومی و سیاستمداران میهن پرست عقیم ماند و از دید حریف قدیمی هم كه روسیه بود دور نماند و باعث شد تا آن كشور كه پیشروی انگلستان را پرمخاطره میشمرد، دست به واكنش بزند و به ایران نیرو گسیل كند. انگلستان نه از پس مخالفان داخلی قرارداد برآمد و نه برای مقابله با ارتش شوروی نیروی كافی در اختیار داشت. مخالفان تنها راه مقابله با سیادت یكسرهٌ انگلستان را در پشتیبانی همسایهٌ شمالی میجستند تا ایران را در رقابت قدرتهای بزرگ به منطقهٌ بیطرف تبدیل سازند و خطر را از سرش كوتاه كنند. این انتخاب برای دولت نوپای كمونیستی هم كه هنوز امكان جهانگشایی نداشت و به «انقلاب در یك كشور» قانع بود، مغتنم مینمود. این همسویی به انعقاد قرارداد 1921 انجامید. ماده ای از این معاهده كه در صورت ورود ارتش بیگانه به ایران به دولت شوروی حق دخالت نظامی میداد، بهای گرانی بود كه ایرانیان ناچار شدند تا در آن روزگار برای خلاصی از حضور نظامی انگلستان بپردازند.
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/08/9.jpg
رضاخان هنگام مهتری و نگهبانی در سفارت هلند

در این شرایط یكی از خدمتگزاران امتحان دادهٌ بریتانیا كه
سید ضیأالدین طباطبایی باشد به ارباب خود پیشنهاد داد تا كودتایی راه بیاندازد و حكومت دست نشانده ای روی كار بیاورد كه بتواند ایران را عملاً و نه الزاماً با اجرای قراداد 1919، به جرگهٌ دولتهای دست نشاندهٌ امپراتوری ملحق سازد. طراحان كودتا رضا خان را برای انجام عملیات نظامی در نظر گرفتند. سابقهٌ او از بابت ارتباط با خارجیان روشن بود. سالها در قزاقخانه زیر دست صاحبمنصبان روسی انجام وظیفه كرده بود. آخر هم به خدمت انگلستان درآمد و در سایهٌ حمایت این كشور به قدرت رسید. خود وی نیز چند بار از این مسئله سخن گفته است كه در خاطرات رجال مختلف ذكر شده. سیروس غنی زندگینامه نویس خطاپوش وی هم كه از كمتر لطفی در حقش دریغ كرده داستان را با ذكر جزئیات آورده است.
ولی اجرای كودتا با بالا رفتن فشار شوروی و تنظیم قرارداد 1921 و طبعاً نمودار شدن ضعف انگلستان كه موقتاً پوشیده مانده بود، همراه گشت. كار به جایی رسید كه بالاخره دو دولت نیروهای خویش را به توافق از ایران بیرون بردند. ولی در این میان جاه طلبی خارج از اندازهٌ انگلستان اثر خود را بر سیاست ایران نهاده بود و تحول سیاسی این كشور را به راه حكومت اتوریتر انداخته بود. به هر حال وجود چنین حكومتی در جنوب شوروی برای ایجاد انتظام در كشور نفتخیز ایران بدون شك حافظ منافع بریتانیا میبود.

بخت رضا خان
رضا خان این بخت را داشت كه هم از سیادت گذرای انگلستان بهره ببرد و هم از بیطرفی عملی ایران در هماوردی دو قدرت شمال و جنوب. خودش در اجرای این تغییرات كه در صحنهٌ رقابتهای بزرگ بین المللی واقع شد سهمی نداشت، در موقعیتی هم نبود كه داشته باشد. این آتاتورك بود كه كشورش را خود از اشغال قوای بیگانه خالی كرد و از كسی دینی بر گردن نداشت. اما رضا شاه در خانه ای قدرت را به دست گرفت كه در شرف تخلیه بود. نه طرح عملیاتی كودتا از او بود و نه حتی برنامهٌ برپا كردن حكومت اتوریتر. اولی را مدیون افسران انگلیسی بود و دومی را مدیون آن سید روزنامه نگار كه سودایی جز خدمت به ارباب نداشت و به یمن روزنامه خوانی چنین خیالی را پخته بود. سرمایهٌ رضا خان یكی اختیار بر نیروی مسلح بود كه از انگلستان گرفته بود و دیگر هوش و حسابگری روستاییش كه به وی فرصت داد تا با اتكای به زور شریك خیالپرداز خود را از میدان به در كند و در موقعی كه دیگر سیاست انگلستان تضعیف شده بود از آن فاصله بگیرد و رخت وطنخواهی به تن كند. اول به جان مجلس افتاد كه محل تمركز قدرت سیاسی بود و بالاخره زحمت احمد شاه را هم كه آخرین مانع برقراری قدرت مطلقه اش بود از سر خود كم كرد و با این كار نهاد سلطنت را كه لیبرالهای ایران از نظام قدیم نگه داشته بودند و با تبدیل كردنش از مطلقه به مشروطه به خدمت طرح سیاسی خویش درآورده بودند، از گروه اخیر ربود و با نظام اتوریتر پیوندش زد. این پیوند چند دهه دوام كرد و بر استحكام حكومت نوین استبدادی افزود ولی در عوض اعتبار سلطنت را متزلزل ساخت و سالیان سال اسباب دردسر ایرانیان را فراهم آورد. امروز هم طرفداران حكومت اتوریتر كه همان مدافعان ریز و درشت سلطنت پهلوی هستند از ابهام مقولهٌ سلطنت كه هم با دمكراسی سازگار است و هم با استبداد، بهره میگیرند و تكیهٌ خویش را بر آن میگذارند و با دادن یكی دو امتیاز لفظی به دمكراسی خود را «مشروطه خواه» مینامند تا تحت این لوا از میراث پهلوی كه از دید هیچ آزادیخواهی قابل دفاع نیست دفاع كنند و در نهایت طرح سیاسی خویش را پیش ببرند. اگر طرح جمهوری رضا خان گرفته بود اینها نیز همگی امروز جمهوری خواه بودند و دیگر حاجت به سخنسرایی در باب اهمیت تاریخی سلطنت نداشتند و به ناچار منظور سیاسی خویش راصریح تر بیان میكردند.
آنهایی كه در باب قدرتگیری پهلوی اول افسانه پردازی میكنند مدعیند كه ایران از دست رفته بود و او با كوتاه كردن دست خارجیان به حیات بازش گرداند. اول اینكه از هم پاشیدگی ایران بیش از هر چیز زادهٌ دخالت خارجی بود و نه بیعرضگی مردم این مملكت یا بی قابلیتی حكومت مشروطه. آنچه دست رضا شاه را باز گذاشت قطع فشار خارجی بود و دیدیم كه وقتی ایران دوباره در معرض فشاری مشابه قرار گرفت از اعلیحضرت قدر قدرت با تمام ادعاها كاری برنیامد. در آغاز هم مبارزه ای هم با نیروهای خارجی در كار نبود، درآمدن به خدمت یكی از آنها بود و كسب استقلال فقط با كوتاه شدن دست ارباب خارجی ممكن شد كه با فشار حریف از میدان به در رفت نه با تشر كسی كه خود به قدرت رسانده بود.
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/08/10.jpg
میرپنج رضاخان در کنار اتومبیل مصادره شده نصرت الدوله فیروز پس از کودتای 1299

نو شدن استبداد
حال ببینیم كه این نورسیدهٌ میدان سیاست با سرمایه ای كه به این طریق در اختیارش نهادند و با قدرتی كه خود اندوخت چه كرد. چون ایرادات اصلی كه به وی وارد است مربوط به این بخش از كارنامهٌ اوست. ارث اصلی او مدرنیزاسیون ایران است كه باید قبل از پرداختن به اجزایش منطق كلی آنرا از نظر گذراند. این برنامه هر جا كه حكومت اتوریتر و قدرت مطلق شخص پادشاه را تقویت میكرد چهار اسبه به جلو رانده شد. هر جا بر تمركز و دوام این قدرت تأثیری نداشت با مانعی اساسی موجه نگشت. اما در هر مورد كه مختصر خللی به این دستگاه وارد میكرد متوقف گشت و حتی پس رانده شد. بعضی این تجددگرایی را امری كلی و یكپارچه به حساب میاورند تا بتوانند از پرداختن به زیر و بم آن و ارزیابی دقیقش سر باز بزنند و با چسباندن برچسب «توسعه» سیاستهای دوران رضا شاهی را كلاً تأیید نمایند. نقطه ضعف این «توسعه» فقط بخش سیاسی آن نیست كه برخی از فرط درماندگی و پس از انقلاب حاظر شده اند بپذیرند.
مدرنیزاسیون سیاسی كه هستهٌ اصلی تجدد است و معنای بنیادیش رفتن به سوی دمكراسی است نه تنها در ایران معطل ماند بلكه پس هم رانده شد. حاصل كار مشروطه خواهانی كه پس از چند دهه كلنجار رفتن با استبداد قدیم، راه چاره را در تغییر نظام سیاسی مملكت جسته بودند، به هدر رفت. رفتار استبدادی و مكمل آن كه شیوهٌ اطاعت استبداد خواهانه است با حكومت رضا شاهی رواج دوباره و نوین یافت، فرهنگ سیاسی ایران را واپس راند و ارثی باقی گذاشت كه توسط محمدرض

undead_knight
08-02-2013, 01:01 PM
گویا مرغ شما یک پا دارد !

به خاطر اینکه همونطور که راسل عزیز به درستی اشاره کرد گاهی چیزی که ما میگیم و پاسخی که شما میگید به هم ربطی ندارند:))


عزیز من گفتن این مساله که رضاشاه دموکراسی را از بین برد دروغ است . چیزی که وجود ندارد را نمیشود از بین برد .
اگر شما بگویید جمهوری اسلامی دموکراسی زمان شاه را از بین برد دارید دروغ میگویید چون قبلش دموکراسی وجود نداشته که بخواد از بین بره .


رضاشاه مسیر رسیدن به دموکراسی را سد کرد ≠ رضاشاه زد دموکراسی نیم بندی که وجود داشت را نابود کرد

اگر شما مدعی هستید که قبل از رضاشاه در کشور دموکراسی بوده خوب بفرمایید نشان دهید که بوده!
بله متوجه هستم متفاوتند:))
اتفاقا من مدعی هردوش هستم،یعنی هم اینکه رضاشاه جلوی راه دموکراسی رو گرفت و هم دموکراسی نیم بند قبلی رو نابود کرد!

میلاد عزیز دموکراسی که فقط صندوق رای نیست(هرچند مهمترینش نشونش صندوق رای هست)آزادی مطبوعات، آزادی بیان و آزادی احزاب و اجتماعات اجزا جدا نشدنی دموکراسی هستند.
در دوران مشروطه همه اینها بیش از دوران پهلوی هست(حتی در زمان محمدرضا شاه که فضا ناچارا بازتر شده بود)انتقادهایی که به حکومت در زمان مشروطه میشده و وجود گروه های مختلف نشون این مسئله هست،چه اینکه در دوران محمدرضا شاه ما شاهکار حزب رستاخیز رو داریم و جمله معروف محمدرضا.(البته اگر این یک مورد رو هم نمیپذیری با کمال میل حاضرم برات نمونه هاش رو بیارم ولی خب از دید من که خیلی واضحه)

در دوران مشروطه به جز زمان محمدعلی شاه که مجلس به توپ بسته شد و مقاومت قهرمانانه مشروطه خواهان، کی سرکوب مخالف و نقض آزادی بیان و مطبوعات و محدود شدن احزاب و دسته جات مثل زمان رضا شاه بوده؟!
حتی در مورد تجدد هم رضاشاه آش دهن سوزی نبوده،مشروطه خواهان کسانی بودند که با امثال شیخ فضل الله نوری که خواهان مشروعه بود مبارزه کردند.
حالا اینکه رضاشاه آزادی پوشش رو مخالف پیشرفت میدونسته و برای ترقی دستور به کشف حجاب داده مسئله متفاوتیه! :))

Dariush
08-02-2013, 01:20 PM
به خاطر اینکه همونطور که راسل عزیز به درستی اشاره کرد گاهی چیزی که ما میگیم و پاسخی که شما میگید به هم ربطی ندارند:))



بله متوجه هستم متفاوتند:))
اتفاقا من مدعی هردوش هستم،یعنی هم اینکه رضاشاه جلوی راه دموکراسی رو گرفت و هم دموکراسی نیم بند قبلی رو نابود کرد!

میلاد عزیز دموکراسی که فقط صندوق رای نیست(هرچند مهمترینش نشونش صندوق رای هست)آزادی مطبوعات، آزادی بیان و آزادی احزاب و اجتماعات اجزا جدا نشدنی دموکراسی هستند.
در دوران مشروطه همه اینها بیش از دوران پهلوی هست(حتی در زمان محمدرضا شاه که فضا ناچارا بازتر شده بود)انتقادهایی که به حکومت در زمان مشروطه میشده و وجود گروه های مختلف نشون این مسئله هست،چه اینکه در دوران محمدرضا شاه ما شاهکار حزب رستاخیز رو داریم و جمله معروف محمدرضا.(البته اگر این یک مورد رو هم نمیپذیری با کمال میل حاضرم برات نمونه هاش رو بیارم ولی خب از دید من که خیلی واضحه)

در دوران مشروطه به جز زمان محمدعلی شاه که مجلس به توپ بسته شد و مقاومت قهرمانانه مشروطه خواهان، کی سرکوب مخالف و نقض آزادی بیان و مطبوعات و محدود شدن احزاب و دسته جات مثل زمان رضا شاه بوده؟!
حتی در مورد تجدد هم رضاشاه آش دهن سوزی نبوده،مشروطه خواهان کسیانی بودند که با امثال شیخ فضل الله نوری که خواهان مشروعه بود مبارزه کردند.
حالا اینکه رضاشاه آزادی پوشش رو مخالف پیشرفت میدونسته و برای ترقی دستور به کشف حجاب داده مسئله متفاوتیه! :))
چیزی نیست آرش جان، از منظر دوستان مشروطه‌ و دموکراسی از همان روزِ نخست باید یک سوئیس به ما تحویل می‌دادند، در حالیکه نمونه‌های در دسترسی چون آمریکا و فرانسه نشان می‌دهد که دموکراسی چقدر کند و آهسته و پرفراز و نشیب و بالا و پائین می‌شود تا بالاخره پا بگیرد و مستحکم شود. زدنِ تیرِ آخر بر جانِ یک مشروطه‌ و دموکراسیِ نوپا و افتانِ و خیزان و نابود کردنِ آن به آن شکل، یک جنایت است از منظر من. شما ببینید در سالهای بین 1320 تا 1332 که دوباره قانون و مشروطه و ازادی در مملکت برقرار بود اوضاع چگونه شده بود، به طوری که براستی می‌توان آنرا درخشان‌ترین دورانِ تاریخِ معاصرِ ایران نامید و آثارِ همان دوره‌ی بسیار کوتاه هنوز هم به وضوح در امروزِ ایران مشهود است.

undead_knight
08-02-2013, 01:57 PM
چیزی نیست آرش جان، از منظر دوستان مشروطه‌ و دموکراسی از همان روزِ نخست باید یک سوئیس به ما تحویل می‌دادند، در حالیکه نمونه‌های در دسترسی چون آمریکا و فرانسه نشان می‌دهد که دموکراسی چقدر کند و آهسته و پرفراز و نشیب و بالا و پائین می‌شود تا بالاخره پا بگیرد و مستحکم شود. زدنِ تیرِ آخر بر جانِ یک مشروطه‌ و دموکراسیِ نوپا و افتانِ و خیزان و نابود کردنِ آن به آن شکل، یک جنایت است از منظر من. شما ببینید در سالهای بین 1320 تا 1332 که دوباره قانون و مشروطه و ازادی در مملکت برقرار بود اوضاع چگونه شده بود، به طوری که براستی می‌توان آنرا درخشان‌ترین دورانِ تاریخِ معاصرِ ایران نامید و آثارِ همان دوره‌ی بسیار کوتاه هنوز هم به وضوح در امروزِ ایران مشهود است.
باور کن گاهی تعجب میکنم از انتظارات حداکثری دوستان از دموکراسی و انتظارات حداقلیشون از دیکتاتوری.
اگر در دیکتاتوری چارتا بنای آموزشی و جاده و راه آهن و... انجام بشه همه به قبر دیکتاتور دعا میکنند ولی تا دموکراسی موردنظر دارای رئیس جمهور یا نخست وزیر و پارلمان فرانسوی/آمریکایی نباشه و مردمانش همه با سواد و فهمیده و قوانینش هم بند بند از روی اعلامیه حقوق بشر نوشته نشده نشده باشه دموکراسی نیست لابد:)))


قانون ماگنا کارتا و حکومت مشروطه سلطنتی در انگلستان
ماگنا کارتا لیبرتاتوم (Magna Carta Libertatum) یا منشور بزرگ آزادی منشوری است که در سال ۱۲۱۵ میلادی نگاشته شده است. علت اصلی بوجود آمدن این منشور، اختلاف بین پاپ اینوسنت سوم، بارون‌ها و اشراف انگلستان، و پادشاه انگلستان بر سر میزان و حد قدرت پادشاه بود. ماگنا کارتا پادشاه را وادار می‌ساخت که بخشی از حقوق خود را واگذار کند، به تشکیلات قانونی احترام بگذارد و قبول کند که قانون بر ارادهٔ شخصی او ارجحیت دارد. یکی از مهمترین بندهای ماگنا کارتا حکمی بود موسوم به Habeas Corpus که برطبق آن، شاه یا کس دیگری حق نداشت هیچ فردی را بدون طی تشریفات قانونی محکوم، زندانی، تبعید یا اعدام کند و یا اموال کسی را مصادره نماید.

ماگنا کارتا گرچه باعث تغییر سریع در رفتار و موقعیت پادشاه انگلستان نشد، اما نقطه آغاز زورآزمایی شاه و اشرافیان برای کنترل حکومت، تکامل نظام پادشاهی در بریتانیا، پیدایش ایدهٔ حکومت مشروطه سلطنتی و تاسیس مجلس اعیان بود. تغییرات بعدی و تاسیس مجلس عوام موازنه قدرت را به سود مردم تغییر داد.
احتمالا اگر کسی میومد و این قانون رو منهدم میکرد با توجه به اینکه چیز چندان دندون گیری دموکراتی نبوده خیلی اشکال نداشت، شما دنبال خدمت هاش باشید:)))مردمان انگلستان هم باید منتظر میموندند به امید روزی که یه نفر بهشون پادشاهی مشروطه دموکرات تحویل بده!

اشارت به اندیشه منجی خواه هم باز عالی بود که میخواستم منم بهش اشاره کنم انگار مردمان ما عادت کردند دنبال پیشرفت های ناگهانی باشند و چه بسا انتظار داشته باشند یک عدد سوشیانت/مهدی/دیکتاتور مصلح دموکراسی و آزادی رو سوار بر اسب سفید و در لباس شوالیه براشون به ارمغان بیاره!:))

سامان
08-02-2013, 02:10 PM
مظاهر رو برنیانداخته،حقیقتا که برانداخت:))
این چیزی که شما میگی چندان بی شباهت به سفسطه دشواری دروغین نیست.گزینه های ما لزوما دیکتاتوری 100 درصد(توتالیتر) و لیبرال دموکراسی نیست.اشارتون به ضعیف بودن قانون هم بی مورده چون از هر قانونی میشه سواستفاده کرد،قوی ترین و دقیق ترین قوانین هم به خاطر زمانت اجراییشون خوب هستند و وقتی قدرتی از قوانین حمایت نکنه بی معنا هستند.یعنی اگر تمام قوانین یک کشور بر اساس حقوق بشر باشه باز وقتی زمانت احرایی نداشته باشه به درد لای جرز دیوار هم نمیخورند.
شما در همین جمهوری اسلامی ببین در قانون اساسیش نکات مثبت کم نیست ولی اجرایی شدنشون مسئله متفاوتیه.

رضاشاه اومده حکومتی رو که تضعیف جایگاه پادشاه توش مشخص بود رو تغییر داده به حکومتی که توش پادشاه همه کارست،حالا یک سری قوانین بدون ضمانت اجرایی رو نگه داشته باشه که هنری نکرده.
خوب ضمانت اجرایی قانون اساسی را هم میبایست در خود قانون اساسی بگذارند. قانون اساسی مشروطه هم قانون ناقص و ضعیفی بوده که یکی پیدا میشود با مشتی قزاق آن را کشک میکند.
من معتقدم ضمانت حفظ و اجرای دموکراسی در یک کشور حالا اگر در قالب قانون اساسی هم باشد به عهده ی مردمان آن کشور است. مردمی که هنوز با قاشق غذا خوردن را نمیدانسته اند چه میفهمند دموکراسی چیست که بخواهند از آن دفاع کنند. روشنفکرش میرزاده ی عشقی بوده که راه رسیدن به آرزوهای خود را استفاده از فحاشی میدانسته!
رضا شاه هم نیامده این مردم با ایده آلهای پیشرفته و سطح فکر خارق العاده را در خیابانها تار و مار کند که شاه شود و مشغول لفت و لیس گردد که!
بیچاره ۱۹ سال وقت داشته با سطح فکری ای که داشته بنظرش رسیده پیشرفت مملکت از راه ساخت و ساز مظاهر تمدن میسر است (که پر بیراه هم نبوده) و الحق و الانصاف در این مدت کوتاه به اندازه ی چندین قرن با توجه به امکاناتی که داشته موفق شده است.

سامان
08-02-2013, 02:45 PM
شما گفتید برای برپایی دموکراسی نیاز به این است که جامعه مانند دوره‌یِ روشنگری در اروپا فیلسوف تولید کند، منظور این بوده که به تئوری پردازی این فیلسوفان تولیدی نیاز داریم، نمیدانم شاید هم میفرمایید برای قشنگی و زینتِ رویِ طاقچه لازم هستند.
شما بفرمایید اندکی توضیح دهید بستن در مجلس و تعطیل کردن قانون مشروطه (هر چقدر هم ضعیف بوده باشد) ربط بیشتری به گسترش دموکراسی دارد یا کشیدن راه آهن؟


بله، بسیار خوب میشد که این ادعاهای دوستان که اگر رضاشاه راه آهن نمیکشید ما نمیدانستیم امروز دموکراسی چیست قابل اثبات بود، البته معمولا برای دفاع از چنین ادعاهایی استدلال درست کافی‌ست ولی خب ادعاها عجیب و غریب هستند و شواهد ناموجود این است که به ماشین زمان نیاز پیدا می‌شود.
من یادم نمیاد چنین حرفی زده باشم!
فرمودند چرا رضاشاه مثل واشنگنتن نیومده کشوری بر مبنای دموکراسی پایه ریزی کنه، عرض کردم واشنگتن از فرهنگی براومده بوده که میفهمیده دموکراسی چیه ولی رضاشاه چنین پیشینه ی فرهنگی نداشته. واشنگتن احتمالا در دوران رشد فکریش فرصت خوندن کتاب و فکر کردن درباره ی مفاهیمی که متفکرین در طول تاریخ ساخته اند رو داشته و این فرصت رو جامعه ای که توش
زندگی میکرده بهش داده، ولی رضا شاه احتمالا اگه خوش شانس بوده یاشه کمی خواندن و نوشتن به شیوه ی بنَ بنِ بنُ در مکتب خانه پیدا کرده و بعد هم شیوه ی قلدری نظامی رو در میان قزاقها آموخته و شاهد پیشرفتهای دموکراتیکی از قبیل به توپ بستن مجلس در کشورش بوده.بنابر این انتظاراتی که از واشنگتن داریم رو نمیتونیم از یه ایرانی عامی داشته باشیم.
یاد گرفتن مفاهیم عمیق فکری فلاسفه نیاز به تحصیل و رونق صنعت چاپ و این قبیل پیش نیازها داره که قبل از هر چیز این پیش نیازها باید در یک کشور بوجود بیان. نمیدونم چطور نتیجه گرفتین فلاسفه ی ایرانی باید مجددا اینها رو اختراع کنن؟
اصلا مگه قراره همه ی فکر داخل یه کشور تولید بشه تا از اون استفاده کنیم؟ مگه تو همین ایران قرنها پیش کلی متفکر برجسته نداشتیم؟ چی شد که در زمان قاجار بجز تعداد انگشت شماری کسی اصلا از وجود اونها خبری نداشت؟
اون تحصیل کرده ها و روشنفکرهایی هم که بودن به قول خودتون در خارج تحصیل کرده بودن و مملکت خودمون چیزی نداشته بهشون بده. نمیشده همه ی بچه ها رو فرستاد خارج درس بخونن که!

استدلال هم همینهایی هست که خدمتتون عرض میکنم. اینکه بیایم خیلی ساده مدعی بشیم اگه رضاشاه بر سر کار نیومده بود دموکراسی در ایران ذره ذره! پیش میرفت و الان احتمالا ایران یه سوییس ۱/۶ میلیون کیلومتر مربعی بود! مطلقا ادعای بدون استدلالی هست که نیازمند شبیه ساز تاریخی میشه.

سامان
08-02-2013, 03:01 PM
باور کن گاهی تعجب میکنم از انتظارات حداکثری دوستان از دموکراسی و انتظارات حداقلیشون از دیکتاتوری.
اگر در دیکتاتوری چارتا بنای آموزشی و جاده و راه آهن و... انجام بشه همه به قبر دیکتاتور دعا میکنند ولی تا دموکراسی موردنظر دارای رئیس جمهور یا نخست وزیر و پارلمان فرانسوی/آمریکایی نباشه و مردمانش همه با سواد و فهمیده و قوانینش هم بند بند از روی اعلامیه حقوق بشر نوشته نشده نشده باشه دموکراسی نیست لابد:)))

احتمالا اگر کسی میومد و این قانون رو منهدم میکرد با توجه به اینکه چیز چندان دندون گیری دموکراتی نبوده خیلی اشکال نداشت، شما دنبال خدمت هاش باشید:)))مردمان انگلستان هم باید منتظر میموندند به امید روزی که یه نفر بهشون پادشاهی مشروطه دموکرات تحویل بده!

اشارت به اندیشه منجی خواه هم باز عالی بود که میخواستم منم بهش اشاره کنم انگار مردمان ما عادت کردند دنبال پیشرفت های ناگهانی باشند و چه بسا انتظار داشته باشند یک عدد سوشی
انت/مهدی/دیکتاتور مصلح دموکراسی و آزادی رو سوار بر اسب سفید و در لباس شوالیه براشون به ارمغان بیاره!:))
چقدر قسمت اول حرفتون منو یاد حرف محمدرضا پهلوی پس از ترک ایران میندازه که میگفت چرا کشورهای غربی موقع مقایسه که میرسه حکومت من رو با کامل ترین نوع دموکراسی مقایسه میکنن و بهش ایراد میگیرن ولی جمهوری اسلامی اینهمه جنایتی که میکنه رو میگن ایرادی نداره و بعدا بهتر میشه!

همون دموکراسی هایی که میفرمایین در طول مدت زمان زیادی تکامل پیدا کرده و به اینجا رسیده هم در طول دوره ی تکاملشون شاهد زمامداری افرادی بودن که به مراتب بدتر از رضاشاه بودن ولی شما بطور کلی میبینینشون و به به میگین بهشون. تو همین آمریکای جرج واشنگتن هنوز هم تفاوت گذاری بین سیاه و سفید تو تفکر عده ی قابل توجهی وجود داره. درسته که قانونی نیست ولی تا همین چند وقت پیش قانونی هم بوده. حالا چطور شده که رضاشاه اینطور غیر منصفانه شده تمام عامل بدبختی ایران؟!!! چرا به اونها قرنها فرصت میدین برای رفع مشکلاتشون ولی ۱۹ سال روبرای رضاشاه اینقدر زیاد میدونین؟ کی حداکثر طلبه این وسط؟

Russell
08-02-2013, 03:15 PM
اصلا مگه قراره همه ی فکر داخل یه کشور تولید بشه تا از اون استفاده کنیم؟ مگه تو همین ایران قرنها پیش کلی متفکر برجسته نداشتیم؟ چی شد که در زمان قاجار بجز تعداد انگشت شماری کسی اصلا از وجود اونها خبری نداشت؟
اون تحصیل کرده ها و روشنفکرهایی هم که بودن به قول خودتون در خارج تحصیل کرده بودن و مملکت خودمون چیزی نداشته بهشون بده. نمیشده همه ی بچه ها رو فرستاد خارج درس بخونن که!
مشکل ادعای شماست که برای داشتن مجلس و روند رو به رشد دموکراسی "همه‌یِ" مردم باید سواد داشته باشند و در زمان واشنتگن مردم آمریکا خیلی سواد داشته‌اند.همانطور که نشان دادیم در ایران آن زمان "بقدر کافی" انسان تحصیل کرده بود که روند دموکراتیک را ادامه دهند و اگر رضا شاه دموکرات سرشان را زیر آب نمیکرد و تمام قدرت را قبضه نمیکرد، عرضه داشتند برای خودشان دانشگاه درست کنند و نیازی به رضا شاه بیسواد برای تاسیس آن نبود.


استدلال هم همینهایی هست که خدمتتون عرض میکنم. اینکه بیایم خیلی ساده مدعی بشیم اگه رضاشاه بر سر کار نیومده بود دموکراسی در ایران ذره ذره! پیش میرفت و الان احتمالا ایران یه سوییس ۱/۶ میلیون کیلومتر مربعی بود! مطلقا ادعای بدون استدلالی هست که نیازمند شبیه ساز تاریخی میشه.
مدعی شما هستید، با این بازی‌ها نمیشود بار ادعایِ؛ اگر رضا شاه نبود ما امروز نمیدانستیم دموکراسی چیست، را بدوش ما بیاندازیم.و البته این ادعایِ خارق العاده شما با همان روندی که مشروطه پیش گرفته بود و در کل با کل تاریخ دموکراسی در ستیز است.مشکل اینست که شما میخواهید اعمال کسی که همان نهال دموکراسی را زیر چکمه خود نابود کرد را در راستای دموکراسی نشان دهید.

undead_knight
08-02-2013, 03:33 PM
خوب ضمانت اجرایی قانون اساسی را هم میبایست در خود قانون اساسی بگذارند. قانون اساسی مشروطه هم قانون ناقص و ضعیفی بوده که یکی پیدا میشود با مشتی قزاق آن را کشک میکند.
من معتقدم ضمانت حفظ و اجرای دموکراسی در یک کشور حالا اگر در قالب قانون اساسی هم باشد به عهده ی مردمان آن کشور است. مردمی که هنوز با قاشق غذا خوردن را نمیدانسته اند چه میفهمند دموکراسی چیست که بخواهند از آن دفاع کنند. روشنفکرش میرزاده ی عشقی بوده که راه رسیدن به آرزوهای خود را استفاده از فحاشی میدانسته!
رضا شاه هم نیامده این مردم با ایده آلهای پیشرفته و سطح فکر خارق العاده را در خیابانها تار و مار کند که شاه شود و مشغول لفت و لیس گردد که!
بیچاره ۱۹ سال وقت داشته با سطح فکری ای که داشته بنظرش رسیده پیشرفت مملکت از راه ساخت و ساز مظاهر تمدن میسر است (که پر بیراه هم نبوده) و الحق و الانصاف در این مدت کوتاه به اندازه ی چندین قرن با توجه به امکاناتی که داشته موفق شده است.
نه عزیز من زمانت اجرایی قانون در دست مجریان هست،اصلا تفکیک قوا به همین خاطره.حالا جایی که مجری نخواد قانون رو اجرا بکنه و زورش هم برسه که کسی بهش اعتراض نکنه وجود قانون بی معناست.چه اینکه رضاشاه اینقدر قوی شده بود که قانون گذاری رو هم عملا کنترل میکرد.
جوک تعریف میکنید دوست عزیز:))پس لابد عمه من بوده که حکومت قاجار رو وادار به مشروطه شدن کرده یا لابد اینها هم از صدقه سر سردار سپه بوده!اینها هم لابد نمیفهمیدند دموکراسی یعنی چی:))
دوست عزیز واقعا خودتون رو به اون راه زدید؟!کسانی که دنبال مشروطه بودند سعی کرده بودند قوانین رو از روی قوانین کشورهای پیشرفته اون زمان بنویسند، در برابر امثال انسان های متحجری مثل شیخ فضل الله مقاومت میکردند و بعد شما اینها رو به توده ها ارجاع میدید؟!سطح پیشرفت درک و آگاهی توده ها نه بعد از رضا خان بلکه بعد از حکومت ملایم تر پسرش دیدیم که جمهوری اسلامی بر سرکار اومد!
اصلا بزارید یک نقل قول از همین جناب شیخ بزار تا متوجه بشید چه کار سخت و دشواری رو مشروطه خواهان انجام دادند اون هم در ایرانی که بارها از زمان فعلی مذهبی تر و ناآگاه تر بوده:


شیخ فضل‌الله نوری به صراحت از امتناع آزادی در متون دینی سخن می‌گوید و معتقد است: «بنای قرآن بر آزاد نبودن قلم و لسان است.» وی از سوئی منکر وجود آزادی در مهم‌ترین متن دینی می‌گردد و از سوی دیگر بر این باور است که اعتقاد به آزادی مطلق حرف اشتباهی است و حتی «این سخن در اسلام کلیتاً کفر است.» نوری در قطعه فوق از آزادی مطلق سخن می‌گوید و آن را نفی می‌کند و برابر با کفر می‌نشاند. گو اینکه می‌توان نتیجه گرفت که وی با آزادی‌های مضاف (بیان، قلم و...) سازگاری دارد و آنان را می‌پذیرد. اما با دقت در سخنان او نمی‌توان چنین نتیجه‌ای گرفت اساساً وی نه تنها با آزادی‌های مضاف مخالف است، بلکه حتی پیشنهاد می‌کند واژه آزادی از بحث‌های موجود حذف شود: «اگر از من می‌شنوید، لفظ آزادی را بردارید که عاقبت این حرف ما را مفتضح خواهد کرد.»

حالا کمی هم از خود مشروطه:


مجلس اول در ۱۸ شعبان ۱۳۲۴ (۱۴ مهر ۱۲۸۵‏/۷ اکتبر ۱۹۰۶) در تهران گشایش یافت. نمایندگان به تدوین قانون اساسی پرداختند و در آخرین روزهای زندگی مظفرالدین شاه این قانون نیز به امضای او رسید.

بر پایه قانون اساسی مجلس وظایف مالی زیر را بر عهده داشت:[۶]

- تهیه بودجه و نظارت بر اجرای بودجه کشوری
- تصویب انتقال یا فروش منابع زیر زمینی و تصویب قرادادهای صنعتی و کشاورزی
- تصویب تغییر مرزهای کشور
- تصویب قراردادها و عهد نامه‌ها با دولتهای خارجی
- تصویب تشکیل کمپانی‌های ملی
- تصویب هر گونه قرار دادهای دولتی
- تصویب اعتبار و وام‌های دولتی
- تصویب ساختن راه‌ها و راه آهن

ذکر تلاش ها و فداکاری ها و سختی هایی که مشروطه طلبان در کودتای محمدعلی شاه متحمل شدند هم واقعا تکررا مکررات هست.
مشروطه خواهان کسانی بودند که امثال ژوزف نوز (fa.wikipedia.org/wiki/ززمسیو_نوز) و مورگان شوستر رو به ایران آوردند و با وجود کارشکنی های بسیار دولت های بیگانه کم مفید نبودند.
یک نقل قول از شوستر که واقعا مستشار دلسوز و لایقی بود:

فرار ایرانیان از پرداخت مالیات، برای آنان بصورت یک عادت درآمده است و مجبورساختنشان به ترک این عادت آسان نخواهد بود و تا مسئله مالیات‌گیری دقیق در ایران حل نشود و در این مورد دقت لازم به عمل نیاید هیچ یک از مشکلات این کشور برطرف نخواهد شد. قدرت دولت‌ها از مالیات رونق می‌گیرد همانطور که در بررسی تاریخ ملل، اضمحلال زمامداری‌ها نیز با مالیات مرتبط بوده.
لیست مشروطه خواهان هم اینجا هست،واقعا افکار مترقی اینها چقدر قابل مقایسه با رضاشاه هست؟!
جنبش مشروطه ایران - ویکی‌پدیا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B4%D8%B1%D9%88%D8%B7%D9%87%E2%80%8C%D8%A E%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%A7%D9%86)

کتاب خوندن پیشکش،این ویکی پدیا که همیشه در دسترسه;)

سامان
08-02-2013, 03:46 PM
مشکل ادعای شماست که برای داشتن مجلس و روند رو به رشد دموکراسی "همه‌یِ" مردم باید سواد داشته باشند و در زمان واشنتگن مردم آمریکا خیلی سواد داشته‌اند.همانطور که نشان دادیم در ایران آن زمان "بقدر کافی" انسان تحصیل کرده بود که روند دموکراتیک را ادامه دهند و اگر رضا شاه دموکرات سرشان را زیر آب نمیکرد و تمام قدرت را قبضه نمیکرد، عرضه داشتند برای خودشان دانشگاه درست کنند و نیازی به رضا شاه بیسواد برای تاسیس آن نبود.مدعی شما هستید، با این بازی‌ها نمیشود بار ادعایِ؛ اگر رضا شاه نبود ما امروز نمیدانستیم دموکراسی چیست، را بدوش ما بیاندازیم.و البته این ادعایِ خارق العاده شما با همان روندی که مشروطه پیش گرفته بود و در کل با کل تاریخ دموکراسی در ستیز است.مشکل اینست که شما میخواهید اعمال کسی که همان نهال دموکراسی را زیر چکمه خود نابود کرد را در راستای دموکراسی نشان دهید.
بار اولی نیست که شما سعی دارید چیزی را که من مدعی نشده ام، ادعای من جلوه دهید و این روش مناسبی برای بحث نیست. حداقلی از هوش را برای مخاطب خود قائل شوید که متوجه شود مدعی چه چیزی بوده یا نبوده است.

برای داشتن دموکراسی همه ی مردم یک کشور باید با سواد باشند: ادعای من نبوده و ادعای درستی هم نیست.
رابطه ی مثبت درصد با سواد بودن و پیشرفت دموکراسی در یک کشور: ادعای من است و در این راستا سعی در با سواد کردن مردم یک کشور از چیزی نزدیک به صفر آگاهانه یا ناآگاهانه خدمت به دموکراسی هم هست.

شما مدعی هستید که تعداد با سوادان ایران در آن زمان کافی بوده برای بوجود آوردن دموکراسی حال آنکه به زعم خودتان با آمدن رضاشاه، دموکراسی ایران! از بین رفته است. چرا این تعدادکافی قادر به محافظت از دستاوردهایشان نبوده اند؟

مردم آمریکا خیلی باسواد بوده اند در زمان جرج واشنگتن: ادعای من نبوده و اصولا از مقدار سواد تک تک آمریکاییها در آن زمان بی اطلاعم!
ادعای من: در زمان واشنگتن زمینه ی لازم برای آگاهی از فلسفه برای ایشان وجود داشته و این میسر نمیشده بجز اینکه ایشان در این زمینه تعلیم کافی دیده باشد و منابع لازم برای مطالعه در این زمینه را داشته باشد تا بتواند مبانی فکری خود در این زمینه را ساخته و بعدا در تهیه ی قانون اساسی این عقاید را دخالت دهد. رضاشاه در چنین بسترمناسبی رشد نکرده و اصولا شرایط در ایران برای پرورش افراد در چنین بستری وجود نداشته.

ادعای شما چیزی است که اتفاق نیفتاده و ادعای من چیزی است که رخ داده. مسلما بار اثبات بر دوش ادعایی است که اتفاق نیفتاده و تنها در ذهن شما ممکن است درست باشد.

Dariush
08-02-2013, 03:58 PM
دوستان من حقیقتا از این سخنان که مردمِ پیش از رضاشاه یک عده کر و کور و شپشو بودند که رضاشاه آنها را نجات داد واقعا تاسف می‌خورم به حالِ گوینده‌اش. اکثریت در همه جای جهان بی شک و تردید، احمق هستند، در آمریکا و انگلیس و سوئیس هم همین قاعده برقرار است. من نمی‌دانم این مشرطه‌خواهان و امثالِ آخوندزاده و تقی‌زاده و کسروی و کسانی چون ستارخان از مریخ آمده بودند یا چه؟ همان مشروطه‌ای که به امتاع و اکراه، در قانونِ اساسی اصلِ تاییدِ قانون توسطِ پنج مجتهد را به شکلِ تشریفاتی گنجانده بود(چنانکه هرگز هم به کار نیامد)، همین اصل را هم بعدا از از قانون حذف کرد. بدونِ اینکه نیاز باشد مثلِ رضا قلدر بحران و فاجعه‌ای چون مسجد گوهرشاد بیافریند و هزار نفر را بکشد.

فراموش نکنید که ایرانِ پیش از رضاخان در جنگِ جهانی اول چه بر سرش آمده بود و میلیونها نفر در اثر قحطی و بی‌غذایی کشته شدند و این عملا یک نسل‌کشیِ تمام‌عیار بود که هنوز هم دولتِ انگلیس با اینکه پبیش از پنجاه سال از آن گذشته، هنوز هم اسنادش را از حالتِ محرمانه خارج نکرده است. من موکدا پیشنهاد می‌کنم آن مقاله‌ای که از رامین کامران آورده‌ام را بخوانید، تقریبا حیاتی است.

سامان
08-02-2013, 03:58 PM
نه عزیز من زمانت اجرایی قانون در دست مجریان هست،اصلا تفکیک قوا به همین خاطره.حالا جایی که مجری نخواد قانون رو اجرا بکنه و زورش هم برسه که کسی بهش اعتراض نکنه وجود قانون بی معناست.چه اینکه رضاشاه اینقدر قوی شده بود که قانون گذاری رو هم عملا کنترل میکرد.

ای آقا،
من که کلا کتاب نخوندم ویکیپدیا هم سخته خوندنش. حوصله ام نمیگیره! جوک گفتن رو بیشتر میپسندم!
شما چرا یه چنین اظهار نظرهایی میکنین؟
خوبه مطالعه با فکر کردن هم همراه باشه.
رضا شاه با یه دسته ی کوچیک قزاق وارد تهران شد و کودتا کرد و سید ضیا اومد سرکار! چنین دموکراسی ای که حریف ۱۵۰ قزاق نتونه بشه همون بهتر که برچیده شد.

Russell
08-02-2013, 04:07 PM
بار اولی نیست که شما سعی دارید چیزی را که من مدعی نشده ام، ادعای من جلوه دهید و این روش مناسبی برای بحث نیست. حداقلی از هوش را برای مخاطب خود قائل شوید که متوجه شود مدعی چه چیزی بوده یا نبوده است.برای داشتن دموکراسی همه ی مردم یک کشور باید با سواد باشند: ادعای من نبوده و ادعای درستی هم نیست.رابطه ی مثبت درصد با سواد بودن و پیشرفت دموکراسی در یک کشور: ادعای من است و در این راستا سعی در با سواد کردن مردم یک کشور از چیزی نزدیک به صفر آگاهانه یا ناآگاهانه خدمت به دموکراسی هم هست.شما مدعی هستید که تعداد با سوادان ایران در آن زمان کافی بوده برای بوجود آوردن دموکراسی حال آنکه به زعم خودتان با آمدن رضاشاه، دموکراسی ایران! از بین رفته است. چرا این تعدادکافی قادر به محافظت از دستاوردهایشان نبوده اند؟مردم آمریکا خیلی باسواد بوده اند در زمان جرج واشنگتن: ادعای من نبوده و اصولا از مقدار سواد تک تک آمریکاییها در آن زمان بی اطلاعم!ادعای من: در زمان واشنگتن زمینه ی لازم برای آگاهی از فلسفه برای ایشان وجود داشته و این میسر نمیشده بجز اینکه ایشان در این زمینه تعلیم کافی دیده باشد و منابع لازم برای مطالعه در این زمینه را داشته باشد تا بتواند مبانی فکری خود در این زمینه را ساخته و بعدا در تهیه ی قانون اساسی این عقاید را دخالت دهد. رضاشاه در چنین بسترمناسبی رشد نکرده و اصولا شرایط در ایران برای پرورش افراد در چنین بستری وجود نداشته.ادعای شما چیزی است که اتفاق نیفتاده و ادعای من چیزی است که رخ داده. مسلما بار اثبات بر دوش ادعایی است که اتفاق نیفتاده و تنها در ذهن شما ممکن است درست باشد.
1-تمام آنچه من به شما نسبت داده‌ام یا سخنان مستقیم خود شما بوده یا نتیجه منطقی و بلاواسطه‌یِ آنها.
2- شما بطور مشخص مدعی شده‌اید که باسوادی همه یا بخش بزرگی از آنها لازمه‌ و پیش شرط تلاش برای گسترش دموکراسی‌ست، اینکه سواد و دموکراسی با هم همبستگی دارند (ادعایی که مدعی هستید تنها ادعای شماست) هیچ چیز بما نمیگوید مگر اینکه این ادعا از همبستگی به علیت و لزوم تغییر پیدا کند.
3-کجا مردم عادی آمریکا در قرن 18 و 19 سواد و اینچیزهایی که مدعی هستید لازمه دموکراسی‌ست را داشتند، شوخی میکنید؟
4-هر دوی ادعای من و شما شامل ادعا درباره‌یِ شرایط دموکراسی‌ست و اگر این نشده بود چه میشد و اصولا بدون ادعا درباره‌یِ علیت که بحث نمیشود کرد، فرق اینجاست که ما قصد و عمل رضا شاه را در کمر بستن به نابودی دموکراسی مستند در اختیار داریم ولی شما مدعی هستید که اینکه رضاشاه آزادیخواهان را خفه میکرده منظورش چیز دیگری بوده و مقصود اصلیش را باید در تاسیس مدرسه و کشیدن خط راه آهن دید.البته یک حالت دیگر هم این است که ادعا کنید حکایت رضا شاه و دموکراسی حکایت سبب خیر شدن عدوست که در آن صورت داستان جالبتر میشود !!

سامان
08-02-2013, 04:11 PM
دوستان من حقیقتا از این سخنان که مردمِ پیش از رضاشاه یک عده کر و کور و شپشو بودند که رضاشاه آنها را نجات داد واقعا تاسف می‌خورم به حالِ گوینده‌اش. اکثریت در همه جای جهان بی شک و تردید، احمق هستند، در آمریکا و انگلیس و سوئیس هم همین قاعده برقرار است. من نمی‌دانم این مشرطه‌خواهان و امثالِ آخوندزاده و تقی‌زاده و کسروی و کسانی چون ستارخان از مریخ آمده بودند یا چه؟ همان مشروطه‌ای که به امتاع و اکراه، در قانونِ اساسی اصلِ تاییدِ قانون توسطِ پنج مجتهد را به شکلِ تشریفاتی گنجانده بود(چنانکه هرگز هم به کار نیامد)، همین اصل را هم بعدا از از قانون حذف کرد. بدونِ اینکه نیاز باشد مثلِ رضا قلدر بحران و فاجعه‌ای چون مسجد گوهرشاد بیافریند و هزار نفر را بکشد.

فراموش نکنید که ایرانِ پیش از رضاخان در جنگِ جهانی اول چه بر سرش آمده بود و میلیونها نفر در اثر قحطی و بی‌غذایی کشته شدند و این عملا یک نسل‌کشیِ تمام‌عیار بود که هنوز هم دولتِ انگلیس با اینکه پبیش از پنجاه سال از آن گذشته، هنوز هم اسنادش را از حالتِ محرمانه خارج نکرده است. من موکدا پیشنهاد می‌کنم آن مقاله‌ای که از رامین کامران آورده‌ام را بخوانید، تقریبا حیاتی است.
عجب!
شما که دیشب از میرزاده عشقی شاهد میاوردین کل مردم این مملکت خر بودن، الان شدین طرفدار فرهیختگی ایرانیهای اون زمان؟
واقعا که عجب!

undead_knight
08-02-2013, 04:44 PM
عجب!
شما که دیشب از میرزاده عشقی شاهد میاوردین کل مردم این مملکت خر بودن، الان شدین طرفدار فرهیختگی ایرانیهای اون زمان؟
واقعا که عجب!
خب هرچند شعر با بزرگ نمایی و اغراق همراهه ولی باز هم حرف داریوش عزیز فرقی نکردا:

دوستان من حقیقتا از این سخنان که مردمِ پیش از رضاشاه یک عده کر و کور و شپشو بودند که رضاشاه آنها را نجات داد واقعا تاسف می‌خورم به حالِ گوینده‌اش. اکثریت در همه جای جهان بی شک و تردید، احمق هستند، در آمریکا و انگلیس و سوئیس هم همین قاعده برقرار است. من نمی‌دانم این مشرطه‌خواهان و امثالِ آخوندزاده و تقی‌زاده و کسروی و کسانی چون ستارخان از مریخ آمده بودند یا چه؟ همان مشروطه‌ای که به امتاع و اکراه، در قانونِ اساسی اصلِ تاییدِ قانون توسطِ پنج مجتهد را به شکلِ تشریفاتی گنجانده بود(چنانکه هرگز هم به کار نیامد)، همین اصل را هم بعدا از از قانون حذف کرد. بدونِ اینکه نیاز باشد مثلِ رضا قلدر بحران و فاجعه‌ای چون مسجد گوهرشاد بیافریند و هزار نفر را بکشد.

سامان
08-02-2013, 04:47 PM
1-تمام آنچه من به شما نسبت داده‌ام یا سخنان مستقیم خود شما بوده یا نتیجه منطقی و بلاواسطه‌یِ آنها.
2- شما بطور مشخص مدعی شده‌اید که باسوادی همه یا بخش بزرگی از آنها لازمه‌ و پیش شرط تلاش برای گسترش دموکراسی‌ست، اینکه سواد و دموکراسی با هم همبستگی دارند (ادعایی که مدعی هستید تنها ادعای شماست) هیچ چیز بما نمیگوید مگر اینکه این ادعا از همبستگی به علیت و لزوم تغییر پیدا کند.
3-کجا مردم عادی آمریکا در قرن 18 و 19 سواد و اینچیزهایی که مدعی هستید لازمه دموکراسی‌ست را داشتند، شوخی میکنید؟
4-هر دوی ادعای من و شما شامل ادعا درباره‌یِ شرایط دموکراسی‌ست و اگر این نشده بود چه میشد و اصولا بدون ادعا درباره‌یِ علیت که بحث نمیشود کرد، فرق اینجاست که ما قصد و عمل رضا شاه را در کمر بستن به نابودی دموکراسی مستند در اختیار داریم ولی شما مدعی هستید که اینکه رضاشاه آزادیخواهان را خفه میکرده منظورش چیز دیگری بوده و مقصود اصلیش را باید در تاسیس مدرسه و کشیدن خط راه آهن دید.البته یک حالت دیگر هم این است که ادعا کنید حکایت رضا شاه و دموکراسی حکایت سبب خیر شدن عدوست که در آن صورت داستان جالبتر میشود !!
۱- در بحث مربوط به تکامل تصور من این بود که من بد مینویسم که موجب سوء برداشت شما میشود.ولی در این بحث متوجه شده ام که علت چیز دیگری است. نتیجه ی منطقی ای که از سخنان من میگیرید ایراد دارد.

۲- مجددا بر تحمیل مدعای خود بعنوان ادعای من تاکید میکنید. همه یا بخش بزرگی را از کجا آورده اید؟ کشوری که ۱۰ درصد با سواددارد مستعد تر از کشوری است که صفر درصد باسواد دارد در جذب دموکراسی. مثال نقض هم در این مورد کارایی ندارد.
چطور همبستگی دوچیز هیچ چیز به ما نمیگوید؟ علم آمار راتعطیل کنیم تا رضا شاه بد شود؟ اصولا همبستگی بین دوچیز وقتی مورد نظر قرار میگیرد که از نظر منطقی انتظار میرود بر روی هم اثر گذار باشند. فرمایشتان این است که توانایی آگاه شدن (سواد - امکان مطالعه) هیچ رابطه ی منطقی با فهم مزایای دموکراسی در اداره ی کشور و انتخاب دموکراسی بعنوان راه سعادت فرد ندارد؟

۳- مجددا طرح ادعای خود به عنوان ادعای من! آقا من صراحتا اعلام کردم از میزان سواد آمریکاییهای اون موقع بی اطلاعم! آقا من اصلا نگفتم جرج واشنگتن چون مردم آمریکا خیلی باسواد بودن فرد فهمیده ای بوده! اینها رو از کجا در آوردین؟ آقا من حرفم این بوده که زمینه ی فرهنگی لازم برای واشنگتن وجود داشته که شعور خودش رو انقدر بالا ببره که در نوشتن قانون اساسی بندهای مترقیانه رو توش بگنجونن واین زمینه برای رضا شاه وجود نداشته. ناراحتین؟ خیلی خوب. جرج واشنگتن تو جامعه ی وحشی و بیسواد آمریکای اون موقع نظریات ارسطو و افلاطون و ... رو به یونانی از طریق وحی دریافت داشته و با اینکه خودش آدم بیسواد و جاهلی بوده، این وحی ها رو همینطوری گذاشته تو قانون اساسیشون!

۴- عجیبه ها! شماها به رهبری استاد داریوش میگین رضا شاه دموکراسی ایران رو نابود کرد. ما میگیم تا حدی درسته ولی این کارهای بزرگ رو هم برای ایران انجام داد و اینکه شما و استاد داریوش الان میاین به زبان فارسی مینویسین و از قاشق و چنگال برای غذا خوردن استفاده میکنین و فرصت مطالعه ی آثار متفکرین غرب به فارسی رو پیدا کردین که حالا مدعی دموکراسی و از بین رفتن اون توسط رضاشاه بشین و میلیونها کار دیگه، همه حاصل روند حرکت مملکت ما با وجود دیکتاتوری رضاشاه هستند. شماها میفرمایین که نه اگه رضاشاه نیومده بود الان ملاها نبودن و هزارتا چیز خوب دیگه بجای این نکبت تو مملکت ما بود و ...
خوب شماها دارین مدعی اتفاق نیفتاده میشین دیگه. من کی گفتم رضاشاه نیومده بود الان چه اتفاقی افتاده بود؟

سامان
08-02-2013, 04:57 PM
خب هرچند شعر با بزرگ نمایی و اغراق همراهه ولی باز هم حرف داریوش عزیز فرقی نکردا:
آهان، پس خر اغراق احمق و همه اغراق اکثریته اینجا!
دوستم، کوروش هخامنشی هم زمانی در ایران بوده و مایه ی افتخار تاریخی ما، ولی این هم دلیل بر فرهیختگی مردم ایران (یا حداقل حداقل قابل توجهی از آنها)، در زمان به قدرت رسیدن رضاشاه نمیشود. قسمت قابل توجهی از سران مشروطه را هم همان محمدعلی شاهی که متمم قانون اساسی مشروطه را امضا کرده بود به قتل رساند! نه رضا شاه!

undead_knight
08-02-2013, 05:07 PM
آهان، پس خر اغراق احمق و همه اغراق اکثریته اینجا!
دوستم، کوروش هخامنشی هم زمانی در ایران بوده و مایه ی افتخار تاریخی ما، ولی این هم دلیل بر فرهیختگی مردم ایران (یا حداقل حداقل قابل توجهی از آنها)، در زمان به قدرت رسیدن رضاشاه نمیشود. قسمت قابل توجهی از سران مشروطه را هم همان محمدعلی شاهی که متمم قانون اساسی مشروطه را امضا کرده بود به قتل رساند! نه رضا شاه!
عزیز من حالا که ما سندهای دموکرات تر بودن کشور قبل از رضاشاه رو نشون دادیم دنبال شمردن کشته ها و زندانی ها میگردید!؟:))
اصلا اگر محمدعلی شاه همه سران رو هم کشته بود حداقلش این بود که دوره حکومتش کوتاه بود، نابود کردن ریشه های دموکراسی بارها بدتر از کشتار اشخاصه که در اثرش انسان بیشتری هم در نهایت زیان میبینند یا کشته میشند.

سامان
08-02-2013, 05:27 PM
عزیز من حالا که ما سندهای دموکرات تر بودن کشور قبل از رضاشاه رو نشون دادیم دنبال شمردن کشته ها و زندانی ها میگردید!؟:))اصلا اگر محمدعلی شاه همه سران رو هم کشته بود حداقلش این بود که دوره حکومتش کوتاه بود، نابود کردن ریشه های دموکراسی بارها بدتر از کشتار اشخاصه که در اثرش انسان بیشتری هم در نهایت زیان میبینند یا کشته میشند.از طنزهای روزگار یکی هم این است که برای اثبات نظرمان مبنی بر بد بودن رضاشاه، محمد علی شاهی که مجلس را به توپ میبندد و سران مشروطه را میکشد و کار مفیدی را هم برای کشور انجام نمیدهدو نهایتا به روسیه پناهنده میشود از رضاشاهی که راه آهن و مدرسه و دانشگاه و رادیو میسازد و فردوسی را به ما میشناساند و سعی در قطع دست انگلیس از ایران دارد، بهتر میشود!!

sonixax
08-02-2013, 05:56 PM
که البته بنا به ادعای دوستان نباید وجود خارجی میداشته چرا که در آن زمان هیچکس نمیدانسته آزادی و مجلس و دموکراسی یعنی چه !!

راسل جان سخن ما را تحریف نکنید !
آزادی و آزادی خواهی یک بحث است . وجود دموکراسی یک بحث دیگر .

در ایران قبل از رضاشاه مطلق دموکراسی وجود نداشته (آن نیمچه مجلس و مشروطه هم توسط خود قاجار نابود شد رفت پی کارش) و این ربطی به وجود آزادیخواهان ندارد .

Russell
08-02-2013, 06:07 PM
۱- در بحث مربوط به تکامل تصور من این بود که من بد مینویسم که موجب سوء برداشت شما میشود.ولی در این بحث متوجه شده ام که علت چیز دیگری است. نتیجه ی منطقی ای که از سخنان من میگیرید ایراد دارد.

۲- مجددا بر تحمیل مدعای خود بعنوان ادعای من تاکید میکنید. همه یا بخش بزرگی را از کجا آورده اید؟ کشوری که ۱۰ درصد با سواددارد مستعد تر از کشوری است که صفر درصد باسواد دارد در جذب دموکراسی. مثال نقض هم در این مورد کارایی ندارد.
چطور همبستگی دوچیز هیچ چیز به ما نمیگوید؟ علم آمار راتعطیل کنیم تا رضا شاه بد شود؟ اصولا همبستگی بین دوچیز وقتی مورد نظر قرار میگیرد که از نظر منطقی انتظار میرود بر روی هم اثر گذار باشند. فرمایشتان این است که توانایی آگاه شدن (سواد - امکان مطالعه) هیچ رابطه ی منطقی با فهم مزایای دموکراسی در اداره ی کشور و انتخاب دموکراسی بعنوان راه سعادت فرد ندارد؟

۳- مجددا طرح ادعای خود به عنوان ادعای من! آقا من صراحتا اعلام کردم از میزان سواد آمریکاییهای اون موقع بی اطلاعم! آقا من اصلا نگفتم جرج واشنگتن چون مردم آمریکا خیلی باسواد بودن فرد فهمیده ای بوده! اینها رو از کجا در آوردین؟ آقا من حرفم این بوده که زمینه ی فرهنگی لازم برای واشنگتن وجود داشته که شعور خودش رو انقدر بالا ببره که در نوشتن قانون اساسی بندهای مترقیانه رو توش بگنجونن واین زمینه برای رضا شاه وجود نداشته. ناراحتین؟ خیلی خوب. جرج واشنگتن تو جامعه ی وحشی و بیسواد آمریکای اون موقع نظریات ارسطو و افلاطون و ... رو به یونانی از طریق وحی دریافت داشته و با اینکه خودش آدم بیسواد و جاهلی بوده، این وحی ها رو همینطوری گذاشته تو قانون اساسیشون!

۴- عجیبه ها! شماها به رهبری استاد داریوش میگین رضا شاه دموکراسی ایران رو نابود کرد. ما میگیم تا حدی درسته ولی این کارهای بزرگ رو هم برای ایران انجام داد و اینکه شما و استاد داریوش الان میاین به زبان فارسی مینویسین و از قاشق و چنگال برای غذا خوردن استفاده میکنین و فرصت مطالعه ی آثار متفکرین غرب به فارسی رو پیدا کردین که حالا مدعی دموکراسی و از بین رفتن اون توسط رضاشاه بشین و میلیونها کار دیگه، همه حاصل روند حرکت مملکت ما با وجود دیکتاتوری رضاشاه هستند. شماها میفرمایین که نه اگه رضاشاه نیومده بود الان ملاها نبودن و هزارتا چیز خوب دیگه بجای این نکبت تو مملکت ما بود و ...
خوب شماها دارین مدعی اتفاق نیفتاده میشین دیگه. من کی گفتم رضاشاه نیومده بود الان چه اتفاقی افتاده بود؟
1-ایراد نه از منطق است نه استفاده من از منطق، بلکه شما خودتان متوجه نمیشوید معنی آنچه میگویید چیست، برای مثال در همین پست میگویید:

ما میگیم تا حدی درسته ولی این کارهای بزرگ رو هم برای ایران انجام داد و اینکه شما و استاد داریوش الان میاین به زبان فارسی مینویسین و از قاشق و چنگال برای غذا خوردن استفاده میکنین و فرصت مطالعه ی آثار متفکرین غرب به فارسی رو پیدا کردین که حالا مدعی دموکراسی و از بین رفتن اون توسط رضاشاه بشین و میلیونها کار دیگه، همه حاصل روند حرکت مملکت ما با وجود دیکتاتوری رضاشاه هستند.
بعد در خط بعدش و ادامه همان میگویید:

خوب شماها دارین مدعی اتفاق نیفتاده میشین دیگه. من کی گفتم رضاشاه نیومده بود الان چه اتفاقی افتاده بود؟
یعنی "اینکه ما امروز آثار غربی را میتوانیم بخوانیم نتیجه وجود رضاشاه بوده" ادعایی درباره اینکه "اگر رضا شاه نبود الان چه اتفاقی میافتاد" ندارد :e523:
دیگر خودتان حدیث مفصل بخوانید از این مجمل !!

اصولا همبستگی بین دوچیز وقتی مورد نظر قرار میگیرد که از نظر منطقی انتظار میرود بر روی هم اثر گذار باشند
2-این سخن بکل غلط است، برای مثال رعد و برق با هم همبستگی دارند ولی وابستگی ندارند و بر هم اثر نمیگذارند بلکه هر دو علت تخلیه الکتریکی در ابر هستند.بعبارت ساده‌تر همان مبانی علم آمار به شما میگوید که همبستگی دلیل بر وابستگی نیست.میشود دموکراسی علت سواد باشد، میتواند برعکس باشد، میشود هر دو معلول عامل سومی باشند، میشود این دو بر هم اثر دوسویه داشته باشند و یکدیگر را بازتولید کنند.باور بفرمایید این‌ها بدیهیات است !

3-نخبگان و روشنفکران ایرانی در همان زمان همان آثاری را خوانده بودند که پدران آمریکا خواندند.بواسطه‌یِ معجزه‌ای بنام یادگیری زبان انگلیسی و فرانسه و...
یک نکته بامزه هم اشاره شما به ارسطو افلاطون است مرا یاد یونان و آتن در 2500 سال پیش انداخت که گویا آنجا راه آهن و مدرسه از 100 سال پیش ایران وضعش بوده که آنجا برقراری دموکراسی ممکن شده ولی در ایران 100 سال پیش لازم بوده که انقلاب مشروطه‌یِ مردم بدور ریخته شود و مدرسه تاسیس شود.

4- !!

sonixax
08-02-2013, 06:10 PM
اینها که می‌گویید چیستند حقیقتا؟ اینکه من به دنبالِ مطالباتِ برحق و انسانی خود از کسی باشم که خود را در این موضع قرار داده است، خیلی بهتر از این است که همچون شما دلم را به راه آهن و پل و جاده خوش کنم.

مطالبات بر حق و انسانی شما در شرایطی که هیچ زیرساختی وجود نداشته باشد برابر است با کشک !



روحیه طلبکاری از مسئولینِ مملکت اتفاقا بسیار هم خوب و بجاست و اتفاقا یکی از دلایلِ گرفتاریِ ما به امثالِ رضا قلدر و خمینی گجستک، همین نداشتن و دنبال نکردنِ مطالباتی‌ست که باید از او خواسته شود.

پس بنشینید تا صبح دولتتان بدمد !
این روحیه طلبکارانه تنها نتیجه اش شده جمهوری اسلامی !
هیچ خَری وقتی میبینید پس از او به جای اینکه از خدماتش به نیکی یاد شود یک کلمه میگویند کون لقش وظیفه اش بوده قدم از قدم بر نمیدارد .



از حکومت باید همیشه سوال شود، باید همیشه مراقبش بود و هرگز کمترین راهِ برآمدنِ اقتدار(از طریقِ تعظیم و تکریم) را به او نداد.

این خیلی فرق میکنه با اینکه ما بیایم چشم به روی همه چیز ببندیم چون مخالف فلان حکومت بوده ایم .
اسپاگتی را شکر که این طرز فکر شما دست کم 80 سال پیش وجود نداشته وگرنه الان وضعمان خیلی بدتر از اینی که هست بود .
شما در شرایطی از یک حکومت توقع برقراری دموکراسی دارید که در آن زمان مردم در گُه خودشان فرو رفته بودند ! بعد همین اروپای دموکرات مگر آن زمان کجا ایستاده بوده ؟! حتا یک نمونه خارجی درست و حسابی هم در دسترس نبوده که دست کم بشود الگو ، نماد تجدد و پیشرفت در آن زمان همان پیشرفتهای صنعتی اقتصادی و علمی بوده که اتفاقن رضاشاه به خوبی همه را در حد و اندازه خودش و زمان خودش پیاده کرده و هر کسی بگوید این کار را نکرده یک شارلاتان دروغگو بیش نیست .



من اگر همچون شما در پی جاده و تونل بودم و برایم اهمیتی نداشت که در مملکت چه بر سرِ روشنفکران و منتقدین و مخالفین می‌آید و چه بر سرِ آزادی و دموکراسی، حتما والاحضرت همایونی رضا شاهِ کبیر را اسطوره می‌کردم. چه رضا قلدر و چه پسرِ متوهم‌اش اگر در کارِ مردم و مملکت مزاحمت ایجاد نمی‌کردند، شاید وضع‌مان امروز این نبود.

همین سخنتان کافی بود که دیگر باقی نوشته تان را نخوانم و همینجا به بحث با شما پایان دهم .

نوشتار کسی که پیشرفت صنعتی و اقتصادی کشور که نتیجه اش میشود رفاه مردم و زمینه سازی برای پیشرفت برایش ارزشی ندارد و به جایش در پی دفاع از حقوق فلان شاعر و فلان شیخ است و چشمش را به عمد و فقط از روی کینه به روی همه چیز ببندد ارزش خواندان ندارد .

پوزش ما را بپذیرید .

Russell
08-02-2013, 06:27 PM
راسل جان سخن ما را تحریف نکنید !
آزادی و آزادی خواهی یک بحث است . وجود دموکراسی یک بحث دیگر .

در ایران قبل از رضاشاه مطلق دموکراسی وجود نداشته (آن نیمچه مجلس و مشروطه هم توسط خود قاجار نابود شد رفت پی کارش) و این ربطی به وجود آزادیخواهان ندارد .
پس آن مجلس پیشتر از بیخ بته به عمل آمده بود که ربطی به آزادی خواهان و آزادیخواهی نداشته؟!!

undead_knight
08-02-2013, 06:37 PM
از طنزهای روزگار یکی هم این است که برای اثبات نظرمان مبنی بر بد بودن رضاشاه، محمد علی شاهی که مجلس را به توپ میبندد و سران مشروطه را میکشد و کار مفیدی را هم برای کشور انجام نمیدهدو نهایتا به روسیه پناهنده میشود از رضاشاهی که راه آهن و مدرسه و دانشگاه و رادیو میسازد و فردوسی را به ما میشناساند و سعی در قطع دست انگلیس از ایران دارد، بهتر میشود!!
عزیز من شما سوراخ دعا رو بدجور گم کردیدا:))
اصلا مقایسه بین محمدعلی شاه و رضاشاه نیست،بحث بین حکومت مشروطه و حکومت رضاشاه هست،کودتای محمدعلی شاه که جزئی از مشروطه نیست که حالا بگیم رضاشاه آدم بهتری نسبت به شاه قاجار بوده!

Dariush
08-02-2013, 06:40 PM
عجب!
شما که دیشب از میرزاده عشقی شاهد میاوردین کل مردم این مملکت خر بودن، الان شدین طرفدار فرهیختگی ایرانیهای اون زمان؟
واقعا که عجب!
می‌خوانید نوشته‌ها را یا اینکه شورِ همایونی چشمانتان را پر اشک کرده و نمی‌گذارد بخوانید؟ زبانِ شعر و انتقاد همین است و همانطور که آندد گفت همراه با مبالغه و اغراق است. سعیِ شما و دیگر دوستان برای جدا کردنِ یک پدیده از علت‌اش، یعنی مشروطه از مردمی که برایش جنگیدند، خنده‌آور است. سخنِ من هم هیچ تناقضی ندارد، اکثریتِ مردم در همه احمق و نادان هستند و این الیتِ جامعه است که کفه را به یکسو سنگین می‌کند. شما به جای آنکه همچنان ما را به اسناد و آمارهای ناموجود ارجاع دهید، نشان دهید که مشروطه‌خواهان، روشنفکران و مبارزین آن دوره از کجا آمده بودند؟


۱
۳- مجددا طرح ادعای خود به عنوان ادعای من! آقا من صراحتا اعلام کردم از میزان سواد آمریکاییهای اون موقع بی اطلاعم! آقا من اصلا نگفتم جرج واشنگتن چون مردم آمریکا خیلی باسواد بودن فرد فهمیده ای بوده! اینها رو از کجا در آوردین؟ آقا من حرفم این بوده که زمینه ی فرهنگی لازم برای واشنگتن وجود داشته که شعور خودش رو انقدر بالا ببره که در نوشتن قانون اساسی بندهای مترقیانه رو توش بگنجونن واین زمینه برای رضا شاه وجود نداشته. ناراحتین؟ خیلی خوب. جرج واشنگتن تو جامعه ی وحشی و بیسواد آمریکای اون موقع نظریات ارسطو و افلاطون و ... رو به یونانی از طریق وحی دریافت داشته و با اینکه خودش آدم بیسواد و جاهلی بوده، این وحی ها رو همینطوری گذاشته تو قانون اساسیشون!
[QUOTE]
قصه‌ی کلثوم ننه‌ی بی سر و ته! مشروطه اولین جنبشِ دموکراسی‌خواهی خارج از اروپا در جهان بود، حالا چگونه مردمِ برده‌دار و نژادپرستِ آمریکا می‌توانند دموکراسی و حکومتِ قانون داشته باشند و مردمِ ایران نه، تنها شما می‌دانید، اسپاگتی هم گمان نکنم بداند. جز اینکه مدعی شوید مثلا در آمریکای زمانِ جرج واشنگتن، مردم از طریقِ دستگاهِ آموزشِ عالیِ پیشرفته و ترازِ اول با نظریاتِ هابز و روسو و افلاطون آشنا بودند. بد هم نیست که به نوشته‌های آخوندزاده، کرمانی، تقی‌زاده و فروغی و دیگران بزنید که هتا همین الان هم پیشرو و درخشان محسوب می‌شوند، مثلِ سیرِ حکمت در اروپا، اثر فروغی که می‌توان آنرا بهترین اثرِ فارسی در موردِ تاریخ فلسفه دانست. فریدونِ آدمیت، در نوشته‌های خود به زیبایی نشان می‌دهد که چگونه روشن‌فکرانِ دورانِ مشروطه، جریانی را پایه‌گذاری کردند که در تمامِ دورانِ روشنفکری پس از آن هرگز تکرار نشد، چه از لحاظِ تاثیرگذاری در جامعه و چه از لحاظِ پیشرو بودن.

[QUOTE=سامان;44411]
۴- عجیبه ها! شماها به رهبری استاد داریوش میگین رضا شاه دموکراسی ایران رو نابود کرد. ما میگیم تا حدی درسته ولی این کارهای بزرگ رو هم برای ایران انجام داد و اینکه شما و استاد داریوش الان میاین به زبان فارسی مینویسین و از قاشق و چنگال برای غذا خوردن استفاده میکنین و فرصت مطالعه ی آثار متفکرین غرب به فارسی رو پیدا کردین که حالا مدعی دموکراسی و از بین رفتن اون توسط رضاشاه بشین و میلیونها کار دیگه، همه حاصل روند حرکت مملکت ما با وجود دیکتاتوری رضاشاه هستند. شماها میفرمایین که نه اگه رضاشاه نیومده بود الان ملاها نبودن و هزارتا چیز خوب دیگه بجای این نکبت تو مملکت ما بود و ...
خوب شماها دارین مدعی اتفاق نیفتاده میشین دیگه. من کی گفتم رضاشاه نیومده بود الان چه اتفاقی افتاده بود؟
استاد و رهبر نداریم اینجا عزیزم. شورِ همایونی را کنترل کنید.


آهان، پس خر اغراق احمق و همه اغراق اکثریته اینجا!
دوستم، کوروش هخامنشی هم زمانی در ایران بوده و مایه ی افتخار تاریخی ما، ولی این هم دلیل بر فرهیختگی مردم ایران (یا حداقل حداقل قابل توجهی از آنها)، در زمان به قدرت رسیدن رضاشاه نمیشود. قسمت قابل توجهی از سران مشروطه را هم همان محمدعلی شاهی که متمم قانون اساسی مشروطه را امضا کرده بود به قتل رساند! نه رضا شاه!
توسل به کوروشِ هخامنشی هم در این مورد کاری برنیاورد برایتان چرا که او آنقدر در شرایطِ تاریخیِ خودش قابلِ تعریف و بررسی است که قابلِ مقایسه با رضاشاه نیست. و خنده‌دار این است که شما ما را به قضاوت در مورد اتفاقِ نیافتاده متهم می‌کنید و همزمان خودتان تمامِ داشته‌های ما را (از قبیلِ با قاشق غذا خوردن) مدیونِ رضا شاه می‌دانید بدونِ اینکه بگویید چرا همان‌ها را مجلس نمی‌توانست انجام دهد و حتما کسی باید مجلس و قانون اساسی را تعلیق کند و استبداد و دیکتاتوری و خفقان و چماق و... براه اندازد؟

sonixax
08-02-2013, 06:44 PM
هم دموکراسی نیم بند قبلی رو نابود کرد!

خوب بفرمایید نشان دهید قبل از رضاشاه دموکراسی بوده است .
ما هم میشنویم .



ولی تا دموکراسی موردنظر دارای رئیس جمهور یا نخست وزیر و پارلمان فرانسوی/آمریکایی نباشه و مردمانش همه با سواد و فهمیده و قوانینش هم بند بند از روی اعلامیه حقوق بشر نوشته نشده نشده باشه دموکراسی نیست لابد:)))

البته مردم باسواد و وزیر پارلمان فرانسوی و آمریکایی همین طوری از آسمان میریزد زمین !
نه مدرسه میخواهد ، نه دانشگاه میخواهد ، نه زیرساخت اقتصادی مناسب میخواهد همه اینها کس شر هستند و به درد نمیخورند .
امثال جناب داریوش هم که اصولن دنبال این چیزها نیستند و اینها برایشان اصلن مهم نیست ! میخواهند از پله اول با یک قدم بروند پله صدم . و دلیل ناتوانیشان میشود امثال رضاشاه و محمدرضا شاه و ... :)))))


دموکراسی نیم بند ! :e330::e105:
گیریم که اصلن حرف شما درست باشه ! به جز کاکتوس وسط بیابان بی آب و علف نمیروید . تازه همان کاکتوسش هم وسط شوره زاری به نام ایران زمان قاجار توان رویش نداشت .

من نمیدونم چرا دوستان همه گند و گوزهای قاجار را یک ضرب فراموش کرده اند و بند کرده اند به فردی که خیلی از آن گند و گوزها را جمع کرد !

نمیفهمم به توپ بستن مجلس میشه دموکراسی نیم بند ؟!
ممنوعیت تحصیل برای غیر خودی ها میش دموکراسی نیم بند ؟!
برپایی مجلس دوم که همه اعضایش از اشراف و سگ طوله های خوان ها بوده شده دموکراسی نیم بند ؟! این طور باشد جمهوری اسلامی دموکرات ترین حکومت جهان است !
دموکراسی نیم بند وسط جنگ انگلیس و شوروی در خاک ایران ؟!
قبول شرایط حکومت روسیه شده دموکراسی نیم بند ؟!
اعدام ملت در تبریز شده دموکراسی نیم بند ؟!

سپاس بیکران که معنی دموکراسی را هم به ما آموختید :e032:


حتی در مورد تجدد هم رضاشاه آش دهن سوزی نبوده،مشروطه خواهان کسانی بودند که با امثال شیخ فضل الله نوری که خواهان مشروعه بود مبارزه کردند.

این طوری مبارزه میکردند ؟


محمد حسین نائینی غروی در تنبیه الامه و تنزیه المله می‌نویسد:

آزادی و برابری که در رژیم مشروطه مورد توجه‌است از هدف‌های اصلی پیامبران به شمار می‌رفته، پیامبر ما هرگز فراموش نکرد که همه مردم آزاد و برابر هستند. رهبران مذهب شیعه می‌خواستند مسلمانان را از بردگی نجات داده حقوق از دست رفته‌شان را باز گردانند.

نمیدونم چرا امروزه ما آزاد نیستیم !
تا خرخره در دین و تشیع فرو رفته ایم که ! کو آزادی ؟!

sonixax
08-02-2013, 06:49 PM
پس آن مجلس پیشتر از بیخ بته به عمل آمده بود که ربطی به آزادی خواهان و آزادیخواهی نداشته؟!!

کدام مجلس ؟ مجلسی که به توپ بسته شده بود یا مجلس دوم که همه اشراف و آغازاده ها شده بودند نمایندگانش ؟!

آن مجلسی که شما در باره اش حرف میزنید به دست خود قاجارها و در دوران قاجار نابود شد رفت پی کارش . نابودیش ربطی به رضاشاه ندارند .

همان طور که پیشتر هم گفتم عدم تلاش برای احیاءاش ربط به رضاشاه دارد و خیلی هم نقد به جا و واردیست .

sonixax
08-02-2013, 06:50 PM
بحث بین حکومت مشروطه و حکومت رضاشاه هست،کودتای محمدعلی شاه که جزئی از مشروطه نیست که حالا بگیم رضاشاه آدم بهتری نسبت به شاه قاجار بوده!

حکومت مشروطه مگه قبل از رضاشاه بوده ؟!
احیانن قصد ندارید دوران کورش کبیر را هم مقایسه کنید با دوران رضاشاه و ازشان پتکی درست کنید و بکوبید بر فرق سر رضاشاه ؟!

Russell
08-02-2013, 07:09 PM
قصه‌ی کلثوم ننه‌ی بی سر و ته! مشروطه اولین جنبشِ دموکراسی‌خواهی خارج از اروپا در جهان بود، حالا چگونه مردمِ برده‌دار و نژادپرستِ آمریکا می‌توانند دموکراسی و حکومتِ قانون داشته باشند و مردمِ ایران نه، تنها شما می‌دانید، اسپاگتی هم گمان نکنم بداند. جز اینکه مدعی شوید مثلا در آمریکای زمانِ جرج واشنگتن، مردم از طریقِ دستگاهِ آموزشِ عالیِ پیشرفته و ترازِ اول با نظریاتِ هابز و روسو و افلاطون آشنا بودند. بد هم نیست که به نوشته‌های آخوندزاده، کرمانی، تقی‌زاده و فروغی و دیگران بزنید که هتا همین الان هم پیشرو و درخشان محسوب می‌شوند، مثلِ سیرِ حکمت در اروپا، اثر فروغی که می‌توان آنرا بهترین اثرِ فارسی در موردِ تاریخ فلسفه دانست. فریدونِ آدمیت، در نوشته‌های خود به زیبایی نشان می‌دهد که چگونه روشن‌فکرانِ دورانِ مشروطه، جریانی را پایه‌گذاری کردند که در تمامِ دورانِ روشنفکری پس از آن هرگز تکرار نشد، چه از لحاظِ تاثیرگذاری در جامعه و چه از لحاظِ پیشرو بودن.
جالب است دوستان سخن از حفظ تمامیت ارضی ایران و معرفی فردوسی و تاسیس دانشگاه تهران میزنند غافل از اینکه همین‌ها هم کار انسان فرهیخته‌ای بنام محمد علی فروغی بود وگرنه رضاشاه نمیدانست درست نمیدانست که فرق دانشگاه با غسالخانه چیست.

Russell
08-02-2013, 07:22 PM
کدام مجلس ؟ مجلسی که به توپ بسته شده بود یا مجلس دوم که همه اشراف و آغازاده ها شده بودند نمایندگانش ؟!

آن مجلسی که شما در باره اش حرف میزنید به دست خود قاجارها و در دوران قاجار نابود شد رفت پی کارش . نابودیش ربطی به رضاشاه ندارند .
همان طور که پیشتر هم گفتم عدم تلاش برای احیاءاش ربط به رضاشاه دارد و خیلی هم نقد به جا و واردیست .

هر دویش حاصل زحمت آزادیخواهان بود و البته از صد تا پل برای ایران ارزش بیشتری داشت.تعطیل مجلس و قانون اساسی ربطی به رضا شاه داشت یا نداشت (که هر چند تنها عاملش نبود ولی عامل مهمی بود و ربط داشت) در این حقیقت که ایجادش حاصل کار همان آزادی خواهانی بود که دوستان آدم حسابشان نمیکنند و بی ربط به موضوع میدانیدشان و مزاحم اعلیحضرت !!

undead_knight
08-02-2013, 07:24 PM
خوب بفرمایید نشان دهید قبل از رضاشاه دموکراسی بوده است .
ما هم میشنویم .

نه دیگه توجه نمیکنی مگرنه قبلش گفتم:

در دوران مشروطه به جز زمان محمدعلی شاه که مجلس به توپ بسته شد و مقاومت قهرمانانه مشروطه خواهان، کی سرکوب مخالف و نقض آزادی بیان و مطبوعات و محدود شدن احزاب و دسته جات مثل زمان رضا شاه بوده؟!

میلاد عزیز دموکراسی که فقط صندوق رای نیست(هرچند مهمترینش نشونش صندوق رای هست)آزادی مطبوعات، آزادی بیان و آزادی احزاب و اجتماعات اجزا جدا نشدنی دموکراسی هستند.
در دوران مشروطه همه اینها بیش از دوران پهلوی هست(حتی در زمان محمدرضا شاه که فضا ناچارا بازتر شده بود)انتقادهایی که به حکومت در زمان مشروطه میشده و وجود گروه های مختلف نشون این مسئله هست،چه اینکه در دوران محمدرضا شاه ما شاهکار حزب رستاخیز رو داریم و جمله معروف محمدرضا.(البته اگر این یک مورد رو هم نمیپذیری با کمال میل حاضرم برات نمونه هاش رو بیارم ولی خب از دید من که خیلی واضحه)
شاهنشاه گرامی اومده خوار و مادر چهار ستون دموکراسی که قبل از خودش حداقل موجودیت داشتند رو به هم پیوند زده بعد میفرمائید دموکراسی نبوده؟:))



البته مردم باسواد و وزیر پارلمان فرانسوی و آمریکایی همین طوری از آسمان میریزد زمین !
نه مدرسه میخواهد ، نه دانشگاه میخواهد ، نه زیرساخت اقتصادی مناسب میخواهد همه اینها کس شر هستند و به درد نمیخورند .
امثال جناب داریوش هم که اصولن دنبال این چیزها نیستند و اینها برایشان اصلن مهم نیست ! میخواهند از پله اول با یک قدم بروند پله صدم . و دلیل ناتوانیشان میشود امثال رضاشاه و محمدرضا شاه و ... :)))))

به قول راسل عزیز در زمان یونان هم لابد مدرسه و دانشگاه و زیر ساخت اقتصادی مناسب زیاد بوده که شکلی از دموکراسی وجود داشته(میدونم میدونم، در این دموکراسی بردگان و زنان و... حق رای نداشتند ولی به هر حال شکل ابتدایی دموکراسی بود)
مسئله اینجاست که جناب رضاشاه اومده دموکراسی رو به خاک مالیده تا اینها رو احیا بکنه!


دموکراسی نیم بند ! :e330::e105:
گیریم که اصلن حرف شما درست باشه ! به جز کاکتوس وسط بیابان بی آب و علف نمیروید . تازه همان کاکتوسش هم وسط شوره زاری به نام ایران زمان قاجار توان رویش نداشت .

من نمیدونم چرا دوستان همه گند و گوزهای قاجار را یک ضرب فراموش کرده اند و بند کرده اند به فردی که خیلی از آن گند و گوزها را جمع کرد !

انگار رضاشاه اومده کشور رو از دست ناصرالدین شاه نحات داده!کشور در دست یک پادشاه ضعیف قاجار به نام احمدشاه بود، پادشاه ضعیف بهترین فرصت برای تقویت مشروطه یا حتی ایجاد جمهوریه!اینکه ما بگیم امکان ایجاد دموکراسی نبوده و شاهنشاه تصمیم گرفتند مسئولیت خطیر! اداره کشور رو یک تنه و به خاطر مصالح ملت! به دست بگیرند جز جوک های زیبای کلیه سلطنت دوستان دنیاست:))


نمیفهمم به توپ بستن مجلس میشه دموکراسی نیم بند ؟!
ممنوعیت تحصیل برای غیر خودی ها میش دموکراسی نیم بند ؟!
برپایی مجلس دوم که همه اعضایش از اشراف و سگ طوله های خوان ها بوده شده دموکراسی نیم بند ؟! این طور باشد جمهوری اسلامی دموکرات ترین حکومت جهان است !
دموکراسی نیم بند وسط جنگ انگلیس و شوروی در خاک ایران ؟!
قبول شرایط حکومت روسیه شده دموکراسی نیم بند ؟!
اعدام ملت در تبریز شده دموکراسی نیم بند ؟!
سپاس بیکران که معنی دموکراسی را هم به ما آموختید :e032:
میلاد عزیز ایران در برابر ابرقدرت های اون زمان هیچ قدرتی نداشته و دیدیم که در جنگ بعدی هم ارتش رضاخان با افتضاح تمام شکست خورد و کشور موقتا دچار حرج و مرج شد، انداختن نتیجه های جنگ گردن حکومت پیش از رضاخان و نشون دادن رضاخان به عنوان منجی هم جز شاهکار های جدیده.
مسئله اینجاست که بار اثبات مدعی روی دوش مدعیان هست که ثابت کنند تنها حکومت رضاشاه و با قدرت ملطقه پادشاهی و سرکوب مظاهر دموکراسی میتونست کشور رو نجات بده مگرنه بعد از اتمام جنگ در هر کشور فرایند بازسازی شروع میشه باید یه استانداردی باشه که این بازسازی رو بسنجه.


نمیدونم چرا امروزه ما آزاد نیستیم !
تا خرخره در دین و تشیع فرو رفته ایم که ! کو آزادی ؟!
عزیز من مگر من مداقع تک تک مشروطه طلبان هستم؟!ولی کلاهت رو قاضی بکن حکومت مشروطه اسلامی تر بود یا حکومت پادشاهی؟حکومت مشروطه دموکرات تر بود یا پادشاهی؟حکومت مشروطه مترقی تر و آزادتر بود یا پادشاهی؟
شما روشنفکران پیشرو رو نادیده میگیری و تازه این طرفداران مشروطه هم حداقل اسلام گرایانی هستند که نمیتونند ارزش های مشروطه رو انکار کنند این پیروزی روشنفکران هست نه اسلام!

undead_knight
08-02-2013, 07:29 PM
جالب است دوستان سخن از حفظ تمامیت عرضی ایران و معرفی فردوسی و تاسیس دانشگاه تهران میزنند غافل از اینکه همین‌ها هم کار انسان فرهیخته‌ای بنام محمد علی فروغی بود وگرنه رضاشاه نمیدانست درست نمیدانست که فرق دانشگاه با غسالخانه چیست.
من نمیدونم این ادم های فرهیحته ای که رضاشاه ازشون استفاده کرد یا به رضا شاه کمک کردند و... جز مخلوقات شخصی اعلی حضرت همایونی بودند که نتیجه دمیدن روح مسیحاییشون در گل بودند! یا از روشنفکران دوره مشروطه!؟:))

سامان
08-02-2013, 08:11 PM
من نمیدونم این ادم های فرهیحته ای که رضاشاه ازشون استفاده کرد یا به رضا شاه کمک کردند و... جز مخلوقات شخصی اعلی حضرت همایونی بودند که نتیجه دمیدن روح مسیحاییشون در گل بودند! یا از روشنفکران دوره مشروطه!؟:))
خوب از آخر میام اول! هرچند نظم فکری هم نمیبینم که بخوام منظم پاسخ بدم!
آخه این رضا شاه بیچاره که قانون اساسی مشروطه رو حفظ کرده بوده، از روشنفکران دمیده شده توسط روح مشروطه هم که استفاده میکرده، چه چیز دموکراسی مشروطه رو برانداخته پس؟
مجلس ننگ بشر رو بسته بوده؟ آخه آدم یه چیزایی میخونه که شاخ در میاره.
خوبیهاش مال فروغی بوده بدیهاش همه گردن رضاشاه!!! یه کم پستهای هم روبخونین، یه لیوان آب خنک بنوشین، یه کم فکر کنین، بعد یه پست بذارین برای شادی روح رضاشاه کبیر!

سامان
08-02-2013, 08:14 PM
جالب است دوستان سخن از حفظ تمامیت عرضی ایران و معرفی فردوسی و تاسیس دانشگاه تهران میزنند غافل از اینکه همین‌ها هم کار انسان فرهیخته‌ای بنام محمد علی فروغی بود وگرنه رضاشاه نمیدانست درست نمیدانست که فرق دانشگاه با غسالخانه چیست.
احیانا فروغی رو هم در راستای ندانستن فرق غسالخانه و دانشگاه و احیانا ندونستن فرق بین تمامیت عرضی و طولی به نخست وزیری گماشته بوده!!

sonixax
08-02-2013, 08:21 PM
هر دویش حاصل زحمت آزادیخواهان بود و البته از صد تا پل برای ایران ارزش بیشتری داشت.تعطیل مجلس و قانون اساسی ربطی به رضا شاه داشت یا نداشت (که هر چند تنها عاملش نبود ولی عامل مهمی بود و ربط داشت) در این حقیقت که ایجادش حاصل کار همان آزادی خواهانی بود که دوستان آدم حسابشان نمیکنند و بی ربط به موضوع میدانیدشان و مزاحم علی حضرت !!


احیانا فروغی رو هم در راستای ندانستن فرق غسالخانه و دانشگاه و احیانا ندونستن فرق بین تمامیت عرضی و طولی به نخست وزیری گماشته بوده!!

بیشتر توضیح میدهید ؟!

سامان
08-02-2013, 08:28 PM
1-ایراد نه از منطق است نه استفاده من از منطق، بلکه شما خودتان متوجه نمیشوید معنی آنچه میگویید چیست، برای مثال در همین پست میگویید:

بعد در خط بعدش و ادامه همان میگویید:

یعنی "اینکه ما امروز آثار غربی را میتوانیم بخوانیم نتیجه وجود رضاشاه بوده" ادعایی درباره اینکه "اگر رضا شاه نبود الان چه اتفاقی میافتاد" ندارد :e523:
دیگر خودتان حدیث مفصل بخوانید از این مجمل !!

2-این سخن بکل غلط است، برای مثال رعد و برق با هم همبستگی دارند ولی وابستگی ندارند و بر هم اثر نمیگذارند بلکه هر دو علت تخلیه الکتریکی در ابر هستند.بعبارت ساده‌تر همان مبانی علم آمار به شما میگوید که همبستگی دلیل بر وابستگی نیست.میشود دموکراسی علت سواد باشد، میتواند برعکس باشد، میشود هر دو معلول عامل سومی باشند، میشود این دو بر هم اثر دوسویه داشته باشند و یکدیگر را بازتولید کنند.باور بفرمایید این‌ها بدیهیات است !

3-نخبگان و روشنفکران ایرانی در همان زمان همان آثاری را خوانده بودند که پدران آمریکا خواندند.بواسطه‌یِ معجزه‌ای بنام یادگیری زبان انگلیسی و فرانسه و...
یک نکته بامزه هم اشاره شما به ارسطو افلاطون است مرا یاد یونان و آتن در 2500 سال پیش انداخت که گویا آنجا راه آهن و مدرسه از 100 سال پیش ایران وضعش بوده که آنجا برقراری دموکراسی ممکن شده ولی در ایران 100 سال پیش لازم بوده که انقلاب مشروطه‌یِ مردم بدور ریخته شود و مدرسه تاسیس شود.

4- !!
۱- ایراد که قطعا از منطق نیست! من هم که متوجه میشوم چه میگویم، پس؟
خوب همان نتیجه گیری منطقی که از آن یک جمله کرده اید برای پیدا کردن سرمنشا ایرادکافی به نظر میرسد.

۲- استاد حتما باید ذکر کنم که در بررسی علی و معلولی همبستگی تا شما متوجه شوید؟
شما که بدیهی بودن اثر سواد بر فهم بهتر انسانها را منکر هستید، معلم بدیهیات شده اید؟

۳- رضاخان انگلیسی و فرانسه را در مدرسه های تاسیس شده توسط ستارخان و محمدعلی شاه یاد گرفته بوده و رو نمیکرده؟!
در مورد یونان هم جدا توضیح خواهم داد.

sonixax
08-02-2013, 08:31 PM
شاهنشاه گرامی اومده خوار و مادر چهار ستون دموکراسی که قبل از خودش حداقل موجودیت داشتند رو به هم پیوند زده بعد میفرمائید دموکراسی نبوده؟:))

همان داستان گوجه فرنگی که سامان گرامی فرمودند !


به قول راس عزیز در زمان یونان هم لابد مدرسه و دانشگاه و زیر ساخت اقتصادی مناسب زیاد بوده که شکلی از دموکراسی وجود داشته(میدونم میدونم، در این دموکراسی بردگان و زنان و... حق رای نداشتند ولی به هر حال شکل ابتدایی دموکراسی بود)
مسئله اینجاست که جناب رضاشاه اومده دموکراسی رو به خاک مالیده تا اینها رو احیا بکنه!

عرض نکرم ، تمامی مصایب بشر زیر سر رضاشاه است :))



انگار رضاشاه اومده کشور رو از دست ناصرالدین شاه نحات داده!کشور در دست یک پادشاه ضعیف قاجار به نام احمدشاه بود، پادشاه ضعیف بهترین فرصت برای تقویت مشروطه یا حتی ایجاد جمهوریه!اینکه ما بگیم امکان ایجاد دموکراسی نبوده و شاهنشاه تصمیم گرفتند مسئولیت خطیر! اداره کشور رو یک تنه و به خاطر مصالح ملت! به دست بگیرند جز جوک های زیبای کلیه سلطنت دوستان دنیاست:))

پادشاه ضعیف بهترین فرصت برای ایجاد جمهوری اسلامی هم هست عزیزم !
همین رضاشاهش اولش میخواسته جمهوری راه بیندازه منتها همان رررررررروشن فکران و شیخ و شیوخی که اگر رضا شاه نمیومد دانشگاه درست میکردند !!!! با ایجاد حکومت جمهوری مخالفت کردند .


میلاد عزیز ایران در برابر ابرقدرت های اون زمان هیچ قدرتی نداشته و دیدیم که در جنگ بعدی هم ارتش رضاخان با افتضاح تمام شکست خورد و کشور موقتا دچار حرج و مرج شد، انداختن نتیجه های جنگ گردن حکومت پیش از رضاخان و نشون دادن رضاخان به عنوان منجی هم جز شاهکار های جدیده.

چه ربطی دارد عزیزم ؟! وقتی شما قدرت نظامی نداری برای دیگران شاخ و شونه نمیکشی !!! لابد شاخ و شونه کشیدن های مجلس !!! و قاجار هم برای ابرقدرتهای آن زمان به خاطر وجود منحوس رضاشاه است ؟!


مسئله اینجاست که بار اثبات مدعی روی دوش مدعیان هست که ثابت کنند تنها حکومت رضاشاه و با قدرت ملطقه پادشاهی و سرکوب مظاهر دموکراسی میتونست کشور رو نجات بده مگرنه بعد از اتمام جنگ در هر کشور فرایند بازسازی شروع میشه باید یه استانداردی باشه که این بازسازی رو بسنجه.

کافیه پیشرفت ایران رو در دوران قبل از رضاشاه بسنجید با دوران بعدش !
و این شما هستید که مدعی شدید اگر رضاشاه نبود کشور گل و بلبل میشد و سوئیس میشد و همین طوری از زمین دانشگاه و مدرسه سبز میشد ! نه ما . خوب بفرمایید اثبات کنید .
ما داریم میگوییم اینها کارهاییست که کرده ، شما میفرمایید غلط کرده که این کارها رو کرده این هم نبود این کارها خود به خودی میشد ! شما باید این ادعا رو اثبات کنید نه ما .



عزیز من مگر من مداقع تک تک مشروطه طلبان هستم؟!ولی کلاهت رو قاضی بکن حکومت مشروطه اسلامی تر بود یا حکومت پادشاهی؟حکومت مشروطه دموکرات تر بود یا پادشاهی؟حکومت مشروطه مترقی تر و آزادتر بود یا پادشاهی؟
شما روشنفکران پیشرو رو نادیده میگیری و تازه این طرفداران مشروطه هم حداقل اسلام گرایانی هستند که نمیتونند ارزش های مشروطه رو انکار کنند این پیروزی روشنفکران هست نه اسلام!

حکومت مشروطه ای که شما داری ازش حرف میزنی توسط قاجار قبل از رضاشاه نابود شده بود رفته بود پی کارش ! این برای بار صد هزارم .

sonixax
08-02-2013, 08:32 PM
من نمیدونم این ادم های فرهیحته ای که رضاشاه ازشون استفاده کرد یا به رضا شاه کمک کردند و... جز مخلوقات شخصی اعلی حضرت همایونی بودند که نتیجه دمیدن روح مسیحاییشون در گل بودند! یا از روشنفکران دوره مشروطه!؟:))

عجب ! این روشنفکرا تا قبل از رضاشاه چه غلطی داشتند میخوردند ؟!

سامان
08-02-2013, 08:32 PM
عزیز من شما سوراخ دعا رو بدجور گم کردیدا:))
اصلا مقایسه بین محمدعلی شاه و رضاشاه نیست،بحث بین حکومت مشروطه و حکومت رضاشاه هست،کودتای محمدعلی شاه که جزئی از مشروطه نیست که حالا بگیم رضاشاه آدم بهتری نسبت به شاه قاجار بوده!
هر پستی سوراخ دعای خود را دارد برادر. جواب من هم دقیقا و مو به مو در راستای پاسخ شما بوده.
اونوقت این حکومت مشروطه دقیقا از چه سالی تا چه سالی طول کشیده؟

Russell
08-02-2013, 08:57 PM
۱- ایراد که قطعا از منطق نیست! من هم که متوجه میشوم چه میگویم، پس؟
خوب همان نتیجه گیری منطقی که از آن یک جمله کرده اید برای پیدا کردن سرمنشا ایرادکافی به نظر میرسد.

۲- استاد حتما باید ذکر کنم که در بررسی علی و معلولی همبستگی تا شما متوجه شوید؟
شما که بدیهی بودن اثر سواد بر فهم بهتر انسانها را منکر هستید، معلم بدیهیات شده اید؟

۳- رضاخان انگلیسی و فرانسه را در مدرسه های تاسیس شده توسط ستارخان و محمدعلی شاه یاد گرفته بوده و رو نمیکرده؟!
در مورد یونان هم جدا توضیح خواهم داد.
1-پس؟
پس، مغالطه میفرمایید و دروغ میگویید.
سرمنشا ایراد هم با همان یک نمونه مهملی که فرمودید و نشان دادیم تمام شد رفت، معنی "اگر" و "در نتیجه‌یِ" را هم گویا باید بشما توضیح داد !!

2-هیچ سخنی که درباره‌یِ دنیای خارج و علیت زده شود بدیهی نیست، البته شما مدعی این شده بودید که سواد اکثر مردم شرط لازم برقراری دموکراسی‌ و پارلمان و... است، حالا که گندش درآمد سخن را باز هم عوض کرده‌ای شده اثر سواد بر فهم بهتر.بار اول نیست 180 درجه سخن را عوض میکنید و تازه مدعی هم میشوید !!
درباره تفاوت همبستگی و علیت هم بروید بخوانید، من تا همینجا هم زیادی چرندیات شما را جدی گرفته‌ام و بدیهیات را برایتان توضیح داده‌ام.

3-جمله من روشن است، اگر کمی به چشمتان فشار بیاورید میبینید که گفته شده "نخبگان و روشنفکران" ... خواندند، حالا یا رضاخان نخبه و روشنفکر بوده و ما خبر نداشته‌ایم یا اینکه شما از کمبود سخن و استدلال به گفتن جک روی آورده‌اید !!

سامان
08-02-2013, 09:07 PM
1-پس؟پس، مغالطه میفرمایید و دروغ میگویید.سرمنشا ایراد هم با همان یک نمونه مهملی که فرمودید و نشان دادیم تمام شد رفت، معنی "اگر" و "در نتیجه‌یِ" را هم گویا باید بشما توضیح داد !!2-هیچ سخنی که درباره‌یِ دنیای خارج و علیت زده شود بدیهی نیست، البته شما مدعی این شده بودید که سواد اکثر مردم شرط لازم برقراری دموکراسی‌ و پارلمان و... است، حالا که گندش درآمد سخن را باز هم عوض کرده‌ای شده اثر سواد بر فهم بهتر.بار اول نیست 180 درجه سخن را عوض میکنید و تازه مدعی هم میشوید !!درباره تفاوت همبستگی و علیت هم بروید بخوانید، من تا همینجا هم زیادی چرندیات شما را جدی گرفته‌ام و بدیهیات را برایتان توضیح داده‌ام.3-جمله من روشن است، اگر کمی به چشمتان فشار بیاورید میبینید که گفته شده "نخبگان و روشنفکران" ... خواندند، حالا یا رضاخان نخبه و روشنفکر بوده و ما خبر نداشته‌ایم یا اینکه شما از کمبود سخن و استدلال به گفتن جک روی آورده‌اید !!فحاشی هم گویا خصلتی است که اینروزها روشنفکران به آن افتخار میکنند.شاد باشین

سامان
08-02-2013, 09:11 PM
منبع (http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1518068)

دكتر چاوشی در پاسخ به این سؤال كه تاریخ علم از كجا آغاز شد، با اشاره به تحقیقات ارنست رنان، نویسنده معروف فرانسوی قرن نوزدهم، شكل گیری علم به مفهوم امروزی را در ۵ قرن پیش از میلاد مسیح در یونان ذكر كرد و گفت: آنچه رنان از آن به «معجزه یونان» تعبیر می كند، نهضت عقلی و فرهنگی است كه در قرن پنجم و ششم قبل از میلاد در یونان به وقوع پیوست.» اما علت این دگرگونی و انقلاب عقلی یونانیان در این زمان كه شكوفایی فلسفه، ریاضیات، نجوم. موسیقی، نورشناسی و جغرافیا، را به همراه داشت چیست وی پاسخ داد: «بیش از یك قرن است كه مورخین علوم در جست وجوی این علت هستند. تمدن هایی كه پیش از تمدن یونانی بودند، از دانش مهمی در زمینه های مختلف برخوردار بودند كه به هیچ وجه نمی توان آنها را در چند مسأله اعتقادی و اساطیری و یا دستورات فنی خلاصه كرد. به طور خلاصه تمدن وجود ندارد كه مردم آن دارای شناخت علمی نباشند. با این وجود به عنوان مثال بابلیان گرچه مردمان عقل گرایی بودند اما نمی توان كلمه علم به مفهوم امروزی آن یعنی «Science» را بر دانسته های آنان اطلاق كرد.» ابتكار یونانیان «گذر از شناسایی یك پدیده به ارائه برهان برای توجیه علت وجودی آن» است. این جست وجوی علت ها را در تمام زمینه های شناخت می توان مشاهده كرد. اما چرا اندیشه ای كه به كمك برهان عقلی به جست وجوی علل پدیده ها برمی خیزد در یونان ظهور كرد این بار دكتر چاوشی ما را به كتاب جفری لوید یعنی «سرچشمه علم یونانی و علت گسترش آن» ارجاع می دهد. طبق نظر لوید، جست وجوی علت، رابطه تنگاتنگی با ساختار سیاسی شهرهای یونان در آن زمان دارد. در آتن مخصوصاً مردم یونان بر سر مسائل سیاسی و حقوقی به مباحثه می پرداختند و هیچ گونه تبعیضی میان مباحثه كنندگان وجود نداشت. حال آن كه چنین ساختاری در تمدن های بابلی، مصری و ایرانی برای شهروندان در نظر گرفته نشده بود. دادگاه های قضایی نیز نقش مهمی در اقامه دلیل داشتند. این دادگاه ها به وسیله قضاتی اداره می شدند كه همچون عامه مردم بر جلسات دادگاه نظارت داشتند. متهمان و مظلومان می باید هر یك دلیل خود را برای دفاع از خود ارائه می دادند و بدین گونه بود كه ذهن مردم یونان با دلیل و با جست وجوی علت آشنا شد و این جست وجوی علت را نه تنها در كارهای سیاسی، بلكه در فلسفه و ریاضیات و طب و تاریخ و... گسترش دادند.

Russell
08-02-2013, 09:26 PM
احیانا فروغی رو هم در راستای ندانستن فرق غسالخانه و دانشگاه و احیانا ندونستن فرق بین تمامیت عرضی و طولی به نخست وزیری گماشته بوده!!
نکند رضاخان آمد فروغی را "آدم" کرد !!



یه کم فکر کنین، بعد یه پست بذارین برای شادی روح رضاشاه کبیر!
تقدیم به رصاشاه صغیر و باقی چماق بدستان عزیز این مرز و بوم : :e00e:

Russell
08-02-2013, 09:32 PM
فحاشی هم گویا خصلتی است که اینروزها روشنفکران به آن افتخار میکنند.شاد باشین
فحشی نبوده، شما را دروغگو خواندیم و همینجا هم باز سخن ما را جعل کرده و بدروغ ما را فحاش خوانده‌اید.با وجود چکمه لیسان طنازی چون شما شاد هستیم !!

سامان
08-02-2013, 09:38 PM
فحشی نبوده، شما را دروغگو خواندیم و همینجا هم باز سخن ما را جعل کرده و بدروغ ما را فحاش خوانده‌اید.با وجود چکمه لیسان طنازی چون شما شاد هستیم !!
این آخرین پاسخ من به شما خواهد بود.
در محیطی که شما پرورش یافته اید به گمان من فحش ناموسی هم فحاشی به حساب نمی آید چه برسد به دروغگو خواندن فردی که حتی شاید در مورد مسئله ای اشتباه بکند.

undead_knight
08-02-2013, 09:39 PM
تقدیم به رصاشاه صغیر و باقی چماق بدستان عزیز این مرز و بوم : :e00e:
راسل عزیز این بهتر نیست؟!
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/08/5.gif
:)))

Russell
08-02-2013, 09:40 PM
منبع

دكتر چاوشی در پاسخ به این سؤال كه تاریخ علم از كجا آغاز شد، با اشاره به تحقیقات ارنست رنان، نویسنده معروف فرانسوی قرن نوزدهم، شكل گیری علم به مفهوم امروزی را در ۵ قرن پیش از میلاد مسیح در یونان ذكر كرد و گفت: آنچه رنان از آن به «معجزه یونان» تعبیر می كند، نهضت عقلی و فرهنگی است كه در قرن پنجم و ششم قبل از میلاد در یونان به وقوع پیوست.» اما علت این دگرگونی و انقلاب عقلی یونانیان در این زمان كه شكوفایی فلسفه، ریاضیات، نجوم. موسیقی، نورشناسی و جغرافیا، را به همراه داشت چیست وی پاسخ داد: «بیش از یك قرن است كه مورخین علوم در جست وجوی این علت هستند. تمدن هایی كه پیش از تمدن یونانی بودند، از دانش مهمی در زمینه های مختلف برخوردار بودند كه به هیچ وجه نمی توان آنها را در چند مسأله اعتقادی و اساطیری و یا دستورات فنی خلاصه كرد. به طور خلاصه تمدن وجود ندارد كه مردم آن دارای شناخت علمی نباشند. با این وجود به عنوان مثال بابلیان گرچه مردمان عقل گرایی بودند اما نمی توان كلمه علم به مفهوم امروزی آن یعنی «Science» را بر دانسته های آنان اطلاق كرد.» ابتكار یونانیان «گذر از شناسایی یك پدیده به ارائه برهان برای توجیه علت وجودی آن» است. این جست وجوی علت ها را در تمام زمینه های شناخت می توان مشاهده كرد. اما چرا اندیشه ای كه به كمك برهان عقلی به جست وجوی علل پدیده ها برمی خیزد در یونان ظهور كرد این بار دكتر چاوشی ما را به كتاب جفری لوید یعنی «سرچشمه علم یونانی و علت گسترش آن» ارجاع می دهد. طبق نظر لوید، جست وجوی علت، رابطه تنگاتنگی با ساختار سیاسی شهرهای یونان در آن زمان دارد. در آتن مخصوصاً مردم یونان بر سر مسائل سیاسی و حقوقی به مباحثه می پرداختند و هیچ گونه تبعیضی میان مباحثه كنندگان وجود نداشت. حال آن كه چنین ساختاری در تمدن های بابلی، مصری و ایرانی برای شهروندان در نظر گرفته نشده بود. دادگاه های قضایی نیز نقش مهمی در اقامه دلیل داشتند. این دادگاه ها به وسیله قضاتی اداره می شدند كه همچون عامه مردم بر جلسات دادگاه نظارت داشتند. متهمان و مظلومان می باید هر یك دلیل خود را برای دفاع از خود ارائه می دادند و بدین گونه بود كه ذهن مردم یونان با دلیل و با جست وجوی علت آشنا شد و این جست وجوی علت را نه تنها در كارهای سیاسی، بلكه در فلسفه و ریاضیات و طب و تاریخ و... گسترش دادند.


...این جست وجوی علت را نه تنها در كارهای سیاسی، بلكه در فلسفه و ریاضیات و طب و تاریخ و... گسترش دادند

اگر این توسل به مرجعیت آبکی را جدی هم بگیریم، باز هم این متن میگوید جستجوی علت عامل رشد علمی و ساختار سیاسی بوده و رابطه تناتنگی داشته با علم، نه اینکه سواد یا حتی علم علت و پیش شرط دموکراسی‌ست، ولی شما چون از درک معنی علیت و فرق آن با همبستگی و «رابطه‌یِ تنگاتنگ» عاجز هستید، این سخن که درست عکس ادعای شما را مطرح کرده (هر دو را ناشی از عامل سومی دانسته) را آورده‌اید بعنوان شاهد !!

sonixax
08-02-2013, 09:44 PM
یعنی راسل جان شما میفرمایید برقراری دموکراسی هیچ ربطی به شعور و فهم و احیانن سواد خود مردم ندارد ؟!

Russell
08-02-2013, 09:50 PM
این آخرین پاسخ من به شما خواهد بود.
در محیطی که شما پرورش یافته اید به گمان من فحش ناموسی هم فحاشی به حساب نمی آید چه برسد به دروغگو خواندن فردی که حتی شاید در مورد مسئله ای اشتباه بکند.
در محیطی که من پرورش یافته‌ام فحش نامش فحش است !!
باز کردن مشت شارلاتان‌ها و دروغگو‌هایی که عمدا و رسما (و نه بخاطر اشتباه) دروغ میگویند بسیار پسندیده است و حتی وظیفه اخلاقی !

Russell
08-02-2013, 09:58 PM
یعنی راسل جان شما میفرمایید برقراری دموکراسی هیچ ربطی به شعور و فهم و احیانن سواد خود مردم ندارد ؟!
این همان انداختن بار ادعای کیلویی دوستان است بدوش بنده.

ادعا شده در وضع آن زمان ایران پایه ریزی سیستم دموکراتیک ممکن نبوده (در حد همانی که مشروطه میخواست نه یکشبه سوئیس شدن). ادعا شده سواد بخش بزرگی از مردم پیش شرط هر حرکتی برای دموکراسی بوده.
همه این‌ها ادعاهای گزافی‌ست برای توجیه استبداد رضاشاه.

اگر از من میپرسید، سواد (تحصیل رسمی) اندکی باعث بالا رفتن فهم انسان‌ها میشود و البته اگر در کنار مطبوعات و نشریات آزاد باشد و بالا رفتن مطالعه عمومی مردم شود نقش آن بسیار بیشتر میشود.ولی اینها به نتیجه‌ای که شما بدنبال آن هستید تقریبا بی ربط است.

undead_knight
08-02-2013, 10:00 PM
پادشاه ضعیف بهترین فرصت برای ایجاد جمهوری اسلامی هم هست عزیزم !
همین رضاشاهش اولش میخواسته جمهوری راه بیندازه منتها همان رررررررروشن فکران و شیخ و شیوخی که اگر رضا شاه نمیومد دانشگاه درست میکردند !!!! با ایجاد حکومت جمهوری مخالفت کردند .

خب احتمالا مشروطه نوعی جمهوری اسلامی بوده و ما خبر نداشتیم و یا اینکه جدیدا تنها راه گذار به سکولاریسم و دموکراسی از دستان مبارک شاهان میگذره!:))
آخ آخ این رو تو رو رشته های خوشمزه اسپاگتی دیگه نگو جر میخورم از خنده:))
جناب رضاشاه توانایی سرکوب مقاومت بزرگترین نشونه های مذهبی مثل حجاب رو داشتند، تجزیه طلبان و راهزن ها رو سرکوب کردند و از همه مهمتر اینکه تونستد پادشاه بشند ولی به خاطر مخالفت جمعی از روشنفکران و شیوخ از این تصمیم صرف نظر کرده و با نارضایتی تمام عنوان شاهنشاهی رو قبول کردند!


چه ربطی دارد عزیزم ؟! وقتی شما قدرت نظامی نداری برای دیگران شاخ و شونه نمیکشی !!! لابد شاخ و شونه کشیدن های مجلس !!! و قاجار هم برای ابرقدرتهای آن زمان به خاطر وجود منحوس رضاشاه است ؟!
بخشی از اینها به خاطر بی تجربگی سیاسی زمام داران بوده و بخشی هم واقعا زورگویی غیرقابل تحمل دول خارجی.همین روسیه اگر در جنگ جهانی تضعیف نشده بود و دچار مشکلات داخلی نبود بعید بود چنگال هاش رو از خاک ما بیرون بکشه.
همین جناب رضاشاه هم در محاسبات نظامی/سیاسیش اشتباه کرد که به اون فلاکت افتاد.



کافیه پیشرفت ایران رو در دوران قبل از رضاشاه بسنجید با دوران بعدش !
و این شما هستید که مدعی شدید اگر رضاشاه نبود کشور گل و بلبل میشد و سوئیس میشد و همین طوری از زمین دانشگاه و مدرسه سبز میشد ! نه ما . خوب بفرمایید اثبات کنید .
حرف در دهن ما نزارید،همونطور که داریوش عزیز گفت پیشرفت در دوره دیکتاتوری میتونه سریع باشه ولی به بهاش نمیارزه.این بعضی دوستان هستند که مدعی هستند ما بدون انوار همایونی احتمالا مشتی وحشی کون نشور (تفسیر به رای خودم!)باقی میموندیم!:)))مگرنه کسی منکر اقدامات رضا شاه نیست،پست های اولم هم این رو تائید کردم.


ما داریم میگوییم اینها کارهاییست که کرده ، شما میفرمایید غلط کرده که این کارها رو کرده این هم نبود این کارها خود به خودی میشد ! شما باید این ادعا رو اثبات کنید نه ما .

باز هم کسی مدعی خود به خودی بودنش نبود،اگرم نمیکرد کارنامش رو سیاه تر میکرد ولی استفاده از اقدامات عمرانی یک نفر برای توجیه دیکتاتوریش پذیرفتنی نیست.
ادعا این هست که هیچکس نمیتونه سیر گذشته رو پیشبینی کنه و بگه برای این پیشرفت ها نیاز به کسی مثل رضاشاه بود.


حکومت مشروطه ای که شما داری ازش حرف میزنی توسط قاجار قبل از رضاشاه نابود شده بود رفته بود پی کارش ! این برای بار صد هزارم .
مشروطه عملا قاجار رو از پا دراورده بود و چیزی که نتنها مشروطه بلکه کل کشور رو ضعیف کرده بود جنگ جهانی بود(عامل اصلیش) و بیگانگان.این آلترناتیو هیستوری داری به تاریخ خلقت گرایان نزدیک میشه ها:))
دقیقا چطور قاجار مشروطه رو نابود کرده بود؟



عجب ! این روشنفکرا تا قبل از رضاشاه چه غلطی داشتند میخوردند ؟!
ای بابا، پس مشروطه رو لابد قوه باء همایونی ایجاد کرده:))
چنان داری میگی که انگار اصلا در تاریخ ایران چیزی به نام مشروطه و تحولاتش وجود نداشته و رضاخان یک کشور قاجاری بدون مشروطه بازی! رو تحویل گرفته:))

undead_knight
08-02-2013, 10:12 PM
این همان انداختن بار ادعای کیلویی دوستان است بدوش بنده.

ادعا شده در وضع آن زمان ایران پایه ریزی سیستم دموکراتیک ممکن نبوده (در حد همانی که مشروطه میخواست نه یکشبه سوئیس شدن). ادعا شده سواد بخش بزرگی از مردم پیش شرط هر حرکتی برای دموکراسی بوده.
همه این‌ها ادعاهای گزافی‌ست برای توجیه استبداد رضاشاه.

اگر از من میپرسید، سواد (تحصیل رسمی) اندکی باعث بالا رفتن فهم انسان‌ها میشود و البته اگر در کنار مطبوعات و نشریات آزاد باشد و بالا رفتن مطالعه عمومی مردم شود نقش آن بسیار بیشتر میشود.ولی اینها به نتیجه‌ای که شما بدنبال آن هستید تقریبا بی ربط است.

"Never doubt that a small group of thoughtful, committed people can change the world. Indeed, it is the only thing that ever has." - Margaret Mead
فکر میکنم بیش از سواد این مهمه;)

sonixax
08-02-2013, 11:55 PM
این همان انداختن بار ادعای کیلویی دوستان است بدوش بنده.

ادعا شده در وضع آن زمان ایران پایه ریزی سیستم دموکراتیک ممکن نبوده (در حد همانی که مشروطه میخواست نه یکشبه سوئیس شدن). ادعا شده سواد بخش بزرگی از مردم پیش شرط هر حرکتی برای دموکراسی بوده.
همه این‌ها ادعاهای گزافی‌ست برای توجیه استبداد رضاشاه.

اگر از من میپرسید، سواد (تحصیل رسمی) اندکی باعث بالا رفتن فهم انسان‌ها میشود و البته اگر در کنار مطبوعات و نشریات آزاد باشد و بالا رفتن مطالعه عمومی مردم شود نقش آن بسیار بیشتر میشود.ولی اینها به نتیجه‌ای که شما بدنبال آن هستید تقریبا بی ربط است.

من دنبال نتیجه خاصی نیستم !
میخوام بدونم شما چه طوری فکر میکنید .

اینکه شما میفرمایید معنی اش برای من این است که سواد و دانش نقششان در رسیدن به دموکراسی و آزادی بسیار کمرنگ است این وسط مطبوعات آزاد و مطالعه شان که خود زیر شاخه علم و میزان سواد جامعه است میتواند این نقش را پررنگ تر کند !

این سخن شماست ، از اون طرف دوستان دیگر میفرمایند که ملتی که تحت ستم هستند و سواد درست و حسابی ندارند و این همه سال تحت استبداد بودند بهتر از این هم نمیتوانند ایجاد کنند (رجوع شود به بحث های انتخاباتی که داشتیم) - این وسط شما خود بفرمایید که ما باید سخن چه کسی را قبول کنیم ؟!

بلاخره سواد و دانش پیش زمینه های رسیدن به دموکراسی هستند یا نیستند ؟!

اگر نیستند این پیش زمینه ها چه چیزهایی هستند ؟! (با توجه به این نکته رضاشاه بیسواد گردن کلفت به خاطر بیسوادی به جز گردن کلفتی کار دیگری بلد نبوده - فکر میکنم در همین بحث مطرح شده این حرف !)

sonixax
08-03-2013, 12:36 AM
خب احتمالا مشروطه نوعی جمهوری اسلامی بوده و ما خبر نداشتیم و یا اینکه جدیدا تنها راه گذار به سکولاریسم و دموکراسی از دستان مبارک شاهان میگذره!:))
آخ آخ این رو تو رو رشته های خوشمزه اسپاگتی دیگه نگو جر میخورم از خنده:))
جناب رضاشاه توانایی سرکوب مقاومت بزرگترین نشونه های مذهبی مثل حجاب رو داشتند، تجزیه طلبان و راهزن ها رو سرکوب کردند و از همه مهمتر اینکه تونستد پادشاه بشند ولی به خاطر مخالفت جمعی از روشنفکران و شیوخ از این تصمیم صرف نظر کرده و با نارضایتی تمام عنوان شاهنشاهی رو قبول کردند!

پاسخ دادن به بحث به هر قیمتی باعث شده که ضد و نقیض بگویید !

اگر پادشاه بی عرضه و ضعیف بهترین فرصته برای مشروطه و گذر به دموکراسی ! چرا این مشروطه خواهان شما که از پس گنده تر هاش بر آمده بودند زرتشون قمسور شد ؟! اون هم توسط یک مشت قزاق !!!
اگر باز همین پادشاه بی عرضه بهترین موقعیت برای گذر به دموکراسی هستش چرا شورش 57 منجر شده به جمهوری اسلامی ؟! اونجا که دیگه رای اکثریت و چمیدون نظام جمهوری و خواست ملت بوده که !

من دارم میگم حکومت ضعیف و نالایق و زپرتی منجر میشه به جمهوری اسلامی و حکومت استبدادی ! مشکلی هم با استبدادی بودن حکومت رضاشاه ندارم . شما میگید نه نمیشه ! خوب بفرمایی نشان بدهید که نمیشه . در طول که چه بگویم در عرض تاریخ هم همیشه بر اندازی یک حکومت ضعیف و زپرتی منجر شده به یک نظام استبدادی . هر چه نظام استبدادی چقر تر و گردن کلفت تر بوده شانس ایجاد حکومت مردمسالار بیشتر بوده چون یک حکومت توسط یک مشت قزاق یا چهار تا کودتاچی ساقط نشده .


بخشی از اینها به خاطر بی تجربگی سیاسی زمام داران بوده و بخشی هم واقعا زورگویی غیرقابل تحمل دول خارجی.همین روسیه اگر در جنگ جهانی تضعیف نشده بود و دچار مشکلات داخلی نبود بعید بود چنگال هاش رو از خاک ما بیرون بکشه.
همین جناب رضاشاه هم در محاسبات نظامی/سیاسیش اشتباه کرد که به اون فلاکت افتاد.

زورگویی ؟! :)))
اینها اگر عقل داشتند اولدوروم بولدوروم بازی در نمیاوردند برای انگلیس و روسیه و دنبال یک متحد میگشتند .
اتفاقن رضاشاه روش اشتباهی رو انتخاب نکرده بود دست دوستی به سمت یکی از قدرتهای آن زمان دراز کرده بود . هیچ بنی بشری هم در اون دوران پیش بینی نمیکرد که آلمان نازی شکست بخوره . روشش درست بوده اینکه انتخابش درست نبوده ربطی به روشش نداره .



حرف در دهن ما نزارید،همونطور که داریوش عزیز گفت پیشرفت در دوره دیکتاتوری میتونه سریع باشه ولی به بهاش نمیارزه.این بعضی دوستان هستند که مدعی هستند ما بدون انوار همایونی احتمالا مشتی وحشی کون نشور (تفسیر به رای خودم!)باقی میموندیم!:)))مگرنه کسی منکر اقدامات رضا شاه نیست،پست های اولم هم این رو تائید کردم.

وحشی هم نمیموندیم کون نشور میموندیم مطمئن باشید !
فوق فوقش در بهترین حالت میشدیم عربستان (که البته عمرن !) . احتمالن هم تحصیل هنوز که هنوزه برای بخش بزرگی از جامعه ممنوع بود. همون مشروطه خواهانِ مورد علاقه شما چه اقدامی در جهت عمومی کردن کسب سواد کردند ؟!
آها یادم نبود آخه رضاشاه اومد تار و مارشون کرد :))) نه که از 1285 تا 1305 یعنی یک سال هم بیشتر از حکومت رضاشاه فرصت نداشتند !!!!! طفلی ها 20 سال (یک سالش توی کما بودند) 19 سال بیشتر فرصت نداشتند آخه - توی این مدت چه گلی به سر کشور زدند مثلن ؟


باز هم کسی مدعی خود به خودی بودنش نبود،اگرم نمیکرد کارنامش رو سیاه تر میکرد ولی استفاده از اقدامات عمرانی یک نفر برای توجیه دیکتاتوریش پذیرفتنی نیست.
ادعا این هست که هیچکس نمیتونه سیر گذشته رو پیشبینی کنه و بگه برای این پیشرفت ها نیاز به کسی مثل رضاشاه بود.

سیر تاریخ رو میشه حدس زد . رضاشاه نبود قطعن دانشگاه و تحصیل عمومی ای هم نبود . قطعن آبادنی صنعتی و اقتصادی هم نبود و بله عمران و سازندگی دیکتاتوری رو توجیه نمیکنه . من از اول هم نگفتم میکنه . بحث خودتون رو با جناب سامان وارد بحث من نکنید .
من از اولش هم گفتم منصف باشید ، عیبش گفتید هنرش نیز بگویید .
نه اینکه بگید وظیفه اش بوده !!!!


مشروطه عملا قاجار رو از پا دراورده بود و چیزی که نتنها مشروطه بلکه کل کشور رو ضعیف کرده بود جنگ جهانی بود(عامل اصلیش) و بیگانگان.این آلترناتیو هیستوری داری به تاریخ خلقت گرایان نزدیک میشه ها:))
دقیقا چطور قاجار مشروطه رو نابود کرده بود؟

خوب در دوران رضاشاه هم جنگ جهانی دوم بود که اتفاقن خیلی خانمان سوز تر از اولیش بود ! بیخودی جنگ رو بهانه نکنید . مشروطه 19 سال فرصت داشت توی این مدت چه کار کرد ؟! رضاشاه هم درست 19 سال فرصت داشت اون چه کار کرد ؟!

استبداد رو ریشه کن کردند که نکردند ؟! دستشون درد نکنه . دیگه چه کار کردند ؟!


ای بابا، پس مشروطه رو لابد قوه باء همایونی ایجاد کرده:))
چنان داری میگی که انگار اصلا در تاریخ ایران چیزی به نام مشروطه و تحولاتش وجود نداشته و رضاخان یک کشور قاجاری بدون مشروطه بازی! رو تحویل گرفته:))

خیلی خوب قبول ، بفرمایید این ررررررررررررررررررررررررر رررررررررررررررروشنفکرانِ مشروطه خواه در همین 19 سالی که دموکراسی نوپا ایجاد کرده بودند چه گلی به سر کشور زدند ؟!

Dariush
08-03-2013, 04:26 AM
نکند رضاخان آمد فروغی را "آدم" کرد !!
راسل جان، قرار نشد به این زودی ما را از جنبه‌‌های سرگرم کننده و طنزِ بحث محروم کنید. این تاپیک ظرفیتِ خیلی بالایی دارد، اجازه دهید بیشتر از اینها فیض ببریم از منطق و دانشِ تاریخی دوستان...

حالا مثلا رضا لات، فروغی را به خدمت گرفته، این هم یکی از بزرگی‌ها و خدماتِ او بوده، همانطور که مثلا اعراب به ایران حمله کردند و در مملکت‌داری زاییدند و ناچار شدند از نخبگانِ ایرانی استفاده کنند یا مغولها؛ بالاخره باید به شکلی از بیضه‌ی همایونی حمایت کرد دیگر... حالا البته همین نخبگان را رضاشاه تنها آنزمان که بدانها برای تثبیتِ قدرتِ خود در کنارِ خود داشت و آنزمان که خیالش راحت تمامِ آنها را یا در زندان و تبعید کرده بود یا ترد شده بودند، اهمیتی ندارد. شما تنها کارهایی که محمد علی فروغی کرد را در ویکی‌پدیا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D9%81% D8%B1%D9%88%D8%BA%DB%8C)بخوانید، ببینید همین یک نفر چقدر کار کرد و امروز همه‌ی آنها وقیحانه به نامِ رضاشاه تمام می‌شود. بقیه را، از جمله داور و کسروی و تقی‌زاده و دیگران را فاکتور می‌گیریم و البته ببخشید، حواسم نبود که فروغی را، که به اندازه‌ی هفت نسل پیش و پس از رضاخان، سواد و دانش و فرهنگ داشت، رضا میرپنج آدم کرده بود و بعد که او را خانه‌نشین کرده بود چنانکه می‌خواست تمامِ عمرِ مانده‌ی خود را به کارهای فرهنگی بپردازد( که تصحیحاتِ او بر دیوانِ اشعارِ شاعران، از آثارِ همین دوره است) خودش یک «خدمت» ِ دیگر از رضاقلدر است وگرنه فروغی چگونه می‌توانست آن کارهای فرهنگی بکند؟ :-)))


ما پیش از رضاخان مشروطه داشتیم اصلا؟ نه نه نه، مجلس داشتیم؟ مجلس چیست؟ قانونِ اساسی داشتیم؟ خوردنی‌ست؟ حالا هیچکدام از اینها را به فرض نداشتیم ، پس چه خوب است یک قلدرِ چماق به دستِ جاده‌کش و البته فحاش داشته باشیم، اسطوره از این بهتر می‌خواهید؟ نه نه، اشتباه نکنید، هانیبال قهرمان نیست، او فقط جنایت کرد، جاده نکشید، اگر جاده هم می‌کشید، آنوقت حتما می‌شد یک کاری برایش کرد و او را مثلِ رضا جان اسطوره دانست.

مردمِ ایران را چه به آزادی؟ غلط کرده هرکس که گفته آزادی و دموکراسی حقِ اساسیِ همه کس است و آنکس که آنرا از مردم سلب کرده باید در مقامِ محکوم قرار گیرد، نه آنکس که آنرا از کف داده و نمی‌تواند آن را پس‌بگیرد. اشتباه نکنید، این سرزنشِ قربانی نیست، تنها یک واقع‌گرایی است، شما همین الان که بروید آمریکا یا اروپا با توپ و تانک و چماق و اسلحه مردم را منکوب کنید و به ضربِ دگنک، یک دیکتاتوری و استبداد راه‌اندازی کنید، حق کاملا با شماست، چون شما زور را در اختیار دارید، روشنفکران را هم می‌توانید خفه کنید تا کاری از دستشان برنیاید و بعد همانها را به خاطرِ ناتوانی در انجامِ هیچ کاری در برابرِ زور دوباره سرزنش و مسخره کنید:))

نه، هزار سال فکر می‌کنم کم باشد، اگر دوهزار سال بگذرد شاید همه‌ی مردم با هم، به یک درکی از دموکراسی برسند، پس فعلا استبداد و دیکتاتوری را بچسبیم که نقد است.

مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ آن عصر از کجا آمدند؟ سئوالاتِ سخت اگر بپرسید، ممکن است مثلِ تمامِ سئوالاتِ سختِ دیگر، نادیده بگیرم‌ها؟ چه میدانم از یک جهنم‌سرایی آمدند دیگر، اما مسلما ایرانی نبودند، چون ایرانیان همگی عده‌ای کور و کچل بودند و فقط اعلاحضرت همایونی میان‌شان آدم بود و توانست بقیه را آدم کند.

مجلسی که کارِ مهمی از آن برنیامده بود یا حالا اشتباهاتی مرتکب شده بود، پس چه بهتر است هرچه زودتر برچیده شود، چه نیازی به آن است، یک نفر آنجا می‌ایستد فرمان می‌دهد بقیه هم اطاعت می‌کنند دیگر، مجلس فقط کارها را برای اعلاحضرت همایونی کند می‌کند. رکنِ دموکراسی و مردم‌سالاری می‌خواهیم چکار بابا؟ مردمِ ما چه می‌فهمند اینها چیست؟

برای اینکه حکومتی چون جمهوری اسلامی برنیاید ما باید دست به دامانِ چماقِ رضا قلدر بشویم:)) چماق‌اش هم هرچه بزرگتر و فحش‌هایش هرچه رکیک‌تر و اقتدار و خفقانش هرچه شدیدتر، بهتر. آری، «من هیچ مشکلی با استبدادِ رضاشاه ندارم»، چون بالاخره نمی‌گذارد جمهوری اسلامی سرکار بیاید، حالا اینکه در ادامه‌ی حکومت همو چگونه جمهوری اسلامی جوانه زد را نمی‌دانم اما می‌دانم برای فرار از لولو، دست به دامانِ رضاشاه و اینها باید بشویم:)) من نمی‌دانم این حکومت‌های غربی، احمق‌ها چرا از این الگوهای استالینیستی-مائویستی-کاستروییستی-پهلویستی(!) ِ ما استفاده نمی‌کنند؟ تازه می‌فهمم محمدرضا جان چرا همش می‌گفت برای اروپایی‌ها نگران است، بیچاره همش بهش اتهامِ توهم می‌زدند، نگو او فهمیده بود که این دموکراسی‌های غربی را هرلحظه یک لولویی مثلِ خمینی ممکن است بیاید ببرد. راه حل هم ارائه داده بودا: ساواک، خفقان، حکومتِ پلیسی، حزبِ رستاخیر و... اما کسی توجه نکرد دیگر. حالا چه شد که همان لولو آخرش آمد گریبانِ خودش را گرفت، موضوع دیگری‌ست و جایش اینجا نیست.

یک جنگِ جهانی و اشغالِ کشور توسطِ دو ابرقدرتِ جهانی به گونه‌ای که از فرطِ قحطی، چیزی شبیه یک نسل کشیِ وسیع در ایران رخ دهد و جمعیتِ کشور به شدت کاهش یابد و بعد هم دستگاهِ استعمارِ خارجی، چیزی نیستند که بابا، مردم باید مقاومت می‌کردند و جلویِ چماقِ رضاشاه می‌ایستادند و نمی‌گذاشتند رضاشاه مجلس و مشروطه را زیرپا بگذارند ، تقصیر خودشان است، ربطی به رضاشاه ندارد، حق با کسی‌ست که چماق را در اختیار دارد:))) وارکرافت بازی کرده‌اید؟ یک شمشیری بود که در چند مرحله مانده به آخر به دست می‌آوردید و بعد می‌توانستید هرکاری دلتان خواست بکنید، یادتان هست؟ چماقِ همایونی هم همین است، هرکس زودتر آن را به دست آورد می‌تواند هرکاری دلش خواست بکند:))))

اگر مشروطه جنگِ جهانی اول فلجش کرد، رضاشاه هم عوضش جنگِ جهانی دوم داشت. حالا درست است که از دوستی و عشق‌بازی با آلمانِ هیتلری کلی از طرحهای جاده‌کشی و اینها را پیش برد و به نامِ خودش زد، اما خب بازهم بیچاره اوضاع‌اش خیلی بهتر از مشروطه نبود.

روشن‌فکران چه گلی زدند به سرِ مردم؟ هیچ، براه اندازی و رهبریِ فکری اولین جنبشِ دموکراسی‌خواهیِ خارج از اروپا و بنیان‌گذاری فعالیتِ سیاسی و حزبی و روزنامه‌نگاری و اینها که چیزی نیستند که بابا! جاده کشیدند؟ نه! راه آهن کشیدند؟ نه! چماق داشتند؟ نه! فحش می‌دادند؟ نه! زمین‌خواری کردند؟ نه! چه هنری داشتند پس، جز کتاب و مقاله و روزنامه نوشتن و مبارزه و جنگیدن با استبداد و دیکتاتوری و ایستادن در برابرِ لشکر روسی این ررررررررررررررررررررروشنف کرها؟ هنرها همه در یدِ همایونی بود.

پ.ن: این شورِ همایونی، حقیقتا محشر است، حداقل در یکی دو ماهِ گذشته این خنده‌دارترین گفتگویی بوده که در این انجمن یا هتا در کل داشته‌ام. Keep going guys
پ.ن:آندد جان ببخش که من همش از نمادهای :)) و :))) یا با پرانتزهای بیشتر استفاده می‌کردم، نمی‌توانستم استفاده نکنم، به بیضه‌ی همایونی قسم که از بس خندیدم در حینِ خواندنِ پست‌های دوستان و نوشتنِ این پست که اشکم درآمده بود واقعا!
پ.ن:معرفی می‌کنم؛ دکتر سعید سکویی، از پرورندگانِ دانشگاهِ ولایی پهلوی و از همرزمان در جبهه‌ی حفاظت از بیضه‌های همایونی:

https://www.youtube.com/watch?v=PzbyGeV3Mmo

این شاهکاری‌ست برای خودش و می‌توانید در مواقعِ افسردگی سری به ویدئوهای ایشان در یوتیوب بزنید که فراوان است و البته هدفِ من تنها بالا بردنِ جنبه‌ی فانِ تاپیک بود و منظورِ دیگری نداشتم:)))

sonixax
08-03-2013, 12:05 PM
ما پیش از رضاخان مشروطه داشتیم اصلا؟ نه نه نه، مجلس داشتیم؟ مجلس چیست؟ قانونِ اساسی داشتیم؟

نمیخواهید دستاوردهای دوران پارینه سنگی که رضاشاه نابودشان کرد را فهرست کنید ؟!
حالا خوبه همون مجلسی که مدعی هستید دموکرات بوده و اصل جنس بوده و کشور رو کرده بود سوئیس رضاشاه رو به سلطنت رسوند :)))


براه اندازی و رهبریِ فکری اولین جنبشِ دموکراسی‌خواهیِ خارج از اروپا و بنیان‌گذاری فعالیتِ سیاسی و حزبی و روزنامه‌نگاری

دیگر چه گلی به سر کشور زدند ؟!
همین چُس مثقال میشود خدمات ارزنده !؟

اون وقت اینها میشه فقط جاده کشیدن و وظیفه اش بوده :


ایجاد دادگستری
تهیه و تصویب نخستین قانون مدنی ایران
بنیانگذاری ثبت اسناد
بنیانگذاری ثبت احوال و اجباری کردن برگزیدن نام خانوادگی و صدور شناسنامه
لغو کاپیتولاسیون
اسکان عشایر
براندازی خانسالاری (ملوک الطوایفی)
یکی کردن نیروهای نظامی و تشکیل ارتش ایران
بنیانگذاری بانک سپه (نخستین بانک ایرانی)
بنیانگذاری بانک ملی ایران
بنیانگذاری بانک فلاحتی
بنیانگذاری بیمه ایران
ساخت راه‌آهن سراسری ایران (از خلیج فارس تا دریای خزر)
جاده‌سازی، پل‌سازی و تونل‌سازی در کشور (به ویژه جاده‌های تهران به شمال)
گسترش صنایع
بنیانگذاری رادیو ایران (نخستین ایستگاه رادیویی ایرانی)
بنیانگذاری خبرگزاری پارس (نخستین خبرگزاری ایرانی)
بنیانگذاری دانشگاه تهران (نخستین دانشگاه ایرانی در ایران)
بنیانگذاری فرهنگستان ایران (برای تقویت زبان و ادب فارسی)
تغییر تقویم رسمی ایران از تقویم هجری قمری به تقویم خورشیدی جلالی (تغییر ماههای حیوانی به ماههای اوستایی)
تغییر نام رسمی کشور در مجامع بین‌المللی از پرشیا به ایران در سال ۱۳۱۴.

بیسوادی و بیشعوری مردم و جامعه هم که اصلن نقشی در ایجاد استبداد ندارد ! دموکراسی را یک مشت روشنفکر که احتمالن از فضا آمده اند به مردم تنقیه میکنند . اصلن دانشگاه و عمومی کردن تحصیلات و پایه ریزی زیرساختهای اقتصادی کشور و سر و سامان دادن به وضعیت بهداشتی مردم و ... که مهم نیست - گُه خورده کسی میخواسته اینها را درست کند و بوجود بیاورد اینها مهم نیستند و پیش پا افتاده و بی ارزش هستند - مهم اینه که فلان شاعر بتونه شعر بگه کسی بهش کار نداشته باشه . آزادی و دموکراسی را آن هم نوع خیالیش را به مردم اماله کردن خیلی خیلی واجبتر از سر و سامان دادن به وضعیت اسف بارِ زندگیشان است ، گُه خورده کسی وضعیت اقتصادی و بهداشتی و صنعتی بهتر میخواهد وقتی مشرررررررررررررررروطه در کار نیست . درس خواندن و کسب سواد هم در حد همان بَن بِن بُن که توسط فلان ملا آموزش داده میشود و نه بیشتر . خیلی هم خوب - کشور داری یعنی این :e330::e105:

Russell
08-03-2013, 01:58 PM
من دنبال نتیجه خاصی نیستم !
میخوام بدونم شما چه طوری فکر میکنید .

اینکه شما میفرمایید معنی اش برای من این است که سواد و دانش نقششان در رسیدن به دموکراسی و آزادی بسیار کمرنگ است این وسط مطبوعات آزاد و مطالعه شان که خود زیر شاخه علم و میزان سواد جامعه است میتواند این نقش را پررنگ تر کند !

این سخن شماست ، از اون طرف دوستان دیگر میفرمایند که ملتی که تحت ستم هستند و سواد درست و حسابی ندارند و این همه سال تحت استبداد بودند بهتر از این هم نمیتوانند ایجاد کنند (رجوع شود به بحث های انتخاباتی که داشتیم) - این وسط شما خود بفرمایید که ما باید سخن چه کسی را قبول کنیم ؟!

بلاخره سواد و دانش پیش زمینه های رسیدن به دموکراسی هستند یا نیستند ؟!
نه نیست، رابطه یک طرفه سویه نیست و سواد هم تنها تنها عامل موثر نیست و حتی آنقدرها تایین کننده نیست.
همین علی لاریجانی و حداد قاتل و محموت مگر دکتری نداشتند خیر سرشان، تازه اولی که فلسفه خوانده در غرب.زیر آب نکردن سر مخالف بیشتر به منش و شعور و بزرگواری انسان‌ها برمیگردد تا سواد و دانشگاه.
امروز که مثل قارچ در ایران دانشگاه درآمده، بفرمایید چرا دموکراسی نیامده، البته میلاد جان شما که همچنان مردم ایران امروز را هم یکسری نفهم میدانید که حقشان است هر چه توی سرشان میزنند.





این سخن شماست ، از اون طرف دوستان دیگر میفرمایند که ملتی که تحت ستم هستند و سواد درست و حسابی ندارند و این همه سال تحت استبداد بودند بهتر از این هم نمیتوانند ایجاد کنند (رجوع شود به بحث های انتخاباتی که داشتیم) - این وسط شما خود بفرمایید که ما باید سخن چه کسی را قبول کنیم ؟!
من که متوجه نشدم کدام سخن دوستان را میگویی، ولی من طبیعتا باید سخن خودم تناقض نداشته باشد، نه سخن من با سخن دوستان.

sonixax
08-03-2013, 08:33 PM
نه نیست، رابطه یک طرفه سویه نیست و سواد هم تنها تنها عامل موثر نیست و حتی آنقدرها تایین کننده نیست.
همین علی لاریجانی و حداد قاتل و محموت مگر دکتری نداشتند خیر سرشان، تازه اولی که فلسفه خوانده در غرب.زیر آب نکردن سر مخالف بیشتر به منش و شعور و بزرگواری انسان‌ها برمیگردد تا سواد و دانشگاه.
امروز که مثل قارچ در ایران دانشگاه درآمده، بفرمایید چرا دموکراسی نیامده، البته میلاد جان شما که همچنان مردم ایران امروز را هم یکسری نفهم میدانید که حقشان است هر چه توی سرشان میزنند.

خوب اگر به سواد نیست لابد به فهم جامعه است دیگر !
جمهوری اسلامی که از فضا نیامده ! تولید همین جامعه است . پس با این حساب به من حق بدهید که ملت را در شکل فعلیش مشتی نفهم بپندارم . مشتی نفهم که زندگی فهمیده ها را تباه کرده اند و متاسفانه شمار این نفهمها در اکثریت است .


من که متوجه نشدم کدام سخن دوستان را میگویی، ولی من طبیعتا باید سخن خودم تناقض نداشته باشد، نه سخن من با سخن دوستان.

قصد من نشان دادن تناقض نبود . نظر شما رو هم در اون بحث های انتخابات میدونم :e032:

Dariush
08-04-2013, 08:33 PM
داشتم به این فکر میکردم که اگه نادره افشاری عزیز بود و این انتقادات تندِ دوستان نسبت به رضا شاه رو میدید چکار میکرد و چه واکنشی نشون میداد.:e056: تا اونجا که میدونم خانم افشاری از مدافعان پهلوی ها و بخصوص رضا شاه هست و از اول هم با انقلاب اسلامی مخالف بوده.البته من ایشون رو یک آزادیخواه میدونم و دیدگاههای ایشون واقعا خوبه...

بی‌باک جان، آزادی‌خواهِ طرفدارِ استبداد، هتا یک جوک هم نیست و آن را احتمالا تنها در میانِ ایرانیان می‌توانید بیابید. این نوع آزادی‌خواهان، آزادی را تنها از منظرِ خود دوست دارند و تعاریف، معیارها و معانی مشخص و در دسترسِ خودشان را تنها ملاکِ ازادی‌خواهی می‌دانند و اینطور می‌شود که شما در ایران آزادی‌خواهِ طرفدارِِ رضاشاه یا هتا طرفدارِ خمینی می‌بینید. همانطور که پیش از این گفتم، تمجیدِ مستبد بدونِ تمجیدِ استبداد عملا غیرممکن است، همانطور که پریدن در آب بدونِ خیس شدن غیر ممکن است. یعنی اینکه «من از استبداد بیزارم اما از رضاخان خوشم می‌آید» را اگر بخواهیم به شکلی ملموس‌تر ترجمه کنیم اینطور می‌شود «من از همجنس‌گرایی بیزارم، اما همجنس‌گرایان را دوست دارم» با این تفاوت که اینجا بیزاری به هردو گذاره‌ی متناقض‌نما تعمیم داده می‌شود و آنجا شیفتگی. از منظری دیگر، این دوستان با استبداد مشکلی ندارند، تنها با نوعی خاصی از استبداد مشکل دارند. مثلا همین جمهوری اسلامی اگر اوضاعِ اقتصادی را خیلی خوب کند، شهرها را آباد کند، کمتر دزدی کند، جاده و راه‌آهن بکشد، با دنیا دوست باشد و... هیچ مشکلی از نگاهِ این «آزادی‌خواهان» ندارد و دیگر چیزها اهمیتِ چندانی ندارد. در حالیکه انتقادِ یک آزادی‌خواهِ حقیقی به استبداد، نه از منظرِ مدرنیزاسیون یا جاده و راه آهن، بلکه از موجودیتِ غیراخلاقی و نامشروعِ خودش است که در تعریف‌اش وجود دارد و وضعیتِ اقتصادی و اینها در اولویت‌های بسیار پایین‌تر و بی‌ارزش‌تری عنوان می‌شوند. از نگاهِ من استبدادِ نظامیِ رضاخانی، هیچ تفاوتی با استبدادِ دینیِ جمهوری اسلامی ندارد. در آنجا شما با یک مدرنیزاسیونِ فرمایشی مواجهید که از بس بی‌ریشه و قابلِ تفسیر از جانبِ خود مستبد است که چندصباحی پس از خودش دوام نخواهد آورد و اینجا با یک تحجرِ فرمایشی مواجه هستیم.

دولت‌های دموکراتیک و مشروع از موضعِ قانونی و کیفی موردِ بررسی و قضاوت قرار می‌گیرند و از این منظر می‌توان آنرا درست یا نادرست دانست،اما استبداد و دیکتاتوری از جایگاهِ اخلاقی، عقلانی و انسانی موردِ قضاوت قرار می‌گیرد و در این حالت می‌توان نظام‌های استبدادی را تنها بر اساسِ غیرخلاقی‌تر، غیرعقلانی‌تر و غیرانسانی‌تر رده‌بندی کرد، چرا که در هیچ حالتی نه عقلانی، نه اخلاقی و نه انسانی نیستند. در این جایگاه، اساسا آنچه که استبداد می‌کند و دوستان و طرفدارانِ نطفه‌ی مقدسِ همایونی از آن به عنوانِ «خدمات» یاد می‌کنند، به کلی از موضوعیت خارج می‌شود. موجودیتِ دیکتاتور از همان نخست، غیراخلاقی، غیرعقلانی، نامشروع و غیرانسانی است و این در هیچ حالتی، کمترین ربطی به سطحِ دانشِ سیاسیِ افرادِ جامعه ندارد. در حکومتِ قانونی، شما می‌توانید به دولت‌ها بر اساسِ میزانِ وفاداری‌اشان به قانونِ اساسی و مشروعیتِ مردمی و همچنین پایبندی به شرحِ وظایفشان و راهکارها و سیاست‌ها بگویید که فلان دولت «به نحو احسن وظایف‌اش را انجام داد، پس شایسته تقدیر است» چرا که قانون یک معیار اساسی است که دولت در آن تعریف و محدود می‌شود. اما در یک نظامِ استبدادی، شما جز اینکه به سخنانی همان‌هایی که دوستانِ استبداد به عنوانِ «خدمات» عنوان می‌کنند، متوسل شوید، چیزی برای سنجش ندارید؛ همچون مدرسه‌ای که در آن نمره دادن معنایی ندارد و معلم‌ها تنها بر اساسِ معیارهایی که خود می‌پسندند، از جمله خوشگلی یا قدرتِ بدنی یا هر موردِ دیگری که خود آن را تعیین می‌کنند، دانش‌آموزان را ارزیابی می‌کنند. این وضع از آنجا پدید می‌آید که برعکسِ دولتِ قانونی و مشروع که قانون آنرا تعریف و محدود می‌کند، دولتِ استبدادی خودش قانون، مشروعیت و حدودِ خود را مشخص می‌کند و بر آنها احاطه دارد و اینگونه در یک دور قرار می‌گیرد که در آن خودش قانونی که حکومتش را قانونی می‌کند را تبیین می‌‌کند، خودش آنرا اجرا می‌کند، خودش بر آن نظارت می‌کند و خلاصه هیچ چیزی خارج از دستگاهِ استبداد بر آن وارد نیست. به همین دلیل است که در همین جستار می‌بینید که دوستان از ما انتقاد می‌کنند که چرا آنچه آنها به عنوانِ خدمات از آنها نام می‌برند ما وظیفه می‌خوانیم. از یک منظر حق با آنهاست، چرا که حکومتِ استبدادی اساسا چیزی به نامِ وظایف و حدود ندارد، اما این حداقل کاری‌ست که می‌توان برای قدری عقلانیت‌بخشی به دیکتاتوری (نه اخلاقی کردنِ آن) کرد وگرنه آنطور که طرفدارانِ بیضه‌ی همایونی می‌خواهند به «خدمات»ِ استبداد صحه بگذارند، آنقدر بی‌در و پیکر و مضحک است که هتا برای کوچه و بازار و قهوه‌خانه هم خیلی سخیف است.


تمامِ آنچه که طرفدارانِ استبدادِ رضاخانی بدان تمسک می‌جوند برای توجیهِ آن، این است که مردمِ آن زمان لیاقت‌شان همان رضاشاه بود و همان هم از سرشان زیادی بود. این چرندِ بی‌مزه و خُنَک را هرجور بخواهید تفسیر کنید نمی‌توانید با آن چند دهه‌ مبارزه‌ی جانانه‌ی مردم آن زمان برای آزادی را توجیه کنید. مبارزه‌ای که در ادبیات آنقدر نمادهایش درخشان و ماندگار بودند که هنوز هم ما با اشعار و تصنیف‌های محمدتقی بهار، عارف قزوینی، عشقی، فرخی و دیگران با دستگاهِ استبدادِ آخوندی می‌جنگیم، در حوزه‌ی فرهنگ و فلسفه‌ی قانون‌مندی، آزادی و مشروعیتِ مدنی، آنقدر مستحکم و پیشرو هستند که ما همچنان می‌توانیم آثارِ آخوندزاده، کرمانی، تقی‌زاده، قزوینی و دیگران را پیشرو و مترقی بخوانیم و در جایگاهِ مقاومت و مبارزه و ایستادگی نیز کسانی چون ستارخان و باقرخان و دیگران همیشه الگویی بی‌بدیل برای آزادی‌خواهی بوده و هستند.


در یک نگاهِ تبارشناسیک و تاریخی، تمجید استبداد توسطِ ایرانیان از همان روزگارِ پادشاهیِ هخامنشیان و فلسفه‌ی فره‌ی ایزدی نشات می‌گیرد و بعدها که اسلام هم می‌آید روحیه‌ و رنگِ بندگی و خاکساری نیز می‌گیرد و اینچنین می‌شود که چکمه‌بوسان یا نعلین‌لیسان سربرآوردند و به همین دلیل است که من به جهتِ ریشه‌دار بودنِ این تفکرِ، معتقدم که باید از شخصیت‌هایی چون کوروش، داریوش و انوشیروان نیز اسطوره‌زدایی شود و هاله‌ی آسمانی یا فراانسانی‌ای که آنها را دربرگرفته شکسته شود. اگرچه این اشخاص، همانطور که پیش از این نیز گفتم، آنچنان در شرایطِ تاریخیِ و جغرافیاییِ خود تفسیر و معنای می‌یابند که اساسا قابلِ بررسی با امثالِ رضاخان نیستند و اگرچه این اشخاص در سایرِ فرهنگ‌ها و کشورها به عنوانِ قهرمان یا اسطوره‌ی ملی همیشه جایگاه‌شان دست‌نخورده باقی می‌ماند(که به خودیِ خود بد نیست و می‌تواند خوب هم باشد)، اما از آنجا که اینها در ایران نماد و مرجعِی بسیار عامه‌پسند،ریشه‌دارِ و پرپتانسیل برای نوعی مشروعیت‌بخشی به سیستم‌های استبدادی و دیکتاتوری شده و می‌شوند، از گزندِ انتقادات و ویرانگری‌های من در امان نخواهند بود.


رضاخان را هم بهتر از همه‌کس، پسرش توصیف کرده: او همچون یک نظامی مملکت‌داری می‌کرد. درست می‌گوید، شما همین الان یک سرتیپِ ارتش (البته نه از سپاه پاسداران، یک سرتیپ از یک ارتشِ پدرمادردار) برسرِ کار بگمارید، مملکت پس از مدتی یک نظمِ بی‌سابقه خواهد یافت، امنیت به شدت ارتقا می‌یابد، کارهای عمرانی پیشرفت خواهد کرد، با تخلف‌هایی که خودِ حاکم آنها را تعریف کرده به شدت برخورد می‌شود و مواردی از این دست. از آن‌سو اما، دستگاهِ سرکوب و اقتدار کاملا نامحدود می‌شود، آزادی‌های مدنی و فردی به یکباره از بین می‌رود، آزادی بیان هیچ جایگاهی نخواهد داشت، قانون به ابزاری در دستِ حامن تبدیل می‌شود که آن را هرطور که می‌خواهد تعیین و تفسیر کند، دست‌های اقتدار و سرکوبِ دولتی همه جا حضور خواهد داشت، دستکاری‌های فرهنگی فرمایشی به ضربِ چماق و دگنک خواهیم داشت و... . در واقع استبدادها را بخواهیم رتبه‌بندی کنیم، استبدادِ نظامی تنها یک سطح پایین‌تر از استبدادِ دینی قرار خواهد گرفت.

آنچه رضاخان از خود به عنوانِ یک میراث برجای گذاشت که همچنان دامانِ ما را رها نمی‌کند، تبدیلِ مجلس به نهادی فرمایشی است که در آن نماینده‌های دست‌نشانده‌های خود، هتا بدونِ یک رای‌گیریِ ظاهری می‌نشاند، که این حقیقتا بدترین کاری بود که می‌توانست بکند. من ترجیح می‌دادم که مجلس را به کلی تعطیل می‌کرد تا آن را اینچنین تحقیر و بی‌ارزش کند. این سنتِ رضاخان، در تمامِ دورانِ پس از او ادامه یافت(به جز یک دوره‌ی بسیار کوتاه). در کنارِ آن قتل، محبوس، تبعید و آزار و اذیتِ منتقدین و روشنفکران و هتا دوستان و یارانِ قدیم، زمین‌خواری، چنانکه ده درصد از زمین‌های کشاورزیِ کشور را به نامِ خود کرده بود، عشق‌بازی با نازیسم و هیتلر، دستگاهِ سرکوبِ بی‌سابقه و شدید را هم در کنارِ ماهیتِ استبدادیِ حکومتِ خویش در کارنامه‌ دارد. بسیاری از خدماتی که به او نسبت می‌دهند، اصلا کارِ او نبوده، مثلا او اصلا نمی‌دانسته فرهنگ و هنر و دانشگاه و اینها چیست که بخواهد مثلا دانشگاه تاسیس بکند یا همایش‌ِ فردوسی یا چه میدانم فرهنگستانِ زبانِ فارسی راه‌اندازی کند، اطرافیان‌اش همچون فروغی و داور بودند که بر این چیزها پافشاری کردند و باعث شدند که به سرانجام برسد؛ مثلِ این است که بگوییم که دارالفنون را ناصرالدین شاه برپا ساخت. از کارهایِ اورجینالِ او یکی ساختنِ ارتش بود که آنهم دیدیدم چقدر بی‌غیرت و بی‌مایه بود، چنانکه مملکت را دودستی به متفقین تقدیم کردند و هتا یک گلوله‌ی هوایی هم شلیک نکرد، که براستی مایه‌ی ننگ و شرم است! دیگری همان راه آهن‌ و جاده و پل و اینها بود که در تعدادی از همانها هم آلمانی‌ها به او کمک کردند.

این شورِ همایونی و رضاخانی که در این جستار می‌بینید دوستان را به طرفداری از دستگاهِ استبداد انداخته، متاسفانه در میانِ ایرانیان بسیار ریشه‌دار است، به همان دلایلی که گفتم: فرهنگِ ایرانی-شیعیِ‌ای که به در انتظارِ یک ناجی است که بیاید همه‌ی کارها را درست کند و همه کس را برهاند و همه‌ی خوبی‌ها را یکجا داشته باشد و.... . این فرهنگِ بچه‌گانه البته آنقدر پیچیده و ریشه‌دار است که پیرامونِ آن می‌شود چند کتاب نوشت و البته بایسته هم است که این کار بشود. همراه با این فرهنگِ ایرانی-شیعیِ بندگی و خاکساری، جوگیری و احساساتی شدن نیز در میانِ ایرانیان بسیار رایج است، چنانکه به جای بررسی عقلانی و منطقی ِ قضایا بر احساساتِ خود بیش از همه تکیه می‌کنند! مثلا من مطمئنم بسیاری از مردمِ ایران در هنگامِ دیدنِ مستندِ رضاخان احساسات‌شان قلیان کرده و بس بر خود و تاریخِ خود حسرت خورده‌اند و به احتمالِ زیاد در شمارِ چندصدهزار نفری گریه هم کرده‌اند. به همین دلیل است که در درازنای تاریخ همیشه به سادگی موردِ استعمار قرار گرفته‌اند، چرا که آن فرهنگ و این روحیه و البته مذهب بهترین بستر برای استعمارِ یک ملت است! وگرنه در کجا شما دیده‌اید که مردمی که قربانیِِ شخص یا تفکری بوده‌اند، پس از مدتی پرستنده‌ی همانها بشوند، چنانکه در ایران علی و دار و دسته را می‌پرستند؟! شما یک قاتلِ زنجیری را بیاورید در تلویزیون، از او چهره‌ای مظلوم و دوست‌داشتنی ارائه دهید و قدری روضه و نوحه‌خوانی هم بکنید، در یک چشم به هم زدن، محکوم تبدیل به قربانی می‌شود!

undead_knight
08-05-2013, 09:36 AM
این جمله معروف رو که احتمالا شنیدید:
"آزادی حقیقی انسان زمانی بدست میآید که آخرین پادشاه با روده های آخرین کشیش به دار آویخته شود"
من فکر میکنم دلیلش این باشه که دو تا از بزرگترین موانع آزادی های انسانی این جا هستند، پادشاه نماینده "کیش شخصیت" هست و دین نماینده "بندگی".جذابیت کیش شخصیت در این هست که برای "نیکی"ما نماینده زورمندی پیدا میکنیم و جذابیت "بندگی" هم در این هست که از وجدان انسان خیلی وقت ها رفع مسولیت میکنه.
یکی از کسانی که نقل قول بهش منتسب شده بود دنیس دیدروت هست:
Denis Diderot - Wikiquote (http://en.wikiquote.org/wiki/Denis_Diderot)
و این هم استدلالی که برای محکوم کردن یک دیکتاتور مصلح میکنه:
"حکومت بی حد و مرز یک پادشاه عادل و روشن اندیش همواره بد است.
کردار نیکش از خطرناک ترین و قوی ترین شکل های وسوسه است،آنها مردم را خام عادت دوست داشتن، احترام گذاشتن و خدمت کردن به جانشینانش میکنند، هرکس که میواهد جانشینش باشد و هر قدر که نادان یا بداندیش باشد."
در واقع دیکتاتوری که به قول طرفدارانش خدمت میکنه بدتر از هر نوع دیکتاتوریه چون روحیه دیکتاتور دوستی رو گسترش میده مثل برده داری که با مهربان بودن و عادل بودن روحیه بردگی رو گسترش میده.
البته اینجا من شاید به قول داریوش عزیز ما نوک پیکانمون رو باید متوجه اسطوره های دیکتاتوری مصلح بکنیم و نه امثال رضاشاه(که حتی صفت متناقض دیکتاتور مصلح از دید من بهش نمیاد!)

Dariush
08-05-2013, 07:23 PM
این جمله معروف رو که احتمالا شنیدید:
"آزادی حقیقی انسان زمانی بدست میآید که آخرین پادشاه با روده های آخرین کشیش به دار آویخته شود"
من فکر میکنم دلیلش این باشه که دو تا از بزرگترین موانع آزادی های انسانی این جا هستند، پادشاه نماینده "کیش شخصیت" هست و دین نماینده "بندگی".جذابیت کیش شخصیت در این هست که برای "نیکی"ما نماینده زورمندی پیدا میکنیم و جذابیت "بندگی" هم در این هست که از وجدان انسان خیلی وقت ها رفع مسولیت میکنه.
یکی از کسانی که نقل قول بهش منتسب شده بود دنیس دیدروت هست:
Denis Diderot - Wikiquote (http://en.wikiquote.org/wiki/Denis_Diderot)
و این هم استدلالی که برای محکوم کردن یک دیکتاتور مصلح میکنه:
"حکومت بی حد و مرز یک پادشاه عادل و روشن اندیش همواره بد است.
کردار نیکش از خطرناک ترین و قوی ترین شکل های وسوسه است،آنها مردم را خام عادت دوست داشتن، احترام گذاشتن و خدمت کردن به جانشینانش میکنند، هرکس که میواهد جانشینش باشد و هر قدر که نادان یا بداندیش باشد."
در واقع دیکتاتوری که به قول طرفدارانش خدمت میکنه بدتر از هر نوع دیکتاتوریه چون روحیه دیکتاتور دوستی رو گسترش میده مثل برده داری که با مهربان بودن و عادل بودن روحیه بردگی رو گسترش میده.
البته اینجا من شاید به قول داریوش عزیز ما نوک پیکانمون رو باید متوجه اسطوره های دیکتاتوری مصلح بکنیم و نه امثال رضاشاه(که حتی صفت متناقض دیکتاتور مصلح از دید من بهش نمیاد!)
هزار آفرین و سپاس بابتِ این پست.
البته اگر بخواهیم پیرامونِ مضراتِ استبداد و دیکتاتوری سخن بگوییم شاید این جستار به صدها صفحه هم برسد:) اما این نکته‌ای که بدان اشاره کردی خیلی اهمیت دارد، شاید بیش از همه‌ی دیگر موارد و من توجهی خاص و ویژه به این بخش دارم که در واقع به نوعی، نادرستیِ عقلانی ِ آن را می‌نمایاند. آنچه به عنوانِ میراث از یک دیکتاتوریِ مقبول، اُسطوریزه یا تحسین شده برجا می‌ماند در واقعِ نوعی فرهنگِ عدمِ عقلانیتِ عمومی یا هتا تحسین و پناه بردن بدان است که خیلی مهمتر از دستاوردهای احتمالی‌اش است؛ چنانکه شما می‌بینید که روشنفکران موردِ تمسخر و ریشخند قرار می‌گیرند که این البته تنها یکی از عوارضِ این نوستالوژی به بی‌خردیِ جمعی‌ست. به همین دلیل است که همش تاکید می‌کنم که تمجید و ستایشِ مستبد بدونِ تکریمِ استبداد غیرممکن است و از این هدفی خاص در نظر دارم، چرا که اگرچه این گزاره درست و همیشه صادق است، اما معمولا کمتر کسی‌ست که بخواهد در برابر غیرعقلانی بودنِ استبداد مقاومت کند و نشان دادنِ صدقِ این گزاره، راه را برای تخریبِ آن فرهنگ و بینش هموارتر می‌کند؛ البته در این جستار این راهکار کمی با مشکل مواجه شد:)))

Dariush
08-06-2013, 06:25 AM
یکی از میراث‌های بسیار شومِ دورانِ رضاخان، نژادپرستی‌ست که بخشی از آنچه امروز از مقبولیتِ نازیسم/هیتلر/نژادپرستی در میانِ ایرانیان دیده می‌شود، از آثارِ همان دوران است. تبلیغاتِ دستگاهِ نازیسم در رسانه‌های ایرانی، در آن دوره رواجِ فراوان داشت. تغییرِ نامِ ایران، از پرشیا به ایران هم از آثارِ همان عشق‌بازی با نازیسم و نژادپرستیِ آریایی است(که این کارِ بسیار نادرست و احمقانه‌ای بود، چرا که نامِ پرشیا با فرهنگ و تاریخِ ایران پیوندی بسیار عمیق داشت و همه‌جا آثار و نمودهای ایرانی در همه اشکالش را با پسوندِ پرشیا می‌شناختند، با تغییرِ این نام، در واقع بخشی عظیم از هویتِ فرهنگی تاریخی ایرانیان در میانِ مردمانِ جهان از بین رفت چنانکه ایرانیان را با اعراب منطقه اشتباه می‌گیرند، همین الان هم فرش ایرانی یا شراب ایرانی یا چای ایرانی یا دیگر چیزهای ایرانی را با پسوندِ پرشیا می‌شناسند که تو گویی ایرانی≠پرشین) و اینطور است که امروز هرجا می‌نشینید یکی پیدا می‌شود که با افتخار بریند بر اعصاب‌تان که «آریایی‌ها یک زمانی در این سرزمین امپراتوری داشتند، الان ببینید به چه وضعی دچار شده‌ایم». در موردِ این شکل از نژادپرستی آریایی که شکی نیست تخمش را رضاخان کاشته، اما در موردِ علاقه به نازیسم در میانِ ایرانیان، حقیقش من از هر طرف نگاه می‌کنم می‌بینم بخشی عمده از عشق به هیتلر در میانِ ایرانیانِ امروز از همانجا می‌آید، اگرچه بخش بزرگترش از تنفرِ ایرانیان از انگلیس و همچنین قهرمان‌دوستی‌شان بر‌می‌خیزد، اما نمی‌توان اثراتِ تبلیغاتِ آن دوره را نادیده گرفت:


از سال 1939 به بعد وقتی که ابر قدرت های جهانی، جنگ عالم گیر دوم را شروع کردند، تبلیغات شدیدی که در ایران به طرفداری از آلمان ها شروع شده بود شدت یافت، دستگاه تبلیغات آلمان نازی به قدری مرتب و دقیق کار می کرد که تا آن زمان هیچ دولتای نتوانسته بود به اندازه ی نازی ها در تبلیغات جهانی خود پیشرفت کند.(منبع (http://payam.malakut.org/archives/2005/01/post_84.shtml))


دولت المان نازی زیرکانه با به راه انداختن خیمه شب بازی اریا پرستی برای رضاشاه این توهم را به وجود اورد که المان و ایران دارای یک ریشه اند و در سال 1313 به رضاشاه پیشنهاد داد که نام ایران را برای کشوری که ساخته بود درست کند هیتلر نه تنها در مورد اریا پرستی برای فتح خاورمیانه نقشه می کشید بلکه برای اسلام هم تبلیغ می کرد مثلا در دوران نازیسم المان سه هزار سخنرانی در باب اسلام شد و یا کتاب خاطرات همفر را از زبان یک انگلیسی چاپ کرد که این اقدامات نتیجه بخش نیز بود مثلا عبدالقادر گیلانی در بغداد علیه انگلیسی ها کودتا کرد که عاقبت توسط انگلیس سر کوب شد. از طرف دیگر رضاشاه که به فکر ساختن هویت و ملیت بود مقبره های حافظ و سعدی و مخصوصا شاهنامه را احیا کرد و به دیگر شعرای ایران مثلا شعرای اعراب اتراک و یا اکراد توجهی نکرد رضاشاه بیشترین همش را مصروف شاهنامه کرد چون نه تنها در مدح شاه بود بلکه از ایران باستان حکایت می کرد در این میان دست به جعلیات ابیات در شاهنامه هم زد.
چنانکه بهار که خود یک فردوسی شناس بود در این زمینه درکتاب فردوسی و ادبیات حماسی می گوید اشعار بی پدر و مادر را پهلوی هم قرار داده اند و اسم آن را شاهنامه گذاشته اند. بنده وقتی می گویم این شعر مال فردوسی نیست، می گویند تو وطن پرست نیستی افرادی می خواهند احساسات وطن پرستی را مردم را بدین وسیله تحریک کنند هرچه دلشان خواست در آن گنجاندند و می گویند این شاهنامه ملت ایران است.
(منبع (http://eagles.persianblog.ir/post/24))


به گفته‌ی همسر رضا شاه، برخی از جوانان موهایشان را به سبک هیتلر آرایش می‌کردند، در خیابان سلام هیتلری به هم می‌دادند و با شنیدن خبر پیروزهای آلمان از رادیو هورا می‌کشیدند.(منبع (http://nazismm.blogfa.com/cat-8.aspx))

پ.ن: من براستی امیدوارم که دوستانمان در این جستار از سخنانِ من دلگیر نشوند. بخشِ اعظمِ تکه‌ها و کنایه‌ها و سخره‌گیری‌های من به طرفدارانِ دو‌آتشه‌ی سلطنتِ پهلوی یا رضاخانی است که می‌توان گفت در ولایتِ آنان ذوب شده‌اند و بدیهی‌ست که دوستانی که اینجا با ما بحث می‌کنند در این مجموعه قرار نمی‌گیرند و من حقیقتا قصدِ جسارت به کسی را ندارم و اساسا چنین کاری هم از من ساخته نبوده و نیست. نقدهای تند و گزنده‌ی من به استبداد در نسبتی‌ست کمابیش مستقیم و دقیق با آسیب‌های تاریخی/فرهنگی‌ای که ما از این تفکر خورده‌ایم چنانکه این فلاکت و بدبختی‌ای که بدان دچاریم از همان است.:e306:

Soheil
08-06-2013, 04:23 PM
بی‌باک جان، آزادی‌خواهِ طرفدارِ استبداد، هتا یک جوک هم نیست و آن را احتمالا تنها در میانِ ایرانیان می‌توانید بیابید. این نوع آزادی‌خواهان، آزادی را تنها از منظرِ خود دوست دارند و تعاریف، معیارها و معانی مشخص و در دسترسِ خودشان را تنها ملاکِ ازادی‌خواهی می‌دانند و اینطور می‌شود که شما در ایران آزادی‌خواهِ طرفدارِِ رضاشاه یا هتا طرفدارِ خمینی می‌بینید. همانطور که پیش از این گفتم، تمجیدِ مستبد بدونِ تمجیدِ استبداد عملا غیرممکن است، همانطور که پریدن در آب بدونِ خیس شدن غیر ممکن است. یعنی اینکه «من از استبداد بیزارم اما از رضاخان خوشم می‌آید» را اگر بخواهیم به شکلی ملموس‌تر ترجمه کنیم اینطور می‌شود «من از همجنس‌گرایی بیزارم، اما همجنس‌گرایان را دوست دارم» با این تفاوت که اینجا بیزاری به هردو گذاره‌ی متناقض‌نما تعمیم داده می‌شود و آنجا شیفتگی. از منظری دیگر، این دوستان با استبداد مشکلی ندارند، تنها با نوعی خاصی از استبداد مشکل دارند. مثلا همین جمهوری اسلامی اگر اوضاعِ اقتصادی را خیلی خوب کند، شهرها را آباد کند، کمتر دزدی کند، جاده و راه‌آهن بکشد، با دنیا دوست باشد و... هیچ مشکلی از نگاهِ این «آزادی‌خواهان» ندارد و دیگر چیزها اهمیتِ چندانی ندارد. در حالیکه انتقادِ یک آزادی‌خواهِ حقیقی به استبداد، نه از منظرِ مدرنیزاسیون یا جاده و راه آهن، بلکه از موجودیتِ غیراخلاقی و نامشروعِ خودش است که در تعریف‌اش وجود دارد و وضعیتِ اقتصادی و اینها در اولویت‌های بسیار پایین‌تر و بی‌ارزش‌تری عنوان می‌شوند. از نگاهِ من استبدادِ نظامیِ رضاخانی، هیچ تفاوتی با استبدادِ دینیِ جمهوری اسلامی ندارد. در آنجا شما با یک مدرنیزاسیونِ فرمایشی مواجهید که از بس بی‌ریشه و قابلِ تفسیر از جانبِ خود مستبد است که چندصباحی پس از خودش دوام نخواهد آورد و اینجا با یک تحجرِ فرمایشی مواجه هستیم.

دولت‌های دموکراتیک و مشروع از موضعِ قانونی و کیفی موردِ بررسی و قضاوت قرار می‌گیرند و از این منظر می‌توان آنرا درست یا نادرست دانست،اما استبداد و دیکتاتوری از جایگاهِ اخلاقی، عقلانی و انسانی موردِ قضاوت قرار می‌گیرد و در این حالت می‌توان نظام‌های استبدادی را تنها بر اساسِ غیرخلاقی‌تر، غیرعقلانی‌تر و غیرانسانی‌تر رده‌بندی کرد، چرا که در هیچ حالتی نه عقلانی، نه اخلاقی و نه انسانی نیستند. در این جایگاه، اساسا آنچه که استبداد می‌کند و دوستان و طرفدارانِ نطفه‌ی مقدسِ همایونی از آن به عنوانِ «خدمات» یاد می‌کنند، به کلی از موضوعیت خارج می‌شود. موجودیتِ دیکتاتور از همان نخست، غیراخلاقی، غیرعقلانی، نامشروع و غیرانسانی است و این در هیچ حالتی، کمترین ربطی به سطحِ دانشِ سیاسیِ افرادِ جامعه ندارد. در حکومتِ قانونی، شما می‌توانید به دولت‌ها بر اساسِ میزانِ وفاداری‌اشان به قانونِ اساسی و مشروعیتِ مردمی و همچنین پایبندی به شرحِ وظایفشان و راهکارها و سیاست‌ها بگویید که فلان دولت «به نحو احسن وظایف‌اش را انجام داد، پس شایسته تقدیر است» چرا که قانون یک معیار اساسی است که دولت در آن تعریف و محدود می‌شود. اما در یک نظامِ استبدادی، شما جز اینکه به سخنانی همان‌هایی که دوستانِ استبداد به عنوانِ «خدمات» عنوان می‌کنند، متوسل شوید، چیزی برای سنجش ندارید؛ همچون مدرسه‌ای که در آن نمره دادن معنایی ندارد و معلم‌ها تنها بر اساسِ معیارهایی که خود می‌پسندند، از جمله خوشگلی یا قدرتِ بدنی یا هر موردِ دیگری که خود آن را تعیین می‌کنند، دانش‌آموزان را ارزیابی می‌کنند. این وضع از آنجا پدید می‌آید که برعکسِ دولتِ قانونی و مشروع که قانون آنرا تعریف و محدود می‌کند، دولتِ استبدادی خودش قانون، مشروعیت و حدودِ خود را مشخص می‌کند و بر آنها احاطه دارد و اینگونه در یک دور قرار می‌گیرد که در آن خودش قانونی که حکومتش را قانونی می‌کند را تبیین می‌‌کند، خودش آنرا اجرا می‌کند، خودش بر آن نظارت می‌کند و خلاصه هیچ چیزی خارج از دستگاهِ استبداد بر آن وارد نیست. به همین دلیل است که در همین جستار می‌بینید که دوستان از ما انتقاد می‌کنند که چرا آنچه آنها به عنوانِ خدمات از آنها نام می‌برند ما وظیفه می‌خوانیم. از یک منظر حق با آنهاست، چرا که حکومتِ استبدادی اساسا چیزی به نامِ وظایف و حدود ندارد، اما این حداقل کاری‌ست که می‌توان برای قدری عقلانیت‌بخشی به دیکتاتوری (نه اخلاقی کردنِ آن) کرد وگرنه آنطور که طرفدارانِ بیضه‌ی همایونی می‌خواهند به «خدمات»ِ استبداد صحه بگذارند، آنقدر بی‌در و پیکر و مضحک است که هتا برای کوچه و بازار و قهوه‌خانه هم خیلی سخیف است.


تمامِ آنچه که طرفدارانِ استبدادِ رضاخانی بدان تمسک می‌جوند برای توجیهِ آن، این است که مردمِ آن زمان لیاقت‌شان همان رضاشاه بود و همان هم از سرشان زیادی بود. این چرندِ بی‌مزه و خُنَک را هرجور بخواهید تفسیر کنید نمی‌توانید با آن چند دهه‌ مبارزه‌ی جانانه‌ی مردم آن زمان برای آزادی را توجیه کنید. مبارزه‌ای که در ادبیات آنقدر نمادهایش درخشان و ماندگار بودند که هنوز هم ما با اشعار و تصنیف‌های محمدتقی بهار، عارف قزوینی، عشقی، فرخی و دیگران با دستگاهِ استبدادِ آخوندی می‌جنگیم، در حوزه‌ی فرهنگ و فلسفه‌ی قانون‌مندی، آزادی و مشروعیتِ مدنی، آنقدر مستحکم و پیشرو هستند که ما همچنان می‌توانیم آثارِ آخوندزاده، کرمانی، تقی‌زاده، قزوینی و دیگران را پیشرو و مترقی بخوانیم و در جایگاهِ مقاومت و مبارزه و ایستادگی نیز کسانی چون ستارخان و باقرخان و دیگران همیشه الگویی بی‌بدیل برای آزادی‌خواهی بوده و هستند.


در یک نگاهِ تبارشناسیک و تاریخی، تمجید استبداد توسطِ ایرانیان از همان روزگارِ پادشاهیِ هخامنشیان و فلسفه‌ی فره‌ی ایزدی نشات می‌گیرد و بعدها که اسلام هم می‌آید روحیه‌ و رنگِ بندگی و خاکساری نیز می‌گیرد و اینچنین می‌شود که چکمه‌بوسان یا نعلین‌لیسان سربرآوردند و به همین دلیل است که من به جهتِ ریشه‌دار بودنِ این تفکرِ، معتقدم که باید از شخصیت‌هایی چون کوروش، داریوش و انوشیروان نیز اسطوره‌زدایی شود و هاله‌ی آسمانی یا فراانسانی‌ای که آنها را دربرگرفته شکسته شود. اگرچه این اشخاص، همانطور که پیش از این نیز گفتم، آنچنان در شرایطِ تاریخیِ و جغرافیاییِ خود تفسیر و معنای می‌یابند که اساسا قابلِ بررسی با امثالِ رضاخان نیستند و اگرچه این اشخاص در سایرِ فرهنگ‌ها و کشورها به عنوانِ قهرمان یا اسطوره‌ی ملی همیشه جایگاه‌شان دست‌نخورده باقی می‌ماند(که به خودیِ خود بد نیست و می‌تواند خوب هم باشد)، اما از آنجا که اینها در ایران نماد و مرجعِی بسیار عامه‌پسند،ریشه‌دارِ و پرپتانسیل برای نوعی مشروعیت‌بخشی به سیستم‌های استبدادی و دیکتاتوری شده و می‌شوند، از گزندِ انتقادات و ویرانگری‌های من در امان نخواهند بود.


رضاخان را هم بهتر از همه‌کس، پسرش توصیف کرده: او همچون یک نظامی مملکت‌داری می‌کرد. درست می‌گوید، شما همین الان یک سرتیپِ ارتش (البته نه از سپاه پاسداران، یک سرتیپ از یک ارتشِ پدرمادردار) برسرِ کار بگمارید، مملکت پس از مدتی یک نظمِ بی‌سابقه خواهد یافت، امنیت به شدت ارتقا می‌یابد، کارهای عمرانی پیشرفت خواهد کرد، با تخلف‌هایی که خودِ حاکم آنها را تعریف کرده به شدت برخورد می‌شود و مواردی از این دست. از آن‌سو اما، دستگاهِ سرکوب و اقتدار کاملا نامحدود می‌شود، آزادی‌های مدنی و فردی به یکباره از بین می‌رود، آزادی بیان هیچ جایگاهی نخواهد داشت، قانون به ابزاری در دستِ حامن تبدیل می‌شود که آن را هرطور که می‌خواهد تعیین و تفسیر کند، دست‌های اقتدار و سرکوبِ دولتی همه جا حضور خواهد داشت، دستکاری‌های فرهنگی فرمایشی به ضربِ چماق و دگنک خواهیم داشت و... . در واقع استبدادها را بخواهیم رتبه‌بندی کنیم، استبدادِ نظامی تنها یک سطح پایین‌تر از استبدادِ دینی قرار خواهد گرفت.

آنچه رضاخان از خود به عنوانِ یک میراث برجای گذاشت که همچنان دامانِ ما را رها نمی‌کند، تبدیلِ مجلس به نهادی فرمایشی است که در آن نماینده‌های دست‌نشانده‌های خود، هتا بدونِ یک رای‌گیریِ ظاهری می‌نشاند، که این حقیقتا بدترین کاری بود که می‌توانست بکند. من ترجیح می‌دادم که مجلس را به کلی تعطیل می‌کرد تا آن را اینچنین تحقیر و بی‌ارزش کند. این سنتِ رضاخان، در تمامِ دورانِ پس از او ادامه یافت(به جز یک دوره‌ی بسیار کوتاه). در کنارِ آن قتل، محبوس، تبعید و آزار و اذیتِ منتقدین و روشنفکران و هتا دوستان و یارانِ قدیم، زمین‌خواری، چنانکه ده درصد از زمین‌های کشاورزیِ کشور را به نامِ خود کرده بود، عشق‌بازی با نازیسم و هیتلر، دستگاهِ سرکوبِ بی‌سابقه و شدید را هم در کنارِ ماهیتِ استبدادیِ حکومتِ خویش در کارنامه‌ دارد. بسیاری از خدماتی که به او نسبت می‌دهند، اصلا کارِ او نبوده، مثلا او اصلا نمی‌دانسته فرهنگ و هنر و دانشگاه و اینها چیست که بخواهد مثلا دانشگاه تاسیس بکند یا همایش‌ِ فردوسی یا چه میدانم فرهنگستانِ زبانِ فارسی راه‌اندازی کند، اطرافیان‌اش همچون فروغی و داور بودند که بر این چیزها پافشاری کردند و باعث شدند که به سرانجام برسد؛ مثلِ این است که بگوییم که دارالفنون را ناصرالدین شاه برپا ساخت. از کارهایِ اورجینالِ او یکی ساختنِ ارتش بود که آنهم دیدیدم چقدر بی‌غیرت و بی‌مایه بود، چنانکه مملکت را دودستی به متفقین تقدیم کردند و هتا یک گلوله‌ی هوایی هم شلیک نکرد، که براستی مایه‌ی ننگ و شرم است! دیگری همان راه آهن‌ و جاده و پل و اینها بود که در تعدادی از همانها هم آلمانی‌ها به او کمک کردند.

این شورِ همایونی و رضاخانی که در این جستار می‌بینید دوستان را به طرفداری از دستگاهِ استبداد انداخته، متاسفانه در میانِ ایرانیان بسیار ریشه‌دار است، به همان دلایلی که گفتم: فرهنگِ ایرانی-شیعیِ‌ای که به در انتظارِ یک ناجی است که بیاید همه‌ی کارها را درست کند و همه کس را برهاند و همه‌ی خوبی‌ها را یکجا داشته باشد و.... . این فرهنگِ بچه‌گانه البته آنقدر پیچیده و ریشه‌دار است که پیرامونِ آن می‌شود چند کتاب نوشت و البته بایسته هم است که این کار بشود. همراه با این فرهنگِ ایرانی-شیعیِ بندگی و خاکساری، جوگیری و احساساتی شدن نیز در میانِ ایرانیان بسیار رایج است، چنانکه به جای بررسی عقلانی و منطقی ِ قضایا بر احساساتِ خود بیش از همه تکیه می‌کنند! مثلا من مطمئنم بسیاری از مردمِ ایران در هنگامِ دیدنِ مستندِ رضاخان احساسات‌شان قلیان کرده و بس بر خود و تاریخِ خود حسرت خورده‌اند و به احتمالِ زیاد در شمارِ چندصدهزار نفری گریه هم کرده‌اند. به همین دلیل است که در درازنای تاریخ همیشه به سادگی موردِ استعمار قرار گرفته‌اند، چرا که آن فرهنگ و این روحیه و البته مذهب بهترین بستر برای استعمارِ یک ملت است! وگرنه در کجا شما دیده‌اید که مردمی که قربانیِِ شخص یا تفکری بوده‌اند، پس از مدتی پرستنده‌ی همانها بشوند، چنانکه در ایران علی و دار و دسته را می‌پرستند؟! شما یک قاتلِ زنجیری را بیاورید در تلویزیون، از او چهره‌ای مظلوم و دوست‌داشتنی ارائه دهید و قدری روضه و نوحه‌خوانی هم بکنید، در یک چشم به هم زدن، محکوم تبدیل به قربانی می‌شود!

موافقم. البته من نادره افشاری رو در مقایسه با بقیه مخالفان نظام آزادیخواه نامیدم.

در بحثی که اطلاعات ندارم بیخود شرکت نمیکنم ولی نکات مهمی رو در این پست مطرح کردید. خب مشکل اینه که این ملی گرایی مثل اسلام نیست که راحت بشه باهاش مبارزه کرد. اصلا شاید مهم ترین دلیل موفقیت اسلام ستیزی علاقه مردم به این مساله باشه!
همیشه انتقاد از رضاشاه یا پادشاهان گذشته با شدیدترین واکنشها روبرو میشه و خب شاید هم یک دلیلش این باشه که تا حالا "آدم های خوب ِ" کمی از این مسائل انتقاد کرده اند و اکثر منتقدان افراد اسلام گرا یا جدایی خواه(پان ترک ...) بوده اند.

یک ایرادی که میبینم ما(از جمله خودم) مردم احساساتی ای هستیم که هر کس قدرت و شکوه و جاه و جلال داشت شیفته اش میشیم. هر کس قدرت و تشکیلات نداشت یا خوش تیپ نبود تحقیرش میکنیم. هر کس قشنگ سخنرانی میکرد بهش رای میدیم هر کس در امر سخنوری استاد نبود و میلنگید جای آدم حساب نمیکنیم. نمونه اش که من بارها دیده ام ذوب شدگان در ولایت از خوش حرفی و زیباگویی خامنه ای تعریف و تمجید و ابراز عشق می کنند و حتی آنرا به عنوان استدلالی برای بر حق بودن خامنه ای مطرح میکنند! عده ای از مخالفان نظام محو تبلیغات مجاهدین می شوند، گویی چون قدرت و شکوهی دارند و نام خلق بر خود گذاشته اند شایسته پرستش اند. وقتِ سخنرانی مسعود رجوی اشک در چشمانمان حلقه میزند. خلاصه اینکه آویزون بودن از قهرمانها باعث شده خودمون رو راضی کنیم به نشستن و بی خیال بودن.

الان که فکرشو میکنم شبکه هایی مثل صدای آمریکا نیز شاید عمدا به این قهرمان پروری و تعصب به شخصیتها کمک کرده اند و این خیلی جای نگرانی داره. به نظر میرسه عمدا جلوی آزاداندیشی مردم و رد شدن از این تعصبها رو گرفته اند. این یک واقعیت تلخه که بسیاری از (تقریبا همه) مخالفان جمهوری اسلامی دغدغشون آزادی واقعی نیست و فقط با استبداد جمهوری اسلامی مخالفند. وقتی دغدغه اصلی بسیاری از مردم رضاشاه و پهلویها و تاریخ باستان و کوروش ... میشه دیگه مجالی برای اندیشیدن به آزادی هم نمیمونه. و این به نظر من مشکل کوچیکی نیست.

راستی نمیدونم چرا تا قبل از اینکه پستهای این تاپیک رو بخونم از استبداد رضاشاه با اینکه میدونستم استبداد بوده تمجید میکردم. این تاپیک کمی نظرمو عوض کرد. الان فکر میکنم اگر به جای راه آهن، دانشگاه، بانک، فرهنگستان، و ... و برقراری امنیت(!) و جلوگیری از تجریه کشور تنها و تنها دموکراسی رو تقویت کرده بود در دراز مدت آینده بسیار بهتری برای مردم تامین می شد. خشت اول رو به نام استبداد کج گذاشتیم دیگه هر چی دانشگاه و جاده بسازیم آخرش فرو میریزه...

یک استدلال که مطرح میشه اینکه اگر رضاشاه نبود معلوم نبود اصلا الان ایرانی وجود داشته باشه! که این خود سخنی مغلطه آمیز است. گویی مساله اساسی ما نام و مرزبندی کشورهاست.
ایران میتوانست تجزیه بشه ولی مردم در اون مرزبندیهای جدید به مراتب وضع بهتری از ایران کنونی داشته باشند. اینها از کشور نام و تاریخ با شکوهش برایشان مهم است نه مردمش!

امیدوارم اگر حق با ماست با جدیت این حرف ها در جامعه زده بشه...

mmns2001
08-12-2013, 01:34 PM
در زمان قاجاریه ایران بسیار ناتوان گردید و از بزرگی و اوازه ان بسیار کاست...دو دولت بزرگ و نیرومند یکی در شمال و یکی در جنوب ان پیدا شد و ایران نا توان در میان انها ماند و راستی برای چنان زمانی پادشاهان کم جربزه قاجار شاینده(لایق) سررشته داری(حکومت داری) نبودند(احمد کسروی -تاریخ مشروطه ص 7)

ملتی که سرتاسر مملکتش هنوز یک کتابخانه به اصول جدید دایر نگشته چگونه میتواند از تغییرات زمان و عزل و نصب این و ان(منظور قوانین کشورهای توسعه یافته هست)استفاده کند و خود را در جریان حیات بخش زندگی بیندازد با توجه به اینکه اخلاق سران و سرورانش در دایره فساد سیر می کند(دولت ابادی -حیات یحیی-جلد 1 ص177)

دولت ما بیدار و ناخوش خطرناک است و بزرگان قوم بر اثر عدم شعور لازم بر خطر حالات دولت ملتفت نیستند.برخی هم بواسطه نقص دولتخواهی جرات اضهار نظر ندارند و در رفع امراض دولت غیر کافی بلکه ناقابلند(معدود و انگشت شمارند) اگر بزرگان مملکت به قدر ذره ای تعصب و غیرت ملی دارند بایستی به اصلاح دولت بپردازند(تنظیمات میرزا ملکم خان قسمت مقدمه به نقل از تاریخ اجتماعی ایران-راوندی جلد 2 صفحه 563)

از نوابغ علم و هنر و سیاست دیگر عهدی بر جای نمانده.دولت بیمار است و سلطنت زار و نذار است(شرح عیوب و علاج نواقص مملکتی در ایران به تقل از تاریخ اجتماعی ایران-مرتضی راوندی-جلد2 ص 561)

"در ایران دولت مرکزی قدرتمندی وجود نداشت و به رغم اعلام بی طرفی ایران در جنگ جهانی اول، بیشتر سرزمین ایران را نیروهای بیگانه اشغال کرده بودند. شمال ایران به وسیله روسیه و ترکیه، اغلب مرکز ایران به وسیله روسیه تصرف شده بود. جنوب ایران تحت کنترل انگلیس بود و در عین حال جاسوسان آلمانی قبایل ایرانی را بر ضد تسلط انگلیس در آن مناطق می شوراندند و دولت مرکزی آن چنان بی ثبات بود که در مدت 19 ماه، 6 کابینه دولت تغییر کرد."(1)

"بر اساس ترمینولوژی مدرن، ایران تا سال 1920/1299 (میلادی- شمسی) یک دولت شکست خورده کلاسیک بوده است. حضور وزرا در بیرون از پایتخت اندک بود. دولت نه تنها بر اثر رقابت های متنفذین و برجستگان سنتی و احزاب سیاسی جدید، بلکه به دلیل موافقت نامه سال 1918 ایران- انگلیس کاملا فلج شده و از کار افتاده بود. برخی ولایات در اختیار جنگ سالاران و برخی دیگر زیر سلطه شورشیان مسلح بود. به گفته انگلیسی ها شاه دیگر در برابر عقل و منطق نفوذناپذیر شده و به منظور فرار از کشور در حال بسته بندی جواهرات سلطنتی اش بود. وزیر مختار بریتانیا در تلگرامی به لندن با اعلام شرایط نابسامان ایران که به گفته وی ماحصل عملکرد خود بریتانیا بود، گفت مالکان اموال و دارایی آنقدر ناامید شده اند که در پی نظامی مقتدر با ابزارهای موثر می گردند تا خطر هرج و مرج و سم مهلک بلشویسم را از کشور دفع کند."(2)

"با وجود انقلاب مشروطیت و تبدیل حکومت دیکتاتوری به رژیم پارلمانی، هنوز اکثریت دهات ایران به شیوه قدیم با نظام فئودالی اداره می شود و بیشتر املاک به عنوان املاک سلطنتی، موقوفه، خالصه و تیول خوانین و ثروتمندان، در اختیار اشراف و زمین داران بزرگ و ملاهای با نفوذ است. در این روستاها مردم بیچاره درون خانه های خشت و گلی کثیف و غیر بهداشتی به صورت ابتدایی زندگی می کنند. این مردم خرافاتی و عقب مانده تعصبات و رفتاری محافظه کارانه دارند که ناشی از نادانی آنها است. روستائیان گمان می کنند خواست خدا چنین بوده که زندگی مشقت بار داشته باشند. دختران درس خوانده اغلب از اقلیت های مذهبی مانند ارمنیان هستند و 98 درصد زنان ایران بی سوادند و دختران ایرانی هم در 10-12 سالگی ازدواج می کنند."(3)

"خطر جدی گیلان، تحولات آذربایجان، جنگهای پی در پی میان قبایل، حضور ارتش سرخ در شمال و ارتش انگلیس در جنوب، بروز شورشهایی در ژاندارمری و دیویزیون قزاق و ناتوانی حکومت در تشکیل مجلسی که بتواند قرارداد منفور 1919 ایران-انگلیس را تصویب کند، همگی منجر به بحران حاد سیاسی در پایتخت شد. وزیر مختار انگلیس به وزارت خارجه تلگراف زد که تعویض شش کابینه در مدت نوزده ماه بعد از انتشار قرارداد نتوانسته است مردم را به پای صندوق های رای بیاورد. اتباع اروپایی تهران را ترک می کنند و به مناطق امن جنوب می گریزند. اندک سیاستمداران باقی مانده طرفدار انگلیس علنا قرارداد را محکوم می کنند و پنهانی از سفارت می خواهند تا آن را لغو کند."(4)

"پس از انقلاب 1917 روسیه، نیروهای تزاری مستقر در ایران مضمحل شدند. در این زمان انگلیسی ها بر ایران مسلط شده و با وادار کردن ایران به پذیرش قرارداد 1919 کنترل کامل دولت را در اختیار گرفتند. هنگامی که قوای بلشویک در تعقیب نیروهای ارتش سفید در 1920 سواحل گیلان را اشغال کردند، این قرارداد منفور هنوز به تصویب مجلس نرسیده بود. نیروهای سرخ با شورشی های محلی متحد شده و تاسیس جمهوری انقلابی(به رهبری میرزا کوچک خان) را اعلام کردند. واحدهای قزاق که برای سرکوب آنها فرستاده شده بود، توسط بلشویک ها و متحدان محلی شان در هم شکست. در این زمان فرماندهی قزاق های ایرانی به یک سرتیپ ناسیونالیست و جاه طلب به نام رضاخان داده شد. گرچه وی از آموزش چشمگیر و حتی سواد درستی برخوردار نبود ولی از مشاهده عملکرد حکومتهای فاسد و واپس گرای ایرانی و مداخلات قدرتهای بیگانه به تنگ آمده بود. وی همراه با برخی از روشنفکران ناراضی ایران از جمله سید ضیاءالدین طباطبایی طرح یک کودتا را ریخت."(5)

(1) نعمت الله قاضی، علل سقوط حکومت رضاشاه، ص 27-37
(2) یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ص 122
(3) ف.ل. برد و هارولد ف. وستون، گشت و گذاری در ایران بعد از مشروطیت، ص 107- 112
(4) یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص 146
(5) ریچارد استوارت، در آخرین روزهای رضاشاه، ص 12


در اواخر 1918 دولت بریتانیا سالی 30 میلیون لیره در ایران خرج می کرد.که بخشی از ان صرف نگهداری قوای اشغالگر ان کشور و بخش دیگری صرف کمک به ایران و ارتش قزاق می گردید که دولت روس مسولیت انرا قبلا به عهده داشت (اینگلیسها در میان ایرانیان -سر دنیس رایت-ص389)

کاکس(نماینده دولت بریتانیا در ایران)به این نتیجه رسید که موافقت با میل شاه برای سفر به انگلستان فواید بیشتری دارد از این رو از اوایل فوریه 1919 تلگرامی فرستاد که با مسافرت شاه اعلام موافقت شود.لرد کرزن در حاشیه تلگرام کاکس نوشت که او باید دور نگه داشته شود(منظور شاه ایران از فرانسه است که اینگلیسها از رابطه برقرار کردن ایران با فرانسه وحشت داشتند)... در اوایل ماه اوت احمد شاه ایران را ترک گفت(اینگلیسها در میان ایرانیان -سر دنیس رایت-ص389)

لرد کرزن در سخنرانی خود در تالار شهرداری از موهبتهای اخلاقی و هوشمندی شاه ایران سخن گفت و ابراز داشت که این فضایل موفقیتهای اینده شاه را در سالهای اینده کشورش را نوید می دهد(اینگلیسها در میان ایرانیان-سر دنیس رایت-ص394)

احمد شاه مذاکرات سیاسی را به عهده وزیر امور خارجه ایران گذاشت و او بسیاری از مسایل جاری را با لرد کرزن مورد گفتگو گذاشت(اینگلیسها در میان ایرانیان-سر دنیس رایت-ص395)

سرانجام پس از گذشت 10 ماه از اغاز سفرش(سفر احمد شاه قاجار)و پس از اینکه به وزیران کابینه موجبات کافی برای شکایت از ولخرجی هایش داده شد به ایران بازگشت چند ماه بعد در فوریه 1921/اسفند 1299 کودتای رضا خان سیمای سیاسی ایران را دگرگون ساخت و ناقوس مرگ قرارداد اینگلیسها و ایرانیان را به صدا در اورد(اینگلیسها در میان ایرانیان-سر دنیس رایت-ص396)

این سه که بحکام ثلاثه معروف بودند می دانستند که قرار داد مورد بحث(قرار داد 1919)که دستپخت انها با اینگلیسها است موقعیت ممتازی برای دولت بریتانیا در ایران فراهم می اورد و هرگاه افشا شود ممکن است اسباب گرفتاری شود از این رو برای حفظ جان خود خواستار تضمین نامه ای از اینگلیسها شدند(اینگلیسها در میان ایرانیان-سر دنیس رایت-ص366)

وثوق الدوله 60 هزار لیره و صارم الدوله 40 هزار لیره و نصرت الدوله 30 هزار لیره از اینگلیسها(دستمزد قرارداد 1919)ناز شست گرفته بودند که رضا شاه وقتی به سلطنت نشست این پولها را از اینها پس گرفت(شرح حال رجال ایران ص 350)

وثوق الدوله 200 هزار تومان نصرت الدوله و صارم الدوله صد هزار تومان پول برای معاهده 1919 دریافت کردند(اسناد محرمانه وزارت خارجه بریتانیا منتشره شیخ السلامی قسمت مقدمه ص 18)

دولت ناسیونالیست سید ضیا الدین که پس از کودتای 1299 بر سر کار امد تنها پس از چند ماه قرار داد را بی اعتبار کرد...هرچند سید ضیا الدین و رضا خان رابطه نزدیکی با اینگلیسها داشتند که برای همین عده ای معتقدند که اینگلیسها در کودتا نقش داشتند ولی وقتی به قدرت رسیدند ملاحظه منافع بریتانیا را نکردند و امتیازات اینگلیسها و روسها را یک به یک لغو کردند (اینگلیسها در میان ایرنیان-سر دنیس رایت-ص 367)

روابط نزدیک اینگلیسها با بختیاری ها به سال 1888 و گشایش رود کارون بروی کشتیرانی خارجی بر می گردد.این روابط با ساختن راه کارون رو اهواز به اصفهان که از مناطق وحشی و کوهستانی بختیاری می گذشت(توسط شرکت برادران لینچ) ادامه یافت و با کشف نفت به مقدار قابل بهره برداری توسط اینگلیسها در مسجد سلیمان در سال 1908 که بازهم در قلمرو بختیاری ها بود گرمتر و محکمتر شد.هیچ یک از این دو پروژه بدون حسن نیت و همکاری خوانین بختیاری امکان پذیر نبود.چون در این مناطق دوردست دستخط خوانین از فرامین دولت مرکزی اعتبار بیشتری داشت(اینگلیسها در میان ایرانیان-سر دنیس رایت-ص292)

پیش پرداختی معادل 5 هزار لیره به هرکدام از دو ایل بختیاری(هفت لنگ و چهار لنگ) داده شده بود و اینگلیسها وعده داده بودند در پایان جنگ به هریک از دو ایل 10 هزار لیره دیگر بدهند مشروط بر اینکه بختیاری ها هم تعهدات خود را انجام دهند به این ترتیب بختیاری ها نیز به جمع افراد نور چشمی و مورد حمایت اینگلیسها پیوستند.این خوانین نیز فهمیدند که سر بزنگاه اینگلیسها قادر به حفظ انها در برابر عزم راسخ رضا شاه برای مسلط شدن بر سر تاسر ایران نیستند(اینگلیسها در میان ایرانیان-سر دنیس رایت-ص365)

همه میدانستند که جمع اوری عایدات گمرکات با شیخ خزعل است در 1902 هاردینگ وزیر مختار بریتانیا اجازه دادن تضمین نامه ای با مضمونه اینکه تا زمانی که شیخ بر سر تعهدات خودش با اینگلیسها بماند انها نیز از نفوذشان در تهران استفاده خواهند کرد که ایشان و خانواده ایشان از رسوم موروثی خود بهرمند گردند(منظور مقام شیخ خزعل بصورت مورثی منتقل شود)(اینگلیسیها در میان ایرانیان-سر دنیس رایت-ص362)

با این حال رضا خان لشکر بر سر شیخ خزعل فرستاد که در این قضیه حسن مدرس مخالف شاه بود و پنهانی و اشکارا به خزعل حمایت می رساندبا اینحال رضا شاه را الت دست اینگلیسها می خوانند و مدرس را قهرمان می نامند(کسروی -سرنوشت ایران چه خواهد شد ص20)

اردشیر ریپورتر اسرار دارد که عامل معرفی رضا خان به ایرونساید وی بوده در حالی که در ایرونساید در خاطرات خود به چنین چیزی اشاره نمی کند... کامیبابی رضا خان پی امد اراده و توانایی و شرایط داخلی و خارجی بود و انگیزه اش وطن پرستید(قدرت سلطنت و دیکتاتوری-میخایل روزینسکی-ص 249)

با ورود ایرونساید و اخراج روسها روزی ایرونساید همه فرمانده هان را جمع می کند و توصیه میکند که خلع صلاح شوند.در جوی که همه فرماندها از صلابت این دستور خاموش بودند رضا خان بر می خیزد و با صدای رسا یاداوری می کند که انها تنها تحت امر پادشاه ایران هستند و دستور افسران اینگلیسی را اجرا نخواهند کرد(خاطرات ایرونساید به نفل از تاریخ 20 ساله ایران حسین برمکی)

پس از رفتن هنتسز جای او را در قزاق خانه اسمایس می گیرد و با سید ضیا الدین طباطبایی و کمیته او دست اتحاد می دهد...بالخره با رضا خان امیر پنجه مازندارنی مذاکره می کند و او می پذیرد(حیات یحیی-دولت ابادی-جلد 4 ص 222)

ایرونساید در خاطرات خود چنین می نویسد:
رضا خان عجله دارد که وارد عمل شود او از بیکاری خسته شده...اول می خواستم از او تعهد کتبی بگیرم ولی دیدم بی فایده هست...دو مطلب را برایش روشن ساختم یکی اینکه بخیال نیفتد که ما را از پشت هدف حمله قرار دهد(اینگلیسها را پس از کودتا دور بزند)و دیگری پس از ورود به تهران شاه را از سلطنت بر ندارد

دکتر مصدق در خاطرات خود می نویسد: (رضا شاه بدو چنین گفته)
مرا اینگلیسها روی کار اوردند ولی ندانستند با چه کسی طرف هستند


"نیروی پیاده نظام رو 2 اسفند به حومه تهران رسید. رضاخان به آنها می گوید رعایت احتیاط کنند چون انتظار می رود ژاندارمری مقاومت ورزد. بعد از ظهر آن روز چندین نفر از تهران به اردوی موقت قزاقها آمدند و از رضاخان خواستند توقف کند. این هیئت عبارت بود از معین الملک، منشی خصوصی شاه، ادیب السلطنه(حسین سمیعی) معاون نخست وزیر، کلنل هیگ کفیل مستشار سفارت انگلیس و کلنل هادلستن افسر عالی رتبه انگلیسی که طبق قرارداد 1919 جزو گروه نظامی بریتانیا به ایران آمده بود. رضاخان به درخواست آنها وقعی نمی گذارد و می گوید: مجبوریم به تهران نزد عائله خود بیائیم."(1)

"رضاخان پیش از حرکت به سوی تهران، به آیرون ساید، ژنرال انگلیسی که به تازگی به فرماندهی قزاق ها منصوب شده و افسران ایرانی را جایگزین روسها کرده بود، دو وعده داد: نخست این که عقب نشینی نیروهای انگلیسی را تسهیل کند و دوم این که احمدشاه را سرنگون نکند."(2)

"در روسیه نظری وجود داشت که بر اساس آن کودتای رضاخان را مظهر دگرگونی اجتماعی می دانستند. بنابر همان نظریه این کودتا انقلاب طبقه متوسط شمرده میشد و ارتش هم که از عناصر میهن پرست و روشن همین طبقه که ضد فئودالیته و مخالف شدید نفوذ بریتانیا بودند تشکیل یافته، از نظر مارکسیست ها قدمی رو به جلو بود و به قدرت رسیدن رضاشاه و مبارزه او بر علیه اشراف و اعیان و آخوندها و انگلیسیها را نباید فراموش کرد."(3)

"در 1925 شیخ محمره(خوزستان) که تبعیت از انگلیس ها می کرد شورشی به راه انداخت. رضاخان او را اسیر کرده و به تهران آورد. بعضی می گفتند سردار سپه باید پشتگرمی به روسها داشته باشد. برعکس عده ای دیگر می گفتند بدون رضایت انگلیس ها، سردار سپه نمی توانست شیخ را بگیرد و در حالی که مردم سرگرم این حدسیات مختلف و متناقض بودند، رضاخان حساب ها را بهم زده و توطئه ها را بی اثر کرده و بطرف مقصد پیش می رود."(4)

(1) سیروس غنی، ایران برآمدن رضاخان، ص 195
(2) یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ص 124
(3) جورج لنزوسکی، روسیه و غرب در ایران، ص 123
(4) موریس پرنو، در زیر آسمان ایران، ص 14


رضا خان یک عامل اینگلیسی بود کودتای 1299 طبق اسنادی که دیده ایم و شنیده ایم در ملاقات ژنرال ایرونساید اینگلیسی با رضا خان با حضور سید ضیا الدین طباطبایی برنامه ریزی شده بود...شاپور جی روزی کتابی محرمانه را به من نشان داد که در یک بند ان نوشته شده بود که نایب السلطنه هندوستان می خواست فرد مناسبی برای ایرن پیدا کند و به دستور او شاپور جی رضا خان را پیدا کرد و به نایب السلطنه معرفی کرد(خاطرات ارتشبد فردوست-ص 21)

mmns2001
08-12-2013, 01:35 PM
بهر حال عصر یکشنبه دوم حوت اردوی قزاق به چهار فرسخی تهران به ریاست رضا خان رسید...(سید ضیا الدین)به پیشواز اردوی قزاق می رودو صاحب منصبان اینگلیس نیز او را همراهی می کنند...در این روز بیانیه ای به امضای رضا خان صادر می شود: (به اختصار و گزیده گویی)
در تهران هستیم ما پایتخت را تسخیر نکرده ایم زیرا نتوانستیم اسلحه خود را در جایی بلند کنیم که شهریار مقدس و تاجدار ما(شاه ایران)حضور دارد تنها به تهران امدیم برای اینکه پایتخت خود را پاک و شایسته کنیم که معنی حقیقی سرپرستی و مملکت و مرکزیت و حکومت بدان اطلاق شود.حکومتی که شاهد بدبختی و فلاکت مردم ایران نباشد...حکومتی که برای زینت و تجمل معدودی بدبختی مملکت را تجویز ننماید.حکومتی که بازیچه دست سیاسیون خارجی نباشد...اجازه نخواهیم داد که دشمنان سعادت مملکت بین ما اختلاف و نفاق افکنند.همه شاه پرست و وفادار همه اولاد ایران وهمه خدمتگذار مملکت هستیم.زنده باد شاه ایران زنده پاینده باد ملت ایران قوی و با عظمت باد قشون و قزاقان دلاور ایران(حیات یحیی-دولت ابادی-جلد4-ص 230 و 231)

حکم سید ضیاالدین در ششم اسفند بعد از سه روز از کودتا:
نظر به اعتمادیکه به حسن کفایت و خدمت گذاری جناب سید ضیا الدین داریم وی را به ریاست وزرا برقرار و منصوب فرموده(حیات یحیی-جلد 4 -ص 232)

بیانیه سید ضیا الدین در هشتم اسفند 5 روز پس از کودتا:
هموطنان عزیز پس از پانزده سال مشروطیت که بقیمت گرانبهاترین خون فرزندان ایران خریده شدپس از پانزده سال امتحانات و تجربیات و تحمل انواع مصائب پس از پانزده سال کشمکش با اشکالات غیر قابل تصور داخلی و خارجی وطن ما بروزگاری افکنده شده که نه تنها هیچ یک از سیاستمداران وقت نخواسته اند بار گران مسولیت زمامداری را بعهده گیرند بلکه حتی وکلا رعایت نکرده اند که به وظایف خویش اقدام نمایند و از قبول تحمل این بار استنکاف ورزیده اند... لازم است عمارت متزلزل و لرزانی که مفتخوران در ان اشیانه کرده اند سرنگون گردد...لازم است بنیان عدلیه ما که مرکز جنایات و فجایع گشته نابود گردد...لازم است که قیمت زحمت و مشقت کارگران سنجیده گشته و دوره فلاکت و بدبختی انان به سر اید...لازم است که وضعیت هرج و مرج کنونی مالیه و تشکیلات سویی که مهمترین عامل اخلال ان بوده محو گردد...لازم است مدارس تاسیس گردد...لازم است تجارت و صناعت بطرق علمی تشویق گردد...لازم است امنیت در محوطه شاهی ایران حکمفرما گردد و این تنها در پرتو قشون و قوای امنیه میسر می شود...لازم است یک سیاست شرافتمندانه بر مناسبات ما با دیگر ممالک خارجه حکومت داشته باشد...مناسبت ما با دول خارجه نباید مانع از دوستی با سایرین گردد بنام همین دوستی کاپیتالاسیون را که مخالف استقلال مملکت است را لغو خواهیم کرد...برخی از امتیازاتی را که به اجانب داده شده باید اساسا مورد تجدید نظر قرار گیرد...بخاطر همین اصول است که من لغو قرار داد قرار داد ایران و اینگلیس را مورخه 1919 اعلام میدارم...تخیله ایران از قشون اجانب مهمترین موضوعی است که اساس دوستی ما را با دول همجوار مستحکمتر خواهد نمود(حیات یحیی -جلد 4 -ص232تا2

mmns2001
08-12-2013, 01:36 PM
تحلیل گفتار دوم:

پیش از کودتا 1299 ایران سراسر فقر و بیماری و مرگ و فساد بود.مشروطیت شکست خورده بود و مجلس کاری از پیش نمی برد.گروهها و دسته ها محلی ادعای خودمختاری و قدرت داشتند و ثروتهای ایران را بدست اجانب داده و نازشست می گرفتند.دربار و شاه ایران بی مسولیت و رشوه خوار بود.عملا ایران همچون گوشت قربانی در دست لاشخوران تکه تکه میشد.مردم نیز استحمار شده و تبعیت از متهجرین واپسگرا کرده همواره به روضه خوانی و تعذیه مشغول بودند.گویی گرد مرگ در این کشور پاشیده شده بود.چیزی از دانش و پیشرفت و استقلال و هویت ایرانی نمانده بود.تنها دسته ای روشنفکر چه در داخل و چه در خارج با چاپ روزنامه و کتاب کوشش در بیدار کردن مردم و اصلاح داشتند.
تمام اینها بدلیل نبود یک قدرت مرکزی مقتدر و ملی و سالم بود که بیشتر روشنفکران ایران نیز در انروزگار انرا بارها بازگو کرده بودند.در این بهبوهه تلاشهای سید ضیا الدین و کمیته زرگنده(اهن و پولاد) با چاپ روزنامه و نشریه و فعالیتهای سیاسی اغاز شده بود(و دیگر فعلان چه در انزمان و چه پیش از ان فعالیت می کردند) موج افکار ناسیونالیستی کم کم شکل گرفت تا انجا که در افکار عموم قرارداد 1919 بسیار منفور می نمود.
برای اجرایی کردن این قرار داد کلنل دیکسون وارد عمل شد ولی با مخالفت کلنل اسمایس مواجه گردید اسمایس معتقد بود که اجرایی کردن این قرارداد در این بهبوهه که موج تنفر عوام از اجانب شکل گرفته کاری عقلی نیست و باید سیاست مدارا را در پیش گرفت.بالخره دولت بریتانیا حق را به اسمایس داد و دیکسون را از ایران بیرون کرد.
از طرفی کمیته زرگنده شکل گرفته بود و قدرت سیاسی یافته بود همراهی اسمایس با سید ضیا الدین و کمیته زرگنده که اهداف ناسیونالیستی و ملی گرایی انها بر کسی پوشیده نبود بهترین حرکت برای اینگلیسها بود.اسمایس با سید ضیا الدین و کمیته اش دست اتحاد داده سپس با افسرن قزاق وارد مذاکره شده و با رضا خان هم پیمان شد.اینگلیسها با این خیال که توانایی رضا خان(همانطور که ایرونساید در خاطرات خود نقل می کند :او قویترین مردی است که تا بحال دیده ام) و اقتدار دولت مرکزی که انها را حمایت کند بهتر می تواند منافع انها را در این اوضاع که موج نفرت از اینگلیسها در افکار بود تامین کند.
در این روزها بی اطلاعی ایرونساید و اسمایس از اهداف ضیا الدین و رضا خان و از طرفی فشار رضا خان برای انجام کودتا سبب شد که با دو شرط در جلسه مذاکره ای که ایرونساید و اسمایس و کمیته زرگند و رضا خان حضور داشتند کودتا اجرایی شود توافق انجام میشود و رضا خان با قشون قزاق به سمت تهران حرکت می کند.رضا خان وارد تهران شده و کوشش در ایجاد نظم و همبستگی با ژاندارمری می کند.شاه ایران حکم ریاست قوا را به رضا خان و حکم ریس الوزا را به سید ضیا الدین می دهد.در این شرایط مخاطره امیز و زمانی که هنوز ثباتی حاصل نیامده رضا خان در همان روز نخست بیانیه ای صادر کرده و هدف خود را از امدن به تهران بازستانی حقوق ایران از اجانب (اینگلیسها و روسها)و اصلاح اساسی دولت و متولین و فئودالها و مفتخوران و ... می داند و با این بیانیه ریشخندی به اهداف ایرونساید و اسمایس و کلا اینگلیسها و مفتخوران پر قدرت داخلی ودرباریان و اعضای فاسد مجلس و شورشایان میزند.
پنج روز بعد هنوز مهر حکم سید ضیا الدین خشک نشده وی نیز بیانیه ای صادر کرده و با اهداف رضا خان همراهی کرده و برنامه خود را اصلاح ایران و لغو امتیازات اجانب و مختصر اینکه بازگرداند اقتدار و استقلال و اصلاح امور می خواند.
بهر حال کار کودتا شکل گرفت و به ایرونساید و اسمایس و همراهانشان تنها چند مدال افتخار داده شد برای زحماتشان ولی امتیازات بریتانیا لغو گردید و نور چشمی های انان که حافظ منافعشان در ایران بودند سرکوب شده و ثروت ایران از انها باز ستانده شد.و مهمتر از همه عزت و هویت و استقلال یک ملت به انها باز گردانده شد.

در انتها کلامی از لرد ایرونساید پسر ژنرال ایرونساید را که تاریخ معاصر ایران را می داند و خود او خاطرات ایرانساید را منتشر کرد اینچنین در نامه ای به اسدالله اعلم می گوید:
حقیقتی كه در اینجا رخ مینماید، این است كه یك بار دیگر در تاریخ كهن ایران زمین یك فرد ایرانی میهنپرست قیام كرده است تا میهن خود را از خطرات حفظ كند. رضاشاه كبیر، چنین مردی بود و من به خاطر همكاری پدرم(زنرال ایرونساید) با چنین چهره برجستهای افتخار میكنم37)

Theodor Herzl
08-12-2013, 03:33 PM
رضا شاه در زمان جنگ جهانی‌ دوم طرف هیتلر رو گرفت که ۲ تا دلیل داشته. یکی‌ اینکه فکر میکرد آلمان در جنگ پیروز می‌شه ، یکی‌ دیگه هم اینکه سمپات نازی‌ها بوده ، رادیو برلین فارسی یکی‌ از فعال‌ترین دستگاه‌های جوزف گوبلز برای تبلیغات بود ، در این سند زیر هم می‌بینید که هیتلر شخصاً نوروز رو به رضا شاه تبریک میگه

2264