Anarchy
05-26-2013, 02:59 PM
عشق یزید و حیله معاویه
یزید بن معاویه شبى با یكى از ندیمان پدرش معاویه كه رفیق نام داشت شب نشینى كرده ، و رفیق مشغول سخن گفتن بوده ، و از هر طرف سخنى به میان مى آورد.
یزید مجلس را خلوت و خصوصى دیده ، اظهار میكند: خداوند حكومت پدرم (معاویه) را پایدار داشته ، و عافیت و تندرستى به او عطا نماید. دقت فكر و حسن نظر و راى جمیل او مرا وامیداشت كه در تمام امور خود به صلاح بینى او اتكاء نموده ، و حتى احتیاجى به اظهار نیّات و خواستههاى قلبى خود ندیده ، و در همه امور خود با توجه كامل او توكل و اطمینان داشته باشم ، ولى پدرم با آن علم و حلم و توجهى كه دارد: از صلاح بینى و خیر خواهى من غفلت نموده ، و مخصوصا در یك موضوع مرا به كلى محروم و ضایع كرد. خداوند از خطاها و سیئات اعمال او بگذرد.
- رفیق: خیال مى كنم سوء تفاهم و اشتباهى رخ داده است ؛ زیرا محبت و علاقه شدید و توجه و مهربانى كامل پدرت درباره شما قابل انكار نیست ، و شما خودتان میدانید كه : پدرتان تا چه اندازه نسبت به شما علاقه نشان داده ، و پیوسته آخرین هدفش خوشى و آسایش و رضایت خاطر و بلندى مقام و شوكت شما است .
یزید سرش را پائین انداخته ، و محسوس بود كه : از اظهار خود پشیمان شده ، و به گفته خود نادم است .
رفیق پس از تمام شدن مجلس ، به سوى عمارت معاویه رهسپار گردیده ، و اجازه ملاقات طلبید.
معاویه به خاطر خصوصیتى كه با رفیق (ندیم خود) داشت : فهمید كه شرفیابى او در آن وقت شب از جهت امر لازمى خواهد بود، و روى این لحاظ اجازه داد و رفیق وارد اطاق مخصوص گردید.
رفیق مذاكرات خود را با یزید درمیان گذارده ، و ملال خاطر و تكدر قلب و گلایه و زبان حال او را در پیشگاه معاویه به عرض رسانید.
- معاویه: عجبا، تا به حال كوچكترین عملى كه موجب ناراحتى و تكدر خاطر و كراهیت جانب او باشد از من صورت نگرفته است ، و همیشه خواستارم تا خواستهها و كارهاى او مطابق میل و موافق خواهش و رضایت كامل او انجام پذیرفته ، و هیچگونه درباره او مهربانى و خوبى و احسان مضایقه نكنم .
سپس دستور داد: یزید را پیش او بخوانند.
ندیم معاویه پیش یزید آمده ، و او را به پیشگاه امیر دعوت كرد.
یزید با عجله فرمان پدرش را پذیرفته ، و به سوى او حركت نمود.
یزید خیال كرد كه : این دعوت در این هنگام شب ، به خاطر استشاره كردن و مذاكراتى است كه پیرامون پیش آمدى صورت خواهد گرفت ، زیرا معاویه در كارهاى مشكل و امور سیاسى حكومت خود با یزید استشاره نموده ، و به كمك فكر او آن مشكل را حل میكرد.
یزید به اطاق مخصوص پدرش وارد شده و نشست .
معاویه پس از ملامت و مذمت كردن پسرش یزید، اظهار داشت : من به موجب علاقه شدیدى كه نسبت به تو داشتم تو را بر اشخاص بزرگ و مردان فضیلت و اصحاب رسول اكرم (ص ) برترى داده ، و بر آنها امیر و پیشوا قرار دادم ؛ و مقام و مرتبه تو را بر دیگران ترفیع داده ، و به خاطر گرفتن بیعت براى تو منزلت آنان را پائین تر و كمتر قرار دادم .
یزید در حالیكه از شدت شرمندگى و خجلت غرق عرق بود به سخن آمده گفت : من نمى خواستم در مقابل نعمتها و مهربانیهاى شما كفران ورزم ، من بهخیرخواهى و صلاح بینى و احسان شما اعتراف دارم و چون سخن به اینجا رسیده است ، مجبورم سرّ باطنى خود را افشاء كرده و علت انزجار و گلایه خود را بیان كنم .
همان طور كه معلوم و روشن است ، انسان به خاطر ادامه زندگى خود و براى آسایش و تنظیم امور زندگانى خویش : نیازمند به ازدواج و زناشویى است ، و البته در انتخاب زن لازم است بیش از پیش دقت و توجه كرد. تا زنى كه از هر جهت سزاوار و مناسب است اختیار و انتخاب شود.
من هنگامى كه كمال ادب و زیبائى و حسن سیرت و صورت دختر اسحاق (ارینب) را مى شنیدم ، در دل خود خاطر خواه و علاقه مند و عاشق او شده بودم ، و كوچكترین احتمالى نمیدادم كه از جانب شما مسامحه و سستى و تأخیرى در اختیار و خواستگاری از او رخ بدهد، ولى شما به كلى غفلت ورزیدید، به حدى كه او را از جاى دیگر خواستگاری كرده ، و به عقد (پسر عمویش) عبدالله بن سلام در آمد.
من از این پیش آمد بینهایت متأثر شده و آسایش و طمأنینه خاطر و آرامش را از من سلب نموده ، و با حالت اضطراب و ناراحتى و تشویش به سر میبرم .
محبت و عشق و علاقه ارینب رفته رفته در قلب من بیشتر شده ، و صبر و استقامت را از دلم ربوده است .
آرى صبر من تمام شده ، و بیش از این حوصله استقامت و خوددارى و نگهدارى سرّ ضمیر خویش ندارم .
- معاویه: آرامش قلبت را از دست نداده ، و به من مهلت بده .
- یزید: پس از پایان یافتن و از بین رفتن موضوع، مهلت دادن و فكر كردن و اقدام نمودن چه نتیجه خواهد داشت .
- معاویه: نمیدانم عقل و استقامت و مردانگى تو كجا رفته است .
- یزید: عشق بر خرد غالب شده ، و به خاطر نمایش عشق، عقل و صبر و تقوى و طمائینه دل رخت بر بسته است . و اگر كسى میتوانست در مقابل سیطره عشق ، تقوى و عقل خود را از دست ندهد، البته حضرت داود (ع ) براى این قسمت پیش قدم و مقدم بود، در صورتیكه آن حضرت اظهار عجز و ناتوانى و بى صبرى نموده ، و در مقابل محبتى كه به زنی پیدا كرده بود، اضطراب نفس و تشویق خاطر پیدا كرد.
- معاویه: براى چه مرا پیش از فوت وقت مطلع نكردى ؟
- یزید: خیال نمیكردم محتاج به تذكر باشد، زیرا كه توجه و عطوفت شما را نسبت به خود به اندازه اى شدید و كامل میدیدم كه احتمال غفلت از این قسمت را نمیدادم .
- معاویه: راست است ، ولى باید بیش از پیش خود را حفظ كرده و تقوى و عقل و صبر را از دست داده نداده ، و سرّ ضمیر خود را پیش كسى اظهار ننمائى . شاید بتوانم به مقصد نائل آیم .
معاویه به دریاى فكر غوطه ور شده ، و براى حل این مطالب اندیشه ها و حیله هایى طرح مى كرد.
و ارینب كه از جهت جمال و كمال و شرافت و مال سر آمد زنان زمان خود و شهره آفاق گشته بود، پس از ازدواج كردن با پسر عموى خویش عبدالله بن سلام (از طائفه قریش ) در مملكت عراق با هم زندگانى میكردند.
و عبدالله بن سلام از جانب معاویه مأموریت و حكومتى داشته و داراى فضیلت و مقام و منزلت بلندى بود.
معاویه پس از نقشه كشى ها و اندیشه هاى بسیار، صلاح در این دید كه : نامهای به عبدالله بن سلام نوشته ، و او را به جانب شام احضار نماید.
معاویه به این مضمون نامه نوشت و ارسال كرد: چون نامه من به تو رسید بدون تأخیر به سوى شام حركت كن ، امید است در این سفر خیر بسیار و نتیجه مهمى به تو رسیده ، و نصیب كاملى به دست تو آید.
عبدالله بن سلام پس از رسیدن نامه ، بدون تأخیر به سوى شام حركت كرده ، و در منزلى كه قبلا به اشاره معاویه براى او مهیا شده بود وارد شد.
معاویه ، ابوهریره و ابودرداء (از اصحاب رسول الله ) را احضار نموده ، و پس از مقدمات و ذكر سخنانى چند و رجز خوانیها، گفت : دخترى دارم كه موقع ازدواج او فرا رسیده ، و میخواستم براى انتخاب همسر او، دقت كامل و توجه تمامى به كار برده ، و كسى را انتخاب و در نظر بگیرم كه از جهت فضیلت و دیانت و تقوى و ادب و مروت مورد وثوق و اطمینان من باشد، و به نظر من مصداق این اوصاف شخص عبدالله بن سلام است كه از هر جهت زیبنده و سزاوار است ، و مخصوصا علت اقدام عاجل من این است كه : مبادا پیش از انجام گرفتن این قسمت اجل مرا دریابد، و كسانیكه پس از من امور سلطنت و حكومت را به دست میگیرند، به خاطر عجب و بزرگوارى حكومت و كوچك شمردن دیگران و به بهانه پیدا نكردن هم رتبه و كفو، از تزویج زن ها ممانعت ننمایند.
من میل دارم كه شخصا این قدم را برداشته ، و راه را براى آیندگان روشن كنم ، تا جانشینان من نیز با من هم فكر و هم قدم باشند.
ابوهریره و ابودرداء اظهار تشكر كرده گفتند: البته شما كه صاحب و كاتب رسول الله (ص ) بودید، از هر جهت براى اجراى دستورات واقعى و عمل كردن به احكام حقیقى كه موجب سپاس گذارى و شكر خالق و رضاى او است ، تقدم و اولویت خواهید داشت .
معاویه - پس مناسب میدانم كه شما این نظریه مرا به عبدالله بن سلام ابلاغ نمائید، و البته با دختر من نیز مشورت و مذاكره خواهید نمود، ولى تصور میكنم او هم با فكر و تصویب من مخالفت نكرده و از صلاح دید من خارج نشود.
معاویه پس از بیرون رفتن آن دو نفر، به اندرون كاخ رفته ، و به دختر خود توصیه كرد: هنگامی كه ابوهریره و ابودرداء با او مذاكره نموده ، و او را براى عبدالله بن سلام خطبه و خواستگارى نمایند، در جواب ایشان چنین اظهار كند كه : عبدالله بن سلام بى نهایت مرد زیبنده و مناسب و محترم و پسندیده است فقط مانعى كه در اینقسمت موجود است : بودن زن او ارینب است ، زیرا غیرت و خوى من با این امر سازگار نبوده ، و روى اینجهت میترسم سخنى بگویم یا عملى را مرتكب شوم كه موجب سخط و غضب الهى واقع شده ، و بر عذاب و گرفتاریهاى همیشگى گرفتار آیم : و تا ایشان با ارینب زناشوئى مى كند: این اقدام عملى نخواهد شد.
ابوهریره و ابودرداء نزد عبدالله بن سلام آمده ، و گفتار معاویه را به او ابلاغ نمودند.
عبدالله بن سلام بى نهایت مسرور گشته ، و شروع به عرض تشكر و سپاس گوئى نموده ، و از الطاف و مراحم و توجهات معاویه كه درباره او مبذول شده است بسى اظهار امتنان و خوشحالى نمود.
عبدالله بن سلام پس از این كه در مقابل توجه این نعمت :سپاس خالق را به جا آورد، و از نعمتها و حسن نظر و عطوفت و رحمت معاویه سپاس گوئى كرد تقاضا نمود كه آن دو نفر براى خواستگارى رسمى به پیشگاه معاویه رهسپار شوند.
ابوهریره و ابودرداء به عنوان خواستگاری به پیشگاه معاویه مراجعت نمودند. معاویه اظهار داشت : همان طوركه گفتم من از این وصلت بینهایت خوشوقت و فرحناكم ، و چون لازم است با خود دختر نیز مذاكره شده و نظر و موافقت او را هم تحصیل بنمائیم میباید شما این قسمت را نیز شخصا انجام بدهید.
ابوهریره و ابودرداء به اطاق مخصوص دختر معاویه وارد شده و نظر پدرش معاویه را براى او به تفصیل فهمانیدند.
دختر به همان شكل كه پدرش تعلیم داده بود پاسخ داد.
و در نهایت گفت: عبدالله میتواند همسر و كفو مناسبی باشد فقط تنها مشكلی كه او هست این این كه او صاحب همسر است و من ترس از آن دارم كه من با این كار خود غیرت او را علیه خود برانگیخته و موجب سخط الهی گردم.
ابوهریره و ابودرداء نزد عبدالله بن سلام برگشته ، و جریان مذاكرات خودشان را با معاویه و دخترش را برای او نقل كرده ، گفتند: به نظر ما تنها مانعى كه موجود است ، وجود ارینب است .
عبدالله بن سلام روى سادگى خود، در حضور آن دو نفر، طلاق زن خود ارینب را جارى كرده ، و آنها را شاهد طلاق قرار داد.
ابوهریره و ابودرداء پس از شنیدن صیغه طلاق ، به سوى معاویه مراجعت نموده ، و جریان امر را به او اطلاع دادند.
معاویه كه در این مرتبه حاجت خود را برآورده دید: شروع به غمزه و ناز كرده ، و گفت : من از این عمل به این فوریت متأثر شدم ، عجله و شتاب كردن ایشان سزاوار نبود، بهتر این بود كه ایشان صبر میكردند و بالاخره كار به یك ترتیبى انجام مى گرفت ، البته آن چه مقدر است به وقوع خواهد پیوست ، هر چه بود خوب یا بد گذشته است ، ما باید پیرامون مقدمات و شرائط كار خودمان روى فكر صحیح و نظر صائب به خوبى تأمل كرده ، و سپس تصمیم بگیریم .
معاویه پس از اظهار این مطالب درهم و مبهم گفت : شما مرخص شده و مراجعت نمائید البته آنچه تصمیم گرفتم به اطلاع شما خواهیم رسانید.
معاویه پس از این جریان نامه به پسرش یزید نوشته ، مژده داد كه كارهاى مقدماتى انجام گرفته ، و به مطلوب نزدیك شده ، و اینك عبدالله بن سلام طلاق ارینب را داده است .
پس از چند روز ابوهریره و ابودرداء به سوى معاویه برگشتند.
معاویه اظهار داشت : طوری كه مسبوق شدید، رضایت و موافقت دخترم بایستنى است ، و شما فعلا جریان امر را به او تذكر داده ، و براى تحصیل رضایت و اجازه او وارد مذاكره شوید.
ابوهریره و ابودرداء نزد دختر معاویه آمده ، و پس از این كه فصلى از مراتب و مقامات و فضائل اخلاقى و شخصیت عبدالله بن سلام ذكر نمودند، گفتند: عبدالله بن سلام به خاطر پیشنهاد شما ارینب را طلاق داده و فعلا موافقت و اجازه پدر شما نیز فقط متوقف به رضایت شما است .
دختر معاویه پس از ذكر مقدمات و سخنهاى چند، اظهار كرد: اگر چه تحقق امور وابسته به تقدیرات الهى است ؛ ولى در كارهاى مهم و بزرگ میباید تا ممكن است دقت و فكر نموده ، و روى صبر و تأمل قدم برداشت ، تا موجبات پشیمانى و تاءثر فراهم نیاید، مخصوصا در این موضوع كه سرنوشت آدمى را در زندگانیش معین كند، و من به خداى متعال توكل كرده ، و از او استمداد مى نمایم كه آنچه صلاح و خیر من است وسائل آن را پیش آورد، و البته نتیجه را به عرض شما خواهم رسانید ابوهریره و ابودرداء از مجلس برخاسته ، و دعا كردند كه ، خداوند خیر شما را بخواهد و شما را توفیق و تأیید فرماید.
سپس نزد عبدالله بن سلام آمده ، و جریان امر را نقل نمودند.
عبدالله بن سلام این بیت را خواند:
فان یك صدر هذا الیوم ولى فانّ غدا لناظره قریب
یزید بن معاویه شبى با یكى از ندیمان پدرش معاویه كه رفیق نام داشت شب نشینى كرده ، و رفیق مشغول سخن گفتن بوده ، و از هر طرف سخنى به میان مى آورد.
یزید مجلس را خلوت و خصوصى دیده ، اظهار میكند: خداوند حكومت پدرم (معاویه) را پایدار داشته ، و عافیت و تندرستى به او عطا نماید. دقت فكر و حسن نظر و راى جمیل او مرا وامیداشت كه در تمام امور خود به صلاح بینى او اتكاء نموده ، و حتى احتیاجى به اظهار نیّات و خواستههاى قلبى خود ندیده ، و در همه امور خود با توجه كامل او توكل و اطمینان داشته باشم ، ولى پدرم با آن علم و حلم و توجهى كه دارد: از صلاح بینى و خیر خواهى من غفلت نموده ، و مخصوصا در یك موضوع مرا به كلى محروم و ضایع كرد. خداوند از خطاها و سیئات اعمال او بگذرد.
- رفیق: خیال مى كنم سوء تفاهم و اشتباهى رخ داده است ؛ زیرا محبت و علاقه شدید و توجه و مهربانى كامل پدرت درباره شما قابل انكار نیست ، و شما خودتان میدانید كه : پدرتان تا چه اندازه نسبت به شما علاقه نشان داده ، و پیوسته آخرین هدفش خوشى و آسایش و رضایت خاطر و بلندى مقام و شوكت شما است .
یزید سرش را پائین انداخته ، و محسوس بود كه : از اظهار خود پشیمان شده ، و به گفته خود نادم است .
رفیق پس از تمام شدن مجلس ، به سوى عمارت معاویه رهسپار گردیده ، و اجازه ملاقات طلبید.
معاویه به خاطر خصوصیتى كه با رفیق (ندیم خود) داشت : فهمید كه شرفیابى او در آن وقت شب از جهت امر لازمى خواهد بود، و روى این لحاظ اجازه داد و رفیق وارد اطاق مخصوص گردید.
رفیق مذاكرات خود را با یزید درمیان گذارده ، و ملال خاطر و تكدر قلب و گلایه و زبان حال او را در پیشگاه معاویه به عرض رسانید.
- معاویه: عجبا، تا به حال كوچكترین عملى كه موجب ناراحتى و تكدر خاطر و كراهیت جانب او باشد از من صورت نگرفته است ، و همیشه خواستارم تا خواستهها و كارهاى او مطابق میل و موافق خواهش و رضایت كامل او انجام پذیرفته ، و هیچگونه درباره او مهربانى و خوبى و احسان مضایقه نكنم .
سپس دستور داد: یزید را پیش او بخوانند.
ندیم معاویه پیش یزید آمده ، و او را به پیشگاه امیر دعوت كرد.
یزید با عجله فرمان پدرش را پذیرفته ، و به سوى او حركت نمود.
یزید خیال كرد كه : این دعوت در این هنگام شب ، به خاطر استشاره كردن و مذاكراتى است كه پیرامون پیش آمدى صورت خواهد گرفت ، زیرا معاویه در كارهاى مشكل و امور سیاسى حكومت خود با یزید استشاره نموده ، و به كمك فكر او آن مشكل را حل میكرد.
یزید به اطاق مخصوص پدرش وارد شده و نشست .
معاویه پس از ملامت و مذمت كردن پسرش یزید، اظهار داشت : من به موجب علاقه شدیدى كه نسبت به تو داشتم تو را بر اشخاص بزرگ و مردان فضیلت و اصحاب رسول اكرم (ص ) برترى داده ، و بر آنها امیر و پیشوا قرار دادم ؛ و مقام و مرتبه تو را بر دیگران ترفیع داده ، و به خاطر گرفتن بیعت براى تو منزلت آنان را پائین تر و كمتر قرار دادم .
یزید در حالیكه از شدت شرمندگى و خجلت غرق عرق بود به سخن آمده گفت : من نمى خواستم در مقابل نعمتها و مهربانیهاى شما كفران ورزم ، من بهخیرخواهى و صلاح بینى و احسان شما اعتراف دارم و چون سخن به اینجا رسیده است ، مجبورم سرّ باطنى خود را افشاء كرده و علت انزجار و گلایه خود را بیان كنم .
همان طور كه معلوم و روشن است ، انسان به خاطر ادامه زندگى خود و براى آسایش و تنظیم امور زندگانى خویش : نیازمند به ازدواج و زناشویى است ، و البته در انتخاب زن لازم است بیش از پیش دقت و توجه كرد. تا زنى كه از هر جهت سزاوار و مناسب است اختیار و انتخاب شود.
من هنگامى كه كمال ادب و زیبائى و حسن سیرت و صورت دختر اسحاق (ارینب) را مى شنیدم ، در دل خود خاطر خواه و علاقه مند و عاشق او شده بودم ، و كوچكترین احتمالى نمیدادم كه از جانب شما مسامحه و سستى و تأخیرى در اختیار و خواستگاری از او رخ بدهد، ولى شما به كلى غفلت ورزیدید، به حدى كه او را از جاى دیگر خواستگاری كرده ، و به عقد (پسر عمویش) عبدالله بن سلام در آمد.
من از این پیش آمد بینهایت متأثر شده و آسایش و طمأنینه خاطر و آرامش را از من سلب نموده ، و با حالت اضطراب و ناراحتى و تشویش به سر میبرم .
محبت و عشق و علاقه ارینب رفته رفته در قلب من بیشتر شده ، و صبر و استقامت را از دلم ربوده است .
آرى صبر من تمام شده ، و بیش از این حوصله استقامت و خوددارى و نگهدارى سرّ ضمیر خویش ندارم .
- معاویه: آرامش قلبت را از دست نداده ، و به من مهلت بده .
- یزید: پس از پایان یافتن و از بین رفتن موضوع، مهلت دادن و فكر كردن و اقدام نمودن چه نتیجه خواهد داشت .
- معاویه: نمیدانم عقل و استقامت و مردانگى تو كجا رفته است .
- یزید: عشق بر خرد غالب شده ، و به خاطر نمایش عشق، عقل و صبر و تقوى و طمائینه دل رخت بر بسته است . و اگر كسى میتوانست در مقابل سیطره عشق ، تقوى و عقل خود را از دست ندهد، البته حضرت داود (ع ) براى این قسمت پیش قدم و مقدم بود، در صورتیكه آن حضرت اظهار عجز و ناتوانى و بى صبرى نموده ، و در مقابل محبتى كه به زنی پیدا كرده بود، اضطراب نفس و تشویق خاطر پیدا كرد.
- معاویه: براى چه مرا پیش از فوت وقت مطلع نكردى ؟
- یزید: خیال نمیكردم محتاج به تذكر باشد، زیرا كه توجه و عطوفت شما را نسبت به خود به اندازه اى شدید و كامل میدیدم كه احتمال غفلت از این قسمت را نمیدادم .
- معاویه: راست است ، ولى باید بیش از پیش خود را حفظ كرده و تقوى و عقل و صبر را از دست داده نداده ، و سرّ ضمیر خود را پیش كسى اظهار ننمائى . شاید بتوانم به مقصد نائل آیم .
معاویه به دریاى فكر غوطه ور شده ، و براى حل این مطالب اندیشه ها و حیله هایى طرح مى كرد.
و ارینب كه از جهت جمال و كمال و شرافت و مال سر آمد زنان زمان خود و شهره آفاق گشته بود، پس از ازدواج كردن با پسر عموى خویش عبدالله بن سلام (از طائفه قریش ) در مملكت عراق با هم زندگانى میكردند.
و عبدالله بن سلام از جانب معاویه مأموریت و حكومتى داشته و داراى فضیلت و مقام و منزلت بلندى بود.
معاویه پس از نقشه كشى ها و اندیشه هاى بسیار، صلاح در این دید كه : نامهای به عبدالله بن سلام نوشته ، و او را به جانب شام احضار نماید.
معاویه به این مضمون نامه نوشت و ارسال كرد: چون نامه من به تو رسید بدون تأخیر به سوى شام حركت كن ، امید است در این سفر خیر بسیار و نتیجه مهمى به تو رسیده ، و نصیب كاملى به دست تو آید.
عبدالله بن سلام پس از رسیدن نامه ، بدون تأخیر به سوى شام حركت كرده ، و در منزلى كه قبلا به اشاره معاویه براى او مهیا شده بود وارد شد.
معاویه ، ابوهریره و ابودرداء (از اصحاب رسول الله ) را احضار نموده ، و پس از مقدمات و ذكر سخنانى چند و رجز خوانیها، گفت : دخترى دارم كه موقع ازدواج او فرا رسیده ، و میخواستم براى انتخاب همسر او، دقت كامل و توجه تمامى به كار برده ، و كسى را انتخاب و در نظر بگیرم كه از جهت فضیلت و دیانت و تقوى و ادب و مروت مورد وثوق و اطمینان من باشد، و به نظر من مصداق این اوصاف شخص عبدالله بن سلام است كه از هر جهت زیبنده و سزاوار است ، و مخصوصا علت اقدام عاجل من این است كه : مبادا پیش از انجام گرفتن این قسمت اجل مرا دریابد، و كسانیكه پس از من امور سلطنت و حكومت را به دست میگیرند، به خاطر عجب و بزرگوارى حكومت و كوچك شمردن دیگران و به بهانه پیدا نكردن هم رتبه و كفو، از تزویج زن ها ممانعت ننمایند.
من میل دارم كه شخصا این قدم را برداشته ، و راه را براى آیندگان روشن كنم ، تا جانشینان من نیز با من هم فكر و هم قدم باشند.
ابوهریره و ابودرداء اظهار تشكر كرده گفتند: البته شما كه صاحب و كاتب رسول الله (ص ) بودید، از هر جهت براى اجراى دستورات واقعى و عمل كردن به احكام حقیقى كه موجب سپاس گذارى و شكر خالق و رضاى او است ، تقدم و اولویت خواهید داشت .
معاویه - پس مناسب میدانم كه شما این نظریه مرا به عبدالله بن سلام ابلاغ نمائید، و البته با دختر من نیز مشورت و مذاكره خواهید نمود، ولى تصور میكنم او هم با فكر و تصویب من مخالفت نكرده و از صلاح دید من خارج نشود.
معاویه پس از بیرون رفتن آن دو نفر، به اندرون كاخ رفته ، و به دختر خود توصیه كرد: هنگامی كه ابوهریره و ابودرداء با او مذاكره نموده ، و او را براى عبدالله بن سلام خطبه و خواستگارى نمایند، در جواب ایشان چنین اظهار كند كه : عبدالله بن سلام بى نهایت مرد زیبنده و مناسب و محترم و پسندیده است فقط مانعى كه در اینقسمت موجود است : بودن زن او ارینب است ، زیرا غیرت و خوى من با این امر سازگار نبوده ، و روى اینجهت میترسم سخنى بگویم یا عملى را مرتكب شوم كه موجب سخط و غضب الهى واقع شده ، و بر عذاب و گرفتاریهاى همیشگى گرفتار آیم : و تا ایشان با ارینب زناشوئى مى كند: این اقدام عملى نخواهد شد.
ابوهریره و ابودرداء نزد عبدالله بن سلام آمده ، و گفتار معاویه را به او ابلاغ نمودند.
عبدالله بن سلام بى نهایت مسرور گشته ، و شروع به عرض تشكر و سپاس گوئى نموده ، و از الطاف و مراحم و توجهات معاویه كه درباره او مبذول شده است بسى اظهار امتنان و خوشحالى نمود.
عبدالله بن سلام پس از این كه در مقابل توجه این نعمت :سپاس خالق را به جا آورد، و از نعمتها و حسن نظر و عطوفت و رحمت معاویه سپاس گوئى كرد تقاضا نمود كه آن دو نفر براى خواستگارى رسمى به پیشگاه معاویه رهسپار شوند.
ابوهریره و ابودرداء به عنوان خواستگاری به پیشگاه معاویه مراجعت نمودند. معاویه اظهار داشت : همان طوركه گفتم من از این وصلت بینهایت خوشوقت و فرحناكم ، و چون لازم است با خود دختر نیز مذاكره شده و نظر و موافقت او را هم تحصیل بنمائیم میباید شما این قسمت را نیز شخصا انجام بدهید.
ابوهریره و ابودرداء به اطاق مخصوص دختر معاویه وارد شده و نظر پدرش معاویه را براى او به تفصیل فهمانیدند.
دختر به همان شكل كه پدرش تعلیم داده بود پاسخ داد.
و در نهایت گفت: عبدالله میتواند همسر و كفو مناسبی باشد فقط تنها مشكلی كه او هست این این كه او صاحب همسر است و من ترس از آن دارم كه من با این كار خود غیرت او را علیه خود برانگیخته و موجب سخط الهی گردم.
ابوهریره و ابودرداء نزد عبدالله بن سلام برگشته ، و جریان مذاكرات خودشان را با معاویه و دخترش را برای او نقل كرده ، گفتند: به نظر ما تنها مانعى كه موجود است ، وجود ارینب است .
عبدالله بن سلام روى سادگى خود، در حضور آن دو نفر، طلاق زن خود ارینب را جارى كرده ، و آنها را شاهد طلاق قرار داد.
ابوهریره و ابودرداء پس از شنیدن صیغه طلاق ، به سوى معاویه مراجعت نموده ، و جریان امر را به او اطلاع دادند.
معاویه كه در این مرتبه حاجت خود را برآورده دید: شروع به غمزه و ناز كرده ، و گفت : من از این عمل به این فوریت متأثر شدم ، عجله و شتاب كردن ایشان سزاوار نبود، بهتر این بود كه ایشان صبر میكردند و بالاخره كار به یك ترتیبى انجام مى گرفت ، البته آن چه مقدر است به وقوع خواهد پیوست ، هر چه بود خوب یا بد گذشته است ، ما باید پیرامون مقدمات و شرائط كار خودمان روى فكر صحیح و نظر صائب به خوبى تأمل كرده ، و سپس تصمیم بگیریم .
معاویه پس از اظهار این مطالب درهم و مبهم گفت : شما مرخص شده و مراجعت نمائید البته آنچه تصمیم گرفتم به اطلاع شما خواهیم رسانید.
معاویه پس از این جریان نامه به پسرش یزید نوشته ، مژده داد كه كارهاى مقدماتى انجام گرفته ، و به مطلوب نزدیك شده ، و اینك عبدالله بن سلام طلاق ارینب را داده است .
پس از چند روز ابوهریره و ابودرداء به سوى معاویه برگشتند.
معاویه اظهار داشت : طوری كه مسبوق شدید، رضایت و موافقت دخترم بایستنى است ، و شما فعلا جریان امر را به او تذكر داده ، و براى تحصیل رضایت و اجازه او وارد مذاكره شوید.
ابوهریره و ابودرداء نزد دختر معاویه آمده ، و پس از این كه فصلى از مراتب و مقامات و فضائل اخلاقى و شخصیت عبدالله بن سلام ذكر نمودند، گفتند: عبدالله بن سلام به خاطر پیشنهاد شما ارینب را طلاق داده و فعلا موافقت و اجازه پدر شما نیز فقط متوقف به رضایت شما است .
دختر معاویه پس از ذكر مقدمات و سخنهاى چند، اظهار كرد: اگر چه تحقق امور وابسته به تقدیرات الهى است ؛ ولى در كارهاى مهم و بزرگ میباید تا ممكن است دقت و فكر نموده ، و روى صبر و تأمل قدم برداشت ، تا موجبات پشیمانى و تاءثر فراهم نیاید، مخصوصا در این موضوع كه سرنوشت آدمى را در زندگانیش معین كند، و من به خداى متعال توكل كرده ، و از او استمداد مى نمایم كه آنچه صلاح و خیر من است وسائل آن را پیش آورد، و البته نتیجه را به عرض شما خواهم رسانید ابوهریره و ابودرداء از مجلس برخاسته ، و دعا كردند كه ، خداوند خیر شما را بخواهد و شما را توفیق و تأیید فرماید.
سپس نزد عبدالله بن سلام آمده ، و جریان امر را نقل نمودند.
عبدالله بن سلام این بیت را خواند:
فان یك صدر هذا الیوم ولى فانّ غدا لناظره قریب