PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : زنان و فلسفه



iranbanoo
04-14-2013, 02:14 AM
از آنجایی که کار فلسفه اندیشه و وادار به اندیشیدن است و همینطور پیرو بحث هایی که پیرامون زنان و اندیشه ی زنان شده فکر کردم بد نباشد نوع اندیشه ی زنان را در فلسفه به بحث و بررسی بنشینیم.
در این جستار همزمان با اینکه به تاریخ فلسفه و روندی که اندیشه ی مردان به آن روح بخشیده را نگاهی بیندازیم جای خالی تفکرات زنانه و اندیشه ی انان را نیز بررسی خواهد شد.
برای مقدمه شایسته دانستم تحلیلی از خانم نوشین شاهنده که به تفکر ات زنانه در فلسفه کرده اند را آغاز گر این جستار کنم



به نظر می رسد كه ارتباط زنان با فلسفه ارتباطی دوگانه است. این دوگانگی را می توان از یك سو در ارتباط زنان با تاریخ و «سنت فلسفی» دانست و از سوی دیگر در ارتباط ایشان با «تفكر فلسفی». تردیدی نیست كه در فلسفه – دست كم فلسفه ی قانونی (canonical philosophy) – تعصبی مردانه وجود دارد، تعصبی كه همواره زنان را بر آن داشته است تا سنت فلسفی را همچون سنتی زن ستیز دریابند. این زن ستیزی گاه در آثار و آرای فیلسوفان بسیار صریح و آشكار است و گاه نیز اندیشه های این فیلسوفان چنان است كه دست كم می توان گفت قابلیت تفاسیر جنسیتی را داشته و بیانگر تبعیضی جنسیتی در سنت فلسفی اند. اما آنجا كه زنان را در ارتباط با تفكر فلسفی قرار می دهیم، می توانیم دریافت كه زنان همواره در سراسر عرصه ی تفكر فلسفی حضور داشته اند، آنچنان كه تكرار این پرسش كه چرا زنان اندكی در فلسفه وجود داشته اند، پرسشی درست نمی نماید. مگر تعداد مردان در این عرصه چقدر است؟ تاكنون و تا به امروز، فلسفه در نسبت با سایر علوم و معارف همواره در رده ی اقلیت قرار داشته است. بدیهی است كه زنان در سنت فلسفی از امتیازات كمتری نسبت به مردان برخوردار بوده و در ارتباطی نابرابر با آنها به سر برده اند؛ اما ویژگی «خردمندی» زنان در عرصه ی تفكر فلسفی، شاید بتواند جایگاه شایسته تری را بدانها بخشد. بخش نخست (تز)، یعنی «زنان و سنت فلسفی»، تبیین و گزارش تاریخی مختصری از مطرودسازی و حذف زنان از این كانون را به دست خواهد داد و بخش دوم (آنتی تز)، یعنی «زنان و تفكر فلسفی»، با استفاده از تفاوت بین مفاهیم «فهم» و «خرد» از دیدگاه كانت و هگل و نیز با استفاده از روش «دیالكتیك» هگلی به این استدلال می پردازد كه آیا تفكر زنانه می تواند تفكری بالذات فیلسوفانه باشد؟ تفكری كه شاید بتواند نویدبخش «یگانگی آرام و بی كم و كاستی» باشد – آنچنان كه هگل اذعان می داشت و آنگاه «جهانی بی دغدغه، بی كم و كاست و بی هیچ اختلاف درونی»، كه شاید بتواند نتیجه ی چنین تفكری باشد، حاصل شدنی؟ افزون بر این، این پرسش مطرح است كه آیا روش دیالكتیكی هگل می تواند راهی برای نفی دوآلیسم و سلسله مراتب ارزشی آن باشد كه تاكنون زنان را به حاشیه كشانده، نادیده انگاشته و حتی حذف كرده است؟ بخش پایانی (سنتز) نیز به بررسی این امر می پردازد كه چگونه شخصیت دوجنسیتی زنان و روش دیالكتیكی تفكر ایشان و در نتیجه خردمندی برآمده از آن می تواند دوپاره گی های معاصر جنسیتی را در عرصه ی اجتماع یگانه كرده و در فرایند توسعه ی پایدار جامعه عهده دار نقشی مهم باشد.
الف) زنان و سنت فلسفی
بی شك سنت فلسفی، از افلاطون گرفته تا كانت و حتی پیش از افلاطون (فیثاغورس) و پس از كانت (هگل)، سنتی زن ستیز بوده است؛ زن ستیزی یی مرسوم و متداول كه همچون میراثی از پیشینیان برای آیندگان به ودیعه نهاده شده است. اگر از فلسفه ی باستان آغاز و سراسر سنت و تاریخ فلسفه را نگاهی كنیم، به طور كلی درمی یابیم كه «مردان»، «فرهنگ»، «ذهن»، و «عقل» را بر «زنان»، «طبیعت»، «جسم»، و «احساس» برتری داده شده اند. از عصر پیش سقراطی تاكنون، تفكر سلسله مراتبی (hierarchy) ارزش ها، یعنی این فرض كه تفاوت و تضاد چنین سلسله مراتبی را تبدیل به میزان و معیاری (norm) در فلسفه كرده، اساس بسیاری از تحقیقات فلسفی بوده است. برای مثال. به تصور فیثاغوریان، جهان آمیزه یی بود از اصول مرتبط با صورت متعین كه از نظر آنها خوب بود و اصول دیگری كه آنها را با صورت نداشتن یا چیزهای نامحدود، نامنظم یا بی نظم، مرتبط می دانستند و بد یا پست می شمردند. فیثاغوریان جدولی را تنظیم كرده بودند كه اساس آن بر تفاوت بین اعداد فرد و زوج مبتنی بود و یك طرف این جدول بر طرف دیگر برتری داشت و علت آن برتری هم در رابطه یی بود كه با تضاد بین صورت و بی صورتی یا همان تمایز صورت و ماده نشان داده می شد كه از اصول اولیه ی تفكر فیثاغوریان بود. این جدول حاوی ده قسم اضداد بود: فرد/ زوج، محدود/ نامحدود، واحد/ كثیر، راست/ چپ، سكون/ حركت، مستقیم/ منحنی، روشن/ تاریك، خوب/ بد، مربع/ مستطیل، و بالاخره مرد/ زن. یعنی بدین ترتیب، هر چیز خوب، خیر، پسندیده و نیكو با مردان در یك طرف قرار می گرفت و هر آنچه بد، شر و ناپسند بود با زنان در سوی دیگر. همین نگاه سلسله مراتبی و عمودی (vertical) بعدها نیز در آرای سقراط، افلاطون، ارسطو، آكویناس و... تكرار شد و در دكارت به اوج خود رسید؛ آنچنانكه تبدیل به مقیاسی (criterion) در فلسفه و در عین حال منجر به اشتقاق و دوپاره گی یی (dichotomy) در آن و در نهایت رسوب كردن تفكری از بنیان دوآلیستی در سنت و تفكر فلسفی شد؛ دوگانگی یی كه هنوز هم فلسفه از آن رهایی كامل نیافته است. بدین سان، سنت ما – چه به طور صریح و چه از طریق تصاویر و استعارات – به ما می گوید كه فلسفه فی حد ذاته و ملاك ها و معیارهایش، همچون عقلانیت و ابژكتیویته، همیشه هر آن چیزی را كه همراه با زنان و زنانگی بوده، حذف كرده و كنار گذاشته و حتی برای آنها هویتی مردانه قائل شده؛ یا دست كم، «جنسیت» را با معیارهای اصلی خود همراه ساخته است. تاكنون سنت فلسفی با استفاده از دو ابزار «انحصارطلبی/ مطرودسازی» (exclusion) و «عینی نگری/ ابژه سازی» (objectification)، در طول تاریخ به این استدلال پرداخته است كه فلسفه و فلسفه ورزی قلمرویی به تمام معنی مردانه است، قلمرویی كه زنان به واسطه ی داشتن ویژگی ها و صفاتی فرومایه و حقیرانه – كه آن ویژگی ها را نیز خود فیلسوفان مرد تعریف كرده و خاص جنس زن دانسته اند – قادر به ورود و حضور در این عرصه نیستند. اما این نكته را نیز فراموش نكنیم كه اگر مردان در طول تاریخ فلسفه را محدود كرده اند، این امر به معنای محدود بودن خود فلسفه و تفكر فلسفی نیست.
ب) زنان و تفكر فلسفی
اگر همچون كانت فلسفه را «آموختن اندیشیدن و نه آموختن اندیشه ها» بدانیم و اگر همچون هگل روش درست در تفكر فلسفی را روشی بدانیم كه حقیقت و ضدحقیقت، درست و نادرست و خوب و بد همه را در نظر بگیرد، بدین معنا می توان گفت كه زنان همواره در متن فلسفه و تفكر فلسفی حضور داشته اند. دیالكتیك «خدایگان و بنده»ی هگل به ما می آموزد كه چگونه بنده به این دلیل كه باید هم به شناسایی خدایگان و هم به شناسایی خویش پردازد و در واقع هم چشم اندازهای خدایگان و هم چشم اندازهای خودش را داشته باشد، می تواند همواره دو حوزه ی مختلف را با یكدیگر تلفیق كند. سیمون دوبووار كه برای اولین بار در كتاب جنس دوم خود، برای نشان دادن رابطه ی بین مرد و زن از دیالكتیك خدایگان و بنده ی هگل استفاده كرد، اظهار داشت كه اگرچه زن به راستی بنده ی مرد نیست، با وجود این، حدود آگاهی و بصیرت و بینش اش همواره همچون یك برده قلمداد شده و در طول تاریخ، زن نه در راستای برابری با مرد زیسته و نه برابر با او تشخیص داده و به رسمیت شناخته شده است. هر چند كه برخی استفاده از چنین مدلی را برای نشان دادن رابطه ی بین مرد و زن درست نمی دانند و معتقدند كه دیالكتیك خدایگان و بنده ی هگل، دیالكتیكی است كه فقط بین «مردان» صورت می گیرد و اساساَ «زنان» و «بردگان» را نمی توان در یك ردیف قرار داد؛ چرا كه با این كار در عمل قول به بردگی زنان را پذیرفته ایم و حال آنكه در فلسفه ی هگل «زن» و «برده» هر یك ارتباطات بسیار متفاوتی را با «زندگی»، «مرگ»، و «كار» دارند؛ با وجود این، به نظر می رسد كه زنان همواره با استفاده از تفكری دیالكتیكی كه معتقد به جمع اضداد و تلفیق چندگانگی هاست، توانسته اند زیستی خرمندانه داشته باشند، حال آنكه اغلب مردان بیش تر در عرصه ی تفكری علمی و استنتاجی باقی مانده اند. شاید بتوان این امر را با تفاوتی كه كانت و هگل میان «فاهمه» و «خرد» می گذارند و روشی را كه به ترتیب برای هر یك برمی شمرند، یعنی روش «تحلیلی» و «تركیبی» یا «دیالكتیكی»، نشان داد. موضوع فاهمه، همچنان كه كانت می گوید «گوناگونی نگرش های حسی» است، حال آنكه موضوع خرد «یگانگی و هدایت فهم به سوی وحدت بیشتر» است. فاهمه امور متكثر را شناسایی می كند اما نمی تواند وحدت و انسجامی را میان آنها قائل شود و این كار خرد است كه می تواند این تكثرات را نظم و وحدت بخشد و منسجم سازد. بدین ترتیب، اگر بپذیریم كه زنان همواره خواسته یا ناخواسته دیالكتیكی و در نتیجه خردمندانه اندیشیده اند، می توانیم گفت كه آنان به روش درست در تفكر فلسفی دست یافته و همواره فیلسوفانه اندیشیده اند. افزون بر این، به نظر می رسد كه روش دیالكتیكی هگل می تواند به حل دوآلیسم و تفكر ثنویت گرای آن منجر شود، ویژگی یی كه می توان گفت زنان بیشتر دارای آن اند. در واقع، پدیدارشناسی روح هگل، سعی در به چالش كشاندن جفت های متناقض دارد؛ یعنی همان دوآلیسمی كه بین ذهن و ماده، كلی و جزئی، تاریخ و طبیعت، سوژه و ابژه، خود و دیگری، و بالاخره مرد و زن وجود دارد. روش درست اندیشیدن فلسفی یعنی تفكر دیالكتیكی می تواند به رفع دوآلیسمی بیانجامد كه اساس فلسفه ی سنتی را شكل داده است. از همین رو است كه برخی بر این باورند كه برخورد مرد و زن نه همچون نبردی است كه بین خدایگان و بنده صورت می گیرد كه در آنجا خدایگان و بنده هر یك موجودیتی متفاوت و نابرابرند، بلكه ازدواج و وصلتی است میان مرد و زن و این وحدت و یكپارچگی بسیار دور است از جنگ میان جنس ها. این بدان معنا است كه وحدت مرد و زن در این مرحله می تواند سبب پیشرفت و توسعه ی هر چه بیشتر انسان و جامعه ی انسانی شود.
ج) ضرورت فلسفی حضور و مشاركت زنان در جامعه
فلسفه باید در خدمت دگرگون ساختن آیین كار جامعه ی بشری باشد؛ دست كم این همان چیزی است كه فیلسوف – جامعه شناسان معاصر در پی آن اند. امروزه دیگر روشن اندیشان جوامع نمی توانند از كشاكش واقعیات اجتماعی به آرامش «برج عاج» فلسفه پناه برند. فلسفه ناگزیر به ورود در جریان زندگی است و نمی تواند در عرصه ی تأملات نظری صرف باقی بماند. از آنجا كه بخشی از زندگی اندیشیده ی اجتماعی زنان متأثر از آرای فلسفی است ... تدقیق در آنها می تواند راهگشای تكوین جامعه یی انسانی مركب از زنان و مردانی باشد كه با تمرین تعمیم تجربیات جهانی به شرایط زندگی خود تا رهایی از محدودیت های ناخواسته ی تاریخی – اجتماعی گام برمی دارند و طغیان های هیجانی را با جنبشی اندیشیده به سوی برابری و آزادی انسانی به پیش می رانند. برای مثال، برخورد دیالكتیكی با شرایط زندگی در این پرتو از یك سو زنان را از یوغ اندیشه های وحدت گرا و در نتیجه وابسته ساز به مردان و نظام مردسالاری می رهاند و از طرفی با تقویت خودشناسی زنانه حضور «جنس دوم» را در عرصه ی مناسبات اجتماعی تقویت می كند. از منظری فلسفی – همچنان كه گذشت – ذهن فهیم مردانه وحدت اضداد را ناممكن می انگارد و به چندگانگی یا دست كم دوگانگی آن معتقد است. در مقابل، ذهن خردمند زنانه معتقد به یگانگی و وحدت اضداد است و می تواند چندپاره گی و گسست ها را انسجام بخشیده و آنها را تحت مقوله یی كلی وحدت و نظم بخشد. از همین رو است كه حضور فلسفی – اجتماعی زنان در عرصه های متفاوت جامعه می تواند به حل چندگانگی ها و تناقضات برآمده از نگاه یكسویه ی فاهمه ی مردانه برآید. بنابراین، در حالی كه فهم به درك حقیقت كامل نمی رسد، خرد به درك پیوند و یكسانی جدایی ها و نایكسانی ها نائل می آید. فهم وظیفه ی مهمی دارد، ولی چنین می انگارد كه همه ی حقیقت را می یابد و لذا این خودفریبی او را شایسته ی اصلاح توسط خرد می سازد. ذهن خردمند اما در این میان نمودار بازگشت برابری جنسیتی به واسطه ی ضرورت مشاركت اجتماعی زنان و مردان در نظام اجتماعی است. وحدت ناشی از این جامعیت ضدین اما در كنار تفكیك پذیری ثغور شخصیتی زنان و مردان باقی می ماند و بنابراین وجود وابسته ی زن و مرد به طور مكمل، ولی در حدودی مشخصاً كاركردی، ساخت توسعه ی اجتماعی را رقم می زند. بدین سان، شاید بتوان دریافت كه تفكر خردمندانه ی زنانه، تفكری كل نگر است كه می تواند به چندگونگی های مختلف در عرصه ی اجتماع پایان دهد و در نتیجه نویدبخش جامعه یی یكپارچه و منسجم باشد(نوشین شاهنده)

Dariush
04-14-2013, 06:33 AM
فعلا همان دو بخش اولش را خواندیم و بس مشعوف شدیم از این سخنان. بقیه را حوصله‌مان نکشید از بس که فمنیستی بود.تلاش برای اینکه نشان داده شود نگاهِ فلسفی و متدهای نقدِ فلسفی را مردان برای خودشان نگه داشته‌اند و گیت‌هایش را بر روی زنان بسته‌اند مضحک‌ترین چیزی بود که میشد در این مورد گفت.فلسفه اتفاقا از همگانی‌ترین نوع علوم است (چیزی شبیه به تاریخ) که وابسته به تحصیلاتِ آکادامیک نیست و هر کس را توانِ آن هست که ترفی از این توشه بربندد.این جملاتِ زیر براستی آدم را به یادِ مانیفستِ فمنیست‌ها می‌اندازد:


تردیدی نیست كه در فلسفه – دست كم فلسفه ی قانونی (canonical philosophy) – تعصبی مردانه وجود دارد، تعصبی كه همواره زنان را بر آن داشته است تا سنت فلسفی را همچون سنتی زن ستیز دریابند. این زن ستیزی گاه در آثار و آرای فیلسوفان بسیار صریح و آشكار است و گاه نیز اندیشه های این فیلسوفان چنان است كه دست كم می توان گفت قابلیت تفاسیر جنسیتی را داشته و بیانگر تبعیضی جنسیتی در سنت فلسفی اند.


بدیهی است كه زنان در سنت فلسفی از امتیازات كمتری نسبت به مردان برخوردار بوده و در ارتباطی نابرابر با آنها به سر برده اند

با اجازه‌ی شما من آثارِ چندین فیلسوف را خوانده‌ام و هیچ گونه نگاهِ جنسیتی در آنها نیافته‌ام .در میانِ فیلسوفانی که اکنون به یاد دارم تنها نیچه، شوپنهاور، افلاطون ، ارسطو، روسو و بیکن قدری سخنانِ ناخوشایندِ زنانه گفته‌اند که بیشتر سخنانِ آنها هم درست است. حال من هرچه فکر میکنم مثلا در سنجشِ خردِ ناب از کانت چه چیزِ زن ستیزانه‌ای هست ، چیزی نمی‌یابم یا در پژوهشهای فلسفی ویتگنشتاین یا در پدیدارشناسی روح هگل که ایشان گفته‌اند. مثلا اگر زنی باشد که کتابِ تحقیق درباره‌ی فهم انسانی از هیوم را برمیداشت و شروع میکرد به خواندن چه چیزِ زن ستیزانه‌ای در آن میافت که او را از خواندنِ آن کتاب باز میداشت. یا چه میدانم کتابِ هستی و زمانِ هایدگر را(شما یکبار که رفتید کتابفروشی‌ای یا کتابخانه ‌ای این کتابها را باز کنید، ببینید اصلا حرفی از زن یا مرد یا چیزی شبیه به آن در اینها هست یا خیر)! در ثانی این سخنانی که ایشان گفته‌اند قابلِ تعمیم به علومی چون ریاضی و فیزیک هم میشود . یعنی پوچش پذیر نیست. پس بعتر است چنین سخنانی که مایه دلسردی ما میشوند را کنار بگذارید. اصلا فرض کنیم که سخنانِ زن‌ستیزانه گفته‌اند.فلسفه تلاشی‌ست برای شناختِ خود و جهانِ بیرون و یافتنِ روابطِ میان پدیده‌ها.حال برای دو کلمه سخنِ زن ستیزانه که در حاشیه‌ی دستگاه‌های فلسفی بیان میشوند زنان باید کلِ آن را بگذارند کنار؟ ما هم‌اکنون بخشِ زیادی از باورهای مولانا یا سعدی را چرندِ محض میدانیم اما به خاطرِ آنها خود را از همه‌ی چیزی که آنها ارائه کردند محروم نمیکنیم.
در مورد خود فلسفه، باید گفت که جنسیت در آن معنایی ندارد.یعنی اگرچه در یونانِ باستان بودند فلاسفه‌ای چون تالس و فیساقورس که جهان را دو قطبی کرده و زنان را در بخشِ منفی‌اش قرار میداده‌اند (که آنهم صرفا برای حفظِ روالی بوده که خود برگزیده بودند ) اما در جریانِ اصیل فلسفه هرگز نمیتوان ردپایی از نگاه‌های جنسیتی پیدا کرد.ترم‌های فلسفی هم همگان فراسوی جنسیت هستند.
کلا سخنانِ مهمل و بی‌پایه‌ای بودند که هیچ جور نمیشود سر و ته‌ش را به هم آورد یا با واقعیات آنها را انطباق داد.

undead_knight
04-14-2013, 12:28 PM
اصولا نظرات فلاسفه در مورد زنان چیزهای جالبی هست(که به نظرم ناشی از همون آفتی هست که از سمت ارسطو و سقراط به جون فلسفه انداخته شد و با قدرت گرفتن تجربه گرایی وضع تغییر کرد) و وقتی فلاسفه و روشنفکران رو نیروی محرکه ذهنی جامعه بدونیم طبیعتا سمت و سوی حرکت جامعه در بلند مدت هم اینطور تعیین میشه.
البته من باور ندارم توطئه ای مخصوصا از جانب فلاسفه بر ضد زنان بوده باشه ولی سنت های فکری به این راحتیا شکسته نمیشند و با بررسی دیدگاه هاشون میشه به حقایق جالبی پی برد.
فقدان یا کمبود حضور زنان در این عرصه ها رو هم من تا حد قابل توجهی برخاسته از وضعیت اجتماعی و قانونی و... میبینم نه قهر کردن عمدی زنان با این عرصه ها :)
حالا فعلا چند نمونه رو مطرح میکنم امیدوارم فرصت بشه عمیق تر به این بحث بپردازیم:

Socrates:
My advice to you is get married: if you find a good wife you'll be happy; if not, you'll become a philosopher
یک جمله طنزآمیز از جناب سقراط;)فقط من موندم بدون زن ها نمیشه فیلسوف شد انگار:))

Aristotle:
So it is naturally with the male and the female; the one is superior, the other inferior; the one governs, the other is governed; and the same rule must necessarily hold good with respect to all mankind
در و گهر همینطور میریزه بیرون،مرد برتر است،فرمانرواست و... به کل بشریت هم تعمیم داده میشه:)


Rousseau :
"The education of women should always be relative to that of men. To please, to be useful to us, to make us love and esteem them, to educate us when young, to take care of us when grown up, to advise, to console us, to render our lives easy and agreeable; these are the duties of women at all times, and what they should be taught in their infancy."
دیدگاه روسو و وظایف و نقش زنان از اون جهت اهمیت داره که تاثیرش روی انقلاب فرانسه و اهیمت پیدا کردن نقش مردم و حقوق بنیادین انکار شدنی نیست و وقتی نقشه راه انقلاب از رو این ایده ها باشه وضعیت زنان هم بی تاثیر نمیونه:)
جالب نیست که چطور همه چیز در مورد رضایت مردان، مراقبت از مردان، آموزش به مردان و راحت کردن زندگی برای مردانه؟که وظیفه زنان نلقی میشه:))
در جایی دیگر هم میفرمایند:
by nature, because of their physical make-up: ‘emotional, credulous incapable of objective reasoning’
یک چیزهایی در مایه های صغیر عقلی در سنت اسلامی:))

بیشتر سخنانِ آنها هم درست است.
دیدگاه های زن ستیزانه دیگه ای هم دارند که بیشترشون درست باشه یا نه؟!:))

Russell
04-14-2013, 01:17 PM
اتفاقا این چهار خط سخن نیچه و روسو و... بسیار نزد فمینیست‌ها و فمینیست‌هایِ آکادمیک عزیز است چرا که اگر این‌ها هم نبود من نمیدانم قرار بود برای توجیه انقلاب فلسفی‌شان و کار فوق علمی و طاقت فرسای فمینیست‌هایِ آکادمیک در نجات آبژکتیویته علمی از سلطه و سرکوب مردان چه چیز را قرار بود دستاویز بگیرند !!

Mehrbod
04-14-2013, 03:32 PM
اصولا نظرات فلاسفه در مورد زنان چیزهای جالبی هست(که به نظرم ناشی از همون آفتی هست که از سمت ارسطو و سقراط به جون فلسفه انداخته شد و با قدرت گرفتن تجربه گرایی وضع تغییر کرد) و وقتی فلاسفه و روشنفکران رو نیروی محرکه ذهنی جامعه بدونیم طبیعتا سمت و سوی حرکت جامعه در بلند مدت هم اینطور تعیین میشه.
البته من باور ندارم توطئه ای مخصوصا از جانب فلاسفه بر ضد زنان بوده باشه ولی سنت های فکری به این راحتیا شکسته نمیشند و با بررسی دیدگاه هاشون میشه به حقایق جالبی پی برد.
فقدان یا کمبود حضور زنان در این عرصه ها رو هم من تا حد قابل توجهی برخاسته از وضعیت اجتماعی و قانونی و... میبینم نه قهر کردن عمدی زنان با این عرصه ها :)
حالا فعلا چند نمونه رو مطرح میکنم امیدوارم فرصت بشه عمیق تر به این بحث بپردازیم:
...

دیدگاه های زن ستیزانه دیگه ای هم دارند که بیشترشون درست باشه یا نه؟!:))


در سرتاسر گیتی زمین, از آن دوردست و جاییکه زنهای آمازونی پستان‌هایشان را میبریند که بهتر کمان اندازند
تا جاییکه زنانش شهبانویِ یک کشور میشدند و فرمانگری[1] میکردند تا جاییکه جنگجویانِ زنِ [ایرانیِ] اینچنینی داشته‌ایم:

http://www.daftarche.com/images/imported/2013/04/38.jpg


آیا یعنی در هیچکدام این‌ها, نه در چین, نه در هند, نه در ایران, نه در عربستان, نه در افغانستان, نه در ازبکستان, نه آلمان, نه هلند, نه ایتالیا, نه آفریقا, نه استرالیا و نه هیچ
کجای دیگر این جهان پهناور ما و در سراسر تاریخ نبشته‌یِ هومنی[2], آیا براستی یک جایی نبوده که این "مرد"سالاری پندارین[3] شما در آن شکوفا نبوده (و مردان سرگرم سالاری
و عشق و حال {بخوان: عملگی, فعلگی, ...}) نبوده باشند که زنان بیچاره و مظلوم و سرخورده و سرکوفته‌یِ آن شانس پرداختن به فلسفه و دانش‌هایِ ناب را هم داشته باشند؟ :39:

واپسین بار که اینجا را میخواندم فهرست سفسطه‌ها (مغالطات) (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA-%D8%B3%D9%81%D8%B3%D8%B7%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A 7-%D9%85%D8%BA%D8%A7%D9%84%D8%B7%D8%A7%D8%AA-20/) به چیزیکه شما آوردید (یک نمونه‌یِ ارستو در برابر یک تاریخ بشریت) سفسته‌یِ گسترس خُرد به کلان میگفتند. نمیدانم چرا در گفتمانهای[4] زنامرد که میرسد اینها را از یاد میبری undead جان!

صرف نمیکند؟ (:





----
1. ^ Farmângar || فرمانگر: حاکم Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Governor) governor
2. ^ human+i{pasvand}::Humani || هومنی: بشریت mankind || هومنی: یک هومن a human
3. ^ pendâr+in{pasvand}::Pendârin || پندارین: خیالی imaginary
4. ^ goft+mân+idan::Goftmânidan || گفتمانیدن: گفتمان کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Discourse) to discourse

Dariush
04-14-2013, 06:34 PM
اصولا نظرات فلاسفه در مورد زنان چیزهای جالبی هست(که به نظرم ناشی از همون آفتی هست که از سمت ارسطو و سقراط به جون فلسفه انداخته شد و با قدرت گرفتن تجربه گرایی وضع تغییر کرد) و وقتی فلاسفه و روشنفکران رو نیروی محرکه ذهنی جامعه بدونیم طبیعتا سمت و سوی حرکت جامعه در بلند مدت هم اینطور تعیین میشه.
البته من باور ندارم توطئه ای مخصوصا از جانب فلاسفه بر ضد زنان بوده باشه ولی سنت های فکری به این راحتیا شکسته نمیشند و با بررسی دیدگاه هاشون میشه به حقایق جالبی پی برد.
فقدان یا کمبود حضور زنان در این عرصه ها رو هم من تا حد قابل توجهی برخاسته از وضعیت اجتماعی و قانونی و... میبینم نه قهر کردن عمدی زنان با این عرصه ها :)
حالا فعلا چند نمونه رو مطرح میکنم امیدوارم فرصت بشه عمیق تر به این بحث بپردازیم:

Socrates:
My advice to you is get married: if you find a good wife you'll be happy; if not, you'll become a philosopher
یک جمله طنزآمیز از جناب سقراط;)فقط من موندم بدون زن ها نمیشه فیلسوف شد انگار:))

Aristotle:
So it is naturally with the male and the female; the one is superior, the other inferior; the one governs, the other is governed; and the same rule must necessarily hold good with respect to all mankind
در و گهر همینطور میریزه بیرون،مرد برتر است،فرمانرواست و... به کل بشریت هم تعمیم داده میشه:)


Rousseau :
"The education of women should always be relative to that of men. To please, to be useful to us, to make us love and esteem them, to educate us when young, to take care of us when grown up, to advise, to console us, to render our lives easy and agreeable; these are the duties of women at all times, and what they should be taught in their infancy."
دیدگاه روسو و وظایف و نقش زنان از اون جهت اهمیت داره که تاثیرش روی انقلاب فرانسه و اهیمت پیدا کردن نقش مردم و حقوق بنیادین انکار شدنی نیست و وقتی نقشه راه انقلاب از رو این ایده ها باشه وضعیت زنان هم بی تاثیر نمیونه:)
جالب نیست که چطور همه چیز در مورد رضایت مردان، مراقبت از مردان، آموزش به مردان و راحت کردن زندگی برای مردانه؟که وظیفه زنان نلقی میشه:))
در جایی دیگر هم میفرمایند:
by nature, because of their physical make-up: ‘emotional, credulous incapable of objective reasoning’
یک چیزهایی در مایه های صغیر عقلی در سنت اسلامی:))

دیدگاه های زن ستیزانه دیگه ای هم دارند که بیشترشون درست باشه یا نه؟!:))
من نمیدانم دوستان فمنیست تا کی میخواهند ما را با چنین چیزهایی شرمگین کنند. شما در پی اثباتِ چه چیزی هستید؟ اینکه فلسفه ضدزن است یا اینکه فلاسفه‌ای بوده‌اند که گهگاه چیزهای بدی هم در موردِ زنان گفته‌اند؟ یافتنِ سنتِ اندیشیدنِ مردانه انصافا آخرین چرندی بود که فکر میکردم بتوانم از فمنیست‌ها بشنوم.همانطور که گفتم میتوان تمام این چیزهایی که در مورد فلسفه گفته میشود به سایر علوم نیز تعمیم داد.از جمله ریاضیات که اتفاقا بیشتر فیلسوف‌ها ریاضی‌دان هم بودند.مشکلِ شما این است که ریاضی یا فلسفه را از بس مردان پیش برده‌اند، آن را مردانه میبینید.یعنی ما وقتی به ریاضیدانانِ بزرگ می‌اندیشیم، هرچه به ذهنِ ما میرسد مرد است. اما آیا این برای اینکه اثبات شود ریاضی جنسیتِ مذکر دارد یا ضدزن است کافی است؟
بگذارید از زاویه‌ای دگر به این موضوع بنگریم: هم‌اکنون علم کامپیوتر عمرش به 100 سال هم نمیرسد. تقریبا میشود گفت همه‌ی این علم در آمریکا به وجود آمده و آنها علم کامپیوتر را پیش برده‌اند (از دانشگاه‌های آمریکایی همچون MIT و هاروارد گرفته تا دانشمندانی چون تورینگ و بابیج).مشخص است که آنها هر کاری در این عرصه میکنند مهرِ خود را روی آن میزنند و به هر حال همه‌ جای این علم ، از برنامه نویسی‌اش گرفته تا معماری پردازنده‌ها، از نام‌های تجاری‌اش گرفته تا الگوریتم‌ها، فرهنگِ آمریکایی و غربی دیده میشود.حال سوال این است : کشورهای خاورمیانه‌ای باید بر آمریکایی‌ها لعنتِ بفرستند که این همه مهرِ خود را بر این علم زده‌اند و فقط خودشان آن را پیش برده‌اند یا اینکه مشکل از خودشان است که سعی نکردند یا نمی‌توانستند یا نخواستند یا ن... که کاری در این حوزه بکنند و آن را از انحصارِ آمریکایی‌ها خارج کنند ؟ همین اتفاق برای فلسفه و دیگر علوم نیز ، بین زن و مرد افتاده است.

مشکل همین نگاهِ از انتها به ابتدایی است که دوستان دارند و اندک اندک مایه سر رفتن حوصله‌مان میشود.اساسا دوستان خودتان خنده‌تان نمیگیرد وقتی چنین چیزهایی میگویید؟اینکه زنان به علم و دانش بهایی نمیدادند و نمیدهند را ما با استدلال بیولوژیک، با استنادِ تاریخی و با آمارها بارها اثبات کرده‌ایم ، به ما گیر داده‌اند که چون فلان فیلسوف گفته است زنان اَخ هستند به همین خاطر آنها هم علم و فلسفه را به خایه‌های نداشته‌ی خود گرفتند.



دیدگاه های زن ستیزانه دیگه ای هم دارند که بیشترشون درست باشه یا نه؟!:))
خیر آندد جان.من خوب میدانم چه دارم میگویم و سوزن‌تان در پوستِ کلفتِ من فرو نتواند رفتن که کند شرمگینم. بله بیشتر آنهایی که خوانده‌ام درست هستند.مثلا نیچه در مورد زنان اینچنین میگوید(پاره‌ 412 از کتابِ انسانی ، بسیار انسانی، ترجمه‌ی فیروز‌ابادی):

یکی از نشانه‌های هوشمندی زنان آن است که همچون زنبورانِ ملکه در کندو بنشینند و از حاصلِ دسترنجِ دیگران تغذیه کنند.اما گاهی در این باب هم فکر میشود سرمنشا این امر چه بوده است و چرا مردان از دسترنجِ زنان زندگی نمیکنند.بی‌شک دلیل این امر آن است که خودپسندی و جاه‌طلبی مرد بیش از هوشمندی زن است، زیرا زنان دریافته‌اند که در عین تظاهر به زیردست بودن ، برتری و حاکمیتِ خویش را تضمین کنند . هتا نگهداری از کودکان را در اصل با هوشمندی بهانه‌ای ساخته‌اند تا در حد ممکن از کار دوری کنند.هتا اگرهم کار کار کنند، بازهم خوب میدانند که از کاری کوچک همچون خانه‌داری چمام سر وصدایی برپا کنند که مردان بنا بر عادت [فرگشتِ لعنتی] ارزشِ خدمتِ آنها را ده برابر در نظر آورند.

یا در پاره‌ای دگر از همین کتاب :


در حال نفرت، زنان خطرناک تر از مردان هستند، به خصوص اینکه هیچ توجهی به رعایت انصاف در آن احساس خصمانه نمیتواند مانع آنان شود و حس نفرت آنان تا بی نهایت بی هیچ مانعی برانگیخته خواهد شد و چون در این کار مهارت دارند ، زخم ها را (که هر انسانی دارد) می یابند و حمله به آنجا میکنند.اینچنین عقل بسیار برنده ی آنها بهترین خدمت را انجام میدهد، در حالی که مردان با مشاهده ی زخم ها پاپس میکشند و اغلب بزرگوار و آشتی پذیر هستند.

از این گذشته، فیلسوف‌هایی چون راسل ،کانت ، لایب نیتز و ولتر هم هستند که سخنانِ جالبی در مورد زنان دارند که ممکن است به مذاقِ دوستانِ فمنیستِ ما خوش نیاید. خلاصه ما باید ضدزن بودن را در فلسفه،در ریاضیات،در فیزیک،در طبیعت،در آسمان،در زمین، در ته‌آتشفشان‌ها،در درون سیاه‌چاله‌های فضایی،در E=MC^2 بگردیم و بیابیم، اما در خودِ زنان و گرایشها و تمایلاتِ آنها حق نداریم دنبالِ چیزی بگردیم.

undead_knight
04-15-2013, 11:07 AM
من نمیدانم دوستان فمنیست تا کی میخواهند ما را با چنین چیزهایی شرمگین کنند. شما در پی اثباتِ چه چیزی هستید؟ اینکه فلسفه ضدزن است یا اینکه فلاسفه‌ای بوده‌اند که گهگاه چیزهای بدی هم در موردِ زنان گفته‌اند؟ یافتنِ سنتِ اندیشیدنِ مردانه انصافا آخرین چرندی بود که فکر میکردم بتوانم از فمنیست‌ها بشنوم.همانطور که گفتم میتوان تمام این چیزهایی که در مورد فلسفه گفته میشود به سایر علوم نیز تعمیم داد.از جمله ریاضیات که اتفاقا بیشتر فیلسوف‌ها ریاضی‌دان هم بودند.مشکلِ شما این است که ریاضی یا فلسفه را از بس مردان پیش برده‌اند، آن را مردانه میبینید.یعنی ما وقتی به ریاضیدانانِ بزرگ می‌اندیشیم، هرچه به ذهنِ ما میرسد مرد است. اما آیا این برای اینکه اثبات شود ریاضی جنسیتِ مذکر دارد یا ضدزن است کافی است؟
[/COLOR][/RIGHT]
هیچ کدوم،مخصوصا اینکه با شفاف سازی من در این مورد عملا این پرسش ها سفسطه "دشواری دروغین" هست:)

البته من باور ندارم توطئه ای مخصوصا از جانب فلاسفه بر ضد زنان بوده باشه ولی سنت های فکری به این راحتیا شکسته نمیشند و با بررسی دیدگاه هاشون میشه به حقایق جالبی پی برد.
فقدان یا کمبود حضور زنان در این عرصه ها رو هم من تا حد قابل توجهی برخاسته از وضعیت اجتماعی و قانونی و... میبینم نه قهر کردن عمدی زنان با این عرصه ها
من در پی این هستم که اثبات کنم که فلاسفه و جریان های فکری تاثیر گذاری بودند که دیدگاه های ضد زن داشتند و باقی رو هم که در قسمت نقل قول توضیح دادم:)
سنت اندیشیدن مردانه هم دیدگاه من نیست و هیچ حرفی هم در موردش نزدم!یعنی نمیشه دوستان نسبت به ادعاهای من ایراد بگیرند نه چیزهایی که مطرح نکردم!؟:))


بگذارید از زاویه‌ای دگر به این موضوع بنگریم: هم‌اکنون علم کامپیوتر عمرش به 100 سال هم نمیرسد. تقریبا میشود گفت همه‌ی این علم در آمریکا به وجود آمده و آنها علم کامپیوتر را پیش برده‌اند (از دانشگاه‌های آمریکایی همچون MIT و هاروارد گرفته تا دانشمندانی چون تورینگ و بابیج).مشخص است که آنها هر کاری در این عرصه میکنند مهرِ خود را روی آن میزنند و به هر حال همه‌ جای این علم ، از برنامه نویسی‌اش گرفته تا معماری پردازنده‌ها، از نام‌های تجاری‌اش گرفته تا الگوریتم‌ها، فرهنگِ آمریکایی و غربی دیده میشود.حال سوال این است : کشورهای خاورمیانه‌ای باید بر آمریکایی‌ها لعنتِ بفرستند که این همه مهرِ خود را بر این علم زده‌اند و فقط خودشان آن را پیش برده‌اند یا اینکه مشکل از خودشان است که سعی نکردند یا نمی‌توانستند یا نخواستند یا ن... که کاری در این حوزه بکنند و آن را از انحصارِ آمریکایی‌ها خارج کنند ؟ همین اتفاق برای فلسفه و دیگر علوم نیز ، بین زن و مرد افتاده است.

اشتباه شما همینجاست،دانش کامپیوتری هیچ وقت منحصر به آمریکا نبوده مخصوصا اینکه آمریکا جلوی اموزشش به دیگران رو نگرفته(شاید محدودیت هایی برای موارد نظامی گذاشته باشه) در هر حال اگر آمریکا این تکنولوژی رو محصور میکرد(فرض کنیم ممکن باشه) وبرای آموزشش به غیر آمریکایی ها محدودیت میگذاشت و... آیا دیگران میتونستند در این راه پیشرفتی کنند یا نه؟! :)


مشکل همین نگاهِ از انتها به ابتدایی است که دوستان دارند و اندک اندک مایه سر رفتن حوصله‌مان میشود.اساسا دوستان خودتان خنده‌تان نمیگیرد وقتی چنین چیزهایی میگویید؟اینکه زنان به علم و دانش بهایی نمیدادند و نمیدهند را ما با استدلال بیولوژیک، با استنادِ تاریخی و با آمارها بارها اثبات کرده‌ایم ، به ما گیر داده‌اند که چون فلان فیلسوف گفته است زنان اَخ هستند به همین خاطر آنها هم علم و فلسفه را به خایه‌های نداشته‌ی خود گرفتند.
البته از زاویه حوصله سربر بودن ادعاهای دوستان قدمتش خیلی زیادتره و تکراری تر;)
من هم واقعا زبونم مو در آورد بسکه اشکالات این فرض های دانش نمایانه و تاریخ نمایی رو گفتم، پیشنهاد میکنم دوستان خودشون برند نمونه هایی از pseudohistory (https://www.google.com/search?q=psuodhistory&ie=utf-8&oe=utf-8&aq=t&rls=org.mozilla:en-US:official&client=firefox-a#client=firefox-a&hs=9t1&rls=org.mozilla:en-US:official&q=pseudohistory&spell=1&sa=X&psj=1&ei=xMlrUe3jEcTusgbKuoHIAg&ved=0CC0QvwUoAA&bav=on.2,or.r_qf.&bvm=bv.45175338,d.Yms&fp=36a2bfaba44744fd&biw=1280&bih=864) و pseudoscience (https://www.google.com/search?q=psuodhistory&ie=utf-8&oe=utf-8&aq=t&rls=org.mozilla:en-US:official&client=firefox-a#client=firefox-a&hs=LaM&rls=org.mozilla:en-US:official&q=pseudoscience&spell=1&sa=X&psj=1&ei=9slrUaWDGsmQswaB_oH4AQ&ved=0CCoQvwUoAA&bav=on.2,or.r_qf.&bvm=bv.45175338,d.Yms&fp=36a2bfaba44744fd&biw=1280&bih=864) ببینند و بعد یک مقایسه ساده بکنند;)
به هر حال ایراد من اتفاقا این هست که نه فسلفه و نه دانش مردانه نیست بلکه مشکل این هست که زنان راه داده نمیشدند،حتی اگر میخواستند.نمونه هم در زمانه اون ریاضی دان مورد علاقتون بود که اگر یک انسان در شرایط زنان اون موقع میتونست همون دستاوردها رو داشته باشه قطعا از معجزات ادیان ابراهیمی بیشتره! :)


خیر آندد جان.من خوب میدانم چه دارم میگویم و سوزن‌تان در پوستِ کلفتِ من فرو نتواند رفتن که کند شرمگینم. بله بیشتر آنهایی که خوانده‌ام درست هستند.مثلا نیچه در مورد زنان اینچنین میگوید(پاره‌ 412 از کتابِ انسانی ، بسیار انسانی، ترجمه‌ی فیروز‌ابادی):
یا در پاره‌ای دگر از همین کتاب :
[RIGHT][COLOR=#333333]

مخالف شرمگین به درد من نمیخوره در این مورد هدفم ریشخند کردن و نشون دادن وجوه خنده دار بود:)
با تشکر از نقل قول زن ستیزانه،کار من رو در مورد نیچه راحت کردید:))
در حال مهارت دوستان در ربط دادن فرض های فرگشتیک و فرگشتی که کور هست به ادعاهای ایدولوژیک نیچه تحسین برانگیزه:))


از این گذشته، فیلسوف‌هایی چون راسل ،کانت ، لایب نیتز و ولتر هم هستند که سخنانِ جالبی در مورد زنان دارند که ممکن است به مذاقِ دوستانِ فمنیستِ ما خوش نیاید. خلاصه ما باید ضدزن بودن را در فلسفه،در ریاضیات،در فیزیک،در طبیعت،در آسمان،در زمین، در ته‌آتشفشان‌ها،در درون سیاه‌چاله‌های فضایی،در E=MC^2 بگردیم و بیابیم، اما در خودِ زنان و گرایشها و تمایلاتِ آنها حق نداریم دنبالِ چیزی بگردیم.
خب من فکر میکنم راسل توی کمپ فمنیست ها راحتتر باشه و حداقل در چند کتابی که ازش خوندم چیز زن ستیزانه ندیدم،این نقل قولش هم جالبه:
Marriage is for woman the commonest mode of livelihood, and the total amount of undesired sex endured by women is probably greater in marriage than in prostitution.
سکس ناخواسته در ازدواج برای زنان از فاحشگی بیشتره:))

و اما بریم سراغ فلاسفه دیگه:
خب از کانت شخصا انتظار دیگه ای ندارم،وقتی کسی دیدگاه نژاد پرستانه داشته باشه معمولا دیدگاه زن ستیزانه هم داره:))
این برای تحلیل های فمنیستی خوب هست که چطور وقتی یک فیلسوف آزادی رو واگذار نکردنی میبینه"nobody can enter into a contract that makes them cease to be their own master" و انسان ها رو هم برابر حساب میکنه، دیدگاه نژاد پرستانه داره و اینکه در مورد ازدواج میگه "he the party to direct, she to obey" و زنان رو شهروند درجه دوم حساب میکنه و...
[Woman’s] philosophy is not to reason, but to sense
این هم که دیگه اخرشه:))
البته توضیح اینها به نظرم من پیش پا افتاده هست،هر اندیشمندی لزوما نمیتونه از بند همه سنت های فکری جامعه خلاص بشه:) (البته این نقل قول گرفتن ها رو اگر بخوایم ادامه بدیم به تنهایی فایده ای نداره،برای من ریشه ها خیلی مهم تر از پدیده ها هستند)

اتفاقا گشتن هیچ اشکالی نداره ولی باید با واقعیت های علمی و تاریخی همخوانی داشته باشه،البته نگرانم اون وقت این زن ستیزی لذت بخش محو بشه:))

undead_knight
04-15-2013, 11:18 AM
[QUOTE=Mehrbod;36556]در سرتاسر گیتی زمین, از آن دوردست و جاییکه زنهای آمازونی پستان‌هایشان را میبریند که بهتر کمان اندازند
تا جاییکه زنانش شهبانویِ یک کشور میشدند و فرمانگری[1] میکردند تا جاییکه جنگجویانِ زنِ [ایرانیِ] اینچنینی داشته‌ایم:

http://www.daftarche.com/images/imported/2013/04/38.jpg


آیا یعنی در هیچکدام این‌ها, نه در چین, نه در هند, نه در ایران, نه در عربستان, نه در افغانستان, نه در ازبکستان, نه آلمان, نه هلند, نه ایتالیا, نه آفریقا, نه استرالیا و نه هیچ
کجای دیگر این جهان پهناور ما و در سراسر تاریخ نبشته‌یِ هومنی[2], آیا براستی یک جایی نبوده که این "مرد"سالاری پندارین[3] شما در آن شکوفا نبوده (و مردان سرگرم سالاری
و عشق و حال {بخوان: عملگی, فعلگی, ...}) نبوده باشند که زنان بیچاره و مظلوم و سرخورده و سرکوفته‌یِ آن شانس پرداختن به فلسفه و دانش‌هایِ ناب را هم داشته باشند؟ :39:
شما میتونی کل Recorded history رو بگردی و بعد مواردی رو پیدا کنیم که وضعیت زنان،حداقل برای یادگیری دانش و فسلفه و... یک سان بوده و اون وقت میشه نتایج رو مقایسه کرد مگر اینکه دوستان باور داشته باشند این همه اندیشمند و فیلسوف مرد امی! بودند و بدون آموزش به این سطح رسیدند:))




واپسین بار که اینجا را میخواندم فهرست سفسطه‌ها (مغالطات) (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA-%D8%B3%D9%81%D8%B3%D8%B7%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A 7-%D9%85%D8%BA%D8%A7%D9%84%D8%B7%D8%A7%D8%AA-20/) به چیزیکه شما آوردید (یک نمونه‌یِ ارستو در برابر یک تاریخ بشریت) سفسته‌یِ گسترس خُرد به کلان میگفتند. نمیدانم چرا در گفتمانهای[4] زنامرد که میرسد اینها را از یاد میبری undead جان!

صرف نمیکند؟ (:

دستگاه مغلظه یابت خراب شده عزیز دل:))
من نمونه آوردم و هدفم هم نشون نمونه های اندیشه های زن ستیزانه و بررسیشون در محتوی تاریخی-اجتماعیشونه که البته که خیلی بیشتر از مورد ارسطو! هست و شما هم گویا چشمانتون باقی موارد رو ساسنور میکنه:))

Mehrbod
04-15-2013, 11:31 AM
شما میتونی کل Recorded history رو بگردی و بعد مواردی رو پیدا کنیم که وضعیت زنان،حداقل برای یادگیری دانش و فسلفه و... یک سان بوده و اون وقت میشه نتایج رو مقایسه کرد مگر اینکه دوستان باور داشته باشند این همه اندیشمند و فیلسوف مرد امی! بودند و بدون آموزش به این سطح رسیدند:))

دستگاه مغلظه یابت خراب شده عزیز دل:))
من نمونه آوردم و هدفم هم نشون نمونه های اندیشه های زن ستیزانه و بررسیشون در محتوی تاریخی-اجتماعیشونه که البته که خیلی بیشتر از مورد ارسطو! هست و شما هم گویا چشمانتون باقی موارد رو ساسنور میکنه:))

آها, پس برویم ثابت کنیم «خدا نیست»؟

نه undead جان, دستگاهِ سفسته‌یاب من بخوبی همیشه کار میکند, یافتن نام این یکی هم را در جایگاه مشخِ شب به شما واگذار میکنیم: «بار اثباتِ ادعا بر دوش مدعی».

شما باید ثابت کنید در همه‌یِ زمانه‌ها[1] و در همه‌یِ شهرمندی‌ها[2] و در جای جایِ این جهانِ پهناور
همه‌یِ زنان در بندِ اسارت و بردگی و بیچارگی بوده‌اند و بیچاره‌ها هتا زمانیکه شهبانویِ (ملکه)
یک کشور بوده‌اند و فرمانگری[3] میکرده‌اند هم زمان پرداختن به فلسفه نداشته‌اند, نه وارونه!!



از ملانصرالدین هم پرسیدند آژگاهِ[4] زمین کجاست؟
گفت همینجاییکه وایسدام.
گفتند اینکه آخر نمیشود, ثابت کن!
گفت شما ثابت کنید نیست.

این هم داستان ما و شماست! (:





----
1. ^ Zamâne || زمانه: دوران Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Era), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Times), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87) era; times
2. ^ Šahrmandi || شهرمندی: تمدن ( سیویلیزه) ، بر پاد بربر و بیابانی Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Civilization) civilization
3. ^ Farmângar || فرمانگر: حاکم Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Governor) governor
4. ^ žgâh || آژگاه: مرکز Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Center) center

undead_knight
04-15-2013, 11:39 AM
آها, پس برویم ثابت کنیم «خدا نیست»؟

نه undead جان, دستگاهِ سفسته‌یاب من بخوبی همیشه کار میکند, یافتن نام این یکی هم را در جایگاه مشخِ شب به شما واگذار میکنیم: «بار ادعا بر دوش مدعی».

شما باید ثابت کنید در همه‌یِ زمانه‌ها[1] و در همه‌یِ شهرمندی‌ها[2] و در جای جایِ این جهانِ پهناور
همه‌یِ زنان در بندِ اسارت و بردگی و بیچارگی بوده‌اند و بیچاره‌ها هتا زمانیکه شهبانویِ (ملکه)
یک کشور بوده‌اند و فرمانگری[3] میکرده‌اند هم زمان پرداختن به فلسفه نداشته‌اند, نه وارونه!!

از ملانصرالدین هم پرسیدند آژگاهِ[4] زمین کجاست؟
گفت همینجاییکه وایسدام.
گفتند اینکه آخر نمیشود, ثابت کن!
گفت اشما ثابت کنید نیست.

این هم داستان ما و شماست! (:


نخیر اول شما تمرین کنید حرف در دهان من نزارید و بعد هم اینکه مسئله رو تغییر ندید! :))
ادعای اولیه این نیست که
"یک کشور بوده‌اند و فرمانگری[3] میکرده‌اند هم زمان پرداختن به فلسفه نداشته‌اند, نه وارونه!!"
بلکه
ادعا این هست که شمار فلاسفه و اندیشمدان مرد بیشتر هست. خب پذیرفته میشه،سند و مدرک هم زیاد داره.
بعد پرسش من این هست که آیا در زمانه اینها وضعیت مرد و زن یکسان بوده یا نه!؟

بنابراین هدف واکاوی شرایطی هست که در اون فلاسفه و دانشمندان نامدار زندگی میکردند و بعد مقایسه وضعیت زنان،درخواست زیادیه!؟ :)

در ضمن یادم نمیاد که پادشاه و جنگجوی فیلسوف هم داشته باشیم!:))اگر کمی هم در مورد ویژگی های تاریخی اون دوره و اینکه آیا زنان حق تحصیل و حقوق مساوی با مردان داشتند توضیح بدی خوب میشه و اینکه در همون زمان آیا دانشمند یا فیلسوف مشهوری هست!؟

Angela
04-15-2013, 11:41 AM
از این گذشته، فیلسوف‌هایی چون راسل ،کانت ، لایب نیتز و ولتر هم هستند که سخنانِ جالبی در مورد زنان دارند که ممکن است به مذاقِ دوستانِ فمنیستِ ما خوش نیاید.

راسل چه سخنان ضد زن جالبی داره؟!
فعلا خودم یه نقل قول از راسل میارم تا بعد:

"نسبت به عقایدی که خودستایی شما را ارضاء می‌کند، محتاط باشید. از هر ده نفر، نه نفر چه مرد و چه زن قویاً معتقدند که جنسیتشان برتری ویژه ای دارد. دلایل زیادی هم برای هر دو طرف وجود دارد. اگر شما مرد باشید می‌توانید نشان دهید که اغلب شعرا و بزرگان علم مرد هستند؛ اگر زن باشید می‌توانید پاسخ دهید که اکثر جنایتها هم کار مردان است. این پرسش اساساً حل شدنی نیست، اما خودستایی این واقعیت را از دید بسیاری از مردم پنهان می‌کند.
همه ما، اهل هر جا که باشیم، متقاعد شده ایم که ملت ما برتر از سایر ملتهاست. ما با وجود دانستن این که هر ملتی محاسن و معایب خاص خودش را دارد، معیارهای ارزشیمان را به گونه‌ای تعریف می‌کنیم که ثابت کنیم ارزشهایمان مهمترین ارزشهای ممکن هستند و معایبمان تقریباً ناچیزند..."

Mehrbod
04-15-2013, 11:56 AM
ادعا این هست که شمار فلاسفه و اندیشمدان مرد بیشتر هست. خب پذیرفته میشه،سند و مدرک هم زیاد داره.


خوب ما ادعا کردیم و چنانکه میبینیم, خود ثابت شده هم هست.





بعد پرسش من این هست که آیا در زمانه اینها وضعیت مرد و زن یکسان بوده یا نه!؟


گاه بوده, گاه نبوده.
ما پدیده‌ای همگن[1] برای هیچ چیزِ آدمی نداریم, گاهی تک‌همسری داشته‌ایم, گاهی
چندهمسری داشته‌ایم. گاهی یک کشور تا مرز امپراتوری پیش‌رفته, گاهی به کل از میان رفته.

پس اینجا بر پایه‌یِ فراهازشِ[2] آروینیک[3] هیچ نیازی به اینکه ساختار همبودین[4] میان زن و مرد را همگن بگیریم نیست (مگر آنکه مادین‌گرایِ[5] سوگیر[6] باشیم).

در کنار آن, همینکه ما در تاریخ شهرمندیِ[7] آدم زمانه‌هایی داشته‌ایم که زنان فرمانگری[8] میکرده‌اند, یک مثال نقض (پادنمونه)یِ زیبا برای سخن شما است.





بنابراین هدف واکاوی شرایطی هست که در اون فلاسفه و دانشمندان نامدار زندگی میکردند و بعد مقایسه وضعیت زنان،درخواست زیادیه!؟ :)


آری روشنه که ادعایی در تراز همان «ثابت کنید اینجا مرکز زمین نیست» میباشد , ما که نمیتوانیم برای خوشیِ شما بیاییم تک تکِ زمانه‌هایِ[9] بشریت را یک به یک بواکاویم, شما میگویید همگی اشان نبوده؟
پس بفرمایید از آغاز شهرمندی برای ما آمار تک تکِ کشورهای جهان را بیاورید و نشان دهید که در هیچکدام آنها زنان هرگز در هیچ دوره‌ای همتراز مردان نبوده‌اند.

یکبار دیگر:


بار اثبات ادعا بر دوش مدعی


ادعای شما:


در سرتاسر تاریخ بشریت زنان همیشه زیردست بوده‌اند و هرگز شانس پرداختن به فلسفه و دانش‌هایِ ناب را نداشته‌اند.



این گوی و این میدان!






----
1. ^ ham+genidan::Hamgenidan || همگنیدن: همگن کردن to homogenize
2. ^ farâhâz+eš{pasvand}::Farâhâzeš || فراهازش: Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Inductive_reasoning) induction
3. ^ Ârvinestan || آروینستن: تجربه کردن; آروین کردن to experience
4. ^ ham+bud+in{pasvand}::Hambudin || همبودین: اجتماعی Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Social) social
5. ^ mâd+in{miyânvand}+gerâ::Mâdingerâ <— Mâdingerây || مادینگرا: فمینیست Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Feminist) feminist
6. ^ su+gereftan::Sugereftan || سوگرفتن: تعصب داشتن; پیورزیدن; تمایل بسوی ویژه‌ای داشتن to be biased
7. ^ šahr+mand+i{pasvand}::Šahrmandi || شهرمندی: تمدن ( سیویلیزه) ، بر پاد بربر و بیابانی Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Civilization) civilization
8. ^ farmân+gar+i{pasvand}::Farmângari
9. ^ zamân+e::Zamâne || زمانه: دوران Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Era), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Times), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87) era; times

undead_knight
04-15-2013, 12:08 PM
خوب ما ادعا کردیم و چنانکه میبینیم, خود ثابت شده هم هست.





گاه بوده, گاه نبوده.
ما پدیده‌ای همگن[1] برای هیچ چیزِ آدمی نداریم, گاهی تک‌همسری داشته‌ایم, گاهی
چندهمسری داشته‌ایم. گاهی یک کشور تا مرز امپراتوری پیش‌رفته, گاهی به کل از میان رفته.

پس اینجا بر پایه‌یِ فراهازشِ[2] آروینیک[3] هیچ نیازی به اینکه ساختار همبودین[4] میان زن و مرد را همگن بگیریم نیست (مگر آنکه مادین‌گرایِ[5] سوگیر[6] باشیم).

در کنار آن, همینکه ما در تاریخ شهرمندیِ[7] آدم زمانه‌هایی داشته‌ایم که زنان فرمانگری[8] میکرده‌اند, یک مثال نقض (پادنمونه)یِ زیبا برای سخن شما است.

آری روشنه که ادعایی در تراز همان «ثابت کنید اینجا مرکز زمین نیست» میباشد , ما که نمیتوانیم برای خوشیِ شما بیاییم تک تکِ زمانه‌هایِ[9] بشریت را یک به یک بواکاویم, شما میگویید همگی اشان نبوده؟
پس بفرمایید از آغاز شهرمندی برای ما آمار تک تکِ کشورهای جهان را بیاورید و نشان دهید که در هیچکدام آنها زنان هرگز در هیچ دوره‌ای همتراز مردان نبوده‌اند.

یکبار دیگر:


بار اثبات ادعا بر دوش مدعی


ادعای شما:


در سرتاسر تاریخ بشریت زنان همیشه زیردست بوده‌اند و هرگز شانس پرداختن به فلسفه و دانش‌هایِ ناب را نداشته‌اند.


این گوی و این میدان!

بازم نگرفتی:))
اتفاقا محتوی تاریخی-اجتماعی خیلی مهمه در هر ترتیب بزاربرات شفاف ترش کنم:

ادعا این هست که شمار فلاسفه و اندیشمدان مرد بیشتر هست. خب پذیرفته میشه،سند و مدرک هم زیاد داره.
خب آیا ادعای شما فقط همین هست یا یک نتیجه جدا هم ازش میگیرید؟!اینکه زنان "نمیخواستند" این رو باید با رجوع به محتوی تاریخی-اجتماعی اثبات کرد.اینجا همچنان بار مدعی بر روی دوش شماست;)

حالا این به کنار من هدفم رو بررسی وضعیت زنان در زمانه فلاسفه و دانشمندان مشهور میبینم،آیا در همین زمانی که مدعی هستی بعضی زنان قدرتمند بودند،فلاسفه یا دانشمندان مشهور مردی هم بودند؟

Mehrbod
04-15-2013, 12:12 PM
بازم نگرفتی:))

اتفاقا محتوی تاریخی-اجتماعی خیلی مهمه در هر ترتیب بزاربرات شفاف ترش کنم:

خب آیا ادعای شما فقط همین هست یا یک نتیجه جدا هم ازش میگیرید؟!اینکه زنان "نمیخواستند" این رو باید با رجوع به محتوی تاریخی-اجتماعی اثبات کرد.اینجا همچنان بار مدعی بر روی دوش شماست;)


زنان یا نتوانسته‌اند, یا نخواسته‌اند.

در توانستن ایشان سخنی نمیرود (ناهمگنی[1] تاریخ —> فراهازش[2] آروینیک[3]), پس میشود نخواستن.

مگر آنکه بگویید زنان از دید مغزی نمیتوانند بخوبی مردان فلسفی و دانشیک بیاندیشند؟





حالا این به کنار من هدفم رو بررسی وضعیت زنان در زمانه فلاسفه و دانشمندان مشهور میبینم،آیا در همین زمانی که مدعی هستی بعضی زنان قدرتمند بودند،فلاسفه یا دانشمندان مشهور مردی هم بودند؟

در همه‌یِ زمانه‌ها[4] ما دانشمند و فیلسوف مردِ نامی داشته‌ایم, ولی شمار زنان هتا به ١ درسد! هم نمیرسد.









----
1. ^ ham+genidan::Hamgenidan || همگنیدن: همگن کردن to homogenize
2. ^ farâhâz+eš{pasvand}::Farâhâzeš || فراهازش: Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Inductive_reasoning) induction
3. ^ Ârvinestan || آروینستن: تجربه کردن; آروین کردن to experience
4. ^ zamân+e::Zamâne || زمانه: دوران Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Era), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Times), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87) era; times

undead_knight
04-15-2013, 12:32 PM
زنان یا نتوانسته‌اند, یا نخواسته‌اند.

مگر آنکه بگویید زنان از دید مغزی نمیتوانند بخوبی مردان فلسفی و دانشیک بیاندیشند؟

در توانستن ایشان سخنی نمیرود (ناهمگنی[1] تاریخ —> فراهازش[2] آروینیک[3]), پس میشود نخواستن.
مگر توانایی فقط شامل توانایی بیولوژیک میشه؟!قضیه آزادی بیان و آزادی پس از بیانه دیگه:))هفت هشت تا پستی که زدم به این مورد بسیار اشاره کردم که محدودیت هایی وجود داشته حداقل در اون موارد محدودیت=ناتوانی میشه حساب کرد.
اگر پاهات رو ببند و بعد نتونی بدویی این میشه نخواستن!؟به هر حال توانایی بیولوژیک که داری:))
پس نکته اینجاست که ادعای مورد نظر دو نتیجه داره و هر کدوم از نتایج باید مستقلا اثبات بشند.یعنی اینکه زنان "نمیخواستند" یا "نمیتونستند" قبل از بررسی علمی-تاریخی ارزش یکسانی داره وبعد از بررسی هست که ما میتونیم بفهمیم کدومش درست بوده.


در همه‌یِ زمانه‌ها[4] ما دانشمند و فیلسوف مردِ نامی داشته‌ایم, ولی شمار زنان هتا به ١ درسد! هم نمیرسد.
جدا خسته نباشید!من ازت یک مورد تاریخی خاص رو خواستم و تو به کل تاریخ ارجاع میدی!؟وقتی نمونه میاری که زنان جنگ جو و... بودند(تازه شرایط دیگشون هم مشخص نیست)باید نمونه دانشمندان یا فیلسوفان مرد در همون دوره رو بیاری یا نخواستن زنان اثبات بشه:)

Mehrbod
04-15-2013, 12:38 PM
مگر توانایی فقط شامل توانایی بیولوژیک میشه؟!قضیه آزادی بیان و آزادی پس از بیانه دیگه:))هفت هشت تا پستی که زدم به این مورد بسیار اشاره کردم که محدودیت هایی وجود داشته حداقل در اون موارد محدودیت=ناتوانی میشه حساب کرد.
اگر پاهات رو ببند و بعد نتونی بدویی این میشه نخواستن!؟به هر حال توانایی بیولوژیک که داری:))
پس نکته اینجاست که ادعای مورد نظر دو نتیجه داره و هر کدوم از نتایج باید مستقلا اثبات بشند.یعنی اینکه زنان "نمیخواستند" یا "نمیتونستند" قبل از بررسی علمی-تاریخی ارزش یکسانی داره وبعد از بررسی هست که ما میتونیم بفهمیم کدومش درست بوده.


اگر پاهای شما را ببندند, شما توانایی راه رفتن را از دست میدهید.

شما نیز همچنان دارید ادعا میکنید که در سرتاسر تاریخ شهرمندی[1] و در جای جایِ جهان مردان پیش
روی پیشرفت زنان را گرفته بوده‌اند, خوب بفرمایید ثابت کنید همینجور بوده! ما هم پادنمونه[2] آوردیم (شهبانو و فرمانگری[3] زنان), هم از فراهازش[4] آروینیک[5] سود بردیم.



یکبار دیگر:


بار اثبات ادعا بر دوش مدعی

ادعای شما:


در سرتاسر تاریخ بشریت زنان همیشه زیردست بوده‌اند و هرگز شانس پرداختن به فلسفه و دانش‌هایِ ناب را نداشته‌اند.


این گوی و این میدان!








جدا خسته نباشید!من ازت یک مورد تاریخی خاص رو خواستم و تو به کل تاریخ ارجاع میدی!؟وقتی نمونه میاری که زنان جنگ جو و... بودند(تازه شرایط دیگشون هم مشخص نیست)باید نمونه دانشمندان یا فیلسوفان مرد در همون دوره رو بیاری یا نخواستن زنان اثبات بشه:)

مگر شما نمیگویید در جاییکه زنان جنگجو بوده‌اند دانشمند مرد نداشته ایم؟ خوب بروید ثابت کنید نداشته‌ایم, سپس برای ما بگویید در پیِ این اثبات شما چگونه این:


در سرتاسر تاریخ بشریت زنان همیشه زیردست بوده‌اند و هرگز شانس پرداختن به فلسفه و دانش‌هایِ ناب را نداشته‌اند.

اثبات میشود!

یکبار دیگر:


بار اثبات ادعا بر دوش مدعی










----
1. ^ šahr+mand+i{pasvand}::Šahrmandi || شهرمندی: تمدن ( سیویلیزه) ، بر پاد بربر و بیابانی Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Civilization) civilization
2. ^ Pâdnemune || پادنمونه: نمونه‌یِ نقض; مثال نقض Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Counterexample) counterexample
3. ^ farmân+gar+i{pasvand}::Farmângari
4. ^ farâhâz+eš{pasvand}::Farâhâzeš || فراهازش: Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Inductive_reasoning) induction
5. ^ Ârvinestan || آروینستن: تجربه کردن; آروین کردن to experience

undead_knight
04-15-2013, 01:07 PM
اگر پاهای شما را ببندند, شما توانایی راه رفتن را از دست میدهید.

شما نیز همچنان دارید ادعا میکنید که در سرتاسر تاریخ شهرمندی[1] و در جای جایِ جهان مردان پیش
روی پیشرفت زنان را گرفته بوده‌اند, خوب بفرمایید ثابت کنید همینجور بوده! ما هم پادنمونه[2] آوردیم (شهبانو و فرمانگری[3] زنان), هم از فراهازش[4] آروینیک[5] سود بردیم.
نخیر من چنین ادعایی ندارم،بلکه میگم نمونه هایی که آورده میشه باید تک تک بررسی بشه.
مثلا اگر دانشمندان و فیلسوفان دوره روشنگری هست،باید وضع زنان بررسی بشه،اگر زنان ارسطو و سقراط و افلاطون هست هم به همین شکل و...
مگر ما از روی غیب گویی میگیم دانشمندان و فیلسوفان مرد بیشتر بودند؟!خب حتما یک زمینه تاریخی-اجتماعی برای مقایسه هست و اتفاقا قصد من بررسی همین زمینه هاست و نگران نباشید در این تاپیک به وفور از این نمونه ها بهتون نشون میدیم:))

مگر شما نمیگویید در جاییکه زنان جنگجو بوده‌اند دانشمند مرد نداشته ایم؟
نه:))

خوب بروید ثابت کنید نداشته‌ایم, سپس برای ما بگویید در پیِ این اثبات شما چگونه این:
لطفا دقت کن چی میگم:


در سرتاسر تاریخ بشریت زنان همیشه زیردست بوده‌اند و هرگز شانس پرداختن به فلسفه و دانش‌هایِ ناب را نداشته‌اند.

اثبات میشود!

یکبار دیگر:

بار اثبات ادعا بر دوش مدعی

سراسر تاریخ!؟تاریخ مکتوب و قابل استناد مهمه و اینکه ادعای من هم این نیست:)من در مورد چیزی که نمیدونم دیدگاهی ندارم
ادعای من:در هر دوره تاریخی که دانشمندان و فیلسوفان مرد نمونه آورده میشند باید وضعیت تاریخیشون هم مورد بررسی قرار بگیره تا وضعیت زنان مشخصص بشه.
یعنی ما الله بختکی نمیتونیم بگیم در این دوره مردها بیشتر بودند بنابراین زن ها نمیخواستند.بلکه تاریخ رو باید تکه تکه کرد و بررسی دقیق داشت.این حکم های کلی به درد بررسی تاریخی و علمی نمیخوره:)

Ouroboros
04-15-2013, 01:18 PM
کُل درک فمینیستی مبتنی بر «این امکان وجود نداشته» همچون درک یک کودک سه ساله است از اختیارات و زندگی والدینش، که گمان می‌کند چون می‌توانند هر وقت دلشان خواست شیرینی‌ را بخورند زندگی بسیار راحتی دارند و از او آزادتر هستند. زنان همواره بازیگرانی فعال، تاثیرگذار و برجسته در زندگی خود بوده‌اند(برای دیگران نفعی نداشته‌اند)که کُل ساختمان جامعه برای آسایش و آرامش و سلامت ایشان تنظیم می‌شده. اما قدرتی که زنان داشته‌اند قدرتی غیرمستقیم بوده و دلیل انتخاب آن بهای به مراتب کمتر، عواقب بسیار خفیف‌تر و مسئولیتهای عملا ناموجود در تناسب با دیگر انواع قدرت بوده. حق رای را بخاطر کیر داشتن به مرد نمی‌داده‌اند، بلکه بخاطر حضور او در جنگ و دفاع از آن بوده که این حق را در اختیار می‌گرفته، منطق هم این بوده که مردانی که می‌روند و برای دفاع از این جامعه کشته می‌شوند حق دارند در چگونگی ساختار آن تصمیم بگیرند و نقشی داشته باشند. عمومی شدن رای برای مردان تا پیش از جنگ داخلی آمریکا که در آن نیم میلیون مرد جوان کشته شدند اتفاق نیافتاد، و مردان آتنی هر لحظه می‌توانستند به میدان نبرد فراخوانده بشوند. مردان برای بدست آوردن و حفظ حق رای قرنها بی‌آنکه از آن بهره‌ای داشته باشند برای آن جنگیده‌اند، و فمینیستهایی که در این مواقع خود را به کوری می‌زنند و ادعا می‌کنند «اگر کسی حق رای نداشته پس نقشی هم ایفا نمی‌کرده» وقتی به برسی نقش ۹۹٪ مردان در ۹۹٪ تاریخ بشر می‌رسند، با آنکه ایشان هم هیچ حق رایی نداشته‌اند و نقشی در زندگی خود ایفا نمی‌کرده‌اند همه چیز را فراموش می‌کنند.

پس زن آتنی حق رای نداشته زیرا وظیفه‌ی رفتن به جنگ و مبارزه برای دفاع از آن «حق» بر دوش او سنگینی نمی‌کرده، و خود او هم آنرا نمی‌خواسته. هیچ دلیلی وجود ندارد که ما بجز این تصور بکنیم، زیرا به محض آنکه اکثریتی از زنان تصمیم گرفتند حق رای را می‌خواهند در طی چند دهه در کمابیش سرتاسر جهان آنرا بدست آوردند، سرعت، وسعت، گستردگی و ضریب نفوذ این تغییر را مقایسه بکنید با هر تغییر و دگرگونی اجتماعی دیگری در سرتاسر تاریخ بشر تا بدانید اهمییت، نقش و قدرت زن در جامعه‌ی سنتی به راستی چقدر بوده. ما نمود این قدرت غیرمستقیم را زمانی به خوبی درک می‌کنیم که می‌بینیم در قوانین سنتی مرد مسئول زندگی، رفاه و حتی خطاهای زن فامیل خود محسوب می‌شود، در ایالات متحده برای مثال تا اوایل قرن بیستم قرض، بدهی، مالیات و ... زن وظیفه‌ی مرد بود، و شما را بخاطر بدهی‌های او محاکمه می‌کردند و پرداخت آنها بر گردن شما بود، در همان زمان مرد حق فروش خانه‌ی خود را بی‌اجازه‌ی همسرش نداشت، زیرا دارایی مشترک محسوب می‌شد، اما املاک و دارایی‌های زن متعلق به خودش بود. به عنوان مثالی دیگر نگاه بکنید به قانون نفقه در اسلام، که برطبق آن در صورت ناتوانی مرد «به هر دلیلی»(از علیل شدن جسمانی تا ناتوانی روانی تا بی‌کار شدن تا بیمار شدن تا ....)در پرداخت تمام هزینه‌های زندگی یک زن به کنسل شدن خودکار ازدواج و تمام وظایف همسری از سوی او می‌انجامد.

اینها همه نشان می‌دهند در جهان سنتی، با تمام مصائبی که وجود داشته و زنان اغلب از زیر بار تحمل آنها شانه خالی می‌کرده‌اند، برخورداری از «قدرت» بیشتر به معنای مسئولیت (اغلب خونین) بیشتری هم بوده و ناتوانی در به انجام رساندن آن مسئولیتها، عواقبی بسیار وخیم‌تر از اخم ابروی فلان همکار را درپی می‌داشته. موقعیت زنان در جهان سنتی چنان بوده که امتیازِ نصف می‌گرفتند، مسئولیت یک هزارم داشته‌اند، و در نتیجه بهره دو برابر می‌برده‌اند. چنانکه پیشتر هم گفته‌ایم، تنها زمانی که پیشرفت تکنولوژی به مرحله‌ای رسید که در آن وابستگی به زور بازو برای رسیدن به بهترین مشاغل از میان رفت و مخاطرات پذیرش مسئولیت از زده شدن گردنتان وسط میدان شهر تبدیل شد به اخراج شدن از محل کار بود که «برابری» با مردان طرفدار پیدا کرد(که آنهم دیده‌ایم و می‌بینیم تنها برابری در امتیازات بوده و مسئولیتهای مربوط به آن امتیازها هنوز برعهده‌ی دیگران است). بچه‌ در سنت به وقت طلاق متعلق به مرد بود زیرا او تمام هزینه‌های زندگی وی را تقبل می‌کرد و او را بزرگ می‌کرد، اکنون بچه متعلق به زن است، بی‌آنکه مجبور باشد تمام هزینه‌های او را تقبل بکند و خرج او را(یا در برخی کشورهای غربی حتی خودش را!)بدهد.

قدرت غیرمستقیم بهترین ویژگی که دارد اینست که مسئولیتی با خود به همراه نمی‌آورد، و در صورت شکست خوردن کس دیگری بهای آنرا می‌پردازد، و هر مردی می‌داند که شکست چیزی‌ست که ۹۹٪ مردان همیشه می‌خورند(تعداد بندهای راکی که موفق می‌شوند، تعداد دانشجویان فلسفه‌ای که فیلسوف می‌شوند، تعداد فارغ‌التحصیلان ریاضی که معلم دبستان نمی‌شوند و ...). بر همین پایه است که «پشت سر هر مرد موفقی یک زن بوده» اما پشت سر مردان ناموفق بجز سایه‌هاشان خبری از کسی نیست:

1675

اما به نظر من دلیل اصلی آنکه زن فیلسوف، دانشمند، مخترع، هنرمند، فرمانروا و رزمنده یک هزارم مردان نداشته‌ایم خیلی ساده اینست که برخورداری از این موقعیات اجتماعی نفعی برای بهزیستی زنان نداشته. صعود در «هرم قدرت» شانس انتخاب شدن شما به عنوان یک مرد توسط زنان را ارتقاء می‌داده و برای زن رقابت با دیگر مردان(و زنان)، در فضایی که رقابت در اکثر مواقع پدیده‌ای خونین، خشن و یا در بهترین شرایط بی‌رحم محسوب می‌شده هیچ فایده‌ای نداشته. در جهانی که میانگین عمر انسانها پنجاه سال بوده، تلاش تا چهل سالگی(با در نظر گرفتن یائسگی و اینکه هایپرگمی مردان متوجه جوانی زنان است)برای رسیدن به مدارج بالای علمی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی برای بدست آوردن چیزی که دیگران برایتان روی سینه‌ی نقره فراهم می‌کنند، در شرایطی که شخص دیگری بناست خرج شما را بدهد، مسئولیتهای اجتماعی شما را برعهده بگیرد و همه‌ی آنچه برای یک زندگی آسوده نیاز دارید را برایتان محیا بکند، سودی نمی‌توانسته داشته باشد.

Dariush
04-15-2013, 06:40 PM
هیچ کدوم،مخصوصا اینکه با شفاف سازی من در این مورد عملا این پرسش ها سفسطه "دشواری دروغین" هست
عجالتا شما با آن همه نقلِ قولِ ضدزن از فیلسوف‌ها قصدتان چه بود؟ آن همه نقل را ردیف کردید که بگویید سیستم‌ها و ساز و کارهایی در سراسر تاریخ بشریت از هزار سال پیش از میلاد تا 2000 سال پس از میلاد وجود داشتند که اگر زنی را میدیدند کتاب فلسفه میخواند یا داشت کتاب فلسفی مینوشت، او را در استخرِ اسید می‌انداختند یا اینکه برخی از فیلسوف‌ها در حاشیه دستگاه‌های فلسفی خود حرفهای ضدزن زده‌اند؟ کدام؟


اشتباه شما همینجاست،دانش کامپیوتری هیچ وقت منحصر به آمریکا نبوده مخصوصا اینکه آمریکا جلوی اموزشش به دیگران رو نگرفته(شاید محدودیت هایی برای موارد نظامی گذاشته باشه) در هر حال اگر آمریکا این تکنولوژی رو محصور میکرد(فرض کنیم ممکن باشه) وبرای آموزشش به غیر آمریکایی ها محدودیت میگذاشت و... آیا دیگران میتونستند در این راه پیشرفتی کنند یا نه؟!
:27:
این یعنی اینکه در تمام طول تاریخ در همه‌ جای کره‌ی زمین جلوی زنان را گرفته‌اند تا مبادا بخواهند فلسفه بیاموزند.بروید یک تاریخ فلسفه بخوانید تا بدانید چه تعداد از فیلسوف‌ها اساسا تحصیلاتِ آکادمیک نداشتند و خودشان کتاب‌ها را برداشته‌اند خوانده‌‌اند.
اصلا بهتر است یک جور دیگر به موضوع بنگریم .بیایید ببینیم که اگر زنان در جایی خواسته‌اند به یک امتیاز اجتماعی یا فعالیت در عرصه‌ای خاص برسند ، آیا موفق شده‌اند یا خیر.یکی از شگفت‌انگیز ترین‌شان همین خوانندگی زن در ایران است.در ایرانِ دورانِ قاجار که از اسلامی‌ترین و متحجر ترین دورانِ ایران است ، ما زنانی داشتیم که خوانندگی (آن هم خوانندگی ردیف دستگاهی آواز ایران که نیاز به چندین سال تعلیم گرفتن جدی دارد و همینطور روی هوا کسی نمیتواند برود خوانندگی کنند) را آموخته و توانستند همپای دیگر خوانندگان مرد بخوانند.از جمله پروانه که آنقدر پیشرفت کرد که با اشخاصی چون حبیب سماعی که از بزرگترین موسیقی‌دانانِ آن عصر بود همکاری داشت.یا قمر‌الملوک وزیری که کشف حجاب هم کرد ( و اگر اشتباه نکنم به خارج هم رفت برای اجرای کنسرت و ضبطِ صفحه)و بعد هم که سیل خوانندگانِ زن را داشتیم در ایران.همه‌ی اینها در حالی است که هم فضای موسیقی‌ِ آن دوران بسیار مردانه بود هم اینکه مملکت اسلامی بود و خوانندگی یک زن نقطه‌ی اوجِ ضداسلامی‌بودن بود! حال هدفِ من از ارائه‌ی این نمونه این است که یک جور دیگر به موضوع بنگریم: فرض کنید اصلا هیچ خواننده‌ی زنی در ایران پدید نمی‌آمد.آنگاه دوستانی چون شما برای اینکه نشان دهند چرا هیچ زنی نتوانسته در ایران خواننده شود هزار و یک جور دلیل پیدا میکردند : آقا مملکتِ گندِ اسلامی و هزار جور بند و زنجیر بر پای زنان و مردانِ چند زنه و جامعه‌ی ضد زن و فرهنگ نخبه کش و زنانِ اندرونی و ... . و ما باید ثابت میکردیم که نه آقا جان هیچ کدام از اینها دلیل نمیشود که هیچ زنی نتواند به جایی برسد.حالا تفاوت‌های فلسفه و آوازخوانی و اینکه آواز خوانی چه کارکردی برای زنان داشته خودتان دریابید. پس یعنی همانطور که پیشتر گفتم همین نگاهِ از آخر به اول است که چنین تفسیرهایی را پیش می‌آورد.ارائه ی یک تصویرِ سیاه و علیهِ زن در سراسر تاریخ و اینکه زنان را در غارها و دخمه‌ها نگه میداشتند تا مبادا زنی به کتابی دست یابد و فیلسوف شود و اینرا توجیهی برای کارهای نکرده دانستن و انداختنِ توپ در زمینِ ما که اثبات کنیم هم این تصویر اشتباه است و هم آن نق زدن‌ها بیخود است و از طرفی هیچ کدام از آن مرارت‌های فرضی دلیلِ کافی برای بطالتِ زنان نیست از کارهایی‌ست که شما در حالِ انجام دادنش هستید.

من برای هزارمین بار میگویم که کسی اگر یک تاریخ فلسفه بخواند میداند که فیلسوف‌ها همیشه و همیشه در بدبختی و فلاکت بوده‌اند و هزار و یک جور مکافات داشتند و ادعای گزافی نیست اگر بگوییم که از هزار نفری که برای فلسفیدن خیز بر میداشتند یکی موفق میشدند.مردانی که در جنگ‌ها کشته میشدند، مردانی که باید با دستگاهِ سرکوبِ دولتی مبارزه میکردند، مردانی که باید مخارجِ زندگی خود و خانواده‌ی خود را در می‌آوردند و هزار و یک جور بدبختی دگر.اما با همه‌ی اینها بازننشستند.

حال بگذارید قدری بیشتر در تاریخ بنگریم. از رنسانس ، بیش از 400 سال است که میگذرد.در این دوره‌ها زنان ملکه‌ و فرمانروا هم شده‌اند و یک امپراتوری را هدایت کرده‌اند.یعنی به بالاترین نقطه‌ی قدرتِ سیاسی هم رسیده‌اند و در دوره‌هایی به بزرگترین قدرتِ جهان تبدیل شده‌اند. در جایگاهِ اجتماعی هم بسیار پیشرفت کرده‌اند ، چنانکه به طور مثال سوژه‌ی اصلی مجسمه‌ها و نقاشی‌ها زنان بوده‌اند.حال در این دور‌ه‌ها که در جهان روحی جدید دمیده میشد و در آن زنان هم به امپراتور تبدیل شدند ، آیا فرصتِ این را نداشتند که در تمامِ این چیزهایی که شما ادعا میکنید نقشی نو در افکنند و زنان را برای دستیابی به علم و دانش و فلسفه حمایتِ بیشتر کنند و آنها را از انقیادی که میگویید در آورند؟ نمی‌توانستند یا نخواستند یا بازهم مردانی بودند در دربارِ الیزابت که روشهای مردسالاریِ زن‌ستیزانه را به او دیکته میکردند؟

پس از آن هم اگر چه فیلسوف‌هایی بودند که حرفهای ضدزن میزدند، اما فیلسوفهایی هم بودند که زنان را خیلی دوست داشتند و سعی کردند پای آنها را به فلسفه و سیاست بازکنند . از جمله جان استوارت میل، فیلسوفِ فایده‌‌باور. 150 سال از انتشارِ کتابِ انقیادِ زنانِ او میگذرد که گفت بدون زنان دموکراسی معنایی ندارد. زنان اما چه کردند؟هیچ! باز گفتند فلسفه و سیاست به ما چه!

من هم‌اکنون در اوجِ بی‌حوصلگی به سر میبرم وگرنه از تاریخ حتما زنانِ پرشماری که به جایگاه‌های رفیع اجتماعی و سیاسی رسیدند را نمونه می‌آوردم تا نشان دهم زنان اگر برای چیزی خیز برمیداشتند و اندکی تلاش میکردند حتما بدان دست میافتند.آنرا موکول میکنم به آینده‌ای نزدیک.اما اکنون در این وضعیت که در حالِ نوشتنِ این پست هستم، مادرِ شوپنهاور را به خاطر می‌آورم که نویسنده‌ای بود در عصرِ خود شهیر و برو بیایی داشت برای خودش.با گوته‌ی مشهور هم بسی دوستی‌ها داشت و میخواستِ پسرِ خود را نیز بکشد که مبادا جای او را بگیرد!



به هر حال ایراد من اتفاقا این هست که نه فسلفه و نه دانش مردانه نیست بلکه مشکل این هست که زنان راه داده نمیشدند،حتی اگر میخواستند.نمونه هم در زمانه اون ریاضی دان مورد علاقتون بود که اگر یک انسان در شرایط زنان اون موقع میتونست همون دستاوردها رو داشته باشه قطعا از معجزات ادیان ابراهیمی بیشتره! :)

:e40e:
رجوع شود به بخشِ نخستِ این پست و اینکه شرایطِ یک دوره و یک جغرافیای خاص را تنها با متدهای خارق‌العاده‌ی شما میتوان به کلِ تاریخِ بشریت و تمامِ کره‌ی زمین تعمیم داد.در موردِ ان دوره‌ و آن جغرافیای خاص و همچنین ریاضیدانِ موردِ علاقه‌ام حتما خواهم گفت.



ا تشکر از نقل قول زن ستیزانه،کار من رو در مورد نیچه راحت کردید:))
در حال مهارت دوستان در ربط دادن فرض های فرگشتیک و فرگشتی که کور هست به ادعاهای ایدولوژیک نیچه تحسین برانگیزه:))
خواهش میکنم قابلی نداشت.




خب من فکر میکنم راسل توی کمپ فمنیست ها راحتتر باشه و حداقل در چند کتابی که ازش خوندم چیز زن ستیزانه ندیدم،این نقل قولش هم جالبه:
Marriage is for woman the commonest mode of livelihood, and the total amount of undesired sex endured by women is probably greater in marriage than in prostitution.
سکس ناخواسته در ازدواج برای زنان از فاحشگی بیشتره:))
من هم منظورم این بود که این فیلسوف‌ها هم هستند که ممکن است باعث شوند تئوری‌ای که میگوید همه‌ی فلاسفه ضدزن بودند شکست بخورد!



خب از کانت شخصا انتظار دیگه ای ندارم،وقتی کسی دیدگاه نژاد پرستانه داشته باشه معمولا دیدگاه زن ستیزانه هم داره:))
بله ، مثل هیتلر یا موسولینی که تا آخرین لحظه اهدافِ زن‌ستیزانه خود را رها نکرده و اوا براون و اینها همه افسانه هستند که در موردشان ساخته‌اند!




زنان رو شهروند درجه دوم حساب میکنه و...
البته کانت سخنانِ زن ستیزانه چند بار گفته است اما من نمیدانم آن زنِ شاهزاده‌ چرا با شنیدنِ خبرِ مرگِ کانت خودکشی کرد و یا اینکه چرا برخی از فمنیست‌ها(اکوفمنیسم‌ها) نظراتِ او را در باب زنان و طبیعت میستایند .مثلا این نقل از انجمنِ احیا‌گرانِ فلسفه نو جالب است :


اگرچه اغلب دیدگاههای فمینیستی، وابستگی کانتی زنان با طبیعت و با بقای نوع را به عنوان نمونه ایدئولوژی مرد محور او در نظر می گیرند، هالی ویلسن استدلال میکند که از یک منظر اکو فمینیس( فمینیسم سبز) وابستگی زنان با طبیعت یک همبستگی مثبت است. او بیان می کند که تبیین کانت درباره نقش زنان در حفاظت از انواع (گونه های زیستی) میتواند همراه فمینیسم باشد، همانطور که نل نودینگ، کسی که مراقبت مادرانه را برای حفاظت از کودکانش به عنوان منبع اخلاق در نظر گرفت بیان میکند. به علاوه، اکو فمینیسم باید شرح کانت از طبیعت را به نحو همدلانه به مثابه سیستم پیوسته اهداف مشاهده کند. تئوری طبیعت کانت میتواند هم ردیف با دیدگاه طبیعت به مثابه یک اکوسیستم به هم پیوسته روابط که در آن موجودات انسانی هم –بخش( co-members) در یک سیستم طبیعی، اما نه مجموعه جدا از هم به عنوان منفک و برتر از طبیعت حضور دارند مشاهده شود.(ویلسن1997)

و البته سخنانِ ضدزنانه کانت هم جالب توجه هستند از نظرِ من. مثلا :

نها ساعت می بندند برای اینکه اطلاع بدهند که ساعت دارند، اگرچه ساعتشان اغلب خراب است یا زمان صحیح را نشان نمی دهد.
:e415:
بگذریم.، بهتر است به قولِ شما از نقلِ قول از این فیلسوف و آن فیلسوف دست برداریم و برویم به تاریخ و جامعه‌شناسی تاریخی تا ببینیم چه دستگیرمان میشود و آیا شما بالاخره میتوانید ثابت کنید که زنان همیشه تاریخ در دخمه‌ها نگه داشته میشدند و اینکه کتابهای فلسفه را به نوعی ماده‌ی اسیدمانند آغشته میکردند که که زنان را پودر میکرده اگر به آنها دست میزدند یا نه!

undead_knight
04-17-2013, 06:46 PM
عجالتا شما با آن همه نقلِ قولِ ضدزن از فیلسوف‌ها قصدتان چه بود؟ آن همه نقل را ردیف کردید که بگویید سیستم‌ها و ساز و کارهایی در سراسر تاریخ بشریت از هزار سال پیش از میلاد تا 2000 سال پس از میلاد وجود داشتند که اگر زنی را میدیدند کتاب فلسفه میخواند یا داشت کتاب فلسفی مینوشت، او را در استخرِ اسید می‌انداختند یا اینکه برخی از فیلسوف‌ها در حاشیه دستگاه‌های فلسفی خود حرفهای ضدزن زده‌اند؟ کدام؟

قطعا اینکه بعضی فلاسفه یا جریان های فلسفی زن ستیز بودند جزئی از دیدگاهم بود ولی خب همونطور که گفتم اینکه چرا زنان در فلسفه جایگاهی نداشتند و ریشه هاش چیه باید بحث کنیم.



:27:
این یعنی اینکه در تمام طول تاریخ در همه‌ جای کره‌ی زمین جلوی زنان را گرفته‌اند تا مبادا بخواهند فلسفه بیاموزند.بروید یک تاریخ فلسفه بخوانید تا بدانید چه تعداد از فیلسوف‌ها اساسا تحصیلاتِ آکادمیک نداشتند و خودشان کتاب‌ها را برداشته‌اند خوانده‌‌اند.
همچنان میگم برای بررسی تاریخی در زمان همون فلاسفه باید به عرف و قوانین توجه کرد.اساسا بحث در مورد آموزش هست نه حتما یک آکادمیک رسمی و معتبر! :)


اصلا بهتر است یک جور دیگر به موضوع بنگریم .بیایید ببینیم که اگر زنان در جایی خواسته‌اند به یک امتیاز اجتماعی یا فعالیت در عرصه‌ای خاص برسند ، آیا موفق شده‌اند یا خیر.یکی از شگفت‌انگیز ترین‌شان همین خوانندگی زن در ایران است.در ایرانِ دورانِ قاجار که از اسلامی‌ترین و متحجر ترین دورانِ ایران است ، ما زنانی داشتیم که خوانندگی (آن هم خوانندگی ردیف دستگاهی آواز ایران که نیاز به چندین سال تعلیم گرفتن جدی دارد و همینطور روی هوا کسی نمیتواند برود خوانندگی کنند) را آموخته و توانستند همپای دیگر خوانندگان مرد بخوانند.از جمله پروانه که آنقدر پیشرفت کرد که با اشخاصی چون حبیب سماعی که از بزرگترین موسیقی‌دانانِ آن عصر بود همکاری داشت.یا قمر‌الملوک وزیری که کشف حجاب هم کرد ( و اگر اشتباه نکنم به خارج هم رفت برای اجرای کنسرت و ضبطِ صفحه)و بعد هم که سیل خوانندگانِ زن را داشتیم در ایران.همه‌ی اینها در حالی است که هم فضای موسیقی‌ِ آن دوران بسیار مردانه بود هم اینکه مملکت اسلامی بود و خوانندگی یک زن نقطه‌ی اوجِ ضداسلامی‌بودن بود! حال هدفِ من از ارائه‌ی این نمونه این است که یک جور دیگر به موضوع بنگریم: فرض کنید اصلا هیچ خواننده‌ی زنی در ایران پدید نمی‌آمد.آنگاه دوستانی چون شما برای اینکه نشان دهند چرا هیچ زنی نتوانسته در ایران خواننده شود هزار و یک جور دلیل پیدا میکردند : آقا مملکتِ گندِ اسلامی و هزار جور بند و زنجیر بر پای زنان و مردانِ چند زنه و جامعه‌ی ضد زن و فرهنگ نخبه کش و زنانِ اندرونی و ... . و ما باید ثابت میکردیم که نه آقا جان هیچ کدام از اینها دلیل نمیشود که هیچ زنی نتواند به جایی برسد.حالا تفاوت‌های فلسفه و آوازخوانی و اینکه آواز خوانی چه کارکردی برای زنان داشته خودتان دریابید. پس یعنی همانطور که پیشتر گفتم همین نگاهِ از آخر به اول است که چنین تفسیرهایی را پیش می‌آورد.ارائه ی یک تصویرِ سیاه و علیهِ زن در سراسر تاریخ و اینکه زنان را در غارها و دخمه‌ها نگه میداشتند تا مبادا زنی به کتابی دست یابد و فیلسوف شود و اینرا توجیهی برای کارهای نکرده دانستن و انداختنِ توپ در زمینِ ما که اثبات کنیم هم این تصویر اشتباه است و هم آن نق زدن‌ها بیخود است و از طرفی هیچ کدام از آن مرارت‌های فرضی دلیلِ کافی برای بطالتِ زنان نیست از کارهایی‌ست که شما در حالِ انجام دادنش هستید.

اتفاقا اینکه اگر زنان بخواند به عنوان نیمی از جمعیت جامعه حتما پتانسیل های زیادی دارند.ولی آگاهی نقش مهمی در این خواستن داره،من اگر از چیزی آگاه نباشم چندان نمیشه انتظار داشت بخوامش:)



من برای هزارمین بار میگویم که کسی اگر یک تاریخ فلسفه بخواند میداند که فیلسوف‌ها همیشه و همیشه در بدبختی و فلاکت بوده‌اند و هزار و یک جور مکافات داشتند و ادعای گزافی نیست اگر بگوییم که از هزار نفری که برای فلسفیدن خیز بر میداشتند یکی موفق میشدند.مردانی که در جنگ‌ها کشته میشدند، مردانی که باید با دستگاهِ سرکوبِ دولتی مبارزه میکردند، مردانی که باید مخارجِ زندگی خود و خانواده‌ی خود را در می‌آوردند و هزار و یک جور بدبختی دگر.اما با همه‌ی اینها بازننشستند.
من هم مدعی نیستم که اقلیت نیستند بلکه تاثیر شرایط رو زیاد میدونم.نمونه رادیکالی هست ولی به هر حال اگر انتظار داشته باشیم که مثلا در کره شمالی دانشمند مثل کره جنوبی پیدا بشه،مطمئنا به چیزی نمیرسیم.

حال بگذارید قدری بیشتر در تاریخ بنگریم. از رنسانس ، بیش از 400 سال است که میگذرد.در این دوره‌ها زنان ملکه‌ و فرمانروا هم شده‌اند و یک امپراتوری را هدایت کرده‌اند.یعنی به بالاترین نقطه‌ی قدرتِ سیاسی هم رسیده‌اند و در دوره‌هایی به بزرگترین قدرتِ جهان تبدیل شده‌اند. در جایگاهِ اجتماعی هم بسیار پیشرفت کرده‌اند ، چنانکه به طور مثال سوژه‌ی اصلی مجسمه‌ها و نقاشی‌ها زنان بوده‌اند.حال در این دور‌ه‌ها که در جهان روحی جدید دمیده میشد و در آن زنان هم به امپراتور تبدیل شدند ، آیا فرصتِ این را نداشتند که در تمامِ این چیزهایی که شما ادعا میکنید نقشی نو در افکنند و زنان را برای دستیابی به علم و دانش و فلسفه حمایتِ بیشتر کنند و آنها را از انقیادی که میگویید در آورند؟ نمی‌توانستند یا نخواستند یا بازهم مردانی بودند در دربارِ الیزابت که روشهای مردسالاریِ زن‌ستیزانه را به او دیکته میکردند؟
read history more ;)
چه کسی گفته زنان لزوما از حقوق زنان دفاع میکنند؟!(به هر حال بخش هایی از حقوق از دست رفته زنان به خودشون هم ربط داره)جالب هست که جایی میخوندم(امیدورام منبعشو پیدا کنم) که اولین اجتماعی که زنان برای دفاع از حقوق عده ای جمع شدند برای "زنان" نبود بلکه برای "بردگان" بود:)
این دوره روشنگری و رنسانس در زمینه حقوق زنان بسیار کند بود(هرچند نسبت به کل تاریخ جهش هاش زیاد بوده) تا همین صد سال پیش در بعضی کشورهای غربی زنان در حقوق ابتدایی هنوز درگیری داشتند،



پس از آن هم اگر چه فیلسوف‌هایی بودند که حرفهای ضدزن میزدند، اما فیلسوفهایی هم بودند که زنان را خیلی دوست داشتند و سعی کردند پای آنها را به فلسفه و سیاست بازکنند . از جمله جان استوارت میل، فیلسوفِ فایده‌‌باور. 150 سال از انتشارِ کتابِ انقیادِ زنانِ او میگذرد که گفت بدون زنان دموکراسی معنایی ندارد. زنان اما چه کردند؟هیچ! باز گفتند فلسفه و سیاست به ما چه!
شواهد تاریخی!؟آیا منظورت این هست که در عمل قوانین عرف ناگهانی تغییر کرد؟!خب تغییر تدریجی که اتفاق افتاد.
البته یکی از نکات مورد نظر من رو گفتی که برای جدی گرفته شدن حقوق زنان باید مردان در موردش نظر بدند:)


من هم‌اکنون در اوجِ بی‌حوصلگی به سر میبرم وگرنه از تاریخ حتما زنانِ پرشماری که به جایگاه‌های رفیع اجتماعی و سیاسی رسیدند را نمونه می‌آوردم تا نشان دهم زنان اگر برای چیزی خیز برمیداشتند و اندکی تلاش میکردند حتما بدان دست میافتند.آنرا موکول میکنم به آینده‌ای نزدیک.اما اکنون در این وضعیت که در حالِ نوشتنِ این پست هستم، مادرِ شوپنهاور را به خاطر می‌آورم که نویسنده‌ای بود در عصرِ خود شهیر و برو بیایی داشت برای خودش.با گوته‌ی مشهور هم بسی دوستی‌ها داشت و میخواستِ پسرِ خود را نیز بکشد که مبادا جای او را بگیرد!



:e40e:
رجوع شود به بخشِ نخستِ این پست و اینکه شرایطِ یک دوره و یک جغرافیای خاص را تنها با متدهای خارق‌العاده‌ی شما میتوان به کلِ تاریخِ بشریت و تمامِ کره‌ی زمین تعمیم داد.در موردِ ان دوره‌ و آن جغرافیای خاص و همچنین ریاضیدانِ موردِ علاقه‌ام حتما خواهم گفت.
گفتم که قبلا،نمیشه به کل تاریخ بشریت تعمیم داره،این فرض رو هم که اکثریت مطلق فلاسفه مرد بودند پس زنان "نمیخواستند" رو سفسطه آمیز میبینم،
من مدعی نیستم که زنان خیلی مشتاق بودند بلکه مدعی هستم قبل از بررسی نظر قطعی نمیشه داد.


من هم منظورم این بود که این فیلسوف‌ها هم هستند که ممکن است باعث شوند تئوری‌ای که میگوید همه‌ی فلاسفه ضدزن بودند شکست بخورد!
البته که همه فلاسفه زن ستیز نبودند،حتی من میگم زن ستزی آگاهانه! آنچنانی هم وجود نداشته،صرفا یک سری سنت فکری بوده که معمولا از دیدگاه های سنتی جامعه چندان دور نبوده:)


بله ، مثل هیتلر یا موسولینی که تا آخرین لحظه اهدافِ زن‌ستیزانه خود را رها نکرده و اوا براون و اینها همه افسانه هستند که در موردشان ساخته‌اند!
Reductio ad Hitlerum (http://en.wikipedia.org/wiki/Reductio_ad_Hitlerum)
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/04/45.jpg
البته باید اعتراف کنم چندباری خودم ازش استفاده کردم ولی مدتی هست حواسم هست ازش استفاده نکنم:)



البته کانت سخنانِ زن ستیزانه چند بار گفته است اما من نمیدانم آن زنِ شاهزاده‌ چرا با شنیدنِ خبرِ مرگِ کانت خودکشی کرد و یا اینکه چرا برخی از فمنیست‌ها(اکوفمنیسم‌ها) نظراتِ او را در باب زنان و طبیعت میستایند .مثلا این نقل از انجمنِ احیا‌گرانِ فلسفه نو جالب است :

خب حماقت و ناآگاهی اونها به من ربطی نداره:))



:e415:
بگذریم.، بهتر است به قولِ شما از نقلِ قول از این فیلسوف و آن فیلسوف دست برداریم و برویم به تاریخ و جامعه‌شناسی تاریخی تا ببینیم چه دستگیرمان میشود و آیا شما بالاخره میتوانید ثابت کنید که زنان همیشه تاریخ در دخمه‌ها نگه داشته میشدند و اینکه کتابهای فلسفه را به نوعی ماده‌ی اسیدمانند آغشته میکردند که که زنان را پودر میکرده اگر به آنها دست میزدند یا نه!
در مورد این اسید! حتما بیشتر مینویسم:)

iranbanoo
04-17-2013, 11:02 PM
اینجا هم گویا شد صحنه ی مبارزه ی مرد و زن سالاران....!!
گرچه قصد این بود که نوع نگاه زن و اندیشه و شیوه ی فلسفیدن ان را بررسی کنیم.
فکر نمی کنم که زیاد لازم باشد که بازگو کنیم که تاریخ فلسفه فاقد حضور زنان و اندیشه ی انان بوده.به هر دلیل:نمی خواستند و نتوانستند, نگذاشتند, نشد و.....
اما به هر سو فکر میکنم مبنا و معیار مدرنیته در اصل وجودی انسان بنا نهاده شده.خصوصا فلسفه ی جدید بعد از دکارت عمیقا انسان شناسانه است .گرچه به حد اعلای خود نرسیده اما آغاز خوبی داشته است.
دست کم اینکه این باور غلط که زن را فاقد نهاد خردورزی میدانست(که در آثار بسیاری از فلاسفه میبینیم) کنار گذاشته شده و روی آورده شده به اینکه زنان در طول تاریخ نخواستند خرد ورزی کنند!در حد خود جای خرسندی دارد!
البته در این راستا تلاش فمینیسم برای رسیدن به تعریفی جدید از انسانیت انسان را نمیتوان انکار کرد(گرچه که این تعبیر سوژه ی مبارزه ی جدید خواهد شد!!)
به هرسو تا چندی فلسفه و آزادی خواهی و اندیشه ورزی مردانه بوده و در تعاریف انسان =مرد بوده است. و کمتر فلسفه دانی ورود زنان به این حوزه را ممکن میدانسته .
مدرنیته هم نتوانست انطور که در خور است انسان را برابر با زن= مرد تعریف کند و فکر میکنم در این میان تنها سارتر بود که در ورودی فلسفه را به روی زنان گشود و به دنبال آن سیمون دوبوار بود که توانست با فلسفه ی اگزیستانسیالیستی سارتر ,زن را وارد دستگاه اندیشه کند!
بعد از این است که زنان وارد کارزار آزادی خواهی شده اند و البته نسبت به مردان (حریف قدر خود!!) مسلما عقب ترند.
اما دلایل اینکه زنان در حوزه ی فلسفه و اندیشه کمی متفاوت( و شاید نا هنجار) جلوه میکنند چیست؟مگر نه اینکه نوع اندیشه و دیدگاه زن در مقایسه با مرد متفاوت است؟ و آیا این تفاوت خواهد توانست که به فلسفه کمکی کند؟
باز میگردم به اراجیف فمینیستی ای (!)که در آغاز نقل قول کرده بودم (که هر نوع برداشتی از آن شد الا آنکه منظور نظر نگارنده بود):

به نظر می رسد كه زنان همواره با استفاده از تفكری دیالكتیكی كه معتقد به جمع اضداد و تلفیق چندگانگی هاست، توانسته اند زیستی خرمندانه داشته باشند، حال آنكه اغلب مردان بیش تر در عرصه ی تفكری علمی و استنتاجی باقی مانده اند. شاید بتوان این امر را با تفاوتی كه كانت و هگل میان «فاهمه» و «خرد» می گذارند و روشی را كه به ترتیب برای هر یك برمی شمرند، یعنی روش «تحلیلی» و «تركیبی» یا «دیالكتیكی»، نشان داد. موضوع فاهمه، همچنان كه كانت می گوید «گوناگونی نگرش های حسی» است، حال آنكه موضوع خرد «یگانگی و هدایت فهم به سوی وحدت بیشتر» است. فاهمه امور متكثر را شناسایی می كند اما نمی تواند وحدت و انسجامی را میان آنها قائل شود و این كار خرد است كه می تواند این تكثرات را نظم و وحدت بخشد و منسجم سازد. بدین ترتیب، اگر بپذیریم كه زنان همواره خواسته یا ناخواسته دیالكتیكی و در نتیجه خردمندانه اندیشیده اند، می توانیم گفت كه آنان به روش درست در تفكر فلسفی دست یافته و همواره فیلسوفانه اندیشیده اند. افزون بر این، به نظر می رسد كه روش دیالكتیكی هگل می تواند به حل دوآلیسم و تفكر ثنویت گرای آن منجر شود، ویژگی یی كه می توان گفت زنان بیشتر دارای آن اند. در واقع، پدیدارشناسی روح هگل، سعی در به چالش كشاندن جفت های متناقض دارد؛ یعنی همان دوآلیسمی كه بین ذهن و ماده، كلی و جزئی، تاریخ و طبیعت، سوژه و ابژه، خود و دیگری، و بالاخره مرد و زن وجود دارد. روش درست اندیشیدن فلسفی یعنی تفكر دیالكتیكی می تواند به رفع دوآلیسمی بیانجامد كه اساس فلسفه ی سنتی را شكل داده است. از همین رو است كه برخی بر این باورند كه برخورد مرد و زن نه همچون نبردی است كه بین خدایگان و بنده صورت می گیرد كه در آنجا خدایگان و بنده هر یك موجودیتی متفاوت و نابرابرند، بلكه ازدواج و وصلتی است میان مرد و زن و این وحدت و یكپارچگی بسیار دور است از جنگ میان جنس ها. این بدان معنا است كه وحدت مرد و زن در این مرحله می تواند سبب پیشرفت و توسعه ی هر چه بیشتر انسان و جامعه ی انسانی شود.

Mehrbod
04-17-2013, 11:33 PM
به نظر می رسد كه زنان همواره با استفاده از تفكری دیالكتیكی كه معتقد به جمع اضداد و تلفیق چندگانگی هاست، توانسته اند زیستی خرمندانه داشته باشند،


شباروز کیف و کفش خریدن و وراجی کردن پشت تلفن هم شدند "زیست خردمندانه"؟ :دی






دست کم اینکه این باور غلط که زن را فاقد نهاد خردورزی میدانست(که در آثار بسیاری از فلاسفه میبینیم) کنار گذاشته شده و روی آورده شده به اینکه زنان در طول تاریخ نخواستند خرد ورزی کنند!در حد خود جای خرسندی دارد!


من یکی که هنوز متقاعد نشده ام زنان میتوانند همترازِ مردان خردورزند (چیزیکه ندیده‌ایم را چرا بپذیریم؟), ولی فرجام[1] هم نگرفته ام که نمیتوانند (چرا نتوانند؟).

تنها راهِ این است که زنان به میدان آمده و از توان اشان (اگر) رونمایاناند, اگرنه که این داستان‌هایِ "ما خردمند زیسته‌ایم, شما ولی درگیر فروهازش[2] و فراهازش[3] و آناهازش[4]" بوده‌اید تنها مایه‌یِ سرگرمی هستند (:


جدا از شوخی و اندکی ترول[5], به نگر من نگرشی که یک زن بتنهایی فلسفیده باشد مایه‌یِ بسی
کنجکاوی میتواند باشد, اسپاگتی را چه دیدیم, شاید یک چیز درخوری هم درآمد, بگوییم یک نسیم طالبِ زن هم دیدیم!





----
1. ^ Farjâm || فرجام: پایان; خاتمه Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Conclusion), www.loghatnaameh.org (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-6f2e658ab7004ebaa7d8eff2f253d48b-fa.html) conclusion; ending
2. ^ foruhâz+eš{pasvand}::Foruhâzeš || فروهازش: Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Deductive_reasoning) deduction
3. ^ farâhâz+eš{pasvand}::Farâhâzeš || فراهازش: Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Inductive_reasoning) induction
4. ^ ânâhâz+eš{pasvand}::Ânâhâzeš || آناهازش: Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Abductive_reasoning) abduction
5. ^ Trollidan || ترولیدن: ترول کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Troll), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B1%D9%88%D9%84_(%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AA %D8%B1%D9%86%D8%AA)) to troll

undead_knight
04-18-2013, 06:45 PM
خب من دوست دارم از آخر شروع کنم.یعنی از زمان شروع شدن جنبش های حقوق زنان و بعد هم جنبش های فمنیستی.
فارق از اینکه عوامل سیاسی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی گسترش و عمیق شدن آگاهی زنان(که مرتبط با آموزش و درگیری بیشتر با جامعه و محیط بیرون بود) چی بوده،زنان تا حدی با دنیای غریبه ای رو به رو شدند،شاید یک بحران هویت.
دانش و فلسفه که مردان مهمترین نقش در گسترش و پیشرفتش رو داشتند به زنان آگاهی داد و همین آگاهی باعث شد تردیدهایی به ماهیت و کارکردش پیدا کنند.(که البته در مواردی از دید من درسته)از سیاست و قانون گذاری گرفته تا زبان و فلسفه حوزه هایی تلقی شدند که بعضی زنان تلاش کردند جایگاه دیدگاه زنانه در این قلمرو ساخته مردان پیدا کنند.پرسش هایی شناخت شناسانه مثل "آیا راه شناختی زنانه وجود داره" شاید ابتدایی به نظر برسه ولی ناشی از تلاش های صادقانه هست(خب البته من مدافع خوبی برای این یکی نیستم)
زنان به دنبال جایگاه اخلاقی و فلسفی و اجتماعی جدیدی بودند و من واکنش هاشون رو چندان بی شباهت به وضعیت سیاه پوستان بعد از الغای بردگی نمیبینم.

در هر حال از دید من بیش از اینکه فیلسوفان زن مهم باشند(که در دوران مدرن حتما در موردشون صحبت میکنیم)میشه از زنانه تر شدن فلسفه یا جریان های فلسفی حرف زد.زنانه نه لزوما به معنای بیولوژیک بلکه به معنای نرم های اجتماعی و فرهنگی که زنانگی رو تعریف میکنند.

حداقل در فلسفه غرب میشه نوعی دوگانگی پیش از عصر روشنگری و تا حدی در دوران روشنگری بین ذهن و بدن دید و اینکه مرد بیشتر با روح،روان و ذهن تصور میشه و زن به صورت بدن و حس.
به نظر میاد نقش های فرهنگی-اجتماعی به همراه ویژگی های فرگشتیک در ایجاد این تصویر موثر باشند
در این دیدگاه زمانی که بدنی بودن، زمینی بودن، حسی بودن مثبت انگاشته شده دیدگاه های فلسفی به سمت زنانگی رفته و حتی وضع زنان هم در اجتماع بهتر شده ولی زمانی که این زمینی بودن منفی به نظر رسیده زنان هم جایگاه پایین تری پیدا کردند.
منفی انگاشته شدن زنانگی رو به نوعی میشه منفی دیدن بدن تفسیر کرد که به خوبی در مسیحیت و فلاسفه مسیحی دیده میشه.

جنگجو بودن و مسئولیت های اجتماعی بیشتر در عوض جایگاه مردان رو به عنوان عامل اخلاقی، هوش و خرد تثبیت کرده و امنیت بیشت رو انفعال زنان رو به سمت شی انگاری سوق داده.

در این مود در آینده بیشتر توضیح میدم.

iranbanoo
04-18-2013, 07:48 PM
شباروز کیف و کفش خریدن و وراجی کردن پشت تلفن هم شدند "زیست خردمندانه"؟
سوژه ی جدید یافتید؟
رفتارهای نابخردانه ی آقایان را اگر بگوییم که سیبیل های نیچه به باد میرود:e402:


من یکی که هنوز متقاعد نشده ام زنان میتوانند همترازِ مردان خردورزند (چیزیکه ندیده‌ایم را چرا بپذیریم؟), ولی فرجام[1] هم نگرفته ام که نمیتوانند (چرا نتوانند؟).
ها!همین است که تفکر و خردورزی زنانه را با مردان همتراز میکنید یعنی ملاک و معیار اندیشه هم اندیشه مردانه است!



در این دیدگاه زمانی که بدنی بودن، زمینی بودن، حسی بودن مثبت انگاشته شده دیدگاه های فلسفی به سمت زنانگی رفته و حتی وضع زنان هم در اجتماع بهتر شده ولی زمانی که این زمینی بودن منفی به نظر رسیده زنان هم جایگاه پایین تری پیدا کردند.
منفی انگاشته شدن زنانگی رو به نوعی میشه منفی دیدن بدن تفسیر کرد که به خوبی در مسیحیت و فلاسفه مسیحی دیده میشه.
متوچه نشدم آندد جان....
شما فارغ از بد و خوب بودن شی انگاری زنان این خصیصه را در زنان طبیعی می انگارید؟

Dariush
04-18-2013, 09:44 PM
قطعا اینکه بعضی فلاسفه یا جریان های فلسفی زن ستیز بودند جزئی از دیدگاهم بود ولی خب همونطور که گفتم اینکه چرا زنان در فلسفه جایگاهی نداشتند و ریشه هاش چیه باید بحث کنیم.
جریان فلسفی مردانه هیچ معنایی ندارد.همانطور که پیش از این در مورد علم کامپیوتر مثال زدم و شما به آن توجه نکردید، جریان‌های فلسفی رنگ و بوی مردانه دارند تنها و تنها به این دلیل که مردان آن را پیش برده‌اند.



همچنان میگم برای بررسی تاریخی در زمان همون فلاسفه باید به عرف و قوانین توجه کرد.اساسا بحث در مورد آموزش هست نه حتما یک آکادمیک رسمی و معتبر!
شما چه هزار سال پیش و چه هزار سال بعد بخواهید چیزی بیاموزید، معملی را می‌یابید و به او پول میدهید تا به شما در موردِ آنچه مطلوبتان است اموزش دهد. فرقی هم بین زن و مرد نیست.اسپینوزا هیچ دانشگاهی نرفت و هیچ تحصیلِ آکادمیکی نداشت و تنها نزدِ یک شخصِ هلندی زبانِ لاتین را آموخت.این تنها تحصیلِ آکادمیکِ (!) او بود . و اتفاقا داستانِ عشقیِ اسپینوزا و دختر همان معلمِ زبانِ لاتین نیز جالبِ توجه است : (از تاریخ فلسفه ویل دورانت، صفحه 138)

وی (معلم) دختری ماه رخسار داشت که عشقِ او در دلِ اسپینوزا با عشقِ اسپینوزا برای فراگرفتنِ زبانِ لاتین رقابت میکرد.حتی یک دانشجوی امروزی نیز میتواند به همین علت به فراگرفتنِ زبانِ لاتین مبادرت ورزد.ولی دختر چندانایبندِ امور معنوی نبود که به خاطرِ آن از امور دنیوی چشم بپوشد و همینکه خواستگاری دیگر با سرمایه بیشتر پا به میدان نهاد، اسپینوزا در نظر او حقیر آمد؛ شکی نیست که قهرمان ما در همین هنگام فیلسوف شد (هه هه)

تحلیلِ اشتباهِ شما از اینجا ناشی میشود که میپندارید زنان را در گذشته از فلسفه و دانش محروم کرده‌اند یا اینکه راهِ آنها را همیشه سد کردند.طوری که زنان اصلا نمیدانستند چیزی به نامِ فلسفه و علوم نیز در گیتی هست.مگر فلسفه چیست؟ جز اندیشیدن در باره‌ی گیتی‌ است؟ این تفکر و اندیشه از جایی آغاز گشته و چندان وابسته به آموزش‌های آکادمیک یا حتا کتابها و نوشته‌ها نیست.نگاهِ فلسفی و عمیق به دنیا داشتن و به سوی ژرفنای پدیده‌ها رفتن و به ظواهر اتکا نکردن چیزی نیست که بشود از دانشگاه‌ها آنرا آموخت و احتمالا از همان روزهای کودکی با انسان هست. مشکل اینجاست که نگاهِ زنان به زندگی و دنیا سطحی و روزمره بوده و چیزی در آن نبوده که بخواهد برای کسی جز خودشان جذاب باشد.

دلیلِ اینکه زنان نتوانستند کاری در حوزه‌ی فلسفه و دانش بکنند این است که اساسا انگیزه‌اش را نداشتند.چرا که جنگیدن و رقابت میانِ مردان برقرار بوده و زنان چرا باید به چیزی که برای بقا و پیشرفت نیازی بدان ندارند خطراتِ بسیارش را به جان بخرند؟ فعالیت داشتن در عرصه‌های علوم و دانش که به مثابه شغل میمانده، یکی از عرصه‌های اصلی رقابت و کسب جایگاه‌های اجتماعی بوده تا زنانِ بهتری نصیب‌شان شود، تا بتوانند از زنانِ خود محافظت کنند، تا بتوانند کیفیت زندگی زنِ خود را ارتقا دهند و.... زنان تنها کافی بود از میان برترینها انتخاب کنند و بروند در خانه و کاشانه‌ای که مرد فراهم آورده بنشینند و ادامه‌ی زندگی ... . اکنون چه میشود که میبینم در عصرِ حاضر نیز زنان نیز گاها همپای مردان در دانش دستی میبرند؟ به این سبب که اکنون دیگر آن خطراتِ جانکاه را ندارد.

در واقع کاری که زنان کردند این است: آنها ماندند تا مردان تمامِ عرصه‌های علم، فن، فلسفه و سیاست را به جایی برسانند که دیگر خطری نداشته باشد و آنگاه واردِ بازی شوند! چنانکه میبینیم از یونانِ باستان تا جنگِ سرد، مردها همیشه در عرصه‌های سیاسی میلیونها کشته دادند،سرکوب شدند، در سیاه‌چاله‌ها پوسیدند، در اردوگاه‌ها و تبعیدگاه‌ها فوج فوج نابود شدند و... و اندیشه‌های سیاسی‌ای چون دموکراسی، لیبرالیسم، سوسیالیسم، آنارشیسم و... را پدید آوردند تا به امروز رسیدیم که جهان به تعادل بالایی از آرامش و آزادی رسید، بدونِ آنکه کارِ زنان در برابرِ مردها به اندازه‌ی یک اپسیلون به نظر آید(جز اینکه بفرمایید زنان را از سیاست نیز آگاهی نبوده و خبر نداشتند). اکنون که به اینجا رسیده‌ایم و آزادی و امنیت فراهم شده، زنان نیز به یادِ حقوق خود افتاده‌اند و میخواهند از این خانِ آماده، بهری برگیرند و چنین است که میبینید مثلا فمنیسم راه می‌افتد.



اتفاقا اینکه اگر زنان بخواند به عنوان نیمی از جمعیت جامعه حتما پتانسیل های زیادی دارند.ولی آگاهی نقش مهمی در این خواستن داره،من اگر از چیزی آگاه نباشم چندان نمیشه انتظار داشت بخوامش
اینها بی‌معنی است.همانطور که گفتم زنان انگیزه‌اش را نداشتند و به علم و دانش نیازی نداشتند. وگرنه مگر میشود آگاهی نداشته باشند؟ مثلِ همان دخترِ معلمِ لاتینی که مثال زدم که پدرش فیلسوف و ملحد نیز بوده و بعدا اعدام شده ، زنان نیز بخشی از جامعه بوده‌اند و در میانِ انسانها زندگی میکردند.در کمترین حالت دانشمندان و فیلسوف‌ها نیز در خانواده‌ی خود زن و دختر داشته‌اند اما ....

حال شما از ما میخواهید برویم بررسی کنیم که هر زنی خواسته برود دنبال فلسفه یا علم، مرد یا مردانی ، یکجوری جلویش را گفته‌اند.یا اینکه عرفهای اجتماعی علیه زنان بوده و نمیگذاشته زنان به آنچه که میلشان را دارند دست یابند. همانطور که در پست ِ پیشین نشان دادم تنها در ایران و آنهم در یک دوره‌ی خاص، زنان توانستند بر خلافِ تمام عرف‌ها و استانداردهای اجتماعی و هتا سیاسی حرکت کرده و مثلا خواننده شوند .میشد همین کار را در عرصه‌های علم و دانش نیز انجام دهند.
پ.ن:برایم جالب است که در مورد انفعالِ زنان در عرصه‌های علم دانش ، آمارِ اندکِ آنها را با عرف و سنت‌های اجتماعی توجیه میکنید، اما عرف‌های ضدمردی که به مردانِ مجرد کمتر از زنانِ مجرد برای سرپرستی بچه‌ها در آمریکا اهمیت میدهد را با آمارِ کمِ مردانِ خواستار توجیه میکنید! اینها نیاز به اندکی روحیه انصاف و عدالت دارند.




read history more
چه کسی گفته زنان لزوما از حقوق زنان دفاع میکنند؟!(به هر حال بخش هایی از حقوق از دست رفته زنان به خودشون هم ربط داره)


--------->


خب حماقت و ناآگاهی اونها به من ربطی نداره:))

زنان بارها و بارها فرصت اینرا داشته‌اند که از نقش‌های سنتی خود خارج شوند، اما نخواستند.بارها به جایگاه‌های رفیعِ سیاسی و اجتماعی رسیدند اما برای خودشان نیز کاری نکردند.



این دوره روشنگری و رنسانس در زمینه حقوق زنان بسیار کند بود(هرچند نسبت به کل تاریخ جهش هاش زیاد بوده) تا همین صد سال پیش در بعضی کشورهای غربی زنان در حقوق ابتدایی هنوز درگیری داشتند،
بله، اما به این دلیل که زنان همچنان نخواستند نقشی در آنها داشته باشند و میخواستند در خانه‌های خود گیسوهای خود را شانه کنند تا پس از اینکه شوهرشان در انقلابِ فرانسه سرش زیر گیوتین رفت ، جوانی خوش قد و بالاتر از او تور کنند.






شواهد تاریخی!؟آیا منظورت این هست که در عمل قوانین عرف ناگهانی تغییر کرد؟!خب تغییر تدریجی که اتفاق افتاد.
البته یکی از نکات مورد نظر من رو گفتی که برای جدی گرفته شدن حقوق زنان باید مردان در موردش نظر بدند:)
نتیجه :
1- مردان باید برای حقوق خودشان بجنگند.
2- مردان باید برای حقوق زنان نیز بجنگند.
3- زنان حقوقِ مردان را به پشم خود نباید حساب کنند.
4- زنان برای حقوقِ خودشان نیز نباید کاری کنند و اگر مردان نیز در این عرصه کاری نکرده‌اند، باید آنها را محاکمه کنند.
5- مردان برای حقوق خود باید با مردان بجنگند.
6-مردان برای حقوقِ زنان نیز باید با مردان بجنگند!
7-زنان هم برای حقوق خودشان باید با مردان بجنگند!!!




من مدعی نیستم که زنان خیلی مشتاق بودند بلکه مدعی هستم قبل از بررسی نظر قطعی نمیشه داد.
داریم بررسی میکنیم.




البته باید اعتراف کنم چندباری خودم ازش استفاده کردم ولی مدتی هست حواسم هست ازش استفاده نکنم:)
من کجا از این استفاده کردم؟همینطور برای خودتان به من اتهام میزنید.شما گفتید معمولا نژادپرستان زن ستیز هستند و من نیز گفتم مثلِ هیتلر و موسولینی که بزرگترین نژادپرستها هستند و اصلا رابطه‌ای با زنان نداشتند.



در مورد این اسید! حتما بیشتر مینویسم:)
استقبال میشود دوستِ من!

Mehrbod
04-19-2013, 01:50 AM
سوژه ی جدید یافتید؟
رفتارهای نابخردانه ی آقایان را اگر بگوییم که سیبیل های نیچه به باد میرود:e402:


همینکه در نوشتاری که درباره‌یِ چراییِ بی‌انگیزگی زنان به فلسفه پرداخته از "خردمندانه زیستن زنان" میخوانیم به شما نمیگوید که یک جای کار میلنگد؟
فلسفه چه پیوندی به خردمندی دارد آخر؟ شما میتوانید ناخردمندترین آدم روی زمین باشید و همه‌یِ زندگی اتان را نابخردانه به قمار و بیهوده[1] بگذرانید و همچنان فیلسوفی بزرگ باشید.

گزاره‌یِ "زنان خردمندانه زیسته‌اند" تنها از کوشش ناکامانه‌ای میگوید که میکوشد توجیهی بر سستی زنان در چیزی بیابد که پیوندی بایسته از بیخ به فرزانگی[2] و خردمندی ندارد.





ها!همین است که تفکر و خردورزی زنانه را با مردان همتراز میکنید یعنی ملاک و معیار اندیشه هم اندیشه مردانه است!


همتراز = همسطح!

اندیشه و فلسفه هم جنسیت ندارند. این هم لغزش دوم نویسنده که مزخرفاتی زیر نام "زنانه فلسفیدن" و "زنانه اندیشیدن" آورده, مانند این میماند که رایانه‌یِ من رایانش‌هایش را زنانه یا مردانه بکند! (:






----
1. ^ Bihudan || بیهودن: باطل گفتن; یاوه خواندن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Refute), Dehxodâ (http://loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-2095904b0aba477189b5169cf32732cf-fa.html) to refute
2. ^ far+zân+eg+i{pasvand}::Farzânegi || فرزانگی: خردمندی fa.wiktionary.org (http://fa.wiktionary.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C), Dehxodâ (http://loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-6db51f18c9a44faa8d205e547fd248f7-fa.html) wiseness

Dariush
08-25-2013, 12:28 AM
بزرگترین خدمتِ زنان به فلسفه همین بوده که واردش نشدند.

undead_knight
08-25-2013, 05:47 AM
بزرگترین خدمتِ زنان به فلسفه همین بوده که واردش نشدند.
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/08/83.jpg
یا امثال این جز مسائل فلسفی نیست
2321
یا اینکه اینطور اشخاص زن نیستند:)))
Philippa Foot - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Philippa_Foot)

Russell
08-25-2013, 12:27 PM
ادعا این هست که شمار فلاسفه و اندیشمدان مرد بیشتر هست. خب پذیرفته میشه،سند و مدرک هم زیاد داره.
چند ماه بعد ... !!

بزرگترین خدمتِ زنان به فلسفه همین بوده که واردش نشدند.



یا اینکه اینطور اشخاص زن نیستند:)))
:derpina:






البته همه میدانیم که ابداع آزمایش فکری واگن نقطه‌یِ عطفی در تاریخ فلسفه بوده بطوری که ویتگنشتاین در برابرش باید برود بوق بزند !!

undead_knight
08-26-2013, 05:09 AM
چند ماه بعد ... !!
البته همه میدانیم که ابداع آزمایش فکری واگن نقطه‌یِ عطفی در تاریخ فلسفه بوده بطوری که ویتگنشتاین در برابرش باید برود بوق بزند !!
من نمیدونم موقع اظهار نظر های آنتی فمنیستی-زن ستیزانه در ذهن دوستان چه اتفاقی میافته که کلا مدار منطقی ذهنشون خاموش میشه! :))
داریوش عزیز گزاره ای رو بیان کردند که قسمت دومش کذب محضه!پاسخ من هم با پاسخ های قبلیم تناقضی نداشت:)
در واقع اینقدر این مسئله آشکار بود که تردید داشتم نیازی هست برای شفاف سازیش این پست رو بزنم! :))

Russell
08-26-2013, 12:27 PM
من نمیدونم موقع اظهار نظر های آنتی فمنیستی-زن ستیزانه در ذهن دوستان چه اتفاقی میافته که کلا مدار منطقی ذهنشون خاموش میشه! :))
داریوش عزیز گزاره ای رو بیان کردند که قسمت دومش کذب محضه!پاسخ من هم با پاسخ های قبلیم تناقضی نداشت:)
در واقع اینقدر این مسئله آشکار بود که تردید داشتم نیازی هست برای شفاف سازیش این پست رو بزنم! :))
چرند میگویی آندد جان و دست پیش را گرفته‌ای، همانجور که از خودت نقل قول آوردم معنای آن گزاره تحت الفظی نیست و هر کس با استفاده‌یِ 1% از مغزش هم اینرا متوجه میشود.
این جهاد و ترول‌بازی‌هایِ معمول خودت است که انتخاب میکنی در این مواقع این چیزها را متوجه نشوی و فرار بجلو کنی مانند محموت !!