توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشتهیِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مهاد فرابرنهادگی - Supervenience Principle
Mehrbod
04-10-2013, 06:36 PM
نگر دوستان دربارهیِ این پدیدهیِ شگفتانگیز - که کمتر به آن پرداخته شده - چیست؟
فرابرنهادگی[1] مهادی[2] است که از اندرکنش[3] میان ریزگان[4] یک چیز, به زابهایِ[5] نویی میرسیم که از خودِ ریزگان فراتر میروند (کلان بیشتر از خرد میشود: sum is greater than the parts).
نمونهوار ترازهای هستش اینچنین روی یکدیگر میفرابرنهند[6]:
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/04/16.png
از اندرکنش ریزگان بنیادین (http://en.wikipedia.org/wiki/Elementary_particle) ما به اتمها رسیدهایم و برای نمونه همین را
در مولکولهایِ آب داریم که بتنهایی رفتارِ سراسر دگرسانی[7] نشان میدهند تا زمانیکه بگوییم چند میلیون مولکول آب با یکدیگر میاندرکنند و به چیزی آبسان[8] بنام
آب میرسیم که فراتر از خود مولکولهایِ آب رفتر و زابهایی از خود مینمایاند که در مولکولهایِ تنهایِ آب "نیست" و تنها در پیِ اندرکنشِ این مولکولها است که پدیدار میشوند:
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/04/24.jpg
مولکولهایِ آب
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/04/25.jpg
آب
یا نمونهیِ دیگر, ما میدانیم (تا اندازهیِ خوبی) که خودآگاهی پدیدهای است فرابرنهاده از اندرکنش پییاختگان[9] مغزی, چنانکه اینجا به آن پرداخته بودیم: اندیشه شناسی (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%D9%87-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-867/#post28993)
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/01/11.gif
ذهن (mental) روی physical میفرابرنهد اگر و تنها اگر هر ایستار[10] ذهنی به یک ایستار بیهمتای فیزیکی بهمپتوازد[11] (گرچه ایستارهای فیزیکی دگرنده[12] میتوانند ایستار ذهنی یکسانی را بفرآورند[13]).
کتابی که اینجا درباره اش نوشته بودم نیز تا اندازهیِ بالایی به همین مهاد[2] میپردازد (بی آنکه سخنی از خود فرابرنهادن شود): معرفی کتاب (http://www.daftarche.com/%D9%87%D9%85%E2%80%8C%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B 4%DB%8C-8/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-731/#post35108)
بنمونه میتوان گسترش اخلاقیاتِ دگرخواهانه در هومنی[14] را زابی[5] برشمرد که در پیِ پیچیدگیِ روزافزونِ زیرساختارهایِ همبودین[15] (و فزونی اندرکنشها) پدیدار شده.
کتاب بالا از پندارههایِ[16] تهی-الفنج و ناتهی-الفنج میبهرد[17] که از نگرهیِ[18] بازیها (http://www.daftarche.com/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%D8%8C-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%D8%8C-%D9%87%D9%85%D8%A8%D9%88%D8%AF-13/%D9%86%DA%AF%D8%B1%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-game-theory-612/) میایند.
یک بازیِ تهی-الفنج یا تهی-برایند بازی است که سود و زیان دوسو را اگر از یکدیگر بکاهیم برایند[19] (الفنج[20]) تهی یا صفر خواهد شد:
Zero–sum game - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Zero%E2%80%93sum_game)
a zero–sum game is a mathematical representation of a situation in which a participant's gain (or loss) of utility is exactly balanced by the losses (or gains) of the utility of the other participant(s).
و در برابر آن, واژه و پندارهای که نویسنده همهیِ کتاب را به آن خویشینیده[21] و پرداخته «ناتهی-الفنج» است:
In contrast, non-zero–sum describes a situation in which the interacting parties' aggregate gains and losses are either less than or more than zero.
رونوشت[22] از کتاب:
THE SECRET OF LIFE
On the day James Watson and Francis Crick discovered the structure of DNA,
Crick, as Watson later recalled it, walked into their regular lunch place and announced
that they had “found the secret of life.” With all due respect for DNA, I would like to
nominate another candidate for the secret of life. Unlike Francis Crick, I can’t claim to
have discovered the secret I’m touting. It was discovered—or, if you prefer,
invented—about half a century ago by the founders of game theory, John von Neumann
and Oskar Morgenstern.
They made a basic distinction between “zero-sum” games and “non-zero-sum”
games. In zero-sum games, the fortunes of the players are inversely related. In tennis, in
chess, in boxing, one contestant’s gain is the other’s loss. In non-zero-sum games, one
player’s gain needn’t be bad news for the other(s). Indeed, in highly non-zero-sum games
the players’ interests overlap entirely. In 1970, when the three Apollo 13 astronauts were
trying to figure out how to get their stranded spaceship back to earth, they were playing
an utterly non-zero-sum game, because the outcome would be either equally good for all
of them or equally bad. (It was equally good.)
آیا میتوان اینجا این سود افزودهای که در یک تراکنش[23] ناتهی-الفنج 'پدید' میاید را بگونهای, با زابهایِ[5] افزودهای که در پیِ پیچیدگیِ اندرکنشها میبرخیزد در پیوند ببینیم؟
----
1. ^ Farâbarnehâdegi || فرابرنهادگی: پدید آمدن زابهای نو از اندرکنش لایههایِ زیرین Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Supervenience) supervenience
2. ^ آ ب Mehâd || مهاد: اصل Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Principle) principle; law
3. ^ andar+kardan::Andarkardan || اندرکردن: تعامل داشتن/کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Interaction) to interact
4. ^ rizeg+ân::Rizegân || ریزگان: ذرات Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Particles) particles
5. ^ آ ب پ Zâb || زاب: صفت; فروزه Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Attribute), www.loghatnaameh.org (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-9d46eee923e1461aab3a8f9a0f08acdb-fa.html) attribute; adjective
6. ^ farâ+bar+nehâidan::Farâbarnehâidan <— Farâbarnehâdan || فرابرنهاییدن: پدیداری زابهای نو از برهمنهاد ریزگان Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Supervene) to supervene
7. ^ digar+sân+i{pasvand}::Digarsâni <— Degarsâni || دیگرسانی: تفاوت difference
8. ^ âb+sân::Âbsân || آبسان: مایع Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Liquid) liquid
9. ^ pey+yâxt+e::Peyyâxte || پییاخته: یاختهیِ پی; یاختهیِ عصبی Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuron) neuron
10. ^ ist+âr::Istâr || ایستار: حالت Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-681630edb05844c397f1060a3f277e03-fa.html), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Status) status
11. ^ ham+patvâxtan::Hampatvâxtan || همپتواختن: مطابقت کردن to correspond
12. ^ degar+ande::Degarande || دگرنده: دگرگون Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Differing) differing
13. ^ far+âvardan::Farâvardan || فراوردن: حاصل کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Produce) to produce
14. ^ human+i{pasvand}::Humani || هومنی: بشریت mankind || هومنی: یک هومن a human
15. ^ ham+bud+in{pasvand}::Hambudin || همبودین: اجتماعی Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Social) social
16. ^ pendâr+e::Pendâre || پنداره: مفهوم Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Concept) concept
17. ^ Bahridan || بهریدن: بهره جستن; استفاده کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Use) to utilize; to use
18. ^ negar+e::Negare || نگره: فرضیه Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Theory) theory
19. ^ bar+ây+and::Barâyand || برایند: منتجه; نتیجه fa.wiktionary.org (http://fa.wiktionary.org/wiki/%D8%A8%D8%B1%D8%A2%DB%8C%D9%86%D8%AF), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Resultant) resultant
20. ^ Alfanjidan || الفنجیدن: اندوختن و گرد کردن fa.wiktionary.org (http://fa.wiktionary.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%81%D9%86%D8%AC%DB%8C%D8%AF%D9%86), Dehxodâ (http://loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-594332e260ad4a6a9d8ba8564a3b94b7-fa.html) to summate
21. ^ Xwišinidan || خویشینیدن: از آن خود کردن MacKenzie to make one's
22. ^ ru+nevešt::Runevešt || رونوشت: کپی Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-3a80d43a12f347d89f3d01a910cbc62e-fa.html), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Copy) copy
23. ^ Tarâkoneš || تراکنش: معامله کردن; سوداگری Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Transaction) transacation
Mehrbod
04-10-2013, 07:04 PM
رونوشت[1] از بایگانی: پرسش و پاسخهای فلسفی/دانشیک با مزدک بامداد (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8 C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/#post8632)
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=47135#post47135
درود و سپاس .
دوالیزم چیست ؟
آیا هوش از ماده قابل تفکیک است ؟
تعریف واژه های هوش ، احساس ، روح ، تفکر چیست ؟
آیا دستیابی به هوشی معادل هوش بشر امکان پذیر است ؟
هرچند جواب پرسش دوم اندکی بیان شد اما بسیار بسیار خرسند خواهم شد که نگر فراگیر شما را نیوش کنم .
از زمان باستان، آدمی این گرایش را داشته است كه چیزی را كه نمیداند
با افسنه و داستان و فانتزی و خرافات و خدایان و توتم ها و جز ان ، پر كند.
یكی از پدیده هایی هم كه برای ادمی ناشناخته تر از همه بوده و هست،
همان چیستی زندگی و اندیشه و ذهن بوده است. چرا كه برای شناخت
ذهن، باید خود ذهن بازتابی از خود را بررسی میكرده و این بدشواری
شدنی بوده. آدمی میدیده است كه پس از شكافته شدن پیكر كسی، در آن
هیچ اثری از اندیشه و مهر و هوش و غیره دیده نمیشود! پس انرا چون
ملموس و بویژه جامد یا مایع نبوده، چیزی " لطیف"، " اثیری " ( اتریك)
می پنداشته. میدیده است كه تا زمانی كه كسی دم و بازدم دارد زنده است،
و در هنگام مرگ، واپسین بازدم از او بیرون آمده. پس چنین پنداشته كه
زندگی و جان، این چیز ناملموس و رازالود، همان دم است ( به سانسكریت
آتم ، در آلمانی Atem ، در انگلیسی Odem )، همین دم به تازی به
واژه های نفس و روح و رایحه وابسته است و حتی در تورات و قران، به
اینكه خداوند روح ( جان و زندگی و ..) را به كالبد آدم " دمیده" است ، سخن
در میان است ( نفخ روح). پس نخستین پنداشت های آدمی از مفهوم روح یا
آتمان، از همان دم و از نفس كشیدن بوده است كه سپس، این مفهوم راه
خود را رفته و پس از اینكه روشن شده است كه هوا همان جان و روان
نمی باشد، انرا به موجود نادیدنی ، كه كاركرد آن " زنده نگه داشتن " است
بسته اند. از اینجا این پنداشت برای ادمی پدید امده است كه پیكر آدمی ، از
جنسی پلید و خاكی و پست ( در اثر نیروی گرانش[2]، آدمی هر چیز را كه توان
برخاستن نداشته و در پایین بوده، با ارزش "بد" دانسته و برای همین چیز
های بد را، پست و پایین و دون مایه و چیز های خوب را "والا" و عالی و
بلند جایگاه و .. خوانده است)بوده ولی روان و روح و آتمان او ، از سوی
خداوند ( كه ناگزیر[3] در بالاو آسمان و عرش و غیره بوده) بدو دمیده شده و
از آمیزش[4] این دو عنصر خاكی و ایزدی، پست و بالا، بی ارزش و پر ارزش
است كه كل وجود آدمی ساخته شده است: این كنه چم[5] " دوآلیسم" است كه
سپس اندیشمندان هر دینی ، یك جور شلوار برای آن دوخته اند و در آرایش
و پیرایش آن كوشیده اند. نخست در زمان فرزانگان[6] یونان، چون میدیدند
كه بگاه ترس و مهر و خشم و غیره، دل به تپش كم و بیش می افتد، جایگاه
اندیشه و خرد و آز و راز و رشك و .. را در دل دانسته و از انجایی كه
دریافته بودند كه هر اندام درونی پیكر، یك كاری را انجام میدهد، كار دل
و یا همان قلب را اندیشه پنداشته بودند ( همین باور نادرست را مردم گرفته
اند و حتی قران هم گرفته كه میگوید : آنها چشم دارند ولی نمی بینند، انها
قلب دارند، ولی نمیفهمند یا. ما به انچه در قلبهای انهاست /در سینه های
آنهاست آگاهیم[7]! و اینست كه امروزه میگوییم " دلت چی میخواد؟) از اینرو
روح و روان و زندگی، دیری با دل پیوند داده میشد ( فرزانگان یونان مغز
را دستگاه خنك كننده ی پیكر میدانستند، چون چین چین بود). اكنون با
پیشرفت دانش، روشن شده است كه مغز و اندیشه باهم سروكار دارند،
این است كه اكنون، دوآلیست ها، ادعا میكنند كه مغز یك ابزار ارتباطی
برای روح است، یعنی با ان پیكر را كنترل میكند و اگر مغز آسیب ببیند،
دیگر روح سراغ آن نمی اید و نمیتواند پیكر را فرماندهی كند!
البته اینها هنوز روی نادانی مردم و اینكه هنوز دانش در بخش شناخت
مغز و داده پردازی ان ، تازه كار است، حساب باز كرده اند و ادعای
" فلسفی " آنها این است كه چون ماده، مثلا ً الكترون هوش ندارد،
حس ندارد، اندیشه ندارد، زنده نیست و ...، پس این هوش و خرد و اندیشه
و مهر و غیره كه آدمی دارد، باید از جای دیگر آمده باشد و آنجا هم
جایی نمیتواند باشد جز از سوی خود خدا و از اسمانها !. پس خداوند باید
موجودی باشد كه این چیز ها را بیمرز و بی شمار داشته باشد كه بخشی
از آنرا، بهمراه بخشی از " روح" خود به آدمی دمیده است و گرنه آدمی
همان خال و لجن بیش نیست. .سپس هم داستانهای فانتزی جور كرده اند
كه بله آدمی باید در این جهان روح خود را بپالاید[8] !? كه این روح شایستگی
بازگشت بسوی آسمان و خدا و لقاء الله و غیره را داشته باشد ( در دین
ترسایی و عرفان و ..). البته در اسلام این والایی به حوری و غلمان
پایان یافته است.
خوشبختانه در نیم سده ی واپیسن، دانش بویژه در زمینه ذرات بنیادین
و مكانیك كوانتومی و هوش ساختگی و پرنسیپ و مهاد[9] و مفهوم " هوش"
و داده پردازی و رایانه ، پیشرفت های بزرگی كرده است كه برخی میدان
های تاریك گذسته را كه در ان دوآلیست ها و خدا باوران و ایده الیست ها
میداندار بودند، روشن كرده و آنها را به سختی و بدبختی افكنده است.
اكنون میدانیم كه اندیشه، چیزی نیست جز داده پردازی، كه با همكاری
و پیوند گره ها ی مادی[10] ، چه یاخته[11] باشند و چه ترانزیستور، بدست میاید
و هر ذره بنیادین هم حتی توان داده پردازی ساده و نخستینی[12] خود را دارد.
بر این پایه، بر طبق این مهاد كه چیزهای پیچیده، میتوانند از چیزهای
ساده پدید بیایند ( همانگونه كه ما خود از یاخته ها و از اسید های امینه
و در پایان از اتمها و كوارك ها درست شده ایم)، اندیشه ی پیچیده و " والای"
ادمی هم از تركیب وهمكاری اندیشه های ساده و نخستینی primitive
ذرات بنیادین پدید امده اند. برای همین هم رایانه های "بی جان" ! سرانجام
توانستند در یكی دوسال پیش، كهرمان و استاد شترنگ[13] جهان را شكست دهند
چون توان داده پردازی و افمارش[14] ( حسابگری/ محاسبه) انها در این زمینه،
از ادمی بیشتر بود. هم اكنون یك ماشین حساب، تند تر از یك آدم افمارش
میكند و یا كنترل هواپیماهای ایرباس، از بس كه پیچیده است، با رایانه انجام
میشود ( موبایل های خود را در هواپیما روشن نكنید كه فوتون های ان،
میتوانند داده پردازی رایانه را بهم بزنند و شما با هواپیما سرنگون شوید!)
همچنانكه گفتیم، هر یك دره هم میتواند یك گره داده پردازی ( node، neuron )
باشد و برای همین هم اكنون دانشمندان در پی ساختن رایانه های كوانتومی
هستند كه بجای صفر و یك های گره های ترانزیستوری و .. از وضعیت های
دیسكرت كوانتومی بجای ان سود برده و در پی ان، یك ترانزیستور را ( كه هم
اكنون بی اندازه كوچك شده) به یك ذره بنیادین كاهش دهند. ما حتی توانسته ایم
كه روش كلی كار مغز آدمی را دریافته و بدانیم كه یك شبكه ی نورونی است
و توانسته ایم رایانه هایی بر پایه ی این روش و مهاد[9] كار، بسازیم كه همچون
مغز، توان یاد گیری و بازشناسی الگو ها ( pattern recognition )را دارند و
هم اكنون در برخی بانكها، برای بازشناسی دستینه[15] ( امضای) مردم،
از این مهاد سود برده میشود.
بزبان دیگر، كار داده پرداز چیزی جز بازتاب و mapping سیگنال های درونشد
( ورودی/ input به یك چینش و سیگنال برونداد ( خروجی) نمی باشد. مهم
نیست كه این دستگاه رایانه باشد یا مغز، گیاه باشد یا چرخ گوشت.
امّا یك سیستم سیبرنتیك، فزون بر داده پرداز، البته به گیرنده ها و فرستنده
ها هم نیاز دارد و همچنین دارای یكان انرژی ( energy supply ) هم هست و
ما ادمیان و جانوران و گیاهان، چنین سیستم هایی هستیم. ( سیستم =
همكاری اجزا و ذرات ماده در یك یكان انجام كار).
ذرات بنیادین همچنان كه گفتیم ، دارای ویژگی سرشتین " همكنشی" هستند.
آنها بردو بخش هستند، ذرات نیرو بر ( ذرات انرژی=جنبش) و ذرات فرمانبر
از نیرو ها ( فرمیون ها). یك پروتون و یك الكترون باهم از راه فوتون ها ،
، دادو ستد آگاهی و داده ها را میكنند. فوتون در همكنشی با الكترون، او را
بسوی پروتون میكشاند، یعنی "برخودرش" با الكترون ، این اثر و این جنبش را
به الكترون میدهد كه در راستای پروتون برود، ولی همین فوتون، اگر میان
دو الكترون رفت و آمد كند، هر دوی انها را جنبشی در راستای دور شدن از
هم میدهد و بدیگر[16] زبان، به انها فرمان میدهد و میگوید كه از هم دور شوند.
این همان اندیشه و داده پردازی و هوش ذرات بنیادین است كه هوش برجسته
و پیچیده ی ما و رایانه ها هم از همین آجرهای كوچك هوش درست شده است،
چنانكه زیباترین فیلم های رایانه ای هم از صفر و یك ها، در یك چینش ویژه
درست شده اند. روشن است كه تا ذرات مادی[10] به این چینش ویژه برسند كه
ویژگی هوشمندی شان را هر چیه بیشتر نمایان و برجسته boost كند،
١۳ میلیارد سال زمان كیهانی ، كه از ان ۵ میلیارد سال روی زمین بوده،
نیاز داشته است. در چشم شهباز[17] ( عقاب)، ویژگی بینایی " ماده" برجسته
شده و در گوش بالموش[18] ( خفاش)، ویژگی شنوایی ماده، كه هردو باز
چیزی نیستند جز همكنشی ذرات مادی با یكدیگر. پس هر چینشی از ماده،
توانسته است و میتواند یك ویژگی نهادین آنرا برجسته و نمایان كند. از
چینش هاست كه زاب[19] مایع بودن و یا جامد بودن بدست میاید، وگرنه آب
همان آب و مولكولهای H2O است كه در چینشی، مایع و روان و در
چینشی دیگر، سخت و سرد و در چینشی دیگر بخار و " لطیف" است.
همچنان كه گفتیم، زمانی كه یك ذره ی مادی میتواند یك ذره ی مادی
دیگر را از راه دادو ستد فوتون و یا درات نیروبر دیگر، دریافت كند و در برابر
ان واكنش نشان دهد، در واقع وجود ان دره ی دیگر را " حس"كرده،
دریافته و درك كرده است. همه حس های ما هم روی این توانایی ماده
بنیاد شده اند. برای نمونه، باید فوتون ها از چیزی به چشم ما برسد و در
یاخته[11] های شبكیه، در اثر همین همكنشی های كوانتومی، جریان كهربایی
( الكتریكی) پدید بیاورد كه این جریان و سیگنال بتواند به یاخته های
نورونی كه آنها هم با نیروی كهربایی( برق) كار میكنند، دچار دگرگونی
وضعیت شده و سیگنالهای كهربایی دیگری از ان سرهم بندی كنند
و این سیگنال را مثلا ً به ماهیچه های بازو بفرستند كه دست شمارا
از كنار فندك سوزنده، پس بكشد.
پس گروهی از ذرات ماده، میتواند حس گسترده تری از یك ذره ی تنها
داشته باشد و از ذرات بیشتر دیگری آگاهی بگیرد و هر چه این گروه
ذرات بیشتر و سازمان یافته تر باشد، میتوان باز و باز و بصورت همفزاینده(تصاعدی)، آگاهی های هرچه بیشتری از ذرات هر چه بیشتر
دیگر جهان دریافت نموده و حس ژرف تر و پیچیده تری داشته باشد.
مثلا ً در بالموش، سیگنالهای آوایی را كه در گوش او به جریان كهربایی
تبدیل میشوند در روند داده پردازی چون یك پرده ی سینما از آگاهی های
دریافت شده، درختها و دوری و نزدیكی انها، حشره و دوری و نزدیكی
او و تندای[20] پرواز او برای داده پرداز هستند.
بزبان دیگر، همچنان كه داده پردازی مغز ما، برای ما همان ذهن و چون
یك پرده ی سینما با بو و مزه و گرما و سرماست، هر داده پردازی دیگری
هم یك جور پرده ی سینمای ذهنی و یك جور holomovement* پدید
میاورد. برای نمونه، ما یك تاس را چنین میبینیم، امّا جانداری و یا دوربینی
كه در شب میبیند و یا گیرنده ی رنگی ندارد آنرا جور دیگر میبیند(نگاره[21] ی دوم)
و یك بالموسكه تنها از راه گیرنده های آوایی، اگاهی[7] بدست میاورد، ان آگاهی
را مانند نگاره ی سوم " میبیند".
http://i28.tinypic.com/w2d0jr.gif
یك روبات فوتبالیست، میدان بازی را میبیند و توپ را میبیند و بازیكنان خودی
و هماوردان را نیز میبیند و تندا و راستای توپ را هم میبیند ولی این دیگر
همه ی ان چیزی است كه او میتواند از جهان بیرون از ذهن خود ببیند.
یك گیاه هم با دریافت مولكولهای ویژه و فوتون ها و اب و .. خورشید را
میبیند، گیاهان همسایه را میبیند، جای كنده شدن برگش را میبیند
( حس كردن و دیدن از یك خانواده اند)، یك پروتون، الكترونهای گرد هسته
و را میبیند و یك الكترون، یك پروتون را میبیند، دیدن پروتون و دیدن ما
در مهاد[9] و بنیاد، یك فرایند بیشتر نیست: دریافت فوتون!
پس حس همان دریافت آگاهی (داده) از ذرات دیگر مادی[10] است.
اندیشه همان داده پردازی(سفرنگ داده به آگاهی =ذهن) است
هوش همان تندای داده پردازی در زمان است.
روح همان همكاری سیستماتیك اجزای یك سیستم است
( ما زمانی میمیریم كه یك یا چند جز مهم از سیستم ما،
كار خود را به هر انگیزه، انجام ندهد، مثلا ً چماق بخورد
توی سرمان )
و دستیابی به هوش بالاتر از ادمی هم ممكن است، چون
بالا بردن توان و تندای[20] داده پردازی شدنی است و سیوه ی
داده پردازی شبكه ای و موازی هم ممكن است و همانگونه
كه هوش ما از ماهی نخستین تا موش نخستین و تا پریمات
نخستین به هوش احمدی نژاد رسیده، فزونتر از انهم شدنی است و خواهد شد و در احمدی نژاد متوقف نخواهد گردید!
*
holomovement
زمانی كه در سینما نشسته اید و یك گاوچران در فیلم میتازد،
تازش او یك جنبش مجازی است، در عین حال یك جنبش
واقعی هم هست. واقعی هست، چون جنبش او همان جنبش
و خوردن فوتون های پروژكتور سینما به پرده سینماست.
مجازی هست چون گاوچرانی واقعی در سینما وجود ندارد
و تنها بازتابی از گاوچرانی كه در دشت های تگزاس میتاخته
است، بصورت فوتون های پروجكتور، " نمایان" میشود و
به شما اگاهی[7] از وجود ایشان میدهد، پس تاختن او یك
تاختن واقعی بوده كه اكنون به نماد یك تاختن مجازی ولی
با ابزار واقعی ( فوتونها) در پرده سینمای شما دگرگون
شده. ذهن شما هم این پرده ی سینماست،زمانی كه به یك
گاوچران نگاه میكنید، در واقع خود گاوچران را نمیبینید،
بلكه فوتون ها ( آگاهی ها) ی رسیده از او در ذهن شمانمایش داده میشوند و شما انگاره[22] ای از او را " میبینید"
----
1. ^ ru+nevešt::Runevešt || رونوشت: کپی Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-3a80d43a12f347d89f3d01a910cbc62e-fa.html), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Copy) copy
2. ^ gerân+eš{pasvand}::Gerâneš || گرانش: جاذبه Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Gravitation), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B4) gravitation
3. ^ Goziridan || گزیریدن: تصمیم گرفتن to decide
4. ^ Âmixtan || آمیختن: مخلوط کردن to mix mischen || آمیختن: یکی کردن to merge
5. ^ Cam || چم: معنی; چرایی Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Meaning), MacKenzie meaning
6. ^ far+zân::Farzân || فرزان: حکمت Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-3ebe1bef8f394af68caa3fb14f08c963-fa.html), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Wisdom) wisdom
7. ^ آ ب پ Âgâhidan || آگاهیدن: آگاه شدن to be informed
8. ^ Pâludan || پالودن: تمیز کردن; پاک کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Refine), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Clear) to refine; to clear
9. ^ آ ب پ Mehâd || مهاد: اصل Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Principle) principle; law
10. ^ آ ب پ Mâdi || مادی: material
11. ^ آ ب Yâxte || یاخته: سلول Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Cell) cell
12. ^ noxost+in{miyânvand}+i{pasvand}::Noxostini || نخستینی: بدوی Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Primitive) primitive
13. ^ šat+rang::Šatrang || شترنگ: شطرنج Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-2b43ea1da3df4492a6f66a31c0c5192c-fa.html), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Chess) chess
14. ^ Afmâridan || افماریدن: حساب کردن to calculate
15. ^ dast+in{miyânvand}+e::Dastine || دستینه: امضاء Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-b291dd3bb37a4ddfb7e8833c021e8896-fa.html), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Signature) signature || دستینه: حکم sentence | || دستینه: زینتی که در بند دست و ساعد گذارند wristlet; bracelet
16. ^ Digarestan || دیگرستن: تغییر کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Change) to change
17. ^ šah+bâz::Šahbâz || شهباز: عقاب Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Eagle), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%A8%D8%A7%D8%B2) eagle
18. ^ bâl+muš::Bâlmuš || بالموش: خفاش Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Bat) bat
19. ^ Zâb || زاب: صفت; فروزه Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Attribute), www.loghatnaameh.org (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-9d46eee923e1461aab3a8f9a0f08acdb-fa.html) attribute; adjective
20. ^ آ ب Tondâ || تندا: سرعت Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Speed) speed
21. ^ negâr+e::Negâre || نگاره: تصویر Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-732b01afad6f451d85fedc125406fd07-fa.html), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Image), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1%D9%87) image
22. ^ engâr+e::Engâre || انگاره: انگاره (ایده) که از انگاشتن میاید. www.loghatnaameh.org (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-eacc0b7cce8f4ff899fb2713ef1dd7cc-fa.html), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Idea) idea
Mehrbod
04-15-2013, 12:32 PM
بحث بسیار جالب و عمیقی هست که نو بودن آن برای مخاطب عام(منجمله خود من) و همینطور سره نویسی شما به پیچیدگی های آن افزوده. پیشنهاد من برای گسترش بحث این هست که با مثالهای واضح (مانند مثالهای ابتدای گفتار) به فهم آن توسط مخاطب کمک کنید تا دیگران هم توان شرکت پیدا کنند. :e306:
:e306:
برداشت من از رویداد ناتهی-الفنج همان برآیند 2 سر سود است که برای طرفین بار مثبت دارد، بنابراین از نظر من با زاب ها(صفتها)یی که بر اثر تعاملات به وجود می آیند در ارتباط است.
نکتهای که دربارهیِ بازیهایِ (تراکنشهای[1]) ناتهی-الفنج یا ناتهی-برایند داریم اینه که یک سود افزودهای
آنجا میاید که بازی را بُرد-بُرد (win-win) میسازد. در بازیهایِ تهی-الفنج سود یکی زیان دیگری است و بُرد-باخت داریم.
پیوند پندارهیِ[2] فرابرنهادگیای[3] که من اینجا دیدم این بود که همانگونه که از چیزهای چنتادین[4] (مولکولهایِ آب) به زابهایِ[5] هوتادین[6] (خودِ آب) میرسیم, اخلاقیات و
بازیهای ناتهی-الفنج هم با پیچیدگیِ ابزارهای آدمی (فندآوری[7], مانند همین اینترنت) مایهیِ افزودگیِ زابهایِ نویی (شاید همان بهرهیِ افزوده؟) برای ما هستند.
اکنون همانجور که گفتیم با نمونهآوردن پیشمیرویم تا سخن دریافتنیتر شود, نخست اینکه پندارههایِ چنتادین و هوتادین چیز سختی دربر ندارند:
جنبش میان مولکولهایِ هوا = چیزی چنتادین (شمارشپذیر, میشود "چند" کرد)
هوتادین نیز همان زابهایی هستند که در پیِ اندرکنشهایِ[8] چنتادین پدیدار میشوند:
جنبش مولکولهایِ هوا —> پدیداریِ گرمی, سردی (حس گرمی به آدم دست دادن): هر چه مولکولها تندتر بجنبند, حس گرمی بیشتر به آدم دست میدهد.
جنبش مولکولهایِ آب —> پدیداریِ زابِ آبسانی[9]
جنبشها را میتوان اندازه گرفت که میشود چنتادین, گرمی (و نه گرما) سردی را نمیشود یکراست اندازه گرفت که میشود هوتادین.
هر آینه اینها به مولکولها و اتمها و ... نمیکوتاهند. چنانکه در فرتور[10] پست آغازین نیز میبینید, در هر تراز از هستش (هستیدن, هستی) ما به زابهایِ نویی میرسیم که در ترازِ پایینتر از آنها نشانهای نمیرود.
از یک نگاه دیگر:
کوارکها —> اتمها —> مولکولها —> یاختگان[11] —> پییاختگان[12] —> خودآگاهی —> همبود[13] —> اخلاقیات (شاید همان خودآگاهیِ همبود) —> ؟
نمونه وار در مورد همان اخلاقیاتی که گفتید، می شود دگردیسی این اخلاقیات را در مواردی منتج به همان مفهوم ناتهی-الفنج دانست.
آری, نخست یک چیزیکه من کوشیدم دریابم اینه که آیا این اخلاقیاتی که ما داریم خود زابی است هوتادین و فرابرنهاده[14] روی جنبش/اندرکنش آدمها یا خیر؟
در کتابی که در نوشته اشاره کردم بگونهای همین را میگوید, اینکه با پیچیدهتر شدنِ جنبش میان آدمها اخلاقیات نیز هوتادینانه[15] میدگرد[16].
برای روشنگری بهتر, اخلاقیاتی که یک آدم/جاندار نخستینی[17] داشته در این اندازه بوده که تنها به خودش بها بدهد, دیرتر به خودش
و جفش اش بها بدهد, سپس ما تیرهها را داریم که شما تنها تیرهیِ خودتان را خوب میشماریم و سرنوشت دیگر تیرهها برایتان بی ارزش است,
همینجور با پیشرفت فرهنگ و شهرمندی[18] ما میبینیم که اخلاقیات نیز همزمان و در تناسب با پیچیدگیِ همبودها میدگرند, از ارزش برای خود و سپس جفت[19]
خود و سپستر تیرهیِ خود به ارزش برای شهر (شهر ما خانهی ما؟) و میهن میرسیم و امروز شاید در جایی ایستادهایم که داریم از مرزهای کشوری هم فراتر رفته و جهانی مینگریم.
نکته: سخن بالا روشنه در خود چند پیشپِی[20] دارد, نمونه اینکه انگاشتهایم در گذشتههایِ دور براستی اخلاقیات از تیرهگرایی فراتر نمیرفته.
ولی اگر درست باشد ما میتوانیم اینجور بدیسولیم[21]:
افزایش پیچدیگی به پدیداری زابهایِ[5] نو میانجامد —> مهاد[22] فرابرنهادگی[3]
در پیِ افزایش پیچیدگی بهرهیِ افزودهای بدست میاید —> شدنی بودن بازیهایِ ناتهی-الفنج
پس نمونهوار اخلاقیات را میتوان اینگونه دید که هر چه جنبش و زیرساختارهای همبودینِ[23] ما پیشرفتهتر و پیچیدهتر میشوند, بهرهیِ بیشتری نیز
[از ناکجا] فرآورده[24] شده و از همینرو به همهیِ ما سود بیشتری میرسد که خود به نوبهیِ خود مایهیِ پیچیدهتر شدن زیرساختارهایِ همبودین میشود —> خورد و بازخورد
خوشحال می شوم کژی های گفتار من را نمایان کنید :e306:
سخنان بالا برای خودم نیز همچنان اندکی گنگ هستند, چون دقیقا پیوند میان همهیِ اینها برایم روشن نیستند گرامی, شما نگرتان را دربارهیِ هر بخشی که دوست داشتید بگویید.
رویهمرفته ما اینجا پندارههایِ[2] بسیاری برای گفتگو داریم که در زبان پارسی بسیار کم بهشان پرداختهاند:
دگرسانی[25] میان هوتاد[26] و چنتاد[27]
فرابرنهادگی
نگرهیِ[28] بازیها و پندارههایِ تهی-الفنج و ناتهی-الفنج: Game theory - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Game_theory)
...
----
1. ^ tarâ+kon+eš{pasvand}::Tarâkoneš || تراکنش: معامله کردن; سوداگری Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Transaction) transacation
2. ^ آ ب pendâr+e::Pendâre || پنداره: مفهوم Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Concept) concept
3. ^ آ ب farâ+bar+nehâd+eg+i{pasvand}::Farâbarnehâdegi || فرابرنهادگی: پدید آمدن زابهای نو از اندرکنش لایههایِ زیرین Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Supervenience) supervenience
4. ^ can+tâd+in{pasvand}::Cantâdin || چنتادین: کمّی quantitative
5. ^ آ ب Zâb || زاب: صفت; فروزه Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Attribute), www.loghatnaameh.org (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-9d46eee923e1461aab3a8f9a0f08acdb-fa.html) attribute; adjective
6. ^ hu+tâd+in{pasvand}::Hutâdin || هوتادین: کیفی qualitative
7. ^ fand+âvar+i{pasvand}::Fandâvari || فنداوری: تکنولوژی Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Technology) technology
8. ^ andar+kon+eš{pasvand}::Andarkoneš || اندرکنش: تعامل; فرایند اندرکردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Interaction), fa.wiktionary.org (http://fa.wiktionary.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%B1%DA%A9%D9%86%D8%B4), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%B1%DA%A9%D9%86%D8%B4) interaction
9. ^ âb+sân+i{pasvand}::Âbsâni || آبسانی: آبسان بودن; مایع بودن liquidness
10. ^ Fartur || فرتور: عکس; بگرایند برگرفته از پرتو loghatnameh.com (http://loghatnameh.com/dehkhodaworddetail-3a8c8a87acf649fc8c6cfae2fdda140d-fa.html) picture
11. ^ Yâxte || یاخته: سلول Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Cell) cell
12. ^ pey+yâxt+e::Peyyâxte || پییاخته: یاختهیِ پی; یاختهیِ عصبی Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuron) neuron
13. ^ ham+bud::Hambud || همبود: اجتماع Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Society) society
14. ^ farâ+bar+nehâidan::Farâbarnehâidan <— Farâbarnehâdan || فرابرنهاییدن: پدیداری زابهای نو از برهمنهاد ریزگان Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Supervene) to supervene
15. ^ hutâd+in{miyânvand}+âne::Hutâdinâne || هوتادینانه: هوتادینوار qualitatively
16. ^ Digarestan <— Degarestan || دیگرستن: تغییر کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Change) to change
17. ^ noxost+in{miyânvand}+i{pasvand}::Noxostini || نخستینی: بدوی Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Primitive) primitive
18. ^ šahr+mand+i{pasvand}::Šahrmandi || شهرمندی: تمدن ( سیویلیزه) ، بر پاد بربر و بیابانی Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Civilization) civilization
19. ^ Joftidan || جفتیدن: جفت کردن; جفت شدن to copule
20. ^ piš{pišvand}+pey::Pišpey || پیشپی: فرض Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Premise) premise
21. ^ Disulidan || دیسولیدن: فرمول کردن to formulize
22. ^ meh+âd::Mehâd || مهاد: اصل Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Principle) principle; law
23. ^ ham+bud+in{pasvand}::Hambudin || همبودین: اجتماعی Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Social) social
24. ^ far+âvar+dan::Farâvardan || فراوردن: حاصل کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Produce) to produce
25. ^ digar+sân+i{pasvand}::Digarsâni <— Degarsâni || دیگرسانی: تفاوت ⚕Heydari (http://dictionary.obspm.fr/index.php?formSearchTextfield=difference&formSubmit=Search&showAll=1) difference
26. ^ hu+tâd::Hutâd || هوتاد: کیفیت Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Quality) quality
27. ^ can+tâd::Cantâd || چنتاد: کمّیت quantity
28. ^ negar+e::Negare || نگره: فرضیه Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Theory) theory
undead_knight
04-15-2014, 02:47 PM
حاج آقا مسئلتاٌ:))
آیا این تفاوت سطح صرفا به خاطر وجود"دیدگاه" نیست!؟
اگر "مشاهده گری" در کار نباشه چنین چیزی دیگه واقعیت "عینی" نداره.
برای نمونه "روان بودن"، "شفاف بودن"و... صفاتی "ذهنی" هستند پس در اصل مولکول های آب و خود آب هیچ تفاوت عینی با هم ندارند و اینجا صرفا یک چیز عینی چند "جنبه" ذهنی داره.
وقتی ما آب رو زیر میکروسکوپ نگاه میکنیم هیچ تغییری در آب نمیدیم ولی اونرو یک چیز"متفاوت" میبینیم،آیا ما مولکول هارو از هم جدا کردیم؟!خیر،صرفا دیدگاهمون رو تغییر دادیم.
Mehrbod
04-15-2014, 05:39 PM
حاج آقا مسئلتاٌ:))
آیا این تفاوت سطح صرفا به خاطر وجود"دیدگاه" نیست!؟
اگر "مشاهده گری" در کار نباشه چنین چیزی دیگه واقعیت "عینی" نداره.
برای نمونه "روان بودن"، "شفاف بودن"و... صفاتی "ذهنی" هستند پس در اصل مولکول های آب و خود آب هیچ تفاوت عینی با هم ندارند و اینجا صرفا یک چیز عینی چند "جنبه" ذهنی داره.
وقتی ما آب رو زیر میکروسکوپ نگاه میکنیم هیچ تغییری در آب نمیدیم ولی اونرو یک چیز"متفاوت" میبینیم،آیا ما مولکول هارو از هم جدا کردیم؟!خیر،صرفا دیدگاهمون رو تغییر دادیم.
خود دیدگاه و خود ویر هم فراروییدهیِ ماده هستند که میتوانند ویژگیهایِ فراروییین همچون روانی و زُلالی آب را دریابند.
ویر هر جور بنگریم یک چیز باشنده است و همان اندازه عینی است, که مولکول آب: بیانگاریم ماده از جنبش بازمیایستد, مولکول آب چه میشود؟
پ.ن.
نِپاهستن = مشاهده کردن = to observe
نپاهش = observation
نپاهشگاه = observatory
نپاهشگر ≈ observer
نپاهاگ ≈ observant
نپاهنده ≈ observing
...
پارسیگر
Crusader
04-15-2014, 05:53 PM
مهربد گرامی شما در یک بحث علمی چه اصراری روی ملیگرایی دارید؟ مطالعهی متون مطروحه برای بیشتر خوانندگان واقعا دشوار میاید.
Mehrbod
04-15-2014, 06:03 PM
مهربد گرامی شما در یک بحث علمی چه اصراری روی ملیگرایی دارید؟ مطالعهی متون مطروحه برای بیشتر خوانندگان واقعا دشوار میاید.
خواندن هر چیزی نیاز به هوش فراخور دارد, اگر کسی نتوانست نوشتههایِ مرا با این همه
زیرنویس دریابد یا انگیزه نداشت چون دشوار بود, باز مایهیِ نگرانی من نیست; چنانکه در انگلیسی میگویند, his/her lost.
چند نمونه از برتری پارسیک به فارسی:
مشاهده کردن یا نپاهستن (to observe)؟
تصادفی روی دادن یا فراروییدن؟
تعامل کردن یا اندرکردن (to interact)؟
برهم تطابق یافتن یا همپتواختن (to correspond)؟
تولید کردن یا فرآوردن (to produce)؟
استفاده کردن یا بهریستن (to use)؟
مورد استفاده قرار دادن یا بهریختن (to utilize)؟
عصب مغزی یا پییاخته (neuron)؟
تغییر کننده یا دگرنده (changing)؟
تغییر کردن یا دگریستن (to be changed)؟
تغییر دادن یا دگرانیدن (to change)؟
...
ما در جایگاه فرهیختگان اینجا خویشکاری داریم که به زبان آشفته و بدردنخور "فارسی" سر و سامان بدهیم و در این راه باید واژههای فراوان و ساختارهای
پیشتر ندیدهیِ بسیاری را بیازماییم و به کار ببندیم و پرگاه هم دور بیاندازیم, تا با این افزودگیها و پالایشها زبان کم کم بشود آنچه روزگاری بوده و آنچه امروز باید باشد.
پارسیگر
undead_knight
04-15-2014, 06:42 PM
خود دیدگاه و خود ویر هم فراروییدهیِ ماده هستند که میتوانند ویژگیهایِ فراروییین همچون روانی و زُلالی آب را دریابند.
ویر هر جور بنگریم یک چیز باشنده است و همان اندازه عینی است, که مولکول آب: بیانگاریم ماده از جنبش بازمیایستد, مولکول آب چه میشود؟
پ.ن.
نِپاهستن = مشاهده کردن = to observe
نپاهش = observation
نپاهشگاه = observatory
نپاهشگر ≈ observer
نپاهاگ ≈ observant
نپاهنده ≈ observing
...
پارسیگر
حالا به ذهن هم میرسیم فعلا صبر کن.
تعریف چیز ذهنی این هست که خارج از ذهن وجود نداره.آب از به هم پیوستن مولکول های h2o ایجاد میشه ولی با نمونه میکروسکوپ میشه اثبات کرد که ویژگی هایی مثل روان بودن خارج از ذهن وجود ندارند.
دقت کن که اتم و موکول با هم تفاوت "عینی" دارند،یعنی بدون مشاهده گر هم دو چیز متفاوت هستند،ولی مولکول های آب(در ساختارمایع) و خود آب تفاوت عینی ندارند،یعنی بدون مشاهده گر و وجود "دیدگاه"تفاوتی با هم ندارند.
خب حالا آیا چیزی که عینی هست میتونه "بستر"ی برای یک چیز ذهنی باشه،البته که میشه،حالا آیا چیز عینی بدون وجود "مشاهده گر" میتونه تفاوت ذهنی رو پدید بیاره؟!خیر.
بنابراین "دلیل"تفاوت آب و موکول هاش(در ساختار مایع) برای ما این نیست که دو چیز عینی متفاوت هستند(چیزی که این اصل ادعا میکنه)بلکه دلیلش وجود ما به عنوان مشاهده گر هست.
بنابراین ویژگی های ذهنی اون بیرون وجود ندارند و "منتظر" یک مشاهده نیستند!بلکه این مشاهده گر هست که اون ها رو می آفرینه!
حالا چطور میشه که ذهن ما که خودش مشاهده گر و "پدیده آورنده" مفهوم ذهنی هست رو ناشی از یک چیز "تماما فیزیکی" دونست!
+البته ذهنی بودن به معنای "ناموجود"بودن نیست.
Powered by vBulletin® Version 4.2.2 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.